نوع مقاله : مقاله پژوهشی
در شرایط کنونى که نیازهاى فورى قانونى از سویى و هجوم جبهه کفر و شرک براى درهم ریختن مدعاى کهن و مستمراسلام دراداره جامعه بشرى از سوى دیگر [ دیانت] و[ شریعت] را به مبارزه طلبیده و وارد گود ساخته است ،بازنگرى جدى به[اجتهاد و فقاهت] ضرورتى فورى و گریز ناپذیر یافته است . بویژه که حضرت امام در طول این چند سال به کنایه و در سال کنونى به صراحت تجدید نظر و بازنگرى به[ اجتهاد و استنباط] را مطرح ساخته اند.
پاسخ[ سکوتى] که حوزه ها در طول یک دهه از عمرانقلاب به مراجعات مکرردست اندرکاران مسائل اجرایى و گرفتار شدگان طوفان حوادث واقعه داده است نگرشى از سر صدق و بدون مجامله و ملاحظه را مى طلبد.امروزه که سرنوشت[ انقلاب و مکتب] در گرو نگرش جدى و عمیق به این مقوله دینى قرار گرقته است ملاحظات صنفى و کوتاه آمدنهاى مصلحتى خود تیشه اى است که بر ساقه[ مکتب] مى خورد و آینده[ دین] را هدف قرار مى دهد.
خادمان این نشریه از مدتهاى مدید بر ضرورت و فوریت این بازنگرى واقف بودند و آن رااصلى ترین وظیفه کنونى حوزه ها تلقى مى کردند و در اینجا و به مناسبتهاى گوناگون به اشاره و
کنایه و گاه به صراحت و رک از آن سخن گفته اند 1، لکن پرداختن مستقیم بدان نیازمند مجالى بود که اینک در پى پاسخهاى حضرت امام به پاره اى از سوالات تحقق پیدا کرده است . و ما براین باوریم که صراحت سخن امام در ضرورت تحول [نظام استنباطى مرسوم] چنان بالاست که راه انکار واستنکاف را به کلى مسدود ساخته است و آن را[ بانگ رحیلى] مى دانیم که قافله سالار با درایت و آگاهى جمع پیشقراولان دین محمدى را بدان صلا داده است و جوابى در خور را مى طلبد واین مقال سخنى دارد در همین راستا!
اجتهاد:
[ اجتهاد] از دیر زمان در بین مسلمانان وجود داشت . در میان عامه با مفهومى خاص و نه با گستردگى کنونى همزمان با فوت پیامبر[ص] پا بعرصه وجود نهاد، و سالهاى زیادى مذهب سنت را همراهى نمود. مرحوم شیهد صدراز آن چنین یاد مى کند:
عقیده مختلف و متفاوت دو گروهى که در زمان حیات پیامبر[ص] امت اسلامى را تشکیل مى دادند عبارت بوداز: 1... 2. عقیده اى که تعبد به دین را تنها در محدوده ویژه از عبادات و پاره اى از مسائل غیبى معتبر دانسته و در غیراین دو مورد اجتهاد و مصلحت را بر نص مقدم داشته تغییر و یا تعدیل برخى از مسائل مذهب را (بجز در عبادات و مسائل غیبى ) در سایر شوون زندگى براساس مصالح و مقتضیات جایز مى شمرد. 2
تفسیراین گونه[ اجتهاد] و توقف و رکودى که بااعلان ختم[ اجتهاد] در جامعه سنت بوجود آمد و سالهاى[ تقلید و تسلیم] را سکه روز ساخت و نیز این مقال که انفتاح باب[ اجتهاد] در آن[ مذاهب] بجبر زمان بود واز سراجبار 3 خود مقوله اى است مستقل با زمینه ها و علل خاص خویش که کلامى علیحده مى طلبد. چیزى که دراین نوشتار فرصت طرح یافته [ اجتهاد] در حوزه تشیع است که تاریخى ویژه دارد و وضعى مخصوص و آنچه که در غوغا سالارى عصر حاضر در معرض یورش و تهاجم قرار گرفته نیزاسلامى است بر همین پایه!
فلسفه اجتهاد
فلسفه وجودى اجتهاد کم و بیش در سخن پیشینیان طرح شده است 4 و در روایات دینى ذکرى از آن بمیان آمده است ،در مواردى به اشاره و کنایه و در جاهایى به وضوح و تصریح .
شیخ الطائفه روى آوردن به نگارش کتب فقهى بر پایه اجتهاد معتبر و متداول نزد طایفه را بر پایه گریزاز اتهام[ محدودیت و ناتوانى] مذهب ازارائه فروع و مسائل جدید گذاشته است درابتداى مبسوط سخنى داردازاین قرار:
[ همیشه مى شنیدم که مخالفانمان از فقهاءاهل سنت فقه شیعه امامیه را تحقیر مى کنند و کوچک مى شمارند و به کمى فروعات و قلت مسائل منتسب مى کنند و معتقدند کسى که قیاس واجتهاداجتهاد در نزداهل سنت را نفى کند راهى براى کثرت مسائل و فروع سازى ندارد، چون بیشترین این فروعات از طریق قیاس واجتهاد بدست مى آید.این نوع نگرش از ناآگاهى به مذهب شیعه و کم توجهى به اصول ما سرچشمه مى گیرد ... و من در گذشته و حال علاقمند به پرداختن کتابى بودم که بر تفریع فروع مشتمل باشد لکن مشکلات و گرفتاریها مانع ازانجام مقصود مى شد]. 5
دراین کلام [ اجتهاد] عنصر هماهنگ کننده اصول و قواعد کلى با نیازها و حوادث روزمره تلقى گشته است که مذهب رااز آفت [ناتوانى و خروج از مدار] محافظت مى کند وبدان امکان حیات مى دهد.
