موضوعِ محورى این شماره از نشریه نیز، »سبک زندگى» و سهم آن در توسعه فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى، علمى، سیاسى، اقتصادى و حقوقى جامعه اسلامى است، عناصرى که مىتوانند با اعتلاى خود، بنیان یک تمدن را پىریزند و با ضعف و انحطاط خود، پایههاى یک تمدن را فرو ریزند.
در دو شماره پیشین از نشریه و نیز شماره حاضر، موضوع »سبک زندگى» از زوایاى گوناگون به بوته بحث و تحقیق قرار گرفته است. در این مقال نیز، برآنیم، از مقولهاى سخن به میان آوریم که پیوندى ژرف و دقیق با حوزه و روحانیان دارد، مقولهاى که عنوان و رسالت اصلى این نشریه است.
در اساس »نگاه نقادانه به خود»، از گزارههایى است که در حیات اجتماعى سیاسى و فرهنگى جامعه ما جایگاهى ندارد و به آن بهایى داده نمىشود. البته شعار آن، گاه، از زبان رجال سیاسى، در دو دهه اخیر شنیده شده است و به طور خلاصه انتقاد از کارکرد و بازده کارِ مدیران اجرایى و گاه فرهنگى در شمار برنامههاى صدا و سیما یا نشریهها قرار گرفته است; ولى هنوز، کمتر به چشم مىآید که احزاب و گروهها و نهادهاى فرهنگى و سیاسى، رجال سیاسى و یا مجموعههاى علمى و صنفى، به نقد خود پرداخته و کارکرد خویش را در به حقیقت پیوستن هدفها و برنامهها، به ارزیابى دقیق و همهسویه و با بیانِ کاستىها و سستىها، نشسته باشند; چرا که در بسیارى از موارد، خود بزرگبینى و خودخواهى، مانع دیدن کاستیها و کژیهاى خویش است و در مواردى هم افراد و احزاب و مجموعهها، نگران سوء استفاده مخالفان از اقرارها و اعترافهاى آنان علیه خویشاند!
ما نیز، برخلاف این که نگران سوء استفاده بدخواهان و دشمنان هستیم و احتمال مىدهیم، این نقّادى مصلحانه و از روى خیرخواهى، از سوى آنان بمانند اعترافى علیه خود ما انگاشته شود، امّا ضرورت و ناگزیرى این نگاه مىطلبد، خطر کنیم و به اشتیاق رویارویى با واقعیت، خار این مسیر را بر جان بخریم.
سهم روحانیان، در مدیریت سبک زندگى مردم
اگر دین را در جامعههاى بشرى، بویژه در جامعههاى اسلامى، از عناصر مهم و اصلى زندگى ساز و اثرگذار بر سبک زندگى دیندارانه بدانیم، مروّجان و مبلّغان و منادیان دین، سهم بسزایى در منش و کنش شهروندان جامعه داشته و خواهند داشت و با این که جامعههاى اسلامى در چند قرن اخیر، تحت تأثیر فرهنگ سلطه جو و نفوذگراى غرب، قرار گرفتهاند; امّا همچنان تأثیرپذیرى تودههاى مردم از عالمان دین، سهم بسزایى در زندگى آنان دارد و بویژه رخداد انقلاب اسلامى در منطقهاى که جزیره امن سلطههاى نظامى اقتصادى و فرهنگى شناخته مىشد، نشان داد که اسلام، نه تنها افیون جامعهها نیست و آنان را به برتابیدن خوارى، پستى و فقر و بىفرهنگى تشویق نمىکند که نیرومندتر از هر مکتب سیاسى و انقلابى، مىتواند امت اسلامى را به شگفتترین انقلاب اسلامى و فرهنگى فراخواند و آنان را تا رسیدن به پیروزى رهبرى کند.
رهبرى فکرى و عملى روحانیان، در به حقیقت پیوستن انقلاب اسلامى و استمرار حیات آن، نشان داد که هنوز روحانیان منادیان و مروّجان دین سهمِ بس مهم و نقش آفرین در مدیریت اندیشهها، آرمانها و هدفها و زندگى مردم دارند.
