مصاحبه با استاد آیت الله حسین نورى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


قسمت دوم
روزگارى را پشت سرگذاشته اسم با خاطره هائى جانکاه :از برق جانسوز تازیانه ها بر باد رفتن دودمانها چشم هاى گرسنه و دست هاى دراز خانه هاى خراب کومه هاى خموش و ضجه هاى دل خراش . یاد گذشته گر چه جانکاه است و تلخ امااگر به بوته فراموشى سپرده شود واز خاطره ها رخت بربندد شیرینى روزگارى را که اکنون در بستر آنیم احساس نخواهیم کرد و پاس این ایام مبارک را نخواهیم داشت و در برابر قله هاى بلند مقاومت و قهرماناتى که طلسم شب دیجور را شکستند و زورق صبح را به ارمغان آوردند خضوع نخواهیم کرد ازاین رو ازاستاد نخواستیم که دراین بخش ازاین زاویه به باز جست گذشته بپردازند واز ایثارگریها حرکتها و تلاشهائى که سبب گردید شب دامن برچیند و صبح صادق رخ بنماید سخن بگویند.استاد که خوداز پیشتازان قبیله شب ستیزاست ابا داشتند که که این فصل را بگشایند تا سختى از[ خود] به میان نیاید امااصرار و پافشارى ما باعث شد که عنان گفتگو به این سمت کشیده شود واستاداز حرکتهاى موثر خود و دیگر بزرگان حوزه در راه آرمانهاى والا و مقدس حضرت امام و تلاش براى شناساندن بیشتر واعلان مرجعیت واعلمیت معظم له مطالبى را بفرمایند .

در فصل دوم این شماره گفتگوى ما حال و هواى دیگرى بخود مى گیرد. از آنجا که تربیت نفس و صافى گردانیدن اعمال از نیرگیها بسیار دشوار است استاد تصویرى زیبا و پر جاذبه از زندگى زاهدانه نیک مردانى که بااخلاص رسالت خویش راانجام داده اند منعکس مى کند تا سرمشقى باشند درخشان ازاندیشه نیک واخلاص عمل بزرگان براى پویندگان راه آنان به آرزوى آن که ما طلاب با توجه به مسوولیت سنگینى که امروز در حفظ و پاسدارى ازارزشهاى والا و مقدس انقلاب اسلامى داریم ازاین همه زهد و خلوص چهره هاى درخشان حوزه هاى علمیه بقدراستعداد بهره یاب گردیم .

حوزه : حضرت عالى یکى از چهره هاى مبارزایران اسلامى هستید که در دوران ستم شاهى علیه استبداد مبارزه کرده اید. خواهش مى کنیم مقدارى از خاطرات آن دوران و چگونگى فعالیت هاى خود را براى ما بیان بفرمائید.
استاد: من از جمله کسانى هستم که توفیق داشتم چند سالى در مکتب پر فیض حضرت آیت الله العظمى امام خمینى درس بخوانم و علاوه بر مطالب علمى از سجایاى اخلاقى ایشان نیز بهره ببرم . در طول این سالیان با توجه به متون و موازین اسلامى دریافته بودم که مسوولیت روحانیت خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمى شود. به این جهت از آن روز که حضرت ایشان انقلاب و تحول را آغاز کردند من سعى کردم که پشت سرایشان بقدر توانم گام بردارم .

در آن زمان جلسات مرتبى با رفقاى همفکر خود داشتیم که در آن نسبت به مسائل جارى گفتگو مى شد و براى پیشبردامور تصمیماتى اتخاذ مى گردید. گاهى اعلامیه هاى علیه رژیم و شاه امضاء مى کردیم .البته متن بعضى از آن اعلامیه ها را نیز گاهى من تنظیم مى کردیم . در نشر و توزیع آنها نیز همکارى نزدیک داشتم . افرادى را به این منظور به نقاط مختلف کشور مى فرستادیم .

بعدازاین که حضرت امام را به ترکیه تبعید کردند اعلامیه هایى که علیه رژیم از قم صادر مى شدامضاى من را نیز داشت . به همین جهت در آن زمان چند نفر ماموراز طرف ساواک به منزل ما ریختند بطور دقیق همه جا را گشتند ! حتى یادم هست که

کتابها را نیز ورق مى زدند. مقدارى از کتابها را برداشتند بردند و مرا نیز دستگیر کردند و به ساواک قم که در خیابان راه آهن بود بردند. شبى را آنجا بسر بردم بعد منتقل شدم به تهران زندان قزل قلعه .

قزل قلعه یکى از زندانهاى رژیم شاه بود که افراد را در آن زمان به آنجا مى بردند. در زندان متوجه شدم که آقایان دیگرى نیز آنجا هستند از جمله : آیت الله منتظرى مرحوم آقاى ربانى شیرازى آقاى مروارید آقاى جنتى آقا آذرى قمى فرزند آیت الله منتظرى و بعد مرحوم آقاى قدوسى و آقاى حیدرى را هم آوردند.البته همگى ما در سلولهاى انفرادى بودیم و فقط روزى سه مرتبه صبح ظهر و شام در سلول را باز مى کردند و ما حق داشتیم براى تجدید وضواز آن خارج بشویم . هنگامى که مرا براى دستشویى مى بردنداز دورازاین آقایان را دیدم و فهمیدم که این آقایان هم آنجا هستند.

داخل سلولها لامپ نبود تنهااز روزنه کوچکى که بالاى درها وجود داشت شعاع کم سوئى از روشنائى داخل سالن به درون سلول مى تابید.این سلولها به اندازه اى کوچک بود که اگر دست هایمان را باز مى کردیم به دیوارهاى دو طرف مى رسید. کف سلولها را با آجرهاى ناهموار فرش کرده بودند به گونه اى که موقع خوابیدن پشت کمرانسان را به سختى مى آزرد.

حدود سه ماه بدون محاکمه و ممنوع الملاقات با این وضع دراین سلولها بودیم و بجز هنگام تجدید وضواز آن نمى توانستیم خارج شویم . بعداز محاکمله روزى فقط ده دقیقه ما را به عنوان هواخورى داخل حیاط زندان مى بردند که قدم بزنیم هنگامى که مرا براى بازجویى بردند مهم ترین حرف آنان این بود که شما طرفدار حضرت امام هستید و به پشتیبانى ازایشان اعلامیه مى نویسید وامضاء مى کنید. نزدیک دو ماه که از تاریخ محاکمه گذشت من آزاد شدم .

چند ماه از آزادى من نگذشته بود که مسافرتى به همدان داشتم . در همدان علماء و غیرعلماء به دیدن بنده آمدند. تابستان بود من در مدرسه همدان درسى شروع کردم که مورداستقبال واقع شد. ساواک همدان ازاین موضوع که جوانهاى شهر و مردم با من رابطه داستند وبه درس و بحث مى آمدند نگران بود به این جهت مرا به بهانه اى گرفتند و به تهران فرستادند. دوباره روانه زندان قزل قلعه شدم و چندین ماه در آنجا زندانى گشتم .

بعداز آزادى از زندان مدت زیادى به اصطلاح ممنوع المنبر بودم و حق نداشتم به

وعظ و خطابه بپردازم . در همین ایام از من دعوت شد که مسافرتى به رفسنجان داشته باشم . من دعوت را پذیرفتم و براى ایراد سخنرانى به رفسنجان رفتم . بعداز دو سه منبر ساواک کرمان مطلع شد و ازادامه جلسات سخنرانى جلوگیرى کرد.

از آن تاریخ به قم برگشتم و مشغول درس و بحث شدم و در فرصت هاى مناسب و موقعیت هاى گوناگون هدف خود را تعقیب مى کردم تااین که جریان 19 دى 56 بوجود آمد.

در روزنامه اطلاعات 17 دى 56 مقاله توهین آمیز و تندى علیه حضرت امام که آن زمان در نجف تشریف داشتند چاپ شد.انتشاراین مقاله خشم آقایان اساتید و فضلاى حوزه قم را برانگیخت . به همین مناسبت جلسه اى در منزل این جانب برگزار شد که در آن آقایان : مشکینى مکارم و وحیدخراسانى نیز حضور داشتند. در آن جلسه تصمیم گرفته شد که به عنوان اعتراض به انتشار چنین مقاله اى حوزه قم تعطیل شود. حوزه قم و اساتید بزرگ مى رفتند که در آنجا جلسات سخنرانى دراعتراض به رژیم برگزار مى شد. روز 19 دى که قبل از ظهر آقایان به منزل بعضى اساتید رفته بودند قرار گذشته بودند که بعدازظهر منزل ما تشریف بیاورند. این قرار را در نماز جماعات هم اعلام کرده بودند.

از حدود ساعت یک بعداز ظهر عده اى از آقایان آمدند و چندین بلندگو داخل منزل و کوچه نصب کردند. رفته رفته جمعیت مى آمد منزل و کوچه از جمعیت متراکم شده بود به گونه اى که جمعیت به خیابان رسیده بود.

بنده آن روز لازم دانستم صحبتى بکنم . به نظر خودم سخنرانى جامع و تندى علیه جنایتهاى رژیم شاه انجام دادم .البته قبل از من داماد اینجانب آقاى سیدحسین موسوى تبریزى سخنرانى جامعى کردند.

در آن سخنرانى من لازم دانستم که انگشت روى مرکز و منبع اصلى جنایتها بگذارم ازاین رو مرکزیت را هدف قرارداده و شاه را به سگ تشبیه کردم واین اشعار را در ضمن صحبت خود خواندم .

مه فشاند نور و سک عوعو کندهر کسى بر طینت خود مى تند چون تو خفشان بسى بینند خواب کاین جهان ماند یتیم از آفتابکى شود دریا ز پوز سگ نجسکى شود خورشیداز پف منطمس

کارک خود مى گذارد هر کسىآب نگذارد صفا بهر خسى خس خسانه مى رود بر روى آب آب صافى مى رود بى اضطرابدر شب مهتاب مه را بر سماک از سگان و عوعوانشان چه باکاى بریده آن لب و حلق و دهان که کند تف سوى ماه آسمان مصطفى مه مى شکافد نیمه شب ژاژ مى خوابد زکینه بولهبآن مسیحا مرده زنده مى کند آن جهوداز خشم سبلت مى کند
این اشعار را که از مولوى است تطبیق کردم بر جریان آن روز مردم ازاین صحبت جامع و منطقى و کوبنده شارژ شدند و با شعارهاى تنداز منزل حرکت کردند. من خودم نیز لازم دانستم که با مردم بروم . آمدیم بیرون از کوچه که گذشتیم وارد خیابان شدیم .ابتداى جمعیت به چهار راه مقابل کلانترى رسیده بود. درانیجا مزدوران رژیم مردم را به گلوله بستند و با سلاح گرم به مردمى که هیچگونه وسیله دفاعى نداشتند حمله کردند. عده اى از مردم شهید شدند عده اى مجروح و زخمى و عده اى هم توانستند جان سالم بدر برند. همین جریان موجب حرکت و قیام مردم در دیگر شهرهاى مختلف ایران شد. به بهانه بزرگداشت شهداى این روز قیام فراگیر ملت ایران از تبریز آغاز و رفته رفته تمام ایران را فرا گرفت .

