آفات علم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی



شگفت نیست اگر به جاى بحث ازارزش علم و فضیلت علماء و مقام دانشمندان از[ آفات علم] و خطرهاى نشسته در کمین[ طالبان علم] سخن بگوئیم .

شاید که توفیق[ پیشگیرى] که بسى آسانتراست ما رااز[ درمان] که دشوار و مردافکن است آسوده سازد.

مگر نه اینکه وطیفه ما پاسدارى ازارزش ها و مکرمت هاست ؟!

بنابراین تا به[ آفت هاى ضدارزش] آشنا نشویم [ ارزشهاى آفت زد]! را پاس نتوانیم داشت .

تا دردها وانگل ها را نشناسیم نه قدر سلامت و عافیت را خواهیم دانست و نه بر مداواى مرض قادر خواهیم بود.

ظلمت کشیده قدر نور را مى داند.

و... فتنه دیده بهاى امنیت و آرامش را مى شناسد.

و... بیمار قدر تندرستى را مى داند.

راستى علم و آفت ؟!... دانش و مرض ؟!

چه مى توان کرد؟ واقعیتى است تلخ و ملموس ...

علم تیغ دو دم است و گاهى دسته خود را هم مى برد.

اگر سازنده است سوزنده هم هست .اگر شفا دهنده است [ بیمارى زا] هم مى تواند باشد.اگر[ آفت زدا]است [ آفت زا] هم هست .اگر[ ملاک برترى] است عامل تباهى هم هست .

اگر نیروى پیش برنده و بالا برنده و هدایت کننده است موجب انحطاط و سقوط اخلاقى و دورى از مقام قرب الهى هم هست .

پیامبراسلام[ ص] فرموده است :

[ هرکه بر علم خو بیفزاید ولى بر هدایتش افزون نگردد از خداوند دورتر مى گردد] 1 . آرى علم که موجب قرب به خداونداست ممکن است در صورت بروز آفت موجب بعد گردد.

این تاثیر متضاد در علم انگیزه اهتمام بیشتر و دقت افزون تر در [آفات علم] است تا در مسیر کسب دانش و تحصیل علم با بصیرت گام بر داریم و لغزشگاههاى راه را بشناسیم و کمینگاههاى ابلیس را شناخته و منفذهاى عبور شیطان را به قلب ععالم پیدا کنیم و آنها را ببندیم و آگاه باشیم که:[ هر جا که گل است خاراست ... و بر سر گنج مار است و آنجا که در شاهواراست نهنگ مردم خواراست لذت عیش دنیا را لذعه اجل در پس است و نعیم بهشت را دیو مکاره در پیش]...

اگر به رسالت علم آگاه باشیم و به تعهدات[ عالم بودن] پاى بند درجات رفیع به همراه دارد و گرنه[ درکات جحیم] سرنوشت عالم غیر مهذب و داناى لاقید و آگاه بى تعهداست .

این همان پوسیدگى از درون و ضربه از خویشتن است که با[ کارد و دسته] به آن اشاره شد و همان تیغ دو دم علم است که گاهى بجاى دریدن پرده جهل و گشودن راه فلاح براى عالم وسیله تباهى و فساد و گمراهى مى گردد و بجاى سود زیان مى رساند.

به قول مولوى :

از قضا سرکنگبین صفرا نمود
روغن بادام خشکى مى فزود

نقش شیطان دراین میان مهم است . مى داند که لغزش دانا لغزش جهان است .

و فساد عالم فساد عالم بنابراین دراندیشه فریب عالم و ربودن گوهر پر بهاى او بر آمده نامهائى پرجلا و دامهائى پنهان برایش مهیا مى سازد.

همه بخاطر دارا بودن این ارزش است و گرنه دام هاى ابلیسى براى جاهلان چندان خطرناک نیست که به راه عالمان گسترده است .

