نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
براى شناخت دیدگاهِ سیّد کاظم طباطبایى یزدى، در باره ولایت فقیه، افزون بر آثار علمى و فتواهاى بر جاى مانده از ایشان، بایسته است به تاریخ و سیره عملى وى نیز مراجعه شود; زیرا عمل باز تاب فکر و اندیشه است. فقهاى شیعه، هیچ گاه عملى را تأیید و یا انجام نمىدهند، مگر آن که بدان باور داشته باشند. با این مطالعه تاریخى، مىتوان روشن کرد که ایشان در چه محدودهاى دخالت کرده و سرپرستى چه کارهایى را در قلمرو کارى خود مىدانسته است. آیا اختیارات خود را در فتوا و قضا محدود مىدیده و یا اگر موقعیت و شرایط زمانى به او اجازه مىداده است، در صحنههاى سیاسى و اجتماعى دیگر نیز وارد مىشده است؟
سیّد یزدى، با صدور احکام ولایى بسیار در عرصههاى گوناگون، ولایت عامه فقیه را به نمایش گذاشت و نشان داد که قلمرو نیابت و اختیارات فقیه، اختصاص به فتوا و قضا ندارد. احکام ولایى ایشان، فراوان و داراى ابعاد گوناگون است. نقل همه آنها در این مختصر نمىگنجد. از این روى، به پارهاى از آنها اشاره خواهیم کرد. پیش از آن یاد آورى چند نکته مفید و مناسب مىنماید:
1. حکم حاکم، لازم نیست با واژهاى خاص باشد، بلکه با هر واژهاى و از هر راهى دریافت شود، پیروى از آن لازم است. حاکم مىتواند با واژه »حَکَمتُ« مقصود خود را برساند و یا با الفاظ دیگر دستورهاى ولایى خود را ابلاغ کند. از باب نمونه، اگر در باب رؤیت هلال رمضان یا شوال، به روزه یا افطار دستور دهد و یا اعلان کند فردا اول رمضان و یا اول شوال است، تفاوتى ندارد; چرا که دلیل بر لفظ خاصى نداریم.1
2. حکم، به اعتبارهاى گوناگون، در خور تقسیم است: به اعتبار ویژگیهاى خودِ حکم، به تکلیفى و وضعى، و به اعتبار ویژگیهاى مکلف، به واقعى و ظاهرى و اولى و ثانوى و به اعتبار ویژگیهاى حاکم، به حکم شرعى و حکم حکومتى.
در این جا، تنها به حکم شرعى و حکومتى اشاره مىکنیم:
حکم شرعى، قانونى است که از سوى خداوند براى نظم بخشیدن به زندگى انسانها صادر مىشود. خطابهاى شرعى در قرآن و سنت، ابراز کننده حکم و کاشف از حکماند، نه این که حکم شرعى باشند.2
تکالیف الهى از مصادیق حکم شرعى به شمار مىآیند. حکم شرعى، انشاى شارع است و به جعل و ایجاد او موجود مىشود. نقش فقیه در این جا، تنها تلاش در جهت کشف حکم شرعى، با توجه به منابع آن است. بنا براین، فتواى مجتهدان، بیان و اعلان حکم شرعى است. در این جا، فقیه با فتواى خود انشاء حکم نمىکند، بلکه انشاى شارع را اعلام مىکند.
احکام حکومتى، تصمیمهایى است که ولىّ امر، در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت آنها به حسب مصلحت وقت، اتخاذ و طبق آنها مقرراتى را وضع و اجرا مىکند.3
احکام یاد شده، هر چند همانند احکام شرعى داراى اعتبار و پیروى از آن نیز واجب مىباشد، ولى، بر خلاف قوانین الهى، در خور تغییرند و در ثبات و بقاء تابع مصلحتى هستند که آنها را به وجود آورده است.4
حکم فقیه، در این جا از سنخ فتوا نیست; بلکه انشاى خود اوست که با توجه به معیارهاى شرعى از جمله مصلحت اسلام و مسلمانان، حاکم شرع به انشاى آن مىپردازد. احکام حکومتى مصادیق گستردهاى دارد. حکم به رؤیت هلال، اجراى حدود، امر و نهى مسلمانان، چه به صورت فردى و چه جمعى در امور سیاسى و اجتماعى، عزل و نصبها... بخشى از آن به شمار مىآیند.
جعل احکام شرعى، به صورت قضیه حقیقیه، منطقى است; مثلا شارع مىگوید: انسان در هر زمان و مکانى که باشد، نماز بر او واجب است، ولى جعل احکام حکومتى به صورت قضیه خارجیه است; یعنى روى موضوع و مصادیق خارجى، که ولى فقیه و حاکم تشخیص داده، مىرود.
درمَثَلْ سیّد یزدى به هنگام اشغال عراق از سوى انگلیسیها اعلان مىکند: امروز جهاد با انگلیسیها بر همه مسلمانا ن واجب است.
یا به تک تک سران قبیلهها مىنویسد: امروز رفتن تو به بصره و شکستن محاصره آن بر تو واجب است.5
3. فقها از احکام حکومتى، با تعبیرهاى گوناگونى یاد کرده اندکه هر یک از آن تعبیرها، با توجه به یکى از ویژگیهاى آن، بیان شده است. از آن جهت که از مقام ولایت و حکومت صادر مىشود، احکام ولایى نام گرفته و از آن جهت که این احکام، مربوط به اداره کشور و شؤون حکومت است و از مقام متصدى حکومت صادر مىشود، به آن احکام حکومتى مىگویند. و از آن جهت که از مقام صاحب سلطه و سلطنت صادر مىشود احکام سلطانى نیز نامیده شدهاند.
)این تعبیر را بیشتر فقهاى اهل سنت به کار بردهاند و با عنوان احکام السلطانیه نیز، کتابهایى نوشتهاند. همانند احکام السلطانیه ماوردى و ابو یعلى. (
و به آن جهت که احکام حکومتى دربرابر احکام ثابت جعل مىشوند و بر اساس مصالح، در خور تغییرند، احکام متغیر نیز نامیده شدهاند.
4. نامهها واسنادى که با عنوان احکام حکومتى سیّد یزدى مىتوان از آنها نام برد، بیش از آن چیزى است که در منابع در دسترس آمده است. به دلیل این که در پارهاى از اسناد موجود، به نامهها و احکامى اشاره شده که در منابع در دسترس، موجود نیستند.6
البته کمى و زیادى اسناد و احکام حکومتى در اثبات مدعا )باور سیّد یزدى به ولایت عامه فقیه( تفاوت چندانى ندارد; چرا که اگر تنها یک نمونه از احکام ولایى یادشده را داشتیم، براى دستیابى به مبناى سیّد کافى بود.
5. برخى ادعا کردهاند که دخالت علما در امور سیاسى و اجتماعى در روزگار مشروطیت، از زاویه تکلیف شرعى و امر به معروف و نهى از منکر بوده است، نه از باب ولایت فقیه.7
این شبهه بسیار سست مىنماید; چرا که: گاهى شخص، بدون اتکا به منصبى به امر و نهى دیگران مىپردازد، تا وظیفه امر به معروف و نهى از منکر خود را انجام داده باشد. اما الزامات حکومتى، مقولهاى فراتر از امر به معروف و نهى از منکر است.
نخست آن که: الزامات حکومتى، شامل نصب و عزل افراد مىشود. فقیهى که از مقام ولایت برخوردار است، مىتواند بر اساس معیارهاى شرعى، کسى را بر پستى برگمارد و یا کسى را از پستى بردارد. اما در دایره امر به معروف و نهى از منکر، عالم و عامى وظیفه دارند آن را انجام دهند، مسأله برگمارى و یا برکنارى، وجود ندارد.
دو دیگر، الزامات و احکام حکومتى، فراتر از بازشناخت کسان است; یعنى التزام به این احکام، مشروط به بازشناسى مصلحت حکم از سوى هر یک از مکلفان نیست; از این روى، همه کسان، حتى در صورتى که در تشخیص آن، تردید داشته باشند، ملزم به پیروىاند; امّا امر به معروف و نهى از منکر، اگر مکلف موضوع را بازنشناسد و یا پى به واجب و حرام بودن آن نبرد، براى او الزام آور نیست. همچنین اگر به حکم دیگرى )از روى اجتهاد و یا به پیروى از مرجع خویش( رسیده باشد، موردى براى الزام وى وجود ندارد.8
سه دیگر، امر به معروف و نهى از منکر، در مرحله عالیه آن - یعنى مواردى که به ضرب و جرح افراد نیاز باشد - وظیفه حکومت و فقیه جامع الشرایط است که از باب ولایت، به انجام آن مىپردازد. بنا بر این، در پارهاى از موارد، هر چند مىتوان گفت از باب امر به معروف و نهى از منکر است، ولى با توجه به مقام ولایى فقیه صورت مىگیرد.
چهار دیگر، از زاویه امر به معروف و عمل به تکلیف شرعى، نمىتوان احکام ولایى صادر و آن را بر عموم مسلمانان واجب و مخالفت با آن را حرام و درحکم محاربه با امام زمان دانست.
بنا براین، از این جهت نیز نمىتوانیم مبارزات سیّد یزدى را از باب امر به معروف و نهى از منکر و تکلیف شرعى بدانیم.
بنا بر این، الزامات فقهاى جامع الشرایط در مسائل سیاسى و اجتماعى و دخالتهاى آنان در مسائل حکومتى، نه جنبه فتواى شرعى و قضاوت داشته و نه به عنوان امر به معروف و نهى از منکر انجام گرفته، بلکه از جایگاهِ نیابت و ولایت بوده است.
بدون تردید، هیچ مبناى فقهى براى این احکام نمىتوان آورد، جز دلایل ولایت عامه فقیه. پس از اشاره به نکتههاى یادشده، به پارهاى ار احکام ولایى سیّد یزدى، اشاره مىکنیم:
1. حکم به تادیب و تبعید مسیو نوژ بلژیکى
مسیو نوژ بلژیکى، افزون بر نارواگویى به مقام روحانیت و به هیأت اهل علم در آمدن در یک میهمانى )بال ماسکه( که عکسى نیز از آن گرفته شده بود; به حقوق مردم، بویژه تجار، دست اندازیهایى به نفع روسیه داشت.9
از وى شکایتهاى زیادى به عالمان نجف رسید. آنان، پس از آن که از پى بردن به درستى گزارشها به پشتیبانى از مردم برخاستند و علیه او و به هوادارى از مردم، دست کم، دو - سه اطلاعیه را با هم امضا و به ایران ارسال کردهاند. از باب نمونه، در دو نامه جداگانه به سیّد عبدالله بهبهانى و سیّد احمد سنگلجى، حکم به عزل »مسیو نوژ« دادهاند. در نامه به بهبهانى چنین آمده است:
»وجود شریف امروز حامى اسلام و خیرخواه مسلمین است. لازم است محض حفظ اعراض و اموال و نفوس مسلمانان، رفع و دفع ید ظالم را با تمام اجزاء او از بلاد مسلمین نموده، تکلیف عموم همین است. هر کس به هر لباس حمایت از او بنماید، فاسق و حالش حال اوست«
نجل المرحوم حاج میرزا خلیل، محمد کاظم خراسانى،
عبدالله مازندرانى.10
هر چند نام سیّد یزدى در پایان این اطلاعیه نیامده است; اما از نامه بعدى استفاده مىشود که آخوند و سیّد یزدى، این نامه و نامه به سیّد احمد سنگلجى را با هم فرستادهاند.