در روایات نیز چنین برخوردى با عنصر[ اجتهاد] در سیستم حیات دینى دیده مى شود. روایات از سویى نهایت حلال و حرام محمدى[ ص] را به یوم قیامت پیوند مى دهند 6 ،واز سوى دیگر جاودانگى و شمول هر پدیده را به همگونى و همزبانى مداوم آن بااعصار واقوام منتسب مى دارند و براین اساس تفسیر مى کنند 7 . و دراین میان تنظیم مدعاى روایات طبقه نخست را بر پایه مفاد روایات طبقه دوم براساس تفکیک وظائفى قرار مى دهند که در بخشى دیگرى از روایات ارائه شده است .این روایات [ القاءاصول] را بر عهده ائمه[ ع] و تفریع فروع را بر عهده راویان حدیث قرار مى دهند 8 واین همان [ اجتهاد]است که لباس جاودانگى بر قامت شریعت محمدى] ص] مى پوشاند 9 . براین اساس فلسفه وجودى[ اجتهاد] را باید در نیاز[ شرع] به عنصر هماهنگ ساز و تنظیم کننده اى جست که به اعتبار جاودانگى اش بدان عنصر محتاج است .
بااین نگرش [ اجتهاد] در صورتى مى تواند فلسفه وجودى خویش را حراست کند که براى همیشه بعنوان هماهنگ کننده شرع با مقتضیات زمان بماند وازاین پایگاه رفیع فرو نغلطد چنین کارى جز به مراعات فقهاى حوزه هاامورى را که به اجمال در ذیل تقریر خواهد شد ممکن و مقدور نیست .این امور عبارتنداز:
1. حضور در زمان
[ غیبت] فقیه از مردم خویش [ غربت] فقاهت را به ارمغان مى آورد و حضورش انس و آشنایى آن را!
اشراف بر مقتضیات زمان و حضور آگاهانه در متن حوادث ذهنیتها را جهت مى دهد و عزم واراده ها را در کانالهاى صحیح بکار مى گیرد. حضور مداوم آگاهى واطلاع از پویایى و شتاب جامعه را به[ فقیه] هدیه مى کند و[ فقاهت] را به تکاپو و پاسخ یابى بى وقفه براى نیازهاى سرکش و ناآرام جامعه وا مى دارد.[ فقاهت] دراین بستر واقع گرا و متکامل مى گردد واز رکود و عزلت رهایى مى یابد.
تاریخ[ فقاهت] و در یک گام برتر تاریخ هر معرفت انسانى گواه صادق براین مدعاست که عمده ترین تحولات و پیشرفتها مدیون دانشمندان است که به نوعى در زمان حضور داشته اند و دردها نیازها بودها و نبودهاى جامعه را مشاهده کرده اند.
ساحل گزینى واز دوردستى برآتش داشتن حوزه کار رااز فقیه مى گیرد و [فقاهت] را به تورمهاى موضعى یا دنیاى فرض و تصورات بدوراز واقعیات سوق مى دهد. در موقعیت مزبور [ فقیه] تلاش خود را براکتشاف احکامى غیرمقدر براساس فرضهاى نادرالوقوع متمرکز مى کند. فروضى که در پاره اى از فروع فقهى از سوى فقیهان مطرح شده ثمره این واقع گریزى است که بر باغ تخیل غرس شده است و دنیایى از[ لغز و معما] را در کتب فقهى بوجود آورده است . 10
فقیه اگر در زمان حضور داشته باشد و در متن وقایع زندگى کند حوادث و پدیده هاى نوظهور چنان زمینه کار را براى وى گسترش مى دهد که مجالى براى ذهن گرایى و چند و چون و فرصتهاى نادرالوقوع نمى ماند.
آنچه که حضرت امام در منشور برادرى از موضوعات بکر و دست نخورده و شدیدا مورداحتیاج براى تحقیق و کنکاش ردیف کرده اند چیزى جز بازتاب حضور در متن حوادث و زندگى مردم نیست 11 . فقیه وقتى در متن جریانات قرار مى گیرد بر سنگینى مسوولیت[ اجتهاد] و حوزه گسترده فعالیت آن پى مى برد.
