نوع مقاله : مقاله پژوهشی
کتمان قسمت دوم در بحث از آقات علم به[ کتمان] رسیدیم .
از زشتى کتمان علم از متعلم و بخل علمى سخنانى داشتیم و آز آثار سوءاخروى آن .
کتمان[ حق] ز کتمان[ واقعیت] بحث دیگر گفتار پیش بود که بررسى [سانسور] وادبیات دوره اختناق را در پى داشت . ضرورت بیان و فریاد و خروش در برابر کتمان حقایق و واقعیات رسالت آگاهان و بیدار دلان متعهد بود که با سخنان حضرت امام مطرح شد وادامه مقال به این قسمت موکول شد.
واینک در پى این فصل رنج آلود و تلخ ...کتمان فضیلت را با هم مى خوانیم :
از خلیل بن احمد نحوى 1 نظرش را درباره فضائل على ( ع ) پرسیدند گفت :
[ چه بگویم درباره مردى که دوستانش از ترس و دشمنانش از روى حسد و کینه فضائلش را کتمان کردند ولى با وجوداین فضائلش بین شرق و غرب را پر کرده است]! 2
( کتمان فضیلت ) دیده بر[ روز] بستن
چشم از[ خورشید] برگرفتن
و[ ...نور] راانکار کردن واز روشنائى گریختن کار خفاشان کورسو است .
و شاهد تنگ نظرى است
! و دلیل تیره جانى و خست طبع .
گرچه سخن از[ آفات علم] است واز کتمان دانسته هااز سوى دانایان امااین حقیقت تلخ را نمى توان نادیده انگاشت که در تاریخ از رهگذر کتمان ارزشهاى والا و جایگاه رفیع[ صاحبان فضل] زیان هاى جبران ناپذیرى به بشریت وارد آمده است و جامعه بشرى عرصه جولان و تاخت و تاز بى هنران نالایق گشته است .
آنانکه قلمى در درست داشته اند
یا زبانى در کام
و زمینه اى براى بیان و میدانى براى سخن
و مستمعانى برى پذیرفتن
[کتمان] شان خیانت عظیمى به[ حق] بوده است .
همانگونه که نشر فضائل نشر حقیقت است کتمان فضیلت ها نشانه دشمنى باارزشها و جهانگیر شدن ملکات فاضله فاضلان است .
حال این فضل چه اخلاقى باشد چه علمى
چه برترى فکرى و سیاسى و هوشیارى و آگاهى چه مهارت هاى فنى و تخصصى چه ورزیدگى در زمینه هنر قلم ابتکار ظرافت اندیشه زیبائى خط سحرآمیزى بیان جاذبه برخورد تعالى روح مناعت طبع علو همت تجربه و دقت نظر و... هر چه یک[ ارزش] به حساب آید و دل ها و دیده ها را به سوى آن[ صاحب هنر] بکشد واو را دوست داشتنى و عزیز سازد.
زیبائى زندگى و جمال حیات به همین فضیلت هاست و همینهاست که به [بودن] معنى و جهت مى بخشد و همینان اند که ستاره هاى فروزان و راهنماى اندیشه ها و عمل هایند.
پس چه عداوتى با نور و جمال زندگى ؟!
هر چند براى لحظاتى چند بتوان خورشید را پنهان کرد و در پس ابرهاى کتمان اجعل و تحریف نگاهداشت ولى وقتى دوباره تابید بوى تعفن کتمان ها بر مى خیزد و مشام آزار و رسواگراست .
زمستان مى گذرد ولى روسیاهى به ذغال مى ماند.
گسترش عطر فضائل رایحه دلنواز فضلیت و حذبه ذاتى حق و کمال خود به خود فضاى تاریخ و جامعه را عطرآین مى کند و جان هاى شیفته را مى نوازد.
این خصلت و صفت ذاتى ارزش هاى متعالى است .
