نوع مقاله : مقاله پژوهشی
یادآورى
در شماره پیشین مجله گفته شد که تاریخنگارى دربارى چند نوع ویژگى دارد که یک نوع آن[ ویژگیهاى محتوائى] نامگذارى شد. در آن شماره ضمن آغاز بحث و بررسى در پژوهش و برشمارى ویژگیهاى محتوائى ویژگى[ جعل و تحریف] بعنوان نخستین ردیف از مجموع چندین ویژگى محتوائى تاریخنویسى دربارى مورد بررسى قرار گرفت .اینک ذرادامه همان مباحث ردیفهاى دیگر مربوط به ویژگیهاى محتوائى تاریخنگارى دربارى را به بحث و بررسى مى نشینیم .
2.تقدیس قدرت
یکى دیگراز ویژگیهاى محتوائى تاریخنگارى دربارى این است که نویسندگان این نوع تواریخ به[ سلطنت و قدرت] با دید تقدیس و تعظیم فوق عادت نگاه مى کنند و هر کس که آن را متصدى شده و در تصرف خود بگیرد به سبب داشتن قدرت و
سلطنت مورد ستایش و مدح و تملق شان قرار مى گیرد بدون آن که توجه داشته باشند که آن پادشاه وامیر آن قدرت رااز طریق مجاز و مشروع بدست آورده و یااز راه غیرمشروع . .
و نیز با همین انگیزه سلطنت ستائى و قدرت پرستى است که مورخان دربارى همه وابستگان به پادشاهان و قدرتمندان را به عناوین گوناگونى از قبیل شاهزاده امیرزاده وامثال اینها در مقام تاریخنویسى و ذکر نام بر دیگران امتیاز و برترى مى دهند والقات شگفت آورى را نثارشان مى کنند.
همچنین مورخان دربارى دراثر پاى بندى به تز یاد شده یعنى اصالت و موضوعیت قائل شدن به مساله قدرت و سلطنت است که در مورد نگارش شرح حال درست و تاریخ واقعى مربوط به سلاطین و وابستگان آنان دچار خود سانسورى گشته و مرتکب جعل و تحریف حقایق مى شوند.
همه این آفات و آفات فرهنگى - سیاسى مشابه از نظریه نادرست و ماکیاولى تقدیس قدرت و سلطنت ناشى مى شوند و مورخان دربارى هر دوره اى محتواى تاریخ نگاشته خود را به نحوى به این آفات آلوده مى ساخته اند. چنانکه مورخان دربارى معاصرایران نیز از شمول آن مستثنى نمى باشند.
چنانکه اشاره شد اصالت قائل شدن به سلطنت و قدرت و تقدیس نفس قدرت و صرف سلطنت بدون توجه به ماهیت و یا شیوه تحصیل آن از ویژگیهاى بازار تاریخنگارى دربارى است که آنان رااز مکتب ضد بشرى [ماکیاولیسم] به عاریت گرفته است زیرا قداست و موضوعیت قائل شدن به نفس قدرت و سلطنت ازاصول و مبانى اصلى[ ماکیاولیسم] است .
چنانکه خوانندگان محترم توجه دارند[ ماکیاولیسم] نام یک مکتب سیاسى منحرف و منحطى است که آن را شخصى به نام[ نیکلا ماکیاولى] از اهلى شهر فلورانس ایتالیا تاسیس و تدوین کرده است.[ ماکیاولى] در سال 469 میلادى چشم به جهان گشوده و پس از رشد و بلوغ بنیانگذار مکتب سیاسى ویژه اى گردید که بعداز خودش پادشاهان واشخاص جاه طلب براساس آموزشهاى آن اعمال و جنایات
هولناکى را مرتکب شدند.او نظریات خود را در کتابهائى بنام[ شهریار] و[ مباحث] منتشر کرد.
کتاب شهریاراو در بردارنده مجموعه خدعه ها حیله ها و روشهاى سلطه و جبر و سلطنت بر مردم است که طبق فصول و باواب منظمى تدوین یافته است واز جمله محورهاى اصلى مطالب این کتاب تقدیس جنون آمیز قدرت و سلطنت وپادشاهان و قدرتمندان مى باشد.
ماکیاولى آنچنان شیفته قدرت و سلطنت است که براى بدست آوردن حفظ آن هر راه و روشى را مجاز مى شمارد مثلا او در کتاب شهریار فصل مستقلى بااین عنوان دارد:[ بابى درباره کسانى که از راه جنایت به شهریارى مى رسند]. دراین باب از کتاب خود مى گوید: یکى از راه هاى مشروع تحصیل قدرت انجام[ جنایت] مى باشد و منظورش از جنایت نیز کارهائى از قبیل کشتار مردم خیانت به دوستان لگدمال کردن مذهب و ... مى باشد. سپس مى افزاید:این راه هر چند که افتخارآمیز نیست لکن غیر مجاز نیز نمى باشد!او در جائى از کتاب خود مى نویسد:
براى کسب قدرت و یا حفظ آن باید حیوانى عمل کرد. و ... ولى از آنجا که پادشاه باید بداند که صفت حیوانى باید عاقلانه به کار برد پس لازم است از میان حیوانات خصال شیر و طبیعت روباه را سرمشق خود قرار دهد. 2
همچنین ماکیاولى در کتاب خود فصلى دارد تحت عنوان[ ذرباب ظلم و ترحم واین که آیا کدم یک بهتراست آیا پادشاه محبوب باشد یاازاو بترسند؟] دراین باب نتیجه گیرى مى کند که به خاطراصالت قدرت ظلم براى حفظ قدرت و سلطنت نه تنها نکوهیده نیست بلکه لازم نیز هست.3
آنچه که گفته شد معرفى اجمالى بوداز مساله تقدیس قدرت و صالت دادن به آن و معلوم گردید که مبتکر و مروج آن در فرهنگ سیاسى جهان نیکلا ماکیاولى بوده است . نکته مهم این است که توجه داشته باشیم که شیوه تاریخنگارى دربارى نیز پیرواین اصل ماکیالیسم مى باشد و سلطنت و قدرت را تقدیس مى کند بدون آن
که به شایستگى متصدى آن و مشروع غیر مشرع بودن طرق تحصیل آن عناوینى داشته اشد. روى این اصل در سایه این نظریه نامیمون و ضدوجدان واخلاق هرگونه ظلم و ستم و جنایت پادشاهان را قابل توجیه مى شمارد واز هرامیر قدرتمند و پادشاه افسار گسیخته و زورمدارى ستایش مى کند. لذا گاهى دیده مى شود که برخى از مورخان دربارى هم امیر و سلطان شکست خورده و مغلوب را (به خاطر قدرت و سلطنتى که داشته ) و هم سلطان فاتح و غالب را با مدح و ستایش و نثارالقاب و عناوین به احترام و پرتملق یاد مى کنند و تواریخ دربارى کشور ما پراز جلوه هاى این نوع وپژگى در تاریخنگارى است دربسیارى از موارد دیده مى شود که حبس تبعید قتل و نابینا کردن افراد بدون هیچ گونه جرم مشخص و بدون هیچگونه محاکمه اى توسط پادشاه بقدرت رسیده در نوشته تاریخنگاران دربارى بگونه بسیار عادى و طبیعى گرازش شده گواین که این امر از حقوق مسلم هر کسى است که بقدرت رسیده باشد.
اینک چند نمونه از لابلاى کتب تاریخى را برگزیده و در معرض دید خوانندگان محترم قرار مى دهیم تا ملاکى براى قضاوت ارائه شده باشد و چگونگى سلطنت ستائى و تقدیس قدرت مورخان درباى آشکارتر گردد.
مورخ دربارى دوره قاجار محمدحسن خان اعتمادالسلطنه درباره قداست قدرت سلطنت واین [جنس شاهان از نوع برترى] مى باشد چنین مى نویسد:
ظل الله از جنس بشرى برتراست و امتیاز دارد. سلاطین به هیچ وجه با ما مردم طرف نسبت نیستند و نباید به غرور خدمت به آنها جسارت کرد. سلطنت اختیار شخصى نیست که هر کسى به آن نائل شود این رتبه مخصوصا بسته به افاضه الهى است که در میان چندین کرور نفوس یک نفر برانگیخته مى شود. پس با چنین کسى نباید طرف شد و جسارت نباید کرد. و.... 4 .