مشکل اساسى[ فقاهت] معاصر گریزاز حوادث است و پرهیزاز مشکلات تمدن بر آن سایه افکنده است . چنین[ فقاهتى] به اجبار شخصیت خود را در قالب گذشته مى جوید و براى احکام و فتاویى که صادر مى کند جامعه اى مفروض را در نظر مى گیرد. جاى جاى[ فقه موجود] براین مدعا گواه است و با یک مسامحه قابل قبول مى توان مدعى شد که
بخش عظیمى از [فقه کنونى] بااین قالب شکل گیرى شده است . بر سبیل شاهد مى توان از مساله[ آمادگى رزمى بر دشمن] یاد کرد که در فقه متداول از زاویه[ سبق و رمایه] بدان نگریسته مى شود، و مهمتر آن که در محدوده اسب و کمال عرب هزارسال قبل به بحث کشانده مى شود واین در حالى است که جامعه اسلامى به تبع جهان مسلح معاصر به اجبار در متن مسابقات تسلیحات - با گستره اى به تمام بخشهاى ضربه پذیر زندگى انسانى و ژرفایى به نهایت پیشرفت تکنیک بشرى - قرار گرفته است .
از همین قماش است مباحث : متاجر مکاسب خمس زکاه انفال و ... که اگر جامعه اى براساس احکام ارائه شده در کتب فقهى در مباحث مزبور تشکیل شود در هیچ جاى کره خاکى امکان زندگى نخواهد یافت . 12 واز همین رهگذراست که زندگى و معاش جامعه اسلامى راهى علیحده در پیش گرفته واحکام فقهى و دستورات شرعى ارائه شده در کتب فقهى راهى دیگر، واین دو چندان تمایلى به دخالت در حوزه یکدیگر نشان نمى دهند.
فقاهت براى بقا و حیات خویش راهى جز وارد شدن در گود زندگى ندارد و باید تلاش خویش را بر اساس زندگى مردم و حوادث واقعه تنظیم کند، مکانیسم زندگى جامعه را بشناسد، روابط حاکم بر آن را کشف کند، نیازها را بدست آورد، و بر واقعیتها آگاهى پیدا کند و آنگاه فقهى وفق حیات مردم براساس اصول غیرقابل تغییر و سیستم شناخته شده استنباط احکام پى ریزى کند.
درنگ دراین کار خسارتى جبران ناپذیر در پى خواهد داشت و تداوم وضع موجود[ اجتهاد] نه تنها فلسفه وجودى آن رااز بین خواهد برد که حیات دین را هم با مشکل روبرو خواهد ساخت . مرحوم شهید مطهرى نشانه هایى از تولد چنین پدیده شوم را قبل ازانقلاب مشاهده مى کرد و آن را به فقهاء درد آشنا گوشزد مى کرد.
[در قرن ما با کمال تاسف یک نهضت قانونگذارى در کشورهاى اسلامى به تقلیداز روشهاى غربى آغاز شده است و بسیارى از مقررات فقه اسلامى به ناحق قربانى این نهضت شده است . بدبختانه این حرکت در حال پیشروى است و چیزى نمانده که اسلام رااز صحنه اجتماع بکلى بیرون و به گوشه انزواى مساجد و معابد محصور نماید. مسلما بزرگترین فاجعه این قرن بلکه بزرگترین فاجعه چهارده قرن براى اسلام همین است که هر روز به بهانه عدم سازگارى با مقتضیات زمان بخشى از مقررات اسلامى از زندگانى مسلمین حذف و بر جاى آن مقررات اروپایى با همه نارسایى و ناسازگارى حکم فرما مى شود. علل و عوامل این جریان بر کسى پوشیده نیست . چیزى که نباید کتمان کرداین است که جمود و رکود فکرى که در قرون اخیر بر جهان اسلام
حکم فرما شد و مخصوصا بازایستادن فقه اسلامى از تحرک و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته و پرهیز از مواجه با روح زمان یکى از علل این شکست بشمار مى رود.امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانونگذارى است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامى ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکرى غربى از دست و پاى مسلمانان باز شود]. 13 .
2. تقدس زدگى
[تقدس] سازنده است و ویرانگر قدرت بخش است و توان سوز، کارسازاست و معضل آفرین، بر پایه آن مى توان کاخ سعادت و بهروزى ساخت، و در سایه آن مى توان ملتى را به سیه روزى و بدبختى نشاند.
[تقدس] ابزاراست ،ابزارى خلاق و جلاد، تیغى است دو دم که ریشه[ شرافت] را بسادگى بن[ پلشتى] مى برد.
اگر در وراى[ تقدس] مشعل[ آگاهى] و[ درایت] فروزان باشد شکوه بخش است و عزت آفرین، واگر[ حماقت و بلاهت] جا خوش کند پتک ذلت است و ریسمان عبودیت .
تقدس را نمى توان مطلق کرد و در سایه آن با آرامش خاطر غنود. پاى فرا کشیدن[ تقدس] از زندگى انسانى فاجعه آمیزاست، چنانکه گسترش آن بر تمام زندگى مخاطره آفرین . در حوزه[ فقه و فقاهت] نیز چنین است . مطلق سازى فتاوى مصیبت است و بى حد و مرز و بودن استنباط خطرناک، منطق حق را نه مى زیبد و نه این .
[ رشد] در بازشناسى حدود پدیده هاست تا قباى تحول بر قامت[ ثابتها] پوشانده نشود و زنگ ثبات بر چهره[ متغیرها] نخورد. مقتضاى عدل آن است که هر چیزى در چهارچوب معین خویش قرار بگیرد و پاى هیچ عنصرى از گلیم آن فراتر نرود. زوال حد و مرزها در حوزه[ فقه واجتهاد] سیماى شرع را که چهره اى است آشناى محرومان و رنج پیشه گان به چهره اى خشن و مستبد تبدیل مى کند و آن رااز منطق عقل واندیشه بدور مى سازد .[تفقه] را به رکود و سستى مى کشاند و زمینه هاى ابتکار و خلاقیت را نابود مى کند.
