جریان شناسى تاریخ نگارى ها درایران معاصر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


[ضرورت شناخت جریانهاى تاریخ نگارى]
جایگاه تاریخ دراستراتژى نفوذى - فرهنگى بلوک غرب:
جریان فکرى[ صلیبى - صهیونیستى] حاکم بر غرب نیز از تاریخ و دانشهاى وابسته به آن به عنوان ابزار واهرم سیاسى استفاده مى کند. هر چند که گاهى برخى از نویسندگان برخاسته ازاین جریان نیز دیده مى شوند که هرگونه استفاده سیاسى ازاین دانش را زشت مى شمارند. 1 و نیز برخى از مورخین غربى مشاهده مى شوند که گویا همه انگیزه آنان را حقیقت طلبى واشباع حس کنجکاورى شان تشکیل مى داده است . 2

اما بااین حال انگیزه اکثر مورخین وابسته به نظام ارزشى غرب در کارهاى پژوهشى و تاریخنگارى شان کاملا سیاسى و استعمارى مى باشد.

آیا چه کسى است که کتابهائى مانند[ تمدن در بوته آزمایش] از آرنولد توینبى تمدن شناس و مورخ پر آوازه انگلیسى [ درسهائى درباره اسلام] اگناس گلذریهر صهیونیست و[ حیاه محمد]امیل درمنگهام صلیبى وامثال اینها را بخواند واین
احساس به او دست ندهد که این نوع مورخین غربى پیشقراولان استعمار و تبشیر هستند و بااین حربه تاریخنگارى در حقیقت به جنگ فرهنگى - سیاسى اسلام و مردمان مشرق زمین آمده اند؟

ازاین نوع نوشته ها که بدست غربیان در عالم منتشر گردیده بسیار فراوان است و ما در بخشهاى مربوطه به تفصیل از آنها سخن خواهیم گفت . لکن دراینجا براى اینکه نشان داده باشیم که معارف تاریخى چه میزان اهمیت و کاربرد دارد و بلوک غرب ازاین منبع معرفت بشرى چگونه علیه اسلام و آرمانهاى اصیل انسانى استفاده مى کند واز سنگر تاریخنگارى و تمدن شناسى چگونه استراتژیستهاى استعمارى را تغذیه سیاسى و فکرى مى کند گوشه هائى از محتواى برخى کتب تاریخى آن را به نمایش مى گذاریم.

مورخین وابسته به بلوک غرب را مى توان به سه دسته اصلى تقسیم کرد که هر کدام شیوه کار خاص خود را دارند لکن در مجموع مى کوشند سلطه مادى و معنوى غرب بر تمام جهان را زمینه سازى و تثبیت کنند.

دسته اول : کسانى هستند که تاریخ خود غرب را نوشته اند و مى نویسند. اینان در نوشته هاى خود معمولا کوشیده اند غرب را[ سرچشمه عقل و فکر بشرى] وانمود گردیده اند و آگاه و یا ناآگاه کوشیده اند غرب را [سرچشمه عقل و فکر بشرى] وانمود کنند. ویل دورانت مورخ تا حدودى معتدل وانصافگراى غرب ازاین نوع افراد به[ سر هنرى مین] اشاره مى کند و مى گوید:

تمدنهاى شرقى به منزله خمیر مایه و شالوده فرهنگ یونان و روم هستند که سر هنرى مین به اشتباه آن را (یعنى یونان و روم را)سرچشمه اى مى داند که عقل و فکر جدید از آن سیراب شده است 3 .

ازاین نوع مورخین دراروپا و آمریکا بسیار فراوانند که در موقع خود آنها را معرفى خواهیم کرد.این بیمارى[ غرب محورى] کردن تاریخ بشر و تعمیم الگوها به تاریخ جهان گاهى آنچنان دیوانه وار پیش رفته که برخى تاریخگرایان اروپائى حتى خواسته اند دوره هاى تاریخى واقع شده غرب را به کل تاریخ بشر[ تعمیم] بدهند بدون آن که در جاهاى دیگر نمونه چنین وقایع و حوادثى رخ داده باشد. چنانکه مرحله موسوم به[ قرون سیاه] یا[ قرون وسطى] را که واقعیت تاریخ اروپا و مسیحیت است مورخین اروپائى به همه جهان تعمیم مى دهند همانگونه[ مارکس] مورخ آلمانى و رفیق او[ انگلس] و پیروانشان کوشیده اند تا مراحل کلاسیک موجود در تاریخ اروپا را مانند برده دارى سرویزم فئودالیزم و ... به همه سرزمینها جوامع بشرى تعمیم بدهند هر چند که دراین کوشش با شکست مواجه شده و مجبور به ابراز نظریه[ وجه تولید آسیائى] گردیده که قبلا داستان آن را ملاحظه فرمودید.

دسته دوم :از مورخین وابسته به بلوک غرب کسانى هستند که زیر نام[ خاورشناسى و اسلام شناسى] ماموریت دارند که با نگارش کتابهاى تاریخ اسلام دست به تحریف حقایق زده و نسبت به اصالت مفاهیم وارزشهاى اسلامى ( ازاین طریق )ایجاد تردید نمایند و پایه هاى عقیدتى مسلمانان را دچار تزلزل بگردانند.

این قبیل نویسندگان که معمولا صهیونیست و یا صلیبى متعصب وابسته به کلیسا هستند کوشش مى کنند چنین وانمود سازند که حضرت محمد[ص] مطالب دین خود را از منابع یهودى نصرانى و یا حتى ملل همجوار و تمدنهاى پیشین مانندایران و بیزانس گرفته باشد.این نویسندگان و یا به اصطلاح مورخین مزدور و جیره بگیر هرگز پاى بنداین نمى باشند که براى ادعاهاى پوچ و دروغ خود سند و دلیل ارائه کنند. چرا که رسالت آنان صرفا[ القاء شبهه] مى باشد و نه کنجکاورى و کشف حقیقت .

ازاین قماش نوشته ها کتابى است درباره تاریخ صدراسلام و زندگانى حضرت رسول اکرم[ ص] که توسط خاورشناس صلیبى مغرض هتاک و دورغپردازى به نام[ امیل درمنگام] تالیف شده است .این کتاب تحت عنوان [حیاه محمد(ص)] به قلم یک فرد فلسطینى موسوم به[ محمد عادل زعیتر] به عربى ترجمه شده است . کتاب یاد شده که داراى هیچگونه سند و ماخذ تاریخى نمى باشد. بافته شده از مجموعه دروغهائى است که کوشش کرده تا واقعیت حقایق تاریخ اسلام عقایداسلامى شخصیتهاى اسلامى و یاران پیامبراکرم واهل بیت طهارت را تحریف کرده و وارونه جلوه دهد.

علامه محقق و مجاهد معاصر مرحوم عبدالحسین امینى در[ الغدیر] نقد فشرده و ژرفى براین کتاب دارد که در عین فشرده بودن حق مطلب راادا کرده و باافشا کردن دروغهاى این خاورشناس او را رسوا ساخته است . 4

باز از این قماش نوشته هاى مورخین و مستشرقین اروپائى کتاب است بنام[ عقیده الشیعه] که آن را مستشرق ر.م رونلدسن نوشته است . دراین کتاب نیز دروغهاى زیادى به تشیع نسبت داده شده است که واقعیت ندارد. و علامه امینى آن را نیز بطور فشرده نقد کرده و به شبهاتش پاسخ گفته است . 5

این همه براى این است که از سنگر تاریخنگارى و خاورشناسى که در ظاهر سوءظن کمترى را بر مى انگیزد اسلام ستیزى کرده واندیشه ذهن جوانان مسلمان را آماده کاشتن نهال نامیمون کفر و پذیرش بذر سلطه پذیرى در برابراستعمار غرب بنمایند.