چنانکه ملاحظه مى فرمایید این مورخ به سلطنت و قدرت اصالت مى دهد و هر فاسق و فاجرى را که متصدى آن شود مطلق العنان واز جنس برتر مى شمارد. جالب تر خواهد بوداگر توجه شمرد که مناسبت نگارش مطالب یاد شده[ محمدشاه قاجار] و در
توجیه این که قتل قائم مقام فراهانى توسط آن شاه کار صحیحى بوده است
[ آصف] از مورخان دربارى اوایل عصر قاجار مطلبى درباره چگونگى بقدرت رسیدن نادرشاه افشار و مراحل آن دارد که تعمق در ن نشان مى دهد یک مورخ وابسته به دربارها درباره قدرت و چگونگى انتقال و گردش آن در دست اشخاص چه دیدگاهى دارد. در نظر او غالب و مغلوب هر دو قابل ستایشند و هر دو با عدل وانصاف و با کیاست و راست گفتارند. هر چند که زندگى آنان حتى طبق نوشته هاى خود آن مورخ پراز دروغ و نفاق و حق کشى و ستم و بى دینى و بى وفائى باشد صرف قدرت داشتن توجیه گر جوازارتکاب هر نوع عملى است :
داستان تعریف صورت و سیرت و شکل و شمایل والاجاه نادرقلیخان صاحبقران افشار قرخلو چاکراخلاص شعار خدمتگزار جان نثار درگاه ملوک سجده گاه خاقان خلدآشیان شاه طهماسب ثانى که بسبب حسن خدمات مسمى به[ طهماسب قلیخان] شد و آخرالامر بدرجه علا یه شهنشاهى رسید به آن قسمتهائى که مرحوم[ میرزا مهدیخان منشى لممالک] ذکر نموده.
اما بعد بر ارباب دانش و بینش پوشیده مبادکه والاجاه <نادر قلیخان > مسمى به <طهماسب قلیخان > یعنى غلام اخلاص فرجام شهنشاه اسلام پناه <شاه طهماسب ثانى > سلطان السلاطین عصر خود <نادر> پادشاه صاحبقران تاجبخش باجگیر کشورستان که از روى قابلیت و استعداد بالاستحقاق چهار تاج بر سر زد و ایل <افشار قرخلو> را ایل جلیل مفتخر و مباهى بر همهء ایلها نمود مردى بوده با کمال مهابت و طلابت و عظمت ومناعت و شجاعت و عقل و فطنت و کیست و فراست و عدالت و انصاف و پر حلم و حوصله بسیار گو و بسیار شنو و راست گفتار درست کردار وسخت میثاق و نیکو عهد و با وفا و با ادب و با حیا و با حساب .
بااحتساب و دوست نواز و دشمن گداز و بسیار غیور و لجوج و متعصب بوده و قامتش بلند و موزون بسیار سرخ مو بوده و سرش بزرگ و پیشانیش فراخ و گوشش بزرگ و دهانش بسیار فراخ و چشمانش فراخ وابروهایش بهم پیوسته و پر مو و دراز و گردن سطبر و ریشش کوتاه و پر مو و سبیلش دراز و پرمو که از بناگوش مى گذشته و
میان دو شانه اش بسیار پهن و میانش بسیار باریک و دستهایش بسیار بسیار دراز و بازوهایش بسیار ستبر وانگشتانش دراز و بلند آواز و خرم دل و روشن روان بوده و بشاش و شادمان و سریع الغضب بوده .
آوازش چنان بلند و سهمناک بوده که در وقت سخن گفتن تا یک میل آوازش را مانند همهمه شیر مى شنیده اند.
بحساب واحتساب بسیار مایل بوده والاهمت و سخى و کریم الطبع و باسط الید و بنده نواز و رعیت پرور بوده .
در سپهدارى و سالارى و لشکرکشى مانند وى آسمان نپرورده و قوت بازو و سرپنجه اش بمرتبه بوده که مانند حضرت موسى[ ع] که بشبانى مشغول بوده آن تمهتن مثال بسا ربانى اشتغال داشته .
چنداشتر مست قصدوى کردند بیخ حلقشانرا بسر پنجه پهلوانى چنان فشرده که نفسشان منقطع شد و مردند.
اهرمن صورت بوده و هر خصمى که چشمش بر روى سهمناک و چشم پرخشم آن شیر صولت اژدها هیبت مى افتاد صفت قلب مى یافت و زانوهایش سست و بیحرکت مى شد و مى گریخت .
از روى حساب واحتساب در دادن واستدن از حبه و دینارى نمى گذشت .
درامانت و دیانت و خیانت و خدمت واطاعت و تمرداز ذره چشم نمى پوشید.
از روى تحقیق کامل و دادگسترى سزا و پاداش اعمال هرکسى را مى داده و هرگز کارى بى مشاورت بااولوالالباب و زمره اصحاب واحباب نمى کرد.
قوت حافظه اش بمرتبه بوده که هرگز چیزى را که مى شنید فراموشش نمى شد.
حواس پنجگانه اش بسیار قوى بوده فهم وادراکش از حد واندازه بیش بوده .
مرتکب معاصى و مناهى نمى شده بى جرم و خطا کسى را نمى کشته و نه آزار مى کرد.
در معقول فهمى بى نظیر بوده و خط نستلیق را بد نمى نوشت و خوب مى خواند در حسن سلیقه فرید عهد خود بوده .
در فنون و آداب سوارى و رزم آورى و جنگجوئى عدیم الماثل بوده .
از فرط فطنت و کیاست پى بجمیع مذاهب و ملل برده و حقایق و دقایق چهار کتاب مستطاب آسمانى را بدقت تمام فهمیده و بسیار با عار و ننگ و ناموس پرست و با غیرت و حمیت بوده و همه امور وافعال واعمالش پیش از کور نمودن والاجاه ولیعهدى [ رضاقلى] میرزااز روى حکمت و بعداز آن از روى سوءالمزاج بوده نعوذبالله از چنین خلقتى فتبارک الله احسن الخالقین .
غرض آن که عالیجناه[ فتحعلى خان قاجار تیمورى] از بى وفائى و نقض عهد و میثاق نواب اشرف اقدس[ طهماسب میرزا] رنجیده و خانه نشین شده آن والاجاه او را طلب فرمود بخدمتش نرفت و عریضه بخدمت فلک رفعتش نوشت که اى نواب مالکرقاب زمان واى ولى عهد سلطان جهان خداى عالم تبارک و تعالى در قرآن مجید میفرمایداوفوا بالعهدان العهد کان مسئولان در وقتى که در دمورقاپى محبوس بودى با برادران خود که آخرالامر همه بشمشیر و خنجرافاغنه کشته شدند من بمردى و مردانگى تو رااز میان ایشان انتخاب نموده و بیرون آوردم نظر به آن که او بدو طفولیت تو اتابک ولله و مربى تو من بودم و شب و روزاز روى ارادت و اخلاص بخدمتگزارى تو قیام واقدام نمودم و در هیچ باب در خدمت تو تقصیر ننموده ام تا آنکه بمرتبه استقلال رسیدى و با من عهد و میثاق نمودى که تا زنده باشى بى مشورت و مصلحت من کارى نکنى پس بى رضا و على الرغم من[ نادر قلى پسرامام قلى پوستین دوز] که مدتها به ساربانى مشغول بوده آوردى واو را بر خلاف راى من منصب صاحب اختیارى فرمودى و مرتبه سالارى و سپهدارى شفقت فرمودى .
اى ولى نعمت زاده من الحمدالله که اکنون بازار تو گرم است و خریدار تو بسیار و هر روزاز براى تو خدمتگزار نوى پیدا مى شود. ما هم بوطن مالوف خود مى رویم و بخانه خود مى نشینیم اکنون دیگراز ما خدمتى بر نمى آید که قابل سرکار فیض آثار عظمت مدار سلاله الملوک نواب ولیعهدى باشد.
