مصاحبه با استاد آیت الله حسین همدانى نجفى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   
                                   

هیبت و شکوه امروزین حوزه هاى علمیه که دشمنان هستى سوزانسانیت را به بیم و هراس افکنده و طلسم شکست و ناپذیرى آنان را در هم شکسته و بحق قبله آمال پا برهنگان زمین گشته ریشه در دیروز دارد دیروزى که کمال یافتگانى بزرگ بسان ستارگان شب افروز در آن مى درخشیدند و راه جویان کمال را به سر منزل مقصود رهنمود مى شدند.از این باب که ماندگارى هیبت و شکوه مقدس امروز در حفظ و حراست از ارزشهاى والاى معنوى واقتداء به الگوهاى پرفروع دیروزافتخارآمیز بستگى دارد حوزه هاى علمیه بایست دراین موقعیت خطیر و حساسیت زمان بیش از پیش براى دست یابى به ستیغ بلند مجدد شرف براین پشتوانه عظیم معنوى تکیه و سیره پارسایان آگاه را بر تمام زوایاى زندگى طلاب بگسترانند تا خشکه مقدسان ناآگاه و بى درد و ظاهرنمایان دغل باز با اندیشه منجمد و قلب مریض خویش عرصه داراین کانونهاى مقدس نشوند و با گفتارها و کردارهاى خوش ظاهر و نگارین فرزندان مخلص حوزه هاى علمیه که براى خدمت به دین کمر همت بسته اند در لجن زار عفن اندیشه خود و تارهایى که عنکبوت وار براى بدست آوردن طعمه تنیده اند گرفتار نسازند.

امروزه این یک وظیفه است که سیماى اسوه هاى اصیل تصویر شود و آنان که در طول تاریخ حوزه هاى علمیه درارتقاء علمى و معنوى حوزویان و دیگران نقش اصلى را داشته اند و در تمام

صحنه هاى دفاع ازاسلام عزیز پیشتاز بوده اند معرفى شوند.

مجله از آغاز تاکنون سعى کرده است گامهائى دراین راه مقدس بردارد و دراین ستون الگوهاى شایسته اى رااز زبان بزرگان و چهره هاى موفق و متعهد حوزه هاى علمیه به نسل انقلابى و بیدار حوزه ها معرفى کند.

شکر خداى را توفیق یارمان شد که دراین شماره در دیار عالم پرور همدان با فقیه و مفسر گرانقدر حضرت آیه الله سیدمحمد حسینى همدانى یکى از شاگردان برجسته مکتب پر فیض آیات عظام : مرحوم نائینى مرحوم کمپانى و عارف نامى میرزا على آقا قاضى به گفتگو بنشینیم .

حضرت استاد دراین گفتگوى پربار تصویرى زیبااز جانهاى پاک و روحهاى بزرگ و کم نظیر حوزه هاى علمیه ترسیم مى کنند.این تصویرگرى بقدرى پر جاذبه و زیباست که خواننده و زیباست که خواننده ژرف بین در وراى چهره شخصیتهاى مورد گفتگو چهره مخلص و پاک بازاستاد را به عیان خواهد دید و در برابر عظمت روح این مرد خدا به ستایش خواهد ایستاد.

با خضوع صادقانه و عاشقانه استاد در آستانه سپیده و قهرمانان سپیده آفرین بویژه مقام رهبرى سیر زیبا و عارفانه ایشان در جاده مهتاب به پایان مى رسد. خدا یارشان باد.

حوزه : با تشکراز حضرت عالى که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه با مجله ما را پذیرفتند مناسب مى دانیم که سوال اول در رابطه با زندگى علمى مرحوم والد گرامتا باشد.
استاد: مرحوم ابوى از شاگردان آقاى حج سیداحمد کربلایى بودند و همدوش و همطراز مرحوم آقا میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى شمرده مى شدند و با بزرگان زیادى از جمله مرحوم آقا شیخ محمدبهارى همدانى حشر و نشر داشتند.

مرحوم آقا سیداحمد کربلایى از شاگردان مبرز مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدان بودند.

ابوى نقل مى کردند :در سنه1300 مرحوم پدر حاج آقا سیدکاظم تصمیم گرفتند که مرا براى کسب فیض بیشتر به حوزه نجف اشراف ببرند. همراه ایشان از همدان عازم نجف اشرف شدیم . در نجف خدمت مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى رسیدیم . پدرم خدمت مرحوم آخوند عرض نمود که : بنده زاده را براى کسب فیض خدمت شما آورده ام . مرحوم آقاى آخوند فرمودند:اشکالى ندارد. به مرحوم آقا حاج سیداحمد کربلایى که آنجا تشریف داشتند فرمودند: شما مراقب درس و بحث و تربیت این آقا باشید. آقا حاج سیداحمد هم قبول فرمودند .

حدود پنج سال مرحوم ابوى منزل آقا حاج سیداحمد کربلایى بودند.ایشان منزل کوچکى داشتند. یک اتاق فوقانى را دراختیار مرحوم ابوى قرار داده بودند.این دوران پنج ساله دوران خوب و با برکتى براى محوم ابوى بود واز آن خاطرات خوب و شیرین بیاد داشتند از جمله مى فرمودند که: مرحوم حاج قا سیداحمد کربلایى هر نیمه شب به دعا و نماز مشغول بود تااذان صبح و سالى چند مرتبه اتفاق مى افتاد که : ایشان از شدت گریه از حال مى رفت و تقریبا بیهوش مى افتاد. آقا مادرى داشتند که بسیار زن خوب و مقدسى بود ایشان مى آمد و با نگرانى مى گفت : آقا سیدعلى آقا حالشان خوب نیست . من مى رفتم کمک مى کردم و آن بزرگوار را به حال مى آوردم. رابطه مرحوم ابوى با مرحوم آقا حاج سیداحمد کربلایى بسیار گرم و صمیمى بود.ایشان و مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى[ ره] و چندین نفر دیگراز آقایان جزء شاگردان خوب و خصوصى مرحوم حاج آقاسیداحمد کربلایى به حساب مى آمدند و نزدایشان درس فصول مى خواندند.

مرحوم حاج آقاسیداحمد کربلایى از نوادر روزگار و مرد جلیلى بودند. آن مرحوم تربیت یافته مکتب آخوند ملاحسینقلى همدانى بودند.ایشان بسیار مورداحترام مرحوم آیت الله نائینى و دیگر بزرگان حوزه نجف اشراف بودند. در طول زندگانى شریف و پر برکت خود بزرگان زیادى را تربیت کردند که هر یک خوداستوانه اى در علم و تقوى به حساب مى آمدند.

حوزه : آیا مرحوم آیت الله آقا سیدعلى عرب از محضر مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى نیز کسب فیض فرمودند؟
استاد: بله مرحوم ابوى چندین سال خدمت مرحوم آخوند ملاحسینقلى درس خواندند. خودایشان مى فرمودند:از سنه 1300 که به نجف اشرف مشرف شده بودند تا سنه 1311 که مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى دارفانى را وداع کردند و به سراى باقى رحلت فرمودند هموار ملازم مرحوم آقاى آخوند ملا حسینقلى همدانى بودند حتى در مسافرتها مثل : سفر به کاظمین و سامرا و یا رفتن به مسجد سهله که هر چند ماه یک بار بود مرحوم آخوند را ترک نمى کردند و همراه ایشن بودند غیراز درس و بحث هاى رسمى و حوزوى حالات مرحوم آخوند خود بسیار آموزنده و مفید

بود. این حالات چنان عظمتى دارد که قابل گفتن نیست و نمى توان آن را بیان کرد. در عین حال مرحوم آخوند بسیار متواضع و فروتن بودند. دراین جهت مرحوم ابوى خاطرات خوشى نقل مى کردند از جمله مى فرمودند :روزى به قصد زیارت حضرت ابى عبدالله الحسین علیه السلام وارد حرم مقدس ایشان شدیم . مرحوم آقاى آخوند ملاحسینقلى همدانى مشغول نماز زیارت شدند. چون جمعیت زیادى در رفت و آمد بودند بدن مرحوم آخوند هنگام نماز مقدارى تکان مى خورد.

آنجا یک آقا شیخى اهل مازندران بود آمد و به من گفت :این آقا چرا موقع نماز طمانینه لازم را ندارد؟ من در پاسخ گفتم :ایشان پیرمرداست نماز هم که نماز مستحب است . آقا شیخ قانع نشد و تصمیم داشت مطلب را به خود آقاى آخوند هم متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا هنگام نماز بدنتان طمانینه لازم را نداشت . مرحوم آقاى آخوند متوجه شدند که او با زحمت حرف خود را بیان مى کند. به او فرمودند: چرا تذکر خود را با مشکل بیان مى کنى . شما باید به من بگوئید: آخوند تو چند وقت است نجف هستى هنوز متوجه نشده اى که در نماز باید طمانینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزى مانع آن شود.

در خاطره اى دیگر مرحوم ابوى نقل مى کردند که : [یک وقت در خدمت مرحوم آقاى آخوند ملا حسینقلى همدانى رفتیم مسجد سهله . آقایان زیادى تشریف داشتند از جمله : آقا شیخ محمد بهارى همدانى آقا شیخ عباس کازرونى آقا حاج سیداحمد کربلایى و بزرگانى دیگر حدود بیست نفراز آقایان بودند.اوائل غروب بود که وارد مسجد سهله شدیم . مسجد خلوت بود. رفتیم زاویه غربى مسجد مقام حضرت زکریا علیه السلام در آن زاویه مرحوم حاج آقا رضا همدانى مشغول نماز بودند. مرحوم آقاى آخوند به همراهیان فرمودند: به ایشان اقتداء کنیم و نماز را باایشان بخوانیم].

مرحوم آقاى آخوند ملاحسینقلى همدانى بسیار مرد جلیل و فقیه خوب و بزرگوارى بودند.ایشان شاگردان برجسته زیادى را تربیت کردند که یک نمونه آن مرحوم حاج آقا شیخ محمدباقر همدانى است . مرحوم آقاى آخوند غیراز تدریس فقه واصول سالیانى قبل از طلوع فجر درس اخلاق مى فرمودند که دراین زمینه هم در محضرایشان بزرگان زیادى تربیت یافتند مانند: مرحوم حاج میرزا جوادآقاى ملکى تبریزى مرحوم آقا شیخ عباس کازرونى مرحوم حاج آقا سیداحمد کربلایى و مرحوم حاج آقا شیخ محمدبهارى همدانى .

