نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
پیشگفتار
سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، از نسل سادات طباطبایى بود که نسب به امام حسن مجتبى (ع) مىبرد.1
او، در سال 1252 ه ق. در روستاى کَسنو، در حومه یزد، به دنیا آمد.2 در یازده سالگى، پدر کشاورز خود را از دست داد و در یکى از مدارس نزدیک روستا، به فراگیرى دانش پرداخت و در همین جا بود که قراءت و کتابت و مقدمات علوم دینى را فرا گرفت. استعداد او، به سرعت آشکار شد و در صف طلاب علوم دینى درآمد. براى ادامه تحصیل به یزد آمد و ساکن مدرسه دو منار یزد شد.3 بخشهایى از دانش فقه و اصول را در آنجا آموخت. سپس به مشهد رفت و توانست از محضر عالمان این شهر در دانشهایى چون فقه، اصول، فلسفه، هیئت و ریاضیات بهره مند گردد. آن گاه به اصفهان رخت کشید و از مجلس درس استاد بزرگ حوزه اصفهان، شیخ محمد باقر اصفهانى و پسر او، معروف به آقا نجفى و نیز سید محمد باقر، فرزند زین العابدین خوانسارى، مؤلف کتاب روضات الجنات و دیگران بهره برد.4
توانِ علمى و استدلالى سیّد یزدى سبب شد از سوى آقا نجفى، به برپایى کرسى درس مکاسب شیخ انصارى انگیخته شود و سپس به دریافت اجازه نایل آید.5 وى، به سال 1281ه.ق. که کمتر از 30 سال داشت، رهسپار نجف شد و سالهایى چند از اواخر عمر شیخ انصارى را در آن حوزه، درک کرد. در درس فقه و اصول میرزا محمد حسن شیرازى نیز شرکت کرد6 و از این زمان به بعد، در حوزه نجف به تدریس پرداخت که تا سال 1337 ه.ق. به مدت 51 سال، ادامه یافت. با ورود وى به نجف، اساتید برجسته حوزه، به دو استاد منحصر شد; آخوند خراسانى و سید محمد کاظم یزدى. طلاب و فضلا، در درس هر دو شخصیت علمى شرکت مىکردند و این وضعیت تا سال 1324 ه.ق. ادامه یافت.
بر پایى انقلاب مشروطه و بروز دیدگاههاى سیاسى متفاوت وى از آخوند خراسانى در باره مشروطیت در ایران، به تدریج، در حوزه درسى سید محمدکاظم یزدى، به دلیل مخالفت با مشروطه، اثرگذاشت و شرکت فضلا در درس وى، رو به کاستى گذارد.7 بیشتر طلاب و فضلا، در درس آخوند خراسانى شرکت مىکردند. در سال 1329 ه.ق. آخوند خراسانى درگذشت. از این زمان، تا سال 1337ه.ق. که سید محمد کاظم یزدى حیات داشت، حوزه درس او بیش از گذشته رونق یافت.
خدمات و میراث علمى صاحب عروه
خدمات سید محمد کاظم یزدى در دو ساحَتِ علمى - حوزوى و سیاسى، بسیار است. در این مجال تنها خدمات ایشان در ساحَتِ علمى - حوزوى بیان مىشود.
1. کرسى تدریس
11. نیم قرن تدریس در حوزه نجف
با توجه به کمال علمى سید محمدکاظم یزدى هنگام ورود به نجف، به سال 1281 ه.ق. و ادامه حیات پربار تا 1337 ه.ق. توانست بیش از نیم قرن حوزه درسى پر رونقى را دایر کند. همین دوام، تأثیر فراوانى در گسترش خدمات علمى ایشان داشته است.
2. تربیت شاگردان بسیار از ملیتهاى گوناگون
تداوم تدریس سید محمدکاظم، به تربیت شاگردان بسیار در سطوح عالى انجامیده است. این ادعا را مىتوان از شمار فراوانِ شاگردانى که در منابع گوناگون به نام آنان اشاره شده است، به دست آورد. در منابع گوناگون، از سیصد و چهل و سه شاگرد تربیت یافته در حوزه درسى او یاد شده است.8 البته این آمار، شامل تمام کسانى که از تدریس او بهره بردهاند، نمىشود; زیرا به طور معمول در زندگى نامهها، تنها به افراد سرشناس اشاره مىشود. اگر چه همین شمار شاگرد نیز برکت حوزه تدریس او را نشان مىدهد.
