نوع مقاله : مقاله پژوهشی
بولیوى که به سرزمین قلع مبارزه و کودتا مشهوراست کشورى است در نواحى مرکزى آمریکاى جنوبى و با یک میلیون کیلومتر مربع وسعت . همسایگانش را در غرب پرو و شیلى در شرق پاراگوئه و در جنوب و شمال آرژانتین و برزیل تشکیل مى دهند.
چنانکه مى بینید بولیوى از معدود کشورهاى آمریکاى لاتین است که به دریا راه ندارد این مسئله در وضعیت اقتصادى آن بى تاثیر نبوده و عدم دستیابى به آبهاى آزاد. مسائلى را در زمینه بازرگانى و تجارت به وجود آورده است .از طرف دیگر همین موضوع یعنى راه نداشتن به دریا چندین بار در طول حیات همسایگان غربى اش یعنى پرو و شیلى با ناکامى و شکست مواجه شده اند و کوههاى سر بفلک کشیده آن کماکان این سرزمین سرخپوست نشین رااز هر طرف محصور کرده است .
بد نیست این نکته را هم اضافه کنیم که با وجود گذشت سالهاازاین جنگها هنوز نمى توان گفت که رشداختلافات مرزى بین بولیوى از یکطرف و شیلى و پرو از طرف دیگر کاملااز بین رفته است . چرا که هنوز هر چند وقت یکبار مجددا زمزمه هائى ازاین دست در آمریکاى جنوبى به گوش مى رسد.
. چنانکه اشاره شد اکثریت قریب به اتاق اهالى بولیوى را سرخپوستان تشکیل مى دهند. در حدود 25 تا 30%از سرخپوستان از نژاد مختلط( متیزو) میباشند. و بر خلاف سرخپوستان خالص که به صورت جدااز هم در جوامع روستائى زندگى مى کنند مستیزوها جمعیت شهرنشین این کشور را تشکل داده اند.
. علاوه بر آنهااقلیت پنج درصدى سفیدپوستها بیشتر در شهرها زندگى مى کنند. سرخپوستهاى بولیوى ازاعقاب ملت[ آیمارا] هستند فاتحان این سرزمین یعنى اسپانیولیهااز روزاول آنها را مجبور کردند که در معادن کار کنند واکنون نیز کارگران معادن همان سرخپوستها هستند که با دستمزدهاى ناچیز جان مى کنند. باقى سرخپوستان در مزارعى که اغلب متعلق به اربابان و گاهى هیز متعلق به خودشان است کار مى کنند و عده قابل توجهى هم به صورت اجتماعات بومى نظیر. شان در (آیلو)ها زندگى مى کنند .
آیلو واژه اى سرخپوستى است به معناى قبیله و طایفه با خصوصیات مشترک اقتصادى خانوادگى مذهبى و شاید هم با واژه اى در زبان خودمان هم ریشه باشد. آیلوها یا همان اجتماعاتى که اجداداکثریت مردم بولیوى و همچنین گروهى از سکنه فعلى این کشور در آن زندگى کرده اند هم در زمان گذشته و هم در زمان حال هسته هاى اصلى جامعه سرخپوستى سلسله جبال آن را تشکیل داده است . زندگى ساکنین آیلو یکنواخت سخت و سرشاراز رنج و مشقت است که تنها گاه و بیگاه در جشنهاى عرفانى و مذهبى موقتاازاین حالت خارج مى شود
در چنین جشنهائى که هنوز در گوسترون بولیوى بر پا مى شود با یک نگاه مى توان به راحتى آمیخته اى از مذهب و فرهنگ کهن سرخپوستى مغلوب بولیوى پس از آنکه به دستور کشور گشایان اسپانیائى دین جدید را پذیرفتند به هیچ وجه مذهب واعتقادات اجداد خود را به کلى کنار نگذاشتند. بنابراین مى توان اینگونه استنباط نمود که اگر چه بر طبق آمارهاى رسمى 95%از بولیویائیها را مسیحیان کاتولیک تشکیل مى دهند معهذااین بدان معنا نیست که مذهب و فرهنگ صادراتى واتیکان کاملا بر مخیله توده هاى سرخپوست مسلط شده است
به عبارت دیگر اگر چه فاتحان اسپانیائى بر جاى معابد و قلعه هاى سرخپوستى کلیسا ساخته اند و نیزاگر چه از حیث اعتقاد به دیانت حضرت مسیح ( ع ) سرخپوستان مسیحى واقعا بى نظیرند لکن به گذشته وافراط در پیوستگى و عشق به نمودهاى فرهنگى و مذهبى سابق از بارزترین مشخصه هاى اجتماعات خالص سرخپوستى در بولیوى به شمار مى آید.اینها به زبان اسپانیولى یعنى زبان اغلب سکنه آمریکائى لاتین سخن مى گویند بلکه گویش آنها گویشهایى از قبیل آیمارا ریا کوچوآست .اوضاع سیاسى بولیوى را شاید بتوان در ناپایدارى دائم و بى ثباتى همیشگى آن خلاصه کرد.
حیات سیاسى یکصدسال اخیراین کشورمملواز کودتاهائى است که حتما یکى از آنها نیز نتوانسته بر ثبات سیاسى پایدار دراین کشور منجر شود. ژنرالها یکى پس از دیگرى آمدند و رفتند بدون آنکه در وضعیت رقت بار مردم تحولى پدید آید.از یک زاویه شاید بتوان رشدهاى ناپایدارى سیاسى را دراین کشور که به بى ثبات ترین کشور آمریکاى لاتین شهرت یافته است در تاریخ گذشته آن جستجو کرد. تاریخ دوره قبل از ورود اسپانیائیها چندان روشن نیست و اطلاعاتى که مورخان و محققان غربى دراین باره عرضه کرده اند آنقدر پراکنده و ضد و نقیض است که نمى توان براى آنها اعتبار علمى قائل شد.
