نوع مقاله : مقاله پژوهشی
این مقاله در سال 1341 در کتاب( بحثى درباره مرجعیت و روحانیت) چاپ و منتشر شده است
مقاله( مشکل اساسى در سازمان روحانیت) یکى از نمونه هاى برجسته و زنده تفکر آزاد و صمیمى و شور دینى و سوزاصلاح طلبى استاد شهید و عالم گرانقدراسلامى شیخ مرتضى مطهرى است .این مقاله که اکنون بیش از 20 سال از نوشتن آن مى گذرد نشان دهنده این حقیقت است که متفکران اسلامى از سالها پیش موضوع( تصفیه روحانیت) و (سازماندهى) به این( نهاد عظیم) رااز واجبترین وظایف مى دانسته اند. مااین مقاله وافع شکاف بیدارى آفرین را که ممکن است اکنون در دسترس بسیارى از خوانندگان نباشد در شماره نخست از مجله( حوزه) مجددا به چاپ مى رسانیم و در پیشدیداستادان و مدرسان آگاه آزاد اندیش بااخلاص و طلاب جوان پرشور وانقلابى قرار مى دهیم باشد که موجب پدید آمدن پاره اى از بیداریها و حرکتهاى لازم - که اکنون و در عصرانقلاب از هر وقت دیگر لازمتر و ضرورى تراست . بشود وافکار را به اصلاحات بنیادى فرا خواند.
در خواندن این مقاله باید توجه داشت که برخى از مطالب آن و نواقص و مفاسد مطرح شده در آن مربوط به روزگار گذشته است نه اکنون .اما این سخن به این معنى نیست که آن اموراکنون بکلى منتفى گشته و ریشه کن شده است . و دیگر لازم نیست درباره آنها فکرى بشود و سخنى به میان آید. بلکه همان موضوعات اکنون نیز مى تواند. به صورتى دیگر وجود داشته باشد و در آتیه نمودار گردد و زیانهائى بس بزرگ و بزرگتر به بار آورد.این است که تااصلاحات بنیادى عملى نشگته است مقالاتى از قبیل مقاله استاد مطهرى دراین باره جزو سخنان اصلى است که باید هیچگاه فراموش نگردد. ما هنوز در روحانیت کسان بسیارى در سطوح بالا تا پایین داریم که فارغ از
انقلاب و فضاى انقلاب و رسالت دین و خون شهیدان سرگزم همان جریانهائى هستند که در مقاله مطرح گشته است .
چرا واقع دردناک را نبینیم ؟ و چرا زیان بزرگ را حس نکنیم ؟ مثلا اینکه استاد شهید آگاه دلسوز مى گوید( :یک مشکل بزرگ جامعه روحانیت ما وجود روحانى نمایانى است که ساخته دستگاههائى هستند آن دستگاهها به اینها قدرت مى دهند بودجه هائى دراختیاراینها مى گذارنداینها با زرنگى و با تطمیع و یا وسائل دیگر عده دیگر را با خود موافق مى کنند و معنا همیشه به نفع آنها و بر ضرر مسلمانان و در فعالیتند] شما تصور مى کنیداین امرالان بکلى منتفى است ؟ نه منتفى نیست وجود دارد .
در مورد آشنائى با زیانهاى خارجى که استاداشاره کرده اند در سالهاى اخیراقداماتى شده و برنامه هائى عملى گشته است واخیرا امام نیز بر آن تاکید کردند.
در مورد سازمان دادن به وضع تبلیغ و تامین هزینه زندگانى مبلغان و عدم ارتزاق مستقیم از دست مردم ( دفتر تبلیغات اسلامى قم) و برخى ارگانهاى دیگر گامهائى برداشته اند که امیداست به موفقیت نهائى نایل آیند.
به هر حال این مقاله وامثال آن تا پیش از تحقق آرمانهاى اصلاحى در سازمان روحانیت همواره سودمند بلکه لازم است بویژه براى کسانى که قدرت تصمیم گیرى دارند و براى طلاب جوان که در صدد شناخت و آگاهى و بیدارى و آزاداندیشى و خودسازى هستند.
و من الله التوفیق .
علاقه و مسئولیت :
کسانى که آرزوى اعتلاء آئین مبین اسلام را در سر دارند و درباره علل ترقى وانحطاط مسلمین در گذشته دور و نزدیک مى اندیشند نمى توانند در باره دستگاه رهبرى آن یعنى سازمان مقدس روحانیت نیندیشند و آرزوى ترقى واعتلاء آن را در سر نداشته باشند واز مشکلات و نابسامانیهاى آن رنج نبرند.