نکته درخور توجه این که در حوزه درسى ایشان، شاگردانى از ملیتهاى گوناگون تربیت یافتهاند. در یک نگاه کلى، شش ملیت: ایرانى، عراقى، هندى، آفریقایى، لبنانى و حجازى جذابیت جالبى را به این حوزه درسى بخشیده است. این ترکیب و گردهمایى ملّیتها، از غناى کیفى حوزه علمیه نجف در آن روزگار و نیز از آسانى و روانى ارتباطها، پیوندها و پیوستگیها با جهان اسلام خبر مىدهد.
البته، بیشتر شاگردان; یعنى بیش از دو سوم شرکت کنندگان در حوزه درسى سید محمد کاظم، ایرانیان بودند. اگر چه افزون بر بارگاه امام على(ع) عواملى مانند پیشینه پردامنه حوزه نجف و نیز حضور عالمان و مراجع ایرانى، بر جاذبه این حوزه مىافزود، امّا موقعیت علمى بالاى سید محمدکاظم یزدى در این حوزه، از آغاز ورود، بازتاب گستردهاى در میان ایرانیان داشته است و همین امر، سبب شد در حوزه درس ایشان، شاگردان پرشمارى حضور یابند.
حضور شاگردانى از کشورهاى عرب زبان، مانند: عراق، جبل عامل و حجاز، بیان گر پرجاذبگى و پرکششى و غناى حوزه درسى سید محمد کاظم، حتى در میان عرب زبانان است. بى گمان موفقیت او در چیرگى بر تکلم عربى نیز، حوزه درسى او را براى این گروه از شاگردان جذاب مىنمود.
3. پراکندگى جاذبه حوزه علمى نجف در شهرهاى ایران
نگاهى آمارى به زادگاه شاگردانى که در حوزه درسى سید محمد کاظم یزدى بهره علمى بردهاند و به مرتبه درخورى از دانش دین دست یافتهاند، میزان پراکندگى جذابیت حوزه نجف در روزگار مرجعیت ایشان در شهرهاى ایران را روشن مىکند. این نگاه نشان مىدهد که در آن بازه زمانى، شاگردانى از پنجاه و شش شهر ایران در حوزه نجف مشغول تحصیل بودهاند.9 گوناگونى شهرى تربیت شدگان حوزه درسى سیّد محمد کاظم یزدى، مىتواند زمینه پژوهشهاى تازه درباره موضوعات زیر را فراهم سازد:
الف. علل و عوامل پراکندگى جذابیت حوزه در میان مردم ایران، در اواخر سده 13 و اوایل سده 14 ه.ق.
ب. بررسى خدمات دانش پژوهان حوزه درسى سید محمد کاظم یزدى در شهرهاى ایران.
ج. تدوین تاریخ اجتماعى حوزههاى شیعه در پرتو خدمات حوزویان ایرانى.
2. تألیف متن فقه اجتهادى - کاربردى
رسم فقیهان از گذشتههاى دور آن بوده که در حوزه درسى خود، نگارشهاى مهم پیشینیان را متن و محور تدریس قرار دهند و در هر مبحث، دیدگاه و نظر خود را ارائه کنند. آن گاه که به آراء و دیدگاههاى جدید دست مىیافتند، در صدد تدوین متنى جدید برمى آمدند و این گونه، زمینه پدیدارى متون درسى تازه فراهم مىگردید.
تاریخِ نگارشهاى فقیهان شیعه، ما را با کتابهایى که همواره متن و محور تدریس بودهاند، آشنا مىکند; کتابهایى مانند: نهایه شیخ طوسى، شرایع الاسلام محقق حلّى، روضة البهیه شهید ثانى، جواهر الکلام محمد حسن نجفى، مکاسب شیخ انصارى و عروة الوثقى سید محمد کاظم یزدى. از ویژگیهاى مهم تمامى این آثار، طرح و سخن به میان آوردن از آراء و دیدگاههایى بود با ارزش و غناى بالاى علمى. همین سبب شده است که هر یک از آنها، در دوره زمانى خاص، بر کتاب و یا بر کتابهاى مطرح و مهم پیش از خود، که متن درسى نیز بودند، غالب آید و بر جاى آنها بنشیند.