بزرگان واساتید حوزه نجف اشرف نسبت به مرحوم آقاى آخوند ملاحسینقلى همدانى ارادت کامل داشتند. مرحوم ابوى نقل مى کردند که : در حدود سالهاى 1300 که من نجف مشرف بودم مرحوم آیت الله نائینى در سامرا تشریف داشتند و سالى چند روز براى زیارت به نجف اشرف مشرف مى شدند. مرحوم آیت الله نائینى در نجف وارد منزل آقاى آخوند مى شدند و آنجا نشست و دید و بازدید داشتند. معلوم بود که قبل از عزیمت آیت الله نائینى از نجف ایشان نیز در درس اخلاق مرحوم آقاى آخوند شرکت مى کردند.

مرحوم ابوى حدود سى سال در نجف اشرف مشرف بودند و در سنه 1330 به همدان بازگشتند. بعداز گذشت سه سال در سنه 133 مرحوم آقاى حاج سیداحمد کربایى وفات کردند. مرحوم آیت الله آقاى نائینى وصى آن مرحوم و مسوول کارهاى ایشان بودند.

بزرگان ما هر یک حالات زیبا و خاطرات پندآموز زیادى دارند که ذکر تمامى آنها میسر نیست و بعضى از آن حالات معنوى را حتى نمى توان ذکر کرد.

حوزه : با تشکراز حضرت عالى از حضور شما تقاضا مى کنیم که : فرازهایى از دوران تحصیلات خود را براى ما بیان کنید.
استاد: من سنه 1322ه.ق در نجف اشرف متولد شدم . در سنه 1330 به همراه مرحوم ابوى آمدیم ایران .ابتدا درس را خدمت مرحوم ابوى شروع کردم و مقدارى خدمت ایشان تحصیل کردم . در سنه 1343 بعداز گذشت حدود 13 سال قرار شد من به نجف برگردم و آنجاادمه تحصیل بدهم . مرحوم آیت الله میرزاى نائینى وقتى اطلاع یافتند که من مى خواهم به نجف بازگردم طى نامه اى از نجف اشرف به مرحوم ابوى مرقوم داشتند: امسال در نجف مریضى مالاریا زیاداست بهتراست ایشان امسال به نجف نیایند ولى نامه ایشان دیر به دست مرحوم ابوى رسید. هنگامى نامه را مرحوم ابوى دریافت کردند که من تمام مقدمات سفر را آماده کرده بودم و مى خواستم سوار ماشین بشوم . مرحوم ابوى فرمودند: حالا بروید به امید خدا. من هم به قصدادامه تحصیل بسوى نجف اشرف عازم شدم.

در آن دوران مسافرتها طولانى و مشکلات زیادى داشت . علاوه براین چندین

روز ما را در مرز معطل کردند. بنده مریض شدم و ناراحتى هاى زیادى دیدم ولى به لطف پروردگار توانستم مشکلات را تحمل کنم .

در نجف اشرف وارد منزل مرحوم آقا سیدعبدالغفار شدم . مرحوم آقا سیدعبدالغفار مازندرانى ازاساتید مرحوم آیت الله میلانى آیت الله خوئى آقا سیدصدرالدین جزائرى و آقا شیخ على قمى بودند. مقدار باقى مانده از دروس سطح را در نجف خدمت مرحوم آیت الله میلانى و مرحوم آقا عماد رشتى خواندم .

آقا عماد رشتى نوه مرحوم میرزا حبیب الله رشتى بسیار مرد جلیل و فاضلى بود.

کرده بودم . در همین زمان بنا شد که دوره آخر تدریس اصول مرحوم آیت الله نائینى شروع شود. مرحوم آیت الله نائینى به من فرمودند که : شما هم درس من مى آیید؟ بنده عرض کردم بله ایشان فرمودند: مانعى ندارد به شرط این که درس را بنویسید و براى من بیاورید که آن را ببینم . براى من که دوره اول درس اصول بود و تازه کتاب کفایه را تمام کرده بودم قبول این شرط مشکل بود. در عین حال خدمت آیت اللخوئى و حاج سیدصدرالدین جزائرى عرض کردم که : چنین شرطى شده است .این آقایان فرمودند:اشکالى ندارد. ممکن است درابتداء براى شما مشکل باشد ولى مفیداست .

در حدود سنه 1345 من تازه کتاب کفایه مرحوم آخوند خراسانى را تمام من چند سال درس مرحوم آیت الله نائینى مى رفتم . در طول این چند سال تمام درس ایشان را مى نوشتم و هر چند وقت یک بار نوشته ها را که چند دفتر مى شد خدمت ایشان مى بردم وایشان مطالعه مى فرمودند. تمام دوره درس اصول را ابتداى بحث برائت در مدت هفت - هشت سال اینگونه خدمت ایشان بودم .اگر مدتى مى گذشت و نوشته هاى درس ارا خدمت ایشان نمى بردم ایشان مطالبه مى فرمودند.

درس مرحوم آیت الله نائینى در نجف اشرف در مسجد هندى برگزار مى شد.

همانگونه که عرض کردم من آخرین دوره درس اصول ایشان را درک کردم . دراین دوره نیز بزرگان زیادى شرکت مى کردند و معمولااین بزرگان یکى - دو دوره درس خارج اصول را خدمت خود مرحوم آیت الله نائینى و یا خدمت بزرگانى دیگر گذرانده بودند. دراین دوره درس اصول مرحوم آیت الله نائینى کمتر کسى بود که براى اولین بار شرکت کند. تنها آقاى سیدصدرالدین جزایرى و مرحوم آیت الله آقا سیدمحمدحسین طباطبائى صاحب تفسیرالمیزان و من از میان حدود چهارصد یا پانصد نفر اولین دوره اصول را مى گذراندیم .

غیراز درس مرحوم آیت الله نائینى در فقه واصول مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى را نیز شرکت مى کردم .

مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى در مسجد کوچکى که مقابل مسجد هندى بود درس مى فرمودند. بنده هیچگاه درس فقه واصول ایشان را ترک نمى کردم . دوره درس اصول مرحوم آیت الله نائینى حدود هشت تا نه سال طول مى کشید ولى در مرحوم آیت الله شیخ محمد کمپانى بیشتر.

از جمله توفیقات مرحوم آیت الله کمپانى این بود که : هر چه درس مى فرمودند مى نوشتند و معلومات خود را با قید کتابت ابدى مى کردند. این نعمت بزرگى است براى اهل اعلم که دست به قلم داشته باشند و نگذارند معلومات فقط در سینه و روان بماند و بعد هم با خود ببرند.

مرحوم آیت الله کمپانى آن زمان مکاسب مى فرمودند از بحث بیع فضولى تا بحث خیارات مدت چند سال طول کشید. چون ایشان تمام بحث را مى نوشتند من نوشته هاى ایشان رامى گرفتم واستفاده مى کردم .

مرحوم آیت الله کمپانى آن زمان مکاسب مى فرمودند از بحث بیع فضولى تا بحث خیارات مدت چند سال طول کشید. چون ایشان تمام بحث را مى نوشتند من نوشته هاى ایشان را مى گرفتم واستفاده مى کردم .

مرحوم آقا سیدمحمد حجت هم به یک شخصى سفارش کرده بودند که مى آمد و نوشته هاى مرحوم آیت الله کمپانى رااز من مى گرفت و براى ایشان پاکنویس مى کرد. مرحوم آقا سیدمحمد حجت هم از شاگردان قدیم مرحوم آیت الله کمپانى بودند.

آقا شیخ حسین همدانى آقا شیخ نصرالله شکورى آقا سیدصدرالدین جزایرى آیت الله خوئى و مرحوم علامه طباطبائى از ملتزمان درس مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین کمپانى بودند. درس فقه واصول مرحوم آیت الله کمپانى بسیار دقیق و با زبان عربى فصیح بیان مى شد.

غیراز مهارت واستادى کم نظیر مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى در فقه واصول در تفسیر و بهره بردارى از آیات قرآن نیز ابتکارهاى خوب و جالبى داشتند:از جمله مى فرمودند :مااز آیات الهى مى توانیم پى به مقام هر یک ازانبیاء ببریم که در مقایسه آن با مقام اوصیاء الهى حقایق فهمیده مى شود.از آیات فرآن مى فهمیم که : حضرت صدیقه مریم از کودکى تحت سرپرستى حضرت زکریا بوده اند و هیچ ذکر نشده که حضرت زکریا جهت شیر دادن براى ایشان دایه گرفته باشند. بعداز دوران شیرخوارگى هم که غذاهاى بهشتى براى ایشان مى رسید. همواره حضرت صدیقه مریم از جانب پروردگارارتزاق مى شدند.از چنین مادر بزرگوارى حضرت مسیح

سلام الله علیه بدون اصلاب متولد مى شود. حضرت مسیح داراى چنان منزلت و مقامى در نزد خداونداست که از جانب خداوند متعال به خودش سلام مى دهد.

از چنین مادرى وقتى چنین فرزند بزرگوارى مى خواهد به دنیا بیاید به مادر خطاب مى شود که : مسجدالاقصى را ترک کند و براى زایمان به مکان دیگرى برود اما هنگامى که براى جناب فاطمه بنت اسد مادر گرامى حضرت على بن ابى طالب[ ع] حالت زایمان پیدا مى شود دیوار خانه کعبه براى ایشان باز مى شود وایشان به درون خانه کعبه مى روند و در آنجا سه شبانه روز مهمان خداوند متعال مى شوند.

دراین مقایسه مقام قرب حضرت على[ ع] در نزد خداوند متعال مشخص مى شود.

حضرت مسیح علیه السلام با آن همه عظمت و مقام قرب که نزد خداوند متعالى دارند صفت مبشر دارند بشارت دهنده وجود پیامبراکرم صل الله علیه و آله .

رفقاى ما که در نجف اشرف با هم زیاد حشر و نشر داشیم مرحوم آیت الله علامه طباطبائى مرحوم آیت الله میلانى آیت الله خوئى آقاى سید محمد تقى نخجوانى آقاى شیخ عماد رشتى و آقا سید صدرالدین جزایرى بودند.

