نوع مقاله : مقاله پژوهشی
انقلاب صنعتى اروپا پدیده یى بود که جان بشریت را تحت تاثیر شگفتى قرار داد. جامعه ها را بهم پیوند داد و سرنوشت افراد را در چهار چوب حرکت کلى جهان ترسیم نمود. حکومت جهانى به مفهوم و مدیریت واحد بشکل نامرئى بوجود آمد و حکومتها و به پیروى از آنهاافرادانسانى ناآگاهانه به زیست همگون کشانده شدند. زندگى مادى ماامیال و خواستها و عقاید و دیدگاها تلقى ها و برداشتها ویگر وجوه زندگى انسانى تحت تاثیر روابط گسترده و آسان سمت گیرى هماهنگ و واحدى پیدا کردنداستقلال به مفهوم واقعى آن از زندگى انسان رخت بست و بریدگیهاى موجود بین ملتها در زمان قبل ازانقلاب صنعتى جاى خود را به پیوستگى و در بیشتر موارد به وابستگى داد.
دراین مرحله زندگى جامعه ها اعم از جامعه هاى مستقل و وابسته - بدون توجه به معادلات سیاسى جهانى و شناخت مدیریت جارى در آن نمى تواند خط مشخصى را برى آینده خویش ترسیم کنند و به اجبار باید مسئولین جامعه ها و به تبع آن اسنانها از حرکتهاى کلى سیاست جهانى و مدیریت بکار گرفته شده آگاهى نسبى پیدا کنند ضرورت مزبور براى افراد جامعه ما که تحت تاثیرانقلاب اسلامى به مرحله یى از شناخت و آگاهى رسیده اند فورى تر گردیده است به ویژه اگر موضوع مسئولیت آزادى انسانهاى تحت ستم را بعنوان یک وظیفه شرعى در نظر آوریم 1 و براین واقعیت تلخ نیز توجه کنیم که سلطه جهانى غرب واعمال حاکمیت مرموز و وحشیانه آن دقیقا متوجه جهان سوم است جهانى که ما مسلمانان جزو ساکنان اصلى آن مى باشیم .
ضرورت شناخت سیاستهاى جارى جهانى براى ما مسلمانان چنان روشن و بدیهى است که جاى شک و تردیدى را باقى نگذاشته است .ازاین رو برآنیم که طى مقالاتى وجهه مشخص سیاست جهانى امروز را در محدوده توان خویش روشن سازیم تاازاین طریق بتوانیم در مبارزه پایدار حق و باطل کمکى به جبهه حق کرده باشیم
استخوان بندى اصلى سیاست جهانى امروز چیزى جز تداوم زورگوئى ستم پیشگان علیه مظلومان نیست و تنها فرقى که دیده مى شود در پیچیده شدن این زورگوئى و سیستماتیک و قانونى گشتن آن است زیرا ستم پیشگان از ترس آگاهى انسانهاى مظلوم زورگوئیهاى خویش را با توجیهان قانونى و نیزاستفاده نمودن ازامکانات گسترده و عظیم وسائل[ القاء و تحریف] در هاله ئى ازابهام قرار داده اند و براین اساس شناخت آن را مشکل و راههاى مبارزه با آن را پیچیده ساخته اند لیکن توجه دقیق به حرکتهاى سیاسى و نیز فعالیتهاى اقتصادى نظامى خبرى علمى و حقوقى که در جهان جارى است مى توان استخوان بندى مزبور رااز لابلاى پیرایه ها و آلایش هاى مردم پیند دید واصل سلطه و زورگوئى را در وراى تمام آن فعالیتها مشاهده نمود.ازاین رو معتقدیم که وجه مشخص سیاست جهانى امروز تثبیت گسترش و توجیه اصل[ سلطه جهان پیشرفت بر جهان عقب نگاه داشته مى باشد]. سیاستى که از آن به اصطلاح[ امپریالیسم] یاد مى کنند و با عناوین : امپریالیسم خبرى امپریالیسم سیاسى امپریالیسم اقتصادى و ...از شکلهاى مختلف و حوزه هاى عمل گوناگون آن نام مى برند. دراین که این اصطلاح مفهوم سلطه را که براى ما قابل لمس و درک است مى رساند یا نه بحثى نمى کنیم و آن را به فرصتى دیگراحاله مى دهیم و با توجه به مورداستفاده قرار گرفتن این اصطلاح در سطح جهانى ما نیزاصطلاح مزبور را دراین جا بکار مى بریم و با آوردن معناى لغوى آن و سپس نقل چند نظریه موجود در معرفى امپریالیسم به نظراسلام در خصوص انگیزه پیدایش سلطه مى پردازیم و آنگاه به بخش اصلى بحث که عبارت از معرفى ترفندها و شکلهاى مختلف سیاست امپریالیستى جارى جهانى است مى پردازیم . 4