زیرا قدر مسلم این است که هر گونه صلاح واصلاحى در کار مسلمین رخ دهد یا باید مستقیما بوسیله این سازمان که سمت رسمى رهبرى دینى مسلمین را دارد صورت بگیرد با لااقل این سازمان با آن هماهنگى داشته باشد.
اگر بفرض حرکتى اصلاحى و دینى از ناحیه فرد یاافرادى آغاز گردد و سازمان روحانیت آمادگى و هماهنگى نداشته باشد گمان نمى رود موفقیت زیادى نصیب گردد.
از خصوصیات دین مقدس اسلام این است که مسئولیت مشترک بوجود آورده است . همه مسئول حفظ و رعایت و راهنمائى و هدایت یکدیگرند. هر کس که خود را در برابر اسلام مسئول مى شمارد خود بخود نسبت به سازمان رهبرى آن احساس مسئولیت مى کند.
برخى ازاندیشمندان اجتماعى مابواسطه عدم علاقه واعتقاد ممکن است هیچگاه درباره سازمان روحانیت و مشکلات آن و راه حل آن نیندیشند همانطورى که همه علاقه مندان کوتاه فکر و بى خبر نیز هیچگاه اینگونه اندیشه ها در مغز ساده شان را نمى یابد.اما علاقه مندان روشن اندیش اسلام یکى از مهمترین موضوعات که فکر آنها را بخود مشغول مى دارد همین موضوع است .
این بنده که همه افتخارش این است که در سلک این طبقه منسلک است و خوشه چینى ازاین خرمن بشمار مى رود و در خانواده اى روحانى رشد و نمو یافته و در حوزه هئا علوم دینى عمر خویش را بسر برده تا آنجا که بیاد دارداز وقتى که مى توانسته اندکى در مسائل اجتماعى بیندیشد در .اطراف این موضوع فکر مى کرده است
ریشه اصلى
در حدود سیزده سال پیش شبى در قم در یک محفل دوستانه مرکب از گروهى ازاساتید و فضلا که اینجانب نیزافتخار حضور در آن جلسه را داشت سخن از مشکلات و نواقص سازمان روحانیت بمیان آمد. سخن دراین بود که چرا در گذشته حوزه هاى علمى و روحانى مااز لحاظ رشته هاى مختلف علوم از تفسیر و تاریخ و حدیث و فقه واصول و فلسفه و کلام و ادبیات و حتى طب و ریاضى جامع و متنوع بود و در دوره هاى اخیر تدریجا بمحدودیت گرائیده است و باصطلاح در گذشته بصورت جامع و دانشگاه بود واخیرا بصورت کلیه بصورت کلیه و دانشکده فقه در آمده و سایر رشته هااز رسمیت افتاده است ؟
چراافراد بیکار و مزاحم و علف هرزه در محیط مقدس روحانیت زیاداست بطورى که یک زعیم روحانى مجبوراست براى آب دادن یک گل خارها و علف هرزه هائى را هم آب بدهد؟ چرااساسا در میان ما سکوت و سکون و تماوث و مرده وشى بر حریت و تحرک و زنده صفتى ترجیح دارد و هر کس بخواهد مقام و موقع خود را حفظ کند ناچار زبان در کام مى کشد و پاى در دامن مى پیچد؟ چرا برنامه هاى تحصیلى ما مطابق احتیاجات تنظیم نمى شود؟ چرا تصنیف و تالیف و نشریه و مجله بقدر کافى نداریم ؟ چرا بازارالقاب و عناوین وژست و قیافه و آراستن هیکل در میان مااینقدر رایج است و روز بروز مع الاسف زیادتر و رایج تر مى گردد؟ چه رمزى در کاراست که زعماء صالح و روشنفکر ما همینکه در راس کارها قرار مى گیرند قدرت اصلاح از آنها سلب مى گردد و مثل این است که اندیشه هاى قبلى خود را فراموش مى کنند و ...