مرحوم علامه طباطبائى حدود یک سال زودتراز من نجف رفته بودند. من باایشان رفاقت و دوستى نزدیک داشتم و آن مرحوم نسبت به من محبت فراوان داشتند. حجره رفاقت و دوستى نزدیک داشتم و آن مرحوم نسبت به من محبت فراوان داشتند. حجره من زیاد تشریف مى آوردند. آن زمان من در مدرسه قوام حجره داشتم . مرحوم علامه طباطبائى بسیار خوش خط بودند. روزى در همین حجره مدرسه قوام ایشان به من فرمودند: برویم داخل حیاط. در خدمت ایشان رفتیم داخل حیاط. آفتاب بود. آنجاایشان دو تااز سیاه مشقهاى خود را به من نشان دادند واز مقایسه تعداد رعشه هاى موجود در آن سیاه مشقى را که در تابستان نوشته بودنداز سیاه مشقى که در زمستان نوشته بودند تمیز دادند.

حوزه : با توجه به این که حضرت عالى جزء نزدیکترین افراد به محروم آیت الله نائینى بودید طبیعى است که خاطرات زیادى از آن مرحوم داشته باشید ازاین روى از شما خواهش مى کنیم : مقدارى از آن خاطرات را بیان بفرمایید.
استاد: زندگانى بزرگان آکنده از فراز و نشیب هاى مختلف است که دقت در هر کدام از آنها مى تواند براى ما مفید واقع شود. مرحوم آیت الله نائینى نیزازاین قاعده مستثنى نبودند. علاوه براین خودایشان به مسائل تاریخى و خاطرات پندآموز گذشته اهمیت مى دادند. خاطرات من از آن دوران بسیار شیرین و مغتنم که در خدمت مرحوم آیت الله نائینى بودم به دو دسته تقسیم مى شود:

یک : مسائل و جریاناتى که در زندگى ایشان اتفاق افتاده بود وایشان گاهى آن را به مناسبتى نقل مى کردند.

دو: جریاناتى را که خودم شاهد و ناظر بر آن بودم . نقل تمام این خاطرات هم از حوصله و توان من خارج است و هم دراین بحث نمى گنجد امااشاره به بعضى از آنهااشکال ندارد.

مرحوم حاج آقاشیخ عبدالرحیم شیخ الاسلام نائینى والد محترم مرحوم آیت الله نائینى هم عصر مرحوم آقا شیخ محمدباقراصفهانى بودند. آقا شیخ محمد باقر والد مرحوم حاج آقانجفى حاج آقاجمال و حاج آقا نورالله اصفهانى از علماى اصفهان بودند.

مرحوم آیت الله نائینى مى فرمودند :[پدرم در یک نامه اى خدمت مرحوم آقا شیخ محمدباقراصفهانى نوشتند که : تصمیم دارم بنده زاده را براى کسب فیض خدمت شما بفرستم وایشان هم پذیرفتند]. آیت الله نائینى مى فرمودند :[آن زمان من حدود شانزده سال داشتم که خدمت آقا شیخ محمد باقررفتم . مرحوم آقا شیخ محمد باقر به من فرمودند: بیا منزل ما و همینجا باش . در بیروت منزل ایشان چندین اتاق بود کسانى که کارهاى ایشان راانجام مى دادند. آنجا سکوت داشتند من هم رفتم در یکى از این اتاقها ساکن شدم . روزها مى رفتم مدرسه براى درس و بحث و شب براى استراحت بر مى گشتم آنجا. تمام مدت هشت سال که من دراصفهان مشغول تحصیل بودم در همین منزل اقامت داشتم] .

مرحوم آیت الله نائینى مى فرمودند :[در ماه هاى مبارک مرحوم آقاشیخ محمد باقر

دو - سه ساعت به اذان صبح مانده تشریف مى آوردند بیرونى و در یکى از همین اتاقها مشغول نماز شب و تهجد مى شدند. آن مرحوم در دعاى دست همانگونه که ایستاده بود دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواند و گریه مى کرد].

مرحوم آیت الله نائینى مى فرمودند :[من درسهاى مرحوم آقا شیخ محمد باقر را ترک نمى کردم حتى درسهاى خصوصى را نیز شرکت مى کردم] .

مرحوم آیت الله نائینى مى فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمدباقر کتاب نجات العباد مرحوم صاحب جواهر را که بزرگانى مانند مرحوم شیخ انصارى و آیت الله میرزاى شیرازى بر آن حاشیه نوشتند درس مى فرمود البته این درس جنبه خصوصى داشت و حدود دوازده نفر در آن شرکت داشتند. روزى در درس بخشى از حاشیه آیت الله میرزاى شیرازى مطرح شد.ایشان به فکر فرو رفتند که چطور آیت الله میرزاى شیرازى دراینجا توجه به حاشیه مرحوم شیخ مرتضى انصارى نفرمودند. بعداز دقایقى تامل فرمودند: مثل این که دراین مورد روایتى داریم وایشان با توجه به مفاد روایت این مطلب را فرموده اند.

مرحوم آیت الله نائینى مى فرمودند :[بعدازاین که من آمدم نجف اتفاقا آیت الله میرزاى شیرازى همین کتاب نجات العباد را درس مى فرمودند. من نیز شرکت کردم . دراین درس خود آیت الله میرزاى شیرازى نیز به همان عبارت رسیدند و متوقف شدند که : چرا در حاشیه خود بر مطلب به حاشیه استاداعظم شیخ مرتضى انصارى توجه نفرمودند چند دقیقه متوقف شدند].

مرحوم آیت الله نائینى مى فرمودند :[من در آن زمان حدود بیست سال چهار سال سن داشتم و کوچکترین شاگرد حاضر در آن درس به حساب مى آمدم . به حضرت آیت الله شیرازى عرض کردم : شاید به جهت توجه به مفاد روایت توجه به حاشیه جناب شیخ نشده است .ایشان تصدیق فرمودند و فرمودند: شمااز کجا متوجه شدید؟ بعداز درس عرض کردم : حدود هفت سال پیش استا ما آیت الله آقا شیخ محمدباقراصفهانى که در حوزه اصفهان این کتاب را تدریس مى فرمودند این نظر را داشتند].

این واقعه سبب شده بود که مرحوم آیت الله میرزاى شیرازى توجه مخصوص به مرحوم آیت الله نائینى پیدا کنند و به مرحوم آقا سید محمد فشارکى سفارش فرموده بودند که : رابطه بیشترى باایشان برقرار کند که اینگونه هم شد. بین محروم آیت الله نائینى و مرحوم آقا سید محمد فشارکى همیشه یک رابطه صمیمى گرم و عاطفى برقرار بود.

مرحوم آیت الله نائینى بنا داشتند براى فریضه ظهر و عصر حدود یک ربع ساعت که به اذان مانده بر روى سجاده بنشینند و حالت انتظار داشته باشند تااذان بگویند وایشان مشغول نماز شوند. یک روز که ایشان دراین حالت منتظراذان بودند من درون اتاق لابلاى کتابها چشمم به یک پاکت نامه افتاد. خط آن را خیلى شبیه خط مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادى یافتم . خدمت مرحوم آیت الله نائینى عرض کردم : آقااین خط آقا سیدجمال الدین نیست ؟ایشان فرمودند: چرا. عرض کردم : چطور این نامه از کجا؟ایشان فرمودند :مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادى آن زمان که من دراصفهان بودم با من رابطه بسیار صمیمى و گرم داشت و با من رفت و آمد مى فرمود. سامرا هم که آمدم هر یکى - دو سال مى آمدند از جمله در سنه 1306 که مصادف بود با دوران تحریم تنباکو مرحوم سیدجمال الدین تشریف آوردند سامرا. حجره من هم آمدند. چند دقیقه به احوالپرسى گذشت وایشان تشریف بردند بعداز حدود ده دقیقه بازگشتند و فرمودند: من تصمیم دارم نیم ساعت با آیت الله العظمى میرازى شیرازى بطور خصوصى ملاقات کنم .از هر کسى پرسیدم شما را نشان دادند که واسطه بشوید. حالا آمده ام از شما خواهش کنم :ازایشان درخواست کنید کن من نیم ساعت ایشان راتنها ببینم .

عرض کردم :اشکالى ندارد. رفتم خدمت مرحوم آیت الله العظمى میرزاى شیرازى . ( ایشان دراتاق خصوصى که اتاق کوچکى بود و کتابخانه ایشان بحساب مى آمد تشریف داشتند که من خدمتشان رسیدم ). به ایشان عرض کردم : به این جهت مزاحم شدم که عرض کنم : آقا سیدجمال الدین اسدآبادى تقاضا دارند خدمت شما برسند و بطور خصوصى نیم ساعت شما را ملاقات کنند.ایشان بعداز مقدارى تامل فرمودند: به آقا سیدجمال الدین بفرمائید: مرقومه شما مى رسد و من هم به مقدار مقتضى با شما مساعدت مى کنم .

بعدایشان به من فرمود: من نمى توانم کباده آقا سیدجمال الدین را بدوش بکشم ایشان اگر دستش به من برسد توقعات زیادى دارد که من نمى توانم و نباید همه آن راانجام دهم .

من از خدمت آیت الله العظمى میرزاى شیرازى آمدم و به مرحوم سیدجمال الدین

عرض کردم : آقا عذر آوردند. آن مرحوم هم چیزى نگفت .

مرحوم آیت الله نائینى بسیار خوش بیان و خوش تدریس بودند بودند. یکى از خصوصیات درس ایشان عدم تکرار مطالب بود هیج مطلب تکرارى نداشت .

مرحوم حاج آقاابوى نقل مى کردند :[در سنه 1318 حوزه سامرا تقریبا منقرض شد و بزرگان آنجا به شهرهاى دیگرى مهاجرت کردند. آن زمان مرحوم آیت الل نائینى به نجف اشرف آمدند و قرار شد در نجف بمانند و درس شروع کنند. تدریس در حوزه نجف بسیار مشکل بود چون مانند مرحوم آیت الله آخوند خراسان با بیش از هزار شاگرد دراین حوزه تدریس مى کردند ولى مرحوم آیت الله نائینى درس خود را حجره بکتا شبها شروع کردند. بعداز مدت کوتاهى حدود سیصد نفراز فضلاى بزرگ حوزه درس آیت الله آخوند خراسانى در درس ایشان نیز شرکت مى کردند. و چنان شد که حوزه درس ایشان بعداز حوزه درس مرحوم آیت الله آخوند خراسانى به صورت کم نظیرى در آمد].