این قبیل کتابها گاهى در فریب دادن برخى از مردمان بومى کشورهاى اسلامى نیز موثر واقع مى شود. چنانکه یهودى و صهیونیست شناخته شده مجارى [ اگناس گلدزیهر] در تحریف تاریخ اسلام وایجاد شبهه نسبت به عقاید مسلمانان کتابى نوشته به نام[ درسهائى درباره اسلام] - که نام ترجمه عربى آن را نیز[ العقیده والشریعه فى الاسلام] گذاشته اند - و آن را در سطح گسترده منتشر ساخته است .

دراین کتاب نیز مانند کتب مشابه آن تهمت دروغ و جعل و تحریف بسیار فراوان است که نویسنده بدون استناد به ماخذ و منابع تاریخى داستانگونه آنها را به قلم آورده است . واینک قطعه اى از خیالبافى هاى این صهیونیست متعصب را دراینجا مى آوریم تا هم با شیوه یاوه سرائى و بیهوده گوئى این قبیل باصطلاح تاریخنگاران آشنا شویم و همه شیوه استفاده سیاسى و تخریبى غربیان از علم تاریخ را نسبت به مقدسات و عقایداسلامى مان به بینیم .او مى گوید:

تاثیراتى که سمت هر نظام را از هرگونه و رنگ که باشد معین مى کند بر دو گونه اند:

نخست :نیروهاى درونى و ذاتى که نمو آن را تند مى کنند.

دوم : تاثیرات روانیى که از بیرون بدان در آیند و بر ثروتش بیافزایند و آن را ثمر بخش سازند و در راه تکامل برانند. آرى اثر نیروى گروه نخست بى گمان دراسلام و تاریخش شناخته شده است ولى به نظر پژوهندگان آنچه دوره هاى مهم آن رااز یکدیگر جدا نشان مى دهد اثر گروه دوم یعنى تاثیرات روانیى است که از بیرونش بدر آمد و آن را فرا گرفت و بدان شکل داد. واین وقتى روشن مى شود که به بینیم نشو و نماى اسلام نوعى رنگ هلنیزم داشته و تشریفات فقهى آن که به زورگار خلیفگان عباسى پدید آمده نشان حقوق و سیاست رومى را دارد واثرافکار و نظریات سیاسى ایرانى در آن دیده مى شود. تصوف این دوران جز آراى فلسفى هندى و نئوافلاطونى چیزى نیست 6 .

آنگاه این خاورشناس یهودى گواین که احساس مى کنداین یاوه گوئیها درباره احکام و عقاید دین مقدس اسلام که ازانسجام و پیوند همه جانبه و تفکیک ناپذیرى برخوردار مى باشند واجزاء آن در تمام زمینه ها چنان به هم پیوند یافته و جوش خورده است که هیچ انسان منصف و عاقلى احتمال تلفیق در آن را نمى تواند بدهد. لذا مکارانه در صدد مى آید که با جمله بافیهاى نامعقول و بى مدرک خود این اشکال محتمل رااز ذهن خوانندگان کتابش بزداید بنابراین چنین ادامه سخن مى دهد:

آرى این نیز باید روشن گردد که در همه این میدانها اسلام توانائى خویش را در مکیدن و هضم این آراء و در شکل دادن بدانها ثابت کرده و چنان در گداختن این عناصر بیگانه در یک بوته توانائى به خرج داد که شناسائى ریشه آنها جز با تجزیه و تحلیل ژرف و بررسى و پژوهشى دقیق امکان پذیر نیست 7 .

سپس درادامه صفحه کتابش این شیوه پیشنهادى یعنى تخمین و خیال و پیشداورى خود را که به غلط[ تجزیه و تحلیل] نامگذارى کرده است ادامه مى دهد و پندارهاى بافته ذهن و تعصب صهیونیستى خود را[ تحلیل تاریخى] وانمود مى کند تاازاین رهگذر به پیکراسلام ضربه زده باشد8 .

دروغنامه سر تا پا فضاحت موسوم به[23سال] را نیز شاگردان فکرى این صهیونیست نوشته اند. یعنى کتاب[ 23سال] در حقیقت شکل بازنگارى شده و ساده گردانیده همین کتاب[ درسهائى درباره اسلام] مى باشد که برخى از مرتدین غرب زده و جیره بگیراستعمار غرب آن را بهم بافته و با کمک مسوولین و نهادهاى تبلیغاتى و فرهنگى اسلام ستیز رژیم منحوس شاهنشاهى سابق چاپ و نشر کرده اند.

دسته سوم :از مورخین غرب کسانى هستند که مى کوشند تااز رهگذر دانش تاریخ و تمدن شناسى مشکلات فرهنگى ارزشى اخلاقى و سیاسى حاکم بر بلوک غرب را بگشایند و سعى مى کننداز سکوى تاریخ و تمدن شناسى و با توسل به تحلیلها و تئورى هاى حاصل ازاین دانشها نقاط آسیب پذیر تمدن غرب را پوست کنده روشن به معرض دید و نمایش سیاستمداران و استراتژیستهاى غربى بگذارند
تا آنان در ترمیم و مبارزه باارزشهاى رقابتگراحتمالى هر چه بیشتر هوشیار و کوشا باشند و در برابر حوادث تاریخى واجتماعى غافلگیر نشوند .

کتاب[ تمدن در بوته آزمایش] نوشته آرنولد توینبى ازاین قماش نوشته هاى تحلیلى درباره تاریخ و تمدن مى باشد. وحشت و هول سیاسى مضطرب کننده اى که از اندیشه هاى شرقى و بویژه[ دین اسلام] و بازگشت دوباره ارزشهاى اسلامى در عصر حاضر به صحنه هاى زندگى فردى و اجتماعى بشر بر همه ابعاد وجودى نویسنده این کتاب حاکم بوده در صفحه به صفحه آن به روشنى قابل درک و لمس مى باشد.

[ توینبى] در کتاب یاد شده بویژه در مقاله هاى[ یکپارچه سازى جهان و تغییر دورنماى تاریخى] [ بى اهمیت شدن اروپا] و[ اسلام غرب و آینده] کوشش عمیق و دامنه دارى را بکار بره است تا آسیب پذیرى تمدن کنونى غربى در برابرارزشهاى مورد قبول دین اسلام را تبیین کند و قوه نامرئى تحرک نوین موجود در درون اسلام را در معرض دید سیاستمداران واندیشه وران غربى قرار بدهد و نسل جدید اروپا را با خطرهاى احتمالى دین اسلام نسبت به تسخیر معنوى غرب آشنا گرداند تا آنان به چاره اندیشى پرداخته واروپا و جامعه جهانى را نگذارند در برابر جذبه هاى معنوى و روحانى نیرومنداسلام غافلگیر شوند.

او بااستفاده از دواصطلاح تاریخى متعلق به صهیونیسم و یهودیت که اندیشه غربیان با مفاهیم آنها آشنا و مانوس ترند کوشش کرده است تا در عین نشان دادن قوه تحرک اسلام وامکان جایگزینى آن به جاى ارزشهاى تمدن غرب گرایشها و جهت گیرى هاى مختلف موجود در درون امت اسلام را نیز بصورت ملموس به غربیها نشان دهد تا آنان امکان پیدا کنند که جریانهاى نزدیک به اندیشه خود را در جهان اسلام تقویت کرده واز گسترش اندیشه هاى اصیل و دست نخورده اسلامى جلوگیرى کنند. توینبى دراین میان دواصطلاح[ زیلوتیسم اسلامى] که بمعناى کهنه پرستى و بنیادگرائى اسلامى مى باشد و نیز[ هرودیسم اسلامى] که از آن تجددخواهى واصلاح طلبى مسلمانان را قصد کرده است براى تشریح مقاصد تاریخى - سیاسى خود بخدمت گرفته است . 9

منظوراواز زیلوت هاى اسلامى انقلابیون مسلمان هستند که خواهان تجدید عظمت مسلمانان واحیاء واجراى مجدد قوانین شریعت اسلام در جهانند هر چند که در یک مصداق آن که وهابیان نجد باشند اشتباه کرده است لکن تعبیراواز زیلوت کهنه پرست و بنیادگرااست . واز [ هرودیسى هاى اسلامى] که نان را مسلمانان فهمیده واصلاح طلب ترسیم و معرفى مى کند مرتدیدن جهان اسلام و غربزدگان خود فروخته اى از قماش مصطفى کمال آتاتورک امان الله خان (پادشاه اسبق افغانستان ) وامثال آنهاست که معتقد به اسلام ستیزى و غربگرائى بوده و هستند.

