نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و پیاده شدن نظام حکومتى دینى با اصول مردم سالارى، شکل جدیدى از حکومت در دنیا مطرح شد که پیش از آن در گفتمان سیاسى جایگاهى نداشت. این گفتمان اذهان بسیارى را متوجه خود کرد و تمام اَشکال دموکراسى رایج در دنیا را در عرصه نظرى و عملى به چالش کشاند.
این نظام که از آموزههاى نبوى و علوى الگو گرفته، ضمن احترام به رأى و حقوق شهروندان در همه حوزههاى سیاسى، اجتماعى، بر رعایت اصول و مبانى اسلام تأکید دارد. این دیدگاه بر خلاف دموکراسى لیبرال، مردم سالارى را در حذف دین از عرصه سیاست جست و جو نمىکند، بلکه بر این باور است که اکثریت مردم، پاىبند به آموزههاى اسلاماند و مردم سالارى و حاکمیت آزادى و اراده آنان به خواست خودشان، به رعایت چهار چوب موازین قانونى و ارزشى اسلام پیوند خورده است و مردم اراده سیاسى خود را در انتخاب رهبران و یا هر موضوعى دیگر، با ویژگیهاى دینى به کار مىبندند.
در این نگرش، حاکمیت در گرو رأى مردم با تقید به دین وارزشهاى دینى است.
در این مقال، زوایاى مردم سالارى دینى از نگاه امام خمینى، بنیانگذار نظام مردم سالاردینى، و تمایزهاى آن از حکومت لیبرال دموکراسى مورد بحث قرار مىگیرد.
اهمیت و ضرورت موضوع
مقالهها و کتابهاى بسیارى در باره دموکراسى و مردم سالارى دینى، به طور مطلق و یا از نگاه امام خمینى، نوشته و عرضه شده است، امّا بسیارى از این نگاشتهها، آن گونه که بایسته است، زوایاى موضوع را نکاویدهاند و گاه، کسان و نهادهایى که بایسته بود به تفسیر و تحلیل درست آن بپردازند، با کتمان پارهاى از حقایق و نظریهها، از جمله توجه نداشتن به زوایاى دیدگاه امام خمینى، با تحریف پارهاى از دیدگاههاى فقهاى شیعه و نقل دیدگاههاى شاذ و طرح مباحثى غیر ضرور، بلکه مضر و غیر مرتبط با بحث، بر ابهام آن افزودهاند.1 البته کارهاى مفید و سودمندى نیز در این راستا صورت گرفته که در همین مقال بدان اشاره خواهیم کرد.
امروزه، با افول اندیشههایى همچون مارکسیسم و سوسیالیسم و چالشهاى نظرى و عملى که اندیشه لیبرال دموکراسى غربى با آن دست به گریبان است، نظریه مردم سالارى دینى، توجه متفکران زیادى را در داخل و خارج کشور به خود جلب کرده است. و در عین حال، چالشهایى را نیز در ایران و جهان به همراه داشته است.
گروهى به دلیل کارکرد بد حکومتهایى به ظاهر اسلامى در گذشته، حکومت اسلامى را چون حکومتهاى تئوکراسى قرون وسطى معرفى کردهاند. و با مقایسه اسلام ومسیحیت، چهرهاى واپسگرا و خشن و به دور از آزادى و رعایت حقوق شهروندان و خواست و رأى مردم را از حکومت اسلامى به نمایش گذاشتهاند. شمارى نیز، آن راهمان نسخه ترجمه شده دموکراسى غرب که براى پذیرش افکار عمومى، واژه دین به آن سنجاق شده، دانستهاند.
در واقع بسیارى از این گروهها و کسان، چنین القا مىکنند که دین در حوزه حکومت و نظام سیاسى، ناکار آمد است و به ناچار باید از الگوهاى غربى پیروى کند.
بدون تردید، اسلام، با کلیسا و مسیحیت تحریف شده، در خور مقایسه نیست. اسلام دینى است جامع و کامل که در ابعاد گوناگون زندگى: مسائل فردى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى داراى قانون است که شناخت و به کارگیرى درست آن، بهترین راه براى رسیدن به یک حکومت مردم سالار دینى است.
با توجه به نو پایى این نظریه، به عنوان طرحى نو در ارائه نظام سیاسى در دنیاى امروز و با هدف ماندگارى و رقابت در عرصه ادبیات سیاسى جهان، طرح این مباحث گامى مفید و مؤثر براى ترویج و گسترش مردم سالارى دینى به شمار مىآید.
پیش از پرداختن به بحث، تبیین مفاهیم و واژگانى چون: مردم سالارى، دموکراسى، جمهورى اسلامى، رابطه دین و مردم سالارى، هرچند به صورت گذرا، مفید خواهد بود.
دموکراسى و مردم سالارى
دموکراسى، معادل مردم سالارى است.2 دموکراسى یک اصطلاح سیاسى قدیمى است که از ترکیب دو کلمه یونانى somed به معناى مردم و aitark به معناى حکومت ترکیب شده که به معناى حکومت مردم است.
اگر چه اصطلاح دموکراسى کاربرد زیادى پیدا کرده، اما تا کنون تعریف جامعى از آن در علوم سیاسى صورت نگرفته است.3
آنتونى آربلاستر، در معناى دموکراسى مىنویسد:
»برداشت رایج از معناى دموکراسى، حکومت مردم و یا دست کم حکومت نمایندگان منتخب مردم است.»4
یا در تعریف دیگر آمده است:
»دموکراسى، یا مردم سالارى از انواع حکومت است و وجه مشخصه آن اعلام رسمى تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادى وحقوق مساوى افراد جامعه است.»5
هر جامعه و رژیمى، این اصطلاح را برابر برداشت خود، با معانى کم و بیش متفاوت و گاه متضاد به کار برده و ازآن حمایت کرده است.
لیبرالها، سوسیالیستها، وحتى فاشیستها، شعار دموکراسى داده و دموکراسى واقعى را در خود مجسم، دانسته و مىدانند. و این خود بهترین دلیل است که ارزیابى یکسانى از دموکراسى وجود ندارد. در بیشتر نقاط دنیا، دموکراسى با تفاوتهاى فراوانى تحقق یافته و با ایدئولوژیهاى گوناگونى همساز و همراه شده است. امروزه، به علت این که دموکراسى و مردم سالارى، از بار معنایى مثبتى برخوردار است، بسیارى از رژیمهاى سیاسى خود را دموکراتیک و مردم سالار مىنامند، حتى اگر نقش مردم در حکومت آنها بسیار اندک باشد.
تفسیرهاى گوناگون و فراوانى از دموکراسى صورت گرفته است: ارزشى و روشى; معطوف به تجربه و معطوف به آرمان و اصول و ارزشها، آرمان گرایانه و واقع گرایانه، حداقل گرا وحداکثر گرا و....
در پارهاى از آثار، از جمله آثار دیوید هلد و کارل کوهن، به نام: مدلهاى دموکراسى و دموکراسى، بررسى و جست و جوى کم و بیش کاملى از قراءتهاى گوناگون دموکراسى صورت گرفته است.6 از این آثار بر مىآید که مقوله دموکراسى، در گذار زمان تحولات بنیادینى در غرب یافته; به گونهاى که امروزه با تفاسیرى رو به رو هستیم که هریک داراى شأن اجرایى خاص خود هستند. دراین میان، شأن روشى دموکراسى، بیش از دیگر موارد، مورد توجه تحلیل گران قرار گرفته است. از این منظر، دموکراسى، روشى براى اداره جامعه تعریف مىشود که بنیان آن را سامان دهى روابط بین دولت و ملت و حمایت از حقوق شهروندى تشکیل مىدهد.
کارل کوهن، پس از سیرى انتقادى، تعریفى از دموکراسى ارائه مىدهد که شأن روشى آن بسیار چشم گیر است:
»دموکراسى حکومت جمعى است که در آن اعضاى اجتماع، به طور مسقیم یا غیر مستقیم، در تصمیمهایى که مربوط به آنها مىشود، شرکت دارند، یا مىتوانند شرکت داشته باشند.»7
ساموئل هانتینگتون، مىنویسد:
»بررسى حاضر، آن نظام سیاسى قرن بیستم را دموکراتیک مىنامد که قدرت مداران صاحب تصمیم در آن نظام، از سوى مردمى آزاد که حق رأى دارند و مىتوانند به درستى رأى بدهند و در انتخابات مرحلهاى شرافتمندانه و رقابت آمیز و آزاد شرکت جویند، انتخاب مىشوند. با این تعریف، دموکراسى دو بعد را در خود مىگیرد: رقابت و مشارکت.»8
در تعریفى دیگر، شمارى، دموکراسى را همسان با لیبرالسیم و یا دموکراسى لیبرال شمردهاند.9 امّا به نظر حتى بسیارى از لیبرالها، همانند: جفرسون و هایک و ژان بلاندل، لیبرالیسم و دموکراسى دو مفهوم مجزا هستند.10
رایج ترین و شایع ترین تعریف از دموکراسى، همان تعریف روشى و حداقلى از دموکراسى است. درواقع دموکراسى گونهاى از حکومت است که در برابر حکومتهاى فردى و استبدادى قرار مىگیرد، به گفته هانتینگتون:
»در دیگر نظامهاى حکومتى، افراد بر مبناى تولد، بخت و اقبال، ثروت، زور و تجاوز، گزینش بین خود، دانایى، انتصاب و یا گذراندن امتحان به قدرت و رهبرى مىرسند. در دموکراسى بر مبناى روال کار، اصل انتخاب رهبران به وسیله مردم ازطریق انتخابات آزاد رقابتى است.»11
امروزه، دموکراسى مستقیم، به این معنى که همه مردم در حکومت به گونهاى مستقیم دخالت داشته باشند، ناشدنى است، به همین جهت سالهاست که بشر از دموکراسى به نوع غیر مستقیم، یا انتخاباتى و یا نمایندگى آن بسنده کرده است.
