نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
درآمد
همگان باور دارند که انسان مىاندیشد و بر انگیخته مىشود و همین دو، بنیاد هویت و حقیقت او را مىسازد. از سوى دیگر، به حرکت درآمدن و رویش این دو ویژگى انسانى، در گروِ نیازها و خواستههاى اوست. و مجموعه اینها، تدبیر و استمرار حیات انسان را در صورتهاى فردى و اجتماعى ممکن ومیسور مىسازد. پیداست که میان نیاز و خواست تفاوت وجود دارد و از این روست که هماره میان آن دو، همسویى و همپوشانى دیده نمىشود; همان طور که در مواردى سازگارند و کامل کننده یکدیگر، در پارهاى موارد، ناسازگار و بازدارنده یکدیگرند و چنانچه خواستههاى آدمى، یکسان و یکنواخت و ثابت نیست، نیازهایش نیز چنین است.
امنیت - فردى، اجتماعى، ملى، اعتقادى و... - از نیازهاى ثابت و حیاتى براى انسان است که در هر شرایطى، لازم و ضرورى به شمار مىرود. نکته مهم در این باب، همانا، مرجع و چگونگى برآورده شدن این نیاز است. از آنجایى که امنیت، صورتهاى مختلف دارد، روشن است که مراجع برآورنده و زمینهساز آن نیز متفاوت مىگردد.
در جستارِ حاضر، که ناظر بر امنیت اجتماعى است، هرچند تمامى لایههاى جامعه، مانند: دولت، مردم، نهادها و گروههاى اجتماعى و مدنى، نسبت به آن مسؤولیت دارند و از آن جهت که امنیت از شمار نیازهاى عمومى است، ناگزیر نقش و سهم دولت، دربرآوردن آن پررنگ است; اما درکنار آن، گروهها، اصناف و قاعده جامعه است که نیز نقش ارزنده، مهم وتعیین کننده دارند و در جامعه اسلامى و دینى، به طور طبیعى دین و عالمان دین بمانند نهاد و عوامل قاعده جامعه، از اثر گذارترین آنها در فرایند فراهم سازى امنیت اجتماعى به شمار مىروند. در این نوشتار، تلاش شده است که از همین نگاه، کارکرد عالمان دین در بازه زمانى مشخص، یعنى از عصر قاجاریه بدین سوى، نگریسته شود.
امنیت اجتماعى
امنیت اجتماعى را از زاویههاى ایجابى و سلبى، نرم افزارى و سخت افزارى نگریستهاند و با کالبد شکافى مفهومى، تفاوتهاى میان امنیت اجتماعى با امنیت دولتى و فردى قائل شدهاند. براى امنیت اجتماعى، تعریفهاى گوناگون ارائه شده است مانند: تأمین امنیت مادى و معنوى فرد، امنیت فرد در حیات جامعه، شبکه امنیتى که حیات جمعى را براى افراد فراهم مىآورد، پاسدارى از هویت، نسبت متعادل رضایتمندى شهروندان از کارآمدى و مشروعیت نظام سیاسى و... .1 اگر چه این تعریفها، امنیت اجتماعى را از حیث مرجع تأمین کننده و دامنه، متفاوت مىکند و لیکن، از نظر محتوا، ماهیت و هدف و نیز واقعیت امنیت اجتماعى در عینیت زندگى درهم تنیدگى و همسانى میان همه وجود دارد. با توجه به این تعریفها، مىتوان امنیت اجتماعى را فرایندى دانست که عاملین و کنشگران - بالفعل وبالقوه - اطمینان خاطر و رضایت نسبت به وضعیت کنونى و آینده هویت و حیثیت فردى و جمعى خویش داشته و نیز ظرفیت و توانایى تولید، حفاظت و استمرار بخشیدن به تمامى تلاشها، کارها و دستاوردهاى هویت و حیثیت ساز را در زمینههاى گوناگون، در رویارویى با تهدیدها و بازدارندههاى درونى و بیرونى، دارا باشند. البته سازوکار و سطح و سقف رضایت مندى و توانایى و ظرفیت سیّال خواهد بود.
روشن است که فراهم سازى و عینیت دهى به امنیت اجتماعى، به معناى یادشده، در دو ساحَت: نرم افزارى و سخت افزارى درخور توجه است. از این رو، نقش و کارکرد عالمان دینى را در این دو ساحَتْ بررسى مىکنیم:
مؤلفههاى نرم افزارى
مؤلفههاى نرم افزارى امنیت اجتماعى گوناگون است. در اینجا مؤلفههایى که با این جستار مناسبت دارد، باز گو و بازخوانى مىشود.
یکم. سرمایه اجتماعى
پیش از آنکه ارتباط سرمایه اجتماعى، با امنیت اجتماعى بازگو و شناسایى گردد، نخست مقصود از سرمایه اجتماعى به اختصار بیان مىشود. دانشمندان براى سرمایه اجتماعى تعریفهایى که دربرگیرنده ارزشها، باورها و هنجارهاى تسهیل و تقویت کننده تعاملات، در مقیاس جمعى است، ارائه کردهاند.2 با توجه به آنها مىتوان گفت: مقصود از سرمایه اجتماعى، شبکهاى از ارزشها، رفتارها، هنجارها و نهادهایى است که آستانه و اندازه همکارى و همبستگى را میان افراد افزایش و توانایى جمعى جامعه را در استفاده از منابع و امکانات در راستاى رسیدن به اهداف مشترک تولید و توسعه داده است.
از سویى، رشد، توسعه و تعالى هر جامعه، در گرو سه نوع سرمایه است: سرمایه مادى و مالى، سرمایه انسانى و سوم سرمایه اجتماعى. از سوى دیگر، بهره ورى و به بار نشستن سرمایه مالى - مادى و سرمایه انسانى، به شدت وابسته به نفوذ و پهناى سرمایه اجتماعى در درون جامعه است; به طورى که در صورت نبود سرمایه اجتماعى، با آن دو، هیچ مشکل و بازدارندهاى را از فراروى جامعه نمىتوان برداشت. در نتیجه، حرکت جامعه به سمت تعالى و توسعه، نه تنها به کندى مىگراید; بلکه متوقف مىشود. علت این وضعیت نیز این است که افزایش و نهادینه شدن سرمایه اجتماعى، به زایش و رویش امنیت اجتماعى مىانجامد. و امنیت اجتماعى نیز، بستر و عامل تعیین کننده و حیاتى براى بالندگى سرمایههاى انسانى، مالى و مادى است. براى نمونه، در یک سازمان آموزشى و یا شرکت تولیدى، هرگاه بودجه مالى و امکانات و تجهیزات لازم و مناسب کاملا فراهم باشد و نیروى انسانى ورزیده، ماهر و متخصص نیز وجود داشته باشد و لیکن روحیه امانت دارى، راستى، اعتماد و همکارى صفر و یا نزدیک به صفر باشد، سازمان و یا شرکت یاد شده بهره ورى نداشته و به هدفهاى مورد نظر، دست نخواهد یافت. همین گونه هرگاه در جامعهاى ضریب همیارى و همبستگى، به هراندازه که بیشتر باشد، به همان اندازه اطمینان واحساس آرامش ذهنى و روانى افزونتر خواهد شد و توانایى مردم در حراست و پاسدارى از هویت و دستاوردهاى فکرى و فرهنگى و... در رویارویى و هماوردى با تهدیدها و بازدارندههاى درونى و بیرونى، طبیعى و غیر طبیعى، بیشتر و پایدارتر مىشود. به تعبیر دیگر، سرمایه اجتماعى از یک سوى، فرایند جامعه پذیرى و اجتماعى سازى ارزشها، هنجارها و روشها را تقویت و آسان مىسازد )این مهم، در مرحله گذار جامعهها، که خطر گسستهاى اجتماعى فراوان است، بسیار حیاتى است و خطر فروپاشى را کاهش مىدهد و در مقابل، همبستگى را افزایش مىبخشد(; و از سوى دیگر، نظارت وکنترل اختیارى و رضایت مندانه رفتارها و تبادل اطلاعات را آسان، گسترده و مقبول مىسازد. پیداست که نظارت و بازرسى رضایت مندانه و آسان سازى مبادله اطلاعات، از عوامل سازنده در ایجاد امنیت اجتماعى به شمار مىآید.
