نوع مقاله : مقاله پژوهشی
بیش از یک سال واندى است که حضرت امام[ دام ظله] بر حضور دانشجویان مسلمان در مسائل سیاسى تاکید و پافشارى دارند و بر حساسیت سیاسى این قشراز جامعه بیش از دیگر اقشاراصرار مى ورزند.
از دیدگاه کلى مسئله حضور جامعه در تحولات و رخ دادهاى داخلى و نقش آنان در صحنه هاى گوناگون اجتماعى امرى بدیهى و غیرقابل تردیداست و آنچه از بیش ازانقلاب تا کنون در صحنه هاى مختلف سیاسى واجتماعى رخ داده مویداین نظراست .
به درستى حضور دانشجویان و جوانان آگاه و مسلمان همراه طلاب و روحانیون جوان حوزه ها در برابر حوادث گوناگون این دوران پرتلاطم گویاى این واقعیت است که اگراین حضور بخوبى نبود روشن نیست که سرنوشت انقلاب به کجا مى انجامید.
ایستادگى در برابر توطئه هاى شاه در به تسلیم کشیدن و منحرف کردن انقلاب و نیز مبارزه با سازش سازش کاران و قانون اساسى خواهان شاه و رفورمیست هاى لیبرال و حقوق بشرى هاى وابسته با آگاهى و فعالیت این اقشاراز جامعه شکل گرفت .
حرکت دانشجویان مسلمان در برابر گرایش بسوى آمریکا واشغال لانه جاسوسى و همچنین مبارزه سخت با منافقین و گروههاى چپ و نیز با لیبرالیسم و در راس آن بنى صدر وانقلاب فرهنگى دانشگاه ها از نعمات این حضور و آگاهى بود. و هم اکنون این شرکت و حضور در صحنه هاى مختلف اجتماعى بایدادامه یابد. زیرااین مشارکت است که مى تواند پشتوانه مسئولان درامور رزمى واقتصادى و فرهنگى و سیاسى باشد و مى تواند لغزشهاى آنان را بازگو کند. و[ النصیحه للاعه المسلمین] بشود و آنان را در آرمانهاى بلندانقلاب یارى رساند.
و در سوى دیگر مى توان در محدوده این حضور و فعالیت اجتماعى تردید کرد زیرا که انقلاب تثبیت شده و کارها تااندازه اى در جاى خود قرار گرفته و نهادهاى لازم بوجود آمده و پا گرفته اند و بگذارید که مسئولان بکارهاى خود برسند.
وازاینجاست که باید پرسید: مسئولان چه حضورى رااز مردم توقع دارند و فاکتورحضور جامعه در نظراینان چه اندازه است .
آیا فقط مردم باید گوش فرا دهند و عمل کنند و مسئولان خود دانند و خود. یا دراین میان رشد سیاسى و شرکت فعال آنان در حاکمیت امور نیز ضرورى است ؟
و در یک کلام آیا حکومت اسلامى حاکمیت نخبگان است و تابعیت مردگان ؟ یاامانتدارى مسئولان و نظارت دائمى مردم ؟
ممکن است چنین تصور کنیم که حضور مردم در مراسم مذهبى سیاسى و یاانتخابات در تاثیرگذارى جامعه در سرنوشت سیاسى خود کافیست . لکن این تصورى نادرست است . مااین را باور نداریم که شرکت مردم دراین گونه موارد نشانه اى از حضور کامل در صحنه هاى سیاسى است .
ازاینرو دخالت مردم در صحنه هاى داغ والتهاب آلود اجتماعى بخشى ازاین حاکمیت مردم است نه تمام آن .
شرکت مردم در زمانى شکل مطمئن مى یابد که آنان فقط در روزهاى جمعه ایام انتخابات و میدانهاى داغ سیاسى خود را دلسوز مسائل سیاسى نیابند. بلکه در زندگى روزمره خویش حیات انفرادى را با زندگى فعال اجتماعى سیاسى عجین کنند. زیرکانه بر سیر وقائع بنگرند و مسئولانه با حوادث اجتماعى برخورد نمایند.
