نوع مقاله : مقاله پژوهشی
او[ خضر راه] بودو[ دلیل قافله] در ظلمت افسونگر تردیدها انکارها والحادها در مطلع کاروانیان بود و طلیعه دشمن را مى پائید و با خبرمان مى نمود.از رگه هاى نفوذ!از جاى پاى ها از مکاتب مصنوع !از خود باختگان مقهور!ازالتقاط مرئى و نامرئى ! و در یک کلام عیاران طرار مکتب و جان ! براستى اواز[ روضه رضوان] بود و در مادیت عفن آن روزگاران[ مطهر]! در یاد وى سرودن و نگاشتن زبانى به پهناى فک مى طلبد تا گوشه از[ بود] و[ نمود]او را بسراید و بنگارد.اما گفته اند که آب دریا ناکشیدنى است ولى چشیدنى !ازاینرو فرض است که به میزان توان سخن گفت و نوشت واو را در خاطره ها جاودانه داشت و به نسیان راه واهداف وى رضا نداد. بویژه آنکه در میان باران معارفى که ازاو بر کویژستان خشک افکار مى بارید و همگان از آن سود مى جستند ما فرزندان[ حوزه ها] بهره اى صد چندان برده و مى بریم . که ما وى راازامروز و دیروز نشناخته ایم . بااواز سالهاى پر تنش سیاه تهاجم فرهنگى واجتماعى علیه مظاهر دینى و بنیادهاى مکتبى آشنائیم .او بود که به ما یاد داد که بایستى دین را به صحنه[ زمان] و[ جامعه] در آوردو در مقابله با[ حوادث سوء واقعه] از آن سود جست . از پیشتازان احیاء تفکر دینى بود واین حرکت در قلمرو[ فکر] و [عمل] توصیه مى کرد و خود با برخوردارى از بینش اسلامى و تیزبینى و درایت خاص به پى ریزى طرح آن پرداخت .او قلمروى وسیع براى حرکت دینى مى شناخت . دین را در عرش به حبس نیفکند بود بلکه آن را در رگ رگ حیات اجتماعى مى طلبید و بااین تلقى بود که تفکر دینى را به نقد پاسخگوئى و رهنمائى مشکلات معاصر در آورد. شهید مطهرى توانست که به ثنویت[ روشنفکرى] و[ دیندارى] خاتمه دهد و جمع آندو را میسر سازد. اواین راه را در مقابل مان گشود که مى توان باور دینى وایمان درونى را با تیزبینى اجتماعى قرین ساخت .
ویژگى فوق . در یک حوزه خاص ازابعاد تلاش وى خلاصه نمى شود. تمامى آثاراو گواه صدق این واقعیت اند که باید[ تحقیق دینى] در خدمت حل [معضلات فرهنگى واجتماعى] قرار گیرد و حتى در آکادمیک ترین مسائل - چون مسائل فلسفى این تعهد خود را نشان دهد
آنچه دراین مختصر مشاهده مى کنید گذرى کوتاه براین خصیصه استاد است . بااین امید که در مجموعه مسائل تحقیقى اجرائى این تلفیق مبارک رخ بنمایاند و جهت گیرى تلاش و تحقیق درانبان ذهن مصروف نگردد بلکه گرهى را بگشاید و دردى را مداوا کند.
جهاد فکرى
حساسیت استاد در مواجهه باافکار نا صحیح زبانزد عام و خاص است . این امر بویژه در مقابله با تحریفات بدعتها والتقاطها چشمگیرتر مشاهده مى شود.ایشان بدرستى به این حقیقت پى برده بودند که روحانیت در جایگاه دیدبانى هویت اسلام قرار دارد. ازاینرو سعى بر آن داشتند که باانحرافات در مبدا آن مقابله کنند و جریانات را در سرچمشه ها بیابندواین ویژگى موجب مى شد که اولا خطرات جدید را در لحظات اول احساس کند وابعاد دهشتناک آن را در همان روزها درک نماید. وثانیا به رابطه على و معلولى این امور توجه کند و سیر و تحولات آن را دریابد و آن را با تمام سابقه و لاحقه اى که دارد یا مى تواند داشته باشد مشاهده نماید و در نتیجه برخوردى اصولى واساسى با یک مساله از خود نشان دهد.
در توضیح جهت گیرى فوق به بیان مواردى از افکار و کردارایشان مى پردازیم تااین موضع اساسى در زندگى علمى و عملى استاد بزرگوار نمود روشن ترى بیابد.