هدف این نوشته از بیان نکتههاى یاد شده، ستایش و بزرگ شمارى روحانیان و خودستایى و فخرفروشى نیست! بلکه هدف، بیان این حقیقت است که اگر منادیان دین ومعرفتدینى، چنین جایگاهى در جامعه دارند، پس باید رسالت خود را نیز بشناسند و بپذیرند و حق این جایگاه و منزلت را به جا آورند.
چنانکه اگر رسول اکرم (ص) فرموده است:
« علماء امتى کأنبیاء بنى اسرائیل»
1عالمان امت من، چونان انبیاى بنىاسرائیلاند.
و یا فرموده است:
«الفقهاء اُمناء الرسول»
2فقیهان، امینان رسول خداىاند.
و اگر على (ع) مىفرماید:
»العلماء حکّام على الناس»
3عالمان، فرمانروایان مردماند.
ویا امام صادق (ع) مىفرماید:
«الملوک حکّام على الناس و العلماء حکّام على الملوک»
4پادشاهان، فرمانرواى بر مردماند و عالمان حاکم و فرمانرواى بر پادشاهان.
براى این بوده است که از یکسو مردمان، نقش و جایگاه بایسته عالمان را بدانند و از سوى دیگر عالمان، قدر رسالت و کارکرد خود را بشناسند و به پیامدها و ضرورتهاى آن پاىبند باشند. و اگر پاىبند نباشند، سزاوار سختترین عقوبتها و حقیرانهترین عنوانها خواهند بود. چنانکه از نبى مکرّم اسلام سؤال شد، کدام یک از مردمان بدترند؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:
«العلماء اذا افسدوا»
5عالمان، آن گاه که فاسد باشند.
از امام على (ع) پرسیده شد:
»من خیر خلق الله بعد ائمه الهدى و مصابیح الدّجى، قال: العلماء، اذا صلحوا.
قیل و من شرّ خلق الله بعد ابلیس و فرعون و نمرود...
قال العلماء اذا فسدوا هم المظهرون للأباطیل الکاتِمون للحقائق و فیهم قال الله عزّ و جلّ اولئک یلعَنَهُم الله و یلعنُهُم اللّاعنون الّا الذین تابوا.»
6بهترین مردم، پس از ائمه هدى و چراغهاى روشنگر تاریکیها، چه کسانى هستند؟ امام فرمود: علما، آنگاه که راه صلاح را در پیش بگیرند.
پرسیده شد: پس از ابلیس و فرعون و نمرود و... بدترین مردم، چه کسانى هستند؟
امام فرمود: علماء، آنگاه فساد کنند و راه فساد را در پیش بگیرند، همانان که به آشکارسازى باطلها و کتمانگرى حقایق مىپردازند. درباره اینان است که خداوند، عزّ و جلّ، مىفرماید:... خداوند نفرینشان کند و نفرین کنندگان، نفرین کنندشان مگر این توبه کنند.
چه بسا واژه »فساد» در عرف کنونى، نمونهها و مصداقهاى خاصى را به ذهن خطور دهد، مانند فساد: اقتصادى یا فساد جنسى! در حالى که فساد در این حدیث و مانند آن، بخش گستردهاى از دنیاگرایى، تکبّر، قدرت طلبى، فخرفروشى، بىمبالاتى، بىتعهدى، بىتفاوتى و... را در بر مىگیرد و ما در این نوشته به چند نمونه از نمونههاى مهم آن اشاره خواهیم کرد.
1. دنیاگرایى
از بزرگترین تهدیدهایى که جامعه روحانیان را پس از وقوع انقلاب اسلامى و دستیابى آنان به پستهاى، قضایى، اجرایى و حکومتى، هدف گرفته بود، گرایش آنان به تجمّل، رفاه و دنیاگرایى بود که مىتوانست خود را در موارد ذیل بنمایاند، استفاده از اتومبیلهاى لوکس و گرانقیمت، خانههاى بزرگ و مجلّل، سکونت در مناطق ثروتمند نشین شهرها، بهرهگیرى از محافظان امنیتى، استفاده از امکانات دولتى در خدمترسانى به خانواده و فرزندان خویش و...
