نوع مقاله : مقاله پژوهشی
قسمت سوم
در شماره هاى پیشین مقوله[ تاریخنگارى استعمارى] رااز چند جهت مورد بحث و بررسى قرار دادیم . آخرین گفتار ما دراین باره به بررسى [سوابق تاریخنگارى استعمارى] منتهى گردید که داراى دو شاخه به نامهاى تاریخنگارى استعمارى محلى و تاریخنگارى استعمارى خارجى ( استشراق ) مى باشد.از آن میان نیز بحث[ سوابق تاریخنگارى استعمارى بومى و محلى درایران] را به پایان رساندیم .اینک درادامه آن مباحث توجه خوانندگان محترم را به بحث[ سوابق تاریخنگارى استعمارى خارجى] یا[ استشراق] جلب مى کنیم .
2. سوابق تاریخنگارى استعمارى خارجى
یکى از دو شاخه اصلى و مهم تاریخنگارى استعمارى چیزى است که ما از آن به عنوان[ تاریخنگارى استعمارى خارجى] یاد مى کنیم . تاریخنگارى استعمارى خارجى یک وجه از فرهنگ وارداتى مهاجمى است که در فرهنگ و ادبیات فارسى معاصر ما با عناوینى همچون[ اسلام شناسى خارجیان] [خاورشناسى]
[ شرق شناسى] و[ استشراق] شناخته شده است . یعنى [تاریخنگارى استعمارى خارجى] مرادف دقیق استشراق و خاور شناسى نیست ولکن در بطن آن قرارداد،لذا در شناخت مفهوم و نیز سوابق تاریخنگارى استعمارى خارجى عملا باید سوابق پیدایش و گسترش استشراق مورد بحث و پى گیرى قرار گیرد.
استشراق چیست ؟
نخستین پرسش این است که آیا[ استشراق] چه پدیده اى است و ماهیت آن چیست و[ مستشرق] یا[ خاورشناس] چه کسى است ؟
باید توجه داشته باشیم که استشراق و خاورشناسى از جمله کالاهاى فرهنگى نوینى است که به همراه چیزهاى بسیار دیگر از آنسوى دنیا واز میان مردمان[ باختر زمین] به جهان اسلام[ صادر] و یا بهتر بگوئیم[ وارد] شده است .این واژه از کلمه عربى[ شرق] گرفته شده و در مفهوم ساده خود همان معناى شرق شناسى راایفا مى کند. طبق این اصطلاح [ مستشرق] نیز کسى است که حرفه خود را[ شرق شناسى] قرار داده است . یک مستشرق طبعا فردى ازافراد غیرمسلمانى است که درباره[ شرق] مطالعه و تحقیق مى کند
لکن دراینجا پرسش اساسى تراین است که این که گفته مى شود شرق شناسى یعنى شناختن چه مسائلى از مسائل شرق ؟ شناختن کدام شرق چگونه و براى چه منظورى ؟ یک مستشرق چه موضوع از مسائل مربوط به شرق را تحقیق و شناسائى مى کند؟ مذاهب شرق تاریخ شرق جغرافیاى شرق فلسفه هاى شرقى اقوام و نژادهاى شرقى و ...؟ آیا حرفه شرق شناسى تعریف و چارچوب کارى قابل تبیین و مشخص ندارد؟
اینجاست که تا حدودى نارسائى این واژه را دراداى درست مقصوداصلى درک مى کنیم و در مى یابیم که آن دانشمنداستعمار ستیز درباره استشراق یکى از بهترین سخنان را گفته است :
[ اصلا من نمى دانم این شرق شناسى از کى تابحال عمل شده است ؟اگر بگوئیم فلان غربى در مسائل شرقى زبان شناس است یا لهجه شناس یا موسیقى شناس حرفى ،یااگر بگوییم مردم شناس است و جامعه شناس است باز هم تا حدودى حرفى ،ولى شرق شناس بطوراعم یعنى چه ؟! یعنى عالم به کل خفیات در عالم شرق ؟ مگر در
عصر ارسطو به سر مى بریم ؟این را مى گویم انگلى روییده بر ریشه استعمار. و خوشمزه این است این شرق شناس وابسته به یونسکو تشکیلاتى هم دارد و کنگره اى دو سال یا چهار سال یکبار واعضایى و بیا و برویى ،و چه داستانها]... 1
ما نیز بااین دانشمندانى که چنین قضاوت صریحى درباره پدیده مشکوک استشراق دارد دراین زمینه هم باوریم ،چرا که غربى ها علیرغم انضباط و براى هر شیى تعریف و چارچوب تعریف شده و مشخص را پذیرفته اند و هرکس بخواهد به عنوان صاحب نظر و متخصص آن موضوع شناخته شود باید در چارچوب آن تعریف ویژه جاى بگیرد،درباره پدیده استشراق که آن را به عنوان یک علم مهم به جهانیان معرفى کرده و دهها موسسه انجمن و کرسى تدریس در محافل خود براى ترویج آن پدید آورده اند این انضباطگرائى خود را به[ عمد] کنار گذاشته و هیکل بى چارچوب و بدقواره و بدون ضابطه موسوم به[ استشراق] را به عنوان یک دانش ! بر کمیت شناخته اند و هر فرد باختر زمینى که درباره ملل مذاهب تمدنها تاریخ و... مشرق زمین رطب و یا بس هائى نوشته [مستشرق] و[ خاورشناس] نامیده اند. شاید به این دلیل که ازاین رهگذر به یک بسیج همگانى استشراقى جهت هجوم فرهنگى همه جانبه به ملل مشرق زمین و بویژه مسلمانان دست زده باشند.