تفاوت دموکراسى و جمهورى
آیا جمهورى و دموکراسى به یک معناست، یا دو معناى متمایز از یکدیگر دارند؟ شمارى به دیدگاه نخست و شمارى به دیدگاه دوم معتقدند.
گروه نخست یاد آور شدهاند که امروزه جمهورى و دموکراسى مرادف باهم به کاربرده مىشوند، هر چند رژیم جمهورى تنها یکى از انواع دموکراسى است، نه تنها صورت آن، بلکه دموکراسى به شیوه غربى، هم در رژیمهاى سلطنتى محدود و پارلمانى و هم در رژیمهاى جمهورى، ممکن الحصول شده است.12
اما ارسطو و افلاطون، آن دو را متمایز از یکدیگر دانسته و یاد آور شدهاند که دموکراسى، نظامى است که بر اساس اهوا و امیال آدمیان سازمان مىیابد. این نظام، به رغم آن که خواستههاى اکثریت جامعه را تأمین مىکند، از مسیر فضیلت منحرف و از حقیقت بى بهره است; اما در جمهورى، با آن که اکثریت افراد در تدبیر و تنظیم جامعه نقش دارند، اما بر معیار فضیلت و حقیقت عمل مىکنند.13 او در حقیقت، دموکراسى را نوع انحرافى جمهورى مىخواند. و با حذف این معیار است که جمهورى در ذیل دموکراسى مطرح و به همان معنى به کار برده مىشود. جمهورى، نوعى از حکومت است که در آن جانشینى رئیس کشور، ارثى نیست ومدت ریاست جمهورى در آن محدود است و انتخاب رئیس جمهور با رأى مستقیم یا غیر مستقیم مردم انجام مىشود. در عین حال، بسیارى از دیکتاتوریهاى غیرسلطنتى نیز امروزه به این نام نامیده مىشوند.14
به نظر مىرسد انتخاب واژه جمهورى و مردم سالارى به جاى دموکراسى، از سوى امام خمینى و مقام معظم رهبرى، ریشه در مواضع و بنیانهاى دینى جامعه ایران دارد. بر این اساس، واژه جمهورى نیز در جمهورى اسلامى وهمچنین واژه مردم سالارى در مردم سالارى دینى، به معناى دموکراسى نیست، تا این که نافى همه معیارها و موازینى باشد که در سنجش حق و باطل به کار مىآید. جمهورى و مردم سالارى ناظرند به نقشى که اکثریت مردم در تکوین و تشکیل جامعه و حکومت خود دارند و واژه اسلامى و دینى، حکایت از معیار و میزانى دارد که مردم در عمل و فعالیت اجتماعى خود به آن نظر داشته و بر اساس آن عمل مىکنند.15
نسبت دین و مردم سالارى
از جمله مباحث مهم در فلسفه سیاسى اسلام، بررسى نسبت میان اسلام ودموکراسى )مردم سالارى( است. شمارى به ناسازگارى و شمارى به سازگارى اسلام و مردم سالارى نظر دارند.
گروه نخست کسانى هستند که دموکراسى را درخور جمع با دین نمىدانند; چرا که قراءت آنان از دموکراسى ودین، قراءت لیبرالى و غربى است. و نیز دین دارانى که در نگاه آنان، دین با دموکراسى درخور جمع نیست. در قراءت اینان نیز جمع بین دین ومردم سالارى، تحمیلى و تصنعى و محقق ناشدنى است.
گروه دوم، یعنى کسانى که به سازگارى مردم سالارى با اسلام باور دارند نیز، از دو گروه زیر تشکیل مىشوند:
1. کسانى که معتقدند مردم سالارى دینى بخشى از نظریه سیاسى اسلام در باب حکومت را تشکیل مىدهد. از نگاه اینان، مردم سالارى در اندیشه سیاسى اسلام، عنصرى اصیل بوده و جزء جدایى ناپذیر نظریه حکومت اسلامى به شمار مىآید. و در صدر اسلام در تجربه نبوى و علوى به کار گرفته شده است. به عنوان مثال: علامه نائینى در ذیل آیه و شاورهم فى الامر16 مىنویسد:
»الامر در آیه، محلّى به الف و لام، مفید عموم اطلاقى است، یعنى متعلق مشورت مقرره در شریعت مطهره، کلیه امور سیاسیه است و خروج احکام الهیه از این امور از باب تخصص است.»17
2. کسانى که مردم سالارى را بیشتر روشى براى حکومت کردن مىدانند که مخالفت و تضادى با اندیشه سیاسى اسلام ندارد و به عنوان یک شیوه موّفق و مثبت، درخور جذب، هضم و ترکیب و تطبیق با جوهره اندیشه حکومت اسلامى است.
در این نگرش، نظام سیاسى اسلام، محتوایى است که باروشهاى گوناگون قابل تحقق است، از جمله این روشها، شیوه مردم سالارى است.18
ارزیابى این جریان از مردم سالارى و دین، متفاوت از جریان نخست است. این جریان، مردم سالارى و دموکراسى را صرفاً روشى براى توزیع قدرت و شیوهاى کار آمد دراداره امور جامعه مىداند، و دین را نیز امرى شخصى و نسبى نمىداند; بلکه به جامعیت دین باور دارد. معتقد است که دموکراسى به عنوان یک روش مىتواند در یک چهار چوب خاصى محدود شود. یعنى اصول و مبانى خاصى را به عنوان امور حق بپذیرد وآن گاه دموکراسى و مردم سالارى را در چهار چوب حفظ این مبانى و اصول به کار بندد. جمع بین دموکراسى و دین امکان پذیر است.
در چنین تصویرى از دموکراسى، نخست آن که، نسبى گرایى و تکثر گرایى معرفتى به کنار نهاده شده است; زیرا اعتقاد به حقانیت و درستى چهارچوب وجود دارد.
دو دیگر، انتخاب گرى افراد مطلق نیست، بلکه مقید است; زیرا در چنین نگرشى به دموکراسى، افراد نمىتوانند چیزى را که ناسازگار با آن چهار چوبها و اصول و مبانى پذیرفته شده است، انتخاب کنند.
دموکراسیهاى لیبرال، براساس همین ارزیابى از دموکراسى شکل گرفتهاند. لیبرالهاى نخستین، در ابتداى طرح دموکراسى و اعتبار انتخاب اکثریت، چندان روى خوشى به آن نشان نمىدادند; زیرا از این مسأله هراس داشتند که چه بسا رأى اکثریت به نابودى و حذف ارزشهاى لیبرالى، همانند احترام به مالکیت خصوصى و آزادى تجارت و بازار اقتصاد آزاد، تسامح و تساهل و آزادیهاى مذهبى و آزادى اندیشه و بیان بینجامد; از این روى، مى خواستند که دموکراسى رادر چهارچوب این ارزشها مهار کنند; به گونهاى که خواست اکثریت نتواند برخى از این اصول را کنار زند. بنا بر این، میان اعتقاد به حقانیت لیبرالیسم و درستى اصول و ارزشهاى آن، با دموکراسى ناسازگارى نیست و مىتوان دموکراسى را به عنوان یک روش مقید در چهارچوب اصول و ارزشهاى لیبرالى تصورکرد و از لیبرال دموکراسى سخن گفت. حال که چنین است چراما نتوانیم دموکراسى روشى را در چهارچوب اصول ومبانى اسلامى محصور کنیم و بگوییم: در تعیین صاحبان اقتدار سیاسى به آراى عمومى مراجعه مىکنیم و مردم با رأى خویش نمایندگانى را براى کارهاى گوناگون از جمله مجلس قانونگذارى انتخاب مىکنند، اما منتخبان مردم حق ندارند بر خلاف ارزشهاى اسلامى تصمیم گیرى و وضع قانون کنند. انتخاب اکثریت و آراى مردم، تا وقتى محترم است که به حریم چهارچوبهاى اعتقادى و مورد پذیرش تعرض نکنند. بنا براین، همان گونه که لیبرالیسم، دموکراسى رادر چهارچوب خودش مهار مىکند، اسلام نیزدموکراسى را در چهارچوب خود محصور مىکند. از این روى مىتوان گفت: دموکراسى و اسلام هیچ گونه ناسازگارى با یکدیگر ندارند. جمهورى اسلامى ایران، نمونه عملى چنین دیدگاهى است. قانون اساسى ما در عین حالى که به حاکمیت ملى و جمهوریت نظام و لزوم مراجعه به آراى عمومى در قدرت سیاسى تصریح کرده است، ولى این حاکمیت راهمسو با حاکمیت الهى و مرجعیت تعالیم نورانى اسلام دیده، و حاکمیت ملى را در چهار چوب حاکمیت الهى خواسته است.
پیشینه مردم سالارى دینى در ایران
پیشینه مردم سالارى دینى به جوهره و آموزههاى سیاسى اسلام، چون بیعت و شوراو... و تجربه سیاسى مسلمانان درصدر اسلام باز مىگردد. حکومت پیامبر(ص)در مدینه و چند سال حاکمیت امام على(ع)در کوفه، بزرگترین شاهد در تجربه نحوه دخالت مردم در حکومت است.
این تجربه در روزگارنهضت مشروطه، کم و بیش، تجدید شد. نهضت مشروطه، نهضتى فراگیروگسترده بود که عالمان بزرگى چون: آخوند ملامحمدکاظم خراسانى، تهرانى، مازندرانى و نائینى از نجف و سید محمد طباطبایى و سید عبد الله بهبهانى از تهران نقش مهمى در بر پایى آن بر عهده داشتند. آنان خواستار یک نظام قانونمند، مبتنى بر شریعت، به نام مشروطه بودند. و با این هدف به تشکیل مجلس شوراى ملى و تدوین قانون اساسى پرداختند، تا از خود کامگى و استبداد شاه و اطرافیان او جلوگیرى کنند.