معناى امپریالیسم :
در معناى بین فرهنگ نویسان اتفاق نظر هست و تنها در موارد کاربرد آن به مقتضاى تعلق آنان به گروه و دسته خاصى یا قرار گرفتن در برهه اى خاص از مان اختلاف نظر دارند زیرا هر کدام به پیروى از نوع اعتقاداتشان یا تمایل به سیاستى خاص یا نداشتن اشراف بر حرکت جامعه ها و دولتها سیاست خاص کشورى از کشورها را یا برهه اى از سیاست حکومتى را به عنوان مصداق امپریالیسم معرفى کرده اند.این نوع تعیین مصادیق اگر در مرحله ذکر مثال و عینى ساختن مفاهیم مفید باشد در معرفى کلى مفهوم یک واژه سیاسى نمى تواند کاربرد قابل توجه اى داشته باشد و با ملاحظه همان اختلاف نظرها گاهى مخاطب را در سر در گمى قرار مى دهد.ازاین رو براى ما که در پى آگاهى از مفهوم [ امپریالیسم] و ویژگیهاى این نوع سیاست هستیم و بر آنیم که دراین موارد ملاکى براى شناخت سیاستهاى
امپریالیستى بدست دهیم از معرفى دولتهاى امپریالیست چشم مى پوشیم و تعیین مصادیق را به خواننده وا مى گذاریم و معناى این واژه رااز قول چند فرهنگ نویش فارسى - زبان مى آوریم تا راهگشاى بحث ما باشد.
دکتر محمد معین در فرهنگ خویش مى گوید: [امپریالیسم سیاستى که مرام وى بسط نفوذ و قدرت سیاسى کشور خویش بر کشورهاى دیگراست] . 2
در لغت نامه دهخدا همین تفسیراز فرهنگ معین نقل شده واضافه گردیده است: [رژیمى که براثراز میان رفتن خرده سرمایه دارى داخلى و پدید آمدن تراستها و کارتلها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام شود و براى بدست آوردن مستعمره و بازار بر دیگران تجاوز کنند] 3 .
خلیل ملکى در ( فرهنگ اصطلاحات اجتماعى واقتصادى) : [ تسلط دولت نیرومند بر ملت یا ملل دیگر راامپریالیسم] مى داند. و معتقداست که مفهم آن از مفهوم کولونیزاسیون 0ationcoloni واشغال نظامى جداست . 4
در دیگر فرهنگها معنایى نزدیک به همین معناها ذکر شده است که با توجه به آنها مى توانیم سیاست[ سلطه کشورهاى دیگر را] قدر جامع معناى واژه مزبور قرار دهیم یا دست کم ادعا کنیم : اصطلاح مذکور دراین معنى به کار گرفته مى شود.
معرفى امپریالیسم
در مورد معرفى امپریالیسم تلاشهاى زیادى بکار رفته است و نظریه هاى مختلفى ابراز شده است لیکن اکثر آنها خالى از یک بعد نگرى نیست و در پاره اى از موارد آمیخته بااغراض سیاسى و تعصبات ایدئولوژیکى مى باشد. گروهى از آنان از توجه به پیشرفتهاى بوجود آمده در کاربرد و حوزه عمل امپریالیسم غافل مانده اند و بیشتر به امپریالیسم در شکلهاى نخستین آن پرداخته اند : و عده اى از واقعیت نگرى و در صدد توجیه نظریات دگم و متحجر مکتبى و هماهنگ جلوه دادن با برداشتهاى صرفاانتزاعى ایدئولوژى مورد قبول خود بر آمده اند. دراین مورد معتقدان به ایدئولوژى مارکسیسم از تحجر بر خوردارند و بر همین اساس دیدگاههاى ارائه شده توسط آنان از اعتبار علمى بى بهره هستند و توجیه معقولى را پذیرا نمى باشند.