روى اصل یاد شده است که برخى از نویسندگان ایرانى پدیده استشراق را همچون فانوسى در دست دزد مهاجم بدنیت و به ظاهر آرامى به نام [ استعمار] تلقى کرده و مستشرقین را نیز[ فانوس کشان استعمار] نامیده اند 2 . برخى دیگر نیز آنان را[ دلالهاى رسمى استعمار] [زایده اعوراستعمار] 3 و یا چنانکه گفتیم[ انگلى روئییده بر ریشه استعمار] توصیف کرده اند کهطبعا همه اینهااز باب وصف شى به یکى ازاوصاف غالب آن است . همچنین برخى دیگراز نویسندگان آگاه و دردمند جهان اسلام پدیده شرق شناسى را به عنوان[ فرزند نامشروع پدرى و مادرى به نامهاى استعمار و تبشیر مسیحیت] معرفى کرده اند که در همه زمینه ها و در تمام شرایط والدین نامشروع خود را یارى مى رساند. 4
این همه در حال است که یکى از نویسندگان معاصر و ناسیونالیست جهان عرب به نام دکتر عمر فروح در مقام تعریف این پدیده چنین نوشته است :
[مستشرق عبارت است از یک دانشمند بیگانه ( اروپائى یاامریکائى غیرمسلمان :
یهودى یا مسیحى ) که از طریق زبان عربى فرهنگ اسلامى را مورد توجه و مطالعه قرار مى دهد.
مستشرق گروهى هستند مانند مهندسین حقوقدانان فقیهان ادبیان بازرگان صنعتگران و کارگران . همانگونه که در میان این گروههااقشا مختلف از دانا و نادان وجود دارند مستشرقین نیز چنین هستند]. 5
البته چنانکه توجه دارید اگر بخواهیم این سخن را تعریف پدید استشراق تلقى کنیم بسیار ناقص و نادرست مى باشد.اول این که تعریف شخص مستشرق است و نه پدیده استشراق دوم این که دکتر فروخ در سایه روح ناسیونالیسم عربى حاکم بر وجود خود چنین پنداشته است که در مشرق زمین و در میان مسلمانان جماعتى به جز[ عربها] و زبانى به جز زبان عربى وجود ندارد که حوزه کار مستشرقین بوده باشد،در حالى که آنان پژوهشهاى خود درباره اسلام و مسلمانان را بسیار گسترده تراز قوم عرب گرفته واز طریق زبانهاى اسلامى و شرقى دیگرى مانند فارسى ترکى اردو سانسکریت مالى و ... به سامان مى رسانند. فقط عرب شناسى نمى کنند،بلکه موضوعاتى مانندایران شناسى هندشناسى افغان شناسى ترک شناسى و ... نیز مورد توجه شدید آنان مى باشد. سوم این که مقایسه مستشرقان با صنعتگران فقیهان و ... به اصطلاح قیاس مع الفارق و نادرست مى باشد. چهارم این که مستشرقین فقط به غیره مسلمانان اروپائى و آمریکائى منحصر نمى شود،بلکه مفهوم گسترده ترى دارد. چنانکه از نظر مذهب نیز فقط منحصر به افراد یهودى یا مسیحى مذهب نیست ،بلکه مارکسیستها و ملحدین واشخاص معتقد به مذاهب دیگرى را که اسلام شناسى کنند نیز در بر مى گیرد.
در هر صورت تعریف عمر فروخ از پدیده موسوم به استشراق و خاورشناسى بسیار نارسا و ناقص است و به عنوان یک تعریف علمى درباره استشراق نمى توان آن را پذیرفت .
ازاین روى شاید بهتر و درست تر این باشد که در تعریف استشراق و خاورشناسى چنین گفته شود:
استشراق یک پدیده علمى - سیاسى و یا سیاسى فرهنگى است که در چند سده اخیر توسط روپائیان مسیحى و یهودى پدید آمده است تااز آن طریق بتواننداسلام و مسلمانان سرزمینهاى اسلامى فرقه ها و مذاهب اسلامى و بطور کلى خصوصیات
سیاسى فرهنگى اجتماعى اقتصادى و تاریخى مسلمانان را که بطور عمده در مشرق زمین زندگى مى کنند جهت سست گردانیدن و یا رد عقاید آنان و نفوذ و تسلط بر سرزمین و سرنوشت شان مورد مطالعه و تحقیق قرار بدهند.
البته باید توجه داشته باشیم که این پدیده ریشه درادوار تاریخى دورتر دارد و مفهوم آن نیز همیشه در گسرتش بوده است اختصاص به مسیحیان و یهودیان اروپائى و آمریکائى ندارد. روسهاى آسیائى و دانشمندان خاور دور مانند توشهیکو ژاپن و ماتریالیستهاى مقیم در همه نقاط جهان را که درباره اسلام و مسلمانان مطلعات تاریخى انجام بدهند شامل مى شود.
از طرف دیگر هر چند که ممکن است شمارى از عناصر غیرسیاسى که مبلغ رسمى اهداف کلیسا صهیونیسم واستعمارگران نباشند در میان انبوه مستشرقان کنونى (بویژه نسل جوان ) پیدا شود و حتى برخى از آنان در سیر مطالعاتى خود به حقانیت واصالت دین اسلام نیز پى برده و بدان بگروند،لکن با توجه به این که پدیده استشراق اساسا مولودانگیزه هاى تبشیرى کلیسا و آزمندیهاى جهانخوارگى استعمار و کینه هاى تاریخى صهیونیسم نسبت به اسلام و مسلمانان است هرگز نمى توان آن را یک پدیده علمى صرف تلقى کرد بله همانگونه که قبلا نیز بااتکاء به اسناد نشان داده ایم حرفه اى است در خدمت استعمار. مستشرقان را[ فانوس کشان استعمار] نامیدن سخن گزافى نیست ،چرا که پدیده استشراق دراصل باانیگزه هاى ویژه تبلیغى واستعمارى توسط غربیهاى معانداسلام و مسلمانان بوجود آمد تا درباره اسلام و مسلمانان از نظرگاه هاى مختلف مانند: زبان آداب و رسوم فرهنگ و تمدن علوم و معارف عقاید و شاریع و بالاخره ادبیات و تاریخ مطالعه و تحقیق کرده و براساس دستاوردهاى آن استراتژى[ شرق گیرى] خود را پى ریزى کند.
