سیره معصومان و عالمان

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


در مقاله پیشین دیدگاه اسلام را درارتباط با جو تکفیر و چگونگیهایش آوردیم .

حقایق یاد شده نشانگراین است که اسلام براى زدودن جو بدبینى و اتهام در جامعه برترین واساسى ترین شیوه را انتخاب کرده است . اسلام با برخوردى ریشه اى در پى از بین بردن زمینه تکفیر وایجاد زمینه اى مناسب براى برخورد صحیح و آراءاست . جامعه فکرى اسلام جامعه اى است که در آن اندیشیدن و نوآورى و طرح دادن نه تنها مورد پذیرش و قابل قبول است بلکه مورد تشویق و ترغیب نیز هست . آنچه در مقاله پیشین آمد نشانگر بعد نظرى مساله بوده .اینک دراین مقاله بر آن هستیم برخوردهاى عملى پیامبر[ ص] و رهبران الهى و عالمان و مبتکران و مجتهدان اسلامى را عرضه کنیم تا براى اندیشه وران و پژوهندگان جامعه و نسل اندیشمند اسوه اى شایسته باشد. آنچه بیشتر در این نمونه ها مورد توجه است نشان دادن برخورد سالم همراه با سعه صدر حتى با مشرکان و ملحدان و مخالفان است .

این نمونه ها بعنوان سیره عملى مى تواند به شایستگى نشان دهد که شیوه هاى برخورد باید  چگونه باشد ازاین نمونه ها بخوبى مى توان دریافت که این بزرگان نه تنها با گفتار که در عمل نیز سعى داشته اند محیط سالمى براى برخورد آراء وافکار در جامعه ایجاد نمایند بگونه اى که همگان براحتى و بدون هیچ گونه دلهره و تردید اظهار نظر نمایند حرف خود را بزنند و به نقد و بررسى آراء بپردازند و براى این مقصود از هیچ کوششى دریغ نورزیده اند. بنابراین شناخت و آگاهى نسبت به این سیره علاوه براینکه اسوه اى است شایسته براى عمل سند زنده و گویائى است بر حقانیت ادعاى اسلام در زمینه سالم سازى محیط اندیشه وافکار در جامعه .البته بیان همه این نمونه ها از حوصله یک یا چند مقاله خارج است لذا ناگزیریم که فقط به برخى از آنهااشاره کنیم:

شیوه برخوردپیامبر(ص) رسول گرامى اسلام در محیطى دعوت خویش را آغاز مى کند که جامعه درامواج گوناگونى از جهالت و بت پرستى وادیان تحریف شده غوطه ور بوداز سوئى اعراب جاهلى چنان به بت پرستى سرگرم بودند که هیچ گونه تغمه مخالف را تحمل نمى کردند واز سوى دیگر مبلغین سرسخت یهود و نصارى سعى در گسترش مذهب خویش در میان اعراب داشتند.

در چنین قضائى آن حضرت توانست انسانهاى بى شمارى را جذب تعالیم حیات بخش اسلام نماید واین همه براثر برخورد شایسته آن حضرت بویژه در مباحثات و مناظرات اعتقادى بااقشار مختلف جامعه آن روز بود. با علماء یهود و نصارى ساعتها به بحث و مناظره مى نشست و با سعه صدر کامل به سخنان آنان گوش مى داد و بااستفاده از مطالب و باورهاى آنان بر حقانیت رسالت خویش به اقامه برهان واستدلال مى پرداخت از سوى دیگر همانند طبیبى دلسوز به سراغ شرک و بت پرستى مى رفت و به حرفهاى مشرکان گوش فرا داده و براى آنان سفاهت بت پرستى و شرک را بر ملا مى ساخت . و دراین مجالس رنج کنایه ها و برخوردهاى ناپسند مخالفین را به جان مى خرید چون اکثر مخالفتها برخاسته از جهالت و نادانى بود وامیداصلاحشان مى رفت زبان به شکایت نمى گوشد بلکه مى فرمود: [اللهم اهد قومى فانهم لایعلمون] بعوان نمونه برخورد آن حضرت با روساى مشرکین قریش را دراینجا مى آوریم .

پیامبراسلام(ص) در جمع یاران خود در کنار کعبه نشسته بود و آیات الهى را براى آنان تلاوت مى کرد. دراین هنگام جماعتى از کفار قریش مانند:ابوجهل عاص بن وائل ابوالخترى و ... تقسیم گرفتند با پیامبر محاجه کنند تا بدین وسیله شخصیت پیامبر را در بین یاران درهم بشکنند و منزلت آن حضرت را پایین آورند. براى اجراى این هدف نزد پیامبر آمدند. سخنگوى این گروه در یک   

 

برخورد تند از حقانیت رسالت آن حضرت سوال مى کند و مطالب مغالطه انگیز را مطرح مى کند. اما پیامبر(ص) با متانت و آرامى به سخنان وى گوش مى دهد و هرگاه سخن او تمام مى شود پیامبر با شیوه اى نرم و لین مى فرماید: [ یا عبدالله مطلب دیگرى هم دارى ؟]این جریان تکرار مى شود تااینکه آن شخص اعتراف مى کند که دیگر چیزى براى گفتن ندارد. پس از آن پیامبر(ص) سوالات او را با منطق واستدلال پاسخ مى دهد. بدون اینکه در مقابل مطلب باطل او تندى و خشونت نشان دهد و یااظهار ناراحتى نماید. 1

سیره ائمه(ع)  ائمه (ع) بااینکه از جانب مخالفین و وعاظ السلاطین حکومتها به کفر و شرک و رافضى بودن متهم مى شدند لکن همواره با روحى بلند و با دیدى هدایتگر و شیوه اى بدور از هر آمیزه ناپسند با آنان رفتار مى کردند بگونه اى که نه تنهااز رویاروئى با آنان اظهار کراهت نمى کردند بلکه با آغوش بازاز آنان استقبال مى کردند و به بحث و گفتگو مى پرداختند و هیچ گاه در مباحثات و مناظرات مهاراحساسات را رها نکرده و منطق واستدلال را از دست نمى دادند. واز آنجمله مى توان به دو نمونه ذیل اشارات داشت :