بیت من کلام لاادرى
از یار کهن نمیکنى یاد این شیوه نو مبارکت باد
پس این عریضه را سر بمهر خدمت فلکر فعت نواب اقدس ولیعهد فرستاد و عازم طبرستان واسترآباد شد و حکم کرد خیمه و خرگاهش را در بیرون شهر بر پا نمودند و خود با کوکبه و دستگاه سپهدارى از شهر بیرون رفته و نزول اجلال بمنزل نمود.
پس نواب اقدس ولیعهدى عالیجاه[ نادرقلیخان] قرخلوى سفاک را طلب فرمود و عریضه را بعداز مطالعه خود به[ نادر قلیخان] داد معظم الیه چون عریضه را مطالعه نمود آتش غیظ و کینه اش شعله ور شد که نزدیک شد که برق عضبش خرمن وجودش را بسوزاند عرض نمود که :
[ ایشهنشاهزاده مالکرقاب فتحعلى خان بسیار خود پسند و مغروراست بایداو را گوشمالى دادند].
نواب ولیعهدى فرمود چون حق حیات بر ما دارداز چاره او عاجزیم لکن ما تو را در دستگاه سلطنت خود صاحب اختیار فرمودیم هر چه صلاح دولت ما را بدانى بکن .
نادرقلیخان قرخلوى غیور سفاک و بیباک یگانه پهلوان بى نظیر هفت کشور سر فرود آورد و بیرون آمد و سوار شد و بافوجى از غلامان خونخوار خود سوار شده واز شهر بیرون آمده و بجانب خرگاه عالیجاه فخرالامرا[ فتحلى خان قاجار تیمورى] روان گردیده و چون از دور جمعیت و دستگاه عالى فتحعلى خان دیداندیشه که بخاطر داشت تغییر داد و جمعیت خود را بجائى واداشت و خود با دو نفر وارد خیمه عالیجاه[ فتحعلى خان] گردید واز روى خدعه و مکر مراسم تعظیم بجاى آورد وایستاد.
عالیجاه[ فتحعلى خان] او رااذن نشستن داد و جانمود نشست و بشیرین سخن و چرب زبانى شروع نمود بعذر خواهى و گفت من برضاى خود بدرخانه نواب ولیعهدى نیامده ام خود میدانى که مرا بزور آوردند و هر خدمت مشکلى که فرمودند بجاى آوردم و تواز نواب ولیعهدى بى سبب رنجیده اى اگر بسبب من رنجیده اى مرا تقصیرى نیست و همه عالم مى دانند که موسس این اساس تو بوده و حق حیات بر نواب ولیعهدى دارى .
استدعاى من آن است که ترک رفتن نمائى و کار را ناتمام نگذارى و دولت ایران را ضایع و مختل نگذارى که دراین وقت رفتن تو کمال نامردى است و در عالم بنامردى مشهور و بدنام خواهى شد پندم را بپذیر و بیا با هم بخدمت نواب ولیعهدى برویم و تدبیرى نما و مرا مرخص و مستخلص نما که بمکان خود بروم و تو را دعا گو باشیم و چنین فهمیدم که اگر بخوشى نیائى بناخوشى تو را خواهند برد و ممکن نیست که نواب ولیعهدى از تو دست بردارد و چشم از حق تو بپوشد.
بلطایف الحیل و چرب زبانى آن علیجاه را فریب داده و با هم دست در دست سوار گردیدند و آمدند وارد شهر گردیدند و آمدند تا در خلوت شهنشاهى عالیجاه[ نادر قلیخان قرخلو]از روى خدعه و مکر عالیجاه [فتحعلى خان] را پیش روى خود روان کرد.
چون خواست داخل خلوت بشود قاپوچى باادب و تعظیم گفت امروز قدغن شده که کسى با یراق داخل خلوت نشود عالیجاه[ نادر قلیخان] اول از راه تزویر یراق خود را گشود عالیجاه[ فتحعلى خان] هم گشود و گستاخانه داخل گردید.
عالیجاه[ نادر قلیخان] قرخلوى شمشیر خود را بر میان بست واز عقب داخل گردید و بجاى خودایستاد.
نواب ولیعهدى از روى عتاب بعالیجاه[ فتحعلى خان] خطاب فرمود که بى رخصت واذن ما چرااز شهر بیرون رفتى و مى خواستى بکجا بروى عرض نمود از دست آقاى سفیه سخیف العقل بى تیز قدر خدمت نشناس بى انصاف مى خواستم فرار نمایم .
فرمود آیا در قوه تو هست که از چنگ ما رهائى یابى و فرارنمائى به پرخاش و تندى عرض نمود که آن کس که تواند که مرا منع از رفتن نماید کیست که ناآگاه عالیجاه[ نادرقلیخان] قرخلو شمشیر آبداراز غلاف بیرون کشیده و بر گردن آن یک سالار نامدار شیر شکار زد سر مبارکش بر زمین افتاد.
نواب ولیعهدى بر آشفت و بتندى فرمود چرا چنین کردى و چون چشم آن افتخار ملوک بر سر جدااز تن و تن جدااز سر[ فتحعلى خان قاجار تیمورى] افتاد و خدمتگذاریها و مهربانیها و غمخواریهاى وى بیادش آمد بى اختیار فریاد بر آورد و کلاه با عمامه از
سر مبارک بر زمین زد و بیهوش گردید.
پس اعیان دولت بلموم چنداو را بهوش آوردند بسیار گریه کرد و فرموداى ظالم بیرحم خونخوار چرا فتحعلى خان را عبث کشتى که حق حیات بر ما داشت .
نادر قلیخان قرخلوى سفاک بخاک افتاد و عرض نمود خداوند گارا آنچه براین بنده اخلاص شعار معلوم و مفهوم گردیده این است که [فتحعلى خان] مى خواست به استرآباد و مازندران برود واساسى بر پا نماید و دولتت را بر هم زند و چون منصب صاحب اختیار مرا شفقت فرمودى از روى مصلحت این خدمت عاقل پسند را نمودم همه ارکان دولت تصدیقش نمودند.
نواب ولیعهدى چند روز ملول و محزون بود و آیین تعزیت و فاتحه خوانى بجهت عالیجاه فردوس آرامگاه[ فتحعلى خان قاجار تیمورى] مظلوم شهید سعید بر پا نمود.
پس نادرقلیخان قرخلوى نامدار جهان پهلوان سفاک بخاک پاى نواب ولیعهدى عرض نمود که مرخض بفرما تا بجانب اصفاهان بروم و[ اشرف شاه] افغانرا قلع و قمع نمایم .
پس با ستصواب وزرا وارکان دولت مرخص و مخلع گردید و با هفت هزار نفر مرد جنگى ازاقشار قرخلو و خراسانى بجانب اصفاهان روان شد. چون این خبر به عرض[ اشرف شاه] افغان رسید بى تامل سردارى با بیست و هشت هزار مرد جنگى آراسته بجانب خراسان فرستاد. و... 5
انحراف و تناقض گوئیهاى این مورخ بر کسى پوشیده نیست و نیاز به توضیح ندارد و همه آنهاازاصالت دادن به قدرت و سلطنت ناشى مى گردد. گمان مى رود که براى داورى همین نمونه بس است .
3. شاه محورى
یکى دیگر از ویژگیهاى محتوائى تاریخنگارى دربارى این است که به جاى محور قرار دادن مردم و گزارش و تجزیه و تحلیل حوادث تاریخى متعلق به آنان بگونه
انحصارى شخص[ شاه] و سلطان را محور تاریخنگارى قرار مى دهد و در نتیجه دچارانحرافو آفت ویژه اى مى گردد که مااز آن به نام [مردم انکارى] یاد مى کنیم .