روى این مطلب یکى ازابعاد مهم و برجسته پدیده استشراق تحقیق در تاریخ و تمدن اسلامى دراداوار مختلف مى باشد رابطه تاریخنگارى استعمارى با پدیده استشراق نیزازاینجا ناشى مى شود و ما که پیشتر گفتیم : تاریخنگارى استعمارى خارجى در بطن خاورشناسى واستشراق قرار دارد منظورمان همین بود. با توجه به این مطالب و مطالبى که قبلا درباره تاریخنگارى استعمارى بومى دراین ستو ملاحظه کردید معلوم مى گردد که تاریخنگارى استعماى محلى نیز دراهداف شوم خود چگونه از پدیده موسوم به استشراق استمداد والهام مى گیرد این هر دو دو روى یک
سکه اند. تاریخنگارى استعمارى محلى در واقع ترجمان و[ دلماج] بومى استشراق و تاریخنگارى استعمارى خارجى است .
در هر حال تااینجا معناى پدیده موسوم به[ استشراق] و [خاورشناسى] معلوم گردیده و رابطه آن با تاریخنگارى استعمارى خارجى نیز شناخته شد. ضرورت پرداختن به آن ناشى ازاین مساله بود که بررسى پیشینه تاریخى استشراق و تاریخنگارى استعمارى خارجى و چگونگى پیدایش و گسترش آن بدون مفهوم شناسى استشراق امکان پذیر نبود.از این روى اکنون روى محوراصلى بحث ،یعنى پدیده استشراق سخن مى گوییم .
پیدایش و گسترش استشراق:
پدیده خاورشناسى به مفهوم ساده خود عمرى بس دراز دارد و ریشه در ژرفاى سده هاى دور دوانیده است . نخستین برخورد و آشنائى جدى مردمان باختر زمین با مسلمانان به زمانى بر مى گردد که قسمتهاى شرق و جنوب شرقى اروپا توسط مسلمانان گشوده شد و خلافت اروپائى مسلمانان در سرزمینهاى پهناوراندلس شکل گرفت .
اندلس و جزائر متعدد دریاى مدیترانه مانند جزیره سیسیل (سقلیه ) و غیره نخستین مراکز آشنائى جدى غرب مسیحى بااسلام و مسلمانان است .اندلس و صقلیه داراى مدارس و مراکز آموزشى و علمى شکوهمند و پیشرفته اى بودند که برخى از روحانیان و کشیشهاى مسیحى نیز با یاد گرفتن زبان رسمى و علمى آن مراکز،یعنى زبان عربى کم و بیش خودشان را با آنها مرتبط کرده بودند. آنان فلسفه و علوم اسلامى پزشکى ریاضیات و غیره رااز عربى به زبان لاتین ترجمه مى کردند. به همین جهت است که مى بینیم در تاریخ استشراق و خاورشناسى نخستین مولف شرق شناس را یک روحانى یهودى اسپانیائى ( اندلسى ) مسیحى شده معرفى کرده اند:
[پطروس آلفرونسى یک نفر یهودى اسپانیائى است که در سال 1106 میلادى به دین مسیح گرویده و سپس به انگلستان رفته و در آنجا به سمت طبیب دربارانگلیس مقیم گردید.این مرد علاوه بر آن که اولین مترجم و ناقل داستانهاى شرقى به زبان لاتینى واولین کوشنده در راه نشر علوم اسلامى دراروپا بوده است اولین شرح
زندگى پیغمبراکرم[ ص] و بیان دین اسلام را که ارزش ذاتى دارد هم او به جاى گذاشته است]. 6
همچنین پاپ سیل ولستر دوم را که در پایان قرن دهم میلادى مى زیسته است یکى از بزرگترین مستشرقانى دانسته اند که در ترجمه و نقل علوم و فلسفه از عربى به لاتین نفش بنیادین داشته است . کار سیل ولستر را شخصى به نام هرمان متوفاى 1054 میلادى که از پیشگامان ترجمه عربى به لاتین محسوب مى شود تکمیل کرد. هرمان را نیز شخص دیگرى به نام قسطنطین افریقى مساعدت بسیار کرد. 7ایمون اسقف شهر[ طلیطله] یکى از شهرهاى مهم اندلسى که در میانه سده دوازدهم میلادى مى زیسته از جمله مترجمان علوم اسلامى و عربى به لاتین مى باشد. چنانه ژیرارد کریمون که بیش از هشتاد کتاب را در علوم مختلف از عربى به لاتین ترجمه کرد از جمله پیشاهنگان حرفه شرق شناسى محسوب مى شود. 8
این مرحله که به مدت چند سده بطول انجامید و دوران آموزنده جنگهاى صلیبى را نیز در بر گرفت مورخان دوره ترجمه و نقل نامیده اند که ضمن آن اروپائیان عقب مانده با عظمت تمدن و فرهنگ اسلام آشنا شده و در صدد ترجمه واقتباس اصول ویژه اى از آن بر آمدند.
اروپائیان بعداز مرحله ترجمه و نقل شروع به تحقیق و تتبع در علوم اسلام ترجمه شده و بهره بردارى عملى از آن کردند که این مرحله نیزاصطلاحا[ دوران تحقیق و تتبع] نامیده شده است 9 .
چنانکه در همان ایام صلیبیون و سران کلیسا در زمینه هاى اسلام شناسى و مباحث عقیدتى و کلامى نیز شروع به ردنویسى علیه اسلام و کتب مقدس اسلامى کردند که همراه با جعل واشاعه تهمتهاى ناروا علیه اسلام و شخصیتهاى اسلامى بود.
همه این مراحل را تنها مى توان دوران تولد خاورشناسى واستشراق نامید،چرا که اینها صورتهاى ساده و ابتدائى حرفه خطرناک استشراق و خاورشناسى هستند که امروز ما آن را در قالب و قیافه بسیار پیچیده و مرموزش مى شناسیم .
خاورشناسى واستشراق به مفهوم نو و مهیب آن که یک تهاجم همه جانبه فرهنگى باانگیزه سیاسى علیه اسلام مسلمانان و سرزمین شرق است طبق برخى ازاسناد تاریخى بعداز شکست لوئى نهم در جنگ منصوره در سال 690 هجرى از
نیروى هاى مسلمانان توسطاو برنامه ریزى گردید و پس ازاو نیز توسط دول اروپائى پیگیرى و به پیدایش استعمار و به پیدایش استعمار کلاسیک منجر شد. یکى از محققان مسلمان عرب زبان در این باره چنین نوشته است .
