نوع مقاله : مقاله پژوهشی
دردنامه عارف صمدانى ملا حسینقلى همدانى
این نامه گرچه[ دستورالعمل] نیست و مخاطب نامه معلوم نیست و گویا کندى سلوک اواستاد را برآشفته کرده است تا چنین رنج نامه اى را بنویسد و با لحنى آشفته و سراسیمه او را مورد سرزنش قرار دهد.از اینرو به مخاطب خود دستورالعمل نمى نویسد که دستوراز آن کسى است که در راه است و عامل بلکه پتکى است بر فرق او تا هوا رااز سر بدر کند و نهیبى است بر قلب او که از[آزها و آمالها] رسته و بیدار گردد.
مخاطب عارف تنها شاگردش نمى باشد همه آنانى هستند که عبرت هاى گوناگون دنیااز نفس حیوانى به روح الهى عبورشان نداده و توجیه هاى علمى و دینى همانند[پیله ابریشم] گرفتارشان کرده است .
کوتاه سخن آنکه این نامه [ موعظه حسنه اى] است که برگرفته از قرآن و کلمات گرانقدر معصومین[ ع] همراه بااستعارات و تشبیهات بسیار ظریف و لطیف و والا که هر چند تکرار کنى و دوباره آنرا بخوانى به حقایق بیشتر باب هاى جدیدتر و نعمات نوینى خواهى رسید.
براین نامه حاشیه و تعلیقى نیاوردیم و هیچگونه تصرفاتى نکردیم و درباره شخصیت ملاحسینقلى همدانى چیزى ننگاشتیم زیرا در شماره اول سال اول مجله درباره او مطالبى کوتاه نوشته بودیم .
امیداست که نفس مسیحایى این عبد صالح از راه کلمات و آهنگ جملات فطرت هاى آماده داده و عروج بخشد واین دردنامه دراین روزگارى که صراط براى روحانیون و مسئولان از هر زمانى تیزتر و باریک تر شده است عروه اى باشد براى عبوراز هاویه و زخلاف دنیا و جهنم عقبى انشاءالله .
بسم الله الرحمن الرحیم
اى همبازى اطفال !اى حمال اثقال !اى محبوس چاه جاه ! واى مسموم مارمال !اى غریق بحر دنیا! واى اسیر همومات آمال . مگر نشنیده اى و نخوانده اى ؟[...انما الدنیا لعب و لهو]... و نشنیده اى فرموده آن حکیم غیب دان منزه از عیب و شین را که به فرزند ارجمند خطاب کرده:
[بنى !ان الدنیا بحر عمیق غرق الا کثرون] و حقیر عرض مى کنم عن تحقیق : [و نحن منهم] قطعا مااز آن غرق شدگان در دنیائیم واگر حقیقت لفظ عمیق فکرنما ببین چقدراز جواهر حکمت دراین صندوق کوچک در این روایت که دنیا را به دریا تشبیه مى کند براى متفکرین به عنوان هدیه درج فرموده همین قدر بدان دریا نهنگ دارد ماهى دارد جانورهاى عجیبه آن بسیار و مهالک غریبه آن بى شمار جزائر هولناکش زهره شیران را آب و کوههاى سهمناکش چه بسیار مردمان را نایاب نموده اصل و میدان این دریااز ظلمات جهل ناشى شده است و در [ اودیه] اراضى قلوب اهل غفلت جا دارد امواج اموالش بسى کشتیهاى عمر را به باد فنا داده و جبال هموم و غمومش بسا پشته هااز هلاک کرده نهنگهاى اوصاف مذمومه اش چه کسان را فرو برده و آب محبت تلخ و شورش چه مردمان را کور و چه چشمها را بى نور نموده .
هر که دراین دنیا غرق شد سراز گریبان نار جحیم بیرون آورده در عذاب الیم خواهد ماند.
آدم هاى این دریا[ شناس] و سباحت ایشان دراین دریا به ساحت وسواس است راهزنانش جنودابلیس واسلحه جنگشان خدعه و تلبیس است .اگراز عمق این دریا بپرسى ؟ عرض خواهم کرد: که انتها ندارد واگر باور ندارى به غواصان این دریا یعنى :اهل دنیاازاولین و آخرین نظر نما و ببین که همگى در آن غرق شده احدى به قعر آن نرسیده واگر بهتر مى خواهى بفهمى به حال خراب خودت نگاه کن و ببین که هر قدر داشته باشى باز زیاده از آن را طالبى و حرصت در جائى توقف نمى کند .