1- برخورد على (ع) با خوراج : از زمانى که خوارج بعنوان یک گروه ج فکر وافراطى از حکومت على (ع) کناره گرفتند و صحراى [حرورا] که در نزدیکى کوفه بود مرکزاجتماع خود قرار دادند تا زمانى که نبرد نهروان آغاز شد واجتماع بزرگ آنان از بین رفت بین على (ع) و خوارج برخوردهاى زیادى بصورت گفتگوهاى پراکنده و یا بصورت اجتماعات بوجود آمد. بااینکه خوارج دراین بحثها و گفتگوها على(ع) را متهم به شرک و کفر مى کردند ولى آن حضرت با سعه صدر و دید وسیع اسلامى با آنان برخورد مى کرد و منطق واستدلال را وسیله پاسخگوئى به اتهامات و ناسزاهاى آنان قرار مى داد.از جمله در مقابل شعار [لاحکم الالله] که چماقى شده بود براى تکفیر على(ع) و پیروانش حضرت با کمال متانت و آرامى همراه با برهان واستدلال به پاسخ مى پردازد و مى فرماید:

این شعار سخن حقى است ولى در گفتن آن هدف باطلى دارندالبته حکم به معناى قانون گذارى ویژه خداونداست ولى اینان حکم را به معناى فرمانروائى تفسیر مى کنند و مى گویند: [غیراز خدا فرمانروائى وجود نداردلا] در صورتیکه مردم خود را بفرمانروائى از بشر محتاج مى دانند. حال گاه آن فرمانروا نیکوکار است گاه بدکار تا در پرتو حکومت او مومن کارهاى شایسته خود راانجام دهد و بى دین و کافر از زندگى خود بهره مند گردد] 2 .

در سایه همین رویاروئى هاى مستدل و منطقى آن حضرت بود که در آغاز جنگ نهروان یک گروه هشت هزار نفرى از لشکر دوازده هزار نفرى خوارج از عقیده انحرافى خود برگشتند و به لشکر على (ع) پیوستند. و این سیره همیشگى على(ع) در برخورد با مخالفین خوداست چنانکه پیش ازاین اصحاب جمل و شورشیان بصره در برخورد با سپاهیان معاویه نیزاین چنین رفتار کرده است . قبل از آن که به اقدام نظامى متوسل شود از زبان منطق واستدلال واتمام حجت استفاده مى کند. زیرا که اواهمیت و توجه اسلام را به هدایت انسانها بیش از همه مى داند و خود آن حضرت از پیامبر(ص) چنین روایت مى کند که فرمود:

یا على لاتقاتلن احدا حتى تدعوه الى الاسلام وایم الله لان یهدى الله عزوجل على یدک رجلا خیر خیر لک مما طلعت علیه الشمس و غربت و لک و لاوه یا على. 3 . یا على با هیچ کس پیکار نکن مگراینکه نخست او را به اسلام فراخوانى سوگند به خداى اگر خداوند بدست تو مردى را هدایت کند برتراست از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى کند.

2- على و مرد یهودى : على (ع) فرمود:

(ایها الناس سلونى قبل ان تفقدونى ...)

) اى مردم پیش از آنکه از میان شما بروم هر چه مى خواهیداز من سوال کنید تا به شما پاسخ گویم) .

مردى از یهودیان زبان به جسارت گشود.اصحاب امام خشمگین شدند و به مقابله برخاستند حضرت ممانعت کردند و فرمودند:

دعوه ولاتعجلوه فان العجل والطیش لایقوم به حجج ولاباعجال اسائل تظهر براهین الله تعالى 4 .  او را رها کنید و در مورد وى تعجیل نکنید. با فشار و زور و بدون منطق و دلیل حجت هاى الهى را نمى توان ثابت کرد.او به من جسارت کرد بگذارید سئوالات خود را مطرح کند.

مرد یهودى پس از طرح سوالات و دریافت پاسخ آنها زبان به مدح و ستایش آن حضرت مى گشاید و تسلیم منطق على[ ع] مى گردد.اگراین برخورد سازنده نبود و على[ ع] اصحاب را در مجازات وى منع نمى کرد تندى و خشنونت جایگزین برخورداستدلالى و منطقى مى شد و   سنت سیئه اى را گسترش مى داد که بجاى تفاهم واستدلال و توجه به سخنان منتقدان هرگونه مخالفت فکرى با تندى و خشونت پاسخ داده شود. ولى آن حضرت با این گونه برخورد سیره حسنه اى را استحکام داد که باید سرمشق همه مسلمانان بویژه اهل تحقیق و تدریس و تبلیغ قرار گیرد

شیوه برخوردائمه با ملحدان ائمه[ع] با پیروان مسلکها واندیشه هاى مختلف بسیار محترمانه و بدورا هرگونه طرد و لعن و ... برخورد مى کردندََ و در نزدیک کردن آنها به سوى خود تلاش مى ورزیدند به همین جهت در مجالسى که براى مناظره و بحث پیرامون مسائل اعتقادى تشکیل مى شد شرکت مى کردند و با آنان به بحث و گفتگو مى نشستند واصحاب خود را به شرکت دراین مجالس تشویق و ترغیب مى کردند.این نشستها بارها تجدید و تکرار مى شد و صاحبان افکار واندیشه هاى الحادى و مادى در فضائى آکنده از صفا و صمیمیت کفرآمیزترین افکار و عقائد را بیان مى کردند و پاسخ مى شنیدند و آن چنان این برخورد با لطف و مهربانى بود که در مناظره با خداشناس و ملحد مصرى امام صادق(ع) مى فرماید : [اى برادر مصرى] 5و به ابن ابى العوجاء زندیق مى گوید: [اى عبدالکریم بن ابى العوجاء] 6 که خطاب با نام و نشان و با کمال احترام است نه اهانت به مقدسات و معبود و طریقه و مکتب آنان .این سیره عملى ائمه است که حتى با بت پرستان و ملحدان با کلمات زنده برخورد نمى کنند براثر همین فضاى سالم فکرى و عقیدتى بود که ملحدان و زندیقان بدون هیچ گونه ممانعت و مزاحمتى در مسجدالنبى[ ص] جمع مى شدند و به طرح مباحث الحادى و کفرآمیز خود مى پرداختند.