توینبى دراین کتاب کوشش مى کند به قول خودش جریانهاى[ غرب ماب] یعنى ضداسلام ممالک اسلامى را نماینده اسلام مترقى و تمدن دوست ! جلوه گر ساخته و غربیان را وادار سازد تا بیش از پیش از آنها حمایت کنند.

او رژیم مرتد واسلام ستیز آتاتورک را به انحاء مختلف مورد ستایش قرار داده و پشتیبانى کرده است و به سیاستمداران غرب هشدار مى دهد که شعار[ پان اسلامیسم] امکان دارد دوباره جان بگیرد و تنها راه مقابله با آن حمایت از گرایش هیرودیسى جهان اسلام از نوع ترکیه جدیداست .

وقتى انسان کتاب او را مطالعه مى کند بى اختیاراین احساس به او دست مى دهد که نوشته یک مشاور سیاسى برجسته اروپائى آشنا به تاریخ را دارد مطالعه مى کند و نه اثر یک دانشمند مورخ بى طرف مشهور به علم گرائى را والبته برسیهاى او براى سیاست گذارى غربیها بسیار مفیداست و در شکل دادن اصولى به استراتژیهاى دراز مدت آنان کارآئى کامل دارد.

تکیه ما روى سخنان توینبى نیزاز آنجا نشات مى گیرد که او نماینده واقعى طرز تفکر غربى است واین امتیازاو را همگان اعم از غربى و شرقى قبول دارند. بنابراین شیوه تفکراو و نوع برداشتن از تاریخ و تمدن شناسى مى تواندالگوى قضاوت ما باشد.اینک قسمتى از سخنان او را در زمینه یاد شده ملاحظه مى فرمائید:

...این خود به خود واضح است که از دو واکنشى که یک جامعه را در برابر ضربه یک نیروى بیگانه قویتر به دفاع بر مى انگیزد [ هرودیسم] چاره بسیار موثرترى است.[ زیلوت] مى کوشد تا در گذشته پناه گیرد درست مانند شتر مرغى که براى پنهان شدن از تعقیب کنندگان خود سرخویش را در زیر شن دفن مى کند.اما[ هیرودیسى] شجاعانه با حال روبرو مى شود و به تجسس آینده مى پردازد.

 
[ زیلوت] بنابر غریزه عمل مى کند و [ هیرودیسى] از روى خرد. در حقیقت[ هیرودیسى] باید خرد واراده خود را تواما به کاربرد تا برانگیزه[ زیلوتى] خویش چیره شود زیرا که این انگیزه نخستین واکنش عادى از خود بر آمده طبیعت انسان در برابر چالشى است که به یکسان با[ زیلوت] و[ هیرودیسى] روبرو مى شود. [ هیرویسى] شدن به ذات خود نشانه شخصیت است هر چند که لزوما نشانه شخصیتى دوست داشتنى نیست ...

مع هذااگر چه[ هردویسم] در برابر[ مساله غرب] که امروزه رو در روى تمامى جهان معاصر قرار گرفته واکنشى بسیار موثرتراز[ زیلوتیسم] است واقعا راه حلى به دست نمى دهد واز یک جهت بازى خطرناکى است . اگر مقصود را به روش استعاره بیان کنیم [ هرودیسم] به اسب عوض کردن در میان رودخانه ماننداست که اگر سوار نتواند جاى خود را بدرستى در روى زین جدید پیدا کند به غرقاب فنا خواهدافتاد .[زیلوت] نیز وقتى که با نیزه و سپر به مسلسل حمله کند راه خطرناکى در پیش خواهد داشت و چه بسا که هلاک خواهد گشت . مثلا در مصر و ترکیه - دو کشورى که براى پیشگامان مسلمان[هرودیسم] صحنه هاى تجربه بوده اند - جانشینان [زمامداران کهنتر]از عهده تکلیف فوق العاده سختى که از آن زمامداران به ارث برده بودند برنیامدند. نتیجه آن شد که در هر دو کشور نهضت[هرودیسم] کمتراز یک قرن پس از آغاز آن یعنى در نخستین سالهاى آخرین ربع قرن نوزدهم به تیره روزى افتاد واثر کند کننده و باز دارنده این ناکامى هنوز به اشکال مختلف و به طرزى دردناک در زندگى هر دو کشور مشهوداست.

دو ضعف باز هم شدیدتر[ هرودیسم] را شدیدتر بعلت ذاتى بودن آن مى توان با عطف توجه به ترکیه با وضع امروزیش تشخیص داد.این وضع وقتى آغاز شد که رهبران ترکیه پس از برداشتن مانع عبدالحمیداز سر راه با یک عمل شدید [هردویسم] را درانقلابى که به سبب کمال بیرحمانه اش حتى دوانقلاب کلاسیک قرن هفتم و قرن نوزدهم ژاپن را نیز تحت الشعاع قرار داده است به فرجام منطقى خود رسانده اند. در ترکیه انقلابى صورت گرفته است که به جاى محدود ساختن خود به سک سطح واحد چنانکه رسم انقلابهاى متوالى اقتصادى و سیاسى و هنرى و مذهبى ما در غرب بوده است در آن واحد تمام این سطحها را فرا گرفته و زندگى تمام مردم ترکیه راازاوج تا عمق تجربه و فعالیت متشنج ساخته است .

ترکهانه تنها قانون اساسى خود را تغییر داده اند (واین لااقل در مورد شکلهاى قانون اساسى امر ساده اى است ) بلکه این جوجه پر نگرفته جمهورى ترکیه مدافع دین اسلام را خلع کرده و مقام خلافت او را برانداخته موسسات اسلامى رااز موقوفات محروم کرده دیرها را منحل ساخته حجاب زنان را با رد کردن تمام فحاوى آن برداشته مردان را مجبور کرده است که با بر سر گذاشتن شاپو که لپه آن مانع سجده کردن است با کفار یکسان شوند فقه اسلام را با ترجمه کلمه به کلمه قانون مدنى سویس و ترجمه دستکارى شده قانون جنائى ایتالیا و سپس اجراى هر دوى آنها پس از تصویب مجلس ملى از میان برده و خط لاتین را جانشین خط عربى ساخته - واین تغییرى بوده که عملى کردن آن بدون دورانداختن قسمت اعظم میراث ادبى کهن عثمانى امکان نداشته است . قابل توجه ترین و جسورانه ترین تغییرى که به دست انقلابیان[هیرودیسى] ترکیه انجام گرفته این است که آنها یک آرمان اجتماعى جدید به مردم خود عرضه کرده اند که مردم را تشویق مى کند دیگر مانند گذشته به کشاورز بودن جنگجو بودن و فرمانروائى کردن به انسانها توجه نداشته باشند بلکه وارد تجارت و صنعت شوند و ثابت کنند که هر وقت بکوشند مى توانند در فعالیتهائى که سابقا مورد تحقیرشان بود و به سبب خوار شمردن آنهااز لحاظ سنتى از رقابت در آن زمینه ها با دیگران پرهیز مى کردند در برابر خود غربیان و نیز در برابر یونانیان غربى ماب شده ارمنیان وجهودان عرض اندام کنند.