اگر در تاریخ فقه دیده مى شود که سالهاى سال یک نظریه على رغم فروافتادن طشت آن از بام اندیشه همچنان ثابت و پایدار مانده و به تمرین فکرى مبدل شده است باید ریشه و عوامل آن را در زوال مرزها در حوزه[ اجتهاد] جست، چرا که لازمه مرزبندى اصول پایدار و فروع متخول اعلان پایان در چنان[ مسائل واحکام فقهى] و جانشینى شدن مسائل و فروع دیگراست .
در حوزه[ فقاهت] عناصرى که باید رنگ[ تقدس] داشته باشند تمام عناصر موجود نیست، گر چه پدیده هاى عارى از لباس[ قداست] نیز کم نمى باشند.[ قداست و حرمت] از آن[ عناصر پایه اى] و[ عوامل ریشه اى] هستند که در لسان روایات با عنوان[ اصول متلقى] شناخته مى شود.[ تقدس] این عناصرانکار ناپذیراست و باید بر آن پاى فشرد. عناصرى که زمان شمول و فراگیر هستند واز گذر زمان تاثیر نمى پذیرند. عناصر مزبور باید همچنان[ محترم و مقدس] شمرده شوند تا ستون فقرات مذهب در طول قرون واعصار محفوظ و مصون بماند و کسى را یاراى معارضه با آن نباشد. جامعه مذهبى را باید به این عناصر واصول پایبند و متعهد ساخت و قباى تقدس را بر قامت آنها پوشاند تا در برابر هجوم جریانهاى ضددینى دفاع درونى در جامعه ایجاد شود و کیان مذهب حراست شود .[قداست و حرمت] اگر دراین چهارچوب حفظ شود واز آن به دیگر بخشهاى[ فقاهت] گسترش نیابد قویترین ضامن بقاء و حیات دین و مناسبترین زمینه رشد و پیشرفت[ اجتهاد]است، زیرا دراین شرایط حوزه کار[ اجتهاد] مشخص مى شود، و[ اجتهاد] میدان عمل وسیع و بدون مزاحم پیدا مى کند و دست و پاى آن بر تیرک[ قداست اقوال و فتاوى] پیشینیان بسته نمى شود و هیچ مستنبطى که بر مبنا و روش صحیح استنباط استخراج شود از ترس برخورد بااقوال پیشینیان در کام انزوا نمى افتد واز وحشت تکفیر و دست کم بى مهرى در نطقه خفه نمى گردد. 14
آنچه که بیش از همه به رشد و تعالى [ اجتهاد] در طول تاریخ فقاهت ضربه زده است و آن رااز گام نهادن در طریق ترقى مانع شده است[ حرمت و تقدس] اقوال و فتاوى است که به مقتضاى طبع[ اجتهاد] حق چنان مقامى را نداشت واین پایگاه از آن [ اصول متلقى] بود. درادوار مختلفى از تاریخ فقه فتاوى و نظریات فقیهى شاخص و مبرز سایه خویش را براندیشه و فکر نسل بعد مى گستراند و هاله اى از[ تقدس] را فرا گرد خویش مى ساخت .این گونه تقدسها [ فقه واجتهاد] را به رکود و زمین گیرى منجر مى کرد واگر نبود جسارت و آگاهى دینى پاره اى از فقیهان بلند همت، که به بهاى از جان گذشتگى و پذیرش انبوهى اتهام و بر چسب دست به شکستن[ حرمت و تقدس] نابجاى اقوال و فتاوى بزرگان پیشین زدند امروزاز همین پیشرفت محدود نیز محروم بودیم .
ابن ادریس حلى 15 که خود گرفتار چنین شرایط بود براى شکستن هاله [تقدس] نظریات شیخ طوسى و باز گرداندن آن به جایگاه اصلیش بعنوان یک نظریه و عقیده فقهى تلاشى گسترده نمود. در آغاز کتاب خود براى شکستن اوضاع مزبور به ناچار براى اثبات[ حق اظهار نظر] متاخران به اقوال این و آن متمسک مى گردد تا هم عصران وى جسارت فقهى وى را منکر نشمارند و[ اجتهاد] را بعنوان حق مشروع هر فقیه و صاحب نظرى براى
وى نیز پذیرا گردند16 .
حاکمیت مستنبطات یک فقیه در سالهاى بعد در دوره هاى مختلف[ فقه] کم و بیش دیده مى شود. در مورد فقهاء بزرگى چون علامه محقق اول و دوم شهیداول و ثانى شیخ انصارى صاحب جواهر و ... با نسبتهاى مختلف این مدعا صادق است و فقهاء بعداز آنان با مشکل[ قداست] مواجه بودند.