دراین میان پاره اى هم در صدد دفاع ازامپریالیسم تلاش مى کنند مفهوم وارونه اى ازامپریالیسم ارائه دهند و نفرت جهانى از امپریالیسم را تعدیل نمایند.
دراینجا با آوردن چند نظریه در تفسیرامپریالیسم تلاش خواهیم کرد ضمن بیان نقائص هر کدام از دیدگاهها بینش کلى از نظریات طرح شده دراین مورد را ارائه دهیم .
نظریه هائى درامپریالیسم :
از آنجائى که امپریالیسم دو دوره قابل تفکیک دارد دوران کلاسیک یا حضور مستقیم و دوران پیشرفته یا کنترل از راه دور نظریات ارئه شده براى تفسیرامپریالیسم نیز قابل تفکیک به دو گروه مى باشد. گروهى که در تعریف امپریالیسم به شکل کلاسیک آن توجه کرده اند و گروهى که شکل پیشرفته یا هر دو شکل آن را مورد توجه قرار دادند.
گروه نخست از دیدگاههاى مختلف به موضوع نگاه کرده اند و هر کدام علل خاصى را به وجود آورنده امپریالیسم دانسته اند و کوشیده انداز همان دیدگاه به تفسیرامپریالیسم بنشینند.ازاینرو نظریاتى بر پایه نژادپرستى جامعه شناسى روان شناسى اقتصادى و ...ارائه داده اند.
الف : نژادى
پاره اى نژادپرستى راانگیزه پیدایش امپریالیسم دانسته اند و معتقدند که نژاد سفید در دوران استعمار بر این باور بود که نسبت به نژادهاى دیگر برترى دارد. بنابراین حکومت کردن حق نژاد سفیداست ازاین رو به تجاوزات خود و تصرفات حوزه قدرت دیگران دست یازیدند. [برطبق این شکل ازامپریالیسم مردم نژاد سفید ذاتااز مردم نژادها و رنگهاى دیگر برتر بودند و بنابراین رسالت و وظیفه آنها بود که بر دیگران حکومت کنند.این دیدگاه تئورى داروینیزم اجتماعى را پشتیبان خود یافت که در آن تلاش نژادها براى زندگى اصل بنیادى تاریخ تلقى مى شود].
این نوع تلقى نژادى گرچه هنوز هم در مغز برخى ازاروپائیان جاى دارد و خود را قومى برگزیده احساس مى کنند و با تمام احتیاطى که امروزه در بکارگیرى این تعبیر مى نمایند عملا بر خورد یک قوم برگزیده را به جهان خارج از خود مى کنند لکن نمى توان بطور قاطع گفت که امپریالیسم زاییده این احساس است زیرااحتمال اینکه نژادپرستى پوششى براى تجاوزات باشد به قوت خود باقى است . به ویژه که گروهى معتقدند: فاشیسم را - که تجلى روشن نژادپرستى است - کارتلها و تراستها و مجامع مالى و صنعتى اروپا علم کردند همانگونه که صهیونیسم با تمام ادعاى نژادیش - پوششى است براى فعالیتهاى اقتصادى و سیاسى قدرتهاى غرب که به تن تندیش سر جالیز منافع خودشان در خاورمیانه نموده اند.
ب : روانى
گروه دیگر براین باور هستند که امپریالیسم ریشه روانى دارد و بیشتر نتیجه شهوتها و تمایلات جنگجویانه طبقات حاکمه اى است که در جریان تاریخ تا درجه بالائى رشد یافته و باامتیازات اجتماعى ارتباط پیدا کرده است .
اینها منافع منطقى نیستند بلکه گرایشهایى[بى هدف] به سوى گسترش قهرآمیز بدون حدود عملى تعریف شده اند یعنى منافع غیر منطقى و نامعقول و تمایلات محضا غریزى جنگ و تسخیر این انگیزه راستین امپریالیسم است . 6 .
