اهمیت قلم و مقام نویسندگى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده



ن .والقلم و مایسطرون
خداوند متعال به قلم و آنچه با قلم مى نویسند و بر صفحه کاغذ نقش مى بندد سوگند مى خورد.

دلیل عظمت قلم و نگاشته هاى قلم همان سوگندى است که خداوند بدان خورده است زیرا در قرآن کریم خداوند متعال همه جا به مظاهر عالم وجودى که خود خلق فرموده قسم مى خورد مانند: عصر شب فجر خورشید ماه ... اینها همه مظاهر آفرینش اند. گردش منظم شب و روز آفتاب و باران آسمان و ستارگان همه و همه اهمیت دارند و در جهان عظیم خلقت نقشى ایفا مى کنند و در زندگى انسان که گل سرسبد آفرینش است تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارند قلم هم یکى از آن مظاهر هستى است . قلم آلتى است که نیات و منویات ارزشمند و یا بى ارزش آدمى را بر جریده روزگار ثبت مى کند و براى آیندگان به یادگار مى گذارد. بیان و گفتار هم که منبعث از نفس ناطقه انسان است اهمیت دارد ولى گفتار در فضا پخش مى شود اثر مى گذارد ولى تاثیر بیان پایدار نیست .امواج صوتى که حامل سخن است در فضا گم مى شود نابود مى گردد.اما آنچه ازاندیشه ها بر روى سنگ یا پوست یا کاغذ ثبت مى شود همیشه پایدار مى ماند.از نسلى به نسل دیگر مى رسداز دوره اى به دوره دیگرانتقال مى یابد. سنگنبشته هایى که بر دل کوهها یا بر روى گورها و دیوارهاى معابد و مساجد نقر شده است هزارها سال باقى مانده و همچنان باقى خواهد ماند وبا آیندگان سخن خواهد گفت . پوستها کاغذهاى زرد و سفید والوان دیگر که از هزارها سال پیش بر جاى مانده و در محفظه هایى نسوز در کتاب خانه هاى مهم جهان گرد آمده و نگهدارى مى شود همه و همه یادگار بشرهاى گذشته است که با نیش قلم بر چهره کاغذها نقش بسته واسرارى را بازگو مى کنند.از آن زمان که خط تصویرى بوده است (خط هیروگلیف ) در مصر قدیم و خطهاى کهنه دیگر در چین و هند وخطاوستائى و دین دبیره درایران باستان که بیشتر مطالب مذهبى واندیشه هاى دینى و تاریخى را در لوحها و بر روى پوستها و کاغذه ثبت کرده است بشراز قلم و آنچه بدان نوشته مى شود سود جسته است . تورات وانجیل اگر چه به صورت اصیل براى پیروان ادیان یهود و نصارا باقى نمانده است - اما هر چه هست در سایه قلم و نگارش پایدار مانده .از همه مهمتر قرآن کریم - آخرین منشور آسمانى که به وسیله جبرئیل امین ( ع ) بر پیامبر عالیقدرش حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم ) وحى شده است پس از وحى به دست کتاب وحى و به خصوص حضرت على (ره ) داماد و پسر عم آن حضرت بر صفحه هاى چوب و برگ و ... نقش بسته است و پس از گذشت 14 قرن به دست ما مسلمانان رسیده است .

حال منصفانه بیندیشیم که اگر قلم و نویسندگى نبود و بشر نمى توانست با علامات و راز و رمزها ما فى الضمیر خود را بر رخسار کاغذ نقش بندد براى ماازاندیشه هاى گذشتگان و بخصوص از گفتارهاى ارزنده انبیاء واولیاء دین ( ع ) چه باقى مى ماند؟ و ما در آن صورت چه حالى داشتیم ؟!