در این میان، ابتکار سید محمدکاظم یزدى در نگارش کتاب عروة الوثقى درخور توجه است که از دو ویژگى مهم برخوردار بود: نخست ارزش علمى، که محور تدریس و شرح و تعلیقه و... شد و دیگر ارزش کاربردى، که مورد استفاده متدینان قرار گرفت و متنى درخور براى آشنایى آنان با فتاواى مراجع بود.
ویژگیهاى کاربردى عروة الوثقى
درباره ویژگى و ارزش علمى و محتوایى کتاب عروة الوثقى، باید در گفتمانى فقهى از آن سخن گفت. ما در اینجا به بعضى ویژگیهاى کاربردى آن اشاره مىکنیم:
1. انتخاب نام کتاب »العروه الوثقى فى ما یعمّ بهِ البلوى» درخور دقت است; ترکیبى از واژگان قرآنى - عروة الوثقى -که عموم متدینان با آن انس ذهنى دارند و تعبیر: »فى ما یعمّ بهِ البلوى»، که هم بار معنایى شامل و فراگیر دارد و هم به مسائل کاربردى و مبتلا به، براى دینداران اشاره مىکند.
2. در این کتاب، به بابهاى کاربردى فقه در زندگى روزمره متدینان به خوبى توجه شده است. مؤلف به تبیین احکام در مسائل عبادى، اقتصادى و حقوقى مىپردازد. پس از بیان احکام عبادى، موضوعات اقتصادى مورد نیاز آن روزگاران در قالب کتابهاى: اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان و حواله را مىآورد و درپایان، مسائل حقوقى مهمى، همچون نکاح و وصیت را به بوته بررسى مىنهد.10
این ترتیب، هم نشان دهنده حجم ابواب احکام فقه فردى شیعه است، که هشت باب را تشکیل مىدهد و هم حکایت از حجم احکام اجتماعى دارد، که در پنج باب تنظیم شده است، و نیز فضاى ذهنى سید محمد کاظم یزدى از اسلام و ضوابط و قوانین و اجزاى تشکیل دهنده آن را آشکار مىکند.
3. تبدیلِ کلانِ موضوعات فقهى به قالب مسائل خُرد، مورد ابتلا و پرکاربرد از دیگر ابتکارهاى سیّدمحمد کاظم یزدى در این کتاب است. این روش، افزون بر روشن تر شدن حد و مرزِ هر یک از موضوعات فقهى، زمینه فهم و بیان احکام را بهتر فراهم مىآورد. دیگر آن که سبب مىشود تا مسائل جاى گرفته در هر موضوع، قابل شمارش باشد و حجم و جایگاه هر یک در منظومه یک متن فقهى روشن گردد. در عروة الوثقى، شمار این مسائل به سه هزار و دویست و شصت رسیده است.11
4. گردآورى آراى فقیهان دریک متن فقهى، ویژگى منحصر به فرد این کتاب است. تا پیش از سیّدمحمد کاظم یزدى، آراى فقیهان از راهِ شرحها و حاشیههاى گوناگونى که بر متون فقهى نوشته مىشد، قابل دریافت بود; امّا پس از تألیف عروة الوثقى به خاطر استوارى و جامعیت در طرح مسائل، این امکان فراهم آمد تا فقیهان همین متن را مبنى قرار دهند و رأى خود را در حاشیه آن ثبت کنند. و درست به دلیل خُرد و کوتاه بودن مسائل، حاشیهها نیز کوتاه نوشته مىشد و بدین ترتیب، متن فقهى بدیعى در دسترس قرار گرفت که با مراجعه به آن، همزمان، آراء و فتاواى فقهى گوناگون، به دست مىآمد. در حقیقت، متن عروه، زمینه گردآورى آراى فقیهان را در یک کتاب فراهم کرد. این ویژگى، به نوبه خود، دو کار را بر حوزویان آسان و زودیاب نمود:
14. مقایسه آراء و فتاواى مراجع و اشراف یافتن بر احکام اختلافى و اتفاقى در بابهاى گوناگون فقهى و تشخیص مسائل اجماعى.
