نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در متون دینى، احادیث بسیارى درباره زن و جایگاه ارزشى - اخلاقى، حقوقى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زنان از معصومین(ع) رسیده است. در نهج البلاغه، جملههایى از سخنان امام على(ع) را مىبینیم که پارهاى ویژگیها درباره زنان، در قالب نقد شخصیت و یا همراه با انتقاد از عملکرد آنان بیان شده است. از آنجا که این سخنان، قالب ادبى عام و شامل دارد، در نگاه نخست، این پرسش را به ذهن مىآورد که چگونه و چرا امام(ع) درباره زنان، از چنین ویژگیهایى سخن به میان آورده است. بعضى بدون فهم درست این سخنان و بدون آن که مقصود و معناى اصلى و عمق سخن حضرت را دریابند، آنها را برمى گزینند و با عنوان کردن نارساییها و کمبودهاى عقلى زنان در نگاه امام على(ع)، اشکال و شبهه آفرینى مىکنند.
از مجموع این سخنان درباره زن، که در نهج البلاغه گرد آمده است1، سید رضى، سخنى را از حضرت در مناسبتى تاریخى; یعنى پس از جنگ جمل، که عایشه نقش بزرگى درآن داشت، آورده است. این سخن نکوهش آمیز و بحث برانگیز، تلاشهاى بسیارى را برانگیخته و عالمان برجسته را به درنگ و تفکر واداشته تا درباره آن شرح و تفسیر ارائه کنند. شارحان نهج البلاغه و نیز پژوهشیانى که درباره مسائل زنان به بحث پرداختهاند، رأى و دیدگاهى شرح گونه درباره آن بیان کردهاند.2 در حقیقت، هر کدام خواستهاند سخن امام(ع) را درخور فهم و درک فرهنگى روزگار خود باز خوانى کنند. این سخن، که در نهج البلاغه در قالب یک خطبه آمده است، امام(ع) با نگاهى انتقادى، زنان را به کاستى در خرد یاد مىکند. از همین روى، این سخن، در بوته بررسى قرار گرفته و آرا و انظارى را در پى داشته است.
این نوشتار مىکوشد به گونه اجمال و فشرده تفسیرها و تحلیلهاى گوناگون درباره این سخن را واکاوى و گزارش کند و از لابهلاى جستوجوها و جمع بندى آرا، به پاسخ و دیدگاهى قانع کننده دست یابد.
توان خردورزى زنان
برابر نقل سید رضى، امام على(ع) پس از درهم شکستن جَمَلیان و لشکر عایشه، در مسجد بصره براى مردم خطبه خواند و در آن، ویژگیهاى زیر را درباره زنان بیان فرمود:
»مَعاشِرَ النّاسِ! إِنَّ النِّساءَ نَواقِصُ الإِیمانِ، نَواقِصُ الْحُظُوظِ، نَواقِصُ الْعُقُولِ، فأَمّا نُقْصانُ إِیمانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ فِى أَیامِ حَیضِهِنَّ; وَ أَمّا نُقْصانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهادَةُ امْرأَتَینِ کَشَهادَةِ الرَّجُلِ الْواحِدِ; وَ أَمّا نُقْصانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوارِیثُهُنَّ عَلَى الأَنْصافِ مِنْ مَوارِیثِ الرَّجالِ»3
مردم! ایمان زنان ناتمام است، بهره آنان ناتمام، خرد ایشان ناتمام. نشانه ناتمامى ایمان، معذور بودنشان از نماز و روزه است به هنگام عادتشان و نقصان بهره ایشان، نصف بودن سهم آنان از میراث است، نسبت به مردان و نشانه ناتمامى خِرد آنان این بُوَد که گواهى دو زن، چون گواهى یک مرد به حساب رود.
در این خطبه، از ناتمامى خِرد زنان سخن به میان آمده است. درباره منظور امام(ع) از این سخن: ناتمامى خِرد زنان، نظرهاى بسیارى ابراز شده است. آیا حضرت زن خاصى را در نظر داشته، یا ویژگى تمام زنان را بیان کرده است؟ آیا از ویژگى زنان همان روزگار سخن به میان آورده، یا از زنان همه دورانها و... مسائلى از این دست، موضوع اصلى پژوهشهایى در ردّ و اثبات و شرح و تفسیر این جمله از سخن امام شده است. پیش از گزارش و بیان دیدگاهها، نخست استناد این سخن را به امام على(ع) مورد بررسى قرار مىدهیم.
تشکیک در انتساب سخن به امام على(ع)
شمارى از منظرى به این خطبه مىنگرند که در اساس صورت مساله پاک مىشود. اینان انتساب چنین سخنى را به امام على(ع)، مورد تردید قرار مىدهند و به دلایلى نمىپذیرند که این سخن از امام على(ع) باشد:4
ناسازگارى با آیات قرآن: در قرآن سخن از أحسن تقویم5 بودن انسان است نه ناتمام بودن او. و در اساس ناتمام بودن تکوینى زن، با حکمت خداوند و نظام احسن خلقت6 سازگار نیست; زیرا وجود عیب و نقص در مخلوق، به ضعفِ نظام خلقت بر مىگردد و اشکالهاى زیادى را پدید مىآورد. از سوى دیگر، نمىتوان فطرت الهى انسان را تابع جنسیت دانست، زیرا در کاستى و فزونى ایمان و اعتقاد، جنسیت نقشى ندارد، از همین روى، در قرآن زنانى مانند مریم7 و آسیه زن فرعون،8 الگوى ایمان براى تمام مؤمنان معرفى شدهاند.
این ناسازگارى آشکار میان مضمون آیات قرآن و این سخن امام على(ع) را چگونه مىشود توجیه کرد، در حالى که امام(ع) خود، قرآن ناطق و سخنانِ او ترجمان قرآن است. مىدانیم هر سخنى از معصومین(ع) که با آیات قرآن ناسازگار باشد، پذیرفته نیست. و دیگر آن که این سخنان با سیره آن حضرت نیز، ناسازگارى دارد. پس باید گفت انتساب این سخن به امام على(ع) نادرست است.
ارزیابى سند سخن
تحقیقات انجام شده درباره سند این سخن نشان مىدهد که انتساب آن به امام على(ع) جاى تردید نیست.9 برابر نقل کلینى10، این فراز بخشى از نامهاى است که حضرت بعد از دریافت خبر شهادت محمد بن ابى بکر; کارگزار امام(ع) در مصر، در پاسخ به درخواست یاران، درباره رویدادهاى گذشته، یادآور مىشود. امام(ع) حوادث گذشته را از زمان رسول الله (ص) تا آن زمان، براى افرادى که در خانهاش حضور داشتند، تحلیل مىکند و دستور مىدهد آن را بنویسند و بر مردمان نیز بخوانند.11
امّا سید رضى، بر این نظر است که این فراز، بخشى از خطبهاى است که حضرت در مسجد بصره ایراد فرموده است. سیدرضى، این خطبه را هشت بخش کرده و هر بخشى را در قالب یک خطبه آورده است.12 فراز آغازین آن در خطبه بیست و ششم آمده است.13 سید عبد الزهرا خطیب، به خاطر روشن بودن درستى انتساب این سخن به امام على(ع)، براى نقل کلینى که این سخن بخشى از نامه است و نقل سید رضى که خطبهاى در مسجد بصره است، وجه جمعى بیان مىکند:
»انه لیس من البعید انه علیه السلام قال هذا الکلام بالخصوص اکثر من مرّه، منها فى ذالک الکتاب و منها بعد حرب الجمل کما ذکر السید الشریف»14
دور از نظر نیست که امام(ع) این بخش از سخن را بیش از یک بار بیان کرده باشد; یک مرتبه در نامه و بار دیگر پس از جنگ جمل، همان گونه که سید رضى یادآور شده است.
