نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نگاهى به اصول کلى قانون اساس (3)
آنگاه که درفش کاویانى به زمین افتاد و باد مخالف شن و خاک صحرا را به چشم ایرانیان فرو ریخت و عرصه بر آنان تنگ شد و رستم سردار نامى ایرانیان نه در خشکى و در حال مقاومت که در آب و در حال فرار کشته شد یزد گرد سوم تخت و ودیهیم خود را رها کرد و به آسیاب پناه برد ناقوس مرگ امپراطورى ساسانى توسط فرزندان خداجوى صحرا به صدا در مد. مردم از جور خسروان و موبدان رهائى یافتند و به مقام انسانى خویش عروج کردند و پیام حجاز را سروش خدائى دانستند دانستند و به دل پذیرا گشتند. ثروت عظیم و دانش اداره کشور و هر آنچه مقدورشان بود با خرسندى تقدیم رسولان آیین تازه کردند و باامید به افق هاى روشن زندگى نوینى به دوراز چشم خسروان و موبدان آغاز کردند.اما دیرى نپایید که در مرکزاسلام تحولاتى پدیدار گشت . به گفته مودودى[ تبدیل خلافت به ملوکیت] که این امر سبب شد چهره کشور پهناور پهناوراسلامى بخصوص قسمتى که سرزمین ساسانیان ضمیمه شده بود عمیقا دگرگون شود. حکمرانان - مانند زنبورهاى عسل که روى گل مى نشینند خاموش مى مانند - وقتى که روى گنج هاى بادآورده نشستند خاموش شدند و شعارها بخصوص شعارى که در هنگامه ورود به ایران روى آن تکیه مى کردند[اخراج العباد من عباده العبادالى عباده الله] 1 به بوته فراموشى سپردند و براى رسیدن به امیال حیوانى دقیقا خلاف آن عمل کردند.این حرکت ضدانسانى سبب گردیدایرانیان ادوار طولانى را در بند حکومت هاى استبدادى ملوک الطویفى و غارتگران بیگانه گرفتار شوند. تااین که تحولى عظیم و شگفت در سایه انقلاب دینى پروتستانتیسم به پیشوائى لوتر آلمانى و کالون فرانسونى وانقلاب اجتماعى سیاسى به راهبرى فکرى روسو ولتر و مونتسکیو در غرب پدیدار گشت . به پیروى از غرب علم مشروطیت به نام دفاع از حقوق اساسى توسط افرادى چون طالبوف ملکم خان آخوندزاده و کرمانى برافراشته شد. شعارهاى زیباى روشنفکران مشروطه خواه در جو خفقان زده و مصیبت کشیده آن روزگار علماء بستوه آمده ازاستبداد و به تبع آنان مردم را به مشروطه جذب کرد و به پشتیبانى ازاین حرکت پرداختند. نهضت به پیروزى رسید و قانون اساسى تنظیم گردید. بارقه اى ازامید به رهائى در دلها پرتوافکند. مردم درانتظار ثبات و بهره بردارى از گرماى آفتاب یک باره متوجه شدنداز آب به سیلاب پناه آورده اند که مضرابى دیگراست براى به بند کشیدن آنان زیرا درک کردند که اساسا وروداندیشه مشروطیت به ایران از سرعشق به مردم این سامان و آزادى آنان نبوده بلکه حاکمیت بخشیدن به نظام صنعتى غرب فلسفه حرکت را تشکیل مى داده است که این را مى شوداز نگرش تحقیرآمیز آنان به انسان شرقى که در سخنان مونتسکیو - رهبى فکرى دموکراسى غرب - متجلى شده است به خوبى فهمید :
[ در آسیا روحیه بردگى حکمفرماست . روحیه اى که هرگزاز آن جدا نشده است . در تاریخ تمام ممالک این قاره ممکن نیست حتى یک نشانه یافت که دلیل بر وجود روحى آزاد باشد. در آنجا هیچ گاه شهامتى جز شهامت براى احساس بردگى یافت نخواهد شد] 2 .
دگربار ابرهاى تیره یاس همه جا را فرا گرفت . آگاهان جامعه یا به درون خزیدند وانزوا گزیدند یا مهر سکوت شکستند و به ناچار بر چوبه دار بوسه زدند. دیکتاتورى خشن تر و مدرن تراز قبل دراین سرزمین مظلوم چهره نمود. به سختى و فلاکت روزها بر سر روزها مى گذشت و مردم درانتظار منجى و[ مردى که رنجیر غلامان بشکند] تااین که چشمان آنان به دیدن مردى از تبارابراهیم که دلى لبریزاز عشق به انسانها و آزادى آنان داشت فروغ یافت واز روزن زندان از دور واز میان گرد و غبار راههاى فراموش شده مردى را بسان کوه استوار که آهنگ از هم گستن بند غلامان را داشت مشاهده کردند.آرزوى اقبال بزرگ تحقق پیدا کرد.
[مى رسد مردى که زنجیر غلان بشکند دیده ام از روزن زندان شما] 3
شمس تحول دمید قلعه ها و دژهاى نظام شاهنشاهى فرو ریخت دیواستبداد به بند کشیده شد دستان به خون آلوده استعمار قطع شد جمهورى اسلامى براراده پولادین مردمان این مرز و بوم استوار گشت در سپیده دم پیروزى نمایندگانى آشنا به درد و رنج و برخاسته از متن توده ها با قلبهائى آکنده از مهر و عطوفت و عشق به آزادى و اعتقاد به کرامت و شخصیت انسان به تدوین قانون اساسى همت گماردند آزادى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ریشه اى و بنیادى است که از نگرش اسلام - پایه بینش نظام جمهورى اسلامى - به انسان مایه مى گیرد. انسان دراعتقاداسلام آفریده اى آزاد و حاکم بر سرنوشت خویش و سازنده آن است[ ان لایغیر مابقوم حتى یغیروا مابانفسهم] 4 و داراى کرامت وارزشهاى والا و خلیفه خدا در زمین و مستعد تعالى نا محدود و شایسته تقرب به خداست .