24. توانایى بر پاسخ گویى احکام، برابر تقلید هر یک از مراجع و نیز دستیابى به راههاى آسان تر به منظور هموارسازى راه براى متدینان در هنگام دشوارى فتواى یک فقیه، از طریق مراجعه به فتواى دیگر مراجع.
5. کوتاه نویسى و بجا نویسى در طرح و بیان مسائل، از نکتههاى کلیدى در این کتاب است. این سبک نگارش، افزون بر آن که این کتاب را در کانون توجه و اقبال همگان قرار داد و آن را پرکاربرد کرد، به کوتاه نویسى و بجا نویسى دیگر مجتهدان، که مىخواستند برآن حاشیه بنویسند، کمک فراوانى رساند.
میراث فقهى سید محمد کاظم یزدى
ویژگیهاى تألیف عروة الوثقى، که به بعضى از آنها اشاره شد، این نکته را روشن مىکندکه سیّدمحمد کاظم یزدى، با این نوآورى و ابتکار در ارائه احکام و آسان سازى دسترسى به آنها، توانست پیوند و تعامل میان حوزه و مردم را شفاف تر کند و فرهنگ فقهى را در جامعه بیش از پیش گسترش دهد; زیرا بى گمان، شفافیت و آسانى و روانى دسترسى به احکام و آموزههاى دینى، نقش بسزایى در اقبال دینى و توسعه دیندارى ایفا مىکند.
از نگارش کتاب عروه، نزدیک صد سال مىگذرد و این میراث علمى، همچنان در میان حوزویان پرجاذبه است. دلیل این مدعا، تدوین دهها رساله و توضیح المسائل بر سبک و سیاق عروة الوثقى و نگارش صدها حاشیه و شرح بر این کتاب است.
اما پژوهشگر امروز تاریخ حوزه، چنین مىاندیشد که گویا تحولات پرشتاب زمان، نتوانسته است در ذهن حوزویان اندکى از جایگاه عروة الوثقى بکاهد. امّا جاى این تأمل هست که آیا به راستى شکل و قالبى که این کتاب در ارائه احکام دارد براى جامعه امروز متدینان، همان کارایى پیشین را دارد یا خیر؟
نگارنده به دلایل زیر، مدعى است که اکنون این سبک و قالب با تزلزل روبهرو است و کارآمدى آن پایین آمده است:
یکم. امروز و در این روزگار دگرگونیهاى شگرفى در تمامى زوایاى زیست بشر روى داده است. این دگرگونیها، چنان پرشتاب بوده است که نمىتوان این روزگار را با روزگار سیّد یزدى مقایسه کرد. بویژه در ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، شتاب بیشترِ دگرگونیها را در ساحَتهاى گوناگون زیستى مىبینیم. جامعه امروز را به راحتى نمىتوان با یک دهه پیش مقایسه کرد چه رسد با دوران نگارش عروه در عصر مشروطیت.
دوم. دگرگونى در ادبیات و زبان فارسى و نیز دگرگونى در نظام آموزشى و ایجاد سبکهاى تازه آموزشى در میان نسلهاى جدیدتر، تدوین متون درسى نو و حتى بنیان گذارى فرهنگستان زبان فارسى، ذایقه شنیدارى و گویشى ایرانیان و سبک و شیوه نگارشى آنان را دستخوش تغییر کرده است.
سوم. ورود رسانههاى شنیدارى - دیدارى جدید، نه تنها ابزار و شیوههاى فراگیرى را دگرگون کرده، بلکه آن را از انحصار و محدودیتهاى زمان و مکان بیرون برده است. اگر در ایران، تا نزدیک شصت سال پیش، جاذبهها و دافعهها در مکان معین و در فضاى بستهاى به تجربه در مىآمد; امّا از آن تاریخ، با ورود رادیو و تلویزیون و پس از انقلاب اسلامى با ورود ابزارهاى رسانهاى جدیدتر، مانند ماهواره و اینترنت، روشهاى یادگیرى و آموزشى، تحولى تازه تر یافت.