1- حساسیت دینى : شنیده ایم که کسانى آرزوى آن را دارند که دو بار به دنیا بیایند یکبار براى تجربه اندوختن و بار دیگر براى بکار بردن .اما گویااستاد شهید در یکبار کار چندین نوبت متوالى را انجام داده بود. با حوادث روزگار برخورد مجریان را داشت .از سرچشمه ها مصب ها را مى یافت و موضوع مى گرفت . نمونه نیک آن را درمقابله تندوى با[ التقاط مادى گرایانه] مى توان یافت .او تحریف دین رااز نوشتار و گفتار پاره اى از نویسندگان و گروههاى سیاسى آن روزگار دریافته بود واین او را بر آشفته ساخت . در سالیان آخر حیات بارها و بارهاازاین آفت سخن راند و در مقدمه[ علل گرایش به مادیگرى] صریحتر و رک تراز همیشه بیان کرد که چه حرکتى شوم آغاز شده است . وى هشدار داد:
مطالعه نوشته هاى به اصطلاح تفسیرى که در یکى دو سال اخیر منتشر شده و مى شود تردیدى باقى نمى گذراد که توطئه عظیمى در کاراست . در این چنین توطئه اى از طرف ضد مذهبها براى کوبیدن مذهب در کاراست تردید ندارم 1 .شهید مطهرى به انتشاراین مقدمه اکتفا ننمود بلکه از یاران و شاگردان خود مى طلبید که آثار تدوین و نشر کتاب را در طبقات گوناگون بیابند. یکى از آنان مى گوید:
باانتشاراین کتاب موجى به راه افتاد. مرحوم مطهرى نیز مرتبا از ما مى خواست که آخرین تحولات و تاثیرات راجع به این نوشته را در اقشار مختلف و در درطرفداران این گروه به ایشان اطلاع دهیم 2 .
این توجه به مساله نشانه اهمیتى بود که دراین مقابله مى یافت عظمتى که خود را براى شهادت در آن راه آماده ساخته بود.[ شهید محلاتى] نقل مى نمود که یک روز در منزل خودشان در جمع دوستان فرمود:
من بااینها مقابله مى کنم ممکن است مرا بکشند اما من حرف خودم را مى زنم چون مى دانم که اینها براى دین خطرناکند 3 .
براى پاره اى از مبارزان مذهبى و شاید برخى از یاران استاد جهت واهمیت این حرکت چندان روشن نبود.اگر دراصل برخورد موافقتى داشتنداما شاید مقابله تند شهید را چندان رضا نمى دادند. سیاسى زدگى مفرط موجب شده بود که تمامى امور در محور[ مبارزه با رژیم] چرخ زند. گویا مبارزان با دستگاه حاکمه از هرگونه انتقاد مصونند! و در نتیجه این اشتباه [تحریف درایدئولوژى] آرام آرام رخ مى نمود. واین[ شهید مطهرى] بود که استوار به موضعگیرى پرداخت . والتقاط راست و چپ را مورد نقد و بررسى قرار داد و خطرات آن را واگویه ساخت .او همانگونه که از تفکر خلط مبانى مارکسیسم با ظواهراسلامى در رنج بود و بر مى آشفت از غربزدگانى که مى کوشیدنداسلام را عروس مقبول غربیان در آورند نیز بیزار بود. آنانکه چشم به از ما بهتران داشتند تا[ فرهنگ] و[ قانون] رااز دیار آنان بیاورند.اقتصاد آزاد غرب را[ کلید مشکلات اقتصادى] مى انگاشتند و وابستگى به آن و یاالگوسازى مشابه را توجیه مى نمودند و ...
استاد بلوک هاى[ غرب] و[ شق] واقعى را مى دید و مى یافت . معایب دو سراى راازاهل خانه بهتر مى شناخت و فریفتگان زیب و زرایوان آندو را برحذر مى داشت و بى بنیگى نظامهاى موجود در غرب و شرق را بر ملا مى ساخت لا با[ طفیلى گرى فرهنگى] مبارزه مى کرد واتکاى به ذخائر بیکران فرهنگ اسلامى را چاره راه مى دانست .
ازاینرو حتى درابتداى پیروزى انقلاب براین اصل تاکید داشت و مى فرمود:
مااگر مکتب مستقل خودمان راارائه نکنیم حتى بااینکه رژیم را ساقط کردیم حتى بااین فرض که استقلال سیاسى واستقلال اقتصادى را بدست آوریم اگر به استقلال فرهنگى دست نیابیم شکست خواهیم خورد و نخواهیم توانست انقلاب را به ثمر برسانیم 4 .
2-برخورد بنیادى : ذهن تحلیلى استاد او را قادر ساخته بود که از ظواهر به بواطن امور پى ببرد و در مسائل مختلف این توان قابل رااز خود نشان مى داد در طرح مسائل فلسفى اجتماعى شبهات اعتقادى و ... سعى بر آن داشت که به ریشه غ تاریخى واجتماعى یک تفکر پى ببرد و آن را در قالب مجرد موجود مشاهده ننماید و با چنین ویژگى قدرت آن را یافت که به مقابله با حوادث فکرى زمان خود برآید. آنگاه که سخن از[ تغییر الفباى فارسى] و مبارزه با[ زبان عربى] به میان آمد و ولوله اى در بین روشنفکر نمایان غربزده بپاشد و آن را مائده آسمانى تلقى کردند که مرهم تمامى دردها و عقب افتادگیها و ...است . شهید مطهرى وافراد نادرى چون او بودند که در مقابل این حرکت ایستادند و به اندازه وصع به افشاگرى این حرکت سوء پرداختند.استاد در یکى از سخنان خود خطراین جریان ناسالم را چنین بیان مى کند :
زبان عربى زبان یک قوم نیست . زبان اسلام است . زبان عربى زبان عرب نیست زبان قرآن است اگر قرآن نبود اصلااین زبان در دنیا وجود نداشت ...این مبارزه علنى را که با زبان عربى مى بیند باید بشوید باید بفهمید باید شعور داشته باشید عقل داشته باشید والله این مبارزه بااسلام است با حروف الفبا که کسى مبارزه ندارد... 5 .
