نوع مقاله : مقاله پژوهشی
[یحمل هذاالدین فى کل قرن عدول ینفون عن تاویل المبطلین و تحریف الغالین وانتحال الجاهلین] !
[پیغمبراکرم] در هر قرنى[ عادل مردانى] نگهبانى دین را بر دوش گیرند و تاویل هاى اهل باطل وارونه سازى افراط گرایان و نسبت هاى بى پایه جاهلان رااز چهره دین بزدایند. (1)
شب قدراست جسم تو کزو یابند دولت ها مه بذراست روح تو کز و بشکافت ظلمت ها دستورالعمل محیى شریعت در قرن ظلمت حضرت امام خمینى در پایان سده چهاردهم هجرى قمرى و آغاز پانزدهمین قرن مهاجرى که از شرق به غرب رانده شده بود در برابر دیدگان اشکبار منتظران ستمدیده و بهت و حیرت ستمگران و زورمداران و بزدلان از غرب طلوع کرد و با تابش خود روزگار سرد پابرهنگان و گرسنگان را حرارت و گرمى بخشید و معارف گرانباراسلام را دوباره در جهان زنده کرد.
براین قرار شده که در هشتمین این سالگشت دستور نامه اخلاقى از او آورده شود با مطالعه آثاراو موعظه حسنه اى را براى آغاز گران سلوک از کتاب[ چهل حدیث] او گزیدیم . تصمیم بر آن شد که بر روال دیگر دستورالعمل ها دیباچه اپ براین گوهر سخن بنویسیم :
سخن گفتن ازابعاد علمى و عرفانى و سیاسى او و حرکتى که در حوزه هاى علمیه و جهان اسلام به وجود آورد. نه در گنجایش این نوشتار و نه در توان این نگارنده است تنها به بهانه این[ دستورالعمل] عرفانى لبى از دریاى عرفان تر مى کنیم که :
آب دریا رااگر نتوان کشیدهم به قدر تشنگى باید چشید. حقیقت عرفان عرفان مصدراست براى همه اعمال و قلب است براى تمام علوم . شرف و حیات هر علمى بر بهره اى است که ازاین حقیقت بر گرفته است . عرفان یافتن حق است و فانى شدن دراو. مگر نه این است که آفرینش جهان بر حق است . معیار جدایى سره از ناسره حق است . روح حاکم بر همه پدیده ها حق است . پس وقتى انسان حق را شناخت حق مطلبى را یافت جهان را شناخته است .ازاینرو هنگامى که فانى در حق شد واو را دید و خود را ندید بى شک روح جهان را دیده است .
اگر کسى بر عرفان طعنه اى زند بر جهل خود طعنه زده است بافته و ساخته هایى را به نام[ عرفا] باور خود ساخته و برآن مى تازد. 2
حضرت امام خمینىدر پاسخ این حمله هاى نابجا نزدیک بدین معنا فرموده است :
آنهایى که مى گویند: فلسفه ازاسلام نیست عرفان ازاسلام نیست چه در زمان معصومین - صلوات الله علیهم - نبوده است چه مى گویند!اگر منظورشان این است که حکمت و عرفان این چنین مدون نبوده است اگراین نقص است علم فقه هم در زمان امامان معصوم - صلوات الله علیهم - به صورت امروزى نبوده است . علم اصول هم نبوده است .
همچنانکه احادیث و روایاتى از پیامبر وائمه معصومین - صلوات الله علیهم - در زمینه احکام به ما رسیده است و فقهاى عالى مقام آنها را جمع آورى کرده و مدون ساخته اند واز تدوین آنها علم فقه پدید آمد بزرگانى هم آیات واحادیث اعتقادى اخلاقى ما را گرد آورده و شکل دادند و علماى پس از آنان در جهت تبیین و تفسیراین آیات و روایت رنج بردند زحمت کشیدند ریاضت ها دیدند تااین علم حکمت و علم عرفان پدید آمد.
