مصاحبه با استاد آیت الله ادیب

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


                                   

بقیه السیف سلف تذکار جامعیت حوزه هاى کهن ادیب شاعر هیئت دان فقیه اصولى و ریاضیدان بنام خطه اصفهان و به تعبیر رسا شیخ العلماى آن دیار جناب آیت الله حاج شیخ عباس ادیب حبیب آبادى را در تنهایى و غربت زمانه جستیم !

بهمراه همراهان در کوچه پس کوچه هاى اصفهان به خانه اى روزگار آلود رسیدیم خانه استاد. وقتى گام در منزل نهادیم تنهایى را به تمام قامت در پیش رویمان قد برافراشته دیدیم و ناخودآگاه واز اعماق جان برستم پیشگى زمانه نفرین کردیم .

در آغاز پنداشتیم که بى مهرى زمانه و نمک نشناسى فرهنگ مردان این مرزوبوم است که چنین به قافله سالاران علم وادب جفا مى دارد و به آنان که[ فرهنگ خودى] را بنقد جان به صرافان دوره گرد عصر حاضر عرضه داشته و مى دارنداینسان ستم مى دارد اما دمى که به صداى آشناى این پیش کسوت قبیله[ غربت زده در وطن] دل سپردیم تازه بعمق قضیه پى بردیم که این همه نه از کم لطفى روزگار که از سر پرهیزاز منت مدرى اغیاراست . بلنداى طبع و گستردگى فروتنى اینان عرصه را چنان بر [منت پذیرى و لطف مدارى] تنگ کرده است که بروزگار کهن سالى هم ازاین نمط چیزى در آن بساط یافت نمى شود. و چنین است که استاد با آن که بر فراوان از نامداران و پرآوازگان کنونى منت استادى و بر

طایفه اى بزرگ سمت سرورى دارد اما در سن کهولت واردین را خود پذیرایى مى کند و سنت میزبانى را بى مساعدت غیر به انجام مى رساند!

استاد پس از نود واندى سال از عمر پربار و پرکار همچنان قبراق و پرانرژى و با همتى پیل افکن به تحقیق و تدریس مى پردازد. روزگار گرچه جاى پایى دراندام وى گذاشته لکن در مصاف با توان روحى و همت عالى وى چیزى جز شرنگ شرم بدست نیاورده است .ازاین رهگذراست که در دل استاد نورامید به آینده اى درخشان در سرنوشت مسلمانان با تمام توان مى درخشد.انقلاب را گذر به آینده اى سعادت آکند و جبهه ها را تجلى گاه رک و صریح درگیرى تاریخى حق و باطل مى بیند. به تحول در حوزه ها دل بسته است و جامعیت و آزاداندیشى را براى آنها آرزومند است .

کلام استاد نغراست و دلنشین ... که گوشه اى از آن را در فرارو دارید. لکن محضراستاد چیز دیگرى است که دریغ قلم و کاغذ را توان نیست از آن همه آموزه هاى علمى چیزى به ارمغان آورد و در یک کلام باید گفت که استاد پیام حال را بر سوغات مقال ترجیحى بوفور مى دهد!

دست اندرکاران مجله امیدوار هستند بلند طبعى و همت والاى استاد که از جاى جاى گفتگو پیداست ره توشه اى باشد براى گام زنان وادى معرفت که جمال یار را بى رنج خار نخواهند!

[حوزه]

حوزه : درابتداى بحث از حضور حضرت عالى تقاضا مى کنیم فرازهایى از زندگانى علمى و تحصیلات خود را بیان بفرمائید.
استاد: بعداز سالهاى کودکى که هنوز مقدارى ازاوائل عمر ما نگذشته بود مشغول به تحصیل شدم .ابتدا در همان ده خودمان حبیب آباد درس مى خواندم . تا سن بیست و دو سالگى همانجا بودم . بعد براى ادامه تحصیل به اصفهان آمدم . محضر زیادى از علماى بزرگ اصفهان را درک کردم و پاى درس ایشان نشستم .البته باید توجه داشت که حوزه آن روزاصفهان سرآمد دیگر حوزه ها بود.اگر نگوئیم از حوزه آن روز نجف بهتر بود چیزى هم کم نداشت . حوزه اصفهان آن روزاساتید و بزرگان زیادى را در خود داشت واستوانه هاى زیادى را تربیت کرد.