این انقلاب[هیرودیسى] در ترکیه با چنان روحیه و در برابر چنان موانع سخت واتفاقات ناگوارى انجان گرفته است که هر ناظر بیغرض و با گذشتى خطاها و حتى جنایتهاى آن را تا حدى به دیده اغماض خواهد نگریست و موفقیت آن را در کار خطیرش خواستار خواهد شد.[ اینهمه زحمت بیهوده نبوده است]. و خرده گرفتن براین انقلاب و مسخره کردن آن از طرف یک ناظر غربى ناصواب است زیرا که گذشته از هر چیزاین [ هیرودیسیهاى] ترک کوشیده اند مردم و کشور خود را به وضعى در آورند که ازابتداى برخورداسلام و غرب ما همیشه آن را به عنوان طبیعى نبودن مذمت کرده ایم به این دلیل که دراین زمان دیرگاه به ایجاد نمونه هاى تقلیدى از یک ملت غربى و یک دولت غربى همت گماشته اند. با این حال بمحض اینکه ما هدف ملت غربى و یک دولت غربى همت گماشته اند. بااین حال بمحض اینکه ما هدف آشکار آنان را تشخیص داده ایم نتوانسته ایم ازاین پرسش خوددارى کنیم که آیااینهمه زحمت و رنجى که در راه رسیدن به این هدف صرف شده واقعاارزش داشته است یا نه .

مسلما ما[ زیلوت] وقیح و کهنه پرست ترک را که مانند فریسیانى که هر روز خدا را سپاس مى گزارده اند که مثل مردم دیگر نیستند ما را تحقیر کرده است دوست نمى داریم . تا مدتى که او به این مى بالید که فردى از[ مردم خاص] است ما بر خود فرض مى دانستیم که با زشت شمارى [خاص بودن] از غرورش را بشکنیم وازاین رو مااو را[ ترک نگفتنى] مى خواندیم .این وضع ادامه داشت تااینکه ما زره روانى او را شکافتیم و وى را به آن انقلاب[ هیرودیسى] کشاندیم که اواکنون آن را در برابر دیدگان ما به کمال رسانده است .اکنون که او در زیر فشار ملامت هاى ما لحن خود را عوض کرده واز هر حیث کوشیده است که خود را از ملتهاى دور و بر خویش نامتمایز سازد ما آزرده خاطر شده و حتى مستعد خشم گشته ایم - درست مانند سموئیل در آن هنگام که اسرائیلیها به ابتذال خود براى داشتن شاه اعتراف کردند. 10

آنچه دست کم مى توان دراین مورد گفت این است که دراین کیفیات این شکوه جدید مااز ترکها ناصواب است . آنکه هدف ملامت ماست ممکن است بشدت پاسخ دهد که آنچه او مى کند حتما لازم نیست به چشم ما درست دیده مى شود و شاید هم با نقل قول از کتب مقدس ما بر ضد ما چنین بگوید:[ براى شما نواختیم رقص نکردیم و نوحه گرى کردیم گریه ننمودید]. مع هذاازاین امر چنین بر نمى آید که چون انتقاد ما ناصواب است ایرادگیرى بیجهت و بحث خارج از موضع نیز هست . زیرا که از همه چیز گذشته اگر ثابت شود که زحمتهاى مربوط به این انقلاب بیهوده نبوده واگر هدف این[ هیرودیسیها]ى تمام عیار ترک به حداکمل تحقق یافته است چه چیز به میراث تمدن افزوده خواهد شد؟ و ... 11

چنانکه ملاحظه فرمودید دراین مقاله خود با[ کهنه پرست] و[ بنیادگرا] نامیدن مسلمانانى که حاضر نیستند ازارزشهاى مقدس دینى و فرهنگى خود دست برداشته و تسلیم فرهنگ برده پروراستعمارى غرب گردند تعصب و کینه خود را بر ملا ساخته است .او کوشش فراوان کرده است تا پشت پا زدن به میراث عقیدتى خویش را توسط خود فروختگانى همچون آتاتورک امان الله خان و یا مشابه و مماثل آنان در کشورهاى عربى معاصر ما وایران همچون رضاخان و سران مرتجع واسلام ستیز کنونى عرب را نوعى به اصطلاح[ انقلاب]! آن هم از نوع اصلاح طلبانه و[ هیرودیسى] آن معرفى کند و نهضتها و قیامهاى اصیل اسلامى را با بر چسب صهیونیستى و صلیبى[ زیلوت] متهم به کهنه پرستى بسازد وازاین طریق به سیاستمداران غرب و برنامه ریزان جهان استعمار رهنمود بدهد که در جهان اسلام چه سیاستى را پیاده کنند تا مسلمانان را وادار کنند که به جاى فقه شکست نمایند. و نیز همه مظاهر زندگى مستقل اسلامى را تغییر داده و مطابق میل و باب طبع سران استعمار کنند و مثلا[ خط لاتین] را جایگزین[ خط عربى] بگردانند تا ازاین طریق به پیروزیهاى اعجاب انگیز واصلاحى برسند!؟

آنگاه[ توینبى] درادامه گفتار خود به بررسى برخى از کاستى ها و نقاط ضعف و آسیب پذیر تمدن غرب پرداخته و مساله[ نژادپرستى] و [ اکلیسم] را به عنوان دو عامل مشخص تهدید کننده حدى تمدن و سیادت و سلطه جهانى غرب بشمار آورده واحتمال داده است که در آینده در یک بن بست تاریخى ممکن است اسلام بخواهد بشریت و خود جهان غرب رااز این خطر و تهدید جدى نجات دهد وازاین رهگذر حاکمیت اسلامى به منصه ظهور برسد. بااین همه او که اسلام را قادر به حل مشکلات این چنینى تمدن جدید غرب مى داند به هیچوجه رضایت نمى دهد که براى انجام این رسالت به اسلام میدان عمل داده شود به دلیل این که او درادامه سخن خود با طرح مستهجن مساله[ پان اسلامیسم] سران غرب را هشدار باش مى دهد که این جان گرفتن اسلام ممکن است به یک جنگ ارزشى تمام عیار با فرهنگ و تمدن غرب در همه زمینه ها منجر شود و یا حتى به یک جنگ فیزیکى منتهى شود. و در نتیجه ارزشها وایده هاى اسلامى درسایه حل مساله نژاد پرستى والکلیسم جایگزین ارزشهاى فرهنگ و تمدن غرب بشود. بنابراین باید در مقابل رشد و گسترش نوین اسلام بویژه در حوزه هاى اروپائى بسیار هشیار و مواظب بود. آنگاه برخى نمونه هاى واقع شده تاریخى از مقاطع مختلف را به عنوان الگو ذکر مى کند که مسلمانان در سایه ارزشهاى اسلامى و پان اسلامیسم توانسته اند تشکل و تحرک شگفت انگیزى را به دست آورند.

[ توینبى] در پایان سخنان خود آرزو مى کند که جنگ نژادى هرگز پیش نیاید تاازاین طریق اسلام وارد زندگى مردمان شده و با یک[ جنگ مقدس] مسلمانان را علیه غرب بسیج کند. بخشى از سخنان او چنین است :

[... پان اسلامیسم خوابیده است - بااین حال ما بایداین امکان را که اگر پرولتاریاى جهان[ غربى ماب] بر ضد سلطه غرب به شورش برخیزد و خواستار یک رهبرى ضد غربى شود این خفته بیدار خواهد شد در نظر بگیریم . بانگ این شورش ممکن است در برانگیختن روح نظامى اسلام - حتى اگراین روح به قدر خفتگان هفتگانه درخواب بوده باشد اثر روحى محاسبه ناپذیرى داشته باشد زیرا که ممکن است پژواکهاى یک عصر قهرمانى را منعکس سازد. در دو مورد تاریخى در گذشته اسلام انگیزه اى بوده است که به سائق آن یک جامعه شرقى پیروزمندانه بر ضد یک متجاوز غربى به پا ساخته است . در زمان نخستین جانشینان پیامبر اسلام سوریه و مصر رااز سلطه یونان که تقریبا هزار سال آنها را در زیر فشار خود داشت نجات داد در زیر فرمانروائى سعد بن زنگى و نورالدین و صلاح الدین و مملوکان اسلام آن دژ را در برابر هجوم صلیبیان و مغولها حفظ کرد.اگر وضع کنونى بشر به یک[ جنگ نژادى] منجر شود اسلام ممکن است بار دیگر براى ایفاى نقش تاریخى خود قیام کند.دور باد آن روز]. 12

چنانکه ملاحظه فرمودید توینبى در مقام یک مورخ و تمدن شناس مى کوشد راههاى احتمالى نفوذاسلام وارزشهاى در قلمرو اروپا را بررسى کرده و ضرورت اتخاذ شیوه هاى فرهنگى و سیاسى موثر مقابله با آن را گوشزد مى کند.