به همین مناسبت کوچه ما کوچه قیام نام گذارى شد. و وقتى حضرت امام دام ظله به قم مشرف شدند به منزل ما نیز تشریف آوردند و به محضرایشان عرض شد که انقلاب اسلامى ازاین خانه آغاز شده است .

بعدازاین جریان سخنرانى در روز 19 دى درانتظاراین بودم که ساواک دنبالم بیاید و دستگیرم کند به این جهت در تهران کارى داشتم رفتم که آن راانجام دهم . وقتى به تهران رفته بودم شبانه به منزل ما ریخته و همه جا را گشته بودند. وقتى از تهران برگشتم جریان را به من گفتند. من بعداز خدا حافظى و آماده شدن به ساواک تلفن زدم و گفتم :اگر با من کارى داریداز تهران برگشته ام . حدود نیم ساعت بعد آمدند و مرا بردند. نیم روزى در شهربانى قم معطل شدم بعد مرا به خلخال تبعید کردند .

تبعیدى من در خلخال چندین ماه به طول انجامید. دراین مدت نسبت به من سخت گیرى فراوان مى شد. هر روز لازم بود به شهربانى رفته و دفترى راامضا کنم . منزل ما را شدیدا کنترل مى کردند حتى رفت و آمدهاى عادى را زیر نظر داشتند.

تهیه ازراق عمومى را براى ما مشکل کرده بودند و به کسبه سفارش مى کردند که از فروش اجناس مورد لزوم به ما خوددارى کنند.

یک روز صبح که براى امضاى دفتر رفته بودم به من گفته شد که دیگر به منزل برنگردم چون مى خواستند مرا به سقز ببرند. هر چه اصرار کردم که بروم و حداقل خبر بدهم پذیرفته نشد. مرا به همراه چند مامور به سقز منتقل کردند.

در سقز چند نفر دیگراز آقایان نیز تبعید بودنداز قبیل آقاى احمدى خمینى شهرى آقاى سیدعلى دستغیب شیرازى و آقاى فهیم کرمانى .

دوران تبعید را با مشکلات فراوان آن سپرى مى کردیم . دولت شریف امامى که روى کار آمد براى کسب وجاهت - به اصطلاح - زندانى هاى سیاسى را آزاد مى کرد و تبعیدیها را بر مى گرداند - همان زمان آیت الله العظمى منتظرى و مرحوم آیت الله طالقانى آزاد گشتند. دراین زمان نیز من از تبعیدگاه آزاد شدم .

بعداز آزادى به قم آمدم و براى زیارت حضرت امام که آن موقع در پاریس تشریف داشتند به پاریس رفتم . بله این مرورى بود کلى بر جریانهاى آن زمان که بر ما گذشت .

حوزه : آیا دفعه دوم که شما زندان رفتید مانند دفعه اول در سلول بودید؟
استاد: بله این دفعه هم در سلول زندانى شدم . سلولهایى بود شبیه حمامهاى نمره که دو ردیف سلول در یک سالن مسقف بنا شده بود. مدتى که ما در آنجا بودیم رنگ آسمان و خورشید را ندیدم مگر همان چند لحظه اى که دراواخر ما را براى هواخورى بیرون مى آوردند.

تنها دو تا پتوى خشک به ما داده بودند. داخل سلولها را هم به گونه اى ساخته بودند که بقدرامکان بتواندانسان را ناراحت کند. درون سلول تاریک و رنج آور بود. تا مدت زیادى هیچ چیز براى مطالعه در اختیار ما نمى گذاشتند. تنها بعداز محاکمه بود که تا حدودى ازاین مشکل کاسته شد و بعضى از کتابها را مى گذاشتند مطالعه کنیم که متاسفانه به علت کمبود نور فقط در روز آن هم با مشکل فراوان مى توانستیم مقدارىمطالعه بکنیم .

غذاى آنجا نیز بسیار نامناسب بود. غذایى بود شبیه به آش همچنین از نظر

بهداشت حمام و غیره هم مشکلات فراوان داشتیم . علاوه براین افرادى را در آنجا شکنجه مى کردند که صدایشان مى آمد بسیار دردناک و ناراحت کننده بود. مجموعه این امور نوعى شکنجه روحى بود که عمدا براى زندانیان فراهم شده بود.

حوزه : یکى از فعالیتهاى مهم علماء قم اعلان مرجعیت و اعلمیت امام خمینى بود لطفا دراین باره توضیح دهید.
استاد:از جمله جریانهاى که در آن دوران پیش آمد جریان فوت مرحوم آیت الله حکیم[ ره] بود. ما به لحاظ خصوصیات علمى و دیگر خصائص روشن و بارزى که در حضرت امام سراغ داشتیم تصمیم گرفتیم کارى کنیم که چهره ایشان خارج از حوزه هاى علمیه نیز براى مردم بهتر و کاملتر شناخته شود.ازاین جهت تصمیم گرفتیم اعلامیه اى بدهیم که : بعداز مرحوم آقاى حکیم مردم به حضرت امام مراجعه کنند. دوازده نفراز مدرسین حوزه علمیه قم این اعلامیه را در تایید مرجعیت حضرت امام بعداز مرحوم آقاى حکیم امضاء کردند.از جمله آقایان : آیت الله منتظرى مشکینى ربانى شیرازى ابراهیم امینى انصارى شیرازى فاضل خزعلى جنتى صالحى نجف آبادى واینجانب اعلامیه را صادر کردیم . علماى شهرستانهاازاین اعلامیه استقبال خوبى کردند و در بعضى از مراکز آقایان اعلامیه را روى منبر براى مردم خوانده بودند تاثیر زیادى گذاشته بود. بعداز صدوراین اعلامیه منتظر بودم که دنبالم بیایند چرا که مى دانستم صدور چنین اطلاعیه اى بى عاقبت نیست . همینطور هم شد یک روز ظهر مامورین ساواک ریختند منزل ما منتهى در آن جریان من دستگیر نشدم چرا که منزل ما دو در داشت که آنها نمى دانستند من از در دیگر خارج شدم و به منزل همسایه رفتم و آنها موفق به دستگیرى من نشدد. در همان روز دنبال همه امضاء کنندگان اعلامیه رفته بودند که موفق به دستگیرى عده اى هم شدند. دراین جریان دو سه ماه متوارى بودم . رفتم همدان براى زیارت الله آقاى آخوند و بعد رفتم مشهد. دراین جریان ساواک نتوانست مرا دستگیر کند. ما مى دانستیم که راه حضرت امام واندیشه ایشان درست واساسى است به این جهت دوست داشتیم ایشان دراین راه تقویت شوند. عکس العمل آن هم بحمدالله خود بود چرا که درایران مردم زیادى مقلد آقاى حکیم بودند .

تصور مااین بود که باامضاى دوازده تن از مدرسین حوزه علمیه قم مردم ایران احساس وظیفه مى کنند و به حضرت امام مراجعه خواهند کرد.

در سالهاى 42 و جریانهاى آن دوران نیز عموما شاگردان حضرت امام پشت سرایشان گام بر مى داشتند و در تقویت راه ایشان کوشش لازم را داشتند.

نکته اى را متذکر شوم مرحوم آیت الله ربانى شیرازى جزءافرادى بودند که نسبت به بسیارى از آقایان دیگر بیشتر زندان رفته و تبعید شده بودند.

مى توان گفت که : مرحوم آیت الله ربانى شیرازى اکثر عمر خود را یا در زندان بود و یا در تبعید بسر مى برد. روحیه اى پرخاشگر و تند نسبت به رژیم داشت . در همان زندان قزل قلعه که بودیم چنان بر سر مامورین داد مى زد که واقعاازاو مى ترسیدند.اگر مى توانست در سلول را مى گشود و بیرون مى آمد.اگراتفاقا در سلول باز مى ماند حتمااین کار را مى کرد. به سخت گیریهایى که براى این کار بود هیچ توجه نداشت .

نکته دیگرى که تذکرش بد نیست مقارن بودند سال فوت مرحوم آیت الله حکیم با سال شهادت مرحوم آقاى سعیدى در ساواک شاه بود. مرحوم سعیدى در همان سال براثر شکنجه بسیار به شهادت رسید.امیدواریم خداوند متعال او را بااجداد طاهرینش محشور کند.

حوزه : لطفا مقدارى هم از خاطرات دوران تبعید در خلخال و سقز بیان بفرمائید.
استاد: در آن دوران رسم بود که به دیدار آقایان تبعیدى مى رفتند که این خود یک نوع مبارزه با رژیم به حساب مى آمد. به دیدن من هم مى آمدند بخصوص آن زمان که در سقز بودم دوستان زیادى تشریف مى آوردند. عموما سعى من این بود که دراین مجالس دیدار نوعى تبلیغ و روشنگرى نیز باشد. تا حدامکان سعى مى کردم مطالبى را براى آقایا نداشته باشم . گاهى از آیات قرآن کریم و بعضى ازاحادیث در رابطه با فرجام ظلم و ستم و عاقبت صبر واستقامت کمک گرفته و نسبت به روحیه مقاومت وامید ورزیدن مطالبى بیان مى کردم . و چون طبع شعرى هم دارم در خلخال که بودم قطعه شعر نسبتا بلندى گفته بودم که در آن نمایى از ظلم و جنایت هاى رژیم منفور پهلوى و قیام مردم شهرهاى ایران و چگونگى سرکوب این قیامها بیان شده بود. علاوه بر

این با تکرار کردن[ امید به پیروزى] سعى شده بود نمایى از روحیه قوى و خستگى ناپذیر مردم انقلابى ما در مقابل وحشى گریهاى رژیم عرضه شود. در آخر هم مضامینى بود که مى رساند شخص تبعیدى یعنى خود من با تمام سختیهائى که برایم فراهم شده هیچ احساس خستگى نمى کنم 1 . دوستاین که به دیدن بنده مى آمدند بسیار مایل بودند که آن اشعار را بشنوند و عموما آن را یادداشت کرده و به عنوان نوعى ارمغان با خود مى بردند.