تذکاراین سخن ضرورى است که نباید بین حرمت واحترام صاحب سخن و[ قداست] سخن خلط بوجود بیاید، زیرا حرمت صاحب سخن جاى انکار ندارد. آنچه که نباید در حوزه[ اجتهاد] وارد شود قداست نظریات و برداشتهاست و تمام تاکیداین نوشتار براین موضوع است . چنانکه موجبات[ تقدس یابى] فتاوى نیز دراین نوشتار محل کلام نیست . [تقدس فتاوى] چه ریشه درابهت علمى صاحب فتوا قرب وى به عصر معصوم کثرت تالیفات حرمت وى یا چیز دیگر باشد نمى تواند[ تقدس یابى] فتاوى را توجیه کند، چه این که[ تقدس یابى] با هر موجبى مانع رشد [ اجتهاد] مى گردد.
شرط توفیق[ اجتهاد] و تداوم رشد و ترقى آن بستگى تمام به گرفتن لباس[ قداست] از فتاوى و بازگرداندن آنها به نظریات فقهى قابل نقد و بررسى دارد. فقهاى ما در حوزه هاى علمى باید به این موضوع توجه جدى کنند واز کنار آن ساده نگذرند.امام امت دراین ارتباط رهنمودى شنیدنى دارد:
[در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد. و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى کند که نظرات اجتهادى فقهى در زمینه هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد]... 17 .
3. نگرش حکومتى
دیانت ما عین سیاست و سیاست ما عین دیانت شعارى است مقبول و مشهور. بزبان فراگیراست و در خطابه ها و سخنرانیها بلند پایگاه تااین مرحله نه جاى تردیداست و نه امکان انکار.
جان کلام در بعد عمل است و پرسختترین آن اینکه فقهاى ما در واقعیت بااین مقوله چه برخوردى دارند؟ راستى فقاهت[ مرسوم] و آنچه که امروزه در حوزه هاى علمیه متداول است دیانت را عین سیاست تلقى مى کند و سیاست را عین دیانت ؟ و دراستخراج احکام فقهى نیاز سیاست را در نظر مى آورد یا آن که[ حوزه فقاهت] حوزه اى تجریدى است و در وراى فرایند سیاسى به حیات خود تداوم مى بخشد؟ در آغازاین بحث تذکاراین سخن پر
بى سود نیست که بحث در توانمندى دین واین که[ فقه شیعى] با توجه به اصول و پایه هاى آن قدرت اداره جامعه را در هر شرایطى دارد نیست . تمام سخن در فقه مدون و متداول حوزه هاست که بر پایه عینیت [دیانت و سیاست] تدوین نگشته و[ فروعات مستنبطه] آن بر پایه نیاز جامعه و حکومت استخراج نشده است.
فقاهت شیعه در طول تاریخ [ فقاهتى مغلوب] 18 بود. فقهاء ما بدوراز سیاست و مدیریت جامعه بودند و در برداشتهاى فقهى نیاز[ فرد مومن] را مجردازاجتماع و حکومت در نظر مى گرفتند.این ویژگى نه تنها در فقه که در بخش زیادى از روایات ما نیز موجوداست بویژه آن بخش از روایاتى که ائمه[ ع] در مقام پاسخ گویى به پرسشهاى مراجعه کنندگان حکمى را مطرح مى کردند 19 . در این قبیل مراجعات چون نیازهاى فردى انگیزه سوال بود پرسشها و پاسخها هم جنبه فردى داشت . کثرت این سرى از روایات و شرایط منزوى و گوشه گیرى فقه شیعى موجب گشت که ذهن فقهاء شیعى بمروراز آن بخش از [سنت] که به مسائل حکومتى زندگى اجتماعى مردم مى پرداخت دور گردد و این قبیل روایات بفراموشى سپرده شود 20، و در نهایت فقهى [فردگرا] بوجود آید
پر نمودترین بخشهاى فردگرایى[ فقه شیعه] در مسائل مالى آن است . عناوین مالى نظیر زکاه خمس انفال و صدقات بطور قطع بر پایه وجوداجتماع و نظام تشریع گشته است، زیرا روابط مالى از ویژه گیهاى جامعه واجتماع است و بدون اجتماع روابط مالى امرى نامعقول و تشریع آن خلاف حکمت است .اگر فرض[ اجتماع] را در تشریع عناوین یاد شده غیرقابل انکار بدانیم نقش حکوت را هم که وجودش لازمه انفکاک ناپذیراجتماع است باید در بررسى مسائل یاد شده در نظر آوریم لکن دقت در کتب مالى فقه شیعه نشان مى دهد که این [فقه] براى یک سیستم اداره اجتماع تدوین نگشته است، و در آن اثر حاکمیت بسیار کم رنگ است .
