شیوه نویسندگى و نگارش

نوع مقاله : مقاله پژوهشی


اکنون که به طوراجمال به مکاتب نظم و نثر زبان پارسى پرداخت و شمه اى از آن را باز گفته ایم جا دارد سرى هم به غرب و مکاتب ادبى آن بزنیم و مختصرى از سیر مکتبهاى گوناگون ادب را در مغرب زمین باز گوییم . در مقالات آینده به انواع ادبى داستان و نمایش نامه و ... خواهیم پرداخت .

میراث تمدن کهنى که بازماند امپراطوریاى یونان و روم قدیم بود تمدنهاى مختلف اروپا را بصورت تمدن وسیعى در آورد که بیش از ده قرن بر سراسراروپا تسلط داشت .

این تمدن پهناوراز قرن پنجم پیش از میلاد آغاز مى شود و در قرن اول تا سوم میلادى به اوج شکوه خود مى رسد.این میراث کهن یونان و روم تاامروز هم نفوذ خود را حفظ کرد و پایه هاى تمدن امروزاروپا را تشکیل مى گردد

پیش از آنکه ادبیات ملى در قرن یازدهم تا سیزدهم میلادى پیدا شود زبان مشترک هم زبان لاتین بود است . بعدا ملتهاى گوناگون بوجود مى آیند و زبان خاص خویش را پیدا مى کنند.

سبکهاى ادبى گوناگونى که درادبیات غرب از آنهااسم برده مى شود از قرن 
 شانزدهم میلادى یعنى جنبش رسانس 1 واومانیسم 2 آغاز مى گردد.

سبکها و شیو ه اى ادبى یا هنرى غرب که متاثراز سبکهاى کهن یونان و روم و یا قرون وسطى است یکبار پیدا نشد بلکه مربوط به زمان و مکان اجتماعى خاصى است که مى توانست این مکتب را به بالندگى و رشد برساند و درادام آن سمى داشته باشد.

مکتبهاى مهم ادبى مغرب زمین به شرح زیراست :

1- کلاسیسم (3) یا مکتب کلاسیک : 
ادبیات کلاسیک به مکتبى اطلاق مى شود که پیش از پیدایش سایر مکاتب ( از قرن پانزدهم تا هفدهم میلادى )دراروپا بوجود آمد وازادبیات قدیم یونان و روم متاثر بوده است . شاعران قرن هفدهم میلادى شیو ه ادبى قدیم یونان و روم را که از عقایدارسطواقتباس شده بود براى خود سرمشق قرار دادند.

در دوره کلاسیک حکومت سلطنتى با قدرت زیادى بر سر کار مى آید. شعاراین دور چنین است :

[یک قانون یک دین یک شاه] . کلاسیسم نیز که یک جریان ادبى است چنین مفاهیمى را حقایق انکار ناپذیر مى داند و تبعیت از قواعد و انضباط را توصیه مى کند.

استاد بزرگ این مکتب[ بوالو] 4 بود که اصول و قواعداین مکتب را براى فرانسویان و طرفداران دیگراین مکتب بیان کرد.

اصول قواعداین مکتب چند چیزاست به شرح زیر:

1- تقلید از طبیعت: [ بوالو] مى گفت: [ حتى یک لحظه هم از طبیعت غافل نشوید]. منظورازاین تقلید تقلیداز طبیعت انسانى است نه طبیعت خارج .به همین جهت یکى از نویسندگان قرن هفدهم میلادى مى گوید: [ گفتارى که در آن فقط از درختان و رودا و چمنزارها و کوهها و باغها سخن رود اثر رخوت آورى در ما دارد یا حداقل لذت تاز ه اى ایجاد نمى کند ما آنچه از بشریت گرفته شده است از قبیل تمایلات محبتها و تاثرات طبیعتا دراعماق روح مانفوذ مى کند واحساس مى شود زیرا زائیده طبیعت واحدى است و به آسانى از روح هنرمند به روح خواننده یا تماشاگر منتقل مى شود]. بااین همه مکتب کلاسیک ما رااز صفات پست انسانى منع مى کند.

2- هنرمند کلاسیک : زیبائى جاودانى را باید در آثار قدما مانند آثار ویرژیل وازوپ و ... جستجو کند.

3- موافقت با عقل و منطق: [ بوالو] دراین بار مى گوید: [عقل و منطق را دوست بدارید وارزش رااز آن کسب کنید]. در نتیجه بکاربردن این قاعده تخیل انسانى در مجراى صحیحى مى افتد و [عقل سلیم] و [ قضاوت] بر هنر وادب حاکم مى شود.