قانون اساسى به آزادى انسان به عنوان یک حق طبیعى که اقتضاى کرامت و خلیفه الهى واستعدادهاى درونى اوست مى نگرد.این نگرش هنگامى جلوه مى کند که هیچ انگاشتن کرامت انسان و آزادیهاى او در طول تاریخ روشن شود.ازاین باب ما گوشه اى از قضیه را به اجمال تحت عنوان [ اسارت انسان در گستره تاریخ] مى نمایانیم و آنگاه از[ آزادى اندیشه] که زیربنا و شالوده دیگر آزادیهاست بحث مى کنیم و در شماره آینده[ عرضه فکر در محدوده مسائل سیاسى] را مورد بررسى قرار مى دهیم .
اسارت در گستره تاریخ
انسان براى رام کردن طبیعت و بهره بردارى از آن و رسیدن به امیال غیرانسانى به کثیف ترین اعمال که همان به بند کشیدن هم نوعان خویش باشد دست یازیده است . تاریخ بشر مشحون از جنایاتى است که ازاین راه برانسانها رفته است .چه زندگى هائى که به دست اهریمنانه لجام گسیختگان تاریخ همچون خاکستر و غبار به باد فنا رفتند. چه انسانهائى که زنده زنده پوست شدند و براثر شکنجه پشتشان جرحه جرحه و شکافته شد. چه جوانهائى که جوانى شان را در زیر بار حرمان ها واندوهها گم کردند. چه زبانهائى که توسط اربابان بریده شدند. چه ثروتها و منابع طبیعى که حیات انسان ها بدان بستگى داشت توسط معده هاى دوزخى و سیرى ناپذیر بلعیده شد. فقر و بدبختى با تمام زشتیهایش رخ نموده بدینسان دهشت زندگى آغاز شد و کرامت و شخصیت انسانها بى محابا دستخوش تطاول قرار گرفت .این سهم ناک ترین ضربه اى بود که به فرهنگ و تمدن انسانى وارد آمد.این درنده خوئى آنگاه به اوج خود رسید که نظام اهریمنى برده دارى پا گرفت . برده داران بى فرهنگ اما قلدر به هیچ قانون انسانى در رابطه با بردگان مظلوم پایبند نبودند. زیرا آنها راانسان نمى دانستند. به گفته آلبرماله :
[در نظر قانون غلام یک شخص یاانسان نیست غلام چیزى است]. 5
یا بگفته یکى از مورخین لاتینى :
آلتى است که مى توان حرف بزند بنابراین هیچگونه حقى ندارد 6 .
به همین لحاظ بود که استراحت کار با شرافت بهره ورى از مواهب طبیعت عشق زندگى و حق حیات در به اصطلاح متمدن ترین حکومت ها براى بردگان معنى و مفهومى نداشت . سایه شوم این بى قانونى و رفتار ضدانسانى با بردگان تا بدانجا گسترش پیدا کرده بود که در زمان نرون چنین مرسوم بود که : [ هر وقت اربابى در خانه خود کشته مى شد مى بایست تمام غلامان آن خانه کشته شوند] 7اربابان شکنجه و آزار و حتى کشتن و سوزاندن بردگان را در صورت قصور در کار حق طبیعى خود مى دانستند. آلبرماله در تاریخ رم مى گوید:
[ اگر بنده اى درانجام خدمات اندک قصورى مى ورزید مجازاتهاى شدید گوناگون مى دید چوب و شلاق و مى خورد زنجیر مى شد به آسیابش مى بستند به حفر معادن مى گماشتند در زیرزمینهاى موسوم به ارگاستون حبس مى کردنداگر گناهش بزرگتر بود به دارش مى زدند]. 8
برده دار بخاطر منافع سرشارى که براى اجتماع و خانواده هاى آن روزگار داشت ازارکان اساسى خانواده واجتماع به شمار مى آمد واساسا با زندگى عجین شده بود.
تصور زندگانى بدون برخوردارى از کاربردگان مشکل مى نمود. گوئى برخى ازانسانهاى مظلوم برده آفریده شده اند و در آفرینش تافته جدابافته بودند و سرنوشت آنان اینگونه رقم خورده بود. تحت تاثیر این چنین محیطى است که افلاطون حق دفاع مشروع براى غلامان قائل نبوده و براى دفاع مدنى یعنى مراجعه به محاکم نیز آنان را ذیحق نمى دانست .ارسطو در کتاب سیاست مى نویسد:
[ انواع پست انسانى طبعا غلامند همچنان که براى تمام موجودات پست مقرر شده براى آنان همان بهتر که در زیر فرمان اربابى باشند...از کار بدنى غلامان و چارپایان خدمتى که براى زندگى لازم است حاصل مى شود]. 9
از شواهد تاریخى این چنین بر مى آید که در همان روزگارانى که نظام برده دارى زندگى ها را تباه مى کرد حرکتهائى بر ضداین نظام اهریمنى صورت گرفته است که شورانگیزترین و سالم ترین آن حرکت انبیاءالهى بوده است که برده دارى را پدیده اى زشت و خلاف اصول انسانى خوانده اند و بااحترام به شخصیت و کرامت انسانها به مبارزه علیه این بیمارى مزمن برخاسته اند.ادوارى از تاریخ بشر که صحنه این مبارزات بوده است از پرشکوترین مراحل زندگانى انسان به شمار مى آید. پیامبراسلام ازاوان رسالت خویش جهاد فکرى وسیعى را علیه شالوده و بنیاداعتقادى نظام برده دارى سازمان داد و برساختار مادى آن ضربات مرگبارى را وارد آورد. سخنان روح انگیز آن حضرت در باب مذمت خرید و فروش انسانها مهربانى و عطوفت با بردگان خوراک و پوشاک و علاوه عمل ایشان دراین راستا پایه ها و قلعه هاى نفوذ ناپذیر برده دارى را فرو ریخت و فوج فوج بردگان به آیین انسانى اسلام گرویدند تا آنجا که اربابان و صاحبان برده مى گفتند:
[ ان محمدا قدافسد علینا عبیدنا].
سو و جهت حرکت پیامبر[ص] در آزادى انسانها منحصر به الغاء بردگى نبود بلکه وظیفه داشت [ یضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم] 10 هر غل و بندى که شخصیت و کرامت انسان را مورد تعرض و بى احترامى قرار مى دهد از هم بگسلد وانسان رااز همه چیز برهاند و منقاد خدا سازد. چه در پرتواین انقیاداست که انسان مى تواند کرامت و شخصیت خویش را نگهدارد و خود را در درون دژى مستحکم و خلل ناپذیر محصور کند تا وجودش از تاخت و تاز تطاول گران و نفس سرکش محفوظ بماند .