حوزه :از حضور حضرت عالى تقاضا مى کنیم نسبت به تحقیقاتى که داشته اید چه آن مقدار که منتشر شده یا در دست تحقیق و به صورت فیش و یادداشت است توضیحاتى بفرمایید.
استاد: مقدمتا یکى از موضوعاتى که لازم است ما توجه داشته باشیم موضوع نویسندگى و داشتن قلم است .افراد زیادى بودند که سالا ن درازى زحمت کشیدند و درس خواندند ولى چون قلم نداشتند محصول آنچه زحمت کشیدند در سینه هایشان باقى مانده واز دنیا رفته اند واز آنها آثارى باقى نمانده است . بسیارى از علماءاسمشان برده مى شود ولى آثارى از آنها باقى نیست . ولى آنها که اهل قلم بودند و در فن نویسندگى مهارت داشتند توانسته اند دست به تالیف بزنند و آثار علمى خودشان را بنویسند قرنهاست که از دنیا رفته اند اما آثارشان هست .از آنها استفاده مى شود نامشان جاودان است . در کلام حضرت امیر مومنان[ ع] در نهج البلاغه نیز هست که ایشان فرمودند یا کمیل :

معرفه العلم دین یدان به به یکسب الانسان الطاعه فى حیاته و جمیل الا حدوثه بعد و فاته والعلم حاکم والمال محکوم علیه .

مرحوم والد ماازابتداى تحصیل بنده عنایت زیادى داشتند که با فن نویسندگى آشنایى پیدا کنم . خدمت آن بزرگوار بود که با قلم آشنا شدم .

راجع به کتابهایى که بنده نوشتم آنچه چاپ و منتشر شده است عبارت است از:

1. کتاب انسان و جهان موضوع این کتاب نوعى خداشناسى است با توجه به شگفتیهاى آفرینش جهان وانسان .

2. شگفتیهاى آفرینش که مربوط به عالم گیاهان و جانوران است .

3. جهان آفرین که مربوط است به عجایب منظومه شمسى .

4. کتاب دانش عصر فضا که موضوع آن ستارگان ثابت است با مقدماتى جامع .

5. کتاب داستان باستان .

6. کتاب ما و مسائل روز.

قبل ازانقلاب چند سالى در حوزه علمیه قم پنجشنبه ها در مدرس مدرسه فیضیه درسى داشتم به نام[ جلسات علمى پرسش و پاسخ] در آن جلسات سوالات زیادى مطرح مى شد کتبى و شفاهى که به آنها پاسخ مى گفتم . مجموع این پرسش و پاسخ ها موضوع این کتاب را شکل مى دهد. عده اى از فضلاى حاضر در آن جلسه که نامشان نیز در پشت جلد کتاب هست با نظارت بنده این کتاب را تنظیم کردند. دو نفراز تنظیم کنندگان آن کتاب به شهادت نائل گشتند.البته سه جلد کتاب کوچک هم به نام جلسات علمى پرسش و پاسخ بعد چاپ شد که این هم محصول همان جلسه روزهاى پنجشنبه چندین ساله است .

7. خوارج از دیدگاه نهج البلاغه دراین کتاب چهره خوارج ترسیم شده است .

8. آغاز یک حرکت انقلابى در مصر مربوط به عهدنامه مالک اشتراست .

9. بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه .

دراین سه کتاب برخى از مطالب درس نهج البلاغه چاپ شده است .این درس در مسجداعظم قم با شرکت صدها نفراز فضلاى محتر حوزه علمیه قم برگزار مى شد. من در ضمن مطالعات این درس : مطالب نهج البلاغه و شروح چهارگانه آن را یعنى شرح ابن ابى الحدید شرح خوئى شرح بحرانى و شرح فى ظلال را دسته بندى کردم که به نظر من کتاب جامع و جالبى را تشکیل داده داست ولى هنوز موفق به چاپ آن نشده ام .البته ساواک مانع ادامه این درس شد.

10.اقتصاداسلامى (در دو جلد)این کتاب مجموع سلسله مقالات مختلف و متنوعى است که قبلا در مجله پاسداراسلام به چاپ رسیده بود.

11. منطق خداشناسى این کتاب محصول درسهایى است که در حوزه مقدسه قم پیرامون مسائل خداشناسى داشتم .

12. جمهورى اسلامى وقتى که انقلاب پیروز شد یعنى شبهاتى پیرامون آن مطرح مى کردند: که چه مى شود و چه خواهد شد. روزنامه ها هم مطرح مى کردند. من این کتاب را نوشتم که پاسخ گوى بعضى از شبهات آن روز باشد.

13. جهاد.

14. آمادگى رزمى و مرزدارى دراسلام .

این کتاب درس خارج فقه بنده در حدود سال 1350 است که پس از تنظیم و ترتیب خواستم چاپ کنم ولى ساواک مانع شد و نگذاشت تااین که مسافرتى براى من به کشور پاکستان پیش آمد. در ضمن سفر چون کتاب را همراه داشتم دادم تا به طبع برسانند که در لاهور پاکستان چاپ شد. متاسفانه چون خودم نظارت بر چاپ نداشتم غلط زیاد دارد.اکنون که نسخه هایش تمام شده باید در فرصتى تجدید چاپ گردد.البته این کتاب را نویسنده محترم آقاى محمدى اشتهاردى به فارسى ترجمه کرده و اکنون زیر چاپ است .

حوزه :اگر ممکن است انگیزه مسافرت به پاکستان را بیان بفرمایید.
استاد:انگیزه مسافرتم به پاکستان اینگونه بود که : حدود پانزده نفراز علماء و فضلاى پاکستان با چند نفراز مشاهیر آن کشور به قم آمده بودند. در ضمن به منزل ما هم آمدند و گفتند: ما آمده ایم که یک نفراز مجتهدین حوزه قم را به پاکستان ببریم چون در آنجا حدود سى میلیون شیعه هستند که رهبر و سرپرستى ندارند که از لحاظ علمى و آگاهى هاى لازم وزنه اى باشد و بتواند شیعه را در مقابل وهابیت و کمونیستها حفظ و تقویت کند. به من نیز براى رفتن به پاکستان پیشنهاد کردند. من گفتم : شما با آقایان دیگر نیز صحبت کنید. من نظرم را روز آخر به شما مى گویم .این افراد حدود پانزده روزاینجا بودند و در درس آقایان شرکت مى کردند. جلسه درس ما هم چند دفعه آمدند.اواخر آمدند و گفتند: نظر شما چیست . گفتم : آقایان چه گفتند؟ گفتند:افراد مورد نظر ما عذرهائى داشتند و هیچ کس تاکنون جواب مثبت نداده است .

من گفتم : حال من مى آیم پاکستان تااوضاع آنجا را ببینم .

گفتند: همین هم براى ما مغتنم است .

آنجااحساس کردم که ما طلبه ها و حوزه هاى علمیه در رابطه با پاکستان که در حدود سى میلیون شیعه

دارد مسوولیت شدید داشته و داریم چرا که سى میلیون شیعه هستند در مقابل سیل انبوه شبهاتى که از طرف وهابیان بهائیان و کمونیستهاالقاء مى شود و تقویتهاى بى اندازه اى که اجانب و مستکبرین از آنان در مقابل شیعیان به عمل مى آورند مخصوصا کمک هاى مادى عربستان سعودى .

من در حدود بیست و پنج روز آنجا ماندم و در جلسات آنان شرکت کردم . شیعیان پاکستان مردمى با صفا و صمیمى و خوش عقیده هستند.

متاسفانه آب و هواى پاکستان با وضعیت مزاجى من سازگار نبود لذا بنده هم به آنان جواب منفى دادم .

حوزه : حضرت استاد اکنون اسامى کتابهایى را که هنوز چاپ نشده است بفرمایید.
استاد:اما کتابهایى که چاپ نشده عبارتنداز:

1. راهنماى نهج البلاغه و شروح آن . موقعى که نهج البلاغه را بحث مى کردم چهار شرح مورد نظرم بود: شرح ابن ابى الحدید شرح خوئى شرح ابن میثم بحرانى و شرح فى ظلال تالیف محمدجواد مغنیه . دراین شروح مطالب بگونه متفرق آمده است . مطالب این شروح را طبق حروف تهجى دسته بندى کردم و مشخص کردم هر کدام ازاین شروح موضوعات را ( اعم از مطالب یااعلام ) در کجا بحث کرده اند.

اگراین کتاب چاپ شود راهنماى خوبى خواهد بود براى بهره بردارى از نهج البلاغه و شروح آن .

2. طبقات رجال این کتاب مربوط به اساتیداست و براى آشنایى با طبقات خیلى مفید خواهد بود. مقدار زیادى از آن نوشته شده ولى تکمیل نشده است .

3. قضاء و شهادات درس خارج فقه اینجانب است .

4.ارث

5. خمس وانفال این مبحث سال گذشته ما بود که نوشته ام ولى چاپ نشده است .

حوزه :با توجه به این که بخشى از نوشته هاى شما مباحثى است پیرامون خداشناسى و مسائل عمومى این بحث لطفاانگیزه خود رااز نگارش آنها و همچنین کیفیت تاثیر این نوع مباحث را در جامعه بیان بفرمایید.
استاد: در پاسخ به این سئوال باید جو و محیط را در نظر گرفت . حالا که انقلاب اسلامى الحمدلله تعالى پیروز شده است شاید به نظر برسد که این گونه بخشها خیلى مفید و موثر نیست اما در آن زمان که این کتابها نوشته شده شبهات و حرفهاى زیادى مطرح بود که وجود چنین بحث هایى را ضرورى مى کرد.