شمارى از صاحب نظران، نهضت مشروطه را از جمله جنبشهاى پیشگام دموکراسى خواهى در کشورهاى آسیایى در قرن حاضر ذکر کردهاند.19
بنابراین، مىتوان گفت که مشروطه، سر آغازى نو درحاکمیت مردم سالارى دینى بوده که از سوى روشنفکران غرب گرا به انحراف کشیده شد.
و سرانجام، با پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى و جایگزین ساختن جمهورى اسلامى به جاى رژیم سلطنتى و استقرار نهادهاى مردمى و مدنى در این نظام، مردم سالارى دینى بار دیگر مورد توجه شدید قرار گرفت و در قالب جمهورى اسلامى استقرار یافت. امام خمینى، از یک سو با تکیه بر فقه سنتى، که میراث گرانبهاى شیعه است، و از سوى دیگر با الگوگیرى از حاکمیت نبوى و علوى تجربهاى جدید فرا روى جهانیان قرار داد.
مردم ایران نیز باحضور در صحنههاى گوناگون و شرکت در انتخابات متعدد و دخالت در تدبیر امور سیاسى، اجتماعى و تعیین مسؤولان در همه ردههاى حکومتى و تشکیل نهادهاى انقلابى و شوراهاى اسلامى جلوههاى زیبایى از مردم سالارى دینى را به نمایش گذاشتند.
امام خمینى، بارها در سخنرانیها و مصاحبههاى خود بر مردمى بودن حکومت اسلامى تأکید داشت. از باب نمونه در تاریخ 1357/8/22 خبر نگار روزنامه فرانسوى لوموند از امام پرسید:
»حضرتعالى مىفرمایید که بایستى درایران جمهورى اسلامى استقرار یابد و این براى ما فرانسویها چندان مفهوم نیست; زیرا که جمهورى نمىتواند بر پایه مذهب باشد، نظر شما چیست؟ آیا جمهورى شما بر پایه سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟»
امام خمینى پاسخ مىدهد:
»اما جمهورى، به همان معنایى که همه جا جمهورى است. این که ما جمهورى اسلامى مىگوییم براى این است که هم شرایط منتخب و هم احکام که در ایران جارى مىشود، اینها بر اسلام متکى است، لیکن انتخاب با ملت است. طرز جمهورى همان جمهورى است که در همه جا هست.»20
مردم سالارى دینى
مردم سالارى دینى، اصطلاح تازهاى در گفتمان سیاسى دنیاست که براصول و مبانى سیاسى اسلام استوار است و متأثراز آموزههاى نبوى و علوى. و بر آن است تا ضمن پاسداشت حقوق شهروندان در حوزه سیاست و اداره امور جامعه، اصول و مبانى ارزشى اسلام را رعایت کند. و به این ترتیب، نظام سیاسى اسلام ازدیگر الگوهاى حکومتى، از جمله حکومتهاى استبدادى و سکولار غربى متمایز مىشود.
به عبارت دیگر، مردم سالارى دینى به مدلى از حکومت و نظام سیاسى اطلاق مىشود که به ترکیبى از حاکمیت دین و حاکمیت مردم، پاىبند است. به این معنى که در عین پذیرش حق دخالت و مشارکت آحاد مردم در فرایند تصمیم گیریهاى کلان سیاسى - اجتماعى و توزیع قدرت، اقتدار و مرجعیت دین را در شؤون اجتماعى و سیاسى جامعه دینى، نه تنها به رسمیت مىشناسدکه ضرورى مىداند.
مقام معظم رهبرى درباره این روش حکومتى مىگوید:
»مردم سالارى دینى، داراى دو وجه است که یک وجه آن نقش مردم در تشکیل حکومت و انتخاب مسؤولان و وجه دیگر آن رسیدگى به مشکلات مردم است که بر همین اساس، مسؤولان باید مشکلات مردم را به طور جدى پى گیرى و رسیدگى نمایند.»21
با توجه به سخنان بالا »نظام مردم سالاردینى»، تنها به آن معنى نیست که رأى و نظرمردم در حاکمیت نقش دارد و مردم با حضور خود بر سر صندوقهاى رأى، در انتخاب مسؤولان در سطوح گوناگون حاکمیت و در قالب شوراهاى شهرو شهرستان و روستا و نظارت بر حکومت دخالت مىکنند، بلکه افزون بر آن، در تلاش پى گیر نظام در خدمتگزارى به مردم نیز قابل رؤیت است. در این تعریف از مردم سالارى، مردم شأن و منزلتى برتر از آن چه در دموکراسى غربى دیده شده، مىیابند.
کشور اسلامى ایران پس از پیروزى انقلاب و تشکیل حکومت، به شیوه مردم سالارى اداره شده است; امّا ورود واژه مردم سالارى به ادبیات سیاسى ایران، به پس ازانتخابات ریاست جمهورى در دوم خرداد1376 بر مىگردد. هر چند رئیس جمهور و برخى دیگر از مسؤولان نظام، از واژه مردم سالارى استفاده کردند و حتى برخى از آنان حکومت ولایت فقیه راهمان حکومت مردم سالار دانستند22; امّا نخستین بار واژه »مردم سالارى دینى» را حضرت آیت الله خامنهاى به عنوان سخنى نو و جدید به کاربرد:
»مردم سالارى دینى حرف نو و جدیدى است که توجه بسیارى از ملتها، شخصیتها و روشنفکران عالم رابه سوى خود جلب کرده است.»23
مقام معظم رهبرى در تشریح مردم سالارى دینى مىگوید:
»بنده اصرار دارم که به جاى تعبیر »دموکراسى» از »مردم سالارى دینى» استفاده شود. تعبیر دموکراسى، یک تعبیر غربى و وارداتى است; تعبیرى که به صورت دقیق و همه جانبه، جز با همان فرهنگ غلط و دور از معنویت تطبیق نمىکند وخودشان هم نشان دادهاند که این فرهنگ و این خواسته عملى هم نیست. شما مشکلات دموکراسى را در دنیا مىبینید.
اما در مردم سالارى دینى، حاکمیت دین خدا با آراءمردم، با عقیده مردم، با ایمان مردم با خواست مردم و با عواطف مردم پیوند مىخورد. یک انسان، همان گونه که خود را بنده خدا مىداندوبس، »ایاک نعبد وایاک نستعین» همان طور هم از خدا مىخواهد و آرمان خود قرار مىدهدکه راه صالحان را بپیماید، »اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم» پیروى از صالحان، پیروى از بندگان بر جسته خدا، بیعت مؤمنین و مؤمنات با پیغمبر و یا هر کسى که زمام جامعه اسلامى را در دست مىگیرد، بیعت با ایمان، بیعت با دین، و بیعت با معنویت است. تسلیم در برابر یک شخص نیست، محکوم شدن به اراده فردى یک انسان نیست. ما این را در اسلام نداریم; اسلام با این مقابله مىکند.»24
و نیز روشن مىکند که:
»مردم سالارى دینى، به معناى ترکیب دین و مردم سالارى نیست، بلکه یک حقیقت واحد در جوهره نظام اسلامى است; چرا که اگر نظامى بخواهد بر مبناى دین عمل کند، بدون مردم نمىشود. ضمن آن که تحقق حکومت مردم سالارى واقعى هم بدون دین امکان پذیر نیست.»25
از سخنان امام خمینى نیز بر مىآید که مردم سالارى، امرى بسیط است، نه مرکب از دو واژه: مردم سالارى و دین، یعنى در متن دین، سالار بودن مردم نهادینه شده است.
امام خمینى در مصاحبه با پرفسور حامد الگار، اندیشمند مسلمان آمریکایى، در توضیح علت عدم استفاده از واژه دموکراتیک در عنوان جمهورى اسلامى مىگوید:
»براى این که این اهانت به اسلام است، مثل این که بگویید: جمهورى اسلامى عدالتى; این توهین به اسلام است; براى این که عدالت متن اسلام است.»26
بنابر این، مردم سالارى دینى امرى بسیط است، نه مرکب از دو واژه مردم و دین; یعنى در متن آموزههاى دینى از سالاربودن مردم و نقش بى بدیل آنها در سرنوشت خود، بویژه در عرصه سیاسى سخن گفته شده است.
امام خمینى و مردم سالارى دینى
در ابتداى این مقال اشاره کردیم که مردم سالارى و نقش مردم در حکومت، از موضوعاتى نیست که مسلمانان براى نخستین بار، از راه تجربه غربى با آن آشنا شده باشند. مردم سالارى در تجربه سیاسى مسلمانان صدر اسلام، وجود داشته است. حکومت پیامبر(ص) در مدینه و على (ع) در کوفه، بزرگترین نمونه مردم سالارى و نقش محورى مردم در حکومت است. با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، بار دیگر نقش مردم در حکومت مورد توجه قرار گرفت.
امام خمینى، طلایه دار چنین حرکتى بود. ایشان با الگو گیرى از حکومت نبوى و علوى،27 تجربهاى نو را فرا روى مسلمانان، بلکه جهانیان قرار داد. و به روشنى اعلام کرد که این شیوه حکومت دارى، از شیوههاى موجود در دنیا برتر است:
»ممکن است دموکراسى مطلوب ما با دموکراسیهایى که در غرب هست، مشابه باشد، اما دموکراسى که ما مىخواهیم به وجود بیاوریم، در غرب وجود ندارد و دموکراسى اسلامى، کامل تر از دموکراسى غرب است.»28
در آن روزگار، دموکراسى در مفهوم غربى آن از مفاهیم مقدس به شمار مىرفت و نقدناپذیر مىنمود، امّا امام آن را به نقد کشید و بدیل اسلامى آن را نیز معرفى کرد.
