طرح و برنامه در حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


مدیریت در حوزه هاى علمیه 4 واقعیتهاى زمان و تحولالات عظیمى که جهان اسلام را در تاریخ معاصر بر جایگاه رفیعى از شکوفایى و تبلور و تجدید بناى حکومت اسلامى و حاکمیت ارزشهاى الهى نشانده است ما را بر آن داشت تا به[ ارزیابى مسوولیت حوزه هاى علمى] روى آوریم و نقش حساس و سرنوشت ساز آن را در مقطع کنونى تاریخ یادآور شویم و نشان دهیم که با تحقق انقلاب اسلامى و فراهم آمدن زمینه هاى حاکمیت قوانین الهى و روى آوردن نسلها به شناخت واقعى اسلام و پذیرش آن و پدید آمدن امکانات عظیم مادى و معنوى مسوولیت[ حوزه ها و روحانیت] سنگین تر و حساستراز گذشته شده است و قلمرو زمینه فعالیتهایش صدها بار گسترده تر گشته است و کوتاه سخن اینکه سرنوشت انقلاب و حاکمیت ارزشهاى الهى بر جوامع بشرى و تداوم شکوه و شوکت اسلام رابطه اى نزدیک وانکار ناپذیر با گونه عملکرد و کارآیى حوزه و روحانیت پیدا  کرده است . واین رابطه و پیوستگى تا بدانجا پیش رفته و عینیت یافته است که براستى[ اسلام منهاى روحانیت اسلام منهاى اسلام] خواهد بود.

ولىاین واقعیت بدان معنا نیست که روحانیت درعصر حاضر به صورت طبقه اى ممتاز واشرافى در آمده باشد بلکه پیوستگى[ اسلام و روحانیت] و ارتباط[ تداوم حاکمیت اسلام و عملکرد حوزه ها] با یکدیگر پشتواره بسیار سنگینى از تعهد و مسوولیت را بر دوش حوزه و روحانیت نهاده است که اگر آن را بشایستگى تحمل نمایند وظایف خویش را در قبال آن انجام دهند کارى پیامبرى کرده اند واگر درایفاى تعهد وانجام وظایف خود سستى نمایند و غفلت بخرج دهند بى تردید دیر یا زود تبلور حاکمیت اسلام و حکومت ارزشهاى الهى راه افول و زوال را در پیش خواهد گرفت وامکانات عظیم مادى و معنوى ضایع خواهد گشت و جهان اسلام بهاى گزافى براى آن خواهد پرداخت و[ حوزه و روحانیت] در پیشگاه خدا و خلقى که باایثار جان و مال زمینه شکوفایى اسلام را پدید آورده اند مسوول خواهد بود. چرا که[ و من یبدل نعمه الله من بعد ما جاءته فان الله شدیدالعقاب] 1 .

در هر حال ما طى مقاله اى به تفصیل توضیح دادیم که اگر[ حوزه و روحانیت] حجم وسیع وظایف خویش و نیازهاى زمان را به درستیبشناسد و بر آن باشد که نقش واقعى خود را در راه اعتلاى اسلام ایفا نماید و وظیفه شرعى خود را عملى سازد باید بداند که اساسى ترین شرط موفقیت او در پیمودن چنین راه طولانى و دشوارى داشتن نظامى است دقیق و منسجم و پى نهاده شده بر واقعیتها و مقتضیات راستین زمان و عینیتها و ضرورتهاى جهان اسلام . و به منظور دستیابى به چنین نظامى باید قبل از هر چیز به تشکیل مدیریتى شایسته و آگاه و خلاق و پربینش اندیشید! 2 و به دنبال طرح این مطلب طى مقاله اى دیگر شرایط و ضوابطاصول تشکیل چنین مدیریتى را برائ حوزه و روحانیت بیان داشتیم . 3

واکنون دراین نوشته بعنوان دومین گام ضرورى که باید در راه دستیابى به نظام نوین حوزه و روحانیت برداشته شود[ضرورت طرح و برنامه] را مطرح خواهیم کرد. و بحث خود را در زمینه مسایل سرنوشت ساز حوزه و روحانیت پى خواهیم گرفت .

 

رابطه[ طرح و برنامه] با[ مدیریت]  بررسى رابطه[ طرح و برنامه] با موضوع[ مدیریت] از دو جهت مفید خواهد بود:

الف- تبیین جایگاه منطقى این بحث در سلسله مباحثى که جهت دستیابى به نظام نوین حوزه و روحانیت مطرح است .

ب- توجه به نقش اساسى[ طرح و برنامه] در سیستم[ مدیریت] و شناخت رابطه متقابل آن دو با یکدیگر.

تشکیل مدیریت زمینه ارائه طرح و برنامه آنچه که حوزه و روحانیت در حال حاضر سخت بدان نیازمنداست یک سوز داشتن طرحى کامل براى کتابهاى درسى مواد و علوم مورد نیاز حوزه تنظیم سطوح درسى تعیین رشته هاى مختلف علمى شیوه هاى صحیح و ثمربخش تحقیقى و برنامه کوتاه مدت و دراز مدت درسى و ... مى باشد واز سوى دیگر حاکمیت داشتن برنامه اى حساب شده و دقیق بر روند حرکت علمى واخلاقى حوزه ها.

چنین نیازهاى عمیق و گسترده اى هرگز در شاریط نابسامانى و بى تشکیلاتى بشکل صحیح پاسخ گفته نخواهد شد. بلکه قبل از هر چیز باید نظمى دراندیشه ها و تمرکزى در بررسى و تحلیل آنها و محوریتى در تصمیم گیرى به وجود آورد که این نظم و تمرکز و محوریت در شرایط کنونى حوزه و روحانیت با تشکیل شوراى مدیریت - به شکلى که در مقالات گذشته توضیح داده شده - تحقق پذیراست .

بنابراین اگر ما دراولین مرحله تشکیل سازمان مدیریت فراگیر را ضرورى دانستیم بدان خاطر بوده است که تنهااز طریق آن مى توان به [طرح و برنامه] صحیح و کامل و قابل قبول دست یافت . واگر چه وظیفه و کارآیى[ سیستم مدیریت] تنهاارائه طرح و برنامه نیست ولى مى توان گفت که از مهمترین و حساس ترین و سرنوشت سازترین کارهاى یک سیستم مدیریتى ارائه نمودن طرح و برنامه است .

رابطه متقابل[ مدیریت] و[ طرح و برنامه]  همانگونه که گفته شد[ سیستم مدیریت] از یک جهت طرح آفرین و برنامه سازاست و به عبارت دیگر[ طرح و برنامه] به عنوان شیوه ها و اصول و ضوابطى که باید در کل نظام حوزه و روحانیت بکار گرفته شود مى تواند آنقدر وسیع و فراگیر باشد که حتى خود سیستم مدیریت را تحت پوشش قرار داده وازاین طریق به اقتضاى زمان و به تناسب نیازهاى متغیر در شکل و روابط و وظایف سیستم مدیریت تحولاتى را به وجود آورد.