بعداز شکست لوئى نهم در منصوره او به اندیشه فرو رفت که چرا چنین شکست مفتضحى دچارشان شده است ؟ بدنبال آن خاطرات و یادداشتهائى را نوشت که بسیارى از کتابهاى مربوط به تاریخ فرانسه به آن اشاره کرده اند واز آن میان بانوى مورخ[ جوانفیل] نیز آن را ذکر کرده است . چنانکه تکه هائى از نوشتهاى لوئى نهم رااستاد محمد على الغتیت در کتاب خود (من الحروب الصلیبیه الى حرب السویس از جنگهاى صلیبى تا جنگ سوئیز) آورده است .
[ لوئى نهم که هشتمین حمله گسترده صلیبى را رهبرى مى کرد بعداز شکست نیروهاى صلیبى آنهم بعداز آن همه صرف وقت و نیرو در یک مدت طولانى به این نتیجه رسید که براى مقابله و مبارزه بااسلام و مسلمانان باید شیوه دیگرى در پیش گرفته شود. با توجه به روحیه ایثار و شهادت طلبى و عدم ترس از مرگ در راه عقیده اسلامى و دراثر عقیده مسلمانان به قداست جهاد محال است که بتوان مسلمانان را به شیوه نظامى شکست داد. باید راه دیگرى در پیش بگیریم که دراثر آن مسلمانان اصولااز جهاد و مبارزه دورى جویند و جهاد در میان آنان بصورت یک شعارادبى محض در آید.این هدف نیز عملى نمى گردد مگراین که ما مسیحیان و دول اروپا براى شناخت دین اسلام و تفکراسلامى نیرو بگذاریم و آن رااز مفاهیم اصیل خود خالى کنیم . دراینصورت است که مسلمانان خودشان داوطلب خواهند شد که با ما کنار بیایند و بدون جنگ تسلیم شوند و]... 10 .
ظاهرا بدنبال این تصمیم سلاى و خطرناک و چنانکه همه گفته اند بعد از جنگهاى صلیبى بود که پدیده خاورشناسى واستشراق به مفهوم گسترده واستعمارى آن که شامل پژوهش در عقاید فرهنگ آداب و رسوم تمدن و تاریخ اسلام و مسلمانان مى باشد توسط روپائى ها برنامه ریزى گردید. جاسوسان اروپائى در لباس بازرگان جهانگرد درویش سفیر وامثال اینها دورترین نقاط سرزمین بزرگ اسلام را در هم نوردیده واز همه چیز در همه جاى آن اطلاعات سیاسى اجتماعى فرهنگى مذهبى تاریخى و جغرافیائى گردآورى کردند که مجموع آنهااکنون بالغ مجلد کتاب به عنوان سفرنامه و یادداشت و خاطره
مى باشد. شماراین جهانگردان آنچنان زیاد بود که انسان با مشاهده آمار آنان دچار بهت و وحشت مى شود. 11
بدنبال این قضیا بود که در کشورهاى اروپائى آموزش زبان عربى و دیگرالسنه شرقى واسلامى بطور رسمى دایر و رایج گردیده و بدین منظورانجمنها موسسات و کرسى هاى دانشگاهى خاصى پدید آمد و سرو کله هزاران مستشرق پیدا شد که دراینجا فرصت و مجال پرداختن به معرفى پرداختن به معرفى همه آنها وجود ندارد و باید کتابهاى مفصل مربوط به این موضوع را مورد مطالعه قرار داد. 12.
در هر حال آنچه که از مطالعه تاریخ پیدایش گسترش حرفه خاورشناسى واستشراق بر مى آید و باید روى آن تاکید شوداین که : علیرغم تبلیغات وسیع استعمار و برخى ناآگاهان جهان سوم پدیده استشراق کاملا باانگیزه هاى سیاسى واستعمارى بوجود آمده است ،یعنى براى توسعه مرزهاى کلیسا و مسیحى کردن مردمانى که به قول اروپائیان در تاریکى - یعنى آزاد - زندگى مى کنند بافته شده است تا زمینه نفوذ و تسلط سیاسى واقتصادى غرب بر شرق را آماده گرداند.
در تبیین واثبات این که دولتهاى غربى در تاسیس کرسى هاى شرق شناسى تابع انگیزه واهداف سیاسى واستعمارى بوده اند تاکنون کم و بیش سخن گفته و به برخى از مدارک واسناد آن اشاره کرده ایم . دراینجا نیز درج مجدد دو سند دراین زمینه موجب افزایش هشیارى و دقت ما در شناخت پدیده استشراق خواهد بود.
مقامات فرهنگى دانشگاه کمبریج انگلستان - در مورد تاسیس [کرسى زبان عربى] در آن دانشگاه وانگیزه هاى این عمل ضمن نامه مورخه نهم ماه مى سال 1636 میلادى خطاب به بنیانگذار آن دانشگاه چنین نوشته اند:
... کارى که ما طرح آن را در ذهن مى پروانیم تنها به منظور آن نیست که معلومات ادبى دانشجویان را با آموختن این زبان بر دامنه عربى گسترش بدهیم ،بلکه هدف خدمتگزارى به شاه و دولت است که بوسیله معاملات بازرگانى ما با ملتهاى شرقى و همچنین جلب رضایت خدااز طریق توسعه مرزهاى کلیسا تامین مى گردد تا مردمى که در آن دیار تاریکى بسر مى برند به آیین مسیحیت در آیند 13.
یکى دیگرازاسناد تبیین کننده ماهیت استشراق اساسنامه مدرسه زبانهاى شرقى پاریس مى باشد که از جمله مراکز عمده پرورش خاورشناسان است . مدرسه یاد شده اول بار در 29 آوریل 1795 میلادى با نام مدرسه مخصوص زبانهاى زنده
شرقى در پاریس تاسیس شد. در ماده اول قانون بنیاد آن مدرسه چنین نوشته شده است :
[در محوطه کتابخانه ملى مدرسه عمومى ایجاد خواهد شد و هدف آن آموزش زبانهاى زنده شرقى خواهد بود که براى سیاست و تجارت سودمند تشخیص داده شوند]. 14
چنانکه ملاحظه فرمودید دراین دو سند گبونه واضح مى توان اهداف زیر را دید:
1. پرداختن به مباحث شرق شناسى تا جائى مجازاست که از دیدگان سران غرب در رابطه با سیاست و تجارت آنان سودمند تشخیص داده شود.
