مصاحبه با استاد آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


حوزه علمیه مشهد قدمتى دیرینه دارد و هاله اى از قدس را در جوار. مجاورت آستان ملکوتى رضوى دل را به آن سوى مى برد و بسیارى از عالمان دیانت رادر آن مقام مقیم مى دارد.

دراین شماره از سخنان یکى از بزرگان علمى آن دیار سود جسته ایم . [آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازى] امام جمعه مشهد واز مبرزان فقهى کشورند که سالیان دراز در خدمت اساتید گرانقدرى در حوزه هاى شیاز مشهد قم و عمدتا نجف به تحصیل پرداخته اند.ایشان در نجف اشراف از شاگردان مرحوم آقا ضیاءالدین عراقى سید عبدالهادى شیرازى و .. بوده اند که بیان مقامات علمى آن بزرگوار تفصیل طولانى را مى طلبد و بخشى اندک از آن در پاروقیهاى مصاحبه آمده است . در مجلسى که در محضر[ استاد محمدتقى جعفرى] بودیم وازایشان یادى به میان آمد استاد بااین اوصاف از[ آیت الله شیرازى] یاد کردند: [تبحرایشان در فقه بگونه اى است که قابل مقایسه با بسیارى از هم سلکان خود نیست] . بایسته است که بدانیم که این تسلط فقهى را نه در شرایط مساعد بلکه درانبوه مشکلات مادى بدست آورده اند. دورى از ایشان از بیوت و کناره گیرى از رقیت خدمه البیوت همواره ایشان را در فشارهاى سخت مادى قرار مى داده است . یکى از بستگان نزدیک ایشان نقل مى کرد[ ایشان بواسطه کثرت نمازهاى استیجارى که انجام مى داد زانوانش ورم کرده بود]این درسى است و پندى بر ما دانش پژوهان که از تنگناهاى مادى نهراسیم و عبورازاین مایه رشد سازیم .ایشان از کسانى بودند که فقاهت را با تلاش سیاسى مانعه الجمع نمى دانستند و در راه تحقق انقلاب کوششهاى در خورانجام داده اند واز موثران در آن بوده اند .از سالیان پیش همدمى و همیارى امام را پیشه کردند و خانه ایشان از مراکز مبارزان بشمار مى رفت . در پایه ریزى مدارس خواهران که بسیج علمى سیاسى بود نقش اساسى داشتند واین حرکت ثمرات نیک بر جاى نهاد واز آن حمله اولین تظاهرات زنان در مشهد در 17 دى 56 که انعکاس وسیعى داشت و حتى در روزنامه هاى منطقه چون القبس کویت و النهار بیروت به عنوان پدیده جدید در حرکت سیاسى مردم ایران منتشر شد.ایشان دراوج گیرى مبارزه از پیشگامان بسیج مردم بودند و پس از پیروزى از یارى انقلاب کوتاهى نکردندو در مقاطع گوناگون به اعانت این تهضت مقدس برخاستند واینک در سنگرامامت جمعه و نمایندگى مجلس خبرگان و... به ایفاى این تعهد مشغولند

استاد دراین مصاحبه از خاطرات ارزشمندى یاد کرده اند از عالمان مجاهد فارس که علیه سلطه رضاخانى شوریدنداز قیام مسجد گوهرشاداز گذشته هاى روزگار تحصیل واز گفتنیهاى آن ایام و پس از آن ...

ودراین میان از تجربیات خود سخن رانده اند و ما طلاب رااز آن بهره مند ساخته اند. دعوت به برخوردارى از ذهن عرفى در فهم مسائل فقهى توجه به نیازهاى اجتماعى در تحقیقات اجتهادى و... نمونه اى از این موضوعاتند.

به این امید که از آن پندها درس بگیریم و با تشکراز حضرت ایشان که دعوت به این گفتگو رااز ما قبول فرمودند.

[حوزه]

حوزه :ازاینکه وقت گرانبهاى خویش را دراختیار ما گذاشتند سپاسگزاریم .اگراجازه بفرمائیداولین سئوال درباره دوران طلبگى و معرفى اساتید شما باشد. 
استاد :بسم الله الرحمن الرحیم من طلبگى رااز سن شانزده سالگى شروع کردم این زمان مصادف بود با قیام مردم استان فارس بر علیه حکومت رضاخان .این قیام دنباله حرکتى بود که توسط[ حضرت آیت الله سید عبدالحسین لارى] 1( آیت الله سید عبدالمحمد) 2 بنیاد گذاشته شده بود. مرحوم سید و همچنین فرزندایشان فتواى داده بودند که چون رضاخان فرد فاسد و مفسدى است نباید بر شئونات مسلمین مسلط باشد. و مردم را به قیام علیه او دعوت کرده بودند بعد از مرحوم سید توسط دو تن از اطرافیان و شاگردان او[ آقاشیخ ابوالحسن] و برادرش[ آقاشیخ جواد] قیام تعقیب شد. قیام در کوهستان داراب واقع شد و مرکز تشکیلات آن در محله ما بود. من به این تشکیلات رفت وآمد داشتم .انقلابیون که مسلح هم بودند توانستند مقدارى از استان فارس را به تصرف خود درآورند لکن از طرف مرکز دو لشکر براى مقابله باآنها گسیل شد که آنها را به محاصره درآورده و شکست داد.

دراین ایام بود که من به فکر تحصیل افتادم .البته زمان زمانى نبود که براى علم و دانش ارزشى قائل باشند به همین جهت از طرف بستگان پدرى و مادرى من که مردمان سرشناسى بودند بااین تصمیم مخالفت شد. ولى من به طور جدى این تصمیم را گرفته بودم .ازاین رو فامیل خود را ترک کرده و در شهر داراب مشغول به تحصیل شدم .

جناب[ حاج آقا شیخ على اصغر] که هنوز زنده است آن زمان تازه از نجف برگشته بود. و در شهر داراب مدرسه اى را سروصورت داده بود. خدمت ایشان رسیدم .ایشان با نهایت لطف حاضر شدند حتى درسهاى مقدماتى را براى من بخوانند. مقدارى از مقدمات را نزدایشان و نیز افراد دیگر فرا گرفتم بعد به اصطهبانات رفتم و معالم را آنجا خواندم واز آنجا قصد شیراز کردم و مدت 4 سال شیراز ماندم .اساتید من در شیراز عبارتنداز: مرحوم حضرت آیت الله آقاسید عبدالله شیرازى که تازه از نجف برگشته بودند و مرحوم حاج آقا سید نورالدین شیرازى که از علماء مهم شیراز بشمار مى رفتند. در حوزه شیراز دو نفر حکیم بودند مرحوم حاج آقامیرزا محمدعلى حکیم که آدم پراستعداى در فلسفه بود من مقدارى از شرح تجرید را خدمت ایشان خواندم و یک نفر دیگر حاج شیخ عبدالکریم نامى بود که شرح منظومه مى گفت . من على رغم مخالفت بعضى ازاساتیدم که مرااز خواندن فلسفه منع مى کردند به لحاظ ذوق و استعدادى که در خودم حس مى کردم شرح منظومه را خدمت ایشان خواندم .

بعداز شیراز راهى مشهد شدم و مدتى را دراین شهر مقدس به درس و بحث مشغول بودم . مقدارى درس آیت الله حاج آقامیرزا مهدى اصفهانى 3 که استاد بزرگى در حوزه مشهد بودند. شرکت کردم . تعداد زیادى از علماء امروز مشهد شاگردان ایشان هستند. مرحوم حاج آقامیرزا مهدى اصفهانى مخالف فلسفه بود و در درسى که تحت عنوان معارف قرآن داشتند فلسفه را رد مى کردند. گرچه دراین زمان حوزه مشهد پذیراى دو فیلسوف بزرگ بود که در آن به تدریس فلسفه مشغول بودند: حاج آقا بزرگ حکیم 4 و فرزندایشان مرحوم حاج میرزا مهدى 5 من مقدارى از خارج شواهد ربوبیه را خدمت آقابزرگ و مقدارى ازاسفار را خدمت فرزند ایشان خواندم .

