نوع مقاله : مقاله پژوهشی
دورانهاى تاریخى حوزه هاى علمیه
نوشتار زیر سخنى است محققانه و دردمندانه از فرزانه اى که در سنگر فقاهت تشیع حفاظت ازارزش هاى والاى اسلامى را در جبهه هاى عقیده اقتصاد سیاست و... پاس مى داشت .
درابتداى گفتار به اختصاراز مراحل تاریخى حوزه هاى علمیه سخن به میان آمده است و در نهایت مقاله [محنت] ها وابتلائاتى را مورد یادآورى قرار مى دهد که خود شهیده سمندروار در آتش آن سوخت و نقطه عطفى در تاریخ حوزه هاى علمه شیعه گردید.
واینک ما در سالگرد چهارمین یادواره شهادت آن فقیه شهید به نشر این گفتار همت گماردیم تا طلاب و فضلا را راهگشائى براى تحقیق باشد و سوزى بر سوزها بیفزاید.
حوزه هاى علمیه داراى تاریخى طولانى است که آن را در چند دوره مى توان تقسیم کرد.
مردم و آن روحانى برقرار مى شد.
واین همان دوره اى است که یاران واصحاب امامان ما[ ع] آن را گذراندند و تا زمان علامه حلى[ ره] وضع مجتهدان به این نحو بود که هر یک در هر جائى با شیعیان تماس داشت و به پرسشهاى آنان پاسخ مى داد.
2 دوره سازمان یافتن مرجعیت :
آنچه از حرکت و مسیر رویدادها مى دانم حوزه بصورت سازمان یافته توسط شهیداول وارد دوران شد. 1
در حقیقت شهیداول با نثار خون خوداین نهاد رااز دوره گذشته وارداین دوره کرد در زمان ایشان بود که این نهاد به صورت دستگاهى منظم از نمایندگان مراجع و علماى شهرستانها ترتیب یافت که رابط بین مرجع تقلید و پایگاه هاى مردمى بودند.
من از نظر تاریخى قبل از شهیداول براى این مرجعیت سازمان یافته نمونه اى سراغ ندارم .ایشان بودند که این برنامه را در سوریه و لبنان پیاده کردند و نمایندگانى براى خود تعیین نمودند که توسط آنان خمس و زکات (براى اداره مسلمین ) از شیعیان گردآورى مى شد.
و بدینوسیله براى اولین بار در تاریخ روحانیت یک نهاد نیرومند دینى و سیاسى براى شیعیان پایه گذارى شد. و همین پایه گذارى مهمترین سبب به شهادت رسیدن آن بزرگوار بوده که خدایش رحمت کند.
3 دوره مرکزیت و محور قرار دادن مرجعیت :
. دوران سازمان دهى تا زمان مرحوم کاشف الغطاء[ ره] ادامه یافت و در زمان آن بزرگوار و علماى همدوره ایشان مرجعیت به دوره مرکزیت رسیده زیرا بااینکه در دوره دوم داراى دستگاهى منظم و سازمان یافته بوده ولى در یکجا به نحوى مرکزیت نداشت که کل جهان تشیع را در بر گیرد. ولى در زمان مرحوم کاشف الغطاء واز راه برقرارى ارتباط گسترده بین عراق وایران نخستین بذر مرکزیت مرجعیت کاشته شد و بدینوسیله مرکزیت مرجعیت بنیانگذارى شد و جهان اسلام را مجذوب خود ساخت این پایه گذارى واین پیشرفت محصول فداکاریهاى بسیار و زحمتهاى طاقت فرسا بود که اکنون مجال بحث در آن نیست .
و دراین دوره مدتى طولانى بر مرجعیت گذشت که بیشتر در دوران حکومت عثمانى و قبل از دوران استعمار بود.
4 دوره رهبرى :
آن هنگام که مسلمانان وارد در دوران استعمار واستعمارزدگى شدند یک نوع پیشرفت و دگرگونى دراین نهاد پدید آمده زیرااین نهادى که مرکزیت یافته و محور شده بود و دیدگان جهان تشیع را به خود مجذوب مى ساخت اکنون در پى گرفتن زمام رهبرى امت بود وازاین رو خود را در پیکارى مستقیم بااستعمارگر کافر و به جهت گرفتن منافع مسلمانان و دفاع ازآنان یافت .
و بدینوسیله این نهاد وارد مرحله اى دیگر شد که همانا دوره[ رهبرى] به علاوه مرکزیت بود که ازاین برنامه در حدود 50الى 60 سال مى گذرد یعنى از هنگامى که سیطره استعمارگران بر عراق ایران لبنان و سایر مراکز تشیع آغاز شد. ولى آنچه لازم به تذکراست اینکه این رهبرى از نظر ظاهر شدن و مخفى شدن در نوسان بود و طبق شرایط زمان همواره مد و جزرى داشت .