اهمیت این مسأله تا آن جا بود که بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى، در بسیارى از دیدارهاى خود با جامعه روحانیان، بر ضرورت پرهیز آنان از تجملگرایى و دنیاگرایى تصریح و تأکید مىداشت و آنان را به سادهزیستى فرا مىخواند.
امام، در دیدار با ائمه جمعه وجماعات به تاریخ 21 خرداد 1362، به روشنى یادآور مىشود:
«اگر ما خداى نخواسته طورى رفتار کنیم که این ملت از ما جدا بشود و بگوید، شما امروز که دستتان باز است، یک نحو دیگر دارید عمل مىکنید... این مسؤولیت به عهده ماست، قضیه، قضیه شخصى نیست که یک شخص بگوید من کارى مىکنم به دیگران چه... . اگر اسلام شکست بخورد به وسیله ماها شکست خورده است. اگر شما درست بشوید اسلام شکست نمىخورد، با درست شدن شما، مردم درست مىشوند، با مهذّب شدن شما، مردم مهذّب مىشوند. »
7امام، در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان، به تاریخ 28 تیر 1362، خارج نشدن از زى طلبگى و سادهزیستى را مطرح کرده است:
«من به سهم خودم، هیچ نگرانى ندارم راجع به انقلاب... این انقلاب، انشاء الله محفوظ مىماند و آسیبى از خارج به او نخواهد رسید; لکن آن چیزى که انسان را قدرى نگران مىکند... مربوط به عموم روحانیت است... . اگر ما از زىّ متعارف روحانیت خارج بشویم و خداى نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتى که خودمان را با اسم روحانى معرفى مىکنیم، این منتهى مىشود به این که روحانیت شکست بخورد... یک وقت مىبینید که این طلبه زاهد عابد، که در مدرسه زندگى مىکرد، با آن وضعى که همه مىدانید، متحول شد به یک نفر انسان طاغوتى و از آن وضع طلبگى، که مشایخ ما بر آن وضع بودهاند، خارج شده است و شده است انسانى که همه همّش صرف دنیاست. »
8امام، به مناسبت سومین اجلاس سالانه مجلس خبرگان به تاریخ 25 تیر 1364، با روشنى و تأکید بیشترى مىگوید:
«از اهمّ مسائلى که باید تذکر بدهم... کیفیت زندگى اهل علم است، اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهاىشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است، از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. »
9در همین دیدار، امام به این نکته تصریح کرده که ممکن است کسانى در معرض خطر و ترور باشند و لازم باشد که محافظانى داشته باشند; ولى این امر نباید به عنوان یک اصل انگاشته شود و مایه فخر و برترى جویى اجتماعى باشد:
«البته من این نکته را عرض کنم، یک دستهاى که در معرض خطر هستند، باید خودشان را حفظ کنند، ولى همینها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجههتان پیش مردم بزرگ مىشود... بزرگى شما آقایان، به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است.»
10اکنون بیش از سىسال از آن هشدارها و توصیهها سپرى شده است، ولى اهمیت آن نکتهها و سفارشها هرگز کم نشده که بیشتر هم شده است; زیرا بیشتر کسانى که انقلاب را رهبرى مىکردند و یا در پیروزى انقلاب اسلامى سهمى بسزا داشتند و به جمهورى اسلامى رأى دادند و براى دفاع از کیان نظام اسلامى، جان خود و عزیزانشان را تقدیم کردند، هدفشان به حقیقت پیوستن آموزهها و آرمانهاى دین در جامعه و دستیابى مردم به زندگى شرافتمندانه و عادلانه و اخلاقى و معنوى بود. در حالى که امروز ما شاهد کاستىها و نارسایىهاى بسیار در زمینه مسائل اخلاقى، فرهنگى، اجتماعى و نهایت سبک زندگى شهروندان جامعه خویش هستیم. دشواریها و گرفتاریهایى که در بسیارى از کشورهاى حتى پیشرفته و مدرن به چشم مىخورد، ولى انتظار مىرفت که در پرتو حاکمیت دینى، جامعه ما، در امان از آن گرفتاریها و دشواریها باشد و یا از کاستىهاى کمترى رنج ببرد.