امثال مرحوم آخوند کاشى مرحوم جهانگیرخان قشقائى مرحوم ارباب مرحوم شیخ محمد حکیم خراسانى مرحوم آقاسید محمدرضا و مرحوم آقا سیدمحمد درچه اى پشتوانه هاى علمى محکمى براى حوزه اصفهان بودند. وجوداین بزرگان و یا شاگردان آنان به محافل درس و بحث اصفهان رونق خاص بخشیده بود.استاد فقه ما در

سطح آقا شیخ على یزدى و آقا سیداحمداصفهانى بودند. مرحوم آقا شیخ على خیلى خوب درس مى گفت ولى شخص گوشه نشینى بود. یکى دیگرازاساتید ما آقامیرزا یحیى بیدآبادى بود که شاعر هم بود به عربى و فارسى شعر مى گفت . من صبح زود قبل از طلوع آفتاب درس ایشان مى رفتم .

کفایه را من خدمت آقا سیدمحمد نجف آبادى خواندم .البته خدمت ایشان درس خارج هم بودم .

سالهاى طولانى در درس خارج آقا شیخ محمدرضا شرکت مى کردم ایشان نسبت به من خیلى لطف داشتند.

اساتید زیادى داشتیم . خداوند رحمتشان کند. همگى از نظر علمى خوب و پر بودند از جمله آقا سیدمهدى درچه اى و حاج محمدصادق .

حوزه :ازاساتید حکمت و فلسفه خود نامى نبردید.
استاد: حکمت را من نزد آقا شیخ محمد حکیم خراسانى آموختیم . مرحوم آقا شیخ محمد فیلسوف خوب و پرى بود. ملاى حسابى بود. نحوه درس گفتن ایشان نیز خیلى جالب بود. در حقیقت یک درس را سه مرتبه مى گفت . یک مرتبه عبارت را مى خواند.این عبارت خوانده به نحوى که وقتى تمام مى شد ما تمام درس را یاد گرفته بودیم . بعد خارج درس را مى گفت و در آخر تطبیق با متن مى کرد. در واقع این درس سه مرتبه گفته مى شد.

حوزه : حضرت عالى هیئت نجوم و ریاضات را چگونه آموختید؟
استاد: من نجوم نخواندم . وارد شدم اما بعداز مدتى احساس کردم کار کار بیفایده است و به درد نمى خورد.البته الان زیادى از مسائل آن را مى دانم ولى فکر مى کنم که این علم پایه واساسى نداشته باشد اگر هم پایه واساسى داشته بعید و دوراز ذهن است .

تمام صحبت نجوم روى زایجه است . تمام امور عالم را به اصطلاحى مخصوص روى آن پیاده مى کند و بعد به نوعى پیشگوئى مى پردازد.

از روى همان زایجه از عالم علوى و سفلى خبر مى دهد که چطور و چگونه مى شود.این علم به دل من نچسبید. به همین خاطر پیش را نگرفتم . علم رمل را هم یکمقدارى وارد شدم . کار آن هم بى شباهت به نجوم نیست . در رمل زایجه شانزده خانه مى گیرد ولى در نجوم دوازده تا.

شارع مقدس هم مقدارى مذمت دارداز پیشگوئى واین حرفها. به همین جهت بود که من ادامه ندادم و کنار گذاشتم .

واما هیئت اینگونه نیست . علم هیئت پایه خیلى از علوم دیگراست . در علم فقه هم خیلى بکار مى آید. ریاضیات هم که بسیار علم بجا و مفیدى است و در علوم دیگراز آن فایده اى بسیار مى برند.ابوابى از فقه را مااگر ریاضیات خوب بلد نباشیم نمى فهمیم .

در هیئت و ریاضیات من متون زیادى خواندم اما نزداشخاص مخصوصى نبوده است . بیشتر مطالعه مى کردم و تمرین .اگر مشکلى پیش مى آمد آن را نزداستادى حل مى کردم ولى اینگونه نبوده است که درس بگیرم .

البته هم اکنون بااین سن و سال و با وجوداین که چشم هایم خوب نمى بیند که مطالعه کنم مسائل ریاضیات را بخصوص مثلثات و لوگارتیم و بقیه را و همچنین درجات فلکى و مسائل هیئت را بخوبى واردم و حضور ذهن دارم .

حوزه : حضرت عالى که بحمدالله محضراساتید بزرگى را درک فرمودید چه خاطره اى از آنان و یا دیگراساتید معروف حوزه اصفهان دارید؟
استاد:البته این آقایان اساتید کاملى بودند و همانگونه که عرض کردم حوزه اصفهان اساتید بسیار خوبى داشت .از هر کدام از آنان خاطرات خوب و جالب باقى مانده است که فعلا مجالى براى ذکر آنها نیست .

حوزه : نگاه کوتاهى به برخى ازآنها خالى از لطف نیست .