بااینحال قدر مسلم آنکه صاحبان و ساکنان اولیه بولیوى چنانکه اشاره کردیم سرخپوستانى بودنداز نژاد آیمارا که علاوه بر بولیوى در نواحى گسترده اى از غرب آمریکاى جنوبى مسلط بودند. زندگى آرام و صلح جویانه آنهاادامه داشت که استعمارگران از راه رسیدند و بولیوى هم همانند اغلب ممالک آمریکاى لاتین متسعمره اسپانیا شد.ازاین تاریخ به بعد رنج و محرومیت توده ها روز بروز فزونى گرفته و با گذشت زمان و گسترش و نفوذ و تسلط اختاپوس هزار پاى امپریالیسم ابعاد دیگرى نیز بدان افزوده شده است . بنابراین تعجبى ندارداگر بگوئیم با آنکه معادن غنى قلع این کشور 70%از کل قلع جهان را تولید مى کند و معادن دیگرى مانند مس روى سرب و نفت هم به فراواین یافت مى شود باز بولیوى یکى از فقیرترین کشورهاى جهان است .
کشور گشایان اسپانیائى در دهه 30از قرن شانزدهم قدم به خاک بولیوى گذاردند و پس از سرکوب مقاومتهاى پراکنده و نامنسجم بومیان آنجارا به اشغال در آوردند و تا سال 1825 آن را به صورت سلطنتى اداره کردند دراین سال در جریان نهضتهاى استقلال طلبانه اى که سیمون دو بولیوار آنها را رهبرى کرد و در پى افول امپراطورى اسپانیا بولیوى ظاهرا به استقلال دست یافت و نام آن که تا آن وقت پروى علیا نامیده میشد به احترام بولیوار به بولیوى تغییر پیدا کرد هرج و مرج و آشوبهاى سیاسى و بى ثباتى فراگیراز زمان استقلال تا اواخر قرن نوزدهم از جمه مواردى بود که زمینه را براى تهاجم گسترده تر شیطان بزرگ براین سرزمین فراهم ساخت .
از طرف دیگر تعداد بیشمارى از معادن قلع که به تازگى کشف شده بود چشمها را به این منطقه از آمریکاى جنوبى متوجه ساخت بااین وجود از آغاز قرن جارى اوضاع سیاسى بولیوى غامض بوده است از یکطرف توده هاى محروم در صدد احقاق حقوق از دست رفته شان بر آمدند واز طرف دیگر سیستم هاى سیاسى وابسته که در راس آنها ژنرالها و نظامیان قرار داشته اند. در صدد تثبیت اوضاع به منظور حفظ منافع نامشروع اربابان خویش بودند بازیهاى سیاسى و کودتاهائى که بیشتر آنها حول هوسهاى شخصى دور میزند زندگى سیاسى بولیوى رااشباع کرده است لا تاکنون دراین کشور نزدیک به 200 کودتا رخ داده است و حتى یکبار در سال 1970 در ظرف تنها 24 ساعت سه بار حکومت توسط ژنرالها دست به دست گردید. واین در حالى است که قلع این ثروت خداداد سرخپوستان بولیوییاى همانند گذشته همچنان به تاراج برده مى شود بااین همه آنچه که در دهه 50از قرن جارى دراین کشور روى داد جهش تازه اى دراوضاع داخلى بولیوى بود. ظهوراتحادیه هاى کارگرى در صحنه سیاست پى آمدهاى مفیدى را براى گسترش روند مبارزات مردمى با خود به همراه آورد و کارگران پس از 3 روز جنگ و درگیرى با نظامیان کاخ ریاست جمهورى را به اشغال خود در آوردند و فردى اصلح طلب را که توسط ژنرالهااز ریاست جمهورى کنار گذاشته شده بود دوباره بر مسند کار نشاندند. ولى باز هم اوضاع سیاسى این کشور در جهتى مخالف با منافع مردم هدایت شد و بار دیگر کودتاهاى متعددى روى داد که از فساد ژنرالها و وسعت جاه طلبى و وابستگى هایش خبر مى داد.
این روند بین حضور فعالانه ژنرالهاى فاسد در دستگاه حکومتى تا یکسال قبل ادامه داشت تا آنکه به دنبال اعتصابات تظاهرات مردمى وافزایش ابعاد بحران سیاسى اقتصادى دکتر هرمان سیلى سوازواز تبعیدگاه خویش در پرو به میهن بازگشت و قدرت را دراین کشور به دست گرفت .
واکنون که یکسال از آن تاریخ مى گذرد اگر چه وعده هاى او عملى نشده اما لااقل مى بایست پذیرفت که تاریخ سیاسى این کشور که در آن بى ثباتى به بالاترین حد ممکن رسیده بود آغاز دوره جدیدى را شاهداست که شاید بتوان آن را دوران بازگشت تدریجى به ثبات سیاسى نام نهاد.
بااینحال بایداذعان داشت که مردم استثمار شده و محروم این سرزمین سالهاست که راه خودارانتخاب کرده برادامه این راه اصرار مى ورزند. آنها که در بین تمامى ملتهاى آمریکاى لاتین از حیث برخوردارى از روحیه مبارزاتى تقریبا بى نظیرند دیگر هر تحمل آنرا نخواهند داشت که رژیمهاى وابسته به استکبار جهانى یا غیرنظامى وابسته بار دیگر سرنوشت آنها را به دست گیرند ازاین رو شرط اصلى موفقیت رئیس جمهور فعلى بولیوى درک همین خواسته مردم و پاى بندى ملى به آرمانهاى انقلابى آنهاست