نوع مقاله : مقاله پژوهشی
از دورانى که اصفهان جایگاه بلند فقاهت را در قبضه اقتدار داشت چندى نمى گذرد. عالمان بزرگ فقیهان سترگ فیلسوفان بلندپایه و عارفان روشن بین آن دیار هنوز - هر چند کمتراز شمارانگلشتان دست - باقى مانده اند واز عظمت و رونق حوزه دیرپاى اصفهان نشانى بدست مى دهند.اگر وقت را غنیمت نشماریم و محضر چند وارث باقى مانده از حوزه گرانپایه اصفهان را در نیابیم بیم آن مى رود که چندى بعد براى نگارش تاریخ حوزه اصفهان به دامن نوشته هائى دست یازیم که پسینیان به رسم حکایت از زبان پیشینیان شنیده اند واین سرآغاز گرفتارى در چنبره تاریخ نگارى خواهد بود که در دیار ما نه پر به آن مى پردازند و نه شسته و رفته ! شنیدن تاریخ یک پدیده از زبان افرادى که در درون آن پدید بالیده اند و بزرگ شده اند و خود نیزاز عناصر تشکیل دهنده آن پدیده بوده اند اگر چه جسته و گریخته و ناپیوسته جاى اطمینان بیشترى باقى مى گذارد و در آگاهى به آن پدیده کمک درخورى را عرضه مى دارد.
فقیه و عالم سخت کوش حضرت آیت الله فیاض مدرس پرصلابت استوار حوزه اصفهان از معدود باقى مانده هاى دوران شکوه حوزه اصفهان است مدرسى که سالیان سال درس فقهاء بزرگ آن دیار را دیده و در پى آنان مسند تدریس را بدست گرفته است وازاین رهگذر اطلاعاتى پربهااز آن بزرگان سر در نقاب کشیده بدست مى دهد.
در پاى سخن فقیهان کهن سالى چون حضرت آیت الله فیاض نشستن علاوه بر آن که انسان را با حوزه بزرگ اصفهان و فقهاء آن دیار آشنا مى سازد و نمایى از تفکر حاکم بر حوزه قدیم اصفهان را بدست مى دهد نکات نغز و آموزنده فراوانى دست گیر طالبان فضایل اخلاقى مى سازد چرا که حضرت آیت الله فیاض مدرس پاک سیرت بى آلایش و بى پیرایه ایست که در نهایت سادگى و قناعت زندگى 80 ساله خویش را طى کرده و مى کند و همچنان تدریس را وجه همت خویش ساخته است . و پیداست در شرایط کنونى که پاره اى چهارنعله بسوى زندگى مصرفى مى تازند گزارش زندگى این بزرگان - دست کم - تذکارى مى تواند باشد براى عزیزانى که در طلب سعادت اند واین که باور آوریم بهشت را به بها مى دهند نه به بهانه !
در خاتمه ضرورى است تذکر داده شود که دست اندرکاران مجله بااین که اذعان دارند:[ طلبه هاى امروز با واقعیت هاى اجتماعى بیشتر سروکار دارند] 1 لکن براین هم معترفند که قناعت صفا استوارى و بلند همتى را بیشتر باید در زندگى کهنسالانه بجویند واز همین روى در انتخاب افرادى که با آنان مصاحبه مى شود سراغ هر دو گروه را مى گیرند. چرا که ویژگیهاى هر دو گروه را براى طلبه ضرورى و بایسته مى بینند. و بر خوانندگان مصاحبه است که در مصاحبه ها آن بخشى رابهاء بیشترى دهند که درسى براى زیست علمى صنفى واجتماعى دارد. براین اساس آنجایى که حضرت آیت الله فیاض از حوزه اصفهان مى گوید گوشه هایى از سیرتاریخى حوزه ها را بجویند و در جایى که سخن از تخصص فقه مى راند رهنمودى براى نظام درسى حوزه بیابند چون زبان به نصیحت مى گشاید پند گیرند و ره یابند. مجله حوزه
