نوع مقاله : مقاله پژوهشی
مقاله[ مشکل اساسى سازمان روحانیت] 2ادامه بحثى است که استاد شهید در زمینه مسئولیت روحانیت و ریشه اصلى مشکلات و سازمان و نظام صالح و مزایاى حوزه هاى علوم دینى سخن گفته اند. وادامه این بحث در این شماره آورده مى شود.
حوزه
نواقص
طلاب علوم دینیه کنکور ورودى ندارند و لذا ممکن است کسى که صلاحیت ورود دراین موسسه مقدس را ندارد وارد شود. و چون امتحانى در کار نیست طلاب در بالا رفتن از کتاب پائین تر بکتاب بالاتر آزادند. و بدیهى است که بسیاراتفاق مى افتد که افرادى پیش از آنکه مراتب پائین تر را طى کنند گام ببالا مى گذارند و تحصیلاتشان متوقف و خودشان دلسرد مى گردند.
طلاب استعدادیابى نمى شوند و در نتیجه ممکن است کسى که استعداد فقاهت یا فلسفه یا کلام یاادبیات یا تاریخ یا تفسیر و غیره دارد در غیر رشته اى که استعداد دارد بیفتد واستفاده کامل از وجودش نشود.
رشته هاى تحصیلى علوم دینیه اخیرا بسیار بمحدودیت گرائیده و همه رشته ها در فقاهت هضم شده و خود رشته فقه هم در مجرائى افتاده که از صد سال پیش یاینطرف از تکامل بازایستاده است 2 .
یکى ازاز نواقص دستگاه روحانیت آزادى بى حد و حصر لباس روحانیت است . تدریجا روحانیین از لحاظ لباس با دیگران متفاوت شده اند و لباس مخصوص پیدا کرده اند همچنانکه سپاهیان و نظامیان و برخى اصناف دیگر نیز لباس مخصوص دارند.
در تشکیلات روحانى - بر خلاف سایر تشکیلات - هر کسى بدون مانع ورادع مى توانداز لباس مخصوص آن استفاده کند - بسیار دیده مى شود که افرادى که نه علم دارند و نه ایمان بمنظوراستفاده از مزایاى این لباس باین صورت در مى آیند وموجب آبروریزى مى گردند.
در حوزه هاى علوم دینى ادبیات عرب خوانده مى شود اما با متد غلطى . نتیجه طلاب علوم دینى پس از سالها تحصیل ادبیات عرب با آنکه قواعد زبان عرب را یاد مى گیرد خود زبان عرب را یاد نمى گیرند نه مى توانند با آن تکلم کنند و نه مى تواننداز عربى فصیح استفاده کنند یا بعربى فصیح بنویسند:
افراط در مباحثه و شیوع علم اصول در عین اینکه یک نوع قدرت و هوشیارى دراندیشه طلاب ایجاد مى کند یک نقص دارد و آن اینست که طرز تفکر طلاب رااز واقع بینى در مسائل اجتماعى دور مى کند و بواسطه اینکه حتى منطق تعقلى ارسطوئى نیز بقدر کافى تحصیل و تدریس نمى شود روش فکرى طلاب بیشتر جنبه جدلى و بحثى دارد. واین بزرگترین عاملى است که سبب مى شود طلاب در مسائل اجتماعى واقع بینى نداشته باشند.
مهمترین نقصى که در دستگاه رهبرى دینى ما فعلا بوجود آمده مربوط به بودجه و معاش و نظام مالى و طرزارتزاق روحانیین است .
مسئله بودجه
دراینکه معاش روحانیین بهتراست از چه راه تامین شود چند نحو مى توان نظر داد:
الف - عقیده بعضى اینست که روحانیت بودجه مخصوص نمى خواهد افراد روحانى باید مانند سایر طبقات مردم کار و شغل و منبع درآمدى از برادى خود داشته باشند از دسترنج شخصى خود زندگى کنند قسمتى از وقت خود را صرف تهیه امر معاش و قسمت دیگر را صرف شئون روحانى از تحصیل و تحقیق و تالیف و تدریس وافتاء وارشاد و تبلیغ بنمایند.
این عده معتقدند که روحانیت و شئون روحانیت دراسلام یک شغل و حرفه مخصوص نیست که بشود براى او بودجه مخصوصى در نظر گرفت هر کس که قادراست ضمن تامین امر معاش خود عهده دار شئون روحانى بشود حق دارد وارد بشودواگر کسى مى خواهداین شئون را بعهده بگیرد و آنها کل براجتماع گردد بهتراین است ازاول وارد چنین مجاهده اى نشود.