بنابراین تمام این تاریخ آن گستردگى و آن فداکارى ها و کوشش ها و پیکارها عبارت از همین نهادى است که اکنون در دست مااست . پس آیا ممکن است احساس ما نسبت به محنت و رنجى که گریبانگراین نهاد مى شود همان احساس باشد که یک انسانى نسبت به منفعت محدود و شخصى از دست رفته اش ابراز مى دارد؟ یا نه یک منفعت جزئى و یا حتى نعمت بهتر زیستن و بالاتر نعمت امنیت و زندگى پابرجا.
آیا وارث[ محمد بن ابى عمیر] باید چنین احساس داشته باشد؟ یا وارث[ شهیداول] همان کسى که خون خود را در راه این نهاد نثار کرد؟ آیا میراث خوار چنان مرد بزرگى باید در مقابل رنجها و محنت هاى این نهاد همان احساس داشته باشد که گویا کسى مالى 1از دست داده یا در پى امنیت مى گردد؟ نه بلکه باید خیلى بیش ازاین احساس مسئولیت کند.
واز مهمترین نمودارهاى این احساس مسئولیت همان کلیت و شمول آن است به این معنى که بایداین جوش و خروش واین خشم واین احساس درد در تک تک فرزندان این نهاد باشد و همه را در بر گیرد نه اینکه تنها آنهائى که مواجه با آتش هستند واکنش نشان دهند چرا که این آتش آتش یک شخص نیست که آتش این نهاداست . پس به ناچار باید تمام فرزندان این نهاد نسبت به چنین برنامه اى داراى احساسى مخصوص واکنش مشخص و همبستگى اى ثابت باشد.
1 دوره تماس شخصى :
این نهاد دراین دوره عبارت بوداز تماسهائى فردى و شخصى میان مجتهدین و پایگاه هاى مردمى در شهرهائى که خود آن مجتهدان سکونت داشتند.از مجتهد سئوال مى کردند واستفتا مى نمودند واو هم فتوا مى داد واین رابطه شخصى و مستقیم بین هر یک از ما باید دریابیم که اگر دست راست یک بدن قطع شد دست چپش نمى تواند بگوید من دیگر درامانم زیرا من قطع نشده ام !! چرا که خواه ناخواه اگر یک دست بریده شد دست دیگر دیر یا زوداز کار خواهدافتاد و فلج خواهد شد.
بنابراین مسئله مسئله یک جسم و یک تن است و مسئله یک نهاداست و بر تمام فرزندان این نهاد واجب است که نسبت به این موضوع دریافت مشخص و موضع واحدى داشته باشند.
و اما آنانکه رودر روى حوادث هستند نبایداز هم پاشیده شوند و نبایداحساس سستى کنند و هر ساعت نظر خود را عوض کنند و بالاتر اینکه نباید چنین پندارند که گره گشائى در هجرت ازاین سرزمین پاک تحقق مى یابد و رهسپار دیارى دیگر شوند!این کار نه تنها مشکلى را حل نمى کند که این نهاد رااز هم مى پاشد و حوزه را با کارى اختیارى و با دست خود نه جبرى از بین مى برد و بالاترین زیانها عایداسلام و مسلمین مى شود. 9
این شهر این سرزمین واین اسلام که سرپرستى تو را مرا و هم ما را به عهده گرفته است . ما با هستى خود درائى خود عزت و شخصیت خود مدیون این اسلام هستیم اگر ناچار شویم یکهفته دو هفته یکماه و یا دو ماه بر ظلم و ستم شکیبا باشیم رنجها را در راه خدا تحمل کنیم پا بر جا واستوار بمانیم تااینکه اسلام از هم نپاشد واظهار وجود کند تا آن زمانى که این بلا واین مصیبت 1از سراسلام و مسلمین رفع شود نباید نگران باشیم زیرا تاکنون خداوند بخشنده همواره لطف مى کرده و ما برداشت مى نمودیم اواحسان مى کرده و ما بهره مى بردیم آن نیکى مى نموده و ما همواره از خیر و برکت و آبرو و بهره هاى فراوان لذت مى بردیم .
اگراسلام نباشد شرافت ما چیست ؟ منزلت ما چه ارزشى دارد؟
توان مااز چیست ؟ حرکت با چیست ؟ جز بااسلام !
ما در طول این مدت چگونه زیستیم ؟ و چگونه توانستیم دلهاى مومنان را به سوى خود جلب کنیم ؟ کدام یک از شما مى تواند در قلب کسى نفوذ کند مگر بااسلام ؟ هر که را مى بیند شما را تقدیر مى کند و مى ستاید بر اساس اسلام است پس اسلام را با بهائى ارزان نفروشید!!اسلام را با کناره گیرى بى دلیل نفروشید. هیچ دلیلى براى این کناره گیرى واز زیربار در رفتن جز آن دریافت محدود و تنگ نیست .
