مقدمه اى براخلاق اسلامى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی



بسم الله الرحمن الرحیم
[ انسان در نظام تربیتى اسلام براساس پرورش صحیح مى توانداز مرز حیوانیت برهد و خود را به مقام والا و پرارج انسانیت برساند و تاج پرافتخار[ لقد کرمنا بنى آدم] 1 را بر سر گذارد و عروج بدان مقام پرارج نهفته در کمالى است که در پرتو زدودن غباراغیاراز لوح دل و تجلى انوار در کانون پرفروغ سر حاصل مى آید واین در حقیقت جز[ تخلق یافتن به اخلاق الله] که[ تخلقوا باخلاق الله] بدان اشارت داشته و[ قدافلح من زکیها] 2 دلیل آن باشد چیز دیگرى نیست .

ازاین رو ره پیشگان کمال رااین معرفت بایسته است بدانند [براق] سیر[ تخلق] است و رهتوشه اش[ عزم] ضامن وصولش[ گام به پیش داشتن] و مصباح طریقش[ علم اخلاق] علمى که متضمن پرورش[ روح] است همانسان که سایر علوم متضمن پرورش[ عقل] واین هر دو در حکم دو [بال] اند که طالب را در عروج بدان[ قله] ازاین گزیرى نیست . همانگونه که امام صادق - علیه السلام - مى فرماید:[فوجب على العاقل طلب العلم والادب الذى لاقوام له الا به

واین است که نبى مکرم - صلى الله علیه و آله - پس ازارسال از [حق] به سوى[ خلق] براى رهنمونى[ خلق] به سوى[ حق] در تبیین این رسالت مى فرماید:[بعثت لاتمم مکارم الاخلاق] . 4

و تجلى این حقیقت در زندگى عالمانى ربانى و متخلق - که جمال علمى و معنوى آنان براى همیشه حوزه را منور داشته و مطالعه آثارشان که چون درهاى غلطان در بحر علم نمایان است نه تنها عقل که سویداى جان را فروغ و گرمیى دیگر مى بخشد - به خوبى قابل درک است .از باب نمونه بهتر آنست دور نرفته نگاهى به سیماى تابناک و مرورى به زندگى سراسر درس امام عزیز مظهر تمام نماى یک عالم ربانى و متخلق الهى بفکنیم تا عطر این حقیقت از لابلاى غبار آنهمه الفاظ به مشام جانمان رسیده لطافت جان گیریم و شهد حق الیقین را به کام دل بریم .

بدینسان استناره از[ علم اخلاق] براى پرورش روح در کنار سایر علوم چیزى نیست که بر آن راه استدلال پیش گیریم چرا که چون نوراست بر منار و خورشید در نصف النهار و ما را دراین مقام همین بس که گوش داریم بدین کلام از امیرالمومنین - علیه السلام:[من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولتکن تادیبه بلسانه ومعلم نفسه و مودبهااحق بالا جلال من معلم الناس و مودبهم] 5

على - علیه السلام - مى فرماید: آنکس که خویش را پیشواى مردم قرار دهد باید قبل از آموزش دیگران آموزش دهنده خویشتن باشد و قبل از تربیت دیگران به زبان رفتارى ادب آموز داشته باشد و کسى که خویشتن راادب آموزد به تجلیل سزاوارتراز آنکس است که آموزش دهنده و تربیت کننده دیگران باشد.

ازاین رو بر آن شدیم این بخش را به مباحثى از علم اخلاق که تحقیق و بررسى آنها علاوه بر کمال عقلى متضمن کمال روحى است مزین داشته واز طرح مسائلى که موجب اطاله رشته کلام مى گردد واز مجال این مقال بیرون است خودارى نمائیم و همت خود را به طرح مباحثى معطوف داریم که ناظر به عمل بوده و قبسهاى هدایت واشراق را فرا راه راهمان بگشاید. منت توفیق این کار وادامه آن رااز خداوندمنان آرزومندیم باشد که این مباحث سرچشمه راهى بسوى او گردد که[ الى الله المصیر]است

معناى لغوى واصطلاحى اخلاق : 
با توجه به اینکه الفاظ واصطلاحات در هر علمى بذر حفائق را برساحت عقل و جان مى پاشند

و تفهیم و تفهم بدانها صورت مى پذیرد پیش از ورود به هر مبحث الفاظ واصطلاحاتى که معنا و مفهوم صحیح و دقیق آنها در تبیین آن مباحث نقش داشته بیان مى داریم تا تقریر و تنقیح مطالب عارى از شبهات باشد.