مرحوم آیت الله نائینى بسیار مایل بودند که : شرکت کننده ها درس را بنویسند. معمول شرکت کنندگان در درس ایشان مطالب را با دقت مى نوشتند. مرحوم آقاسیدجمال اصفهانى مى فرمودند :[من یک طاقچه تقریرات درس آقا را دارم] .ایشان مى فرمودند:[ من حدود سى سال در خدمت مرحوم نائینى بودم و تا آخرین روز درایشان آمدم و همه را یادداشت کردم] .

مرحوم آیت الله نائینى میل داشتند همیشه یکى - دو تااز تقریرات درس ایشان خدمتشان باشد و نگاه بکنند.

حوزه : مرحوم آیت الله نائینى غیرا ز آثار فقهى واصولى و غیراز کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله آثار دیگرى هم داشتند؟
استاد: بله ایشان آثار زیادى داشتند ولى چون بسیار خوش قلم بودند و به ادبیات و درستى عبارات اهمیت زیاد مى داند نمى خواستند که این آثار چاپ شود که نکنداشتباهات ادبى داشته باشد. در بسیارى از ابواب فقه ایشان نوشته داشتند.این آثار چاپ نشد و من فکر مى کنم اکنون از میان رفته باشد.

کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله مرحوم آیت الله نائینى کتاب علمى و مستند خوبى

است . بزرگان حوزه نجف به این کتاب عنایت داشتند.

خاطرم هست که : هر روز یک ساعت به غروب مانده در منزل مرحوم آقاسیدعبدالغفار جلسه اى برقرار مى شد که آقایان زیادى مى آمدند و در آنجا بحث ها و گفتگوهاى مفیدى مطرح مى شد. یک روز از روزهاى ماه مبارک رمضان یآ ساعت به غروب جلسه تشکیل شده بود و آقایان زیادى بودند از جمله : مرحوم علامه طباطبائى که در بعضى ازاین جلسات شرکت مى کردند نیز حضور داشتند.

مرحوم آقا عمادرشتى نواده مرحوم میرزا حبیب الله رشتى نیز حضور داشت . مرحوم آقا عماد بسیار مرد با فضل و صاحب نظر بود.

مقدارى از کتاب تبیه الامه را خواندیم . مرحوم آقا عماد باابتهاج زیاد فرمودند:[ آقا ما چندین سال درس مرحوم آیت الله نائینى شرکت کردیم و شرینى و لذت آن درس را به یاد داریم امشب با خواندن این مقداراز کتاب بوى آن درس پر برکت استشمام مى گردد].

کتاب کتاب خوب و مفیدى بود و مى توانست در آن روز بسیار مفید باشد ولى متاسفانه محیط اقتضاء نکرد و نتوانست از آن بهره لازم را بگیرد حتى کسانى براى مرحوم آیت الله نائینى به این جهت اسباب زحمت هم شدند.

مرحوم ابوى نقل مى کردند که : روزى مرحوم آیت الله نائینى از درس تشریف مى آوردند بسیار مورداعتراض واقع شدند و براى ایشان اسباب ناراحتى فراهم شد.

بعداز مرحوم آیت الله آقاى آخوند خراسانى راى کسانى که با مرحوم آقاى آخوند همفکر بودند یا تماس داشتند وضع نابسامانى پیش آمد. بخصوص براى مرحوم آیت الله نائینى وضع بدتر شد چرا که اکثر کارهاى اجتماعى و مبارزاتى مرحوم آیت الله آقاى آخوند با مشورت مرحوم آیت الله نائینى انجام مى شد و بسیارى از نامه ها و مراسلات مرحوم آیت الله آقاى آخوند با مشورت و کمک مرحوم آیت الله نائینى تهیه مى گشت به این جهت بعداز فوت مرحوم آیت الله آخوند اوضاع براى مرحوم آیت الله ناپینى بسیار سخت شد وایشان حتى از نظراقتصادى در مضیقه قرار گرفتند.

دراینجا بد نیست این مطلب را یادآور شویم که : در آن تنگناهاى اقتصادى و غیراقتصادى مرحوم آیت الله نائینى و مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى با یک صمیمیت خاصى به همدیگر کمک مى کردند و رابطه بسیار خوب و عالى داشتند.

حوزه : آیا حضرت عالى محضر آیت الله میرزا على آقاى قاضى را هم درک فرمودید؟
استاد: بله ایامى چند را من در خدمت ایشان بودم .البته قبل ازاین که خدمت ایشان برسم اوصاف ایشان را از مرحوم ابوى بسیار شنیده بودم . مرحوم ابوى مى فرمودند: میرزاعلى آقاى قاضى از شاگردان مبرز مرحوم آقاسیداحمد کربلایى و بسیار سیدجلیل و بزرگوارى هستند.

در سنه 1347 یا 1348 که من در مدرسه قوام بودم مرحوم میرزا على آقاى قاضى به مدرسه قوام تشریف آوردند واز متصدى مدرسه خواستند که حجره اى را دراختیارایشان قرار دهد. متصدى مدرسه با کمال احترام پذیرفت و یک حجره کوچکى از طبقه فوقانى مدرسه را دراختیارایشان قرار داد. بعد معلوم شد که مرحوم میرزاعلى آقاى قاضى حجره را بعنوان مکان خلوتى براى تهجد و عبادت مى خواستند چرا که منزل ایشان کوچک بود وایشان تصور داشتند شب هنگام که مى خواهند به نماز و تهجد بپردازند مزاحم بچه ها هستند به این جهت این حجره را تهیه کرده بودند. شب ها حدود ساعت دوازده که معمولا طلبه ها به خواب مى رفتند تا براى درسهاى فردااستراحتى کرده باشند شب زنده دارى و تهجدایشان در آن حجره کوچک شروع مى شد. در آنجا بود که من شیفته مرحوم میرزا على آقاى قاضى شدم . حالت دعا و نیایش ایشان در آن حجره کوچک خیلى براى من جالب و زیبا بود. چند ماهى از آمدن ایشان به مدرسه مى گذشت که من رفتم خدمت ایشان و تقاضا کردم که کتاب جامع السعادات مرحوم نراقى را براى من بخوانند وایشان با کمال بزرگوارى پذیرفتند .

قرار شد من در کنار درسهاى دیگر در ساعات فراغت خدمت ایشان برسم . بااین قرار من خدمت ایشان مى رسیدم وایشان درس مى فرمودند اما چه درسى واقعا درس عرفانى بود یک عرفان وجدانى . شنونده یقین مى کرد که آنچه استاد مى گوید خود به یقین دریافته و در وجود خودش پیاده کرده است .

عجب صحنه هایى پیش آمد! بعداز چندى تمام ذکر و ورد من مرحوم میرزاعلى آقاى قاضى شده بود. به هیچ درسى توجه نمى کردم . تنها درس ایشان موردت وجه من بود. وقتى مقابل ایشان براى درس مى نشستم وایشان صحبت را آغاز مى فرمود تمام درسهاى دیگراز خاطرم مى رفت و تنها محو ایشان مى شدم . تمام روز به چیزى جز

فرمایشات ایشان نمى اندیشیدم . شب هنگام هم که ایشان براى نماز و تهجد آماده مى شدند من یا خواب نبودم و یااگر خواب هم بودم بیدار مى شدم چون ایشان براى وضو گرفتن از میان ابوانى مى گذاشتند که من شبها در آن مى خوابیدم . در عین این که ایشان نعلین خود رااز پا مى گرفت که صدا نکند در عین حال من بیدار مى شدم و مخفیانه چگونگى دعا و نیایش ایشان را زیر نظر مى گرفتم . خیلى برایم جالب بود. تا صبح خوابم نمى برد و پیرامون آن مى اندیشیدم .

رفته رفته دراثر آن بیداریهاى شبانه و بى توجهى به درسهاى دیگر در من تغییراتى بوجود آمد و حالم عجیب شده بود به صورتى که بعضى از دوستان متوجه تغییر حالت من شده بودند از جمله : آقاى سیدیوسف حکیم فرزند مرحوم آیت الله حکیم که با هم انس بسیار داشتیم .

یک روز به مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى عرض کردم : حاج میرزاعلى آقاى قاضى آمده اند در مدرسه ما حجره اى گرفته اند.ایشان متوجه شدند و مساله را فهمیدند. به من فرمودند: آقا براى شما خیلى زوداست که درس جناب میرزا على آقاى قاضى بروید. شما هنوز مرداین میدان نیستید.او بزرگ مردى است که هماورد بزرگى مى خواهد. شما بهتر است درس ایشان را ترک کنید و براى فراگرفتن مسائل اخلاقى به همان جلسات منزل آقا سیدعبدالغفاراکتفاء کنید که در موقعیت شما این جلسات مفیدتراست .

من به مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى احترام زیادى مى گذاشتم و تحت تاثیر قوت روح ایشان بودم ازاین جهت بعداز آن روز درس مرحوم میرزاعلى آقاى قاضى را ترک کردم .

هنوز شیرینى و لذت آن مدت کوتاه درس را که خدمت ایشان بودم احساس مى کنم .اقرار مى کنم که : مرحوم میرزاعلى آقاى قاضى بسیار مرد کم نظیرى بود. کلام و رفتار و سلوک ایشان بسیار جذاب و دلنشین بود.

این قضیه را که نقل کردم مربوط مى شود به سنه 1347 آن زمان مرحوم علامه طباطبائى خدمت آقا سیدعبدالغفار مى آمدند. بعدهاایشان با مرحوم قاضى ارتباط برقرار کرد البته مرحوم علامه طباطبائى و حاج میرزا على آقاى قاضى خویش بودند منظورم ارتباط درس و بحث یااستاد و شاگردى است .

مرحوم علامه طباطبائى مرحوم آقا شیخ محمد تقى و مرحوم آقا شیخ على محمد

بروجردى دراین اواخر جزء تلامذه عالى مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى بودند.

مرحوم حاج میرزا آقاى قاضى طباطبائى علاوه براین که بسیار مرد جلیل نورانى و زاهدى بود از نظر مقام علمى هم بسیار برجسته بود. یک وقت در میان صحبت ایشان فرمودند که من هفت دوره درس خارج کتاب طهاره را دیدم .ایشان در درسهاى اساتیدى مثل : مرحوم آلت الله سید محمدکاظم یزدى و آیت الله سید محمدکاظم یزدى و آیت الله سیدمحمداصفهانى و آقایان دیگر شرکت داشته اند.