باز به قول مولوى :

دشمن طاوس آمد پراو
اى بسى شه را بکشته فراو
گفت : من آن آهوم کز ناف من
ریخت آن صیاد خون صاف من
اى من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندش براى پوستین
اى من آن پیلى که زخم پیل بان
ریخت خونم از براى استخوان

اگر جیب تهى باشد و خانه بى اثاث ترسى از دزد نیست دزد به خانه اى مى زند که متاعى گرانبها داشته باشد و به جیبى دستبرد مى زند که درم و دینارى در آن باشد.

و چه گوهرى گرانبهاتراز دانش ؟!

تیغ دادن در کف زنگى مست
به که افتد علم نا کس را بدست

رسول گرامى اسلام (ص) فرموده است:

 

[ هر علم و دانشى در روز قیامت [ و بال] است مگر براى کسى که به آن عمل کند] 3 .

در نظام ارزشى اسلام و طبق بیان قرآن سه چیز ملاک ارزش و میزان برترى و فضیلت افراد شمرده شده است : 

[ 1جهاد]... (فضل الله المجاهدین ...).

[ 2تقوا]... ( ان اکرمکم عندالله اتقیکم ).

[ 3علم] .

و نیز:

[خداوند درجات مومنان و صاحبان علم را بالا مى برد] .

و آنچه درباره ارزش علم و مقام علماء دراحادیث بیان شده باندازه اى زیاداست که دراین مختصر نمى گنجد و نه این نوشتار در صدد بیان آنهاست .

کافى است که شما جلداول[ اصول کافى] جلداول[ محجه البیضاء] جلداوف ل و دوم[ الحیاه] [ منیه المرید] شهید ثانى و دهها کتب حدیث واخلاق را مطالعه کنید تا بیاد آورید که امامان دین و پیشوایان درباره اهل علم و صاحبان دانش چه گفته اند.

وقتى طبق احادیث [ علماء همچون شهیدان شفاعت مى کنند]. 7

و[ از عابد برترند عالم بر عابد همچون فضیلت ماه بر ستارگان است] .

و[ جویندگان دانش محبوب خدایند]. 8

و[ عالمان تا بقاء روزگار جاویدند اگر چه بدن هایشان از بین رفته باشد]. 9

12و[ گرانبهاترین افراد داناترین آنان است و بى قیمت ترین مردم کم دانش ترین آنان] . 10

وقتى[ نگریستن به چهره عالم عبادت است 11 و تعظیم واحترام عالم فرض و لازم و به دیدار علماء رفتن مستجب است و پاداش طواف خانه خدا دارد و نشستن در محضر عالم براى فرا گرفتن دانش نزد خدااز عبادت هزار شب برتراست] .

و[ فرشتگان بالهاى خویش را براى جویندگان علم مى گسترند]. 13

و... دهها تعبیرارزش گذار دیگراز زبان معصومین به بهاى آن گوهر مى توان پى برد.

اینها نشانه ارزش والاى[ علم] و جایگاه منیع و بلند[ عالم] است .

در عین حال باز هم عجیب نیست صحبت کردن از[ آفات علم] ...

چرا که به موازات این ارزشهاى برین و مرتبه والاى دانش پاسدارى ازاین در گرانمایه و گوهر شبتاب وارزش آفرین هم دشواراست و شرائطى را مى طلبد و رعایت نکاتى را لازم دارد که در غیراینصورت این فروغ به خامکوشى مى گراید واین[ ارزش] یا فاسد مى شود یا مورد دستبرد دزدان عقل و دین قرار مى گیرد.

و علم بجاى[ قاتق نان] بودن [ قاتل جان] مى گردد و بجاى[ درمان] [درد] مى آفریند و به جاى[ نوش] [ نیش] مى گردد. و[ نجات] که نمى دهد [گرفتار] هم مى کند و بار را سبک که نمى کند سنگین تر هم مى کند و به تعبیر حضرت رسالت در حدیث یاد شده اگر مورد عمل نباشد و راهنما نگردد [ و بال] مى گردد.

و چه دردى بزرگتراز[ چراغ داشتنه و بیراهه رفتن] ...

******* 
بهتر آنست که در شناخت آفت هاى علم و عوامل تباهى آفرینى که در سایه علم به سراغ انسان مى آید به سخن خداوند و گفتار پیشوایان دین استناد کنیم .