اینک که نسبت سرمایه اجتماعى با امنیت اجتماعى روشن گردید، این نکته را یادآور مىشویم که منظور از نقش و یا کارکرد عالمان دین در ایجاد وتوسعه امنیت اجتماعى، از مسیر سرمایه اجتماعى، امورى از این گونه است:
1. بازشناسى و توجه به سزاوارترها و ضرورتهاى اجتماعى جامعه از سوى عالمان دین، و این که بى تفاوت از کنار آنها نمىگذرند. البته در هر دورهاى سزاوارترها، برتریها و بایستهها متفاوت است.
2. پس از بازشناسى ضرورتها، تبلیغ آنها در بین مردم و اجتماعى سازى آنها به اندازه توان.
3. استنباط و تبیین مجموعه مفاهیم و هنجارها و قواعد رفتارىاى که مهمترین شاخصه و کارکرد آنها ایجاد اعتماد و همبستگى اجتماعى باشد و نیز تلاش عملى براى بروز و ظهور یافتن و به حقیقت پیوستن آنها در همگراییها و پیوندهاى انسانى.
بیان مجموع این کارکردها از سوى عالمان برجسته در بازه زمانى یادشده، به این معنى نیست که تمامى عالمان این دوره چنین بوده و نمودهاند و یا در تمامى لایههاى حیات اجتماعى، این گونه ارزشها، هنجارها و باورها، به تجربه و آزمون درآمده و در وجهه و عرصه خارجى پیوندها و بدهبستانهاى اجتماعى به تمامى مشهود است; زیرا وضعیتها، اندیشهها، جریانها و نمونههاى مخالف و حتى معارض نیز وجود داشته است و دیده مىشود.
اکنون، پارهاى از نمونههاى سرمایه اجتماعى که در اسلام به آنها توجه و برآنها تاکید شده و در کارنامه عالمان دینى نیز بازتابیده است، یاد مىکنیم.
1. هنجارها و نهادها
هنجارها، همان قواعد و الگوهاى رفتارى است که از سوى گروه و جمعى از آدمیان با تفاوتها و تمایزهایى که ممکن است داشته باشند، بمانند مرجع و معیار رفتار پذیرفته شده و بدان عمل مىنمایند. هنجارها، بیشتر، دو گونهاند; هنجارهاى رسمى و غیر رسمى. به مجموعه این هنجارها، نهاد نیز گفته مىشود که ناظر به برآوردن نیازهاى بنیادى و اساسى جامعه است.3 از شمار مهمترین هنجارهاى رسمى، همانا قانون و قانونمندى رفتاراست که هردو براى تأمین امنیت اجتماعى نقش حیاتى و تعیین کننده دارد.
اعتماد از هنجارهاى غیر رسمى به شمار مىرود، که در آسانسازى و تولید همکارى و همبستگى اجتماعى ونیز تواناسازى و همافزایى جمعى جامعه نقش بسیار کلیدى دارد. البته اعتماد افقى - عمودى، و برون گروهى و ارتباطى. اعتماد، هنگامى به وجود مىآید و در فرایند فعالیت پدیدار مىگردد که کنشگران، یکدیگر را پدیدههاى مستقل، صاحب اختیار و اراده آزاد، داراى شعور، ذى حق و مسؤول بدانند و بپذیرند. در این صورت است که شبکهاى از روابط ارگانیکى و زنده میان افراد شکل گرفته وضامن پویایى وپایایى حیات اجتماعى مىگردد.
بى شک، یکى از میدانداریهاى عالمان دینى در دوره قاجاریه و پس از آن در راستاى امنیت اجتماعى، همانا حرکت به سمت قانونگذارى در کشور و قانونمندى رفتار بود. شمارى از عالمان تنها به قوانین شرع بسنده مىکردند، مانند شیخ فضل اللّه نورى و آن را در تدبیر امور و ساماندهى اجتماعى کافى مىدانستند و جمعى دیگر، مانند میرزاى نائینى در کنار شرع و براساس آن، خرد انسانى را در قانونگذارى والزام آور بودن آن معتبر ولازم مىدانستند. ولى همگان در وجود قانون و ضرورت عمل به آن و حاکمیت قانون اتفاق داشتند. کارهایى که در این زمینه انجام دادند، مانند: روشنگرى و تحلیل شرعى و قانونى مشارکت زنان در مسائل سیاسى و اجتماعى، تبیین شرعى و قانونى مسأله مربوط به حقوق و کارمزد نمایندگان مجلس، ترسیم جایگاه دولت در فرهنگ اسلام، ارزیابى اصل مساوات در فرایند قانونگذارى، تصحیح نظام مالیات و گرفتن مالیات، اصلاح نظام ارباب رعیتى واقتصاد کشاورزى.4
براهل دانش وتجربه پوشیده نیست که یکى از سازوکارهاى قانون مندى رفتار و دستاورد آن; یعنى تقویت امنیت اجتماعى، حضور فعال دستگاه قضایى سالم در حیات اجتماعى جامعه است. سلامت این دستگاه از یک سوى، به نیروهاى عالم، هشیار وپرهیزگار بستگى دارد و از سوى دیگر به مجموعه کارها، قانونها و آیینهاى رسیدگى عادلانه و انسانى آن بسته است. به همین منظور، شهید مدرس، طلاب با استعداد را تشویق مىکرد که در عدلیه و یا وزارت معارف، به خدمت بپردازند و مىگفت:
»اگر شما نروید وکوتاهى کنید نا اهلان جاى شما را مىگیرند، دستگاه قضایى هرج ومرج ومملکت دچارعدم امنیت مىگردد. وقتى مملکت امنیت و آسایش نداشت، هیچ چیز در آن مملکت وجود ندارد.»5
امام خمینى، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، که هنوز چند ماهى از آن نگذشته بود، حیاتى ترین اقدام و برنامه را در این مىبیند که قانون اساسى کشور تدوین شود. از این روى، با سرعت وارد عمل مىشود و مسؤولان و شخصیتها را از تهران به قم فرا مىخواند و از آنها مىخواهد که هرچه سریعتر، قانون اساسى جدید را تدوین و بنگارند. براى این مهم، مجلس خبرگان قانون اساسى شکل مىگیرد و قانون اساسى در زمان کوتاهى تدوین مىگردد و سپس امام دستور برگذارى انتخابات در مورد قانونى اساسى وجمهورى اسلامى را صادر مىکند و آن را به رأى مردم مىگذارد و پس از پذیرش وحمایت اکثریت قاطع ملت (98 2%)از آن، جامعه را به سوى انتخابات هدایت مىنماید. به این ترتیب قانونگرایى در جامعه نهادینه مىگردد و شعور وآگاهى و اراده و اختیار و حق انتخاب مردم، محترم شمرده مىشود و روح اعتماد و خودیافتگى بر جامعه حاکم مىگردد.