در عین حال که ایشان بحر مواجى از علم اخلاق و عرفان بودند بسیار کم حرف مى زدند و در سلام سبقت مى جستند.از جمله خصوصیات آن مرحوم این بود که : کمتر در مجامع حاضر مى شدند و شاید مدتها کسى ایشان را نمى دید. شبها که مشغول تهجد بودند روز هم یا مطالعه مى فرمودند و یا مى فرمودند و یا فکر مى کردند. غالب ایام ساعت دو بعد از ظهر که مردم از گرماى سوزان نجف به سردابها پناه مى بردند ایشان وضو مى گرفتند و تشریف مى بردند حرم براى زیارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام . در آن گرماى سوزان که هیچکس طاقت نداشت بیرون از سرداب باشد ایشان حرم تشریف مى بردند.این وقت راانتخاب کرده بود تا کسى متوجه ایشان نشود. به این جهت بود که کسى ایشان را نه در حرم مى دید و نه در جاى دیگر. به نظر من ایشان در حالات معنوى و معرفت مردى نابغه بودند .

یک روز در نجف مرحوم علامه طباطبائى از ما براى صرف نهار دعوت کردند و فرمودند: خداوند متعال به ما فرزندى عنایت فرموده مجلس عقیقه اى داریم . (قبلا ایشان داراى دو یا سه فرزند شده بودن که هر کدام در چند ماهگى فوت کرده و براى ایشان فرزندى باقى نمانده بود). در آن مجلس عقیقه پنج - شش نفراز آقایان دعوت بودند: مرحوم آیت الله میلانى آیت الله خوئى آقا سیدصدرالدین جزایرى و چند نفر دیگر.

آنجا مرحوم علامه طباطبائى فرمودند که:[ چند روز پیش آیت الله حاج میرزاعلى آاى قاضى تشریف آورده اند منزل ما من منزل نبود مقدارى نشسته اند موقع رفتن به خانواده فرموده اند: به همین زودى خداوند متعال به شما فرزند پسرى عنایت مى کنداسم او را عبدالباقى بگذارید تاانشاءالله برایتان بماند. حال این پسر متولد شده و مااسم او را عبدالباقى گذاشتیم به امیداین که بماند]. آقاى عبدالباقى طباطبائى فرزند بزرگ علامه طباطبائى هستند که بحمدالله در قید حیات هستند .

البته این مطلب را باید متذکر بشوم که : بزرگان ما هر یک به نحوى عظمت داشتند. سجایاى اخلاقى هر کدام از آنان براى ما قابل مطالعه و دقت است . یک وقت تصور نشود که بعضى از بزرگان که به جهات دیگر علمى مشهور هستند در مسائل اخلاقى و عملى خداى نکرده کمبود داشتند. تمام درجات علمى و توفیقات بزرگان در سایه تقوى تواضع اخلاق و پشتکار و زحمت به دست آمده است .

دراینجا بد نیست خاطره اى رااز مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى نقل کنم تا مشخص شود که بزرگان ما تا چه حداحترام اساتید خود را داشتند.

در سنه 1345 در ضمن درس اصول صحبت پیرامون استصحاب بود. وقتى ایشان کلام مرحوم آیت الله آخوند خراسانى را دراین زمینه نقل مى فرمودند در رداین کلام فرمودند:[ این کلام وهم است] . بعدایشان فورا ساکت شدند و درس تعطیل شد. به جهت عظیمتى که ایشان داشتند کسى نپرسید چرا درس تعطیل شد. خودایشان فرمودند :[ما که اینگونه نسبت به بزرگان بى احترامى مى کنیم و ظرفیت لازم را براى رعایت احترام اساتید خود نداریم لیاقت درس گفتن را ندارم و نباید درس بگوییم] .

برزگان ما در رعایت حال شاگردان خود نیز بسیار مراقب بودند و نسبت به آنها تواضع بسیار داشتند. هیچگاه اشکالات آنان را در درس به نحوى پاسخ نمى گفتند که تحقیر یا رنجشى پیش بیاید یک شب بحث اصول مرحوم آیت الله نائینى راجع به عام و خاص بود بعداز تمام شدن درس دیدم : آقایان : سیدمحمدحسین شیرازى آقا صدرالدین جزایرى آقا میرزاعلى آقاشیرازى آیت الله خوئى و مرحوم آیت الله میلانى فرمود :[در این قسمت از فرمایشات آقا من نظر دارم] . آیت الله خوئى هم فرمودند: [بله اشکال شما وارداست و من هم موافق هستم] . بنا شداشکال را بنویسند تا من خدمت مرحوم آیت الله نائینى ببرم .

مرحوم آیت الله میلانى بسیار مرد متفکر و با نظرى بود. به عقیده من ایشان از نظر دقت و صاحب راى بودن جزء بهترین شاگردان مرحوم آیت الله نائینى و مرحوم آیت الله کمپانى به حساب مى آمدند.

مرحوم آیت الله میلانى اشکال را در چند سطر نوشتند. من آن را گرفتم بردم درون منزل و خدمت آقا تقدیم کردم .ایشان اشکال را مطالعه فرمودند بعد به من فرمودند :

[ این اشکال را چه کسى به شما داد]. عرض کردم : آقا سیدهاى میلانى .ایشان فرمودند :[بسیار خوب] . شب شنبه مرحوم آیت الل ناپینى تمام درس را تکرار کردند.این در حالى بود که درس ایشان هیچگاه تکرار نمى شد و حتى مطالب تکرارى هم نداشت .

بعداز درس مرحوم آیت الله میلانى به من فرمودند :[شما گفتید که این نوشته مال کیست ] عرض کردم بله ایشان پرسیدند من هم عرض کردم . مرحوم آیت الله میلانى فرمودند : [استاد با تکراراین درس به من فرمودند: توقع نیست از شما بعداز شانزده سال که درس من مى آیید منظور من رااز کلام متوجه نشوید].

بله سخن از مرحوم آیت الله میرزاعلى آقاى قاضى طباطبائى بود و به اینجا کشید به قول معروف الکلام بجزالکلام . مرحوم آقاى قاضى در زمینه اخلاق و تربیت نفوس مستعده درس و بحث هاى خوب و کم نظیرى داشتند. تقریبااین دروس به صورت محرمانه برگزار مى شد.ایشان در طول زندگى شریف خود مردان بزرگى را تربیت کردند از جمله : آقاى شیخ محمددتقى آملى و مرحوم آیت الله آقا سیدمحمدحسین طباطبائى صاحب المیزان .

مرحوم آیت الله قاضى در سنه 1362 یا 1363 در نجف اشرف بعداز هفت - هشت ماه مریضى در بستر بیمارى فوت کردند.البته این نوع مریضى ها و بسترها رااینگونه مردان بزرگ زیاد بد نمى دانند و در همانحال هم صفایى دارند اما متاسفانه روزگار ناجور بود و قدر ایشان آنگونه که باید دانسته نشد.

آقاى خوئى سلمه الله مى فرمودند: بعداز فوت ایشان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى بخاطر تعظیم ایشان از کربلا مدند نجف چون نجف حالت مجمع داشت .ایشان به مجرد شنیدن فوت مرحوم آیت الله قاضى آمدند که اولین مجلس فاتحه راایشان بگیرند. در نجف معمولا سه روز تمام و یک نصف روز مجلس ترحیم برقرار مى شود. دراین مجلس مرحوم آیت الله میلانى آیت الله خوئى و آقاى میرزا مهدى شیرازى هم با آیت الله حاج آقا حسین قمى بودند. مجلس ترحیم مفصلى شد خیلى از آقایان علماء و مردم شرکت کردند. آیت الله خوئى مى فرمودند: روز سوم بعداز مجلس ترحیم آمدیم منزل چند نفراز آقایان تشریف داشتند از جمله : همین آقایان که ذکر کردم . مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى به من فرمودند :[شنیدم شما با مرحوم آقاى قاضى ارتباط داشتید]. آیت الله خوئى مى فرمودند: عرض

کردم : آقایان زیادى باایشان ارتباط داشتند. آیت الله حاج آقا حسین قمى فرمودند :[خوب مرحوم آقاى قاضى چگونه بود]. عرض کردم :از چه نظر مى فرمائید.ایشان فرمودند :[ از نظر مقامات معنوى] . آیت الله خوئى مى فرمود: عرض کردم : آقا یعنى مى فرمائید: چه مقام عرفانى و شهودى داشتند.ایشان فرمودند: بله .

عرض کردم :اگر آنچه که مااز مرحوم آیت الله قاضى طباطبائى دیدیم نزد خداوند متعال حقیقت داشته باشد او آسمان است و شما زمین اگر حقیقت نداشته باشد عکس است .

مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى با کمال تعجب فرمودند: عجب

حوزه : با توجه به موقعیت جدیدى که اکنون براى حوزه هاى علمیه پیش آمده است درارتباط با وظائف حوزه ها بیاناتى بفرمایید.
استاد: بدون تعارف عرض مى کنم : من خود را دراین زمینه لایق نمى دانم که براى آقایان صحبتى بکنم .

حوزه : خواهش مى کنیم . با توجه به سابقه علمى و تجارت گرانمایه شمااستفاده مى کنیم .
استاد: حالا که مى فرمایید اشکال ندارد. من خاطراتى از زندگى بزرگان را دراین زمینه نیز نقل مى کنم . در مورداین سوال من فکر مى کنم قبل ازاین که زعماى حوزه از طلبه هاانتظارات مختلف داشته باشند باید بر روى مساله تربیت آنان چه از نظر علمى و چه از نظر اخلاقى کوشش کنند. ما نباید بدون این تربیت انتظارى داشته باشیم چرا که این انتظار بیهوده است .

بزرگان ما براى تربیت طلبه ها واقعا کوشش مى کردند.اینگونه نبود که فقط مجلس درسى برگزار شود طلبه ها بیایند شرکت کنند و بعد هم بروند. نه استاداز شاگرد خبر داشته باشد نه از شاگرد خبر داشته و نه شاگردازاستاد.

اساتید بزرگ ما به احوالات شاگردان خود کاملا توجه داشتند و به آن مى رسیدند. خواندند نماز شب واهل تهجد و شب زنده دارى از شرائط اولیه شرکت در

درس بود. مرحوم آیت الله نائینى به این امراهتمام زیادى داشتند و مراقبت بودند که کسانى درس مى آینداینگونه باشند. خوداساتید هم که مجسمه زهد و تقوى واخلاق بودند.