که خداوند آفریدگار ماست وائمه مربیان معنوى واخلاقى ما هستند و کلامشان حجت است و قضاوتشان سند.

و دراین بحث پرتوى از سخن نورانى پیشوایان به ابعاد تاریک ذهن و قلب زوایاى ناشناخته جان آدمیان مى افکنیم تا در فروغ تابان حکمت هاى متعالیه آنان[ راه] رااز[ بیراهه] بهتر بشناسیم . و در کمند ابلیس نیفتاده و به دانه پاشى هاى شیطان و دام گسترى هایش گرفتار نگردیم . دراین راه پروسوسه تنها هدایت الهى ائمه راهگشاى ماست تا [متاع غرور] نخریم .

صیاد اگر چه پخته و کارى است

دانه اگر چه جالب و شیرین

هرگزاسیر دام نمى گردد

هر کس که دیده از پس هر[دانه] [ دام] را.

آواره[ سراب] نمى گردد 

هر کس چشیده] آب] و صفا داده کام را

اصل قضیه
آنکس که زند لاف[ خدا] پى در پىباید که کند[ ناقه] خودخواهى پى این ره که پراز وسوسه شیطانى است جز با قدم[ صدق] نمى گردد طى 
مى خواستیم خانه رااز[ پاى بست] استوار کنیم .

ازاین رو شناخت[ آفت هاى علم] را در مسیر پاسدارى ازارزش ها بر خود فرض دانستیم تا مبادا فریفته[ نمود] ى شویم تهى از[ بود]. و گرفتار شکل و شمایلى گردیم . بى[محتوا]

مى خواستیم به شناخت بایسته ها و شایسته ها برسیم و[ عن بصیره] قدم برداریم تا رقم بر آب و نقش بر هوا نزده باشیم .

تااز زیانکاران خسران زده و صاحبان تلاش بیهوده اى نباشیم که [یحسبون انهم یحسنون صنعا]. 14

تا بما نگویند که :

خانه از پاى بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است
گفتیم که فروغ کلام ائمه و معارف دین را روشنگر حرکت و حیات خویش سازیم و آفات علم رااز آن[ طبیبان روح] و مربیاان نفوس و معلمان اخلاق بیاموزیم .اینک بر سر آن قراریم و در پاى آن پیمان ...

1-غرور
غرور بیهوده طمع بستن نابجاامیدوار بودن فریفتن خودخواهى است خود را خوب پنداشتن خود رااز خطا واشتباه مبرا دانستن واز خود راضى بودن است .

مغرور کسى است که درباره خود نسبت به دارا بودن فضائل یا وارستگى از رذائل قضاوتى غلط دارد و خود را عوضى گرفته است و شخصیتى موهوم براى خود مى شناسد.

مرحوم نراقى مى فرماید:

[ غرور تمایل به چیزى است که با هواى نفس موافق است و طبع انسان به آن شبهه ها و خدعه هاى شیطانى متمایل است . پس کسى که بخاطر شبهه اى تباه پندارد که بر خیراست اکنون یا در آینده مغروراست]... 15

علم ممکن است چنین دیدى را براى تو فراهم سازد چیرا همینکه خود را دانا و آگاه و آشناى به مسائل دیدى در خود نوعى برترى و فضل احساس مى کنى و خود را بالاتراز دیگران مى پندارى و براى خود شانى والاتراز دیگران قائل مى شوى .

کلا قدرت فسادآوراست و زمینه ساز غرور مگر آنکه انسان قدرتمند مهذب باشد و قدرت مغرورش نکند و بداند که او [ نیاز مطلق] در برابر ]کمال مطلق] است .

به تعبیر قرآن کریم:[ انتم الفقراءالى الله والله هوالغنى الحمید] 16 .

یک ذره زفقر خویش ابراز کنیم
چندانکه خدا غنى است ما محتاجیم

گفتیم که قدرت و توانائى واحساس بى نیازى سبب ساز فساد و طغیان است :

ان الانسان لیطغى ان راه استغنى] 17 .