حوزه : باسپاس ازاینکه دعوت ما را پذیرفتید در آغاز گوشه هائى از زندگى خودتان را بیان کنید. استاد: بنده احمد فرزند مصطفى فروشانى سده اى خمینى شهرى متولد سال 1324ه.ق پدرم امام جماعت معتمد و مرجع حل مشکلات مردم و نیازمندیهاى ایشان - در آن منطقه - بود همان[ سده] خدمت سید جلیل القدرى مرحوم سیدمصطفى مقدمات (صرف میر عوامل فى النحو و ...) را خواندم بعد به اصفهان رفتم و خدمت شیخ محمدعلى حبیب آبادى - در مدرسه نیماورد - سیوطى و شرح نظام را خواندم . خدمت مرحوم شیخ على یزدى [ شرح لمعه] واز مرحوم میرزااحمد اصفهانى[ قوانین الاصول] را درس گرفتم . مقدارى از همین قوانین را پیش حاج ملاحسن دولت آبادى خواندم . پس از آن[ فوائدالاصول متاجر و کفایه] را خدمت مرحوم آقاسیدمحمد نجف آبادى که شاگردان مرحوم آخوند خراساین بودو در مدرسه[ حده] تدریس مى کردو خارج کفایه را خدمت مرحوم حاج میرزا محمدصادق یزدآبادى - که از علماى مبرزاصفهان بود - خواندم .
پس ازاینها در سال 1364 ق عازم نجف شدم و چهار سالى در آنجا ماندم . واز خدمت استادانى مانند: مرحوم آیه الله سیدعبدالهادى شیرازى 2استفاده بردم ایشان مردى بسیار متین بزرگوار سنگین و رعایت کننده آداب بود از جهت اخلاقى ممتاز بود مواظب بود که در محضر و مجلسش حرف لغو غیبت و کلام نابجا گفته نشود والا ناراحت مى شد با وقار بود. هر کسى که خدمت ایشان مى نشست هم کسب علم مى کرد و هم کسب اخلاق در تقوى کامل بود.
و نیز درس مرحوم آیه الله شیخ محمدکاظم شیرازى 3 مى رفتیم که ایشان از علماى مبرزاز شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بود. بسیار خوش ملس و خوش صحبت بود محفل را گرم مى کرد.
همچنین درس مرحوم آیه الله سیدجمال الدین گلپایگانى 4 مى رفتم ایشان درس خارج مى گفت البته شاگرد کم داتش .اهل ریاضت تهذیب نفس و اخلاق بود لذا تاثیر نفیشى بسیار فوق العاده بود و شاگردان از ایشان بهره ها مى بردند. وقتى مى خواستم از نجف برگردم فرمود: مى روى ولى پشیمان مى شوى گفتم : بر مى گردم فرمود: معلوم نیست .اتفاقا همین جورى شد و پشیمان شدم زیرا فقه واصول نجف قوى تر بود و به درس و بحث بهتر مى رسیدیم اما چون مادرم با من بود اصرار داشت که آب و هواى نجف به من نمى سازد لذا مجبور شدم که برگردم .
خدمت آیه الله سیدمحمودشاهرودى هم در خواندم و کم و بیش درس مرحوم آیه الله حکیم هم - که عربى درس مى گفت - مى رفتم .
حوزه : در آن زمان حوزه نجف توسط چه کسى اداره مى شد؟ استاد: تامرحوم آسیدابوالحسن اصفهانى 5 بود که توسط ایشان اداره مى شد و همه چیز دراختیارایشان بود. وقتى که ایشان فوت کرد
اداره حوزه تقسیم شد حاج سیدعبدالهادى شیرازى مرحوم شاهرودى حاج شیخ کاظم شیرازى و ...
تا مرحوم سید بود مرجعیت درایشان وحدت داشت اما پس ازایشان تقسیم شد.
حوزه : براى شوکت و قدرت اسلام و مرجعیت وحدت آن بهتر نیست ؟ استاد: بله اگر وحدت داشته باشند بهتراست واختلافى نمى افتد چرا که تفرق اشکالاتى را به بار مى آورد.