براستى عامل این کم توفیقى چیست؟ به طور قطع، این کاستىها به یک عامل باز نمىگردد; بلکه عوامل بسیارى دست به دست هم دادهاند، تا ما با فرهنگ، اخلاق، روابط اجتماعى، اقتصاد، معنویت وسبک زندگى ایدهآل اسلامى، همچنان فاصله زیادى داشته باشیم. امّا در این میان، همچنان که در آیات، روایات و سفارشها و پیشبینیهاى امام راحل بود، سهم رفتار و منش و زندگى و اخلاق و تعاملات اجتماعى روحانیان، سهم کوچکى نیست.
بى گمان، اگر مجموعه و گروههاى دیگرى در این جامعه حکومت و مدیریت را در دست داشتند، بیش از آنچه امروز به عنوان کاستى و نارسایى مىشناسیم، با آن روبه رو بودیم، ولى سخن در این است که آن گروهها و مجموعهها، مدعى اسلام و اخلاق و معنویت و عدالت اسلامى و مدیریتِ متکى به آموزههاى وَحیانى نبودند و آنچه از سوء استفاده و فرصتطلبى و رانتخوارى و اختلاس، در مدیریت آنان رخ مىداد، خلافِ انتظار مردم نبود و باعث سست شدن اعتقاد مردم به دین و دیانت نمىشد; اما در جمهورى اسلامى، که شعار اصلى آن، پیادهسازى هدفها و آرمانهاى متعالى اسلام، که دربردارنده عدالت، امنیت، استقلال و رفاه عمومى است، مشاهده دنیادارى و دنیاطلبى و زر و زیور پرستى و فخرفروشى و زندگى مرفه و فارغ از درد و نیازِ تودههاى مردم و زندگى در خانههاى باشکوه و برخوردارى از ویلاها و امکاناتى فراتر از حدّ متوسط جامعه، خلاف فهم و اعتقاد و انتظار مردم است; چیزى که رهبر معظّم انقلاب نیز، بارها و بارها نسبت به آن هشدار داده است،
»عالمى که حرص به دنیا داشته باشد، مردود است... نه این که عالم نباید از تمتّعات زندگى بهره ببرد، امّا مراتبى هست که انسان در آن مراتب، باید حقاً و انصافاً، از تمتّعاتى چشم بپوشد.»
11در مجالى دیگر، مىگوید:
«روحانى، آن وقت سخن نافذ خواهد داشت که عملاً نشان بدهد به زخارف دنیا بىاعتناست و آن حرصى که بر دلهاى دنیاداران و دنیامداران حاکم است، بر او حاکم نیست. این را باید به مردم نشان بدهیم. روحانیت در سایهى پارسایى بود که این حیثیت و آبرو را پیدا کرد، این پارسایى و بىاعتنایى به دنیا و به زخارف، باید حفظ شود. »
12این هشدارها در سالهاى آغازین انقلاب اسلامى به روحانیان و علما داده شده است. و این بدان معناست که ضرورت این هشدارها و توصیهها، از همان سالهاى نخست احساس مىشد; چرا که نمودهاى گرایش به پُست و جایگاه وتکاثر و تجمّل و خروج از زىّ روحانى، در مواردى خود را نشان داده بود، با این که در سالهاى اول انقلاب، در اساس، روحیه قناعت و گذشت و مردمدارى و خدمت در همه گروههاى اجتماعى، از قوت و شدت بیشترى برخوردار بود و هنوز میدانهاى رقابت و تفاخر و دنیاطلبى، رواج نیافته بود و این بدان معناست که گذشت زمان، نه تنها این خطر را از میان نبرد که زمینههاى گسترش آن را فراهمتر کرد!