4- اثر هنرى باید آموزنده و داراى نتیجه اخلاقى باشد.

5- اثرادبى و نرى باید واضح و روشن و داراى سادگى خاصى باشد.

6- حقیقت نمایى : از چیزهایى سخن گفت شود که وقوع آن بر حسب (ضرورت) یا [ حقیقت نمایى] امکان داشت باشد.

7- نزاکت ادبى . آن چیزى زیباست که با طبیعت خودش و یا طبیعت ما توافق داشت باشد. و قوانین دیگرى مانند: قانون سه وحدت : (وحدت موضوع وحدت زمان وحدت مکان ) که سخن گفتن از آنا مجالى بیش از این مى خواهد نیز مکتب کلاسیک توصیه کرده است .

نویسندگان بزرگ این مکتب عبارتنداز: راسین 6 مولیر 7 لابرویر 8 وبوسوئه 9 .

2- مکتب رومانتیسم 10 
این مکتب درست در جهت مخالف مکتب کلاسیک قرار دارد.

کلمه[ رومانتیک] که ابتدا در مورد تعبیرات شاعران درانگلستان بکار مى رفت از سال 1676م کم کم وارد کشور فرانسه شد.مکتب رومانتیسم که ازاواخر قرن هیجدهم ازانگلستان به آلمان و دراوائل قرن نوزدهم میلادى به فرانسه را یافت تا نیم قرن نوزدهم برادبیات اروپا حاکم بود.

از نویسندگان بزرگ این مکتب مى توان از لامارتین ویکتور هوگو و آلفرد دو موس نام برد.

عوامل اجتماعى چندى در پدیدار شدن این مکتب موثر بود است :

در نیم اول قرن هیجدهم طبق اشراف واصیل زادگان قدرت واعتبار خود رااز دست دادند. فساد وانحطاط در همه شئون ظاهرتر مى شد. متجددان و شایسته تران بى اعتنائى زیادى به قوانین نشان مى دادند. اطاعت مطلق و تسلیم محض نسبت به هر گونه استبدادیک طبق فاسد کارى بى ثمر شمرده مى شد.

مردم نمى توانستند دیگر به اصول مکتب کلاسیک محدود بمانند بلکه مى خواستند براى بهتر شدن زندگى خود به آگاهیهاى تازه اى دست یابند و...

تفاوت دو مکتب کلاسیک و رومانتیسم را مى توان بدین سان خلاص کرد:

1- کلاسیک ها بیشترایده آلیست هستند و فقط مى خواهند درادبیات زیبائى و خوبى را بیان کنند ولى رومانتیک ها مى خواهند زشتى ها و بدى ها را نیز در آثار خودشان نشان دهند.

2- کلاسیک ها به اصل[ عقل] متکى مى باشند ولى رومانتیکها بیشتر پاى بند(احساس ) و ( خیال پردازى ) هستند.

3- کلاسیکهااز آثار قدیم یونان و روم الهام مى گیرند واز آنها تقلید مى کنند ولى رومانتیکهاازادبیات مسیحى قرون وسطى و رنسانس و افسانه اى ملى نیزالهام مى گیرند.

4- کلاسیکها بیشتر طرفدار وضوح و قاطعیت اند ولى رومانتیکها پاى بند جلال و رنگ و منظره اند و آثارشان نوعااز تصویرهاى متنوعى بهر ه مند مى باشد.

5-رومانتیکها طرفدار[ آزادى خواهى در هنر]هستند و همه دستورالعملها منجز کلاسیکها را در هم شکست و دور ریخته اند. [ویکتورهوگو] با یارانش[ رومانتیسم] را مکتب آزادى هنر و شخصیت معرفى کردند. آنان مى گفتند: هنر رومانتیک براى خواهشها واحتیاجات روح خود اهمیت بسیار قائل است و آنچه به هنرمندالهام مى بخشد و معنى و مفهوم زندگى شمرد مى شود [ عشق و علاقه] است .این علاقه باید آزاد باشد. بر خلاف مکتب کلاسیک هوگو و یارانش معتقد بودند که ادبیات نباید قاعده اى داشته باشد که عشق و علاقه را محدود سازد.

از مشخصات دیگر رومانتیسم علاقه به مسیحیت است .دین که فلاسفه قرن هیجدهم با آن مخالفت مى کردند رومانتیکها آنرا نیازى قلبى و درونى مى دانستند.