حوزه : حضرتعالى در خدمت اساتید گرانقدرى تحصیل نموده اید و یا با آنان معاضرت داشته اید.از خاطراتى که ازاین بزرگان در یاد دارید بهره مندمان بفرمائید. استاد: یکى ازاساتید ما مرحوم آیه الله سیدمحمد نجف آبادى بود که بیشتر خدمت ایشان در خواندیم ابته درس مرحوم آیه الله سیدعلى نجف آبادى هم مى رفتیم .
ایشان (مرحوم سیدعلى ) مرد زاهد متواضع و بى آلایشى بود. در علوم و فنون گوناگون جامع بود هم منبر مى رفت هم درس مى داد و هم خوش بزم بود اما مواظب بود که برخورد نامناسبى پیش نیاید. در جنگ جهانى صدماتى دیده بود. و همان باعث شده بود که مقدارى حواسش جمع نباشد.البته خوش فهم و خوش درک بود. هر چه را مى پرسیدى حاضر بود. و سرعت انتقال خوبى داشت و بدون نیاز به مطالعه جواب مى داد.
حاجیه خانم مرحوم[ امینیه] - که ازاعیان بود - از ایشان تقاضا کرده بود که در منزلش درس بگوید لذاایشان مى رفت و به آن خانم کفایه و خارج درس مى گفت . آن خانم درسهاى دیگر را خدمت آقایان دیگر خواند تااینکه اجازه اجتهاد گرفت و سپس حوزه درسى تشکیل داد که بعضى از همین خانمهاى فاضله اى که هستنداز شاگردان آن مرحومه اند.
استاد دیگر ما مرحوم آیه الله آقاسید مهدى 7 درچه اى بود. مرحوم آیه الله سیدمحمدباقر 8 هم بود. که مرجعیت بعهده ایشان بود و مرد بسیار نزیه و مواظبى بود. طلاب هراس داشتند که پیش ایشان سخن لغوى بگویند. در مدرسه[ نیماورد] فقه واصول مى گفت و کسانى مانند مرحوم آیه الله بروجردى به درس ایشان شرکت مى کردند.ایشان بسیاراهل قدس و تقوى بود. روز شنبه به شهر مى آمد و عصر چهارشنبه به[ درچه] بر مى گشت که آنجا نماز مى خواند و منزل داشت . بیشتر همش در فقه واصول بود. حوزه درسش گرم بود صبحها در مسجد[ نو] درس فقه واصول مى گفت و عصر هم براى افرادى که نبودند یا درست نفهمیده بودند همان درس ها را تکرار مى کرد.
استاد دیگر ما مرحوم آیه الله حاج میرزامحمدصادق یزدآبادى بود که ایشان نیز مانند مرحوم درچه اى بسیار معقول و متین بود و مواظب که لغوى انجام ندهد.
مرحوم شیخ محمد 9 حکیم خراسانى (تربتى ) - که همین شیخ بهلول معروف پسر برادرایشان است - هم بودند که خدمتشان منظومه واشارات مى خواندیم مرد بى آلایشى بود در همین مدرسه صدر حجره داشت تا آخر عمر مجرد ماند و بخاطر اینکه وضعیت مساعد نشد زن نگرفت . با عسرت هم زندگى مى کرد مناعت طبع داشت . وزیر باراین وجوهات نمى رفت مقدارى از مخارجش را مرحوم حاجى آقا رحیم ارباب متکفل بود. شبهاى جمعه در منزل مرحوم ارباب مهمان مى شد.
و نیز مرحوم آیه الله حاج میرزا على 10 آقا شیرازى بود حجره ایشان کنار حجره من بود. درس نهج البلاغه مى گفت و عموم شرکت مى کردند. فقط همین یک درس را داشت . در قدس و تقوى معروف بود. وقتى به نماز مى رفت و طلبه ها مى فهمیدند اقتدا مى کردند.البته در طب قدیم هم وارد بود و قانون بوعلى را تدریس مى کرد. لکن جنبه اخلاقیش بیشتر اهمیت داشت و بیش از جنبه طبى اش مورد توجه بود.
حوزه : با مرحوم الهى قمشه اى هم رابطه اى داشتید؟ استاد: نه چندان باایشان آشنا بودیم ولى ارتباطى که کسب فیض کنیم نبود مدتى ایشان دراصفهان بودند که به حجره ما رفت و آمد داشتند.