طبع[ فضیلت] آنست که در دل ها جا باز مى کند و قلوب را تسخیر مى کند.
کور خوانده اند آنانکه پنداشته اند بازور و سانسور و کتمان وارعاب و ... مى توان فضیلت ها را مکتوم کرد و چهره هاى درخشان را آلود.
[ این ابى الحدید] شارح معزلى مذهب نهج البلاغه درباره حضرت امیر[ ع] مى گوید:
[...چه بگویم درباره مردى که دشمنان و بد خواهانش هم به فضیلت اواعتراف کرده و نتوانسته اند مناقبش راانکار و فضائلش را کتمان کنند. مى دانى که[ بنى امیه] بر حکومت اسلامى در شرق و غرب جهان اسلام استیلا یافتند و باهر شگرد و حیله اى در خاموش کردن نور آن حضرت کوشیدند و دیگران را بر ضداو تحریک کرده و نارواهایى برایش جعل کردند لعن او را بر منبرها رایج ساختند ستایشگران آن حضرت را تهدید کرده و ترساندند به حبس افکندند و کشتند و جلوى نقل روایت هایى را که بر فضیلت او مشتمل بود و یادش را بلند مى ساخت گرفتند حتى از نامگذارى کسى به نام[ على] منع کردند لیکن همه اینها برترى وارج او راافزون تر
کرد و همچون مشک بود که هر چه آن را بوشانند و پنهان کنند بوى خوش و رایحه معطر و دل انگیز بیشتر پخش مى شود. و همچون خورشید بود که با تند بادها پوسیده نمى شود و همچون روشنایى روز بود که اگر یک چشم آن را نبیند دیده هاى بسیارى آن را مى یابد]... 3
این ازاعجازهاى فضیلت است که هر جا باشد و در هر کجا باشد خود را - کم و بیش - مى نمایاند.
اینجاست که ناپسندى کتمان فضائل که از یک روح حقیر و عنصر بى قدر سر مى زند آشکار مى شود.
چه بسیار فرزانگانى که محکوم و مطرود و کشته و زندانى شدند تا فضیلت آنان فروغ نیفکند و دل نر باید.
چه زبان ها را که دراین راه بریدند
چه دست ها که قلم شد
چه قلم ها که شکست
چه دفترها که سوخت
چه نوشته ها که دفن گردید یا به موجها سپرده شد
چه خون ها که ریخت
و چه بسیار میثم ها برسردار رفتند واز منبر بلند دارهم به نشر فضائل پرداختند و زبانشان قطع گردید و شهید عقیده وایمان گشتند.
اعتراف به فضیلت ایمان و صداقت و تزکیه نفس یک مسلمان را مى رساند واگر کسى شجاعت این اعتراف را نداشته باشد یا حسداجازه ندهد یا حب مال و مقام مانع شود این نشانه ضعف ایمان به حقیقت هاى والائى است که در فاضلان تجسم و تبلور یافته است .
اعتراف به فضیلت صاحبان فضل فضیلتى براى آنا نیست بلکه براى خود آن معترفان فضیلت محسوب مى شود که چشمشان بیناست و یک حقیقت روشن و خورشید پر فروغ را دیده و باور کرده اند.
و گرنه ؟ آنکه دراوج درخشش خورشید فروزان دست بردیده خویش گیرد یا چشم و زبان بر روى مهر عالمتاب ببندد این نشانه ظلمت قلب و تیرگى جان خوداوست نه کاهش مقدار آفتاب ...
شب پره گر وصل آفتاب نخواهدرونق بازار آفتاب نکاهد آنانکه فضائل فرزانگان را هم از زبان دیگران و هم در متن عینیت زندگى شنیده و دیده اند ولى آنجا که باید زبان بگشایند مردم فرو بندند و مهر بر دهان و ب خویش زنند در واقع خط بطلان برخود کشیده اند و جوهر وجود خویش را کتمان کرده اند.