البته منظورایشان از عرفان عرفان شیعى است که از[ کوثر علوى] و [نور ولوى] سرچشمه گرفته است و داراى ویژگى هایى مخصوص به خوداست .
به برخى ازاین ویژگى ها به گونه اى گذرااشارتى کرده و گوش دل را به[ مواعظ حسنه] حضرت امام مى سپاریم :
تعبد به ظواهر مکتب
یکى از ویژگى ها و یا مهمترین مرز عران شیعى با نحله هاى عرفانى دیگر پاى بند و تعبد عرفاى شیعه به ظواهر مکتب است . آنان راه رسیدن به قرب و وصال را تنها در عمل و گردن نهادن به تمام معنا به ظواهر مکتب مى دانند کلام حق (قرآن ) و کلمات حق (چهارده معصوم ) صراط قرب و فناى حق مى شمارند.
امام خمینى دراین باره مى فرماید:
عارف کامل است که همه مراتب را حفظ کند و حق هر صاحب حقى راادا کند و داراى هر دو چشم و هر دو مقام و هر دو نشاه باشد. ظاهر و باطن کتاب را قرائت کند. و در صورت و معنایش و تفسیر و تاویلش تدبر نماید که ظاهر بدون باطن و
صورت بدون معنا مانند پیکرى است بدون روح و دنیائى است بدون آخرت همانگونه که باطن را بجزاز رهگذر نمى تواند به دست آوردزیرا دنیا کشتزار آخرت است پس کسى که فقط ظاهر را بگیرد و در همانجا بایستد تقصیر کرده و خود را معطل نموده است و آیات و روایات بسیارى نیز بر رد آن است که دلالت دارند براین که تدبر در آیات الله و تفکر در کتاب هاى الهى و کلماتش را نیکو شمرده و بر آنکس که از تدبر و تفکر روى بگرداند و در قشر و ظاهر آیات و روایات متوقف گردد اعتراض دارند و کسى که فقط راه باطن را پیش گیرد بدون آنکه به ظاهر نگاه کند خودش از صراط مستقیم گمراه و دیگران را نیز گمراه خواهد نمود و کسى که ظاهر را براى وصول به حقائق بگیرد و نگاهش به آیینه براى دیدن جمال محبوب باشد اواست که راه مستقیم را پیموده و قرآن را همچنان که شاید تلاوت نموده واز آنان که از ذکر رب اعراض کرده اند نخواهد بود. و خدااست که به حقیقت کتابش دانا 6است و علم کتاب نزداواست
علم به احکام واحادیث اخلاقى مقدمه عرفان شیعى
عارفان شیعه سلوک را بدون شناخت احکام و آگاهى ازاحادیث و روایات اخلاقى روا ندانسته واین دو معرفت را شرط متصل و رود به میدان عرفان شمرده اند.
عارف صمدانى حضرت آیت الله آقا محمد بیدآبادى در دستورالعملى به شاگردش فرموده است :
...اول چیزى که براو (موید حق ) واجب است مراعات و تحصیل آن [تخلیه] است . و مقدم بر همه اسباب و مبادى آن[ توبه] است از آنچه سابق بر آن بوده است . و باک نداشتن از ملامت مردم . و مراقب نفس باشد. و یک چشم بر هم زدن ازاو غافل نشود. و سعى و کوشش نماید که ازاو معصیتى سر نزند. و هرگاه از روى غفلت و سهو
ازاو معصیتى سر بزنداو معصیتى سر بزند همان ساعت تدارک آن نماید به تو به وانابه اما بشرط آنکه اولا:
شریعت مصطفوى و طریقت مرتضوى را تحصیل کرده باشد یعنى به این طریق که عالم بشود به آنچه امر و نهى از شارع شده باشد و آن دو چیز است :
اول : علم به آنچه تعلق به افعال و جوارح دارد.