امام، از واژه دموکراسى، بویژه در سالهاى 1357 و 1358 فراوان استفاده کرده است; اما مطالعه و دقت در موارد کاربرد آن، بیانگر آن است که چندان راغب نبوده براى بیان نقش مردم در سیاست و حکومت، از این کلمه استفاده کند. رغبت ایشان به بهره گیرى از کلمه: مردم، ملت و تودهها، بیشتر بوده است. با نگاهى گذرا به صحیفه امام که در برگیرنده مجموعه سخنان، پیامها و مصاحبههاى حضرت امام از سال 1340 تا هنگام رحلت ایشان است، به دست مىآید که در مجموع، 122 مورد از واژه دموکراسى استفاده کرده است.29 واژههاى همانند، چون دموکراتیک را نیز 116 بار به کار برده است.
پرسش اساسى این است که آیا ایشان در استفاده از دموکراسى براى آن ارزش و اصالت ذاتى قائل بوده، یا از باب الزام طرف مقابل از آن استفاده کرده است؟ آیا ایشان به جمع بین دموکراسى و نظام سیاسى اسلام باور داشته و یا آن دو را ناسازگارى با یکدیگر مىدیده است.
سازگارى یا ناسازگارى مردم سالارى با نظام سیاسى اسلام
به مفهوم دموکراسى و همچنین سازگارى آن با نظام سیاسى اسلام و یا ناسازگارى آن اشاره کردیم، در این جا تنها از نگاه امام بحث خواهیم کرد.
در باره جمع بین دموکراسى و نظام سیاسى اسلام از منظر امام خمینى، دیدگاههاى گوناگونى مطرح شده است:
شمارى بر این نظرند:
»جمع بندى نهایى مابین اسلام و دموکراسى که در بعدهاى ساختارى، اجرایى و نظرى، جامه عمل به خود مىپوشد; همانا نظریه ولایت فقیه امام خمینى است که جمهوریت و اسلامیت نظام را دو بال تفکیک ناپذیر حکومت اسلامى مىدانند.»30
در برابر این گروه، شمارى با تحلیل محتواى موارد استفاده کلمه دموکراسى در سخنان و پیامهاى امام، بر این نظرند که در یک تقسیمبندى مىتوان گفت که امام دوگونه برداشت از این مفهوم داشته است:
»در یک گونه، ایشان از دموکراسى، بیشتر به نحو جدلى و در محکوم کردن مدعیان دموکراسى در کشورهاى بزرگ و قدرتمند، اعم از شرقى و غربى و البته بیشتر غربى و همچنین دعاوى مخالفان داخلى، استفاده کرده و در گونه دیگر، واژه دموکراسى به صورت ایجابى و مثبت و گاه همچون مقولهاى مورد پذیرش اسلام به کار رفته است.»31
گروه سوم بر این نظرند که:
»امام خمینى، دموکراسى را نه به مفهوم غربى آن، بلکه به معناى کارآمدى حکومت با اتکا بر خواست و تأیید اکثریت مردم پذیرفته است.»32
با این حال، اگر ما به مجموعه سخنان ایشان در این باره دقت کنیم، تنوع به کارگیرى این واژه را از سوى ایشان مىبینیم:
در پارهاى از کاربردها، از دموکراسى به عنوان واژهاى مبهم یاد کرده است. ودر مواردى دیگربه نقد و نفى دموکراسى غربى و شرقى پرداخته و دموکراسى اسلامى را از همه دموکراسیها، برتر دانسته است و گاه به هنگام مجادله و مجاب کردن طرفهاى غربى و یا مخالفان نظام اسلامى، از کلمه دموکراسى استفاده کرده است.
وگاه یاد آور شده که اگر دموکراسى به این است که مردم در سر نوشت خودشان شرکت کنند، دموکراسى نظام اسلامى از همه دموکراسیها برتر است. بلکه دموکراسى حقیقى در اسلام است.
براى روشن تر شدن موضع و دیدگاه امام به پارهاى از موارد یادشده، مىپردازیم.
در یک تقسیم بندى کلى، دموکراسى و مردم سالارى در سخنان امام، به سه شکل به کار برده شده است:
1. دموکراسى به گونهاى ایجابى و مثبت.
2. رد و نفى دموکراسى.
3. به گونهاى جدلى و براى محکوم کردن مدعیان دموکراسى.
در این میان، نکته در خور یادآورى آن است که حضرت امام، طرح خود از دموکراسى مطلوب را بر تعریف و قراءت ویژهاى از مفهوم دموکراسى بنا گذاشته است. براى دموکراسى مطلوب خود ویژگیهایى بیان کرده که طرح آن مىتواند به شکل گرفتن تصویرى روشن و درست از دموکراسى و مردم سالارى مطلوب ایشان بینجامد.
دموکراسى مورد قبول از نگاه امام
تفسیر واحدى از دموکراسى وجود ندارد. به این مقوله، نگرشهاى گوناگون و متفاوتى مىتوان داشت. گواه این مدعا این است که گروههاى فکرى متفاوت، با اندیشههاى متضاد و متخالف از دموکراسى سخن مىگویند و حمایت مىکنند. سوسیالیستها، لیبرالها، محافظه کاران از دموکراتیک بودن سخن گفته و دموکراسى حقیقى را در راه و روش خود مىدانند.
همان گونه که اشاره شد، در یک تقسیم بندى کلى مىتوان گفت: دو نگرش اصلى به دموکراسى وجود دارد: نگاه ارزشى و نگاه روشى.
در نگاه ارزشى به دموکراسى، اکثریت، همواره به معناى خیر جامعه و گزیدن گزینه حق است. و در مواردى که به آراى عمومى مراجعه مىشود، با این روش حق از باطل تمیز داده مىشود. بنا بر این، دموکراسى مىتواند راه حل مناسبى براى چگونه زیستن اجتماعى ارزیابى شود وسعادت جامعه در گروانتخاب اکثریت است.
در نگرش روشى به دموکراسى، دموکراسى راه و روشى براى حل منازعات اجتماعى و شیوهاى براى توزیع و دست به دست شدن قدرت سیاسى است. در این نگرش، رأى اکثریت، معیار خوب و بد ودرست و نادرست نیست; چرا که چه بسا، برگزیده مردم در مسیر مصلحت جامعه گام بر ندارد. و انتخاب اکثریت، دلیل بر حقانیت و درستى آن انتخاب نیست. در دنیاى معاصر، نگاه ارزشى به دموکراسى، در میان صاحب نظران جایگاهى ندارد. دیگر کسى گمان نمىبرد که انتخاب اکثریت، لزوماً به معناى خیر جامعه و بهترین است. نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا و کمونیسم روسیه بر اساس رأى اکثریت یا انقلاب وخواست اکثریت به قدرت رسیدند و در عمل، اختناق وفجایع انسانى فراوانى رابه بار آوردند.
از سخنان امام، بر مىآید که نگرش دوم به دموکراسى مورد قبول ایشان است و مردم مىتوانند به وسیله ابزارهایى همانند انتخابات، سرنوشت خود را دست بگیرند و به توزیع قدرت بپردازند. بر همین اساس، در پاسخ شبهه افکنان و کسانى که مدعى غیر دموکراتیک بودن جمهورى اسلامى بودند، ابراز داشت:
»مىگویند این دموکراسى نیست. دموکراسى غیر از این است که مردم خودشان سرنوشت خودشان را در دست بگیرند؟ کجاى دنیا این قدر دموکراسى هست که براى قانون اساسى، دو دفعه مردم رأى بدهند... شما اگر بگویید محل اشکال است، شما مىخواهید تحمیل کنید. شما دیکتاتور هستى که مىخواهى تحمیل کنى.»33
در سخنان یادشده، امام، افزون بر تأیید روشى بودن دموکراسى به یکى از ویژگیهاى دموکراسى و مردم سالارى مطلوب خود اشاره کرده است وآن ویژگى این است که دموکراسى مطلوب، باید با استبداد و دیکتاتورى مخالف باشد.
ویژگیهاى دموکراسى مورد قبول از نگاه امام
ویژگیهاو شاخصههاى دموکراسى و مردم سالارى مورد پذیرش و مطلوب از منظرحضرت امام، عبارتاند از:
الف. پذیرش دموکراسى در چهارچوب اسلام: از جمله مشخصههاى محورى دموکراسى و مردم سالارى مطلوب، ارتباط و پیوستگى مردم سالارى با اسلام است. از نگاه امام این امرى بدیهى و روشن است که چون مردم ایران مسلماناند، همواره اسلام، تنها ملاک و ضابطه نظام اجتماعى و تعیین کننده نوع نظام سیاسى باشد.34 در واقع، دموکراسى مطلوب، مندرج در اسلام است.35 و تنها در تحت لواى اسلام است که دموکراسى صحیح پیاده مىشود.36
حضرت امام، ضمن منحصر ساختن دموکراسى صحیح به دموکراسى موجود در اسلام37 و بى نظیر خواندن چنین نگرشى به دموکراسى38 مىگوید:
»ما به دنیا خواهیم فهماند که معنى دموکراسى چیست.»39
ایشان نظام حکومتى صدر اسلام )حکومت نبوى و علوى( را الگوى دموکراسى مطلوب مىداند:
»حکومت صدر اسلام، یک رژیم دموکراسى بوده، به گونهاى که دموکراسیهاى امروزى نمىتوانند مانند آن شوند.»40
همچنین در بیانى دیگر در این باره مىگوید:
»ما مىخواهیم اسلام و حکومت اسلام را به نحوى که شبیه صدر اسلام باشد اجرا کنیم تا غرب، معنى درست دموکراسى را به آن حدى که هست بفهمد تا تفاوت میان دموکراسى موجود در اسلام و دموکراسى اصطلاحى مورد ادعاى دولتها آشکار شود.»41
حضرت امام، دموکراسى و مردم سالارى مطلوب را متکى بر قواعد و قوانین اسلامى معرفى کرده42 و به همین دلیل این نوع از دموکراسى را کاملتر از دموکراسى غربى مىداند.43
»رژیم پیشنهادى ما که نظیر آن در غرب یافت نشده و نخواهد شد ممکن است شباهتهایى با دموکراسى غربى داشته باشد، اما آن دموکراسى که ما مىخواهیم ایجاد کنیم در غرب وجود ندارد.»44
فرق بنیادین دموکراسى که امام آن را مطلوب مىداند، با دموکراسى غربى این است که دموکراسى مورد نظر امام، با معیارها و قوانین اسلامى اداره مىشود.45
حضرت امام، در پى بنیان گذارى دموکراسى دینى و مردم سالارانه بود که نه در غرب نمونه داشت و نه در شرق:
»ما بعدها اگر توفیق پیدا کنیم به شرق و غرب اثبات مىکنیم که دموکراسى مورد نظر ما، دموکراسى است نه آن چیزى که در شرق و غرب به عنوان دموکراسى ارائه مىشود.»46
از سیره و سخنان امام، به روشنى استفاده مىشود که در پى حکومتى همانند حکومت پیامبر و صدر اسلام بوده است. نامى که او براى حکومت مورد نظر خود برگزید »جمهورى» بود، با پسوند اسلامى نه مطلق و نه دموکراتیک که غیر از »جمهورى اسلامى» دیگر عنوانها و نامها را براى حکومت الهى مورد نظر خود، غلط مىدانست:
»جمهورى مطلق باشد یا جمهورى دموکراتیک یا جمهورى اسلامى دموکراتیک، همه اینها غلط است.»47
»آن چه مورد قبول ما و مردم است، تنها جمهورى اسلامى است، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم»48
اصرار امام خمینى بر حفظ ترکیب »جمهورى اسلامى» و ایستادگى ایشان در برابر پیشنهادهاى دیگر، به این سبب بود که امام خمینى به خوبى در یافته بود که مخالفان »جمهورى اسلامى» بیش از آن که دلشان براى دستیابى به شرایط دموکراتیک بتپد، از اسلام مىترسند و در لواى چنین الفاظى، حذف محتواى اسلامى نظامِ جدید التأسیس را پى گیرى مىکنند.