مرحوم ابوى نقل مى کردند :[گاهى یک ساعت به اذان صبح مانده مى رفتم حرم هنوز درب حرم را بازنکرده بودند اما مرحوم آیت الله نائینى پشت در مشغول نماز و دعا بود. بعداز نماز و دعا بر مى گشت منزل تا به درس و بحث هایش برسد].

این کار معمول مرحوم آیت الله نائینى بود در این اواخر هم که ایشان سخت مریض شده بودند در عین حال دو ساعت به اذان صبح بیدار مشغول نماز و تهجد مى شدند و معمولا بلند بلند گریه مى کردند و راز و نیاز داشتند. دراینجا نقل خاطره اى ازایشان بد نیست . چند شب قبل از فوت حال ایشان بسیار وخیم شده بود. بیمارى تب نوبه داشتند. هر یکى دو ساعت تب مى کردند و به حالت غشوه از حال مى رفتند. دو نفر دکتر از بغداد آمده بودند که مراقب حال ایشان باشند. یک شب تب ایشان بسیار طولانى شد. آقایان زیادى از شاگردهاى ایشان آنجا تشریف دادتند. سفیرایران هم از بغداد آمده بود. دتر جهانلى مشغول مراقبت ازایشان بود.

بعداز چند ساعت که آقا در حال تب و غشوه بودند دکتر جهانلى گفت : [تا یک ربع ساعت آینده حال ایشان بهتر مى شود و آقا به هوش مى آیند]. ساعت سه از شب گذشته بود. من گفتم :اگر آقا بلند شوند ببینند ساعت سه از شب گذشته است ناراحت مى شوند که : چراایشان را براى نماز بیدار نکردیم و دوباره حال ایشان منقلب خواهد شد به این جهت چهار - پنج عدد ساعت که آنجا بود همه را به عقب برگرداندیم و روى ساعت یک از شب گذشته تنظیم کردیم و ساعت قدیمى خودایشان را هم روى یک از شب گذشته تنظیم کردم . وقتى محروم آیت الله نائینى بعداز چند ساعت بى حالى و حالت غشوه به حال آمدند نگاهى به آسمان کردند و با عجله فرمودند :[ساعت سه است ! چرا مرا براى نماز بیدار نکردید؟] بسیار ناراحت شدند. من عرض کردم : آقا ساعت سه نیست ساعت یک است .ایشان فرمودند: نه . من چند ساعت تنظیم شده را خدمت ایشان نشان دادم ایشان نگاه کردند و با ناراحتى فرمودند :[ اینها ساعت نیست پیدان است . من از وضع آسمان و ستاره ها مى فهمم که ساعت سه از شب گذشته است] . همانجا با آن حال ایشان ظرف آب آوردیم ایشان وضو گرفتند و با حالت نشسته مشغول نماز شدند .

خوب این چنین استادى در طول زندگى خود چقدر مایه برکت شدند و چه بزرگانى را تربیت کردند. بزرگانى که هر یک به شاگردى ایشان افتخار مى کردند واز بیان این افتخار مى بالیدند.

مرحوم آقا سیدعلى مددى قاینى که بسیار مرد جلیلى واز زهاد و انقیاى درس مرحوم آیت الله نائینى بودند مى فرمودند :[شبى در مقبره مرحوم آیت الله نائینى بودیم آقایى آمد آنجا و مساله اى را طرح کرد. ما چند نفر بودیم . مقدارى پیرامون مساله مورد بحث گفتگو شد. کم کم متوجه شدیم : فرد مذکور بناى مراء و جدال دارد و پرخاش و تندى مى کند.اینجا ما ساکت شدیم .او مقدارى گفت . وقتى سکوت ما را دید بلند شد و رفت] . بعد آقاى سیدعلى مددى فرمودند :[ما را مرحوم آیت الله نائینى تربیت کرده اند. ما هیچگاه در مراء و جدال وارد نمى شویم . مراء کننده بگوید تا خسته شود. وقتى خسته شد بلند مى شود و مى رود].

این تاثیر تربیت استاداست .استاداگر واقعا براى خدا درس بگوید واخلاص داشته باشد این اخلاص نیز در روحیه شاگردان اثر مى گذارد و آنان هم اینگونه مى شوند.

زعما واساتید حوزه باید کاملا مراقبت احوالات طلبه ها باشند چنانکه سیره بزرگان مااینگونه بوده است . جدااز مساله درس و بحث به امور دیگر نیز توجه داشتند حتى امورى که به ظاهر کوچک و یا ساده به نظر مى رسید. مرحوم آیت الله نائینى بسیار مواظب که شاگردان ایشان هنگام مباحثه با یکدیگر حرفهاى تند و تیز نداشته باشند و هیچگاه پا رااز مسیراعتدال فراتر نگذارند توجه مربى در تربیت بسیار مهم و سازنده است ولواین توجه به امورابتدایى و بظاهر معمولى باشد .

یک وقت یک از آقایان که مرجع تدریس در نجف اشرف شد و دو سه سال مجمع علمى خوبى هم پیدا کرد به من فرمود :[من مى خواهم خدمت مرحوم آیت الله نائینى برسم اما نه در بیرونى ایشان که کسانى باشند]. من به آقا عرض کردم وایشان تشریف آوردند. معلوم شداز آقا قبضى مى خواهند. ناخنهاى ایشان مقدارى بلند بود. هنگام گرفتن قبض مرحوم آیت الله نائینى لحظه اى دست ایشان را گرفته بودند و فقط فرموده بودند: آقا.

این قضیه گذشت . بعداز گذشت سى سال دو مرتبه به من با آن آقا برخورد کردم .ایشان به من فرمودند :[یادت هست سى سال پیش چه اتفاقى افتاد. من هنوز خجالت

آن روز رااحساس مى کنم . هر روز جمعه که ناخنهایم را کوتاه مى کنم بیاد مرحوم آیت الله نائینى و قضیه آن روز مى افتم]. این آقااز شاگردان درجه اول چندین بزرگوار از جمله خود مرحوم آیت الله نائینى بود.

در کنار توجه به تربیت علمى واخلاقى زعماى حوزه باید به مسائل اقتصادى طلبه ها نیز توجه کافى داشته باشند. بر زعماى حوزه لازم است که ترتیبى اتخاذ کنند که : زندگى طلبه ها به صورت معمول و متعارف اداره بشود. ممکن است این مساله اقتصاد کم اهمیت تلقى شود ولى هیچ اینگونه نیست . در تشکیلاتى که بنابر عفت و عزت است رعایت اصول یک اقتصاد سالم امر ظریفى است .

ضروریات زندگى یک محصل در حد متعارف باید تامین شود تا نکند خداى نخواسته مجبور باشد در فلان آقا برود فقط براى تامین زندگى . اگر محصل براى شکوفا شدن ذوق واستعداد علمى خود نیاز به یک زندگى پاک و آزاد دارد اساس این نوع زندگى استقلال اقتصادى است . زعماى حوزه باید بگونه اى عمل کنند که طلبه نسبت به یک زندگى متعارف معمولى تنگناى اقتصادى نداشته باشد. عدم امکانات مادى در حد معمول و متعارف مى تواند مانع شکوفا شدن استعدادها گردد و گاهى افراد را از مقاصد بلند علمى باز دارد و منجر به متلاشى شدن حوزه هاى درسى گردد.اساس حوزه نجف اشراف از هم گسیخته نشد مگر دراثر همین تنگناهاى اقتصادى اقتصادى . حالا من در صدداین نیستم که از فقر و فاقه زمامداران علمى نجف صحبت کنم اما خیلى دشوارى بود خیلى سختى بود. زمامداران علمى نجف نه زمامداران مرجعى مشکلات فوق طاقتى داشتند. کسانیا ز علماى بزرگ نجف که تحقیقا بیش از صد نفر مجتهد وارسته و مبرز تربیت کرده اند در یک زندگى بسیار بسیار سخت و فوق طاقتى زندگى مى کردند.این شیوه بسیار غلط است . باید زمامداران مرجعى به این امور رسیدگى کنند و نگذارنداینگونه مسائل پیش بیاید. استقلال اقتصادى دراستقلال علمى و فرهنگى بسیار نقش موثر واساسى دارد.

اساس قضیه فدک براى همین منظور بود. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله سه سال قبل از رحلت فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها واگذار مى کنند که خاندان نبوت و بیت رسالت از نظراقتصادى در تنگنا نباشند و بتواند مقاصدالهى خود را به انجام برسانند.

البته این عرض من خدمت آقایان زعماى حوزه علمیه بود اما طلاب عزیز
باید بدانند که در مقابل مشکلات باید صبر کرد و مقاومت داشت و عزت نفس را به هیچ متاعى نباید فروخت و پشتکار را نباید هیچگاه از یاد برد. شما در طول زندگى بزرگان ما به صحنه هاى بسیار توانفرسا بر مى خورید اما مى بینید که آنان مقاومت کردند و در سایه همین مقاومت و شکیبایى توانستند به اهداف خود برسند. بطورکلى بزرگان ما به امور مادى توجهى نداشتند و هیچگاه وقت خود را صرف این امور نمى کردند. در حقیقت آنقدراشتغالات تحصیلى و پشتکار در آموختن داشتند که فرصتى براى تفکر دراین امور پیدا نمى شد. هنگامى که آیت الله خوئى سلمه الله نجف مشغول تحصیل بودند برادر خاتم ایشان مرحوم میرزاآقا که مردم بسیار محترمى بود سالى دو مرتبه هر دفعه مبلغ ششصد روپیه براى ایشان حواله مى فرستاد. بااین مبلغ اصول اولیه زندگى ایشان روبراه مى شد وایشان هم درس مى خواندند.

یک روز من در نجف به ایشان برخوردم . به من فرمودند :مدت زیادىبود که دست تنگ بودیم و خیلى در فشار و ناراحتى بسر مى بردیم .امروز من براى شستشو لباسم را تعویض کردم . خانواده در جیب لباس من نامه اى رااز برادرش مى بیند. نامه را به من نشان داد. یادم آمد که حدود بیست و هشت روز قبل این نامه رسیده و در آن حواله ششصد روپیه است .این مدت با وجوداین حواله و آن همه فشار و ناراحتى اقتصادى من چنان سرگرم درس و بحث بودم که بکلى موضوع نامه را فراموش کرده بودم .