نخستین اصطلاحى که با آن مواجه هستیم لفظ[ اخلاق] است گر چه استعمال آن زیاد و کمتر ذهنى است که آشنائى با مفهوم آن نداشته باشد در عین حال شکافتن و شکوفا نمودن مفهوم دقیق لغوى واصطلاحى آن امرى است ضرورى چرا که مفهوم عرفى اخلاق معنائى است مجازى که از آن بیشترافعال نیک مراد مى گردد حال آنکه اولااخلاق بر صفات تطبیق یابد نه برافعال که در توضیح معناى اصطلاحى بدان اشارت خواهد رفت . و ثانیااخلاق صفات نیک و بد هر دو را شامل است .

بنابراین اکنون برآنیم که با بهره گیرى از کتب لغوى واخلاقى مفهوم صحیح و دقیق اخلاق را روشن کنیم .

معناى لغوى :
اخلاق جمع مکسر[ خلق] و[ خلق] است که بغیراین جمع مکسر دیگرى ندارد.

ماده (خ - ل - ق ) داراى دواصل است : 1 ملاسه الشى ء نرمى و صافى چیزى . 2 تقدیرالشى :اندازه هیئت و شکل چیزى . 6

لکن از تفحص در کتب لغت روشن مى شود که دو لفظ خلق و خلق غالبا بمعناى دوم (تقدیرالشى ء) بوده و معناى اول را چندان استعمالى نیست . حال براى توضیح و نیز توجه دادن اذهان به معناى دقیق ماده اخلاق به برخى از آن موارداشاره مى کنیم :

1 خلقت الادیم للسقاء اذا قدرته 7 یعنى چرم را براى آبکشى اندازه گرفتم و ساختم .

2 فلان خلیق بکذا واخلق به اى مااخلقه اى هوممن یقدر فیه ذالک :اگر گفته مى شود فلان شخص به صفتى مخلق است یعنى اواز کسانى است که طبعش بر آن صفت شکل یافته است .

3 و[ اخلاق] هم که به معناى نصیب است یعنى نصیب مقدر و مشخص و رجل مختلق اى تام الخلق یعنى شخصى که شکل واندازه اش کامل است

4 خلق الکذب : و هواختلاقه و تقدیره فى النفس : یعنى دروغى را در نفس خود تراشید. 8

5 فتبارک الله احسن الخالقین اى احسن المقدرین 9 .

هوالذى خلق لکم (بقره .29)اصل الخلق التقدیر. 10 
7الخلق والخلق فى الاصل واحد کالشرب والشرب والصرم لکن خص الخلق بالهیئات والاشکال والصور المدر که بالبصر و خص الخلق بالقوى السجایاالمدرکه بالبصیره 11 خلق و خلق هر دو به یک معناست لکن خلق هر دو به یک معناست لکن خلق به هیئتها و شکلها و صورتهائى اختصاص یافته که بوسیله چشم قابل دیدن است و خلق به قوى و سجایائى که با بصیرت و دیده دل درک مى شود. 6

با توجه به آنچه در معناى لغوى اخلاق ذکر گردید روشن مى شود:اگر [خلق] در بعضى موارد به سجیه معنا شده مانند[ قیام اللیل تمسک باخلاق النبیین اى بسجایا و عاداتهم] 12 و نیزاینکه مى بینیم بعضى دین مروه عاده خوى یا طبیعت را در معناى خلق بیان داشته اند 13 بدین اعتباراست که هر یک ازاینها خود تقدیر و هیئتى است باطنى چنانکه خلق را نیز همین معناست . بنابراین روایاتى که در تفسیر خلق عظیم پیامبر - صلى الله علیه و آله - ذیل آیه[ وانک لعلى خلق عظیم] 14 وارد شده[ فان خلق النبى کان القرآن] 15 مراداین است که طبیعت و هیئت باطنى آن حضرت تجسم قرآن بود. .