[ فردگرایى] فقه شیعه با مسائل مالى منحصر نیست بلکه در بخشهاى دیگر آن نیز چنین پدیده اى دیده مى شود و کتب فقهى سرشارازاین بینش است . 22
تدوین کتب فقهى بر پایه نیاز[ فرد] و فراموش کردن[ انسان اجتماعى] و نیازهاى او موجب گشته است که درسهاى حوزه نیز ناخودآگاه به مسائل[ فرد] کشانده شود. روال بحثها در آن کتب بطور طبیعى اثر خود را در ذهن فقهاء و مدرسان عالى مقام گذاشته و مى گذارد و چون با مشکلات و معضلات اجرایى آشنایى ملموس ندارند و ناسازگارى مستنبطات فقه[ فردگرا] را با شرایط اجتماعى از نزدیک نمى بینند نمى تواننداز نفوذ فقه مدون مصون بمانند و طرحى نو دراندازند. 23 بنابراین[ فقه فردگرا] و پایبندى عملى به جدایى فقه از حکومت واجتماع تنها یک مساله تاریخى و مربوط به گذشته نیست .این ویژگى هنوز هم در حوزه هاى علمیه وجود دارد.از موارداستثنایى که بگذریم 24 عموم اساتید حوزه هاى علمیه به مباحث حکومتى با دید حاشیه اى و گذرا مى نگرند و مسائل فقهى را با نگرشى اجتماعى و بر پایه نیازهاى حکومتى شرعى طرح نمى کنند. در تدریس این اساتید نظام بعنوان عنصر فعال و موضوعیت دار در مباحث فقهى حضور ندارد و فقه و حکومت دو راه مستقل و بى ارتباط به هم راه خود را تداوم مى دهند. فارغ التحصیلان این گونه حوزه ها بطور طبیعى در حل فقهى معضلات کشور و نظام در خواهند ماند در برنامه ریزیهاى خوداز نظر فقهى همچنان دچاراشکال خواهد بود.
آنچه که موجب رهایى فقه ازاین عارضه خواهد گشت نگارشهاى جدید در موضوعات فقهى بر اساس دخالت عامل[ حکومت] و تصور[ انسان اجتماعى] است .این نگرش [موضوعات فقهى] را با دگرگونى بزرگى مواجه خواهد ساخت . بسیارى از مباحث کنونى کنار گذاشته خواهد شد و مباحث فراوان دیگر وارد گود خواهد گشت . فتاوى تغییر خواهد کرد و روابط و روابط اجتماع و حوزه ها تنگتر خواهد شد و فقه حیات مجدد پیدا خواهد کرد.انزوا و بریدگى موجود بین تکلیف و مکلف بمرور رخت خواهد بست و[ فقه] بعنوان عامل تعیین کننده در صحنه اجتماع قدم خواهد گذاشت .
آنچه که تقریر شد شرط توفیق[ اجتهاد] و رمز حیات آن در آینده است .اگر حوزه ها به مقتضیات زمان ابتکار واعتقاد عملى به رابطه فقه و حکومت نیندیشند و[ اجتهاد] را دراین راستا بکار نگیرند دیر یا زود در چنگال[ حذف زمانى] گرفتار خواهند شد و به اجبار[ فقه] براى همیشه از صحنه زندگى کنار خواهد رفت .
توجه محدود کنونى را نباید به حساب[ فقه موجود] گذاشت، زیرا فقه مزبور سالهاى سال است که ناتوانى خود را به اثبات رسانده است . آنچه که موجب توجه کنونى است
وجود عنصر[ اجتهاد] در سیستم دین است . دلسوزان مدافع[ فقه] منتظر بکارگیرى صحیح و بمورد آن هستند وامید خود را به تحول در کاربردش بسته اند. حوزه هاى علمیه باید براى بازگرداندن[ اجتهاد] به مسیر صحیح خود تلاش کنند و مطمئن باشند که چنین کارى مقدوراست، چون موانع عمده در درون حوزه هاست و با تحول و تغییر آن کاربرد صحیح[ اجتهاد] بدست خواهد آمد. عمده ترین مشکلات حوزه دراین راستا عبارتنداز:
مشکل گریزى
کارنو به تلاشى نو محتاج است، فعالیتى سخت مى طلبد، عزمى بزرگ مى خواهد، توانى در خور لازم دارد و شیفتگى تحسین برانگیز با ساده انگارى و سهل خوارى چندان تناسبى ندارد. مردان مرد مى جوید تا سختیها را بجان بخرد و راحتى و آسایش را به طاق نسیان بسپارد، آرامش را کنار بگذارد و روح پرتلاش و آرام گریز خود را به صحنه آورد.
تجدید[ بناى فقه] نیز کارى است سترگ و طاقت سوز واجتهاد در موضوعاتى که تالیفات فراوان در آن وجود ندارد مجتهدانى مى خواهد آهنین اراده و پراطلاع . در دوره هاى مختلف فقه آنچه که موجب تحول و تغییر گشته تلاش وسیع و فراوان یک یا چند فقیه بوده است .در شرایط کنونى نیز حوزه هاى علمیه به چنین شخصیتهایى نیازمنداست .