حوزه : زمانى حوزه اصفهان مرکز حکمت بود امااکنون از رونق افتاده است . استاد: بله خیلى فرق کرده است . آن زمان قم و دیگر جاها تابع اصفهان بود و حالااصفهان تابع قم شده است . پیش از آمدن حاج شیخ عبدالکریم قم مرکزیتى نداشت . و هنگامى که ایشان آمدند. طلبه ها به قم رفتند و آن حوزه رونقى گرفت . پیش تر هم مى گفتند که علم از نجف مانند آبى که به زمین فرو رود فرو مى رود و در قم منتشر مى شود. تقدیر چنین بوده که قم مرکز شود. و دراخبار تعریف شده است آنقدر قم ارزش پیدا مى کند که مقدار خوابگاه یک اسب را هزار دینار مى خرند.
حوزه : گویا بزرگانى مانند مرحوم بهشتى و مطهرى خدمت شما تحصیل کرده اند؟ استاد: پیش ازاینکه نجف مشرف شوم مرحوم بهشتى پیش من سیوطى مى خواند. و پس از بازگشت از نجف شرح لمعه را خواند. فرد بااستعداى بود لازم نبود خیلى شرح بدهم پیش مطالعه مى کرد و همان که مى گفتم متوجه مى شد. در همان زمان که پیش ما لمعه مى خواند خودایشان هم درس معالم مى گفت . واما مرحوم مطهرى پس از بازگشت مااز نجف به توصیه استادش مرحوم حاج میرزاعلى آقاى شیرازى که کنار حجره ما حجره داشت قسمتى از فرائد را براى ایشان خواندیم زیرااز حاج میرزا على آقا پرسیده بود که قسمتى از فرائد را نخوانده ام پیش کى بخوانم ایشان ما را معرفى کرده بود. بعد هم مرحوم شهیدمطهرى با ما آشنا شد هر که از پیش ایشان مى آمد براى ما سلام مى رساند واظهار تشکر مى کرد. مرحوم ارباب 11 - که در جنبه هاى حکمت و ریاضى و .. قوى بود و جامع - رفت و آمد مى کرد وازایشان استفاده مى برد. مرحوم ارباب به ایشان احترام مى گذاشت . در درس ما هم که شرکت مى کرد معلوم بود که خوش ذوق و بااستعداداست .
حوزه : بزرگانى مانند مرحوم ارباب استادایشان مرحوم جهانگیرخان قشقائى و محمدرضا قمشه اى بااینکه در دانش واخلاق مقام والائى داشتند اما ملبس به لباس روحانى نشدند آیا جهت خاصى داشت ؟ استاد: حاج آقارحیم وقتى نماز مى خواند عمامه سفیدى داشت که به جاى کلاهش مى گذاشت . و نمى خواستند سیره پدرانشان را ترک کنند. لکن براى لباس روحانیت ارزش خاصى قائل بودند.
حوزه : نسبت به امام[ مدظله العالى] آیا مطلبى دارید که بیان فرمائید؟ استاد: مقام ایشان محتاج به تعریف من نیست ایشان آفتابند آفتاب نیاز به تعریف ندارد آفتاب آمد دلیل آفتاب خودش معرف خودش هست .
در نتیجه التجاء به حضرت امیر[ ع] مقامى به ایشان داده شده است که فوق اینهایى است که شما تصور مى کنید مقام معنوى ایشان بیش از مقام ظاهرى ایشان است . خداوند تاییدشان کند انشاءالله .
حوزه : آیاتالیفى هم دارید؟ استاد: تالیف منظمى ندارم زمانى رساله اى در[ شروط ضمن عقد] - از تقریرات درس مرحوم آیه الله آسیدمحمدنجف آبادى - نوشتیم که خطى است . و یک سرى متفرقات هم هست که جمع نکرده ام و تصمیمى هم به تدوین آنها ندارم . تمام کوششم در همین تدریس بوده که وقتى براى تالیف پیدا نکردم واکنون هم به زحمت همین یک درس را مى گویم .