استاد: بله . جناب شیخ على یزدى که ما خدمت ایشان شرع لمعه مى خواندیم در مدرسه صدر درس مى فرمود. کل درس راایشان با آهنگ بیان مى کرد. صداى بسیار

خوب و رسائى داشت . صداى خوب ایشان هنگام درس گفتن در تمام صحن حیاط مدرسه طنین انداز مى شد به همین جهت یک فردى براى ایشان شعرى هم گفته بود که :

واقعا مدرسه صدر صفائى داردبلبلى شیخ على نام نوائى دارد.
مرحوم شیخ على استاد کا ملى در شرح لمعه بود. بسیار خوب و متین درس مى گفت . وى از آخر محله بیدآباد مى شد و پاى پیاده براى گفتن درس به مدرسه صدر مى آمد.ایشان در عین کمال علمى از نظر مالى بسیار فقیر و تهى دست بود.

گاهى بعضى از فقها بااو همراهى داشتند ولى استاد کاملا تنگدست و در زحمت بود. یکى دیگراز اساتید ما مرحوم آقا سیدمحمدنجف آبادى شاگرد مرحوم آخوند بود. آقا سیدمحمد بسیار خوب درس مى گفت . تمام حرف آخوند دستش بود. براستى درس ایشان خصوصیات درس آخوند را داشت . هنگام درس انسان احساس مى کرد محضر آخوند خراسانى به تلمذ نشسته است . من بیشتر مباحث اصول را خدمت این بزرگوار خواندم . آنچه ازاین مباحث را موفق به درس ایشان نشدم خدمت آقاى سیدمهدى درچه اى خواندم .

استاد بزرگوار ما آقاى آیت الله شیخ محمدرضا خیلى به من علاقه داشت . در سایه لطف بیش ازاندازه ایشان با هم انس داشتیم .از جمله خاطرات من از آن بزرگوار مربوط مى شود به زمانى که من در مدرسه درس مى گفتم . عده اى با من طرف شده بودند.این عده خدمت آقایان مسجد شاه تضمین کرده بودند که من رااز مدرسه بیرون کنند. خبر به ایشان رسیده بود.البته من خبر نداده بودم . یک روز صبح زود پیش از آفتاب ایشان تشریف آوردند مدرسه حجره من . همه طلبه ها جمع شدند.ایشان فرمود خادم مدرسه آمد. به خادم فرمودند:این حجره از آن من است و ایشان هم نماینده من هستند. هیچ کس حق ندارد مزاحم درس ایشان بشود. و به من فرمود: شما مشغول درستان باشید.

بعضى دیگر خدمت مرحوم آقاى نجفى من را مقصر کرده بودند که ایشان حکمت درس مى گوید.

مرحوم آقا شیخ محمدرضا بسیار تند درس مى گفتند. به صورتى که تازه واردهاى به درس ایشان درابتداء متوجه درس نمى شدند و فهم مطالب برایشان مشکل بود. ولى ما عادت کرده بودیم و با همان بیان تند درس برایمان خیلى مفید بود.

حوزه : دراینجا بسیار بجا و جالب خواهد بود که مقدارى هم از خاطرات شخصى خود که مربوط به نحوه درس و بحث خود حضرت عالى مى شود بیان بفرمائید.
استاد: زندگى سراسر خاطره است خاطرات تلخ و شیرین به خصوص زندگانى محصل تحصیل ویژه گى هاى خاص خودش را دارد که زندگى محصل را مقرون به خاطرات بیشتر مى کند.

اولین ویژگى که کاملا طبیعى هم هست مشکلات فراوانى است که با درس خواندن قرین است را که انسان وقتى امکانات مالى نداشت و نتوانست خرج کند برایش مشکل پیش مى نآید. ناراحتى ها هم طبیعى است . حتى گاهى انسان خیلى سختى هم مى بیند. دراین موقعیت انسان باید صبر کند و در صراط مستقیم گام بردارد. دراین درگیریها مشکلات انسان نباید بلغزد بطور حتم سقوط مى کند و حداقل خسارتى که مى کنداین است که از حقیقت علم و معنویت آن دور مى ماند و خیلى تلاش بکند به ظواهرى مى رسد. حقیقت علم به گونه اى است که جز با زحمت مقرون با خلوص نیت و پاکى طینت به دست نمى آید.

بله در سختیها بایداستقامت کرد واتفاقا على رغم تصورش اینکار خیلى مشکل هم نیست .

من چندین سال بود که نمى توانستم یک عبا بخرم . یک عباى کهنه داشتم با همان مى ساختم . دراحوالات بعضى از بزرگان دارد که حتى چراغ براى مطالعه نداشته اند به همین خاطر مجبور مى شدند در مکانهاى عموم از نور چراغ براى مطالعه استفاده کنند.