یکى از موانع عمده در سر راه[ اجتهاد] زنده و کار ساز پایین آمدن اعتبار درسهاى خارج است . در نزد پاره اى ازاساتید حوزه ها درس [خارج] به مراتب سهلتراز تدریس[ متون] است و[ اجتهاد] در حد بازگویى نظرات صاحب جواهر و حاج آقا رضا همدانى در طهارت و صلواه عقیده شیخ در بیع و مکاسب و سخنان آشتیانى در قضا سقوط کرده است . 25اگر درسهاى خارج ازاین حالت خارج شود و شاگردان بااین اندیشه پاى درس استاد حاضر شوند که نظرات نو و پیشرفته تراز آنچه که در کتب فقهاء گذشته هست بدست آورند قهرا[ اجتهاد] پیشرفت خواهد کرد واز حالت تکرار مکررات و بازگویى ملال آور نظرات قبلى خارج خواهد شد. طلاب و جویندگان طریق[ فقاهت] براى پیشبرد[ فقه] بایداساتید خود را در راه پرداختن به موضوعات و نو واستنباطاحکام حوادث واقعه ترغیب کنند واساتید را به این مهم توجه دهند که اگر در فکر[ ایجاد یا تقویت ملکه اجتهاد] در طلاب هستند و باارجاع فروع به اصول طریق استنباط را به شاگردان آموزش مى دهند چنین کارى را در موضوعات بکر و دست نخورده انجام دهند تا علاوه بر پرورش علمى طلاب بخشى ازاحکام فقهى موضوعات مستحدثه روشن شود. بویژه این که کتب فقهى قدما در پرورش قدرت استنباط کم بهره تراز پاره اى از درسهاى خارج نیست .
احتیاط زدگى
تقواى فقهى براى[ اجتهاد] لازم و ضرورى است . وجودش ضامن حراست دین ازانحراف در بعد فقهى و فقدانش موجب خسارات جبران ناپذیر دینى است .
از دیدگاه روایى مورد تاکیداست و در نظر عقل مطلوب و مقبول در این بخش جاى تردید نیست آنچه که نیاز به سخن دارد[ احتیاط زدگى] است که چون آفت [ اجتهاد] را به نابودى مى کشاند و گرفتارى به آن اسارت در چنگاه ترس و دلهره در پى دارد و موجب از دست رفتن توان و قدرت استبناط مى شود. گرفتارى فقیه دراین دام توان اجتهادى وى را - حتى در مباحثى که فقهاء گذشته بیش از نیاز در آنها بحث کرده اند - ازاو مى گیرد.این گونه فقهاءازاظهارنظر در مسائل مستحدثه و حوادث واقعه بکلى محروم هستند. در مورداین فقهاء باید با مرحوم وحید بهبهانى هم سخن شد و گفت :
[ .... مجتهد نباید در احتیاط افراط کند. گرفتاران به چنین احتیاطهایى فقه را خراب مى کنند. چنانکه چنین مساله اى رااز عده زیادى احتیاط گرایان مفرط زمانمان دیده ایم . در یک کلام هر محتاط افراطگر را نباید فقیه دانست نه در مقام افتى براى دیگران و نه در جایگاه تعیین وظیفه براى خویش]. 26 .
احتیاط زدگى تا وقتى که به عنوان مشخصه فردى یک فقیه باقى بماند جاى نگرانى نیست . مشکل آنجا نمود پیدا مى کند که چنین روحیه اى در بین شاگردان نیز نزج بگیرد و به حوزه ها سرایت کند. دراین صورت است که حوزه به موضوعات جدید نخواهد پرداخت واظهارنظر دراین گونه مسائل را خلاف احتیاط یا خلاف مصلحت تلقى خواهد کرد
نمونه کوچک این روحیه را در یکى از سوالات از حضرت امام مى توان مشاهده کرده :
[...و در هر صورت اگر ساحت قدس حضرت عالى ازاین گونه مسائل بدور باشد بنظر من بهتراست و ضرورتى در نشر آن دیده نمى شود دیگر هر طور صلاح مى دانید]... 27 .
فقدان هدف
مشکل دیگرى که در راه تحول[ اجتهاد] وجود دارد وضع نظام تحصیلى حوزه هاست .این مشکل عمده ترین مشکل اجتهاد بشمار مى آید. نظام تحصیلى کنونى حوزه هااز هدف معین و مشخص تبعیت نمى کند. مجموعه اى از [نیازها و سنتها] در شکل مبهم و سردرگم
هدف حوزه ها را تشکیل مى دهد. دراین مجموعه مى توان از سخنرانى امامت جماعت مرثیه خوانى رتق و فتق مشکلات شرعى مردم تدریس تالیف و در نهایت اجتهاد نام برد.
اینهااهدافى است که در پیشروى طلبه تازه وارد قرار دارد لکن طلبه از هیچکدام از آنها تعریفى مشخص ندارد وازانگیزه قرار گرفتن امورات مزبور در مجموعه اهداف خود نیز بى اطلاع است .
این بى اطلاعى نه تنها براى طلبه مبتدى وجود دارد که فلسفه وجودى حوزه واهداف و فرجام آن براى بخش عظیمى از طلاب واساتید نیز مخفى است .
کمتر کسى است که به این سوال پاسخ درستى داشته باشد که : حوزه در جهان اسلام و در مکتب اسلام چه محلى ازاعراب دارد؟
اگر پاسخ این سوال روشن باشد نه تنها حوزه هاى علمیه فعالتر و پر اثرتر خواهند بود که اجتهاد نیز روزبروز متکاملتر و پیشرفته تر خواهد شد.
اگر براى طلبه علوم دینى مشخص شود که پایه گذارى حوزه هاى علمیه براساس آیه نفر و خلق عنصر[ اجتهاد] بر پایه جاودانگى دین وارجاع حوادث واقعه به راویان حدیث است در برخورد با علوم حوزه آگاهتر و در کاربرد[ اجتهاد] واقع گراتر خواهد بود. 28 .