بنابراین [ مدیریت و طرح و برنامه] همواره مى توانند مکمل هم باشند و بى تردید صحیح ترین مدیریت و شایسته ترین طرح و برنامه آن است که زاده چنین روندى پوینده و سازنده باشد.

مفهوم[ طرح و برنامه] در سیستم مدیریت معناى[ طرح و برنامه] در دانش و کنش مدیریت بى ارتباط با معناى لغوى آن نیست بلکه بین آن دو رابطه بسیار نزدیکى است وامتیازى که در بین وجود دارداین است که[ طرح و برنامه] در مدیریت داراى مقدمات و شرایط و ضوابط ویژه اى است که با رعایت آنها شکل گیرى طرح و برنامه اى صحیح و علمى امکان پذیر خواهد بود.

در حیطه وظایف مدیریت صرف پیشنهاد کردن و نظر دادن واظهار داشتن آنچهبه ذهن رسیده و در قلب خطور کرده است[ طرح و برنامه] نامیده نمى شود بلکه[ طرح و برنامه] باید تا حد ممکن از جامعیت و فراگیرى برخوردار باشد و با موضوع واهداف   

وابزار و نیروها و شرایط و مجموعه اى که طرح و برنامه در رابطه با آن شکل گرفته است نهایت تطابق و تناسب را دارا باشد.

ویژگیهاى[ طرح و برنامه] در کادر مدیریت  مدیریت که عبارت است از: سرپرستى واداره کردن مجموعه اى از نیروهاى انسانى و هدایت کردن آنها به سوى اهداف تعیین شده و نظارت داشتن و کنترل کردن آنها وظیفه دارد که :

الف : کارآیى و کیفیت و کمیت فعالیت و عملکرد مجموعه تحت سرپرستى خویش را به عالى ترین حد ممکن ارتقاء دهد.

ب : با شناخت مشکلات و موانع و حل صحیح و به موقع آنها ضایعات مادى و معنوى و فرسایش نیروها را تا حد ممکن تنزل بخشد.

مدیریت در صورتى مى تواند به این دو دست یابد که خوداز توان کافى و صلاحیت عملى و علمى و قدرت پیشنگرى و طراحى و برنامه ریزى برخوردار باشد و در طراحى و برنامه ریزى این اصول را رعایت نماید:

1. شناخت ارزشهاى اصولى و زیربنایى سازمان و تعیین هدف نهایى که حرکت مجموعه بخشهاى مختلف نظام در نهایت بدانجا منتهى مى شود.

2. تعیین اهداف کوتاه مدت و دراز مدت به لحاظ نیازها وامکانات موجود.

3. پیدا کردن عملى ترین و نزدیک ترین و پرثمرترین راه ها براى رسیدن به اهداف معین شده .

4. تجزیه و تقسیم کارها و رشته ها و تخصصها با توجه به حجم واهمیت کارها واقتضادى نیازهاى مختلف وامکانات .

5. برآورد کل نیروهاى انسانى مورد نیاز و تعیین کیفی و کمیت آنها.

6. بررسى کمیت و کیفیت نیروهاى موجود و واگذارى آارها و رشته ها و تخصص ها به نیروهاى انسانى به تناسب استعداد و توان آنها.

7. زمان بندى براى پیمودن مراتب و رشته ها و تخصص ها و تعیین حداقل و حداکثر زمان مورد نیاز.

8. فراهم آوردن زمینه هاى بازدهى و ثمر بخشى نیروهاى رشد یافته و تداوم سازماندهى و برنامه ریزى براى نیروهایى که نظام به جامعه عرضه مى کند.

9. پدید آوردن سیستمى نظارتگر و کنترل کننده بشکلى که مجموعه نظام را در بر گرفته و سبب اختلال و ناهماهنگى و نگرانى نشود و جو رعب و وحشت ببار نیاورد.

10. توجه داشتن به مشکلات و موانع موجود و چاره اندیشى در حل آنها و نیز پیشنگرى و تدبیر در زمینه مشکلات احتمالى نظام در آینده .

این اصول و دیگراصولى که در یک بررسى مفصل و جامع مى تواند دراین مقوله طرح شود همان ابعاد و جهاتى است که در روند شکل گیرى طرح و برنامه اى صحیح و منطقى باید مورد توجه قرار گیرد واصولى است که باید بکار گرفته شود که البته جاى تفصیل و توضیح بیشتر و عینى تر این اصول دراین بخش مورد نظر ما نیست وامیدواریم که در مقاله اى دیگر به توضیح این اصول از طریق تظبیق بر (حوزه و روحانیت ) و مشخص کردن هراصل با ذکر موارد آن بپردازیم .

واما آنچه دراین نوشته از بیان این اصول مورد نظرماست همین است که نشان دهیم[ طرح و برنامه] براى هر نظام اجتماعى و مجتمع انسانى واز آنجمله[ حوزه و روحانیت] به صرف کشیدن یک چارت سطحى وارائه چند مطلب پیشنهادى تحقق نمى یابد. بلکه حداقل باید به اصول یاد شده نظر داشته و آنها را بکار گرفته باشد و در هر زمینه لازم نظر و رایى منطقى و حساب شده ارائه نماید. و بدیهى است که چنین[ طرح و برنامه] جامع و فراگیرى هرگز انتظار نمى رود که از فکر واندیشه و تجربه غ یک فرد حاصل آید. چرا که اندیشه ها و شخصیتهاى علمى هر چند روشنگر و ژرف اندیش و واقع بین باشد باز هم به لحاظ محدودیت اندیشه بشرى واطلاعات و تجربیات محدود   اشخاص و سلیقه هاى خاص به هرانسان با عنایت نمودن به یک بعد ابعاد دیگر را آنگونه که باید مورد نظر ندارد و با مهم شمردن یک جهت ازاهمیت جهات دیگر غفلت مى کند. بدینجهت ما قبلا مشخص کردیم که چنین طرحى براى نظام حوزه و روحانیت در صورتى مى تواند قابل پذیرش و نزدیک تر به واقعیتهاى زمان و عینیتهاى جامعه و نیازهاى جهان اسلام و هویت صنفى و معنوى روحانیت و مسوولیتهاى حوزه هاى علمى اسلامى باشد که در شوراى مدیریتى فراگیر وصالح و تشکل یافته از همه نیروهاى اندیشمند و صاحب صلاحیت حوزه اى به شکلى که قبلا آنرا تبیین کرده ایم شکل گرفته و کمال یافته باشد.