تخطى ازاین فریضه انقلاب را با حوادث ناگوار مواجه خواهد ساخت .به یقین ستون فقرات انقلاب را حمایت هاى مردمى مى سازند و بى توجهى به رشد و قوت آن پشت نهضت را در هم مى شکند.ازاینرو باید بر رشد سیاسى مردم همت گماشت واز حساسیت هاى به حق آنان جانبدارى کرد. ممکن است در پاره اى از موارد جهت گیرى این حساسیت ها به افراط دچار گردد اما احترام به انگیزه را نباید بفراموشى سپرد.اگر در فلان اداره کارخانه یا دانشگاه کسانى آرمان انقلاب را در خطر دیدندو به تکاپو بر آمدند این احساس راارج نهیم . آنانرا با برچسبهاى گوناگون نرانیم . و در صورت اشتباه آنانرا بر خطایشان واقف سازیم و مشکلات را تبیین کنیم . کارى ننمائیم که مدافعان انقلاب از دلسوزى خوددارى ورزند و سنگ لحد شوند خاموش و بى تحرک !
در تاریخ خوانده ایم که بعداز صلح امام حسن[ ع] یاران نزدیک وى چون حجره ها سلیمان بن صرد خزاعى ها با شدیدترین شکل با آن حضرت برخورد کردند خطابهائى باامام داشتند که این قلم از نوشتن آنها اباء دارد اماامام[ ع] خونسرد با دلى پر درداما چهره اى آرام به تبیین حقیقت امر مى پردازد و آنانرااز مشکلات عصر و زمان آگاه مى سازد2این واقعیت گرچه در یکسو مظلومیت امام را حکایت مى کند که یاران نزدیک وى نیزاز آن بى خبر مانده بودند.امااز سوى دیگراز امرى بزرگ باخبرمان مى سازد که چگونه امام به تکفیر و تفسیق آنان دست نیازید دلسوزى آنانرا دید و آنرا محترم شمارد.
ازاین برخوردامام[ ع] درس بگیریم و به دلسوزیها و حساسیت هاى جامعه مان بها دهیم .
بویژه این امر را در میان جوانان که نسل آینده ساز کشورند با اهمیت تر تلقى کنیم . خون دل خوردن اینان را جوش اضافى نپنداریم . نگوئیم بچه اند!احساساتى اند! بى تجربه اند!
حکومت انقلاب جامعه عشیره اى نیست که حاکمیت ریش سفیدان را طلب کند. جامعه انقلابى رنج کشیدن خون دادن و صدمه ها دیدن است و چه کسانى بیش ازاین انبوه جوانان جان بر کف طاقت این بلایا را دارند؟ این را به یقین بدانیم اگراداره انقلاب ازاین نسل تهى گردد و به اصطلاح آینده نگران و واقع بینان ! بر صحنه هاى سیاسى مسلط شوند آرمانهاى نهضت در قبرستان انقلابهاى تحریف شده دفن خواهد شد!
ازاینرو باید درمراقبت دائمى بسر بریم که حساسیت سیاسى مردم کاهش نیابد و ضعف و فتور دراین زمینه را تحمل نکنیم . مسئولان به چاره برخیزند و دلسوزان ازاندیشه و تلاش دراین زمینه باز نایستند.
و دراین مختصر به سهم خود سعى بر آنست که پاره اى از عوامل زدایش این حساسیت ها اشاراتى شود. مسائلى که گاه دورنگرى است و بخشى دیگر رنگهائى از خود نشان داده و آثارى را بر جاى نهاده اند.امید آنست که به رفع و پیشگیرى این امور توفیق یابیم و رسالت جهانى نهضت را با حضور دائمى امت اسلامیمان . محقق سازیم .
1- رفاه طلبى
یکى از عوامل کاهش حساسیت سیاسى رفاه طلبى است . طولانى شدن دوران جنگ و جهاد دستیابى به امکانات سرخوردگى هاى اجتماعى و سیاسى وسوسه هاى شیطانى و بالاخره خناسان برون و درون همه عواملى هستند که دست به دست مى دهند تا نیروهاى انقلاب را به رفاه و تنعم طلبى و آسایش خواهى گرایش دهند.