حوزه : پس از بازگشت از نجف به چه کارهائى در حوزه اصفهان پرداختید؟ استاد: در کارهاى اجتماعى که دخالتى نداشتم و فقط مشغول درس و بحث بودم . آنجا که باید درس بخوانم درس مى خواندم و آنجا که باید تدریس کنم درس مى دادم . درسهائى مانند فرائدالاصول و متاجر را درس مى دادم در مدرسه صدر پس از درس ما مرحوم آیه الله خادمى تدریس مى کرد - وایشان علاقه زیادى بمن داشتند - به تدریج درسهاى دیگرى مانند: مکاسب کفایه و ... را گفتم پس از آن مستمسک را شروع کردم و اکنون حال درس دادن ندارم . فقط براى خالى نبودن عریضه کتاب قضاء و شهادات جواهر را بنا به تقاضاى آقایان مى خوانیم.
حوزه : خواندن علم اصول و کتابهائى که پیرامون این علم نوشته شده است در چه سطحى لازم است و در تحصیل اجتهاد مدخلیت دارد؟ استاد: به مقدارى که انسان از قواعداصولى مطلع باشد که کجا و چگونه استعمال مى شود کتابهائى مانند: معالم قوانین و فرائد خوانده شود کافى است البته اگر کسى خارج اصول خواسته باشد برود مانعى ندارد ولى لازم نیست . همین سه کتاب دراصول کافى است . و طلبه را در حد یادگرفتن قواعد کلى اصول کمک مى کند.
حوزه : آیااز زندگى تحصیلى و تدریسى که پشت سرگذارده اید رضایت دارید؟ استاد: هر آنچه پیش آمده همه اش خیر و خوب بوده است من اهل گفتن اینکه چرااینجور شده و یا آنجور شده نیستم . هر چه پیش آمده قضاى الهى است و راضى هستم .
حوزه : شمااز برخى بزرگان اجازاتى دارید لطفا درباره ایشان صحبت فرمائید. استاد: یکى ازایشان مرحوم آیه الله حاج سیدابوالحسن اصفهانى است .او اخر عمرش بود که مریض ضد و درسى نمى گفت - درس اصلى را همان مرحوم سیدعبدالهادى شیرازى مى گفت - وقتى خواست براى معالجعه به[ شام] برود من این اجازه راازایشان گرفتم . آرزو داشتم که سالم برگردند و براى درس خدمتشان برسم که در همان سفر فوت کردند و جنازه ایشان را با جلال و شوکت بسیار فراوانى در کربلا و نجف تشییع کردند و سمت چپ درب قبله حرم حضرت امیر[ ع] - کناراستادشان آخوند خراسانى - دفن کردند. سمت مقابل مرحوم سیداسدالله ضفتى پسرحاج سید محمدباقر که مسجد سید را ساخته است دفن شده است . مردم عزادارى بسیار مفصلى براى ایشان بر پا کردند.
از مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى 12اجازه روایتى داریم . که ایشان مرد بسیار با تقوى و بزرگى بود. و منزل و نمازایشان مى رفتیم . همانگونه که مرحوم حاج میرزا على آقا ممتاز بود. حاج آقا بزرگ هم - در نجف - ممتاز بود و خواص در نمازایشان شرکت مى کردند.
واز مرحوم ملاحسین 13 فشارکى که دراصفهان بود و در نمازایشان شرکت مى کردیم .اواخر عمرشان بود که این اجازه را نوشتند. مرد بسیار جلیل القدر و بزرگوارى بود. فقیهى بود که تمام مسائل را مستحضر بود. درس هم مى گفت و مبرزین از علماء شرکت مى کرند. خلاصه بسیار متین بود منبر هم مى رفت و مخصوصا در ماه مبارک رمضان که احیاء هم مى گرفت .