دوم : آنچه تعلق به دل داردازاوصاف جمیله واخلاق رذیله
علم اول به دو طوراست یا به تقلیداست یا به اجتهاد. واین را اهل تحقیق [ علم شریعت] مى نامند و علم دوم را علم به[ طریقت] گویند]
عرفان عمل و مسئولیت زندگى و سیاست در تشیع رهبانیت محکوم و رهبانیت پیروان[ ع] وامت محمد[ ص] جهاد در راه خدااست :[ انما رهبانیه امتى الجهاد فى سبیل الله] 8 .
دراین مکتب بدون تلاش و حرکت مقامى به انسان ندهند. بستر [لقاء] عمل است . سالک با کوشش پى گیر و عمل در جمع و جامعه عیوب و نواقص خود را شناخته و به تصحیح آنها مى پردازد.
عرفان شیعه مسئولیت آور و تعهدآفرین است . هنگامى که خود در راه قرار گرفتى باید دست خلق را بگیرى .
اگر در[ بدایات سلوک] هم انزوا روا شمرده شده است براى آماده سازى فرداست . براى این است که صفحه وجودش را نورانى کرده تا[ یدبیضائى] برگیرد و فطرت هاى پاک را[ منور] و درون هاى ظلمانى را نورانى گرداند. آنکه[ اندثار] را هدف گرفته و در گلیم خود پیچد و با خلق نیامیزد در چاه غرور واوهام خود زندانى شده ره به جایى نبرد. اندثار باید به[ قیام وانذار] ختم شود که :[ یاایهاالمدثر قم فانذر] 9
مولى الکونین حضرت ختمى مرتبت[ ص] براى رسانیدن خلق به حق آن قدر رنج مى برد مى شوزد و مى گدازد که: [ طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى] 10 نازل مى شود.
آنکه[ خدایاب] شد رافت و رحمت آن سوئى به خلق پیدا کرده و جوش مردم را پیش از خود آنها مى زند.
ابوالعارفین مولى الموحدین امیرالمومنین[ ع] را مى نگریم که شبانگاه در نخلستان هاى مدینه از عشق حق مدهوش شده و به محبوب مى پیوندد. و در پگاه چنان از ستمى که بر یک زن ذمى رفته است به درد مى آید که فریاد مى زند:[ فلوان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ماکان به ملوما بل کان به عندى جدیرا] 11 تنهااگرانسان ازاین غصه بمیرد کم است .
کوتاه سخن آنکه عارف این مکتب در سجده خون به کام وصال مى رسد و زمزمه شورانگیز:[ فزت برب الکعبه] بر لب دارد و با وضوى خون به نماز عشق مى ایستد و با محاسنى خونین شهد گواراى شهود محبوب را نوش مى کند. و به تمام سالکان این پیام را مى دهد:
گر مرد رهى میان خون باید رفتاز پاى فتاده سرنگون باید رفت جامعیت و همسانى با سرشت آفرینش
عارف شیعه همه جوانب زندگى را مى نگرد و هیچ کنش حرکت و نیازى از دید نافذاو پوشیده نیست .اواز علل به معلول ها مى نگرد واز سبب به سراغ اسباب مى رود.
او فانى در[ فاطر] و پردازنده آفرینش است . ذره ذره وجوداو عاشقانه قیام به حق مى کند و حرکات و سکنات او تبلور مکتب فطرت مى شود:[ فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله فطرالناس علیها ذلک الذین القیم] .
قطبیت معصوم[ ع]
قطب عارفان شیعه[ نورمحمدى] است که به یمن وجوداو آفرینش بر پا شده است :[ لولاک لما خلقت الا فلاک] : تجلى[ نور و لوى] است که جهان بدان برجاى مانده است : لوبقى الارض بغیرامام لساخت 12 .