روزى مرحوم علامه طباطبائى در جلسه درس من هم شرکت مى کردم فرمودند که:[ کتابى بدستم رسید دو مرتبه آن را مطالعه مى کردم فرمودند که : راز آفرینش انسان بود که آن زمان چاپ شد. در رابطه با خداشناسى بود که بحث هاى مختلفى داشت درباره حیات دریا و هوا.ایشان فرمودند:ازاین قبیل کتابهااگر بتوانید بنویسید خیلى موثراست . در آن زمان که اینها را ما مى نوشتیم موثر بود. جوانها نیز به این کتابهااقبال فراوان داشتند از جمله به همین کتاب منطق خداشناسى که در آن موقع نوشتم .

حوزه : در سیر تالیفات شما مى رسیم به نهج البلاغه ولى بعدا مى بینیم درس نهج البلاغه ترک مى شود و وارد مباحث فقهى مى شوید. شاگردان شما که خاطرات خوشى از آن درسها داشتندافسوس آن درسها را دارند. چرا درس نهج البلاغه با تمام اهمیت و غربتى که دارد و به مراتب گفتن آن از دیگر درسها مشکل تراست ترک مى شود و به جاى آن به درسهاى دیگر پرداخته مى شود.
استاد: متاسفانه بعداز پیروزى انقلاب شاید هفتاد- هشتاد درصداز طلبه هاى خوب و مستعد که نوعا به این مباحث علاقمند بودنداز حوزه جذب مراکز دیگر شدند و حوزه را ترک گفتند. فکر علمى متاسفانه قدرى متوقف شده است .

براى امتحان و اداء مسوولیت و وظیفه من سه - چهار سال پیش باز دو مرتبه درس نهج البلاغه را تصمیم گرفتم شروع کنم .ابلاغ شد واعلامیه زده شد که این درس

شروع مى شود ولى آن شور واستقبال لازم را چون ندیدم ادامه پیدا نکرد. على اى حال بنده اگر لایق باشم آماده اداء وظیفه هستم .

حوزه : حضرت عالى چه شیوه اى را براى مطالعه کردن و یادداشت بردارى براى تدریس و چه شیوه اى را براى مطالعه و فیش بردارى براى تالیف مى پسندید.
استاد: یکى از چیزهایى که براى ما خیلى لازم است دست به قلم داشتن است . بنده هر وقت بخواهم مطالعه کنم اول کاغذ و قلم آماده مى کنم و بعد شروع به مطالعه مى کنم . مطالعه باید با نوشتن توام باشد. بله ما دو نوع مطالعه داریم یک نوع آن براى درس گفتن است . دراین قسمت وقتى بنده مطالعه مى کنم اولا یک کتاب مطالعه نمى کنم واین رااز اساتید بزرگ خود مخصوصا آیت الله سیدمحمد محقق داماد قدس سره یاد گرفتم در مطالعه تمام کتب مربوط به آن موضوع را نگاه مى کنم مثلا مکاسب را مى خواستم مطالعه کنم تمام حواشى و تقریرات آن را هم نگاه مى کردم . بعد نتیجه را که هر کسى چه مى گوید مى نوشتم . مطالعه که تمام مى شد دو - سه صفحه مطلب نوشته بودم و بعد براى درس فردا تنظیم مى کردم . تنظیم مواد خام خیلى اهمیت دارد شروع از کجا باشد اختتام کجا باشد ترتیب مطالب چگونه باشد. گفتن یک مطلب منظم خیلى مفید است .

چرا که هم آن شخصى که مى گوید دچار تشنج نمى شود و هم شنونده بهتر مى تواند به خاطر بسپارد و یادداشت کند.

در نوشتن مطالب سعى مى کردم مطالب پیرامون موضوع مورد نظر رااز منابع مختلف جمع آورى کرده و بعد آن را تنظیم کنم .البته در تمام یادداشتهاى مدرک صحیح و کامل آن را یادداشت مى کردم و عموما چیزى را بدون مدرک یادداشت نمى کردم .این کار فایده زیادى دراستحکام دارد. بعدازاین کار تنظیم آن فرا مى رسید و بعد هم مراحل دیگر. آنچه مهم است که در نویسندگى مورد نظر باشد این است که : شعى شود مرتب بنویسیم . بعضى ممکن است چیزى بنویسند اما نامرتب و نامنظم بنویسند این نوع نوشتن هیچ فایده اى ندارد .

فهرست و نظم و نوع قلم و کاغذ اینها همه باید مورد ملاحظه دقیق باشد. کاغذ و قلم حتى باید مورد دقت باشد که یک وقت کاغذ و قلمى انتخاب نشود که نوشته زود محو

شود و باقى نماند.

حوزه : با توجه به حساسیت و شرایط زمانى راجع به وضع معیشتى روحانیت مطالبى بفرمایید.
استاد:اینجا لازم مى دانم یک نکته اى را متذکر شوم و آن این که : طبیعت دانش و علوم بویژه علوم حوزه اى علوم اسلامى فقه اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین با توجه به رفتاه و مادیات نمى سازد.

شاید بهمین علت است که مى بینیم در سالهاى اخیر فضلا و فقهائى مانند سابق تربیت نمى شوند. فقهاى بزرگى که هر یک در منطقه خود وزنه اى بودند مانند: آیات حاج سیداحمد خوانسارى حاج شیخ محمدتقى آملى حاج شیخ بهاءالذین محلاتى آقاى بهبانى آقاى حاج سیدهادى میلانى از دنیا رفته و جایگزین ندارند یعنى خلائى که بجهت از دنیا رفتن آنان بوجود آمده پر نشده است . سابقا به زندگى مختصرى در دوران طلبگى بلکه تا آخر عمر قناعت مى شد. علماى بزرگ یا مشکلات بسیارى درس خواندند و در طول زندگى خود بسیار مراقب احوالات خویش بودند .

کسى که درس مى گوید بهتر مى تواند روحیات افراد و میزان دقت و تلاش آنان را بیابد.

تاسف مى خورم که سابقاافرادى که در حوزه مقدسه قم درس مى خواندند نوعا دقیق تر و کاملتر درس مى خواندند مثلا ما هنگامى که مکاسب مى خواندیم تمام حواشى مربوط به مکاسب و تقریرات آن را و همچنین در رسائل و کفایه تمام حواشى و تقریرات مربوط به درس را مطالعه مى کردیم .

طلاب قدیم خیلى منظم و دقیق درس مى رفتند. هیچ درسى و بحث را تعطیل نمى کردند. براى فصول و روزهاى تعطیل درس و بحث خاص داشتند.

در رابطه با قناعت خاطره اى دراینجا نقل مى کنم : من از همدان که به قم آمدم لمعه و قوانین مى خواندم . پس ازاین که مدت چهارده سال بود که به قم آمده بودم و مشغول تحصیل و تدریس بودم و یکى از مدرسین قم به حساب مى آمدم حتى پس از تاهل منزل اجاره مى کردم البته نه یک حیاط دربست بلکه یک اتاق . در یک سال به لحاظ ناملایماتى که پیش آمد من چهار مرتبه منزل اجاره اى را عوض کردم . از

منزل سوم که به منزل چهارم نقل مکان مى کردم اوائل زمستان بود. یک گارى کوچک که تنها یک الاغ آن را حمل مى کرد تمام اثاث منزل مرا دریک مرتبه از منزل سوم به منزل چهارم منتقل کرد. تمام اثاث منزل چند کیسه ذغال و چند تا کتاب و مقدارى ظروف و چند قطعه زیلو بود. من بهمراه خانواده در حالى که بچه اى در آغوش داشتم پشت سر آن گارى به منزل چهارم مى رفتیم .البته تنها من اینگونه نبودم بلکه افرادى زیادى این چنین زندگى مى کردند.

حوزه : با توجه به شیوه شما که در روزهاى چهارشنبه قبل از درس تذکرات و نصایح اخلاقى مى فرمایید و بویژه روى نکات اخلاقى در زندگى علما تکیه مى کنید از شما خواهش مى کنیم ضمن تشریح انگیزه خود نسبت به این شیوه برخى از آن نکات را نیز یادآور شوید.
استاد:اینجانب طبق تذکر بعضى ازاساتید بزرگ بر خود لازم مى دانم حداقل هفته اى یک روز قبل از درس یک یا چند حدیث و یا مقدارى از نهج البلاغه به ضمیمه حلاتى از علماى بزرگ اسلام را بیان کنم تا قبل از هر کس براى خودم تنبه و موعظتى حاصل شود.

این نکته را هم به تجربه دریافته ام که بعداز تاریخ زندگانى حضرت رسول اکرم[ ص] وائمه معصومین[ ع] بیان زندگى علماء و بیان حالات ایشان آموزنده و مفیداست دراین زمینه هیچ تاریخ به این مقدار مفید و سازنده نیست .

با کمال تاسف یک کتاب جامع که ابعاد گوناگون زندگى علماءاسلام را بررسى کرده باشد نداریم . کتابى که وضع زمان هر یک از علماء را به خوبى ترسیم کرده باشد و بعد به چگونگى نقش اجتماعى آنان از لحاظ حضور در آیینه زمان همچنین تربیت شاگردان تالیفات تصنیفات و دیگر خصوصیات آنان بپردازند.

این مطلب را شما بناچار بایداز درون کتابهاى مختلفى بیابید. من سعى مى کنم مقدارى از مطالب موجود را مطالعه و به صورت پیش نویس گردآورى کنم واز همین مطلب گردآورى شده در بیان مطالب اخلاقى سود بجویم .

تاریخ علماى بزرگ ماانباشته از نکات بسیار آموزنده واخلاقى است که مى تواند در زمینه هاى مختلف سازندگى انسان بگونه الگو و روش مفید و موثر باشد. دراین

زمینه نکاتى را به صورت گذرا عرض مى کنم .

در ضمن مطالعه تاریخ زندگانى علماء بزرگ متوجه شدم که بعضى از خصوصیات خوب اخلاقى مشترک بین تمام آن بزرگان است و بعضى از خصوصیات مختص به گروهى از آنان و یا فردى از میان آن بزرگان که این خصوصیات ویژه بر حسب اوضاع زمان و یا شرایط خاصى در زندگى نمود و جلوه اى پیدا کرده است .

بررسى خصوصیات تک تک علماء و ویژگیهاى برجسته آنان فرصت بیشترى را مى طلبد به این جهت فرازهایى از خصوصیات مشترک علماء را ذکر مى کنم .

