نوع مقاله : مقاله پژوهشی
پیرامون ارتباط (و یا به تعبیر بهتراتحاد) دین و سیاست در شماره هاى گذشته مجله گفته شد. واین مسئله روشن شد که با توجه به روح احکام و قوانین اسلام و دستورات مربوط به حکومت واجتماع و بررسى سیره و سنت معصومین[ ع] ارتباط تنگاتنگ میان دین و سیاست امرى بدیهى و آشکار است .
اینک برآنیم تا کاوشى پیرامون نتائج جدائى این دو عنصر بهم پیوسته داشته باشیم تا ببینیم این دسیسه شوم (جدائى و دورى دین از سیاست ) که دشمن سالها روى آن مطالعه کرده و آنرا تبلیغ نموده چه پیامدهاى ناگوارى براى جامعه اسلامى و به ویژه براى حوزه هاى علمیه و روحانیت (در دو بعداندیشه و عمل ) به بار آورده است .
بدیهى است هر آفتى که دچار مسلمانان گردد در آغاز شامل راهبران و زعماى آنان خواهد بود و چنین آفتى به عظمت بى محتوا کردن دین از چگونگى اداره و حاکمیت بخشیدن به آن البته حوزه هاى علمیه را در برگرفته است .
بدون تردید اسلام مجموعه اى هماهنگ و غیرقابل تفکیک است و در تمام زمینه هاى حیات انسانى و نیازهاى فردى واجتماعى رهنمودهاى هماهنگ با فطرت انسان و ساختار جهان ارائه داده است که راه رشد و تعالى فرد و جامعه تنها در پیروى از آنها نهفته است .ازاینرو عالم اسلامى که مبلغ و مروج اسلام است بایداز همین جامعیت برخوردار باشد. و در مسائل گوناگون جامعه بایستى طبق اندیشه و فکراسلامى موضع مشخصى را برگزیند و خطى خود را دنبال کند وامت اسلامى را در همه جوانب زندگى راهنما باشد
طبیعى است که این مشارکت اجتماعى و رهبرى فکرى و عملى بستگى به آگاهى از سیاست روز و آشنائى با موقعیت زمان دارد که از آن جمله مى توان مسائل سیاست داخلى و خارجى مشکلات حکومتها روابط بین المللى نقشه هاى استعمار و تجارب گرانبهاى تاریخى را بشمار آورد.
اگر گفته شود دیانت اسلام عین سیاست است و باید عالم مسلمانان کارهاى سیاسى جامعه دخالت کند بدین معنى است که وى باید همواره بر اجراى سیاست و مدیریت صحیح پافشارى نماید و تلاش خود را در جهت کوتاه کردن دستهاى پلید و خائنى که موجب نابودى اسلام و فضیلت و آزادگى مى شوند قرار دهد. زیرا یکى از ویژه گیهاى شناخت درست دین و تعالیم آن واقعگرائى و دورى گزیدن از ذهنیت مى باشد. سیره ائمه طاهرین[ ع] نشاندهنده توجه آنان به عینیتها مى باشد در صورتى که ائمه[ ع] تن به ظلم نداده و در ستیز با آن بودند. و همواره حضور اجتماعى خود را حفظ کرده واهداف و مقاصد خود را به مردم مى رساندند. و پیروان خود را نیز سفارش به این حضور مى کردند. چه اینکه ترک مبارزه با ظلم از غیبت اجتماعى سرچمشه مى گیرد.انسان وقتى نداند که بر مردم چه مى گذرد از درد مردم دردمند نمى شود تا به دفاع از آنان برخیزد. چنانچه به تاریخ اسلام نگاه کنیم مى بینیم که مردم در همه شئون حیات خویش جز عالم ربانى و روحانى متعهد پناهى نداشته اند. و آنان با لمس مشکلات او بوده اند. در همه صحنه ها عالم ربانى با مردم بوده و چه بسا براى راحتى مردم رنج ها را بجان مى خریده . و گامهاى بلند و جاوید را همواره این گونه افراد بر مى داشته اند.
