بررسى کارویژه دو خط مشروطه و مشروعه در تاریخ معاصر ایران

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

نهضت مشروطه، از تحولات مهم تاریخ معاصر ایران است که ابتدا، از سوى عالمان دینى و با شعار »عدالت‏خواهى» بنیان گذارده شد و در ادامه، شعار »مشروطه‏خواهى» به جاى آن نشست. در نهضت یاد شده، جریانِ اجتهادى شیعه با دو برداشت: الگوى »مشروطه» و »مشروعه» فعالیت چشم‏گیرى داشته است. مرجع تقلید جریان مشروطه‏خواه، آخوند خراسانى و نظریه‏پرداز آن، علامه نایینى و مرجع تقلید جریان مشروعه‏خواه، آیت‏الله سیّد محمدکاظم طباطبایى یزدى و نظریه‏پرداز آن، آیت‏الله شیخ فضل‏الله نورى بوده‏اند. سیر تحولات نهضت مشروطه، بویژه پس از اعدام شیخ فضل الله نورى به سمت و سویى رفت که بسیارى از رهبران دینى مشروطه‏خواه، از دیدگاه خود مبنى بر حمایت از مشروطه‏طلبان غیردینى، پشیمان شدند و در این زمان، اقبال عمومى مردم به مرجعیت سیّد یزدى صورت گرفت. شکست نهضت مشروطه باعث شده تا فرایند تحقیق و پژوهش در این خصوص همواره به گونه‏اى پیش رود که از جریان مشروعه دفاع شود و جریان مشروطه به بوته نقد گذاشته شود. این در حالى است که ضمن اذعان بر »حقانیت» دیدگاه مشروعه، بویژه در ظرف تاریخى نهضت مشروطه، به نظر مى‏رسد »اصالت» دیدگاه مشروطه به مثابه یک ملاک و قاعده براى حرکت در تاریخ، بیش‏تر از دیدگاه مشروعه باشد. بررسى تحولات تاریخ معاصر در سده پس از نهضت مشروطه، به خوبى نشان مى‏دهد که کارآمدى دیدگاه مشروطه در این دوره بیش‏تر از کارآمدى دیدگاه مشروعه بوده است.

کلیدواژه‌ها


در این مقال، در نظر است جریان روحانیت مشروطه‏خواه و روحانیت مشروعه‏خواه، در بوته بررسى نهاده شود و قراءت جدیدى از تأثیر خط مشروطه و مشروعه بر تحولات تاریخ معاصر ایران ارائه گردد. براى آن که نقطه نزاع روشن شود، یادآورى تاریخچه‏اى از نهضت مشروطه، به طور خلاصه، ضرورى است. پس از روشن شدن نقطه نزاع، تجربه صد سال بعد از مشروطه، تا به امروز، مورد بررسى قرار مى‏گیرد.

قصّه مشروطه این است که مفهوم کلیدى به نام مجلس عدالت‏خانه، که دغدغه و مطالبه علما از دولت بود، در یک اتفاق تاریخى در سفارت انگلستان، به یک‏باره، تبدیل به مجلس مشروطه شد. هم جریان مشروطه‏خواه و هم جریان مشروعه‏خواه، از روز نخست، چیزى به نام مشروطه را مطرح نکرده بودند، بلکه بر شعار عدالت‏خواهى تأکید داشتند. بعدها اتفاقهایى افتاد که چنین تلقى شد که مشروطه‏خواهى همان عدالت‏خواهى است.

دو قضاوت، در مورد مشروطه وجود داشت: یک قضاوت مشترک میان جریان مشروطه‏خواه و مشروعه‏خواه این بود که مشروطه، یک مفهوم وارداتى است; لکن جریان مشروطه‏خواه، بر این باور بود که در این مفهوم وارداتى ما مى‏توانیم تصرف کنیم و از آن چیزى بسازیم که خودمان مى‏خواهیم. در مقابل، جریان مشروعه‏خواه بر این باور بود که نمى‏شود در آن تصرف کرد.