پس از پاره اى گفتگوها سخن از علت اساسى مشکلات بمیان آمد. قرار شد که هر کس نظر خود را درباره علت اساسى این مشکلات اظهار کند. هر کدام چیزى گفتند این بنده نیز نظر خود را گفت ولى یکى از دوستان نظرى ابراز داشت که من نظراو را بر نظر خودم و سایر نظرها ترجیح دادم واکنون نیز بر همان عقیده ام .او گفت : علت اصلى واساسى نواقص و مشکلات روحانیت نظام مالى و طرزارتزاق روحانیین است عبارتى که اوادا کرداین بود( :علت العلل همه خرابیها سهم امام است) . البته مقصوداو و مقصود من این نبوده و نیست که علت العلل نواقص ما وضع و تشریح ساده اى در دین و مذهب بنام سهم امام است . بعقیده من وضع و تشریع این چنین ماده اى براى چنان منظورى یعنى ابقاء واحیاء دین واعلاء کلمه اسلام بسیار حکیمانه است . بعدا خواهیم گفت این ماده بهترین ضامن قدرت واستقلال سازمان روحانیت است .و نیز مقصوداین است که متصدیان آن درانجام وظیفه خود کوتاهى مى کنند. مقصود سنت و روشى است که تدریجا در طرزاجراء واستفاده ازاین ماده معمول شده و بدستگاه روحانیت ما سازمان مخصوصى داده و در نتیجه این طرز سازمان منشا مشکلات و نواقص فراوانى شده است . .
سازمان و نظام صالح
ابتدا چنین بنظر مى رسد که صلاح وفساداجتماع بزرگ یا کوچک تنها به یک چیز بستگى دارد: صلاح و عدم صلاح افراد آن اجتماع و بالاخص زعماء آنها. یعنى فقط افرادند که همه مسولیتها متوجه آنها است بسیارى ازافراداینچنین فکر مى کنند و براین پایه نظر مى دهند
این دسته هنگامى که متوجه برخى مفاسداجتماعى مى شوند چاره کار را زعیم صالح مى دانند و باصطلاح( اصالت فردى) هستند.اما کسانى که بیشتر و عمیق تر مطالعه کرده اند به این نتیجه رسیده اند که تاثیر و اهمیت سازمان و تشکیلات و رژیم اجتماعى از تاثیر واهمیت زعماء بیشتراست ..
در درجه اول باید درباره( سازمان صالح) اندیشید و در درجه دوم درباره( زعماء صالح ) .
افلاطوننظریه اجتماعى معروفى دارد که بنام( مدینه فاضله افلاطون) معروف است . در میان حکماءاسلامى حکیم ابونصر فارابى پیروى کرده و نظریاتى ابراز داشته است .این دو حکیم اساس نظر خود را صلاحیت افراد قرار داده اند و( اصالت فردى) اندیشیده اند. تمام توجه خود را به این نکته معطوف کرده اند که زمان اموراجتماع را چه افرادى باید در دست بگیرند آن افراد باید داراى چه فضائل علمى و عملى بوده باشند؟امااینکه تشکیلات و نظامات اجتماعى باید چگونه بوده باشد و آن افراد( ایده آل) در چه نظاماتى زمان امور را در ست بگیرند چندان مورد توجه این دو حکیم واقع نشده است .
براین نظریه انتقاداتى شده که جمله اینکه تاثیر شگرف و عظیم سازمان درافکار واعمال و روحیه افراد (واز آنجمله خود زعما) مورد توجه واقع نشده است .این نکته مورد توجه قرار نگرفته که اگر نظام صالح بود کمتر فرد ناصالح قدرت تخطى دارد واگر ناصالح بود فرد صالح کمتر قدرت عمل واجراء منویات خود را پیدا مى کند واحیانا منویات وافکار خود را مى بازد و همرنگ سازمان مى شود. یکى از دانشمندان در مقام
انتقاد نظرافلاطون مى گوید:
افلاطون با بیان مسئله شوم( چه کسى باید بر جامعه حکومت کند؟) یااشتباه و خطر پر دوامى در فلسفه سیاسى ایجاد کرده است . مسئله علاقلانه تر و خلاق تراین است که : چگونه مى توانیم سازمانهاى اجتماعى را چنان ترتیب دهیم که زعماء بدو ناصالح نتوانند آسیاب ضرر و زیان وى شوند.
اهمیت زعماء صالح فقط از نظر طرز تفکرى است که در مورداصلاح و بهبود و تغییر سازمانهاى اجتماعى دارند. واما زعماء صالحى که طرز تفکرشان دراساس و تشکیلات با ناصالحها یکى است و تفاوتشان از لحاظ اخلاقى و شخصى است و بنااست همگى در یک قالب کار کنند اثر وجودیشان با ناصالح ها آنقدر زیاد نیست و منشا تحولات اجتماعى قابل توجه نخواهند گشت .
اگر بخواهیم نطرافلاطون و فارابى را توجیه کنیم باید بگوئیم آنها بان افراد صالح اهمیت داده اند که حاکم بر سازمانهاى اجتماعى مى باشند نه محکوم آنها.