در نامهاى که از سوى تجار به سیّد محمد کاظم یزدى و آخوند خراسانى نوشته شده چنین آمده است:
»حضور مقدس حجت الاسلام آقاى آخوند ملامحمد کاظم خراسانى و آقاى سیّد کاظم طبا طبایى به عرض مىرسانیم: در اواخر شهر محرم الحرامِ هزار و سیصد و بیست و سه، در تهران، صورت تلگرافى به امضاى آن دو بزرگوار، در ورقه مطبوعه تلگرافى، به توسط بعضى متلبسین اهل علم اشاعه گردید که مستلزم تصحیح عمل رئیس گمرگ، مسیو نوژ، بود; اسباب عبرت شد. و در اواخر شهر ربیع الاول، خطابهاى به خط و مهر آن دو بزرگوار، مختوم به خاتم حضرت مستطاب آقاى حاجى میرزا حسین، روحنا فداه، که به تاریخ 9 شهر مزبور بود. یکى خدمت جناب حجت الاسلام آقاى آقا سیّد عبد الله بهبهانى، ویکى خدمت آقا سیّد احمد سنگلجى دیده شد که بر خلاف تلگراف اول بود. عجالتا، امر بر مردم مشتبه شده است، استدعاى ما ایرانیان آن که: حقیقت مطلب برصدور و عدم صدور هریک را به خط مبارک مرقوم، و به خاتم انور ممهور دارند، تا مکلفین تکلیف خود را بدانند. «
فى پنجم شهر ربیع الثانى 1323.
در پاسخ پرسش یاد شده، آن دو نوشتهاند:
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم فاطر السموات و الارض.
»صورت تلگراف اول، که مستلزم تصحیح عمل شخص مسیحى بود، از تهران فرستاده بودند و مضمون آن را دیده; واقعاً جاى عجب است. پس از تحقیق، به صحت پیوست که: بعضى از منحرفین از طریقه قویمه شرع، که با شخص مسیحى سنخیت و جنسیت داشته، پولها گرفته و طرفها بسته و دین به دنیا فروخته، و آن مضمون را اشاعه و جعل نمودهاند، محض پیشرفتِ مقاصدِ خودشان. همان وقت، در هامش همان اوراق مجعوله، نوشته شد که کذب است. بعد معلوم شد شیاطین انس از پستخانه گرفتهاند. در هر حال، چراغ کذب را نبود فروغى.
اما خطابه مورخه هشتم، به عنوان: حجت الاسلام آقاى آقا سیّد عبد الله بهبهانى، که مزین به خاتم حضرت مستطاب، آیت الله شیخنا الاعظم آقاى حاجى، دامت افاضاته، و این جنابان هم مهر نموده بودیم; دو نسخه فرستاده شده و صحیح است.
و اما تکلیف عموم مردم، بدواً، رسانیدن عرایض ماست حضور حضرت اقدس ولیعهد، به توسط اشخاص خالى از غرض; تا به حسن تدبیر، ایران و اهل آن را، که خانه و اهل خانه سلطنت است، نگاهدارى فرموده. واضح است که این گونه سلوک با رعیت، کاشف از دشمنى با دولت است. به توجهات کامله امام عصر، ارواحنا فداه و اقدامات حضرت اقدس، بد خواهان دولت تادیب و تبعید و رعیت آسوده خاطر گردند. «11
سِیّم جمادى 1323. الاحقر محمد کاظم الخراسانى،
محمد کاظم طباطبایى.
این حرکت، که شور، هیجان و هماهنگى و همدلى مردم و عالمان دین را به نمایش گذارد، زمینهاى شد براى خیزشهایى که به عدالت خانه خواهى انجامید و مقدمهاى شد براى نهضت مشروطیت.
2. حکم به حرام بودن داد و ستدهاى تقویت کننده کافران
در سال 1324ق. از سیّد پرسیده مىشود:
»حجة الاسلام! چیست حکم شرعى امتعه و البسه، بلکه مطلق اجناس، که از اجانب و غیر اهل اسلام خریده مىشود، در صورتى که مثل آن را خود مسلمین دارند، بلکه ممکن است خود مسلمین آن امتعه و البسه و اقمشه را به کارخانه و غیره ایجاد کنند. خصوصاً وقتى که خریدارى مسلمین از اجانب و غیر مسلمین فعلا و مآلا سبب فقر و ضعف قواى مسلمین مىشود، که در حقیقت، این نحو معامله، مدخلیت کلى در ترویج شوکت اسلامیت دارد. آیا لازم است که مسلمانان تا بتوانند خود ایجاد کنند، و از غیر مسلم خریدارى نکنند، یا خیر؟
سیما، وقتى که یک جنس را هم مسلمان دارد و هم غیر مسلمان، آیا لازم است از مسلم خریدارى نماید یا خیر؟ در این صورت خریدارى از غیر مسلم حرام است یا خیر؟«
سیّد یزدى، در پاسخ نامه یاد شده مىنویسد:
»هر چه موجب تقویت و شوکت کفر و کفار و باعث ضعف اسلام و مسلمین است، حرام است، چه از معاملات باشدیا غیر آن، از آن چه باشد، و بسى سزاوار است که مسلمین کلیه، هر گاه ممکن باشد، بدون ترتب مفسده، تحرز کنند از چیزهایى که در معرض تقویت کفر است... «12
بدون تردید، داد و ستدهایى که باعث ضعف مسلمانان نشود و پریشان احوالى را براى آنان به بار نیاورد، با کفار جایز است و فقها نیز تا آن روز در معامله با مردمان روس و دیگر کشورهاى کفر، اشکالى نداشتند، ولى در آن برهه زمانى، سیّد یزدى و علماى بزرگ دیگر، بر اساس مصلحت، به حرمت آن حکم کردهاند.
پس از پیروزى نهضت مشروطیت نیز این حکم در زمان تهاجم روس و انگلیس به ایران با شدت بیشتر و بدون قید و شرط از سوى شمارى از مراجع تجدید شد.
3. حکم به تحریم موقت حج
به سال 13191321ق رفت و آمد حجاج از راه »جبل«13 بسیار سخت شد. افزون بر ستم کاروانداران به حجاج و نیز ستم امیر حاج و کارگزاران او، امنیت جانى و مالى نیز براى زائران خانه خدا، وجود نداشت. از این روى، از مراجع آن روزگار استفتاء شد که آیا با وضع موجود و گرفتاریهاى سخت و توانفرسا، رفتن به حج جایز است یا نه؟ و اگر راه منحصر به راه جبل باشد، آیا استطاعت حاصل و اداى مناسک حج واجب است یا نه؟
بسیارى از فقیهان جامع الشرایط در چنین برههاى، با اوضاع پیش آمده، به گونه موقت، گزاردن حج را بر شیعیان حرام کردند.
متن حکم سیّد یزدى، به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
»از قرار مسموع، از جمله از ثقات، این راه مسلوب الامنیه است از جهات مذکوره و بنا بر این، ما دام الحال کذلک استطراق آن جایز نیست، هر چند منحصر شود به آن. والله العالم. «14
الاحقر محمد کاظم الطباطبایى15
شیخ فضل الله نورى، که به سال 1319ق. حج گزارده و از همین مسیر برگشته بود، با یادآورى دشواریهاى این سفر و گرفتاریهاى حجّ گزاران مىنویسد:
»وقتى از حج، وارد نجف شدم، آقایان نیز، با آگاهى از شرایط موجود، حکم به حرمت داده بودند... .
پر واضح است که مخالفت احکام این جمع از علماء اعلام حرام است.
بناء علیه امید است اولیاى دولت علیّه در مقام احکام شرعیه و حفظ رعایا، از تلف و ضرر، غدغن اکید و منع بلیغ فرمایند که دیگر مأمورین، جرأت اقدام نداشته باشند. بخصوص در مراجعت که جمعیتى، انواع حیل را اعمال مىکنند. «16
به سال 1344ق. سیّد ابوالحسن اصفهانى و میرزاى نائینى نیز بر اثر مسائلى که پیش آمده بود، از جمله حرکت ناشایست وهابیان در ویران سازى مزارهاى امامان بقیع، به حرمت موقت حج، حکم دادند.17
4. حکم به همبستگى بین ایران و عثمانى
عالمان نجف، در آن برهه، افزون بر بایستگى وناگزیرى وحدت همه گروهها و کسان، درداخل ایران، به همبستگى مسلمانان در سطح دو کشور بزرگ اسلامى: ایران و عثمانى مىاندیشیدند و بر آن، تأکید مىورزیدند. این جریان، بر امت اسلامى فرض مىدانست که باید اختلافها را کنار گذارده، ودر برابر دشمنان اسلام، که از هر سو به کشورهاى اسلامى یورش آوردهاند، بایستد. در آن روزگار، ضعف دولتهاى اسلامى و حاکمان ناشایست و تهاجم استعمارگران به کشورهاى اسلامى، ضرورت همدلى و همراهى و وحدت مسلمانان را دو چندان کرده بود. به همین جهت، عالمان نجف، به هنگام فتنه خانمان سوز و بنیان برافکن بین شیعیان و اهل سنت، براى خاموشى آن، همه توان خود را به کار گرفتند.
فتنه بدین صورت بود که ترکان عثمانى، گاه، به بهانههاى واهى به آزار و اذیت و قتل و غارت شیعیان عراق دست مىیازیدند. این یورشها و یغماگریها، عشایر را به واکنشهاى تند وا مىداشت و در پى سازمان دهى براى نبردهاى سنگین علیه عثمانیها بودند.18 در این گیرودار، دشمن اصلى فراموش شده بود. و انگلیس نیز، بر این جنگهاى خانمان سوز دامن مىزد.19
علماى بیدار شیعه، عمق ویران گرى اختلافها و زوایاى تاریک آن را به روشنى مىدیدند و نقشى را که انگلیسیها در این تباه گرى داشتند. از این روى، به آگاه کردن عثمانیها و توجه دادن مسلمانان به جبهههاى جنگ همت گماردند.