پیش از ورود به بحث یادآورى این نکته لازم است آنچه خواهیم گفت بیرون از حوزه تفکر و اعتقاد به این جدایى مىباشد چه اینکه ممکن است افرادى در محدوده ذهن هرگز معتقد به جدایى میان این دو عنصر (دین و سیاست) نباشند ولى شیوه حرکت آنان در زندگى عملا پایبندى به این بینش را آشکار مىسازد.
هم اکنون ما به بررسى این دو دسته از عالمان که در سویى برخورداراز مشى سیاسى واجتماعى بوده و در سوى دیگر عده اى ازانزوا گرائیده و در لاک زندگى فردى خود خزیده واز هرگونه مسئولیت سیاسى واجتماعى فرار کرده اند مى پردازیم . و پیامدهاى جدائى دین از سیاست را بگونه اى مقایسه اى بین این دو دسته و دو نوع ذهنیت و روش یعنى روحانیون سیاست فهم سیاست دان و حاضر در صحنه و برخورداراز دانش روز و متخلق با آن عده ازافراد بى بهره از سلاح و ناآگاه را طرح مى کنیم
روشن است که این مسئله جدائى دین از سیاست چگونه در ذهنیت و عمل نحوه تفکر و روش آنان تاثیر مستقیمى داشته و دراین زمینه شواهد بسیارى است و ما با توجه به الویت ها به اندازه گنجایش این مقال مطالبى به اختصار طرح کرده واستنتاج بیشتر را بعهده خواننده مى گذاریم .
اثر پذیرى استنباط:
شناخت هر پدیده اى شرط اول و لازم براى حکم دادن پیرامون آن پدیده مى باشد.اگر موضوعات خارجى بخوبى در ذهن انعکاس نیابد و تا آنگونه که هست انسان آن را نشناسد موفق به قضاوت صحیحى درباره آنها نخواهد بود. نظرى که برخاسته از شناخت صحیح و همه جانبه نباشد خالى از کاستى وانحراف نخواهد بود. یک طبیعى دان یا یک دانشمند حقوق اگر موضوعى را که پیرامون آن مى خواهد حکم دهد بخوبى نشناخته باشد قضاوتش نمى تواند صحیح و مطابق با حقیقت باشد. زیرااین نظریه مبتنى بر شناخت صحیح آن پدیده نبوده است.
چگونگى سناخت مسائل و جریانات تاثیرى مستقیم در نحوه حکم کردن پیرامون آن پدیده اجتماعى را خواهد داشت .
یک سیاست دان آگاه به مسائل و جریانات و نیازمندیهاى جامعه برداشت و در نتیجه موضوع گیرى اش تفاوتى اساسى با دیگران دارد. واین چنین فردى حوادث را زیر دید تیز بین خود قرار داده و مرجعى براى حوادث واقعه (نه وقایع سابقه ) خواهد بود که با پاسخگوئى و حل مشکلات مردم مسئله خاتمیت نبوت و جاودانه بودن اسلام و توانائى فقه را در پاسخگوئى به ابعاد مختلف حیات اجتماعى هر عصرى را ثابت مى کند.
ازاینرو عالمان ربانى در تصدى مقامهاى دینى احتیاطى شگفت داشتند و براین باور بودند که براى تصدى مقامات دینى به جز فقه و قدرت براستنباط احکام آگاهیهاى دیگر جامعه نیز لازم است .
چنانکه نقل کرده اند: عالم عامل سیدمحمد فشارکى اصفهانى که پس از رحلت میرزاى شیرازى در آغاز براى قبول مرجعیت به او مراجعه کردند فرمود:
[ انى لست اهلا لذلک لان الریاسه الشرعیه تحتاج الى امور غیرالعلم بالفقه والاحکام من السیاسات و معرفه مواقع الامور].
[من شایسته مرجعیت نیستم زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى به غیر از علم فقه و شناخت احکام به امور دیگرى ماننداطلاع از مسائل سیاسى و شناختن مواقع امور و موضع گیریهاى درست در هر کار... نیازمند است] 1
واین مسئه اثر پذیرى استنباط درابعاد گوناگون آن جریان دارد که در ضمن فصلهائى بیان خواهد شد.