دراین شرایط دارندگان قدرت استنباط از برخورد با مشکلات جامعه سرباز نخواهند زد. و با چند ساعت وقت گذرانى در حول و حوش صوم و صلوه - که هیچ جاى ابهام در آنها باقى نمانده و حتى فروض غیر معمول و نادر آن هم مورد بررسى قرار گرفته است - مسوولیت خود را تمام یافته تلقى نخواهد کرد.
در حوزه هاى علمیه به خاطر مشخص نبودن هدف پاره اى از طلاب به بى هدفى کشانده مى شوند و حوزه هاى علمیه را به محل سکونت و زندگى تبدیل مى کنند. مسوولیت شناسترین افراد حوزه ها کسانى تلقى مى شوند که در برابراخذ حقوق تحصیلى وقت خود را به بطالت نگذرانند و بطور جدى تحصیل راادامه دهند. در نظراین گروه تحصیل هدف مى گردد و [تحصیل براى تحصیل] مقدسترین شعار!
[ تحصیل براى تحصیل] نه شعارى مطلوب و نه باانگیزه تاسیس حوزه ها موافقت دارد، چون تحصیل ابزاراست و مقدمه اى براى پذیرش مسوولیت اصلى که مدیریت فکرى و دینى جامعه است - مى باشد و تبدیل شدن آن به هدف خلاف حکمت و منافى با عقل سلیم مى باشد.
حوزه هاى علمیه براى این که بتوانند[ اجتهاد] را به پایگاه اصلى خود بازگردانند باید نخست اهداف حوزه واهداف اجتهاد را تبیین کنند، [و تحصیل بر تحصیل] را کنار بگذارند و طلاب را براى دست یابى به اجتهاد در مسائل مستحدثه و حوادث واقعه پرورش
دهند. در غیراین صورت حوزه ها ضرورت وجودى خود رااز دست خواهند داد و در نهایت به سرنوشت واتیکان دچار خواهند شد که مسوولیت پایانى عمرانسانى را بعهده مى گیرد.
درارتباط با موانع تحول[ اجتهاد] مى توان از عوام زدگى مستنبطگرایى انس به گذشته و نظائر آن از ویژه گیهاى حوزه هاى کنونى را نام برد. چون این مباحث در جاهاى دیگر - واز جمله در همین مجله - کم و بیش بدان پرداخته شده 28 دراین نوشتاراز تفصیل آن خوددارى مى شود.
بانگ رحیل :
قافله تمدن بى قرار و ناآرام پیش مى تازد و هر آنچه که فرا رویش است به جبر کنار مى زند و حذف مى کند.اسلام که داعیه فرهنگ و تمدن دارد و به هدایت انسان معاصر مى اندیشد به[ هل من مبارز] فرا خوانده شده واز آن پاسخ مى طلبند. بى پاسخ پذیرش شکست است و پاسخ نسنجیده دلیل ناتوانى و هر دو قبول سرورى حریف که نه غیرت فقیهان آن را مى پسندد و نه عذرى مقبول بر آن است .
دراین میدان حریف توانمنداست و پر جرات، زبانى نو دارد و حرفى تازه و حرکتى مدام . ضعف و سستى در برابر آن خمیر مایه شکست است و با زبان کهنه و حرف تکرارى به سراغش رفتن ناآشنایى به فن میدان دارى .
تمدن کنونى را نه مى شودانکار کرد و نه بایدانکار کرد. آنچه که مقبول و معقول است ارائه فکرى و طرحى برتر و بالاتراست که اسلام در جوهره خویش از آن برخورداراست و عنصر[ اجتهاد] تضمین چنین توانایى است .امام امت سالهاى سال است که به اشاره و کنایه حوزه هاى علمیه را به اجتهادى نو در موضوعاتى جدید فراخوانده است اما هیچ جواب مثبتى نشنیده است و حوزه ها بر سیره سابق بى توجه به ضرورت زمان تاکید ورزیده اند. در پاسخ امام امت به شعار و تحسین و تبریک بسنده کردند که این نه امام را مطلوب بود و نه پاسخ درستى به آن همه اشاره و کنایه بشمار مى آمد.
امام امت از سال گذشته در پى سوال و زیرکار واموراجتماعى خود زاد راه برگرفته و گام در راه نهاد تا ضرورت تحول را گوشزد و طریق تحصیل آن را آموزش دهد. هربار که سوالى پیش مى آمد پاسخى بود و تذکارى که آخرین آن پاسخ آقاى قدیرى است که به صراحت خاطر نشان شده است :[ اجتهاد مرسوم] فارغ از نگرش حکومتى واجتماعى فاجعه انکار تمدن و پناه جستن به کوخ نشینى را مى طلبد.
خادمان این نشریه که فتاوى مزبور را سر آغازى براى[ تحول فقه] تلقى مى کنند به
چاپ و حفظ آن بعنوان اسنادى در طریق بر نهادن فقه حکومتى اهتمام مى ورزند و در پى چاپ فتاوى قبلى حضرت امام به چاپ این فتوى نیز مباردرت مى کنندامید که موجب رضاى حق گردد.
مجله حوزه]