اما خاطر شخصى من در زمان طلبگى : روزى شش درس مى گرفتم و چند درس هم مى گفتم . شب که مى شد مى بایست تمام این دروس را مطالعه بکنم به همین خاطر هیچگاه اوئل شب شام نمى خوردم که خوابم نگیرد. بعداز مقدارى مطالعه که خسته مى شدم شام مى خوردم و بعد براى این که خوابم نبرد چراغ لامپا را روى طاقچه مى گذاشتم و پاى چراغ مى ایستادم و ایستاده مطالعه مى کردم که خوابم نگیرد. بعداز مطالعه چند ساعتى استراحت مى کردم و بعد روز بعد قبل از طلوع آفتاب درس و بحث

را شروع مى کردم .

حوزه : همانگونه که حضرت عالى مستحضرید و در ابتداى کلام نیز اشاره داشتید یک زمانى حوزه اصفهان رونق بسیار داشت و سرآمد دیگر حوزه ها بود. چگونه شد که ما دراین اواخر شاهد آن رونق نیستیم ؟
استاد: دو عمال در رونق و رواج اصفهان بسیار موثر بود: یک مدیریت حوزه که پیش از روى کارآمدن رضاخان مرحوم حاج آقا نورالله و آقایان مسجد شاهى ریاست اداره و مدیریت حوزه را به عهده داشتند. در آن زمان به حوزه سر و سامان و نظمى داده بودند. در دو سطح پنج و سه تومان شهریه مى دادند.

طلبه هاى زیادى ازاطراف براى ادامه تحصیل به اصفهان مى آمدند و حوزه جمعیتى داشت که خوب هم درس مى خواندند.

عامل دوم در رونق حوزه اصفهان اساتید پرمایه و حوزه هاى درسى خوبى بود که تشکیل مى شد اساتید بزرگى که در فنون مختلف ذى فنون بودند. براى هر کدام از علوم فقه واصول و حکمت و طب و ریاضیات استاد وجود داشت . مرحوم آخوند کاشى و جهانگیرخان وارباب و دیگرانى که قبل از زمان ما بودند هر یک استوانه اى کم نظیر به حساب مى آمدند. زمان هم که آقا سیدمحمدباقر درچه اى مرحوم شیخ محمدحکیم و دیگران بودند که رونق درسى حوزه از اینان بود. با روى کار آمدن رضاخان کلا درسها تعطیل شد. من خودم آن زمان یازده جلسه درس داشتم و مدتى بود که سیزده جلسه شده بود.

آن زمان در مسجدامام جلسه درس داشتم . در تمام رشته هاى طلبگى وارد بودم واغلب آنها را درس مى گفتم . رضاخان با آقایان مسجدشاهى و حاج آقا نورالله که ریاست حوزه را داشتند طرف شد و درسها را تعطیل کرد. تمام درسها تعطیل شد. و طلبه ها پراکنده شدند. من هم مدت چندین سال بود که کنار نشستم و درس و بحثى نداشتم . دراین قضایا بعضى از بزرگان از غصه دق کردند و مردند.

این که بعداز سالیانى دو مرتبه درس و بحث ها شروع شد. ولى دیگر حال حوزه اصفهان به حالت قبل برنگشت .

حوزه :از حضور شما تقاضا مى کنیم که مشایخ اجازه تان را معرفى کنید.
استاد:اولین اجازه را من از مرحوم آیت الله آقا سیدمحمدنجف آبادى گرفتم .

وقتى خواستم ازایشان اجازه بگیرم فرمودند: سؤالى مى کنم جواب بده . مساله خلع را مطرح کردند. سوالاتى پیرامون آن نوشته بودند که من در جواب کتابچه اى نوشتم و براى ایشان فرستادم . وقتى آن مرحوم اجازه را نوشتند خدمت آیت الله آقاى شیخ محمدرضا نجفى اصفهانى رفتم . ایشان فرمودند: چرا پیش خودم نیامدى ؟ من که به شمااجازه مى دادم . عرض کردم : چه عیبى دارد این لطف را بفرمائید که ایشان هم اجازه دادند. همچنین از مرحوم آیت الله آقاى سیدمحمد درچه اى و آیت الله آقا شیخ محمدحسین فشارکى اجازه دارم .اجازه مرحوم فشارکى را خدمت مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى که بردم ایشان هم تنفیذ کردند. همچنین از آیت الله سید محمد حجت کوه کمره اى و یت الله حاج آقاامین الدین بروجردى و آیت الله حاج میرزا محمدرضا کلباسى اجازه دارم .

حوزه : حضرت عالى بحمدالله دستى به قلم داشته و صاحب تالیفاتى هستید از حضور شما خواهش مى کنیم مقدارى راجع به تالیفاتتان صحبت بفرمائید.