استدلال این عده این است که در صدراسلام یعنى زمان رسول اکرم[ ص] و زمان ائمه اطهار[ ع] اشخاصى بودند که همین وظائف را بعهده داشتند حلال و حرام تعلیم مى کردند نصیحت و موعظه مى کردند در حوزه هاى درس شرکت مى کردند و خودشان حوزه درس داشتند در عین حال هر کدام از آنها شغل و حرفه اى براى زندگى داشتند. بسیارى از آنها با عنوان شغل و حرفه خوداز قبیل تمار عطار بزاز خراز طحان سمان حذاء وشاء و غیره در کتب حدیث و فقه و تاریخ شناخته مى شوند. هیچ دیده نشده که رسول خدا یاائمه اطهار یک چند نفر را دستور داده باشنداز همه کارها دست بشکند و منحصرا بمشاغلى که امروز مشاغل روحانى نامیده مى شود از قبیل افتاء و تدریس وامامت جماعت و وعظ و تبلیغ و غیره بپردازند.این است نظر عده اى .
حقیقت این است که اگرافرادى زندگى خود رااز راه دیگر تامین کنند و بااین حال متصدى شئون روحانى بشوند بسیار خوب است همیشه افراد کمى ازاین قبیل بوده و هستند اما نمى توان گفت همه افراد بایداین چنین باشند و در غیراینصورت وارد نشوند.
زیرا با تغییراتى که در وضع زندگى مردم نسبت بصدراسلام پیدا شده و با توسعه روزافزون علوم واحتیاجات ضرورت دارد گروهى همه عمر ممحض باشند براى تحصیل واداره شئون دینى مردم . و ناچار بودجه مخصوصى لازم است که با طرز صحیحى دراین راه مصرف شود.
در صدراسلام احتیاج اینقدر نبوده عقده ها و شبهه ها و همچنین معاندین و دشمنان اسلام اینقدر نبوده اند. ضرورت دارد همیشه گروهى ممحض براى دفاع ازاسلام و جوابگوئى باحتیاجات دینى مردم بوده باشند. آرى انصاف اینست که برخى شئون روحانى که فعلا معمول است از قبیل امامت جماعت نه یک شان مخصوص روحانى و درانتظار موقع نماز بماند و مسجدى برود و برگردد و زینت مجالس ختم باشد واینها را شغل شاغل خود قرار دهد و عمرى کل براجتماع بوده باشد.
بهرحال این جمود فکرى است که صرفا بحکم اینکه یک چیزى در صدر اسلام نبوده اکنون هم که احتیاج وضرورت ایجاب مى کند نباشد.
ب فرض دیگراین است که روحانیت بودجه مخصوص خود راازاوقاف و صدقات جاریه استفاده کند.
شاید همه دستگاه هاى روحانى جهان - غیراز شیعه - بودجه شان منحصرااز راه موقوفات و صدقات جاریه باشد.
دراکثر شهرستانهاى ایران مدارس علوم دینى ساخته شده واملاک زیاد با عایدات سرشار وقف آن مدارس شده . در گذشته موقوفات آن مدارس در طهران واصفهان و مشهد و تبریز و شیراز و سایر شهرستانها کمک بزرگى بتحصیل علوم دینیه بوده است .
اما متاسفانه فعلا بعللى که نمى توان شرح داد بسیارى ازاین موقوفات بصورت مللک شخصى در آمده و بعضى دیگر که بنام وقف باقى است دراختیار روحانى نمایانى است که بنفع دستگاههائى علیه مصالح عالیه اسلام و مسلمین فعالیت مى کنند. و بعضى هم دراختیاراوقاف است و بشکل دیگرى تضییع مى گردد. فقط موارد کمى باقى مانده که بمصرف حقیقى و شرعى مى رسد.
موقوفاتى که ممکن است یا لازم است در اختیار سازمان روحانیت قرار بگیرد منحصر بموقوفات مدارس نیست قلمها و رقمهاى درشت ترى هست که شرعا جایز یا لازم است دراختیار سازمان روحانیت قرار بگیرد. تاکنون بارهااین مسئله بین مقامات عالى روحانى و مقامات دولتى مطرح شده که این بودجه دراختیار سازمان روحانیت قرار بگیرد ولى بعللى که بر ما مجهول است به نتیجه نرسیده است .