معناى اصطلاحى : 
اگر چه در تعریف اصطلاحى اخلاق عبارات علماء مختلف بوده و هر کدام را عبارتى خاص مى باشد اما بااندک تاملى در مى یابیم در واقع همه حقیقت واحدى از مفهوم اخلاق در سینه داشته اند لکن بهنگامى که خواسته انداین حقیقت رااظهار کنند و آن را به الفاظ ترسیم نمایند اختلافاتى لفظى پیش آمده است .

ازاین رو ما دراینجا برخى از آنچه را که بزرگان علماءاخلاق در تعریف آن بیان داشته اند

مى آوریم تا مفهوم و حقیقت واحدى که همه تعاریف بدان اشارت دارد عیان گردد:

1ابن مسکویه (ره ) که از قدماء علماءاخلاق است چنین مى فرماید:[ الخلق حال للنفس داعیه لهاالى افعالها من غیر فکر ورویه] . 16

2 خواجه نصیرالدین طوسى (ره ) مى نویسد: خلق ملکه اى بود نفس را مقتضى سهولت صدور فعلى ازاو بى احتیاج به فکر و رویتى و در حکمت نظرى روشن شده است که از کیفیات آنچه سریع الزوال بود آن را حال خوانند و آنچه بطى الزوال بود آن را ملکه گویند. پس ملکه کیفیتى بود از کیفیات نفسانى واین ماهیت خلق است . 17

3 مرحوم نراقى (ره ) مى فرماید:[الخلق عباره عن ملکه للنفس مقتضیه لصدورالافعال بسهوله من دون احتیاج الى فکر ورویه] 18

4 مرحوم فیض (ره ) چنین آورده است :

[فالخلق عباره عن هیئه للنفس راسخه تصدر عنهاالافعال بسهوله و یسر من غیر حاجه الى فکرورویه] . 19

دراینجا شایسته است براى بهتر نمایان شدن حقیقت اخلاق خلاصه اى از آنچه را که عالم بزرگ اخلاق مولى محسن فیض کاشانى (ره ) دراین مقام بیان نموده است بیاوریم .ابتداایشان سه معنائى را که در بدو نظر ممکن است در مفهوم خلق تو هم شود متذکر شده و سپس معنى و مفهوم صحیح خلق را بیان داشته که ذیلا تقریر مى نمائیم .

اگر در پى بردن به حقیقت خلق در کار نیک یا بد شخصى دقت کنیم چهارامراز کاراو مورد توجه خواهد بود:

1 کارى که ازاو در خارج واقع شده .

2 قدرتى که برانجام این کار و نیز عدم آن دارا بوده است .

3 شناختى که نسبت به فعل از جهت حسن و قبح آن داشته . حال گوئیم مراداز خلق هیچیک ازاین سه ( عمل خارجى - قدرت - شناخت ) نیست بلکه خلق را مراد دیگرى است وراى اینها و آن حالت و صفت نفسانى اى است که از درون او را به طرف آن کار کشانده و به انجام آن وادار نموده است . در حالیکه هم برانجام آن کار میسور بوده و هم برضد آن . 20

بنابراین از آنچه تاکنون در تعریف اخلاق گفته آمد مى توان چنین نتیجه گرفت که دراصطلاح علماءاخلاق: مجموع آن حالات ثابته و صفات راسخه نفسانى که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار وامیدارداخلاق نامیده مى شود.

با توجه به اینکه نکاتى در حقیقت مفهوم اخلاق آورده شده لذا در توضیح و تبیین آنها مطالبى را متذکر مى شویم :

1 هیئت نفسانى که خلق نامیده مى شود باید راسخ در نفس بوده بطورى که گویا با فطرت انسان عجین گردیده است ازاین رو شخصى که در مقطعى از زمان و یا در مکان خاصى به عمل نیک یا بدى مبادرت ورزد حاکى از خلقى در نفس وى نخواهد بود چرا که چنین عملى منبعث و برخاسته از هیئت باطنى او نیست لذا عمل پسندیده اى که به انگیزه ریا رسیدن به مقام و یا محبوب گردیدن نزد شخصى یا جمعى و ... صورت گیرد همین حکم را داشته و هیچگونه ارزش اخلاقى نخواهد داشت .