ویژگى شاه محورى و مردم انکارى در تواریخ دربارى ناشى ازاین است که این مورخان به اصالت و قداست قدرت معتقدند و روى این اصل شخص سلطان را همچون یک[ بت] واز[ جنس برتر] به شمار مى آوردند. آنان در بین کسى که شاه مى شود با دیگر مردمان هیچگونه نسبت و شخصیتى را قابل تصور نمى دانند در نتیجه به شدت او را بالا برده و مردم را تحقیر مى کنند. کارهاى به اصطلاح[ شاهانه] را هر چند هیچ فایده اى براى عموم و آیندگان در بر نداشته باشد شایسته گنجانیدن در تاریخ فرض کرده واز ثبت و نگارش کارها و حوادث مربوط به توده هاى مردم خوددارى مى ورزند و حتى رشد طبقات پایین مردم و راه یافتن آنان به دستگاه دولتى را قبیح مى شمارند. مولف صدرالتواریخ که یکى از مورخان دربار قارجارها بوده در شرح حال میرزاابوالقاسم قائم مقام و علت برکنارى اواز مقام صدارت و کشته شدنش بدستور محمدشاه قاجار مطلبى دارد که گواه مطلب یاد شده مى باشد.او مى نویسد:
هر یک از صدور که به بلیتى رسیدند جهاتى عدیده داشته است و جهت عمده بعضى خیانت به سلطنت بوده است ولى قائم مقام قصد خیانت نداشت . ولى اقوال وافعال و بى اعتنائى واهمال و درشتى ها و تندیها و جسارتها ازاو ناشى شد که نازل منزل خیانت بود و ...
دراول دولت چون خدمات نمایان کرده و در کوتاه کردن مدعیان سلطنت زحمات بى پایان کشیده بود ازالتفات و تقویت سلطان اطمینان کامل داشت و مغرور بود که بااین همه خدمات و نفى دشمنان ملک هرگز مرا باین تقصیرات و جسارتها به سیاست نمى رسانند.
هتاکى بسیار مى نمود بزرگان سلف را بى پا کرد و محض اقتدار خود بعضى مردمان جدید بى رتبه را سرکار آورد واز آنها تقویت مى نمود و ... تنمر تکبرش به جائى رسید که بااحدى غذا نمى خورد واظهار کراهت در هم غذائى مردم مى کرد...
البته اینگونه صفات باعث خذلان و نامیدى خلق مى شود و خاصه در صورتى که از
کثرت غرور خدمتگذارى به ولى نعمت خود که ظل الله است و از جنس بشر برتر وامتیاز دارد اینگونه پیغامات سخت دهد و تهدید نماید. سلاطین به هیچوجه با ما مردم طرف نسبت نیستند و نباید به غرور خدمت به آنها جسارت کرد.
سلطنت به اختیار شخصى نیست که هر کس بان قائل شود این رتبه مخصوصا بسته باافاضه الهى است که در میان چندین کرور نفوس یک نفر برانگیخته مى شود. پس با چنین کسى نباید طرف شد و بااو جسارت نباید کرد که ستیزه با سلطان مثل ستیزه با قهر وغضب الهى است دراین صورت هر کس از مقام بشرى خود تجاوز کند به مکافات خواهد رسید. 6 !
چنانکه ملاحظه مى فرمائیداین مورخ دربارى آنچنان در شاه محورى و مردم انکارى ملغه و غلو کرده که پادشاهان عیاشى را که از راه حیله کودتا رشوه و تزویر وامثال اینها مسند حکومت را غاصبانه در تصرف خود مى گرفته اند از[ جنس برتر] به حساب آورده و[ مردم] را هشدار مى دهد که هرگز خودشان را با پادشاهان طرف نسبت فرض نکنند که در آن صورت دچار عواقب وحشتناکى خواهند گردید همانگونه که قائم مقام باتمام فضل و کال و عدم قصد خیانت به سلطنت صرفا به دلیل این که شاهان رااز[ جنس برتر] نمى دانسته دچار چنین عقوبت عبرت انگیزى شد!
از مورخان وابسته به دربار پهلوى نیز بسیارند که این تز شیطانى و نادرست را پایه اصلى کار تاریخنویسى خود قرار داده اند. آنان در نگارش تاریخ به سبب پاى بندشان به این ملاک غلط دچارانحراف و جعل و تحریف در گزارش تاریخ معاصر شده اند. برخى از آنها حتى به مقام قضاوت برآمده و طرف نسبت بودن اشخاص با شاهان و[ صاحب راى] بودن آنان در برابر دیکتاتورى پادشاهان رااز جرائم مهمى به شمار آورده اند که مى تواند حتى مجازات مشروع ! مرگ را بدنبال داشته باشد. على دشتى نویسنده کتاب[ پنجاه و پنج] ازاین نمونه مورخان منحرف و دروغ پرداز است که در توجیه قتل تیمورتاش توسط رضاخان و نیز برکنار و منزوى شدن دبیراعظم بهرامى منشى مخصوص رضاخان بر پایه چنین پندارى فلسفه باقى و توجیه کرده است .اکنون پاره اى از مهملات مفصل او را در رابطه با تیمورتاش رضاخان
پهلوى و دبیراعظم براى نمونه نقل مى کنیم :
...تیمورتاش در دو سه سال اول نقش خود را خوب ایفا مى کرد و نفوذ او روزبروز فزونى مى گرفت . در هیئت وزرا شرکت مى کرد. هیئت دولت گفته ها و عقاید وى را متن اراده شاه مى دانستند. حتى در مجلس این عمل صورت مى گرفت : بنام فراکسیون اکثریت جائى تهیه کرده و هر هفته اکثریت قاطع و کلا در آنجا حاضر مى شدند. راجع به لوایح دولت و قوانینى که مى بایستى از مجلس بگذارد بحث مى شد.
در پائیز 1311 یک روز در روزنامه اى صبح خبرى ساده و بدون شرح و توجیه بدین مضمون خوانده شد:
[آقاى تیمورتاش از وزارت دربار معاف شد].
مردى که در مدت پنج سال با نهایت اقتدار کار مى کرد و حتى نخست وزیر وقت چون حاج مخبرالسلطنه از وى دستور مى گرفت زیرا مظهر قدرت واراده شاه بود بدین سادگى از مسند قدرت کنار گذاشته شد. براى کسانى که در متن واقعیات زندگى مى کردند و کمابیش از جریانها اطلاع داشتنداین قضیه غیر مترقب نبود. تیمورتاش از مدتى بدین طرف مورد لطف و عنایت شاه نبود.این مطلب براشخاصى چون مرحوم داور سرداراسعد و بسیارى از نزدیکان بدستگاه مستور نبود و بنابراین امر غیرمنتظره اى بشمار نمى رفت معذلک براى عامه این خبر غیرمنتظره بشمار مى رفت .
تیمورتاش در دو سه سال اول نقش خود را خوب ایفا مى کرد و نفوذاو روزبروز فزونى مى گرفت . در هیئت وزراء شرکت مى کرد. هیئت دولت گفته ها و عقاید وى را متن اراده شاه مى دانستند حتى در مجلس نیزاین عمل صورت مى گرفت : بنام فراکسیون اکثریت جائى تهیه کرده و هر هفته اکثریت قاطع و کلا در آنجا حاضر مى شدند. راجع به لوایح دولت و قوانینى که مى بایستى از مجالس بگذرد بحث مى شد بطوریکه دیگر در مجلس قضیه کج و کوله نشده و لوایح بدون خدشه و نظرشاه به تصویب رسید. درانجام تمام امور دولتى (جزامور مربوط به وزارت جنگ و قضایاى انتظامى ) تیمورتاش
پهلوان میدان بود و داور و نصرت الدوله (قبل از سقوط و برکنارى ) و عدل الملک دنبال وى بودند. تیمورتاش در ظرف این دو سه ساله باد وکالت رااز دماغ وکلائى که هنوزامر بر آنها مشتبه بود و خیال مى کردند مى توانند صاحب راى و نظرى در سیاست باشند بیرون کرد. همچنین از مداخله اى که عموما نمایندگان مى خواستند در حوزه وکالتى خود کنند. وازاین حیث مزاحم کارهاى وزارتخانه ها مى شدند جلوگیرى مى کرد مگراین تقاضاى نماینده معقول بوده و منافاتى با جریانهاى کار وزارتخانه ها نداشته باشد.
این روش او را شخص دوم مملکت ساخته بود و من حدس مى زدم همین معنى ناخوشایند طبع تفوق جوى شاه بود. شاه لله و راهنما نمى خواست .
مطابق خوى سپاهیگرى انضباط واطاعت را بر هر صفت دیگر ترجیح مى داد.