این بیان تند و بیدار باش شدید را بنگرید.این برخاسته از تلقى به حقى است که وى ازاین القاء نادرست داشت .او دریافته بود که این یک [بحث آکادمیک ادبى] نیست بلکه ریشه و شاخه در بسیارى از مسائل دارد.این مقدمه تغییر هویت اسلامى است .
یا آنگاه که [باستان گرائى] اوج مى یافت و بازگشت به دوران شاهان شهد شیرین و نفل گفتار مجامع و محافل ادیبان و مورخان گشت . شهید بزرگوار دست از هر کارى شست و به مبارزه با آن برخاست . براى نمونه کسانى که در مقدمه کتابشان اقرار کردند:
در آن روزگار گذشته نمى دانم از خامى یا تعصب نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درستى اعتراف کنم . در آن روزگار چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هر چه پاک و حق و مینوى بوداز آن ایران مى دانستم و هر چه رااز آن ایران ایران باستان را مى گویم - نبود زشت و پست و نادرست مى شمردم 6 .
آرى اینان و چون آنان از آن تعصب نابجا درس نگرفتند و گویا همچنان بر طبل خامى مى کوبیدند و سخن از[ دو قرن سکوت] به میان مى آوردند و برابهت گذشته اشک مى ریختند و مى نگاشتند:
[ درین خموشى و تاریکى وحشى و خون آلودى که درین روزگاران نزدى دو قرن بر تاریخ ایران سایه افکنده است بیهوده است که محقق در پى یافتن برگه هائى از شعر فارسى بر آید] 7 .
این محققان تاریخ نگار!این وسواسیان عالم ادب که براى اصوات هم هویتى قائل بودند و در بدر دنبال این نسخه و آن نسخه مى گشتند که فلان کلمه را به فتح باید تلفظ کرد یا به ضم ؟ بنگرید که در مساله کتابسوزى مسلمانان چگونه اصل تحقیق را به کنارى مى نهند و گویا تعهدى دارند که اى نننگ را در[ تاریخ اسلام] به ثبت رسانند
بدینگونه شک نیست که در هجوم[ تازیان] بسیارى ازاین کتابها و کتابخانه هاى ایرانى دستخوش آسیب فنا گشته است .این دعوى رااز تاریخها مى توان حجت آورد و قرائن بسیار نیزاز خارج آن را تایید مى کند. بااینهمه بعضى ازاهل تحقیق دراین باب تردید دارند.این تردید چه لازم است ؟ براى عرب که جز کلام خدا هیچ سخنى را قدر نمى دانست کتابهائى که از آن مجوس بود والبته نزد وى دست کم مایه ضلال بود چه فایده است که به حفظ آنها عنایت کند؟ 8 .
مشاهده کنید که نویسنده محترم بر مى آشوبد که اصولا تردید چه لازم است ؟ آیا مته به خشخاش گذاشتن ها فقط براى سلسله نسب خشایارشا! و یاانتساب فلان رباعى به بهمان شاعراست و بس !اما آنجا که سخن از یک واقعه تاریخى است که شرافت یک مکتب و یک ملت را با سوال مواجه مى کند سرسرى گرفتن و بى توجهى اصل مى شود؟
و یا در قسمت صدر سخن مدعى را با قرائن انبوه همراه مى داند - بدون آنکه ذکرى از آن ادله به میان آورد اما خودایشان در قسمت دیگر به این نکته اعتراف فرموده اند:
درست است که این خبر در کتابهاى قرنهاى اول اسلامى نیامده است و به همین جهت بعضى از محققان در صحت آن دچار تردید گشته اند اما مشکل مى توان تصور کرد که اعراب با کتابهاى مجوس رفتارى بهترازاین کارده باشند 9 .