علاوه فعل را ویژگىدیگرى مى باید تااز خلق باطنى شخص حکایت کند و آن این که هر چند عمل مشکل و سخت باشد ولى از آنجا که از درون به سوى آن کشیده مى شود آنرا به سهولت و با کمال میل انجام دهد و نه تنها رنج نبرد که احساس لذت و مسرت نیز بنماید.

2اینکه باید خلق اکتسابى بوده یا طبیعى یا هر دو علماءاخلاق را به بحثهائى کشانده است که ما را در آن چندان غرضى نیست ولى آنچه مورد توجه مى باشد این است که در حقیقت خلقیاتى ازارزش اخلاقى برخوردار بوده و ملاک ارزش خواهد شد که انسان در میان امواج تمایلات باشناخت واختیار خویش در فروغ تعالیم شرع و با ممارست و تکرار و یا دیگر طرق بتواند صفتى را خلق خویش گرداند.

3از آنجا که گفته شد مرادازاخلاق مجموع ملکات و صفات باطنى است و با توجه به اینکه آنها ممکن است صفاتى نیکو بوده و یا صفاتى بد لذااخلاق بر همه صفات باطنى اطلاق مى گردد.

بنابراین خلق هاى نفسانى بر دو گونه است :

1- خلق حسن : واین عبارت است از هیئت نفسانیى که شخص را براعمال و رفتارى وادار سازد که عقل پسندیده و شرع آن را نکو شمارد. در اینجااین نکته را بیفزائیم که کمال حسن در هر خلقى آن هنگام خواهد بود که هماهنگ با سایر خلقهاى نیک دیگر باشد. لذا هر چه دامنه خلقهاى حسن در وجود شخص گسترش یابد بهمان اندازه کمال و نیکوئى هر خلق افزون خواهد گردید.

توضیح این مطلب آنچه مرحوم ملاصالح مازندرانى و غزالى بیان داشته اند ذکر مى کنیم :

الف:[ حسن الخلق و هوانما یحصل من الاعتدال بین الافراط والتفریط فى القوه العقلیه والشهویه والقوه الغضبیه ... و بالجمله حسن الخلق تابع لاستقامه جمیع الاعضاءالظاهره والباطنه] 21

ب : حسن خلق عبارت از صورت باطن است چنانکه حسن خلق عبارت از صورت ظاهراست و چنانکه صورت ظاهر نیکو نباشد بدانکه چنانکه چشم نیکو بوده و بس یا دهان نیکو بوده و بس یا بینى نیکو بوده و بس تا آنگاه که بینى و چشم و دهان جمله نیکو نبود واندر خور یکدیگر نبود همچنین صورت باطن نیکو نبود تا آنگه که چهار قوت اندر وى نیکو نبود:

قوت علم و قوت خشم و قوت شهوت و قوت عدل میان این هر سه . 22

2- خلق سیى ء:اگر هیئت نفسانى بگونه اى بود که شخص را براعمال ناشایست وا دارد خلق سیى ء نامیده خواهد شد. 23

بدنبال روشن شدن حقیقت مفهوم اخلاق به اهمیت وارزش آن در قرآن و سپس دراخبار واحادیث وارده ازائمه علیهم السلام مى پردازیم .

قرآن واهمیت اخلاق
با توجه به اینکه قرآن کتاب انسانسازى است واساسا نزول آن براى ساختن انسان و جامعه انسانى مى باشد مى توان ربط واتحاد معنوى کل قرآن را براین محور یافت 24 لذا هر یک از آیات قرآن هدفى را دنبال مى کند که در نهایت نتیجه انسان سازى واخلاقى را در پى دارد و لذا با تاملى در قصص قرآن اوامر و نواهى و تمثیلهاى این کتاب الهى در مى یابیم هدف رشد و هدایت انسان است . واگر تکریم و تمجیدانبیاء عظام را ملاحظه کنیم باز ملاک ثناء مکارم اخلاقى است . بهرحال نحوه برخورد قرآن باانسان نحوه اى است که ترقى رشد تزکیه و تربیت انسان را دنبال مى کند هدف علم اخلاق هم همینهااست . لذا آیه ئى را نمى یابیم که مستقیم یا غیرمستقیم یک نتیجه اخلاقى وانسان سازى را دنبال نکند و کرارا در قرآن به مفاهیمى بر مى خوریم که نشانگر توجه واهمیت موضوع اخلاق در آن کتاب الهى است مانند: تقوى فلاح کرامت اخوه عزه امانه تکبر سخریه غیبت و ... واکنون به بعضى از موارداخلاقى که قرآن بدان توجه حدى نموده است اشاره مى کنیم :