2. ارزشها
ارزشهاى دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، معرفتى و رفتارى فراوانى در اسلام تبیین و تثبیت و ارائه گردیده است که برونداد عملیاتى سازى آنها در جامعه استحکام و گسترش همبستگى اجتماعى است. مثل راستى و صداقت، خوشبینى و خوش رفتارى، داشتن روحیه تعاون و همکارى در امور، که به مصلحت وخیرآدمیان است. وفادارى و پاىبندى به تعهدات و پیمانها، رازدارى و عیب پوشى، خدمت نمودن ومحبت ورزیدن به دیگر انسانها، نظم و مشورت، صله ارحام، حقیقت جویى، فراخواندن به خوبیها وبازدارى از بدیها، نفى بردگى وبندگى انسان از انسان، ممنوعیت ومذمومیت سخن چینى، تجسس وغیبت، حرمت اضرار به دیگران، تبعیض زدایى، ستم ستیزى وعدالت گسترى و در یک کلام هر آنچه را براى خویش مىطلبى براى دیگران نیز خواهان باش و هر چیزى را که بر خود روانمى دارى و نمىپسندى بردیگران نیز روا مدار، استقلال وآزادى، عدالت اجتماعى وآزادگى واستعمار زدایى و... از ارزشهاى مهم واستقرار بخش همبستگى اجتماعى است که در عملکرد عالمان دینى به روشنى جلوهگر است.
جنبش وحرکت ضد استعمارسیاسى، اقتصادى وفرهنگى سید جمال الدین اسدآبادى، نهضت مشروطه به رهبرى عالمان حوزه در ایران و نجف و انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى، همه رسالت ومسؤولیت توسعه و گسترش چنان ارزشهایى را در مقام فکرى و رفتارى بر عهده داشتهاند.
سیره امام خمینى در درازاى زندگى پر بار سیاسى، اجتماعى، علمى، اعتقادى، مبارزاتى و حتى خصوصى، بازنمود روشن از ارزشهاى یاد شده است که در قلّه همه آنها عدالت خواهى، ستم ستیزى وعزت طلبى قرار دارد. از این روى، همه را بدان سوى فرا مىخواند:
»علماء مىبایست عدالت و ظلم را شناخته وستم را در زوایاى اقتصادى وسیاسى و اجتماعى آشکار کرده وبدون سهل انگارى و پرده پوشى در برابر آن بایستند. این دستور مربوط به گذشته نیست وهمه نسلهاى امروز وفردا را دربر مىگیرد»6
همچنان در سیره عملى ور فتارى امام خمینى، چه پیش از پیروزى انقلاب اسلامى و چه پس از آن، و در دوران رهبرى سیاسى ایشان، ارزش خوش بینى وخوش رفتارى با دیگران، حتى با مخالفان سیاسى و اعتقادى و نیز سیاست جذب اکثرى و دفع اقلّى بازتاب و نمود روشن وبرجستهاى دارد.
امام، از بیدارى نسل جوان و رشد وبالندگى نهضت روشنفکرى دینى ودانشگاهى اظهار امیدوارى مىکند و نسبت به آینده آنها در جهت گسترش آزادى و عدالت وارزشهاى اسلامى و انسانى از سوى آنها در جامعه خوشبین است. و از بدبینى نسبت به آنها و بخصوص میان دو گروه اثرگذار، یعنى روحانیت و دانشگاهیان )که ازسوى عدهاى، خواه روحانى وخواه دانشگاهى، پیش و پس از انقلاب اسلامى، دامن زده مىشد( برحذر مىدارد وخود وارد میدان مىشود و اعتماد، همدلى و خوش بینى را میان آنها به وجود مىآورد و جامعه را از آشفتگى و ناامنى نجات مىدهد و در این زمینه مىگوید:
»من به تمامى جناحهایى که به اسلام خدمت مىکنند، چه جناح روحانى... . و چه جناحهاى دیگر... . به همه اینها علاقه دارم...»7
ادوارد براون، در تبیین وبیان نقش و سهم برجسته عالمان دینى دوران مشروطیت در تقویت و تحکیم پارهاى از ارزشهایى که به امنیت اجتماعى مدد مىرساند، همانا تاکید و پاسدارى آنها از ارزشهایى چون پیشرفت و آزادى خواهى مىداند و مىگوید:
»یکى از جنبههاى بارز انقلاب ایران آن است که روحانیون خود را در طرفى قرار دادهاند که پیشرو وآزادى خواه است، فکر مىکنم که این امر، تقریبا، در تاریخ جهان بى بدیل است.»8
3. باورهاى فراگیر ومشترک
جهان بینى و ایدئولوژیهایى که دامنه و پوشش فراگیر دارند و وابستگیهاى منفى زبانى، نژادى، صنفى و فرقهاى در آن نادیده و زدوده شده است، از گنجایى بالایى براى اجرایى شدن و ماندگارى برخوردارند چون احساس وابستگى به هویت و حیثیت همه جانبه، فرازمانى - مکانى، فرا نسلى و جنسیتى را در انسانها تقویت و تولید مىکنند که به طور طبیعى، این واقعیت موجب همگرایى و تقریب، تعدیل منافع فردى وجمعى، افزایش فعالیتهاى همگانى و پیوستگىهاى اجتماعى مىگردد.
عالمان دینى که به درستى اسلام و جهان پیرامونى آن را مىشناختند، هماره بر اندیشههایى تاکید مىکردند وایدئولوژیى را اسلامى مىخواندند که موجب هم افزایى، همدلى وهمبستگى مسلمانان بود، مثل ایدئولوژى و اندیشه توحید، امت اسلامى، تقریب مذاهب، جامعه نمونه دینى، تمدن اسلامى و آزاد اندیشى. و بر اساس آنها، سیاستهاى راهبردى را پیش مىگرفتند که رهیافت تفاهم زایى و همکارى و تعاون را به دنبال مىآورد وبا اندیشههاى تخریبى و انحرافى که به فرقه سازى وتفرقه در میان امت اسلامى مىانجامید، به رویارویى بر مىخاستند، چون نیک مىدانستند که تحجر دینى، اندیشههاى انحرافى و فرقه سازیها، با مبانى و مقاصد اسلام ناسازگار است و امنیت اجتماعى جامعه را تهدید مىنماید و به استبداد دینى و بسته شدن بابِ تفکر و پیشرفت مىانجامد و ازسویى هم، زمینه چپاول و استعمار را براى دشمنان دین و ملتهاى اسلامى هموار مىسازد. بنابراین، این دسته از عالمان دینى، در جبهه درونى، پیوسته در حال مبارزه با تحجروانحراف و بدعت دینى و در جبهه بیرونى با استعمار و استکبار، در رویارویى بودند، به نمونههایى اشاره مىکنیم:
امام خمینى، شیعه وسنى را به وحدت، که اصل فطرى و دینى است فرا مىخواند و وجود اندیشهها و جریانهاى چندگانه فقهى را در میان آنان، ناسازگار با ایدئولوژى تقریب واندیشه توحیدى نمىداند; بلکه آن را نماد آزاد اندیشى برآمده از تفکر توحیدى مىیابد که در صورت دگر شدنش به معیار وملاک اندیشه و انگیزه، پیوند برادرانه را میان نژادها، زبانها، رنگها وگروههاى گونه گون انسانى استوار مىسازد.