سپس این تلقى به دفاع از سرمایه دارى مى پردازد واضافه مى کند که سرمایه دارى دراین مورد بى گناه است و عوامل غیر سرمایه دارى امپریالیسم را به دامن آن چسبانده اند و گروه[ سرمایه دارى طبیعه امپریالیست] است [ و گرایشهاى امپریالیستى را که در جهان وجود دارد نمى توانیم از آن بیرون بکشیم] . بنابراین: [یک جهان سرمایه دارى خالص زمینه مساعدى را براى انگیزه هاى ناگهانى امپریالیستى فراهم نمى سازد] 7
سئوالى که دراین موردمطرح است اینست که آیا در زمینه عمل مى توان سرمایه دارى را بدون خصیصه امپریالیستى آن یافت و به عبارت دیگر مى توان یک جهان سرمایه دارى خالص به وجود آورد؟ و حتى در دوره استعمار و امپریالیسم کلاسیک مى توان تجاوزات اروپائیان پول پرست و حسابگر را در شکل تاجران شرافتمندى نشان داد که برانگیزه داد و ستد منصفانه راهى آسیا واروپا و خاور دورشان ساخته بود؟ از آن گذشته یا مى توانیم قبول کنیم که تاجران اروپائى بدون حمایت حکومت استعمارى مى توانستند تجارتهائى که صرفااستعمارى بودند نظیر برده فروشى براه بیندازند یا داد و ستد را در جهتى سوق دهند که بازدهى امپریالیستى نابودى تولیدات محلى را داشته باشد و به وابستگى منجر شود.
بطور کلى از آنجائى که توسعه و گسترش در ساخت اصلى امپریالیسم جاى دارد در برخورد با محدودیتهاى طبیعى به دنبال راه گریزى است و چون هماهنگى بین اخلاق و سرمایه دارى در عمل غیر ممکن است به طور طبیعى سرمایه دارى دست به تجاوز مى زندو بدون توجه به چهارچوبهاى انسانى واخلاقى استثمار را پیشه خود مى سازد واز هر وسیله ممکن در راه گسترش خویش سود مى جوید.
بنابراین در توجیه امپریالیسم به دنبال یافتن غریزه جنگ و تسخیر در روان تجاوزگران استعمار پیشه گشتن بى راهه رفتن بیش نیست البته این سخن به مفهوم نفى چنین روحیه اى در تجاوزگران اروپائى نیست بلکه نفى علت تامه بودن این روحیه است که مورد نظر ماست .
ج : جامعه شناسى
گروهى دیگر مى کوشند یک تحلیل جامعه شناسانه از موضوع بدهند و مى خواهند ریشه امپریالیسم را در تلاش طبقات حاکمه کشورهاى اروپائى براى حفظ موقعیت اجتماعى خویش در مقابل حرکت طبقات تحت ستم بیابند و به زبان[ ماکس و بر] :
[ منافع طبقات حاکمه به این دلیل به امپریالیسم وابسته بود که گسترش قلمرو ملى معمولا حیثیت اجتماعى آنها راافزایش مى دهد و به استحکام موقعیت ممتاز واهمیت سیاسى آنان کمک مى کند. هر سیاست موفقیت آمیزامپریالیستى براى توطئه اى در خارج - معمولا یا دست کم در نخستین برخورد - حیثیت داخلى و همراه با آن قدرت نفوط آن طبقات و گروههاى ممتاز و حزبهایى را که تحت رهبرشان پیروزى به دست آمده است نیز تقویت مى کند].