ما باید درطریق آموختن اینگونه جدفى باشیم .ازاین نمونه ها بسیاراست که نشانگر بى توجهى بزرگان ما به امور مادى و توجه آنان به درس و بحث است . در طریق آموختن بعداز توکل برایزدمنان و رعایت تقوى مشکلات را هیچ انگاشتن شرط اول است . بدون تحمل رنج راه بیدار خوابیها نمى توان به مقصد رسید.

یک روز پنج شنبه اى بود عده اى از رفقا از جمله : مرحوم علامه طباطبائى حاج سید صدرالدین جزایرى آقا سیدعلى خلخالى آیت الله خوئى و چند نفر دیگر بنا گذاشتیم و برویم شریعه فرات . قرار شداول آفتاب برویم که با ترن اول حرکت کنیم . مقدارى از آفتاب گذشت و من نتوانستم بروم . بعد رفتم منزل آیت الله خوئى یک بیرونى کوچکى داشتند تا من در را باز کردم ایشان از خواب برخاستند. عرض کردم : آقااین چه وقت خوابیدن است . یک ربع از آفتاب مى گذرد.ایشان فرمودند :[من یک هفته بود به جهت کثرت درس و بحث نتوانسته بودم درس آیت الله نائینى را بنویسم
دیدم امشب هم که مى خواهیم مسجد کوفه بمانیم به این خاطر دیشب ازابتداى شب شروع به نوشتن کردم تا اذان صبح بعد نماز خواندم این بود که بعداز نماز مقدارى استراحت کردم].

مرحوم علامه طباطبائى مى فرمودند:از هر ماه چندین شب را تا صبح بیدار مى مانند و به مطالعه و نوشتن مى گذرانند.ایشان بسیاراهل مطالعه بودند و مرتب مطالعه مى فرمودند. یادم هست که ایشان معمولا غروب که مى شد قرآن مى خواندند.عرض مى کردم : آقا چرااین موقع هوا تاریک است ؟ایشان مى فرمود:[قرائت قرآن بر نو چشم مى افزاید همان گونه که بر بصیرت دل مى افزاید].

مطلب دیگرى را که خدمت آقایان طلبه ها عرض مى کنم این است که : فرصت ها را غنیمت شمارند و نگذراند خداى نخواسته فرصتهاى خوب تحصیل و تدریس از دستشان برود.طلبه باید هماره در تلاش باشد که به بهره علمى خود بیفزاید واستعداد علمى خود را شکوفا کند. کارهاى غیر ضرورى درجه دو- سه را باید کنار گذاشت وازاشتغالات سرگرم کننده و بیفایده باید پرهیز کرد. مساله تدریس را هم نباید دست کم گرفت این یکى ازامتیازات حوزه هاى علمیه بر نظامهاى دیگر آموزشى است که طلبه هر چه را که خمانده است مى تواند بگوید. درس گفتن ذهن انسان را باز مى کند.

در سنه 1348 یا 1349 مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد حسین کمپانى در فقه مى فرمودند بحث مکاسب بود. دراین درس که بعداز ظهرها تشکیل مى شد فضلاى چنى شرکت مى کردند. من به آیت الله خوئى لسمه الله عرض کردم : شما چرا بااین که نسبت به آیت الله آقا شیخ محمدحسین کمپانى اظهار علاقه علمى دارید دراین درس شرکت نمى کنید.ایشان فرمودند: [من به تجربه دریافته ام که انسان باید آنچه را که آموخت درس بگوید. در درس گفتن یک نبوغ و نابغیت براى انسان حاصل مى شود که این خیلى مفیداست . در ضمن من مى دانم که آیت الله آقا شیخ حسین کمپانى هیچ چیز را نمى اندیشد مگراین که یادداشت مى کند. من بعداز ظهرها درس مى گویم و بعد نوشته هاى ایشان را مى گیرم واز آنهااستفاده مى کنم چون نمى توانم هم درس ایشان شرکت کنم و هم درس بگویم و فعلا درس گفتن براى من لازم و مفیداست]. اتفاقا اینگونه هم شد وایشان درست مى فرمود. من بعداز مرحوم آیت الله نائینى کسى را ندیدم به منظمى و پاکیزگى آیت الله خوئى درس بگوید با یک
عربى کاملا فصیح منظم و مرتب .

حوزه : حضرت عالى که به ایران تشریف آوردید در کنارکارهاى دیگر و مسوولیتهاى دینى که پذیرفته اید به تالیف هم مشغول بوده اید.انگیزه شمااز تالیف و دست به قلم داشتن چیست ؟
عرض کردم که مرحوم آیت الله نائینى بسیار تاکید داشتند که شاگردان ایشان بنویسند و با قلم آشنا باشند. تمام شاگردان خوب ایشان درس را مى نوشتند. مرحوم آقا سیدجمال هاشمى گلپایگانى مى فرمود :[من به اندازه یک طاقچه تقریرات مرحوم آیت الله نائینى را نوشته دارم].

در حقیقت از آن زمان من به اهمیت قلم پى بردم . برزگان ما هم که به این مساله اهمیت بسیار مى دادند. عرض کردم که : مرحوم آیت الله آقا شیخ محمدحسین کمپانى هر چه مى اندیشید یادداشت مى کرد.

بااین کارایشان معلومات خود را حفظ مى کرد و نمى گذات از میان برود. غیراز مساله حفظ معلومات و نگهدارى آن براى نشر وانتشار آن هم مساله قلم اهمیت دارد. بدون داشتن قلم نمى توان دراین زمینه توفیق کامل به دست آورد.

من کل درسهاى مرحوم آیت الله نائینى را که حضور داشتم نوشتم ولى متاسفانه دراین نقل وانتقالات قدرى نامنظم شده است و گمان مى کنم مقدارى از آن مفقود شده باشد.

تفسیر فارسى هم که نوشتم تمام شد و به چاپ رسید.شرح اصول کافى را نوشتم که چهارجلد آن تمام شد و به چاپ رسید. مقدارى از جلد پنجم را هم نوشتم و آماده است اما متاسفانه توان ادامه آن را ندارم و حالم براى ادامه آن مساعد نیست . آنچه هم که نوشتم توفیقى بوداز جانب خداوند متعال قبل از تالیف تفسیر خوابى دیدم که ذکر مى کنم در تالیف آن چیزى جز لطف و عنایت خداوند متعال به بنده دخالت نداشته است .

حوزه : لطفا جریان آن خواب را بیان بفرمائید.
استاد چیزى نیست یک خواب است لزومى براى نقل آن نمى بینم .

حوزه : براى ما و خوانندگان مجله مفیدخواهد بود ازاین روى خواهش مى کنیم بیان بفرمایید. در ضمن ما شنیده ایم که : حضرت عالى خوابى نیز دربارم مرحوم شیخ الرئیس ابوعلى سینا دیده اید در طول صحبت منتظر فرصتى بودیم تا جریان آن رااز حضرت عالى سوال کنیم اکنون فرصت خوبى است که از شما جریان هر دو رویا را بشنویم .
استاد: حالا که اصرار مى فرمایید از نظراین که این خواب اهمیت نجف اشرف و مجاورت در آنجا را مى رساند نقل مى کنم :

شب چهاردهم ماه مبارک رمضان 1367 بود آن زمان ما منزل مرحوم آیت الله آخوند ملاحسینقلى همدانى رااجاره کرده بودیم و آنجا سکونت داشتیم در خواب دیدم که همراه مرحوم آیت الله امینى صاحب الغدیر به منظور تشییع جنازه اى به سوى وادى نجف مى رویم . جنازه را به مغسل غربى شهر نجف نزدیک ثلمه بردند. سه نفر جنازه را حمل مى کردند. آنان جنازه را به کنارى گذاشتند. بعد دستور رسید که جنازه را به مغسل داخل ببرند. دراین هنگام شخصى یک سینى کوچک که درون آن یک استکان و نعلبکى بود از قهوخانه مغسل آورد. درون استکان شیر بود. این شیر حالت جوشش و فوران داشت . حامل به من گفت : [ این شیر را براى رسول اکرم[ ص] که در مغسل داخل تشریف دارند ببرید] من سینى را گرفتم . بعد به من گفت : [ هر کس براى مجاورت به نجف بیاید رفتار رسول اکرم بااواین چنین خواهد بود]. حال تردید دارم که : پیامبراکرم[ ص] جهت تغسیل یا مباشرت ویا حضور آمده بودند. من سینى را به سوى مغسل داخل بردم . ترشحاتى از شیر بر روى دست و لباسم مى پاشید. صبح که شد براى اداى فریضه نماز صبح به مسجد شیخ مرتضى رفتم (مرحوم آیت الله سیدعبدالهاى شیرازى در آنجا نماز مى خواندند) بعداز نماز که به سوى منزل روان شدم دیدم : جنازه اى را مى برند جهت تشییع همراه آن رهسپار شدم ناگهان دیدم : مرحوم آیت الله امینى هم تشریف دارند. رفتیم در همان مغسل غربى ثلمه . جنازه را که زمین گذاتند از مرحوم علامه امینى سوال کردم : جنازه کیست ؟ایشان فرمودند :[مرحوم حاج آقا آخوند تبریزى است که چند سال است براى مجاورت به نجف آمده است و مرا وصى خود قرار داده است].

حوزه : لطفا جریان خواب مربوط به شیخ الرئیس را هم بفرمایید.
استاد: حدود چهارده روزاز فوت مرحوم آیت الله نائینى گذشته بود. شب چهاردهم در خواب دیدم که : خدمت مرحوم آیت الله نائینى عازم مسجد سهله هستیم . مرحوم آیت الله نائینى معمولا عباى نازکى داشتند که هنگام راه رفتن آن را بر سر مى کشیدند حتى زمستان هم عباى سنگین بر نمى داشتند. من دست راست ایشان را گرفته بودم و بسوى مسجد سهله روان بودیم . وارد مسجد که شدیم رفتیم مقام حضرت صادق سلام الله علیه .