»یک دستهاى از مسلمانان شیعه هستند ویک دستهاى از مسلمانان سنى. یک دسته حنفى ویک دستهاى حنبلى... . اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید باهم اختلاف وتضاد داشته باشیم. ما همه باهم برادریم. شیعه و سنى باید از هر اختلافى احتراز کنند.»9
پس ازاشغال عراق از سوى آمریکا و متحدینش، تلاشهاى فراوانى به عمل آوردند تا آتش رویارویى و ستیز را میان نیروهاى مسلمان، بویژه شیعه و سنى، شعله ور ساخته و گرم نگهدارند و با دامن زدن به ناامنى از این طریق، فرصت و زمینههاى بیشتر را براى حضور وآزادى عمل در جهت تأمین منافع سیاسى، اقتصادى و امنیتى خویش فراهم آورند. مرجعیت بیدار شیعه، آیتاللّه سید على سیستانى، وارد میدان شد و سیاستهاى تفرقه افکنانه دشمنان اسلام را خنثى کرد. ایشان تاکید مىورزد ودستور مىدهد که تمام نیرو وتوان جوانان مسلمان در راه نابودى استعمار و صهیونیزم بهکار گرفته شود، نه در رویارویى با پیروان دیگر فرقهها. این تدبیر و سیاست، موجى از ستایش و حمایتهاى مردمى، طرفداران حقوق بشر، مصلحان و روشنفکران و حتى عالمان بزرگ اهل سنت را به همراه داشت.10
شهید صدر، چونان عالمان و مصلحان پیشین: میر حامد حسین هندى، علامه سید شرف الدین وعلامه سید محسن امین و... اسلام را همان ایدئولوژى ومکتب فراگیرى وهمه سویه معرفى مىکند که توانایى بسیار بالایى در ایجاد وحدت میان مسلمانان دارد. ایشان حکومت سنى را حکومتى مىداند که بر بنیاد اسلام استوار بوده وبر سیره ابوبکر و عمر و على حرکت مىکند و دفاع و همراهى با چنین حکومتى را وظیفه هر مسلمان، اعم از شیعه وسنى مىداند ونمونههاى تاریخى فراوانى را یاد آور مىشود که عالمان شیعه در حمایت از چنین حکومتى فتواى جهاد علیه دشمنان اسلام دادهاند. ایشان بر اساس چنین نگرشى باز، حکومتهایى که در آن روزگار در کشورهاى اسلامى حاکم بودند، مثل رژیم بعث عراق را اسلامى نمىدانست، چون عملکرد آنها را ناسازگار با سیره شیخین مىدید.
ایشان در پیامى که در مورد جنگ تحمیلى عراق علیه ایران صادر کرد، یادآور شد:
»پیام من به شما فرزندان على و حسین و فرزندان ابوبکر و عمر این است که مبارزه میان حکومت شیعه و سنّى نیست. حکومت سنّى که خلفاى راشدین رهبران آن بودند، سبب شد که امام على (ع) شمشیر خود را بردارد و با رهبرى ابوبکر با مرتدین بجنگند... . امّا حکومت امروز حکومت سنّى نیست. هر چند که باند مسلّط بر امور از نظر تاریخى به تسنّن منتسب است; چرا که حکومت سنّى به معناى حکومت شخصى که از پدر و مادر سنّى زاده شده باشد، نیست، بلکه به معناى حکومت ابى بکر و عمر است که امروز فرمانروایان ستمگر عراق آنها را در تمام اعمال خود زیر پا گذاشتهاند.»11
ایشان در باب همدلى وهمراهى عالمان سنى با شیعه و عالمان شیعه با سنى، در رویارویى و مبارزه علیه استکبار و تفرقه یاد آور مىگردد:
»هناک علماء من اکابر علماء السنّه افتوا بوجوب الجهاد وبوجوب القتال بین یدى ثوار آل محمّد(ص).»12
عالمان بزرگ اهل سنّت به واجب بودن جهاد و پیکار همراه انقلابیون آل محمّد فتوا دادهاند.
از باب نمونه، ابوحنیفه فتوا به واجب بودن جهاد به همراهى با نهضتهاى علوى داد و خود نیز در یکى از نهضتهاى علوى شرکت کرد.
این سیره و آموزه از سوى عالمان برجسته اسلام شناس وجهان شناس شیعه و سنى، در درازاى تاریخ ادامه داشته است. ناموران و بزرگانى چون: آقا سید مصطفى کاشانى و فرزند ایشان سید ابوالقاسم کاشانى، سید محمّد تقى خوانسارى، شیخ الشریعه اصفهانى، سید على داماد، میرزاى شیرازى، سید محسن حکیم، شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء، میرزا محمد حسین نائینى و... در میدان مبارزه حاضر شدند و با دشمن به ستیز برخاستند.
- در سالهاى 1914 - 1918م نیز با ورود نیروهاى انگلیسى به سرزمین عراق و اشغال بصره توسّط آنها، عالمان شیعى به حمایت از حکومت سنّى فتواى جهاد دادند و بسیارى از آنان در صحنه پیکار با دشمن حاضر شدند.
شهید صدر در این باره مىنویسد:
»انّ الحکم السنّى الّذى کان یحمل رایة الاسلام قد افتى علماء الشیعه - قبل نصف قرن - بوجوب الجهاد من اجله وخرج مئات الآلآف من الشیعه و بذلوا دمهم رخیصا من اجل الحفاظ على رایة الاسلام ومن اجل حمایة الحکم السنّى الذّى کان یقوم على اساس الاسلام.»13
عالمان شیعى در نیم قرن پیش، به حمایت از حکومت سنّى، که پرچم اسلام را به دست گرفته بود، فتواى جهاد دادند و صدها هزار شیعه به صحنه جنگ رفتند و به خاطر حفظ پرچم اسلام و پشتیبانى از حکومت سنّى، که براساس اسلام استوار بود، سخاوتمندانه خون خود را بر زمین ریختند.
آیت اللّه سید حسین بروجردى، از مراجع بزرگ و بیدار شیعى، به درستى دریافته بود که هرگاه رهبران جامعه همدلى و همسویى داشته باشند، انسجام در قاعده جامعه نیز استوار مىگردد و امنیت اجتماعى سامان پیدا مىکند; از این روى بر بنیاد باورها وایدئولوژى بلند اسلامى، گامهاى استوارى در جهت ایجاد اعتماد و تقریب میان شیعه وسنى بر مىدارد ودارالتقریب اسلامى را درمقام اندیشه و عمل تقویت وتوسعه مىبخشد. شاهد آن نامههایى است که بزرگان الازهر: عبدالمجید سلیم; شیخ جامع الازهر و شیخ محمود شلتوت، به ایشان نگاشتهاند )مجله رساله الاسلام شماره 218 4/2) و اهمیت جایگاه ایشان در این امرمهم بازگو شده است. متن نامه شیخ محمود شلتوت:
»بسم اللّه الرحمن الرحیم. آقاى بزرگوار! برادر ارجمند امام بروجردى - قم ایران
سلام اللّه علیکم و رحمه اللّه.
اما بعد: قبل از همه چیز از سلامتى گرانبهاى آن برادرارجمند جویا بوده و دعا مىکنم که آن بزرگوار همیشه مصدر و منبع برکات براى مسلمین و وحدت کلمه آنان باشد. خداوند عمر شما را طولانى کند و پیروزى و موفقیت را نصیب شما گرداند.