نامه میرزاى شیرازى دوم از سامرا، به سیّد یزدى، رهبر قیام و در خواست چاره جویى براى خروج از این وضعیت و واکنش بسیار خوب سیّد یزدى، سند گویایى بر این مدعاست.20
سیّد یزدى در این برهه، بر ضرورت اتحاد مسلمانان و پیش گیرى از هر گونه آزار و اذیت، بى حرمتى و قتل و غارت، تأکید و اطلاعیه زیر را صادر کرد:
»عموم مسلمانان و برادران ایمانى، باید بدانند که خداى تبارک و تعالى، در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم )ص( مىفرماید: و شاورهم فى الامر21، پس، خون ریزى و کشتار مسلمانان، شرعا جایز نیست، همچنین هتک مال، عرض و خون مسلمان بدون دلیل شرعى مباح شمرده نمىشود.«22
محمد کاظم طباطبایى
سیّد یزدى، دسترسى به اهداف بلند اسلام را در سایه اتحاد ایران و عثمانى امکان پذیر مىدانست. از این روى، تلاش مىکرد سران عشایر و دو دولت ایران و عثمانى را برانگیزاند و از بروز اختلاف و جدال بى حاصل بین آنها، جلو گیرى کند. عقلاى دو حکومت را فرا مىخواند که همه توان خود را براى ایجاد رشته الفت و دوستى و محبت و اتحاد به کار گیرند. آن بزرگوار در نامهاى به سفیر ایران در عثمانى، پس از سفارش اکید به لزوم ایجاد تفاهم و روابط دوستانه میان دو دولت ایران و عثمانى، اهداف خود را از این کار در سه عنوان کلى زیر خلاصه کرد:
»قوام شریعت مقدسه و اعلاى کلمه طیبیه اسلامیه و عزت و آسایش نوع مسلمین«
سیّد، دستیابى به این اهداف را »متوقف و منوط و مربوط به استحکام تساعد )همیارى( و تعاضد )کمک یکدیگر( و تحاب )دوستى دو طرفه( و تعاهد )هم پیمانى( دو دولت دانسته وبر این باور بود که از نتایج و فوائد این اتحاد، معمورى کافه بلاد اسلامیه و آسایش عباد خواهد بود. «23 او حتى رفع مشکلات موجود شیعیان را نیز در نجف، بسته به این تفاهم و اتحاد مىدانست.24 وى، در راستاى تحقق این اهداف، کارهایى به شرح زیر انجام داد:
1. ارسال نامه به سفیر ایران در عثمانى براى تلاش در جهت تفاهم و اتحاد بین دو کشور.
2. الزام مخالفان حکومت عثمانى در عراق، به دست برداشتن از ناسازگاریها و الزام آنان به جهاد با کافران، همراه با نیروهاى عثمانى.
او، مخالفت با دولت عثمانى را در آن روزگار که انگلیسیها به سرزمینهاى اسلامى مىتاختند، نه تنها بى حاصل، که زیان آور به حال مسلمانان مىدانست; از این روى از شیعیان مىخواهد که پىگیرى اهداف خود را درباره حکومت عثمانى، به زمان دیگرى واگذارند و همه توان و نیروى خود رامتوجه دفاع از سر زمینهاى اسلامى نمایند.
3. حکم جهاد علیه کافران اشغال گر: روشن بود که مردم و دولتهاى دو کشور ایران و عراق، از پیامدهاى مثبت این گونه احکامِ تنش زدا و تفاهم آفرین استفاده مىکردند.
سیّد، در پرتو این اقدامات توانست از ستم و اجحاف برخى از نیروهاى عثمانى نسبت به شیعیان عراق بکاهد که این امر، یکى از خواستههاى ایشان درنامه به سفیر نیز بود:
»در این اوقات، مامورین دولت علیّه عثمانیه با نهایت تشدید، جمعى خسته دلان بیچاره را مشوش الخاطر نموده«
ایشان از عثمانیها خواست تا رفتارى سنجیده و مسالمت آمیز با شیعیان داشته باشند.
در همین راستا بود که حمله عثمانیها به شیعیان حلّه و قتل و غارت آنان مهار شد و شمارى از شیعیانى که در بند عثمانیها بودند، با وساطت سیّد آزاد شدند25 و رفتار عثمانیها به شیعیان، بویژه ساکنان شهرهاى مقدس، به نرمى گرایید.
این تفاهم، آثار بین المللى نیز داشت، ولى اگر آن گونه که سیّد مىخواست، عملى مىشد آثار بیشتر و اثرگذارترى نیز، بر جاى مىگذاشت.
بعدها، با تجزیه کشور عثمانى و اشغال ایران از سوى روس و انگلیس، زوایاى دقت و هوش سرشار این مرد بزرگ را در تحلیل و تفسیر سیاستهاى استعمارگران روشن کرد.
5. واکنش در برابر اولتیماتوم روس
به سال 1329 قمرى )دهم ذى قعده( وزیر مختار روس، به دولت ایران اولتیماتومى داد که به توصیه وزارت خارجه انگلیس، دولت ایران بدون اطلاع مردم و عالمان دین، آن را پذیرفت.26
و پس از گذشت پنج روز، اولتیماتوم دوم از سوى روسیه داده شد، که برابر آن، دولت ایران، باید:
1. مستر شوستر را از کار برکنار مىکرد.
2. با تصویب روس و انگلیس، به استخدام افراد خارجه مىپرداخت.
3. هزینه لشکرکشى روس را مىپرداخت.
براى انجام کارهاى یاد شده، روسها 48 ساعت به دولت ایران وقت داده بودند.27
گروهى از نمایندگان مجلس و نمایندگان دولت، خواستار پذیرش اولتیماتوم بودند و چارهاى جز تسلیم در برابر خواستههاى روس نمىدیدند.
وثوق الدوله و صمصام السلطنه، به شدت در پى پذیرش اولتیماتوم بودند.
اما گروهى از نمایندگان مجلس، باهمه توان در صدد ردّ آن بودند28.
رئیس مجلس، مؤتمن الملک، اهالى کاشان، طرابزون... . به نجف اشرف تلگرافهایى زدند و به آگاهى آخوند خراسانى، مازندرانى و طباطبایى رساندند که روسها به خاک ایران وارد شده و بخشهایى را به تصرف خود در آوردهاند. در این تلگرافها، کسب تکلیف، استمداد و آمادگى خود را براى مقابله اعلام کرده بودند.29
در پاسخ به تلگرافهاى یاد شده، علماى بزرگ مقیم عتبات، مخالفت خود را با این اولتیماتوم اعلام کرده و آمادگى همه جانبه خود را براى مبارزه با روسیه به آگاهى همگان رساندند و دولت ایران را به ایستادگى در برابر تهدیدهاى بیگانگان فرا خواندند.
سیّد یزدى، با آن که از حکومت مشروطه ایران، دل خوشى نداشت و از شهادت شیخ فضل الله نورى بسیار آزرده خاطر بود، ولى چون عزت و کیان کشور اسلامى را در خطر مىدید، از نخستین کسانى بود که واکنش شدیدى در برابر این تهدید نشان داد، و با امضاى اعلامیهاى مشترک، مردم را به مقاومت و پایدارى فراخواند و نگرانى خود را از قرار دادهاى خیانت بار و ذلت آور و تقسیم ایران بین قدرتهاى استعمارى اعلام کرد.
او، همگام با آخوند خراسانى، مازندرانى و شیخ الشریعه اصفهانى، خطاب به احمد شاه، نجات اسلام و سر زمینهاى اسلامى را از اهم تکلیف دینیه و سستى و تهاون را سبب نابودى اساس اسلام و استقلال مملکت اسلامى و از بین رفتن مذهب شیعه دانستند. در فرازهایى از این نامه چنین آمده است:
»اخبار موحشه مداخله اجانب در بلاد اسلامیه، خصوصا به اشتهار معاهده میشومه جدید30 با دولتین )روس و انگلیس( موجب وحشت عموم علماى اعلام، عاکفین این اعتاب مقدسه شده است. معلوم است مبادرت به تخلیص اسلام از این ورطه، اهم تکالیف دینیه و اندک تسامح، به انهدام اساسى اسلامیت و مملکت و اضمحلال مذهب جعفرى، على مشیده السلام، العیاذ بالله، مؤدى خواهد بود. قاطبه علماءِ این مشاهد مشرفه وظایف مقامیه را تعطیل و در حفظ اسلام به اداى آخرین تکلیف )جهاد( حاضر و از غیرت و حمیت مقام سلطنت، رضاى به آن که این عهد همایونى، تاریخ اضمحلال مذهب و زوال استقلال دولت شود، البته غیر مترقب و استدعا داریم که به عون الله تعالى و حسن تاییده، به تخلیص دین و دولت و مملکت اسلامى از این مهلکه و قیام به وظیفه حراست که فریضه ذمه مقام سلطنت مبادرت فرموده، عساکر اجانب رابه خاک خود بر گردانیده، ابواب مداخلاتشان را به کلى مسدود و حفظ نعمت و شرف استقلال، کما هوحقه، مراقبت فرموده خاطر این خدام شریعت مطهره، عاجلاً به بشارت نتیجه مأموله آسوده و قرین تشکر و امیدوارى خواهند فرمود. ان شاء الله تعالى. «
الاحقر محمد کاظم الطباطبایى،
الاحقر محمد الکاظم الخراسانى،
الاحقر عبد الله المازندرانى،
الاحقر شریعت اصفهانى.31
6. اعتراض به اشغال گرى روسها
روسها، در اواخر سلطنت محمدعلى شاه و اوج کشاکش مشروطه و استبداد، به بهانه حفظ امنیت اتباع خویش در ایران، به بخشهایى از شمال ایران )آذربایجان، گیلان و مازندارن( نیرو وارد کردند. صاحب عروه، از جمله کسانى بود که به شدت به اعتراض برخاست و از شاه خواست که از روسها بخواهد که هر چه زودتر به اشغال ایران پایان دهند.
در تلگراف سر جرارد لوتر، به سر ادوارد گرى، وزیر خارجه وقت انگلیس، که در همان روزها ارسال شده، آمده است:
»موضوع: ایران.