پس باید قبول کرد که چرا قلم و نویسندگى آن چنان ارجى وارزشى دارد که خداوند متعال بدان سوگند مى خورد و آن را - غیرمستقیم و مستقیم - مى ستاید و ما را به ارزش آن توجه مى دهد. همچنان که در نخستین پیام آسمانى بشرها را به اهمیت (قرائت ) و ( علم ) و (دانستن ) متوجه مى کند:

بسم الله الرحمن الرحیم
اقرء باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرء و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم
باز هم دراین سوره مبارکه ( علق ) به اهمیت (قرائت ) ( علم ) و (قلم ) اشاره فرموده است .

نتیجه دیگرى که ازاین آیات مبارکات عاید مى شود - صرفنظراز گذشته هاى دور که آن هم دراثر تعلیمات روشنى بخش انیباء عظام ( ع )است - توجه خاص دین مبین اسلام است به (قلم و ( علم وانتقال و تعلیم و تعلم دانش که مایه روشنى و نور و سعادت است .

اولین انگیزه مسلمانان به آموختن واشاعه علم دراطراف و بین همه طبقات مردم همین پیام آسمانى است که در آغاز چراغ نورانى دانش را به پیامبر عالیقدرش مى دهد و آن بزرگواراین مشعل نورانى را در بین امت مى گسترد وافرادامت نیز آن را دست به دست به شرق و غرب عالم مى برند و همه جا را نورانى مى کنند همین مشعل نورانى است که ابوعلى سینا و محمد بن زکریا وابوریحان بیرونى و هزاران عالم تعهداسلامى را در دامن خود پرورش مى دهد.

و قلمهاى همین بزرگان است که علوم اسلامى را که از قرآن کریم نشات گرفته بود بر روى صفحات کاغذ نقش کردند و آنها را نسل به نسل و دست به دست به ما رساندند. مااگرامروز کتاب قانون و شفا واشارات بوعلى را در دست داریم و یااز کتاب التفهیم بیرونى و خصال شیخ صدوق (ره )استضائه واستفاده مى کنیم بدان جهت است که این بزرگان در پرتو پیه سوزها و شمعهاى کم سو شبهاى گرم تابستان نشستند واندیشیدند و حاصل اندیشه هاى خود را که زبده زندگى پر ثمر آنها بود و براثر زیت فکرت سوختن بحاصل آمده بود در لابلاى اوراق دفاتر خود نگاشتند و آنها را هشتند و رفتند و نام نیک و پر آوازه خود را بر جاى گذاشتند. روانشان شاد باد.

خصوصیت دیگرى که در عالمان اسلامى ما بوده است پاى بند به تعهد و مسئولیت دینى واجتماعى بوده است . و به یقین علماءاسلامى آثار خود را بر حسب تفنن و یا براى وقت گذرانى و وقت کشى نمى نوشته اند بلکه آنچه آنان را وادار به اندیشیدن و نوشتن و بر جاى گذاشتن آثارشان مى کرده است همان تکلیف و تعهد بوده است زیرا(: دراسلام بسیارى از رشته هاى علمى وادبى بلکه همه آنها در رابطه با تکلیف و تعهد پدید آمده است واین امر حاکى است از آگاهى دینى و زمانى عالمان پیشین .

فلسفه تطبیقى علم کلام علم بلاغت و نقد سخن علم نحو و صرف همه و همه در رابطه با حفظ و صیانت فرهنگ اسلامى وانتقال آن پیدا شده و تدوین یافته است . بخش عمده اى از علم بلاغت در خدمت بحث درباره قرآن واعجاز قرآن شکل یافته است عالمان آگاه آن روزگاران همواره در رابطه با آگاهى و تعهد به تدوین و تالیف و تحصیل و تدریس دست مى برده اند. علم براى علم و روشنفکرى براى روشنفکرى براى روشنفکرى و شعر براى دل واطلاع براى لذت عقل یا تفاخر و تفاضل مطرح نبوده است . پس ادبیات اسلامى است کاملا متعهد و جهت دار1 یک عالم متعهداسلامى که با روى به قرآن و روز معاد و بالاتراز همه به خداوند قادر متعال دارد واو را حاضر و ناظر براعمال خود مى داند وایمان دارد که( مدادالعلماءافضل من دماءالشهداء) خویشتن را همچون مجاهدى فى سبیل الله مى داند که در پشت سنگر براى ابقاء دین وابلاغ پیام و ترویج احکام بایداسلحه قلم را همچون سربازى ایثارگر در سنگر در بین انگشتان خود بفشارد و زانو به سینه بجسباند و چراغ دیده بیفروزد و با قلم و زبان و نگارش آثار خود در ثبت و ضبط و ترویج واشاعه حق و حقیقت لحظه اى را بیهوده از کف ندهد. جز حق ننویسد و جز حق نگوید تاارزش قلم را در مقام انجام دادن تکلیف و تعهد ثابت کند و حرمت آن را حفظ نماید.