[ علم] هم نوعى قدرت است قدرت بر ادراک مسائل توانائى بحث و بیان قدرت کلام و جدل و نقد واستدلال و اثبات و رد... غرورآوراست .اگر جاهل باشى احساس نیاز مى کنى و متواضع هستى ولى اگر دانائى و نیمچه معلوماتى دارى چون احساس بى نیازى واستغناء مى کنى زمینه غرور در تو پیدا مى شود[ .

اگرانسان [ توجه] نداشته باشد همین علم بخاطر غرور آفرینى اش عامل انحطاط مى گردد و عالم فکر مى کند که علامه است و همه چیز را مى داند واز نظرات دیگران مستغنى است واز آموختن بى نیاز... علمى نیست که نداند بحثى نیست که در آن صاحبنظر نباشد میدانى نیست که در آن نتوانداسب سخن و بحث و نظر بدواند و...از پرسیدن ابا دارد و از تذکرات دیگران مى رنجد.

یکى از سپرهاى حفاظتى انسان [نمى دانم] است .

آنکه بخاطر غرور علمى اش هرگز جمله[ لاارى] را بر زبان نیاورد روشن است که گاهى حرف هاى بى مدرک و سخنان خام و نپخته و دروغهاى بزرگ و بافته هاى بى اساس ازاو شنیده شود.

ابن مسعود صحابى معروف پیامبر گفته است : دیوانه کسى است که درباره هرچه که ازاو بپرسند نظر و فتوا بدهد [ نمى دانم] سپر داناست . 18

امام صادق[ ع] فرموده است:[ اگراز شما چیزى پرسیدند که نمى دانستید بگوئید: نمى دانم] 19 . روشن است که گفتن این سخن شجاعت و شهامت مى خواهد و در مغرور چنین توانائى نیست .

غرور علمى گاهى موجب رد روشن ترین حقایق مى گردد.

غرور علمى گاهى سبب نپذیرفتن[ حق] و عناد در بحث علمى مى گردد.

غرور علمى گاهى عامل توجیه واشتباه است .

خوب است از زبان مرحوم سید عبدالله شبر بشنویم که مى گوید:

[...برخى از صاحبان علم که دچار غرورند در عین حال که اخلاق باطنى را دانسته و به آفت ها آشنایند ولى فکر مى کنند که ازاخلاق ناپسند بدورند و نزد خداوند والاتراز آنند که امتحان شوند وامتحان مختص عوام است و هر گاه عوامل و نشانه هائى از کبر و ریاست طلبى و برترى جوئى آشکار مى شود( در مقام توجیه و دفاع از خود) مى گویند:این کبر نیست بلکه عزت دین وابراز شرافت علم و یارى خداو به خاک مالیدن دماغ مخالفان است و هر گاه زبان به بیان حسودانه درباره همردیفان گشوده مى شود آنرا [ حسد] نمى پندارند و مى گویند:این خشم گرفتن بخاطر حق و رددشمنى و ستم اهل باطل است ... واگر ریا به خاطر آنان بگذرد مى گویند: غرض از اظهار دانش و بیان عمل تشویق مردم براى تبغیت است تا به دین خدا رهنمون شده واز عقاب خدا نجات یابند... شیطان اینگونه کار زشت را در نظرشان زیبا جلوه مى دهد[ 20

در آفت علم در زمینه غرور همین بس که صاحبان علم اگر داراى قلب پاک و شناخت صحیح نباشند هر چه کمتر بدانند مغرورترند و ادعایشان هم بیشتراست و هر چه بیشتر بدانند کم ادعاتر مى شوند البته در مورد وارستگان نه همه دیده اى طالب جدیدالورود را که روزهاى اول تحصیل با فرا گرفتن چند صیغه و قاعده دیگر پدر مادر دوستان و بزرگترها را قبول نداشته و خود را با سواد دانشمند صاحب نظر به حساب مى آورد.این حالت در آغاز هر مرحله جدیدى از دانش و تحصیل پیش مى آید در هر رشته اى وانسان بتدریج مى داند که چیزى نمى داند.اگر چنین شد این نشان کمال است و گرنه دلیل غرور.داناى واقعى کسى است که با علم به نادانى خویش پى برده باشد.