1.اخلاص
از خصوصیات مشترک در میان علماى بزرگ اسلام یکى ازاخلاص در عمل است . مهمترین چیز در نزد بزرگان ما خلوص نیت در تعلیم و تعلم تالیف و تصنیف است .از مطالعه حالات آنان به خوبى به دست مى آید که به کمتر چیزى تااین اندازه اهمیت مى دادند. سعى مى کردند که تمام کارهایشان براى خدا باشد مثلا نوشته اند:از میرداماد بیست سال هیچ فعل مباحى دیده نشده یااز شهیداول مادام العمر بعداز بلوغ هیچ فعلى مباح صادر نگشت یا مقدس اردبیلى چهل سال فعل مباح انجام نداد.

این در سایه خلوص نیت امکان دارد. آنقدر به فکر خدا بودند و نیتى جز رضاى او در سر نداشتند که تمام افعال به صورت مستحب در بیابد.

2.استقامت و پرکارى
از خصوصیات علماى بزرگىیکى استقامت و پرکارى و ثبات قدم است بگونه اى که سعى مى کردند حتى دقیقه اى ازاوقات خود را بیهوده مصرف نکنند.

انبوه تالیفات و آثار آنان گواه این مطلب است مثلا شما کتاب جواهر را ملاحظه کنید این کتاب در چهل و سه جلد و حدود بیست هزار صفحه چاپ شده است . یک نفر بتوانداین مقدار تحقیق و بررسى کند و بعد تالیف خود را بااین کیفیت و کمیت ممتاز عرضه کند این پس از تایید و توفیق الهى جز نتیجه استقامت و پرکارى نیست این تالیف نمایانگراستقامت آن بزرگوار در کاراست .

در بعضى از جلدهاى جواهر دارد که :این جلد در فلان شب بعداز نیمه شب به پایان رسیده است مثلا شب قدر. حتى مى گویند: پسرایشان مریض بود و ایشان

در حال تالیف جواهر بودند. خبر دادند که : پسر شما در حال احتضاراست .ایشان دقایقى چند براى عیادت رفتند و بعد بازگشتند و مشغول نوشتن شدند. خبر دادند که : پسرتان فوت کرد. ایشان فرمودند: ببرید غسل بدهید کفن بکنید هنگام نماز خواندن مرا خبر کنید.ازاین قبیل نمونه ها که حکایت از ثبات قدم علماء در کار مى کند زیاد داریم مثلا صدوق[ ره] سیصد جلد کتاب تالیف کرده است که متاسفانه بیش از بیست جلد در دسترس ما نیست و بقیه در حوادث زمان معدوم شده است . شیخ مفید هفتاد جلد کتاب تالیف کرده است که چند جلد بیشتر در دسترس ما نیست . مى گویند: علامه حلى پانصد جلد کتاب تصنیف کرده است .البته این موضوع نه ازاین جهت است که اینان از لحاظ استعداد و ذکاوت فوق العاده بوده اند بلکه بیشتر به اخلاص و جدیت واستقامت آنها مربوط مى شود. در جامع الشتات اواخر جلد دوم صفحه 756 یک نامه اى از ملاعلى نورى که از علماى بزرگ اصفهان بودند به چاپ رسیده است . در این نامه مرحوم ملاعلى نورى از مرحوم میرزاى قمى ده سوال کرده است که ایشان جواب داده اند. میرزاى قمى در ضمن جواب مى نویسد:[ حقیر در همه چیز قلیل البضاعه و سیى الحفظ و بطئى الانتقال و قلیل الاسباب و الکتاب مى باشیم]. حافظه ام خیلى کم است به کندى به مطالب منتقل مى شوم . هر چنداین موضوع حاکى از تواضع این عالم بزرگ است ولى در عین حال یک حقیقت است که بیان فرموده است . در حالات شیخ مفید نوشته اند: [لم تنم لیله واحده بکمالها] یک شب بطور کامل به خواب نرفته است . در حالات حاج ملامهدى نراقى نوشته اند :در نجف که مشغول تحصیل بود نامه هایى که از بستگانش مى آمد باز نمى کرد بخواند چرا که مى گفته ممکن است مطالبى داشته باشد که ذهن مرا مشغول کند و مرااز درس خواندن باز دارد. نامه ها را زیر زیلوى حجره اش مى گذاشت تا در فرصتى بخواند. پدرایشان که از دنیا مى رود نامه اى براى ایشان مى نویسند که طبق معمول ایشان نمى خوانند. بعد نامه اى براى استادش مى نویسند که : پدرایشان از دنیا رفته است ایشان را بگویید بیاید به نراق کار لازم هست .استادش به وى مى گوید: شما باید به نراق بروید زیرا کار لازمى هست .ایشان عرض مى کند: شما درستان را بفرمایید.استاد مى گوید: پدرتان مریض است .ایشان عرض مى کند: شما درستان را بفرمایید انشاءالله خداوند به ایشان شفا عنایت مى کند.استاد مى گوید: پدرتان فوت کرده است . عرض مى کند: شما درستان را بفرمایید خداوندایشان را رحمت

کند .استاد مى گوید: من لازم مى دانم شما به نراق برویدایشان عرض مى کند: چون شما امر مى کنید بعداز درس مى روم .ایشان بعداز درس مى رود و سه روز بیشتر درنراق نمى ماند. بعدازاتمام کارها براى ادامه تحصیل باز مى گردد.

3. زمان شناسى
علماء و فقهاء بزرگ ما به زمان توجه داشته اند مثلا وحید بهبهانى براى مقابله بااخباریین تلاش فراوان کرد. جریان اخباریین در آن زمان یک فاجعه بوده است .

اخباریین در آن زمان اوج گرفته بودند و علیه علماى بزرگ ما تبلیغ مى کرده اند که وحید بهبهانى بناچار علم اصول را در کربلا در سردابى پشت درهاى مقفل مى گفت تااین که بالاخره در نتیجه سعى و کوشش این عالم بزرگ حقیقت آشکار واخباریین سرکوب شدند.

ولذا گفته شده :

البهبهانى معلم البشرمجددالمذهب فى الثالثعشر
یک وقت مرحوم آیت الله العظمى آقاى بروجردى مى فرمودند: مرحوم محقق کرکى در زمان صفویه خیلى قدرت به دست آورد و خیلى کارها کرد. معروف است که در میان علماى شیعه کمتر کسى به اندازه ایشان به شیعه خدمت کرده است . در تمام قرا و قصبات ایران امام جمعه و جماعت نصب کرد هیئت امر بمعروف و نهى از منکر تشکیل داد.کارهاى خیلى زیادى انجام داد و در آخر هم به شهادت رسید. جزء شهداالفضیله است که مرحوم علامه امینى در کتاب شهداءالفضیله ایشان را جزء شهدا محسوب داشته است .

آقاى بروجردى مى فرمودند: در آن زمان که ایشان این مقدار خدمت کرد و علماء قدرا پیدا کردند استعمار به این فکرافتاد که در مقابل این پیشرفت سدى ایجاد کند ازاین رو جریان اخباریگرى را بوجود آورد. اخبار بین جبهه اى بودند در مقابل اصولیین و همین اختلاف خیلى به اتحاد مسلمین صدمه زده است . تاریخ اخباریین خود تاریخ قابل مطالعه اى است . کتاب روضات الجنات ج 1 چاپ جدید در صفحه 127 29 مساله را که مورداختلاف بین اصولیین واخباریین مى باشد آورده است .

اخباریون قدرت زیادى به دست آوردند واصول خواندن را بدعت مى دانستند و

فقهاى بزرگ ما را مورد طعن قرار مى دادند. در آن زمان یکى از روساى این جریان شیخ یوسف بحرانى صاحب حدائق بوده است . البته ایشان اخبارى معتدلى بوده است اماازاین جریان طرفدارى مى کرده است . جناب وحید بهبهانى باایشان بحث هاى فراوان کرد و توانست او را محکوم بکند که این موجب شداخباریین چندین سنگر عقب نشستند.

در آن زمان جریان و هابیت نیز درایران با توجه با تبلیغى که از آن بعمل مى آمد غائله اى بود. شیخ جعفر کاشف الغطاء به منظور مقابله بااین دو جریان مسافرتى به ایران کرد. میرزا محمداخبارى در آن زمان درایران خیلى قدرت داشت بخصوص در دربار فتحعلیشاه .

شیخ جعفر کاشف الغطا او را شکست داده غائله و هابیت را نیزاز میان برداشت . بالاخره یکى از مسائلى که علماى بزرگ به آن توجه داشته اند مساله زمان بوده است . در زمان حاج ملااحمدنراقى از علماى بزرگ قرن سیزدهم اسلامى یک نفر نصرانى پیدا شده بود به نام پادرى هنرى مارتین کتابى نوشته بود در رد آیین اسلام . حاج ملااحمد نراقى چون این کتاب را دید بر خود لازم دانست که چه ماهى درسش را در حوزه علمیه کاشان تعطیل کند و یک کتابى در رد آن به نام سیف الامه بنویسد که خیلى موثرافتاد .

سیدمرتضى شافى مى نویسد و شاگرد وى شیخ طوسى تلخیص شافى .این به آن علت است که در آن زمان عامه به ما شیعیان ایرادهاى زیادى مى گرفتند و مسائل زیادى را طرح مى کردند. ما ناچار بودیم براى اثبات حقانیت شیعه با آنان بحث کنیم . نتیجه این بحثها همین شافى سیدمرتضى و تلخیص الضافى شیخ طوسى است .

این نشان مى دهد که علماء ما هر زمانى تجهیزاتى را که لازم بوده است خود را به آن مجهز مى کرده اند. یکى از موضوعاتى که در زمان ما لازم است در حوزه هاى علمیه انجام بگیرد این است که : دراقتصاد اسلامى کتاب جامع و کاملى که بیانگراقتصاد حیات بخش اسلام در برابر اقتصاد کمونیستى واقتصاد سرمایه دارى باشد نوشته شود.ازاین قبیل مسائل براى ما لازم و ضرورى است . باید به گونه اى مجهز باشیم که پاسخگوى مسائل زمان خود باشیم .

4. توجه به اهل بیت[ ع]
یکى از موضوعاتى که مشترک میان علماء ماست توجه آن بزرگواران به اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین است . دراین قسمت نمونه هاى زیادى هست که نشان مى دهد اینان همواره سعى مى کرده اند که متوسل به اهل بیت باشند با آنان ارتباط داشته باشند از برکت و نورانیت اهل بیت استفاده کنند در حل مشکلات علمى دست به دامن آنان شوند.