چنانکه در تحقیقات تاریخى خود مى خواهداین نتیجه را بدست بیاورد که سران غرب چگونه مى توانند تمدن غرب را جهانى کرده واز [منفعلین] و بریدگان بومیى که او نام آنها را به غلط اصلاح طلب و [ هیرودیسى] مى گذارد چگونه مى توان در راه گسترش جهانى سلطه سیادت و تمدن غرب استفاده مى کرد.او معلومات تاریخى و تمدن شناسى خود را دراختیار نظام سلطه متبوع خود مى گذارد واطلاعات
 

مفیدى که براى نظام متبوعش تهیه مى کند از غیر راه علم تاریخ و تمدن شناسى قابل تحصیل نیست.

اینجاست که باید ما مسلمانها نیز بخود آئیم و ببینیم دشمنان بشریت ازامکانات علمى و فرهنگى بویژه از معارف تاریخى چگونه در برنامه ریزیها و تعیین استراتژى خود واسارت کشیدن مسلمین و دیگر ملتهاى مستضعف جهان بهره بردارى مى کنند.

اگر ما دراین پندار باشیم که تاریخ مساله ساده و بدون کاربرد عملى در صحنه هاى زندگى اجتماعى و سیاسى انسانهاست و کسى در صدد بهره بردارى از آن براى مقاصد سیاسى نبوده و نیست و باین بهانه از آن دست بکشیم آنگاه در حقیقت شناسنامه و مهروامضاء و دیگر مدارک هویتى خودمان را بدست دشمنى سپرده ایم که بر سر تصرف میراثى انبوده با منازعه و مخاصمه دارد. بدیهى است دشمن از مجموع این مدارک بى صاحب و متروک براى عملى کردن مقاصد خود استفاده خواهد کرد.

از آن ببعد دیگراوست که در مجموع میراث براى ما نیز تعیین سهم خواهد کرد. (تازه اگر سهمى برایمان قائل شود). در تاریخ نیز بطور دقیق مساله از همین قراراست .اگر ما میراث تاریخى خود را تصاحب نکرده و شناسنامه خود رااز آن استخراج نکنیم دشمنان ارزشى ما (جریانهاى فکرى شرق و غرب ) آن را تصاحب کرده و با جعل و تحریفى که در آن روا مى دارند شناسنامه اى برایمان صادر خواهند کرد که مورد نظر خودشان باشد.

امااگرارزش و کارآئى تاریخ و تاریخنگارى را آنگونه بدانیم که در مقام عمل و در عالم واقعیت هست در مقابل توطئه هائى که دشمنان قسم خورده اسلام و بشریت یعنى موسسات و سران آزمند و تجاوز طلب وابسته به فرهنگ و تمدن غرب ساکت نخواهیم نشست . و حداقل براى افشاگرى و خنثى ساختن شیوه هاى آنان اقدام خواهیم کرد و[ جریانهاى تاریخنگارى] به خدمت استعمار در آمده و یاازاستعمار واستکبار جوشیده را رسوا خواهیم کرد] .

بنابراین نسل موحد و متعهد ما درایران و جهان اسلام در زمینه تاریخ دو رسالت دارند:

اول : توجه به اهمیت وارزش معارف تاریخى و هنر تاریخنگارى و نوشتن تاریخى که اکنون خود سازنده زبردست آن بشمار مى آید و نیز پژوهش مجدد در تواریخ مکتوب گذشته و پالایش فنى و عملى آن از تحریفات و مجعولات دشمنان اسلام اهل بیت و مردم .این رسالت فرهنگى سترگى است که سنگینى آن بر دوش عالمان وطلاب وارسته و هنرمند حوزه هاى علمیه واساتید و دانشجویان متعهد دانشگاههاست .

دوم : کوشش براى کشف و شناسائى جریانهاى پیچیده تاریخنگارى وابسته به مرامها و جریانهاى فکرى و سیاسى مرموز تحت سیطره قدرتهاى جهانى نیز یکى دیگراز وظایف نسل کنونى جهان اسلام است . در عصر حاضر تاریخنگارى بصورت جریانهاى بسیار پیچیده و مرموز در خدمت استکبار جهانى قرار دارد. واز آن براى گمراه سازى و تخدیر ذهن و فکر توده هاى مستضعف جهان بهره بردارى مى شود.

جریانهاى مختلف تاریخنگاریها در جهان معاصر بطور عمده در جهت [ هویت زدائى] مردم و آماده ساختن ذهن آنان براى پذیرش فرهنگ سلطه پذیرى تدوین یافته اند. بویژه درایران و همه جهان اسلام این [جریانهاى تاریخنگارى] بنابه دلایل ویژه بیش از هر جاى دیگر دنیا فعال و مورداستفاده بوده است . در عصر حاضر حجم انبوهى از تالیفات و مطبوعات تاریخى ما را نوشته ها و کتابهائى تشکیل مى دهد که به نحوى ازانحاء به یکى از جریانهاى تاریخنگارى وابسته به جهانخواران و ملحدین خدا ستیز مربوط مى باشند. لکن بااینحال تاکنون هیچگونه کوشش گسترده و یا محدودى براى شناسائى دقیق این جریانهاى تاریخنگارى و بازشناسى و نقد مطبوعات و کتب وابسته به آنها صورت نگرفته است . روى این اصل نسل تاریخ ساز و تشنه آگاهیهاى تاریخى ما درایران و جهان اسلام ضمن مطالعات تاریخى خود بطور ناخود آگاه این قبیل کتابهاى تاریخى را مطالعه کرده و در معرض خطرانحراف قرار مى گیرند. لذا ما به سهم خود براى از بین بردن این خلا موجود فکرى و فرهنگى اقدام به[ جریان شناسى تاریخنگاریها درایران معاصر] نموده و در حد توان وامکانات محدودمان در وصول به هدف کوشش خواهیم کرد و ضمن این سلسله نوشته ها این رسالت مقدس اسلامى فرهنگى راانجام خواهیم داد. در 
این رابطه ضرورت دارد که پیش از هر چیز دیگر [ مفهوم جریان تاریخنگارى] مورد بحث و بررسى قرار بگیرد.

ب -مفهوم جریانهاى تاریخنگارى
اصطلاح[ جریانهاى تاریخنگارى] یک واژه مرکب نوپدید مى باشد و به همین دلیل تا حدودى مبهم و مقصوداز آن براى عموم ناشناخته است . لذا ضرورت دارد با مفهوم و معناى آن آشنا شویم . دراین رابطه با توجه داشته باشیم که نوشتن تاریخ یک قوم و یا سرزمین و یا تاریخ هر پدیده اجتماعى دیگر به دو صورت متصوراست :

اول : نخست اینکه کسى و یا کسانى باانگیزه هاى شخصى و فردى یعنى بدون هیچگونه وابستگى به جریان فکرى و سیاسى خاص و بدون توجه به رعایت منافع طبقه قشر و صنف ویژه اى دست به تاریخنگارى بزند.

دراین قبیل موارد مى توان حس کنجکاوى واشباع غریزه دانشخواهى و مجهول ستیزى را عامل محرک وانگیزه نویسنده دراقدام به ثبت حوادث و نگارش تاریخ مورد نظرش تلقى کرد.