و گرنه فروغ کمال از کتمان ها واز وراى حجاب ها واز پشت دیواره ضخیم سانسورها همچنان مى تابد... ولوکره المعاندون !
هر چند دیده هاى خفاشانى نخواهند و نتوانند ببینند و[ حجاب معاصرت] و سد(همزمانى)مانع گردد...
زمان ما را نمى نگرید؟...که چگونه بعضى از حاملان علم و مدعیان فضل فضل پوشى مى کنند؟!... و حاضر نیستند به فضل دیگرى اعتراف کند! اما... در نهایت دود کتمان به چشم خودشان خوهد رفت .
کیفر کتمان وقتى کتمان یک گناه است عقوبت هم دارد.
یا در دنیا یا در آخرت یا در هر دو سراى . یا آشکار یا نهان یا دیر یا زود ولى ... سوخت و سوز ندارند.
آیه اى در قرآن از کسانى سخن مى گوید که احکام خدا را در مقابل [بهاى اندک] کتمان کتمان مى کنند.
اینان آنچه مى خورند آتش است
و آنچه فرادست مى آورند قطع رحمت در قیامت است
و آنچه مى اندوزد عذاب دردناک خداونداست .
اینان هدایت را به گمراهى فروخته اند و مغفرت را به عذاب .
آیه اینست :
[ ان الذین یکتمون ماانزل الله من الکتاب ویشترون ثمنا قلیلااولئک و ما یاکلون فى بطونهم الالنار و لایکلمهم الله یوم القیامه ولایزکیهم و لهم عذاب الیم .اولئک الذین اشتروالضلاله بالهدى والعذاب بالمغفره فمااصبرهم على النار].4 و به عبارت دیگر در مقابل هدایت ضلالت خریده اند و در مقابل بخشش آتش .
این پاره هاى آتش که در درون و دل و جانشان مى افتد و آن عذاب ها و گمراهى ها براى چیست ؟
جز به کیفر کتمان ها وانکارها و فضل پوشى ها؟!
مگر مى شود در عالم حساب خیانتى به این عظمت بى جواب و عقاب بماند؟!
لحظه اى به سراغ تاریخ برویم که آئینه گذشته براى عبرت آیندگان است .
آنچه پیامبراسلام در معرفى چهره على[ ع] گفته بود همه شنیده بوده و مى دانستند.
اما... گاهى لازم مى شد که آگاهانى برخیزند و به یک فضیلت [ شهادت] دهند تا[ شهید] نشود.
ولى [ کتمان] - برخاسته از ترس یا حسد یا دنیا خواهى - مانع مى شد.
از برجسته ترین فضائل امیرالمومنین[ ع] که جنبه سیاسى هم داشت حادثه[ غدیرخم] بود.این[ حساسترین فراز تاریخ] !
که امامت على را سند بود و خلافت بلافصلش را شاهد!
کسانى در سالهاى پس از آن[ واقعه] و[ نبا عظیم] آنرا نادیده گرفتند و یا فراموش کردند و یا کتمان کردند و یا تحریف .
در چنین موقعیتى گواهى یک شاهد حاضر در صحنه غدیر ارزش واعتبار مى یافت و گاهى سرنوشت ساز مى شد واحیاگر[ حق] مى گشت .
تاریخ برخى از شاهدان[ غدیر] را که به بهانه پیرى و فراموشى - لیکن
با انگیزه هاى[ ترس] یا[ طمع] یا[ حسد] و[ عناد] ازاعتراف به آن منقبت عظمى و گواهى آن رخداد بزرگ طفره رفتند و دروغ گفتند ثبت کرده است .
آن کتمان کنندگان به نفرین على[ ع] گرفتارشدند واز دنیا نرفتند مگر آنکه به کورى یا برص یا آفتى دیگر گرفتار شدند. 5
چه بسیار حق کشى هایى که در پى کتمان ها پدید مى آید.