این جمله را مفسر و یا مخصص کلام پیشین تلقى کنید! که آن منابع تاریخى نه منابع دست اول است بلکه منابع بسیار متاخراز زمان حدوث واقعه ادعائى ! وایشان که خوداهل تحقیقند واز شیوه تاریخ نگارى بااطلاع آیا در چه سطحى به اینگونه منابع مى توان اعتماد کرد؟ آنهم واقعه اى به چنین اهمیت و با تاثیرات ژرفى که صحت آن مى تواند بر جاى نهد؟! و آیا با یک تعبیر عوامانه : مشکل است ... مى توان قضیه اى فرضى را به عنوان یک حقیقت تاریخى به خواننده ارائه داد؟! هدف ازاین تفصیل مطول آ نبود که دریابیم شرایط آن روزگاران چه بود و قلم زنان آن عصر در چه سخرنائى مى دمیدند. واین براى بیداران و آگاهان مایه توجه بود. آنان دریافتند که دراین حوادث رد پاهاى دیگرى است و باید سرچشمه رااز جاى دیگر یافت . به نوشته نغز مرحوم آل احمد :
این نهضت نمائى که هدف اصلى شان همگى این بود که بگویند حمله اعراب (یعنى ظهوراسلام درایران ) نکبت بار بود و ماهر چه داریم از پیش ازاسلام داریم ... مى خواستند براى ایجاداختلال در شعور تاریخى یک ملت تاریخ بلافصل آن دوره (یعنى دوره قاجار) را ندیده اختلال در شعور تاریخى یک ملت تاریخ بلافصل آن دوره (یعنى دوره قاجار) را ندیده بگیرند و شب کودتا را یکسره بچسبانند به دمب کورش واردشیر. انگار نه انگار که دراین میان هزار و سیصد سال فاصله است. 10
شهید بزرگوار این تلقى را با جان و دل دریافته بود و ریشه هاى اجتماعى - سیاسى آن را درک مى نمود. در نگاشتن اثر جاودانى:[ خدمات متقابل اسلام وایران] به مبارزه اى اصولى با تعصبات نابخردانه باستانسوئى پرداخت و آن را مورد تهاجم قرار داد.استقبال مردم از این نوشتار در آن دوران نشانه بود براینکه کتاب مذکور به پاسخگویى مسائل روز فکرى اجتماعى برآمده است . و دراین رهگذر مبارزه اى غیر مستقیم باالقائات رژیم بود که در تنور هخامنشیان و ساسانیان مى دمیدند تا شاید نان و فطیرى براى ارتزاق خویشتن بیابند!.
برخورداصولى استاد بااندیشه هاى رائج زمان خود دراین مقولات منحصر نبود.او آنگاه که احساس کرد که [مشکلات زمان] حربه اى در کف مخالفان اسلام گشته است
تا - به گفته خودایشان ازاین پایگاه علیه دین اسلام جار و جنجال تبلیغاتى راه بیندازند ساکت نامند و به نگارش[ مساله حجاب] و[ نظام حقوق زن در اسلام] پرداخت . و در ضمن آن مسائلى را طرح نمود که هنوز به عنوان آخرین کارها در زمینه مسائل مربوط به زنان جاى دارد. و مطالبى در خورد از سوى دیگر محققان و مولفان به رشته تحریر در نیامده است .
نمونه دیگر را در موضع استاد در مقابله با[ تحریف شخصیت ها] مى توان یافت .او مى دید کسانى به دعوى دست داشتن در عالم شعر و شاعرى و یا... به بیان افکار بلند پاره اى از بزرگان اسلام بر آمده اند و چون[ عنقارا بلنداست آشیانه] از آن بازمانده اند و به یاوه گوئیهائى پرداختند. شاعرى در مقدمه[ دیوان حافظ] - که با تحقیق ایشان به چاپ رسیده بود - چنین نگاشته بودند:
[به راستى کیست این قلندر یک لاقباى کفر گو که در تاریکترین ادوار سلطه ریاکاران زهد فروش در ناهار بازار زهد نمایان ... یک تنه وعده ستاخیر راانکار مى کند... ] 11 .
و یا[ آقاى دشتى] سناتور با طول و سوء سابقه رژیم پیشین فرموده اند:
در دیوان چهارالى پنج هزار بینى او بیش از هزار باراز باده و مستى دم زده است . نمى توان اینابیات را با همه وفور و کثرت نادیده گرفت و همه را تفسیر و تاویل کرد و به طور در بست گفت مقصود حافظ از تمام آنها با ده معرفت است نه آب انگور تخمیر شده سکرآور12 .
استاد شهید دراین بازار مکاره دریافت که سخن از جاى دیگر آب مى خورد و لذا به دفاع از چهره حافظ و دیگر عارفان پرداخت . وى در قسمتى از سخنان پرارج خود در بیان تلقى جدیدى از[ حافظ]ایراد نمود و با نام[ تماشاگه راز]انتشار یافته است این حرکت تحریف گرایانه را چنین تحلیل مى کنند :
من تعجب مى کنم از یک عده به اصطلاح حافظ شناس ! مثل اینکه دستگاهى و دستهائى هست که هر جور شده پاکانى چون حافظ وامثال حافظ را به یک شکلى مسخ کنند 13 .
3- مقابله اصولى :استاد در جهاد مقدس فکرى خود به کیفیت آن توجه جدى داشت در نوشتار و گفتار عدول از[ صراط مستقیم] را نمى پسندید و[ جدال به احسن] را فراموش نمى کرد [ برهان] و[ منطق] رااساس کار خود نهاده بود و[ سب] و[ تندخوئى] را دراین قلمرو راه نمى داد. بودند کسانیکه آنان نیز با پاره اى ازانحرافات و خطرات آن آشنائى یافته بودند و دمى بر مى آوردند اما بواسطه قلت بنیه علمى و ناتوانیهاى روحى [ فحاشى] را تنها راه یافته بودند و یا[ تیغ ارتداد] را بى مهاب بر سراین و آن فرود مى آوردند.امااستاد شهید به مراتب و کیفیت[ تبلیغ] و[ انذار] آشنا بود. حتى آنگاه که به مقابله با[ فرقانیان] برآمد درابتداء ملایمت در برخورد رااساس قرار داد. گر چه خطر را بگونه اى ملموس نشان داد اما[ خطر آفرینان] را[ ملحد] و[ مرتد] ندانست بلکه آنان را مذهبیان فریب خورده تلقى کرد که به هدایت وارشاد نیازمندند. گر چه این ملاطفت استاد در آنان کارگر نیفتاد اما به همگان نشان داد که راه ارشاد راه چماق نیست بلکه باید[ فکر] را با[ فکر] پاسخ داد. واگر مغالطه اى در کاراست آن را تبیین نمود و مسحوران رااز دام سحر آن برون آورد. خلاصه آنکه[ ارضاى علمى] بنیاد[ جهاد فکرى] است . واستاد قهرمان این قلمرو بود.