حوزه : در گذشته افراد صلاحیت دار مفید بودند که ازاهل فن اجازه روایتى بگیرند اکنون این تقید کم شده و چندان مورد توجه نیست نظر شما دراین باره چیست ؟ استاد: سنداخبار باید متصل باشد چرا که اگر راوى بگوید: که از کى شنیدم و ایشان براى من خواندند بهتراست تا بگوید: در فلان کتاب دیدم . انتساب به آن کسانى که از معصومین[ ع] روایت دارند بسیار باارزش است . بهتراین است که افراد پیش هم رفته سنداخبار را تصحیح کنند و سپس مضمونش را نقل کنند. یک وقت مى گوید: حدثنى فلان . حدثنى فلان و یک وقت مى گوید: در فلان کتاب دیدم .
پس اگراین اجازه روایى رونق پیدا کند بسیار خوب است . والا با منقطع شدن نسلى که اجازه روایى دارند تسلسل اجازات بهم مى خورد. و براى بدست آوردن سند صحیح باید زحمت کشید و دست بدامن کتب رجالى شد امااستاد حدیث مستحضراست و مى تواند بگوید:این حدیث که از فلان کس نقل شد واواز دیگرى نقل کرده است ، درست است یا نه .
حوزه : با توجه به سابقه طولانى شما در تدریس کتابهاى حوزه وى و شرایط خاص زمانى آیا تغییر و تحولى را دراین کتابها لازم نمى دانید؟ استاد: حجم این کتابها هر روز زیادتر مى شود و کم نمى گردد. حاشیه هائى هم که در متن تغییرى نمى دهد نوشته مى شود. که مفید هستند. به نظر من نباید کم یا زیادى دراین کتابهاانجام گیرد. و به همین گونه که هست و سابق براین بود مناسب است و باید باشد.البته آنهائى که استعداد دارند دنبال تحصیلات دیگر هم مانند: فراگرفتن زبانهاى خارجى و موضوعات دیگر که لازم است بروند. ولى سعى اصلى ما باید در تعلیم دینى باشد که همان فقه واصول است . و به همان ترتیبى که نوشته شده است تحصیل شود. نباید خلط بین تحصیلها کرد آن عالم مى گوید: من با هر ذى فنونى که مباحثه کردم غالب شدم مگر با ذى فن که مغلوب گشتم . یک فن درست خوانده شود بهتراز آنست که چند فن ناقص تحصیل گردد. یک عده که براى تحصیل حکمت خوبند واستعدادش را دارند پس ازاتمام سطح - حکمت بخوانند. یک دسته فقه واصول فرا بگیرند و یک عده علوم ضرورى جدید را. پس ازاتمام سطح هر عده اى به تناسب ذوق واستعدادشان تخصصى بشوند.اکنون حوزه ها چنین نیست ولى خوب است که چنین شود طلاب و حوزه هاى علمیه باید ببینند که امروزه در تبلیغ و غیره چه چیزهائى لازم است . - بحسب استعداد - همان را دنبال کنند.
حوزه : آیا دراخلاق استاد خاصى داشتید؟ استاد: خیر همان کتابهاى اخلاق را مى خواندیم پیش استاد بخصوصى نخواندیم . یعنى در آن زمان - چه در نجف و چه دراصفهان - درس اخلاق خاصى نبود لااقل من خبر نداشتم با آقایانى که محشور بودم و معاشرت داشتم ازاخلاق و معاشرتشان بهره مى بردم .
حوزه : کدامیک ازاستادان در شخصیت و رشد شما بیشتر موثر بوده اند؟ استاد: در نجف همان مرحوم آیه الله سیدجمال الدین گلپایگانى بود. و دراصفهان هم پسران مرحوم کلباسى بزرگ 14 مرحوم حاج میرزاهدى در علم حدیث بسیار وارد بود و درسى در رجال حدیث داشت که خدمتشان مى رفتیم .
و تالیفاتى هم داشت . و مرحوم میرزاجمال درس و بحث نداشت فقط منزلشان رفت و آمد داشتیم . خیلى مواظب بودند که حرف لغوى نزنند و ما حرف لغوى از ایشان نشنیدیم . همیشه مشغول فکر و ذکر و درس بودند. حاج آقارحیم ارباب فرموده بودند که :این دو برادر به ملک اشبهند تا به انسان .