پوزش از روحانیان وفادار به منشِ زهد و قناعت
در این مقال، از سر ضرورت و احساس مسؤولیت، سخن به نقد سبک زندگى شمارى از روحانیان و مدیران حوزوى گشوده شده است. این واقعیت را نمىتوان نادیده انگاشت که در طول سالهاى پس از انقلاب، وضع معیشت و زندگى بیشتر طلبهها و روحانیان، از سطح متوسط جامعه پایینتر بوده است، چنانکه مقام معظم رهبرى به روشنى از آن سخن مىگوید:
«امروز، حقیقتاً، طلاب علوم دینى از همهى طبقات جامعه حتى از کارمند و از کارگر و از دیگران از لحاظ حظّ معیشتى - پایینترند این یک واقعیت است در حالى که یکى از بزرگترین و شریفترین کارها را اینها انجام مىدهند، از ظواهر هم چندان چیزى نمىشود فهمید. همان عزت نفس و مناعتى که طلاب علوم دینى از گذشته با آن سرافراز بودهاند. »
13ما خود، این واقعیت را با تمام وجود درک کرده و تمرین عزت در شدت ندارى و تلاش براى رعایت قناعت و عدم تجمّل در وقت تمکن و برخوردارى نسبى را داشتهایم و نمودهاى بسیارى از این منش طلبگى را در میان فضلا و علما سراغ داریم و واقعیت این است که اگر برخلاف گرایشِ شمارى از روحانیان و نخبگان و سرشناسان به رفتار دنیامدارانه، باز هم توده جامعه، همچنان به روحانیت اعتماد مىورزند و به ناسازگارى و رویارویى با آنان بر نخاستهاند، بدان جهت است که نمود این عزت و قناعت و تقوا را در بسیارى از آنان، از نزدیک شاهد بوده و هستند; ولى مردمانى از سطح جامعه، که به دلیلهاى گوناگونى، حشر و نشر با محافل دینى و مجامع مذهبى و حوزوى ندارند، نگاهشان به نخبگان سیاسى و مسؤولان کشورى و مدیران دولتى و قضایى است که به دلیل جایگاه اجتماعى خود، از حقوق و مزایایى فراتر از حدّ متوسط جامعه برخوردارند و با برخوردارى از تواناییها و زمینههاى مادى، از به نمایش درآوردنِ جاه و ثروت و شکوه مادى و زندگى رفاهمندانه ابایى ندارند! و بر این پندارند که شکوه ظاهرى و مادى خانه و ماشین و تواناییهاى مادى آنان، باعث عزتشان در چشم دیگران مىشود، غافل از این که اگر افرادى هوشیار و زیرک و نکتهسنج و نگاهشناس بودند، نشانههاى نفرت و خشم و بیزارى را در نگاه رهگذاران و مشاهده گران و حتى اعضاى فامیل و آشنایان خود، به روشنى احساس مىکردند و محبوبیت در قلب تودهها را بر ستودنها و ستایشهاى ساختگى پیرامونیان و طمع ورزان، برترى مىدادند!
این است که به خاطر بیان یکسویه نقدها، از گروه گسترده روحانیان مخلص و قناعت پیشه و تقوامدار پوزش مىخواهیم و از آنان اجازه مىخواهیم این نقّادى را ادامه دهیم، هر چند مخالفان ما از نقّادى یادشده خرسند شوند و همراهان، از این درد جانکاه، احساس بىمهرى کنند!
نقش عالمان دینى و مسؤولان حکومتى و دولتى در سبک زندگى مردم
اگر از امام على (ع) روایت شده است:
»الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم».
14مردم به فرمانروایانشان همانندترند تا به پدرانشان.
حکایت از این رویداد دارد که رفتار حاکمان و سبک زندگى آنان; بویژه آن زمان که در جایگاه روحانیان و در کسوت آنان باشند، تأثیرى بسزا در سبک زندگى مردم دارد. به همین دلیل است که پیشوایان دین، در رویارویى با بىعدالتیها و فسادهاى اجتماعى و سیاسى، شدیدترین خطابهاى ملامتگرانه خود را متوجه عالمان دینى کردهاند.