ارزشهاى حاکم
استاد به بازبینى ارزشهاى رایج در صحنه جامعه پرداخت .او دریافت که زمان موجود عصر تحریف و واژگونى بسیارى ازارزشهاى اسلامى است . و در پیامداین تلقى به برداشت جدیدى ازاصطکاک و برخورد ارزشها رسید.ایشان ریشه بسیارى ازانحرافات بشرى را نه در مبارزه ضدارزشها باارزشها بلکه در رشد نامتناسب پاره اى از فضائل و ملاکات مى یافتند. در سخنرانیهاى تحت عنوان[ انسان کامل] این تئورى را مشروحا تبیین فرمودند .
در قسمتى از آن مى گویند:
شاید بیشترین انحرافات بشر به این شکل نیست که ضدارزشها در مقابل ارزشها مى ایستد آنجا که ضدارزشها در مقابل ارزشها مى ایستد زود شکست مى خورند. بیشترین انحرافات بشر به این صورت است که همان طوریکه دریا جزر و مد دارد گاهى یک ارزش از ارزشها بشرى یک حالت رشد سرطان مانندى پیدا مى کند که ارزشهاى دیگر را در خودش محو مى کند 14 .
این برداشت استاد را به نوعى[ سیستم نگرى درارزشها] رسانده بود وایشان راازانحرافات و اشتباهات پاره اى از متفکران اسلامى و یا مسلمان نما بازداشت در آن عصرو دوران پاره ائاشک و راز و نیاز را کلید منحصر جنت تلقى مى کردند و دامن تقدس را به سیاست نمى آلودند و گروهى دیگر سراپاشور سیاسى بودند و عطش خلق را در کام داشتند و خالق را به طاق نسیان سپرده بودند.استاد شهید به نقد هر دو تفکر پرداخت . تمام آثار ایشان آکنده است ازانتقاد شدید و صریح از هر دو گونه اندیشه . در گفتارى[ مقدس بازى] و[ تحجرگرائى] را چنین به نقد مى کشد و با قاطعیت با آن برخورد مى کند
این خشکه مقدسهایى که فقط پلاس مساجد هستند و هزار تایشان را یک سرباز جلو مى اندازد و صدایشان در نمى آید مسلمان نیستند... گردن را کج کردند از گوشه لب آب ریختن یقه باز بودن یقه چرک بودند خود را به ننه من غریبم زدن پا ره به زمین کشیدن عبا را به سر کشیدن اینها ضداسلام است . ناله کردن آه کشیدن ضداسلام است:[ اما بنعمه ربک فحدث] خدا بتو سلامت داده قوت داده قدرت و نیرو داده تو که مى توانى کمرت را راست بگیرى چرا بیخود کج مى کنى ؟ چرا بیخود آه مى کشى ؟ آخر آه کشیدن یعنى یک دردى دارم خدا بتو که دردى نداده چرا آه مى کشى ؟اى نکفران نعمت خداست .... 15 .
در نقطه مقابل از[ روشنفکر نمائى] در برخورد باارزشهاى اسلامى انتقاد مى کنند و مى گویند:
[... یک طبقه دیگرى پیدا شده از تندروها که واقعا به مسائل اجتماعى اسلام اهمیت مى دهند و حساسیت هم نشان مى دهند... ولى از همینها را من گاهى دیده ام که مثلا مستطیع شده است اما به حج نمى رود... به نمازش اهمیت نمى دهد به اینکه در مسائل باید تقلید کرد اهمیت نمى دهد]... 16
نسل جوان:
در آن زمانه پر غوغا نسل نوخاسته غریقى را مى ماند که بر تخته پاره اى سواراست و دراقیانوس بیکران سرگردان پاره اى براین اضطرابها و تحیریها با دیده بدبینانه مى نگرستند آن رااز علائم ظهور! تلقى مى کردند و دست از کار شستند و به انتظار نشستند! به گمان اینان هدایت این نسل مرتد! نام یفسر بود.امااستاد تلقى دیگرى ازاین نسل داشت .ابهامهاى فکرى و بهات دینى آنان را[ کفر] و[ ارتداد] تلقى نمى کرد. در مقدمه [ عدل الهى] این بینش باز خود را چنین بیان نمود:
عصر مااز نظر دینى و مذهبى خصوصا براى طبقه جوان عصراضطراب و دو دلى و بران است . مقتضیات عصر و زمان یک سلسله سوالها و تزلزلها و تردیدها به وجود آورده است . سوالات کهنه و فراموش شده را نیزاز نو مطرح ساخته است . یاازاین شک و تردیدها و پرس و جوها که گاهى به حدافراط مى رسد باید متاسف و ناراحت بود و یا خوشوقت و مسرور؟ به عقیده من هیچگونه ناراحتى ندارد. شک مقدمه یقین و پرسش مقدمه وصول است... 17 .