افزون بر این، حضرت در مواردى دیگر نیز با همین الفاظ و مضمون و یا با الفاظ و مضمونى نزدیک به آن، زنان را در عقل و اندیشه کم توان شمرده است، مانند:
1. »ولاتهیجوا النساء بأذًى، و إن شتَمن أعراضَکم، و سببن أمراءکم، فأنهن ضعیفات القُوى و الانفس و العقول. »15
زنان را با زدن بر میانگیزانید، هر چند آبروى شما را بریزند، یا امیرانتان را دشنام گویند، که توانِ زنان اندک است و جانشان ناتوان و خردشان دستخوش نقصان.
2. »و أیاک و مشاوره النساء فإن رأیهن إلى أفنً، و عزمهنّ ألى وهنً»16
بپرهیز از رأى زدنِ با زنان که زنان سست رأیند، در تصمیم گرفتن ناتوان.
دیگر آن که در منابع حدیثى عامّه نیز روایتى از پیامبر(ص) با همین مضمون و الفاظ نقل شده است.17 و در منابع تفسیرى شیعه، حدیثى از پیامبر(ص) نزدیک به سخن امام(ع) درباره زن آمده است.18
بنابراین، این سخن از نظر استناد بى اشکال است. حال باید سخن امام(ع) را به درستى فهمید و وجه تفسیرى آن را پیدا نمود. البته فهم و تفسیرى که گوهرِ معنى را از صدف لفظ بیرون آورد و درصدد آشکار نمودن حقیقت باشد، نه آن که از ابتدا بکوشد تا سخن امام(ع) را به گونهاى توجیه نماید که در فضاى جامعه زنان مقبول افتد و خوشایند آید و بیش از کشف حقیقت، به مقبولیت و خوشایندهاى چنین فضایى بیاندیشد.
آرا و تفسیرها
ابن ابى الحدید
در باره این خطبه، ابن ابى الحدید نخست شرحى کوتاه از »نقصان ایمان» بیان کرده است و این سخن امام(ع) را تأییدى بر رأى معتزله که معتقدند بدون عمل، ایمان صدق نمىکند، دانسته است19 و بى آن که درباره جملههاى دیگر توضیحى ارائه کند، به بیان این نکته بسنده مىکند که:
»وهذا الفصل کلّه رمز الى عایشه و لایختلف أصحابنا فى أنها أخطأتْ فیما فعلتْ ثمّ تابَتْ و ماتتْ تائبةً، و أنها من أهل الجنّة»20
تمام این سخنان اشاره به عایشه است و در این که او به راه خطا رفت، میان اصحاب اختلافى نیست. سپس توبه کرد وبا این حال از دنیا رفت، لذا اهل بهشت است.
ابن ابى الحدید، چون این سخنان را در شأن عایشه و نکوهش جنگ افروزى او دانسته است، به چگونگى حضور عایشه در جنگ پرداخته و درباره سخنان و نامههاى امّ سلمه، که عایشه را نصیحت مىکند و او را از این گونه اقدامها برحذر مىدارد، سخن گفته است. به نظر مىرسد در نگاه ابن ابى الحدید، همین اشتباهها و نادرستیهایى که عایشه را به رویارویى با امام(ع) کشاند، تفسیر نقصان عقلى اوست، و براى شرح سخن امام(ع) همین کافى است.
ابن میثم بحرانى
ابن میثم بحرانى، بر آن است که این نکوهشها درباره زن، به خاطر نقش عایشه در جنگ جمل و کشته شدن انبوه مسلمانان بیان شده است. وى در شرح سخنان امام(ع)، درباره زن مطالبى مىگوید که گویا زن مجموعهاى از نقص و کاستى است. نقصان عقلى زن را به معناى نقصان در استعداد طبیعى و نتیجه معاشرت اندک با افراد عاقل و ثمره غلبه تمایلات نفسانى بر قواى عقلى او شمرده است.21
شیخ محمد عبده
محمد عبده، نقصان عقلى زنان را امرى طبیعى و تکوینى تفسیر مىکند و بر این باور است که زن به اندازه محدوده فعالیتاش; یعنى امور خانه و فرزند دارى، نیاز به تعقل دارد; از همین رو، در طبیعت زن بهره مندى از عقل محدود شده است.22
علامه محمد تقى جعفرى
تفسیر علامه جعفرى، از سخن امام(ع) آن است که زن در »عقل نظرى محض» در برابر مرد محدودیت دارد. عقل نظرى محض، یعنى قدرت تفکر براى دست یابى به نتایج فکرى با روش منطقى، مانند: تجرید، تعمیم، ترکیب. عقل نظرى کارى با این که واقعیت چیست و ارزش کدام است، ندارد. دراین نوع از عقل، زن کمتر از مرد است. امّا در عقل عملى، تفاوتى میان زن ومرد نیست. »عقل عملى» نیروهاى درونى انسان مانند: وجدان، اراده، تعقل و... را براى رسیدن به واقعیتها و ارزشها بسیج مىکند. از همین رو، کانت، عقل عملى را برتر و شریف تر از عقل نظرى شمرده است، زیرا عقل عملى متوجه حقایق است; امّا عقل نظرى جز ترتیب دادن استدلال کار دیگرى نمىکند. البته ایشان بر این نکته تاکید مىکند که:
»اگر صنف زنان، با توجه به گسترش عقل نظرى محض مردان، احساس حقارتى در خود نمایند، عامل شکست روحى خود را با دست خود فراهم مىآورند. »
بنابراین، مقصود از نقص عقلى، کاهش ارزش انسانى نیست، بلکه بیان حدّ زن در برابر حدّ مرد است. همچنان که مرد نیز در برخى از امور، مانند مشارکت در »تولید نسل» در مقایسه با زن، ناقص است; زیرا نقش کمترى دارد.23 با توجه به این شرح و تفسیر، باید گفت: از نگاه علامه جعفرى کاستى بهره مندى زن از عقل نظرى و کم بودن قدرت تفکر او در مقایسه با مرد، در سرشت و طبیعت زن نهفته است و باید آن را یک امر تکوینى براى زن شمرد.
علامه سید فضل الله
به نظر ایشان اگر ژرف و دقیق به سخن امام(ع) بنگریم، مىفهمیم که:
»مىتواند مربوط به مواردى معین و شکلى از شکلهاى تعبیر اشارهاى و کنایى باشد، یا ناظر به وضعیت تأسف انگیزى داشته باشد که عموم زنان در قرون جهل و عقب ماندگى داشتند. این معضل سبب شده که حرکت زن در واقع، متأثر از نتایج منفىاى باشد که نوع روش تربیتى شخصیت زن در مسائل زندگى داشته است، بى آن که نقصى ذاتى در طبیعت زن وجود داشته باشد.»24
بنابراین تفسیر، که در درجه نخست حضرت به زن معینى اشاره دارد، سخن حضرت درباره آن دسته از زنان است که به عللى نتوانستهاند از شخصیت تربیتى رشد یافتهاى برخوردار شوند، زیرا:
»تفاوت جنسى در طبیعت و آفرینش انسانى، مانع اتفاق در یگانگى نیروى فکر و اراده محکم و انعطاف عملى در صورت فراهم بودن شرایط قدرت و توازن و نوآورى براى زنان و مردان نیست. »25
بنابراین، زن مانند مرد مىتواند با بهره جستن از فرصتها و تلاش، نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کند و با تکیه بر تجربههاى پیشروانه خود، به جایگاه بلند عقلى و فکرى همانند مرد برسد.