2. هدف از تاسیس مدرسه استشراقى خدمت به شاه انگلستان و دولت آن است .
3:. توسعه مرزهاى کلیسا،ینى تسخیر زمینهاى مشرق زمین از طریق مسیحى کردن مردمان آن بااستفاده از زبانهاى محلى که مستشرقین آن را آموخته اند.
این مرحله را نیز که تااینجا ذکر شد مى توان مرحله بلوغ و پختگى پدیده خاورشناسى نامید که طى آن عملیات استشراقى تابع برنامه گردیده واز کانالهاى مختلف اهداف استعمارى ویژه اى تعقیب مى کرده است .البته اهداف آن که تااینجا مورداشاره قرار گرفت تا حدودى ابتدائى و بسیط بوده و مخصوص سده هاى هفدهم و هیجدهم میلادى بوده است .اکنون که ما در قرن بیستم زندگى مى کنیم مرحله دیگرى در تاریخ استشراق پیدا شده واهداف آن نیز ضمن گسترش پیچیدگى و عمق خاصى یافته است . مستشرقین کنونى به چیزى کمتراز مسخ کردن کامل و همه جانبه هویت مذهبى ملى قومى اقلیمى تاریخى و فرهنگى ملل مسلمان راضى نمى باشند.اینجاست که سخن آن نویسنده غرب ستیز تداعى مى شود که با بیانى زیبا چنین گفته است
[ اکنون دیگر بحث ازاین نیست که نفت خوزستان را خم مى خواهند یا مال قطر را یاالماس کاتانگا را نتراشیده یا سنگ کرومیت کرمان را نپالوده بلکه بحث دراین است که من آسیایى و آفریقایى باید حتى ادبم را و فرهنگم را و موسیقى ام را و مذهبم را و همه چیز دیگرم را درست همجو عتیقه از زیر خاک در آمده اى دست نخورده حفظ کنم تا حضرات مستشرقین بیایند و بکاوند و ببرند و پشت موزه ها بگذارند که بله اینهم یک بدویت دیگر]! 15
فعلا آنان ما و همه میراث فرهنگى ما را براى موزه هاى شان مى خواهند.اکنون
یک مستشرق نسبت به میراثهاى فرهنگى عقیدتى و تاریخى اسلام بمانند یک سرباز فاتح در میدان جنگ نسبت به جنازه مردگان و مقتولین عمل مى کند،یعنى بدون هیچ ضابطه و ملاکى به محض این که یکى از زبانهاى شرقى را دست و پا شکسته و ناقص یاد گرفت راجع به همه چیزاسلام و مسلمانان نظر مى دهد:از عرفان و حکمت متعالیه گرفته تا هنر ادبیات نهضتهاى اسلامى آداب و رسوم فقه شریعت تاریخ و ... دیگر تخصص دراینجا مفهوم ندارد. درست مانند لاشخور سیرى که بر سر لاشه بى صاحبى فرمود آید.البته باید توجه کنیم که این بى برنامگى و هرج و مرج گرائى مستشرقان در رابطه با منافع ما مسلمانان واهلى مشرق زمین است در حالیکه آنان در رابطه با منافع خودشان بسیار دقیق عمل مى کنند. براى خودشان برنامه ریزى مى کنند و هر چند یک بار براى مبادله کردن آخرین اطلاعات و تجربیات شرق شناسى سمینار و کنگره جهانى تشکیل مى دهند.
آنان در این موارد از وجود ادبا و سیاستمداران بومى نیز که بسیارى شان 16خودفروخته و نان به نرخ روز خور مى باشنداستفاده هاى فراوان مى برند.
کنگره بین المللى ایران شناسان که از نهم تا پانزدهم شهریور 1345 در تهران با شرکت قریب به یکصدوبیست نفراز مستشرقین و ایران شناسان جهان و با مشارکت گروهى از قلم بدستان ایرانى تشکیل یافت یکى از مواردى است که شاهدادعاى ماست . کنگره یاد شده که با سخنرانى شاه معدوم افتتاح گردید و به مدت 6 روزادامه داشت نشان مى دهد که استعمارگران چگونه ارزشهاى معنوى تاریخى فرهنگ و تمدن یک کشور رااز سکوى شرق شناسى موردت هاجم مرموزانه قرار مى دهند و چگونه مى تواندازاین راه مهمترین کار فرهنگى یک جامعه را که همانا نگارش تاریخ آن است در اختیار بگیرند. کنگره یاد شده توسط کتابخانه پهلوى راه اندازى شده بود به منظور تبادل نظر و برنامه ریزى براى نگارش یک تاریخ مفصل و کامل براى ملت ایران تشکیل یافته بود. بدیهى است تاریخى که با مساعى و برنامه ریزى فانوس کشان استعمار و چراغچى باشى هاى استکبار جهانى نوشته شود چه آش شله قلمکارى از آب در خواهد آمد.
براى این که میزان نفوذایران شناسان خارجى در برنامه ریزیهاى فکرى و فرهنگى ایران و نیز خودباختگى گردانندگان و مسوولان رده اول کشور را در برابر آنان نشان داده باشیم قسمتهائى از سخنرانى افتتاحیه شاه معدوم را درافتتاح کنگره
بین المللى ایران شناسان در سال 1345 نقل مى کنیم .او سخن خود را بدون ذکر نام[ خدا] چنین آغاز کرد:
تشکیل کنگره جهانى ایران شناسان را به همه دانشمندان عضواین کنگره تبریک مى گویم و موفقیت کامل این مجمع بزرگ علمى را درانجام وظایف خطیرى که بعهده دارد خواستارم .