 حوزه :دراین زمان برخورد میان طرفداران و مخالفان فلسفه چگونه بود؟
استاد:برخوردى نبود. چرا که مرحوم حاج آقا بزرگ حکیم و پسرش مشغول کار خودشان بودند و جناب میرزا مهدى هم در درس خود فلسفه را رد مى کرد. گرچه جناب میرزا مى خواست تحولى بوجود آورد و عقیده داشت که باید فلسفه را از میان برداشت .

ایشان در بزرگان حوزه مشهد نفوذ خوبى داشتند به گونه اى که براى ایشان کرامت قائل بودند.البته کلام ایشان تاثیر داشت چون اهل تقوى و مرد ریاضت کشیده اى بود.

از جمله خاطراتى که از آن زمان بیاد دارم این است که یک شب در درس ایشان اشکالى کردم و در ضمن اشکال یکى ازاشعار منظومه را خواندم [ ا النفس فى وحدتها کل القوى] ایشان بشدت عصبانى شد و پرخاش زیادى کرد که اینها چیست که میگوئى ؟

بله در حوزه مشهد مشغول درس و بحث بودیم که قضایاى مسجد گوهرشاد پیش آمد. رضاخان دستور کشف حجاب داده بود. علماء سرتاسرکشور به اعتراض برخاسته بودند. مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى 6 جهت اعتراض عازم تهران شدند که در حضرت عبدالعظیم محصور گشتند. شیخ بهلول واعظ معروف آن زمان در مسجد گوهرشاد منبر مى رفت واجتماع عظیمى در مسجد تشکیل مى شد. علماء و روحانیون درون مسجد جمع مى شدند و مرتب جلسه داشتندو پیرامون مسائل جارى بحث مى کردند. مردم گروه گروه از روستاها جهت حمایت به مشهد مى آمدند. چند روزى اینگونه بود. رژیم به سختى ازاجتماع مردم به هراس افتاده بود احتمال یک حرکت خشونت آمیز مى رفت . لکن تصور نمى شد رژیم جرئت بکند در مسجد آنهم در محضر حضرت رضا( ع ) دست به چنین جنایت هولناکى بزند.اما متاسفانه چنین شد یک شب قبل ازاذان صبح تمام راههاى منتهى به حرم را بستند و با سلاح گرم به مردم داخل مسجد حمله کردند. و جنایت عمیقى رخ داد به صورتى که راهها تا چند روز به همانگونه بسته بود تا توانستند آثار جنایت خود را محو کنند. چند روز بعدازاین جریان من آمدم تهران و حدود یکماه بعد آهنگ شیراز کردم . در آنجا تصمیم گرفتم که براى ادامه تحصیل به نجف بروم . خروج ازایران براى ما که در سن مشمولى بودیم بسیار مشکل بود اما چون تصمیم گرفته بودم هر چه داشتم فروختم و مقدارى پول تهیه کردم . همانگونه که پیش بینى مى شد این مسافرت با مشکلات زیادى همراه بود.چرا که من براى رهایى از سن مشمولى شناسنامه اى تهیه کردم بودم که از آن سن گذشته بود. چندین مورد نزدیک بود مامورین متوجه قضیه بشوند.از جمله براى گرفتن علم خبر ( جواز 
 خروج )ابتداء به بوشهر رفتم موفق نشدم بندر ریک رفتم و چون موفق نشدم بعد رفتم آبادان آنجا هم موفق نشدم رفتم بندر دیلم شب را در یک مسجد منزل کردم در آنجا مجلسى برقرار بود یک نفراز ما دعوت کرد منبر برویم من هم منبر رفتم منبر ما را افراد پسندیده بودند. رئیس پست محل از ما براى نهار فردا ظهر دعوت کرد. وقتى به منزل ایشان رفتم حس کردم که انسان درستى است و مى توان به اواعتماد کرد.ازاین رو جریان را به او گفتم واو قبول کرد که مرا در گرفتن جواز خروج کمک کند. با هم به شهربانى رفتیم .

رئیس شهربانى ضمن احترام زیاد به ایشان با خروج من موافقت کرد و برایم جواز خروج صادر شد. با خوشحالى فراوان برگشتم آبادان و در آنجا با یک نفر قرار داد بستم که مرا به بصره برساند آمدم بصره و از آنجا بوسیله ماشین رفتم کاظمین بعد کربلا و بعد هم نجف .این مسافرت مااز شیراز تا نجف حدود 40 روز طول کشید. تمام مدت در گیرودار مشکلات بودم . مشکلات زیادى که صبر واستقامت فراوان لازم داشت و چون تصمیم من قاطع بود که باید براى ادامه تحصیل به نجف بروم به لطف خدا توانستم براین مشکلات انبوه پیروز شوم.

حوزه :اقامت شما در نجف چند سال به طول انجامید؟
استاد:بیشتراز ده سال از زمان کشف حجاب تا بعدازاینکه رضاخان از بین رفت من نجف بودم . در همانجا با صبیه مرحوم آیت الله آقا شیخ على محمد بروجردى ازدواج کردم .

حوزه :اساتید شما در نجف چه کسانى بودند؟ 
استاد:مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد کاظم شیرازى که مرجع تقلید اهالى شیراز بودند و در نجف درس فقه مى گفتند مرحوم حاج آقا ضیاءالدین 7 معروف به آقا ضیاء که مدت زیادى درس ایشان رفتم مرحوم حاج شیخ محمد حسین کمپانى 8 و مرحوم کیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى 9 که ایشان هم فقه مى گفتند. بعدازاین بزرگان طبقه بعدى اساتید نجف عبارت بودنداز: مرحوم آیت الله حکیم 10 و مرحوم آیت الله میرزا عبدالهادى شیرازى 11 من فقط درس مرحوم میرزا عبدالهادى شیرازى مى رفتم .

جناب سید عبدالهادى شیرازى که براستى مرد باتقوا و پاکدامنى بود درس خوب و شرمحتوایى داشت که در منزل مى گفت و به جهت اینکه ایشان بى ادعا و دوراز جنجال و هیاهو بود. کسى ایشان را نمى شناخت و بیش از سه نفر در درس ایشان شرکت نمى کردند. ما دیدیم که این درست نیست که چنین درس خوبى در منزل آنهم براى سه نفر گفته شود.ازاینرو بهمراه چند تن از آقایان اصفهانى و چند تن از فضلاء نجف هرطور بود ایشان را راضى کردیم درس را به یک مسجد کوچک مسجد هویش انتقال دهند خودمان هم درس ایشان مى رفتیم . رفته رفته طلاب به اهمیت این درس پى بردند و درس شلوغ شد به گونه اى که دیگر جا نبود درس را به مکان دیگرى انتقال دادیم . من حدود یکسال درس ایشان رفتم . درس ایشان از درس مرحوم آقاى حکیم شلوغ تر مى شد. بعداز فوت آقاى حکیم ایشان مرجع تقلید شدند و به عقیده من اعلم بودند. مرحوم سید عبدالهادى شیرازى از آخرین اساتیدى بودند که من درس ایشان رفتم .