در نهایت بایدانسان عالم به این نتیجه برسد که هنوزالفباى علم را هم فرا نگرفته و بداند که علوم بشرى فقط توانسته است خراشى مختصر در دیواره عظیم و بلند و پر حجم مجهولات و نادانیهاى بشر ایجاد کند.

مرحوم علامه طباطبائى که به حق شایسته لقب[ علامه] است واز مفاخر جهان علم و حکمت وازافتخارات عالم اسلام به نقل یکى از شاگردانش که مى گوید:[ درطول سى سال که افتخار درک محضرایشان را داشتم هرگز کلمه[ من] ازایشان نشنیدم . در عوض عبارت[ نمى دانم] را بارها در پاسخ سوالات ازایشان شنیده ام همان عبارتى که افراد کم مایه از گفتن آن عار دارند ولى این دریاى پرتلاطم علم و حکمت ازافراد کم مایه از گفتن آن عار دارند ولى این دریاى پرتلاطم علم و حکمت از فرط تواضع و فروتنى به آسانى مى گفت . و جالب اینجاست که به دنبال آن پاسخ سوال را بصورت احتمال و با عبارت[ بنظر مى رسد] بیان مى کرد 21 .این بزرگ مرد از جمله کسانى بود که[ علم] مغرورش نساخت و غرور علمى درساحت منزه او راه نیافت . وقتى یک علامه به آسانى و سهولت عبارت شریف[ نمى دانم] را بر زبان مى آورد این از غرور بیمایگانى چون من است که شهامت گفتنش را ندارم و سعى دارم که خود را در همه چیز دانا واهل اطلاع بشناسانم .

آفت غرور در علم این اندیشه را مى زاید که : من قادر به تحلیل همه چیز هستم . تحلیل هر چیز باید باابزار علم و زیر سر پنجه دانش من به آسانى انجام گیرد علم زدگان مغرور هر چیز را با متراژ دانش محاسبه مى کنند.

مغروران علمى تنها چیزهائى را قابل قبول مى دانند که در محدوده تنگ و در فضاى بسته علمى آنان بگنجد.ازاین رو بسیارى از حقایق عالم را بخاطراینکه در محاسبات علمى آنان نمى گنجد رد مى کنند. و خدا و معاد و روح و معنویت و غیب و وحى و فرشتگان و ... را[ غیر علمى] مى دانند و خداوند را هم در صورتى حاضرند بپذیرند که در آزمایشگاه و زیر چاقوى جراحى و قیچى تشریح مشاهده عینى کنند.این هم نوعى غرور علمى است که ماتریالیست ها و مادیون گرفتار آنند.

این ننگ نظرى و محدوداندیشى که نتیجه مغرور شدن به[ داشته ها] است انسان رااز رسیدن به[ نداشته ها] بسیارى محروم مى کند و را هرا به روى فرد مى بندد. دانستنى که سد را هدانستن هاى دیگر باشد عدمش به ز وجود... علمى که جهل بزاید بدتراز جهل است .

غرور اگر آفت علم است همه در زمینه علمهاى بدست آمده مى باشد و هم در مورد دانشهاى کسب نشده یعنى هم با داشتن[ علم] موجودانسان را مغرور مى کند و هم باعث مى شود که از مراحل بالاتر و بیشتر محروم شود.

وقتى غرور علمى در خانه دلت رسوخ کرده باشد به[ خودخواهى] و [خودپسندى] و[ خودبرتربینى] گرفتار مى شوى و دیگر حاضر نیستى که علمى از کسى بیاموزى .

یا حکمتى از شخصى فرا بگیرى

یا نقاط ضعف خود را در مسائل علمى از دیگران بشنوى

یاانتقادها را پذیرفته اشتباهات رااصلاح کنى

یا با مشورت با دیگران شریک عقل و خرد آنان شوى

یا با سوال از دیگران بر دانش خود بیفزائى

یا با توجه به دیگران واعتراف به ارزش کسانى غیراز خودت محبوب تر گردى و در دلها جاى گیرى .