کنگره اى که امروز آن را با خوشوقتى افتتاح مى کنم از نظر ملت ایران مفهوم و مقام خاصى دارد که نظیر آن را هیچ مجمع علمى دیگرى نمى تواند داشته باشد،زیرااین کنگره در لواى فرهنگ ایران و براى بحث و مطالعه اى در مقیاس وسیع جهانى درباره تاریخ و تمدن ایران تشکیل شده است واعضاى آن کسانى هستند که عمر خویش را به تحقیق و تتبع در شئون مختلف این فرهنگ و تمدن کهنسال صرف مى کنند. حاصل کاراین کنگره همکارى علمى جهانى در تالیف تاریخ کامل ایران ،یعنى تاریخى خواهد بود که همانقدر که متعلق بمااست متعلق به همه عالم بشریت است .
شایداحتیاجى بتذکراین نکته نباشد که این همکارى پرارزش دانشمندان عالیقدر تا چه اندازه مورد تقدیر وامتنان مااست . من شرح کارهاى علمى و تالیفات بسیارى از شمااعضاى محترم این کنگره را خوانده ام و نسبت به تالیف صدها کتاب و هزاران مقاله اى که درباره جنبه هاى مختلف تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران انتشار داده ایداحترامى عمیق احساس مى کنم ،زیرا مى دانم که براى تالیف هر یک ازاین آثار چه کوشش فراوانى بکار برده و به چه اندازه منابع و مدارک مختلف و غالبا کمیاب مراجعه کرده اید. من بنام ملت ایران نه فقط بمناسبت این مساعى و خدمات صادقانه بفرهنگ ایرانى بشما درود مى فرستم بلکه خاطره تمام دانشمندان عالیقدرى را که گذشته در همین راه کوشیده اند واکنون شما وارثان شایسته آن مکتب پر ارزش ایران شناسى هستید که ایشان بنیاد نهاده اند تجلیل مى کنم .
اعتراف بدین حقیقت مایه رضایت قلبى مااست که ما بسیارى ازاطلاعات خود را درباره فرهنگ و تاریخ ایران مدیون کوششها و تتبعات گرانبهاى همین دانشمندان ایران شناس هستیم که طى دو قرن اخیر قسمت مهمى از نکات مجهول تاریخ و تمدن گذشته ما را با مساعى خستگى ناپذیر خوداز تاریکى ابهام بیرون آورده اند...
تاریخى که دانشمندان ایرانى با همکارى علماى ایران شناس برجسته سایر کشورهاى
جهان تالیف خواهند کرد مسلما قبل از هر چیز تاریخ یک تمدن و یک فرهنگ انسانى خواهد بود...
ما نیزهمکارى شما را که از نزدیک بااین ارزشهاى تمدن و فرهنگ ایران آشنائى دارید در همین راه خواستار شده ایم . مااز شما دوستان صمیمى ایران براى دیدار شورى که تا حد زیادى وطن معنوى شمااست دعوت کرده ایم تا با همکارى دانشمندان خود ما منابع عظیم علمى وادبى و هنرى واجتماعى مربوط به تاریخ کهنسال ایران را بکاملترین صورت آنها مشخص کنید واین امکان را بوجود آورید که براساس این تاریخ جامع و کاملى ازایران که در حال حاضر جاى آن خالى است تالیف گردد واین مجموعه بعنوان سندى در دسترس نسلهاى امروز و فرداى ایران و سراسر جهان قرار گیرد...
براى تالیف چنین تاریخى مابراى نخستین باراز یک همکارى چنین وسیع بین المللى کمک خواسته ایم زیرا بنظر مااین همکارى باید در آینده اساس همه شوون زندگى سیاسى واجتماعى واقتصادى و فرهنگى کشور ما و ملل جهان باشد.امیداورم این اشتراک مساعى که با کنگره تهران آغاز مى شود ازاین پس بمراتب بیشتر و کاملتر ما بین همه مراکز مطالعات ایران شناسى جهان و مخصوصا میان این مراکز با خودایران برقرار گردد،زیرا خوشبختانه همانطور که کاملا منطقى و طبیعى است اکنون کشورایران خود بصورت کانون اصلى مطالعات ایران شناسى جهان در آمده است . شما در مدت اقامت خود درایران خواهید دید که جامعه ایرانى که همواره علاقه واحترام عمیقى قلبى براى دانش و فرهنگ داشته است با چه دلبستگى واحترامى ناظر کار شما خواهد بود و چگونه مقدم شما دوستان پرارزش و صمیمى فرهنگ و تمدن ایران را گرامى خواهد داشت . آن مشعلى که در گذشته بدست گروه عظیم دانشمندان ایران شناس جهان افروخته شد اکنون در دست هاى شمااست و ما یقین داریم که شما با مساعى خالصانه خوداین مشعل را بسیار فروزان تر بدست نسلهاى آینده خواهید سپرد17 .
چنانکه مى بینید به نظر مى رسد محمدرضا پهلوى خود را در برابر مستشرقین وایران شناسان خارجى کاملا باخته است . لذااز موضوع رسمى خوداعلام مى کند:[ ما بسیارى ازاطلاعات خود درباره فرهنگ و تمدن ایران را مدیون شماایران شناسان هستیم]. واز آنان مى خواهد نگارش تاریخ کامل ایران را برنامه ریزى
کنند.اگر بااندکى دقت قطعنامه اى را که کنگره یاد شده در پایان کار صادر کرده مطالعه کنیم بوضوح در خواهیم یافت که این محققان مرموز براى نگارش تاریخ کامل ایران یک برنامه خنثى موزه پسندى ریخته اند.
در قطعنامه آنان که در واقع روح برنامه شان مى باشداز تاریخ و فرهنگ و تمدن مردم ایران هر آنچه که جنبه موزه اى دارد و علیه استعمار تحریک کننده نیست مورد توجه قرار گرفته است ،مانند: نسخ خطى تدوین اطلس لهجه هاى ایارنى تهیه فهرست آثار وابسته تاریخى و ... ولکن از آن طرف برنامه تاریخنویسى براى ایران روح جهت گیرى اسلام ستیزانه واستعمار پسند دارد،لذا کوشش شده تا جنبه هاى مثبتى از تاریخ ایران واسلام که مى تواند در تامین زندگى مستقل سیاسى و اقتصادى و فرهنگى مردم ایران موثر والهام بخش باشد کاملا مسکوت گذاشته شود. مانند تاریخ وروداستعمار درایران تاریخ نهضتها و قیامهاى استقلال طلبانه قومى و مذهبى و ...