امام کاظم (ع) به هشام مىفرماید:
»یا هشام! اوحى الله تعالى الى داود: قل لعبادى! لاتجعلوا بینى و بینکم عالماً مفتوناً بالدنیا، فیصدّهم عن ذکرى و عن طریق محبّتى و مناجاتى، اولئک قطّاع الطریق من عبادى».
15اى هشام! خداى متعال به داود وحى کرد:
به بندگان من بگو، میان من و خودشان عالمى را قرار ندهند که دلباخته و فریب خورده دنیاست; زیرا چنین عالمى، آنان را از یاد من و از راه دوستى و مناجات با من دور مىسازد، این گونه عالمان راهزنان بندگان مناند!
امام على(ع) در وصیتهاى خود به فرزندش حسن بن على (ع) مىفرمود:
»کیف و أنى بک یا بنى اذا صرت فى قوم عالمُهم خَبّ مَوّاه، مُستحوذ علیه هواه، متمسّک بعاجل دنیاه... و یطلب الدنیا بالاجتهاد... »
16چه حالى خواهى داشت آن گاه که در جامعهاى قرار گیرى که عالم ایشان فریبنده و ظاهرآراست و هواى نفس بر او چیرگى دارد، و سخت به دنیا چسبیدهاست، ... و در طلب دنیا سخت مىکوشد!
در حدیث نخست، به روشنى آمده است که هرگاه عالمان دین و روحانیان، گرایش به دنیا پیدا کنند، مردم گرفتار غفلت از خدا شده و به زندگى غیر معنوى گرایش مىیابند و در بسیارى از این احادیث، نقش منفى عالمان دنیاگرا در زندگى مردم، بویژه حاکمان و مدیران سیاسى و اجرایى شمرده نشده است، بلکه شاملِ عالمان و فقیهانى هم مىشود که بدون دخالت در امور سیاسى و دولتى و اجرایى و قضایى، دستگاههاى عریض و طویل ساختهاند ساختمانها و مؤسسههایى که چه بسا ضرورت چندانى براى جامعه و عموم مردم، ندارند.
2. رو به رو شدن با داراییهاى عمومى بسان داراییهاى شخصى
در سالهاى اخیر، با پدیدهاى روبه رو هستیم که عالمان دینى، یا مسؤولان حکومتى، براى خدمات اجتماعى و دینى و پژوهشى، مؤسسههایى را بنا مىنهند و دفترهایى را به کار مىاندازند و پس از وفات آنان، مدیریت این مؤسسهها همچنان در دست فرزندان و هواداران او باقى مىماند، هر چند فرزندان آنان عالم نباشند، یا فاقد جایگاه مرجعیت و شایستگىهاى لازم باشند.
آیا براستى داراییها و ثروتهاى یاد شده، ملک شخصى عالمان و فقیهان و مسؤولان حکومتى است که براى پس از خود، متولى و مدیر، مىگمارندو مدیریت آن را به وارثان خویش، ویژه مىسازند، یا این که امکانات یاد شده پس از وفات آنان، یا انفصال ایشان از کار، باید به مدیریت حوزههاى علمى و نهادهاى ذىصلاح سپرده شود و رأى نظر ولىّ فقیه درباره آنها جارى گردد!
البته این مشکل فراگیر نیست، ولى خود مىتواند در ذهن و حافظه مردم، نوعى وراثتى شدن این اموال و مؤسسهها را تداعى کند. گشوده ماندن دفترهاى شخصى مراجع پس از وفات ایشان و مراجعه مقلدان براى پرداخت وجوهات به این دفاتر، بدون این که به آنان گفته شود باید به مرجعى زنده مراجعه کنند، از دیگر مشکلاتى است که مىتواند رو به تزاید باشد.