براساس این تفکر مشکله اساسى را نوع بر خورد بااین قشر مى دانست و نه خود این طبقه !او به مبلغان و روحانیان توصیه مى کرد که زبان مکالمه با این نسل را بیابند:
اگر مشکلى در راهنمائى این نسل باشد بیشتر در فهمیدن زبان و منطق و روبرو شدن بااو با منطق و زبان خودش است و دراینوقت است که هر کسى احساس مى کنداین نسل بر خلاف آنچه ابتداا به نظر مى رسد لجوج نیست و آمادگى زیادى بر دریافت حقائق دینى دارد 18 .
و یا در سخنرانى که تحت عنوان:[ رهبرى نسل جوان] ایران فرموده بودند این نکته را گونه اى تند و قاطع تر بیان نمودند:
نسل جوان در نظر ما صرفا یعنى یک نسل هوا پرست و شهوت پرست و خیال مى کنیم بااینکه به آنها دهان کجى بکنیم و چهار تا متلک در روى منبر بر آنها بگوئیم و فحش بدهیم به خیال خودمان آنها را هورا بکنیم و مستمعین ما بخندند کار درست مى شود. و همینکه داد بکشیم : آى پسر مدرسه ها همچنین و دختر مدرسه ها و همچنان قضیه حل مى شود کارها لالائى است . براى آن است که شما در خواب بمانید و در فکر چاره نیفتید... 19 .
این برداشت بود که استاد را به نیازهائاین نسل توجه دارد و در مجموعه آثار وافکارایشان هدایت[ نسل جوان] وجهه اصلى همت آن بزرگوار بود.
مسائل مسلمین
شهید مظهرى به[ تجدید حیات دینى] با علاقه خاص مى نگریست به گذشته امواج این حرکت توجه مى نمود و موجهاى ضعیف و قوى مقارن را نیزاز دیده دور نمى داشت . و دراین راه به شدت به[ تاریخ مسلمانان] و علل ضعف وانحطاط تمدن اسلامى علاقه مندى نشان مى داد.او بدرستى دریافته بود که براى تجدید حیات نوین جز توجه به گذشته و بازیابى نقاط ضعف و حل آن نمى توان این کالبد کم جان را متحرک و پویا ساخت و آن را در شرایط معاصر به پیکار قدرتهاى جهانى واهرمهاى گوناگون آنها فرستاد.
وایشان در یکى از نوشته هاى خود تاریخچه این نوع بررسى را بیان داشته اند:
اینجانب درست به یاد ندارد که از چه وقت با مساله انحطاط مسلمین آشنا شده است ؟ واز چه زمانى شخصا به بحث و تحقیق دراین زمینه علاقه مند گردیده است و درباره آن فکر کرده است . ولى مى تواند به طور یقین ادعا کند که متجاوزاز بیست سال است که این مساله نظراو را جلب کرد و کم و بیش دراطراف آن فکر مى کرد. و یا نوشته هاى دیگران را دراین زمینه مى خوانده است 20 .
استاد در پى این تفکر به اوضاع کنونى جامعه اسلامى با درایت و تیزبینى مى نگریست .
دردآلوداز[ وحدت اسلامى] سخن مى راند واز سنگ اندازان این راه مى نالید در کتابچه[ ولاء ها ولایتها] این حقیقت را چنین مى نویسند:
دشمنان اسلام در هر زمان سعى دارند ولاء منفى را تبدیل به اثباتى و ولاءاثباتى را تبدیل به منفى نمایند و متاسفانه در بین مسلمانان عناصرى به وجود آورده اند که کارى جزاین ندارند که ولاء نفیى اسلامى را تبدیل به اثباتى و ولاءاثباتى را تبدیل و نفیى نمایند واین بزرگترین ضربتى است که این نابکاران بر پیغمبراکرم[ ص] وارد مى کنند.امروزاگر بر مصیبتى اسلام باید گریست واگر بر فاجعه اى از فاجعه هاى اسلام بایست خون بارید این مصیبت واین فاجعه است. 21
نمونه دیگراز این توجه به رخدادهاى جهان اسلام را در حساسیت استاد نسبت به [مساله فلسطین اسلامى] مى توان یافت . فریادهاى آن شهید دراین رابطه هنوز مو را بربدن راست مى کند وانسان رااز خود بیخود مى نماید:
والله و بالله قسم مى خورم که پیغمبراکرم[ ص] در قبر مقدسش امروزاز یهود مى لرزد.این یک مساله دو دو تا چهار تاست .اگر کسى نگوید گناه کرده است . من اگر نگویم والله مرتکب گناه شده ام و هر خطیب و واعظى اگر نگوید مرتکب گناه شده است 22 .
و یا در قسمتى دیگر جبهه گیرى امروزین جهان اسلام را مشخص فرموده اند:
شعارامروز تو باید فلسطین باشد. شمرامروز موشه دایان است . شمر هزار و سیصد سال پیش مرد. شمرامروز را بشناس .امروز باید در و دیواراین شهر با شعار فلسطین تکان بخورد 23 .
