نوع مقاله : مقاله پژوهشی
شهید مرتضى مطهرى
مقاله[ مشکل اساسى سازمان روحانیت] (3).ادامه بحثى است که بوسیله استاد شهید مطهرى در زمینه مشکل اصلى نظام روحانیت یعنى معیشت و راه اصلاح آن و آفت بزرگ عوام زدگى طرح شده است . در خواندن این مقاله باید توجه داشت که برخى از مطالب آن مربوط به روزگار گذشته است نه اکنون .امااین سخن به این معنا نیست که آن امور بکلى منتف گشته بلکه همان موضوعات اکنون مى تواند - به صورتى دیگر - وجود داشته باشد و در آتیه نمودار گردد ازاینرو براساتید گرانقدر و متعهداست که با مشارکت هر چه بیشتر طلاب آگاه و دلسوز به چاره کار اندیشند و گام هاى بلندى در زمینه حل مشکل سازمان روحانیت بردارند به امید آن روز...
حوزه
اثرایمان و تقوا
ممکن است خواننده محترم تصور کند که ما در حسابهاى گذشته اثر شگفت انگیزایمان و تحلیل کرده ایم علیهذا گفته هاى گذشته فقط در مورد سازمانهاى اجتماعى دنیائى صادق است نه در مورد سازمان روحانى که ازافراد منزه و متقى تشکیل شده و سر و کارشان با معنویات است . در سازمانهاى روحانى روح ایمان و معنویت جاى نظم و تشکیلات و سازمان مرتب و هر نوع محکم کارى را مى گیرد.
عرض مى کنم چنین نیست من به اثر شگفت انگیزایمان و تقوا معترفم ایمان و تقوا بسیارى از مشکلات را حل مى کند و جاى بسیارى از محکم کاریها را مى گیرد اگر چنین بودجه اى با همین آزادى و بدون مسئولیت و مجازاتها و محاکم و بااینهمه رسیدگیها و بازرسى ها باز هر روز مى بینیم که پرونده هاىاختلاس چند صد میلیونى در دادگسترى مطرح است . قدرت دین و معنویت است که بااینهمه بى نظمى و بى حسابى روحانیت ما را نگهدارى کرده و مانع متلاشى شدنش شده است .
در محیط مقدس روحانیت زعمائى مانند مرحوم حاج شیخ مرتضى انصارى پیدا شده اند که بقول خوداو بوجوهات بانچشم نگاه مى کرده اند که باب چرکین طشت لباس شورى . هنگام منتهاى ضرورت واحتیاج اندکى از آن استفاده مى کرده اند. در میان محصلین علوم دینیه همواره افرادى بوده و هستند که بازهد و قناعت و مناعت بى نظیرى زندگى کرده و مى کنند حتى استادان و همدرسان و نزدیکترین دوستان خود رااز فقر خود بى خبر مى گذراند. مصداق این آیه کریمه هستند: یحسبهم الجاهل اغنیاء من التفف .
ارزش نظم و نظام و سازمان
ما معترفیم که هیچ چیزى جاى تقوا وایمان را نمى گیرد وایمان و تقوا بسیارى از کمبودیها را جبران مى کند ولى از طرف دیگر بنانیست که ایمان و تقوا را جانشین همه چیز بدانیم از هر چیزى فقطاثر خودش را بایدانتظار داشت . نه معنى جاى ماده را بطور کامل پر مى کند و نه ماده جاى معنى را در میان معنویات هم هیچکدام جاى دیگرى را بطور کامل پر نمى کند مثلا نه علم مى تواند جانشین ایمان بشود و نه ایمان مى توان جانشین علم گردد.
نظم وانضباط و تشکیلات هم یک ازاصول مقدس زندگى بشرى است اگر مى بینیم که معنویت وایمان بعضى از مفاسد بى نظمى و بى انضباطى رااز بین برده باید توجه داشته باشیم که بى نظمى و بى تشکیلاتى معیشت روحانیین بمقیاس بیشترى ارکان ایمان و معنویت را متزلزل کرده و محیط فاسد بوجود آورده است .
موجب منتهاى تاسف است که مردم جلو چشم خود ببینند که اولاد واحفاد و حواشى برخى از مراجع تقلید بزرگ آنقدراز هرج و مرج و بى نظمیها بودجه روحانیت اختلاس مى کنند که سالهاى متمادى در کمال اسراف خرج مى کنند و تمام نمى شود. آیا هیچ فکر کرده اید که این جریان ها چقدر بعالم روحانیت لطمه وارد آورده و مى آورد؟!