این یک اصل مسلم است تا پیشانى به آستان او سوده نشود رهیدن از بند بندگى نفس سرکش و زراندوزان زورمند ممکن نخواهد بود. تعلق مهمترین عامل اسارت و زبونى است و رهائى از آن نشان همت بلند. حافظ این معنى را زیبا سروده است :
[ غلام همت آنم بزیرچرخ کبودزهر چه رنگ تعلق بگیرد آزاداست] 11
سرگذشت تلخ لتهائى که بخاطر پیروى از هواى نفس و وابستگى به زیبائى هاى دنیا اسیر دیواستبداد شدند و یااستعمار به آنها لجام زده شاهداین مدعاست .اسلام همت ها را بر مى انگیزد که انسانها در لجه دنیاى فرودین دست و پا نزنند و به سوى آسمان صاف و روشن بال بگشایند و آزادى حقیقى را در آغوش بگیرند.
آزادى اندیشه
خلق زیبائى ها ایجاد تمدن هاى سترگ دست یابى به اهرمهاى عظیم صنعت علوم و دانشهاى دقیق اعتقاد به پیام رسالتهاى آسمانى کرنش در برابر خداى یکتا کشف اسرار طبیعت و تسلط بر آن همه و همه در سایه ساراندیشه انسان سامان یافته است اساسا حقیقت انسان اندیشه است . مولوى اهمیت اندیشه انسانى را اینگونه بیان مى کند:
اندیشه اى اى برادر تو همانما بقى خوداستخوان و ریشه اى گر بوداندیشه ات گل گلشنىور بود خارى تو هیمه گلخنى پس چو مى بینى که ازاندیشه اىهست قائم در جهان هر پیشه اى خانه ها قصرها و شهرها کوهها قصرها و شهرها 5هم زمین و بحر و هم مهر و فلک تن سلیمان است اندیشه چو مور 12
این که خداوند خلعت[ ولقد کرمنا بنى آدم و حملنا هم فى البر والبحر] 13 را به انسان مرحمت کرد وانسان را خلیفه خود در زمین قرار داد[ جعلکم خلائف الارض] 14 به سبب همین اندیشه بود. پس مقام بلندانسان در پرتواندیشه اوست . ناگفته نماند که صرف داشتن اندیشه بدون بهره بردارى از آن ارزشى ندارد و صاحب اندیشه را در جایگاه بلندى قرار نمى دهد.انسان بااندیشه غیر کارا قادر نیست معضلات زندگى را حل ند و به کمال لازم برسد و خود رااز پنجه هاى طبیعت وارهاند. روى این اصل خداوند در جاى جاى قرآن انسانها را به تفکر واندیشه درباره موضوعهاى مفید و سودمند دعوت مى کند. به اندیشیدن در پیرامون پیامبر[ص] براى کشف این مطلب که پیامبر[ص] جنون ندارد بلکه از عقل سلیم برخورداراست 15 و به تفکر درباره آفرینش آسمان و زمین و بین آن دو و بیان این که برخى چون دراین باره نیندیشیده انداز مسیر خارج و به لقاء پروردگارشان کافر شده اند 16 و به اندیشیدن در سرگذشت گذشتگانى که آیات خداوند را تکذیب کردند و دهها نمونه دیگر که دراین مقال نمى گنجداین تفکر یک تفکر حیاتى و سرنوشت ساز و رهگشاست به همین لحاظ در روایت آمده است:[ فکر ساعه قصیره خیر من عباده طوایله] 18 .
با درک جایگاه تفکر دراسلام به این نتیجه مى رسیم که اندیشه و آزادى از یکدیگر جدائى ناپذیرند.از روزى که آدمى به سبب اندیشه سرورى یافت و موجودى اندیشمند شناخته شد نیاز به آزادى را در خود احساس کرد.انسان آفتاب گردانى را ماننداست که به هر سو باشد خود را به سمت آفتاب بر مى گرداند.امت چه بساابرهاى تیره اى مانع تابش آفتاب به زندگى انسان گردند واندیشه اش بپژمرد واز حرکت باز ایستند و زمین گیر شود.اکنون برخى از عوامل را
که چونان ابرهاى تیره مانع استفاده اندیشه از آفتاب آزادى مى گردند بر مى شماریم و به اختصار در پیرامون آنها توضیحاتى ارائه مى دهیم :
1. تبلیغات
جنجالها و هیاهوى تبلیغاتى مجال اندیشه راازانسان سلب مى کند و مرکب تیزرواندیشه را از حرکت باز مى دارد و سرآمدترین امتیازات انسان را که همان اختیار ذوق و سلیقه باشدازاو مى گیرد و آدمى را تبدیل به یک مهره بى اختیار مى کند که در یک کارخانه غول پیکر به صورت اتوماتیک به کار مشغول است در نظامى که شالوده اش بر تبلیغات بنیاد گذاشته شده است دیگران به جاى انسان فکر وانتخاب مى کنند گر چه با شلاق و زندان مانع فکر و انتخاب نمى شوند.اما سیستم تبلیغاتى به گونه اى شکل گرفته که فکر ممکن نیست بویژه از روزى که علم جامعه شناسى و روانشناسى در خدمت دستگاههاى تبلیغاتى در آمد روحیه مردم شناخته شد و نبض جوامع در اختیار آمد. قدرت تفوق برافکار فزونتر گشت . در چنین نظامهائى اندیشیدن از مشکل ترین کارهاست . شگفت انگیزتراین که انسان درک نمى کند نمى تواند بیندیشد و نمى تواند بااستقلال انتخاب کند. مى پندارد این اوست که مى اندیشد وانتخاب مى کند و کاملا آزاداست اداره تحقیق دانشگاه کلمبیا زیر نظر دکتر[ لازار فیلبد] تحقیقات دامنه دارى راجع به تبلیغات سیاسى کرده و نتیجه آن را در زیر چنین گزارش داده است .
[ما به 600 نفراز طرفداران مستر[ روزولت] و[ ویندل ویلکى] هفت مرتبه مصاحبه کردیم .این عده هر یک سه بار تصمیم خود را درانداختن آراء در صندوق انتخابات ریاست جمهورى آمریکا عوض کردند.این تعویض آراء فقط به واسطه تبلیغات شدیدى بود که خواه ناخواه آنان را تحت تاثیر خویش قرار مى داد و آنان نمى دانستند آراء خود را به حزب دموکرات بدهند یا جمهورى خواه]! 19 .