از میان شاعران و نویسندگان این مکتب تنها ویکتورهوگو تا سال مرگ خود(1885م )نسبت به این مکتب وفادار ماند بقیه پس از وى ازاین مکتب جدا شدند.

در آلمان[ گوته] 11 درانگلستان[ مک فرسن] 12 به این مکتب تعلق دارند.

3- مکتب رئالیسم 13 : 
بر خلاف رومانتیسم که به جنبه درونى مى پرداخت واحساسات خود را در تجسم دنیاى خارج آزاد مى گذاشت و بجاى واقعیت[ تخیل] رااصالت مى بخشید مکتب رئالیسم حقیقت واقع را بر تخیل و هیجان ترجیح داد. پیشواى مسلم این مکتب [ بالزاک] بود که با نوشتن[ کمدى انسانى] قدم تازه اى برداشت و به تعبیرى که خود کرده است : خواست تاریخ عادات و اخلاق جامع را با واقع بینى بنویسد. بزرگترین نویسنده رئالیست در این دوره [گوستاو فلوبر] است و شاهکاراو [مادام بوارى] 14است که یک داستان واقعى بود است و نویسند چون تماشاگرى آن را توصیف کرد است .از نویسندگان رئالیست (واقع گرا) باید از [استاندال] در فرانسه و (چارلز دیکنز)درانگلستان و در روسیه از ( لئون تولستوى ) نام برد

4 ناتورالیسم 15 :
به مکتبی گفته مى شود که[ امیل زوالا] 16 ( در قرن نوزدهم واوایل بیستم ) بنا نهاد. دراین مکتب هنرمند معتقد به تقلید موبه موى طبیعت مى باشد و مى گوید: طبیعت را باید چنانکه هست توصیف و تقلید کرد. پیروان این مکتب سعى داشتند روش تجربى را درادبیات رواج دهند واین نیز نتیجه پیشرفت علومى مانند[ فیزیولوژى] و[ زمین شناسى] بود. نویسندگان این مکتب مى خواستند: براى این مکتب پایه واساس علمى و معیارهاى منطقى قائل شوند و در آثار خودانسان را محکوم آیین طبیعت و جبر علمى مى انگاشتند ن آزاد و بااراد . ب وراثت و آثار آن جنبه هاى جسمانى توجه خاصى نشان مى دادند و مى خواستنداز نوشته هاى خویش نتایج علمى بدست آورند در عوض به مسائل و مقرراات مذهبى بى اعتنا بودند.

ناتورالیسم در حقیقت یک روش ضد کلیسائى بود.

شیوه کار آنها در نویسندگى این بود که : مى کوشیدنداز نوشته هاى خود نتایج علمى بدست آورند در آغاز وانجام داستان به ترتیب و توالى واقعى حوادث توجه داشتند نه به نظم معمولى واصولى اعمال و افکار بیهوده و بى سرو ته وامیال و غرائز حیوانى را پى برد تصویر مى کردند و گفتاراشخاص و قهرمانان را به همان زبان محاوره مى نگاشتند.

از پایه گذاران این مکتب مى توان از[امیل زولا] [ گوستاو فلوبر] و [ویلیام فاکنز] را نام برد.

این مکتب که در آخر قرن نوزدهم آغاز شده بود در پایان آن قرن خاتمه یافت .

5- سمبولیسم 17 : 
در حدود سال 1880 میلادى عد ه اى از شاعران جوان در عین وابستگى به جریان فکرى[ هنر براى هنر] که پیش از آن پیدا شده بود علیه مکتبهاى قدیم عصیان کردند. نخستین پیام آوراین مکتب شارل بودلر 18 بود.

در نظر[ بودلر] دنیا جنگلى بود مالامال از علائم واشارات که شاعر با قدرت ادراک مى توانست بوسیله تفسیر و تعبیراین علائم (سمبولا) رااحساس کند.

بودلر پیروانى مانند ورلن ورمبو و مالارمه پیدا کرد.

ابهامى که دراین زمان در شعر پیدا شد باعث گردید که فقط خودشان آنها را مى فهمیدند و خودشان تفسیر مى کردند.

اینان در قالبهاى شعر نیز تغییراتى دادند. مصراعهاى بلند و کوتاه گفتند. قافیه را نیز ساده تر کردند و چند قافیه ناقص را پذیرفتند و نتیجه این پیشروى همان است که به آن [شعر آزاد] مى گوییم .