استاد:البته من که قابل نیستم همینطور سطورى را رقم زده ایم .

در تمام این تالیفات انگیزه من بر طرف کردن قصورى بوده است که در جاى جاى امر دین حس مى کردم .

من شاهد بودم که در بعضى از امور ما چنانکه بایداز متون دینى خودمان استفاده نمى کنیم و قدر آنها را نمى دانیم . من خواستم تا حدامکان و بقدر توانائى خودم این نقص رااز بین ببرم .

اولین تالیف من کتاب ارث الشیعه بود. من دیدم طلاب در باب ارث و فهم مطالب پیچیده این باب مشکلاتى دارند براین اساس تصمیم گرفتم بحث ارث را براساسى موازین شیعه به زبانى ساده بیان کنم که تا حدى رفع این مشکل بشود.این کتاب

در میان طلبه ها بااستقابل روبرو شد و چندین چاپ متوالى خورد.

حوزه : ظاهرااین کتاب شما را مرحوم آیت الله بروجردى نیز دیدند این قبل از چاپ بود یا بعداز چاپ ؟

استاد: بعداز چاپ بود. خدمت ایشان رسیدم و آنجا کتاب را خدمت ایشان دادم .

بله دراین کتاب خصوصیات ارث رااز هم جدا کرده و شرح دادم .

بعد ملحقات قضاوتهاى امیرالمومنین ( ع ) را نوشتم .

در آن اوائل که حجاج حج مى رفتند مناسک نبود و به این خاطرافراد به زحمت مى افتادند. در آن موقع من مناسک الشیعه را تالیف کردم . این مناسک به گونه اى بود که علاوه بر مسائل واحکام شرعى خصوصیات محلى مکانهاى مختلف را داشت مثلا مشخص کرده بود حرم تا کجاست . حریم و حدود آن را تعیین کرده بود.

همچنین بقیه مکانها را نیز که خیلى هم مفصل شده بود.

بعدها که آقایان دیگر مناسک نوشتند کتاب ما کنار گذاشته شد. کتاب دیگر احسن التقویم است که در آن اوقات شرعى اصفهان را مشخص کردم .البته بعداوقات شرعى مکه و مدینه و تهران را هم نوشتم .

در کتاب احسن التقویم اوقات شرعى اصفهان را در طول سال مشخص کردم .انگیزه تحریر کتاب احسن التقویم این بود که اذانى که از گلدسته پخش مى شد با وقت شرعى مطابقت نمى کرد. وقتى من مى رفتم نماز مى دیدم عده اى دارنداز نماز برمى گردند. مى گفتم : هنوز ظهر نشده . مى گفتند: چرا اذان گفتند. حدود هیجده دقیقه اذان را زودتر مى گفتند من این کتاب را تالیف کردم تا وقت شرعى درایام سال مشخص گردد.

کتاب شرح دعاى ندبه به نام وظائف الشیعه یکى دیگراز تالیفات من است . زمانى یکعده بر رد دعاى ندبه حرف مى زدند و چیز مى نوشتند که این دعا سند ندارد مدرک ندارد و عبارتهایش درست نیست . در عبارتهاى دعا هم خدشه مى کردند. من

در جهت ارائه سند و درست بودن جهات دیگر دعا این کتاب را نوشتم .

کتابى در شرح احوالات مرحوم صاحب بن عباد نوشتم چون بعضى به من گفتند آن مرحوم سنى مذهب بوده است . من دیدم این نارواست چرا که مرحوم صاحب بن عباد از مروجین شیعه واز پایه گذاران مذهب تشیع درایران بشمار مى رود.این بود که کتابى در شرح احوالات آن جناب نوشتم و شهادت چندین نفراز فقهاى بزرگ را بر شیعه بودن ایشان در آنجا آوردم .

رفیق مهندسى داشتم به نام آقانجفى یک روزایشان به من گفت : من در انگلستان به یک نفر کنفرانسى دعوت بودم که در آنجا گوینده اظهار مى داشت :این ادعاى مسلمانان که اسلام دین جامع و کاملى است درست نیست بلکه اسلام دین ناقصى است . دلیل مى آورد که در روى زمین مناطقى هست که بین طلوع و غروب خورشید در آنجا چندین ماه فاصله است و مسلمانها راجع به چگونگى اعمال عبادى در آن مناطق هیچ حکمى در میان احکام فقهى خود ندارند. بعد حکایت ظنزآمیزى را نیز نقل کرده بود که یک نفر مسافر روزه دار به قطب شمال سفر کرده و در آنجا براى افطار منتظر غروب خورشید مانده است و چون خورشید در وقت معمول غروب نکرده است مسافر بیچاره از گرسنگى فوت کرده است .این جریان انگیزه تالیف کتاب الرساله القطبیه در من شد. دراین کتاب من اوقات شرعى را در قطب شمال مشخص کردم .البته در مقدمه آورده ام که گوینده داستان مسافر روزه دار در ساختن آن داستان غفلت کرده است که شخص مسافر از نظراسلام نمى تواند روزه بگیرد. و همچنین آورده ام که گر چه فقهاى مااین بحث را بخاطر عدم ابتلاء مطرح نکردند اما زمینه استخراج این حکم در منابع اسلامى هست و بایداستخراج شود. چنانکه من اینکار را کردم یعنى حکم عبادتهاى آنجا رااز قرآن و حدیث استخراج کردم واوقات صلوه وصوم را درمناطق شمال مشخص کردم.