اگر وضع اوقاف سر و صورتى پیدا کند و سازمان معقول پیدا نماید نه تنها بودجه عادى روحانیت را تامین خواهد کرد بلکه بطور کلى کملک بزرگى بدین و فرهنگ و تربیت واخلاق عمومى خواهد بود وامااگر بشکلى باشد که هست مایه بزرگى است براى فاسد پرورى و تقویت افرادى که عملا همیشه مانع هراصلاح و سد راه پیشرفت جامعه اسلامى مى باشند.
فرض و صورت دیگراستفاده از سهم امام - علیه السلام است .از ادیان دیگراطلاعى ندارم که آیا در متن آن ادیان قانونى مالى وضع شده که با زندگى روحانیین واداره سازمان رهبرى دینى آنها قابل انطباق باشد یا نه ؟اما دراسلام طبق نظر شیعه از آیه مبارکه خمس چنین قانونى استفاده مى شود.
خمس تعلق مى گرد بغنائم جنگى و معادن و عوائد خالص سالانه و بعضى چیزهاى دیگر که یک پنجم آنها را هر کسى باید بعداز وضع هزینه شخصى دراختیار دستگاه امامت و رهبرى دینى قرار دهد.
نیمى از خمس سهم امام نامیده مى شود که بحسب نظر فقهاى شیعه مصرفش حفظ وابقاء دین است .
در حال حاضر یگانه بودجه اى که عملا سازمان روحانیت ما را مى چرخاند و نظام روحانى ما روى آن بنا شده و روحانیت ما طرز و سبک سازمانى خود رااز آن دریافته و تاثیر زیادى در همه شئون دینى ما دارد سهم امام است .
روحانیین و مجتهدین براى وصول این بودجه که نوعى مالیات است هیچگونه الزام واجبارى بوجود نمى آورند.این خود مردم مومن مسلمانند که با کمال رضایت و طیب خاطر به روحانیینى که مورداعتماد واطمینانشان هستند مراجعه مى کنند واین مالیات
شرعى را مى پردازند.
روحانیین سازمان ممیزى براى این مالیات ندارند خود مردم بحکم وجدان وایمان و وجوهى که به مالشان تعلق مى گیرد چه کم و چه زیاد از رقمهاى کوچک گرفته تا رقمهاى صدهزار تومانى و چند صد هزار تومانى مى پردازند.
امتیاز روحى سهم امام بر بودجه اوقاف ضمیمه شدن عواطف و تواضع واظهارارادت پرداخت کنندگان است .
توجه سهم امام از طرف عامه مردم بکسى تابع تشخیص و حسن ظن آنهاست . وامااینکه طرف واقعا صلاحیت دارد یا ندارد تابع این است که عامه مردم تا چه اندازه در تشخیص خوداشتباه نکرده باشند و عواملى غیراز صلاحیت واقعى طرف دخالت نکرده باشد. بهرحال برنده نهائى سهم امام است . یک سلسله علل و معلولى منظم بین معرفى شدن کسى و سپس حسن ظن مردم و بعد رسیدن سهم امام و آنگاه در دست گرفتن زعامت و ریاست برقراراست .
تمرکز و قدرت
تا صدسال پیش که تمدن جدید بایران نیامده بود و وسائل ارتباط بین شهرها کمتر بود مردم هر شهرى معمولا وجوهات خود را بعلماء همان شهر مى پرداختند و غالب آن وجوه در همانجا مصرف مى شد ولى در یک قرن اخیر دراثر پیدایش وسائل جدیدارتباطات و نزدیک شدن منطقه ها بیکدیگر عادت براین شد که وجوهات بهمان کسى داده شود که مرجع تقلیداست . مراجع تقلید ازاین پس علاوه براینکه مرکز توجه عواطف بودند وامرشان مطلع بود در نتیجه رسیدن سهم امام امکانات جدیدى در اداره حوزه هاى علمیه یافتند و حوزه ها توسعه یافت . مجموعا دراثر توسعه ارتباطات وازدیاد رفت و آمدها و ملاقات مردم با مراجع از نزدیک و توسعه حوزه ها و زیادتر شدن محصلین و فارغ التحصیلان که تدریجا شهرها و دهات را زیر پوشش خود قرار داد ریاستها و زعامتها و قدرتهاى بزرگ بوجود آمد
شخصیتى که براى اولین بار در قرن اخیر ریاست و زعامت کلى پیدا کرد و وسائل ارتباطى جدید کمک بزرگى شد براى توسعه دامنه ریاست و زعامت وى مجتهد بزرگ مرحوم آیت الله حاج میرزا محمدحسن شیرازى اعلى الله مقامه - بود.اولین مظهراین قدرت و ریاست فتواى معروف ایشان در مورد قرار معروف [تنباکو] بود. بعدازایشان نیز براى اخلافشان کم و بیش همچو زعامتها و ریاستها پیش آمده است .