بلى، در زمانى که حوزههاى علمیه، داراى مدیریت متمرکز و قانونمند نباشند و یا در رأس جامعه، ولى فقیه حاکم نباشد، به ناگزیر همان مرجع و عالمى که مؤسسهها و مرکزهایى را براى خدمت علمى یا اجتماعى بنا نهاده است، باید فکرى براى مدیریت آنها پس از خود داشته باشد و تعیین ولىّ و متولّى کند; ولى در عصرى که حوزههاى علمیه، داراى مدیریت و ولىفقیه، مدیریت کلان جامعه را بر عهده دارد، وراثتى کردن اموال عمومى و محدود ساختن مدیریت آن در دست فرزندان و نوادگان خود، فاقد مبناى شرعى و قانونى است.
چنانکه وقتى مسؤولان دولتى و حکومتى، در پرتو مجموعه وسائل و شرایط مناسب و فرصتهاى دولتى، به ذخایر بزرگى از اموال و ساختمانها وامتیازها دست پیدا مىکنند، این تواناییها که نتیجه کار و تلاش فردى خود آنان نبوده است و بیش از نود و نه درصد رشد مالى و اعتبارى آن از اموال عمومى و امتیازهاى دولتى و فرصتهاى حکومتى فراهم آمده است، نمىتواند ملک شخصى ایشان تلقى شود و در حیطه تصمیمگیرى آنان و فرزندانشان محصور شود.
عالمان و مدیران حکومتى، وقتى با داراییهاى عمومى و امتیازهاى ویژه و رانتهاى اقتصادى، چونان اموال شخصى روبه رو شدند و آن اموال را ذخایرى براى آینده خود و فرزندان و حامیان خویش قرار دادند، از چشم مردم مخفى نمىماند و مردم نیز مىخواهند از این قافله عقب نمانند. این است که رانتخوارى و فرصتطلبى و سوء استفاده از داراییهاى عمومى، در میان لایههاى مختلف مردم، رواج مىیابد و با کارکَردِ عالمان و دولتمردان، توجیه مىشود!
3. قرار گرفتن تحت نفوذ خانواده، مریدان و هواداران
از نمودهاى منفى در زندگى عالمان و مسؤولان روحانى نهادهاى حکومتى، تأثیرپذیرى غیرمنطقى از اعضاى خانواده، مدیران و هواداران است، که این خود در گسترشِ مشکل به دیگر لایههاى اجتماعى بَس نقشآفرین بوده است.
مطالعه در زندگى بسیارى از عالمان و رجال سیاسى، نشان مىدهد که آنان در دوره طلبگى و حتى قبل از دستیابى به جایگاه اجتماعى و سیاسى، داراى مشى و مرامى منطقى و قناعت ورزانه بودهاند و همان زىطلبگى و منش حوزوى را که عموم روحانیان داشتهاند، دارا بودهاند; امّا پس از دستیابى به نام و عنوان، اعضاى خانواده آنان، خود را متمایز از دیگران پنداشته و سعى در تجمّل و تظاهر به مادیات داشتهاند. عالمان دینى که حتى از سفرهاى زیارتى به خاطر تحمیل نکردن هزینه بر بیتالمال و سهم امام پرهیز داشتهاند، فرزندانشان هواى سفر به کشورهاى اروپایى و گشت و گذار در بازارهاى لوکس غربى را در سر پرورانده و براى تأمین هزینههاى آن وسوسههاى مختلف را آغاز کردهاند!
روحانیانى که همواره در طول تاریخ، سعى داشتهاند، براى پیشبرد اهداف ارزشى خود، از عرض اندام خانواده و فرزندانشان در صحنههاى تبلیغاتى و غیر آن، سرمایهگذارى نکنند، کم کم تغییر مرام داده و به ورود عنصر خانواده و خویشاوند و هوادارانشان در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهایى رضایت دادهاند، این در حالى است که نیروهاى مذهبى و سنتى جامعه ایران، که بار اصلى انقلاب را در قبل و بعد از انقلاب بر دوش داشتهاند، سبک زندگى مذهبى و دینى به آنان چنین آموزشى را نداده و چنین رفتارى را مجاز ندانسته بود!