تشکیلات و نظامات اجتماعى نسبت بافراداجتماع بمنزله خیابانها و کوچه ها و خانه هاى یک شهراست نسبت بمردم و وسائل نقلیه اى که در آن شهر حرکت مى کنند. هرشهرى بهر نحو که خیابان کشى و کوچه سازى شده باشد مردم شهر مجبورنداز پیج و خم همان خیابانها و لابلاى همان کوچه پس کوچه ها واز همان چهارراهها حرکت کنند. حداکثر آزادى عمل مردم آن شهراین است که در میان همان خیابانها و همان کوچه ها هر کدام که نزدیکتر یا خلوتر یا پاکیزه تر و با صفاتراست انتخاب کنند. ·
اگر فرض کنیم که آن شهر بدون نقشه و حساب تدریجا توسعه پیدا کرده باشد نه روى اصول شهرسازى در همچو شهرى افراد چاره اى ندارندازاینکه زندگى و رفت و آمد خود را باوضع موجود تطبیق دهند. رفت و آمد و رانندگى واداره امور چنین شهرى دشوار خواهد بود. با وجود چنین ترتیبى در ساختمان آن شهر ازافراد کارى ساخته نیست . تنها کارى که ساخته هست اینست که تغییراتى در وضع خیابانها و کوچه ها و منزلهاى آن شهر بدهند و خود را راحت کنند.
اگر فرض کنیم زعماء صالحى در راس سازمانهاى قرار بگیرند که داراى نواقصى مى باشند حدود تفاوت کار آنها با دیگران همان اندازه است که یک نفر بخواهداز میان
خیابانهاى پر پیج و خم و نامنظم و کوچه و پس کوچه هاى بى ترتیب و نزدیکترین راهها راانتخاب کند.
مزایاى حوزه هاى علوم دینى ما
محیط حوزه هاى علوم دینیه ماامتیازات و مشخصات مخصوص بخود دارد که در سایر محیطها نظیر آن را نمى توان یافت .
محیط حوزه هاى علوم دینى محیط صفا و صمیمیت واخلاص و معنویت است یعنى آن روح عمومى که براین حوزه ها حکومت مى کند همین روح است .افراد فاقداین خصوصیات افراداستثنائى و مخالف روح این حوزه ها شمرده مى شوند. امتیازى که طلاب براى یکدیگر مى شناسند جزامتیاز علمى و تقوائى نیست . تقدم واحترام واقعى یک طلبه نسبت بدیگران جز بر مبناى تحصیلات و قدس و تقوا نمى تواند باشد. در میان طلاب فقیر و غنى دهاتى و شهرى بچه عمله و تاجرزاده و آقازاده هست . در قدیم از طبقات اشراف و شاهزادگان هم بودند اما همه چیزارزش خود رااز دست مى ده و تنها امتیازات تحصیلى و معنوى است که احترام طلاب را نسبت به یک فرد بخصوص جلب مى کند وارزش او را در نظر آنها بالا مى برد. محیط حوزه هاى علوم دینى محیط زهد و قناعت است ازاسراف و عیاشى و مجالس شب نشینى که در سایر طبقات است احیانا دنشجویان غیر رشته علوم دینى در آن مجالس شرکت مى کنند خبرى نیست . و حتى اندیشه اینگونه امور نیز در دماغ یک محصل دینى پیدا نمى شود واگر کسى کوچکترین تمایلى به این امور نشان بدهد سقوطش قطعى است . روى هم رفته طلاب مردمى قانع و کم خرجند و تحمیلى بر بودجه مردم بشمار نمى روند.
روابط استاد و شاگرد در میان طلاب صمیمى واحترام میزاست شاگردان احترام استادان خود را در حضور و غیاب با کمال ادب رعایت مى کنند و حتى بعداز فوت آنها همواره آنها را بنیکى و دعاى خیر یاد مى کنند.این اندازه حفظ حرمت استاد مخصوص محصلین علوم دینى و مولود تعلیماتى است که ازاولیاء دین درباره قداست علم
واحترام معلم رسیده است . در سایر محیطهاى تحصیلى - چنانکه مى دانیم این امور کمتر وجود دارد.