چه بسا باطل هایى که ازاین راه بر مسند حق مى نشیند.
و چه حقوقى که تضییع مى گردد و چهره هایى در پس پرده کتمان دوراز چشم تشنگان فضیلت و خیر قرار مى گیرد و گناه آن بطور مستقیم برگردن کتمان کنندگان است .
اگر همه صحابه پیامبر آنچه را که درباره على[ ع] از رسولخدا شنیده بودند بجا و به موقع گفته بودند آیا[ خلافت اسلامى] به آن مجرى مى افتاد؟
و آیا دامنه آن اختلاف تاکنون کشیده مى شد؟
اگر همه عالمان و راویان و حدیث گویان و قاضیان فضائل درخشانى را که در[ عترت پیامبر] وائمه هدى مى شناختند نقل مى کردند و دل و دیده مردم را به فروغ این خورشیدها توجه مى دادند. آیا[ امویان] و [عباسیان] تا قرن هاى طولانى برگرده امت پیامبر سوار مى شدند؟... هرگز!
وامروز واین عصر نیز
اگر آنانکه ازامام امت اینگونه تجلیل مى کنند یک هزارم آن را در سالهاى قیام امام در دوره پس از پانزده خرداد چهل و دو مى گفتند تبعیدامام و سختى دوران پانزده ساله نهضت او براى مردم و رهبر وانقلابیون متعهد پیش مى آمد؟
اگر آنانکه در فضیلت شهید مظلوم و بزرگوار آیه الله بهشتى امروز اینچنین داد سخن مى دهند اندکى ازاینهمه را در آن عصر تلخ - که گاهى دوستانش هم از ترس[ هو] شدن مصلحت اندیشى کرده و دفاع نمى کردند - بیان مى نمودند آیا آن عزیز لقب[ شهید مظلوم] به خود مى گرفت ؟
آیا آنانکه به شهید محمدمنتظرى آن نسبت ها را مى دادند ولى امروز از شهادت آن
روح بلند و عنصر کم نظیر دردمندانه یاد مى کنند در زمان حیاتش روشنگرى هایش راارج مى نهادند خط سازش در[ دولت موقت] مى توانست آنهمه خیانت کند؟ و شورانقلابى این امت را با آب سرد یاس آفرینى هایش خاموش سازد؟
در مورد بسیارى از شهیدان دیگر در شهرها و کوچه ها و محله هاى گوناگون نیز این نکته صادق است .
در حیات شهید او را قبول نداشتند گاهى با برچسب ها وانگ هایى طردش هم مى کردند ولى پس از شهادتش که آغاز طیبه و جاویداوست از اخلاص و صداقت و کمالات وارزشهاى والاى یک شهید چه نکته ها خاطره ها و تجلیل ها که بر زبان نمى رانند؟
گر فضیلت و صداقتى داشت چرا آن روزها نمى گفتید و مى پوشاندید؟
بالاخره ... آنانکه امروز در تجلیل واعتراف به فضل و تقوا و درایت و بینش عمیق و شجاعت و صراحت و آگاهى فقیه عالیقدر قائم مقام رهبرى حضرت آیت الله العظمى منتظرى - حفظه الله وابقاه - مسامحه مى کنند و کوتاه مى آیند و دو دل اند و سختشان است آیا در فرداى تاریخ وانقلابمان مجبور نخواهد بود - براى حفظ آبروى خود و متهم نشدن به کور دلى - به توصیف آفتاب بپردازند؟
اما...امروز و آنروز یکسان نیست .
فاعتبروا یااولى الابصار!
کتمان حسودانه شیشه نزدیکتراز سنگ ندارد خویشىهرگزندى که به هر کس برسداز خویش است گاهى[ حسد] ریشه کتمان هاست .
و[ حسود] را اقرار به فضل دیگرى واعتراف به برترى کسانى جز خودش دشواراست . هم در[ زبان] و هم در پذیرش قلبى .