بااعتراف به اینکه تجاوز به کشورهاى دیگر و براه انداختن جنگ و ستیزها و کشورگشائیها احساس ملى گرائى را در توده مردم تقویت مى کند و توجه آنان رااز مشکلات و ستمگریهاى هیئت حاکمه منحرف مى سازد و براى مدتى احساس شادى وافتخار را در شهروندان یک کشور تجاوزگر تزریق مى کند بطوریکه افروختن شعله جنگ براى گریزاز فشار داخلى به عنوان یک اصل سیاسى در جهان امروز مطرح است نمى توانیم تلاش براى حفظ موقعیت را تمام علت امپریالیسم بدانیم زیرا راههاى زیاد و ساده ترى وجود دارد که هیئت حاکمه مى توانستند بدانیم زیرا راههاى زیاد و ساده ترى وجود دارد که هیئت حاکمه مى توانستند با در پیش گرفتن آن راهها موقعیت خویش را بدون گرفتارى در مشکلات جنگ حفظ کنند همانگونه که سرمایه دارى در مرحله پیشرفته خویش با بالا آوردن نسبى سطح زندگى طبقات پائین اجتماع توانست آنها رااز دست زدن به یک تحول باز دارد وانقلاب را با محرک اقتصادى براى مدتى به فراموشى سپارد.
د:اقتصادى
مارکسیستها امپریالیسم 9 را مرحله نهائى سرمایه دارى مى دانند و به عنوان پلى تلقى مى کنند که جامعه بشرى باید درگذراز سرمایه دارى به کمونیسم از آن عبور کند. زیراامپریالیسم اگر چه نخست باعث حل ظاهرى بحران سرمایه دارى شد لکن خودش نیز موجب انحرافهاى تندتر و کارآتر گردید چون امپریالیسم خود موجب شتاب درافزایش تولید وانباشت سرمایه مى گردد و محرومیت را در طبقه کارگر شدت مى بخشدازاینرو امپریالیسم را مرحله لازم و ضرورى در روند ماتریالیسم تاریخى مى دانند
این نوع دگم اندیشى انسا نرا در تحلیهایش به بن بست مى رساند و آزادى اندیشه را که مورد نیاز بررسى عالمانه و واقع بینانه در شناخت هر پدیده اى است ازانسان مى گیرد. و محقق را مجبور مى کند در تضاد با واقعیتها به دنبال توجیهات و تاویلات نامناسب برود. چنانکه عبور سرمایه دارى ازامپریالیسم کلاسیک به امپریالیسم پیشرفته و دوام نسبتا طولانى آن در شکل اخیر بیانگراشتباه بودن تحلیلهاى انتزاعى از پیش تعیین شده مارکسیستهااست . و مى رساند که سرمایه دارى مى تواند با ترفندهاى مختلف ازانقلاب موردانتظار مارکسیستها پرهیز کند و در روند کلى خویش از آن دورتر گردد.
ه : سیاسى
پاره اى از تحلیل گران ریشه هاى امپریالیسم را در درون مستعمرات مى بینند و معتقدنداین کشورهاى عقب افتاده بود که پیدایش امپریالیسم را ضرورى ساخت زیرا بحرانهایى که در آفریقا و آسیا و آمریکاى لاتین اتفاق مى افتاد اروپائیان را مجبور مى کرد که در آن کشورها دخالت کنند واز تفوق رقباى خویش جلوگیرى نمایند. :
این نوع تحلیل گناه رااز یک تهاجم وحشیانه به گردن مظلوم انداخته و دامن ستمکار رااز ستم پیشگى پیراسته است .این تحلیل گران براین پرسش پاسخ نمى دهند که این بحرانها معلول چه بود و چه قانونى به اروپائیان این حق را داده بود که مسئول رفع بحران در دیگر نقاط جهان باشند؟
و: فرهنگى
عده اى در این بین همان شعار معروف استعمار را که وظیفه و مسئولیت گسترش تمدن و پیشرفت را به عهده اروپائیان مى گذراد واز آنان به عنوان ناجیان جهان سوم از دوزخ جهل و وحشیگرى یاد مى کنند تکرار مى نمایند و معتقدند که: [براى جهان غیراروپائى دوران امپراتوریهاى استعمارگر حاوى صلح وامنیتى بود که آسیائیان وافریقائیان همسان آن را کمتر در سراسر تاریخ خون آلود خود داشته اند]. 12
پرسش اساسى دراین مورد آن است که آیاابراز کننده چنین نظریاتى کمترین انصاف لازم براى یک محق را دارند؟ و فکر نمى کنند وقتى ملتهاى جهان سوم که از تمدنهاى عظیم برخوردار بودند و قبل از وروداستعمار زندگى شرافتمندانه اى داشته اند در برخورد بااین نوع تحلیلها چه خواهند گفت ؟ واز آثار شومى که استعماراز خود بجاى گذاشت چه تاییدى براى صلح خواهى اروپائیان به دست خواهند آورد.