این دگرگونیها در جامعه ایران پیامدهاى گوناگون به همراه داشته است، از جمله:
1. ایجاد رویارویى آشکار با فرهنگ غربى: در عصر سید محمد کاظم یزدى، جامعه ایران هنوز در سرآغاز آشنایى با فرهنگ غرب بود. در فاصله صد سال گذشته، این رویارویى، در عرصههاى گوناگوى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ادامه یافت و سبب شد جامعه شیعه ایران، مدل زندگى رویاروى و پر چالش با فرهنگ غربى را بیشتر تجربه کند. سرانجام، رواج گسترده فرهنگ غربى، که بنیادهاى فرهنگ ایران اسلامى را نشانه رفته بود، به خیزش عمومى و انقلابى عمیق با هدف حفظ میراث ملى و فرهنگ اسلامى انجامید. امّا نکته مهم این است که از شدت رویارویى کاسته نشد، بلکه به دلیل ماهیت انقلاب اسلامى، حجم این رویارویى افزایش یافت.
2. رویکرد عقل گرایانه به مسائل دینى: پس از انقلاب اسلامى و گسترش رویکردهاى فکرى - فرهنگى، آگاهیهاى دینى مردمان ارتقاء یافت. از سوى دیگر، اقبال جوانان و تحصیل کردگان به دین و نیز راه یافتن آموزش گزارههاى دینى به مراکز و محافل دانشگاهى، گفتمانهاى دینى را با چون و چرا همراه کرد و نوعى خرد گرایى و فهم عقلانى، ساحَتِ فکرى و حتى رفتارهاى دینى را فراگرفت. در فضاى مکتوب نشریات و کتابها نیز، این رویکرد پر رنگ تر دیده مىشد و روز به روز، دایره آن گسترده تر گردید. در چنین شرایطى، به گونه طبیعى، مقتضیات فرهنگ دینى با شرایط پیشین متفاوت شد.
3. باز شدن فضاى فکرى و اندیشهاى: ظهور پدیده اینترنت در جامعه، فضاى دین پژوهى را فراروى هر مدعى اندیشهاى گشود و دسترسى به تفسیرهاى سلیقهاى و ذوقى در باره یکایک موضوعات دینى، از طریق فضاى مجازى ممکن شد. آمیختگى مسائل سیاسى با مسائل دینى و سرایت دادن پارهاى از ناموفقیتها از یک ساحَت به ساحَت دیگر، آسیب دیگرى بود که دامن این گونه تفسیرها و گفتمانها را گرفت. آشفتگى گفتمانى مرزهاى فکرى را نیز درنوردید و برخى را بر لبه پرتگاه بى اعتقادى و ناباورى به مقدسات تثبیت شده دینى قرار داد. امّا این یک روى این پدیده بود، روى دیگر آن، آسان شدن پژوهش براى خواص و پرسش براى عموم در ساحَتهاى دیندارى بود.
شکل گیرى چنین شرایطى، حوزویان، بویژه نهاد مرجعیت دینى را با دو پدیده فرهنگى و فکرى جدید روبهرو کرده است:
1. مخاطبان چند فرهنگى
مخاطبان امروز حوزه، از مخاطبان تک فرهنگى روزگار سید محمد کاظم یزدى، فاصله زیادى گرفتهاند و به خاطر قرار گرفتن در برابرامواج فرهنگهاى گوناگون و مقایسه مدام سبک زندگى و فرهنگ خود، با جوامع و فرهنگهاى دیگر، همواره ذهنیتى پرسش گرانه دارند. آنان، چند فرهنگى مىاندیشند و چند فرهنگى به موضوعات مىنگرند و مسائل هم، براى آنان دگرگون شده است. در چنین فضایى، پاسخگویى، آن گاه قانع کننده به نظر مىرسد که با نگاه مقایسهاى باشد و به خوبى قوّتها و جذابیتهاى فرهنگ اسلامى را بنمایاند، تا بتواند مخاطبان را در این رویارویى پردامنه و نفس گیر، کمک کند و آنان را بر منطقى و معقول بودن و نیز برتر بودن اعتقادات و باورهاىشان مطمئن سازد.