حوزه : پیرامون اخلاق و تهذیب نفس راهنمائى مان بفرمائید. استاد: کتاب[ آداب المتعلمین] را بخوانید و عمل کنید و نیز کتاب شهیدثانى[ منیه المرید] را - که بهترین کتاب براى اخلاق است - و مواظب باشید که عمده تقوى است:[ اتقواالله ویعلمکم الله] هر چه تقوى بیشتر و بهتر باشد قلب روشنتر واستفاده بیشتر مى شود تا تقوى نباشددرسى هم که مى خوانیداز بین مى رود. تقوى پایه همه چیزاست . راه کسب علم همین درس خواندن و تعلم است که اگر با اخلاق و تقوى همراه باشد قابلیت دریافت نورالهى پیدا مى شود و الهام خدائى نصیب مى گردد. شرط عمده تحصیل همان تقوى است به تدریح رفع نقص کنید واز خداونداستعانت بجوئید.
این دو کتاب رااز معلمى که خودش خوب و متعهد باشد درس بگیرند ازاستادانى مانند حاج آقا رحیم ارباب - که واقعااخلاقى بود. مثل حاج سیدجمال الدین گلپایگانى - که اهل ریاضت بود - که قم هم خالى نیست . خلاصه از کسانى که مواظب هستند و تقوى دارند.[ من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه و معلم نفسه و موفبهااحق بالا جلال من معلم الناس و مودبهم] 15 آنکه مى خواهد تادیب نفس دیگران بکند باید شروع به تادیب نفس خودش بکند و بعد به سراغ دیگران برود تا نفسش موثر باشد.
ذات نایافته از هستى بخش کى تواند که شود هستى بخش . کسى که خودش ناقص است چطور مى تواند کسى را هدایت کند.
در راه تحصیل برناملایمات صبر کنید و تحمل داشته باشید تا بجائى برسید در کوشش و تحصیل علم پایدار باشید. تا صبر نباشد نتیجه نمى دهد.[ واصبر و مااصبرک الابالله]... صبر کنید تا خداوند و صبر بدهد.
در مسائل اجتماعى هم تا جائى که ممکن است شرکت کنید روحانیونى که به درد جنگ و تبلیغ مى خورند به جبهه بروند کسانیکه مى توانید تبلیغ کنند بجنگند یا خدمتى دیگر بکنند. روحانیونى هم که در گوشه و کنار مملکت - در دانشگاهها ادارات نهادها و منصبها - هستند به مقدار ضرورت باشند والا به جنگ بروند. خلاصه یا در جهه یا در پشت
جبهه باید خدمت کرد و مشغول بود. وقت را غنیمت بشمارید جوان باید وقت را غنیمت بشمارد] . تا پیر نشوید نمى فهمید که جوانى چقدرارزش دارد. حرف بیهوده شوخى و حرف دنیا نزنید مواظب باشید اگر نقصى داریداز خود دور سازید. واجبات راانجام داده و محرمات را ترک کنید. صبر در اطاعت داشته و خدمت کنید تا ذخیره اى براى پیرى باشد. هر کارى را که در جوانى انجام دهید، فایده اش را در پیرى مى برید.
[توزیع الوقت توسیعه] منظم و مرتب باشید هر ساعتى را براى کارى معین کنید و مواظبت کند که آن کار را در آن ساعت انجام دهید اگر ساعتى فوت شد ساعت بعدى را مواظب باشید. اوقات استراحت غذاخوردن عبادت و تحصیل خود را معین کنید از خواب که بلند مى شوید معلوم باشد که در هر ساعتى چه کارى دارید مثلا اول نماز بعد قرآن درس مباحثه و ... بى نظمى لطمه مى زند.اینجور نباشید که هر چه پیش آمد. یک وقت صبح بر مى خیزید. حرف بى فایده و بى نتیجه مى زنید سلب توفیق مى شود بعد متوجه مى شوید که مى خواستید فلان وقت و فلان وقت را درس و مطالعه داشته باشید ولى از دست شما رفته است .