تحلیلهاى دیگرى هم ازافراد مختلف ابراز شده است که در جاهاى گوناگون مى توان یافت و بااینکه اکثر آنهااز یک بعد نگرى بى نصیب نیستند در تفسیر[ امپریالیسم کلاسیک] مى توان از همه آنها سود جست و قسمت زیادى از عوامل را که ذکر کرده اند در پیدایش امپریالیسم موثر دانست لکن در مورد [امپریالیسم پیشرفته] باید بیشترین نقش را به مسائل اقتصادى داد.اگر چه مسائل سیاسى روانى اجتماعى نژادى و ملى هم دراین هجوم نوین امپریالیسم که بیشتر مبتنى بر کنترل از راه دور و بازى کردن در پشت صحنه است نقش بسزائى دارند و با توجه به همین مسائل واینکه در تفسیرامپریالیسم نوین همان عوامل را ذکر کرده اند و خواسته ها وامیال یاد شده راانگیزه آن دانسته اند از نقل گفتار دست مى کشیم و تذکر مى دهیم که[ امپریالیسم نوین] دقیقااستعمار سابق است در شکل حکومت و سلطه غیابى با ابزار جدید و هماهنگ با مقتضیات روز.
انگیزه پیدایش امپریالیسم از دیدگاه اسلام :
از نظراسلام انگیزه پیدایش امپریالیسم ریشه در درون انسان دارد و تمام عوامل یاد شده در فوق جلوه هائى از آن عامل درونى است که به تناسب زمان مکان و موقعیت ظاهر مى شود.
اسلام انسان را موجودى مطلق گرا و فزون خواهد مى داند و معتقداست که انسان در هر جهتى حرکت کند محدودیتى را قبول نمى کند و تلاش مى کنداز آن محدودیت بگذرد حتى در آخر خط هم خویش رااشباع شده نمى یابد.ازاینرو هر چیزى را که به نفع خوداحساس کند مى خواهد بچنگ آورد:
و مرحوم فیض کاشانى در ذیل این آیه شریفه :
[لایسئم الانسان من دعااالخیر] 13 مى فرماید: [اى لایمل و لایعیى من ان یدعو لنفسه بالخیر]. 14 .
اینکه انسان از دعاى خیر ناراحت نمى شود یعنى ازاینکه براى خود خوبى ها را بخواهد هرگز خسته و ناراحت نمى شود.
این خصیصه انسانى در صورتى که به انحراف کشانده شود واز مسى اصلى خارج شود به هیچ اصول اخلاقى وانسانى پایدار نمى ماند و در هر جهتى از هرامکانى سود مى جوید تا خود را به مرز مطلق برساند ازاینرو نژادپرستى مال دوستى برترى موقعیت اجتماعى اعمال قدرت زورگویى و ... همه حوزه هاى عملى است که حس فزون خواهى و مطلق گرائى انسان در آنها به دنبال گم شده خود مى گردد.
بنابراین امپریالیسم تجلى احساس فزون خواهى انسان غربى است که در شکل سلطه به جهان سوم در تمام ابعاد ممکن اعم از سیاسى اقتصادى علمى اجتماعى فرهنگى خبرى و نظامى در نوع مرئى و نامرئى آن ظاهر شده است . و راه مبارزه با آن ایجاد محدودیتهاى پایدار و نیز هدایت حس مزبور در خط مستقیم است و از آنجایى که جهان سلطه گر دراین انحراف به افسار گسیختگى رسیده است تنها راه اعمال چنین محدودیت زور و قدرت است که باید جهان سوم در تحصیل آن تلاش کنند.
تاریخچه امپریالیسم :
امپریالیسم به عنوان حرکت سلطه خواهى گروهى بر دیگران سابقه طولانى دارد و درامپراتوریهاى چین ژاپن ایران روسیه و روم دیده مى شود ولى از آنجایى که آخرین مرحله سلطه از آن غرب بود و تا به امروز در شکلهاى مختلف باقى مانده است به تاریخچه شکل گیرى این مرحله و بررسى انواع مختلف آن مى پردازیم .