الف :استنباط در مسائل سیاسى اجتماعى :
همانگونه که در فصل گذشته اشاره شد چگونگى درک مسائل تاثیرى مستقیم در موضع گیرى هاى احتماعى دارد. زیرا ذهنیت و عمل انسان مبتنى بر شناخت پدیده ها و یااشیائى است که استنباط پیرامون آن انجام مى گیرد. بى شک نگرش و موضع گیرى آن عالمى که استعمار و نقشه ها و عوامل آن و رابطه غرب با شرق و هر دو با دیگر کشورها و همه را با هم مى شناسد و مى فهمد غیراز فردى گوشه گیر و بدوراز مسائلى است که حتى مطالعه مجلات و روزنامه ها را بیهوده پنداشته و خود را بى نیازاز دانش آن مى داند
آن همه فروغى که از چراغ راه مصلحین تراوید آنانکه براى از بین بردن امتیاز سفید و سیاه و آموزش براى همه یا کوبیدن استبداد و ستم یا رفع اختلافات شوم طبقاتى و یا بخاطراصلاحات اجتماعى رنجهاى فراوانى را بجان خریدند همه چهره هاى مقدسى هستند که برخورداراز این سلاح آگاهى و حضوراجتماعى بوده اند.
تاریخ گواه براین است که هنگام که روحانیت از صحنه سیاست دور شد و حضوراجتماعى خود رااز دست داد ( هم چون جنبش مشروطه ) دچار شکست شد و دشمن موفق شد تا به اهداف شوم خود دست یابد.
بدنبال این جدائى و بیخبرى از واقعیات است که ذهنیت و روش عملى آنان دچار دگرگونى وانحراف گشته وافکارى مانند: محکوم کردن تشکیل حکومت اسلامى پیش از ظهور حضرت مهدى ( ع ) پیدا کرده و در نتیجه براى ارضاى وجدان خود به مبارزات معلولى همچون مبارزه با بهائیت یا عوامل دست سوم و چهارم پرداخته و یا به تصور لزوم خودسازى از مبارزه با ستم و ستمکار غفلت ورزیده واز مسائل اساسى حیات انسانى بدور مانده همچنانکه با تحصیل و فعالیت اجتماعى و شرکت در تظاهرات زنان به مخالفت برخاسته و یا چون راه دشوار مبارزه با ستمگران و جنایتکاران را بى انجام مى پندارد تن به حاکمیت جباران مى دهد و مرگ سیاه وانحطاط فرهنگى و علمى و عقب ماندگى کشورهاى اسلامى را پذیرا مى شود.
در نتیجه این اندیشه انحرافى نسل جوان در گذشته از مذهب و دین سرخورده شده و به مکاتب الحادى شرق و غرب روى آورده است به این دلیل که مذهب خیال او نتوانسته نیازهاى او را تامین کند. و برخى از عوامل مذهب او را دعوت به سکوت و گوشه نشینى کرده واز مبارزه با سلطه گران و سرمایه داران بازداشته و راه سعادت انسان و تصویر زندگى سعادتمندانه را نشان نداده واو را به امورى مبهم و معلول دعوت کرده است .
آرى تفکیک دین ازسیاست انحرافى خطرناک را در برداشته است زیرا هرگونه انقلاب و تلاش پیرامون احقاق حقوق واصلاح جامعه کارى منحرفانه پنداشته شده است . در نتیجه بخاطر بى خبرى از فرهنگ پرباراسلامى - و بفرمایش صاحب جواهر که نسبت به کسانى که انکاراین واقعیت را کرده مى فرماید: هیچ بوئى از فقه واسلام نبرده - و بخاطر نادانى توانائى براقدام و بر خورد صحیح و منطقى رااز دست داده است .
از طرف دیگر آنان که برخورداراز روشن بینى و حضوراجتماعى بوده اند بهترین گامها را در جهت خدمت واصلاح جامعه ها برداشته اندافرادى چون مدرس سیدشرف الدین شیرازى ( اول و دوم ) سید جمال الدین کاشانى و ده ها انسان والاى دیگرى که لباس علمشان لباس رزم و جهاد بوده است در طول زندگى علمى و فرهنگى حماسه هاى جاوید مى آفریدند.