آیا چنین طرح و برنامه اى براى حوزه علمیه ضرورت دارد؟  همواره در حوزه هاى علمیه وسازمان روحانیت کسانى بوده اند که با برقرارى هرگونه نظم و ریختن هر طرح و برنامه اى براى (حوزه و روحانیت ) مخالف بوده و چه بسا چنین چیزى را غیر ممکن تلقى مى کرده اند! که البته شخصیت فکرى و موضع اجتماعی وانگیزه هاى مختلف و متفاوت این افراد به موقع قابل نقد و بررسى و تحلیل است . ولى ازاین طایفه که بگذریم کسانى هستند که پدید آمدن تحولى اندک و برقرارى نظم وانضباط را در حوزه هاى علمیه لازم مى دانند !اما یک تغییراساسى و تحول بنیادى را در نظام حوزه و روحانیت ضرورى نمى دانند و وجود طرح و برنامه اى را با ویژگیها و خصوصیتهایى که براى آن ذکر کردیم مورد نیاز نمى شناسند!

روى سخن ما دراینجا با کسانى است که داراى چنین باور و بینشى هستند.اگراینان به چند واقعیت توجه کنند بى تردید خود به حقانیت این داورى پى خواهند برد که وجود چنین طرح و برنامه اى براى حوزه ها علمیه و سازمان روحانیت ضرورى و سرنوشت سازاست .

1- وظیفه شرعى واخلاقى[ روحانیت] در قبال مسوولیتهایى که تحولات نوین جهان اسلام بر دوش آنان نهاده است . و تکلیف[ حوزه ها] در برابر نیازهاى روزافزون جوامع اسلامى و نسلهاى تشنه براى شناخت صحیح اسلام و بکارگیرى آن در نظامات   اجتماعى خویش .

2-از یک سوانتظارهاى بحق جامعه از[ روحانیت] در زمینه هاى علمى و عملى واخلاق فردى واجتماعى و هویت صنفى روحانى واز سوى دیگر توجه به میزان موفقیت روحانیت دراین امور.

3- مقایسه محدوده وظایف و کارآیى امکانات و مشکلات حوزه ها و مقتضیات زمان در گذشته با وظایف و کاربرد وامکانات و مشکلات حوزه ها و مقتضیات زمان در حال حاضر.

4- نیاز نظام و حاکمیت اسلام به داشتن طرح و برنامه اى مشخص و گویا و خالى از هرگونه ابهام و نارسایى . و متکى بودن ارائه چنین طرح و برنامه اى بر همت و توان و تلاش حوزه ها.

5- حضور جدى و قدرتمنداسلام و به تبع آن حوزه و روحانیت در صحنه سیاستهاى جهانى و توقف داشتن پیروزى قاطع و همه جانبه اسلام بر پیشروى و برترى کامل حکومت اسلامى بر دیگر حاکمیتها در زمینه هاى علمى و فرهنگى واخلاقى فردى واجتماعى و اقتصادى و ...

6- لزوم مواجهه صحیح و موثر با هجوم سامان یافته و مرموز تبلیغى سیاسى اقتصادى و فرهنگى به ارزشهاى واصول وارکان اعتقادى حاکمیت اسلام و حکومت اسلامى از ناحیه سیاستها و حاکمیت هایى که با رشدانقلاب اسلامى و گسترش آن منافع حیایت و موجودیت خود را در معرض خطر و نابودى مى بینند.

7- ضرورت حفظ و تداوم انقلاب و حاکمیت اسلام در تحولات و دگرگونى ها تاریخ و متکى بودن این امر به تدبیرها و پیش نگرى هاى عمیق و شناخت مشکلات و موانع احتمالى و چاره اندیشى براى حل و پیشگیرى آنها.

 8- خطرنفوذ فرصت طلبان و ناصالحان در حوزه ها و سازمان روحانیت و ضربه وارد آمدن به حیثیت و سلامت معنوى[ حوزه و روحانیت] و خدشه دار شدن پایگاه مردمى وایمانى آن و تهدید شدن استوارى پایه هاى نظام اسلامى ازاین طریق .

این واقعیت و واقعیتهاى دیگرى که هر کدام به نوبه خود ده ها واقعیت عمده را در درون خود نهان دارند واندیشیدن به آنها و یافتن اهمیت آنها هر نابسته ذهن آگاه و متعهدى را به این اعتقاد ملزم خواهد کرد که :

حوزه هاى علمیه و جامعه روحانیت تنهااز طریق طرح و برنامه اى جامع و فراگیر و حساب شده است که مى توانند قامت در زیراین پشتواره گران راست بدارند. و راه پیشیرداهداف الهى خویش را از درون سنگلاخ حوادث و دشوارى هاى گوناگون باز کنند.

[ طرح و برنامه] و تاثیر آن در حفظ دستاوردها با تحقق یافتن انقلاب عظیم اسلامى ایران تحول عظیمى در جامعه پدیدآمد تحولى از ظلمت به نور واز حکمت طاغوت به حاکمیت اسلام . و ازاین طریق دستاوردهاى بزرگ معنوى وامکانات وسیع اجتماعى نصیب اسلام گردید و حوزه و روحانیت به عنوان پاسدار میراثهاى گرانقدر اسلامى وظیفه یافت که دستاوردهاى این تحول بزرگ پاسدارى کند.

حفظ این دستاوردها در زمینه مسایل اجتماعى منوط است به تداوم یافتن حاکمیت اسلام بر جامعه و شرط قطعى تداوم یافتن یک نظام اجتماعى داشتن طرح و برنامه است .

بنابراین یکى از مهمترین وظایف[ حوزه و روحانیت] آینده نگرى وارائه کردن   طرحى براى اداره جامعه و نیز جوامع اسلامى است و ما دراین نوشته تبیین خواهیم کرد که حوزه اگر خود داراى نظام کامل و طرح برنامه اى جامع و فراگیر و منطبق با نیازهاى واقعى زمان نباشد هرگز قادر نخواهد بود که چنین طرحى را براى جامعه عرضه نماید و همین امر سبب شده است که تاکنون حوزه ها و روحانیت نتوانند طرحى را براى جامعه اسلامى ارائه کنند و بى تردید فقدان چنین طرح و برنامه اى منشاء نقیصه اى بزرگ در رهبرى روحانیت بوده است که استاد شهید نیز بدان تصریح کرده است :

متاسفانه تاریخ نهضتهاى اسلامى صدساله اخیر یک نقیصه را در رهبرى روحانیت نشان مى دهد و آن اینکه روحانیت نهضتهایى را که رهبرى کرده تا مرحله پیروزى برخصم ادامه داده واز آن پس ادامه نداره و پى کار خود رفته و نتیجه زحمات او را دیگران واحیانا دشمنان برده اند!...انقلاب عراق با پیامردى روحانیت شیعه به ثمر رسید اما روحانیت از ثمره آن بهره بردارى نکرد و نتیجه اش راامروز مى بینیم ! مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رسانید اما آن راادامه نداد و بهره بردارى نکرد و لهذا طولى نکشید که یک دیکتاتورى خشن روى کار آمد واز مشروطیت جز نام باقى نماند بلکه تدریجا در مردم سوءظن پدید آمد که اساسا رژیم استبداداز رژیم مشروطه بهتر بوده است و مشروطیت گناه است !... اکنون این نگرانى در مردم هوشمند پدید آمده است که آیا باز هم روحانیت کار خود را نیمه تمام خواهد گذاشت ؟ 4