علت کنار گذشتن دبیراعظم از دفتر مخصوص شاید همین باشد چه او مثل این بود که خود را طلبکار مى داند زیرااز آغاز ظهور رضاشاه با وى همکارى داشت و خود رااز پیروان صادق و صمیمى او مى دانست و پیوسته شان او را و مداخله او را درامور فزونتر مى خواست .اما پس از تغییراوضاع و بعدازاین که وزیر جنگ و رئیس الوزراء سابق از تخت سلطنت داریوش بالا رفت باز مى خواست همان نقش را بازى کند و همان محرومیت و خصوصیتى را که هنگام وزارت جنگ با وزیر جنگ داشت بکار بندد.
شاه از رئیس دفتر مخصوص خودمى خواست رئیس دفتر مخصوص باشد ولاغیر. هرگونه سیاست بافى وابراز راى شخصى و بکار بستن نظرى و سیاستى جز آنچه شاه مملکت اتخاذ کرده است نوعى گستاخى و خلاف انضباط مى دانست و از همین روى پس از برکنارى دبیراعظم شکوه الملک را تا آخرین دقایق سلطنت خود نگاه داشت زیرا شکوه الملک چنین واسطه اى بود بدون تخلف و با درستى میان مراجعه کنندگان و شاه رابطه بود نه از خود چیزى مى افزود و نه چیزى مى کاست و تا از او چیزى نمى پرسیدند رایى از خود ظاهر نمى ساخت . دبیراعظم بدین علت و در نتیجه جدائى که میان او یزدان پناه در گرفته بوداز کار برکنار شد ولى چون گناهى مرتکب نشده بود و فقط باب ذوق و سلیقه شان نبوداو را بکارهاى دیگر چون وزارت پست و تلگراف و ایالت
فارس و خراسان فرستادند.
بنظرم رفته رفته چنین حساسیتى نسبت به تیمورتاش پیدا شده بود و نخستین دفعه اى که آن رااحساس کردم شاید در سال 1308 یا 1309 بود. از دفتر مخصوص تلفنى شد و مرحوم شکوه الملک میل داشت مرا ببیند. شکوه الملک بشخص من مهر و علاقه داشت ولى نه این حد که دراوقات کار و پیش از ظهر دلش برایم تنگ شده باشد.
چند روز قبل ساعت 8 بامداد وزیر دربار بعنوان سرکشى به وزارت دارائى رفته بود و در شفق سرخ مقاله اى دراین باب درج شده بود که این عمل را مى ستود زیرا در آن تاریخ هنوز حاج مخبرالسلطنه رئیس الوزراء جاى میلسپو نقش رئیس کل دارائى راایفا مى کرد وابدا بذهن من خطور نمى کرد که رئیس دفتر مخصوص مى خواهد دراین باب چیزى گوید ولى از قضا موضوع ملاقات با شکوه الملک همین امر بود یعنى ابلاغ پیغامى از طرف اعلیحضرت . پیغام تقریبا بدین مضمون و بهمین سادگى واختصار بود. آقاى شکوه الملک گفت :اعلیحضرت پس از خواندن مقاله اى که در شفق سرخ را جمع برفتن تیمورتاش بوزارت دارائى درج شده بود فرمودند:[ به دشتى بگو آیا تصور مى کنى غیراز من کسى هست یا کارى میکند...؟] 7 .
چنانکه ملاحظه مى فرمائید اصل شاه محورى ازارکان اساسى تشکیل دهنده محتواى کتب تاریخى وابسته بدربارها بوده است . روى این انحراف است که تواریخ دربارى همیشه از پرداختن به موضوعاتى مانند تحولات اجتماعى نهضتهاى مردمى و ضداستبداى ابتکارات و نوآورى هاى مردمى در شئون مختلف زندگى اجتماعى واقتصادى عاجز و خالى بوده اند. آنچه که دراینجا نقل شد فقط بعنوان ارائه نموده بود باى پژوهش بیشتر و گردآورى نمونه هاى افزون ترى بایداین تواریخ را مورد مطالعه مفصل قرار داد .
4. گذشته گرائى و باستان ستائى
نگاه به گذشته و کاوش در ریشه ها و سوال ازاین که از کجا آمده ام و ... از خصوصیات فطرى هرانسانى است و هرگز یک امر نکوهیده نیست . لکن فرق واضح
است میان[ گذشته کاوى] و[ گذشته گرائى و گذشته پرستى] . واز جمله خصوصیات محتوائى تاریخنگارى دربارى پناه بردن به گذشته هاى دور و جهان باستان به معناى دوم یعنى به مفهوم[ گذشته پرستى] مى باشند.
مورخان دربارى همیشه براى این که[ سلطنت] را یک امر ثابت در تاریخ یک ملت جلوه بدهند و براى این که به ملت تحت سلطه پادشاهان به باورانند که نباید در فکر آزادى خوداز چنگ استبداد شاهان باشند زندگى پادشاهان قدیم را هر چه با شکوه تر و در لفافه غلو و مبالغه ترسیم مى کرده اند.این عمل مورخان دربارى انگیزه دیگرى نیز داشته است و آن این که اینان مى خواسته اندازاین رهگذر حقارت زندگى نکبت بار موجود مردم در تحت سلطنت شاهان را با برخ کشیدن عظمت گذشته ها و ستایش آن به نحوى جبران کرده و کمبودهاى روانى ملت را به نحوى بر طرف نمایند. جذابیت وانگیزه بخشى انى عامل بقدرى نیرومند بوده است که گاهى برخى از روشنفکران ناوابسته بدرها را نیز بطور ناخودآگاه در مسیر باستان ستائى و خدمت بدر بارها مى ساخته است .
استاد شهید مطهرى رضوان الله علیه دراین رابطه سخنى ژرف و زیبا دارد:
[روشنفکر جامعه عقب مانده تصمیم گرفته است با صمیمیت به ملت خود بپردازد ولى چون موجودى ملت را آمیخته با بدبختى و پریشانى و جهل و عقب ماندگى مى باید به سوى روزگارى از تاریخ ملت خود مى رود که در آن جلال و شکوه مجد و عظمتى یا حداقل زرق و برق سراغ بگیرد. بدین جهت یک باره جامعه حالیه را با تمام دلبستگى هایش رها مى کند واز فراز قرنها قرنهائى که همراه با آدمهاى خود زنجیروار سلسله علت و معلول روزگار فعلى را ساخته است پرواز مى کند و بر هزاران سال قبل خیز بر مى دارد واگر در تاریخ واقعى ملت خود چنین روزگارى را نیابد به سوى افسانه هاى کهن مى رود]. 8
بدینگونه است که بذر شیوه باستان شناسى و گذشته گرائى درافکار جامعه کاشتهه مى شود. مورخان دربارى دراین میان بیشترین نقش را ایفا کرده و بیشترین سود را در تثبیت پایه هاى حکومت سلاطین و توجیه وضع اسفبار موجود در سایه گرایش به
گذشته عاید دربارها مى کنند. روى همین اصل است که مى بینیم دراوج شکوفائى اندیشه هاى انقلابى و مطرح شدن ارزشهاى ضد دربارى در بین مردم در زمان قاجاریان شاهزاده تحصیل کرده و دربارستائى همچون[ جلال الدین میرزا] - پسر فتحعلى شاه قاجار - قلم بدست گرفته و کتاب[ نامه خسروان] را در شرح حال سلاطین قدیم ایران و شکوهمند جلوه دادن زندگى پادشاهان عصر باستان به زبانى غیراز زبان رایج مردم و روشنفکران زمان برشته نگارش مى کشد. و عجب تراین که رژیم سلطنتى پهلوى نیز چنین کتابى را به مناسبت[ پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوى] تجدید چاپ مى کند. چرا که رسالت آن باستان ستائى و سوق دادن اندیشه هاى مرمد به گذشته هاى دوراست واین هدفى است که هر دو بار در هر صورت خواهان تامین آن هستند 9 .
باستان ستائى و گذشته گرائى دژى است که در زمان قاجارها روشنفکران غرب زده اى همچون میرزا آقاخان کرمانى دراثر واقع شدن در طلسم غربزدگى بدان پناه مى بردند و ناز پروردگان قلم بدست دربار نیز براى منحرف ساختن ذهن واندیشه مردم ازاندیشه آزادیخواهى اسلام گرائى و مشروطه طلبى بسوى اهداف غیراصیل مروج آن بودند لذا در میان مورخان وابسته به هر دو دربار (قاجار و پهلوى )این محتوا پذیرفته شده بود.