تلگرام زیر را از نماینده سیاسى و سرکنسول دولت اعلیحضرت پادشاهى ]=انگلیس[ در بغداد دریافت داشتم:
معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس، که مورد تنفر علما بوده و مىگویند شوم تر از تعلل ]محمدعلى شاه[ در اعلام مشروطه است، نمىتوانم انتظار چندان کمکى از علماى نجف و کربلا داشته باشم. به طورى که شنیده ام، سیّد کاظم یزدى، که تاکنون در سیاست دخالتى نداشت32 و اینک هم قطار روسىام به من اطلاع مىدهد که: نفوذ قابل ملاحظهاى در قفقاز دارد، تلگرامى به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه، تقبیح کرده است. درباره این تلگرام، من چیزى به کنسول روس نگفتهام«.33
7. حکم جهاد علیه دولتهاى استعمارگر
به سال 1329 ق که قواى روس، شمال و انگلیس جنوب ایران را اشغال و به کشتار آزدیخواهان و عالمان دین دست زدند و استعمارگران ایتالیایى به لیبى حمله و به اشغال آن پرداختند، مجتهدان جامع الشرایط نجف، همزمان باحکم جهاد علیه روس و انگلیس، علیه ایتالیا نیز حکم جهاد دادند.34
در حکم سیّد یزدى آمده است:
»امروز، اروپاییها به حمله نظامى به کشورهاى اسلامى سرگرم هستند. ایتالیا، طرابلس ]لیبى[ را و روس و انگلیس، به ترتیب، شمال و جنوب ایران را مورد تاخت و تاز قراردادهاند و اسلام رو به نابودى مىرود; بنابراین، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است که آماده دفاع از سرزمینهاى اسلامى باشند. مسلمانان باید در راه بیرون راندن سربازان ایتالیایى از طرابلس و نیروى نظامى روس و انگلیس از ایران، جان و دارایى خود را فداکنند.
اکنون بزرگ ترین وظیفه مسلمانان این است که ایران و عثمانى را از شرّ این کفار صلیبى اشغالگر برهانند.«35
حرره یوم الاثنین خامس ذى حجه 1329
الاحقر محمد کاظم الطباطبایى )الیزدى(
تلگرافى نیز با سه امضاى: خراسانى، مازندرانى و یزدى، ارسال شد که در آن، همه مسلمانان دعوت شدهاند که اختلافات داخلى را کناربگذارند و علیه دشمنان اسلام متحد شوند... 36
افزون بر دو تلگراف یادشده، نامهاى نیز به امضاى سیّد محمد کاظم طباطبایى، محمد کاظم خراسانى، عبد الله مازندرانى و شریعت اصفهانى، با همین مضمون خطاب به احمد شاه در باره هجوم روس و انگلیس به ایران مخابره شده است.37
به دنبال اعلامیههاى یاد شده، جنبشهاى با شکوهى در بخشهایى از خاکِ ایران براى مبارزه با دست اندازیها و یورشهاى یادشده، شکل مىگیرد: در شمال و شمال غربى ایران، جنبش میرزاکوچک خان جنگلى و جنبش خیابانى و درمنطقه جنوب، دلاوران تنگستان.
این دلاور مردانِ تنگستانى به پیروى از فتواى سیّد کاظم یزدى ونیز فتاوى علماى منطقه، همچون: شیخ محمد حسین برازجانى و شیخ حسین چاکوتاهى، علیه انگلیسیهاى تجاوزگر، وارد جنگ مىشوند.38
افزون بر همه اینها، آقا نجفى قوچانى نوشته است:
»چون روس، عسکر خود رابه ایران سوق داده و تعدیات جابرانه مىنمود، آقاى آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمد على میرزا، حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلاب و مجتهدین دیگر، حتى آقا سیّد کاظم، حرکت نمودیم.«39
در اعلامیههاى یاد شده آمده است:
»ماها به صفت ریاست مذهبیه اسلامیه بر هشتاد میلیون نفوس جعفرى که در ایران و هندوستان و سایر نقاط است، متفقاً وجوب هجوم جهادى و دفاعى را حکم نمودیم و بر عموم مسلمین، تجزیه مسببین اراقه دماء اسلام و صیانت دین محمد )ص( فرض عین است... .«40
دو فراز: »ریاست مذهبیه بر هشتاد میلیون نفوس جعفرى« و »حکم نمودیم« نشان از صدور حکم حکومتى دارند.
این بزرگان، در صدور حکم یاد شده، نه از دولت عثمانى اجازه گرفتند و نه مردم کشور لیبى آنها را به عنوان رهبر انتخاب کرده بودند. آنان بر اساس ولایت و نیابت عامه، اقدام به چنین کارى کردهاند.
این نامهها و احکام، بیانگر آن هستند که حکم حکومتى ولایت فقیه، ویژه منطقهاى خاصى نیست، بلکه در هر جا که زمینه پذیرش موجود باشد، ولى فقیه مىتواند حکم ولایى بدهد.
8. حکم جهاد علیه متفقین
به سال 1332 ق=1914م. متفقین، پس از شروع جنگ جهانى اول، به دولت عثمانى اعلام جنگ داده و از زمین، دریا و آسمان به سرزمینهاى اسلامى حملهور شدند و از هر طرف عرصه را بر دولت عثمانى تنگ کردند و به سرزمینهایى از قلمرو آن، از جمله: سوریه و عراق لشگر کشیدند.
در این هنگام، سیّد یزدى نیز چندین حکم جهاد علیه انگلیسیها صادر کرد.
وى، در نامههاى خود به سران قبائل عراق، کارگزاران حکومت عثمانى در شهرهاى گوناگون عراق، و نیز در نامههاى جداگانه به شمارى از عالمان صاحب نفوذ و یا نمایندگان خود در جاى جاى سرزمینهاى اسلامى، جنگ با انگلیس را دفاع از اسلام و جهاد مقدس نامید و حضور همگان رادر جبهههاى جنگ واجب اعلام کرد.
خطابات و نامههاى یادشده، بیانگر آن است که سیّد براى خود حق تصدى و تصرف در امورعامه را به عنوان فقیه جامع الشرایط قائل بوده است; چرا که بسیارى از این نامهها، احکام ولایى را بردارند.
در این نامهها، سیّد، تنها به ذکر فتواى وجوب دفاع، بسنده نکرده است، بلکه مصداق نیز تعیین کرده و در پارهاى از نامهها نیز، به عنوان رهبر جهاد و قیام، نماینده برگمارده است و یا به کارگزاران دستور مىدهد که نیازمندیهاى مجاهدان را تامین نمایند و یا این که اجازه مىدهد که بخشى از اموال دولتى را براى تامین نیاز جبههها به فروش برسانند.
سیّد در مراحل نخست در نامهاى به سیّد على قزوینى، نماینده خود در کوفه مىنویسد:
»فتواى ما، مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمین، در همه جا پخش شده است. از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هرکس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ حدود و ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد. اگر اهل جنگ نباشد، یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند. از این روى، بر شما هم واجب است که آن چه را گفتیم به دیگران برسانید; زیرا حفظ اسلام، بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است. النصر من الله تعالى ان شاء الله تعالى«41
نامهها و اطلاعیههاى جهادى علما و مراجع در برابر انگلیس، تنها در پرتو حکم حکومتى، در خور تفسیر و تحلیل است. بر همین اساس امام خمینى، در کتاب ولایت فقیه، از این احکام، به عنوان: »حکم حکومتى« یاد کرده است.42
سیّد یزدى، افزون بر نامههاى یاد شده، در صحن حرم امیرالمومنین على)ع( در نجف اشرف، منبر رفت وخطبهاى آتشین، علیه استعمار ایراد کرد وبه بسیج حوزه و مسلمانان علیه اشغالگران پرداخت و بر ثروتمندان واجب کرد که فقرا یى را که توان مالى براى تجهیز با دشمن را ندارند، تجهیز کنند.43
پس از آن نیز، با ارسال نامهها و تلگرافها وصدور احکام جهاد و صرف وجوهات، مجاهدان را یارى داد.
افزون بر این، فرزند بزرگ و فاضل خویش، سیّد محمد را، به نمایندگى خویش به جبهه رزم فرستاد که شرح جانفشانیها و حماسه آفرینیهاى آن فقیه وارسته، در این مقال نمىگنجد.
بارى انگلیسیها، در گرماگرم جنگ با سلحشوران و مبارزان عراقى، یکى از مقامات عالى رتبه خویش را نزد سیّد محمد فرستادند و با تهدید و تطمیع، به او پیشنهاد دادند که از معرکه کناره گیرد، مناصب حساس حکومت عراق را پس از اشغال، براى همیشه در اختیار او و اولادش قرار خواهند داد.
سیّد محمد، پیشنهاد مزبور را قاطعانه ردکرد. و پس از آن، شبانه به نجف آمد و پدر را از ماجرا باخبر ساخت; ولى سیّد پس از شنیدن خبر، خیلى طبیعى و معمولى، گویى هیچ اتفاقى رخ نداده است، به وى فرمود:
»کارى به جا کردى و جز این شایسته نبود; اما آمدنت به نجف و آوردن این خبر براى من، لزومى نداشت... سریعاً به جبهه برگرد و به ادامه کار جهاد بپرداز!«45
9. حکم جهاد به شیعیان خوزستان
بازتاب فتواى جهاد سیّد و عرصه مبارزات فرزند وى در جنگ با انگلیسیها، محدود به کشور عراق وبه اصطلاح سرزمین بین النهرین نبود; بلکه جنوب غربى ایران، یعنى حدود استان خوزستان فعلى را نیز دربرمى گرفت. با پیوستن دولت عثمانى به دول محور )آلمان و... ( و اعلام جنگ آن دولت با متفقین، انگلیسیها، بهطور همزمان دست به اشغال مناطقى از جنوب عراق و ایران زدند ودر نتیجه، زمانى که سیّد یزدى، علیه اشغالگران انگلیسى حکم جهاد داد، سیّد محمد یزدى فرزند سیّد یزدى، حکم جهاد ایشان را به میان عشایر غیور شیعه خوزستان آورد و آنان را علیه انگلیسیها، که براى محافظت از تأسیسات مهم نفتى خویش در جنوب ایران، آن استان را اشغال کرده بودند، برانگیخت.