»از آن اوّلى که صحبت جمهورى اسلامى شد، اینها شروع کردند به کار شکنى... به این که ما هم بگوییم جمهورى، اسلامىاش چیست؟ و عجب این بود که ]مىگفتند[ ملت ما]هم[ جمهورى مىخواهد. جمهورى اسلامى یعنى چه؟ تا این که نگذارند اسلام پایش تو کار بیاید. اگر جمهورى اسلام بشود، جمهورى، همه کارى مىشود با آن کرد. امّا اگر جمهورى اسلامى باشد، اسلام نمىگذارد کسى کارى بکند. یک دسته دیگر تراشیدند، بگویند: جمهورى دموکراتیک، باز از اسلاماش فرار مىکردند، یک دسته سومى هم که یک خرده مىخواستند نزدیکتر بشوند و بازى بدهند ما را، گفتند جمهورى اسلامى دموکراتیک. این هم غلط بود. ما همه اینها را گفتیم ما قبول نداریم.»49
ب. عدالت محورى: عدالت، نفى تبعیض و اهمیت دادن به فقرا از دیگر ویژگیهاى دموکراسى و مردم سالارى مطلوب امام است.
امام، بارها در شرح دموکراسى واقعى و مورد قبول اسلام، حکومت عادله اسلامى را مطرح کرد; حکومتى که همه افراد را به یک چشم مىبیند و امتیازى بین آنان قائل نیست، بلکه بنابر شایستگى و سزاوارى که هر کس دارد، از امتیازها برخوردار مىشود:50
»برنامه جمهورى اسلامى این است که یک دولتى به وجود بیاید که با همه قشرها به عدالت رفتار کند و امتیاز بین قشرها ندهد، مگر به امتیازات انسانى که خود آنها دارند. ما اگر موفق بشویم جمهورى اسلامى را با محتواى اسلام پیاده کنیم و یک حکومت اسلامى به تمامِ معنى در ایران به پا کنیم، این الگو خواهد شد از براى همه کشورها ]تا[ معنى دموکراسى را به آن معناى حقیقى، نه به آن معنایى که براى اغفال دیگران است ]بفهمند[.»51
»ما باید روى میزان عدل رفتار کنیم. ما به آنها خواهیم فهماند که معناى دموکراسى چیست... دموکراسى اسلام صحیح است و ما اگر توفیق پیدا کردیم به شرق و غرب، اثبات مىکنیم این دموکراسى که ما داریم دموکراسى است، نه آن که شما دارید و طرفدار سرمایه دارهاى بزرگ است. و نه این که اینها دارند و طرفدارهاى ابرقدرتها هستند و همه مردم مارا در اختناق عظیم گذاشتند.»52
ج. ناسازگارى با استبداد: از ویژگیهاى دیگر دموکراسى مطلوب امام، ناسازگارى آن با استبداد است:
»اصول دموکراسى، در تضاد با رژیم شاه قرار دارد.»53
»دست از مبارزه بر نمىداریم تا حکومت دموکراسى به معناى واقعى آن جایگزین دیکتاتورها شود.»54
»با قیام ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسى برقرار خواهد شد.»55
د. تأمین و حفظ آزادى: دیگر مشخصه دموکراسى مطلوب حضرت امام، برآوردن آزادى انسانها و پاسدارى از آن در برابر بازدارندههاى آزادى است. ایشان با اشاره به این مطلب که »هیچ کس مثل اسلام، آزادى طلب نیست»56 به گونه روشن به دو نوع از آزادى موجود در دموکراسى مطلوب خود اشاره مىکند:
1. آزادى در مشارکت سیاسى:
امام، آزادى مردم در انتخابات را از جمله مبانى دموکراسى و مردم سالارى مىداند.57
2. آزادى بیان و عقیده:
»در اسلام، دموکراسى مندرج است و مردم در بیان عقاید آزادند.»58
امام، محدوده آزادى مورد نظرشان را انحراف انسانها از مسیر صحیح و همکارى با دشمنان نظام مىداند;59 به این معنى که در دموکراسى مطلوب ایشان، آزادى بیان و عقیده تا آن جا به رسمیت شناخته شده و پاسدارى مىشود که به انحراف اذهان و سوء استفاده دشمنان نظام نینجامد.
ه. پیوند با استقلال: در نگاه امام، دموکراسى ملازم با مفهوم استقلال است و در کنار آن معنى مىیابد:
»نظام حکومتى ایران، جمهورى اسلامى است که حافظ استقلال و دموکراسى خواهد بود.»60
»برنامه سیاسى ما آزادى، دموکراسى حقیقى و استقلال است.»61
دقت در عبارتهاى یاد شده نشان مىدهد که حضرت امام، به شکلى از مردم سالارى باور داشت که ضامن و حافظ استقلال جامعه باشد و از این روى، اَشکالى از دموکراسى که زوال یا ضعف استقلال جامعه را در پى مىداشت مردود شمرد.
برترى دموکراسى اسلامى بر دموکراسى غربى
امام، بارها بر برترى اسلام نسبت به دموکراسى، و هماهنگى آن با دموکراسى حقیقى تأکید ورزیده است و در برابر شبهه افکنیها، بهتانها و نغمههایى که حکومت اسلامى مورد نظر امام را مخالف دموکراسى مىنمایاندند، به روشنى موضع گرفته و روشنگرانه یادآور شده است:
»رژیمى که به جاى رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهاى است که شبیه آن رژیم در دموکراسى غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسى مطلوب ما با دموکراسیهایى که در غرب است، مشابه باشد; امّا آن دموکراسىاى که ما مىخواهیم به وجود آوریم، در غرب وجود ندارد. دموکراسى اسلام کاملتر از دموکراسى غرب است.»62
»حکومت اسلامى، حکومتى نمونه است و با حکومتهاى دیگر فرق دارد. چون حکومتهاى خوب دیگر فقط به دنبال مصالح مادى مردم هستند و سعى مىکنند خرابکارى نکنند; امّا حکومت اسلامى شعار اصلىاش انسان سازى است.»63
امام، تأکید مىورزید که همه وظیفه دارند در استوارسازى پایههاى نهضت و ایجاد زمینههاى گسترش آن بکوشند، تا با عملى شدن اسلام، براى همگان روشن شود که چگونه آزادى و دموکراسى مورد ادعاى دیگران، در اسلام محقق شده است.64
ایشان، ضمن رد تبلیغات سوء علیه اسلام و از جمله ناکارآمدى آن، بر این باور بود که دموکراسى ممتاز و واقعى تنها با حکومت اسلامى به حقیقت خواهد پیوست. در جمع جوانان فرانسوى (57/8/18) اظهار مىدارد:
»ما مىخواهیم اسلام را، لااقل حکومتاش را، به یک نحوى که به حکومت صدر اسلام شباهت داشته باشد، اجرا بکنیم، تا شما معنى درست دموکراسى را، به آن حدى که هست، بفهمید و بشر بداند که دموکراسى که در اسلام است با این دموکراسى معروف اصطلاحى، که دولتها و رؤساى جمهور و سلاطین ادعا مىکنند، بسیار فرق دارد.»65
از جمله این فرقها، بُعد انسان سازى و معنویتگسترى حکومت اسلامى در کنار تأمین نیازهاى مادى افراد است.