لکن بااین همه باید گفت که دربار پهلوى کوششهاى بسیارى به عمل آورد تا آن را رواج دهد. دربار پهلوى باستان ستائى را باانگیزه اسلام ستیزى و تقویت ناسیونالیسم انحرافى درایران ترویج مى کرد.از کاوشهاى باستان شناسانه جهت دار آثار باستانى ایران گرفته تا حذف تاریخ هجرى اسلامى برگزارى جشنهاى دو هزار و پانصدساله و ترویج زردشتى گرى و میترائیسم و چاپ و نشر مقالات و کتابها و برگزارى سمینارها و غیره همه و همه ناشى از سیاستهاى اسلام ستیزى و باستان ستائى دربار پهلوى بود. تلاشهاى نامیمون و تحریفگر عوامل سیاسى و فرهنگى آنان دراین زمینه حجم انبوهى از نوشته ها را پدید آورده است که همه آنها جهتى باستان ستایانه باانگیزه اسلام ستیزى دارند. عوامل فعال فرهنگى
دربار پهلوى بویژه بعداز کنفرانس آموشى رامسر در هت ترویج مفاهیم وارزشهاى ایران باستان (در مقابل ارزشهاى اسلامى ) بسیج شده و گاهى بر تامین این منظور بزرگترین شخصیتهاى آنان به خواهش و در یوزه به نزداهل قلم مى رفتند تا بااستفاده ازاطلاعات تاریخى آنان این بازار تحقیق را هر چه گرم تر سازند. محمد محمدى یکى ازاساتید دانشگاه تهران و نویسنده کتاب[ فرهنگ ایرانى پیش از اسلام] 10 در مقدمه کتاب یاد شده راجع به انگیزه تجدید چاپ کتاب یاد شده از طرف دانشگاه تهران چنین مى نویسد:
[ در آبان ماه سال گذشته 1354 ه. (2534 ش). جناب آقاى دکتر نهاوندى رئیس دانشگاه تهران ضمن نامه اى اظهار تمایل نمودند که با توجه به تصمیمات کنفرانس آموزشى رامسر درباره اشعه فرهنگ ملى دانشگاه تهران این کتاب را سریعا تجدید چاپ نماید و در سلسله انتشارات خود منتشر کند وازاین که مسامحه در چنین مطلبى آن هم از مقامى که همیشه و در همه جا در خور تجلیل واحترام است نه شرطادب بود و نه جایز بخصوص که سخن ازاشاعه فرهنگ ملى هم در میان بود که خود تعهدى دیگر راایجاد مى کرد لذا براى جواب چند روزى مهلت خواستم تا با مراجعه اجمالى به یادداشتها و]... 10 .
در کتاب[ راهنماى طرحهاى پژوهشى علوم انسانى واجتماعى سال 2534 شاهنشاهى] طرحهاى پژوهشى مربوط به باستان شناسى و تاریخ در آن سال مندرج مى باشد ملاحظه این طرحها و بودجه هاى هنگفت اختصاص داده شده نشانگراین است که رژیم پهلوى و مورخان وابسته بدربار چه تلاش پرحجم و سنگین را در جهت گذشته گرائى و باستان ستائى انجام 11مى داده اند
دراینجا بحث را بیش ازاین طول نمى دهیم فقط متن کامل[ برنامه اجلاسیه دوم کنگره تاریخ و فرهنگ ایران] را که در آبان ماه سال 1349 ه.ش در تهران برگزار شده عینا درج مى کنیم تا عناوین و محورهاى مورد بحث آن کنگره که در جهت باستان ستائى واسلام ستیزى طرح ریزى شده معلوم گردد.این کنگره از تاریخ دوازدهم آبان ماه روز سه شنبه تا روز پنجشنبه همان ماه بگزار بوده و برنامه دقیق آن از
این قراراست :
سه شنبه داوزدهم دهم آبان ماه
ساعت 2.1 18 تا 2.201
تالار شماره 1
1. سخنرانى آقاى فرهاد آبادانى درباره[ تمدن مادها] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى مراداورنگ درباره[ ریشه آیین مهراز دیدگاه فرهنگ ایران] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت .
5. پذیرائى .
تالار شماره 2
1. سخنرانى آقاى محمدعلى امام شوشترى درباره[ سازمانهاى دولتى روزگار کیان] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى بابک راد درباره[ زمینه پیدایش شاهنشاهى در ایران] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت .
5. پذیرائى .
تالار شماره 3
1. سخنرانى آقاى محمدابراهیم باستانى پاریزى درباره[ روایات ایرانى و شرقى در باب کورش کبیر و پیدایش هخامنشیان] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى بانو شیرین بیانى درباره[ پژوهش پایگاه تمدن هخامنشى] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت .
5. پذیرائى .
تالار شماره 4
1. سخنرانى بانو ملکزاده درباره[ تاریخ ماد به استناد کتیبه ها و کنده کاریها و مهرها] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى احمد تاج بخش درباره[ اوضاع اجتماعى ایران پیش از هخامنشیان] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت .
چهارشنبه سیزدهم آبان ماه
ساعت 2.1 18 تا 2.1 20
تالار شماره 1
1. سخنرانى آقاى موبد سهراب خدابخشى درباره[ شخصیت تاریخى کوى ویشتا سپه پشتیبان زرتشت] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى على سامى درباره[ کشاورزى ایران در دودمان پیش از هخامنشیان] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت . پذیرائى .
تالار شماره 2
1. سخنرانى آقاى شاهپور شهبازى درباره[ حدود سازمانهاى دولتى شاهنشاهى ماد] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى جلیل ضیاءپور درباره[ تاریخ و فرهنگ ایران پیش از هخامنشیان و زمینه پیدایش شاهنشاهى درایران] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت .
5. پذیرائى .
تالار شماره 3
1 سخنرانى آقاى ابراهیم صفائى درباره[ زمینه چیرگى کورش برلیدى] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى حسنعلى ممتحن درباره نظرى به تاریخ روابط ایلام با همسایگان ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج تا هشت .
5. پذیرائى .
تالار شماره 4
1. سخنرانى آقاى محمدجواد مشکور درباره[ زادگاه زردشت] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. سخنرانى آقاى خدایار محبى درباره[ خدا درافسانه هاى یونان و فرهنگ ایران هخامنشى] ساعت هفت و پانزده تا هفت و چهل و پنج دقیقه .
4. پاسخ به پرسشها ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تا هشت .
5. پذیرائى .
پنجشنبه چهاردم آبان ماه
ساعت 192 18 تا 2.1 20
تالار شماره 1
1. سخنرانى آقاى فرخ ملک زاده درباره[ یگانه آتشدان بجا مانده از دوران ماد و هخامشى در کاپادوکیه] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. پذیرائى .
تالار شماره 2
1. سخنرانى بانو مهوش نیکجو درباره[ اهمیت اجتماعى مبارزات قوم ماد بر علیه توسعه نفوذ سیاسى دولت مقتدر آشور واقوام مهاجم به منظور تشکیل یک حکومت ملى در سرزمین ایران] ساعت شش وسى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. پذیرائى .
تالار شماره 3
1. سخنرانى آقاى مجید یکتائى درباره[ تمدن سرزمین خنیرث و بین النهرین] ساعت شش و سى دقیقه تا هفت .
2. پاسخ به پرسشها ساعت هفت تا هفت و پانزده دقیقه .
3. پذیرائى 12 .
از مجموع آنچه که تااینجا نگاشته شد این نتیجه بدست آمد که باستان گرائى از ویژگیهاى تاریخنگارى دربارى معاصر بوده است و عوامل فرهنگى دربار بویژه در دوران پهلوى آن را در مقابل اسلام بعنوان یک اسلحه فرهنگى به کار مى بردند.