علماى منطقه جنوب، به فتوا و حکم عالم مجاهد سیّد محمد کاظم یزدى گردن نهادند و شیخ محمد حسین برازجانى و شیخ حسین چا کوتاهى، به پیروى از این فتاوى، با کمک مجاهدان رزمنده تنگستان و دلوار، جنبش رئیس على دلوارى را علیه سلطه انگلیس در جنوب ایران، بنیان گذاردند.46
سیّد یزدى، در راستاى برانگیزاندن شیعیان جنوب، براى رویارویى با قواى انگلیس، در اول محرم 1333 ق. نامهاى به شیخ خزعل، والى وقت خوزستان فرستاد و از وى خواست که مجاهدین اسلام را علیه قواى انگلیس یارى دهد. هر چند شیخ خزعل، همان گونه که خواهیم آورد از حکم سیّد یزدى و دیگر علما، پیروى نکرد; امّا عشایر خوزستان، به حرکت در آمدند و در اسفند 1293 ش. در نزدیکى اهواز، در منطقه غدیر دعى و تپههاى المنیور، با قشون تحت امر انگلیس، درگیر شدند و تلفات زیادى به آنها وارد ساختند; به گونهاى که نیروهاى انگلیسى، ناگزیر، عقب نشینى کردند، ولى بعدها، با رفتن نیروهاى عثمانى از منطقه و تنها ماندن عشایر خوزستان، نیروهاى انگلیسى به سوى سوسنگرد پیشروى کردند و آن شهر را زیر آتش سنگین توپخانه، وحشیانه به خاک و خون کشیدند.47
10. حکم به نیابت فرزندش در امور قیام
پس از آن که نیروهاى انگلیس، به فاو رسیدند، سیّد، فرزند بزرگ خود، سیّد محمد48 را که داراى مراتب علمى و عملى بر جستهاى بود، به نیابت قیام، برگمارد. او برابر دستور پدر، نجف را ترک کرد و در کوفه با مجاهدان همراه شد. برابر دستور پدر، در آبادیهاى گوناگون، مردم را به مبارزه و جهاد فرا خواند. از جمله نوشتهاند: در آبادى »الکفل« سخنرانى پر شورى ایراد کردکه تأثیر مهمى بر جاى گذاشت و مردم یک پارچه دعوت او را لبیک گفتند.49 سیّد محمد در ناحیه هویزه مستقر شد و عملیات گوناگونى را علیه انگلیسیها در منطقه به اجرا در آورد.
سیّد یزدى در نامهاى به عموم مسلمانان اعلام کرد:
»پیش از این حکم وجوب دفاع در برابر مهاجمین بر اسلام را اعلام کردهایم; اما اینک فرزندم، محمد را فرستادم، تا این حکم را به همه مسلمانان اعلام نماید. او مورد اعتماد ماست.«50
وى، در نامهاى دیگر، والى بغداد را از صدور حکم جهاد و اعزام فرزندش به عنوان نیابت از خود، به جبهههاى نبرد، با خبر کرد و نوشت:
»محضر والى بغداد و قمندان فلیق و نیز به همه امرا و جنود و لشکریان پیروز و به همه طبقات مسلمانان در منطقه عراق وبه همه مرز نشینان، خداوند همگان را به نصرو ظفرعزیز گرداندودشمنان را خوار و ذلیل کند... ایشان ]سیّد محمد[ جانشین من بر شماهستندو شما ودیعه من نزد او مىباشید و خداوند بهترین حسابگر، ناصرو حافظ است. «51
سیّد یزدى، پس از فراز بالا، از مایهاى که خود گذاشته، که همانا فرستادن جگرگوشهاش به میان مردم، به نیابت از خود براى نبرد، با همه نیازى که به او داشته و ترجیح مردم، بر او، و تلاش براى اداى وظیفه و حفاظت دین خدا، چنین یاد مىکند:
»من در پى جلب رضاى الهى و به خاطر هدف دفاع از دین مقدس و ناموس اعظم، عزیزترین چیز خود، پاره تنم، سیّد محمد را، سلمه الله تعالى، تقدیم داشتم و على رغم نیازِ شدیدى که به وجود ایشان در خود احساس مىکردم و نظر به علاقه پدرى و فرزندى، باز شمارا ترجیح دادم. با مراتب جدّ و اجتهاد و مراحل عالى حلم و فضیلت او، چنان شده که او مستغنى است، ولى دیگران از او مستغنى نیستند، او مستقل است، بى آن که جز او استقلال محقق گردد. فوق همه اینها، عرفان در او اوج گرفته و صلاح و سدادى مبتنى بر تقوا دارد که بنیان او را مستحکم کرده و عقل و رأیى نیکو و پایدار دارد. هنگامى که او را به نهضت و قیامى فرا خواندم و خواستم که چنین بار سنگینى رابر دوش گیرد و درراه انجام چنین مهمى، یارى و مساعدت دهد، مشاهده کردم با سعه صدرکامل و استقبال شایسته و قلبى ثابت و حلم و شکیبایى استوار آماده شد.
من هم، او را به سوى شما فرستادم و امیدوارم با شکیبایى مردم و دعا به درگاه خدا و رسول، در راه کسب رضاى الهى، طى طریق کنند. مىبایست من اداى وظیفه کنم و با اعلان به او، مسؤولیت خود را به انجام رسانم. من نیز، همه را بیان کردم این نیز به خاطر حفاظت دین خداو دفع دشمنان است.«52
به جز نامه بالا، نامههاى بسیارى بین ایشان و فرزندش به عنوان جانشین قیام رد و بدل شده است. این نامهها، نشان دهنده نقش بر جسته آن دو در رهبرى شیعیان علیه انگلیسیهاست. این نامهها داراى نکتههاى مهمى است که به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم:
1. سیّد یزدى، در زمانى که فرزندش در جبهه حضور داشت، او را به پیشگامى درجنگیدن با قواى انگلیس، بر مىانگیزاند. در بخشى از این نامه آمده است:
»تو در امر جهاد، اولویت دارى و باید پیشقدم شوى. خداوند به تو و همه مؤمنان در برابر کفار نصرت عطا فرماید. «53
2. سیّد به فرزندش، درباره حرکت به سوى جبهههاى جنگ، براى جهاد و تبلیغ در میان عشایر، دستوراتى دارد. از جمله مسیرهاى حرکت فرزندش را مشخص مىکند و از او مىخواهد که از مسیر: بغیله، کوة الاماره، حى، جعلةسکر، الشطره، عرب قصاب، عرب محمد الیاسین، عرب جمادى الحاج شاتى، عرب مجالى و حجام حرکت کند.54
3. به وى سفارش مىکند:
»قبایل مختلف را به نهضت و قیام وادارید، غافل را هشیار کنید و هنگام بهانه تراشیها به پتک اندرز و مواعظ و نصایح وسیله بیدارى و آگاهى را فراهم سازید، تا بى سبب دچار تعلل و خواب زدگى نگردند، آن سان که هیچ فرصت و موقعیتى را براى ابلاغ و پیام رسانى از کف ندهید. «55
4. به تلاشهاى خود در بسیج مردم اشاره مىکند و یاد آور مىشود: به رؤساى عشایر، به صورت مجزا، وجوبِ امر دفاع را اعلان کرده و عشایر را ملزم کردهایم که اختلافها و امور داخلى خود را براى مقابله همه سویه با انگلیس اصلاح کنند.56
نامههایى نیز، از سیّد محمد در دست است که عشایر هویزه و عماره را به پیوستن به قیام و ایستادگى در برابر انگلیس فراخوانده است.57
5. در نامهاى دیگر، سیّد تلاشهایى را که در جهت حل مشکلات منطقه انجام داده، گزارش مىکند، از جمله یاد آور مىشود:
»از والى خواستم که عذر و بهانه را براى کمک به مجاهدین کنار بگذارد و سپس بشارت مىدهد که والى در صدد رفع مشکلات است. «58
11. دستور به نظارت بر جانشین قیام
سیّد یزدى، با این که به فرزندش سیّد محمد اطمینان کامل داشت و او را از همه جهت در نامههاى پیشین ستوده بود، به شیخ احمد کاشف الغطاء و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، از شاگردان برجسته خود، دستور مىدهد که همراه سیّدمحمد باشند و بر کارهاى او، دقیق نظارت کنند و به وى گزارش دهند.
در نامهاى که شیخ احمد به استاد خود نوشته، ضمن ارائه گزارشى از سفر خود و برادرش )محمد حسین کاشف الغطا( به همراهى سیّد محمد، نوشته است:
»... در همه حرکتها، پس از مشورت، تصمیم مىگیرد. بحمد الله از هنگام حرکت از نجف اشرف، تا زمان نگارش این سطور... از ایشان هیچ حرکت نسنجیدهاى سر نزده است و بحمد الله در نهایت دیانت و متانت بودهاند. «59
و در بین راه، که شیخ احمد بنا به ضرورتى، از سیّد محمد جدا مىشود، به استاد خود مىنویسد:
»شیخ محمد حسین همراه ایشان است. «
12. تعیین دو مشاور براى جانشین قیام
شیخ احمد کاشف الغطا، در نامهاى، از حدود اختیاراتى را که سیّد یزدى، درباره جهاد و دفاع، به سیّد محمد داده، بدین شرح بازگو کرده است: رهبر قیام، دونفر از علما را به عنوان مشاور شما نصب کرده است و شما بدون مشورت آنها هیچ کارى را نباید انجام دهید. در بخشى از نامه ایشان بهمحمد چنین آمده است:
»... امروز سر کرده علما و زبده فضلاء و بر گزیده اتقیا، دو برادر بزرگوار، شیخ على زرکانى و شیخ موسى کشکول، رسیدندو مرا در جریان امر حضرت اعظم قرار دادند. خداوند، سایهاش را بر سر آن دو مستدام بدارد، تا به شما ملحق گردند و در ایاب و ذهاب با شما باشند. این امر، مرا بسیار خوشحال خواهد کرد، به طورى که از شرح آن عاجزم.
به جان خودم سوگند، سیّد ما، یکى از لایق ترین، عاقل ترین و دوستدارترین افراد را براىتان بر گزیدهاند. آن دو به منزله تحفه الهى براى شما محسوب مىگردند. پس ضمن قدر شناسى از آنان در محافظت آنان کوشا باشید و احترام و تعظیم شایسته آنها را اعمال نمایید.
بر شماست با آنان در همه اموربه مشورت بپردازید، پس تصمیمى اتخاذ نکنید، مگر با راى آن دو. خداوند سداد ورشاد و عزت ونصر و ظفر را بر شما مقدر کند، تا با همراهیانتان نزد ما باز گردید. ان شاء الله سالم باشید. «60
13. حکم سیّد یزدى به دفع نیروهاى خزعل
سیّد یزدى، سه نامه به شیخ خزعل دارد. در نامه اول و دوم تلاش سیّد برآن است که او را جذب و در رویارویى از انگلیسیها، از نیروها و توان او استفاده کند. امّا در نامه سوم، وقتى که همراهى او با انگلیسیها و خیانتاش به مردم مسلمان آشکار مىشود، دستور برخورد شدید با اورا صادر مىکند.