 

حوزه : در حوزه نجف خواندن حکمت هم معمول بود؟ 
استاد:بودند کسانیکه حکمت تدریس مى کردند.از جمله یک سیدى بود تبریزى و همچنین آقا شیخ صدرایى بود که اینها منظومه مى گفتند اما به آنصورت که فلسفه رواجى داشته باشد نه بیشترین همت حوزه نجف صرفه فقه واصول مى شد. آن ایام فلسفه در حوزه اصفهان رواج داشت و اساتید خوبى دراین حوزه به آن اشتغال داشتند.

 

حوزه : شما که موفق به درک درس مرحوم کمپانى و آقا ضیاء شدید خوب است مقدارى از ویژگیهاى این دو درس را بیان کنید؟ 
استاد: من از شاگردان آخرین دوره درس ایشان بودم .آقا ضیاء مرد خوش بیان واصولى خوب و مسلطى بود.البته در فقه به آن اندزه اى که در اصول مسلط بودند مسلط نبود و مرحوم آقاشیخ محمدحسین از آقا ضیاء دقیق تر بود واین دقت بخاطراین بود که مرحوم آقا ضیاء به حکمت و معقول اشتغال نداشت تنهااصولى بود. ولى مرحوم کمپانى به لحاظ اشتغال به حکمت و معقول تیزبینى عجیبى داشت چنانکه دقت ایشان در مسائل اصولى مشخص است

حوزه : در چه هنگام شمااز حوزه نجف به ایران بازگشتید؟
استاد:آنگاه که حس کردم دیگر به درس آقایان نجف نیازى ندارم و خودم نیز در منزل درس خارجى داشتم تصمیم گرفتم که براى اداى مسئولیت الهى به ایران بازگردم .البته تا قبل ازاین تصمیم یکى دوبار براى مدت کوتاهى به ایران آمده بودم . در بازگشت از نجف ابتداء به قم رفتم نزدیک منزل آیت الله بروجردى منزلى گرفتم . در منزل درس خارجى داشتم و بیرون او منزل هم درس مکاسب و کفایه مى گفتم .

حوزه : به چه علت تصمیمى گرفتید قم را ترک کرده و به مشهد تشریف بیاورید؟ 
استاد:من ازابتداء علاقه خاصى به عتبات مقدسه داشته و دارم . دوست داشتم درایران مجاور حضرت رضا ( ع ) باشم . و همچنین چون مشهد حوزه علمیه داشت و مى شد در آن کارکرد تصمیم گرفتم به مشهد بیایم . این بود که استخاره کردم .این آیه آمد:[ واذاعتزلتموهم و ما یعبدون الاالله فاوواالى الکهف ینشرکم من رحمته و یهیى لکم من امرکم مرفقا] 12

آیه بسیار مناسب و تشویق کننده بود. در ابتداء من خودم تنها به مشهد آمدم و بعداز فوت مرحوم آیت الله بروجردى خانواده با هم به مشهد آوردم .

در آن زمان مرحوم آیت الله میلانى مشهد بودند و موقعیت خوبى هم داشتند. من بااینکه آشنائى نزدیکى با مرحوم میلانى داشتم و چند روزى در کربلا درس ایشان رفته بودم واز لحاظ دقت نظر ایشا نرا بر خیلى از بزرگان ترجیح مى دادم .اما چون هیچ از وابستگى خوشم نمى آمد مشهد که آمدم اطراف دستگاه ایشان نرفتم این یکى از خصوصیات من است که وابستگى را دوست ندارم . نجف هم که بودم در تشکیلات کسى وارد نشدم و ازازاینرو زندگى خیلى سختى را مى گذراندم . بیت مرحوم میلانى را پسرش سیدمحمدعلى خراب کرده بود.او با مقامات دولتى استان ساخته بود و سعى مى کرداز بیت ایشان به نفع مقاصد خود سود جوید.افرادى مانند نوغانى خطیب دربارى معروف در آنجا منبر مى رفت .ازاین رو من با بیت ایشان فاصله گرفتم و تصمیم گرفته بودم که اگرایان هم توجهى بکنند نپذیرم . سیدمحمدعلى و نوغانى خیلى سعى کردند ما را به بیت مرحوم میلانى بکشند. نوغانى گاهى در منبراز ما تعریف و تمجیدهایى هم مى کرد ولى به لطف خداوند متعال موفق نشدند. یک وقتى سید محمد على گفته بود: ما رگ خواب این شیخ را بدست نیاوردیم تااو را حذب کنیم . به مناسبت فوت مرحوم آیت الله على محمد بروجردى پدر خانم بنده مرحوم میلانى مجلس فاتحه اى گرفته بودند من به خاطر مرحوم میلانى شرکت کردم اما به محض اینکه نوغانى منبر رفت بلند شده و مجلس را ترک کردم .

به عقیده من انسان باید بیش از هر چیز مواظب اطرافیانش باشد به خصوص یک فقیه و یک مرجع چرا که ممکن است آنها مطلبى را به  او تحمیل کنند. یعنى مطلبى را که مى خواهند آنقدر براى او تقریر کنند که امر براو مشتبه شود.

خلاصه من در مشهد با کسان زیادى آشنا نبودم . با تعداد کمى آشنائى و رفت و آمد داشتم از جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مجتبى قزوینى 8 . در منزلمان درسى را شروع کردم . رفته رفته خود دوستان طلبه با ما آشنا شدند و درس مى آمدند. دراین مدت گاهى هم مسافرتى به شیراز و به محل خودمان جهت ارشاد و تبلیغ مردم داشتم .

مدت دو سال از آمدن من به مشهد گذشته بود که قیام .امام مدظله در خرداد 42 پیش آمد. من تا مدتى به گونه مستقیم دراین قیام شرکت نکردم چون موضوع کاملا برایم روشن و منجز نشده بود اما نفى هم نمى کردم بلکه گاهى تایید هم داشتم .

مدتى که گذشت دراثر تماس و مطالعه برایم مسلم شد که حفظ اسلام و شرف مسلمین ایران به این چنین انقلابى نیاز دارد.از آن روزى که این موضوع برایم منجز شد از هیچ کوششى در راه به ثمر رسیده این انقلاب کوتاهى نکردم . فعالیتهاى آن زمان را به دو بخش جداگانه مى توان تقسیم کرد: 1 فعالیت هاى فرهنگى . که دراین جهت ما جریانهاى فرهنگى سالم را حمایت و تقویت مى کردیم از جمله موسسات آموزشى تاسیس شده بود که تعدادى از خواهرهاى متسعد در آن به تحصیل مشغول بودند. صبیه من که تحصیلاتى داشته و تا کفایه خودم به ایشان درس دادم در راس یکى ازاین موسسات بود و من هم از آنها حمایت مى کردم در جلساتى برایشان سخنرانى داشتم .اولین تظاهرات خانمها علیه رژیم شاه را در مشهد آنها ترتیب دادن. تظاهرات این خانمها علیه رژیم در 17 دى که درایران هیچ سابقه نداشت از قدمهاى مثبت و موثرى بود که در راه سهیم کردن بانوان در سرنوشت سیاسى اجتماعى خودشان برداشته شد و به آنها یک حیات دوباره اى داد واثرات خوب و موثرى داشت . 2 فعالیتى که در جهت تایید تقویت و همکارى با مبارزین مسلمان داشتیم . دراین راه با حجت الاسلام واعظ طبسى حجت الاسلام خامنه اى و مرحوم شهید حجت الاسلام هاشمى نژاد همکارى نزدیکى داشتیم .