2. انتقال پرسشها از مسألهها به مبناها
در روزگار سید محمد کاظم یزدى و حتى تا چند دهه گذشته، تنها انتظار از مرجع دینى آن بود که احکام فقهى مورد نیاز را در اختیار دینداران بگذارد. پرسشها نیز در همین زمینه بود. امّا امروز، بیشترین پرسشها درباره باورهاى دینى و مبانى و فلسفه احکام است. اکنون، مخاطبان حوزهها، بیشتر از فلسفه و چرایى احکام فقهى مىپرسند، تا حکم و شکل آن. و به نیکى روشن است که این انتقال و تبدیل پرسشها از مسألهها به مبناها، افزون بر کوششهاى اجتهادى در عرصه احکام، تلاشى گسترده براى بیان فلسفه احکام و اقناع فکرى مخاطبان را مىطلبد.
بنابراین، تألیفهاى فقهى که امروز براى جامعه متدینان نگاشته مىشود، اگر در آنها ویژگیهاى فکرى و فرهنگى یاد شده لحاظ نشود، نخواهد توانست انتظار مخاطبان را پاسخ گوید و نتیجه آن خواهد شد که حوزویان راهنماى راهى شوند و کسانى که مخاطب حوزهاند، به جذابیتهاى کاذب رو کرده و به راههاى دیگر بروند.
از آن چه گفته شد به دست مىآید ایجاد تحولات شکلى و ادبى ومحتوایى در تدوین رسالههاى احکام ضرورى و گزیرناپذیر است. آیا حوزهها و متولیان دینى مخاطبان پرشمار خود را در شرایط پیش آمده جدید، یارى خواهند کرد؟ این پرسشى است که تنها زمان به آن پاسخ خواهد داد.
پیشنهادهاى اصلاحى
1. تغییر عنوان تقلید; فرایند رجوع دیندار به مرجع فقهى
آن هنگام که علاّمه حلى، در قرن هشتم هجرى، واژه تقلید و مقلِّد و مقلَّد را ابداع کرد و وارد فقه نمود12، این واژگان با فضاى فکرى و فرهنگى رایج درآن جامعه، هماهنگى داشت و هرگز این ابداع، خاطرى را نیازرد و اعتراضى بدان نشد، حتى آن گاه که اخباریان در سده یازدهم هجرى، به خاطر رویارویى با تفکر اجتهاد در فقه، با تقلید نیز مخالفت ورزیدند، به خاطر بار معنایى این واژه، که ممکن است به اشتباه متضادّ با آزاد اندیشى تفسیر شود، به این مخالف روى نیاوردند. زیرا در فرهنگ آن روزگار نیز، هنوز چنین کژتابى معنایى براى این واژه به ذهن نمىآمد.
امّا با انقلاب مشروطه و پیدایش جریان روشنفکرى، برخى از فریفتگان فرهنگ غرب، با آن که خود سر تا پا مقلد غربیان شده بودند و به همین سبب، انتقادهاى نا آگاهانه به نهاد روحانیت مىکردند، به بهانه آزادى، از جمله، واژه تقلید را مورد هجوم قرار دادند. از آن زمان بر این کژتابى دامن زده شد و به تدریج، بر حجم آن افزوده گردید. هر چند، در پرتو انقلاب اسلامى، زمینه طرح این گونه مسائل اندک شد; ولى با تهاجم فرهنگى جدید، همان معناى اشتباه از واژه تقلید، با انتقادهاى غرض ورزانه دیگر، دست مایه ابهام آفرینى و خُرده گیرى بر فرهنگ دیندارى قرار گرفت. این دسیسه، در ذهن و اندیشه آن دسته از جوانانى که نه باورهاى درونى استوارى دارند و نه از استوارى آموزههاى دینى آگاهى و دریافت درست و قانع کنندهاى دارند، بسیار اثر گذار و شکننده است و مىتواند به عاملى براى دین گریزى آنان بدل شود.
جاى تأمل است که چرا از سوى حوزهها، این شگردهاى تهاجمى نادیده و یا دست کم گرفته مىشود و مىگذارند جوانانى که به فرموده امام صادق (ع) بهترین مخاطبان جریان حق و فضیلتاند،13 چه بسا ناخواسته و بدون غرض، در موضع مخالفت با اساس دیندارى قرار بگیرند، حال آن که به سادگى مىتوان جلو این پس رَوى و کژراهه رَوى را گرفت.