چنین ویژگى، باعث ترقى و بالندگى تمدنى و موافقت با مظاهر آن است. این معنى در پاسخ ایشان به پرسش از شکل حکومت اسلامى، فهمیده مىشود:
»حکومت، جمهورى است مثل سایر جمهوریها و احکام اسلام هم احکام مترقى و مبتنى بر دموکراسى پیشرفته و با همه مظاهر تمدن موافق ]مىباشد[.»66
امام در برابر بدخواهى دولتهاى غربى و دولت آمریکا و تبلیغات گسترده آنها در بدنام کردن حکومت اسلامى و زدن انگ توحش به آن، آنها را به قاعده بازى که خود قبول دارند، توجه مىدهد:
»اگر غربیها اسلام و حکومت مترقى آن را متوحش بدانند، چون اکثریت مردم خواهان آناند، چارهاى جز تن دادن به آن را ندارند.»67
این که غربیها و مخالفان، تمام سعى خود را به کار بستند که واژه اسلامیت را از عنوان جمهورى اسلامى بردارند و آن را تبدیل به جمهورى دموکراتیک کنند و یا دست کم، در پى اسلامى، دموکراتیک را بیفزایند، تا از اسلامیت آن بکاهند، به تعبیر امام، علت آن بود که اینها از این لفظ واهمه داشته و از نفس جمهوریت نمىهراسیدند.68
امام، به طور کلى، انضمام کلمه دموکراتیک به نام جمهورى اسلامى را مایه وَهن اسلام و اهانت به آن مىدانست در همین راستا در توجیه نامگذارى جمهورى اسلامى به حامد الگار مىگوید:
»جمهورى هم معنایش را مىفهمیم که باید ملت رأى بدهند. این را قبول داریم. اما آن دموکراتیکاش را حتى پهلوى اسلاماش بگذارید ما قبول نداریم... اینکه ما قبول نداریم براى اینکه اهانت به اسلام است; شما این را پهلویش مىگذارید ]به این معنى است[ اسلام دموکراتیک نیست و حال آنکه از همه دموکراسیها، بالاتر است. ما از این جهت این را قبول نمىکنیم. اصلاً شما پهلوى این، ]دموکراتیک[ را بگذارید، مثل این است که بگویید که جمهورى اسلامى عدالتى. این توهین به اسلام است براى اینکه عدالت متن اسلام است از این جهت این را هم ملت ما قبول نکردند....»69
امام تجلّى دموکراسى واقعى را در سیره و رفتار پیامبر (ص) و امام على(ع) مىدید و به آن از بُن جان باور داشت; از این روى اصرار مىورزید که تکرار چنین نمونههایى در تاریخ دموکراسیها، بى سابقه است.70
نقد و نفى دموکراسى
حضرت امام خمینى، با طرح و تبیین دموکراسى و مردم سالارى مطلوب، گاه به نقدِ روشنگرانه دموکراسى غربى در جهان معاصر پرداخته است، که در ذیل سه عنوان، سخنان و موضعگیرى ایشان را مطالعه مىکنیم:
الف. ابهام دموکراسى
ب. نبود دموکراسى در غرب
ج. آفات دموکراسى
ا. ابهام دموکراسى
ناقدان دموکراسى در گذشته و حال، یکى از کاستیهاى بزرگ دموکراسى را ابهام در اصول و مبانى و ماهیت آن دانستهاند. در حقیقت، تنوع و تکثر انواع دموکراسیها، مانع ایجاد وحدت نظر در بسیارى از اساسىترین مفاهیم این اصطلاح گردیده و گاه به تعارضهاى موجود در آن دامن زده است. به عنوان مثال، گفته مىشود که دموکراسى در سه مفهوم متفاوت: حکومت اکثریت، حکومت قانون و تعدد گروههاى قدرت، به کار رفته است و به نظر شمارى از صاحب نظران:
میان این سه برداشت تعارضهایى وجود دارد که موجب ابهام در معناى دموکراسى شده و همین ابهام، زمینه تعبیرهاى گوناگون از دموکراسى را در قرن بیستم فراهم آورده است. از سوى دیگر دموکراسى مفهومى پیچیده و چند بُعدى است و ابهامى که در معناى آن وجود دارد، ناشى از تأکیدى است که صاحب نظران و هواداران دموکراسى بر وجوه خاصى از آن مىکنند. این که حکومتهاى گوناگون خود را دموکراتیک مىخوانند، به دلایلى، چندان شگفت آور نیست.
نخست این که، اندیشه دموکراتیک بسیار گسترده و مشحون از اندیشههاى متفاوت و حتى متعارض درباره مبانى پیدایش دولت، نهاد انسان، کار ویژههاى حکومت و غیره است.71
و دوم آن که، در اساس تعریف دموکراسى - حکومت به وسیله مردم - مفهومى سرشار از ابهام است و عرصههاى عدم توافق بر سر تحلیل اجزاى این تعریف گسترده است. به عنوان مثال، اندرو وینسنت، معتقد است: در اندیشه حاکمیت مردم، تعریف مردم پیوسته در حال دگرگونى بوده است.72
شمارى از منتقدان دموکراسى، تا بدانجا پیش رفتهاند که این نظام و واژه را مبتنى بر مفهومى آشفته مىدانند، و به تعبیر یکى از مدافعان دموکراسى -کارل کوهن - در نتیجه بى بندوبارى لفظى، آشفتگى فکرى، و حتى اندکى فریبکارى عمدى، اصطلاح دموکراسى تا حد زیادى معنى خود را از دست داده است و در جهان سیاست، کم و بیش به هر چیزى اطلاق مىشود و کار به جایى رسیده است که تقریباً هیچ معنایى ندارد.73
امام نیز دموکراسى را واژهاى مبهم مىدانست. به جهت برترى و روشنى نظام سیاسى اسلام نسبت به این شکل و اندیشه حکومتى، آن را نفى مىکرد.
ایشان در توضیح اصرار برجمهورى اسلامى، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، ضمن شرح تلاشهاى ناموفق مخالفان در حذف صفت اسلامى از جمهورى اسلامى و پیشنهاد »جمهورى دموکراتیک» یا »جمهورى اسلامى دموکراتیک» به جاى آن، مىگوید:
»ملت ما این را قبول نکرد. گفتند: ما همان که مىفهمیم، اسلام را مىفهمیم... . جمهورى ]را[ هم مىفهمیم چیست! امّا دموکراتیکى که در طول تاریخ پیراهن عوض کرده، هر وقت یکى را. الان این دموکراتیک در غرب یک معنى دارد، در شرق یک معنى دارد و افلاطون یک چیز مىگفت و ارسطو یک چیزى مىگفت; این را ما نمىفهمیم. ما یک چیزى که نمىفهمیم چه ادعایى داریم که ذکرش بکنیم و رأى نمىتوانیم به آن بدهیم. آنى که مىفهمیم، ما اسلام را مىدانیم چى هست; یعنى مىدانیم که یک رژیم عدل است... این عدالت است در آن از حکامى که در صدر اسلام بودند، مثل على بن ابى طالب، فهمیدیم چکاره است، چه مىکند. و جمهورى هم معنایش را مىفهمیم که باید ملت رأى بدهند. اینها را قبول داریم. امّا آن دموکراتیکاش را حتى پهلوى اسلاماش بگذارید ما قبول نداریم...»74
2. نبود دموکراسى در جهان غرب
درسخنان امام، نقد ونفى دموکراسى غربى قدمت دارد. در کشفالاسرار، حکومتهاى مدعى مردم سالارى را که با نام فریبنده دموکراسى ظهور پیدا کردهاند، همانند حکومتهاى دیکتاتورى دانسته و معتقد است که همه آنها دست به فریب مردم زدهاند. سپس ایشان با تأکید بر مشروعیت انحصارى حکومت اسلامى در بین سایر اشکال حکومتى مىگوید:
»هیچ فرق اساسى میان مشروطه و استبداد و دیکتاتورى و دموکراسى نیست، مگر در فریبندگى الفاظ و حیلهگرى قانونگذاریها، آراى شهوترانها و استفاده چیها فرق مىکند.»75
امام، بارها یادآور شد که غربیها، با شعار دموکراسى، درصدد خواب کردن ملتهاى مشرق زمین و سوءاستفاده از آنان هستند و گرنه در هیچ کدام از کشورهاى آنها خبرى از دموکراسى نیست. به عنوان نمونه، خطاب به وزیر خارجه ترکیه (58/3/21) اظهار مىدارد:
»معالاسف، در ممالک غرب که بیشتر دم از دموکراسى مىزنند و در ممالک ما، که باز آنها هم دم از دموکراسى مىزنند، خبرى از دموکراسى نیست. غربیها، با این افسون مىخواهند ما را خواب کنند و بهره بردارى از ما بکنند و ما هم در تحت لواى اسلام نباشیم. دموکراسى را نمىتوانیم آن طورى که صحیح است، به آن عمل بکنیم.»76
امام بر این باور بود که در غرب و شرق، تنها از واژه دموکراسى استفاده مىشود. در حقیقت، استبداد بر آن کشورها حاکم است. در پیامى که پس از همهپرسى جمهورى اسلامى مىدهد به روشنى از دموکراسى غرب و شرق، با عنوان: دیکتاتوریهاى عظیم، یاد مىکند.77
»این حکومتها لفظاً دموکراسى است، محتوا ندارد و دموکراسیهاى فعلى، مستبد است.»78
»درباره دموکراسى هیاهو است، تبلیغات است، همین معنى دموکراسى را که به اسم مىبرند، در آمریکا و انگلستان هست، در این کشورها مسائل دیکتاتورى هم هست.»79
از جمله نکته ضعفها و کاستیهاى دموکراسیهاى رایج، عبارت است از:
تبعیض میان طبقه حاکم و مردم در برخوردارى از امکانات80 طرفدارى از سرمایه دارهاى بزرگ81 و اهمیت ندادن به ضعفا.82
امام، اعلام مىدارد: قیام ملتهاى اسلامى و مظلوم، علیه باطل، دیکتاتورى در شکل دموکراسى و جلادى در پوشش انسان دوستى است.83
ایشان در طول مبارزه، شعار دموکراسى خواهى و آزادىطلبى را از نقشههاى پنهانى براى ویران گرى کشور مىدانست:
»امروز، خیانتها زیرزمینى است... یک وقت ما بفهمیم که از بین رفت یک مملکتى و با حرفهاى نامربوط دموکراسى و امثال ذلک ما را اغفال کنند، که مملکت دموکراسى است و هر کسى حق دارد در اینجا بماند، هر کس حق دارد توطئه بکند! این حرفهاى نامربوط را باید کنار گذاشت و ملت ما، همانطورى که تا حالا پیش آمده، از اینجا به بعد هم باید پیش برود و قطع کند دست اینها را.»84