و در سالهاى اوج مبارزه که مبارزات مردم جنبه عمومى و علنى بخود گرفته بود قسمتى از فعالیت هاى من متمرکز در گرفتن امضاء براى اعلامیه هاى ضدرژیم از علماء مشهد بود. چرا که با آنها آشنا بودم و ایشان به من اعتماد داشتند. خلاصه در تمام قضایاى انقلاب در مشهد شرکت فعال داشتم .از جمله تحصن و تظاهرات و دیگر قضایا. نزدیک تشریف فرمائى امام نیز به تهران رفتم و در قضایاى آنجا هم شرکت داشتم از جمله و همت و یکپارچگى مردم و رهبرى حضرت امام مدظله به پیروزى رسید

 حوزه : درچه زمان و چگونه شما به امامت جمعه در مشهد برگزیده شدید؟ 
استاد: پس از پیروزى انقلاب در بیشتر شهرهاى کشور نمازجمعه برقرار مى شد. اما در مشهدامام جمعه اى از طرف امام تعیین نشده بود. زیرا دراینجا از قبل ازانقلاب مرحوم حاج شیخ غلامحسین تبریزى در شبستان مسجد گوهرشاد نمازجمعه اقامه مى کردند.البته این ماز بسیار محدود و مختصر بود وایشان هم در خطبه ها تنها به نصیحت مردم اکتفاء مى کردند. عده زیادى از مردم ازاین وضع ناراضى بودند که چرا مانند دیگر شهرستانها در مشهد نمازجمعه برقرار نمى گردد. گروهى از دانشجوها و روحانیون از جمله مرحوم شهید حجت الاسلام کامیاب از ما خواستند که یک نماز وحدتى اقامه کنیم من بااصرار آنها قبول کردم و نماز وحدتى در حیاط بیمارستان امام رضا( ع )اقامه مى شد.

بعداز چندى مرحوم شیخ غلامحسین فوت کردند. در این موقع من براى کارى به تهران آمده بودم در تهران بود که از رادیو شنیدم که حضرت امام مدظله مرا به امامت جمعه تعیین کردند در صورتیکه از قبل نه من به این فکر بودم و نه کسى با من پیرامون این موضوع صحبتى کرده بود حالا بعضى ها خیال مى کنند که من در جریان این انتخاب بودم در حالیکه من هیچ در جریان قرار نداشتم .

ازاین مسافرت که برگشت مشهد در فرودگاه مشهد متوجه شدم به خلاف سابق عده اى به استقبالم آمدند و مى خواهد بعضى از تشریفات صورت بگیرد. من حس کردم که ممکن است بعضى ها بخواهند بااین کارها مرا در جهت خاصى قرار داهند و عقیده ام این بود که بااین مسائل من از مردم فاصله پیدا خواهم کرد.این بود که به آنها توجهى نکردم و آنها هم فهمیدند که من اهل آن نیستم که دور و بر من را گرفته و به جهت خاصى هدایتم کنند.

حوزه:پیرامون اینکه چرا به مستقبلین خود توجهى نکردید بیشتر توضیح بفرمایید. 
استاد:من دیدم که تا قبل از منصوب شدن من به امامت جمعه این افراد دور و بر من نبودند. تصور کردم که به طمع خاصى به من نزدیک شدند و به عقیده من یک مسوول به خصوص کسى که مسوولیت امامت جمعه را دارد نباید خود را محصور در یک گروه واندیشه خاص بکند.او باید به گونه اى برخورد کند که عامه مردم به اواعتماد کنند و بتوانند به عنوان یک پدر معنوى دلسوز به او تکیه داشته باشند. در همین جهت من ازابتداء عقیده ام این بود که امام جمعه نباید عضو حزب گروه و یا دسته خاصى باشد.ازاین رو على رغم پیشنهاد واصرار بعضى از دوستان به عضویت هیچ حزب یا گروهى در نیامدم .

حوزه : با توجه به سابقه طولانى شما در حوزه هاى علمیه ایران و نجف نظر حضرت عالى پیرامون حوزه هاى کنونى چیست ؟ 
استاد:پیرامون حوزه هاى علمیه از چند نظر باید صحبت کرد:

1-از نظر تشکیلات و نظم ظاهرى . بدون تردید حوزه هاى امروز احتیاج به یک تشکیلات منظم منسجم و قوى دارند که بتواند طبق اقتضاء زمان و نیازمندیهاى کنونى حوزه ها را هماهنگ کند. سیستم و تشکیلاتى که قبلا بر حوزه هاى علمیه حاکم بود امروز چندان کارساز نیست .اما باید کاملا توجه داشت که تشکیلات و سیستم نباید هرگز باعث جناح بندى شود و دسته اى از حوزه ئیان رااز دسته اى دیگر جدا سازد چرا که جناح بندى و گروه سازى به هیچ وجه از ما پذیرفته نیست .از هیچ کسى به اندازه ما توقع عمل به کلام خداوند نمى رود[ واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا]

تشکیلات باید در خدمت کل نظام حوزه باشد و زمینه را چنان فراهم کند که هر طلبه با فکر آزاد و مستقل و بدور از جناح بندى هاى گوناگون درس بخواند واستعدادهاى نهفته خود را شکوفا سازد. جناح بندى در سازمان نظام حوزه به هر عنوانى که باشد محکوم است . حوزه ها باید همواره یکپارچه و متحد در خط ولایت فقیه باقى بمانند بخصوص امروز که ما تنها بااتحاد و یکپارچگى مى توانیم آنچه را که بااتحاد و یکپارچى بدست آورده حفظ کنیم امروز که دشمن بر کمین نشسته تااز هر فرصتى براى ضربه زدن به ما استفاده کند. تشکیلات درون حوزه اگر به جاى یکپارچه کردن حوزه به جناح بندى و موضع گیرى جناحهاى مختلف منتهى شود زمینه ساز فرصتى خواهد بود که دشمن در ضربه زدن به ما از آن به طور حتم استفاده خواهد کرد.

ما باید همانگونه که در مباحث فقهى اختلافات آرائمان را در یک جوسالم و بدوراز هیاهو مطرح مى کنیم و براى مشخص شدن قول صحیح به بحث مى نشینیم در مسائل دیگر هم بایداینگونه باشیم و در یک جو سالم زمینه فراهم شدن[ الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه] را فراهم سازیم .

تشکیلات حوزه اى باید هموت خود را صرف پیشرفت حوزه ها قرار دهد تا از طریق اصلاح نظام حوزه ها زمینه ساز تربیت مردان کار آمدى شود که آنها بتوانند نظام جمهورى اسلامى را همواره منطبق با کتاب و سنت و در خط ولایت فقیه حفظ کنند و در مقابل انحرافات و کجرویها بایستند هرامرى که وجه همت این تشکیلات راازاین امر منصرف کند ولو دخالت درامور سیاسى خارج از حوزه ها باشد منافات بااصل وجود تشکیلات دارد.

2- دومین مساله را که باید دراین زمینه مطرح کرد تقویت بنیه علمى حوزه هااست . حوزه ها باید با تکیه به کتاب و سنت و با توجه به شیوه هاى فقهى علماء گذشته طبق نیاز زمان به تقویت بنیه علمى خود بپردازند. دراین جهت آنچه از علماء گذشته داریم ذخائر گرانبهائى است که نبایدازاو غافل ماند. اما تنها به آن هم نمى توان اکتفاء کرد. چرا که علماء ما در گذشته به مسائل محدودى طبق مقتضیات زمان خودشان نظر داشتند که با آن نمى شود مشکلات امروزى جامعه مسلمین را حل کرد. کتاب خدا و سنت پیامبراکرم وائمه معصومین اصل و زیربناست و ما باید بدون هیچ گونه تحویل یا توجیه از آن بهره گرفته و مشکلات زمان خودمان را حل کنیم . کارى که اگر بزرگان گذشته ما درامروز بودند بطور حتم انجام مى دادند.