در پاسخ این سئوال آمیخته با نگرانى باید گفت این بار روحانیت مصمم است که نهضت الهى خویش راادامه دهد و به یارى خداوند تاکنون دشمنان نتوانسته اند زمینه راازاو بربایند. ولى روحانیت باید بداند که تصمیمش به ادامه نهضت تنهااز طریق حضور برخى روحانیون در ارگانها و مراکز قانونگذارى واجرایى و قضایى عملى نخواهد شد! بلکه شرط اصلى تداوم نهضت استحکام درایدئولوژى نظام پایه ریزى وسیع فرهنگى و جوابگویى به نیازهاى تئوریک و نظام کشورى و پاسخ به مشکلات علمى گوناگون نسل جوان و توانایى لیاقت و تدبیر کارآیى مدیریت و همتى است که روحانیت باید دراین صحنه ها از خود بروز دهد و چنین توان و صلاحیتى تحقق عینى و خارجى نخواهد یافت مگر زمانى که روحانیت و حوزه ها   براى کل نظام اجتماعى و قبل از آن براى نظام درونى خویش داراى طرح و برنامه و سازمان باشد واز طریق طرح و برنامه درامر کادر سازى و پرورش نیروهاى مورد نیاز توفیق به دست آورد. در آن صورت که توانسته است نقیصه بزرگ بى ثمر گذاردن نهضتها واز دست دادن فرصتها و دستاوردها را از خود دور کند و توان بهره گیرئا ز نهضتهایى را که خود به وجود آورده است پیدا نماید.

عامل تداوم نیافتن نهضتهاى اسلامى در گذشته !  بى شک نمى توان مدعى شد عالمان بزرگى که مشروطیت و دیگر نهضتها رارهبرى کرده اند از بینش و درک قوى برخوردار نبوده اند و به تداوم نهضت نمى اندیشیده اند! و نمى توان ادعا کرد که آنان اهمیت حضور در صحنه و هدایت انقلاب را نمى دانسته اند و یا مى دانسته اند و نخواسته اند! حق این است که آنان ثمربخشى و تداوم نهضت و بهره گیرى از آن را مى خواسته اند ولى نتوانسته اند بدان دست یابند و علت ناتوانى آنها در چند چیز خلاصه مى شود:

1- در دست نداشتن طرح و برنامه اى مدون و پیش بینى شده براى اداره جامعه در مراحل مختلف نهضت .

2- دراختیار نداشتن کادر لایق و صالح و تربیت شده براى اداره شوون مختلف جامعه و نهضت .

3- تعدد مراکز تصمیم گیرى و عدم تمرکز رهبریت و وجود تشتت و ناهماهنگى میان مراکز قدرت . که اگر همه این عوامل را بررسى کنیم خواهیم دید که علت اصلى وجوداین نارسایى ها و کاستى ها و تشتت ها و تعارض ها سیستم و نظام فاقد نظم و طرح و برنامه حوزه هاى علمیه و روحانیت بوده است .

چرا تاکنون حوزه ها طرح و برنامه نداشته اند!  در پاسخ این سئوال که چرا تاکنون حوزه ها و نظام روحانیت فاقد و برنامه مانده و بدان دست نیازیده اند؟ باید گفت :

 اولا:اینگونه نیست که حوزه و روحانیت در گذشته و حال فاقد هرگونه نظم وانضباط و تشکل صنفى باشند. بلکه همواره نوعى نظم و قانونمندى و ضابطه و کنترل و نظارت محدودى در آن وجود داشته است . که البته در بیشتر موارد ضمانت اجرا نداشته و محدوده حاکمیت آن بسیاراندک و ناچیز بوده است .

ثانیا: همواره آگاهان دردشناس و واقع نگرى در حوزه ها ور داشته اند که ضرورت نظم و نظام و طرح و برنامه رااحساس مى کرده و بدان مى اندیشیده اند. ولى اینان به صرف پیشنهاد و یاانتقاداکتفا کرده و خود طرحى عملى نداشته اند.

ثالثا: موارد معدودى را مى توان یافت که طرح و برنامه اى ارائه شده باشد ولى از آنجا که طرح معمولا محصول یک اندیشه و یا یک بینش اجتماعى سیاسى خاص بوده است نمى توانسته است به عنوان یک طرح جامع و کامل مورد پذیرش قرار گیرد.

رابعا: عمده ترین عمالى که مى توان نام برداین است که در گذشته طرح مسایلى پیرامون[ تحول نظام و نظم بخشیدن به امور آن و تحت کنترل در آوردن امور مالى ادارى درسى تحقیقى تبلیغى واخلاقى آن] نوعى تجدد گرایى منفى و سنت زدایى و بدعت گذارى محسوب مى شده است . و طرح کنندگان چنین مطالبى به گونه هاى مختلف مورداتهام قرار مى گرفته اند! بدیهى است که در حاکمیت چنین جوى مصلحان از طرح عقاید وافکار اصلاحى خویش وانتقاد به وضع موجود بیم داشته اند و آنان که خود را براى هرگونه مشکلى آماده ساخته و به نقد و بررسى وضع حوزه مى نشسته اند و آنان که خود را براى هرگونه مشکلى آماده ساخته و به نقد و بررسى وضع حوزه مى نشسته اند معمولا راه بجایى نمى برده و نوعى شکست وانزوا و نصیب آنان مى شده است .

بیم از طرح مشکلات و نارسایى ها  پیدایش چنین جوى که مصلحان از طرح مشکلات و نارسایى ها و ریشه یابى آنها بیم داشته اند بى تردید معلول عواملى بوده است که با در نظر گرفتن آن عوامل وانگیزه ها وجود چنین جوى طبیعى مى نماید والبته طبیعى بودنش به معناى صحیح بودنش نیست بلکه بدان معناست که اگر همان عوامل امروز نیز دست به دست هم بدهند مى توانند همان جو را به دنبال داشته باشند! و باز هم جلوارائه نظریات اصلاحى را بگیرند!از این رو توجه نمودن به این عوامل و شناسایى کردن آنها ضرورى است .

عوامل جو رکود وایستایى ! 1- موقعیت مخصوص حوزه ها به لحاظ تحمل فشارهاى مداوم سیاسى از ناحیه حکومتهاى سلطه گر وقت .