ازاین رو باکتمان فضیلت فاضلان مى خواهد هر چنداندک آتش درونى خود را فرونشاند.
از دو همدرسى که یکى برترى هایى دارد
از دو همکلاسى که یکى موفق تراست
از دو خویشاوندى که یکى کاردان تر و لایق تراست
گاهى یکى به دیگرى حسد مى ورزد و در نتیجه در مقام انکار و کتمان فضل آن دیگر بر مى آید.
انگیزه حسودانه کتمان نسبت به فضائل اهلبیت از سوى بستگان نزدیک و عموزادگان آنان نیز بوده است تا چه رسد به خلفاى عباسى و رقباى سیاسى و علمى !
امام صادق[ ع] فرموده است :
هر یک از ما بدون استثناء دشمن از خانواده اش دارد.
به آنحضرت گفته شد: مگر فرزندان حسن (سادات حسنى ) نمى توانند که [حق] از آن کیست ؟
فرمود: چرا لیکن حسد مانع آنان است . 6
!من از بیگانگان هرگز ننالمکه با من هر چه کرد آن آشنا کرد واما بنى عباس از سوئى عموزادگان امامان شیعه محسوب مى شدند واز سوى دیگر قدرت و خلافت را در دست داشتند و با دو عامل حسد - هم خویشاوندى و هم رقابت سیاسى - چشم دین ائمه اهلبیت و درخشش فضائل آنان و چهره پرفروغشان را نداشتند و به شدت دراین راه تلاش مى کردند.
در برخوردهاى خلفا باامامان شواهد و نمونه هاى بسیارى براى انگیزه حسد در[ کتمان] مى توان یافت که با دین فضائلى ازامامان معصوم[ ع] براى آنکه شایستگى ها و مکرمت ها در بین مردم پخش نشود و دل ها و دیده ها به سوى آن چهره هاى تابناک کشیده نشود تلاش در پنهان کردن آنها داشتند واز حاشیه نشینان و ناظران و حاضران با تهدید و تطمیع قول و پیمان مى گرفتند که آنچه را دیده اند جایى نگویند و منتشر نسازند.7
اما... گذشت زمان روشنگر فضائل پنهان است .
هر چند دشمنان نپسندند....
کتمان اهل قلم از سانسور سخن گفته ایم امااز سوى حاکمان.
سانسور دیگر از سوى صاحبان قلم مولفان و مترجمان بنگاههاى نشر و چاپ کتاب ارباب جرائد و مجلات اهل دفتر ودیوان و کاتبان و منشیان و مورخان است .
چه در گذشته هاى بسیار دور
و چه در تاریخ معاصر و همین امروز
بابستن درها و کشیدن پرده ها جلوى دمیدن آفتاب و فروغ خورشید را نمى توان گرفت .
با ممنوع کردن چاپ آثارارزنده و بیدارگر والهام بخش نمى توان فضیلت ها را پنهان کرد.
آنانکه در زمینه هاى چاپ و نشر دست دارند وامورى در[ اختیار]شان است باید بر وسوسه هاى شیطانى درون خود مسلط باشند و در پخش آثار صاحب قلمانى که فضل و شایستگى ازاثرشان مى تراود مسامحه کارشکنى و مخالفت نکنند. و[ حسد] خود را با پوشش هاى مصلحت اندیشانه ظاهرالصلاح اعمال نکنند شاید تاب رسوائیها و رنجهاى بعدى را نداشته باشند.
آنسان که گذشت على رغم آنهمه فشار برهواداران اهلبیت واصرار برکتمان فضایل شایستگیهاى آن دودمان زبان به زبان سینه به سینه نقل مى شد در شعرها و روایت ها و تالیفات راه پیدا مى کرد و به [ثبت] مى رسید.
اما... دستهاى ناپاکى هم بود که در[ سند] دستکارى مى کرد و در کتب تحریف مى نمود و با تغییرها و حذف و تبدیل نسخه ها و چاپ ها سعى در [کتمان] داشت .