سیّد یزدى در نامه نخست، اورا به پیروى از شیخ جزایرى در جهاد با کفار فرا مىخواند.61
در نامه دوم، با اشاره به این که حفظ اسلام و دفع کفار از اهم واجبات دینى است، به وى حکم مىکند:
»بر شما لازم است منطقه خود را، به هرنحو که ممکن است، از هجوم کفار حفظ کنى. بر عموم عشایر منطقه نیز این حکم واجب است. شما نیز این حکم را به همه آنان اعلام کنید. ]سیّد یزدى، در پایان نامه، چون از وابستگیهاى او به انگلیسیها، تا حدودى آگاه شده است، یاد آور مىشود[:
بدانید که معاونت کفار و کمک به آنها در محاربه مسلمین حرام و موجب غضب خدا و رسول است. «62
اما شیخ خزعل، که از نیروهاى وفادار به انگلیس بود، نه تنها به مجاهدان کمک نکرد که در برابر آنان ایستاد و مانع جهاد مردم علیه انگلیس شد. سیّد نیز به برخورد شدید با او و همراهاناش حکم داد:
سیّد اسماعیل دشتى، که در خدمت آقا سیّد محمد، فرزند سیّد یزدى، در جبهه بصره و اهواز حضور داشته است، نقل مىکند:
»در هنگام حرکت مبارزان به سوى دهانه »فاو« براى جلوگیرى از پیشروى انگلیسیها به داخل عراق، شیخ خزعل، حاکم خوزستان، کاروان رزمندگان را از حرکت بازداشت و اعلام کرد: هیچ کس حق ندارد از خوزستان و مناطقى که در تصرف وى قرار دارد، به نیروهاىانگلیس یورش برد. افزون بر این، بر سر راه مجاهدان، که شمارى از عالمان، از جمله: آقا سیّد محمد، فرزند سیّد یزدى، در میان آنان بود، بازدارندههایى به وجود آورد و شمارى از نیروهاى خود را در آن جا گمارد که از ورود آنان جلو بگیرند.
مجاهدان، که خود را با این مشکل رو به رو دیدند، پیش از آن که دست به کارى بزنند، جریان را به اطلاع رهبرى قیام )سیّد کاظم یزدى( رساندند و از وى کسب تکلیف کردند. مرحوم سیّد، فتوا داد:
»سد را بشکنید و موانع ایجاد شده بر سر راه را کنار زنید. «
بدین ترتیب، مانع بر طرف گردید و با یورش رزمندگان، نیروهاى خزعل از هم پاشیدند. سپس با نیروهاى انگلیسى در گیر شدند و با این که کشته زیادى )چهار هزار نفر( دادند، بر آنان در مرحله نخست، پیروز شدند; اما با عقب نشینى نیروهاى عثمانى، نتوانستند به پیروزى نهایى دست یابند. «63
14. حکم به الزام مخالفان حکومت عثمانى به همراهى
روساى برخى از عشایر، با حکومت عراق که دست نشانده عثمانیها بود، به دلائلى از جمله: آزار و اذیت و قتل و غارت شیعیان و به اسارت گرفتن شمارى از سران عشایر، مخالف بودند. آنان، همراهى با عثمانیها را در جنگ با انگلیسیها، به معناى کمک به دشمن خویش مىدانستند. اما سیّد، به هنگام تهاجم انگلیس به عراق، این ناسازگاریها را به مصلحت اسلام و کشور اسلامى نمىدانست; از این روى، درچندین نامه به آنان یاد آور شد که در شرایط فعلى، باید مخالفت را کنار گذاشته و همراه با دیگر مسلمانان و نیروهاى عثمانى، در برابر انگلیس بایستند.
سیّد، نخست به سران قبایل، آنان که همراه و موافقاند فرمان مىدهد: با کسانى از رؤساى قبایل که مخالف جنگ با انگلیسیها در کنار حکومت عثمانى هستند، صحبت کنند و آنان را به این وظیفه بزرگ شرعى برانگیزانند. پس از این مرحله است که خود، به طور مستقیم، به مخالفان جنگ با انگلیسیها، در کنار عثمانیها، نامه مىنویسد.
از باب نمونه در نامهاى، از شیخ على الفضل، رئیس یکى از قبایل مىخواهد که با »خیون« یکى از روساى قبایل، صحبت کند و او را از مخالفت باز دارد و ضرورت همراهى با حکومت عثمانى را در شرایط موجود به او بفهماند. در بخشى از این نامه چنین آمده است:
»بر اساس اخبار واصله، اطلاع یافتیم که جناب »خیون« مخالف با حکومتاند. در شرایط فعلى، میان حکومت و دیگر مسلمانان هیچ فرقى نیست. همه باید در برابر کفار، از مسلمانان دفاع کنند; زیرا که کفار، بصره را محاصره کردهاند، بر تو واجب است که خیون را از مخالفت با حکومت باز دارى و از طرف ما، او را ملزم گردانى که با اعلام موافقت با حکومت، همراه دیگر مسلمین تحت امر خود، به بصره حرکت نموده و از حدود و مرزهاى آن دفاع کنید. من بر شما و دیگر مسلمانان تحت امر شما، توجه به بصره و حمایت از آن را در برابرکفار واجب کردم. نه شما و نه خیون و نه هر مسلمانى که فتواى من به او برسد، نزد خداى تعالى عذر و بهانهاى ندارند... «64
در نامهاى به یکى از روساى قبایل ناصریه، به او نیز دستور مىدهد که با خیون به گفت و گو بنشیند و او را براى جهاد و همراهى با مجاهدان آماده کند. و نیز وظیفه خود وى را چنین اعلان مىکند:
»بر شما نیز واجب و لازم است که به منظور حفظ اسلام و حدود و ثغور مسلمین، به آن چه صحیح و ضرورى است و دال بر متابعت از حکم دفاع دارد، مردم را ارشاد نمایید. خداى تعالى شما را بر خیر و سعادت رهنمون گرداند. «65
در نامهاى به شیخ کاطع مىنویسد:
»شما از طرف من به اطلاع او )خیون( برسانید که مخالفت باحکومت، در حال حاضر، به مصلحت نیست و باید او را ملزم گردانى به همراه یاران و افراد تحت فرمان خود، به طرف بصره حرکت کنند و به حمایت از حدود و ثغور آن جا بپردازند. «66
پس از نامههاى یاد شده، سیّد به خود خیون نامه مىنویسد و به او فرمان مىدهد: راهى بصره شود و به دفاع از آن بپردازد.67
و پس از پیوستن خیون به صف مجاهدان، از او تقدیر مىکند.68
15. حکم به شکستن محاصره بصره
سیّد یزدى در چندین نامه به رؤساى عشایر، از آنان مىخواهد که از بصره دفاع کرده و محاصره آن را بشکنند. از جمله به خیون، رئیس عشایر عبوده، پس از آن که به مجاهدان پیوست، مىنویسد:
»... فانى الزمک و اوجب علیک ان نتوجّه انت مع جمع للمسلمین الذین هم طوع امرک الى البصره لسد ثغرهاو دفع الکفره الحافین بها، فان ذلک واجب علیک عن الله تعالى و على کل من بلغه کلامى ممن یتمکن شد الرحال الى البصره بماله و نفسه و خیله و سلاحه و رجاله و لیس لمسلم متمکن من ذلک عذر و الحکومة و سایر المسلمین فى هذا الیوم سواء فى وجوب الدفاع و حفظ بیضة الاسلام... «69
من برشما الزام و واجب مىکنم که با مسلمانان تحت امر وپیرو خود عازم بصره شوید و از حدود و ثغورآن جا دفاع نموده و ضمن شکستن محاصره بصره، آنها را از منطقه بیرون نمایید. این امر مهم از طرف خداى تعالى بر شما و هر کسى که سخن من به او رسیده باشد، واجب است. هر کسى که امکان دارد، باید با مال و جان ولشکر و سلاح و همه امکانات خود با جدیت تمام به طرف بصره حرکت کند. هیچ عذرى از مسلمانان متمکن پذیرفته نیست. امروز میان حکومت و دیگر مسلمانان در وجوب دفاع و حفظ کیان اسلام تفاوتى نیست...
سیّد در نامهاى به شیخ کاطع آل بطى، رئیس عشیره الازیرج در ناصریه نیز، پس از یاد آورى چند نکته، مىنویسد:
»بر تو نیز واجب است به همراه یاران خود، براى حفظ مرزهاى بصره، راهى آن دیار شوى و کفار را از آن جا بیرون بریزى. امید است از اجر خداوند بر خوردار گردى. نه تو و نه هیچ یک از مسلمانان، عذر و بهانهاى ندارند.«70
16. حکم به ضرورت همبستگى بین عشایر
سیّد یزدى، در نامهاى، پس از تقدیر و سپاس از فرزند خود، از او مىخواهد که براى اتحاد و همبستگى عشایر، تمام تلاش خود را به کار گیرد. از جمله در یکى از نامهها آمده است:
»واجب است که تمامى تلاش و کوشش خود رادر ایجاد اتحاد و انسجام بین عشایر، به کار گیرى و با سخنان محکم ونوید پیروزى، آنها را همراه سازى. «71
و نیز در نامهاى خطاب به فرزندش یاد آور مىشود:
»ما، روساى عشایر راملزم به اصلاح امور داخلى شان ساختهایم و با بر انگیختن آنها براى نصرت دین، اعلام جهاد داده ایم. «72
17. الزام والى بغداد به تخفیف مالیاتها
سیّد یزدى با همه توان، در صدد گرد آورى نیرو و اعزام به مناطق جنگى براى رویارویى با نیروهاى انگلیسى بود. براى این که مردم با علاقه و انگیزه بیشتر به اردوى مجاهدان بپیوندند، به والى بغداد یادآور مىشود: از فشار بر مردم بکاهد و در مالیاتها تخفیف بدهد.