آیت الله جوادى آملى
استاد، در تبیین سخنان امام(ع)، نخست به این مطلب اشاره کرده است که:
»بخشى از نکوهشهاى نهج البلاغه راجع به زن، ظاهراً به جریان جنگ جمل برمى گردد... آن مقطع یک سلسله نکوهشهایى را در پى داشت و یک سلسله ستایشهایى. از سرزمینى یا از مردمى ستایش شده که در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهى و سرزمینى نکوهش شده است چون در این رخداد، بد عمل کردهاند. بنا براین، نباید این نکوهشها و ستایشها، به حساب گوهر شىء گذاشته شود.»26
ایشان بر آن است که این سخنان مىتواند مصادیق فراترى نیز داشته باشد; یعنى حضرت با توجه به نقطه ضعفهایى که به طور معمول در جنس زن آشکار مىشود، به نقد شخصیت زنانه عایشه پرداخته است و در آن روزگار، چون او این نقطه ضعفها را آشکار کرد، مخاطب اول سخنان نقد آمیز امام(ع) است و در هر زمانى، هر زنى که مانند او گرفتار این نقطه ضعفها شود، در دایره نگاه نقّادانه امام(ع) خواهد بود. البته این نقّادیها براى زنان نقدى سازنده است; زیرا با کمک آن مىتوانند در صدد جبران نقصها و نقطه ضعفهاى خود برآیند و به رشد شخصیتى نایل شوند.
در نظر ایشان، اوصاف صنف زن، که امام(ع) با ادبیاتى انتقادى بیان کرده است، با چگونگى تربیت و محیط پرورش او پیوند دارد. پس اگر زن در پرتو تربیت و تعلیم صحیح پرورش یابد و همانند مردان بیندیشد و تعقل و تدبّر داشته باشد، رشد فکرى و تدبیر عملى او با مرد برابر خواهد شد. و اگر تفاوتى یافت شود، همانند تمایزى است که میان مردها مشاهده مىشود.27
مبناى اصلى این نظریه آن است که در واقع، سخن گفتن از تساوى یا تفاوت میان زن و مرد بى معناست; زیرا آن چیزى که در زن و مرد اصالت دارد، روح و انسانیت است و این گوهر، مذکر و مؤنث ندارد. این دو صنف در تمام مسائل مربوط به حقیقت انسان برابرند. تفاوتها مربوط به مسائلى است که عوارض جسم و بدن است. بنابراین، تمام امور ارزشى از جمله علم که در قلمرو عقل نظرى است و ایمان، که به عقل عملى بازمى گردد، چون مربوط به روح انسان است، میان زن و مرد هیچ تفاوتى نیست.28
بر پایه این تحلیل، زن و مرد از نظر توان عقلى و فکرى، هیچ گونه تفاوتى در استعداد فطرى و سرشت و طبیعت خویش ندارند; بلکه اگر از این جهت تفاوتى باشد، ناشى از شرایط و وضعیت زیستى آنان است. مثلا در امور اجتماعى، اقتصادى و... چون هیچ گاه زنان و مردان در شرایطى برابر نبودهاند، رشد عقلى آنان به اندازه مردان نیست.
از همین رو، یادآور مىشود:
»عقلى که در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعى، یعنى در نحوه مدیریت، در مسائل سیاسى، اقتصادى، علمى، تجربى و ریاضى است. براین فرض که ثابت بشود در این گونه از علوم و مسائل اجرایى، عقل مرد بیش از عقل زن است که اثبات این مطلب نیز کار آسانى نیست. »29
ایشان در نهایت، امکان تفاوت میان زن و مرد در عقل ابزارى و اکتسابى را خیلى دور از نظر نمىبیند:
»خلاصه آن که اگر بین زن و مرد تفاوتى از نظر عقلى باشد، در مورد عقل ابزارى است، یعنى عقلى که انسان با او بتواند علوم حوزوى و دانشگاهى را فراهم بکند تا چرخ دنیا بچرخد. »
آیت الله مکارم شیرازى
ایشان با استناد به آیاتى از قرآن، که در آنها از نوع بشر نکوهش و مذمت شده است، مانند:
»انّ الانسانَ خُلق هَلوعاً. اذا مَسّهُ الشَّرّ جَزوعاً. و اذا مسَّهُ الْخَیر مَنوعاً»30
»انَّ الإنسانَ لَکفُور مُبین»31
»انّه کان ظلوماً جَهولا»32
و از سوى دیگر بالاترین تمجیدها نیز از او شده است:
»و لَقَد کرّمْنا بَنى ءادَمَ و حَمَلناهُم فِى البَرّ وَ البَحْرِ و رزَقْناهُم مِن الطّیباتِ و فضَّلناهُم على کثیرً ممّن خلَقنا تَفضیلاً»33
نتیجه مىگیرد که مذمتهاى قرآن به لحاظ طبیعت انسان نیست، تا تمام انسانها را دربربگیرد، بلکه درباره انسانهایى است که چون برنامه خودسازى نداشتهاند، در وجودشان این صفات ناپسند رشد یافته است. ایشان معتقد است نکوهش از زن در نهج البلاغه نیز همین گونه است; یعنى امام(ع) از جنس زن نکوهش نمىکند، بلکه مذمت از زنى است که به خاطر کمبودها و خودخواهیهایش، همه چیز را نادیده مىگیرد، تا به خواسته باطل خود برسد. درباره تفاوتهاى جسمى و روحى و عقلى زن و مرد نیز که در سخنان امام(ع) آمده است به گونهاى نیست که چیزى از شخصیت زن بکاهد و یا بر شخصیت مرد بیفزاید، بلکه به خاطر تفاوت مسؤولیتهاى آنان در زندگى اجتماعى است.34
جمع بندى آرا
آرا و تفسیرهاى یاد شده را مىتوان در محورهاى زیر جمع بندى کرد:
1. دیدگاه روان شناختى
شمارى از منظر »روانشناسى» به این سخنان نگریستهاند و از رهگذر احساس و عاطفه، نقصان تعقل در زن را تفسیر کردهاند. این گروه برآنند که به دلیل غلبه احساسات و عواطف در زنان، تعقل زن در مقایسه با مرد کمتر است; به این معنى که احساس و عواطف قوى زنانه در بهره گیرى از عقل، گاه به مثابه مانع در آنان عمل مىکند. اگر زن این مانع را از خود دور کند و از سیطره و تسلط احساسات سرشار خود خارج گردد، مىتواند بر این نقصان فایق آید.
بنابراین، نقصان عقلى در زن به معناى تقدم و تسلّط احساس بر تعقل است و در این صورت، نقصان عقلى صفت انحصارى براى زن نیست، چه بسا مرد نیز به چنین نقصانى دچار شود. یعنى اگر مرد نیز احساسات بر وجودش چیره شود، به گونهاى که خردورزیش واپس رود، در این حالت توصیف اونیز به نقصان عقلى صادق خواهد بود، چنانکه امام على(ع) مىفرماید:
»إعجابُ المرءِ بنَفسهِ یدلّ على ضَعفِ عقلهِ»35
خودپسندى مرد، نشانه کمى - نقصان - عقل او است.