تجربه تلخ تاریخ انقلاب ها نشان داده است که پس از پیروزى هر انقلابى این بلاى خانمانسوز و آفت زا گریبانگیر جامعه انقلابى شده و همچون خوره مبارزان رااز درون تهى کرده است وانقلاب هاى بسیارى را در کام خود بلعیده و به دره مرگ فرستاده است .
هم اکنون این تجربه درانقلاب اسلامى ایران عینیت پیداکرده و شاهد وجوداین آفت دراقشار گوناگون بویژه نیروهاى انقلاب هستیم .زیرا وجودامکانات و سرخوردگى هاى اجتماعى و چشم و همچشمى رفاه مادى را در دل پرورانده و قارچ وار رشد کرده است .
در چنین شرایطى است که فرهنگ ایثار رنگ مى بازد و همه چیز براى[ من] جاى[ دیگران] را مى گیرد. آهنگ حماسه و عشق به رزم مبارزه انتقاد و صراحت لهجه مشتریان خود رااز دست مى دهد. و مصلحت سکوت محافظه کارى آسایش و در نهایت تحمل گرایى و مد پرستى ابرهاى تیره اى مى شوند که خورشید آرمانهاى انقلاب را محو مى کند.
خطبه هاى دردآلود على[ ع] در سالیان آخر حکومت کوتاه او را مرور کنیم که چگونه ازاین روحیه مردم در فغان است و سرنوشت شوم تسلیم و سازش را بازگو مى کند.
درباره خطر رفاه طلبى تا کنون سخنان فراوانى گفته شده است که در روایات معصومان نیزاین خطر دنیازدگى درابعاد متفاوتى بازگو شده است که در شماره هاى گذشته این مجله به آن هااشاره شده است و نیازى به تکرار آن نیست ولى دراین زمینه گفتار صریح نخست وزیر کشورمان از آنجهت که در برگیرنده زوایاى این مسئله مى باشد آورده مى شود:
[ ما بطور دائم باغرب زدگى باید مبارزه کنیم بااینکه یک ماشین بزرگ علامت تشخص باشد. یک لباس شیک علامت تشخص باشد. چند نوع خورشت سر سفره علامت تشخص باشد.
یک ویلا علامت تشخص باشد. درست مثل روزهاى اول انقلاب باید مبارزه بکنیم . آن موقع افراد خجالت مى کشیدند که سوار ماشین بزرگ بشوند و احساس مى کردند که دیده ها مثل تیر بسمت آنها متوجه است وامروز ما مى بینیم که این یک کمى فروکش کرده است . یعنى ناشى از ترس نبود بلکه ناشى از دگرگونى نظام ارزشى بود و بطور خودبخود دگرگونى در الگوى مصرفى بود که مردم بوجود آورده بودند3]...
ایشان درادامه سخن از جرائد مى خواهند که با بیرحمى از فرهنگ مصرف گرائى انتقاد کنند و آنرا در رده مسئولان واقشار مرفه و مردم عادى مورد نقد قرار دهند.
البته مسلم است که این حرکت در جرائد و مطبوعات خلاصه نمى شود و بایستى مجموعه دلسوزان انقلاب در برابراین پدیده شوم به مقابله برآیند. مسئولان اجرائى و معتمدان مردم با زندگى ساده خویش درس ساده زیستى را بیاموزانند. مبلغان از شیوه زندگى ساده پیامبر وامامان واولیاى الهى سخن بگویند و مردم را به آن مسیر دعوت کنند. واگر حرکتهاى سریع توسط همه کسانیکه توان قدمى دراینراه دارند انجام نگیرد به یقین بدانیم که هر روزانقلاب گروه انبوهترى از جان بر کفان خود رااز دست خواهد داد. زیرا آنانکه در کام هوسهاى خویشند براى جلوگیرى از آختن شمشیر ستمگر بر ستمدیده خراش دستى را هم تحمل نخواهند کرد.