به عبارت دقیق‏تر، مشروطه‏خواهان مانند مشروعه‏خواهان بر این باور بودند که مفهوم مشروطه، حتى اگر در آن تصرف هم بکنیم، به طور دقیق، همان عدالت‏خانه نمى‏شود; امّا حالا که این فضا به وجود آمده، اگر بتوانیم در آن تصرف کنیم، بهترین گزینه مقدور است. در مقابل، جریان مشروعه‏خواه، بر این باور بود که از اساس نمى‏توان در مشروطه تصرف کرد و اگر هم امکان‏پذیر باشد، با این روند نمى‏توان موافق بود.

به نظر مى‏رسد اگر مسائل حاشیه‏اى به وجود نمى‏آمد، جریان مشروعه‏خواه، با تلقى جریان مشروطه‏خواه از مشروطه غربى، در نهایت، مخالفتى نداشت. از همین روى بود که شیخ فضل‏الله نورى، در ایّام تحصن در آستانه مقدسه رى، در حین سخنرانى، قرآن از جیب خود بیرون آورد و به آن قسم خورد که من با مشروطه‏اى که آخوند خراسانى به دنبال ان است، مشکلى ندارم، بلکه با مشروطه‏اى که روشنفکران وابسته به سفارتهاى بیگانه مى‏گویند، مشکل دارم. عجیب آن‏که، فرداى آن روز مطبوعات وابسته به روشنفکران نوشتند که سوگند وى نه به قرآن، بلکه به جعبه سیگارش بوده است!

به هر حال، در این تقریر که به صورت مختصر بیان شد، جریان مشروطه‏خواه معتقد است که مى‏تواند در مشروطه تصرف کند و حال این امرِ مورد تصرف، یا همان عدالت‏خانه است و یا بهترین مقدور و شبیه‏ترین به آن. و جریان مشروعه‏خواه معتقد است که نمى‏توان و یا این‏که اصلاً نباید در آن تصرف کرد.

یک نقطه اختلاف دیگر نیز وجود دارد و آن این که: اختلاف جریان مشروطه‏خواه و جریان مشروعه‏خواه، بیش از آن‏که محتوایى باشد، بر سر آدمهایى است که عَلَم این مشروطه و عدالت خانه را به دوش گرفته بودند. دریافت شیخ فضل‏الله مشروعه‏خواه این است که: دست‏اندرکاران میدانى مشروطه، لیاقت و صلاحیت همراهى و همکارى با علما را ندارند.

به نظر مى‏رسد، در حالى که جریان مشروعه‏خواه از معرکه‏گردانان مشروطه شناخت عینى دارد، جریان مشروطه‏خواه نجف، به دلیل دور بودن از مرکز حادثه )تهران(، تصور درستى از ماهیت روشنفکران مشروطه‏خواه و یا میزان قدرت اجتماعى آنان به دلیل اتکاء به سفارتها و نیز در اختیار داشتن مطبوعات و... ندارد.

البته شواهدى وجود دارد که نشان مى‏دهد علماى مشروطه‏خواهِ نجف، به تباین اندیشه و عمل خود و روشنفکران آگاه بوده‏اند. به عنوان مثال، عده‏اى از مردم تبریز، از ملا عبدالله مازندرانى استفتاء کردند که این آدمهایى که در این‏جا، به نام مشروطه‏خواهى مشهورند، از جنس حیدر عمو اوغلى، تقى‏زاده، فرشچى و... آدمهاى درستى نیستند، آیا شما واقعاً با همین افراد مى‏خواهید نهضت مشروطه را به پیش ببرید؟

ملا عبدالله مازندرانى طى نامه مفصلى در جواب این استفتاء مى‏نویسد: ما از اول هم مى‏دانستیم که مسلک ما، با مسلک این آقایان متفاوت است; لکن برداشت و تلقى ما این بود که در وهله اول، باید این جرثومه فساد )محمدعلى شاه( را برداریم و بعد به تکلیف خود را با این روشنفکران سکولار روشن کنیم.

بر این اساس، باید گفت که در هر حال، مشروطه‏خواهان به این نتیجه رسیدند که برداشتن محمدعلى شاه، بدون استفاده از ظرفیت مشروطه‏خواهان و تنها با تکیه بر فتاوى شرعى مقدور نیست. این در حالى است که جریان شیخ فضل‏الله بر این باور بود که: مرجعیت شیعه، آن‏قدر در بین مردم متدین نفوذ دارد که براى پیشبرد اهداف مشروطه، نیازى به همراهى روشنفکران وابسته به سفارتهاى بیگانه نداشته باشد.