دراین جوامع که صاحبان تولید و سیاستمداران اجیر گرداننده چرخهاى ماشین تبلیغى هستند آزادى اندیشه وانتخاب از
نظرگاه قانون آزاد است هیچ مقامى نمى تواند مانع آزادیها شود.اما مردم را به گونه اى تربیت داده اند که تلاش فکرى نمى کنند. به همان سهولتى که مواد غذائى رااز کارخانه تحویل مى گیرند طبیعى مى انگارند که دیگران از جانب آنان در مسائل گوناگون - سیاسى اجتماعى واقتصادى - فکر کنند. ازاین مقوله است :انتخابات ریاست جمهورى پوشش لباس انتخاب اتومبیل آداب معاشرت چگونگى تزیین منزل و حتى انتخاب مسلک و عقیده . در جوامعى که این گونه روزگار مى گذرد قلمرو دلها و اندیشه ها دراختیار کسانى است که امکانات دارند و تریبونهاى آزاد دراختیارشان به هر نحوى که بخواهند اندیشه ها را مى سازند والقاء فکر مى کنند و براى اندیشه وران صالح مبغوض قدرتمندان حاکم یا اندیشه ورانى که اندیشه آنان انسانها راازاین زنجیره به هم پیوسته بردگى فکرى رهائى مى بخشد و دست عوام فریبانه عده اى سالوس را که با شعبده بازیهاى عوام پسند به تخدیراندیشه ها مى پردازند رو مى کنند نه امکاناتى دارند و نه موقعیتى پیش مى آید که به روشنگرى بپردازند اندیشه مرده است . باید در سوک آن گریست و زنده کردن آن به دم مسیحائى نیاز دارد.
2. شخصیت گرائى
عشق به فرزانگان وانسانهاى برجسته که در زندگى درخشیده اند و به موفقیتهاى بلندى دست یافته اند و به قله هاى عظیمى از معارف و دیگر خصلتهاى زیباى بشرى دست یازیده اند در همیشه تاریخ نموداراست . الگو و مدل رفتار بوده اند واز تجربیات فکر واندیشه آنان براى رونق به زندگانى و پى ریزى تمدنها بهره بردارى شده است . هیچ فرد و جامعه اى را نمى توان دید که بدون ارتباط با گذشتگان و بهره ورى از دانش و قهرمانیهاى آنان در صحنه هاى گوناگون زندگى به موفقیت رسیده باشد. در گرما گرم نبرد و در نگهبانى از دژها و قلعه ها و حماسه آفرینى و شجاعت گذشتگان براى تحریک وایستائى و دمیدن روح ایثار به مردم یادآورى مى شود چه بسااین یادآورى ملتى رااز سقوط حتمى نجات مى بخشد.این چنین عشقى به فرزانگان وانسانهاى والا ارزشمند و مقدس است و شایسته ستایش چه به گفته هنرى لانگ فلو در [زبور زندگى] :
[ زندگى مردان بزرگ به ما یادآور مى شود که ما نیز مى توانیم به زندگى خویش اعتلا ببخشیم و پس از رحیل پشت سر خود اثر پایمان را بر شنهاى زمانى برجاى نهیم] 20 .
امااگراین عشق فکر رااز تلاش و تکاپو و راهبرى به سوى افقهاى روشن باز دارد و در یک چهارچوب خشک و بى روحى به نام پیروى از بزرگان به بند بکشد تا آنجا که در ریزترین مسائل زندگى تصمیم مشکل باشد و از فکر در عرصه زندگى بهره بردارى نشود مانع بزرگى براى فکر و رشد آن خواهد بود. راز عدم پیروى بسیارى ازانسانها از پیامبران بزرگ الهى زمان خویش در همین جا نهفته است . علت عقب ماندگى بسیارى از جامعه ها را باید در عشقهاى کور و بازدارنده و تعصب آمیزافراد آن جامعه ها به گذشتگان و بزرگانى جستجو کرد که براندیشه هاى آنان حکومت مى کنند به همین لحاظ قرآن کریم انسانها را دعوت به استقلال دراندیشه مى کند و پیرویهاى کورکورانه و تعصب آمیز را موجب شقاوت ابدى مى داند. لذااز زبان مردمانى که بدین علت گمراه مى شوند نقل مى کند که در روز قیامت مى گویند :[ربناانااطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلوناالسبیلا] 21 پروردگار ما بزرگان واکابر خویش را پیروى واطاعت کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند. فرانسیس بیکن (1605 میلادى ) که در روشن کردن روش تحقیقى علمى از متفکران بنام است مى نویسد:
[ در سال 1342 میلادى در یکى از حوزه هاى علمى بین شاگردان حاضر در آن حوزه جدالى درباره دندانهائى اسب در گرفت . در این جدال که سیزده روز طول کشید شاگردان بارها به گفته ها و نوشته هاى پیشینیان خود مراجعه کردند ولى مشکل آنها لاینحل باقى ماند و در هیچ یک از گفته ها و آثار گذشتگان نتوانستند به تعداد دندانهاى اسب پى ببرند بالاخره در روز چهاردهم یکى از شاگردان جوان و تازه کار پیشنهاد کرد که براى حل مشکل دندانهاى یک اسب را بشمارند.این پیشنهاد چنان دیگران را برانگیخت که بر سروروى او ریختند و پس از تنبیه او رااز حوزه خود بیرون انداختند و مدعى شدند که شیطان در جسم او حلول کرده است . بالاخره چون نتوانستند براى این مساله جوابى پیدا کنند فتوى دادند که چون از پیشینیان قولى یا نوشته اى ندارند این مشکل لاینحل باقى مى ماند] 22 .