این نمونه و نمونه هاى مشابه نشاندهنده آن است که او همانگونه که یورش افکار وارداتى را به حریم[ جامعه اسلامى] روا نمى شمرد از حضور بیگانگان در سرزمین اسلامى نیز بر مى آشفت .او[ زمین] و[ جان] مسلمان را[ حرم امن الهى] تلقى مى نمود و تهاجم دشمن را در هر دو قلمرو رضا نمى داد و به اندازه توان به مقابله موضعگیرى بر مى خاست .
عدالت اجتماعى
استاد بى عدالتى و تبعیض رااز عوامل سقوط تمدنهاى جهانى مى دانست واین نکته رااز قرآن و شریعت استفاده مى نمود 24 . واسلام را به عنوان بنیان ساز تمدن عالى جهانى با عدالت اجتماعى وانسانى سخن مى راند. در رساله[ وحى و نبوت] عدالت اجتماعى را هدف مقدمى ارزشمند انبیاء معرفى نمود 25 .از دیدگاه وى توحید علمى از گذرگاه[ توحید اجتماعى] مى گذرد و بیهوده است تصور آن شود که جامعه به اندیشه توحیدى راه یابد بدون آنکه ازاین مدخل عبور کند و طعم شیرین و با حلاوت عدالت را در کام خوداحساس نماید.
براین اساس موفقیت انقلاب اسلامى ایران را در گرو پیگیرى این امر مى دانست واصرار مى نمود که مجریان از[ عدالت اجتماعى] غفلت نور زند و آن را بفراموشى نپرند حساسیت[ امامان و پیشوایان] را دراین زمینه تبیین مى نمود واین نهضت را به ادامه آن را فرا مى خواند:
این حساسیتهائى است که ائمه و پیشوایان ما - که اسلام مجسم و معلمان راستین اسلام اصیل بوده اند - در زمینه عدالت اجتماعى از خود نشان داده اند انقلاب اسلامى ما نیزاگر بخواهد با موفقیت به راه خودادامه دهد راهى به جزاعمال چنى شیوه ها و بسط روشهاى عدالت جویانه و عدالت خواهانه در پیش ندارد 26 .
خودایشان در پى ریزى طرح عدالت اجتماعى دراسلام و طرق اجراى آن تلاشهاى علمى در خورانجام دادند.از آنجمله به این نکته اساسى توجه نمودند که در مقام تزاحم بین حقوق جامعه و فرد وظیفه چیست . و کدامیک از مرتبت والاتر بهره مندند. به عنوان نمونه در ویژگیهاى ایدئولوژى اسلامى در رساله[ وحى و نبوت] استنباط ذیل راارائه فرمودند:
آنجا که میان حق جامعه و حق فرد تعارض و تزاحم افتد حق جامعه بر حقق فرد مقدم است و حق عام بر حق خاص تقدم مى یابد. حاکم شرعى در این موارد تصمیم مى گیرد 27 .
هم چنین در تبیین رابطه[ قاعده لاضرر] با سایر قوانین اسلامى این نکته را بیان داشتند:
قاعده لاضرر یک قاعده کلى است دراسلام که حق وتو در مورد هر قانونى دارد که منتهى به ضرر گردد 28 .
و بااین بینش و تلقى روشن با[ استثمار] و[ بهره کشى انسان از انسان] مخالفت مى نمایند و آن را غیر مشروع مى شمردند:
براى نامشروع بودن یک کار کافى است که ثابت شود ماهیت استثمارى دارد 29 .
البته استاد دراین راه بحثهاى کارشناسى اجتماعى اقتصادى رااز دیده دور نمى داشت . در عین اصالت دادن به[ عدالت اجتماعى اسلام] به طرق اجراى آن مى اندیشید. مجموعه مباحثى که در[ ربا بانک بیمه] از ایشان به یادگار مانده نشانه ازاین توجه است .ایشان در ضمن سخنان خود در آن مجمع - که از کارشناسان و متخصصان مسائل بانکى واسلامى گرد آمده بودند - به این نکته تصریح فرمودند که از سخنان جمع سود جسته اند 30 . واین دید و برخورداز آن بزرگوار درسى است براى حوزه ها که بر مسائل اجتماعى اقتصادى دراین سطح بنگرند تا مجمع هاى علمى کارشناسى در درون حوزه ها رشد یابد و با تبادل اطلاعات با متخصصان جدید طرق اجراى اسلام و قوانین عدالت جویانه آن را در عصر معاصر ارائه نمایند.