به عنوان نمونه، سیّد در نامهاى به فرزندش سیّد محمد، در جبهه جنگ، پس از یادآورى این مطلب که: همواره اوضاع رابا جدیت پى گیرى مىکنیم و در صحن شریف نجف نیز اجتماع عمومى جهت تشویق مردم به قیام براى دفاع از اسلام تشکیل شده، گروهى حرکت کرده و گروهى دیگر در حال آماده شدن هستند، مىنویسد:
»لازم است مقام ولایت جلیله نسبت به تخفیف دادن و رفع فشار از مردم اقدام کند و با ایجاد تسهیلاتى براى مجاهدین، تحصیل کفایت شود. «73
18. تامین نیازهاى جبهه و جنگ با فروش اموال دولتى
سیّد یزدى در چندین نامه از فرماندار ناصریه و شمارى دیگر از فرمانداران که از توابع شهر ناصریهاند، دستور مىدهد که نیازهاى برخى از مجاهدین را براى حضور در جبهه تامین نمایند. و حتى براى این کار، اجازه مىدهد که بخشى از اموال دولتى را بفروشند. از باب نمونه به فرماندار ناصریه مىنویسد:
»از منطقه السماوه، تلگرافى به ما رسیده است که در آن آمده است: بزرگان، روسا و افراد تحت امر آنها در این منطقه آماده دفاع و حرکت به سوى جبههها هستند، ولى حکومت، عنایتى به این منطقه ندارد، و این افراد، چون از عهده پرداخت مخارج حرکت به سوى جبههها عاجز هستند، مجبور شدهاند بخشى از اموال دولتى رابه شهر منتقل کرده و به معرض فروش بگذارند، ولى حکومت جلوى فروش این اموال را گرفته است. مردم منطقه نیز خواستار اجازه حکومت براى فروش این اموال و تأمین هزینههاى جنگ هستند. امیدواریم که خواستههاى آنها برآورده شود و راه آسانى براى حل این مشکل پیش پاى شان نهاده شود، تا امکان حضور آنها در جبهه نیز فراهم آید. بى تردید حل این معضل به مصلحت دولت نیز هست. «74
نیز در نامهاى به فرماندار منطقه لواء المنتفک )یکى از توابع ناصریه( دستور مىدهد: ذخایر و اموال موجود در منطقه را، که در تصرف حکومت است، براى جبهه و جنگ هزینه نماید. او نیز در پاسخ، پس از ستایشهاى بسیار، اطاعت خود را اعلام مىدارد.75
19. حکم به تامین نیازهاى مردم نجف پس از اشغال عراق
پس از آن که آثار جنگ در نجف و بخشهایى از مناطق دیگر، رخ نمود، سیّدیزدى به حمیدىالداخل، از تجارحبوبات و مواد غذایى عراق ماموریت داد که با کمک تجار دیگر، به حل مشکلات مردم نجف بپردازند. در بخشى از این نامه آمده است:
»مىدانى که گستردگى جنگ در این مناطق، باعث گرانى محصولات و پیدایش شرایط بسیار نامطلوبى براى فقراى مشاهد مشرفه و خانوادههاىشان شده است. به طورى که اغلب آنها، شب را صبح مىکنند، در حالى که هیچ توانى براى تهیه قوت روزانه و هیچ پولى دربساط ندارند. با کمال تأثر، باید بگویم که فریاد بیوه زنان و ایتام و نالههاى جگر خراش آنها از گرسنگى، انسان را منقلب و دلها را مشتعل و شداید وسختى را فزونى مىبخشد.
... همگام با دیگر تجّار، اشراف و اعیان نجف عنایتى به رفع این مشکل پرداخته و امکاناتى را فراهم سازید و عزم خود را جهت تهیه خوراکى و ارسال آن به نجف جزم نمایید، تا این امکانات بین فقرا و مساکین توزیع گردد... امیدواریم با لطف خداى تعالى و اقدامات به موقع ما، پیرامون آن چه که در خصوص این افراد در تعهد ماست از قبیل کمک و یارى و پناه دادن و شریک کردن آنها در اموال خود، اجر جزیل و بهرهاى مشروع برده باشیم.«76
20. حکم به تحریم تبریک به انگلیس
پس از اشغال عراق، تلگراف تبریکى از کربلا و نجف، از سوى شمارى از چهرههاى سرشناس، به اشغالگران ارسال شد. از سوى اشغالگران نیز، پاسخ داده شد که: آنان براى تامین یک زندگى خوب و محافظت از عتبات به عراق آمده و هدف از ورود به عراق این بوده که مجد و عظمت قدیم عراق را به آن باز گردانند.77
پس از پخش این خبر در حوزههاى شیعى و بین مردم، شمارى از بزرگان، از جمله: سیّد حسین قزوینى، سیّد محمد على طباطبایى و حاج محمد حسن ابوالمحاسن، از کربلا به نجف اشرف آمده و خدمت سیّد یزدى رسیدند و در این باره از ایشان به شرح زیر استفتاء کردند:
»هل یجوز للمسلم ان یهنى المسیحى با حتلاله العتبات المقدسه؟
و ما یکون حکم ذلک الرجل المسلم فى الاسلام؟«
آیا جایز است که مسلمانى به فردى مسیحى که عتبات مقدسه را اشغال کرده تبریک بگوید؟
حکم چنین فرد مسلمانى در اسلام چیست؟
سیّد یزدى در پاسخ این افراد نوشت:
»الرجل الذى ارتکب هذا الفعل الشنیع، فاسق فاجر لایدفن فى مقابر المسلمین. «78
الاحقر خادم الشریعه محمدکاظم یزدى
شخصى که چنین کار زشتى را انجام دهد، فاسق و فاجر است و اگر بمیرد در قبرستان مسلمانان نباید دفن شود.
21. حکم به مبارزه با استعمار اقتصادى
صاحب عروه، تنها به خطر نفوذ و سلطه سیاسى استعمار و جلوگیرى از این نفوذ و سلطه نمىاندیشید; بلکه از آن جا که وابستگیهاى اقتصادى جامعه اسلامى به غرب را مقدمه و زمینه ساز اسارت سیاسى مسلمین در چنگ استعمار مىشمرد، لحظهاى از مبارزه با استعمار اقتصادى نیز غافل نبود.
غیرت دینى و حمیت ملى او، هرگز نمىپذیرفت که امت اسلامى را در عرصه تولید و تجارت و مصرف، نیازمند و وابسته به اجانب ببیند; آن هم اجانبى که مواد خام را خروار خروار، به بهایى ناچیز از کشورهاى اسلامى ربوده و سپس کالاهاى تهیه شده از همان مواد را مثقال مثقال، با بهایى گران به خود آنان مىفروشند!
او، با نفى سلطه سیاسى بیگانگان، با اظهار تاسف از پارهاى ارتباطات سلطه آور حاکمان، به آنان هشدار مىدهد که: مبادا سستى کشورهاى اسلامى سبب شودکه کشور ایران، همانند هندوستان مستعمره بیگانگان گردد.
او براى نفى سلطه بیگانگان توصیه مىکند: از کالاهاى داخلى استفاده کنند و خود را از وابستگى کفار برهانند.
دستخط سیّد، خطاب به آقامیرزارحیم، به روشنى، بیانگر توجه ایشان به لزوم استقلال و خودکفایى اقتصادى جامعه اسلامى، و قطع رشتههاى وابستگى به اجانب درامر معاش و تجارت است. که فرازهایى از آن را یادآور مىشویم:
جناب آقامیرزا رحیم
»خداوند عالم، بر توفیقات وتاییدات شما و هرکس در ترویج ملبوسات و صنایع اسلامیه، مجدانه ساعى باشد، بیفزاید.
در این زمان، که ]دول[ خارجه، به انواع حیل، رشته کسب و صنایع تجارت، که مایه عزت و منشأ ثروت است، از دست مسلمین ربوده و منحصر به خود نموده]اند[ و مثل خون در مجارى عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام، به تدریج، منحصر به دلالى و بیع و شراء اجناس خارجه شده ]است[ با آن که اکثر مواد اجناس از قبیل پنبه و پشم و ابریشم و خاک چینى و غیره، خروار خروار، به ثمن بخس از بلاد مسلمین جلب مىکنند و به الوان متعدده و اشکال مختلفه به اعلى القیم در بازار مسلمین، مثقال مثقال، فروش مىرود، مناسب است مسلمین از خواب غفلت بیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تأییدات ربانیه، از ذل فقر و احتیاج و سؤال و تحمل عملگى کفار و تشتت در بلاد کفر برهند.
امیدواریم، چنانچه در بدو اسلام، با قلت عدد، به نصرت الهى مؤید شدند، بر حسب کریمه: »واذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فى الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون. «79
در این زمان، که بحمدالله تعالى بر عده مسلمین به اضعاف مضاعف افزوده ]شده[ از برکات توجهات ولى الله امام زمان، عجل الله تعالى فرجه، رجاء تاییدات تامه و ترقیات فوق العاده داریم.
این احقر، که از بدو عمر تاکنون، اغلب اوقات، لباسم از منسوجات دارالعباده ]=شهر یزد[ بوده و مکررا به برادران ایمانى توصیه نموده و گفتهام که: لباسى که از ابتدا زرع ماده آن، تا غزل و نسج و رنگ آن با کلمه طیبه »لا اله لا الله، محمد رسول الله، على ولى الله« انجام شود و جمعى از مسلمین از آن منتفع شوند، کجا و قماشهاى منحوس کم دوام خارجه کجا؟
و چند ماه قبل، شرحى در جواب استفتاى شخص طهرانى، وجوه متعدده در رجحان آن، شرعا و عقلاً و عرفاً نوشته ام و اکنون که بحمدالله نوع علما و طلاب نجف اشرف، کرباس اسلامى را پوشیده، امیدوارم اخوان مؤمنین، اقتدا و تأسى به رؤساى ملت نموده برحسب غیرت اسلامیت، مهما امکن، اقتصار به همان ملبوسات اسلامى نمایند; بلکه در تمام اثاث البیت خود، تا ممکن است، اکتفا به مصنوعات اسلامى نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود، از شباهت به کفار بپرهیزند. چنانچه در اخبار شریفه از آن نهى شده، بلکه تمام افعال و اعمال و اخلاق خود را اسلامى نمایند، تا کلیتاً ممتاز و در صورت و معنى، به هیچ وجه شباهتى به کفار نداشته باشند. ان شاءالله تعالى متدینین تجار هم بعد از این، اجناس خارجه را به بلاد اسلامیه جلب نکنند، تا این یک مشت به کشت و کار و صنایع بپردازند و تشتت و تفرقه آنها بدل به اجتماع، به قلیل زمانى نتایج حسنه آن را مشاهده نمایند. نصرالله من نصرالاسلام، والسلام على اخواننا المومنین. «80
تایید ایشان از شرکت اسلامیه اصفهان نیز در این راستا بود که در بیانیهاى نوشت:
»بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله على ما انعم، و له الشکر بما الهم، و صلى الله على سیدنا محمد و آله و سلم.