این نوع تاریخنگارى را اگر در عالم خارج واقعا بصورت کاملا مستقل و پیراسته از هر نوع آمیزه مصداق داشته باشد مى توان[ تاریخنگارى غیرجریانى] و مستقل نامید. در رابطه با[ تاریخنگارى غیرجریانى] باید توجه باین نکته داشته باشیم که غیرجریانى نوشتن تاریخ منافاتى با[ تعهد] و پاى بندى به[ حق] ندارد. یعنى نویسنده باید حق را ملاک خود قرار بدهد و به رعایت آن متعهد و پاى بند باشد حال آن که ممکن است این تعهداو در برخى موارد به نفع یک جریان فکرى و یا سیاسى خاصى بوده باشد .

دوم : شکل دیگرى که از تاریخنگارى متصور مى باشداین است که شخص تاریخنگار در چهارجوب آرمانها وایده هاى یک مرام و مکتب فکرى و با رعایت ملاکها واصول آن تاریخ را بنویسد یعنى با شیوه و[ قالب] مورد نظر یک جریان
 

فکرى و سیاسى دست به ثبت و گزارش حوادث و نگارش تاریخ بزند. دراین فرض اگر مورخ خود نیز معتقد به آن مکتب مى باشد و مبعوث طبیعى و عادى آن بشمار مى آید دراینصورت اگر نویسنده واقعا خود صاحب فکر هم باشد گاهى ممکن است در چهارچوب معتقداتش (و نه خارج از آن )امین محسوب شود.

امااگر مورخ [ مامور رسمى] آن جریان فکرى و سیاسى خاص براى نگارش تاریخ باشد و نه مبعوث طبیعى آن درصد قالبى بودن نوشته تاریخى او بگونه مضاعف افزایش خواهد یافت .

این نوع تاریخنگاریهائى را که ناشى از وابستگى نویسنده ( اعم از وابستگى عقیدتى و طبیعى و یا ماموریتى ) مى باشد [ تاریخ نگارى جریانى] مى نامیم .

مثلا [ دربار] یک کشور که داراى فرهنگ نظام ارزشى و منافع و اهداف سلطه گرانه ویژه اى است که آن را در جامعه نیزاعمال مى کند. وقتى که[ مورخ] در قالب هنر تاریخنگارى خود مبعوث و یا مامور براى دفاع از چنین نظام سیاسى وارزشى باشد در حقیقت مصداق یک جریان تاریخنگارى ویژه اى به نام[ تاریخنگارى دربارى] پدید آمده است .

همچنین وقتى که یک جریان اندیشه اى و سیاسى ویژه اى همچون زندقه گرائى دهرى گرى مادیگرى الحاد و مارکسیسم استعمار و تبشیر و ... بخواهند مطابق منافع اهداف الگوها و قالب سیاسى و بینشى ویژه خود تاریخ بنویسند در مورد هر کدام از عناوین یاد شده مصداق تاریخنگارى جریانى بوجود آمده است مانند جریان تاریخنگارى ...زندقه جریان تاریخنگارى مارکسیستى جریان تاریخنگارى استعمارى و

[تاریخنگارى جریانى] آنگاه که به یک جریان سیاسى صرف و یا به یک جریان سیاسى - عقیدتى وابسته باشد بطور صدرصد جعل و تحریف و دروغ نگارى در لابلاى آن وجود دارد. و هرگز نمى توان آن را مصون از خطا وانحراف تلقى کرد. مانند جریان تاریخنگارى دربارى در طول تاریخ که متون مربوط به این جریان آکنده از تزویر جعل و تحریف و تملق است .

اما[ تاریخنگارى جریانى] آنگاه که به یک جریان عقیدتى و یا عقیدتى - سیاسى وابسته باشد خود به دو گرنه تقسیم مى شود:

اول : جریانهاى تاریخنگاریى که ناشى از عقاید وایدئولوژیهاى باطل ( الحادى مشرکانه و یاالتقاطى از شرک والحاد با توحید و حق ) مى باشند.

این نوع تاریخنگارى جریانى نیزالزاما بلحاظ منطق و شیوه حق گریز خود دچار جعل و تحریف و آلوده به برخى ازاغراض سیاسى مى باشند. مانند جریانهاى تاریخنگارى مارکیستى شرق واستعمارى تبشیرى و صهیونیستى غرب و ...

دوم : تاریخنگاریهاى جریانى که ضمن پاى بند و تعهد به مکتب و آیین بخصوص حق بینى و عنصر[ واقعیت گرائى] ازاصول اولیه بینشى آن در جهان و تاریخ باشد. مصداق مشخص و شاید منحصر به فرداین نوع تاریخنگارى جریانهاى تاریخنویسى است که پشوانه عقیدتى آنها آئینهاى توحیدى انبیاءالهى بوده باشد.

[جریان تاریخنگارى اسلامى] در صورت تکوین مى تواند مصداق منحصر به فرد آن در زمان حاضر به شمار بیاید. چرا که دراین مکتب واقعیتهاى اجتماعى و تاریخى همانگونه که هستند و[ واقعیت] دارند دیده مى شوند. یک مورخ مسلمان و متعبد در حوزه تاریخنگارى خود کوشش مى کند شخصیت گزارشگر و رواى اخبار را در نظر بگیرد واو رااز دیدگاه[ صدق و کذب] مورد مطالعه قرار بدهد. لذا نه تنها در باب اخبار معمولى تاریخى بلکه حتى در مورد مطالعه قرار بدهد. لذا نه تنها در باب اخبار معمولى تاریخ بلکه حتى در مورد گزارش و روایت اخبار واحادیث دینى که عقاید واحکام اسلام سروکار دارد به[ مذهب] راوى به عنوان فاکتور درجه اول و تعین کننده تکیه نمى شود بلکه میزان[ راستگوئى و وثاقت] راویان ملاک پذیرش و یا رداخبار آن قرار داده مى شود

روى این اصل در دانش درایه و علم الحدیث اسلامى شیعى خبر و حدیث روایت شده توسط یک راوى غیر شیعه راستگو را به عنوان[ سند] مى پذیرند و به نام[ خبر موثق] به بعداز خبر[ صحیح] که تمام روایتگران آن باشد شیعه دوازده امامى و عادل و راستگو باشند آن را قابل استناد مى دانند. واین مساله اى است که علماء محدثین و فقهاء برجسته شیعه مانند شهید ثانى ره و دیگران آن را بیان داشته اند 13 .

برخى از دانشمندان دیگر فرقه هاى اسلامى نیز مشابه طلب یاد شده را در مورد[ مورخین] شرط کرده اند. چنانکه[ عبدالحى لکنوى هندى] مى نویسد:

[...امور ذیل درباره مورخین شرط است (تا بتوان به نوشته هاى آنها اعتماد کرد):

1. صدق و راستگوئى .

2. مطالب روایتى و منقول خود را عینا باالفاظى که (در آن سند وجود دارد و یااز کسى شنیده ) نقل کند واز شیوه نقل به معنى پرهیز کند.

3. مطالبى را که از دیگران بواسطه شنیدن نقل مى کند همان لحظات استماع یادداشت و مکتوب کرده باشد و نه بعداز پایان مذاکره .

4. منبع و منقول عنه خود را نام ببرد و]... 14

با توجه به مطالبى که گفته شد جریان تاریخنگارى اسلامى را مى توان [ اسلوب توثیقى تاریخنگارى] نامید که همان روح و خمیرمایه اصلى تاریخنگارى علمى و غیرجریانى مى باشد. تاریخنگارى اسلامى ضمن تعهد به حق و مکتب واقعگرا و توثیقى است . لذا صرف عنوان[ جریانى] داشتن یک تاریخنگارى دلیل حق گریزى آن نمى گردد.

بهرحال براساس آنچه که بطور فشرده بیان گردید معنا و مفهوم اصطلاح[ جریانهاى تاریخنگارى] آشکار شد.

جریانهاى تاریخنگارى که در عصر حاضر در جهان اسلام ایران و بطور کلى جهان سوم رایج بوده و مى باشد بسیار گوناگون و در عین حال پیچیده هستند. مانند جریانهاى تاریخنگارى دربارى سنتى فراماسونرى صلیبى صهیونیستى تبشیرى واستعمارى مارکسیستى ملى و روشنفکرى وامثال اینها که دراینجا در صدداستقراء دقیق آنها نمى باشیم .