یکى از عوامل عقب ماندگى مسلمانان بعداز آن درخشندگى حیرت انگیز و فتح قله هاى برافراشته دانش بشرى مسحورى آنان دراندیشه و دانش بزرگانى است که روزگارى پرچمداران دانش بشرى بوده اند در پرتو دانش خورشید وش آنان مبهوت شدند. فکر واندیشه خود را به کار نینداختند. راههاى پیموده شده را کامل پنداشتند و راههاى ناپیموده را بخاطر نبود مشعل بزرگان فرا راهشان از ترس لغزش طى نکردند. بدین سبب امروز شاهد بن بست عمیق در بسیارى از مسائل کلامى فقهى سیاسى و اجتماعى هستیم .این قصه سر دراز دارد مجالى فراختر مى خواهد که تا به عمق مساله رسیدگى شود دراینجا به یک نمونه اکتفا مى کنیم . شخصیت و برجستگى علمى و فقهى شیخ طوسى[ ره] سبب گردید که بسیارى از علماء بعدازایشان در کرانه اقیانوس دانش آن بزرگ مرداسلام به تماشا بایستند و به غور و بررسى نپردازند.این واقعه دردناک رااز زبان فقیه بزرگ شهید ثانى[ ره] بیان مى کنیم تا شاهدى باشد محکم و دقیق بر
مدعاى ما:
صاحب حدائق (محقق بحرانى ) مى نویسد:
[ قال شیخناالشهید فى الدرایه :ان کثیرا من الفقهاء نشا و بعدالشیخ یتبعونه فى الفتوى تقلیدا لکثره اعتقادهم فیه و حسن ظنهم . فلما جاءالمتاخرون و جدوااحکاما مشهوره قد عمل بهاالشیخ و متابعوه فحسبوها شهره بین العلماء و مادرواان مرجعهاالى الشیخ قدس ره واالشهره انما حصلت بمتابعته] 23 .
مرحوم شهید ثانى در کتاب درایه بیان کرده است که بسیارى از فقهائى که بعداز شیخ پیدا شدند و در فتواى خوداز شیخ پیروى کردند.این بدان سبب بود که به شیخ علاقه بسیار و گمان خوبى داشتند. همین که فقهاى متاخر آمدند احکام مشهورى یافتند که شیخ و متابعانش به آن عمل مى کردند.اینان آن احکام رااحکام مشهور بین علماء پنداشتند و ندانستند که مرجع تمام آنها به سوى شیخ قدس سره است واین شهرت به جهت متابعت ازایشان حاصل شده است .
تقلید کور و تعصب آمیز و محصور ماندن در لابلاى افکار شخصیتهاى علمى سیاسى نظامى و ... بدون نقبى به روشنائى علاوه براین که جامعه را به رکود مى کشاند واز ترقى و پیشرفت آن جلوگیرى مى کند آزادى اندیشه را ازانسان سلب مى کند. روزگارانسان مقلد به مثابه روزگار همان مرد سرگردان در قبرستان را مى ماند که عطار وصفش مى کند:
مگر مردى زمردان طلبکاربه گرد گور مردان گشت بسیارشبى مى گشت خوش خوش گرد خاکى بگوش او رسید آواز پاکى4که تاکى گور مردان را پرستى به گرد کار مردان گردورستى . 24
3. خرافات
سبب برترى آدمى بر دیگر جانداران[ نیروى ادراک] اوست . در پرتواین نیروى عظیم زمام طبیعت را به دست گرفت و کاخ بلند زندگانى را برافراشت و در آغوش طبیعت به کام روزگار گذرانید. در گذرگاه زمان[ نیروى ادراک] ناب و خالص نماند. بدین سبب درخت تنومند زندگى دچار آفاتى گردید.ابرهاى تیره اوهام و خیال و پندار مانع تابش خورشید نورافزاى خرد و عقل شدند و بجاى آنان نقش ایفا کردند و قلمرو و پهناورى را با قدرت به مهیمز حکومت خود در آوردند.
چه نیروى ادراک در کشف رابطه علت و معلول به تکاپو مى پردازد و به درون ظلمت ها راه پیدا مى کند وانفجارى از نور پدید مى آورد گاهى هم در باتلاق مجهولات و در پشت درهاى ناگشوده گرفتار مى شود و روزنى به برون نمى یابد. دراین هنگام پندار قدرتمندانه پا به میدان مى گذارد و به حل مسائل لایتحل مى پردازد و آزادانه بدون سد و عایقى براى هر امرى علتى مى تراشد و در پى آن نیست که آیا بین معلول و علتى که براى آن تراشیده است ارتباطى هست یا خیر. در دنیائى که پندار واوهام میدان دارند فرض ها حقیقت حدس ها - واقع هزیانها واباطیل - فلسفه ساخته و پرداخته ذهن هاى علیل و بیمار مسلک و آیین . لب کلام و هم و پندار زیربناى معتقدات مى گردند. مطالعه تاریخ ادیان و سیرى شتابان در جنگل تاریک عقاید بشرى و نگاهى گذرا به درون جوامع و قبایل عمق و گستردگى قلمرو و هم و پندار را براى ما مى نمایاند. دقت در عقاید مردمان سرزمینهاى دور و نزدیک بدوى و شهرى در زمینه چگونگى آفرینش مرگ و زندگى کسوف و خسوف رعد و برق بیمارى و تندرستى سیل و زلزله آسمان و زمین آفتاب و ماه و ستارگان روز واپسین توانائى و هم پندار روشن مى گردد. در اینجاست که اگر عقل و خرد بعداز جستجو و تلاش راه حل صحیح براى مسائلل لاینحل و علت درست براى معلولها کشف کرد مردمان و هم زده نظریه عقل و خرد را مشکل خواهند پذیرفت. در جائى که گرفتار شوند و دو دلى هم گریبان گیرشان شود سعى مى کنند با غیب ارتباط پیدا کنند. از آنجا که کمیت عقل و خرد در راهیابى به غیبت هم لنگ است کاهنان رمالان مرتاضان فالگیران طلسم بندان و جن گیران که ادعا مى کنند با غیب درارتباطند و جنیان آنها رااز چیزهائى که روى دادنى است پیش از وقت خبر مى دهند از آنها مى خواهند که مشکلشان را حل کنند.