امام، به شدت این ادعا را که مردم مسلمان در خلال انقلاب اسلامى نهضتى دموکراتیک داشته و خواهان دموکراسى بودهاند، نفى مىکند ویاد آور مىشود: آن چه مردم مىخواستند اسلام بود، هر چند در پرتو حکومت اسلامى، این نوع شعارها البته به مفهوم دینى و واقعى آن، تحقق مىیابد:
»تمام مردم، راجع به یک مطلب قیام کردند. همه با هم، همصدا شدند. صدا چه بود... . ما اسلام را مىخواهیم... . پشت بامها وقتى که مىرفتید، همهاش الله اکبر بود و از اسلام بود. لکن اینها همین معنایى که همه دارند مىگویند اسلام; مىگویند که همه اینها براى دموکراسى فریاد مىکردند! در صورتى که اکثراً اینها اصلاً کلمه دموکراسى به گوششان نخورده بود و معناى دموکراسى فاسدى که اینها مىگویند، اگر به ایشان مىگفتند، اصلاً قبول نداشتند. اینها مىگفتند اسلام. اینها که مىخواهند همه چیز را تأویل بکنند، حتى اقوال مردم کوچه و بازار را هم تأویل مىکنند... اینها فریاد مىکردند و خدا مىگفتند و پیغمبر مىگفتند - عرض مىکنم که - جمهورى اسلامى مىگفتند، نه اینها او را نمىخواستند. آنها مىخواستند همین زندگى مادىشان درست بشود!»85
مدعیان غربى دموکراسى در سالهاى آخر حیات امام نیز، از انتقادهاى تند ایشان بىبهره نماندند. حقیقت آن است که امام، معتقد بود که پدیده دموکراسى و آزادى غربى، پدیدهاى مصنوع و دست سازِ ابرقدرتها و در راستاى منافعشان است و اینها، همواره و فریبکارانه این لفظ و مانند آن را به سود خود تأویل و تفسیر مىکنند که نمونه بارز آن، حمایت از سلمان رشدى و منع حجاب زنان مسلمان، به اسم دموکراسى و آزادى و تمدن است:
»شگفتانگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین، وقتى یک نویسنده مزدور، با نیش قلم زهرآگین خود احساساتِ بیش از یک میلیارد انسان و مسلمان را جریحهدار مىکند و عدهاى در رابطه با آن شهید مىشوند، براىشان مهم نیست و این فاجعه عین دموکراسى و تمدن است، اما وقتى بحث از اجراى حکم اعدام و عدالت به میان مىآید، نوحه رأفت و انسان دوستى سر مىدهند!»86
روى هم رفته، امام دموکراسیهاى غربى و شرقى را از جهت ابهام مفهومى، دروغ پردازى و توجه نداشتن به معنویات، سنخیت نداشتن با فرهنگ اسلامى، درون مایه استبدادى و رویارویى با مستضعفان، نقد و نفى مىکرد و بر این باور بود که دموکراسى غربى، به هیچ روى، الگوى مناسبى براى امت اسلامى، بویژه حکومت دینى در ایران نیست.
3. آفتهاى دموکراسى
بسیارى از متفکران غربى واسلامى، براین باورند که آفتهاى بسیارى دامنگیر دموکراسى است. جوهره دموکراسى، مشارکت مردم و استفاده از آراى آنان در اداره جامعه است. امّا حکومتهایى که امروزه به دموکراتیک نامبُردارند، از این هدف فاصله گرفتهاند و در بسیارى از حکومتها، آن چه در واقع جریان دارد، نمایشى از دموکراسى واقعى است. دموکراسى، تنها به این معنى است که مردم مىتوانند کسانى را که بر آنها حکومت مىکنند، بپذیرند و یا رد کنند و در واقع سیاستمداران هستند که حکومت مىکنند.
یکى از آفتهاى دموکراسى در تمامى اَشکال و صور آن، به نقش مردم باز مىگردد. یکایک مردم، به طور معمول، با مسائل سیاسى و اجتماعى، غیرمسؤولانه برخورد مىکنند. مردم در امور شخصى خود همانند ازدواج و خرید منزل و اتومبیل، دقت و وسواس دارند و مىکوشند که مفید ترین و بهترین گزینه را داشته باشند; اما با امور اجتماعى، با تسامح روبهرو مىشوند. بیشتر رأىدهندگان، دقت لازم را ندارند و از این روى، زمینه مساعدى براى اثرپذیرى عاطفى و تبلیغى دارند.
آفت دیگر آن است که بهره گیرى گسترده و روزافزون احزاب و سیاستمداران از فنون تبلیغاتى، اصالت تأثیرگذارى مردم را در توزیع قدرت و نظارت مردمى بر دولتها و صاحبان قدرت، دچار تردید مىکند. درمَثَل، اینکه رأى مردم در نظام دموکراسى تا چه حد سرنوشت ساز است و در عرصههاى سیاسى نقشآفرین، روشن نیست و این سؤال، بارها طرح مىشود که رأى مردم و نتیجه انتخابات تا چه اندازه بازتاب دهنده اراده واقعى مردم است؟ بسیارى بر این نظرند که در عالَم سیاست، در دنیاى امروز، ما با اراده عمومى و مردمى اصیل روبه رو نیستیم، بلکه بیشتر با اراده مصنوعى و ساختگى، سروکار داریم.
هربرت مارکوزه در این باره مىنویسد:
»رسانهها و تبلیغات، نوعى شعور کاذب را در مردم پدید مىآورد، یعنى وضعیتى که مردم در آن منافع واقعى خود را درک نمىکنند.»87
اصلى ترین مشکل دموکراسیهاى مدرن آن است که صاحبان بنگاههاى عظیم اقتصادى، افزون بر مهار نامرئى اقتصاد، اهرم سیاست را نیز در چنگ دارند. همه احزاب، متأثر از این بنگاهها و در مواردى منادى خواست آنها هستند.
در لیبرال دموکراسیهاى موجود، سهیم شدن مردم در کارها و برنامههاى دولت به مقدار وسیعى نیابى و از طریق نمایندگان است. نمایندگان هم، بدون دقت کافى مردم و تحت تأثیر شیوههاى تبلیغى و سازمان دهى و هدایت نامرئى صاحبان قدرت اقتصادى برگزیده مىشوند. چنین نمایندگانى در درجه نخست، حامى منافع گروههاى اقتصادى همسود خود هستند.88
آفتهاى یادشده، از دید امام، پوشیده نبودند. وى، با فراست کامل، در این زمینه، بویژه در بحث از انتخابات، اظهار نظرهاى عمیقى دارد. امام، با هر شیوهاى که مانع حضور فعال و نقش آفرینى مردم در صحنه و عرصهها بود به مخالفت برمىخاست و ضمن پافشارى بر حضور نخبگان در انتخابات، وظیفه شرعى مردم مىدانست که حضور آگاهانه در این امر داشته باشند.
بر این نظر بود: اگر همه گروهها و مجامع، صلاحیت کاندیدایى را تأیید کنند، اصل آن است که صلاحیت وى براى شخص رأىدهنده محرز شود. از سویى دیگر، امام با توجه به اصل شایستهسالارى، به همه سران گروهها سفارش مىکرد:
»اگر کسانى را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایقتر است او را کاندید کنند.»89
و شرعاً کاندیداتورى افراد غیرصالح را به خاطر ناسازگارى با رضاى الهى و منافع عمومى منع مىکرد.90 و به شدت مخالف تبلیغات به شیوه غربى بود و هر گونه توهین و افترا و تخریب افراد را خلاف شرع مىدانست. و بر تبلیغات سالم تأکید داشت.
امام، در مورد انتخابات دوم مجلس شوراى اسلامى، ضمن ضرورى دانستن حضور افراد متخصص و دانشمند براى ورود به مجلس، در جهان متحول و پر منازعه امروزى، منشورى براى مبارزه و رویارویى با آفتهاى دموکراسى به شرح زیر ارائه کرد:
»... لازم است کسانى که کاندیداهایى به ملت معرفى مىکنند، در نظر داشته باشند که از مطلعین هر رشته تخصصى، چند نفرى در بین کاندیداهاى آنها باشد و اگر کسى یا کسانى را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایقتر است، او را کاندید کنند. مسأله انتخابات یک امتحان الهى است که گروهگرایان را از ضوابط گرایان جدا مىنماید...
هیچ مقام و حزبى و گروهى و شخصى حق ندارد به دیگران که مخالف نظرشان هستند توهین کنند، یا خداى نخواسته افشاگرى نمایند. اگر چه حق تبلیغات صحیح براى خود یا کاندیداهاى خود یا دیگران را دارند...
و البته لازم است تبلیغات موافق مقررات دولت باشد و اَحدى، شرعاً نمىتواند به کسى کورکورانه و بدون تحقیق رأى بدهد و اگر در صلاحیت شخص یا اشخاص، تمام افراد و گروهها نظر موافق داشتند، ولى رأىدهنده تشخیصاش برخلاف همه آنها بود، تبعیت از آنها صحیح نیست و نزد خداوند مسؤولیت دارد. و اگر گروه یا اشخاص صلاحیت فرد یا افرادى را تشخیص دادند و از این تأیید براى رأىدهنده اطمینان حاصل شد، مىتواند به آنها رأى دهد...
و رأى نیز از آن مردم است واحدى تحت فرمان مقام یا مقاماتى نیست.
لازم به تذکر است که اهالى محترم هر حوزه انتخابیه، فرد یا افرادى را کاندیدا نموده و براى آنان فعالیت صحیح قانونى و شرعى و انتخاباتى نمایند و براى هر چه بهتر و پرشورتر شدن انتخابات حوزهاى براى حوزه دیگر، کاندیدا تعیین ننماید و همچنین صلاحیت و عدم صلاحیت شخص و یا اشخاص کاندیدا را تأیید و تصدیق ننماید. دخالت در انتخابات هر حوزه به عهده خود آن حوزه مىباشد و بهتر است که نمایندگان تمامى اقشار حوزهها براى تعیین فرد یا افراد مورد نظرشان تبادل نظر نمایند.