نگاه شیخ فضل‏الله به مردم و تدین مردم در مشروطه قوى است. حتى وقتى مکرر به ایشان مى‏گفتند که آقا! چرا از این حرفها، که مایه عصبانیت روشنفکران شده و خطر جانى براى شما دارد، مى‏زنید؟ مى‏گفت: خطبه عقد هزاران نفر از این مردم را من خوانده‏ام. یعنى، مردم معتقدند و نمى‏شود که به یک‏باره، همه مردم از اعتقادات‏شان دست بردارند.

پس، تفاوت مهم دیگر میان جریان مشروطه و مشروعه در این است که که آیا برداشتن محمدعلى شاه و حاکمیت بخشیدن به قانون اساسى و برگذارى مجلس شورا، بدون کمک جریان روشنفکرى سکولار و وابسته ممکن هست یا نیست؟ که پاسخ جریان مشروعه‏خواه به سؤال یادشده مثبت و پاسخ جریان مشروطه‏خواه، منفى است.

به بیان دیگر، شیخ فضل‏الله و جریان مشروعه‏خواه معتقدند اگر سنگ اول را کج بگذاریم، دیوار تا ثریا کج مى‏رود و به علاوه این‏که، ما که سنگ اول را مى‏توانیم راست بگذاریم; چرا از اول این کار را نکنیم؟

متأسفانه، در نهایت، مشروطه با بدترین شکل ممکن تحقق پیدا کرد و براى جریان دیانت سنگین تمام شد و سنگینى آن، فقط شامل حال جریان مشروعه‏خواه نشد، بلکه شامل حال جریان مشروطه‏خواه نیز شد; چرا که این تنها شیخ فضل‏الله نورى و آیت‏الله خمامى مشروعه‏خواه نبودند که بالاى دار رفته و ترور شدند، بلکه در تهران، سیّد عبدالله بهبهانى مشروطه‏خواه در خانه‏اش ترور شد; در تبریز ثقةالاسلام تبریزى مشروطه‏خواه، در روز عاشورا بالاى دار رفت; در نجف آخوند خراسانى مشروطه‏خواه، آن هم درست زمانى که از حمایت مشروطه‏طلبان پشیمان شده و تصمیم به اصلاح جریان مشروطه گرفت، مسموم شد; در قم حاج‏آقا نورالله اصفهانى مشروطه‏خواه با آمپول هوا شهید شد و...

اعدام شیخ فضل‏الله نورى که پیامد آشکار و مستقیم غلبه جریان روشنفکرى سکولار بود، چنان نتیجه سنگینى بود که مانع از آن شد تا نهضت مشروطه، در یک فضاى مناسب، مورد بازخوانى و بررسى قرار بگیرد. چون تا به مشروطه فکر مى‏کنیم، مى‏گوییم جریانى بود که شیخ مظلوم و مجتهد باتقواى پایتخت را بالاى دار برد، بویژه که قصّه اعدام شیخ هم، به سبکى صورت گرفت که شیخ تمام مؤلفه‏هاى مظلومیت را به صورت آگاهانه جمع کرد. شهید شیخ فضل‏الله، کارى کرد که اعدام‏اش براى جامعه سنگین تمام شود; وگرنه قرار بود فرداى آن روزى که شیخ را اعدام کردند، یک مشروعه‏خواه دیگر، به نام ملا محمد آملى را هم اعدام کنند.

به عبارت دیگر، شیخ حتى اعدام‏اش را هم مدیریت کرد. ماجراى به دار کشیدن شیخ شهید، آن‏قدر زیبا پیش رفت که حتى براى اعدام‏کنندگان هم بسیار سنگین تمام شد. آن سخنرانى شیخ و آن تعبیر معروف که مى‏گوید: »هذه کوفة صغیره» و یا این‏که عمامه‏اش را برداشت و به وسط جمعیت پرتاب کرد و گفت:

»این یادتان باشد. امروز نوبت من و فردا نوبت شما خواهد شد.»

و... همه نشان از مدیریتى بود که شیخ بر صحنه اعدامش رقم زد.