ایشان در آنجا توقف فرمودند و به من فرمودند:[برو بگو: متولى قبورانبیاء بیاید]. من به قدر پنج - شش متر رفتم تا نزدیک حجره شوشتریها. درعالم خواب مى دیدم که : آنجا سردابى است . پله نداشت همینطور شیب بود. من وقت به ابتداى آن شیب رسیدم خواستم بروم پائین که دیدم شخصى از سرداب بالا آمد.این شخصى قدرى مین و چهارشانه بود. وى بدون توجه به من رفت نزد مرحوم آیت الله نائینى .این شخص با آیت الله نائینى معانقه بسیار گرمى کردند. همدیگر را در بغل گرفته بودند و گریه مى کردند. بعد آن شخص به مرحوم آیت الله نائینى فرمودند: بفرمائید واشاره کرد به همان سرداب . روان شدند. من هم به دنبال ایشان روان شدم . مرحوم آیت الله نائینى مقدارى بلند قدتراز آن آقا بودند به این لحاظ هنگام رفتن به سرداب مقدارى سر خود را خم گرفته بودند. زمین داخل سرداب مثل آسفالت هاى قدیم که با گچ خاک سرخ درست مى شد حالت زرد رنگى داشت . در آنجا قبور زیادى بود که محل آن با برجستگى خاصى مشخص مى شد. وقتى برگشتیم بالا من در عالم رویا به خود گفتم که : من عکس این آقا متولى قبورانبیاء هستند زیاد دیدم این مرحوم بوعلى است . مرحوم آیت الله نائینى فرمودند که : ایشان متولى قبورانبیاء هستند. من در خواب اینگونه تطبیق کردم که ایشان مرحوم بوعلى است . مرد با عظمت و قدرتى بود. در آن سرداب مسجد وقتى به مکان حضرت حجت سلام الله علیه رسیدیم مرحوم بوعلى اشاره به یک قبرى کردند و فرمودند :[ این قبر مرحوم صاحب جواهراست]. بعد به مرحوم آیت الله نائینى فرمودند :[ این هم قبر شماست]. در آن لحظه صورت قبرى پیدا شد.

وقتى از سرداب برگشتیم مرحوم آیت الله نائینى قصد کردند وضوء بگیرند. من وسائل وضو را براى ایشان فراهم کردم . وضو گرفتند و وارد حجره اى شدند که در مقام حضرت حجت سلام الله علیه بود. من هم وضو گرفتم داخل حجره شدم . دیدم : مرحوم آیت الله نائینى بر روى یک حصیر شامى مشغول نماز هستند. بعداز نماز رفتم خدمت ایشان و سوالاتى ازایشان نمودم . دراین موقع متوجه بودم که ایشان فوت کرده اند.ابتداءازایشان پرسیدم : آقا شما این نشئه را چگونه مى گذرانید. مرحوم آیت الله نائینى فرمودند :[من همانگونه که در دنیا مرتب مشغول نماز بودم اینجا هم مشغول نماز هستم]. عرض کردم : ولى شما در دنیا تمام وقت که نماز نمى خواندید. ایشان فرمودند :[مگر تدریس نمى کردم مگر به انتظار نماز نمى نشستم مگر تهجد نیمه شب نداشتم] بعد فرمودند :[آن زمان که من دراصفهان مشغول تحصیل بودم حدود هفتاد مرتبه تمام وقت یک نماز را صرف همان نماز کردم . در سامرا هم حدود بیست مرتبه اینگونه نماز خواندم].

بله عرض من این است که : ما نبایداز مطالعه در حالات بزرگان خودمان غافل باشیم . باید بدانیم که آنان با زحمت زیاد و به پشتوانه تقوى اسباب بزرگى خود را فراهم کردند. در عین حال در طول زندگى چنان متواضع و فروتن بودند که هیچ کس احساس این مسائل را نسبت به آنان نداشت . هیچگاه فراموش نمى کنم که : مرحوم آیت الله نائینى هرگاه مى خواستند در حضور جمعى غذا صرف کنند یا وقتى که در بیرونى غذا میل مى کردند تا هنگامى که شیخ مهدى که خادم آقا بود براى صرف غذا نمى آمد و شروع نمى کرد ایشان صرف غذا را شروع نمى کردند. درابتداى عرایض هم عرض کردم که : زندگى پر برکت بزرگان ما انباشته از خاطرات پند آموز و سازنده است . حال به همین مقدار بسنده مى کنیم وامیدواریم که نقل این خاطرات بتواند نمایى از چگونگى زندگى آن بزرگان را براى ما ترسیم کند و مااز آنان الگو بپذیریم.

در پایان صحبت من مى خواهم این مطلب را عرض کنم که ما نوابغ علمى زیاد داشته ایم همچنین نوابغ عرفانى اخلاقى . من در طول زندگى خود خدمت زیادى ازاین بزرگان رسیدم و با آنان آشنایى داشتم .

اما حقیقتش این است که ما نابغه زعامت اسلامى را فقط در وجود حضرت

آیت الله العظمى امام خمینى حفظ الله دیدیم و نه هیچ کس دیگر. غیر از نبوغ در مسائل علمى اخلاقى و عرفانى ایشان در جهت زعامت اسلامى نابغه اى واقعا بى نظیر هستند.از خداوند متعال عاجزانه درخواست مى کنیم که : سایه پر برکت ایشان را بر سرمسملین از حسن تدبیرایشان بهره مند گردند.

به عقیده من امروزاز جمله واجبات بلکه ازاهم واجبات شرعیه ما حفظ نظام اسلامى است . دراین جهت ما باید هر کارى که لازم است انجام دهیم . جامعه را باید چه از لحاظ معنوى و چه از لحاظ مادى به بهترین وجه اداره کنیم .

ما باید قدراین نظام اسلامى را بدانیم . دراین نظام مسائل قبال دقت و تامل که انسان باید بر روى آن بیندیشد و عبرت بیاموزد زیاداست . ما فعلا حکم همان ماهى را داریم که درون آب قدر آب را نمى داند. مسائل را ما دراین انقلاب دیدیم باید به عنوان امانت براى نسلهاى آینده حفظ شود تا آنان نیز بدانند که روزگار ملت ما چه بود و چه شده است . من خودم توان چنین کارى را ندارم اگر توان مى داشتم این مسائل را یادداشت مى کردم .

انسان در چهره بعضى ازاین آقایان بسیجیها نورانیت عجیبى مى بیند. من در چهره بعضى از آقایان حالات و معنویت محروم آیت الله میرزاعلى آقاى قاضى طباطبائى را مى بینم . حالاتى که دراثر عبادت هاى بسیار و تهجدهاى طولانى و مداوم بدست آمده بود. در چهره و رفتار بعضى ازاین آقایان به خوبى پیداست که ره صدساله را یک شبه طى کرده اند.

یکى ازاین جوانها که در جبهه جنگ شرکت کرده و مجروح شده بود اینجا آمد و چندین باراستخاره کرد. من ازاستخاره فهمیدم که : دو مرتبه مى خواهد به جببه برود. در ضمن با من مشورت هم کرد. من چون پاى او مجروح بود و راه رفتن برایش مشکل بود گفتم : فعلا صبر کن تا حالت بهتر شود. مدت هفت - هشت ماه مرتب با من مشورت مى کرد و مى خواست برود. یک وقت گفتند که : رفته است جبهه . یکى از دوستان ایشان نقل مى کرد: در عملیات که شرکت کرد هنوز مقدارى از ناراحتى داشت . ولى با همان حال رفت و بعد مفقودالاثر گشت .

امثال این جوانها قابل غبطه هستند.انسان به حال اینها غبطه مى خورد که چه روح عظیم و بزرگى دارند. هر وقت که ازاین جریان یادم مى آید احساس غبطه مى کنم . جاى بسى دقت است که چه مکتب واستادى توانست جوانها را به این

مرحله برساند و چنین صفاى باطنى به آنان بدهد. البته اینها چون جوان هستند قلبهاى پاک و ناآلوده اى به شوائب زندگى دارند مى توانند ره صدساله را یک شبه بپیمایند. خوداوند ما را بااینگونه جوانها محشور فرماید. باز هم مى خواهم این مطلب را عرض کنم و عملا مى خواهم این جمله از من باقى بماند خدا مى داند بدون هیچ گونه شائبه اى مى گویم که : ما نابغه علمى واخلاقى زیاد داشته ایم و افرادى از آن بزرگان را نیز دیده ایم اما نابغه زعامت اسلامى را ندیده ایم به این صورت هم تصور نمى کردیم جز در وجود حضرت آیت الله العظمى امام خمینى . خداوند متعال ایشان را جزء ذخایراسلام قرار دهد تا همواره وجودایشان نافع براى مسلمین باشد.از خداوند متعال مى خواهم عمر عزت و قدرت ایشان را تا سالیان طولانى مستدام بدارد تا با حسن تدبیر و درایت ایشان اوضاع مسلمین به سامان برسد و جوامع اسلامى را خداوند متعال زیادتراز وجودایشان بهره مند و متنعم بفرماید.

حوزه :ازاین که دعوت ما را براى این گفتگو پذیرفتید و به مااجازه فرمودید که خدمت شما باشیم متشکر و ممنون هستیم . درانتهاى سخن از شما خواهش مى کنیم ما دست اندرکاران مجله را نصیحتى بفرمایید.
استاد: خواهش مى کنم ما که قابل نیستیم . درابتداء هم خدمت شما عرض کردم آنچه داریم از بزرگان است و من به همین نقل خاطراتى از زندگى آنان اکتفاء مى کنم چرا که هر یک از خاطرات زندگانى این مردان بزرگ خود مى تواند درسى براى ما باشد. آنچه براى شما مهم ضرورى است مساله جدیت است . شما باید جدیت کامل داشته باشید چون شما هم درس مى خوانید و هم دست به قلم و تالیف دارید. من واقعا خرسند هستم که چنین کارى در حوزه مى شود. کار شما نسبت به چاپ مجله واین مصاحبه ها بسیار مفید و سودمنداست .البته من خودم را عرض نمى کنم ولى کالا این کار را بسیار مفید و پر منفعت مى دانم . خدمت بزرگان بروید هر چه مطالب گفتنى دارند بشنوید و به گوش دیگران هم برسانید. دراین جهت دل گرم باشید و هر روز بر مقدار کوشش خود بیفزایید.البته باى رعایت افراد مختلف را بنمائید واحترام بزرگان را خوب داشته باشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 * یکى ازادوات ورزش باستانى شبیه به کمانى که از آهن ساخته مى شود و داراى زنجیر و پولکهاى فلزى است و آن را بر دست حرکت مى دهند.