روشن است که آنکه خودخواه است منفور مردم است اگر خود را بزرگ و عظیم مى شمارى بهمان اندازه در نظر دیگران حقیر و کوچکى .اگر خود را بى نیازاز مردم و پیشنهادات و نظریاتشان مى دانى خود زیان کرده و محروم مى گردى

اگر خودپسندى درهاى مشورت و نصحیت مردم را به روى خود مى بندى

بقول سعدى :

بزرگان نکردند در[ خود] نگاه [خدا بینى] از[ خویشتن بین] مخواه
خداوند هم اگر تجلى کند بر دلهاى شکسته و بر قلب هاى خاضع و اندیشه هاى متواضع جلوه مى کند.

حقیقت هم اگر بتابد بر دلهائى مى تابد که مشتاق و جو و تشنه اند و همواره در طلب و جستجو هستند و به کم قانع نمى گردند تشنگى بدست مى آورند تا آب برایشان از پستى و بلندى بجوشد.

غرور خصلتى حیوانى است که انسان را خودخواه و خودبین مى کند و حاضر نمى شود بالاترازاو کسى باشد و بیشترازاو نام کسى برده شود و حق کسى ادا شود آیاازاشتهار دیگران به علم و فضل و تقوا و لیاقت لذت مى برى یا رنج ؟این پلنگ است که حتى تاب دیدن ماه را بر بالاى سر خود ندارد و براى برترى یافتن بر آن به قله کوه مى رود و چنگ به ماه مى اندازد و بالا مى جهد واز آن اوج سقوط کرده استخوانهایش مى شکند. غرور هم اینگونه تباه کننده انسانیت انسان و بازدارنده رشد علم و دانش انسان است .

عیب است بزرگ بر کشیدن خود رااز جمه خلق برگزیدن خود را از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را 
( ادامه دارد)


پاورقى ها 
1. من از داد علما یزدد هدى لم یزدد من الله الا بعدا ( الحیاه
جلد دوم صفحه 276).
2. گلستان سعدى باب هفتم داستان جدال سعدى با مدعى .
3. کل علم و بال یوم القیامه الا من عمل به (نهج الفصاحه - حدیث
2168).
4. هل یستوى الذین بعلمون والذین لایعملون ؟ (زمر9).
5. یرفع الله الذین یعلمون والذین اوتوالعلم درجات (مجادله 11).
6. پیامبراسلام : یشفع یوم القیامه ثلاثه :الانبیاء ثم الشهداء (محجه البیضاء ج 1 ص 16).
7. پیامبراسلام : فضل العالم على العابد کفضل القمر لیله البدر على سائرالواکب .
8. پیامبراسلام :الاان الله یحب بغاه العلم . ( الکافى - ج ص 30).
9. على[ ع] :العماء باقون ما بقى الدهر.. (نهج البلاغه فیض حکمت
139).
10. پیامبراسلام :اکثرالناس قیمه اکثر هم علما واقل الناس قیمه اقلهم علما (سفینه البحار ج 2 ص 219).
11. پیامبراسلام :النظرالى وجه العالم عباده ( الحیاه ج 2ص 225). 12. پیامبراسلام :الجلوس ساعه عند مذاکره العلم احب الى الله من قیام الف من قیام الف لیله ( الحیاه ج 2ص 226).
13. پیامبراسلام :ان الملائکه لنضع اجنحنها لطالب العلم رضى بما یصنع (محجه ج 1 ص 20).
14. کهف آیه 104.
15. جامع السعادات جلد 3 صفحه 3.
16. فاطره آیه 15.
17. علق آیه 6 و 7.
18.ان الذى یفتى الناس فى کل ما یستفتونه لمجنون . (محجه البیضاء ج 1ص 146).
19.اذا سئل ارجل منکم عما لایعلم فلیقل : لاادرى . (محجه البیضاء ج 1ص 147).
20.الاخلاق 9 صفحه 119.
21. یادنامه علامه طباطبائى نشریه شماره 47 حزب جمهورى اسلامى ص 61.