2- درون گرایى
یکى دیگراز آفت هاى[ حساسیت سیاسى] گرایش به درون است . درونى که او رااز جامعه و نظام حاکم بر خود و تحولات مثبت و منفى دور سازد و حضورى در صحنه هاى اجتماعى و سیاسى نداشته باشد.
این آفت از عوامل گوناگون سر چشمه مى گیرد که به آنهااشاره خواهد شد اما نبایداز این اصل غفلت جست که شرایط شغلى و تربیت اجتماعى سهمى اساسى در توجه جامعه به مسایل سیاسى و حساسیت نسبت به آن خواهد داشت .
به عبارت دیگر جامعه اى که در آن بى تفاوتى تبلیغ شده باشد یا منظم و تامین معشیت با درگیرى هاى شغلى همراه باشد و به انسان هرگز فرصت اندیشیدن و دقت وانتخاب در مسایل سیاسى و شرکت در موضعگیرى هاى اجتماعى را ندهد خود نوع مبتلا به درون گرایى است و بطور طبیعى از فعالیت هاى سیاسى و داشتن نقش فعال محروم است . و حاکمان صالح موظفند که برنامه هاى فرهنگى و سیاسى لازم را جهت ایجاد مسئولیت خواهى و مسئولیت پذیرى براى جامعه فراهم سازند تاافراد در در کنار کارهاى روزمره خویش به این فعالیت ها بپردازند و حساسیت سیاسى نسبت به رخدادهاى جامعه داشته باشند.
اکنون که به تبیین این آفت مى پردازیم در میان تنیدهاى درونى بررسى[ علم زدگى] و[عرفان گرایى] ازاهمیت ویژه اى برخورداراست و ضرورت بررسى آنرا با توجه به گرایش نسل جوان گوشتزد مى نمائیم :
علم زدگى و عرفان گرایى از دو بعد مطرح است .از طرفى دانش واخلاق در اسلام تقدیس شده است وانقلاب اسلامى بدان سخت نیازمنداست . و رکن استقلال و خودکفایى و معنویت به این دو بستگى دارد و فراگیرى دانش و پالایش درونى ازاهم عواملى است که انقلاب به آن تداوم مى یابد و جامعه خود را به آن متعهد مى بیند.
از طرف دیگر علم زدگى و عرفان گرایى واکنشى است در برابر سرخوردگى هاى سیاسى واجتماعى که فرد خود را وازده از جامعه مى بیند و فعالیت هاى سیاسى واجتماعى راابتر مى داند.ازاینرو تمام همت خود را بر آن مى گمارد که برانبار معلومات خود بیفزاید و رهبانیت و گوشه گیرى کند و در فعالیت هاى سیاسى شرکت نجوید.
ثمره این گرایش آنگاه روشن خواهد شد که هجومهاى مرئى و نامرئى استکبار جهانى شدت یابد همان داستان تکرار مى شود که سلطان محمد فاتح قسطنطنیه وارد آورد.
در محاصره آن شهر جاسوسان به وى خبر دادند که هم اکنون اسقفان و کشیشان در فلان کلیسا جمعند و دراین بحث مى کنند که آیا دار برجسد لاهوتى عیسى اثر گذارد یا بر جسد ناسوتى او. سلطان دستور داد که توپ را گشادند و به سوى کلیساى مذکور نشانه گرفتند. و آنگاه گفت که هم اکنون هم به لاهوتش خورد هم به ناسوتش ...
اینک در بیابیم که تنیدن در مسائل علمى و غفلت از مسائل اجتماعى اینحالت را بوجود خواهد آورد و آنگاه راه چاره اى را در پیش نخواهیم داشت .