نکته روانشناختى این سخن آن است که نقصان عقل، مىتواند برآیند »حالت» روحى و روانى باشد و هر انسانى - زن یا مرد - ممکن است به این حالت گرفتار آید، در نتیجه کارآیى عقلى او کاسته شود و نقصان عقل پیدا کند.
نقد
در بخش بررسى مبانى دیدگاهها خواهیم گفت که غلبه احساس و عواطف در زن، به مثابه یک حالت عارضى نیست که عاملى غیر از ساختار طبیعى زن آن را پدید آورد; بلکه ویژگى ذاتى و فطرى زن است. خداوند حکیم، زن را به این ابزار درونى تجهیز کرده است، تا بتواند کار خطیر و بى بدیل مادرى را بر عهده داشته باشد.
حدیثى که در این دیدگاه براى منحصر نبودن نقصان عقلى به زنان استناد شده است، با این توضیح پذیرفته است که زن به لحاظ وضعیت درونى و تکوینى، جنبه احساسى او برکارکرد عقلانىاش مسلط و تأثیر گذار است و بیشتر پیرو احساس و عواطف است، تا تعقل; امّا مرد به سبب عوامل بیرونى ممکن است گرفتار چنین حالتى شود.
2. دیدگاه فلسفى
شمارى از منظر »فلسفى» سخن امام(ع) را شرح کردهاند. در فلسفه، عقل به عملى و نظرى، تقسیم مىشود. عقل نظرى یعنى قوه ادراک و استدلال و امورى که به تعقل و تفکر مربوط است و عقل عملى; یعنى امورى که از اراده برمى خیزد و در ساحَتِ عمل، شخص را به اجراى عدل و حق و خوددارى از تمایلات نفسانى وا مىدارد. بنابر این دیدگاه، زن و مرد، اگر چه از نظر عقل عملى با یکدیگر برابرند، ولى در عقل نظرى، مرد توان تعقل بالاترى دارد. در سخن امام(ع) مقصود از عقل، عقل نظرى است; زیرا در عقل عملى، نه تنها زنان ضعیف تر از مردان نیستند، بلکه گاهى بر آنان برترى دارند. به عبارت دیگر، از آنجا که قوه ادراک و تفکر محض نظرى در مردان، بیش از زنان فعال است، عقل تئوریک و تحلیل گر و فرضیه باف و فلسفه پرداز و عقل سیاسى و اجتماعى نیز در مردان دامنه گسترده تر و قدرت بیشترى دارد. ولى عقل عملى که به اراده وکمال و صعود انسانها مربوط است، در مرد و زن مساوى است. بنابراین، نقصان عقلى که در سخن حضرت آمده است در مسائل خشک ریاضى و نظرى است. ضعف زنان دراین مسأله به بالندگى و تکامل آنان در عرصههاى ارزشى و کمالى هیچ گونه آسیبى وارد نمىآورد.
نقد
اگر منظور از کم توانى زن در عقل نظرى این دانسته شود که زنان در هر مساله فکرى و نظرى کم توان تر از مردان هستند و حتى در هر امرى از امور روزمره زندگى، به نقص و کم توانى عقلى متهم گردند، قابل پذیرش نیست; امّا اگر مراد این باشد که زنان همانند مردان در پى محاسبههاى پر زحمت عقلى و بررسیهاى حساب گرانه و سنجشهاى پیچیده و مداقّههاى خشک و خسته کننده نیستند و در این ساحت، به پاى مردان نمىرسند، این همان چیزى است که طبع سرشار از عاطفه و احساس آنان اقتضاى آن را ندارد.
3. دیدگاه اجتماعى
برخى از منظر »اجتماعى» به این موضوع نگریستهاند. اینان بر این نظرند که سخن امام(ع) ناظر به یک امر تکوینى و ذاتى در زنان نیست، بلکه منظور عقل تجربى و اکتسابى است; چون شرایط اجتماعى، در عرصههاى گوناگون، براى فعالیت مردان بیشتر فراهم است، به این جهت، زنان نمىتوانند رشد فکرى و عقلى به اندازه مردان کسب کنند و در حدّ آنان اندوخته تجربى قابل ملاحظهاى داشته باشند. از همین رو، مىبینیم در جامعههایى که محدودیتهاى اجتماعى براى زنان بیشتر است، و یا زنانى که حضور اجتماعى کمترى دارند، به گونه طبیعى منحنى عقل تجربى آنان از مردان، تفاوت بیشترى نشان مىدهد; بویژه در روزگار امام على(ع) که زمینه فعالیت و مشارکت اجتماعى براى زنان فراهم نبود و هیچ گونه شناخت و تجربه نظامى، اقتصادى و مدیریتى نداشتند، بدون تردید رشد عقل تجربى آنان بسیار کمتر از مردانى خواهد بود که همواره با این امور سر و کار دارند.
از این دیدگاه، نقصان عقل در فطرت و طبیعت زن نیست، بلکه یک امر عارضى است که به خاطر اسباب و عوامل بیرونى پدید مىآید. به تعبیر دیگر، نقص عقل در زنان پدیدهاى اجتماعى و فرهنگى است، نه پدیدهاى تکوینى. پس هر گاه، اسباب و عواملى که مانع رشد عقلى زنان است، برطرف گردد، برابرى عقلى میان زن و مرد نیز رخ مىنماید. درمَثَل، شرایط اجتماعى زنان، همانند مردان شود و فرصتهاى فردى و اجتماعى میان آنان به یک اندازه تقسیم گردد، در این صورت، کاستى عارضى جبران مىشود.
استاد جوادى آملى در تأیید این دیدگاه مىنویسد:
»انصاف آن است که زنان و مردان در محیط مناسب و برخوردارى یک سان از مواهب بیت المال و خدمات پرورش یابند، آن گاه موفقیت آنان ارزیابى گردد، نه آن که آنان را در محرومیت نگه داشت، تا زنان ناتوان نشان داده شوند. »36
نقد
اگر بر اساس این دیدگاه بپذیریم که زن و مرد اختلافى در استعداد عقلى ندارند و تفاوت میان دو جنس، همگى، به تأثیرات اجتماعى باز مىگردد، این اشکال پیش مىآید که چرا در جوامع غربى که قرنهاست مدعىاند، زنان از تساوى حقوق و آزادى برابر با مردان برخوردارند و هیچ گونه مانع اجتماعى و فرهنگى بر سر راه آنان نیست و تمدن غرب، با تمام عنایتى که بر پیش بردن زن دارد، هنوز نتوانسته مرد و زن را مساوى کند و برابر نتیجه سنجشها، در هیچ یک از ساحَتهاى علمى، سیاسى، اقتصادى، نظامى و... برابرى میان زنان و مردان مشاهده نمىشود. نقد کلى این دیدگاه در سخن علامه طباطبایى این گونه بیان شده است:
»ایراد و اشکالى که به این رأى متوجه است این است که اجتماع از قدیمى ترین عهد پیدایشش، به تأخر زن از مرد در برخى امور قضاوت کرده است و اگر طبیعتِ مرد و زن مساوى بود، خلاف این حکم، دست کم در برخى زمانها ظاهر شده بود. »37
4. دیدگاه تاریخى
در نظر بیشتر شارحان، مخاطب اول و اصلى و مصداق تاریخى این سخنان، عایشه است; زیرا امام(ع) پس از فرونشاندن شورش جمل و ملاقات با عایشه، به مسجد بصره مىآید و این سخنان را بیان مىکند. توجه به فضا و شرائط ایراد خطبه، که دوست و دشمن حضور داشتهاند، نشانگر آن است که رویکرد اصلى امام(ع) انتقاد از زنى است که به دور از حزم و اندیشه و تنها به پیروى از عقده گشایى احساسى، این شورش کور و نابخردانه را شعله ور کرده است. با این سخنان، امام(ع) مىخواهد شخصیت کاذب و تخیلى او را براى مخاطبان واکاود و مردمان را روشن و هوشیار نماید که چگونه در دام دسیسههاى زنانه افتادهاند. و از سویى با این ظرافتهاى نقادانه، آنان را توبیخ کند که نباید کورکورانه بر گرد شترِ زنى جمع مىشدند و چنان آشوبى را بر پا مىکردند.