نمونه این جو سالم و برخوردالگو گونه ائمه(ع) رااز زبان یکى از ملحدان مى شنویم :ابن ابى العوجاء با رفقاى مادى مسلکش در مسجد پیامبر نشسته بودندََ و درباره شخصیت پیامبر(ص) وانکار صانع عالم سخن مى گفتند. مفضل هم که یکى از یاران صدیق امام صادق(ع) است در گوشه اى نشسته بود و به سخنان آنان گوش مى داد. وقتى سخنان کفرآمیز آنان را شنید بر آشفت و فریاد زد: [که اى دشمنان خدا خالق و مدبر راانکار مى کنید؟]! ابن ابى العوجاء که مفضل را نمى شناخت گفت:[از کدام گروهى ؟ اگر از اهل کلامى بیا به بحث بنشینیم واگراز یاران جعفر بن محمدى که او با ما این گونه سخن نمى گویند. گاهى حرفهاى بالاتر و تندتر و کفرآمیزترازاینها را که شنیدى در محضر وى مى گوییم ولى او با کمال بردبارى و متانت حرفهاى ما را مى شنود و صبر مى کند آنچه دراندیشه داریم بگوییم تا جائى که کلمه اى باقى نماند و در مدتى که ما سخن مى گوییم چنان با دقت و حوصله دلائل   ما را گوش مى دهد که ما گمان مى کنیم تسلیم عقیده ما شده است . سپس شروع مى کند به جواب دادن با ملایمت و با مهربانى و با جملاتى کوتاه و پرمغز چنان راه را بر ما مى بندد که قدرت فرار را از ما لب مى کند. تواگراز یاران او هستى بسان او با ما سخن بگو] 7 .

در برابراین برخورد صحیح و منطق قوى بود که مادیین سرسخت آن زمان اظهار عجز و ناتوانى مى کردند و خاضعانه سرتسلیم فرود مى آوردند و یا لااقل حاضر مى شدند به سخنانى که نفى باورهاى آنان را در پى داشت گوش فرا دهند.

ابن ابى العوجاء نسبت به امام صادق[ ع] مى گوید: [او را ملکى دیدم که هرگاه بخواهد متجسم و متجسد مى شود. ]

ائمه و فرق اسلامى  در زمان غالب امامان فضاى حاکم بر تفکر بسیار ناپسند بود.از سوى قدرتهاى مسلط اتهاماتى جعل مى شد تا جائى که برخى از فرق اسلامى تحت تاثیر قرار مى گرفتند وائمه و پیروان آنها را مورد طعن و لعن و تکفیر قرار مى دادند. ولى در عین حال برخوردائمه(ع) و پیروان راستین آنها با سایر فرق اسلامى اغماض گونه والفت انگیز بود و حتى از عکس العمل والفت انگیز بود و حتى از عکس العمل افراطى برخى از شیعیان در برابر مخالفین جلوگیرى مى کردند و در بعضى از مواقع عملا نشان مى دادند که برخورد با سیار فرق و مذاهب چگونه باید باشدلا عذافیر صیرفیمى گوید

من با حکم عقیبه که از روساى زبدیه از فرقه بتریه بود نزدامام باقر(ع) بودیم . حضرت به وى کاملااحترام مى کرد. در همین مجلس با آن حضرت در مساله اى بناى مشاجره را گذاشت و حضرت بدون آن که نسبت به وى تندى کند به فرزندش فرمود: [کتاب على (ع) را بیاور] آن گاه مطلب رااز کتاب على(ع) که او نیز بدان اعتراف داشت به وى نشان داد. 9

و یکى ازافتخارات مالک بن انس که بعدا رئیس فرقه مالکى شد این است که مى گوید:

وقتى که به حضور جعفر بن محمد مى رسیدم به من احترام مى گذاشت خیلى خرسند مى شدم ََ و خدا را شکر مى کردم که او به من محبت دارد. 10

این رفتار بسیار نیکو و سالم امام صادق(ع) بود که افراد بسیارى از فرقه هاى مختلف اسلامى را جذب آن حضرت کرده بود. تا جائى که در مجلس درس آن حضرت حاضر مى شدند از خرمن پرفیض آن حضرت خوشه ها مى چیدند و در نتیجه فکر واندیشه امام صادق(ع) همه جا منتشر مى شد

نجاشى از حسن بن على و شاء کوفى نقل مى کند:

[ انى ادرکت فى هذاالمسجد سبع ماه شیخ کل یقول حدثنى جعفر بن محمد]... 11  من هفتصد عالم را در مسجد کوفه ملاقات کردم که همه از جعفر بن محمد حدیث نقل مى کردند.

و نیز وقتى که در تاریخ زندگانى اصحاب آن حضرت مى نگریم عده زیادى از اصحاب و راویان احادیث او را غیر شیعه واز سایر فرق اسلامى مى یابیم . 12