هر کدام از متولیان و سردمداران این جریانها سخت کوشا بوده و هستند که به ورود به حوزه تاریخنگارى و غصب تولى آن در تعیین هویت و شناسنامه تاریخى و ملى مردم دنیا و بویژه مسلمانها تاثیر بگذارند و براى ملتها آنگونه شناسنامه تهیه کنند که با منافع و آرمانهاى پلیدشان در تضاد نباشد.

این کوشش استکبارى در جهان اسلام و بویژه ایران اسلامى از زمان قاجاریه به این طرف بطور مضاعف بوده است . واین بدلیل ویژه گیهاى تاریخى جغرافیائى فرهنگى عقیدتى و موقعیت استراتژیک خاص بین المللى مى باشد که ایران داراى آنها مى باشد.[ تیولداران جریانهاى تاریخنگارى استکبارى] به این نتیجه رسیده اند که از رهگذر تحقیقات تاریخى بهتر مى توانند باهداف خود نزدیک شوند.

[تاریخ معاصرایران] که مقصود مااز آن از آغاز سلطنت قاجاریه به این طرف  است دراثرابتلاء به بیماریهاى مزمن جریان زدگى بسیار پیچیده در مقابل عوامل یاد شده کاملا گنگ مبهم و به خطا و تحریف آلوده است .البته آنگونه نیست که هیچ حقیقت در لابلاى آن همچون ذرات پخش شده طلا در توده اى از شن و خاک مى باشد که استخراج و[ بازتدوین] آن مهارت فن و تکنیک و مقدمات ویژه خود را لازم دارد. بدون تهیه این مقدمات و بکارگیرى تکنیک ویژه آن نمى توان به حقایق دست یافته واز بیمارى جریان زدگى هاى تاریخى مصون ماند. بنابراین کاملا ضرور بنظر مى رسد که مقدمات و[ مدخل] تاریخ معاصرایران تدوین شود. نخستین گام دراین مسیر عبارت است از: بازشناسى[ جریانهاى تاریخنگاریها درایران معاصر] و معرفى و نقد علمى آنها و براین کار فوائد بسیار مهمى بار مى شود که نمى توان از آنها چشم پوشید.

ج -ضرورت و فواید عملى جریان شناسى تاریخنگاریها...
با یک سیراجمالى در[ تاریخنگارى درایران معاصر] هر محقق منصف و دانش پژوهشى به این نتیجه خواهد رسید که مطالعه تاریخ معاصر ایران توسط نسل نو و بیدار ما نیازمند یک مقدمه[ مدخل] توجیهى و هدایتگراست . کشف جریانهاى تاریخنگارى و دسته بندى علمى آنها مسلما یکى از فصول برجسته و باارزش این[ مدخل] بشمار مى آید.

تا آنجا که ما آگاهى داریم این کارتاکنون صورت نگرفته است و هیچ دانشمند حوزوى و یا دانشگاهى به حل این مشکل اقدام نکرده است . در حالیکه شناختن و شناساندن این جریانها در همه ابعاد مانند ویژگیها شیوه کار اهداف فوائد و آثار مطلوب و نامطلوب وظیفه اى که بار آن بگونه فورى و حیاتى بردوش پژوهشگران و متخصصین فن سنگینى مى کند. ساده ترین فایده این عمل علمى و فرهنگى عبارت است از پالایش میراث تاریخى وطن اسلامى مان از جعل و تحریف و آلودگیهاى اسارت آور که به دست دشمنان در برخى از متون مدون آن راه یافته است نتیجه طبیعى این پالایش فرهنگى پالوده شدن ذهنهاى صاف نسل نو از تلقینات مورخین مغرض و کسب مصونیت ازانحرافهاى احتمالى است .

براى اینکه به فواید واهمیت بنیادین این پالایش تاریخى و فرهنگى توجه بیشترى پیدا کنیم لازم است به یادآوریم که درایران تا زمان حاکمیت ایل قاجار دو نوع بیشتر تاریخنگارى وجود نداشته است واگر نوع سومى هم متصور و موجود بوده باشد دراثر قلت آن کان لم یکن محسوب مى شود.

یکى از آنها جریان تاریخنگارى دربارى بود با همه طیفها و مصادیق مختلف و متعددش که در مجموع بسیار پر رونق و پر حجم بوده است .

لکن چنانکه در آینده خواهیم دید دراینگونه تواریخ حق مردم وارزشهاى الهى هیچگونه جایگاهى نداشته است . منشى هاى دربار کاتبان دبیران و مورخ السلطنه ها فقط به ثبت و گزارش کیفیت سرکوب نهضتهاى مردمى واسلامى که شاهان و مورخین شان نام آنها را[ راهزنان] [ یاغیان] وامثال اینها گذاشته بودند اکتفاء مى کردند واز آرمانها و نقش مردم و مظلومیت آنان چیزى نمى نوشتند. کار دیگراین نویسندگان ثبت و نگارش معاشقه ها و تعداد زنان و موالید شاهان و شاهزادگان و تفریحات و شکارهاى آنان بود که در عالم مستى و بى خبرى از تاریخ جارى و ذلتبارامت مى گذاشت 15.

[تاریخنگارى سنتى] نیز کم و بیش رایج بوده است .اما بصورت منزوى و
ناوابسته به دربارها. لکن متولیان و قلمداران این جریان نیزاز واقعیات روز چشم پوشید و تقواى گریز را جایگزین تقواى ستیز ساخته و خود را به بازى و تفنن در قصص واخبار گذشتگان بسیار دور مشغول ساخته واز محیط خود و آنچه که براسلام و مردم مسلمان و شوون کشور مى گذشت غافل مانده بودند. هر چند که خدمت مستقیمى به دربارها نیز انجام نمى دادند.

دراین میان نویسندگان و مورخین بسیار نادرى نیز پیدا مى شدند که نه آن بودند و نه این بلکه باالهام از مکتب ستم ستیز والهى اسلام نوعى واقعگرائى از خود نشان داده اند.

لکن با پیدایش قاجاریه در صحنه هاى حکومت و تاریخ ایران پیرایش صنعت دریانوردى اروپا و گسترش استعمار در جهان و بالاخره حدوث اختراعات جدید و گسترش ارتباطات جهانى به تدریج پاى اروپائیان به ایران و پاى ایرانیان و مسلمانان نیز به اروپا باز شد. یکى از ره آوردهاى فکرى و فرهنگى این راتباطات نوین ورود فرهنگ غربى واز جمله شیوه هاى تاریخنگرى و تاریخنگارى آنان به ایران و همه عالم اسلام بود که آفتهاى فراوانى را با خود به همراه داشت .

شاید نخستین آثار تاریخى اروپائیان جدید که ایرانى ها با آن آشنا شدند ترجمه برخى از سفرنامه ها و تواریخ اروپائى بود.این هجوم فرهنگى در زمینه تاریخنگارى همراه با گذشت زمان بطور تصاعدى اوج مى گرفت وافکار واندیشه ها را تحت تاثیر قرار مى داد. تا آن که درایران و دیگر نقاط جهان اسلام نیز فرقه ها واحزاب سیاسى مانند دمکراتها سیوسیالیستها فراموسونرها بابیها و بهائیها مارکیستها و ملى گرایان و غیر هم پدید آمده و جریانهاى تاریخنگارى ویژه هر کدام از آنها نیز بتدریج شکل گرفت . و هر یک از آن گروههااز خلا موجود در زمینه تاریخنگارى سوءاستفاده ها کردند.

زمینه کاراین جریانهاى وارداتى به تاریخ معاصرایران محدود و منحصر نمى شد بلکه آنها در بیشتر زمینه هاى تاریخى مانند تاریخ ادیان تاریخ اسلام باستان شناسى تاریخ علوم زندگینامه ها تاریخ عمومى مسائل نظرى تاریخ و بالاخره تاریخ ایران کتاب نوشته و یا به فارسى ترجمه و پخش مى کردند. و یا عوامل وابسته بومى شان این قبیل کتابها را با زبانهاى محلى مانند فارسى عربى و ترکى نوشته و منتشر مى کردند.