امام(ع) با این سخن، به گونهاى قداست »امّالمؤمنین» بودن عایشه را به نقد مىکَشد و زیر سؤال مىبرد که او دوباره نتواند بر شتر جهالت نشیند و با رداى تقدس، دام فریب براى خود و دیگران بیفکند; زیرا در آن شرایط، آن چنان فریفته عنوان »ام المومنین» شده بودندکه پِشکِل شتر عایشه را مىبوییدند و مىگفتند بوى مشک و عنبر مىدهد! و تاپاى جان، در جلوى شتر او سینه خود را آماج تیرها، شمشیرها و نیزهها کرده بودند در مدینه کسى دنبال عایشه راه نمىافتاد، ولى در بصره، یا شهرهاى دیگر، با آن قداستى که از »همسرپیامبر» و »دخترخلیفه» بودن با خود یدک مىکشید، اینکار ممکن بود و حتى مىتوانست آشوبهاى بعدى را تدارک ببیند و اگر تاکنون به اسم خونخواهى عثمان آمده بود، از این پس خونخواهى طلحه - پسرعمویش - و زبیر - شوهر خواهرش - نیز بر آن افزوده مىشد و اوضاع بدتر از اکنون مىگردید. امام(ع) با این سخنان، عایشه را مىکوبد تا غفلت زدگان را بیدار کند و ریشه فتنه و فریب را برکَند.
امام(ع) افزون بر این خطبه که در مسجد بصره ایراد فرمود، در موارد دیگرى نیز، بدون آن که نام عایشه را به روشنى بیان کند، به سرزنش او پرداخته است:
1. »و أما فلانه فأدرکها رأى النساء، و ضغن غلا فى صدرها کمرجل القَین. و لودُعیت لتنال من غیرى ما أَتَت الی لم تفعل. »38
امّا آن زن، اندیشه زنانه بر او دست یافت; و در سینهاش کینه، چون کوره آهنگرى بتافت. و اگر از او مىخواستند تا آن چه به من کرد، به دیگرى کند، نمىکرد و چنین نمىشتافت.
2. »کنتم جند المرأه، و أتباع البهیمه»39
سپاهِ زن بودید و از چهار پا ]شتر عایشه[ پیروى نمودید.
3. »فَاتَّقُوا شِرارَ النِّساء، وَ کُونُوا مِنْ خِیارِهِنَّ عَلى حَذَرً، وَ لا تُطِیعُوهُنَّ فِى الْمَعْرُوفِ حَتَّى لا یطْمَعْنَ فِى الْمُنْکَرِ»40
پس از زنان بد بپرهیزید و خود را از نیکانشان واپایید. و در کار نیک از آنان پیروى نکنید، تا در کار زشت، طمع نکنند.
امام(ع) این جمله را در پایان خطبه، در مسجد بصره، به عنوان نتیجهگیرى از سخنان خود بیان مىکند. رویکرد اصلى حضرت زیر سؤال بردن جنگ افروزى عایشه و نکوهش او و پیروانش است. امّا او این منظور را درقالبى فراگیر، و با استفاده از یک نکته روانشناسانه بیان مىکند و آن این که اگر از زنان همواره اطاعت نمایید، این انتظار در آنان پدید مىآید که همیشه و در همه چیز از آنان بایستى فرمان ببریید، حتىّ اگر فرمانى بر خلاف حق و واقع باشد.
در حقیقت، امام(ع) از یک سو مردمان بصره را به این مطلب توجه مىدهد که شما نباید به صرف این گمان که چون عایشه همسر پیامبر است و به راه خیر مىرود، پیرو محض و بى چون و چراى او مىشدید. و از سوى دیگر، به عایشه مىفهماندکه این حرکت او کارى منکر بوده است و در این حرکت منکر، به خاطر اطاعت پذیرى مردمان، باید پاسخگو باشد.
بنابراین، برابر این دیدگاه، امام(ع) نقصان عقل را درباره عایشه مطرح کرده; زیرا حضرت با توجه به منش و کنش او، چنین سخنانى بیان فرموده است. و در نهایت اگر بخواهیم دایره این سخن را فراتر از مصداق تاریخى آن بدانیم، باید بگوییم امام(ع) به مقتضاى شرایط و وضعیت زنان در آن روزگار سخن گفته است; یعنى این سخنان توصیف زنان آن روزگار است.
براى تأیید این دیدگاه، به موارد مشابهى که بعضى از گزارهها در سخن و سیره معصومان(ع) متأثر از ویژگیهاى زمان و مکان صدور است، مىتوان استناد کرد; زیرا وقتى روشن شود که فعل ویا قول معصومین(ع) داراى چنین ویژگى است، فقط براى همان شرایطِ صدور حجّت خواهد بود و در این گونه موارد، نمىتوان آن سخن را در فراتر از مصداق تاریخى آن جارى دانست.
براى نمونه شخصى به على(ع) اعتراض کرد که چرا محاسن خود را رنگ نمىکند، با آن که خضاب کردن سنّت و دستور پیامبر (ص) به مسلمانان بود، امام(ع) فرمود:
»إِنَّما قالَ (ص) ذلِکَ وَ الدِّینُ قلُّ، فالآْنَ قَدِ اتَّسَعَ نِطاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرانِهِ فَامْرُؤُ وَ ما اخْتارَ»41
در روزگارى که پیروان اسلام کم بودند، پیامبر (ص) چنین فرمود، امّا امروز که اسلام مستقر شده است، هر فردى هرکدام را که مىخواهد، برگزیند.
امام(ع)، به روشنى، سنت خضاب کردن و سخن پیامبر (ص) را براى برههاى از زمان مفید و درست مىداند و درخور پیروى، نه براى تمام زمانها. همین گونه است امورى مانند: عمامه بستن، تحت الحنک انداختن، چهار زانو نشستن )تربّع(42 و... ، که به مقتضاى تثبیت فرهنگ دینى و یا به خاطر تمایز یافتن از غیر هم کیش در روزگار تأسیس اسلام، به مسلمانان سفارش شده است; امّا اکنون چنان اقتضایى نیست.43 سخن امام على(ع) در نقد زنان نیز همانند موارد یاد شده، زمان مند است و مقتضاى تاریخى آن اکنون وجود ندارد.
مورد دیگرى که مىتواند تأییدى بر این دیدگاه باشد این که در همین خطبه44، که امام على(ع) زن را بر نقصان عقل نکوهش مىکند، مردمان شهر بصره را نیز به کم توانى عقلى سرزنش مىکند وخطاب به آنان مىفرماید:
»أرضُکم قریبةُ مِن المأِ، بعیدةُ مِن السّمأِ، خَفَّتْ عُقولُکم و سَفِهتْ حُلومُکم»45
سرزمین شما به آب نزدیک است و دور از آسمان. خردهاىتان اندک است و سفاهت در شما نمایان.