براى یافت تاریخ امپریالیسم غربى باید به جنگهاى صلیبى برگردیم زیرااستعمار نتیجه مستقیم شکست مسلمانان در جنگ هاى صلیبى بود که با هماهنگ شدن پیروزى مسیحیت با جریانات حساس و مهم دیگرى ت فوق روزافزونى براى غرب به ارمغان آورد و آنان را در خط سلطه بر جوامع دیگر قرار داد. جنگهاى صلیبى گاهى منجر به پروزى مسلمانان و گاه به پیروزى مسیحیان مى شد تااینکه در تاریخ 857 قسطنطنیه به دست سلطان محمد فاتح فتح گردیده و با بسته شدن راه تجارتى جاده ابریشم غرب را در تنگاى مهمى قرار داد. این رویداد باعث بیدارى مسیحیان گردید و آنان را به تلاشى وا داشت که بازدهى آن متلاشى شدن خلافت عثمانى و تجزیه کشور اسلامى و از بین رفتن مانفع اصلى سلطه غرب بر شرق گردیده و جنگ و مبارزه مسلمانان را از جبهه برونى به داخل صفوف خود مى کشاند و جهان اسلام را تبدیل به طعمه لذیذ و آماده اى براى غرب ساخت .
در این دوره مسیحیان با آگاهى از نارضایتى و خشم مردم از ستمکاریهاى دستگاه خلافت عثمانى به تحریک امراى محلى پرداختند و با سران قبائل و عشائر به ساخت و پاخت سیاسى دست زدند. اختلاف مذهبى را تشدید نمودند و کشوراسلامى را به دو جامعه شیعى و سنى - تقسیم کردند. امراى [آق قو یونلو] و پس از آن صفویان را به پادشاهى شیعیان گماشتند 15 و آنان را بر خلافت عثمانیان که - بناحق خود را به جامعه تسنن و خلافت اسلامى وابسته مى نمودند شوراندند و مسلمانان شیعه و سنى را که باید علیه هجوم غرب مى جنگیدند به برادرکشى کشاندند و کشوراسلامى را متلاشى کردند.
از سوى دیگر مسیحیان با همسایه هاى شمالى و شرق کشوراسلامى دست بهم دادند واز چند سوى مسلمانان را مورد تاخت و تاز قرار دادند. کشوراسلامى ه بااز دست دادن پشتوانع عقیدنى مسلمانان به شدت ضعیف شده بود در مقابل این حملات درونى و برونى تاب تحمل نیاورد و براى همیشه متلاشى گردید. بیشترین بخش آن مستعمره و باقى مانده هم با حکومتهاى دست نشانده اداره گردید. [هازارد] نویسنده [اطلس تاریخ اسلامى] این مقطع تاریخى را به زیبایى تصویر نموده است که دراینجا براى روشن شدن موضوع یک پارگراف بلندى رااز وى نقل مى کنیم :
امپراطورى عثمانى دراین قرن در قدرت و شهرت به آخرین نقطه قوس و صعودى نائل گردید ولى در هیمن قرن اندک اندک به قوس نزول افتاد. در این قرن روسیه رقیب عثمانى مى شد و بر حدود خود مى افزود واز حدود دولت اسلامى مى کاست .ایوان مخوف ناحیه ولگا رام و مطیع خود مى ساخت .