بارالها قلب هاى ما را پرازایمان فرما.
خداوندا!احساس مسئولیت به ما عطا فرما.
بار خدایا!امدادهاى ( غیبى ) خود را بر ما بفرست .
خدایا! ما را وا دار که این محنت و رنج را آنگونه پذیرا شویم . که مومنان شکیبایان واستقامت ورزان آن را براى تو نه براى خود پذیرایند.
خداوندا! همواره ما را یادآور شو که على بن ابى طالب[ ع] هنگامى که با عبدود مى جنگید یک آن براى خود خشمناک شد ناگهان دست از رزم برداشت تا غضب براى[ خود] برگردد به غضب براى[ الله] و براى او بخروشد.
خدایا!این داستان را همیشه بیاد ما آور تا پیوسته براى تو متاثر شویم نه براى خودمان ! و براى اسلام نه براى منافعمان و براى هستى همگان نه هستى شخصى خودمان !
مصیبت پیدایش کمونیسم در عراق :
من آن هنگام که آئین سرخ (کمونیسم ) در عراق راه پیدا کرد هزار و یکبار خود را آزمایش کردم از خود مى پرسیدم :
من الان احساس رنج و محنتى بزرگ مى کنم زیرا عراق با خطر کمونیسم مواجه شده است ولى آیا همین احساس را داشتم و به همین اندازه متاثر و ناراحت مى شدم اگراین خطر به جاى عراق متوجه ایران مى شد یااگر پاکستان با آن گریبانگیر بود نه عراق وایران یااگر هر کشوراسلامى دیگرى با آن دست به گریبان بود به جاى این کشور؟! 8
آیا چنان دردى رااحساس مى کردیم یا خیر؟
من این سئوال رااز خود مى کنم که خود را بیازمایم و ببینم :این درد و رنجى که اکنون مرا فرا گرفته دراثر رخنه شدید کمونیسم در عراق آیا براى نانى است که از دستم خواهد رفت ؟!
یا براى مقام و منزلت شخصى است که شکسته خواهد شد؟!
یا براى آبروئى است که از بین خواهد رفت ؟!
زیرا منافع شخصى من تااندازه اى مربوط است به اسلام پس آیا رنج من براى این است که این منافع شخصى مورد تهدید قرار گرفته است ؟!اگر چنین بود پس رنج من از کمونیسم در عراق بیشتر و بالاتراز رنج من است از کمونیسم درایران یا در پاکستان ...
ولى اگر رنج من براى خداى تبارک و تعالى بود اگر ناراحتى من براى این بود که مى خواستم خداوند در زمین مورد پرستش قرار گیرد و مى خواستم مردم گروه گروه از دین خدا خارج نشوند آنگاه است که از مرزهاى عراق ایران و پاکستان خارج مى شوم و براى منافع اسلام زندگى مى کنم . آنگاه است که با یک درجه و بدون هیچ تفاوتى بین عراق ایران پاکستان و یا هر یک از کشورهاى جهان اسلام نسبت به هر خطرى که اسلام را تهدید کند مى جوشم و مى خروشم .
محاسبه نفس :
هر یک از ما باید پیش از آنکه دیگران را بازخواست کند نفس خود را بازخواست نماید. باید به واکنشهاى روانى خود خوب بنگرد آیا واکنشهاى او براى خدااست یا براى منافعش ؟
اگر واکنشها براى منافع شخصى خود بود نبایداز خداامیدى داشته باشد حتى ثواب را هم نبایداز خدا بطلبد زیرااو براى خود ناراحت است نه براى خدا ! پس چرا خدااو را پاداش دهد؟او نه تنها هیچ پیروزى در دنیا نخواهد دید که از ثواب اخروى نیز محروم خواهد شد.
ولى اگر رنج و ناراحتى او در حقیقت براى خدا بود اگر واکنش او واقعا براى الله بود آنگاه است که افق او گسترده تر و گشوده تر خواهد شد آنجااست که با یک دید به تمام جهان اسلام و تمام مسلمین و همه مشکلات مى نگرد.
این مرجعیتى که امروز گرفتار مصیبتهاى زیادى شده است در گذشته نیز گرفتاریهاى زیادى داشت ولى دقت کنید! آیا آن واکنشى که نسبت به آن رنجها و مصیبتها بود با واکنشى که امروز نشان داده مى شود یکسان است ؟
کسى که براى خدا زندگى مى کند باید نسبت به این مصیبت ها یکسان و یکنواخت برخورد کند و واکنش نشان دهد چه آتش مستقیما به سوى او باشد یا به سوى این برادریا آن برادر دیگرش باشد.
تفاوت درجه هاى واکنش واختلاف نظرانسان نسبت به هر یک از محنت ها را باید هرانسانى مورد بررسى قرار دهد. و خود را بیازماید و در نتیجه براى خدا زندگى کند. خداوند ما و شما را مورد آمرزش قرار دهد.