امّا بى شک این توبیخ و سرزنش را نمىتوان براى تمام زمانها و تمام نسلهایى که در شهر بصره، زیسته و مىزیند دانست،46 بلکه این گونه سخنان مقتضاى زمانى دارد.
بنا براین، امروز که وضعیت و شرایط زیستى زنان در مقایسه با آن روزگار، به کلى دگرگون شده است، اگر حضرت مىخواست به نقد شخصیتى و عملکرد زنان بپردارد، آیا باز هم همین نقدها را بیان مىکرد؟ باید گفت چنین سخنانى اگر چه در قالب خطاب عام آمده است، ولى بیشتر ناظر به شرایط و فضاى آکنده از فتنهها و دسیسههاى سیاسى زنانه و یا ناظر به واقعیتهاى فکرى - فرهنگى زنان درآن دوران است. پس به هر روى، نگاه انتقادى امام على(ع) به زن، وضعیت زنان را در آن روزگار، منعکس مىکند.
نقد
این دیدگاه، راه حل تمام و کاملى نیست; اگر چه مىتوان عایشه را مصداق یقینى این سخن دانست، ولى با توجه به استدلالى که در سخن امام(ع) آمده است، این صفات ویژه عایشه نخواهد بود; زیرا ترک کردن نماز در ایام عادت زنانه و نصف بودن سهم الأرث و دو شاهد زن به جاى یک مرد، منحصر به عایشه و زنان آن روزگار نیست. پس باید گفت امام(ع) یک مفهوم کلى را در باره تمام زنان تبیین مىکند. البته عایشه یک مصداق عینى و تاریخى از این سخن است. یعنى اگر چه عایشه سبب ایراد چنین سخنى شده است، ولى امام(ع) از این مصداق براى بیان یک مفهوم کلى، که شامل تمام زنان مىشود، بهره برده است.
5. دیدگاه ادبى
مرحوم محمد دشتى، به منظور شبهه زدایى از این سخن، از منظر ادبى و معنى شناسى لغت خواسته است راه حلّى بیابد. بدین منظور واژه »نواقص» را به معناى »تفاوت» ترجمه کرده و سبب آن را چنین گفته استِ: ِ
»ظاهر این خطبه و کلمه »نواقص» مخالف آیات قرآن کریم، و عقاید و فلسفه اسلامى است. اگر بگوییم که )خدا نیمى از انسانها - زنان - را ناقص آفرید( تنها راه جمع آن است که در واژه »نواقص» تصرف کنیم و معناى آن را »تفاوت» و »اختلاف» بدانیم که در لغت و واژههاى قرآن نیز به جاى یکدیگر استعمال شدهاند، آن گاه تضاد ظاهرى این خطبه با قرآن کریم و مبانى اعتقادى برطرف مىشود. کلمه »نواقص» در این جا یعنى تفاوت و تفاوت در آیه 3 سوره مُلک: »ماترى فى خلق الرحمن من تفاوت» یعنى نقص و کاستى. امام(ع) مىخواهد بفرماید که زن و مرد هر کدام روحیات و صفات مخصوص به خود را دارند و جایگاه هر کدام باید حفظ گردد. پس عایشه را که یک زن است سوار بر شتر، فرمانده خود قرار ندهید که شورش بصره را به پا کند و آن همه خون مسلمانان را بر زمین ریزد»47
نقد
ترجمه واژه »نواقص» به معناى »تفاوت» فقط این معنى را مىرساند که زن و مرد از بعضى جهات با یکدیگر متفاوتاند. ایشان خواسته است سخن امام(ع) را به گونهاى معنى کند که خواننده به شبهه نیفتد; زیرا تفاوت میان زن و مرد، به لحاظ جسمى و روحى، قابل کتمان وانکار نیست و هیچ عیب و نقصى براى این دو جنس به حساب نمىآید، بلکه بعضى از تفاوتها لازم و ضرورى است، تا نظام بشرى بتواند به گردش خود ادامه دهد; چنانکه در قرآن به این مطلب اشاره شده است:
»... نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا... »48
ما وسیله گذران مردمان را در زندگى دنیا، میانشان تقسیم کردهایم، و برخى از آنان را بر برخى دیگر به درجاتى برترى دادهایم، برخى از آنان برخى دیگر را ]در امر معیشت و سایر امور[ به خدمت گیرند.
ایشان، واژه نقص را به معناى تفاوت ترجمه کرده است، تا خواننده از سخن امام(ع) دریابد که حضرت در مقام مقایسه زن و مرد، برخى از تفاوتها را برشمرده است. اگر چه با این گونه معنى کردن، در نگاه نخست، شبهه کنار مىرود، ولى بهتر بود در ترجمه واژه تصرّف نمىشد و با آوردن معناى درست، زدودن شبهه از راه دیگرى بررسى مىشد; زیرا واژه نقص، نه در لغت و نه در کاربرد قرآن و حدیث، به معناى تفاوت نیامده است.49 واژه »نواقص» از ماده »نقص» است، نقص در برابر زیادى است یعنى کاستن و کسرکردن از چیزى50. در زبان عامه مردم نیز به معناى کم و کاست و عیب داشتن به کار مىرود. »ناقص الخِلْقة» یعنى شخصى که در اعضا و جوارحش کاستى و عیبى دارد. امام(ع) مىخواهد سخنى بگوید که معناى نکوهش آمیز و عبرت آموز داشته باشد; زیرا هدف اصلى برانگیختن احساسات مخاطبان است و این معنى با ملامت کردن آنان به دلیل پیروى زنى کم توان در نیروى خرد، به دست مىآید.
6. دیدگاه منطقى
این که در سخن امام(ع) چرا در باره زن چنین نقصانى مطرح شده است؟ صاحبان این دیدگاه بر این نظرند که حضرت درباره زنى روشنگرى مىنماید که از روى ناآگاهى و کینه توزى به صحنه جنگ آمده است.51 امام(ع) مىخواهد مردمان ظاهربینى را که به دنبال او راه افتادهاند، آگاه و بیدار کند، از این روى، ناچار است با فرهنگ و باورهاى پذیرفته شده خودشان، که در آن روزگار در باره زن رایج و به خوبى براى آنان قابل درک و فهم بوده است، سخن بگوید. به عبارت دیگر براى باطل نشان دادن جنگى که برپا کردهاند بر مبناى عقیده خودشان استدلال مىکند، تا بطلان کارشان را راحت تر درک کنند و دل از او بردارند. این روش در علم منطق »جدل» نامیده مىشود.52
بنابراین، اگر از منظر علم منطق به سخن امام(ع) نگاه کنیم، این توضیح و توجیه درخور پذیرش است که گفته شود امام(ع)به روش »جدل» این توصیف از زنان را بیان فرموده است; یعنى مىخواهد با این روش، آنان را با خود همراه کند که: چرا شما در جنگ، پیرو زنى شدید که خود، عیب و نقص بر جنس آنان مىگیرید و به نقصان عقلىاش باور دارید ! پس گویا شما از او کم خردتر شدهاید که به پیروى و طرفدارى از او برخاستید و جنگى با آن همه زیان براى خودتان رقم زدید.
نقد
همان گونه که پیش تر یاد شد، امام(ع) به جز این سخن، در سخنان دیگرى نیز از کم توانى عقلى و اندیشهاى زنان یاد کرده است، در حالى که در آن موارد براى امام(ع) چنین محذورى - جدل - در کار نبوده است.