و چنین قلمى است که ارزش دارد خدوند منان به آن سوگند خورد زیرا چنین قلمى مظهر پاسدارى از حق و حقیقت است .

قلمهاى بمزد و مزدورى نهاده اى که در خدمت طاغوتها بوده اند و آنچه رغا آنان گفته اند نوشته اند و منشى حضور سلطان یااهل زژ و زور بوده اند و جز تملق و چاپلوسى واغراقهاى دوراز واقع چیزى ننوشته اند و یا نگفته اند. قلمى بهر خدا واز براى حق با کاغذ آشنا نکرده اند. هیچ ارزى وارزشى در پیشگاه خداوند متعال نداشته و ندارند. بلکه در قیامت به پاداش قلمزنیهاى خود بازخواست و مواخذه خواهند شد.

یا صاحب قلمانى که بدون علم و آگاهى کافى و بدون خبراز تکلیف و تعهد دینى واخلاقى چیزى ننوشته اند. شعرى براى دل خود سروده و یا دفتر و کتابى را براى مسائل بیهوده سیاه کرده اند و( هتر خود را فقط براى هنر خواسته اند) یا(دانش خود را براى تفاخر به دیگران نموده اند) بى توجه به سرنوشت اجتماع و بى خبراز خیر و شر مردم بیگناه که آنان را ستوده واحترام نهاده اندافرادى بوده اند بى خاصیت و چراغدارانى بوده اند که چراغ را زیر عبا گرفته اند واز فروز زندگى آن جلوگیرى کرده اند. چنین صاحب علمان و صاحب قلمانى را نمى توان متعهد و مسئول شناخت .

نویسنده آگاه و متعهد همچون طبیبى حاذق و خبیراست که ابتدا باید از دانش طب اطلاع و آگاهى کافى به دست آورد و خود رااز همه جهت آماده علاج بیماران نماید. آنگاه مرض را تشخیص دهد. و دروهاى مورد نیاز را تجویز کند و آنها را به بیمار خود بخوراند یا به او تزریق کند و براى اینکه در کار خود موفق شود بایداز آخرین راههاى علاجى که دانشمندان این رشته بدست آورده اند واز آخرین ابزارهایى که کشف کرده اند آگاهى داشته باشد

طب و طبابت و علاج بیماران را وظیفه اى خدائى و مردمى و مهم بشمارد آنگاه دست بکار شود و با تمام قدرت و توان و دانش خود بکوشد تا بیماران رااز بیماریهاى مزمن و مهلک نجات بخشد.

نویسنده متعهد شاعر مسئول نیز چنین است .

نویسنده نخست باید علم و آگاهى کافى به دست آورد تحصیل کند مطالعه کند تامل کند کوش کند تا ذوق و شوق خود را جلا و رونق بخشد و آن را با شتوانه آگاهى نیرومند سازد.

نویسنده باید آگاه به زمان خود و مردم روزگار خود باشد دردهاى اجتماعى آنها را به خوبى تشخیص دهد و بداند چه چیزهائى اولویت و بر دیگر کارها برترى دارد سپس با سلاح قلم به میدان آید و براى مردم روزگار خود چیزى بگوید و بتویسد که مورد نیاز آنهاست .