طرز وصول سهم امام همانطوریست که گفته شد. کیفیت مصرف رساندن آن هم طرق سنت معمول صد درصد بستگى دارد بنظر شخصى که بدست او رسیده است . تاکنون معمول نبوده که دفتر و حساب و رسیدگى و بیلانى در کار باشد. خوب بمصرف رسیدن آن بستگى داشته به میزان زهد و تقوا و خداترسى شخص مرجع و وجوهات و دیگر حسن تشخیص واشتباه نکردن او سوم امکانات و قدرت حسن اجراء وى .
نقطه قوت و نقطه ضعف
سهم امام بطرزى که الان جارى و معمولست محاسنى دارد و معایبى . حسنش ازاین جهت است که پشتوانه اش فقط ایمان و عقیده مردم است . مجتهدین شیعه بودجه خود رااز دولت دریافت نمى کنند و عزل و نصبشان بدست مقامات دولتى نیست . روى همین جهت همواره استقلالشان در برابر دولتها محفوظست قدرتى در برابر قدرت دولتها بشمار مى روند واحیانا در مواردى سخت مزاحم دولتها بوده اند.
همین بودجه مستقل واتکاء بعقیده مردم است که سبب شده در مواقع زیادى باانحراف دولتها معارضه کنند و آنها رااز پاى در آورند. ولى از طرف دیگر نقطه ضعف روحانیت شیعه نیز همین است . روحانیین شیعه اجبار والزامى ندارند که از دولتهااطاعت کنند اما ناگزیرند سلیقه و عقیده عوام را رعایت کنند و حسن ظن آنها را حفظ نمایند. غالب مفاسدى که در روحانیت شیعه هست از هیمن جااست .
روحانیت شیعه و روحانیت سنى
اگر روحانیت ایران را با روحانیت مصر و زعامت دینى جامع از هر مقایسه کنیم مى بینیم که هر کدام ازاین دو از نظر سازمان امتیازى بر دیگرى دارد.
در مصر بعلل خاصى که مهمترین آنها نداشتن بودجه مستقل و دیگر طرز تفکریست که درباره اولى الامر دارند رئیس جامع از هر با انتخاب رئیس جمهور تعیین مى گردد. رئیس جامع از هر در مصرازاین نظر مانند دادستان کل کشوراست در تشکیلات دولتى ما که با فرمان شخص اول مملکت تعیین مى شود.اما در روحانیت ایران چنین چیزى نیست بلکه اگر تمایل مقامات دولتى نسبت بریاست و زعامت شخصى محرز گردد موجب شکست و سقوط او خواهد بود.
در سه سال پیش در یکى از روزنامه ها عکس علامه شیخ محمود شلتوت مفتى اعظم و رئیس جامع از هر را دراطاق کار خودش دیدم در حالى که بالاى سرش عکس جمال عبدالناصر بود. درایران ممکن نیست حتى دراطاق محقر یک طلبه کسى عکس یکى از مقامات را ببیند. زعیم روحانى مصر هرگز آنقدر قدرت پیدا نخواهد کرد که در قضیه اى مانند [قضیه تنباکو] حکومت وقت رااز پا درآورد. چرا؟ چون متکى بدولت است .
ولى از طرف دیگر روحانى مصرى چون زندگى و معاش و مقام خود را در دست مردم نمى بیند و متکى بعوام نیست خودبخود حریت عقیده دارد. مجبور نیست بخاطر عوام حقایق را کتمان کند. بعید به نظر مى رسد یک زعیم روحانى شیعه در وضع حاضر هراندازه روشن ضمیر واصلاح طلب و مخلص باشد بتواند فتوائى مانند فتواى دو سال پیش شیخ شلتوت که یک طلسم هزار ساله را شکست صادر کند و قدمى مانند قدم او بلکه خیلى کوچکتراز قدم او بردارد.