پیشنهاد مىشود: حوزه و مراجع، براى فرایندى که درآن شخص مسلمان، ناگزیر براى شناخت احکام دینى خود به کارشناس احکام فقهى رجوع مىکند، واژه و اصطلاح مناسبت ترى که قابلیت چنین کژتابى نداشته باشد و با شرایط رشد یافته فکرى - فرهنگى جامعه امروز مناسب تر; گویا تر و شفاف تر باشد، انتخاب کنند و آن را در جامعه رواج دهند.
2. اجازه نامه مراجع براى نگارش کتاب احکام، با سبکهاى جدید
پس از انقلاب اسلامى، شمارى از فضلاى حوزه، به هدف حلّ مشکل سخت یابى متن رسالههاى احکام، به تدوین کتابهاى تازه براساس متن اصلى رساله احکام پرداختند. این ساده و روان سازى و گروه بندى کردن مخاطبان و بیان مسائل هر گروه با سبکها و قالبهاى نو، هرچند کار مفید و بجایى بود; امّا به دلیل آن که فرهنگ استفاده از آنها و نیز اعتماد بر عمل به آنها در میان مردم نهادینه نشده بود، نتوانست جایگزین رسالههاى احکام شود. بى شک، یکى از دلیلهاى رواج نیافتن این کتابهاى جدید، در مقایسه با کتابهاى رساله احکام، آن است که آشکارا مورد حمایت مراجع قرار نگرفت. از همین روى، با استقبال همگانى همراه نشده و همچنان متن اصلى رسالهها مورد توجه عموم مردم است.
پیشنهاد مىشود تا با تعیین ضوابط رسمى براى نگارش و تنظیم کتابهاى احکام به سبک روان و سادهتر، اجازه نامههایى از سوى مراجع در نظر گرفته شود تا تلاشهاى نگارندگان را پوشش دهد و این گروه، به مانند حلقهاى واسط، بتوانند با موفقیت بیشترى، آراء و فتاواى مراجع را به مردم برسانند. این کار در گسترش فرهنگ فقهى و آشنایى بیشتر با احکام اثر گذار است.
3. توسعه مرجعیت فقهى به مرجعیت دینى
امروز در میان مردم، بیشترین حیثیت، وجهه و نفوذ مراجع دینى رنگ وبوى فقهى دارد. این ادعا را مىتوان از دو راه اثبات کرد:
الف. مسائل مطرح شده از سوى مردم در مراجعه به دفترهاى مراجع، یا سایتهاى وابسته به آنان، حجم بالایى از مراجعات را مسائل فقهى تشکیل مىدهد. بنابراین، تصور ذهنى مردم از نهاد مرجعیت، تنها مرجعیت فقهى است. هر چند پرسشهاى دیگر هم دارند که هرگز به شمار پرسشهاى فقهى نمىرسد.
ب. در دفاتر مراجع، متصدیانى که مسؤول پاسخ گویى به مردماند، تخصص و آمادگى آنان تنها در مسائل فقهى و موضوعات وابسته به آن است و شاید کسى نباشد که در مسائل اعتقادى و اخلاقى و عرفانى، به گونه تخصصى پاسخگو باشد. این واقعیتى است که در نخستین مراجعه به دفاتر مراجع آشکار مىشود و اثبات مىکند که گویا آنان نیز براى خود، تنها همین نقش را قائلاند.
امّا نباید این نکته را نادیده انگاشت که فرو کاستن دین به فقه، آثار و پیامدهاى ناگوارى دارد که از دست رفتن مرجعیت در حوزههاى عرفان، اخلاق، کلام و... یکى از آنهاست. این رخداد، به نوبه خود، زمینه را مهیا مىکند تا مدعیانى ناآشنا، یا کم آشنا به کلیت دین، میدان دار شوند. به نظر مىرسد بسیارى از نادرستیهاى معرفتى و برخى انحرافهاى سلوکى در این حوزهها، به همین کاستى باز مىگردد.
این کاستى، در عرصه مکتوبات دینى نیز قابل مشاهده است. از میان کتابهاى چاپ شده در حوزه عرفان، کلام، اخلاق و نیز موضوعات مضاف، مانند: فقه سیاسى، اخلاق سیاسى، فقه اقتصاد، اخلاق اقتصادى و... چه شمارى از آنها از سوى اشخاص ویا نهادهاى مرجع حوزوى ارائه گردیده است و همانند حوزه فقه و احکام، با نهایت کارشناسى و به کارگیرى توان اجتهادى نگاشته شده است. بى تردید، خالى بودن این عرصهها، از آثار و نوشتههایى این چنین، عامل شکل گیرى و رشد معارف و جریانهایى شگفت مىشود و به معرفت دینى آسیب جدى مىرساند.