واین انوار واسطه نزول فیوضات و باب عروج عاشقان اند[ انهم ابواب الله13]
این که حضرت امام خمینى در سلوک خویش با بهره گیرى از دعا به شرح عرفانى دعاى سحراقدام کرده و در پرتو آن نفس خود را عروج داده و با عبوراز[ آداب الصلاه] به سر آن مى پیوندد و حقیقت آن را مى یابد و در آخرین سفر ملکوتى اش به[ مصباح الهدایه والولایه] رسید خود[ چراغ هدایتى] فراه راه انسانها گشته رسالت خود را آغاز مى کند. على وار[ ع] براین رسالت پافشارى کرده تا خواب رااز چشم فرعونیان ربوده و کشوراسلامى ایرران رااز وجود شوم مهمترین ژاندارم آمریکا در منطقه پاک ساخته و حکومتى براساس اسلام بنیان مى نهد.
امروزها که هشتمین سالگشت این پیروزى بزرگ است پرتوى از نور وجودش بر جان مستضعفان جهان تابیده و فریاد حق خواهان در گوشه و کنار جهان به[ مرگ بر آمریکا] و خمینى رهبر بلند شده است . باشد که این پرجم خونین تشیع را به همین زودى به صاحب زمان و وارث زمین و ولى کونین حضرت قائم[ عج] بسپارد.
هان اى عزیز!از خواب بیدار شو از غفلت تنبه پیدا کن دامن همت بر کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است و جوانى برقراراست واخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده چاره اى کن ! و دوائى براى رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهى براى اطفاء نائره علماى اخلاق شعله شهوت و غضب پیدا نما.
بهترین علاج ها که[ علماى اخلاق واهل سلوک] از براى این مفاسداخلاقى فرموده اند این است که هر یک ازاین ملکات زشت را که در خود مى بینى در نظر بگیرى و بر خلاف آن تا چندى مردانه قیام واقدام کنى و همت بگکارى بر خلاف نفس تا مدتى و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنى واز خداى تعالى در هر حال توفیق طلب کنى که با تواعانت کند دراین مجاهده .
مسلما بعداز مدت قلیلى آن خلق زشت رفع شده و شیطان و جندش لشکریانش ازاین سنگر فرار کرده جنود رحمانى به جاى آنها برقرار مى شود.
مثلا: یکى از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است و موجب فشار قبراست وانسان را در دو دنیا معذب دارد بدخلقى بااهل خانه یا همسایگان یا هم شغل یا اهل بازار و محله است که این زائیده غضب و شهوت است .
اگرانسان مجاهد مدتى در صدد برآید که هر وقت ناملائمى پیش آمد مى کنداز براى او و آتش غضب شعله ور مى شود و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد و دعوت مى کنداو را به ناسزا گفتن و بدگوئى کردن بر خلاف نفس اقدام کرده عاقبت بد و نتیجه زشتى این خلق را یاد بیاورد در عوض ملائمت به خرج دهد و در باطن شیطان را لعن کند و به خداازاو پناه ببرد. من به شما قول مى دهم که اگر چنین رفتار کنى بعداز چند مرتبه تکرار آن به کلى[ خلق] عوض شده و[ خلق نیکو] در مملکت باطن شما منزل مى کند.
ولى اگر مطابق میل نفس رفتار کنید!اولا: در همین عالم ممکن است شما را نیست و نابود کند.
پناه مى برم به خداى تعالى از غضب که مى شود در یک آن انسان را در دو دنیا هلاک کندخداى نخواسته موجب قتل نفس بشود. ممکن است انسان در حال غضب به نوامیس الهیه ناسزا بگوید چنانکه دیده ایم مردم در حال غضب که[ رده] سخنى که سبب ارتداد مى شود گفتند و مرتد شدند.
حکماءفرموده اند:[ کشتى بى ناخدا که در موج هاى سخت دریا گرفتار شود به نجات نزدیک تراست ازانسان در حال غضب] .
یااگر خداى نخواسته اهل جدال و مراء در مباحثه علمیه هستى کمااینکه بعضى از ما طلبه ها گرفتاراین سریره زشت هستیم مدتى بر خلاف نفس اقدام کن . در مجالس رسمى که مشحون به علماء و عوام است مباحثه پیش آمد کرد دیدى طرف صحیح مى گوید معترف به اشتباه خود بشو و تصدیق آن طرف را بکن .