اسلام ستیزى
از مطالبى که تحت عنوان گذشته گرائى و باستان ستائى گفته شد آشکار گردید که تاریخنگارى دربارى معاصر بویژه در زمان پهلوى معارضه و ستیز با دین مقدس اسلام و مفاهیم وارزشهاى اسلامى را در راس اهداف فرهنگى و سیاسى خود قرار داده بود. عوامل مزدور دربار این هدف خود را بطور عمده از رهگذر تاریخنویسى و به اصطلاح تحلیلهاى تاریخى پى گیرى مى کردند. آنان کوشش مى کردند مساله وروداسلام به ایران را بگونه تحریف شده و وارونه مطرح کرده و به آن جنبه معارضه عرب و عجم و تازى وایرانى بدهند و جنبه هاى عقیدتى آن را سلب کنند. لذا کوشش مى کردند که اولااسلام را[ تحمیل شده] وانمود کنند که با هجوم و حمله اعراب به ایران واردایران شده و مردم آن را نپذیرفته اند.
ثانیا مى خواستند چنین وانمود کنند که آفرینشهاى ادبى مردم مسلمان ایران مانند شاهنامه فرودسى و نیز برخى اندیشه هاى عرفانى و فلسفى آنان همچون مکتب فلسفى شیخ اشراق ناشى از روحیه گریزازاسلام مردم ایران بوده است . و یاارائه چنین مطالب بى پایه اى در قالب تاریخنگارى سخن از کلمات خوش آب و رنگ و بى محتوائى همچون[ دو قرن سکوت] وامثال آن به میان آورده و در قالب[ عرب ستیزى] مبارزه با اسلام و در نتیجه باستانى ستائى کرده اهداف فرهنگى و سیاسى دربار را تامین مى کردند .
فیلسوف و مورخ آگاه استاد شهید مرتضى مطهرى در صدد معارضه با این اندیشه ها واین مورخان درآمده و یا نگاشتن کتاب پرارج و ماندنى خود به نام[ خدمات متقابل اسلام وایران] حقایق تاریخى مربوط به اسلام وایران را به نمایش گذاشته و پرده تزویر عوامل دربار و فریب خوردگان روشنفکرنماى آن زمان را عقب زد و به همگان نشان داد که این نوع مطالب بافته ذهن علیل دشمنان اسلام است . 13
رهبربزرگوارانقلاب اسلامى امام خمینى نیز در زمینه افشاگرى و رسوا ساختن دربار پهلوى و عوامل مزدور آن که معارضه و ستیز بااسلام را تحت عناوینى از قبیل ملى گرائى و گذشته گرائى وامثال اینها ترویج مى کردند چنین فرموده است :
[...اینها تبلیغاتى بوده است تلقیناتى بوده است ازابرقدرتها که مى خواستند ما را بچاپند شده است و مع الاسف بعضى ازاشخاص مسلمان صحیح هم باورشان آمده است . در چندین سال قبل - محتمل است گمان مى کنم زمان رضاخان بود - یک مجمعى درست کردند و یک فیلمهایى تهیه کردند ویک اشعارى گفتند و یک خطابه هایى خواندند. براى تاسف ازاین که اسلام برایران غلبه کرد. عرب برایران غلبه کرد. شعر خواندند فیلم نمایش گذاشتند که عرب آمد و طاق کسرى و مدائن را گرفت و گریه ها کردند. همین ملیها این خبیثها گریه کردند دستمالها را در آورده اند و گریه ها کردند که اسلام آمده و سلاطین را سلاطین فاسد را شکست داده واین معنا در هرجا به یک صورتى به ملتها تحمیل شده . در ممالک عربى عرب باید چه باشد.این تلقین است این مخالف با قرآن است . در ممالک غیر عربى هر کدام
ملت خودشان باید جلو باشد 15این بر خلاف تعلیمات اسلام است .این چیزى است که ابرقدرتها آرزوى آن را مى کنند و کرده اند و عمل کرده اند و حتى اینها غلبه کردند در جنگ دوم بر عثمانى عثمانى را تکه تکه کردند شاید قریب بر 15 کشور کردند و هر کدام را یک نوکرى از خودشان گذاشتند و مع الاسف آنهایى که اساس مطلب را مطلع نبودند آنها هم به این مسائل اهمیتى نمى دادند الان هم نمى دهند]... 14 .
چنانکه مى دانیم از شیوه هاى مورخان دربارى در معارضه و ستیز بااسلام یکى ریختن اشگ تزویر براى عظمت ایران باستان است که بدست اعراب از بین رفته است و دیگرى این که دستاوردهاى فرهنگ و تمدن اسلامى را به ملتها واقوام منتسب مى کنند و نه به خود[ اسلام] غرب زده ها و دربارى هاى جهان عرب تمدن اسلامى را [تمدن عربى] مى نامند و دربارى هاى ایران نیز کوشش داشتند آثاراسلام درایران مانند: مساجد مدارس و دیگر مظاهراسلامى را بعنوان[ آثار قومى و ملى ایران] معرفى کنند و نه[ آثاراسلام] . دراین باره مراجعه به متون رسمى[ سازمان ملى حفاظت آثار باستانى ایران] بسیار گویاست .
حرکتهاى اسلام ستیزى رجال فکرى و فرهنگى وابسته به دربار پهلوى در ابعاد گسترده و زمینه هاى مختلف آنچنان آشکار و آمیخته به غرض و کینه بود که حتى دانشمندان منصف غیرمتعصب نسبت به اسلام را نیز وادار به عکس العمل وافشاگرى مى ساخت . مرحوم جلال آل احمد ازاین نمونه هاست که درباره برنامه هاى اسلام ستیزى و باستان شناسى رجال دربار چنین مى گوید:
[ این نهضت نمائى که هدف اصلى شان همگى این بود که بگویند حمله اعراب (یعنى ظهوراسلام درایران ) نکبت بار بود و ما هر چه داریم از پیش ازاسلام داریم و ... مى خواستند براى ایجاداختلال در شعور تاریخى یک ملت اریخ بلافصل آن دوره (یعنى دوره قاجار) را ندیده گرفته و شب کودتا را یعنى کودتاى رضاخان را بچسبانند به دمب کورش واردشیر انگار نه انگار که دراین میانه هزار و سیصد سال فاصله است] 16 .
6. قوم پرستى و نژادگرائى
تاریخنگاران دربارى علیرغم این که محور و موضوع کتب تاریخى را عملا سلاطین و دربارها قرار مى دهند بر روى[ نژاد و قوم] نیز تاکید و در ترویج و تثبیت آن سرمایه ها صرف مى کنند.البته باید توجه داشت که این ویژگى خاص تاریخنگاران دربارى معاصر مى باشند مورخان دربارى قدیم اگر روى نژاد و قوم تاکیدى هم داشتند در مقابل مهاجمات خارجى بود. چنانکه رومى ها همه مردم غیر رومى را[ بربر] مى نامیدند و بدینوسیله روى قوم رومى تاکید مى ورزیدند. عربها نیز هر غیر عرب رااز باب تحقیر[ عجم] مى نامیدند واین روش کم و بیش در میان هر قوم و ملتى به نحوى ازانحاء جلوه داشت .
لکن در تاریخ معاصر پادشاهان و حکام مسلط بر مردم آفریقا آسیا که خود عوامل دست نشانده استعمار غربى بودند وارزشهاى تلقینى و تحمیلى نان را نشخوار مى کردند تحت تاثیر سیاستهاى استعمارگران به ناسیونالیسم روى آوردند و گاهى به حدت و شدت آن را تبدیل به [قوم پرستى] و نژادگرائى افراطى کردند. باستان شناسان و مورخان با کاوش و پژوهش درابنیه و آثار پیشینیان دست به احیاء ملتهاى مرده باستانى زدند و در هر گوشه از خاک آسیا و آفریقا ناگهان[ ملتى] زائیده شد که نام خود رااز جهان باستان اخذ کرده بود. مانند بسیارى کشورها و دولتچه هاى شمال آفریقا و خاورمیانه عربى که هر کدام نام ویژه اى بر خود نهاده و در مقابل حکومت یکپارچه جهان اسلام که همان دولت عثمانى باشد علم استقلال برافراشتند.این قوم پرستى ها و نژادگرائى ها براى مقابله با وحدت اسلامى واز بین بردن یکپارچگى حاکم برامت محمدى (ص ) بود.