در حالات صاحب ریاض آمده است که :ایشان هنگامى که مشغول تالیف ریاض بود چون در علم هیئت کامل نبود در مساله قبله درمانده بود و نمى توانست مساله رااز لحاظ هیئت درست از آب در بیاورد لذا به حضرت ابى عبدالله[ ع] متوسل شد. خودش نوشته است : بااین توسل بسیارى از مشکلات که بر سر راه من بود رفع شد.

خواجه نصیرطوسى که در کاظمین بود. هنگام وفات شاگردانش اطراف او را گرفته بودند و بحث مى کردند که بعداز وفات جنازه آقا را کجا ببریم و دفن کنیم .

بعضى مى گفتند: نجف . بعضى مى گفتند: کربلا.ایشان چشمانش را باز کرد و فرمود: نه چون من در کاظمین هستم و در جواراین دوامام بزرگوار حضرت کاظم و حضرت جواد[ ع] از دنیا مى روم خوب است که مرا همینجا زیر پاى آنان دفن کنید و بر روى سنگ قبر من بنویسید: و کلبهم باسط زراعیه بالوصید.اشعارى که دراطراف در ورودى ضریح حضرت رضا[ ع] نوشته شده از خواجه نصیرطوسى است :

لوان عبدااتى بالصالحات غدا وود کل نبى و مرسل و ولى !وصام ما صام صوام بلاملل وقام ماقام قوام بلا کسلوحج کم حجه لله واجبه وطاف بالبیت طاف غیر منتعل وطار فى الجولا یاوى الى احدوغاص فى البحر مامونا من البلل واکسى الیتامى من الدیباج کلهمواظعمهم لذیدالبروالعسلوعاش فى الناس الافا مولفهعارمن الذنب ه معصوما من الزلل ما کان فى الحشریوم البعث منتفعاالا بحب امیرالمو منین على
یعنى اگر بنده اى در روز قیامت تمام اعمال شایسته را به پیشگاه پروردگار بیاورد و تمام پیغمبران و فرستادگان خدا واولیاء خدا را دوست داشته باشد و آنچه را که جمع روزه داران روز میگیرند روزه بگیرد و به اندازه تمام شب زنده داران جهان بدون کسالت و سستى شب زنده دارى کند و در آسمان پرواز کند و در هیچ جائى

فرود نیاید و در اعماق دریا فرو رود بدون آنکه بدنش تر گردد واندام همه یتیمان رااز دیبا بپوشاند واز مغز گندم و عسل آنها رااطعام نماید و در میان مردم هزاران سال بدون آلوده شدن بگناه زندگى کند

در روز قیامت چیزى او را جز محبت حضرت امیرالمومنین نتیجه نمى بخشد.اگراین اعمال توام با ولایت باشد ثمر و نتیجه اى دارد والا هیچ نتیجه و نفعى ندارد.

دراطراف ضریح حضرت رقیه[ ع] در شام این اشعار که از شیخ حسین پدر بزرگوار شیخ بهائى است نوشته شده است :

من لم یکن ببنى الزهراا مقتدمافلانصیب فى دین جدهماولاد طه وتون والصحى وکذا فى هل اتى قداتى مخصوص مدحهم هم الولاه وهم سفن النجاه و هم لناالهداه الى جنات والنعم
یعنى :

کسى که به فرزندان زهرااقتدا نکند واز آنان پیروى ننماید در دین جد آنها نصیبى ندارد. آنان فرزندان طه و نون والقلم والضحى مى باشند. در سوره [ هل اتى] مدح مخصوص آنان آمده است .

اولیاءامور و کشتیهاى نجات و راهنمایان ما به بهشت و سعادت و نعمت هاى الهى آنان مى باشند.

در زیر آن اشعار این اشعار که از جارالله است نوشته شده است :

کثرالشک والخلاف وکلیدعى الفوز بالصراط السوى فاعتصامى بلااله سواه ثم حبى لا حمد و على!فاز کلب بحب اصحاب کهفکیف اشقى بحب آل على
یعنى : شکوک واختلافات در میان مردم فراوان گشته و هر گروهى و کسى چنین ادعا مى کند راهى که من مى روم راه راست است .

پناه و تمسک من به پروردگارى است که جزاو خدائى نیست و محبت من براى پیغمبر بزرگ اسلام] ص] و حضرت على[ ع] است .

سگ اصحاب کهف بجهت دوست داشتن اصحاب کهف سعادتمند شد چگونه ممکن است که من با دوست داشتن آل على[ ع] شقاوتمند شوم ؟

مرحوم محدث قمى در هدیه الاحباب در ضمن بیان حالات مقدس اردبیلى مى نویسد: وى بعدازاین که از دنیا رفت یکى از شاگردانش وى را در خواب دید و از

ایشان سوال کرد که : بر شما در آن جهان چه گذشت ؟ایشان در پاسخ فرمودند:[ از وجدنا سوق العمل کاسدا]. بازار عمل را کساد یافتم . هر عملى را قبول نمى کنند و چیزى مرا نجات نداد مگر حب و محبت حضرت امیرالمومنین[ ع] .اینها نمونه هائى بوداز توجه علماى بزرگ ما به ولایت اهل بیت[ ع] .

5. مضیقه اقتصادى
زندگى علماء بزرگ ما نوعا با مضیقه اقتصادى همراه بوده است . نوشته اند: شیخ جعفر کاشف الغطا هنگام شروع به تحصیل خیلى فقیر بود لذا مدت سى سال عبادت استیجارى پذیرفت تا بتواند با پول آن لوازم درس خواندن را فراهم کند.

ملاصالح مازندرانى مى گفته است:[ انا حجه على الطلاب من جانب رب الارباب] چرا که ایشان از سن سى سالگى شروع به درس خواندن کرد و تا آن هنگام هنوزالفبا را نخوانده بود. آنقدر فقیر هم بود که فقط با دو غاز که به او مى دادند به سختى امرار معاش مى کرد و مدتها در روشنائى که براى دستشوئى مدرسه روشن مى کردند مطالعه مى کرد.

از جهت حافظه و ذهن ضعیف بود بطورى که از خانه بیرون مى شد نوعا راه را گم مى کرد و نام فرزند خود را فراموش مى کرد. مدتها با تحمیل صبر و پایدارى درس خواند تا بحدى رسید که به درس عالم بزرگوار ملامحمدتقى مجلسى مى رفت .

ولى چون لباسش خیلى مندرس و کهنه بود خجالت مى کشید که داخل جلسه درس شود. درون راهرو مى نشست و به درس گوش مى داد. روزى استاد در درس اشکالى را مطرح کرد.اشکال مهم بود کسى نتوانست آن را حل کند ماند به روز بعد روز بعد هم کسى نتوانست آن را حل کند. بعد در بین درس یکى از شاگردان بلند شد بیرون برود داخل راهرو شخصى را دید و وضع ظاهر وى گمان کرد که فقیراست . دیداین شخص روى برگ ها و تخته هایى یک چیزهائى نوشته است . فهمید که آنها جواب اشکال آقاست لذا برگشت و جواب را مطرح کرد.استاد فرمود:این جواب نباید مال خودت باشد و گرنه قبل ازاین بیان مى کردى .ایشان گفت : درست است آن رااز فردى که تصور مى کردم سائل است و درراهرو نشسته است گرفتم .استاد گفت : بگویید بیاید.ایشان آمد و جواب را مطرح کرد. محمدتقى مجلسى از ایشان بسیار خوشش آمد. بعداز مدتى محمدتقى مجلسى وى را به

دامادى خود برگزید. بالاخره بمرتبه بزرگى از علم و فضیلت نائل گردید. لذا مى گوید: من بااین که دیر شروع به درس خواندن کردم بااین فقر شدید واین حافظه کم حجت خدا بر طلاب هستم .

حاج ملامهدى نراقى چراغ براى مطالعه نداشت لذااز نور مهتاب یا چراغهاى عمومى بهره مى جست . سیدنعمت الله جزایرى چون در نور مهتاب مطالعه مى کرد چشمش یکى - دوبار کم نور شد. حجه الاسلام سیدمحمدباقر شفتى که یکى ازاعاظم علماى قرن 13 هجرى مى باشد و دراصفهان حوزه بزرگى داشت و مسجد سید از آثار اوست در دوران تحصیل خیلى فقیر بوده است .

6.زهد و ساده زیستى
از جمله مسائلى که در زندگى علماء مى بینیم زهد و ساده زیستى است . زهد و ساده یزستى در زندگى غالب علماء کمال وضوح را دارد مثلا مرحوم حاج شیخ عباس قمى در هدیه الاحباب بعدازاین که فصلى درباره عظمت مقدس اردبیلى و ورع و تقواى ایشان مى گشاید و زحمات آن مرحوم را در مورد تالیف و تصنیف بر مى شمارد مى گوید:

از تالیفات ایشان شرح ارشاداست که مجمع الفائده والبرهان نامیده مى شود که در آن فقه را بگونه مبسوط مورد بحث قرارداده است . یکى دیگراز کتابهاى ایشان حدیقه الشیعه است که براى اثبات حقانیت شیعه تالیف شده است .این کتاب فارسى است واز متون احادیث و روایات بسیاراستفاده کرده است . بعدازاینها مى گوید:ایشان مرحوم مقدس اردبیلى آنقدر ساده زندگى مى کرد که در نجف یکى از زوار به کسى که لباسهایش را بشویداحتیاج داشت دراین هنگام به مقدس اردبیلى برخورد کرد از سر وضع ایشان حدس زد که باید بسیار فقیر و حاجتمند باشد ازاین رو به ایشان گفت : لباسهاى مرا بشوى . مرحوم مقدس اردبیلى لباسهاى او را گرفت شست خشک کرد و بعد برایش برد. هنگامى که آن فرد لباسهایش را مى گرفت و مى خواست اجرتى بدهد آشنایى به وى گفت :ایشان مقدس اردبیلى هستند. آن مرد بسیار ناراحت وازاین جسارتى که ورزیده بود خجل گشت . مرحوم مقدس اردبیلى در پاسخ عذرخواهى او فرمودند: هیچ عذرخواهى لازم نیست چون این کمترین کارى بوده است که من توانستم در حق شما که برادر دینى من هستید انجام

دهم . من خوشحال هستم که توانستم براى شما کارى انجام دهم . بله ایشان بگونه اى ساده زیست مى کرد که افرادایشان را نمى شناختند. در حالات شیخ انصارى نوشته اند که :ایشان در هنگام درس خواندن خیلى در مضیقه زندگى مى کرده است . وقتى مرجع شد و خیلى هم اهمیت پیدا کرد و وجوه فراوانى بمحضرایشان برده مى شد در عین حال در یک خانه بسیار محقرى که اجاره اى هم بود زندگى مى کرد. عده اى از تجار شیعه بغداد جمع شدند و پولى را خدمت ایشان آوردند و گفتند:این پول وجوه شرعیه نیست که شمااحتیاط بکنید این هدیه اى است از ما به شما که با آن منزلى تهیه و در منزلى که از آن خودتان باشد سکنى گزینید.ایشان قبول نکردند و فرمودند که : من یکى عمرى سعى کردم نامم در طومار فقراء باشد واینگونه زندگى کنم حال بخواهم دراین اواخر عمر نام خود رااز طومار فقراء خارج کنم این روانیست .افتخار من این است که جزء فقراء هستم .