1 خلق حسن ملاک ثناء پیامبران : 
[ وانک لعلى خلق عظیم] 25

خداوند متعال در مقام ثناى پیامبرى که خاتم کمالات و فضائل و معجزات انبیاء سلف خویش است او را بر خلق عظیمش مى ستاید که اگر امرى عظیم ترازاین مى بود آن را ملاک ثناى حبیبش قرار مى داد. و نیز در آیه دیگرى حضرت ابراهیم را بر سه صفت عالى مى ستاید:[ان ابراهیم لحلیم اواه منیب] 26 و یا درباره حضرت نوح چنین مى فرماید:[ذریه من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا]. 27 بدین ترتیب روشن مى شود آنچه ملاک ثناى انبیاء - علیهم السلام - واقع گردیده صفات وارزش هاى والاى اخلاقى ایشان است که بدانها متخلق بوده اند. 28

2 تزکیه ازاهداف بعثت :

[لقد من الله على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب 

والحکمه وان کانوا من قبل لفى ضلال مبین] . 29

این آیه شریفه هدف از بعثت را یادآورى آیات الهى براى تبیین اصل توحید بیان مى کند و به دنبال آن بیکى دیگرازاهداف بعثت که تزکیه نفس و ساختن انسان باشد اشاره مى نماید و در پى آن تعلیم کتاب و حکمت را مى آورد که قرار گرفتن تزکیه دراین آیه نشان بارز و آشکار توجه قرآن به رشد و تعالى انسان است .

3 رمز موفقیت رسول اکرم - صلى الله علیه و آله :
[ فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فطا غلیظ لانفضوا من حولک] 30
بااینکه پیامبر - صلى الله علیه و آله - در راه ایفاى رسالت خویش و گسترش شعار توحیداز هیچ تلاش و کوششى دریغ نورزیده و با تحمل سختى ها به هر نحو ممکن مردم را به سوى تعالیم حیاتبخش اسلام دعوت نموده است اماازاین آیه استفاده مى شود که رمز موفقیت وى دراین راه همان خلق و رویه نیکوى آن حضرت بوده است .

4 فلاح و رستگارى در پرتو تزکیه : 
[ ونفس وما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسها]. 31 
با توجه به این آیات مى بینیم خداوند متعال بعداز هشت قسم بسیار مهم این مسئله را یادآور مى شود که قدافلح من زکیها.اگر مسئله تزکیه و ساختن انسان اینهمه مورد توجه قرآن نبود جائى براى قسمها] وجود نداشت وازاینجاست که رمز[ ولقد کرمنا بنى آدم] را در مى یابیم و به حقیقت[ لقد خلقناالانسان فى احسن تقویم] مى رسیم که کرامت انسان واحسن تقویم بودن او و همه ارزشهاى او در رابطه با تزکیه واخلاق اوست[ .

5 مدار سعادت در روز جزاء:

33الف[ : یوم لاینفع مال ولابنون الا من اتى الله بقلب سلیم] 32
براى قلب ظاهرى است که مراد همان گوشت صنوبرى است که در پهلوى چپ انسان واقع شده است و نیز باطنى است که مرکزانوار والهامات الهى است وانسانیت انسان بدان بوده و صلاح و فساد مربوط به اواست که گاهى ازاو تعبیر به نفس ناطقه مى شود:[و نفس وماسویها فالهمها فجورها و تعقویها] و گاهى تعبیر به روح:[ ونفخت فیه من روحى] مى شود. واواست که مرکز و مقرایمان است[اولئک کتب فى قلوبهم الایمان] .

همانگونه که سلامتى قلب صنوبرى شرظ حتمى صحت سائراعضاءاست 34 همینسان صدورافعال نیک و تصمیمات عالى بدون قلب پاک و عارى از گرایشهاى غیر خدائى ممکن نیست .