دراین هنگام اوهام واین آدمهاى غیب دان براندیشه ها عنان گسیخته حکومت مى کنند. فى المثل شاه عباس کبیر را چندین روز جهت اجتناب از[ نحس فلکى] از تخت سلطنت به زیر مى کشد و یا محمدعلى میرزاى قاجار را وا مى دارد که براى رفع تردید در هجوم به مجلس اول دست به دامن فال واستخاره شود] 25 و یاابن رومى شاعر را اوهام به نومیدى و وحشت دائم مبتلا مى سازد که از ترس دیدن چیزها و یا کسانى که به فال شوم گرفته مى شوند از خانه بیرون نمى آید] 26 اعتقاد به خرافات بالهاى اندیشه را مى بندد و قوه ابتکار و خلاقیت رااز بین مى برد و زمینه را براى اسارت طولانى و ذلت بار مهیا مى کند. جواهر لعل نهرو مى نویسد:
زنجیرهائى که گاهى ما را به بند مى کشند و دست و پاى ما را مى بندند خیلى بدند.اما زنجیرهاى نامرئى افکار خرافاتى و عقب مانده که روح و فکر ما را به بند مى کشند خیلى بدتر هستند.این زنجیرها ساخته خودمان مى باشند و هر چند که مااغلب متوجه آنها نیستیم ما را در حلقه هاى هولناکشان اسیر دارند. 27
یکى از سیاستهائى که حکومتهاى خودکامه استعمارى در کشورهاى تحت سلطه دنبال مى کنند گسترش و ترویج خرافات است تااز این راه بهتر به مقاصد شیطانى خود و رام کردن مردم دست یابنده از جمله :
سیاست روم قدیم این بود که خرافات را در میان مردم رواج دهد تا از آن بهره مند شود یا به عبارت بهتر مردم را مورد بهره کشى و استثمار قرار دهد. زیرا وقتى که مردم خرافاتى و نادان هستند خیلى آسان تر مى توان بر آنها مسلط شد.اشراف رومى به فلسفه مى پرداختند و خود را با آن سرگرم مى ساختند.اما چیزى را که براى خودشان خوب مى دانستند براى توده هاى مردم خوب نمى شمردند آنها رااجازه نمى دادند و صلاح نمى دانستندد که توده هاى مردم به مسائل فکرى و فلسفى بپردازند . 28
4. تعلقات و هواهاى نفسانى
فزون طلبى و غرائز حیوانى انسان حد و مرزى نمى شناسند. همچون امواج سهمگین دریا بر هیچ چیز ترحم روا نمى دارند دنیامدارى عفن و غرائز سرکش صاعقه وار مرگ مى آفرینند و دنیاى زیبا را به جهنمى سوزان تبدیل مى کنند. سبب فروپاشى تمدنهاى بزرگ قتل و غارت هاى دهشت زا برافروخته شدن شعله هاى خانمان سوز جنگ اسارت میلیونهاانسان و ... را باید در کارنامه سیاه و نکبت بار تعلقات و هواهاى نفسانى جستجو کرد. آیا غیرازاین است که نهیب شهوات سرکش و وابستگیهاى دون صداى عقل و خرد عاملان چنین جنایات هولناکى را خاموش کرده و کاخ بلند اندیشه را فرو ریخته است و آنگاه فرمان ضدانسانى خود را به دست این بردگان فرومایه سپرده تا کمر براجراى آن بربندند. راز تاکید اسلام روى قناعت استغنا تسلیم دنیا و غرائز نشدن عزت نفس داشتن و دهها باید و نباید دیگر در همین جا نهفته است . چه این بدترین نوع بردگى است که انسان در طول تاریخ خلقت خلقت خویش دیده است . جنایتى ازاین هولناک تر نمى شود که انسان گرانبهاترین و شریف ترین سرمایه خویش را که قوام زندگیش بدان بستگى دارد به ثمن بخشى و یا به لذتهاى زودگذراز دست بدهد. مولى على بن ابیطالب[ع] عمق این فاجعه را چنین بیان مى فرمایند :[عبدالشهوه اذل من عبدالرق] 29این نوع بردگى عایق بزرگى
است براى پویندگى و آزادى اندیشه اندیشه رااز درک حقایق و رهیابى به سوى یک زندگى شرافتمندانه و با عزت در پرتو کرنش خداى یکتا باز مى دارد و در لجن زار پستیها و رذائل فرو مى برد.
مولى على بن ابیطالب مى فرماید:
[ انکم ان امرتم علیکم الهوى اصمکم واعماکم وارداکم] 30 به راستى اگر هواى نفس را فرمانروائى خود سازید واطاعتش کنید شما را کور کر و پست مى کند].
پس انسان وقتى که در دایره تنگ دنیا و شهوات محصور باشد و در این دامکده فرودین روزگار سپرى کند اندیشه او هم یک اندیشه تا این که در فضائى باز بال بگشاید. و به اوج برسد. در چنین دنیاى تاریک روزنى به روشنائى نیست . دیگرانسان به عنوان یگانه مخلوق خداوندگاراندیشه را مى سازد و قالبى تحویل انسان مى دهد. دراین بردگى ناپیدا دریچه ذهن به روى نسیم اندیشه بسته شده است .