بطور خلاصه :

سمبولیستها به مداداحساس و تخیل حالات روحى خود را با موسیقى کلمات و آهنگ و رنگ و هیجان تصویر مى کنند. به رویا وافسانه پناه مى برند و به عبارت دیگر از واقعیت عینى به واقعیت ذهنى متوسل مى شوند.

پیروان این مکتب به اشکال و سمبولها و آهنگها و قوانینى که احساسات نه عقل و منطق آنها را پذیرفته است در بیان افکار دست زدند.

سمبولیستها بر روى هم تابع مناظر و حوادثى هستند که مایه یاس و عذاب و نگرانى است .

 

دوران معاصر 
ادبیات معاصر عبارت است ازادبیات ربع آخرین قرن نوزدهم و نیم قرن بیستم . قرن بیستم را[ دور زوال مکتبها] نامید اند. در پایان قرن نوزدهم براثر سهولت وسایل مسافرت روابط نزدیکترى میان هم برقرار مى شود و بر رونق بازار ترجمه واختلاط زبانهاافزوده مى گردد. مهمترین مکتبهاى ادبى که در قرن بیستم پدید آمده است عبارتنداز:

 

مکتب دادائیسم : 
که زائیده اضطراب و هرج و مرج و کشتارهایى است که بعد از جنگ جهانى اول بروز کرد. غرض از پیروان این مکتب طغیانى است علیه هنر اخلاق و اجتماع.

مکتب سور رئالیسم :
این مکتب نیز زبان حال تشنجات دنیاى معاصراست و دعوت عصیان فریاداعتراض قرن بیستم است بر ناهماهنگى هاى تمدن جدید. با تاثرى که برخى از طرفداران این مکتب از[ روانشناسى فروید] پذیرفتند[ رویا] و کشف[ ضمیر پنهان] را مبناى کار خود قرار دادند و پیشنهاد مى کردند باید بدوراز هر قیدى آنچه در درون است به روى کاغذ ظاهر شود واین نوع نگارش را[ نگارش خود بخود] نامیدند.این مکتب در کشورهاى دیگر هم طرفدارانى پیدا کرد . 19


پاورقى ها 
1. رنسانس Renaissance ب جنبش ادبى هنرى و علمى اطلاق مى شود که در قرن پانزدهم میلادى پدید آمد و قسمت عمده آن مبتنى بود بر تقلیداز دوران کهن یونان و روم باستان .
2. اوماتیسم Humanisme به عقیده اى اطلاق مى شود موضوع آن رشد خصوصیات و صفات انسان است . به عبارت دیگر جریانى است که انسان دوستى را ترویج مى کند واز زبان وادبیات دوران قدیم تجلیل مى نماید.
 
 
3. Classicisme
4. 0boileau
5. کلاسیکها معتقد بودند که نمایشنامه اى تئاتر باید وحدت موضوع داشت و یک جریان را دنبال کنداز لحاظ زمان در یک روز واز جهت مکان در یک عمارت و یا حداقل در یک شهر برگزار شود.
6. Racine
7. Molie
8. La bruyere
9. Bossuet
10. Romantise
11. Goete
12. Mac Pherson
13. Reallsme
14. Madame Bovary
15. Natualisme
16. Emile Zola
17. Symbolisme ·
18. Baudelaie
19. علاقمندان به شناخت مکاتب غربى و جریانات ادبى مى توانند به کتاب :
مکتبهاى ادبى دکتر راسید حسینى انتشارات زمان چاپ ششم مراجع کنند.
 
 
امام خمینى 
اگر تهذیب در کار نباشد علم توحید هم بدرد نمى خورد[ العلم هوالحجاب الاکبر] هر چه انباشته شود - علم توحید که بالاترین علم است انباشته شود در مغزانسان و قلب انسان انسان رااگر مهذب نباشد از خداى تبارک و تعالى دورتر مى کند باید کوشش بشود دراین حوزه هاى علمیه چه حل و چه بعدها - کوشش بشود که اینها را مهذب بکنند در کنار علم فقه و فلسفه وامثال اینها حوزه هاى اخلاقى حوزه هاى تهذیب باشد و حوزه هاى سلوک الى الله تعالى ... وقتى معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه کس بیشتراست . در بعضى از روایات است که در جهنم بعضى اهل جهنم از تعفن روحانیون در غذاب هستند و در دنیا هم از تعفن از اینها در عذاب .
59/05/27