...ایران به اصرار صفویه شیعه را که هنوز در آن سرزمین تفوق دارد اختیار کرده و رشته مذهب تسنن ماورااالنهر وافغانستان با سایر بلادى که مذهب تسنن داشتند جدا گردید. قبل از سال 906 شکاف بزرگى به موازات رودخانه فرات عالم اسلامى را دو قسمت کرد. 4 سرزمینهاىجنوبى و غربى به اعراب و بربرها تعلق داشت و آنچه که در شمال و مشرق بود از آن ترکها وایرانیان بود.از سال 906 به بعد دنیاى اسلام چهار قسمت شد: مراکش بربرنشین امپراطورى عثمانى ایران و مشرق .ارتباط ما بین این قسمتها بى اندازه نقصان یافت ... قبائل بادیه نشین مغول ماموریت تخریبى خود را بطور کامل انجام داده بر ثروتمندترین مترقى ترین قسمت هاى حوزه اسلامى تاخت و تازهاى خود را کرده بود.اتفاقااز لحاظ اقتصادى نیز در همین هنگام از جانب پرتغالیها تهدیدى بزرگ به کشورهاى اسلامى متوجه گردید واسکودوگا سال 904از راه دماغه امید به هندوستان رسیده بود. در ظرف ده سال پرتغالیها در طول ساحل خاورى افریقا پایگاههائى برقرار ساخته اند به سومطره و عمان و هرمز هم دست انداختند و در گواى هندوستان مستعمره اى ایجاد کردند. و به دنبال این تاخت و تازها حبشه از تعرض آنان بى نصیب نماند واستیلاى آنها به تنگه مالاکا چین و ژاپن هم رسید. دراین خلال برزیل را کشف کردند و آن را هم از مستعمرات خود ساختند که تاکنون زیانشان در آنجا رواج دارد.از نتایج جسارت و چابکى و پشتکاراین حادثه جویان که از میان ملتى نورسیده و کوچک برخاستند تغییر جاده تجارتى از شرق به[ دماغه امید]است که به عثمانى ضربت زد و ونیس رااز پا در آورد]. 16
مطالعه این بخش از تاریخ مى فهماند که نطفه تمام پیروزیها و موفقیتهاى غرب در همین قرن پانزده بسته شد و به مرور در قرن 16 و 17 و 18 تاکل پیدا نمود. پرتغالیها هلندیها فرانسویها انگلیسها و امریکائیها در پى هم به استعمار ممالک اسلامى و کشورهاى حوزه نفوذ آن پرداختند و هیچگاه نگذاشتند مسلمانان قد علم کنند.
اروپائیان در پى شکست امپراطورى عثمانى دور زدن آفریقا تسلط بر کشورهاى حاشیه اقیانوس اطلس و دریاى عمان و خاور دور و نیز کشورهاى ساحلى مدیترانه پایه یک سیاست تجاوز و غارت طولانى را پى ریزى کردند.
حکومت جهان سوم را به دست گرفتند و با بکارگیرى ساکنان بومى منابع زیر زمینى محصولات و تولیدات بدست آمده ذخائر علمى و فرهنگى آنان را به غارت بردند.اهالى بومى را به عنوان برده به مزارع و کارخانه هایشان دراروپا بردند و نیروى انسانى خودشان را از فعالیتهاى طاقت فرسا آزاد ساختند و به مدیریت و پیشرفت علوم و فنون هدایت ساختند و توانستند راههاى جدیدى براى توسعه ثروت خویش بیابند.
کشف ماشین و نیروى بخار به طور معجزه آسایى اروپا رااز بقیه جهان متمایز ساخت و طلسم عقب ماندگى اروپا را شکست .ازاین تاریخ به بعد حرکت اروپائیان سرعت بیشترى پیدا کرد و راه اکتشافات جدید به رویشان گشوده شد. نیروى کیفى بالا ماشین و سرمایه هاى به غارت برده شده جهان سوم ازاروپا را به دنیاى تولید تبدیل نمود. ماشین تولید اروپا را در دو سوى . بازار و مواد خام مورد خام مورد تهدید قرار داد.ازاینرو اروپائیان بدست آوردن بازار پر مصرف دائمى و مواد خام ارزان و زیاد را سرلوحه فعالیتهاى اقتصادى و سیاسى و نظامى خود قرار دادند.این پدیده اروپائیان را به فکر انداخت تا راههائى براى حفاظت و حراست از منابع خود در جهان سوم به وجود آورند.ازاین مرحله امپریالیسم انواع مختلف و گوناگون و پیچیده اى پیدا کرد که ما در طى مقالاتى به بررسى آن خواهیم پرداخت وازامپریالیسم نظامى که پیش در آمدانواع دیگر آن است شروع خواهیم کرد.