5. جلوگیرى از تنوع دراندیشه ها
مردم بالفطره درافکار واندیشه ها مختلفند. باید حق داشته باشند که اختلاف فکرى خود را که از فطرت آنان سرچشمه مى گیرد نشو و نما دهند تا باغ زندگى را با گلهاى رنگارنگ بیارایند.اساسا تنوع در افکار از شرایط اصلى و ضرورى زندگى بشرى است . آنچه این عالم رااز ملال و یک نواختى بدر مى آورد و زیستن در آن را لذت بخش و موجب خرسندى و خوشوقتى مى گرداند و علاوه قواى عقلانى واخلاقى و ذوقى را رشد مى دهد گونه گونى افکار واندیشه هاست .اگر کج اندیشان حاکم طبق ذوق و سلیقه و فرا خور سینه هاى تنگ خویش این اصل فطرى را در هم بریزند و در راه هم افقى اندیشه ها بااندیشه خود تلاش کنند یک حرکت ویرانگرانه را دنبال کرده اند و جامعه را به کام مرگ فرو برده اند. جامعه اى که اندیشه حاکمان یا همگنان آنان مجال رشد و شکوفائى بیابند و بر دیگراندیشه ها به هر عنوان - دین نظراکثریت سوسیالیزم و .. فرصت پویندگى ندهند مرده و فرهنگش فرهنگى درون تهى و زبون از پاسخگوئى به مسایل اساسى خویش است . زیرا حیات جامعه و غناى فرهنگى آن در پرتو برخورداندیشه هاست در حکومتى که به این برخورد و تنوع دراندیشه هااهمیت داده نشود و براى رشد جامعه از آن بهره بردارى نشود و حتى به سانسورافکار پرداخته شود دو راه بیشتر براى اندیش وران باقى نمى ماند: یااین که بر وفق مراد هیئت حاکمه فکرشان را جهت بدهند وازامکانات حکومت برخوردار شوند و یا آزادانه بدون جهت گیرى خاص بیندیشند که دراین صورت با مشکلات زیادى از قبیل انزوا زندان شکنجه فقر تهدیدستى و ... مى بایست
دست و پنجه نرم کنند. دراین دو راهى مرگ و زندگى کمند کسانى که آزاد بیندیشند و خود را به امواج هول انگیز مرگ بسپارند که عشق به زندگى پیل افکن است نیاز و ترس بین اندیشه و صاحب اندیشه جدائى مى اندازد به گونه اى که همیشه صاحب اندیشه از اندیشه اش گریزان باشد. مطالعه تاریخ و جوامع کنونى گواهى است گویا که ترس و نیاز بسیارى از صاحبان اندیشه را واداشته است که با اندیشه خود وداع کنند[ هذا فراق بینى و بینک] و فکرى را برگزینند که حاکمان را خوش آید. دراینجا به یک فرمان مهم حزب نازى در جهت یکسانى اندیشه ها توجه کنید :
[ یکى از قائدین حزب گفت : من امروز به شماامر مى دهم که ازاین به بعد به هیچ عقیده و مسلکى که خلاف راى ما باشد مجال نشو و نما ندهید و نسبت به کلیه آنها کمال سختگیرى را منظور دارید. بعدازاین در سرزمین ما باید یک عقیده سیاسى حکمفرما باشد و بس . ما نازیها خود را محق مى دانیم که در عقیده خود منعصب باشیم و به دیگران مجال اظهار عقیده ندهیم . زیرا واجب مى دانیم که افکار واعمال ملت بالتمام یک نواخت و یک جور باشد] 31 .
هنگامى که افکار واندیشه ها در مضراب پندارهاى طبقه حاکم در بند باشند و پهنه حرکت وافق دید همان درون پیله اى باشد که طبقه حاکم از سر پندار به گرد خود تنیده است اندیشه از خلاقیت و آفرینش باز مى ایستد بسان آب راکد مى گندد و کلیشه بجاى اندیشه میدان دار مى گردد و کلیشه حاضر و آماده واستاندارداست که در موقعیتهاى خاص بنابر مقتضیات روزگار مانند ظروف آشپزخانه به کار مى آید.
6. عدم دسترسى به منابع دانش واطلاع
آزادى اندیشه ضرورت دسترى همگان را به منابع دانش واطلاع مى طلبد و گرنه همچون ماهى دورمانده از آب مى پژمرد و نبض زندگیش از حرکت باز مى ایستد.
الف : منابع دانش
دانش چراغى است فراراه انسانها که حقیقت را مى نمایاند و جهل اوهام و پندارهاى تنیده بر ذهن را مى زداید و به انسان چشمى بینا و هوشى تیز مى دهد تا بتواند آن سوى دیوارهاى آهنینى و حجابهاى بازدارنده را ببیند و در کند و مسائلى که دراطرافش مى گذرد به تحلیل بکشد و راه صحیح را بیابد. وقتى که اندیشه به این دریاى بى کران راه یابد قادر خواهد بود خود رااز ظلمتکده قید و بندهاى ذلت آور وارهاند وانسان را به شاهراه زندگى شرافتمندانه و آزاد راهنمائى کند.ازاین رو حکومتهاى شب پرست تلاش مى کنند که اندیشه ها در جنگل هاى انبوه و تاریک جهل سرگردان باشند و روزنى به روشنائى نیابند تا آنان راازاو رنگ پادشاهى به زیر آورند. حکیم فردوسى حماسه سراى بزرگ ایران سمبل دو جریان - یکى در طلب رهیدن از دنیاى دهشت زاى جهل و دیگرى در ممانعت ازاین طلب - را در قالب داستان[ پیر کفشگر وانوشیروان] چنین بیان مى کند:
[در هنگامه ستیز سپاه با سپاه روم سیصد هزار سپاهى ایران دچار کمبود پول توشه واسلحه مى شوند. کفشگرئى توانگر با خرسندى آماده مى شود مخارج سپاه ایران را تامین کند. لیکن در برابراین ایثار تنها آرزویش این است که شهریار[ حق تحصیل] که ویژه طبقات ممتازاست به یگانه پسرش که مشتاق و مستعد تحصیل است اعطا فرماید. نوشیروان ازاین همه گستاخى یک کفشگر فرومایه سخت به هیجان مى آید و آن را خواهشى سنت شکن و عصیان آمیز نسبت به رسم و آیین کهن مى شمرد واز عطاى کفشگر با همه نیاز دهشت زادى خود در برابر خطر شکست از روم بخاطر آرزوى دودمان برافکن وى در مى گذرد] 32 .
انوشیروان و دیگر تاجداران و ستاره بدوشان تاریخ خوب فهمیده اند که دانش دودمان برافکن است .ازاین روى نمى گذارند که اندیشه در این پهنه جولان بدهد.
ب : منابع اطلاع
دیرى است که این سد سکندر فرو ریخته و طلسم شکسته و دروازه هاى دانش به روى فکر واندیشه باز شده است .اما حکومتهاى شب خواه براى حراست از فر و شکوه دروغین خویش به شگردى دیگر روى آورده اند و آن [بى اطلاع نگهداشتن مردم] از آنچه که دراطرافشان مى گذرد.ایجاد محیطى بسته و تربیت انسانهائى ناآگاه اهم وظایف آنان را تشکیل مى دهد. امروز مجرد دانش مردم براى آنان مضر نیست بلکه مفید هم هست . زیرا هنگامى که مردم از دانش هاى روز برخوردار نباشند دریچه ذهنشان بسته است و نفوذناپذیر تبلیغات و تلقینان به درون راه نمى یابد و درافکار آنان اثر عمیق نمى گذارد واگر راه بیابد واثرى هم بگذارد بخاطر نداشتن دانش روز نمى توانند کارآئى لازم را داشته باشند و به عنوان بازوى قوى طبقه حاکم به شمار آیند.اما وقتى که دانش هاى روز برخوردار شدند باایجاد محیطى مناسب واز بین بردن قوه دافعه تبلیغات و تلقینات با رنگ و لعابى علمى سریع در ذهن آنان جاى مى گیرد و با حذب بسیارى ازاین افراد در بوروکراسى غول پیکر بازوان توانمندى خواهند بود براى حکومت و حکومت بر دوش اینان روى ریل قرار خواهد گرفت .