بدیهى است که چراغچى باشى هاى استعمار بیش ازاین هم نمى توان انتظار داشت ،لکن مساله اینجاست که ما با سطحى نگرى و خوش باورى به ارزیابى کار مستشرقان نپردازیم که آنان بسیار پیچیده عمل مى کنند و چند صدسال سابقه و تجربه کارى را در پشت سر خود دارند.
در هر صورت قطعنامه کنگره تهران از نظر شناخت تاریخ خاورشناسى و نیز شیوه هاى عملکرد واهداف آن بسیار مهم است ،لذا عین آن را در اینجا درج کرده و خوانندگان محترم را به تامل و درباره آن دعوت مى کنیم . بدیهى است که عدم حذف القاب دروغین که همراه نام شاه خائن و معدوم آمده صرفااز باب عدم تصرف در سند تاریخى است تااصالت قسمتهاى دیگر آن نیز محفوظ بماند.
متن قطعنامه کنگره جهانى ایران شناسان
[کنگره بین المللى ایران شناسان که تاریخ 9 تا 16 شهریور ماه 1345 تحت سرپرستى عالیه اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر و بدعوت کتابخانه پهلوى به منظور تامین یک همکار علمى بین المللى درامر تعیین منابع لازم جهت تالیف یک تاریخ کامل ایران در تهران تشکیل گردید:
1. مراتب سپاسگزارى عمیق خویش رااز بابت عنایات عالیه اعلیحضرت همایون شاهنشاه و علاقه خاصى که معظم له نسبت بکاراین مجمع که خود به تشکیل آن فرمان داده بودند در هنگام افتتاح آن باایران نطفى در عالیترین سطح فرهنگى وانسانى ؟!ابراز فرمودند به پیشگاه همایونى تقدیم مى دارد.
2. تشکرات صمیمانه خویش رااز بابت تشکیل این کنگره و پذیرائى بسیار گرمى که شایسته عالیترین سنن مهمان نوازى ایرانى است بکتابخانه پهلوى اظهار مى دارد.
3. کنگره آرزومنداست که تماسهاى دانشمندان و مراکز علمى و فرهنگى که بمطالعات ایران شناسى اشتغال دارند بطور مستمرادامه یابد و همکارى بین المللى موثرى را دراین زمینه بوجود آورد. بدین منظور کنگره بسیار مناسب و مفید میداند که :اولا: یک اتحادیه بین المللى ایران شنسان تاسیس گردد که محل دبیرخانه آن در تهران در کتابخانه پهلوى باشد واساسنامه و برنامه کار آن توسط همین دبیرخانه تنظیم گردد.
ثانیا: یک کمیته مدیره دائمى مرکبى ازاعضاى ایرانى و بین المللى بمنظور تشکیل کنگره هاى آینده ایران شناسى که هر سه سال یکبار درکشورهاى مختلف برگزار خواهند شد تشکیل شود.
4. کنگره علاقه خاص خود را به یک همکارى موثر بین المللى بین سازمانها و دانشمندان صلاحیتدار درامر تهیه اسناد و منابع لازم و کمک بتالیف یک تاریخ کامل ایران براساس خط مشى کلى که اعلیحضرت همایون شاهنشاه در نطق افتتاحیه خود در کنگره تعیین فرمودندابزار مى دارد. بدین منظور:
اولا: بتمام مراکز علمى و دانشگاهى و سایر سازمانها فرهنگى بین المللى یا ملى که فعالیت آنها با مطالعات تاریخى ارتباط دارد توصیه مى کند که درامر تالیف این تاریخ با کمیته اى که در آینده براى این کارایجاد خواهد شد منتهاى همکارى را مبذول دارند.
ثانیا: به همه کتابخانه ها و آرشیوها و موزه ها و نیز بصاحبان مجموعه هاى خصوصى که داراى اسناد فرهنگى یا تاریخى یا هنرى ایرانى هستند توصیه مى کند که کمال کوشش را بعمل آورند تا کمیته نامبرده بتواند براى تالیف این تاریخ به همه این منابع دسترسى داشته باشد.
5. توصیه مى کند که یک کمیته بین المللى کتابشناسى ایرانى براى تهیه فهرستهاى
کامل کتب خطى و کتابشناسى ایران تاسیس گردد.
6. توصیه مى کند که فهرست مشروحى از آثار وابنیه تاریخى ایران براساس اطلاعات دقیق تاریخى و جغرافیائى تنظیم گردد و حفریات لازم به روشى علمى بعمل آید.
7. توصیه مى کند که یک طریق واحد براى نقل کلمات ایرانى بزبانهاو خطوط مختلف در نظر گرفته شود.
8. توصیه مى کند که کارهاى مربوط بتدوین وانتشاراطلس لهجه هاى ایرانى که بنا بتوصیه بیست و چهارمین انجمن بین المللى خاورشناسان در مونیخ از سال 1957 به بعد در جریان است با وسعت و سرعت زیادى ادامه یابد و بپایان برسد]. 18
با دقت در محتواى کنگره خاورشناسى تهران واعضاى شرکت کننده آن که اسامى و هویت آنان با ذکر تابعیت کشورى شان در ماهنامه وحید آمده است . 19
مى توان به این واقعیت پى برد که خصیصه نوینى در پدیده خاورشناسى بوجود آمده است .این خصیصه است که استشراق و خاورشناس کنونى رااز مراحل پیشین آن متمایز مى گرداند. جنبه جهانى و بین المللى پیدا کردن آن زیر هدایت و رهبرى غرب مى باشد بگونه اى که ازاین طریق امکانات مالى و نیروى انسانى و معنوى کشورهاى مسلمان را نیز دراین راستا بخدمت گرفته اند.