امیداست دراندک زمانى رفع شوداین رذیله . خدا نکند که حرف بعضى ازاهل علم و مدعى مکاشفه درست باشد مى گوید:[ براى من در یکى از مکاشفات کشف شد که تخاصم اهل نار که خداى
تعالى اطلاع مى دهد مجادله اهل علم و حدیث است] انسان اگراحتمال صحت هم بدهد باید خیلى در صدد رفع این خصلت باشد.
روى عن عده الاصحاب انهم قالوا: خرج علینا رسول الله صلى الله علیه وآله یوما و تحن نتمارى فى شیى ء من امرالدین فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ! و قال :انما هلک من کان قبلکم بهذا. ذروالل:مراء: فان المومن لایمارى ذروالمراء فان المومن لایمارى ذرواالمراء فان الممارى قدتمت خسارته . ذروامراء فان الممارى لا اشفع . ذرواالمراء فانى زعیم بثلاث ابیات فى الجنه فى ریاضها و اوسطها واعلاها لمن ترک المراء و هو صادق . ذروالمراء فان اول مانهانى عنه ربى بعد عباده الاثان المراء.
و عند صلى الله علیه و آله :[ لایستکمل عبد حقیقه الایمان حتى یدع المراء و ان کان محقا]. 13
از گروهى از یاران پیامبر روایت شده است : روزى پیامبر[ ص] بر ما در آمد در حالیکه ما مشغول جدل و مراا در مسئله اى از مسائل دینى بودیم آن حضرت به گونه اى خشمگین شد که همانندش را ندیده بودیم سپس با همان حالت خشم فرمود: پیشینیان شما به همین[ مراء] تباه شدند رها کنید مومن[ مراء] نمى کند رها کنید مراء را زیان کارى و خسران انسان ستیزه گو به نهایت رسیده است . واگذارید[ مراء را] من در روز قیامت شفاعت او نکنم . مراء را رها کنید که من براى آنانیکه این صفت پست را رها کنند و راست کردار باشند در بهشت سه خانه را در سه جاى آن - گلزار وسط و بالاى آن - ضامنم .از مراء دورى کنید که پروردگار من مرا پس از
بت پرستى ازاو خوى نکوهیده نهى کرده است .
نیزاز آن حضرت نقل شده است: [ هیچ بنده ایمانش به کمال حقیقى نرسد تا آنگاه که[ مراء] را ترک کند گر چه حق بااو باشد].
احادیث دراین باب بسیاراست . چقدر زشت است که انسان به واسطه یک مغالبه جزئى که هیچ ثمرى واثرى ندارد از شفاعت رسول اکرم[ ص] محروم بماند و مذاکره علم را که افضل عبادات و طاعات است اگر با قصد صحیح باشد - به صورت اعظم معاصى در آورد و تالى عبادت اوثانش کند.
در هر حال انسان باید یک یک اخلاق قبیحه فاسده را در نظر گرفته به واسطه خلاف نفس از مملکت روح خود بیرون کند. وقتى غاصب بیرون رفت صاحب خانه خودش مى آید محتاج به زحمت دیگرى نیست و عده خواهى نمى خواهد.
چون که مجاهده نفس دراین مقام به اتمام رسید وانسان موفق شد که جنودابلیس راازاین مملکت خارج کند و مملکتش را سکناى ملائکه الله و معبد[ عبادالله صالحین] قرارداد کار[ سلوک الى الله] آسان مى شودو راه مستقیم انسانیت روشن و واضح مى گردد وابواب برکات و جنات به روى او مفتوح مى گردد و خداى تبارک و تعال به نظر لطف و مرحمت به او نظرى مى کند و درسلک اهل ایمان منخرط مى شود وازاهل سعات واصحاب یمین مى شودو راهى از[ باب معارف الهیه] که غایت ایجاد جن وانس است براو باز مى ود و خداى - تبارک و تعالى - در آن راه پر خطرازاو دستگیرى مى فرماید.ان شاءالله