در مورد فضائل آل على[ ع] باید سراغ شناگراین دریا مرحوم علامه امینى صاحب[ الغدیر] رفت .
این کاوشگر پر تلاش در موارد متعددى از کتاب خود از تغییرها و تحرف ها
نسبت به فضائل هنگام استنساخ یا چاپ یا تجدید طبع آثار یا خصمانه یا جاهلانه قلم بدستان وابسته یا کم ظرفیت و خفاش صفت را بر ملا مى کند.
آیا چه فرق است میان آنکه زبان حقگو و فضیلت گستر[ میثم تمار] را بر فرازدار قطع مى کند با آنکه در تجدید چاپ کتاب ها و دیوانها اشعارى را که گویایى شایستگیهاى دودمان رسوالله است حدف مى کند؟!
مولفان گذشته اهل سنت در کتب حدیثى خود هزاران حدیث جعلى و ضعیف رااز[ بازرگانان حدیث] که نان[ وضع و جعل] خود را مى خوردند نقل کرده اند ولى ازائمه شیعه ازامام باقر وامام صادق[ ع] حدیث نیاورده اند. چرا؟
آیا جعفر بن محمد[ ع] به اندازه ابوهریره هم قابل اعتماد واستناد نبوداست ؟
یاانگیزه هاى دیگرى دراین میدان عمل کرده است ؟
تتبع محققانه صاحب الغدیر وافشاگرى هاى تاریخى او در سراسراین کتاب گرانقدر و جاوید گویاى کتمان اهل قلم و کتاب است که نسبت به فضائل اهلبیت انجام گرفته است . 8
کتمان گاهى یک محقق را به محافظه کارى وا مى دارد
یا به غرض ورزى و بى انصافى و عدول از مرز حق .
آنکس که قلم در دست گرفته و به نقد کتابى یااندیشه و مکتبى یا فلسفه و گروهى مى پردازد اگر روى انگیزه کتمان فضیلت و حسد و غرض ورزى فقط نقاط ضعف را کنار هم بچیند و تابلوى زشت و چهره کریهى ترسیم و تصویر کند به[ حق] خیانت کرده و آبروى[ آل قلم] را برده است .
مورخانى هم که هنگام بیان فضایا از یکسرى حوادث و صحنه ها به سرعت عبور مى کنند و ذکرى به میان نمى آورند یا صاحبان نقش در یک حادثه و حماسه را نام نمى برند و یا مطلبى از کسى نقل مى کنند و نام منبع و ماخذ را نمى آورند
و یا تحقیقات دیگران را به اسم خود قالب مى زنند
و یا...اینها نمونه هائى از کتمان فضیلت مى تواند باشد.
کتمان و عامل ترس جان عزیزاست و حفظ آن لازم .
لیکن ... به چه قیمتى ؟
حتى به بهاى ذلت و بى تقوائى و خیانت و هدم اساس دین ؟
آنانکه از روى[ ترس] حقائق را کتمان مى کنند و[ بینات] را نمى گویند و رسالت[ بیان] گردن نمى نهند در حفظ چنین جانى و بابهائى اینچنین ناشایست به چه دلخوشند؟!
مگر نه اینکه مرگ در راه اظهار حقائق وافشاى چهره باطل خود [زندگى] است ؟
چه زیباست بیان امام کاظم ( علیه السلام ) که :
[قل الحق وان کان فیه هلاکک فان فیه نجاتک] 9 واین سخن ضرورت گفتن حق و توجه نکردن هب عامل خوف را در کتمان بیان مى کند. چرا که در زندگى در سایه کتمان حقائق مرگ سیاه است .
و عزت درسایه حقگوئى است .
و شجاعت اظهار حقائق و گفتن سخن حق و عدل رو در روى سلطه جائران و زمامداران خودسر و ستم گستراست .