عادت طلاب بر اینست که روى درسى که ازاستاد مى گیرند بعد خودشان فکر کنند لذا درس خود رااز روى کتاب مطالعه مى کنند بعلاوه بعد با یکى از همدرسهاى خود آنها درسها را مباحثه مى کنند. در درسهاى عالى آنچه راازاستاد در مجلس درس فرا مى گیرند به ذهن مى سپارند و شب مى نویسند. بناء طلاب بر حفظ کردن و طوطى وارى یاد گرفتن نیست . چنانکه عادت معمول محصلین جدیداست - بر تعمق و تفکر و تجزیه و تحلیل است . و چون حق تدریس انحصارى نیست وانتخاب استاد با خود شاگردان است براى هر کسى که استعدادى داشته باشد میسراست که کتابهاى پائین تر را تدریس کند ازاین رو یکنفر دانشجوى دینى در عین حال که دانشجواست و درس مى خواند ممکن است تدریس هم بکند.
امتیاز متد تحصیلى طلاب نسبت بسایر متدها همین است که طلاب درسى را که ازاستاد فرا مى گیرند دقیقا مطالعه مى کنند و سپس مباحثه مى کنند و مى نویسند و در همان حال دروس دیگر را تدریس مى کنند.این جهات سبب مى شود که طلاب در حدود تحصیلات خود عمیق مى گردند.
هدف طلاب تحصیل دانشنامه نیست نمرات استاد معروف مقام شاگرد نیست ; مجالس مباحثه و اشکال وایراد شاگرد در حوزه تدریس استاد و حوزه تدریس خوداو و توجه قهرى استادان و طلاب پائین تر بهترین معرف یک دانشجوى علوم دینى است .
طلاب علوم دینیه مقامات تدریسى واستادى را خیلى بطور طبیعى طى مى کنند تعیین استادانتخابى است نه انتصابى یعنى فقط خود طلاب هستند که در ضمن آزمایشها واختبارهااستاد بهتر راانتخاب مى کنند. لهذا یک نوع آزادى و دموکراسى در حوزه هاى علوم دینى وجود دارد که در جاهاى دیگر نیست .ازاین نظر در میان آنها قانون انتخاب اصلح حکمفرمااست . در موسسات فرهنگى جدید تعیین استاد براى کلاسها از طریق انتصاب از طرف مقامات بالاتراست و بهمین دلیل بسیاراتفاق مى افتد که استاد مربوط متناسب با کلاس تدریس خود نیست لایق درسى بالاتریا پائین تراست . شاگردهاى آنها ممکن است نه راضى باشند و نه احترام قائل باشند فقط بخاطر ترس از
نمره ندادن و مردود شدن - در عین عدم رضایت از آن استاد تمکین واطاعت کنند. اینگونه بى نظمیها و بى حسابیها در تحصیلات کلاسیک بطور فراوان وجود دارد اما در تحصیلات علوم دینى مااثرى ازاینگونه بى نظمیها و بى حسابیها وجود ندارد.
روى این اصل جلوافتان افراد در حوزه هاى علوم دینیه طبق ناموس طبیعى انتخاب اصلح صورت مى گیرد همانطور که - على علیه السلام - در وصف علماءالهى مى فرماید:
فکانوا کتفاضل البذر ینتقى فیوخذ منه و یلقى قدمیزه التخلیص وهذبه التمحیص .
یعنى مانند بذرانتخاب شده و تصفیه شده مى باشند که بهترین و خالص ترین آنها براى کاشتن انتخاب مى شوند طلاب پله پله روى همین ناموس بالا مى روند تا پله ما قبل آخرین پله که مرجعیت است . تاقبل از پله آخر فقط ذوق و عقیده طلاب است که اساتید را بالا مى برد ولى همینکه پله آخر رسید پاى(( وجوهات)) و ((سهم امام)) و(( تقسیم)) و(( شهریه)) به میان مى آید. فقط در همین جااست که گاهى حسابها به هم مى ریزد و دیگر قانون انتخاب اصلح حکمفرما نیست . .
اینها مزایائى است که در زندگى و طرز تحصیل طلاب علوم دینیه هست ضمنا نواقصى هم هست که باید گفته شود.
ادامه مقاله را در شماره آینده بخوانید
امام و حوزه هاى علمیه
اگر بخواهید خدمتگزاراسلام باشید خدمتگزار ملت اسلامى باشید و اسیر در دست ابر قدرتها و آنها که پیوند باابرقدرتها دارند نباشید باید دانشگاه و فیضیه و همه آنها که مربوط به دانشگاه هستند و همه آنها که مربوط به فیضیه هستند در راس برنامه هاى تحصیلى شان برنامه اخلاقى و برنامه هاى تهذیبى باشد تا فراورده هاى آنها امثال مرحوم مطهرى رحمه الله را به جامعه تسلیم کند