حاج آقا بزرگ تهرانى در کتاب نقباءالبشر در حالات حاج آقا رضا همدانى نوشته اند:ایشان وقتى که مرجع شده بودند بسیار ساده زندگى مى کردند.از جمله : در آن زمان چون برق نبود و کوچه ها تاریک بود چنین رسم بود که افراد مهم شب هنگام یک نفر را همراه داشتند که چراغى را حمل مى کرد. مرحوم حاج آقا رضا این کار را نوعى تشخص مى دانستند و به شدت از آن پرهیز مى جستند که کسى باایشان چراغى را حمل کند. در حالات عالم بزرگوار وحید بهبهانى نوشته اند: روزى وارد منزل شد دید پسرش براى همسر خود جامه اى تهیه کرده که ظاهر رنگین و جالبى دارد. به او فرمود:این را با چه پولى واز کجا تهیه کرده اى ؟ پسرش این آیه شریفه را تلاوت کرد:[ قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده والطیبات من الرزق] آیه 31 سوره اعراف .این زیورهائى که خداوند براى زندگى بندگان خود فراهم کرده و همچنین غذاهاى پاکیزه اى را که پدید آورده است چه کسى حرام و ممنوع گردانیده است ؟

وحید بهبهانى گفتند:

حضرت امیر فرمودند:[ ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدرواانفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره] خطبه 209.

خداوند متعال بر پیشوایان حق و عدالت فرض و واجب کرده که زندگى خود را با زندگى مردم ضعیف و فقیر همسطح قرار دهند تااین که بر فقراء فقرشان فشار

نیاورد ناراحتى نکنند. ما فعلا در وضعى هستیم که مردم ما را مرجع مى دانند باید به این فرمایش حضرت امیرمومنان على[ ع] عمل بکنیم .

مقدس اردبیلى در سالهائى که براى مردم زندگى اقتصادى سخت مى شد مال خود را میان فقراء قسمت مى کرد و براى خود به اندازه یکى از فقراء نگاه مى داشت .ازاین قبیل نمونه ها بسیار داریم .

7. تواضع
یکى دیگراز خصوصیات علماء تواضع آنان است . هر قدر که از لحاظ مراتب علمى ترقى مى کردند به همان تواضعشان بیشتر مى شد و خودشان را حقیرتر و کوچکتر مى دیدند نمونه هاى زیادى ازاین موضوع هست از جمله :

دو عالم بزرگوار میرداماد و شیخ بهائى همراه یکى از سلاطین صفویه سوار براسب از شهر خارج مى شدند. میرداماد قدرى چاق بود لذااسبش کندتر حرکت مى کرده است در نتیجه بین وى و شیخ بهائى فاصله مى افتد. شاه به وى نزدیک مى شود و مى گوید:

شیخ بهائى جلو مى رود و به مااعتنا نمى کند معلوم مى شود که به خودش مغروراست . میرداماد پاسخ مى دهد: نه اینگونه نیست . علت آن است : اسبى که ایشان سوار شده به شور و نشاط آمده است ازاین که عالمى مانند شیخ بهائى را حمل مى کند لذا تند گام بر مى دارد. خلاصه فصلى در تعریف شیخ بهائى بیان مى کند.

سلطان رفته رفته خود را به شیخ بهائى نزدیک مى کند و مى گوید:

میرداماد از ما عقب مى ماند و کند حرکت مى کند به ما بى اعتناست غرور مى ورزد.ایشان نمى خواهند فاصله اش را با ما کم کند. مثل این که ایشان خودش رااز شما بالاتر مى پندارد.

شیخ بهائى مى فرماید: آن اسب که کندتر حرکت مى کند و عقب مى ماند حق دارد زیرا دریائى از علم را حمل مى کند.ایشان هم فصلى در عظمت میرداماد صحبت مى کند. سلطان صفوى تعجب مى کند که چگونه دو نفر عالم این همه نسبت به هم خلوص و تواضع دارند و تااین اندازه صمیمانه به فضیلت یکدیگراعتراف مى کنند.

بعضى از علماء خودشان مقام علمى شامخى داشتند ولى از سر تواضع هیچگاه

به خودشان اجازه نمى دادند که کتابى بنویسند و خود را در ردیف دیگر علماء بیاورند بلکه سعى مى کردند حاشیه بر کتب دیگران بنویسند و کتب دیگر آقایان را شرح کنند. گاهى مى بینیم که : حاشیه نویس از نظر مقام علمى کمتراز متن نویس نیست . مى توانستند کتاب مستقلى بنویسند.ولى به لحاظ تواضع علمى این کار را نکرده و به همان حاشیه اکتفا کرده است .از جمله این بزرگان سلطان العلماء (حسین بن محمدبن محمودالحسینى العاملى الاصفهانى ) متوفاى 1064است . وى از علماى بزرگ عصر صفویه و داراى ابتکارات زیادى در علم اصول است .از باب نمونه :ایشان اولین کسى است که دراثول قائل شد به این که : ترک احدالضدین مقدمه ضد آخر نیست . تا زمان ایشان در بحث مقدمه واجب علماء فکر مى کردند که : ترک احدالضدین مقدمه است براى انجام ضد آخر. چون مقدمه واجب را واجب مى دانستند مى گفتند: ترک مقدمه ترک واجب است چون ترک واجب شد فعلش حرام مى شود و یکى از مثلهاى ممعروف این بحث این که :ازاله نجاست از مسجد واجب است و چون واجب فورى است اگر کسى اول ظهر که نماز ظهر و عصر در آن وقت واجب موسع است وارد مسجد شد بایدابتداء به واجب فورى بپردازد.اگر نپرداخت و نماز خواند نمازش باطل است چون این ضد آن واجب بوده است و بنابر مقدمه بودن ترک آن واجب مى شود پس عفلش حرام و موجب فساد در عبادت و بطلان مى گردد.

ایشان براین عقیده بودند که : ترک احدالضدین مقدمه آخر ضد آخر نیست . بلکه فعل احدالضدین و ترک الضدالاخر در یک ردیف هستند.اگر مقدمه باشد مقدمه مى شود سبب و ذى المقدمه مى شود مسبب تقدم و تاخر رتبى پیدا مى کنند. حال آنکه که ترک احدالضدین باانجام ضد آخر هم رتبه اند تقدم و تاخر نیست . بعدازایشان همه این حرف را قبول کردند. یکى دیگرازابتکارات ایشان این است که :الفاظ براى طبایع مهمله وضع شده است مثلا این که معالم مى گوید: حمل مطلق بر مقید مجازاست .این بنابراین فرض است که :الفاظ براى معانى مطلق وضع شده باشند.ایشان در حاشیه خود بر معالم مى گوید: حمل مطلق بر مقید مجاز نیست چون الفاظ براى طبایع مهمله وضع شده اند نه طبایع مطلقه . سریان جزء مدلول نیست تااگر مطلق را مقید کردیم مجاز باشد.این به گونه تعدد دال و مدلول هر یک در مدلول استعمال شده است اینگونه نیست که مجاز باشد.

ایشان بااین موقعیت علمى هیچ کتاب مستقلى ننوشته است . تنها حاشیه نوشته است . حاشیه بر معالم حاشیه بر لمعه و حواشى دیگر. روى تواضع علمى خودش را کوچکتراز آنان مى دانسته است که کتاب مستقلى بنویسد.

آقاشیخ عباس قمى در کتاب فوائدالرضویه وقتى به نام خودش مى رسد تنها به ذکر نام و تاریخ تولد خویش اشاره مى کند و مى نویسد من خودم را کوچکتراز آن مى دانم که در ردیف نام علماء حال خود را بنویسم چون این کتاب را براى شرح حال علماء نوشته ام .

راستى انسان در مقابل این همه تواضع خضوع مى کند و بى اختیار به عظمت آنان اعتراف مى کند.

8. توجه به وضع مردم
علماى بزرگ به وضع مردم توجه داشته اند و درامور زندگى با آنان شرکت مى کردند مثلا صاحب ریاض بیش از قوت یک هفته جمع نمى کرد ا با فقراء مساوات کرده باشد.

مقدس اردبیلى مال خود را با فقرا قسمت مى کرده و براى خود بااندازه یکى از فقراء بر مى داشته است .

سیدمحسن عاملى دراعیان الشیعه نوشته است که : من در مسیر تشرف به ارض اقدس مشهد در قم وارد به حاج شیخ عبدالکریم حائرى شدم .از من پذیرائى کرد جاى نماز خود را در صحن به من واگذارد و خود در نماز شرکت مى کرد.ایشان مى نویسد: سه چیز در حالات حاج شیخ عبدالکریم مخصوصا توجه مرا جلب کرد:

1. هر سوالى که مى شد بدون تامل جواب نمى گفت .

2. وجوهى که به دستش مى رسید نزد خود نگاه نمى داشت بلکه به چند نفرامین مورد نثوق دربازار مى داد و براى خود به اندازه یکى از طلاب بر مى داشت .

3. خانه هاى صدها نفراز مردم قم را سیل خراب کرده بود شخصا بالاى سر کارگرها مى ایستاد تا آنها را ساخت .

9. مهارت در فقه عامه
برخى از علماء ما به فقه عامه مهارت کامل داشتند: شهیداول بر اساس

چهار مذهب اهل سنت درس مى گفت . بحرالعلوم دو سال در مکه مجاور خانه خدا براى علماى عامه تدریس مى کرد. خلاف شیخ طوسى دیل بزرگى است بر تبحر وى در فقه عامه .