بازگشت دیدگاهها به دو مبنى
به طور کلى اساس این دیدگاهها، به دو مبناى اصلى باز مىگردد:
1. مبنایى که تفاوت و تمایز عقلى میان زن و مرد را نمىپذیرد. از میان دیدگاههاى یاد شده، چهار دیدگاه: روانشناختى، اجتماعى، تاریخى و منطقى بر همین مبنى استوار هستند.
2. مبنایى که تفاوت و تمایز عقلى در طبیعت زن ومرد را مىپذیرد; امّا این تفاوت را به معناى برترى جنس مرد و پست بودن جنس زن نمىداند، تا اشکال و شبهه تمایز جنسیت پیش آید، بلکه آن را ضرورت تداوم حیات اجتماعى بشر معرفى مىکند. دیدگاه فلسفى و ادبى بر این مبنى استوار هستند.
از آنجا که تغایر میان این دو مبنى به نفى و اثبات است، قابل جمع نیستند. ولى به نظر مىرسد دیدگاههایى که بر مبناى نخست استوارند، با مبناى دوم در تعارض نیستند. دیدگاهى که نقصان عقلى زن را معلول غلبه احساس در زن مىشمرد و نیز دیدگاهى که آن را متأثر از عوامل تاریخى و اجتماعى مىداند، بر مبناى دوم نیز قابل تبیین است. توضیح آن که غلبه احساس ویژگى درونى و فطرى زن و ضرورت حتمى براى زن بودن است. از همین رو، هیچ زنى را نمىتوان یافت که وجودش از عواطف و احساس سرشار نباشد و اگر غیر این باشد از هنجارِ زن بودن و همسرى و مادرى بیرون خواهد بود. هیچ گاه زن نمىتواند و نباید عواطف و احساسات فطرى و طبیعى خود را قربانى رشد عقلى کند. این کار براى زن یک حرکت قسرى است.
باید پذیرفت که غلبه احساس در زن، ریشه در فطرت او دارد و به طبیعت او باز مىگردد. به دلیل آن که همواره زنان بر این ویژگى بودهاند و در علم روان شناسى نیز از مسلمات شمرده مىشود. ولى مرد در فطرت خود این گونه نیست، از این رو متفاوت بودن توان تعقل در زن و مرد کمّى است، نه کیفى، درونى است نه بیرونى و معلول شرایط; چنانکه دیدگاه اجتماعى مدعى آن بود. البته عوامل بیرونى نیز مىتواند در بیش و کم آن نقش بیافریند و سهم داشته باشد. بنابراین، چون غلبه احساسات در زن معلول طبیعت اوست، کاهش ادراکات عقلى نیز به ساختار چنین طبیعتى باز مىگردد.
علامه طباطبایى، ذیل آیه: »الرجال قوامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض53» به روشنى همین مطلب را بیان مىکند:
»و المراد بما فضّل الله بعضهم على بعض هو ما یفضل و یزید فیه الرجال بحسب الطبع على النساء، و هو زیادة التعقل فیهم... فأن حیاة النساء حیاة احساسیة عاطفیة مبنیة على الرّقة و اللطافه»54
و مراد از این جمله که: خداوند برخى را بر برخى دیگر برترى داده است، زیادتیهایى است که در طبیعت مردان نهاده شده است و آن برترى تعقل در مردان است... زیرا زندگى زنان زندگى احساسى و عاطفى است که بیشتر بر نرمى و لطافت استوار است.
در تفسیر نمونه به گونهاى همین نظر بازگو شده است:
»واین موقعیت )واگذارشدن سرپرستى خانواده به مرد( به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروى عاطفه و احساسات - بر عکس زن که از نیروى سرشار عواطف بیشترى بهره مند است»55
درتفسیر »المنار»، عبده نیز برترى توان عقلى و فکرى مردان بر زنان را تابعى از قوت وکمال جسمى مردان تبیین مىکند. او حکمت این توان مندى در طبیعت مرد را از آن رو مىداند که بتواند معیشت زندگى را تأمین کند و با انجام این مسؤولیت از سوى مرد است که زن موفق مىشود از عهده مسؤولیت خطیر خود; یعنى پرورش و تربیت فرزند برآید.
رشید رضا در توضیح این نظر مىافزاید:
»این افزونى عقلى براى جنس مرد بر جنس زن است، نه براى تمام افراد مرد بر تمام افراد زن; زیرا چه بسا زنى که از جهت علم و آگاهى و نیز کار و کوشش از شوهرش - مرد - برتر و توانمند تر باشد. »56
نکته درخور توجه آن که بدانیم این تفاوت و تمایز طبیعى میان زن و مرد، از شگفتیهاى خلقت است; زیرا همین تمایزها و تفاوتهاست که زمینه جذب و انجذاب و عشق و دل دادگى و درک متقابل را براى زن و مرد به وجود مىآورد. زندگى انسان هم، محتاج زمینههاى عاطفى و هم نیازمند عقلِ تمام مىباشد و این گونه است که زن و مرد، با هم یک واحد تمام انسانى را مىسازند; نقصان عقلى زن به تمامت عقلى مرد و نقصان عاطفى مرد، به تمامت عاطفى زن، ترمیم و جبران مىشود. زن، در تدبیرتعقلى و مرد در سلوک عاطفى خود در زندگى به یکدیگر نیاز دارند. بى شک اگر خداوند زن و مرد را در تمام ویژگیها و خصوصیات، همانند یکدیگر مىآفرید، هر یک خود را بى نیاز از دیگرى احساس مىکرد; امّا خداى حکیم طبیعت زن و مرد را به گونهاى تقدیر کرده است که هر یک با ویژگیها و مسؤولیتهاى متفاوت یکدیگر را هر چه بیشتر جذب کنند و از زندگى در کنار هم لذت ببرند. از همین روى، در طبیعتِ زن احساس و عاطفه به تمام و کمال نهاده شده است و در طبیعت مرد، تدبیر و تعقل، زیرا نظام زندگى بر هر دو استوار مىگردد.
تفاوت و تمایز زن و مرد در علم روان شناسى
در علم روان شناسى نیز، این تفاوت و تمایز بیان شده است:
»زنها، به حسبِ فطرت علاقه مندند که تحت نظر شخص دیگرى کار کنند و نیز زنها مىخواهند احساس کنند که وجودشان مؤثر و مورد نیاز دیگران است و دیگران به آنها نیازمندند. به عقیده من، این دو خصلت روحى در زن از واقعیت وجودى آنان سرچشمه مىگیرد که خانمها تابع احساساست و مردان تابع عقل هستند.
چه بسا دیده شده است که خانمها از لحاظ هوش، نه فقط با مردان برابرى مىکنند، بلکه گاهى در این زمینه از آنها برتر هستند، ولى نقطه ضعف خانمها فقط احساسات شدید آنها است که بر ادراک آنها غلبه مىکند.