همچنین در کتابى دیگر به نام کتاب طبیق به تطبیق سالها و ماههاى هجرى قمرى با سالهاى هجرى شمسى ازاول هجرت تا سال 1268 هجرى یا 1320 خورشیدى پرداختم .

جزوات دیگرى هم دارم که فهرست کامل آن در پشت بعضى از همین کتابها آمده است .

حوزه : شما مى فرمائید مساله احکام در قطب را علماى ما به لحاظ عدم ابتلاء بیان نکردند ولى زمینه استخراج آن در منابع فقه ما وجود دارد که بایداستنباط شود بنابراین کتب فقهى ما نبایدالزاما منحصر به همین 52 کتاب باشد بلکه اگر مسائل زمان ایجاب کرد باید پى استنباط مسائل موردابتلاء و جدید رفت آنها رااستنباط کرد و کتابهایى هم به کتب فقهى افزود.
استاد: بله همینطوراست .این بسیار مساله واضح و روشنى است که ابواب فقه نباید محدود بماند. در هر زمان باید مسائل مستحدثه زمان را شناخت واحکامش رااستخراج کرد. خوب بعضى مسائل در گذشته هیچ نبوده است زمینه اى هم براى طرح آنها در لسان علماى پیشین وجود نداشته است اماامروزاین مسائل مطرح است ما که نمى توانیم نسبت به آنها بى تفاوت باشیم . منابع و ماخذ ما هم نسبت به مسائل مستحدثه هر زمان بى تفاوت نیست زمینه پاسخگوئى دارد. منتهى باید زحمت کشید کاوش کرد و حکم را به دست آورد. معنى عدم انسداد باب اجتهاد همین است و دراین صورت مى توانداحکام فقهى مردم را تا قیامت کفایت کند.

حالااگر مااز کنار مسائل بى تفاوت بگذریم و به آنها آنطور که باید نپردازیم ما مقصریم .

دراینجا من مى خواهم مطلبى را یادآورى بکنم .

حوزه :بفرمائید.
استاد: درسهایى که در حوزه علوم دینى تدریس مى شود همه اش خوب است و لازم بجاست که طلبه ها آنها را خوب و با دقت بخوانند. منتهى دروسى دیگر هم لازم است که در حوزه ها تدریس شود که در حوزه هاى گذشته تدریس مى شده است ولى متاسفانه امروز کنار گذاشته شده است . هر کدام از علوم روز و غیره که دانستن آن در آگاه کردن طلبه نسبت به مسائل زمان موثر باشد در فقه و برداشتهاى فقهى اثر مطلوب مى گذارد.

 

یاد گرفتن این درسها و دانستن اینگونه معلومات براى حوزه ها کاملا ضرورى و واجب است . واضح است که وجوب شرعى مراد نیست بلکه براى فهم و درک بهتر درست تر لازم است . لازمه درس خواندن هم همین است که انسان بااشراف به مسائل اطراف خود و مسائل و مشکلات مردم درس بخواند. ما نباید نسبت به آموختن علوم تنگ نظر باشیم و به چند تا قناعت کنیم مثلا من نمى دانم چرا دیگر در حوزه ها ریاضیات نمى خوانند و آن را ترک کردند با وجوداین که ریاضیات علاوه براین که عقل و فکر را پرورش مى دهد وانسان را نکته بین و دقیق بار مى آورد در فقه هم کاربرد زیادى دارد. در کتاب ارث و دیگر کتابهااز آن بخوبى استفاده مى شود. حتى بعضى از مسائل آن بدون دانستن ریاضیات حل نمى گردد. من اخیرا به یکى از آقایان دراصفهان گفتم : ما باید یک عده از طلبه ها را در کنار آموزش فقه واصول ریاضیات هم آموزش بدهیم .ایشان از میان شاگردانشان جمعى راانتخاب کردند که از سال گذشته براى آنها درس ریاضى شروع کردیم .

علوم لازم و ضرورى را باید یاد گرفت و نباید با آن مخالفت کرد.