حماقتى که اعدام‏کنندگان در توهین به جنازه شیخ روا داشتند و آن را لگدمال کردند و نیز، افراطگریهایى که مشروطه‏خواهان در ماه‏هاى اول پیروزى‏شان انجام دادند و مقاله‏هاى واهى و موهنى که علیه دین و دیانت در مطبوعات وابسته به خود منتشر کردند و... نیز کفه ترازو را علیه آنان سنگین کرد و به نوبه خود موجهایى در جامعه پدید آورد که حتى بعد از گذشت بیش از صد سال، وقتى نام مشروطه برده مى‏شود، یک جنازه بالاى دار براى ما ترسیم مى‏شود. یعنى کل مشروطه را ما در شیخ فضل‏الله نورى خلاصه مى‏بینیم. این قضیه در کنار توبه بسیارى از مشروطه‏طلبان متدین، باعث شده تا ما از طریق مظلومیت شیخ به حقانیت راه وى، پى ببریم.

به نظر مى‏رسد، به‏رغم کتابها و مقاله‏هاى زیادى که درباره مشروطه نوشته شده، تأثیر تاریخى دو خط مشروطه و مشروعه در دگرگونیهاى تاریخ معاصر ما، به درستى بررسى نشده است. در این مقال، بناست عقلانیت جریان مشروطه‏خواه، از طریق تأمل در این مقوله که چرا علماى مشروطه‏خواه، تصمیم گرفتند با روشنفکران بدنام و وابسته‏اى مانند فرشچى، تقى‏زاده، حیدر عمو اوغلى و... جبهه خود را پررنگ کنند، مورد بررسى قرار بگیرد.

اگر در داستان مشروطه دقیق شویم، در عقلانیت کار عالمان مشروطه خواه تردید نمى‏کنیم. گویا اینان از یک عقلانیت عمل‏گرایانه برخوردار بوده و به نوعى، زمان‏شناسى کرده‏اند، همان گونه که در قواعد اصولى آمده:

»المیسور لایترک بالمعسور»

اگر شما اصل یک کار را نمى‏توانى انجام دهى، آن مقدارى را که مى‏توانى انجام بده.

علماى مشروطه خواه، در پى آن بوده‏اند که در آن شرایط و فضاى زمانى خاص، به قدر مقدور انجام وظیفه کنند; لذا به تعبیر »قدر مقدور» در کتاب تنبیه الامه میرزاى نائینى، مکرر اشاره شده است. در مقابل، علماى مشروعه‏خواه که بر اصالت طریق و ناب بودن محتواى حرکت‏شان تأکید دارند و آن را از هر گونه التقاطى حفظ مى‏کنند.

به عبارت دیگر، خط مشروطه، خطى است که مى‏خواهد خطر تکامل را بپذیرد و تاوان آن را بدهد. به عنوان مثال، فرض کنید شخص ملحدى در جمع گروهى از مؤمنان و دینداران حاضر شود و به بحث بپردازد، ممکن است یکى از مؤمنان و دینداران بگوید: من به دین و دیانتى که دارم، بسنده مى‏کنم و نیازى به شنیدن حرفهاى این ملحد ندارم. شخص یاد شده در واقع دارد از خلوص دیانت‏اش حفاظت مى‏کند. ممکن است شخص دیگرى بخواهد دیانت‏اش را رشد بدهد; با آن شخص ملحد به گفت و گو بپردازد و چه بسا در مواردى آسیب ببیند; امّا در هر حال، اگر بخواهد از این دیانتى که دارد بالاتر برود، ناگزیر است به بحث و تفکر تن بدهد. جریان مشروطه، احتمال خطرِ گفت و گو را پذیرفت، در حالى که جریان مشروعه، بر خلوص فکرش تأکید کرد.

در گذشته، نگارنده این گونه مى‏اندیشیدم که اصالت و حقانیت، تنها مربوط به جریان شیخ فضل‏الله است و جریان مشروطه، فریب خورده است. امّا اکنون بر این نظرم که باید میان اصالت و حقانیت، تفکیک قائل شد. جریان مشروعه، بر حقانیت محتوایش و جریان مشروطه بر اصالت طریقش تأکید دارند. جریان مشروطه بر این باور است که فکر اسلامى باید بتواند از پس این مبارزه و رویارویى با دیگر افکار برآید و از طریق خطرپذیرى در تاریخ راه باز کند.