2- وضعیت دفاعى حوزه ها در قبال هجوم افکار واندیشه ها و فرهنگهاى بیگانه به جهان اسلام و بروز تحدد طلبى منفى در قشر روشنفکرانى که مرعوب تکنولوژى پیشرفته غرب شده و راه رسیدن بدان پیشرفتها را شکستن ارزشهاى معنوى و سنت هاى اسلامى مى پنداشته اند! و بااین انگیزه حوزه و روحانیت را به گونه هاى مختلف موردانتقاد قرار مى داده اند.

3- ظهور منتقدان بى تعهد و مغرضى که انتقادشان از وضع حوزه و روحانیت به منظور خدشه دار کردن حیثیت علمى اجتماعى و معنوى حوزه ها و روحانیت بوده است واز ناحیه دو عامل گذشته تغذیه مى شده اند. یعنى یااز ناحیه حکومتها (براى تضعیف  هر چه بیشتر حوزه و روحانیت ) ماموریت داشته اند و یا تحت نفوذ فرهنگ هاى استعمارى به شکستن حریم حرمتهاى ملى و دینى روى آورده اند!

4- بکار گرفته شدن شیوه[ نقیصه جویى پرخاشگرى واعتراض وانتقاد قهرآمیز]از سوى کسانى که مقصودشان براستى اصلاح طلبى و صلاح اندیشى و خیرخواهى براى حوزه و روحانیت بوده است .

5- تشتت و پراکندگى روابط درونى سازمان روحانیت و وجود برداشتها و سلیقه ها و بینشهاى مختلف و تحلیل هاى گوناگون از جریانها و پدیده ها و نظریه ها و فقدان مرکزیتى تحلیل گر و حرکت سنج و ریشه یاب .

مجموع این عوامل وقتى که دست به دست یکدیگر دهند بطور طبیعى جو ناامنى واتهام رشد مى کند و حوزه ناچار مى شود که براى حفظ کیان و موجودیت خویش در برابر پرخاشگران و نقیصه جویان و عیب نمایان موضعى تهاجمى اتخاذ کند. چرا که اگر نقیصه جویى از جانب دشمن باشد باید سنگش را بسوى خودش باز گرداند واگراز جانب دوستى دلسوز باشد باز هم اصلاح طلبى او که شیوه اى غلط اعمال شده است زمینه اقبال و پذیرش را دارا نیست . زیرااتخاذ شیوه عیب جویى و پرخاشگرى واعتراض در شرایطى که ترسیم شد زیانش بیشتراز نفعش خواهد بود و به فرموده على( ع) :[ مثل این است که کسى قصد نابودى دشمنش را داشته باشد و چون دشمن در پشت سراو قرار گرفته است او نیزه را در سینه خود فرو برد تا بر دشمن زند بدیهى است که دراینصورت قبل از دشمن خوداواز پا در خواهد آمد و قبل از آنکه مشکلى را حل کرده باشد در دام مشکلى بزرگتر خواهدافتاد]!

شیوه هاى ناموفق و موفق  الف - شیوه ناموفق - همانگونه که توضیح داده شد متاسفانه بیشتر کسانى که در گذشته قصداصلاح حوزه و روحانی و تکامل بخشیدن آن را داشته اند به شیوه پرخاش واعتراض و عیب جویى پرداخته اندواتخاذاین شیوه در شرایطى که حوزه درگیر مشکلات فراوان بوده وامکان یک تحول عمیقى را براى خود نمى دیده است نوعى   تضعیف حوزه و آب به آسیاب دشمن ریختن به حساب مى آمده است و در هر حال عملااین شیوه موفق نبوده است .

ب : شیوه موفق اگر در همین شرایط یاد شده مصلحان دلسوز شیوه اصلاح طلبى خود را تصحیح مى کردند و به جاى افشاى در دهان نهان و نشتر زدن بر جراحتها واظهار کاستى ها به ارائه کردن طرحى کامل و جامل والگویى شایسته براى حوزه و روحانیت مى پرداختند و به مسایل زیربنایى روى آورده و تطبیق کیفیت موجود را با کیفیت مطلوب به خودافراد وا مى گذاردند بى تردید توفیق بیشترى کسب کرده و کمترین فایده اش این بود که هرگاه زمینه امکان تحول نظام حوزه اى فراهم مى آمد طرحهاى سامان یافته و حساب شده اى دراختیار بود و مورداستفاده قرار مى گرفت .

واماامروز اگر چه شرایط و موقعیت حوزه ها تغییر کرده است واز ناحیه حکومت حوزه ها مشکلى ندارند و یورش فرهنگهاى استعمارى به جامعه اسلامى به گونه اى کاهش یافته است اما نوع جدیدى از هجوم تبلیغى سیاسى قدرتهاى استعمارى متوجه اسلام حوزه و روحانیت شده است و دراین شرایط نیز باز هم شیوه پرخاشگرى و نقیصه جویى کارساز نیست والزاما باید (شیوه الگودهى طرح آفرینى و برنامه ریزى ) را بکار گرفت .

دراین زمینه که ارائه[ طرح و برنامه] و داشتن آن بهترین شیوه براى آغاز حرکتهاى اصلاحى وانقلابى و تداوم بخشیدن آن است استاد شهید بیانى روشنگر دارد و مى گوید:

[فرض کنیم ساختمان فرسوده و بى قواره اى را که در آن با ناراحتى بسر مى بریم مى خواهیم خراب کنیم و به جاى آن ساختمانى نو و زیبا که فاقد نواقص قبلى باشد آسایش ما را کاملا تامین کند بسازیم اینجا دواحساس داریم یک احساس منفى درباره ساختمان موجود که مى خواهیم هر چه زودتر خود رااز شر آن راحت سازیم و دیگراحساس مثبت درباره ساختمان جدیدى که مى خواهیم بسازیم و هر چه زودتر یک زندگى خانوادگى ایده آل در آن به وجود آوریم .از نظراحساس منفى تکلیف ما   روشن است . نیاز زیادى نیست که ضرورت تخریب آن براى ما توضیح داده شود زیرا عملا ناراحتیها را لمس مى کنیم امااز نظراحساس مثبت اگر طرحى و نقشه اى مشخص جلو ما بگذارند یا ماکتى تهیه کنند و جلو ما بگذارند که ساختمان آینده این است یااین مزایا و محاسن و ما در مجموع نقصى نتوانیم پیدا کنیم قطعا تسلیم مى شویم و قبول مى کنیم ولى اگر طرحى ارائه نشود واز طرف متخصصان مورداعتماد به طوراجمال گفته شود بعداز خراب کردن ساختمانى بسیار عالى به جاى آن خواهیم ساخت بدیهى است که شوق ما تحریک مى شود اما نوعى دلهره هم در ته دل خواهیم داشت] 6 .