در گذشته دانش همدوش آگاهى بود به این معنى وقتى که کسى به دانش دست مى یافت به آسانى مى توانست به بسیارى از مسائلى که دراطرافش مى گذشت واطلاعاتى که در کشور بود دست پیدا کند و موى دماغ حکومت بشود. لذا حکومتها بااصل دانش مخالفت مى کردند تااز عواقب آن درامان بمانند.اماامروز دانش همدوش آگاهیهاى سیاسى اجتماعى نیست زیرا دولتها با تجربیاتى که از گذشتگان به ارث برده اند و علومى که دراختیار دارند بااستفاده از شبکه رادیو و تلویزیون خبرگزاریها بااستفاده از شبکه رادیو و تلویزیون خبرگزاریها مطبوعات و ... که در تیول آنهاست توانسته اند بین این دو فرسنگها فاصله بیندازند.امروز بطور دقیق و حساب شده توسط قیچى هاى سانسور و دستگاههاى پیچیده جاسوسى به توانى رسیده اند که تمام[اطلاعات] را دراختیار دارند و نمى گذارنداندیشه ها آزادانه از منابع اطلاع برخوردار شوند.ازاین طریق اندیشه ها را در مضراب خویش دارند ناگفته نماند که هر حکومتى براى بقا و دوام خویش و مصون ماندن از سوءاستفاده دشمنان ضرورى است که نگذارد اخبار واطلاعات در دسترس همگان قراربگیرد.
منظور ماازاخبار واطلاعات که حکومتها آن را هم از دسترس مردم بدور مى دارند آن اخبار واطلاعاتى است که براى رشد و پویندگى اندیشه لازم و ضرورى است و گر نه مردم دچار. جمود فکرى و دل مردگى مى گردند. ویلیام . ج . لدرر نویسنده کتاب معروف[ ملتى گوسفندوار] و [آمریکائى زشت] که از طرفداران امپریالیسم آمریکا و خواهان پیشرفت کشورش در تمام زمینه هاست در جهت بهبود و ثبات وضع سیاسى کشورش به سیاست[ بى اطلاع نگهداشتن] مردم از حقایق با دیدى انتقادى مى نگرد و پرخاشگرانه به افشاى سیاست هاى پشت پرده و شگردهاى تبلیغى در جهت ساختن افکار عمومى مى پردازد و ملت آمریکا را بخاطر بى اطلاعى از مسائل داخلى و خارجى کشورشان که توسطامپریالیسم خبرى بوجود آمده است و ملت به آن خو گرفته است ملتى[ گوسفند] مى نامد و به آنها هشدار مى دهد که اگراین روندادامه پیدا کند سقوط اجتناب ناپذیراست . سقوطى که به گفته وى :
[لازم نخواهد بود که سلاح هاى مخرب و زور به کاربرده شود. راههاى آسان تر وارزان تر براى مغلوب کردن ملتى که پختگى سیاسى ندارد در دست است این شکست از طریق سلاح هاى روانى اختناق اقتصادى مغلطه سیاسى وانهدام معنوى میسر خواهد شد]. 33
نویسنده مذکور عدم دسترسى ملت آمریکا را به حقایق اینگونه بیان مى کند:
[یک فرد و یا یک ملت در صورتى مى تواند وظیفه خود را بدرستى انجام دهد که حقیقت] در دسترس او قرار گیرد و دریافته شوداین امر یعنى با خبر شدن مردم آمریکاى امروز با دشوارى روبروست . زیرا قسمت عمده[ حقیقت] در دسترس نیست ... ما در دوره اى زندگى مى کنیم که فقدان آگاهى بر مسائل بین المللى مردم آمریکا را به صورت ملت گوسفندوارى در آورده است] 34 .
واپسین گفتار
آزادى فکر که ریشه واساس دیگر آزادیهاست و هیچ ملتى بدون آن به آزادى حقیقى دست نخواهد یافت با وجود موانعى که برشمردیم و دهها مانع دیگر که دراین مقال نمى گنجد تحقق آن غیر ممکن خواهد بود مگراین که تحولى گسترده و عمیق درارکان جامعه وافکار مردم پدیدار گردد و بجد بااین عایقهاى خطرناک و ذلت آور مبارزه شود. مردم ایران پس از آن که تحولى عمیق درافکارشان پدیدار گشت و آگاهى و شعور سیاسى همه را فرا گرفت انقلاب اسلامى بزرگترین حماسه جاوید را به رهبرى داهیانه حضرت امام خمینى آفریدند موفق شدند پیروزمندانه غل و زنجیره هاى بازدارنده و مزاحم را هم بگسلند و به دنیائى آزاد و بى مانع گام بگذارند و بااندیشه هاى آزاد به تحکیم بنیادهاى جامعه بپردازند.اما آنچه که از صبح پیروزى فکرها را به خود مشغول داشت چگونگى حراست ازاین دست آورد بزرگ بود. تااین که قانون اساسى به همت بزرگ بود. تااین که قانون اساسى به همت بزرگانى از فقهاء و دانشمندان تدوین شد. قانون اساسى وظیفه مقدس و خطیر حراست از [کرامت وارزشهاى والاى انسانى و آزادى توام با مسوولیت او در برابر خدا] 35 که ازارکان نظام اسلامى است بعهده دولت گذاشته است که باید سیاست اخلاقى آموزشى و پرورشى داخلىو خارجى قضائى دفاعى و اقتصادى خود را بگونه اى سامان دهد که این رکن اساسى و پایه اعتقاد سامان دهد که این رکن اساسى و پایه اعتقاد جمهورى اسلامى همیشه جاوید بسان خورشید فروزنده بماند
از آنجا که امکان دارد دولت دراین مسیر بلغزد و حرکت ارتجاعى را آغاز کند علاوه بر رهبرى که وظیفه دارد حرکات و سیاستهاى دولت را کنترل کند چشمان تیز مردم هم باید مراقب باشند و بیدار تا نسیم روح انگیز آزادى همیشه بوزد و کرامت وارزشهاى والاى انسانى جاودانه ماند.
ادامه دارد