هم چنین کوشش در زدایش رذایل و آراستن به فضائل را در خلوت خانقاه و هوهو نجوئیم . آنرا در جوشیدن با مردم پاک و جوانان مستعد و فطرتهاى سلیم جستجو کنیم . رفیق راه بطلبیم و مسئولیتهاى اجتماعى را بفراموشى نسپریم . به بهانه عبادت على[ ع] را رها نسازیم و دراین غوغاى زمانه کید معاویه ها و عمروعاص ها رااز نظر دور نداریم گمان نبریم که انقلاب به آرمانهاى خویش رسیده است واینک در گوشه هاى خلوت فناء فى الله و بقاء بالله بیابیم !
طعم عرفانى در جامعه ما فضاى مقدسى را بر پا ساخته است این شیرینى نبایدبه بهاى قربانى شدن در فردیت و بریدن از مسئولیت تمام گردد.
3-دسته بندیهاى سیاسى :
انقلابها پس از پیروزى در خط بندیهاى سیاسى و باند بازى گرفتار مى شوند. بخشى دراثر جدائى دراندیشه و در پاره اى از موارد برخوردهاى قدرت طلبانه و برخاسته از تنگ نظریها و کوته بینى ها.
آنگاه که رقابت اندیشه راه معقول را نیابد و برخوردها شکل مثبت خود را پیدا نکند فاصله خطوط زیادتر و درگیریها تشدید مى یابند. در این میان پاره اى از مدافغهن انقلاب در بدنه خطهاى مختلف سیاسى جاى مى گیرند.اما بخشهاى عظیمتر متحیر مانده واز تصمیم گرفتن باز مى مانند. و دراینجاست که دلزدگى سیاسى شکل مى گیرد. خود را به کنارى مى کشند تا دراین هجوم تبلیغاتى خطوط خورد نشوند. سربزیر و آرام مى گردند: آهسته رفتن و آهسته آمدن را یاد مى گیرند. گویا هیچگاه اندیشه سیاسى در ذهن نداشته اند.
جلال آل احمد یکى ازاین دلزدگان سیاست است . اما نه با آن اوصافى که گذشت او واقعه 28 مرداد را چنین تعریف مى کند:
[شاید تعجب بکنى که حتى اتفاقات روز 28 مرداد آن سال را من صبح . 30مرداد فهمیدم . چون درست روزهائى بود که داشتم اسباب کشى مى کردم و به خانه تازه ساز مى رفتم ... به هر صورت ازاین اوایل بهار تا28 مرداد پیش بیاید من آنقدر آجر روى آجر گذاشتم تا دیوارها آمد سر دومتر ونیمى . و همه دنیا را پشتش رها کردیم و زیر سقف خانه حتى از آسمان گریختیم] ...4
البته این مذمتى از آل احمد وامثال او نیست .این طبیعى قضیه است که در آن غوغاى چهره سازى و خط بازى قبل از 28 مرداد سرخوردگى از سیاست پیش بیاید و ماننداو در آنزمان کم نبودند چه در بین روحانیان و چه در جو روشنفکران .
4-انتقاد وانتقادپذیرى :
یکى دیگراز آفت ها و عوامل دورى گزیدن جامعه از[حساسیت سیاسى] محروم بودن آنان به ویژه مسئولان از روحیه انتقاد پذیرى است بگونه اى که تحمل انتقاد دیگران مشکل مى نماید و آنانى که سخنى نمى گویند و چاپلوسى مى کنند مقرب تر مى شوند. تا آنجا که معیار گزینش وانتخاب براى مسئولیت ها و تماس ها و تشکل ها براساس[ سلم] بودن و نرم و آرام بودن انجام مى گیرد و دوستان قدیمى و حامیان اصلى اتقلاب براحتى کنار زده مى شوند و مشاورین مسئولین و چرخانندگان کارهااز قشرى ضعیف و مصلحت جو و فرصت طلب انتخاب مى گردند .
در چنین شرایطى است که جامعه ناخودآگاه بسوى خودسانسورى و بى تفاوتى کشیده مى شود زیراانتقاد کننده (اگر فرصت انتقاد بیابد) در فشار و بایکوت و برچسب هاى ابن و آن قرار مى گیرد و ناچاراست براى محروم نماندن ازامکانات مادى و معنوى روى بر سکوت و مصلحت جویى آورد واز هر کارى که موجب ناخشنودى دیگران باشد پرهیز کند.