از جمله اینان فرزانه مجاهد مرحوم آیه الله سید عبدالحسین موسوى لارى را مى توان نام برد که ناشناخته مانده است . وى از بنیانگذاران و نظریه پردازان نهضت مشروطه بشمار مى آیداو در جنوب ایران حرکت وسیعى براى اجراى قوانین اسلام و تشکیل حکومت اسلامى بوجود آورده بود و سالهاى متمادى بحمایت از محرومان و مستضعفان به قیام برخاسته و قطع وابستگى به بیگانه را بر مسلمین واجب شمرده و گامهاى بلند واستوارى در نفى استعمار خارجى واستبداد داخلى برداشت و چنین فتوا داد:[ اتحاد دولتهاى مسلمان و تشکیل جبهه متحد در برابر دشمنان واجب شرعى است] .او علت تمام نابسامانیها و مفاسد روزگار را در مخافت حکم و شوراى ملت قلمداد کرده و سرچشمه همه بى عدالتیها اختلال نظمها و سوء مدیریت و کمبودها را در جامعه برخاسته از عدم وجود شوراى اسلامى دانسته است3
و دراین راستااز تلگرافى که از طرف 3 مرجع زمان شناس و روشن بین به محمدعلى شاه قاجار فرستاده شده است مى توان نام برد. آنان در آن تلگراف چنین فتوا مى دهند:[ این ضرورى مذهب است که در عصر غیبت حکومت با جمهور مردم است]. 4
اینگونه نظریات و حرکات (که تعداد آن هم بسیاراست ) همگى بدنبال حضوراجتماعى و شناخت زمان و واقعیتهاانجام گرفته و مى گیرد.
ب :اثرپذیرى فقه :
رسالت فقه : جوابگوئى به مشکلات اجتماعى در راهگشائى درامور فردى واجتماعى مى باشد. فقه بایستى با توجه به مسائل حیات انسانى زندگى فردى واجتماعى انسان رااداره نماید و درابعاد گوناگون زندگى پاسخگو به نیازهاى مختلف مجتمعات انسانى باشد.
اساسا حوزه گسترش فقه به اندازه گسترش اسلام و جامعیت آن مى باشد. آنگونه که اسلام به جنبه هاى مختلف انسان و زندگى و پیشرفت او نظر داشته شخصى فقیه نیز بایستى با آگاهى از نظامات مختلف و دانستن طریقه اجراء و بکارگیرى آن قوانین و طریقه حل مشکلات جوامع دستورات مترقى این دین حنیف را که ضامن هدایت و رشدانسانهاست بطور صحیح استنباط نموده و بکارگیرى .
متاسفانه نبودن حکومت در طول صدها سال رفته رفته ذهنیت فردگرایانه را در برخى از اندیشه ها بوجود آورد.این اثر بتدریج در تمام ابواب و کتب فقهى تاثیر گذاشته و حکومت فقه اندک اندک از صحنه زندگى خارج شده و نتیجه نهائى از تحصیل آن بصورت یک ورزش فکرى و کسب معرفت دینى و آگاهى از رشته اى مربوط به تاریخ اندیشه حقوقى نیاکان در آمده بود.
در حالى که اجتهاد در مسائل سیاسى متوقف شده و مسائل حیاتى و اساسى دیگراجتماع ازاهمیت چندانى برخوردار نبود و چه بسیار مسائلى که همچون عقده و مشکلى بى پاسخ مانده بود یا بحثى بطور تمام پیرامونش انجام نمى گرفت و در برابر بیشتر به وقایع سابقه - نه حوادث واقعه ) - پرداخته مى شد و برعکس مسائلى سپرى شده و گاه جنبى نام مسائل مستحدثه و جدید بخود مى گرفت .
در چنین شرایطى است که فقه در مواردى به گونه ى ورزش فکرى شکل مى گیرد. و در بخشهایى همچون طهاره و صلاه و ... بخاطرانجام شدن بحثهاى بسیار از گستردگى خاصى برخوردار مى شود.