البته در دورانهاى گذشته نیز ملت گرائى اقوام مسلمان تحت نام [شعوبیگرى] در مقابل ظلم واجحاف نژادى حکام بنى امید و بنى عابس سابقه داشته است لکن شکل جدید آن یعنى [ ملى گرائى] در برابراصل اسلام ارمغان استعمار عرب است در حالى که شعوبیگرى اقوام مسلمان عبارت بودازابراز هویت واستقلال
اسلامى - ملى در برابر نژادگرائى عربى بنى امیه و بنى عباس نه برابراسلام . واصولا شعوبیه نام خود را از قرآن مجید وازاین آیه شریفته گرفته بودند که مى فرماید: [ یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر وانثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفواان اکرمک عندالله اتقیکم]. 17
یعنى اى مردم ما همه شما رااز ى تر و ماده آفریدیم و سپس بصورت قبایل واقوام و ملتها و شعوب مختلف قرار دادیم تااز هم بازشناخته شوید عزیزترین شما در نزد خداوند فقط پرهیزکارترین شماست .
روى این اصل شعوبیگرى مرادف با قوم پرستى و ناسیونالیسم بمعناى امروزى آن نبوده است .این مفهوم جدید دستاورد غرب مى باشد که در بارها نیز در مقابل اسلام روى آن تبلیغ بسیار کرده و مى کنند و جهت گیرى کتابهاى تاریخى درایران معاصر و همه جهان اسلام بر روى تفکیک هویت ملى هر قوم از هویت و سرنوشت عمومى امت واحده اسلامى بنیانگذارى شده است . مورخان اعراب در صدد نبش قبر و ترویج آثار اقوام منقرضه اى همچون سبا و ثمود وانباط و فنیقى ها و غیره هستند. مورخان دربارى ایران نیز در صدد نبش قبر فرهنگ بت پرشتى میترائیسم و ثنویت زردشتى گرى ماد و عیلام و هخامنشى و غیره بوده اند و با سرمایه هنگفت دربار پهلوى و حمایت استکبار جهانى و صهیونیسم بین المللى قوم گرائى را محوراصلى و قاعده عدول ناپذیر هر نوع تاریخنویسى قرار دادند.
کتب تاریخى معاصرایران آنچنان پرو آکنده از گرایش تند قوم گرائى منفى است که نیازى به نمونه آوردن نمى باشد هر نوشته تاریخى متعلق به مورخان دربارى و روشنفکران غربزده را که باز کنید فریاد ملى گرائى شاهنشاهى رااحساس مى کنید که دراشکال مختلف تبلور دارد. این مطلب محسوس و آشکاراست و نیازى بارائه نمونه واثابت ندارد آنچه که مهم است این است که نقش استکبار جهانى و بویژه صهیونیسم را در شعله ور ساختن و تقویت آتش ملى گرائى و قوم پرستى بدانیم . دراین باره نیز مطالعه انتقادى سفرنامه هاى غربیان به ایران به اطلاعات ما خواهدافزود. بویژه کتابهائى از نوع سفرنامه وامیرى و خاطرات مستمر همفرانگلیسى میزان
نقش غرب درایجاد آتش شوم قوم پرستى در بین مسلمانان در حوزه هاى سیاسى و فرهنگى را بوضوح به ما نشان خواهد داد .
دراینجا سندى رااز[ ماهنامه دبیرخانه مرکزى جشن هاى دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهى ایران شهرستان جهرم] نقل مى کنیم که در سال 1339 ه.ش . منتشر شده و نشان دهنده نقش صهیونیسم در راه اندازى و ترویج حرکتهائى از نوع جشنهاى دو هزار و پانصدساله است . مطالب آن در صفحه 22 چنین آغاز مى شود:
کنگره بین المللى یهود :
در ماه اوت سال گذشته کنگره بین المللى یهود که هر پنج سال یک بار از نمایندگان یهودیان کلیه کشورهاى جهان تشکیل مى شود با شرکت نمایندگان پنجاه کشور دراستکهلم پایتخت سوئد تشکیل گردید. دراین کنگره که از دوم تا دوازدهم اوت 1969 (10 تا 20 مرداد 1337)ادامه داشت در تعقیب گزارش هیئت نمایندگى یهودیان ایران قطعنامه ذیل به صورت اولین قطعنامه کنگره در جلسه یازدهم اوت 1959 (19 مرداد 1338) به اتفاق آراء به تصویب رسید
مجمع عمومى کنگره جهانى یهود توسط هیئت نمایندگى یهودیان ایران در کنگره اطلاع یافت که اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران و دولت آن کشور مقرر داشته اند در سال 1961 مراسم یادبود دو هزار و پانصدمین سال تاسیس شاهنشاهى ایران به دست کورش کبیر برگزار گردد.
مجمع عمومى کنگره یهود با توجه به اهمیت مقامى که کورش کبیر در تاریخ ملت یهود دارد شوراى اجرائیه کنگره را مامور مى کند که به نوبه خوداین یادبود بزرگ را در زمینه بین المللى آن در مورد تجلیل قرار دهد واز تمام سازمانها و جوامع یهودى در سراسر جهان خواستار است که طى با شکوه ترین مراسمى حقشناسى خود را نسبت به خاطره این قهرمان بزرگ تاریخ جهان که در کتاب آسمانى تورات از بزرگوارى او نسبت به ملت یهود سخن رفته است ابزار دارند.
مجمع عمومى کنگره بین المللى یهود ازاین فرصت استفاده کرده و به مناسبت برگزارى این یادبود تاریخى صمیمانه ترین تبریکات خود را به اعلیحضرت همایون
شاهنشاه ایران و ملت ایران تقدیم مى دارد.
پس از صدوراین قطعنامه از طرف کمیته مجریه کنگره مفاد آن به تمام سازمانهاى در پنجاه و هشت کشور جهان رسمااطلاع داده شد تا شروع به تهیه مقدمات شرکت خود دراین یادبود کنند. در همان ضمن دراورشلیم که مقر رسمى دولت اسرائیل است کمیته اى براى اداره فعالیت جهانى یهود جهانى دراجراى قطعنامه کنگره مرکب از اعضاء ذیل تشکیل گردید:
نماینده مخصوص رئیس جمهور نمایندگان وزارت امور خارجه وزارت فرهنگ نماینده کنگره جهانى یهود نماینده دانشگاه نماینده آژانس یهود نمایندگان انجمن روزنامه نگاران نمایندگان اتحادیه مهاجرین ایرانى و شهردارى اورشلیم و روزنامه فارسى ستاره شرق که در تل آویو منتشر مى شود.
احتمال مى روداین کمیته تحت سرپرستى عالیه رئیس جمهورى اسرائیل قرار گیرد. رئوس برنامه کاراین کمیته عبارت است از:
1. تشکیل جلسات کنفرانس در کشورهاى مختلف جهان به مناسبت این یاد بود.
2. تدوین تاریخ مربوط به کورش براساس منابع ماخذى که در کتاب تورات مندرج است و معرفى شخصیت کورش از نظر تاریخ اجتماعى و سیاسى . این تاریخ به فارسى و چندین زبان دیگر ترجمه خواهد شد.
3. تدوین برنامه مخصوص براى تدریس در مدارس یهود درباره این یاد بود.
4. نامگذارى خیابانها و میدانها و موسسات اجتماعى ملى در پایتختها و شهرهاى مختلف به نام کورش .
5.اجراى برنامه هاى رادیوئى و تلویزیونى در کشورهاى مختلف .
6. شرکت کارخانه هاى فیلم بردارى در تهیه فیلمهاى مربوط به کورش .
7. فعالیتهاى بین المللى مطبوعاتى .
8. تخصیص بورسهائى به نام کورش کبیر دراسرائیل براى مطالعات و تحقیقات فرهنگى .
مرکز کمیته مرکزى جشنهاى کورش کبیر در شهراورشلیم است . دبیرخانه مرکزى
جشنهاى شاهنشهاى درایران کمیته مرکزى ایران را در جریان کارهاى کمیته اسرائیل که اجراى برنامه آن به طور مستقل صورت مى گیرد خواهد گذاشت. 18