فرصتى را که با مسافرت برادر علامه و مکرم من استاد قمى، ایده اللّه فى جهاده المشکور، پیش آمده مغتنم مىشمارم تا نامهاى به ساحَت آن جناب نوشته واز کوششهاى شما تقدیر کنم. واز خداى بزرگ و توانا خواستارم که آنچه را که براى خیر واصلاح مسلمین آرزو مىکنید تحقق بخشد و شما را در کوششها و زحمات اصلاح طلبانه در راه جمع کلمه مسلمین وایجادالفت و محبت بین قلوب آنان بیش از پیش موفق فرماید.
من به شما مژده مىدهم که گامها و قدمهاى ما در راه تقریب این گامها و قدمهایى که یقین دارم شما با تمام قوا آن را تایید مىفرمایید و به آن بزرگترین توجه واهتمام و عنایت را مبذول مىدارید، بخواست و لطف خداوند و در سایه دعاى خیر شما، که بدرقه راه ماست، در راه پیشرفت موفقیت آمیزى پیش مىرود... .»14
دوم. مبارزه با اندیشههاى انحرافى
بیشتر، هر نظام اجتماعى بر اساس مجموعهاى از آموزهها و اعتقادات شکل و سامان مىیابد که دامنه و شعاع رفتارها و همکاریها و همراهىها و اثرگذاریها روى یکدیگر را معین ومعرفى مىکند ومردم آنها را پذیرفته و بدان عمل مىنمایند. در جامعههاى اسلامى، اسلام چنین آموزهها و اعتقاداتى را ارائه ویا تأیید مىکند. در جوامعى که دین به تنهایى نقش تعیین کننده ندارد و نظام اجتماعى برآمده از مجموع عوامل و عناصرى است که دین یا اسلام، یکى از مهمترین آنهاست، باز هم اسلام در ترسیم وتعیین وتأیید چنان آموزههایى سهم پررنگى خواهد داشت. در چنین حالتى جریانهایى که از این عوامل و یا آموزهها سوء استفاده مىکنند; یعنى احکام، معارف، اعتقادات و... که با محتوا، مقاصد و مبانى اسلام ناسازگار است و هیچ ریشهاى در وحى الهى ندارد، رنگ آمیزى نموده و به نام اسلام و امر وحیانى معرفى مىنمایند. این امر سبب مىشود:
نخست آن که، میزان کارآمدى دین اسلام، که یکى از عوامل تاثیر گذار در تامین امنیت اجتماعى است، در جهت هدف یادشده کاهش یابد.
دودیگر، اطمینان و آرامش خاطر ذهنى واعتقادى افراد را مىستاند وزمینه آشفتگى و ترس را فراهم مىنماید. در چنین وضعى مبارزه با اندیشههاى انحرافى وبازدارى از رشد اجتماعى آنها، گذشته از آن که پاسدارى از دین است، حرکتى است در جهت ایجاد حراست از امنیت اجتماعى.
در دوره قاجاریه وپس از آن، پارهاى از اندیشههاى انحرافى بازسازى و بازتولید و پدیدار گردید که بخشى از آنها، به صورت جریان در آمد، مانند: شیخیه، باطنى گرى، بابیت، بهائیت، موعودگرایى دروغین، و نیز جریانهاى التقاطى مدرن. در برابر این تهاجم و ناآرامیهاى فکرى، که در نتیجه، ناآرامى اجتماعى پدید مىآورد، عالمان راستین و اسلام شناس که از شمار رسالتهاى سنگین و کلیدى آنان، پاسدارى از دین وآرامش جامعه است، ساکت نماندند و با روشهاى اثرگذار با آنها به رویارویى برخاستند. براى نمونه آن گاه که استعمار انگلیس در قالب باستان شناسى، نژاد گرایى را در ایران دامن زد و چنین القاء کرد که ایرانى برابر است با آریایى بودن و رژیم دست نشانده شاهنشاهى، زردشتى گرى را افتخار وهویت ایران دانست و با بازسازى ملى گرایى و کورش سازى مىخواستند تعصبات وبرتر بینیهاى نژادى و خشونتهاى کور را زنده کنند، شهید مطهرى در آن هنگامه، به درستى سیاست گسست زا و تفرقه انداز دشمن استعمارگر را شناسایى کرد و در مبارزه با آن، با بیانى روشن و رسا و دلیلهاى استوار، از »خدمات متقابل اسلام و ایران» سخن گفت و با تحلیل منطقى نشان داد که گوناگونى نژادها، یک امر طبیعى براى تمام جامعههاست و دامن زدن به این مسأله، سیاستى استعمارى است براى اختلاف افکنى و رویارویى قومى و ایجاد فضاى نا امنى در جامعه ایران:
»امروز در جهان، ملل گوناگون وجود دارد. آن چه آنها را به صورت ملت واحد درآورده، زندگى مشترک و قانون و حکومت مشترک است، نه چیز دیگر، از قبیل نژاد و خون و غیره. فعلاً در دنیا ملتى وجود ندارد که از نظر خون و نژاد از سایر ملل جدا باشد. مثلاً ما ایرانیها که سابقه تاریخى نیز داریم و از لحاظ حکومت و قوانین، داراى وضع خاصى هستیم، آیا از لحاظ خون و نژاد، از سایر ملل مجاور جدا هستیم؟ مثلاً ما که خود را از نژاد آریا و اعراب را از نژاد سامى مىدانیم، آیا واقعاً همین طور است، یا دیگر پس از این همه اختلاطها وامتزاجها، از نژادها اثرى باقى نمانده است؟ حقیقت این است که ادعاى جدا بودن خونها و نژادها، خرافهاى بیش نیست. نژاد سامى و آریایى و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر، فقط در گذشته بوده است; امّا حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثرى از نژادهاى مستقل باقى نمانده است... به هر حال، در عصر حاضر، دم زدن از استقلال خونى و نژادى، خرافهاى بیش نیست.»15
آن گاه ایشان زردشتى گرى را جریانى در جهت سیاست استعمار دانسته و مىنویسد:
»تبلیغات زرتشتى گرى نیز که این روزها بالا گرفته و مد شده، یک فعالیت سیاسى حساب شده است... هدف شان روشن و معلوم است.»16
در دوران قاجاریه نیز، شاهد برآمدن و باز رویش وگسترش بسى جریانها وفرقههاى انحرافى مانند شیخیه، بابیت، بهائیت و... مىباشیم که پارهاى از آنها پیشینه وریشه تاریخى طولانى نیزدارند که در این روزگار زمینه بازسازى و میداندارى دوباره آنها فراهم آمده است. پیامدهاى رفتارى و اجتماعى این جریانها در مجموع مسائلى از این دست است:
1. ایجاد اختلافهاى مذهبى.
2. اشاعه وگسترش اباحى گرى.
3. گرم شدن تنور تکفیر.
4. پدیدار شدن بدعت.
5. خرافه گرایى دینى.
موارد یاد شده، مسؤولیت ناپذیرى اجتماعى را مىگستراند و فضاى خشونت و ناامنى در جامعه پدید مىآورد. به این ترتیب، عواملى که در فرایند تحکیم و تولید امنیت اجتماعى تاثیرگذار وتعیین کنندهاند، بى فروغ مىشوند و در عمل امنیت اجتماعى آسیب پذیر مىگردد. عالمان راستین و روحانیت بیدار با شناخت وضعیت پیش آمده و آگاهى از خطر تهدیدکننده آنها، هریک باروش مخصوص و مناسب به مبارزه بر مىخیزند تا امنیت دینى و فرهنگى و اجتماعى را برقرار سازند.