امروز، تداوم واقعى راه اجتهادى سید محمد کاظم یزدى، در نگرش جامعى است که او به عرصههاى گوناگون علوم دینى داشته است; یعنى همان میراث مکتوبى که از او در حوزههایى غیر فقه، مانند اخلاق، عرفان و دعا بر جاى مانده است. او، در جایگاه مرجعى بزرگ، افزون بر حوزه درسى پردوام و تألیف متن فقهى محکم و استوار، در حوزههاى یاد شده نیز آثارى به همان استوارى ارائه کرده است. بر این گونه آثار، مرورى گذرا مىکنیم:
1. صحیفه کاظمیه
این متن، مجموعه دعاهایى است که در موضوعاتى، چون: حمد و ستایش خداوند و مناجات و ابراز تذلل و خشوع در درگاه الهى که از عمق فکر و دل او بر صفحه کاغذ جارى شده است. در این متن، تفکر و حالتهاى عارفانه همراه با ایمان متعبدانه آن مرد الهى موج مىزند.
2. الکلم الجامعة و الحکم النافعة
این متن از سوى شاگرد نامور او، کاشف الغطاء، جمع آورى و تنظیم و تعلیقاتى بر آن زده شده است. مجموعهاى جالب، در قالب کلمات کوتاه است که همه آنها جنبه اخلاقى دارد. از پارهاى از این کلمات آهنگین مىتوان دیدگاه سید را درباره اوضاع زماناش دریافت، همچنان که دیدگاههاى کلامى او نیز از پارهاى از آنها روشن مىشود.
3. بستان نیاز و گلستان راز )الهى نامه(
این متن زیبا، تسلط سید محمد کاظم یزدى را به شعر و نثر روان و زیباى فارسى نشان مىدهد. براى نمونه، به این جمله او بسنده مىشود:
»الهى حلقه کوب باب کرمت و گداى درخانه حَرَمت، جاحت دارد و به غیر از این درگاه جایى سراغ ندارد و پیوسته تخم امید در مزرع دل مىکارد و نقش مطلوب به صفحه خاطر مىنگارد. تو دانى و رحمت بى نهایتت»14
در این حوزهها، وقتى مرجعى با کوله بارى از تجربههاى معنوى و اندوختههاى محک خورده و فکرى سرشار، قلم مىزند، روشن است که گل واژههایى که مىنگارد، عصاره شهد هزاران گلبانگى است که شنیده و یا تلخیص حکمتانههایى است که در سالها مطالعه کسب کرده و یا بیان و اظهار حقایقى است که در خالص ترین خلوتهایش بر صفحه جانش نشسته است. خواننده نیز وقتى چنین متنى را مطالعه مىکند، هر کلمه آن چونان قطرهاى است که برکام تفدیدهاش مىتراود و فکر و قلب و دروناش را به برگ و بار مىنشاند. این گاه است که براى شنیدن و تسلیم شدن به هر حکم و دستور و قانونى که مرجعاش در رساله عملیه بیان کند، آماده مىشود و مصمّم بر عمل مىگردد.
نتیجه
میراث سید محمد کاظم یزدى در ساحَتِ علمى - حوزهاى، الگویى مناسب براى امروز حوزههاست. مخاطبِ این الگوى علمى را باید حوزویانى در نظر گرفت که مىخواهند میراث بزرگان حوزه را چراغ راه نمایند و به جلو حرکت کنند، و دل مشغولى آنان همواره این است که برایندها و دستاوردهاى حوزه را با شرایط و مقتضات فرهنگ و انسان و مخاطب برابر سازند. این میراث، الگوى توسعه مرجعیت فقهى به مرجعیت دینى است; به گونهاى که کلیت ابعاد دین: اخلاق، کلام، عرفان و... همانند فقه، از سوى حوزه مرجعیت پیدا کند، تا انسانى که امروز براى پاسخ به نیازهاى پایدارش راههاى گوناگون برابر چشماناش است، راه حقیقت را نیز فراروى خود ببیند.