یک مشکل بزرگ جامعه روحانیت ما وجود روحانى نمایانى است که ساخته دستگاههائى هستند آن دستگاهها باینها قدرت مى دهند بودجه هائى در اختیاراینها مى گذارنداینها با زرنگى و یا تطمیع و یا وسائل دیگر عده دیگر را با خود موافق مى کنند و معنا همیشه بنفع آنها و برضرر مسلمانان در فعالیتند.
من نمى خواهم دراین مقاله دراطراف این پلیدها و مفاسدى که بر وجودشان مترتب است بحثى کرده باشم هر کسى کم و بیش از آن آگاه است . دراینجا همینقدر مى گویم که آیا قطع این ریشه فساد جز با سازمان دادن صحیح به تشکیلات روحانى ما میسراست ؟
وعظ و تبلیغ
وعظ و تبلیغ و خطابه و منبر یکى از رشته هاى وابسته به روحانیت ما است اگر بنا شود درباره این قسمت از لحاظ وظیفه اى که بعهده دارد و خدماتى که انجام داده و مى دهد و نقائصى که داشته و دارد بحث شود مقاله مستقلى خواهد شد. دراینجا بمناسبت مطالب گذشته و همینقدر مى گویم که دستگاه وعظ و تبلیغ ما بنوعى دیگر گرفتار عوامزدگى است . این دیگر به وجوهات و سهم امام مربوط نیست مربوط باینست که این کار رسما بصورت یک شغل و کار و کسب در آمده و عنوان اجرت و مزد بگیرى پیدا کرده است . یعنى همان موضوعى که همه انبیاء بنقل قرآن کریم در موارد متعدده از آن امتناع مى کردند در میان ما جارى و معمول است . بدیهى است بحکم قانون مسلم عرضه و تقاضا هر چیزى که جزء مسائل اقتصادى قرا گرفت واز قبیل عرضه داشتن کالا براى فروش شد تابع میل و خواسته مصرف کننده است نه تابع مصلحت وى .
اگر کالائى که همه طبقات دیگر براى فروش وارد مى کنند فقط بخاطر مصلحت وارد مى شود مى توان فرض کرد که وعظ و تبلیغهاى حرفه اى ما نیز در جهت مصالح اسلام و مسلمین بصورت مى گیرد. 1
من منکر وجود خطباى صالح و مصلحت اندیش و خدمات گرانبهائى که انجام داده و مى دهند نیستم و هم طرفداراین نظر نیستم که یک باره وضع موجود عوض گردد و ترتیب دیگرى داده شود بلکه طرفداراین نظر هستم که خود سازمان روحانیت گروهى خطیب و واعظ با برنامه صحیح تربیت کند و زندگى آنها رااداره کند و آنها مزد واجرى از رسالت خود نخواهند.این عده خواهند توانست آزاد بیندیشند وابستگى نداشته باشند. وجوداین عده کافى است که دیگران هم از آنها پیروى کنند. دستگاه وعظ و تبلیغ ما نیز مانند خود سازمان روحانیت حریت ندارد و در نبرد با جهالت عوام ضعیف و ناتوانست .2
هشدار واندار
اگر بخواست خدا مشکل مالى سازمان روحانیت ما حل گردد سایر نواقص بدنبال آن حل خواهد شد اگر ما نکنیم روزگار خواهد کرد چیزى که بسیار مایه امیدواریست وجود شخصیتهاى لایق و بزرگوار و مخلص واصلاح طلب در میان همه طبقات روحانیین ما از طرازاول و مراجع تقلید و خطباء درجه اول گرفته تا طلاب و محصلین و وعاظ جوان است .
آنچه دراین مقاله گفته شد بمعنى این نیست که خداى نخواسته درافراد روحانى ما نسبت بسایر طبقات نقیصه اى هست بلکه خوداین مقاله دلیل این است که نویسنده هرانتظاراصلاحى دارد ازاین سلسله جلیله است . منظور نویسنده این است که با سازمان صحیح دادن به روحانیت دست شخصیتهاى لایق و برجسته ما بازتر بشود و راه عملى شدن هدفهاى مقدس آنها فراهم گردد.
بنظر نویسنده مادامى که اصلاح اساسى صورت نگرفته وظیفه افراداصلاح طلب اینست که زندگى خود رااز طریق یک شغل و حرفه که ضمنا کمتر وقت آنها را بگیرد تامین واز دسترنج خود زندگى کنند تا بتوانند آزاد فکر کنند و آزاد بگویند و در یک سنگر آزادازاسلام حمایت کنند و مقدمات یک اصلاح اساسى را فراهم نمایند.