10.احترام به اساتید
از جمله موضوعاتى که در حالات علماء به آن برخورد مى کنیم و مى توان گفت این خصوصیت عموم علماءاست احترام به اساتیداست احترام شاگرد به استاد. علاوه براین که در منیه المرید شهیدثانى[ ره] فصول مختلفى در کیفیت احترام به استاد دارد نمونه هائى هم در زندگى علماء بزرگ داریم مثلا شیخ جعفر کشاف الغطا با تحت الحنک عمامه خود گرد تعلین استاد خود سیدبحرالعلوم را پاک مى کرد. یا میرزاى قمى که از قم به عتبات رفت اول رفت قر وحید بهبهانى را زیارت کرد بعد رفت به زیارت ضریح حضرت سیدالشهداء.از وى رمزاین موضوع سوال شد.ایشان فرمودند: من معرفت کامل به حضرت سیدالشهداء را در مکتب این استاد آموختم .

ازاین قبیل نمونه ها بسیار داریم که نشان مى دهد چقدر علماء ما نسبت به اساتید خوداحترام قائل بودند.

11. عطوفت اساتید نسبت به شاگردان
یکى از خصوصیات علماء بزرگ عطوفت آنان نسبت به شاگردان است عطوفتى که شاگرد پروراست .

وحید بهبهانى نماز استیجارى مى خواند و پول آن را به شاگردان بى بضاعت خود مى داد. همچنین بود میرزاى قمى .

نکته اى دراینجا هست این که : در میان قرنها قرن سیزدهم هجرى بیش از قرون دیگر شخصیتهاى علمى با عظمت دارد که شاید در هیچ قرنى از قرون اسلامى قرنى به این صورت از جهت تربیت علماء بزرگ نداریم . فکر مى کنم یکى از علت هاى این امر این است که در راس این قرن استاد اکبر وحید بهبهانى قرار داشته است . نفس گرم و روحیه شاگردپرورى ایشان یکى از علل مهم این مطلب است .این روحیه باعث شده است که بلاواسطه این همه علماء بزرگ تربیت شوند. در اینجا

نمونه هایى ازاین تربیت شدگان در مکتب شاگرد پرور وحید بهبهانى را ذکر مى کنم : حاج ملامهدى نراقى صاحب جامع السعادات سیدبحرالعلوم شیخ جعفر کاشف الغطاء سیدجواد عاملى صاحب مفتاح الکرامه میرزاى قمى سیدعلى طباطبائى صاحب ریاض شیخ محمدتقى صاحب هدایه المسترشدین حاشیه اى است بر معالم برادر شیخ محمدتقى صاحب فصول سید محمدباقر شفتى حاج ملااحمد نراقى میرزااسدالله تسترى سیدمحمد مجاهد شریف العلماء ملاآقاى دربندى محقق کلباسى صاحب جواهر شیخ انصارى و میرزا حبیب الله رشتى .اینان پرورش یافته این قرن هستند. بنده فکر مى کنم اینان همه پرورش یافته همان نفس گرم وحید بهبهانى هستند که بلاواسطه یا باواسطه شاگردایشان بوده اند.

از آقاى بروجردى[ ره] نقل مى کردند: وقتى که ایشان ازاصفهان به نجف رفتند در سن بیست و چندسالگى بودند در درس آقاى آخوند شرکت کردند. آن روزایشان جوانترین شاگرد درس مرحوم آخوند بودند. مرحوم آحوند مطلبى را فرمودند در بحث تعادل و تراجیح آقاى بروجردى اشکال کردند. آخوند دیداشکال خیلى قابل توجه است توجه کامل کردند و جواب دادند. بعداز مدتى که از درس گذشت دو مرتبه آقاى بروجردى اشکال کردند. مرحوم آقاى آخوند از کرسى درس آمدند پایین و لبهاى مرحوم بروجردى را بوسیدند بعداسم ایشان را پرسیدند.از آن تاریخ به بعد آشنا شدند و رابطه ایشان گرم و صمیمى شد.ازاین قبیل علماء بزرگ که روحیه شاگرد پرورى داشته اند بسیار داریم .

عبادت و تهجد
یکى از خصائص علماء توجه زیاد به عبادت بوده است . بزرگان حتى الامکان نوافل را ترک نمى کردند. گفته اند:

شیخ انصارى هرگز نماز جعفر طیار را در روزهاى جمعه ترک نمى کرد.

فخرالمحققین در تمام دوران طلبگى خود دائم الطهاره بوده است .

میرزا حبیب الله رشتى هنگام طلوع فجراز دنیا رفت . وى در لحظه هاى پایانى عمرش با نگاهى به فجر گفت : در عمرم هیچگاه نشده که فجر طلوع کند و من خواب باشم . حاج آقا بزرگ تهرانى در کتاب نقباءالبشر دارد: [ماطلع الفجر علیه و هو نائم] .

شیخ جعفر کاشف الغطاء براى خواندن نماز شب اهل و عیال خود را بیدار مى کرد.

على بن جلال جزایرى تسبیح حضرت زهرا[س] را که مى گفت بیش از یک ساعت طول مى کشید و با هر جمله یک دانه اشک از چشمش جارى مى شد.

صاحب ریاض همیشه شبهاى جمعه را بیدار مى ماند و به عبادت مى پرداخت .

بحرالعلوم که در حوزه مقدسه نجف اشرف درس مى گفت روزى به درس نیامد. طلاب ناراحت شدند. سیدجواد عاملى مفتاح الکرامه از میان شاگردان به لحاظ رابطه نزدیکترى که بااستاد داشت پیش استاد رفت و علت نیامدن را جویا شد. بحرالعلوم فرمود: من پس از نیمه هاى شب براى سرکشى به مدرسه مى آیم قدم مى زنم .اخیرا وقتى مى آیم مى بینم سحرها چراغ حجره ها خاموش است و همه طلبه ها خوابیده اند واز تضرع و تهجد سحرگاهان خبرى نیست لذا من حاضر نیستم براى طلابى که تهجد و نماز شب را ترک کرده اند درس بگویم . شاگردان تعهد مى سپارند که دیگر تهجد خود را ترک نکنند لذاایشان براى تدریس تشریف مى آورند.

علامه حلى نماز تمام عمر خود را سه مرتبه یا چهارمرتبه قضا کردند.ازاین قبیل نمونه ها در زندگى علماء فراوان است .

اجتهاد در کودکى
مساله اى که در زندگى علماء قابل طرح است این است که : بعضى از علماء در دوران کودکى به مقام اجتهاد رسیدند مانند: فخرالمحققین صاحب کشف اللئام شیخ محمداصفهانى که او را فاضل هندى نیز مى گویند. ایشان در کتاب کشف اللئام نوشته اند: من قبل ازاین که به سن سیزده سالگى برسم معقول را تمام کرده بودم . پیش از یازده سالگى شروع به تصنیف کردم . هشت ساله بودم که مطول و مختصر تفتازانى را درس مى گفتم .

اشتغال به تحصیل در سن بالا
درمقابل افرادى بودند که سن بالا مثلا چهل سالگى مشغول به تحصیل شدند. محمود حمصى از علماى بزرگ است . نوشته اند: نخودفروش بود. روزى براى پرسیدن

مساله اى وارد مدرسه شد. فقهاء مشغول درس و بحث بودند. از این حالت خیلى خوشش آمد و تصمیم گرفت درس بخواند. به مدرسه آمد و در سایه تلاش و کوشش فراوان به آنجا رسید که نامش در ردیف علماى بزرگ ثبت شده است .

جهانگیرخان قشقایى نیز در سن بالا مشغول به تحصیل شد.ایشان طبق اتفاقى دراصفهان به مدرسه آمد.از شکوه درس و بحث خوشش آمد لذا تصمیم گرفت بیاید و مشغول درس بشود. به مدرسه آمد و جزء علماى بزرگ شد.

انسان وقتى جدیت داشته باشد واز خداوند متعال توفیق بخواهد در هر سنى مى تواند درس بخواند و پیشرفت کند.البته تذکراین نکته لازم است که : برخى از علماء علاوه بر گام نهادن در میدان علم و فقاهت در میان جهاد گام نهاده اند و حتى به شهادت هم رسیده اند مانند: شهید اول شهید ثانى محقق کرکى و ....

این چکامه مجموعا 188 بیت است که علاوه بر مقدمه جالب وامید آفرین و نتیجه اى که در پایان از آن گرفته شده است از تمام شهرهائى که در نهضت و حرکت علیه دستگاه ستمشاهى سهم داشتند نام برده شده است که ما تعدادى از آن را براى نمونه دراینجا ذکر مى کنیم .
زهر سوانفجار آیدصداى انزجار آیدخزان رفت وبهار آیدهدف نزدیک مى گرددنمانداین نظام آخرکند ملت قیام آخربگیردانتقام آخرهدف نزدیک مى گرددروان شد جوى خون در قم بناحق کشته شد مردمولى خونها نگردد گم هدف نزدیک مى گرددخیابان ارم پر خون صفائیه شده جیحونتمام چهره ها گلگون هدف نزدیک مى گرددهمه کشور تلاطم شدبه پشتیبانى از قم شد بفکر یک تهاجم شدهدف نزدیک مى گرددمنور مردم تهران زغیظ و خشم چون شیرانببسته حجره و دکان هدف نزدیک مى گردد زغیظ قهر روز و شب شعار مرگ زا بر لب توگوئى کرده تهران تب هدف نزدیک مى گرددچه جالب نهضت شوشترزده بر قلب شه نشتر بامید دل خوشترهدف نزدیک مى گردداسیر دست جلادم نشان تیر صیادمولى از کار خود شادم هدف نزدیک مى گردد غریب شهر خلخالم مکن باور که بدحالمزکار خویش خوشحالم هدف نزدیک مى گردد جهاد ما بود دائم نبرد خصم شد لازم خمینى مى شود حاکم هدف نزدیک مى گردد ره ما راه خونین است ره مردان حق بین است ره عشق و ره دین است هدف نزدیک مى گردد دراین ره مقصدالله است نه کسب مال و نه جاه است هدف نابودى شاه است هدف نزدیک مى گرددهدف تاسیس یک کشورکه باشد دین در آن داوربود آزادگى پرورهدف نزدیک مى گردد