ائمه وتندروان  بسیارى از اشخاص بخاطر شدت تعصب و تعبدى که نسبت به دین و مسائل اسلامى دارند دچار خودبینى و خودمحورى مى گردند و احیانا افرادى را که کمترین لغزشى از دین پیدا مى کنند تکفیر کرده و مستحق شدیدترین مجازات مى دانند. این برخورد غیراصولى تازگى ندارد و در عصرائمه برخى از مسلمانان ازاین روش ناپسنداستفاده مى کردند ولى ائمه[ع] با هشدارها وانذارها مانع ازاین گونه برخوردها بودند. هشام بن البرید مى گوید: [ من و محمدبن مسلم وابوالخطاب در کنار هم نشسته بودیم که ابوالخطاب پرسید : [عقیده شما درباره کسى که امرامامت را نشناسد چیست ؟] من گفتم : کافراست .ابوالخطاب گفت: [ تا حجت براو تمام نشده باشد کافر نیست]. محمدبن مسلم گفت: [ اگرامام را نشناسد و جحود وانکار هم نداشته باشد کافر نیست]. به این صورت سه عقیده متضاد داشتیم . زمان حج که فرا رسید در مکه خدمت امام صادق(ع) رسیده جریان مباحثه و گفتگو را به عرض آن حضرت رساندیم و نظرامام را جویا شدیم . سپس امام سئوالاتى کردند تا بدینجا که فرمودند : [کسانى که کعبه را طواف مى کنند و به توحید و نبوت اقرار دارند آیااینان مانند شماامام رامى شناسند؟ گفتم نه فرمودند: عقیده شما درباره اینها چیست ؟ گفتم : به عقیده من هر که امام را نشناسد کافراست . امام فرمودند: سبحان الله این عقیده خوارج است . سپس امام فرمودند: تمایل دارید که حقیقت را بگویم ؟ هشام مى دانست قضاوت امام[ع] بر ضد عقیده اوست گفت نه حضرت برآشفتند و فرمودند بسیار بداست براى شما که چیزى را که از ما نشنیده اند از پیش خود بگوئید]. 13 و نظیر این برخورد راامام باقر[ ع] با زراره داشته اند. 14
سیره علماء  علماء و دانشمندان متعهد و بیدار همواره بهترین ادامه دهندگان و مدافعان ازاین سیره علمى اسلام بوده اندََ و هیچ گاه اجازه نمى دادند که در جامعه و بویژه محیط تحقیق و تعلیم به اغراض واتهامات و افتراها مسموم گردد.افکار و نظریات مختلف در مسائل اسلامى طرح مى شد بدوراز هرگونه جنجال و هیاهو مورد نقد و بررسى قرار مى گرفت و سیره براین نبوده است که کسى را بخاطر داشتن افکارواستنباطات نسبت به مساله اى از مسائل اسلام گر چه منفرد باشد مورد طرد و لعن قرار دهند و در جامعه منزوى سازند. حتى اگراین نظریه خلاف منفرد و برخلاف مشهور هم باشد در مسائل اعتقادى چنان که در رابطه با قیام اباعبدالله الحسین(ع) سیدمرتضى معتقداست که امام براى حکومت قیام کردند 15 و مرحوم طبرسى مى گوید: [امام حسین[ع] نمى دانست که کشته مى شود]. و همین سخن را علامه حلى دررابطه با شهادت على(ع) دارد او مى گوید: [امام نمى دانست به شهادت مى رسد و گرنه به مسجد نمى رفت]. یا نسبت به اینکه آیا پیامبر[ص] سهو مى کند یا خیر؟ مرحوم صدوق براین عقیده است که سهو مى کند و کتابى دراین باره بنام[ سهوالنبى] نوشته است . نظیراین موارد در کتب علمى فراوان دیده مى شود.این گونه نظریات ابراز مى شد و مورد نقد و بررسى قرار مى گرفت بدون این که کسى آنان را مورد لعن و تکفیر و تفسیق قرار دهد. همان مطالبى که اگر در عصر ماارائه مى شد شاید گوینده و نویسنده آن را بعضى مومنین مهدورالدم مى دانستند واو را طرد و لعن مى کردند همانگونه که بعضى از نمونه هاى آن را شاهد بودیم . به شهادت تاریخ این روحیه نشات گرفته از تعالیم اسلام در حوزه هاى علمى و مراکز تحقیق و تدریس فقهاء بنام شیعه بیش از همه جا حاکم بوده و گامهاى بسیار بلندى دراین زمینه برداشته اند.اگر هم گهگاهى دست اجانب از آستین عوام فریبان و مزدوران بیگانه بیرون آمده و جو تهمت وافتراء را رایج کرده و حکومتهاى موجود شیعه را رافضى و کافر و مشرک خوانده اند و جان و مال آنان را مباح دانسته و آثار آنان رااز بین مى برده اند. ولى در عین حال عالمان بیدار و آگاه شیعه تحت تاثیراین جو کاذب قرار نگرفته و آن سعه صدراسلامى را بویژه در برخورد باافکار و آراء و نظریات غیرشیعه و در محیط تحقیق از دست ندادند. سیر اجمالى در آثار فقهى تفسیرى حدیثى کلامى و سایر علوم اسلامى بیانگراین حقیقت است که چگونه نظریات علماء و دانشمندان اسلام از فرق مختلف مورد بحث و بررسى قرار مى گرفته واگر مورد پذیرش نبوده به گونه اى شایسته نقد مى شده است . واز آنجمله مى توان در موضوعات ذیل پاره اى ازاین نمونه ها را یادآور شد:

الف: فقه تدریس فقه مذاهب در حوزه هاى علمیه   و تالیف کتب فقهى جامع از آثار همین سیره است . شیخ طوسى که از بزرگترین دانشمندان شیعه است و او را شیخ الطائفه نامیده اند. در حوزه درس به تطبیق و مقایسه آراء و نظریات فقهاءاز مذاهب گوناگون مى پردازد که ثمره آن مباحث و تحقیقات کتاب معروف (الخلاف) است . علامه حلى نیز آثارى در همین زمینه مانند:

[ تذکره الفقهاء] و[ منتهى المطالب] از خود به یادگار گذاشته است .ایشان در حوزه درس خود که از فرق گوناگون شرکت مى کرده اند آراء و نظریات علماء دیگر مذاهب را مورد بررسى و مقایسه قرار مى داده اند. همچنین مرحوم علامه بحرالعلوم در مکه فقه مذاهب رابعه - مالکى شافعى حنفى و حنبلى - را تدریس مى کرده است . 17 شهید ثانى در بعلبک فقه را با توجه به نظریات مذاهب پنجگانه - شیعه مالکى حنفى ضافعى و حنبلى - درس مى گفته اند. 18

مساله شاگرد واستادى در بین علماء مذاهب مرسوم بوده است .از این روازاساتید شیخ طوسى از علماءاهل سنت افرادى را چون ابوالحسن سوارمغربى ابوعلى شاذان ابومنصور سکرى ابوالقاسم تنوخى و .... را مشاهده مى کنیم . 19 همچنین سایر علماء چون سیدمرتضى علامه حلى شهیدثانى و ... مطالبى رااز علمااهل سنت فرا گرفته اند.این روحیه تفاهم همواره وجود داشته است .

ب :اعتقادات مذهبى  آنگاه که مباحث اختلافى در عقائد مطرح مى شود با وجود حساسیت آن باز روحیه تفاهم و تحملل عقیده مخالف در محافل علمى بخوبى نمایان است .

آراء و نظریات در مجیطى سالم و بدوراز تکفیر و تفسیقها مورد نقد و بررسى قرار مى گیرد که نمونه اى ازاین برخورد صحیح را در آثار فلسفى و کلامى مى توان دیداز جمله: [ منظومه سبزوارى] و[ تجرید] خواجه نصرالدین طوسى که بر تجرید خواجه بیش از سیصد شرح و تعلیق نوشته اند بخش مهمى ازاین شرحها و حاشیه ها مربوط به علماءاهل سنت است .از جمهل شرح تجرید قوشجى و حاشیه تجریداز محقق جرجانى و ... حتى مساله امامت که مهمترین مساله اختلافى بین دو طائفه شیعه و سنى مى باشد و بارها دشمنان اسلام این مساله را زمینه براى تحریک احساسات طرفین قرار داده اند واز آن سوءاستفاده ها کرده اند لکن همین موضوع را تربیت یافتگان تعالیم اسلام بگونه اى مستدل و منطقى بیان مى کنند که نه تنها موجب اختلاف و رنجش برادران اهل سنت نمى شود بلکه زمینه هاى وحدت و همبستگى والفت را فراهم مى کند. کتاب شریف [الغدیر] از جمله این آثاراست علامه امینى در پاسخ کسانى که مى گفتند: [الغدیر] باعث تفرقه مسلمانان مى شود مى گوید: خیراین کتاب از موجبات الفت و تفاهم و وحدت بین مسلمانان است   نگاه اعترافات دانشمندان غیرشیعى را دراین باره شاهد مى آورد.از جمله : [ از قول محمد عبدالغنى نقل مى کند که مى گوید:

خداوند مسالت مى کنم که برکه آب زلال شما را سبب صلح و صفا میان برادران شیعه و 20سنى قرار دهد که دست به دست هم دهیم و بناءامت اسلامى را بسازیم]

و نیزاز قول دکتر عبدالرحمان کیالى حلبى نقل مى کند که مى گوید: [کتاب[ الغدیر] و محتویات غنى آن چیزى است که سزاواراست هر مسلمانى از آن آگاهى یابد. تا دنسته شود چگونه موردخان کوتاهى کرده اند و حقیقت کاست ما به این وسیله باید گذشته را جبران کنیم و با کوشش در راه اتحاد مسلمانان به اجر و ثواب نائل گردیم] 21 از جمله آثار ارزنده که بیانگر حقیقت روح تعالیم اسلام و نشان دهنده اسوه حسنه اى براى رهروان راه است اثر گرانبهاى[ المراجعات] است که نمونه عینى برخورداسلامى دو دانشمند و عالم مسلمان در یک مساله اختلاقى در عقائد را به نمایش جهانیان مى گذارد اثرى که روح تفاهم و وحدت و همبستگى و تواضع را در آن بخوبى احساس مى کنیم . شیخ سلیم دراولین نامه اش خطاب به مرحوم سیدشرف الدین چنین مى نویسد

[درود و رحمت و برکت خدا بر علامه شریف سیدعبدالحسین شرف الدین موسوى در گذشته حقایق شیعه را درک نکرده ام زیرا با آنان هم صحبت نشده بودم . بسیار مایل بودم که با بزرگان شیعه به صحبت بپردازم و با عوام شیعیان نیز صحبت کنم ..اکنون که خدا توفیق عنایت کرده ک هبه ساحل دریاى علم شما دست یابم و تشنگى خود را بزدایم امیدوارم خداى مهربان با آب خوشگوار علم شما مرا سیرآب کند].

و سیدشرف الدین چنین پاسخ مى دهد:

درود و رحمت و برکت خدا بر مولاى ما شیخ الاسلام مرا به نامه مهرانگیز خود آنقدر مورد لطف قرار دادید که زبان از سپاسگزارى آن عاجزاست و نمى توانم قسمتى از وظایف خود را در تمام عمرانجام دهم . آرزوهاى خود را پیش من یافته اید و توجه به من کرده اید درصورتى که خود قبله گاه امیدواران و پناه بیچارگان هستید. من از سوریه بر پشت اسب آرزو نشستم و به منظور دیدار شما آمده ام و در پناه شما بار سفر به زمین افکندم تا از علم شمااستفاده کنم22

از آنجا که مقصود ما دراین مقاله فقط ارائه برخى از نموه هاى عینى و عملى نشات گرفته از روح تعالیم اسلام است به همین مقدار اکتفا مى کنیم و در خاتمه توجه خوانندگان عزیز را به پاسخ از یک شبهه جلب مى کنیم :

دفع شبهه برخى براین نظرند که استفاده از حربه تهام و تکفیر در صورتى که برخاسته از هوى و هوس و   

جاه طلبى باشد درست نیست اما براى دفاع از حق از هر وسیله اى هر چند نامشروع از جمله : تکفیر و تفسیق مى توان استفاده کرد.این افراد مى گویند:اگر هدف خدائى بود دیگر وسیله فرق نمى کند که چه باشد هنگامى که راهى نزدیکتر و سهل تر براى دفاع از حق و هدایت دیگران و سهل تر براى دفاع از حق و هدایت دیگران وجود دارد چه لزومى دارد که مااز راههاى پر زحمت و مشکل که با رنج و مشقت ما را به هدف مى رساند استفاده کنیم و به بیان دیگر وقتى با تکفیر و تفسیق به مقابله با یک فکرانحرافى و خلاف حق پرداخت و بطلان آن را براى همگان اعلام کرد چرا وقت خویش را به اقامه برهان واستدلال تلف کنیم ؟ و براى مشروعیت کار خویش به روایات مبارزه با بدعت از جمله روایت پیامبراسلام استدلال مى کنند :

قال رسول الله[ ص] اذارایتم اهلل ع الریب والبدع من بعدى فاظهرواالبرائه منهم واکثروا من سبهم والقول ه فیهم والوقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فى الفساد فى الاسلام و یحذرهم الناس ولایتعلمون من بدعهم یکتب الله لکم بذالک الحسنات ویرفع لکم به الدرجات فى الاخره 23  هرگاه پس از من بدعت گزاران را دیدید بیزارى خویش رااز آنان آشکار کنید و بسیار به آنان ناسزا گوئید. و با آنان به دلیل و برهان روبرو شوید تا نتوانند در دلهاى مردم ایجاد شبهه کرده و در فاسد کردن اسلام به طمع نیفتند و در نتیجه مردم از آنان دورى کنند و بدعتهاى آنان را یاد نگیرند خداوند در برابراین کار براى شما حسنات بنویسد. و درجات شما را در آخرت بالا ببرد .

اینان ازاین روایت چنین استفاده کرده اند که براى مبارزه بااهل بدعت دروغ گفتن جایزاست و هر نسبتى را که خواستید مى توانید به آنها بدهید و هر دروغى که خواستید به آنها ببندید. یعنى براى کوبیدن بدعت که هدف مقدسى است از هر وسیله اى مى توانیداستفاده کنید. علاوه بر آن مى گویند: آیاتى که در رابطه جهاد و قتال با کفار و مشرکین وارد شده است دلالت دارند که براى گسترش اسلام و دفاع از آن مى توان حتى از سلاح زور که بالاتراز تکفیر و تفسیق است استفاده کرد.