میرزاى قمى با صوفى گرى مبارزه مىکند و مىنویسد:
»چندان که سعى کردیم که بفهمیم که آیا طریقه این جماعت، به آنچه به ما رسیده است، با شریعت موافقت دارد، به هیچ وجه نیافتیم و جمع ما بین شرع و سخن ایشان ممکن نیست... آنچه معاین است از مشایخى که عصر ما مرشد بودهاند، مثل مشتاق على و مقصود على و نورعلى و امثال آنها، که مریدان ایشان در شأن ایشان غلوّ داشتهاند... محقق شد که متصف به همه ناخوشیها بودهاند... و معلوم شد که به غیر از عوام فریبى و دنیا پرستى و ریاست عوام کالانعام و بى مبالاتى در دین و بى خبرى از احکام شرع مبین، از براى ایشان نبوده...»17
علامه نراقى در ارزیابى جریانهاى صوفى گرایى به این نتیجه مىرسد که بایستى بین عرفان مثبت و سازنده، که سیر وسلوک وپاک سازى سیرت وصورت بر بنیاد دستورات قرآن و سنت معتبره رسول گرامى اسلام و سخنان ائمه معصومین انجام مىگیرد و عرفان منفى و ویرانگر، که در واقع وارونه سازى حقایق قرآن وسنت پیامبر (ص) و معصومین است، آفت دین ودنیا دانسته و آثار تخریبى و انحرافى را بر آن بار مىکند، فرق گذارد و براى هر کدام، حساب جداگانهاى بازکرد.
»مخفى نماند که این همه صحیح است و لیکن شیخ و مرشدى اکمل و اتم از نبى و ولى و ائمه طاهرین (ع) نتواند بود. و آنچه شاید و باید در کلمات ایشان حاصل است و استخراج آنها از کلمات و اشارات ایشان اصعب نیست از شناختن شیخ و فرق میان شیاد و استاد.
اى بسا ابلیس آدم روى هست
پس به هر دستى نباید داد دست
... براى بندگى خالص و پیمودن مقامهاى معنوى، تنها باید در پى راه امامان بود.»18
تجربه تاریخى، گواه این واقعیت است که پیروان یک شخصیت وجریان، غالبا به سه دسته تقسیم مىشوند: یک دسته بسى تندروانه نسبت به شخص رهبرى و آموزههایش عمل وحرکت مىکنند و غلو آمیز نسبت به هر دو مىنگرند و یا مىگروند و هوادارى مىنمایند. اینان هیچ نوع انتقاد و بازاندیشى را بر نمىتابند و بامخالفان و منتقدان برخورد شدید داشته و از ابزار تکفیر استفاده مىکنند. دسته دوم معتدل و میانه رو هستند و با نگاه انتقادى دلبستگى خویش را نسبت به رهبرى وجریان به وجود آمده دنبال مىکنند. دسته سوم به دنبال استفاده ابزارى و منافع ومطامعى که دارند برمى گیرند و وامىگذارند، بر آن مىافزایند و از آن مىکاهند.
هواداران وپیروان شیخ احمد احسائى، رهبر فرقه شیخیه، از شمار دسته اول بودند و در به کرسى نشاندن پندارهاى استاد و مراد خود از هر حربهاى استفاده و مخالفان و منتقدین را به کفر متهم مىکردند.19
امّا در برابر، عالمان دینى در رویارویى با آنان، بر معیار حق وعدالت و به دستور این آیه شریفه عمل مىکردند:
»ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»20
علاّمه سید مجید گروسى با هواداران شیخیه با سعه صدر رفتار مىکرد و بر این باور بود که با گفتوگو و رفتار نیکو، بهتر مىتوان گمراهان را از گمراهى و کژاندیشان را از کژاندیشى بازداشت و رهانید.21 ابوجعفر کرمانى با کریم خان، رهبر شیخیه کرمان از راه گفت و گو وارد شد و باورها و دیدگاههاى او را به نقد کشید. شیوه آقا تقى بهبهانى در برخورد با شیخیه به همین گونه بود.22 استاد أعظم شیخ مرتضى انصارى نیز، به پیروان این گروه میدان کار و دخالت در امور حوزه را نمىداد.23
بى شک، یکى از دستاوردهاى روشن این تلاشهاى فکرى و مبارزههاى میدانى عالمان دین با اندیشهها و باورهاى انحرافى، که جامعه را به سوى آشوب و آشفتگى مىبَرَد، ایجاد امنیت فکرى براى مردم و کارآمدسازى دین درساماندهى حیات جمعى و برقرارى امنیت اجتماعى است.
سوم. پرورش نیروى انسانى کیفى
بى گمان میان توسعه نیروى انسانى و افزایش ضریب امنیت اجتماعى، رابطه مستقیم و عِِلِّى است. بدین معنى که هر چه در جامعه عامل انسانى رشد وتوسعه کیفى وکمى داشته باشد، به همان اندازه بهره ورى فعالیت آدمى )تولیدى، خدماتى، ارتباطى، گفتارى و رفتارى، معرفتى و... ( افزایش مىیابد. کارآفرینى و اشتغال تقویت و رونق پیدا مىکند. وارسى و زیرنظر داشتن رفتارها و نیز اجتماعى سازى هنجارها وارزشهاى درون نسلى وبیرون نسلى، روان مىشود و گسترش مىیابد، پویایى اجتماعى به وجود مىآید و پایدار و فراگیر مىگردد.
پیدایى چنین وضعیتى، توانایى جمعى جامعه را در دگر سازى تهدیدها به فرصت، ارائه خدمات رفاهى وآسایشى ونیز حراست وپاسدارى از هویت و حیثیت آن را افزایش مىدهد. و از سوى دیگر، زمینهها و عوامل تنش، خشونت و رفتارهاى شرورانه اجتماعى را مىکاهد. منظور از پرورش ویا توسعه انسانى، همانا ترکیبى از سلامت روحى، جسمى، فکرى، آموزش، خردورزى، مهارتهاى ارتباطى و کلامى فراگیر و خردورزانه است.
وقتى از این دریچه، تاریخ معاصر را مىنگریم، مىبینیم عالمان دین کارهاى ماندگار و مهمى در عرصه گسترش و نهادینهسازى آموزش و پرورش و نیز ارائه خدمات درمانى و پزشکى انجام دادهاند. اینان در تمامى ادوار و در بازه زمانى قاجاریه بدین سوى، پرورش نیروى انسانى را نه تنها امر مهم، بلکه یک اصل حیاتى و فریضه دینى مىدانستند و براى انجام این مهم هماره کوشا بودند. این تلاشهاى ثمربخش را در سه حوزه مىتوان نگریست:
اخلاق ومعنویت
آموزش
بهداشت ودرمان
اینان بر پایه دستور اسلام به گسترش علم آموزى، مکتب خانهها و مدارس و مراکز آموزشى را بنیان گذاردند و براى سلامت جسمى مردمان، سرمایه گذارى کردند و گامهاى استوارى در جهت تاسیس مراکز بهداشتى و درمانى برداشتند که این سنت، همچنان ادامه دارد. مدارس، درمانگاهها و بیمارستانهاى بسیارى وجود دارد که به همّت و تلاش و سرمایهگذارى مراجع و عالمان دینى بنیانگذارى و دایر شدهاند.
در مراکز آموزشى، تلاش مىورزیدند با آموزشهاى نوین و کارآمد، نیروهاى انسانى مورد نیاز جامعه را بپرورانند، تا جایى که در دوره قاجاریه یکى از کارویژههاى روحانیت، مسؤولیت آموزش و پرورش بود.