حوزه ها و متقضیات زمان
استاد براین تاکید داشتند که بایستى[ اجتهاد] را جدى گرفت و نباید به سطحى نگرى نام[ اجتهاد] نهاد. بلکه مبانى و طریق آن دریافت و رنج و کوشائى علمى و توفیق الهى را دراین راه قرین مى دانست . و خلاصه به نوشته خودایشان :
اجتهاد بر مفهوم واقعى کلمه یعنى تخصص و کارشناسى فنى در مسائل اسلامى چیزى نیست که هراز مکتب گریخته اى به بهانه اینکه چند صباحى در یکى از حوزه هاى علمیه بسر برده است بتواندادعا کند. قطعا براى تخصص در مسائل اسلامى و صلاحیت اظهار نظر یک عمراگر کم نباشد زیاد نیست . آنهم به شرط اینکه شخص از ذوق واستعداد نیرومندى برخوردار و توفیقات الهى شامل حال بوده باشد. 31
این برداشت برخاسته از وسعتى بود که دراین واژه مى یافت .ایشان دائره مسئولیت حوزه ها و متخصصان علوم اسلامى را بسیار ژرفتراز آن مى انگاشت که اینک در بین ما مرسوم است . در نوشته[ ختم نبوت] به پاره اى از روس این مسئولیتها اشاراتى دارند که قابل توجه و تکان دهنده است :
نگهدارى متون اصلى از دستبرد حوادث استنباط فروع ازاصول و تطبیق کلیات بر جزئیات طرح واکتشاف مسائل جدید که هر عصرى با خود مى آورد لوگیرى از گرایشهاى یک جانبه مبارزه با جمود بر شکلها و ظاهرها و عادتها تفکیک احکام اصلى وثابت و مادراز مقررات فرعى و نتیجه تشخیص اهم و مهم و ترجیح اهم تعیین حدوداختیارات حکومت در وضع قوانین موقت و بالاخره تنظیم برنامه هاى متناسب بااحتیاجات روز ازاهم وظائف علماءامت در دوره خاتمیت است . 32
و با توجه به این مسئولیتهاست که ایشان توجه[ عالم اسلامى] را به زمان و مسائل مربوط به آن جدى و ضرورى تشخیص مى دهند و ایفاى نقش و مسئولیت راستین را رهین ان امر مى شمرند:
علماء امت اسلامى بر حسب وظیفه و مسئولیتى که دارند عالم ترین مردم به زمان خویش خواهند بود زیرا تشخیص مقتضیات واقعى زمان از مقتضیات انحرافات اخلاقى وانحطاطات روحى انسانها بدون آشنائى با روح زمان و عوامل دست اندرکار ساختمان زمان و جهت سیر آن عوامل امکان پذیر نمى باشد 33 .
این بیان بیانهاى مشابه ازایشان تاکیدى است براین نکته که [ اجتهاداسلامى] رااز[ دیگاه زمان شناسانه] نمى تواند جدا کرد.اگر چه از کتب پیشینینان غافل بودن روا نیست اما مسائل آنان را نباید تنهاامور موردابتلاى جوامع در تمامى ازمنه دانست . بیگانگى از [حوادث واقعه] جمود ذهنى مى آفریند واین تحجر راه را براى
فتنه انگیزانى باز مى کند که دین را دراین عصر زائده اجتماعى تلقى مى کنند!ازاینرو استاد به حق تاکید بر آن داشتند که یکى از عوامل[ انحطاط تمدن اسلامى] [ باستان زدگى اجتهادى] است:
جمود و رکود فکرى که در قرون اخیر بر جهان اسلام حکمفرما شد و مخصوصا بازایستادن فقه اسلامى از تحرک و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته و پرهیزاز مواجهه با زمان یکى از علل این شکست بشمار مى رود 34 .
در اثر تلقى فوق سیستم اجتهادى موجود در بین حوزه هاى شیعى را نیز به تحول تکامل نیازمند مى دانستند و برخورد جدى این مجامع را با نیازهاى نوین توصیه مى کردند:
[...در فقه شیعه پس از قرن هفتم بینشها و دیدهاى عمیقى پیدا شد و در بعضى قسمتها تحولات وسیعى رخ داده است و در عین حال نمى توان انکار کرد که دراین سیستم فقهى این تمایل به طرح مسائل به صورت هفت قرن پیش و گریزازمواجهه با مسائل مورداحتیاج روز و بى میلى برکشف طریقه هاى نوتر و عمیقتر به شکل واضحى دیده مى شود] 35 .
استاداین درک تاریخ را با پیشنهاد عملى قرین مى سازند و مى نویسند:
امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک[ نهضت قانونگذارى] است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامى ریشه بگیرد واین ریسمان استعمار فکرى غربى از دست و پاى مسلمانان باز شود 36 .
واین ندائى است که اینک پس از پیروزى انقلاب اسلامى طنین نوینى دارد و لبیک گویان کثیرى را مى طلبد.اگر در روزگارانى که استاد شهید این پیام را سر داد این سخن در حد یک[ تئورى همه جانبه اسلامى] مطرح بود.امااینک در جایگاه حاکمیت سخن از تطبیق واجراى آنست باید در داخل و خارج کشور توان پایگاه فقاهت شیعى و حوزه هاى علمى را در تدوین و تهیه[ خطوط کلى و جزئى قوانین اسلامى] بیابند [مجلس شوراى اسلامى] بخشى ازاین[ نهضت قانونگذارى] را مى تواند بر عهده بگیرد اما قاعده و ثقل آن همچنان بر دوش حوزه ها سنگینى مى کند. و شهید مطهرى جهانیان و آیندگان چنین نقشى راازاین مراکز انتظار دارند.
و دراجراى این مسئولیت عظیم ه - نهضت قانونگذارى - خداى منان و حضرت حجت[ عج] یارمان باد.
[حوزه]