و براستى وجود چنین نگرانى و دلهره اى تاکنون سبب شده است که مسوولان حوزه به درهم ریختن بناى موجود و حتى خدشه دار کردن آن رضایت ندهند و بدان اقدام نکنند زیرا کمتر مصلحى تاکنون طرح نظام ایده آل و ساختار حوزه آینده را ریخته وارائه قطع پیدا کرده است تا زمینه دلهره ها و نگرانى ها را بر چیده باشد. و بدین جهت مى توان قطع پیدا کرد که یکى از علل ناکامى و شکست اصلاح طلبان دلسوز و متعهد نداشتن طرح و برنامه و روشن نبودن نظام آینده بوده است .

کوتاهى[ روحانیت] درارائه [طرح و برنامه]  متفکران واندیشمندان و آگاهان حوزه بااینکه مسوولیتهاى فراوانى رااز ناحیه هدایت و نظارت و حفظ جامعه و نیزارزشهاى اسلامى و حاکمیت آن بر عهده گرفته اند و سعى و تلاش زیادى را دراین راه مبذول داشته اند. بااین حال بزرگترین کاستى شیوه هاى علمى و علمى آنان این بوده است که کمتر به موضوع (طرح و برنامه )اندیشیده اند و این کوتاهى هم در رابطه با کل نظام و حاکمیت اسلام بر   جامعه به چشم مى آید و هم در رابطه با وضعیت درونى و ساختار تشکیلاتى خود حوزه ها و سازمان روحانیت ملموس و مشهوداست

استاد شهید با تعجب و تاسف این مسئله را مطرح نموده و با طرح این سئوال به مطلب پرداخته است که :

[چرا بااینکه در جهان تسنن سخن ازاصلاح و مبارزه علیه استعمار و استثمار بیشتر به میان آمده علماءاهل تسنن کمتر توانسته اند نهضتى را رهبرى کنند و بر عکس روحانیت شیعه بااینکه انقلابهاى عظیمى به پا کرده است کمتر حاضر شده است درباره دردها بیندیشد نظر بدهد طرح اصلاحى ارائه نماید فلسفه سیاسى اسلام را مطرح نماید؟]...! 7

استاد در مورد دیگرى تصریح نموده است که :

[روحانیت آن گروه مهندس اجتماعى مورداعتماد جامعه است که به علل خاصى درارائه طرح آینده کوتاهى کرده و لااقل به طور کامل و به امضاء رسیده ارائه نداده است اما در مقابل گروههاى دیگر هستند که طرحها و نقشه هاشان مشخص است معلوم است جامعه ایده آل آنهااز نظر حکومت از نظر قانون از نظر آزادى از نظر ثروت از نظر مالکیت از نظراصول قضائى از نظراصول اخلاقى و ... چگونه جامعه اى است . تجربه نشان داده که روشن نبودن طرح آینده ضایعات انسانى به بار مى آورد]8.

طرحى براى حوزه] مقدم بر[ طرحى براى جامعه]  کسانى که براستى عمق کاستى را شناخته و طعم تلخ مشخص نبودن طرح کلى حال و آینده را چشیده اند و لزوم آن را دریافته و معتقد شده اند که اداره یک   جامعه و یک حکومت و تداوم بخشیدن به یک حاکمیت فرهنگى والهى و معنوى بدون طرح و برنامه مدون مشخص امکان پذیر نیست . و بى تردید تدوین و تعیین و ترسیم چنین طرحى که بااصول و فروع اسلام سرو کار دارد تنهااز حوزه و روحانیت انتظار مى رود بایداین واقعیت را نیز بدانند واذعان کنند که رمز پیروزى و توانایى حوزه و روحانیت در تدوین و ترسیم طرح نظام اجتماعى اسلام این است که مقدم بر آن حوزه ها و روحانیت خود داراى طرح و برنامه باشند واین همان معناى[ خودسازى قبل از ساختن جامعه و پرداختن به دیگران] است . واین همان معناى[ خودسازى قبل از ساختن جامعه و پرداختن به دیگران] است . واین مطلب صرفا یک دستورالعمل اخلاقى نیست . بلکه جنبه عینى و عملى نیز دارد یعنى ما معتقدیم که یک طرح و برنامه کامل و نظارت و هدایت و کنترل صحیح بر یک مجتمع و یا جامعه و یا سازمان تنها و تنهااز یک سیستم منظم و دقیق و حسابگر و تشکل یافته و طرح و برنامه دار و هدایت شده تولد خواهد یافت و بس

حوزه سیستم اندیشه گر نظام اسلام  این حقیقت که شکل گرفتن طرح و برنامه اى جامع و کامل براى جامعه اسلامى در زمینه فرهنگ اخلاق اقتصاد مسایل حقوقى و قضایى و نظامى وانتظامى و سیاست داخلى و خارجى و دیگراصول و ضوابط مورد نیاز جامعه مبتنى است براین که مرکز طرح و برنامه ریز اموراسلامى و بیان کنندگان احکام شریعت[ یعنى حوزه ها و روحانیت] خود داراى طرح و برنامه و سیستمى نظامدار و متعالى باشند واقعیتى است که بااین بیان معلوم تر و یقینى تر خواهد شد .

اگر جامعه انسانى را بخواهیم به چیزى تشبیه کنیم جامعترین و متناسب ترین مثالش نظام بدن خودانسان است . بدن انسان بااینکه داراى دهها عضو دستگاه عمل کننده و صدها ویژگى و میلیونها سلول زنده است در حقیقت یک نظام واحد و متشکل و هماهنگ و زنده و فعال را تشکیل داده اند واین وحدت عمل و وحدت هدف و یک پارچگى و تشکل و هماهنگى مرهون دو جهت است :

الف : طرح کامل و حساب شده و دقیقى که آفریدگار هستى در کل نظام بدن   انسان پیاده کرده است و برنامه تخلف ناپذیرى که به عنوان قوانین طبیعى و فیزیکى و ... بر آن حاکم نموده است .

ب : وجود سیستمى مدبر واندیشه گر و تصمیم گیرنده و درک کننده و حساس در نظام بدن به نام مغز که از نظر حجم بخش اندکى از مساحت بدن رااشغال کرده است ولى از نظر طرح و برنامه درونى متعالى ترو پیچیده تراز سایر بخشهاى بدن است و کل روابط درونى و برونى بدن را کنترل و هدایت مى کند بطورى که اگراختلال کوچکى در بخشى از آن رخ دهد قسمتى از عملکردها و دریافتها و فعالیتهاى نظام بدن گرفتار اختلال و نابسامانى شده و قدرت عمل رااز دست خواهد داد.

هر نظام زنده و هر مجتمع فعالى براى بقاء و تداوم خویش به این دو جهت نیازمنداست یعنى

الف : نظم و طرح و برنامه براى کل نظام .