بر هیچ کس پوشیده نیست که بسیارى از مشکلات سیاسى اجتماعى که جامعه انقلابى ما با آن درگیراست بایداز نظر فقهى مشخص گردد و کلید حل آن در فقه خوابیده است و تا حکم آن از نظر فقهى مشخص نگردد مشکل باقى خواهد ماند. پس ما باید سعى کنیم به کمال برسیم .

(الکمال کل الکمال التفقه فى الدین) تفقه در دین نه یعنى آنچه را که علماء گذشته بحث کرده اند بااندکى تغییر دو مرتبه به بحث کشیده شود بلکه به معنى استرخاج احکام مورد نیاز جامعه از دورن منابع اصیل اسلامى است . من این مساله را تکید مى کنم که زنده نگه داشتن فقه اسلام منوط به این است که مسائل آن ناظر به واقعیات موجود زمان بحث شود. در غیراین صورت مباحث آن در صحنه اجتماع بروز و ظهورى نخواهد داشت و تنها به درد بحث در مدرسه خواهد خورد. ¹

3- سومین محورى که باید دراین موضوع به بحث کشیده شود مساله خودسازى و تقوا حوزه هاى علمیه است . در طول تاریخ هیچ گاه حوزه هاى علمیه به لحاظ پشتوانه سیاسى و بااقتصادى مالى میان مردم محبوبیت نداشتند یعنى اینگونه نبوده است که به خاطر قدرت و یا ثروت مردم به حوزه ها توجه داشته باشند.

بلکه مساله به عکس بوده است . همواره مردم به این جهت به حوزه ها نظر داشتند که بزرگان آن از مظاهر دنیا دورى مى جستند. پاکدامنى و عزت نفسى که در بزرگان حوزه ها وجود داشته سبب محبوبیت آنها در میان مردم بوده است .امروز هم باید حوزه ها به این مساله توجه کامل بکنند. که حضور در صحنه هاى سیاسى اجتماعى نه به این معنى است که آنها قداست خود رااز دست بدهند حفظ قداست حوزه هاامکان ندارد مگر آنها واقعا نسبت به مظاهر دنیا بى توجه بمانند. و لذت معنویات موجود در خود را با هیچ چیز عوض نکنند اگر در میان حوزه ها کوشش براى بدست آوردن ثروت و تفرقه براى کسب 
 قدرت باب شود هیچ قداستى براى آنها باقى نمى ماند واین به ضرراسلام و ضربه اى بر مسلمین است . ازاین روز حوزه ها بایداز زواید دنیا به شدت بپرهیزند و در صحنه هاى سیاسى اجتماعى تنهااداى وظیفه را ملاحظه کنندو هیچ حساب تو نباشى من باشم گروه شما نباشد ما باشیم در کار نیاید.

تمام امورى که از قبیل واجب کفایى است همینکه توسط افراد صالح و شایسته اى انجام پذیرفت باید ما را خوشحال کند که کارانجام شده و مسئوولیتى به عهده ما نیامده است .

4- محور دیگرى که قابل بحث است این است که حوزه ها در زمینه مواد درسى و کیفیت درسها نباید به آنچه که هست اکتفاء کنند و همه چیز را در آن خلاصه ببیند.اگر بنابراین باشد که آنچه در حوزه ها خوانده مى شود به درداجتماع بخورد و گرهى از کار مردم بگشاید باید مواد درسى و کیفیت درسها هم مطابق با نیازمندیها تنظیم گردد. زیادى از بحثهاى کم فایده باید توسط بحثهاى مفید و ضرورى جایگزین شود.از جمله دراصول ما بحثهایى داریم که ثمره علمى چندانى ندارد و با آنچه که ازاصول انتظار مى رود که باید کلیداستنباط و نفقه باشد هیچ مناسبتى ندارد این گونه بحثها باید حذف گردد. تاریخچه پیدایش آنها هم به خیلى قبل بر نمى گردد. زمانیکه ما در نجف اصول مى خواندیم تب اصول بشدت بالا گرفته بود و مباحث اصولى خیلى اوج داشت به گونه اى که هر کس سعى مى کرد حرف نو و مطلب تازه اى بزند بزرگان حوزه سخت مشغول به اصول بودند. گاهى در خاتمه یک بحث که چندنى ماه به طول انجامیده بود مشخص مى شد که بحث فایده عملى ندارد. و دراستنباط احکام بکار نمى آید. به این لحاظ امروز باید بحثهاى اصولى توسط افراد لایق و کاردان فشرده شود و به آنچه بااصل ضرورت اصول که کلید استنباط احکام است موافقت دارد اکتفاء گردد و به آنهااهمیت داده شود. بیش از حد به مباحث غیر لازم اصول پرداختن آن ذهن صاف و عرفى که باید فقیه دراستنباط احکام داشته باشد ازاو سلب مى کند به همین جهت آن زمان که ما نحف بودیم بعضى از آقایان را فقیه نمى دانستیم چون غور دراصول آن ذهن لازم براى استنباط رااز آنها گرفته بود. و در فقه هم که اشاره شد مباحث باید ناظر به واقعیات زمان بحث گردد. مباحثى که در گذشته مطرح و مورد نیاز نبوده اماامروز مورد نیاز است باید به بحث کشیده و مطرح شود.

از فقه واصول که بگذریم تفسیر نهج البلاغه اخلاق و آشنائى با یک سرى از علوم روز براى طلبه ها ضرورت دارد به خصوص امروز که حفظ نظام جمهورى اسلامى هم چنین اقتضائى دارد.

نظام درسى حوزه ها باید به گونه اى باشد که طلبه را براى اداى وظیفه اش دراجتماع آماده سازد چون از میان همین طلبه ها مراجع فقها مدرسین قضاه و مبلغین آینده بر مى خیزند واگر آنها آمادگى لازم را نداشته باشندََ و به آنگونه که باید تربیت نشده باشندََ سادگى و کم اطلاعى آنها به ضرراسلام و جمهورى اسلامى تمام مى شود. بخصوص مرجع و فقیه باید کاملا شرایط پذیرش این مسوولى را داشته باشد. چرا که سادگى و عدم اطلاعات کافى وى به مسائل سیاسى اقتصادى فرهنگى و ... مى تواند ضربه جبرن ناپذیرى بر پیکراسلام واجتماع مسلمین بزند و یا حداقل جلوى پیشرفت اسلام را گرفته و مانع رشد آن بشود.

در آن توقیح شریف که دارد من کان صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهویه مطیعا لامر مولیه این صفات را براى عنوان فقیه آورده این صفات که تعارف نیست بلکه اینها به عنوان شرط ذکر شده یعنى اینچنین فقیهى صلاحیت مرجعیت و رهبرى امت اسلام را دارد تنها با فراگرفتن اصطلاحات که نمى شودامت را رهبرى کرد. گاهى من فکر مى کردم چرا در مرجع تقلید شجاعت شرط شده است مگر مى خواهد به میدان پهلوانى برودلا بعداز پیروزى انقلاب اسلامى ایران این مساله برایم حل شد و دانستم مرجع تقلید نمى تواند غیرشجاع باشد. چرا که اگراو بخواهداسلام را در صحنه عمل و دراجتماع پیاده کند با موانعى برخورد مى کند که باید توان مقابله با آن را داشته باشد. نباید تهدیدات یک ابرقدرت یا قدرتهاى جهانى دراستنباط مرجع تقلیداثر بگذارد واو را دراستنباط منزلزل کند.