سید محمد طباطبائى، مردم را برمىانگیزاند تا از دستاوردهاى بشرى آگاهى یابند و از اکتشافهاى جدید و پیشرفته دنیا بهره ببرند. او، طلاب را به فراگیرى زبانهاى خارجى و آگاهى از حقوق بین الملل بسیار سفارش مىکرد و در حدّ توان زمینههاى آن را فراهم مىساخت. نخستین مدرسه با اسلوب آموزشى نوین، به دست ایشان در سال 1317ه. ق. بنیان گذارده شد.24 همچنین ایشان وشیخ فضل اللّه نورى، مدرسه وآموزشگاه به روش وسبک جدید براى بانوان بنیان گذاردند.
طرح دارالفنون نیز، پیش از همه از سوى حوزه مطرح شد. شیخ على استرآبادى از شاگردان صاحب جواهر، که دانشمندى ذوفنون بود، براى ایجاد آن طرحى به دولت داد که متأسفانه پذیرفته نشد.25 در زمینه مراکز آموزشى و نیز درمانى که به درایت عالمان دینى و حوزوى تأسیس شده است، منابع تاریخى بسیار است، ولى چون از موضوع این نوشتار بیرون است به آن نمىپردازیم.
همچنین عالمان دین براى سلامت روانى و روحى مردم، بر گسترش آداب ناب اسلامى، اخلاق و معنویت، همت مىگماردند و با قلم، زبان و رفتار آن را در لوح سینهها مىنگاشتند و به این ترتیب، الگوى سلامت و امنیت را براى جامعه ترسیم مىکردند.
کتاب »معراج السعاده» علامه نراقى، از دوران قاجار تاکنون، در سپهر ارزشى و اخلاقى جامعه ایران نقشى کم نظیر داشته است. افزون بر این، عالمان، در قالب اندرزنامه، سلوک الملوک، نصیحة الملوک، تهذیب الاخلاق و داستانهاى تاریخى، افزون بر بیان معانى بلند با زبان ساده، در پى آن بودند که با روش مناسب داروى تلخ نهى از منکر را به حاکمان خود خواه بخورانند وبراى آنان و مردم درس انسان دوستى، آزادى، عدالت، حق مندى، برابرى، فقرزدایى و همرنگى و راستى مىدادند. و از آن جا که با قدرتمندان و پادشاهان، که خود را مالک جان و مال مردمان مىدانستند، نمىشد بى پرده و صریح سخن گفت و از رفتار زشت و ناهنجار بازشان داشت و به حق و معروف فراخواندشان، بهترین و کارآمدترین روش، بهرهگیرى از قالب داستان، شعر و طنز بود که در این قالب از بدیها بازشان داشت و به خوبیها فراخواندشان.26
امام خمینى، تجربه شخصى خویش را در باره نقش تربیتى عالمان دینى و سلامت رفتارى افراد در جامعه چنین بازمى گوید:
»محلات، یک محلى است که من بعضى تابستانها مىرفتم... . احساس مىکردم که مردم محلات با مردم بسیارى جاها فرق دارند... . علمایى که در محلات بودند، علمایى بودند که افراد صحیح; وظایف ملایىشان را، وظایف دیانتشان را خوب عمل مىکردند، مردم هم به تبعیت آنها خوب شده بودند.»27
مؤلفههاى سخت افزارى
امنیت، همان طورى که زوایاى نرم افزارى دارد، مؤلفههاى سخت افزارى نیز دارد و چه بسا این چهره شناخته شده تر باشد مانند: نیروى نظامى و انتظامى، سطوح پیشرفته فن آورى، قدرت بالفعل و بالقوه اقتصادى، جمعیت و عمق سرزمینى و... پیوند هریک از اینها با امنیت اجتماعى بى تردید است که در جاى خود باید تحلیل وبازشناسى شود. امّا براى بیان کارکرد و نقش روحانیت و عالمان دینى در این ساحَت و پیوند آن با امنیت اجتماعى، مىتوان از دو نوع اقدام ایجابى و سلبى نام برد.
1. اقدام ایجابى
داشتن اشتغال وامنیت شغلى، درآمد پایه وبسنده براى هزینههاى مهم و حیاتى زندگى، توزیع منصفانه در آمدها و امورى از این دست، از شمار عوامل مهم و اثر گذار در کاهش ناهنجاریها واعمال شرورانه اجتماعى از یک سو; و افزایش اجتماعى شدن رفتارها و ارزشها و هنجارها از سوى دیگر است.
مىدانیم پدید آمدن چنین وضعیتى، در گرو فراهم سازى زیر ساختهاى صنعتى، تولیدى، اقتصادى ومالى و فرایندهاى سرمایه گذارى، کار آفرینى و... است. عالمان دینى، در این ساحَت نیز درایت داشتهاند و در تسهیل این گونه امور معیشتى براى مردمان به جد همکارى کردهاند، به گونهاى که از طرح صنعتى سازى و استفاده از نوآوریهاى فنى، نه تنها استقبال کردند، بلکه باحمایت روحانیت و عالمان دین اجرایى گردید. براى نمونه در جریان ایجاد راه آهن قم تهران، حاج ملا صادق مجتهد قم، بر ضرورت گسترش شبکه راه آهن تأکید کرد و آبادانى وسر سبزى کشور و مملکت و فراوانى و ارزانى کالاها و ایجاد کار براى بیکاران را از آثار سودمند آن شمرد. همچنین روحانیون و عالمان مشهد و تبریز در جهت توسعه راههاى حمل و نقل ریلى و راه آهن اعلام آمادگى و همکارى کردند.28 و نیز نخستین کارخانههاى صنعتى، توسط مردان دیندار و با تشویق علما پایه گذارى گردید.
احیاء وبازنگرى در موقوفات، خراج، زکات، خمس ونیزاصلاح نظام مالیاتى وتقسیم اراضى زراعى و نیز استفاده از روشهاى علمى در بهره بردارى بهینه از منابع آبى کشور )مثل تقسیم زاینده رود( در جهت کاهش فقر و بیکارى و رفاه عمومى و تأمین اجتماعى و آبادانى از شمار کارهاى زیر ساختى عالمان دین در این ساحَت است.