امروزه، ما باید این دو جریان را در تاریخ دنبال کنیم و ببینیم که در چه برهه‏اى در خط مشروطه بوده‏ایم و در چه برهه‏اى در خط مشروعه؟ برخى از مواردى که مى‏توانند منطق مشروطه و مشروعه را در جهت‏دهى به تحولات تاریخ معاصر به خوبى توضیح دهند، عبارت‏اند از:

 

1. مسأله تقریب مذاهب

آیت‏الله بروجردى طلایه‏دار جریان تقریب مذاهب بود. زمان‏شناسى وى در عصر خود بى‏نظیر است; از یک طرف مسأله ظهور اسرائیل و اشغال فلسطین و از طرف دیگر اختلافها و تعصبهاى مذهبى تفرقه‏انداز و خانمان‏سوز میان ملل اسلامى وجود داشته است. ایشان به همراه شیخ محمود شلتوت، بحث تقریب مذاهب را مطرح کردند. همزمان، جریانى معروف به جریان امامتى‏ها و ولایتى‏ها، که بیش‏تر در مشهد متمرکز بودند، بر خلوص معارف شیعى تأکید داشته و در مقابل آقاى بروجردى، به مخالفت برخاستند. استدلال‏شان هم این بود که ما با غاصبان حق امیرالمؤمنین وحدت و تقریبى نداریم. امّا آقاى بروجردى ضمن باور به جایگاه حضرت على(ع) و حقانیت تشیّع، خطرِ تکامل را از طریق نزدیک شدن با اهل سنت و همکارى با آنان را براى پیشبرد یک سرى اهداف مشترک و کلان اسلامى پذیرفت. وى بر این نظر بود نابودى اسرائیل، به صرف تکیه بر ظرفیت تشیّع، ممکن نیست و ظرفیت شیعى براى رویارو شدن با این مانع جدید )اسرائیل( و نابودى آن، کم است و ناگزیر باید از ظرفیت تمامى فرق اسلامى در این خصوص استفاده کرد. پس از انقلاب اسلامى نیز، بزرگانِ همان جریان، از خلوص فکرى شیعى حمایت کردند و در برابر اندیشه تقریب سخن گفته و موضع گرفتند، در حالى‏که امام، رحمةالله علیه، و مقام معظم رهبرى، خطرِ تکامل را پذیرفتند و جریان تشیّع را از نظر مدنى و تاریخى ارتقا بخشیدند.

شیعه‏اى که فردا قرار است در عصر جهانى‏شدن، در کنار پیروان دیگر ادیان، کنار یهودى، مسیحى، مادى گرا و بى‏دین زندگى کند، باید یاد بگیرد که چطور در کنار برادر مسلمان سنّى مذهب خود زندگى کند.

این دو انگاره و برداشت و فهم از زمان و مکان است که یکى ظرفیت شیعى را به تنهایى براى تحول و حرکت مساعد و کافى مى‏بیند و دیگرى آن را کافى نمى‏داند. در جریان تلاشها و کارهاى تقریبى آقاى بروجردى، به نظر مى‏آید که منطق مشروطه حاکم است و تاریخ را به پیش مى‏برد، در حالى که جریان ولایتى‏ها و امامتى‏ها، نماینده منطق مشروعه بوده‏اند.

 