من فکر مى کنم بعضى از مخالفت هااز سر جهل است مثلا مخالفتى که با یادگیرى حکمت از قدیم سابقه دارد. حتى در خوداصفهان هم آن زمان که پایگاه حکمت و فلسفه بود بعضى ها با آن مخالفت مى کردند واین مخالفتهااساسا بى پایه و بى بنیاد بود حکمت علم است و کسى نمى تواند بگوید یادگرفتن آن بداست . حالا ممکن است کسى ظرایف آن را نفهمد یا کلا به ذوقش جور نیاید یااستعداد آموختنش را نداشته باشد این مطلب دیگرى است ولى نباید با علم و آموختن علوم مخالفت کرد. به عقیده من مخالفین حکمت خودشان هم درست نمى دانند که چرا مخالفت مى کنند.علت اساسى همین است که مباحث حکمت را نمى فهمند با آن آشنا نیستند به این خاطر مخالفت مى کنند.

علوم حوزوى ما تا حدود زیادى به یکدیگر مربوط مى شوند به نحوى که فهم یکى به دیگرى بستگى دارد. مثلا ما دراصول مباحث زیادى داریم که اگرانسان حکمت را نداند آن مباحث را خوب متوجه نمى شود. حتى فهم درست و خوب کتاب کفایه متوقف است به دانش حکمت .

حوزه : همانگونه که معروف است شما جدااز تبحر و ورزیدگى که در ادبیات عرب دارید گه گاهى هم شعر مى گوئید.اگر موافقت بفرمائید در این زمینه هم صحبتى داشته باشیم .

استاد: خوب گاهى که حوصله ذوقى بوده است چیزهایى گفتم که بیشتر آنها ماده تاریخ است . بعضى از آنها درابتداى کتابهاى چاپ شده آمده است .

البته تمام آنها را در جایى گردآورى نکردم . مقدارى هم شعر دارم که گردآورى شده است رباعیات و غیره .

حوزه :از حضور شما خواهش مى کنیم یکى ازاشعار خود را قرائت بفرمائید.

استاد: چیز قابلى نیست حالا که مى فرمائیداشکال ندارد.این شعرى که برایتان مى خوانم اوائل پیروزى انقلاب اسلامى گفته شده است . به این صورت که من با جمعیتى ازاصفهان دیدن حضرت امام رفته بودم در آن مجلس

من به چهره نورانى ایشان که نظر مى کردم . هیبت و عظمت خاصى در آن چهره مى دیدم . درانى حالت بود که من این شعر را گفتم :

خم ابروى خمینى خم خمخانه شکستپى پیمانه حق جرعه و پیمانه شکست خاک ایران همه چون صفحه شطرنجى بودمات شد شاه و همه تخته شاهانه شکست کاخش از دست شد و در بدر هر کشورتا که در قاهره اش خانه و کاشانه شکست لابلا کشور مالانه جاسوسى بودلاشداین لانه و هم صاحب آن لانه شکستدشمن ارگرگ صفت کرد به ما دندان تیزسنگ دندان شکنش یکسره دندانه شکستپاى مردان همه بودى زیر پى دانه به دامدست غیبت آمد و هم دام و هم این دانه شکستبت بتخانه آمرمى شدایران شد بت شکن آمد و هم آن بت و بت خانه شکستبست پیمان که همه مایه پیمانه برفت سنگ آمد و هم آن بت و بت خانه شکست !کار شد یکسره وارونه وایران ویران امر حق آمد ویرانى ویرانه شکست دست دزدان پى دزدى همه بر شانه شاهدست حق دست ز دزدان و زشه شانه شکستخواست تا ریشه ایران کنداز شانه ریش شانه غالب شد و داندانه ن شانه شکستبوداین خانه همه پایگه بیگانهصاحب خانه ز بن پایه بیگانه شکست مگر بر توطئه کردند به روزو مه و سال مکر روزانه و ماهانه و سالانه شکست

خبراز عاقبت ظالم دهدشعرادیب سنگ پاداش سرظالم دیوانه شکست
حوزه : در خاتمه بحث از حضور عالى تقاضا مى کنیم ما و دیگر طلاب را نصیحت و موعظه اى بفرمائید.
استاد: من خود را لایق نمى دانم که بخواهم براى آقایان طلاب موعظه اى داشته باشیم . ولى از باب این که مطلب شما بى جواب نماند عرض مى کنم . ما طلاب یک مطلب را نباید هیچگاه از یاد ببریم : آن مطلب این اینست که ما درس را براى خودمان تنها نمى خوانیم . در حقیقت ما باید واسطه بین مردم و علوم دینى باشیم . علوم را فرا بگیریم و بعد باایجاد معاشرت وانس با مردم این علوم را به آنها منتقل کنیم . براین اساس بعد ازاخلاص و خلوص نیت ضرورى ترین چیز بر طلبه اخلاق نیکوست . طلبه باید اخلاق خوب داشته باشد چه در خانواده چه در جمع دوستان و چه در اجتماع .ازاین طریق مى تواند مردم را به سوى خویش جلب کند و مى تواند پیام خودش را به آنها بدهد.اگراخلاق نباشدانسان موفق نمى شود.