با عدم صیانت نفس و مخالفت با هوى شخص صلاحیت حفظ دین را ندارد. و بدون علوم و آگاهیهاى لازم و شجاعت کافى نمى توان دین را حفظ کرد چرا که حفظ اسلام تنها به بیان واجبات و محرمات نیست و واجبات و محرمات هم فقط اختصاصى به مسائل جزئى عملى که ندارد.اسلام باید در هر زمان پاسخگوى نیازهاى مسلمین باشد. و قوانین آن به عنوان قوانین زنده و قابل عمل در عرصه زندگى اجتماعى آنها حضور داشته باشد.این معنى حفظ دین است و فقیه که باید حافظ دین باشد یعنى بایدتوان چنین کارى را داشته باشد. و موانع پیاده شده اسلام رااز سر راه بردارد. در غیراین صورت فقط یک مساله گو خواهد بود نه یک مرجع .

حوزه : بعضى از بزرگان عقیده دارند چون ابواب فقه بسیار گسترده است باید آن را به رشته هاى گوناگون تقسیم کرد. تا هر دسته اى از طلبه ها طبق ذوق واستعداد خود در رشته اى متخصص شوند نظر حضرت عالى چیست ؟
استاد:اینکه کسانى در بعضى ازابواب فقه بیشتر زحمت بکشند و به قول شما متخصص در آن باب بشوند اشکالى ندارد. لکن یک بعدى شدن درست نیست یعنى بایدافراد ب کلیات فقه در تمام زمینه ها مسلط باشند. منتهى در بعضى ازابواب تسلط بیشتر باشد مانعى ندارد. به خصوص در مرجع که یک بعدى بودن هیچ معنى نداردالبته هنگام استنباط حکم یک مرجع مى توانداز کسانیکه در جهت موضوع حکم مورداستبناط تخصص بیشترى دارند کمک بگیرد ولى نهایتا حکم و استنباط مال اوست واو باید چنین توانى داشته باشد.

حوزه : همانگونه که حضرت عالى هم اشاره کردید.امروز ما مشکلات سیاسى اجتماعى داریم که کلید حل آنها در دست فقه است یعنى باید حکم آن از نظر فقه اسلام متشخص گردد. حال اگر حوزه ها جهت حرکت خود را به سوى رفع این مشکلات قرار ندهند آیا مسوول نیستند؟ 
استاد:چرا مسئول نباشند؟ مگر ما فقه را فقط براى درس مدرسه مى خواهیم . فقهى که نتواند در صحنه اجتماع راهشگا باشد به چه دارد مى خورد؟ و فقیهى که نتواند مشکلات جامعه خود را حل کند چه فایده اى دارد.اینکه تفقه در دین واجب کفایى است یعنى صرف آموختن و بحث کردن آن واجب است ؟ یا پاسخگویى به مسائل و مشکلات مردم مراداست ؟

مشکلات مردم متفاوت است . گاهى مشکل در مسئله جزئى و فردى است و گاهى اسلام در صحنه عمل و براى پیاه شدن در سطح جامعه مشکلاتى دارد. مگرما نمى گوئیم جهت حرکت کلى نظام باید منطبق با موازین اسلام باشد. خوب این فقیه است که بایداین جهت را مشخص کند واین حوزه است که بایداینگونه فقیه را بپروراند.

خلاصه این است که حوزه نباید تنها مساله گو تربیت کند. بلکه باید کسانى را تربیت کند که بتوانند مسائل را در صحنه عمل پیش ببرند و موانع آنرااز میان بردارند.

امروز دنیا به ما چشم دوخته تا ببینند اسلام در زمینه عمل چقدر کارسازاست .

در حقیقت امروزاسلام به صحنه آزمایش کشیده شده است . دراینجا اگر ما به جاى پرداختن به ضروریات در مدرسه به بحثهاى غیر ضرورى مشغول باشیم واسلام در صحنه عمل مواجه به مشکلاتى باشد قطعا مسئوول بوده واشتغال به آن بحثها شبه حرمت دارد.

حوزه : با توجه به اینکه شما عضو مجلس خبرگان اول بوده و عضو مجلس خبرگان دوم هم هستید اگر پیرامون این دو مجلس صحبت یا خاطره اى دارید بفرمائید. 
استاد: مجلس خبرگان اول که پس از پیروزى انقلاب اسلامى براى تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى به فرمان حضرت امام مدظله تشکیل شد یک ویژگى ممتاز داشت که از نظراجتماع تعداد زیادئا ز مجتهدین مسلم براى بحث پیرامون مسائل سیاسى اجتماعى اسلام و تدوین یک قانون منطبق با موازین اسلامى در طول تاریخ اسلام نظیر ندارد. مجتهدین مسلم و فقهاى خوبى گرد هم جمع شده بودند تا یک قانون اساسى یعنى برنامه حرکت براى یک دولت اسلامى بنویسند.البته آایان دیگرى هم عضواین مجلس بودند که مجتهد نبودند و به عناوین دیگرى به مجلس راه یافته بودند.اما وجود فقها چشمگیر و قابل ملاحظه بود. حداکثر کوششى که در آن مجلس مى شد این بود که قانونى خلاف اسلام به تصویب نرسد. در هر مساله اى موافقین و مخالفینى بودند و دامنه بحثها هم گسترده بود .

اما آنچه کوشش مى شد و تمام هم فقهاى مجلس بر آن متمرکز بود این بود که قانونى خلاف اسلام به تصویب نرسد. آنچه به عنوان قانونى اساسى به تصویب رسید این ویژگى را دارد که تنها قانونى است که جمعى از فقهاى اسلام اینگونه با دقت و وسواس بر روى آن کار کرده اند و ویژگى دیگراین قانون این است که روح آن موافق با مستضعفین و در جهت حمایت از آنها تنظیم شده است و وظائفى که براى دولت تعیین شده است به نفع توده مردم واکثریت ملت است گر چه اکنون دولت به لحاظ مشکلات فراوانى که دارد ممکن است نتواند آنها راانجام دهداما جهت قوانین جهت مردمى و به نفع عامه مردم است . مسائل بخش خصوصى بخش دولتى مسکن و تعلیمات عمومى همه داراى این جهت هستند که امیدوارم دولت هر چه زودتر توان و فرصت پیاده کردن آنرا بیابد.

حوزه : دراین مجلس چه کسانى توانستنداز معلومات حوزه اى خود در جهت تدوین قانون اساسى استفاده بیشتر ببرند؟
استاد: وجود تمامى دوستان اهل علم به نحوى موثر بود. امااستفاده بیشتر را کسانى رسانند که جدااز معلومات حوزه اى با وضعیت اجتماع و جهان خارج از حوزه ه مآشنائى داشتند. در حقیقت این مجلس یک جولانگاهى بود که فقه ناظر بر واقعیات زمان بازدهى بیشتر خود را در آن به اثبات رسانید.

دراینجا بد نیست یادى از مرحوم شهید دکتر بهشتى بشود.ایشان ضمن فقیه بودن با قوانین مترقى دنیا هم آشنا بود از وضعیت جامعه خودمان و موقعیت آن در جوامع دیگر دنیا هم بااطلاع بود. و مدیریت قوى ایشان در مجلس تکیه براندیشه توانمندش داشت . حق وانصاف این است که ایشان دراین مجلس زحمت بسیار کشیدند. خداى رحمان بر درجات او بیفزاید.

حوزه : در پایان اگر توصیه و پیامى براى حوزه هاى علمیه و یا مجله حوزه دارید بفرمائید. 
استاد: آنچه من پیرامون حوزه ها مى اندیشم همان است که بیان شد و این در حقیقت پیام من براى طلبه هااست که آنها زمینه ایجاد چنین حوزه هایى را فراهم آورند واز خداوند متعال هم براى شما آرزوى توفیق کامل در خدمت به حوزه هاى علمیه و طلاب عزیز را دارم و من الله التوفیق و علیه التکلان .