ب : وجود محور مرکزیتى اندیشه گر تحلیل گر تصمیم گیرنده هدایت کننده که بر تمام ابعاد و بخشهاى مختلف جامعه نظارت و کنترل داشته باشد و به موقع نیازها مشکلات و خطرات را شناسایى کند. و نیز به موقع عکس العمل صحیح در قبال آنها نشان دهد. بى نظمى بى برنامگى اختلال و تشتت و ناهماهنگى ضعف در تصمیم گیرى ناتوانى در تحلیل درست مسایل نداشتن کانالهاى امن ارتباطى با بخشهاى مختلف و نابسامانى درونى این سیستم بى تردید سبب شناسایى نشدن نیازها مشکلات احساسها ضرورتها و بایدها و بنایدهاى یک نظام اجتماعى شده و درنهاین ضعف و ناتوانى واختلال و نابسامانى و بیمارى جامعه را به دنبال خواهد داشت واین در صورتى است که کل نظام داراى طرح و رنامه وانسجام و نظم اجتماعى باشد.

وامااگر جامعه هم مانند بدنى که شریانهایش از هم گسسته و قوانین درونیش از هم پاشیده فاقد طرح و برنامه اى شایسته باشد دیگر مصیبت چنان بزرگ خواهد بود که باید مرثیه اى به اندوهناکى افول و اضمحلال و زوال یک نظام را بر آن غمگینانه سرود!

 نظام جامعه فرق عمده اى فرق عمده اى که با نظام بدن انسان دارد این است که طرح و برنامه و قوانین کلى و جزئى بدن و روابط آنرا آفریننده هستى خود عهده دار گشته و طبق اصولى خلل ناپذیر آنرا تحقیق بخشیده است . و بدین جهت مغزاز تدبیراین امر فارغ است ولى نظام جامعه چون مانند نظام بدن داراى شکل ثابت واستاندارى نبوده است و در قالبى ثابت نمى گنجیده و با روند تاریخ و تحولات زندگى بشر و گستردگى آن و ... متغیر بوده است . به اقتضاى حکمت خداوندى طرح و برنامه ریزى درونى آن نیز به (سیستم رهبرى و هدایت کننده واندیشه گر نظام ) واگذار شده است و تنها چیزى که دراختیاراین سیستم قرار گرفته است قوانینى کلى و ضوابطى عام و قابل تطبیق با شرایط مختلف زندگى بشر و تحولات جامعه است .این سیستم اندیشه گر که در نظام اسلامى عبارت است از: [حوزه و روحانیت] وظیفه دارد که با شناخت صحیح واستنباط این قوانین ثابت و ضوابط کلى از منابع اسلامى شرایط متغیر زمان را در نظر گرفته و با توجه به همه جوانب شرعى و نیازهاى اجتماعى طرحى را براى جامعه اسلامى و پیشبرد حکومت و حاکمیت ارزشهاى الهى پى ریخته وارائه دهد و براجراى آن نظارت کند .

نقطه اوج نطرگاه ما همینجاست که سیستم اندیشه گر نظام اسلامى [حوزه ها و روحانیت] تنها در صورتى قادر به ریختن وارائه کردن چنین طرح جامعه و کاملى خواهد بود که خوداز هرگونه نابسامانى تشتت ناهماهنگى تعدد تصمیم گیرى مبرا باشد و با داشتن طرحى حساب شده و برنامه اى مشخص و نظمى درونى بدین مهم همت گمارد.

واگر حوزه و روحانیت داراى این ویژگیها نباشد نظام جامعه اسلامى در هر بعد یعنى[ داشتن طرح و برنامه وجود هدایت و نظارت و کنترل صحیح بر آن]   کاستى و ناتوانى و بیمارى خواهد داشت . و تنها راه جبران کاستى ها و درمان بیمارهاى اجتماعى چنین نظامى اصلاح زیربنایى و سیستماتیک دستگاه اندیشه گر آن یعنى[ حوزه و سازمان روحانیت] است . و کوتاه سخن اینکه : طرحى براى حوزه مقدم بر طرحى براى جامعه است .

سخنى در حاشیه  اینکه مى گوییم تنها سیستم اندیشه گر نظام اسلام و جامعه اسلامى[ حوزه و روحانیت] است معنایش این نیست که دیگر مراکز فکرى و فرهنگى و دانشگاهى و برنامه ریزى و پروهشى در جامعه اسلامى سیستم اندیشه گر به حساب نمى آید! یا فعالیتتهاى فکرى آنان داراى اهمیت وارزش نیست ! بلکه منظوراین است که : تنها مرکز و سیستمى که رسما و عملا پاسدار نظام وارزشهاى اسلامى شناخته شده (حوزه و روحانیت )است و همه مسوولیتها دراین زمینه متوجه آن است و موضع آن اندیشیدن و طرح دادن و هدایت نمودن و کنترل کردن جوامع اسلامى به لحاظ اسلامى بودن و اسلامى ماندن و حاکمیت ارزشهاى واقعى اسلام بر آن است .اگر چه نظام اسلامى از نقطه نظر حامیت اجتماعى آن به سیستمهاى اندیشه گر دیگرى در زمینه هاى بهداشت صنعت برنامه ریزى ادارى مدیریت اجرایى شیوه هاى اقتصادى امور نظامى وانتظامى و ... نیازمنداست واین نیاز را دانشگاهها و مراکز پژوهشى علمى باید پاسخگو باشند ولى نکته مورد توجه این است که چنین نیازهایى اختصاص به جامعه اسلامى ندارد بلکه همه جوامع بشرى به طور مطلق چنین نیازهایى را دارند واین نیازها نیازهایى نیست که مستقیما به اسلامیت نظام اسلامى مربوط باشد اگر چه به نحو غیرمستقیم به بقاء و تداوم و تعالى نظام حاکمیت   

 

اجتماعى اسلام ارتباط پیدا مى کند.

به عبارت دیگر ضعیف عمل کردن سیستم پزشکى و بهداشتى جامعه بهداشت اجتماعى را به خطر مى اندازد و سلامت مردم رااز نظر بدنى تهدید مى کند وارتباط مستقیمى با حکمیت قوانین اسلامى بر جامعه و سلامت مردم از نظرایمانى و معنوى ندارد در حالیکه سست عمل کردن [حوزه و روحانیت] در زمینه مسوولیتهاى فرهنگى واجتماعى خود مستقیمااسلامى بودن واسلامى ماندن نظام را به خطر مى اندازد و سلامت ایمانى و معنوى مردم را تهدید مى کند. و تنها مرکز و سازمانى که در این رابطه مسوول شناخته مى شود و باید بدان بیندیشد[ حوزه و روحانیت] است .