اثرپذیرى از فرزندان و هواداران، نوعى آشفتگى در سبک زندگى مردمان مذهبى و سنتى جامعه پدید آورد. البته این آشفتگى از نگاه فرزندان و هوادارانى که بیش از هر چیز، هواى قدرت و مدیریت براىشان مهم بود، یک دستاورد انقلابى انگاشته مىشد، فرزندسالارى قدرت مىگرفت و جوانان مىآموختند که مىتوان از سرمایه دیگران، به ثروت و قدرت و شهرت زودرس دست یافت!
عالمانى که براى رسیدن به جایگاه اجتماعى و دینى و مدیریتى خود، زحمات زیادى کشیدهاند، ولى فرزندان و هواداران بر آن بوده و هستند از رانت نام و عنوان این بزرگان، ره صدساله را یک شبه بپیمایند و البته حسّ پدرانه و اعتماد غیرمنطقى اینان به خواستههاى فزونخواهانه فرزندان و هواداران، چون حجابى جدّى در برابر آنان، نمىگذاشت با خود بیندیشند، براستى چه فرقى میان فرزندان و هواداران ما، با دیگر جوانان این مرز و بوم است؟ چرا شمارى از اینان باید بتوانند از فرصتهاى بزرگ صادرات و واردات و وامهاى کلان و غیرمنطقى بهره ببرند، در حالى که درصد بالایى از جوانان براى گرفتن وام اندک و ناچیز ازدواج، با صدها مشکل روبه رویند! و در حالى که بسیارى از سرپرستان خانواده فاقد شغلاند و حداقل درآمد را ندارند.
انقلابیونى که در روزگار ستمشاهى، رنج زندان و شکنجه و تبعید را بر جان خود و رنج محرومیتهاى اقتصادى و اجتماعى را بر خانواده خود مىخریدند، تا منادى دیانت و معنویت و عدالت در جامعه باشند، آیا در نهایت، رسیدن به همین نقطه را مىخواستند! مؤمنان و متدینانى که با آنان همراه مىشدند و بار مبارزه با طاغوت را بر شانههاى خود مىکشیدند و پس از انقلاب، با جان و مال خود و خون عزیزشان از عزت و شرافت و استقلال این کشور حمایت کردند، آیا همین را مىخواستند.
براى توده مردم و عموم جامعه چه فرقى مىکند که شخصى به نام رضاخان و فرزندش از فرصتهاى ملى و ذخایر عمومى سوء استفاده کند، یا دیگرانى که دم از اسلام و عدالت و اخلاق و معنویت مىزنند.
مردم، از هر دو بیزار و متنفرند! بلى. قشرهاى خاصى به دلیل برخوردارى از مواهب شاهانه و جیرهخوارى در کنار حکومت پهلوى هوادار او بودند. چنان که هواداران حزبى و جناحى امروز، در کنار این مدیران و مسؤولان، سنگ حمایت از آنان را بر سینه مىزنند، و متأسفانه مدیران و مسؤولان و حتى برخى عالمان حوزوى فقط پیرامونیان خود را مىبینند و فکر مىکنند همه مردم هوادار و هواخواه آناناند. در حالى که اگر چند قدم از این محیط کانالیزه شده خود، پا را فراتر بگذارند، خواهند دید مردم به شدت نسبت به آنان منتقدند! و البته همان مردم به دلیل مشاهده رفتار آنان، گرفتار تناقضى در اندیشه و عمل، بازگشت از آرمانها شدهاند و در تنظیم زندگى و تربیت فرزندان و تأمین معاش و... گرفتار اعوجاج گشتهاند! باز هم لازم به یادآورى است که نه همه مسؤولان نظام اسلامى از نوع بالا هستند و نه مردم سرگردان و ناامید شدهاند! ولى شمار آن مسؤولان و حجم این سرگردانى فکرى و عملى در میان مردم، به گونهاى هست که دلسوزان نظام اسلامى، نگران امروز و فردا باشند و هشدار دهند. و بر ضرورت یک جراحى در ساختار مدیریتى تأکید ورزند!
حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا
البته سخت و گران است، اما ضرورى و ناگزیر است.