 پاسخ شبهه :  این تفکر[ که اگر هدفى مقدس باشد براى ترویج و دفاع از آن هر وسیله اى گر چه نامشروع مى توان استفاده کرد]از نظراسلام مردوداست و با روح تعالیم اسلام سازگار نیست . کافى است همین اندازه بدانیم این همان اصطلاح متجددین است که مى گویند[ هدف وسیله را توجیه مى کند] و شیوه تفکرى است که از گذشته هاى دور در میان برخى از دوستان نادان رایج بوده و پیروانى نیز داشته است هم چنانکه کرامیه 24 با همین باور دست به جعل حدیث مى زدند. به همین جهت در بین مسلمانان مطرود گشتند. آنان معتقد بودند که دستورات اسلامى نباید متروک واقع شود و براى این هدف مقدس احادیثى جعل کردند تا مردم را به انجام وظائف و دستورات اسلامى ترغیب و تشویق نمایند.ابى ابن کعب از جمله این افراداست . وى براى اینه مردم را به خواندن قرآن تشویق نماید براى هر سوره اى از قرآن ثوابى از قول پیامبر[ص] نقل مى کند. وقتى ازاو سوال مى کنند چطور شده این حدیث را فقط تواز پیامبر نقل مى کنى ؟ در پاسخ مى گوید:

من این حدیث را براى رضاى خدا جعل کرده ام . چون دیدم مردم در مجالس وقت خود را به نقل قضایا وافسانه هاى جاهلیت صرف مى کنند براى ترک کارهاى لغو و بیهوده و وادار کردن آنان به تلاوت قرآن این حدیث را جعل کردم و به پیامبر نسبت دادم 25 .

این گونه تفکرها نه تنها با روح تعالیم اسلامى مخالف است بلکه ضربه اى محکم بر پیکره اسلام مى باشد گر چه به نام دفاع ازاسلام انجام گیرد.استاد شهید مرتضى مطهرى دراین زمینه چنین مى گویند: یکى از راههائى که به دین از جنبه هاى مختلف ضربه زده رعایت نکردن این اصل است که ما همانطور که باید هدفمان مقدس باشد وسایلى که براى این هدف استخدام مى کنیم نیز باید مقدس باشد. دروغ نباید بگوئیم تهمت نباید بزنیم نه فقط براى خودمان که به نفع دنى هم نباید چنین کنیم . چون این کارها بى دینى است واین کارها را به نفع دین 26کردن به نفع دین بى دینى کردن است

پاسخ به احادیث بدعت  اما استدلال به احادیث بدعت که مهمترین دلیل آنان است از چند جهت مورد اشکال است :

1-همانگونه که از عنوان این روایات پیداست مورداین روایات مبارزه با بدعت بدعت گزاران است . یعنى کسانى که خود گمراه و در پى گمراهى مردمند آگاهانه واز روى غرض به اسلام و فرهنگ اسلامى ضربه وارد مى کنند.اینان مسائلى را که جزء دین نیست به نام دین ارائه مى دهند. و یا برخى از مسائل اسلامى را از پیکراسلام جدا مى سازند.

مسلم است که باید در برابراین این اغواگران ایستاد   

و آنان را در جامعه منزوى کرد[ فاظهرواالبرائه منهم] و باید چهره واقعى آنان را براى مردم افشاء کرد. لکن همه اینها نسبت به بدعت گزاران در دین است .ازاین روایات مشروعیت استفاده از سلاح تکفیر و تفسیق و اتهام براى کوبیدن هر فکر و نظر مخالفى فهمیده نمى شود.

2- علاوه براینکه مورد روایت خاص است باید توجه داشت که اهل بدعت را هم نمى توان به آن چه در آنان نیست نسبت داد و هر پیرایه اى را برآنان بست . واگر روایت مى گوید: [واکثروا من سبهم والقول فیهم والوقیعه] مقصوداحترامى است که اسلام براى مومن قائل است لا مانند: حفظ اسرار احترام به شخصیت او عیب پوشى حرمت غیبت و ... که انسان بدعت گزار از چنین حقوقى برخوردار نیست . شهیدثانى در معناى جمله فوق مى گوید : [ویصح مواجهتهم بمایکون نسبته الیهم حقا لابالکذب]. 27 مقابله و مواجهه با آنان به آنچه در آنها هست باشد نه اینکه به آنها نسبت دروغ داده شود. .

-3مبارزه اصولى واساسى بااهل بدعت از راه منطق واستدلال و تبیین مواضع فکرى آنان است واگر ناسزا گفتن - به همان معنى که ذکر شد اجازه داده شده نباید به عنوان راه حل اساسى براى مبارزه با بدعت تلقى گردد. بلکه این گونه برخورد بیشتر جنبه هشدار و زنگ خطرى است براى عموم مردم که از آنان بر حذر باشند[ ویحذرهم الناس] و راه حل اساسى مقابله به آنان برهان واستدلال است . به همین جهت است که مسوولیت اصلى مبارزه بااهل بدعت به عهده عالمان دین گذاشته شده و گرنه ناسزا گفتن غیبت کردن و ...از دیگران هم ساخته است ازاین رو در روایت مورداستدلال جمله[ و باهتوهم] آمده است معناى آن مبهوت و محکوم کردن است . چنان که این واژه در داستان محاجه حضرت ابراهیم با نمرود به همین معنى آمده است . وقتى نمرود در مقابل منطق حضرت ابراهیم بزانو در مى آید قرآن مى گوید : [فبهت الذى کفر] 28 بنابراین روایت مى خواهد بگوید پس از آنکه آنان راافشاء کردید با دلیل منطق روشن چنان با آنان مقابله کنید که دست ازاعمال زشت خود بردارند و یا حداقل مردم بفهمند که اینان اهل بدعتند و دروغ مى گویند. گر چه [باهتوهم] به معناى بهتان هم احتمال داده شده است امااین معنى با روح اسلام که دین منطق واستدلال است سازگار نیست . لذا علامه مجلسى در ذیل این روایت پس از آنکه هر دواحتمال را ذکر مى کند احتمال اول را ترجیح مى دهد و چنین مى گوید :

[ الظاهران المراد بالمباهته الزامهم بالحجج القاطعه وجعلهم متحیرین لایحیرون و جوابا کما قال تعالى فبهت الذى کفر و یحتمل ان یکون من البهتان للمصلحه فان کثیرا من المساوى بعدهااکثرالناس محاسن خصوصا العقائد الباطلعه والاول اظهر]. 29

مقصوداز مباهته آن است که بدعت گزاران را باادله و براهین محکم آن چنان متحیر و مبهوت ساخته که پاسخى نداشته باشند. همانگونه که خداوند متعال در قرآن مى گوید: [فبهت الذى کفر] واحتمال هم دارد که مقصود بهتان باشد چون بیشتر مردم قدرت تشخیص خوبیها واز بدیها را ندارند بویژه نسبت به عقائد باطله مصلحت اقتضاء مى کند که بهتان جایز باشد ولى احتمال اول ظاهرتر به نظر مى رسد.