در قرون اولیه اسلامى که علماء دینى ایران و مصراز نظر معاش وضع مشابیه داشتند روحانیین ایران از لحاظ روشن بینى و تالیفات متنوع در رشته هاى مختلف وابتکار در علوم از مصریها عقب نبودند بلکه باعتراف خود مصریهاایرانیان در همه علوم اسلامى جلو بودنداما امروز کار بعکس است روشنفکران مسلمانن ایران چشمشان بدانشمندان مصر است که در مسائل اجتماعى اسلامى مورد نیاز روز تالیف جدیدى بیرون دهند از روحانیین خودشان مایوسند زیرا در وضع و شرایط حاضراز اینها جز[ رساله علمیه] که بکار عوام مى خورد و یا تالیفات سطحى که از حدود فکر عوام تجاوز نمى کنند نمى توان انتظار داشت .
تنها در سى چهل سال اخیراست که گروهى زبده و مخلص خود رااز بودجه عمومى روحانیت بریده اند و در زمینه نیازهاى روز جامعه اسلامى به تحقیق و تالیف پرداخته اند.
صاحبنظران اعتراف دارند که آثار و تالیفاتى که در ظرف این چند سال از طرف فارغ التحصیل هاى حوزه هاى شیعه نشر یافته از آثار دانشمندان مصرى بسى عمیقتر و محققانه تراست .
قدرت و حریت
اگراتکاء روحانى بمردم باشدقدرت بدست مى آورد اما حریت رااز دست مى دهدواگر متکى بدولتها باشد قدرت رااز کف مى دهداما حریتش محفوظ است زیرا معمولا توده مردم معتقد و باایماننداما جاهل و منحط و بى خبر و در نتیجه بااصلاحات مخالفند واماولتها معمولا روشنفکرند ولى ظالم و متجاوز روحانیت متکى بمردم قادراست با مظالم و تجاوزات دولتها مبارزه کنداما در نبرد با عقاید وافکار جاهلانه مردم ضعیف و ناتوان است ولى روحانیت متکى بدولتها در نبرد با عادات وافکار جاهلانه نیرومنداست و در نبرد با تجاوزات و مظالم دولتها ضعیف .
بنظر ما صرف اتکاء بودجه روحانیت ایران بعقیده مردم سبب ضعف آن نشده است بلکه سازمان نداشتن این بودجه سبب این نقص بزرگ شده است . و مى توان با سازمان دادن این بودجه این نقص بزرگ را رفع کرد تا روحانیت شیعه هم قدرت داشته باشد و هم حریت . هدف اصلى این مقاله همین است و روحانیت ایده آل ما چنین روحانیتى است . بعدا تحت عنوان [راه اصلاح] توضیح بیشترى خواهیم داد.
عوامزدگى
.جامعه در بسیارى از حالات مانند فرداست از آنجمله آفت زدگى است .البته آفت اجتماع متناسب و مخصوص بخوداجتماع است . هر جامعه اى نیز یک نوع آفت مخصوص بخود دارد. آفتى که جامعه روحانیت ما را فلج کرده واز پا در آورده است [ عوام زدگى] است . عوامزدگى از سیل زدگى زلزله زدگى مار و عقرب زدگى بالاتراست .این آفت عظیم معلول نظام مالى مااست .
روحانیت ما دراثر آفت عوامزدگى نمى تواند چنانکه باید پیشرو باشد واز جلو قافله حرکت کند و بمعنى صحیح کلمه هادى قافله باشد مجبوراست در عقب قافله حرکت کند. خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه باآن خو گرفته پیمان بسته است حق و باطل تمیز نمى دهد. عوام تازه اى را بدعت یا هوى و هوس مى خواند ناموس خلقت و مقتضاى فطرت و طبیعت را نمى شناسد ازاین رو با هر نوى مخالفت مى کند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجوداست
ما هم اکنون مى بینیم که عوام الناس بمسائلى جدى از نوع[ توزیع عادلانه ثروت] [ عدالت اجتماعى] [ تعلیمات عمومى] [ حاکمیت ملى] وامثال این مسائل که پیوند ناگسستنى بااسلام دارند واسلام است که عنوان کننده این حقایق و مدافع آنهااست بان چشم نگاه مى کنند که بیک هوس کودکانه .
روحانیت عوامزده ما چاره اى نداردازاینکه آنگاه که مسئله اى اجتماعى مى خواهد عنوان کند بدنبال مسائل سطحى و غیراصولى برود و از مسائل اصولى صرف نظر کند و یا طور نسبت به این مسائل اظهار نظر کند که با کمال تاسف علامت تاخر و منسوخیت اسلام بشمار رود و وسیله بدست دشمنان اسلام بدهد.