مقاله داستان نمایشنامه سناریو (براى تهیه فیلم ) شعر قصیده غزل ترکیب بند و هر چه را شایسته تر و بایسته تر مى داند بنویسد و آنها را در معرض افکار مردم قرار دهد. چیزى بنویسد که مردم دریابند بخوانند و لذت ببرند و آگاه شوند تحریک شوند تبلیغ شوند آماده شوند براى مبارزه هاى آینده در سنگرایثار و در راه شهادت در راه خدا و دین خدا. براى ساختن و پرداختن جامعه ایده آل و مدینه فاضله اسلامى و دیارى که مردم لذت زندگى را در پناه قوانین حیات بحش اسلام حس کنند و دیگران نیز آرزو کنند که کاش ما هم چنین باشیم : داراى سعادت دنیا و خوشبختى و نجات عقبى .

تامل در ترجمه احوال آنان این حقیقت را براى ما روشن مى سازد که آن بزرگان همه به ادبیات و بلاغت و مناظره و شعر و نثراز طریق آموختن علوم قرآنى و بلاغى توجه خاصى مبذول مى داشته اند اشعار و آثارادبى آنها برجاى مانده و گواهى روشن است . قلم سحارى که در پرورش آثار خود داشته اند نشانگراین واقعیت است .از شاعران اسلامى و شیعى سخنى نمى گوئیم که آثار آنها همچون خورشید در آسمان ادب مى درخشد تنهااز چند تن از مناخران مانند: سیدجمال الدین اسدآبادى که مدت هشت سال در مصر و کشورهاى اسلامى و غیراسلامى بسر برد نام مى بریم که ادیبان بزرگ و روزنامه نویسان سترگى را تربیت کرد.- بى جهت نیست که تقریبا همه درادبیات چیره دست مى شده و آنگاه به رشته هاى تخصصى خود مى پرداخته اند. علامه امینى صاحب الغدیر کاشف الغطاء صاحب کتاب اصل الشیعه و اصولها شیخ آقا بزرگ طهرانى صاحب الذریعه و میرزا محمدتقى شیرازى و در سالهاى نزدیک علامه سیدمحمد حسین طباطبائى و سرانجام استاد شهید مطهرى هر کدام در جاى خود ستاره اى درخشنده اند در آسمان علم وادب . آثار علمى آنهااحتیاج به معرفى ندارد.اما آثارادبى آنها نیز در دست و نشانگر ذوق و حال آنها مى باشد. آثار منثور آنها نشان دهنده علم و آگاهى آنهاست . آثار منظوم اواشعار پر شور و حال برخى ازاین ستارگان ادب در جاى خود ممتاز و خواندنى است گر چه شاعرى فن آنها نبوده است ولى نشان دهنده ذوق آنان مى باشد از جمله به این نغمه هاى عرفانى توجه کنید:

مهر خوبان دل و دین از همه بى پروا بردرخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت ز سمک تا به سماکش کشش لیلى بردمن به سرچشمه خورشید نه خود بردم راهذره اى بودم و مهر تو مرا بالا بردمن خسى بى سرو پایم که به سیل افتادم او که مى رفت مرا هم به دل دریا بردجام صهبا به کجا بود و مگر دست که بود؟ که درین بزم بنگردید و دل شیدا برد؟خودت آموختى مهر و خودت سوختیم با برافروخته روئى که قراراز ما بردهمه یاران به سر راه تو بودیم ولىغم روى تو مرا دید و مرا تنها بردهمه دلباخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سرانداخت مرا تنها بردخم ابروى تو بود و کف میشوى تو بود که به یک جلوه زمن نام و نشان یکجا برد
این نفمه هاى شورانگیز عارفانه که از قلب عارفى دل آگاه جان سوخته برخاسته از مفسرى عالیقدر و فیلسوفى ژرف اندیش است که هر کس او را دیده و محضرش را درک کرده باشد فکر نمى کند در پس این چهره نجیب و آرام همچو حال و هوایى و همچنین شور و حالى موج مى زده است .اواستاد فقیه و علامه بزرگوار محمد حسین طباطبائى

صاحب تفسیرالمیزان است که عمرى در حوزه هاى علمیه نجف و تبریز و قم زیست و شمع وجودش روشنى افرادى محافل علمى و فلسفى نه تنهاایران بود بلکه در خارج ازایران نیز بزرگانى بودند که خوشته چین خرمن فضائل و کمالات وى شدند. روحش شادباد.