نگاهى به کتب فقهى و توجه به تقریرات درسهاى موجود نشاندهنده این مسئله مى باشد که : کتابهائى همچون حدود دیاه قضا شهادات و جهاد... بصورت محدود بحث شده و بسیارى از مباحث حکومت و حکومت دارى و نظامات اسلام (نظام ادارى نظام مالى و مالیاتى ...) بحث نشده است . و حتى دراین دهه هاى اخیر مسائل امر بمعروف و نهى از منکراز رساله هاى عملیه حذف گردیده بود. تاثیر دیگراین جدائى برداشت نادرست از مفاهیم سیاسى اجتماعى اسلام ( هم چون جهاد تقیه صبر حکومت امربمعروف و ...) و تحدید و احیانا تحریف این مفاهیم حرکت زا بوده است که منجر به تقدس روحانیون منزوى و مقدس ماب و دوراز سرنوشت اسلام و مسلمین شداز اینرو بود که نتیجه اى جز رشد و حاکمیت مقدس مابها انزواطلبها و بهاء دادن به یکسرى از مسائل کاذب سیاسى واجتماعى را بدنبال خود نداشت .
امام خمینى در مقدمه کتاب حکومت اسلامى در زمینه دا شدن فقه از مسائل اجتماعى سیاسى اسلام سخنى دلنشین دارند که دراینجا براى استشهاد آورده مى شود:
... براى اینکه کمى معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه بعنوان اسلام معرفى مى شود تا چه حداست شما را توجه مى دهم به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث و رساله هاى علمیه هست قرآن و کتابهاى حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است با رساله هاى عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى شود از لحاظ جامعیت واثرى که در زندگانى اجتماعى مى تواند داشته باشد بکلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن از نسبت صد به یک هم بیشتراست .از یکدوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بر دارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگاراست مقدارى ازاحکام هم مربوط به اخلاقیات است بقیه همه مربوط به اجتماعیات اقتصادیات حقوق سیاست و تدبیر جامعه است.5
مسائل اقتصادى
اقتصاد در جامعه نقش حیاتى و سازنده داشته و در بقاء و دوام یک نظام و سیستم مى توانداثر ویژه اى بگذارد.امروزاقتصاد و مسائل آن ابعاد پیچیده بخود گرفته است و در بقاء و بهروزى ملتها نقش بسزائى دارد. دنیاى امروزاز جهت اقتصادى دچار بحران و تناقضى سخت گشته است . ظلم هاى اقتصادى منشا بسیارى از فسادها مى شود.
دراین مقطع حساس از مرزبانان اسلام این انتظار مى رود که درانقلاب نو پاى اسلامى راه صحیح وانسانى را دراقتصادارائه داده و اقتصاداسلامى را که بر قسط و عدالت اجتماعى مبتنى است تنظیم و ارائه نمایند. و براى این هدف در مرحله اول آشنائى با سیستم هاى اقتصادى کنونى و مسائل و مشکلات موجود مطرح شده در جهان قرار دارد. تا زمانى که مسائل مستحدثه اقتصادى بخوبى شناخته نشوند اقتصادى یا تدوین آن بگونه اى که پاسخگوى مشکلات اقتصادى قرن حاضر باشد نخواهد بود ازاینرو براى تطبیق کلیات قوانین زمانشمول و غنى اسلامى به مصادیق جدید و مسائل مستحدثه اقتصادى این شناخت حتمى و ضرورى است . و بدون این آگاهى و حضور در صحنه هاى اقتصادى نه تنها پاسخگوئى به مشکلات ممکن نیست بلکه جدایى تفکر وى از واقعیات و مشکلات عصر حاضر و در نتیجه فاصله عملى در عینیت خارجى محقق خواهد شد.
نگاهى به جامعه و مرورى به کتابهاى نوشته شده پیرامون اقتصاد نشاندهنده این مسئله مى باشد. به عنوان نمونه آنچه از مسائل مالى و اقتصادى اسلام بحث شده و یا در کتب فقهى مطرح گردیده بصورت فردى و جزئى عنوان شده است (نه بصورت یک نظام اقتصادى و مالى ) در صورتى که آنچه در بحثهاى اقتصادى و مالى اسلام هماهنگ زکوه و خمس آمده است بعنوان یک نظام و براى یک نظام و در یک نظام معنا پیدا مى کند و همینطور مالیاتهائى که براساس قاعده[ حفظ نظام] و در جهت خدمات عمومى مطرح است . و مسائل دیگرى که بعنوان نظام اقتصادى و براى نظام بایستى طرحریزى شود (که نمى تواند بصورت شخصى یا در مقابل پول قرار بگیرد).امااینگونه بحث نشده است بلکه بطور پراکنده و جزئى مطرح گردیده است .