افسوس که این آفت عظیم دست و پاها را بسته است و گرنه کاملا روشن مى شد که اسلام در هر عصر و زمانى واقعا تازه است لاتنفنى عجائبه ولا تنقضى غرائبه . معلوم مى شد که حتى عمیق ترین سیستمهاى اجتماعى عرن ماقادر نیست با آنه اسلام آورده رقابت کند.
روحانیت عوامزاده ما چاره اى نداردازاینکه همواره سکوت را بر منطق سکون را بر تحرک نفى را براثبات ترجیح دهد. زیرا موافق طبیعت عوام است .
حکومت عوام منشا رواج فراوان ریا و مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن بهیکل و شیوع عناوین والقاب بالا بلند در جامعه روحانیت ما شده که در دنیا بى نظیراست . حکومت عوام است که آزاد مردان واصلاح طلبان روحانیت ما را دلخون کرده و مى کند
در سالهاى اقامتم در حوزه علمیه قم که افتخار شرکت در محضر درس پر فیض مرحوم آیت الله آقاى بروجردى اعى الله مقامه - را داشتم یک روز در ضمن درس فقه حدیثى بمیان آمد به این مضمون که از حضرت صادق - علیه السلام - سئوالى کرده اند وایشان جوابى داده اند. شخصى بانحضرت مى گوید قبلا همین مسئله از پدر شماامام باقر[ ع] سئوال شده ایشان طور دیگر جواب داده اند کدامیک درست است ؟ حضرت صادق[ ع] در جواب فرمود آنچه پدرم گفته درست است . بعداضافه کردند:
ان الشیعه اتواابى مسترشدین فافتاهم بمرالحق واتوونى شکاکا فافتیتهم بالتقیه .
یعنى : شیعیان آنوقت که سراغ پدرم مى آمدند با خلوص نیت مى آمدند و قصدشان این بود که ببینند حقیقت چیست و بروند عمل کنند او هم عین حقیقت را بانها مى گفت ولى اینها که مى آینداز من سئوال مى کنند قصدشان هدایت یافتن و عمل نیست مى خواهند ببیننداز من چه مى شنوند و بسا هست که هر چه از من مى شنوند باینطرف و آنطرف بازگو مى کنند و فتنه بپا مى کنند من ناچارم که با تقیه بانها جواب بدهم .
چون اینحدیث متضمن تقیه از خود شیعه بود نه از مخالفین شیعه فرصتى بدست آنمرحوم داد که درد دل خودشان را بگویند گفتند[ :تعجب ندارد تقیه از خودمانى مهمتر و بالاتراست من خودم دراول مرجعیت عامه گمان مى کردم از من استنباط است واز مردم عمل هر چه من فتوا بدهم مردم عمل مى کنند ولى در جریان بعض فتواها (که بر خلاف ذوق و سلیقه عوام بود) دیدم مطلب اینطور نیست .
البته نوع تقیه اى که در متن حدیث است با نوع تقیه اى که ایشان فرمودند یکى نیست دو نوع است آن نوع تقیه که در حدیث است بمحیط روحانى مااختصاص ندارد در همه جاى دنیا معمول است و چاره اى از آن نیست ولى نوع تقیه اى که در محیط روحانى ما معمول است ازاختصاصات طرز تشکیلات مااست که اخیرا پیدا شده .ایشان هم بیک مناسبت کوچکى خواستند درد دل خود رااظهار کنند.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى -اعلى الله مقامه - موسس حوزه علمیه قم بفکرافتادند یک عده از طلاب را بزبان خارجى و بعضى علوم مقدماتى مجهز کنند تا بتواننداسلام را در محیطهاى تحصیل کرده جدید بلکه در کشورهاى خارج تبلیغ نمایند. وقتیکه این خبر منتشر شد گروهى از عوام و شبه عوام تهران رفتند به قم واولتیماتوم دادند که این پولى که مردم بعنوان سهم امام مى دهند براى این نیست که طلاب زبان کفار را یاد بگیرند اگراینوضع ادامه پیدا کند ما چنین و چنان خواهیم کرد!!! آن مرحوم هم دیدادامه اینکار موجب انحلال حوزه علمیه و خراب شدن اساس کاراست موقتااز منظور عالى خود صرف نظر کرد.