وى خودادیبى بى مانند و سخنورى ممتاز در زبان عرب بود اندیشه هاى بلند و سخنان جاذبش سرمشق آزاداندیشان جهان اسلام گردید. آرى استادان بزرگوار مااین چنین بوده اند باادبیات و شعر و نثر و نویسندگى انسى داشته اند و آثار پرارزش خود را درابعاد مختلف معارف اسلامى نگاشته و آنها را به یادگار گذاشته اند.اینان کسانى هستند که قلم را در خدمت اسلام و قرآن نهادند واز چشمه سار دین مبین جامهاى پیاپى نوشیدند و به دیگران بویژه شاگردانى همچون شهید مرتضى مطهرى که خوداستادى ادیب و فیلسوفى بنام بود نوشاندند و آنها نیز آثارشان را همچون اسلاف نوشتند و برجاى گذاشتند.

این همه زاده قلم و بنان و نویسندگى آنها بوده است . قلمهائى متعهد که براى خدا و خلق خدا بر صفحات کاغذ نهاده مى شد واندیشه هاى بلند آنها را منعکس مى کرد.اینان با زبان شعر و آثار شعرى عرفاى بزرگ آشنا بودند.

بنابراین نویسندگى وارزش قلم نه کارى است که از هر کسى برآید هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاهدارى و آیین سرورى داند نه هر نه
که چند کتاب نثر و شعر خواند و ذوقى و حالى پیدا کرد نه نویسنده است و نه شاعر نه متعهداست و نه مسئول ! ما چنین نویسندگان و شاعرانى در دوران طاغوت داشتیم که در کافه ها مى نشتند و با تفریحات ناسالم و ناروا وقت عزیز خویش را مى گذارندند و ورقى چند سیاه مى کردند و آنها را به روزنامه یا مجله اى مى سپردند تا به زیور طبع آراسته شود!

همین ها نیزادعا مى کردند که ما نویسندگان و شاعران متعهد و مردمى هستیم و غم مردم مى خوریم !اما براستى راست نمى گفتند زیرا رفتارشان حقیقت شان را بر ملا کرد. نویسنده و شاعر متعهدابتدا بایدایمان و اعتقاد خود را بر پایه درست واشتوارى بگذارد آن گاه جهت و هدف کار خود را روشن کند که براى که مى نویسد و براى چه مى نویسد...

تنها آثارى جاودانى و ماندنى است

که پایه استوارى داشته باابدیت پیوند داشته باشد تا ماندنى شود و در کاراصلاح واکمال فرد واجتماع و جامعه منشاء ثمر باشد. تا هدف خدائى و متعالى نباشداثرى ارزنده به وجود نمى آید باید کوشید در راه نویسندگى واگراستعداد و قریحه اى باشد - در راه شاعرى گام نهاد اما با پشتوانه اى محکم و برگزیدن جهت درست و براى هدفى متعالى .

امام و حوزه هاى علمیه
بایداز حوزه هاى علمیه یک عالمى به تمام معنا بیرون بیاید و مرکز ساخت انسانى باشد

تمام فسادهایى که در یک ملتى یا ملتها پیدا شده است از حوزه هاى علمیه اى بوده است که متعهد به دستورات اسلامى نبوده اند.

کوشش کنند علمایى که الان در حوزه ها هستند در هر حوزه اى از حوزه هاى اسلامى که این جوانها با فطرت سالم مى آیند بعد 10 - 20 سال با یک فطرت فاسد بیرون نروند. تهذیب لازم است .

 
پاورقى
1. محمدرضا حکیمى ادبیات و تعهد دراسلام ص .1314.