اینجاست که دیکتاتورى واختناق از خودسانسورى کمک مى طلبد و براى سرکوب مخالفان از زمینه هاى قبلى و شرایط فراهم شده و سکوت جامعه مدد مى گیرد وانتقادکننده را در بایکوت واز صحنه خارج مى سازد.
شاید چنین بیشترانقلاب هاى جهان را فرا گرفته باشد که انتقاد گرانش با واکنش جامیان و مسئولان انقلاب مواجه شده باشند زیرا پس از هرانقلابى انتقادها دو چهره داشته است .از طرفى نیروهاى ضدانقلاب جهت تضیف و نابودى انقلاب به مخالفت خوانى ها روى آورده واز طرفى نیروهاى خودى براى تحکیم و تداوم انقلاب ضعف ها را مشخص کرده و انتقاد نموده اند.
دراین شرایط است که جامعه انقلابى و حامیان آن واکنش نشان داده و نتوانسته است بین این دو حرکت یکى را تایید کند و چه بسا براى سرکوب دومى ازابزار نیروهاى ضدانقلاب سود جسته است ازاینرو زمینه مبارزه باانتقاد و[حساسیت سیاسى] اوج گرفته است .
اما واقعیت آنست که این مسئولان و حامیان انقلاب هستند که باید آگاهى جامعه را بالا ببرند و روحیه انتقاد وانتقادپذیرى را در جامعه گسترش دهند و آنرا به عنوان[ لرزشى] در جامعه معرفى کنند.
دراین باره خوب است به کلام امام حسن مجتبى[ ع] توجه کنیم که شخصى درباره[ سیاست] ازاو پرسش مى کند. حضرت پس از آنکه حقوق جامعه را دسته بندى مى کند مى فرماید:
[مساله شخص عن رایه فى السیاسیه ؟ قال .... واما حقوق الاحیاء وان تخلضى لولى الامرمااخلص لامته وان ترفع عقیرتک ى وجهه ادا ما حاد عن الطریق السوى].... . 5
اما درباره حقوق زندگان ... یکى دیگر آنست که انسان مسلمان با صداى بلند در برابر حاکم لب باعتراض بگشاید آنگاه که او رااز راه مستقیم منحرف مى بیند.
یکى از حقوق اساسى جامعه راامام[ ع] اعتراض مى داند آنهم اعتراضى که بدون مجامله و با صداى بلند و با نعره زدن باشد و آنرا حق حیات جامعه و یکى از ارکان سیاست مى داند.
در پایان این نوشتار لازم است تاکید شود که پایه هاى تداوم انقلاب در گروى حضوراجتماعى و سیاسى جامعه و حساسیت آنان به ویژه دو قشر دانشجو و طلبه مى باشد و به نظر مى رسد که ما باید در تقویت این حساسیت سیاسى گام هاى فرهنگى و تبلیغى اساسى را برداریم و در ترویج رفع و موانع اجتماعى و روانى آن کوشش هاى فراوان کنیم و با تنگ نظرى ها و بر چسب زدنهاى گروههاى ناآشنا به ارزشهاى انقلاب مبارزه کنیم و کار را به جایى نرسانیم که على بماند و حوضش . و در برابر نیروهاى فرصت طلب و تکنوکرات و مصلح جو پست هاى کلیدى سیاسى و فرهنگى رااشغال کنند و داستان همان بشود که در صدر مشروطیت شد و ازانقلاب اسلامى وارزشهاى آن فقط شعار واسمى بماند.
امیداست دانشجویان و طلاب گرانقدر هم در برابراین ناملایمات از پاى نایستند و سختى ها را بر خود هموار کنند و با ضعف ها و کجرویها و ضدارزش ها مبارزه کنند واز هیچ چیزى در دل بخود هراس ندهند.
و ما توفیق الا بالله و علیه التکلان .
[حوزه]