امروز مسائل جدید و مستحدثه بسیاراست و براى تشخیص حکم و اجتهاد آن شناخت موضوع ضرورى است و تا واقعیت مسئله آنگونه که هست مورد نظر قرار نگیرد حکمى منطبق با حقیقت پیدا نمى کند و بگونه اى غیر صحیح تحقق مى یابد. آن عالمان متعهدى ه با حضوراجتماعى خود و آگاهى بزمان همواره اسلام را به جهان و مردم عرضه داشته و آن را تبلیغ مى نمودندچه زیبا موضوعات و مسائل را مى شناخته و در قبال آنها موضوع گیرى مى نمودند.از جمله آنان سید جمال است که در قسمتى از نامه اش خطاب به مرحوم آیه الله میرزا حسن شیرازى اینچنین مى نویسد:
[...البنک و ماادراک ماالبنک هواعطاء زمام الاهالى کلیه بید عدوالاسلام واسترقاقه لهم واستملا که ایاهم و تسلیمهم له بالرئاسه والسطان]... . 6
[بانک واه چه مى دانیدازاین بانک در صورتى که هم اکنون این بانکها (منظور بانکهاى خارجى بوده است ) زمام تمام مردم را به دشمنان اسلام واگذار و بنده آنان کرده است آنچنانکه تمام دارائى مسلمانان را دراختیار گرفته و با قدرت و حاکمیت خوداز آنها سود مى جویند]
و یا شهید مطهرى پس ازاینکه سرمایه دارى را یک پدیده اقتصادى و اجتماعى نو مى داند و بلکه راس و رئیس مسائل مستحدثه مى شمارد چنین مى گوید:
[سرمایه دارى جدید یک پدیده جداگانه و مستقل و بى سابقه اى است و جداگانه و مستقلا باید درباره آن اجتهاد کرد همچنانکه تجارت در دنیاى جدید سرمایه دارى با تجارت ساده قدیم از لحاظ ماهیت ممکن است متفاوت باشد... مشخصه اصلى سرمایه دارى جدید (کاپیتالیسم )از سرمایه دارى قدیم ...این است که سرمایه دار نیروى کار کارگر را براى فروش مى خرد نه براى آنکه شخصا به آن احتیاج دارد بااین نیروى کاراضافه ارزش ایجاد مى کنداضافه ارزش ایجاد مى کند.اضافه ارزش که مولود نیروى کارگراست و طبعا متعلق بخوداوست همان سراى است که کارفرما مى برد.اینست که مى گویند: سرمایه دارى جدید عین استثمار کارگراست] . 7
و شهید صدر که پس از نقل کلام حضرت على[ ع] درباره تجارت مى گوید:
[ امام براى کارتاجر نتیجه مى بیند هماهنگ صنعتگر و میان مشروعیت سوداز نظراقتصادى و کوشش او (بازرگان ) و در دسترس قرار دادن کالا و جذب آن به بازار و حفظ آن رابطه برقرار مى کند واین نوع داد و ستد مفهومى است کاملا جدا و متمایزاز مفهوم تجارت و سرمایه دارى]... .
واز طرفى چه بسیار تفکراتى که بخاطر جدائى از واقعیتها و ناآشنائى به نیازها و مشکلات و مسائل جارى در جهان مسائلى خلاف حقیقت و غیراصولى را مطرح کرده اند از قبیل نظرى که برخى پیرامون احتکار بدون در نظر گرفتن موقعیت فعلى انقلاب و حکومت اسلامى و نقش کالا جامعه داده اند. و یا نظراتى پیرامون ثروت اندوزى و یا فتوا دادن به اینکه مالکیت دراسلام حدى ندارد.
این قبیل نظریات و بسیارى دیگر همه و همه نشانه ناآگاهى و عدم توجه به واقعیات برخاسته از فرهنگ است که طى سالها حاکمیت فکر جدائى دین از سیاست بوده و در نتیجه بحثهاى جیاتى جامعه مورد بحث قرار نگرفته است .امیداست در فرصتهاى آینده پى آمدهاى دیگراین جدائى مورد بحث قرار گیرد. و صاحب نظران واندیشمندان با طرح این آثار در اندیشه چاره کار برآیند.