و حال به بعضى از روایات وارده در تفسیراین آیه شریفه اشاره مى کنیم :

[روى عن الصادق - علیه السلام انه قال : هوالقلب الدى سلم من حب الدنیا] 35
امام صادق فرمودند: مراد آن قلبى است که از[ حب دنیا] سالم باشد.

[کافى باسناده عن سفیان بن عیینه قال : سالته یعنى ابا عبدالله - علیه السلام - عن قول الله عزوجل[ الا من اتى الله بقلب سلیم] قال : [ القلب السلیم الدى یلقى ربه ولیس فیه احد سواه قال وکل قلب فیه شرک اوشک فهو ساقط وانماارادواالزهد فى الدنیا لتفرغ قلوبهم للاخره] . 36

سفیان بن عینیه گوید:ازامام صادق - علیه السلام - سئوال کردم که مقصوداز آیه[ الا من اتى الله بقلب سلیم] چیست ؟امام - علیه السلام - در جواب فرمودند قلب سلیم قلبى است که پروردگارش را دیدار کند درحالیکه جز خدا در آن نباشد. سپس افزودند: هر قلبى که در آن شرک یا شبهه باشداز منزلت وارزش ساقطاست همانا (صاحبان قلب سلیم ) وارستگى دراین جهان را برگزیدند تا در آن جهان آسوده خاطر باشند. .

پس با توجه به مطالبىکه گذشت مى توان چنین نتیجه گرفت : قلب سلیم آنست که عارى از آفات و انحرافات باشد تا در روز قیامت نفع داده و مدار سعادت آن روز گردد.

[واما من طغى وآثرالحیاه الدنیا فان الجحیم هى الماوى واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى] 37 در آن قیامت کبرى روز بزرگترین مصیبتها روز فهم و درک[ ما سعى] روزیکه دوزخ عیان است مردم به دو دسته تقسیم مى شوند: 1 واما من طغى : آنانکه متجاوزین از حد واعتدال در عقیده و رفتارند و در فسق و فجور وارد شده و بر خداوند بشرک و عصیان و بر پیغمبر به تکذیب و عناد و بر مردم به اضلال وافساد و بر نفس خویش به انحطاط و تبهکارى طغیان نمودند و دنیا را به برترى از آخرت انتخاب نمودند که[ حب الدنیا راس کل خطیئه] 38 و آتش شهوت را در دنیا براى خویش بدل به عقوبت عقبى نمودند جایگاهشان دوزخ است

اما من خاف:] صاحبان اعتقاد صحیح فکر صائب و صاحبان تقوى و صلاح در عمل که با مراقبه نفس اماره را نهى نموده و آنرااز معاصى و محارم بازداشته وازاشتها بمحرمات نهى نموده و در هنگام اراده معصیت محضر ربوبى رااندیشه نموده اند. و آتش شهوت خویش را دراین دنیا با ریاضت نفس خاموش نموده اند مى توانند در عقبى آتش عقوبت را براى خود خاموش کرده و رضوان الهى را منزلگاه خود قرار دهند.

روایتى که دراین زمینه وارد شده مبین مطالب فوق مى باشد: فى الکافى باسناده الى داودالرقى عن ابى عبدالله علیه السلام فى قول الله عزوجل[ ولمن خاف مقام ربه جنتان] قال : من علم ان یراه ویسمع مایقول ویعلم مایعلمه من خیراوشرفیحجزه دالک عن القبیح من الافعال فذالک الدى خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى] . 40

امام صادق - علیه السلام - در ذیل آیه[ و لمن خاف مقام ربه جنتان] مى فرماید:

کسى که بداند خداونداو را مى بیند و مى شنود آنچه مى گوید و مى داند آنچه از خیر یاشر آگاهى دارد واین علم او راازاعمال غیرخدائى بازدارد این کسى است که خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى .

بابیان قطره اى از دریاى بیکران کتاب انسان سازالهى بر هیچکس مخفى نمى ماند که موضوع اخلاق تا چه اندازه اهمیت داشته و در فرهنگ اسلامى چه جایگاهى دارد.