در چند سال پیش در زمان زعامت و ریاست مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى اعلى الله مقامه - عده معتنابهى از علما و فضلاى مبرز نجف که در زمان حاضر بعضى از آنها مرجع تقلیدند جلسه کردند و پس از تبادل نظر اتفاق کردند که در برنامه دروس طلاب تجدید نظر نمایند واحتیاجات روز مسلمین را در نظر بگیرند. مخصوصا مسائلى را که جزءاصول عقاید مسلمین است جزء برنامه درسى طلاب قرار دهند و خلاصه حوزه نجف راازانحصار فقاهت و رساله عملیه نویسى خارج کنند. جریان باطلاع معظم له رسید. معظم له که قبلا درس خود رااز جریانى که براى مرحوم آیت الله حائرى پیش آمده بود واز نظایر آن یاد گرفته بودند پیغام دادند که تا من زنده هستم کسى حق ندارد دست بترکیب این حوزه بزنداضافه کردند سهم امام که بطلاب داده مى شود فقط براى فقه واصول است نه چیز دیگر. بدیهى است که عمل ایشان درس آموزنده اى بود براى آن آقایان که زعماى فعلى حوزه نجف هستند.
بااین توضیح معلوم شد که چرا شخصیتهاى برجسته ما همینکه روى کار مى آیندازانجام منویات خود عاجزند؟ و بااینکه خون دل مى خورند و اندیشه اصلاح را همواره در دل مى پرورانند در عمل قدرت اجرا ندارند؟ چرا حوزه هاى علمیه مااز صورت دانشگاه دینى بصورت[ دانشکده فقه] در آمده ؟ چرا علما و فضلاى ما همینکه معروف و مشهور شدنداگر معلومات دیگرى غیراز فقه واصول دارند روى آنها را مى پوشانند و منکر آنها مى شوند؟ چرا بیکاره و علف هرزه در محیط مقدس روحانى ما زیاداست بطورى که یک زعیم روحانى مجبوراست براى آب دادن یک گل خارها و علف هرزه هاى زیادى را آب بدهد؟ چرا در محیط روحانى ما سکوت و سکون و تماوت و مرده وشى بر منطق و تحرک و زنده صفتى ترجیح دارد؟ چرا حریت فکر و عقیده در میان ما کمتر وجود دارد؟ چرا برنامه تعلیمات طلاب و محصلین علوم دینى مطابق احتیاجات روز تنظیم نمى شود؟ چرا روحانیون ما بجاى آنکه پیشرو و هادى قافله اجتماع باشند از دنبال قافله حرکت مى کنند؟ چرا؟ چرا؟
راه اصلاح
راه اصلاح این نیست که روحانیت ما بودجه عمومى نداشته باشد و هرکس از دسترنج شخصى خود زندگى کند راه اصلاح این نیست که روحانیت ما مانند روحانیت مصر تابع دولت بشود.
راه اصلاح یک چیزاست : سازمان دادن بودجه فعلى روحانیت . سازمان دادن ببودجه فعلى روحانیت . در حال حاضر جریان سهم امام شبیه این است که فى المثل دولت مالیاتى براى تامین زندگى فرهنگیان وضع کند و خود آنها را مامور کند که با جلب نظر و تحبیب مردم این بودجه را وصول کنند و هر کس بهراندازه مى توان از مردم بگیرد وجدانا موظف است که زائد براحتیاجات شخصى خود را بدیگران بدهد.
بدیهى است که در اینصورت وضع فرهنگ و تعلیم و تربیت بچه شکلى در مى آید. آن معلمین بچه ها را آنطور تعلیم و تربیت مى کنند که پسند خاطراولیاءاطفال - که نوعا عوام هستند - باشد این طرز عمل سبب مى شود که عوامفریبان آنها جلو بیفتند و صاحبنظران واصلاح طلبان فرهنگى حذف شوند بازار ریا کارى و مجامله و کتمان حقایق و ظاهرسازى و بالاخره همه معایبى که با جلب عوام بستگى دارد در میان آنها رائج گردد.اینطرز عمل سبب مى شود که معلم باولیاءاطفال بچشم یک[ مستغل] بنگرد و همه تدابیرى که یک صاحب ملک یا صاحب کارخانه اى در بهره بردارى براى سود بیشتر بکار مى برد او در مورداولیاءاطفال بکار ببرد هم مفاسد جلب عوام پیدا خواهد شداز قبیل ریا و ظاهر سازى و کتمان حقایق و گدا مسلکى و هم مفاسد تقسیم نشدن عادلانه ثروت از قبیل کینه ها و دشمنى ها و عقده ها و بدبینى ها
بودجه روحانیت ما عینا چنین حالتى را دارد. راه اصلاحش منحصرا سازمان دادن به این بودجه است از راه ایجاد صندوق مشترک و دفتر و حساب و بیلان در مراز روحانیت بطوریکه احدى از روحانیین مستقیمااز دست مردم ازتزاق نکند. هر کس بتناسب خدمتى که انجام مى دهداز آنصندوق که دراختیار مراجع و روحانیین طرازاول حوزه هاى علمیه خواهد بود معاش خود را دریافت کند.