استاد شهید مرتضى مطهرى نیز همین احتمال را تقویت کرده است . 30 سیره و عمل ائمه چنین بوده است . که درمقابل بدعت گزاران و منحرفین اعتقادى عصر خودشان مانند: مجبره مفوضه مجسمه و غلاه تنها وسیله دفاعشان افشاى چهره آنان نبوده بلکه با بیانات مستدل و محکم بطلان افکار واندیشه هاى آنان رانیز نمایانده اند و همچنین علماء وقتى که با فرقه هاى بدعت گزار و منحرفى همچون : بابیها بهائیها قادیانیها و ... مواجه مى شوند همانگونه که چهره آنان راافشاء مى کنند به نوشتن کتابهاى علمى و سخنرانیهاى مستدل نیز مى پردازند.

4- نکته مهمى که باید مورد توجه قرار گیرد این است که چه کسى باید بااهل بدعت به مبارزه برخیزد؟ آیااین یک وظیفه همگانى است ؟ هر شخصى مى تواند بعنوان مبارزه با بدعت وارد میدان شود؟ یا خیر شرایطى دارد و واجدین شرایط مى توانند به مبارزه با بدعت بپردازند طبیعى است که واجدین شرایط باید به این مهم بپردازند کسانى که بدعت شناس واز هوى و هوس بدور باشند تا در مرحله عمل حد و مرزها و آبروى افراد جامعه محفوظ بماند و بى دلیل مسلمانى لکه دار نشود به همین جهت پیامبراسلام(ص) این وظیفه مهم و حیاتى را بر عهده علماء و دانشمندان امت اسلامى گذاشته است .

اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهرالعالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله. 31  وقتى که در میان امت من بدعتها پدیدار گشت بر عالم است که علم خویش را آشکار کند و هر کس این وظیفه راانجام ندهد لعنت خدا براوباد.

روشن است که چرااین امر مهم بر دوش عالمان گذاشته شده است زیرااین عالمان دین هستند که مى توانند بطلان مواضع فکرى بدعت گزاران را براى همگان روشن سازند تا مردم بوسیله سخنان آنان در گمراهى و ضلالت نیفتند واز سوى دیگر سوءاستفاده ازاین دستور مهم اسلامى را منع مى کند تا هرکسى نتواند به آسانى شخصى دیگرى را متهم به بدعت گزارى کند.

کوتاه سخن اینکه این روایت وامثال آن مربوط به بدعت گزاران در دین است و مشروعیت استفاده از سلاح تکفیر تفسیق واتهام در مقابله با مخالفین ازاین سرى روایات استنباط نمى شود.اسلام بااینکه مسلمانان را  مامور به بایکوت و عدم مصاحبت 32 و دید و بازدید 33 بدعت گزاران مى کند ولى مسوولیت اصلى مبارزه را بر دوش عالمان دین گذاشته است که با سلاح استدلال و منطق دربرابر بدعت گزاران بایستند و بى پایه گى ادعاهایشان را برهمگان روشن سازند

پاسخ دلیل دوم امااینکه مى گویند:[ اسلام براى دفاع از حق و ترویج آن اجازه جهاد واستفاده از زور و قدرت را داده است . بدون تردید در صورت کارآیى حربه تکفیر در دفاع از حق آن را نیز مشروع و مورد قبول قرار مى دهد].این سخن بسیار بى پایه و بى اساس است . زیرا دین مقدس اسلام به هیچ وجه اکراه واجبار و سلاح زور را در راه تبلیغ دین وارشاد مردم تجویز نکرده است واصولااین نکته بر کسى پوشیده نیست که عقیده را با زور واجبار و قوه قهریه نمى توان تحمیل کرد زیرا قلمرو واجبار واراه اعمال ظاهریه وافعال و حرکات بدنیه انسان مى باشد و عقیده یک حالت روحى است بنام ایمان . هر چه راانسان حق بداند مى پذیرد و هر چه را خلاف حق بداند و یا در حق و باطل بودن آن شک داشته باشد نمى تواند قبول کند بنابراین تحمیل عقیده امکان پذیر نیست . خداوند در این زمینه مى گوید[ لااکراه فى الدین قدتبین الرشد من الغى] 34 در این هیچ اکراه واجبارى نیست زیرا حق از باطل روشن شده است .

مرحوم علامه طباطبائى مى گوید:

[ اکراه واجبار منفى درآیه اگراخبار باشد خبرازامر تکوینى مى دهد که امور قلبیه اجبار بردار نیست واگر هم از نواهى تشریعى باشد باز دلالت بر حرمت اکراه مردم در عقائد دارد. واین نهى ریشه در تکوین دارد]. 35

بنابراین مبلغ دین نباید در راه ارشاداز سلاح زوراستفاده کند بلکه باید دراین جهت به سیره پیامبر[ ص] وائمه اطهار[ ع] اقتدا کند و با برهان حق و باطل را بیان نماید. قرآن دراینباره مى گوید:

ادع الى سبیل ه ربک بالحکمه والموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن 36  تشریع مساله جهاد دراسلام به منظوراز بین بردن فتنه گران و کسانى است که مانع از آزادى مردم براى انتخاب اسلام مى شوند نه براى   تحمیل عقیده .کسانى که استفاده از سلاح زور فشار و تکفیر را بعنوان راه حل انتخاب کرده و مى کنند باید بدانند که اگر در راه دعوت وارشاداز وسایل غیرمعقول استفاده شود علاوه بر مفاسد واثرات منفى که بیان شده از نظر روانى باعث ایجاد عقده در طرف مقابل گشته و عواطف منفى که بیان شد از نظر روانى باعث ایجاد عقده در طرف مقابل گشته و عواطف منفى او را بر مى انگیزاند بطورى که اگر حق را هم بفهمد نه تنهااز قبول آن خوددارى مى کند بلکه با آن به ستیز و مبارزه بر مى خیزد.ازاین رو قرآن به مسلمانان دستور داده است که از دشنام و بدگوئى بتهاى مشرکین خوددارى کنند.

لاتسبواالذین یدعون من دون الله فیسبواالله عدوا بغیر علم 37 شما به بتهاى آنان که غیر خدا را مى خوانند فحش ندهید زیرا حس انتقامجوئى در آنان تحریک مى شود و بدون علم و دلیل از راه دشمنى به خدا دشنام مى دهند.