پاورقى ها 
1. سوره اسراء.70.
2. سوره شمس /09/
3.اصول کافى ج 1.29 کافى مترجم ج 1.34.
4. مکارم الاخلاق طبرسى .8 سفینه البحار ج 1.410.
5. نهج البلاغه صبحى صالح حکمت 73.
6. معجم مقائیس اللغه : ماده خلق .
7. مصباح المنبر.180. مقائیس اللغه .
8. مقائیس اللغه .
9. مجمع البحرین . لسان العرب : ماده خلق .
10. مجمع البیان ج 1.71.
11. مفردات راغب نهایه ابن اثیر ماده خلق چنانکه در روایت آمده است حسن الخلق للنفس و حسن الخلق للبدن ( غررالحکم ).
12. مجمع البحرین ج :5 ماده خلق .
13. معجم مقاییس اللغه مجمع البحرین قاموس المحیط لسان العرب مصباح المنیر تاج العروس : ماده خلق .
14. سوره قلم /04/
15. صحیح مسلم باب مسافر.139.
16. طهاره الاعراق .51.
17.اخلاق ناصرى با تصحیح مجتبى مینوى .101.
18. جامع السعادات ج 1.55.
19 و 20. محجه البیضاء ج 5.95.
21. شرح ملاصالح مازندرانى براصول کافى ج 8.287.
22. کیمیاى سعادت ج /06/2
23. در پایان بعضى از منابعى را که در تحقیق و بررسى مسائل اخلاقى طالبین را یارى میرساند ذیلا بر مى شماریم :
1 طهاره الاعراق .
2اخلاق ناصرى .
3احیاءالعلوم ج 3.
4: حقائق فیض ...
5 شرح ملاصالح مازندرانى براصول کافى ج 8 ذیل باب حسن خلق .
6 جامع السعادت ج 1.
!7 محجه البیضاء ج 5.
8المیزان ج 1 ذیل آیه .156 بقره .
9الذریعه الى مکارم الشریعه .
10 آداب النفس .
11 کیمیاى سعادت ج 2.
12E معراج السعاده .
24. در تدوین قرآن باین نحوه که الان هست ظاهرا هماهنگى و ارتباط چندانى بین سور و آیات آن نیست لکن آن محور کلى انسانسازى که هدف قرآن است بین این آیات و سورارتباط بسیار منطقى را برقرار مى نماید.
25. سوره قلم /04/
26. سوره هود.75.
27. سوره اسرا/03/
28. دراین زمینه به آیات 51 - 52 - 55 سوره مریم و 85 سوره انعام مراجعه فرمائید.
29. سوره آل عمران .164.
30. سوره آل عمران .159.
31. سوره شمس .710 ضمنا براى روشن شدن مفردات آیه بانچه راغب آورده است توجه مى کنیم :
الف :الفلاح :الظفر وادراک بغیه (مقصود) و ذلک صربان دنیوى و اخروى فاماالدنیوى فاماالدنیوى الظفر بالسعاده التى تطیب بها حیاه ادنیا و هوالبقاء والغنى والعز و فلاح اخروى و ذلک اربعه اشیاء: بقاء بلافناء و غنى بلافقر و عزبلاذل و علم بلاجهل .
ب : تزکیه النفس :اى تنمیتها بالخیرات والبرکات (نموا صالحا)
ج : خاب :الخیبه فوت الطلب .
د: دسى : قد خاب من دسیها فى المعاصى .
که بقرینه ذکر خاب در مقابل فلاح و تدسى در مقابل تزکیه از آیه چنین استفاده مى شود: به مقصود و مطلوب نرسید آنکس که نفس خویش را بر خلاف اقتضاى طبیعى و فطرى اش واداشت . و تعبیر به تزکیه و تدسى نفس در مقابل دو لفظ فجور و تقوى در آیات قبل است .
32. سوره شعراء.8889.
33. سوره مجادله .22.
34. قال رسول الله - صلى الله علیه و آله[ : الا وان فى الجسد مضغه اذا صلح الجسد کله واذا فسدت الجسد کله الا وهى القلب] صحیح بخارى ج 1 کتاب ایمان باب .39.
35. تفسیر نورالثقلین ج 4.58.
36.اصول کافى ج 2 باب اخلاص .16.
37. سوره النازعات .3641.
38. نورالثقلین ج 4.58.
39. دراین باب به آیات 107 رعد 16اعلى 3ابراهیم 7 یونس 29 نجم مراجعه نمائید.
40. دراین باب به تفسیر نورالثقلین ج 5.507 مراجعه فرمائید.