رهبرى و هدایت با کلى گویى تحقق پذیرنیست ! اگر[ حوزه و روحانیت] به مسوولیتهاى خطیر خویش توجه داشته باشد و جایگاه خود را در نظام حاکمیت اسلام شناسایى نماید واین واقعیت را به درستى لمس کند که در برابراسلام وامت اسلامى وظیفه منداست وظیفه اش تنها خودسازى نیست بلکه خود یازیش باید مقدمه ساختن جامعه و هدایت و رهبرى جهان اسلام باشد!

واگر تصمیم داشته باشد که نقش خویش را به شکلى صحیح و ثمربخش ایفاء نماید بایداذعان نماید که هدایت و رهبرى و تربیت یک جامعه با کلى گویى انجام پذیر نیست .

[نمى توان گفت : باید همه مسائل مطابق اسلام باشد و خود برنامه اى نداشت باید یک برنامه اسلامى براى مدیریت جامعه و قبل از آن براى مدیریت و تشکیلات حوزه و روحانیت تنظیم گردد و دراین کار آگاهان دخالت کنند نه بسته ذهنان ! برنامه ریزى در عین اسلامى بودن و حفظ ارزشهاى اصیل و مباین اصولى باید آگاهانه و به وسیله عقلهاى پرتجربه و نیرومند تنظیم یا بله و منطبق با تجربه هاى علمى روز و شناخت مسائل روز و واقعیات حیات انسانى باشد...اکنون که قدرت در دست مذهب است برنامه ریزى را هم باید مذهب انجام دهد واگرامروز مذهب نتواند در برنامه ریزیها حضور آگاهانه و متخصصانه و واقعگرایانه اى ابراز دارد زیان آن از حد   بیان بیرون است واین امر بر هیچ آگاهى پوشیده نیست]. 9

طرح و برنامه (حوزه ها) و رابطه آن با مصالح جهان اسلام  امروز جهت دادن به حوزه ها و روحانیت و تنظیم کردن طرح و برنامه براى حرکت علمى و فرهنگى و تربیتى آنان کار کوچکى نیست . زیرا چگونگى طرح و برنامه نظام حوزه و روحانیت ارتباط تنگاتنگى با مصالح جهان اسلام و آینده انقلاب اسلامى و چه بساانقلابهاى اسلامى دارد و کارى چنین دشوار و حساس و سرنوشت ساز را نمى توان با تعارف و رو دربایستى و تسامح گذارنید و نیز نمى توان با بى تفاوتى از کنارش عبور کرد و چون کسانى که مى خواهند در تنظیم طرح و برنامه حوزه و سازمان روحانیت دخالت کنند نقش عمده اى را در کیفیت و کارآیى آن خواهند داشت باید دو جهت اصلى را تنظیم گران و شکل دهندگان طرح و برنامه حوزه هاى علم با قاطعیت رعایت کرد.

الف : عدم دخالت ناآگاهان محدوداندیش !  از دیر زمان این مشکل براى صلاح طلبان حوزه و روحانیت وجود داشته است که   برخى ناآگاهان با دخالت ناصحیح در مورى که بدان ها مربوط نبوده است و با مخالفت کردن با هرگونه تحول و نوآورى مانع رشد و تکامل حوزه ها بوده اند. ناآگاهانى که متاسفانه داراى چهره هاى موجه بوده و با تکیه بر موقعیت اجتماعى خود راه تعالى را سد کرده و در پیاده کردن بینشهاى ضعیف و ناتوان خود معمولا موفق بوده اند! وامروز نیزاین مشکل هنوز به گونه اى وجود دارد. و براى شکستن حصار رکود وایستائى و آغاز حرکت نوین اصلاحى چاره اى جز نگاهداشتن ناآگاهان محدوداندیش از سیستم مدیریت و سازمان طرح و برنامه حوزه و روحانیت نیست .

درامورى که مربوط به مصالح جهان اسلام و دخالت در آنها هم گونه تجربه واطلاع و تفکر و شناخت مى طلبد نباید هر کس دخالت کند.

بنابراین کسانى که در گوشه اى نشسته اند و از احترامى برخوردارند و مسائل را درست نمى بینند و درک وسیع و همه جانبه ندارند و از مسائل زمان و جریانهاى گوناگون آگاه نیستند و خود قدرت تجزیه و تحلیل ندارند نباید در این امور دخالت کنند و مخالفت نمایند.

همچنین کسانى که اگر چه داراى مقام فضل هستند و مثلا عالمند یا مدرسند یاامام جماعتند وامثال آن اما صاحب تفکر در مسائل اجتماعى نیستند واز دیدها و درکهاى همه جانبه و وسیع برخوردار نمى باشند اینان واینگونه کسان نیز نمى توانند و حق ندارند دراین مسائل حساس وارد شده و پافشارى کنند و رهبرى را تحت فشار قرار دهند. شاید در میان فضلا و مدرسین نیزازاینگونه یک سونگران و بسته اندیشان و کم دیدان وجود داشته باشند اینان باید حد خود را نگاه دارند و ملاحظات خام و درکهاى محدود خود را دراین لحظات حساس تاریخ اسلام به نام مکتب غنى و عمیق اسلام بر جامعه تحمیل نکنند.10

 ب : ضرورت حضور همه عناصر آگاه و متعهد همانگونه که در بحث[ ارکان مدیریت حوزه ها] به تفصیل بیان داشتیم نباید درامر مدیریت و نیزارائه طرح و برنامه طبقه اى خاص و گروهى مخصوص با نظرگاههایى محدود و دخالت کنند. بلکه باید همه آگاهان حوزه اى و همه صاحب نظران صلاحیتدار دراین امر دخالت نمایند و حضور سازنده داشته باشند از مقام رهبرى گرفته تا طلاب جوان رشد یافته و آگاه به مصالح . والبته معناى چنین حضور گسترده اى حاکمیت هرج و مرج و خود مختارى نیست زیرا قبلا مشخص کرده ایم که تشکیلات و مدیریت باید طبق اصول و ضوابطى خاص شکل گیرد تا رهگذر آن آراء و نظریات و مختلف سامان یافته و مورد تحلیل و بررسى قرار گیرد و در نهایت به یارى خداوند طرحى جامع و برنامه اى دقیق براى حوزه هاى علمیه و سازمان روحانیت شیعه تدوین شود و تنظیم یابد و با در نظر گرفتن شیوه هاى صحیح و قوى اجرایى به مرحله اجرا درآید.


پاورقى ها  1.سوره بقره .211.
2.مجله حوزه شماره 15.
3.این مقاله در[ مجله حوزه] شماره 17 آمده است .
4.نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر شهید مطهرى .95.
5. نهج البلاغه حکمت 288.
6.نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر .99.
7.مدرک پیشین .58.
8.مدرک پیشین .101.
9.مطهرى مطهراندیشه ها ج 2.450.
10. هویت صنفى روحانى محمدرضا حکیمى از دفترانتشارات اسلامى .88.