مردان همیشه عملى تر فکر مىکنند، بهتر قضاوت مىکنند، سازمان دهنده بهترى هستند، و بهتر هدایت مىکنند. ) پس برترى روحى مردان بر زنان چیزى است که طراح آن طبیعت مىباشد، هر قدر هم خانمها بخواهند با این واقعیت مبارزه کنند، بى فایده خواهد بود( خانمها به علت این که حساس تر از آقایان هستند، باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگى شان احتیاج دارند»57
در گذشته، تفاوتها و تمایزهاى زن و مرد، بیشتر در ساختار ظاهرى بدن یعنى اعضا وجوارح شناخته شده بود، مانند: بزرگى و کوچکى اندام، وزن، قد، حجم مغز و سر، درشتى و ظرافت صدا و... و در نهایت از غلبه احساسات در زن و غلبه تعقل در مرد سخن مىگفتند. امّا اکنون بر اساس فرضیهها و تئوریهاى علمى روان شناسان، میان زن و مرد تفاوتها و تمایزهاى طبیعى بیشترى کشف شده است. در کتابهاى علم روانشناسى جدید به تفاوتهاى بسیارى اشاره شده است که به ساختار مغزى زن و مرد و یا به عوامل هورمونى و ژنتیکى باز مىگردد، از جمله: تفاوت در عواطف58 تفاوت از نظر هوش59 تفاوت در ابتلا به بیماریها و مرگ و میر60 تفاوت در قدرت حافظه61 تفاوت در خلاقیت و نبوغ62 و... . در یک نمونه تفاوت میان زن و مرد چنین آمده است:
»دختر و پسر، از اساس با هم تفاوت دارند، چون پسر محصول کروموزوم yx و دختر محصول کروموزوم xx است. تحقیقات جدید نشان داده است که عملکرد نیم کرههاى راست و چپ متفاوت است; به این معنى که دو نیم کره در عین حال که با هم ارتباط دارند، کارهاى تقریبا متفاوتى انجام مىدهند، مثلا یاد گیرى زبان بیش تر به عملکرد نیم کره چپ وابسته است، در حالى که نیم کره راست درروابط فضایى و واکنشهاى هیجانى وارد عمل مىشود. تحقیقات نشان مىدهد که دو نیم کره مغز پسرها، نسبت به دو نیم کره مغز دخترها، بیش تر تخصصى شدهاند، بدین ترتیب پسرها نسبت به دخترها مىتوانند به کارهاى متنوع ترى دست بزنند، امّا دامنه فعالیتهاى دخترها محدود خواهد بود... در فعالیتهاى تجسم فضایى، مثل خواندن نقشه جغرافیایى، نقشه جادهها، تجسم اشیا در فضا و هندسه، پسرها بهتر از دخترها به یادگیرى دروس ریاضى، فیزیک و بویژه نقشه کشى علاقه نشان مىدهند»63
برداشت غلط از توانایى بیشتر مرد در تعقّل
برخى همین که سخن از تفاوت زن و مرد و توانایى بیشتر مرد در تعقل مىشود، زود نتیجه مىگیرند که سخن از برتر دانستن جنس مرد بر زن است، مرد انسان کامل و زن انسان ناقص است ! امّا همین نتیجه گیرى غلط، اساس اشتباهى شده است که در دنیاى قدیم و جدید، دیدگاههاى افراطى و یا تفریطى درباره زن پدید آید. انسان دیروز از این که خدایان او را آزاد آفریدهاند، نه برده و مرد آفریدهاند، نه زن، سپاس گزار است و خرسند.64 ولى انسان امروز، پدیده تغییر جنسیت را با خوشایندى تجربه مىکند. روزى زن جنس پست و مرد جنس برتر معرفى مىگردد65 و روزى دیگر براى جبران این دیدگاه، کتاب: »زن جنس برتر» نگاشته مىشود.66 روزى زنان را حتى فاقد ویژگیهاى شهروندى مىدانند; زیرا خصوصیاتى مانند عقل، نیرو و خود مختارى، طبیعتا مردانهاند67 و امروز دیدگاهها و حرکتهاى فمنیستى افراطى را شاهدیم. یک روز حرکت گسترده زنان به کار و اشتغال در بیرون خانه اتفاق مىافتد و امروز نهضت »باز گشت به خانه» و شعارِکار در خانه را مىشنویم.68
پیاپى آمدن این تزلزلهاى فکرى و سردرگمیهاى رفتارى در انسان غربى، برخاسته از خلأ حقیقتى است که قرآن به انسانها هشدار مىدهد:
»ولاتتمنّوا ما فضّل اللهُ به بعضَکم على بعضً للرجال نصیبُ مما اکتسبوا و للنساء نصیبُ مما اکتسبن و سئلو الله من فضله انّ الله کان بکل شىء علیما»69
و آن چه را که خداوند برخى از شما را به وسیله آن برترى داده است، آرزو مکنید، چرا که مردان از آن چه به اقتضاى طبیعت یا کار و کوشش خود فراهم آوردهاند، بهرهاى دارند و زنان نیز از آن چه به اقتضاى طبیعت یا کسب و کار خویش به دست آوردهاند، بهرهاى دارند. شما امتیازات و دستاوردهاى آنان را مخواهید، بلکه از خدا بخواهید تا شما را از فضل خود بهره مند سازد، که خدا به هر چیزى دانا است.
تمایز مرد و زن در عقل و عاطفه تناسب است نه نقص و کمال
بى گمان، تفاوتهاى میان زن و مرد به معناى »تناسب» است، نه نقص و کمال. منظور خلقت از این تفاوتها، تناسب بیشتر میان زن و مرد براى شکل گیرى زندگى مشترک است و آن که هر یک با ایفاى مسؤولیتهاى متناسب خود، نظام خانواده را تحکیم بخشد; چرا که تحکیم نظام خانواده، به تدبیر مرد و عاطفه زن نیازمند است. بىگمان مىتوان گفت یکى از عوامل اصلى تزلزل نظام خانواده در دنیاى جدید، با تمامى پیامدهاى ویرانگر آن، نادیده انگاشتن همین تناسبهاى حکیمانه است.
امام على(ع) فرمود:
»لایزال الناس بخیر ما تفاوتوا فاذا استووا هلکوا»70
همواره مردمان تا هنگامى که متفاوت باشند، بر نیکىاند پس آن گاه که همانند شوند نابود گردند.
خدا انسانها را با استعدادهاى گوناگون آفریده است. کارها گوناگوناند و کارهاى گوناگون را باید افراد، با استعدادهاى گوناگون برعهده بگیرند. اگر تمام انسانها، زن و مرد در استعداد و تواناییها و خصوصیات همسان بودند، هیچ نظامى در میان بشر شکل نمىگرفت. در حقیقت، همین تفاوتها عامل حرکت، تعالى و رمز و راز تکامل است.
نتیجه
سخن امام على(ع) در کم توانى زن در خردورزى در مقایسه با مرد، تفسیر وجودى از شخصیت زن است. آنانى که با دستاویز این سخن، شبهه کمبود عقلى در زن را مطرح مىکنند، یا به فهمى درست دست نیافتهاند و یا در صدد غرض ورزىاند. در نظام خلقت، ساختار وجودى زن به گونهاى طراحى شده است که نقش بى بدیل مادرى را ایفا کند و مرد نقش حمایت و تأمین همه جانبه را در زندگى بر عهده بگیرد. لازمه ایفاى این دو نقش بهره مندى حداکثرى از دو عنصر عاطفه و تعقّل است. خداوند حکیم وجود زن را به نیروى حداکثرى عاطفه مجهز کرده است و وجود مرد را بر نیروى حداکثرى تعقّل تجهیز نموده است. از این رو در زندگى، طبیعتِ زن با مرد و طبیعتِ مرد با زن، جبران و تکمیل مىشود و این گونه است که زن و مرد با هم، یک واحد تمام انسانى حداکثرى را مىسازند. و از سوى دیگر، این تفاوت طبیعى زن و مرد، سبب مىشود تا یکدیگر را هر چه بیشتر جذب کنند و از زندگى در کنار هم لذت ببرند.