که این فرموده امام على[ ع] و رسولخداست :
افضل الجهاد کلمه حق عند سلطان جائر 10 . مگر نه اینکه گاهى[ جهاد] با زبان زمینه ساز جهاد عملى است ؟
مگر نه اینکه[ قلم ها شهید پرورند]؟
مگر نه اینکه اعلامیه ها گاهى براى صاحبان ایمان [ تکلیف مبارزه] به همراه داشته است ؟!
شهیدانى که بر صلیب قلم خویش به دار آویخته شدند و زنده یادانى که شهید بیان و صراحت خود گشتند فراوانند.
راز حیات جاویدشان در همان[ حقگوئى] در برابر سلطه ظالمان است .
از قافله عظیم عالمان شهیدى که دراین خط سرخ انبیائى به شهادت جاودانگى رسیدند تنهااز شهید[ سیدمحمدباقر صدر] یاد کنیم.
فقیه بزرگوار و روشن و حر و شجاعى که ورق خونین تاریخ زندگى پاک خویش را با مبارزه قاطع بر ضد طاغوت بغداد و حزب بعث کافر امضا نمود.
او باآگاهى از فرجام این صراحت در پیام خویش گفت :
[... بر هر مسلمانى درعراق و هر عراقى در خارج عراق است که با هر چه که در قدرت دارد براى ادامه جهاد و مبارزه و برداشتن این کابوس از روى سینه عراق عزیز و آزاد سازى آن از دست این باند غیر انسانى و بوجود آوردن یک حکومت صالح و سالم و شریف براساس اسلام فعالیت نمایند حتى اگر به قیمت جانش تمام شود]. 11
واین پیام به قیمت جان خودش تمام مى شود و به شهادت مى رسد.
ولى چه باک !؟
مگر شهید آیه الله صدر زنده نیست ؟
آیا آنان زنده اند که[ زندگى] را به قیمت سکوت و رازش و تسلیم و ذلت نگهداشته اند یا شهید صدر؟
اگرامروز عالمان ساکت در کشورهاى مختلف اسلامى و عربى ساکت اند اگر آگاهان ممالک اسلامى دم فروبسته اند و خاموشى را مزمزه مى کنند
اگراز ترس سلطه ها و بخاطر حفظ جان خویش حقایق را کتمان مى کنند و با حاشیه نشینى بر بسط حکومت هاى مزدور و وابسته و خائن مهر تایید بر جنایات آنان مى زنند براى فرداى قیامتشان چه پاسخى تهی کرده اندگ واى اگراز پى امروز بود فردائى !
و براى امروز و فرادى ذلت مسلمین چگونه توجیهى دارند؟
مگر خدااز عالمان و پیمان نگرفته است که بر شکمبارگى ظالم و گرسنگى و حرمان مظلوم سکوت و سازش نکنند؟!... 12 .
سیدالشهداء( ع ) در نامه خویش به علماى عصر خود اعلام خطر مى کند و ابراز
ترس از سرنوشت دردناک آنان و عذاب خدا بخاطر آنکه عهدهاى خدا را شکسته مى بینند ولى فریاد نمى زنند زیر پا ماندن میثاق رسول الله را مى نگرند.
و رها شدن محرومان زمین گیر و نابینا را در شهرها مى بینند
ولى کارى نمى کنند و با سازش و تسلیم در پى ایمنى و سلامت خویشند... 13 .
امام سجاد علیه السلام نیز در نامه اى به[ محمدبن مسلم زهرى] که به دربارامویان گرویده بود ضمن بیان تعهداتى که بر دوش[ عالم ربانى] است و محمدبن مسلم همه آنها را فراموش کرده بود وقتى یادآورى مى کند که خداوند از عالمان پیمان[ بیان] و عدم کتمان گرفته است مى فرماید:
[واعلم ان ادنى ما کتمت واخف ما حتملت ان آنست وحشه الظالم وسهلت له طریق الغى]... 14 . - بدان ! کمترین و کوچکترین نتیجه کار تو آنست که باعث انس و آرامش وحشت ستمگر شده اى و جاده صاف کن گمراهى گشته اى !