اگر برنامه نداشته باشید از وقت نتیجه نمى گیرید و با صحبتهاى متفرقه وقت گذرانى مى کنید پیر که شدید افسوس مى خورید که چرا استفاده نبردم . عمر بیهوده هدر رفت . در معاشرت با مردم راه متوسط را انتخاب کنید. نه افراط نه تفریط اخلاق اسلامى را عمل کنید. سلوک شما بااخلاق اسلامى باشد. همه مى دانند صدق خوب است و کذب بداست اما گاهى کذب مصلحت آمیز بهتراز صدق مفسده انگیزاست . باید مطلع بود که کجا و چه باید کرد؟ ملاک در انسان عقل است . عقل اگر عامل شد خودش نشان مى دهد که چه باید کرد. نه خیلى شلوغ و هرجا برو و هر جا بنشین باشید و نه منزوى بعضى قصدشان ازانزوا اینست که براى خودشان شخصیت قائل مى شوند ولى برخى ذاتااهل معاشرت نیستند و قصدى هم ازانزوا ندارند این اشکالى ندارد افراد که همه یک جور نیستند.اما بهتراست که رفتار آدم بینابین باشد. نه آنجور که ترک معاشرت کند و نه آنکه خودش را در هر جا و جمعیتى شریک کند.
تا بتوانید یک کارى که نفعى به دیگران داشته باشد انجام دهید و مواظب باشید که ضرر به کسى نزنید.
تا توانى دلى بدست آور که دل شکستن هنر نمى باشد. مواظب باشید که کسى رااز خودتان نرنجانید. با شوخى باشد یا جدى . همیشه خدا را حاضر و ناظر در کارهایتان بدانید غافل نشوید مثل اینکه کسى بالاى سر شماایستاده و مواظب کار شماست . خدا را در هر آنى حاضر بدانید چه در خلا و چه در ملا.
با مردم هم از روزى مصالحه و صفا پیش بیائید.
هیچ وقت هم غیبت از یکدیگر نکنید تا دشمنى پیش نیاید.
قلب سلیم داشته باشید[ یوم لاینفع مال ولابنون الا من اتى الله بقلب سلیم] هم هرا خوب بدانید مگراینکه خلافش ثابت شود. سوءظن به کسى نبرید. براثر سوءظن آدم خودش را مى خورد. همیشه حسن ظن داشته باشید. از دیگران قلبتان صاف باشد.
حوزه : فرمودید که : برخى ازاستادانتان اهل ریاضت بودند منظوراز ریاضت و شیوه آن چه بود؟ استاد: هر ماه سه روز روزه تهجد و زیارت ابا عبدالله[ ع] این سه عمل سرمشق است وانسان به این سه چیز نیاز دارد. و عمده تقوى است . منظورازاربعین و چله نشینى که شنیده اید همین طور بوده است که روزه مى گرفته اند افطارشان کم بوده است . چهل روز پى در پى مشغول تهجد و شب را با دعا و نیایش بسر مى برند و عباداتى راانجام مى دادند، تا برایشان صفاى قلب پیدا مى شد و فقط به کارهاى ضرورى زندگى مى پرداختند احتیاج به فراغت بال داشتند.
حوزه : خود حضرت عالى از کدامیک ازاعمالتان بهره بیشترى برده اید؟ استاد:از زیارت اباعبدالله الحسین[ ع] بیش ازاعمال دیگر بهره برده ام .اول زیارت مختصرى است که باید پیش از زیارت عاشورا خوانده شود سپس نماز زیارت بعد مشغول زیارت شده و در آخر هم نماز آخرى عمده باید حواس جمع باشد و لقلقه زبان نشود.
حوزه : بااین کسالت و ضعف مزاجى که دارید از زحمتى که دادیم عذر مى خواهیم . استاد: من از شما معذرت مى خواهم که قدرت حرف زدن بیش ازاین را نداشتم امیدوارم که همیشه موید و منصور باشید.
خداوند همیشه شما را موفق بدارد. و در خدمت اسلام و مسلمین ساعى و موید باشید.
ان شاءالله که همیشه فکرتان خبر باشد.
خداوند ما را بر آنچه رضاى اوست بدارد واز آنچه سخطاو در آن است باز دارد. آنجور که مى خواهد و راضى است آنگونه شویم ان شاءالله .اللهم اجعلنا کما تحب و ترضى .