جهان استکبار همانگونه که در زمینه اقتصادى و تجارتى از تراستها و کارتلها و موسسات چند ملیتى استفاده مى کند و در زمینه نظامى از پیمانهاى نظامى چند ملیتى و کمربندهاى نظامى و دفاعى بین المللى مانند پیمانهاى ورشو ناتو و غیره سود مى جوید در زمینه به کرسى نشاندن اهداف فرهنگى خود نیز شیوه یاد شده را به کار گرفته و با توسل به پدیده خاورشناسى به شیوه بین المللى و جهانى سلطه فرهنگى خود را در جهان و بویژه کشورهاى اسلامى تثبیت و ترویج مى کند بگونه اى که به عوامل حاکم خود در سرزمینهاى اسلامى نیز تبلیغ و حمایت کردن از چنین سیاست فرهنگى را تلقین مى کند.این مطلوب تصادفى نیست که شاه معدوم در سخنرانى خود به مستشرقین مى گوید:
[براى تالیف چنین تاریخى ما براى نخستین باراز یک همکارى چنین وسیع بین المللى کمک خواسته ایم ،زیرا به نظر مااین همکارى باید در آینده اساس همه شوون زندگى سیاسى واجتماعى واقتصادى و فرهنگى کشور ما و ملل جهان
باشد]. 20
بنابراین در مقام بررسى تحلیل و شناخت پدیده استشراق در جهان معاصر ما باید به این ویژگى توجه کنیم . تنها در این صورت است که حجم انبوه کارهاى آنان در مورداسلام و ملل مسلمانان قادر نخواهد بود ما را فریب بدهد واز شناخت اهداف پشت پرده عملیات خاورشناسى باز دارد،لذا هرگونه قضاوت درباره خاورشناسى و خاورشناسان بدون در نظر گرفتن این ویژگى ناقص خواهد بود.
نکته دیگرى که دراینجا بعنوان تتمیم بحث سوابق تاریخى استشراق شایسته است مورداشاره قرار بگیرداین است که پدیده خاورشناسى و خاورشناسان همانگونه که از نظر زمانى و موجودیت تاریخى خود داراى مراحل چندى است از نظر نوع قضاوت درباره اسلام و شیوه مبارزه و مقابله با آن نیز در طول تاریخ شیوه هاى مشخص و متفاوتى را در مراحل گوناگون بکار گرفته است که شاید بتوان آن را در چهار مرحله جداگانه مشخص کرد:
1. در مرحله اول کار مستشرقین در مورداسلام و رهبران اسلام بر محور فحاشى ناسزاگویى و نثار تهمت وافترا متمرکز بوده است .این شیوه به قرون وسطى و دوران عقب ماندگى هنرى و علمى و صنعتى غرب اختصاص پیدا مى کند.
2. در مرحله دوم مستشرقین نوعا کار خود را روى اثبات ناقص بودن دین اسلام و عدم توان پاسخگوئى شریعت و فکراسلامى به نیازهاى مختلف یک جامعه در حال تحول متمرکز ساخته و در آن باره قلم فرسائى هاى شیطانى کرده اند. گاهى هم براى اثبات حسن نیت خود به برخى از جنبه هاى مثبت اسلام اشاره کرده اند تااز این طریق بتوانند نیات شیطانى و شوم خود را پنهان کنند.
3. در مرحله سوم که به عصر حاضر بویژه اوایل آن انحصار پیدا مى کند سخن از ضرورت انجام دادن اصلاح و دین و نوسازى مذهب به شیوه پژوتستانیسم مسیحیت و براساس ارزشها و ملاکهاى موجود در فرهنگ و نظام فکرى غربیان سخن گفته و حتى توانسته اند بگونه غیرمستقیم در بسیارى از نویسندگان و گویندگان جهان اسلام نیز تاثیر گذاشته و چیزى به نام پروتستانیسم اسلامى را مطرح کنند. تاثیرگذارى این شیوه در آثار نویسندگان کشورهاى اسلامى بویژه در آثار بسیارى از نویسندگان مصرى مشاهده مى شود .
پدیده شوم و نامیمون التقاط نیز ریشه در همین شیوه فکرى دارد که براى اسلام
کمبودهائى را فرض کرده و جبران آن را بگونه التقاط از مکاتب غربى والحادى جستجو مى کند که بسیار خطرناک است .
4. مرحله چهارم برخورد مستشرقین و دست پروردگان بومى آنان نسبت به اسلام هنوز عمر چندانى ندارند و تا حدودى نوظهور مى باشد،هر چند که ریشه هاى اصلى آن نیز در سخنان مستشرقین معاند قدیمى موجود باشد.این شیوه نیروى خود را صرف اثبات عدم اصالت اسلام مى کند و کوشش مى کند تا ثابت کند که دین اسلام مجموعه به هم ربط داده شده اى ازادیان مختلف پیش از خود مى باشد. در آثار برخى از صهیونیستها مانند: گلدزیهر و نیز برخى از مستشرقین مارکسیست روسى مانند: پطروشفسکى مولف کتاب اسلام درایران و بسیارى دیگراز خاورشناسان معاند غربى در مبارزه بااسلام این شیوه رااتخاذ کرده اند. برخى از آنان و جیره خواران سیاسى و مقلدین فکرى شان مانند: سلمان رشدى مرتد مجموع شیوه هاى قبلى را درهم آمیخته و در قالب مربوط به شیوه خاص مرحله چهارم استشراق ریخته و بااستفاده از هنر قصه نویسى به آنچنان جعل و تحریف حقایق و تهمت افترا پرداخته است که مى توان گفت در شیطنت بالادست شیطان قرار گرفته است .او شیوه افترا و فحاشى مستشرقین کینه توز پیشین را با مهارتهاى شیطانى مستشرقین مرحله چهارم به هم آمیخته و قصه سراسر کذابى را که به راستى خود نشانه و آیه اى از شیطان زدگى نویسنده آن است پدید آورده است .
این بود خلاصه اى از سوابق پدیده خاورشناسى واستشراق در مراحل مختلف ترایخ و نیز تنوع تاریخى بر خورد آنان بااسلام درادوار گوناگون .
بحث بعدى خود را به بررسى شاخه هاى استشراق واهداف آن اختصاصى خواهیم داد.