نصیحت امام حسین[ ع] به علماء سوئى که به تکلیف خود در عصرامویان عمل نمى کردند و در مقابل مظالم ساکت بودند چنین بود:
[...انتقاد و عیب گرى خداونداز علماء یهود و نصارى براى آن بود که آنان ستمگران را مى دیدند که به منکر و فساد پرداخته اند ولى نهى نمى کردند. یکى بخاطر تراز آنان . در حالیکه خداوند فرموده است :از مردم نترسید از من بترسید]. 15 .
تکیه امام روى دو عنصر[ رغبت] و [رهبت] است یعنى[ طمع] و [ترس] که عامل اساسى کتمان حقائق و فضائل و ریشه بسیارى از مفسده ها واسارت هاست .
یعنى علاقه بر[ داشتن]
و ترس[ از دست دادن] فتامل !
توبه کتمان کتمان گناه است و حقپوش گناهکار.
و توبه از گناه لازم !
مرحوم طبرسى در[ مجمع البیان] کتمان را بزرگترین گناهان کبیره مى شمارد و مى گوید: هر کس از علوم دینى چیزى را کتمان کند در عمل و کیفر همچون علماى یهود و نصارى است که با علم و یقین و حقانیت رسالت پیامبر را کتمان کردند. 16 .
ولى ازاین گناه چگونه باید تو به کرد؟
توبه گناه(کتمان) چیزى جز بیان و تبیین نیست .
جبران خطاى حقپوشى و سکوت خائنانه افشاگرى است .
درآیه کتمان لعنت خدا و فرشتگان را براهل کتمان بیان مى کند ولى آنان را که[ توبه] و[ اصلاح] و[ تبیین] مى کنند استثنا مى نماید.
به فرموده علامه طباطبائى :
اینکه دراستثناء فرموده است:[ تابوا و بینوا] آشکارکردن توبه یعنى توبه و تبیین . باین معنى است که : آنچه را کتمان کرده بودند بگویند. و حتى کتمانشان را هم بگویند که ماکتمان کرده بودیم (دقت کنید) والا توبه نخواهد بود. زیرااین نکته را که[ کتمان کرده بودند] هنوز بیان نکرده اند و کتمان نموده اند. 17
در توبه کتمان چیزى جز بیان حقائق پذیرفته نیست . و جز[ افشاء] علاجى براى سلطه هاى جائر این آفت هاى مجسم - نمى توان یافت .
حجاج کسى را نزد حسن (بصرى ) فرستاد و گفت :اینها چیست که از تو به من گزارش رسیده است ؟
گفت : همه آنچه را که به تو رسیده نگفته ام . و همه آنچه را که گفته ام به تو نرسیده است .
حجاج پرسید:
آیا تو نگفته اى که : نفاق سرکوب شده بود امااینک دستارى بر سر و تیغى بر کف گرفته است ؟
گفت : آرى .
پرسید: بااینکه مى دانى ماازاینکه سخنان خوشمان نمى آید چه چیز تو را به
گفتن این سخن واداشته است ؟
گفت : خداوند از کسانى که به آنان[ کتاب] داده شده پیمان گرفته است که آن را بر مردم بیان کنند و کتمان ننمایند. 18 .
جا دارد که درباره[ بیان] بعنوان توبه[ کتمان] بیش ازاین سخن گفته شود. ولى مجال نیست . کاوش آن به عهده خود شما.
سخن درباره[ کتمان] به درازا کشید.
بخصوص درباره کتمان فضیلت .
هنوز هم مباحثى دراین زمینه باقى است .
اما...این موضوع را در همینجا بپایان مى بریم .
تا در فصلى دیگر به آفتى دیگراز[ آفات علم] بپردازیم .