اگراخلاق نباشد گروهها به یکدیگر پیوند نمى خورند قلبها به هم پیوسته نمى شوند وافراد متفرق خواهند بود.

بعثت لاتمم مکارم الاخلاق . پیامبر نفرمود لاتمم الاحکام . نسبت به مردم باید تواضع و فروتنى داشت . معاشرت با مردم براى اهل علم ضرورى است چرا که ثمره علم که همان تعلیم و تعلم است در معاشرت با مردم ظاهر مى شود. باید با مردم در رابطه بود واین نمى شود مگر در معاشرت صحیح حتى با آنان که از نظر ما خط کارند و متعبد به احکام شرعى نیستند. بایدانس گرفت و دوست شد تاازاین راه بتوان آنان را حل کرد. با جدائى و فاصله هیچ مساله حل نمى شود. کسى که مى خواهد در مسوولیت تعلیم و تعلم باشد سرلوحه کارهاى خود راباید تواضع فروتنى قرار دهد. بخصوص ما نسبت به مردم خودمان بایداین حالت را داشته باشیم . مردمى که براستى دین خدا را یارى مى کنند و دراین راه از هیچ دریغ نداشته اند.این مردمى که براستى دین خدا را یارى مى کنند و دراین راه از هیچ چیز دریغ نداشته اند.این مردم براستى شایسته احترام هستند. بخصوص آنان که مستقیما درامور شرکت دارند.

در جلد 68 کتاب شریف بحار صفحه 139 خبرى به این مضمون ازامام
 
محمدباقر[ ع] نقل شده است که روزى چند نفراز صحابه در منزل پیامبر[ص] آمدند. پیامبر[ ص] از منزل بیرون آمدند فرمودند: در روز قیامت مردمى در طرف راست عرش و یا در طرف راست من قرار مى گیرند. (تردیداز من است .).

بله در طرف راست با صورتهاى نورانى قرار مى گیرند. على[ ع] پرسید: اینان کیانند یارسول الله . پیامبر فرمود: قوم تحابوابروح الله من غیر انصاب ولااموال هولاء شیعتک یاعلى .

کلمه[ روح الله] اینجااسم است . روح الله نامى که مردم مطیع او هستند و بدون هیچ گونه چشم داشتى او را یارى مى کنند.

ازابتدا تا حالا ما میان علماء روح الله نداشتیم واگر هم داشتیم بااین خصوصیات نبوده است . مسلما مراد حضرت امام است .این روایت شان مردم ما را مشخص مى کند. شان شهداء و میدان دارها کسانى که واقعا دراین زمان جهت یارى دین خدا زحمت مى کشند و خدمت مى کنند قرینه اى دیگر هست که مى رساند مراداز روح الله دراین روایت اسم شخص است . در روایتى دارد که مردى در قم ظهور مى کند که مردم جهت یارى دین خدا گردش جمع مى شوند و یاریش مى کنند.

درابتداى سوره بنى اسرائیل دارد که بنى اسرائیل بواسطه ظلم زیادى که انجام دادند توسط کسانى که از سرزمینان رانده شدند.

حالااین واقعه یکباراتفاق افتاده یا بیشتر اختلاف است .اما در آیه مبارکه دارد:[ وان عدتم عدنا]اگر عود کنید بیائید دو مرتبه شما را بر مى گردانیم .

در روایتى دارد که راوى ازامام صادق[ ع] پرسید: چه کسى آنان را بر مى گرداند؟امام[ ع] سه مرتبه قسم یاد کردند :[والله اهل قم]. .

غرض این که درست است که مردم باید قدر زحمت علماى عامل و زحمت کش را بدانند و به آنان احترام کنند ما طلاب هم باید مواظب حالات و رفتارمان باشیم و در معاشرت با مردم بهترین معاشر باشیم .

خداوند متعال شما را نیز در خدمت به حوزه هاى علوم دینى و مردم یاریگر دین خدا موفق کند.

حوزه :از حضرت عالى معذرت مى خواهیم که ساعاتى از وقت شما را گرفته و شما را خسته کردیم .
استاد: خواهش مى کنم ما که قابل نیسیتم گفتگویى بود که با هم داشتیم .