میرزا محمدحسین نائینى بر اساس مبانى اسلام، اصول وقواعد کلى، اهداف و مقاصد شریعت و با استناد به سیره رسول اکرم (ص) و سیره و رهنمودهاى على (ع) که شاخصههاى آن در نامه به مالک اشتر باز تابیده است، نظام مالیات را به روش نوین و در چارچوب معیارهاى شرعى کاملا همسو و سازگار با اسلام دانست و فراتر از آن، آن را مناسب ترین ساز وکار مالى جایگزین خراج و جزیه در جهت تأمین امنیت و عدالت اجتماعى قلمداد کرد:
»و ظاهر است که چنانچه در صدر اسلام، بعد از هجرت و قبل از فتوحات اسلامیه و استیلاى مسلمین بر اراضى خراجیه مفتوح العنوة، سیره مقدسه نبوت ختمیه (ص) بر بسط و توزیع مصارفِ لازمه نوعیه بر عمومِ مسلمین و معاهدین من الیهود و غَیرِ هم، به اندازه تمکّن و دارایى به نسبت متساویه، مستقرّ و التزام به آن هم، از شروط معاهده با معاهدین بود. و حتى تشریف فرمایى حضرتش به حصن یهودان بنى نضیر هم، براى مطالبه حصّهاى از دیه وارده، بر مسلمین بود که به موجب عهدنامه، دادنى بودند و بالاخره به نقض عهد نمودنِ آنان و جلا دادن شان مؤدّى گردید. همین طور در این عصر هم، چون اراضى خراجیه مفتوح العنوة، علاوه بر آن که عیناً مجهول است، استقرارِ یدِ مالکانه متصرفین و احتمالِ استناد آن به نقل صحیح شرعى بر فرض ِ معلومیت عین هم، مانع از اجراى احکام مقررّه در باب اراضى خراجیه است; لهذا وظیفه حالیه در تصحیح عمل مالیه منحصر است که بر طبق همان سیره مقدسه صدر اسلام مصارف لازمه نظم و حفظ مملکت و اخراجش از حلق غنیمان خارجى که به وسیله خیانتهاى مملکت فروشان بلعیدهاند، صحیحاً تعیین شود و به تعدیل صحیح و ممیزى علمى به نسبت متساویه و به اندازه انتفاع از تمکّن و دارایى، بر طبقات ارباب مستغلات و تجارات و مواشى و غیرهم توزیع و از براى طبقات کارگزاران و متصدیان امور هم به اندازه لیاقتِ خدمت شان به نوع، مقرر و ایصال گردد»29
شهید سید حسن مدرس نیز، بر بنیاد همان مبانى وسیرت نبوى و علوى یادشده مالیات را شرعى واسلامى دانسته ویک ضرورت اجتماعى در جهت حفظ استقلال و امنیت اجتماعى جامعه اسلامى مىخواند. ایشان در سخنانى در مورخ 17جمادى 1329 در مجلس دوم، مالیات را ازشمار منابع مالى دولت برمى شمرد که بدون آن کشور سامان نمىگیرد:
»این مالیات، غیر از خمس و زکات است; بلکه اختیار آن به دست اولیاى امور است که براى پیشرفت کارهاى کشور به حسبِ مقتضیات زمان بر افراد وضع کنند... . . بعضى اشخاص، به عنوان ملى شدن، مالیات دولت را نمىدهند. مىخواهم در این موقع خبرى عرض کنم... در اسلام مجازات هست و یک مجازات درباره شخصى که مالیات دولت را نداده است، اجرا شده است. در زمانِ حضرت امیر (ع) یکى از اُمَناى مالیه توابع فارس مال بیتِ المال را خورد و فرار کرد. حضرت امیر (ع) امر فرمودند: خانه او را خراب نمایند. این مجازاتِ خانه خراب کردن براى کسى است که این مال مردم باشد و آن مال را بخورد. اشخاصى که بقایا دارند و از اداى مالیات استنکاف مىورزند، خائن ملت و وطن فروشان غیرمستقیم مملکت هستند. اگر مالیات خود را مىدادند، رفع حوائج دولت مىشد و دولت مجبور به استقراض خارجى نمىگردید.»30
2. اقدام سلبى و بازدارنده
مهمترین فعالیت سخت افزارانه عالمان دین به منظور فراهم سازى امنیت اجتماعى و ملى و اعتقادى، همانا مبارزه علیه استکبار واستعمار، اشغال وتجاوز بیگانگان، بوده است. این امر، بیشتر به صورت تحریم کالاها وپارهاى از معاملات اقتصادى، ممنوعیت تصرف و فروش اراضى براى مستکبران و متجاوزان و نیز مبارزه مسلحانه علیه آنها انجام گرفته است. نمونههاى فراوانى از این گونه حرکتها و رویاروییها وجودارد که در این مقام، تنها چند نمونه را یادآور مىشویم.
آقاى نجفى از علماء و فقهاى بنام و نافذ عصر قاجار در اصفهان، حکم تحریم کالاهاى خارجى و غربى را صادر کرد و فرزندش آقا نوراللّه نیز این تحریمها را ادامه داد، تا جایى که به نابودى چارلز مارلینگ; کاردار سفارت انگلیس در تهران مىانجامد. میرزاى شیرازى فتوا به حرمت استفاده از تنباکو را صادر کرد و این فتوا، در عمل، یک کمپانى بزرگ خارجى را ورشکست و زمین گیر ساخت. آیت اللّه کاشانى در جریان مبارزات مردم براى ملى سازى صنعت نفت، با هدف شکست استعمار انگلیس، اجناس خارجى را تحریم کرد.31
محمد حسین کاشف الغطاء، فروش اراضى فلسطین به یهودیان را به منزله جنگ با خدا و پیامبر (ص) وپایمال کردن دین اسلام اعلام کرد.
آیت اللّه اراکى از شاگردان آخوند خراسانى، نقل مىکند:
»در آن زمان ]زمانى که میرزاى شیرازى حکم دفاع علیه تجاوز انگلیس صادر کرد[ مدتى آیت اللّه کاشانى را ندیدم، تا این که روزى ایشان را دیدم دو ردیف فشنگ بسته و یک تفنگ هم بدوش انداخته بود.»32
ستیز عالمان دین ومراجع دردآشناى تقلید شیعى با سلطه غارتگرانه استعمار و آشوب آفرینى آنان میان مردمان، چنان در تاریخ معاصر ایران مىدرخشد که استاد دکتر على شریعتى از آن چنین یاد مىکند:
»تا جایى که من مىدانم، زیر تمام قرار دادهاى استعمارى را کسانى امضاء گذاشتهاند، همگى از میان ما تحصیل کردههاى دکتر، مهندس و لیسانسیه و همین ما از فرنگ برگشتهها. یک آخوند، یک از نجف برگشته اگر امضایش بود من هم مثل شما اعلام مىکنم که: آخوند دوست ندارم! اما از آن طرف پیشاپیش هرنهضت ضد استعمارى وهر جنبش انقلابى و مترقى، چهره یک یا چند آخوند را در این یک قرن مىبینیم، از سید جمال بگیر و میرزا حسن شیرازى و بشمار تامشروطه و... اولین بار اینها بودند که در برابر امپریالیسم مىایستادند...»33
بى تردید، این مجاهدتهاى فتوایى و عملى، نقش اساسى در جلوگیرى از چپاول و به غارت رفتن ثروت و سرمایههاى ملى و در نتیجه فقر و فلاکت مردمان و نا امنىهایى که استعمارگران در جوامع زیر سلطه پدید مىآوردند، داشته است.
بالاخره حرکت و قیام هوشمندانه و عزت ساز امام خمینى، که به بنیانگذارى حکومت اسلامى و تقویت بنیادهاى امنیت در جامعه دینى انجامید، مىتوان الگویى فراگیر از به کارگیرى مؤلفههاى نرم افزارى و سخت افزارى امنیت ساز عالمان دین، در جهت به حقیقت پیوستن و تأمین عدالت وامنیت اجتماعى یادکرد. البته کالبد شکافى این مرحله، نیازمند گشودن باب و جستارى مستقل است.
نتیجه
برایندآن چه بیان گردید، در محورهاى زیر مىگنجد:
1. امنیت در تمامى اشکال آن، از جمله امنیت اجتماعى، یک واقعیت یا فرایند چند بعدى و چند ساحَتى است.
2. براى فراهم سازى و تأمین امنیت اجتماعى متغیّرهاى متنوع و گوناگونى مدخلیت دارد که همه آنها با دو مؤلفه نرم افزارى و سخت افزارى جستوجو مىشوند.
3. در کارنامه عالمان ومراجع برجسته و زمان شناس شیعى در تمامى ادوار و بویژه در بازه زمانى یاد شده، هردو نوع مؤلفه و اقدام به روشنى دیده مىشود.