این گونه بود که جریانهاى مختلف و تاریخنگارى استعمارى و منحرف درایران جاى پا باز کردند. دراین میان کمترین سهم تاریخنویسى که شاید معادل [صفر] باشداز آن تاریخنویسى و واقعگرا و ظلم ستیزاسلامى است .

اکنون نسل معاصر ما باانبوه این نوشته ها و تالیفات تاریخى مواجه است لکن هیچگونه اطلاعات مفید و ضوابط و متدهاى راهنما و هدایتگرى براى بازشناسى آنها و کشف کتابهاى سالم و حقایق تاریخى ندارد. چه بسا یک کتاب فراماسونرى را در تاریخ به عنوان تالیف یک ایرانى بى غرض تلقى کند. و یا یک نوشته قالبى و تحریفگراى مارکسیستى را در تاریخ اسلام و یاایران ناشناخته بخواند و بانحراف کشیده شود و ... .

بنابراین فائده مهم بحث جریان شناسى تاریخ تاریخنگاریها در ایران معاصر:این است که با تبیین و تشریح شناسنامه هر یک ازاین جریانهاى تاریخنگارى و تشریح اهداف و خصوصیات هر یک از آنها با ارائه نمونه ها و فهرست اسامى برخى از کتابهاى ترجمه اى و یا تالیفى شان مى تواند یک ذهنیت انتقادى و علمى به خوانندگان این قبیل کتابها داده و آنان را در برابر تلقینات و دروغهاى تاریخى این تیولداران تاریخنویسى [ واکسینه] کند و و مصونیت به بخشد.

روى این اصل ما تصمیم گرفتیم که طى چندین مقاله مستقل و ادامه دار به این مهم بپردازیم تا شاید بدینویسله خدمتى به حقیقت کرده باشیم .

از آنجا که این موضوع ناشناخته بود به یک مقاله مقدماتى که ضرورت پرداختن به آن را تبیین کند نیازمندى احساس کردیم . در مقاله هاى بعدى هر یک از جریانهاى تاریخنگارى موثر درایران بگونه جداگانه مورد بررسى قرار خواهد گرفت .

 
پاورقى ها
1. ر.ک : علم التاریخ .160 به بعد استاد هر نشو تعریب عبدالحمیدالعبادى لجنه التالیف والترجمه والنشر197 مصر.
2. شرح حال اجمالى نمونه نادرى از این نوع مورخین و خاورشناسان باانصاف و بدون اغراض را در لابلاى برخى از صفحات کتاب[ فرهنگ خاورشناسان] در دو مجلد نوشته حسین عبداللهى خوروش چاپ اصفهان انتشارات مظهر و کتب مشابه اعلام مى توان یافت .
هر چند که مولف کتاب یاد شده ساده لوحانه هر کسى را که راجع به اسلام و شرق سخنى گفته و جمله اى قرین به صواب داشته باشد مروج ارزشهاى اسلامى وانسانى تلقى کرده است واهداف پشت پرده آنان را درنیافته است . و در صورت انحراف آشکار مستشرقین حداکثر آنان را[ اشتباه کار] نامیده است !
3. تاریخ تمدن (مشرق زمین گاهواره تمدن ) ج 1.مقدمه مولف صفحه دوم از برگ اول ویل دورانت ترجمه احمد آرام سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى 1365.
4. ر. ک :الفدیر3.10تا38 علامه امینى دارالکتاب العربى بیروت .
5. همان مدرک ج 3.320 تا 323.
 
6. درسهائى درباره اسلام 6/05/ گلدزیهر ترجمه علینقى منزوى تهران انتشارات کمانگیر چاپ دوم 1357.
7. همان مدرک /06
8. در زمینه نقد علمى و تبیین دروغها و تهمتهاى گلدزیهر در کتاب[ درسهائى درباره اسلام] یک کتاب تحقیقى و تحلیلى توسط یکى از دانشمندان عرب به نام محمد غزالى تالیف یافته و توسط صدر بلاغى به زبان فارسى ترجمه و به نام محاکمه گلدزیهر صهیونیست و توسط انتشارات حسینیه ارشاد در سال 1362 منتشر شده است که کتاب قابل مطالعه اى مى باشد.
9. در زمان استیلاى روم بر فلسطین یهودیان چند فرقه بودند از جمله هرودیان (یا هیرودیسیان ) که هواخواه سلطنت موروثى هرود بودند و در حدود 6 ب .م . در زمان اگوستوس قیصر روم به ظهور رسیدند.این فرقه با آن که با فرهنگ یونان و روم خصومتى ابراز نمى داشتند مى خواستند سلطنت در ملت یهود مستقل بماند. فرقه دیگر[ زیلوت ها] یا[ غیرتمندان] بودند که با رومیان از دل و جان مخالفت مى کردند و همیشه در حال طغیان و شورش به سر مى بردند. آنها معتقد بودند که تسلیم به حکومت و استیلاى رومیان بر خلاف مشیت الهى است و باید علمیه رومیان با شمشیر قیام کرد. ( از کتاب قیصر و مسیح ) - نقل از صفحه 177 تمدن در بوته آزمایش پاورقى مترجم .
10.اسرائیلیها به اصراراز سموئیل نبى خواستند که شاهى برایشان تعیین کند.[ واین در نظر سموئیل ناپسند آمد چونکه گفتند ما را پادشاهى بده تا بر ما حکومت نماید و سموئیل نزد خداوند دعا کرد. و خداوند به سموئیل گفت آواز قوم را در هر چه به تو گفتند بشنو زیرا که تو را ترک نکردند بلکه مرا ترک کردند تا برایشان پادشاهى ننمایم] سموئیل به حکم خدا شائول را به پادشاهى آنان برگزید. چون سموئل مرگ خود را نزدیک دید ضمن سخنانى که به رسم وداع به قوم گفت چنین اظهار داشت :[ والان اینک پادشاهى که برگزیدید واو را طلبیدید و همانان خداوند بر شما پادشاهى نصب نموده است ... آیاامروز وقت درو گندم نیست از خداونداستدعا خواهم نمود واو رعد و باران خواهد فرستاد تا بداند و ببینید که شرارتى که از طلبیدن پادشاه براى خود نمودید در نظر خداوند عظیم است ... و تمامى قوم به سموئیل گفتند براى بندگانت از یهوه خداى خوداستدعا نما تانمیریم زیرا بر تمامى گناهان خوداین بدى راافزودیم که براى خود پادشاهى مى طلبیدیم]. عبارات درون گیومه از باب دوازهم کتاب اول سموئیل نقل شده است . .
11. تمدن در بوته آزمایش .184 تا 187 نوشته آرنولد توج توینبى ترجمه ابوطالب صارمى امیرکبیر1353.
12. همان مدرک .199الى 200.
13. ر.ک :الداریه فى علم مصطلح الحدیث .23 زین الدین العاملى (شهیدثانى ره ) نجف مطبعه النعمان . و نیز: وصول الاخبارالى اصول الاخبار.97 شیخ حسین بن عبدالصمد عاملى تحقیق س . ع . کوهکمرى قم چاپخانه خیام 1401 ه.ق . و نیز: ضیاءالدرایه .24 سیدضیاءالدین علامه قم چاپخانه حکمت 1378ه.ق .
14. قاعده فى المورخین .32 قاضى ابن سبکى حلب مکتب المطبوعات الاسلامیه (ضمیمه الرفع والتکمیل فى الجرح والتعدیل تالیف عبدالحى لکنوى هندى .)
15. دراین زمینه کتابهائى از قبیل تاریخ عضدى رستم التواریخ ناسخ مجلدات مربوط به دوره قاجار و کتابهاى مشابه دراین موضوع شایسته مراجعه مى باشند تا بتوان ماهیت تاریخنگارى دربارى را بدست آورد.