اگراین کار بشود مردم بحکم عقیده وایمانى که دارند وجوه مال خود را مى پردازند و ضمنا حکومت و تسلط عوام ساقط و گریبان روحانیین از چنگال عزام الناس خلاص مى گردد. همه آن مفاسد ناشى ازاین است که روحانیین مستقیمااز دست مردم ارتزاق مى کنند ازاین است که هر کسى شخصا باید با وجوهات دهندگان ارتباط پیدا کند و نظر آنان را جلب نماید.
هر مرجع تقلیدى مدیریتش بسته بسهم امام است که بگیرد و بطلاب حوزه هاى علمیه بدهد باید شخصا جلب اعتماد کند واین بودجه را تامین و تحصیل نماید. در وضع و شرایط حاضر روحانیین شهرستانها چاره اى ندارندازاینکه روحانیت را حرفه و مسجد را محل کسب و کار خود قرار دهند.
اگراین وضع اصلاح شود هیچ شخصى مستقیما با مردم سروکار نخواهد داشت . مراجع عالیقدر تقلید آزاد خواهند گشت مساجداز صورت دکه کسب خارج و بااین وضع تاسف آور مساجد خاتمه داده خواهد شد. دیگر در مساجد بزرگ و جامعهائى مانند جامع گوهرشاد ده ها نفر هر کدام در گوشه اى اقامه جماعت نخواهند کرد و مورداعتراض هر آدم فهمیده اى نخواهد شد.
دیگر جائى براى این سئوال باقى نخواهد ماند که چرا نماز جماعت در میان اهل تسنن مظهر شوکت و جلال و در میان اهل تشیع مظهر تفرقه و اختلاف است ؟! 4 .
معیشت
. کار معیشت را نمى توان ساده گرفت یک رکن ازارکان اساسى حیاتى است اگر مختل باشد در سایر شئون حیات اثر مى گذارد.
از جمله مختصات اسلام اینست که نقش موثرامر معاش را به دقت مورد توجه قرار داده است تا آنجا که برخى پنداشته انداسلام نظریه زیربنا بودنداقتصاد را گردن نهاده است . مکتب واقع بین و واقعگرى اسلام اقتصاد را زیر بنا نمى داند اما نقش اساسى آن را نیز نادیده نمى گیرد.اسلام اصلاح امر معاش را در همه سازمانهاى بزرگ و کوچک اجتماعى شرط لازم مى شمارد نه شرط کافى .این است که مى گوئیم : کار معیشت را نمى توان ساده گرفت یک رکن ازارکان اساسى حیات است .اگر مختل باشد در سایر شئون حیاتى اثر مى گذارد
یکنفر روحانى متدین را فرض کنید که با چند سر عائله پس از چند سال تحصیل در یکى از شهرستانها رحل اقامت افکنده و مسجد و محرابى رااشغال کرده است .این فرداز آن نظر که متدین است در حدودامکانات خود فعالیتهائى مى کند: مسئله مى گوید موعظه مى کند اخلاق و تفسیر و تاریخ اسلام مى گوید. واز آن نظر که یک بشراست و خرج دارد واز مراکز روحانیت زندگیش تامین نمى شود و در حال حاضر راه زندگیش منحصرااین است که از دست مردم مستقیماارتزاق کند ناچاراست که بمریدان خود بچشم[ مستغل] نگاه کند و چون افراد دیگرى نظیر خوداو ممکن است در همان شهر باشند و آنها هم از همین راه زندگى مى کنند طبعا بحکم ناموس خلقت یک نوع رقابت در[ مرید دارى] بوجود مى آید. رقابت احتیاط بیشترى را در رعایت جانب سلیقه مردم ایجاب مى کند وقتیکه این بیچاره ببیند مخالفت با عوام سبب مى شود که از هستى ساقط گردد ممکن است پیش خود فکر کند که نهى از منکر وقتى واجب است که موجب ضرر و زیانى نگردد اگر موجب ضرر و زیانى گردد تکلیف ساقط است .