روحانیین بزرگ ما باید باین نکته توجه کنند که بقاء و دوام روحانیت و موجودیت اسلام باینست که زعماء دین ابتکاراصلاحات عمیقى که امروز ضرورى تشخیص داده مى شود در دست بگیرند امروز آنها در مقابل ملتى نیمه بیدار قرار گرفته اند که روزبروز بیدارتر مى شود انتظاراتى که نسل امروزاز روحانیت واسلام دارد غیرازانتظاراتى است که نسلهاى گذشته داشته اند - بگذریم که انتظارات خام و نابخردانه اى که بعضى دارند اکثریت آن انتظارات مشروع و بجاست .اگر روحانیت ما هر چه زودتر نجنبد و گریبان خود رااز چنگال عوام خلاص و قواى خود را جمع و جو نکند و روشن بینانه گام بر ندارد خطر بزرگى از ناحیه اصلاح طلبان بیعلاقه بدیانت متوجهش خواهد شد.
امروزاین ملت تشنه اصلاحات نابسامانیها است و فردا تشنه تر خواهد شد ملتى است که نسبت بسایر ملل احساس عقب افتادگى مى کند و عجله دارد بانها برسد از طرفى مدعیان اصلاح طلبى که بسیارى از آنها علاقه اى بدیانت ندارند زیادند و در کمین احساسات نو و بلندامروزند اگراسلام و روحانیت به حاجتها و خواسته ها و احساسات بلنداین ملت پاسخ مثبت ندهند بسوى آنقبله هاى نوظهور متوجه خواهند شد. فکر کنید آیااگر سنگراصلاحات رااین افراداشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت بخطر نخواهدافتاد؟
امااینکه اگر بنا شود بحول و قوه الهى سر و سامانى به روحانیت ما داده شود روى چه اساس و چه برنامه اى باید صورت بگیرد باید مفکرین قوم بنشینند و تربیت کار رااز جنبه برنامه هاى تحصیلى واز جنبه روش طرزاداره و قسمتهاى دیگر بدهند.اینجانب یادداشتهائى دراین زمینه تهیه کرده ام و براى آنکه این مقاله بیش ازاین طولانى نشوداز درج آنها صرف نظر مى کنم .
امید وانتظار
من خودم مى دانم گروهى این افکار واین آرزوها را بیهوده و غیر عملى مى دانند. بعقیده آنها سر و سامان داده بسازمان روحانیت دراین عصر و زمان چیزى شبیه زنده کردن مرده و لااقل نجات دادن یک بیمار محکوم بمرگ است .
اما من درست در نقطه مقابل فکر مى کنم روحانیت رااز لحاظ هسته اصلى زنده ترین دستگاه ها مى دانم عقیده دارم فقط غل و زنجیرهائى بدست و پاى این موجود زنده و فعال بسته شده و بایداو رااز قیددها و زنجیرها آزاد کرد. همواره گفته و مى گویم که روحانیت ما درخت اصیل و باارزش و زنده آفت زده است که خودش را باید حفظ کرد و با آفاتش مبارزه نمود. نظریه افرادى که آن را درخت خشک و پوسیده اى مى دانند که باید ریشه کن شود صدرصد مردود و زیانبار مى دانم . تز[ اسلام منهاى روحانیت] را همواره یک تزاستعمارى دانسته و مى دانم. معتقدم هیچ چیز نمى تواند جانشین روحانیت ما بشود حاملان فرهنگ اصیل وذى قیمت اسلامى تنها در میان اینگروه یافت مى شوند آن تقواها ایمانها معنویتها اخلاصها و آن جوششها و جنبشها و فداکاریها که رمز اصلى بقاء ملت ما است تنها در این سرزمین مقدس سر میزند.
عقیده و امید به اصلاح روحانیت رااز مطالعاتى که درباره اسلام و معارف غنى آن دارم وازاطلاعاتى که درباره شخصیتهاى لایق این دستگاه دارم الهام گرفته ام بنابراین نه تنهااصلاح این دتسگاه را واجب و لازم مى شمارم و عملا آن را مستبعد نمى دانم بلکه کاملا نزدیک و قریب الوقوع مى دانم .
انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا.
پایان
تعفن عالم عالم را متعفن مى کند در جهنم از تعفن عالم پناه مى برند به آتش و واین تعفن تعفن توجه به دنیااست .
9 57/12/16 در جمع طلاب
حوزه هاى علمیه بیدار باشند تقوى را تقوى را تقوى را نصب العین خود قرار دهید. فضلاء طلاب علوم دینى تقوى تقوى تنزیه نفس مجاهده با نفس .
57/12/10