با تمام این اوصاف، تمامى افراد، در صورت دارا بودن شرایط لازم در تعیین کاندیدا و یا کاندیدا شدن آزاد و مختارند.»91
امام، در پاسخ به نامه چهارتن از نمایندگان، از رشد سیاسى و دینى مطلوب مردم و خودآگاهى آنها به عنوان عامل صحت انتخاب ایشان یاد کرده و بر ضرورت آزاد گذاردن ملت و عدم تحمیل کاندیداها به آنها تأکید مىورزد و یادآور مىشود:
»در چنین اوضاعى، هیچ فرد و گروهى و هیچ نهاد و سازمان و حزب و دفتر و تجمعى نمىتواند در حوزه انتخابات غیر حوزه خود دخالت نماید... در شرایط کنونى، اینجانب به هیچ کس و به هیچ وجه اجازه نمىدهم تا از سهم مبارک امام، علیه السلام، و از اموال دولت یا اموال دفاتر و سازمانها و مجامع و اموال عمومى، خرج انتخابات کند.»92
امام، در برخوردهاى عملى خود نیز، امکان انتخاب آزاد را براى مردم فراهم مىآورد و سعى در تحمیل عقیده خویش، نسبت به فکر یا افرادى خاص نداشت.93
الزام طرف مقابل
از جمله مواردى که امام از واژه دموکراسى استفاده مىکند، بویژه در سالهاى 5857، براى الزام طرف مقابل است. در مواردى امام از باب قاعده الزام:
»و الزموهم بما الزموا علیه انفسهم.»
آنان را به آن چه که خود را ملزم به آن مىدانند، ملزم کنید.
و مجادله و محاجه به نحو احسن با مخالفین داخلى و خارجى و آگاهى بخشى به مردم، و ارائه چهرهاى انسانى و صلحطلب از جمهورى اسلامى، واژه دموکراسى را به کار مىبرد.
تکیه به قاعده الزام در سیره امام، داراى پیشینه است و استناد ایشان در کتاب کشف الاسرار، به قانون اساسى مشروطه نیز از این باب است. در این سخنان امام، با این هدف از کلمه دموکراسى بهره گرفته که سران رژیم سابق را بدان چه خود را ملزم به آن مىدانستند، الزام نماید.94
عدم درک درست این قاعده باعث شده که کسانى مانند: یان ریشار، بپندارند که امام در کشف الاسرار، رژیم سلطنتى را پذیرفته است.95
در قضیه دموکراسى هم ایشان از این قاعده استفاده مىکند، و بر داعیههایى که ایران را قابل دموکراسى نمىدیدند و چهرهاى خشن از اسلام ترسیم مىکردند، مهر بطلان مى زند و مخالفان و روشنفکران مدعى آزادى و دموکراسى را خلع سلاح مىکند:
»شیاطین مىخواهند منعکس کنند که ایران قابل دموکراسى نیست. ایران قابل عدالت نیست. ایران قابل آزادى نیست. باید اى برادران من نگذارید که این مسائل پیش بیاید و این گفتارهاى نامربوط گفته شود.»96
»ما احتیاجى نمىدیدیم در این مسأله رفراندوم ]جمهورى اسلامى[. لکن... براى قطع بعضى حرفها و بهانهها، بنابراین شد که رفراندوم بشود و بهانه گیرها فهمیدند به این که مسأله آن طور که خیال مىکردند نیست و ملت با اسلام است... .»97
در این راستا، مىتوان به شواهد دیگرى نیز استناد جُست. امام، در برابر مخالفت گروهها و کسانى با مجلس خبرگان و نتیجه رأى آنها، مخالفان را ملزم به تبعیت از رأى اکثریت مردم و دموکراسى مورد قبول خودشان مىکند:
»دموکراسى این است که آراء اکثریت - و آن هم این طور اکثریت - معتبر است. اکثریت هر چه گفتند آراىشان معتبر است ولو به ضرر خودشان باشد.»98
شایان ذکر است که تا قبل از پیروزى انقلاب نیز، ایشان در مبارزه با رژیم پهلوى، بارها از شاه و ارباباناش به عنوان ناقض دموکراسى و نابودکننده اصول آن یاد کرد مىکند و در محکومیت کشتار 17 شهریور )جمعه سیاه( مىگوید:
»جهان باید بداند که این است فضاى باز سیاسى ایران و این است رژیم دموکراسى شاه و این است عمل به دین مبین اسلام.»99
و یا در چهلم شهداى تهران مىگوید:
»در منطق کارتر، این جنایتها و اختناقها و وحشىگریهاى شاه، کوشش در راه استقرار اصول دموکراسى و موضع گیریهاى مترقیانه نسبت به مسائل اجتماعى است. او مردم آگاه ایران را متهم مىکند که با آزادى - که شاه مىخواهد بدهد - مخالفاند و تمام اعتراضات و اعتصابات سراسرى ایران براى گریز از آزادى است. لکن باید بدانند که این فریبکارىها دیگر ارزش خود را از دست داده است... .»100
امام، به خاطر جنایتهاى رژیم پهلوى و مجرم بودن برپادارندگان آن، به روشنى یادآور شد:
»با بودن رژیم حاضر، دموکراسى را هم به فرض محال اگر تأمین گردد، نمىپذیریم.»101
و اعلام کرد:
»]اینان[ تمامى مبادى دموکراسى را نابود کردهاند.»102
نتیجه
امام خمینى اصطلاح دموکراسى را به عنوان واژه، یا نظامى معتبر به کار نبرده است; چراکه در مقایسه با حکومت اسلامى، بار ابهامى آن را بسیار مىدانست. از نگاه ایشان، پدیده دموکراسى و آزادیهاى غربى، پدیدهاى مصنوع، و دستساز، و در راستاى منافع سران سرمایه دارى غرب است که همواره و فریبکارانه این واژه را به سود خود تأویل و تفسیر مىکنند. بدین ترتیب، امام هم منتقد اصل و اساس دموکراسى غربى بود و هم رژیمهاى دموکراتیک غربى را از واقعیت دموکراسى اصیل، بیگانه مىشمرد و آنها را سازگار با آرمانهاى مورد ادعاى نظریهپردازان طرفدار دموکراسى نمىدانست.
امام، بارها برترى حکومت اسلامى را بر دموکراسى و پاسدارى از حقوق شهروندى، در همه زوایاى: سیاسى، اجتماعى اقتصادى و فرهنگى یادآور شده و آن را دموکراسى حقیقى و درست، خوانده است.
امام، تلاش مىکرد حس خود باورى را در جوامع اسلامى شکوفا سازد و مردم مسلمان را به این باور برساند که جامعیت و کمال در اسلام ناب و حکومت برآمده از آن است; از این روى حتى انضمام واژه دموکراتیک را به نام نظام اسلامى، مایه وَهن مىدانست.
دموکراسى غربى، به نظر امام، در بهترین شکل و کارآمدترین صورت، تنها تأمینکننده مصالح مادى مردم است، در حالى که حکومت اسلامى برآمده از اسلام ناب، علاوه بر این، وظیفه اصلى خود را انسانسازى و بازسازى و بالابردن امور معنوى مردم به شمار مىآورد و خدامدارى را جایگزین فردگرایى و انسانمحورى مىکند. همچنین اصل نسبیت اخلاق و ارزشها، و آزادیهاى ویرانگر دموکراسى، در اندیشه امام، جایى نداشت.
از سوى دیگر، نقد شدید این نوع اندیشه سیاسى و اداره جامعه برابر آن، به این معنى نبود که امام به حاکمیت ملت و مردم اعتقادى نداشت; بلکه وى، فراتر از دموکراسى، به مردم و جایگاه عالیه و نقش محورى آنان در حکومت باور داشت. برابر دیدگاه وى، حتى مطلقه بودن ولایت فقیه، به هیچوجه، از نقش مردم در حاکمیت اسلامى نمىکاهد. در اساس، اگرچه امام، نظریه ولایت انتصابى را قبول داشت و ولایت را منصوب الهى مىدانست، ولى با این حال، در نظر فقهى ایشان، رأى و انتخاب مردم، رکن مهم و بنیادین در نظام اسلامى شمرده مىشد و از جایگاهى بس رفیع برخوردار بود. و این دو را با یکدیگر ناسازگار نمىدید.
شمارى پنداشتهاند که بیان تکلیف شرعى در پارهاى از مسائل سیاسى در برهههایى، با آزادى ومردم سالارى ناسازگار است. امام در پاسخ این شبهه مىگوید:
»احدى در سرتاسر ایران الزام نکرده است کسى را که رأى به این بده یا به او بده، الزام به رأى دادن هم نکرده است، لکن شرعى گفته است. ما اگر مىگوییم، تکلیف شرعى مىگوییم و الّا نه این است که ما الزامشان کنیم. اینها مکلفاند شرعاً به این که حفظ بکنند جمهورى اسلامى را. و حفظ به این است که در صحنه باشند و حفظ به این است که اختلافات نداشته باشند.»103
»خداى تبارک و تعالى به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزى را تحمیل بکنیم. بلى ممکن است گاهى وقتها ما یک تقاضاهایى از آنها بکنیم; تقاضاهایى متواضعانه; تقاضاهایى که خادم یک ملت از ملت مىکند...»104
با توجه به سخنان یاد شده، در اندیشه امام، ناسازگارى میان آزادى و تکلیف شرعى، وجود ندارد. امام هرچند براى انتخاب و آراى مردم جایگاه خاصى قائل بود، ولى به عنوان رهبرى دینى و سیاسى نیز، وظیفه هدایت مردم و بیان وظایف شرعى و سیاسى آنان را هم بر خود لازم مىدانست و این به معناى ناچیز شمردن نقش مردم و نفى آزادى و حق رأى آنان، و تحمیل عقیده به ایشان نبود.