اى آقاى من !این دنیا چگونه مردم را به خاک سیاه نشانده و قلوب ایشان را که براى محبت و معرفت خلق شده طویله اسب واستر نموده جوارحشان از قاذورات گندیده و دلهایشان آنى خضوع و خشوع ندیده و ذره اى ذوق حلاوت طاعت را نچشیده نه در نهادشان از تو به اثرى و نه دراوهام تفکر نحس ایشان از خداوند جل جلاله خبرى . شب و روز به سیف وسنان لسان عرض و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره مى کنند قلوبشان خالى از ذکر و فکر و مملواز حیله و مکراست . دست عقل را بسته و دست هوارا گشاده چه زخمهااز آن دست ها بر کبد دین و چه مصیبتها در شرع شریف بر پا شده لباس خدائیان را کنده و جامعه فرنگیان را پوشیده اطعمه واشر به اسلام را بدل به زهر و ز قوم [نصارى و دهریان] نموده اند. وظایف شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک داشته اند. بازار کفر و شرک در بلادشان معمور و آباد و سوق بازاراسلامشان مخروب و برباد. وافضیحتاه ! عسکر کفر در بلاد وجود ما منصور و مسرور و لشکراسلام مقتول و مامورنداسیر شده اند. نه ما را در عاقبت کارمان فکرتى و نه از سیاست هاى الهیه برامم ماضیه رسیده عبرتى . قضیه ها یله ابابیل را شوخى و قصه فرعون و قابیل را مزاح پنداشته ایم . زمینى که قارون را با گنج بسیار فرو برده با[ ما]ى کچ و گیچها موجوداست .
جان من ! آن بادهائى که به آنها قوم هود را تادیب نمود حال هم آن قادر حلیم را مطیع اند.اگر توازاطاعت امر آن سلطان عظیم الشان جرات نموده سر پیچیده خاک و آب باد و کلوخ و سنگ ذلیل و منقاد اویند. بلى گول صبر و حلم او را خورده اند.از حکمرانى عظیم او غافل شده لباس شرم و حیا را کنده قدم جرات را پیش گذاشته در حضور عزوجلش مرتکب معصیت او شده مگر نمى بینى ! چگونه حکم محکم او در [ سماوات وارضین] جاریست ؟ مگر نخوانده اى که[ یوم نشور] آسمان ها منشور مى شود؟
بلى چه گویم از شر آن روز پر آه و سوزى که قلوب خائفین را خوفش گذاخته چگونه گداخته نشود دلهایشان از روزى که زمین آن آتش سوزان و صراطش تیزتراز شمشیر بران است . عقلها پران واشکها ریزان است. [نجومش منتشر و مردمانش چون جراد منتشر] هولش عظیم وانبیاء دراضطراب و بیم اند. اخیار مدهوش وابرار بى هوشند. شدائد بسیار و محنتش بى شماراست . آفتاب بالاى سر و زمین چون کوره آهنگر بدن ها در عرق و غرق و لحوم گوشت بدن و عظام استخوان ها در سوز و حرق . جهنم دورشان را گرفته و راه فرار برایشان بسته ظالم شرم ساز و عادل اشکبار نامه ها پران بر یمین و یسار. مردم در دهشت وانتظار 9 ملائک غلاظ و شداد در تردد رفت و آمد و عقوبت الهیه بر مرده و عصاه در تشدد. شکنجه خدائى علیه سرپیچان و گنه کاران سخت و شدید است
یکى ازاسامى آن [ یوم الحساب] است و دیگرى یوم التفاد. روزى که از سختى فریاد درد آلود مردم بلند است . از طرفى منادى به خنده و بشارت ندا مى کند: [یااهل الجنه ارکبوا] واز جاى دیگر ندا مى کند که: [یا اهل الناراخسئوالله] و یکى را خلعت مى بخشند و دیگرى را مى کشند طایفه اى سرمست شراب طهور و قومى جگرهایشان قطعه از [ ضرایع و زقوم] دو نوع خوراک شکنجه آور جهنمیان است .
مانده ام حیران . نمى دانم از قهرش بیان کنم یااز مهرش بگویم .اهل قهرش خایانند واهل مهرش افلاکیانند یعنى اشخاص که خود را به افلاک نوریه رسانده اند اعتنائى اصلا به این افلاک ندارند چشمشان جان و جانشان در عرش رحمان .اى به فداى قلوبى که نورالهى جل جلاله در آنها تابان و جلالت مرتبه شان بى پایان . خود رااز عالم گسسته و به عالم انوار پیوسته منور به انوار معرف و مخلع به خلعت محبت زهدشان پشت پا به دنیا زده [ توکلشان] سراز گریبان[ توحید] بیرون آورده از خلق عالم رمیده و به مقام قرب آرمیده فکرشان نور و ذکرشان نور و باطن و ظاهر و جسم و جان و خیال و عقل و جنان همه نور و غرق دریاى نور.
بس است ! من ناپاک ! کجا؟ و مدح و صف پاکان کجا!امثال ما ها باید در تدبیر ترک معصیت باشیم .اگراصل ایمان را محکم کرده باشیم دنیا نه چنان ما را فریب داده و کرو کرو کرده است که امثال این مواعظ در [قلوب قاسیه] مااثرى کند. همین قدر مى دانم که تکلیفمریض رجوع به طبیب است واطاعت او و تکلیف طبیب معالجه حال . نه مریض مطیع است و نه طبیب حاذق است . ولى اگر مریض مطیع باشد خداوند رحیم او را لابد به طبیب حاذق خواهد رسانید واگر مطیع نباشد سکوت کردن بااو اولى است .
والسلام .