 

پاورقى ها
1. آیت الله سیدعبدالحسین موسوى لارى در سال 1226 هجرى قمرى همزمان بااستبداد فتحعلیشاه قاجار در یک خانواده روحانى در نجف اشراف دیده بجهان گشود.
ایشان در دوران تحصیلات عالى اسلامى موفق به درک استفاده از محضراساتید بزرگى همچون میرزاى شیرازى فاضل ایروانى محمدهاشم الکاظمینى شیخ
 
لطف الله مازندرانى و آخوند همدانى شد.این اساتید مراتب علمى سید را تایید وایشان را با عباراتى چون عالم ربانى فاضل صمدانى ستوده و به اجتهاد وى نیز تصریح نموده اند.این مرجع مجاهد شیعه از سیاستمداران و بنیاگزاران و پیشگامان نهضت مشروطه بود و در جنوب ایران حرکت وسیعى براى اجراى موازین قانون اسلام و حکومت اسلامى بوجود آورد و سالهاى متمادى به حمایت محرومان و مستضعفان اشتغال داشت و با فکر جدائى دین از سیاست مبارزه مى کرد.
2. آیت الله سیدعبدالمحمد موسوى لارى فرزندارشد سیدعبدالحسین موسوى لارى در سال 1306 هجرى قمرى در نجف اشرف دیده به جهان گشود و پس از تحصیل مقدمات و بپایان رساندن سطح از محضراساتید بزرگى همچون آخوند خراسانى سیدکاظم یزدى و پدر بزرگوارش استفاده هاى بسیار برد و به مقام اجتهاد رسید پس از رحلت پدرش که یکى از مراجع بزرگ تقلید بود تدریس دروس عالیه فقه واصول و تشکیل حوزه علمیه اجراء حدود و دادرسى و حل و فصل مسائل و مشکلات اجتماعى مردم بخشى از فعالیتهاى او را تشکیل مى دهد. در سال 1348 هجرى قمرى به علت مخالفت شدید با رضاخان دستگیر شد. عمال رضاخان خانه او را غارت کردند و بعداز ضرب و شتم ایشان را در شیراز به زندان افکندند.از ایشان آثار علمى زیادى بجاى مانده است که بعضى از آنها تاکنون به چاپ رسیده است از جمله:
1- رساله ذخیره العباد لیوم المعاد.
2- حاشیه بر کتاب وافى .
3- حاشیه بر تفسیر ملامحسن فیض کاشانى
4- حاشیه و شرح بر خلاصه الحساب شیخ بهائى .
5- شرح استدلالى بر عروه الوثقى .
6- شرح بر دیوان شیخ کاظم ازرى .
سرانجام ایشان در سوم شوال 1393 در شیراز رحلت کرد و در همانجا کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
3 .آیت الله میرزامهدى اصفهانى از شاگردان میرزاسیدکاظم یزدى و مرحوم نائینى بود. وى در مسائل اعتقادى مشربى خاص داشت و با فلسفه و حکمت مخالف بود.ایشان در مدت اقامت خود در مشهد اشگردان مبررى را پرورش دادند از جمهل : مرحوم شیخ مجتبى قزوینى شیخ هاشم قزوینى و میرزا جواد آقا تهرانى نقد تفکر خاص وى دراین محدوده بر نمى آید واحتیاج به تحقیق و بررسى مستقل دارد. جهت تحقیق بیشتر مى توان به مصاحبه آقاى مصطفوى در کیهان فرهنگى سال 2 - شماره 12 و همچنین نقد تهافت غزالى از جلال الدین آشتیانى در کیهان اندیشه شماره 3 مراجعه کرد.
4. میرزا عسکرى شهیدى مشهدى معروف به آقا بزرگ حکیم ازاحفاد مرحوم میرزا مهدى شهیداست که هم طبقه ملاعلى آقا بزرگ اطلاع درستى نداریم . ظاهراابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملاغلامحسین شیخ الاسلام و میرزا محمد سروقدى در مشهد بوده و بعد به تهران آمده واندکى زمان مرحوم جلوه را درک کرده و نزد حکیم اشکورى و حکیم کرمانشاهى نیز در خوانده است . مرحوم آقابزرگ به وارستگى و صراحت لهجه و آزادى و آزاد منشى شهره بود. بااینکه در نهایت فقر مى زیست از کسى چیزى نمى گرفت . یکى از علماء مرکز که بااو سابقه دوستى داشت پس ازاطلاع از فقراو در تهران با مقامات بالا تماس مى گیرد وابلاغ مقررى قابل توجهى براى ایشان صادر مى شود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم به آقا بزرگ داده مى شود.ایشان ضمن ناراحتى فروان ازاین عمل دوست خود در پشت پاکت مى نویسد[ ما آبروى فقر و قناعت را نمى بریم]... و پاکت را همراه محتوایش پس مى فرستد.ایشان سرانجام در سال 1355 در مشهد چشم از جهان فرو مى بندد و به سوى ملکوت اعلى پرواز مى کند[ خدمات متقابل اسلام وایران] شهید مطهرى ج .
5. میرزا مهدى شهیدى مشهدى فرزند آقابزرگ حکیم یکى ازاساتید بزرگ حوزه علمیه مشهد بود در آنزمان که حوزه مشهد پر رونق و عظیم بود در تمام حوزه میرزا مهدى از نظر فضل و فضیلت مانند یک ستاره
 