با توجه به آن چه ک هگذشت به این نتیجه قطعى دست مى یابیم که تنها راه دعوت به اسلام اقامه دلایل محکم و مستدل است چه ازاین راه افکار مردم بیدار و پایه هاى حق محکم و پایه هاى باطل متزلزل مى گردد. کسانى که از روش هاى صحیح براى پیشرفت اسلام بهره گیرى نمى کنند دانسته و یا ندانسته به رشد فکر مخالف کمک مى کنند. واسلام را منزوى مى کنند. تاریخ شاهدى است گویا براین مدعى که باید براى تمام مسلمانان درس عبرتى باشد. بعنوان نمونه : برخورد غیراصولى کلیسا در قرون وسطى با علوم جدید و تکفیر دانشمندان به نام دین کشاندن آنها به دادگاههاى فرمایشى تفتیش عقاید و در نتیجه بوجود آمدن [رنسانس] و روگردانى نسل جدیداروپااز کلیسا و زدگى آنان از دین آثار منفى بهره گیرى از روشهاى نامعقول در راه تبلیغ دین را بخوبى مى نمایاند.

نتیجه بحث : با توجه به متون اسلامى و سیره پیامبر[ص] وائمه اطهار[ ع] و مطالبى که بیان شده شک و تردیدى نداریم که براى هدفى مقدس اگر چه بالاترین هدف باشداجازه نداریم که از وسائل نامشروع همچون تکفیر تهمت تفسیق و ... بهره ببریم .اسلام نه براى رسیدن به حقى استفاده از روش باطل را تجویز کرده است . و نه براى کوبیدن باطل به مااجازه داده است که از باطل دیگرى استفاده کنیم .

على[ ع] درپاسخ پیشنهاد مسامحه و سازش و تن دادن موقت به خواستهاى بى جاى مخالفین مى گوید:

اتامرونى ان اظلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه ه والله لااطور به ماسمر سمیر وماام نجم فى السماء نجما آیااز من مى خواهید که پیروزى رابه قیمت تبعیض و ستمگرى بدست آورم ! خیر سوگند به ذات خدا که تا دنیا دنیاست چنین کارى نخواهم کرد.

 کسانى که به وسائل غیراصولى براى نشر دین متوسل شده و مى شوند بخاطراین است که از منطق و دانش قوى برخوردار نبوده و نیستند و گر نه اسلام دین برهان و منطق است . به هیچ وجه به پیروان خوداجازه نمى دهد راههاى غیرصحیح را براى ارائه دین انتخاب کنند. دراینجا برخورد صحیح و منطقى استاد شهید مرتضى مطهرى - که یکى از شاگردان برجسته مکتب اسلام است - را باافکار مخالف مى آوریم تا روشن شود که پیروان اسلام چگونه باید با مخالفین خویش برخورد داشته باشند. ّ

استاد مى گوید:

من به همه دوستان غیرمسلمان اعلام مى کنم از نظراسلام تفکر آزاداست شما هر جور مى خواهید بیندیشید هر جور مى خواهید عقیده خودتان راابراز کنید به شرطى که فکر واقعى خودتان باشد ابراز کنید هر طور که مى خواهید بنویسد بنویسید هیچ کس ممانعت نخواهد کرد. من در همین دانشکده چند سال پیش نامه اى نوشتم به شوراى دانشکده و در آن تذکر دادم یگانه دانشکده اى که صلاحیت دارد یک کرسى رااختصاص بدهد به مارکسیسم همین دانشکده الهیات است . ولى نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند. بلکه استادى که واقعا مارکسیسم را شناخته و به آن مومن باشد. مخصوصا به خدااعتقاد نداشته باشد. مى باید به هر قیمتى شداز چنان فردى دعوت کرد تا دراین دانشکده مسائل مارکسیسم را تدریس کند. بعد ما هم مى آئیم و حرفهاى مان را مى زنیم . منطق خودمان را مى گوئیم هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد. نبایداین گونه فکر کرد که چون اینجا دانشکده الهیات است نباید در آن مارکسیسم تدریس شود. خیر مارکسیسم باید تدریس شود آن هم توسط استادى که معتقد به مارکسیسم است . فقط بایدجلوى دروغ و حقه بازى را گرفت یعنى دیگر یک مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن بکند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل مارکسیسم است . ما بااین شیوه مخالفیم .این خیانت به قرآن است. 39

تاکنون دراین چند مقاله آثار سوء و ریشه هاى جواتهام و تکفیر در جامعه و نیز موضع نظرى و عملى اسلام رابیان کردیم که در نتیجه مخالفت اصولى اسلام نسبت هب چنین جوى روشن گردید. حال چه باید کرد؟ گامهاى عملى کدام است ؟ مسوولیت ما چیست و .... مباحثى است که انشاءالله درمقاله هاى آینده پى خواهیم گرفت .

والسلام


پاورقى ها  1. احتجاج طبرسى ج 1.26
2. نهج البلاغه فیض خطبه 40.
3. وسائل الشیعه ج 11.30.
4. بحارالانوار ج 10.126.
5. احتجاج طبرسى ج 2.74.
6. همان مدرک .76.
7. بحارالانوار ج 3.153.
8. الامام الصادق والمذاهب الاربعه ج 1.55.
9. تاسیس الشیعه .279.
10. بیست گفتار.127.
11. رجال نجاشى .31.
12. سکونى فضیل بن عیاض سلیمان بن حالد عمار ساباطى على بن حسن به فضال ابوالبخترى و...
13. اصول کافى ج 2.401.
14. اصول کافى ج 2.382.
15. تنزیه الانبیاء.179و 182.
16. مجمع البیان ج 1 سوره بقره ذیل آیه 195.
17. وحید بهبانى .176.
18. قصص العلماء .259.
19. مرزها.90.
20. الغدیر ج 1..
21. الفدیرج 4..
22. المراجعات .29و 30.
23. اصول کافى ج 2.375.
24. کرامیه فرقه اى است که در باب عقائد و کلام و تفسیر و فقه . عقائدى مخصوص و شاذ دارنداز جمله اینکه کرامیه جعل و ساختن حدیث را به منظور ترغیب مردم نسبت به اسلام مطلقا جایز مى دانستند و سیوطى در باره احمد بن عبدالله سیبانى گفته است او هزاران حدیث به نفع کرامیه ساخته است . الغدیر ج 10.20 مترجم
25. سیره نبوى .63.
26. همان مدرک .73.
27. مرآه العقول ج 11.80.
28. سوره بقره .258.
29. مرآه العقول ج 11.681.
30. سیره نبوى .66.
31.اصول کافى ج 1.70 مترجم .
32. وسائل الشیعه ج 11.503.
33. وسائل الشیعه ج 11.508
34. سوره بقره .257.
35. المیزان ج 2.361.
36. سوره نحل .126.
37. سوره انعام .38.
38. نهج البلاغه فیض خطبه 126.
39. پیرامون انقلاب اسلامى /11/