2. فقه و حکومت

در نسبت فقه و حکومت، دو نحوه استدلال وجود دارد: یک استدلال این است که جریان دینى، باید بر خلوص خود تأکید ورزد و وارد امر حکومت نشود; چرا که در حوزه سیاسى، منطق‏ها زیاد شرعى نیستند و ورود فقه در آن حوزه، اگر هم کار سیاست را خراب نکند، کار فقه را خراب مى‏کند. در مقابل، استدلال دیگر این است که باید خطرِ تکامل را پذیرفت و با ورود به امر حکومت ظرفیتهاى پنهان فقه را فعال کرد; چرا که اگر فقه، فقه باشد و اخلاق، اخلاق، حتى باید در مرکز فساد هم بتواند خودش را حفظ کند. این دو رویکرد، دو نوع حضور اجتماعى سیاسى را به دنبال دارد: فقهایى که نه تنها با پذیرش مسؤولیت سیاسى و اجتماعى مشکلى نداشته، بلکه خود به منظور گستراندن اسلام، از طریق برپایى حکومت اسلامى، بسترسازى مى‏کنند و فقهایى که حتى در شرایطى که دیگران به اقامه حکومت اسلامى پرداخته‏اند، از همکارى با آن سرباز مى‏زنند! به عبارت دیگر; برخى تنها »آیات عظام» هستند و برخى علاوه بر آن، »آیات نظام». آیات عظام کسانى هستند که بر خلوص فکر و نیت پافشارى مى‏کنند، ویژگى‏شان هم این است که عظام‏اند; یعنى دروغ نمى‏گویند، غیبت نمى‏کنند، روایت مى‏خوانند، فقه مى‏گویند، حدیث مى‏خوانند. آیات نظام کسانى هستند که دغدغه دارند این فقه و روایات و آیات را چگونه در اجتماع تسرى بخشیده و حاکم کنند. اجتماعى کردن دین، اقتضا و لوازمى دارد که منطق مشروعه و مشروطه دو الگوى حضور را پیشنهاد مى‏دهد. منطق مشروعه از خلوص پاسدارى مى‏کند و منطق مشروطه از تکامل دفاع مى‏کند و البته به احتمال، آسیبهایى هم خواهد داشت و این آسیبها را در تاریخ، به عنوان پیش‏شرط تکامل مى‏پذیرد. به نظر مى‏رسد که بعد از مشروطه، جریان مشروطه، جریان کارآمدى بوده است. ما اجازه نداریم حقانیت یک اندیشه را به صورت بین‏الهلالینى فهم کنیم. یعنى اگر شما بخواهید حق را تعریف کنید، اگر حق باشد کارآمد است، اثر دارد گرچه این اثر تاریخى باشد. از تمامى ابعاد و زوایاى وجودى و ظرفیتهاى ناب على(ع) در زمانه خودش بهره‏بردارى نشد، امّا وى، اُسوه تاریخ شد. حقى که تنها وصف‏اش حق بودن است و هیچ‏گاه نمى‏تواند وصف مضافى مانند کارآیى بگیرد، در حق بودن آن باید تردید کرد. به نظر مى‏آید جریان مشروطه، در سیر تاریخى خود، جریان کارآمدى بوده است. در انقلاب اسلامى، حرکت حضرت امام، توانسته به طور ویژه برآیند مشروطه و مشروعه باشد; یعنى هم توانسته از خلوص متن دفاع کند و هم خطر تکامل را بپذیرد.

 

نتیجه

همان گونه که دریافتید، تاریخچه‏اى از نهضت مشروطه ارائه گردید و چگونگى شکل‏گیرى دو جریان: مشروط خواه و مشروعه خواه، قضاوتها و داوریها و باورهاى مشترک دو جریان از نهضت مشروطه بازگو شد و از موارد اختلافى آنها سخن به میان آمد.

در این مقال، این نکته مورد بحث قرار گرفته که جریان مشروطه خواه، با همه ضعفها و کاستیها، جریان عقلانى بود و با اقتضاى زمان به پیش مى‏رفت و کارآمد بود و کارآمدى آن را مى‏توان در حرکتها و جریانهاى اثرگذار و حق محور بعدى این سرزمین، به روشنى دید، بویژه در حرکت تقریبى آیت‏الله بروجردى و انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى، حرکتى که به گونه ویژه، برآیند مشروطه و مشروعه است; یعنى هم به خوبى توانسته از خلوص متن دفاع کند که جریان مشروعه خواه به رهبرى شیخ فضل الله نورى بر آن پاى مى‏فشرد و هم خطر تکامل را بپذیرد که جریان مشروطه خواه، به رهبرى آخوند خراسانى بر آن اصرار داشت.

نکته مهمى که روى آن تأکید شده، خطرناپذیرى جریان مشروطه مشروعه است، ضعف و آفتى که در هر حرکت، قیام و خیزشى پدید آید و دامن بگستراند، آن را از پاى در مى‏آورد و به بن بست مى‏کشاند.

* متن فراروى، سخنرانى آقاى دکتر احمد رهدار، در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامى فتوح اندیشه است که پس از ویرایش، در دسترس خوانندگان محترم قرار مى‏گیرد.