مى درخشید.استاد شرح منظومه اسفار و کفایه بود.ایشان در سن 40 سالگى و در سال 1354 هجرى قمرى یکسال قبل از فوت پدر در مشهد جهان فانى را وداع گفت و به سوى معبود خویش شتافت.[ خدمات متقابل اسلام وایران] ج 2.614.
6. آیت الله حاج آقاحسین قمى در سال 1282 هجرى قمرى در قم متولد شد.از جوانى به تحصیل علوم پرداخت و بهمین منظور به عتبات مقدسه در عراق رفت . بعداز چندى به قم مراجعت کرد. سپس به تهران رفت و سطوح را در آنجا فرا گرفت . در تهران با جدیت تمام مشغول فراگیرى علوم عقلى و عرفان و ریاضى در محضر فلاسفه زمان خود شد.از جمله اساتید وى دراین فنون مى توان از میرزاابوالحسن جلوه شیخ على مدرسى نورى میرزاحسن کرمانشاهى میرزاهاشم رشتى میرزاهاشم رشتى میرزاعلى اکبریزدى و میرزامحمودقمى نام برد.
وى در نجف محضر درس این اساتید را درک کرده است . میرزا حبیب الله رشتى ملاعلى نهاوندى شیخ محمدکاظم یزدى و میرزا محمدتقى شیرازى .ایشان به زهد و تقوى و علم عبادت و تهجد زبانزد عام و خاص بودند. در سال 1331 به مشهد مقدس هجرت کرده و در آنجا به تدریش مشغول شدند. دراینجاایشان مورد مراجعه و تقلید عموم مردم ایران قرار گرفتند در سال 1354 علیه رضاخان قیام نمودند و بعد به عنوان اعتراض ایران را به سوى عتبات مقدسه ترک کردند و در سال 1366 براثر بیمارى برحمت ایزدى پیوستند. از جمله تالیفات ایشان 9 جلد رساله عملیه فتوائى است . با عناوین :
1 مجمع المسائل 2 الذخیره الباقیه فى العبادات والمعاملات 3 مختصرالاحکام 4 طریق النجاه 5 منتخب الاحکام 6 مناسک حج 7 ذخیره العباد 8 هدایه الانام 9 مناسک الحج (فارسى ) همچنین ازایشان حاشیه اى بر عروه و حاشیه اى بر رسائل ملاهاشم خراسانى باقى مانده است .
7. آیت الله ضیاءالدین عراقى معروف به آقا ضیاء در سال (1278) هجرى قمرى در سلطان آباداراک متولد شد. وى براى ادامه تحصیلات به عتبات مقدسه در عراق عزیمت کرد و در حوزه نجف از محضراساتیدى همچون آخوندخراسانى سیدمحمدکاظم یزدى شیخ الشریعه اصفهانى استفاده هاى بسیار کرد.ایشان جزء بزرگان محفل درسى آخوندخراسانى بشمار مى رفتند و آراءاصولى باقى مانده ازایشان یکى از متون اساسى بحثهاى عالى حوزه را دراین زمینه تشکیل مى دهد شاگردان مبرزى که از حوزه درسى ایشان برخاستند عبارتنداز: مرحوم سیدعبدالهادى شیرازى آیت الله حکیم شیخ محمدتقى بروجردى سیدحسن بجنوردى میرزاهاشم آملى و سرانجام ایشان در سال (1361) در شهر نجف وفات یافتند.
8. آیت الله محمدحسین اصفهانى معروف به کمپانى در دوم محرم 1296 هجرى قمرى متولد شد.ایشان بعدازاتمام مقدمات و سطح در درس مرحوم آخوند خراسانى حضور یافت واز شاگردان اختصاصى او شد و حدود 13 سال از محضر آن استاد بزرگ استفادات علمى و معنوى برد. دورهاى زیادى از فقه واصول را تدریس کرد و آخرین دوره تدریس او دراصول مدت پانزده سال بطول انجامید. وى به تهذیب و تنقیح اصول از زوائد توجه بسیار داشت و به گفته شاگردایشان مرحوم محمدرضا مظفر همواره به آن مى اندیشید.امااجل به از مهلت نداد تا مقصد خود را پى بگیرد. مرحوم آمپانى در حمت استاد بود و در شعر و شاعرى مایه فراوان داشت . بجا گذاشتن رسالات و کتب زیاد و همچنین تربیت شاگردان مبرز ثمرات گوشه اى از عمر با برکت ایشان را نشان مى دهد. (مقدمه مرحوم محمدرضا مظفر بر تعلیقه مکاسب کمپانى)
9. آیت الله سیدابوالحسن اصفهانى در سال 1277 هجرى قمرى در یکى از قراء لنجان اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتداى خویش را در مدرسه نمیاورداصفهان گذارنید و در سال 1307 عازم نجف اشرف گردید و در آنجااز محضر پر فیض علماء بزرگ همچون آخوند خراسانى بهره ها برد و در حوزه درس ایشان به درجه عالى اجتهاد نائل آمد. در معرفى شخصیت فقهى و علمى ایشان همین کافى است که آیت الله میرزامحمدتقى شیرازى احتیاطات خویش را به ایشان
 
ارجاع مى دادند و رساله فقهى ایشان به نام وسیله النجاه به سبب جامعیت و دقت نظر مورد حاشیه زیادى از بزرگان از جمله حضرت امام مدظلله واقع شده است .ایشان نسبت به سرنوشت اسلام بسیار تیز بین و حساس بود در قیام مردم عراق بر علیه حکومت انگلستان نقش فعالى داشت واز آیت الله حاج آقا حسین قمى که علیه رضاخان قیام کرد حمایت مى نمود. پس از عمرى تلاش و بجا گذاشتن تالیفات ارزنده وتربیت شاگردان مبرز سرانجام در غروب دوشنبه نهم ذیحجه 1365 چشم از جهان فانى فرو بست .
10. آیت الله حکیم در سال 1306 هجرى قمرى در عراق متولد شد و در حوزه هاى درسى عتبات مقدسه از محضراساتید بزرگى همچون شیخ محمدکاظم خراسانى آقاضیاء عراقى شیخ على جواهرى مرحوم نائینى بهره هاى فراوان گرفت . در سال 1333 همراه بادیگر علماى مجاهد در جهاد علیه انگلیس واستبداد شرکت کرد و در سال 1379 فتوى به کافر بودن سران حزب بعث عراق داد و در سال 1383 به مبارزه با سران این حزب کافر برخاست .ازایشان تالیفاتى بااین عناوین بجا مانده است 1 مستمسک عروه در 14 جلد 2 حقایق الاصول فى شرح کفایه 2 جلد 3 نهج الفقاهه (حاشیه برمکاسب ) منهاج الصالحین و حواشى و تعلیقات دیگر.
11. آیت الله میرزا عبدالهادى شیرازى درسال 1305 در سامرا چشم به جهان گشود. مقدمات و سطح را در همان شهر به اتمام رسانید و در سال 1326 به نجف مهاجرت کرد و در درس آخوندخراسانى و شریعت اصفهانى شرکت کرد.سیدعبدالهادى ازاستوانه عالى فقه و صاحبنظران بزرگ بود و در میان مراجع هم عصر خوداز موقعیت ویژه اى برخوردار بود. پس از فوت سیدابوالحسن اصفهانى از مراجع برجسته تقلید گردید و سرانجام در صفر 1382 به دیار محبوب شتافت .ازایشان تالیفات زیادى بجا مانده است.
12. سوره کهف .16.
13. مرحوم آیت الله میلانى در هشتم محرم 1313 هجرى قمرى متولدشد. واز سنین کودکى تحصیل علم را آغاز کرد. پس از طى مقدمات و به پایان رساندن سطح از محضراساتید بزرگ حوزه نجف بهره مند شد. ایشان موفق شدند یک دوره اصول نزد مرحوم شیح الشریعه اصفهانى دو دوره نزد آقاضیاء عراقى دو دوره نزد مرحوم نائینى و دو دوره نزد مرحوم کمپانى بگذرانند. همچنین ایشان مراتب عالى فقه را خدمت مرحوم نائینى و آقاضیاء و کمپانى گذراندند.
به مناسبتى مرحوم کمپانى به محمدعلى اردوبادى گفته بودند که[ ان السیدالمیلانى ادق من سائراقرانه فى الفقه الاصول] . مرحوم میلانى نزد سیدحسین بادکوبى و مرحوم کمپانى فلسفه خواندند همچنین ایشان علم کلام و مناظره را نزد شیخ محمدجوادبلاغى واخلاق را نزد میرزا على قاضى و سیدعبدالغفار مازندارنى خواندن واستاد ریاضیات ایشان سیدابوالقاسم خوانسارى بوده است .
مرحوم میلانى داراى ذوق ادبى بودند. درسال 1373 براى زیارت به مشهد مقدس مسافرت کردند که بااصرار زیاد علماء در آنجا مقیم شدند.ایشان در طول زندگى فعایتهاى فرهنگى زیاد داشته و شاگردان برجسته اى تربیت کرده اند.ایشان با نهضت خرداد 42 موافق بوده در چندین مورد در جواب استفتائات یا پاسخ به نامه ها از حضرت امام خمینى حمایت کردند.
14. شیخ مجتبى قزوینى فرزند حجت الاسلام شیخ احمد تنکابنى قزوینى فرزند حجت الاسلام شیخ احمد قزوین بنده برجهان گشود. تحصیلات مقدماتى را در همان شهر به اتمام رساند و در سال 1330 همراه پدرش به عراق رفت و مدت 7 سال در نجف اشرف اقامت گزید. سپس به قم آمد و 2 سال نیز دراین شهر علم عمر گذرانید واز جمله از محضر درس موسس حوزه علمیه قم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم جایرى یزدى استفاده کرد. و در سال 1341 به مشهد آمد واز محضراساتید بزرگ آن حوزه هم چون مرحوم آقابزرگ حکیم حاج میرزامحمدآقازاده خراسانى میرزا مهدى اصفهانى حاج آقا حسین طباطبائى سود جست ایشان حدود 40 سال در مرکز علمى مشهد به تدریس و تربیت طلاب اشتغال ورزید .(مجله حوزه) شماره 5.44