فواید و منافع و عواید این انتظام، کمال وضوح دارد. حسن این نظم، از بیان مستغنى است. شایسته و مناسب و به موقع و محل است که عموم مومنین... از هر صنف و هر نوع، هر یک به قدر مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس وترویج این امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند; بلکه سزاوار این است که در سایر جهات، حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار، از وضع و طرز کفار خود را برحذر و برکنار دارند.
قال الصادق صلوات الله علیه:
»اوحى الله تعالى الى نبى من انبیائه قل للمومنین لاتلبسوا لباس اعدائى و لاتطعموا مطاعم اعدائى ولاتسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم اعدائى«.81 »ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم. «82
حرره الاحقر محمدکاظم الطباطبایى.
حرمت نقض حکم حاکم
پس از اشاره به پارهاى از احکام ولایى، یادآورى این نکته، بایسته مىنماد که سیّد یزدى بر این نظر است که پیروى از احکام ولایى حاکم شرعى و فقیه جامع الشرایط واجب است و این وجوب نیز، اختصاصى به مقلدان وى ندارد، بلکه بر هر مسلمانى، حتى فقهاى صاحب فتوا نیز اطاعت و پیروى لازم است:
»حکم الحاکم الجامع للشرایط لایجوز نقضه و لو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطاه«83
نقض حکم حاکم جامع الشرایط جایز نیست، هرچند از سوى مجتهدى دیگر باشد، مگر در موردى که اشتباه او روشن باشد.
بر این اساس، حکم حاکم نافذ است. همه مردم، حتى مجتهدان و عالمان صاحب نظر باید از آن پیروى کنند; زیرا ادلّه حجیّت و نفوذ حکم حاکم، آنان را نیز شامل مىشود. بنابراین، هیچ فقیهى نمىتواند اجتهاد و فقاهت خود را بهانهاى براى سرپیچى از حکم حاکم قرار دهد، یا حکم او را نقض نماید.
در تزاحم حکم و فتوا نیز، تقدم حکم بر فتوا روشن است. سیّد یزدى در این جا تصریح دارد: همان گونه که نقض حکم به حکم جایز نیست، نقض حکم به فتوا هم جایز نیست. اما نقض فتوا به حکم و همچنین به فتوا جایز است.84 درمَثَلْ اگر در باب غیر قضا، فقیهى فتوا دهد: احتکار در غیر موارد منصوص اشکالى ندارد، اخذ مالیات، غیر از زکات و خمس، جایز نیست و... امّا حاکم اسلامى که بر مشکلات و مسائل اقتصادى کشور اشراف کامل دارد حکم کند: هر کس اشیاء و کالاهاى مورد نیاز جامعه را احتکار کند، کار حرامى مرتکب شده و باید مجازات بشود و یا علاوه بر زکات و خمس، باید مالیات به دولت پرداخت و... در این جا بر اساس معیارى که صاحب عروه بیان کرد و بسیارى از فقها نیز با وى در این مسأله هماهنگ هستند، حکم، بر فتواهاى یاد شده، مقدم است.
فتواى دیگر فقیهان، تا بدان جا که به رفتار فردى و زندگى خصوصى افراد مربوط مىشود، در خور پیروى است، ولى وقتى که ناظر به مسائل و مشکلات اقتصادى و اجتماعى باشد، براى این که نظام واحدى بر جامعه حاکمیت پیدا کند، حکم فقیه حاکم، باید اجرا شود; زیرا در جامعه اگر همه فتاوى رسمیت و قابلیت اجرایى مساوى داشته باشند، نظام جامعه مىگسلد. هرج و مرج در زوایاى آن راه مىیابد وحدت و انسجام آن به پراکندکى دگر مى شود.
البته در کنار حکم حاکم، دیگر فقیهان و همه صاحب نظران مىتوانند نقطه نظرهاى خود را درباره مسائل گوناگون اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، با آزادى کامل و به دور از جوّ سازى، به جامعه عرضه کنند، تا در جامعه زمینه رشد افکار و اندیشهها و شکوفایى استعدادها و پیدایش احساس مسؤولیت نسبت به مشکلات اجتماعى فراهم گردد. دیدگاهها و طرحهایى که ارائه مىکنند، اگر چه در هنگام صدور، مورد اجرا قرار نگیرد، ولى در صورتى که راهگشا باشد، کم کم در جامعه جا باز خواهد کرد.
در اعمال فردى، که ارتباطى به مسائل اجتماعى ندارد، مقلدان آزادند از هر مجتهدى که داراى شرایط نظر و افتا باشد، پیروى کنند. در این حوزه، هرگاه دو فتواى متفاوت از دو فقیه صادر شد، باید فتواى اعلم را به کار بست و اگر اعلمى در کار نبود، آن که تقوایش فزونتر است، گزینش مىشود. اگر هر دو از حیث علمىو اخلاقى مساوى باشند، مراجعه به فتواى هر یک از آنان، منعى ندارد، مکلّف مخیّر است.85
براین اساس، اظهار نظر و ارائه فتوا و عمل به آن، از نظر شرعى تا بدان جا آزاد است که فتنه انگیز و فساد آفرین نباشد و مانع بسط و گسترش حکم حاکم نگردد.
تزاحم، یا نقض حکم، اگر با فتوا و نظر دیگرى صحیح باشد، شخص سومى نیز باید بتواند با نظر و حکم دوّمى به مقابله برخیزد و... این با روح اسلام و مذاق شارع ناسازگار است.
این مسأله از مسائل مسلّم و خدشه ناپذیرى است که نه تنها بر اساس نصوص اسلامى، بلکه از باب ضرورت عقلى، فقهاى اسلام در آن اتفاق دارند، تا آن جا که اختلال نظام را از ادله حاکم بر سایر احکام و مقررات اسلامى، به شمار آوردهاند.
و در هر موردى، حکمى از احکام، موجبِ اختلال نظام گردد، منتفى و به عنوان ثانوى آن را بى اثر تلقى کردهاند. موارد بسیارى از این نوع استدلال را مىتوان در کتابهاى فقهى دید.
براى روشن تر شدن بحث، مىتوان گفت: احکام ولایى حاکم، ممکن است در رابطه با سایر فقها چند صورت داشته باشد:
1. فقیه بر درستى موضع گیرى حاکم آگاه است و یا از درستى آن آگاهى چندانى ندارد، در هر دو صورت، اطلاق دلیل حکم حاکم، اقتضا دارد که حکم حاکم شرع درباره وى نافذ باشد.
2. فقیه، موضع فقیه حاکم را قبول دارد، ولى شیوه دیگرى را براى انجام آن کار و به حقیقت پیوستن آن مصلحت، شایسته تر مىداند، در این جا نیز، بایستى از حکم حاکم پیروى شود، تا امت اسلامى، با صفوفىبه هم فشرده به پیش رود.
3. فقیه، علم دارد به خطاى فقیه حاکم، ولى مصلحت را در پیروى مىداند، زیرا مخالفت خود را به ضرر امت اسلامى و اتحاد آنان مىداند. در این جا نیز، موظف به پیروى است. البته ملاک او در این عمل، نظر خودش مىباشد، نه حکم حاکم; زیرا ادّله ولایت فقیه شامل این مورد نمىشود.
4. فقیه، مصلحتى را در پیروى از حکم حاکم نمىبیند، البته بر این باور است که مصلحت اقتضا مىکند که مردم را از این خطا، آگاه نسازد و مسلمانان را از هرگونه تفرقه دور گرداند. در این جا، لزومى ندارد پیروى کند، اما اعلان آن به دیگران، حرام است.
حرمت نقض حکم حاکم، قاعدهاى است خدشهناپذیر، با پشتوانهاى قوى از دلایل و شواهد، و فقها در طول تاریخ، بر این اصل، مهر تأیید زدهاند:
وقتى حکم تحریم تنباکو از سوى میرزاى شیرازى صادر شد، علاء الدّوله، به نمایندگى از طرف ناصر الدین شاه، به عراق رفت، تا بلکه از دیگر فقها، حکم جواز استعمال تنباکو را بگیرد، ولى علماى نجف در پاسخ او گفتند:
»آن چه را میرزاى شیرازى فرمودهاند، حکم است، نه فتوا و اطاعت آن، بر همه لازم است. «86
بسیارى از علماى ایران، از جمله میرزاى آشتیانى، بارها در دعوت دولتیان به نقض حکم میرزاى شیرازى، در پاسخ گفتند:
»این حکم، از جانب میرزاى شیرازى است و حکم جنابشان درباره مجتهد و مقلّد نافذ و واجب الاتباع است. «87
امام خمینى، نیز با اشاره به حکم تاریخى میرزاى شیرازى مىنویسد:
»حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود براى فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود و همه علماى بزرگ ایران، جز چند نفر، از این حکم متابعت کردند. حکم قضائى نبود که بین چند نفر بر سر موضوعى اختلاف شده باشد و ایشان روى تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روى مصالح مسلمین و به عنوان ثانوى این حکم حکومتى را صادر فرمودند و تا عنوان وجود داشت، این حکم نیز یود و با رفتن عنوان، حکم هم برداشته شد. مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى که حکم جهاد داد، البتّه اسم آن دفاع بود، همه علماء تبعیت کردند براى این که حکم حکومتى بود. «88
از فراز بالا چنین برداشت مىشود که: اگر در برابراحکام قضایى حاکم، مخالفت و اختلاف نظر براى فقهاى دیگر راه داشته باشد، در حکم حکومتى جاى چنین چیزى نیست. البته در همان جا هم، حکم حاکم نسبت به همگان، حتى فقیه نافذ و غیر قابل مخالفت است; زیرا در مقبوله عمر بن حنظله، شرط قضاوت حاکم این نبود که هیچ یک از دو طرف دعوا، فقیه جامع الشرایط نباشند. اصولاً نزاع نیاز به فصل خصومت دارد و چنین نیست که همیشه دو طرف دعوا، افراد غیر فقیه باشند; بلکه گاهى فقیه جامعالشرایط، با کسى دیگر اختلاف و مرافعه پیدا مىکند. در این جا فصل خصومت اقتضاء دارد که حکم حاکم، بر طرفین نافذ باشد و کسى حق مخالفت با آن را نداشته باشد.
صاحب عروه، نقض احکام قضایى را نیز جایز نمىداند، مگر آن که علم قطعى باشد به مخالفت آن با واقع، مثل این که با اجماع محقق و خبر متواتر مخالف باشد. و یا خطاى حاکم در اجتهاد، روشن باشد. در غیر این صورت، فقهاى دیگر، حتى اگر حکم را مخالف نظر خود بدانند و یا حتى حکم را با یک دلیل قطعى نظرى همچون: اجماع استنباطى یا خبر محفوف به قرائن، مخالف بدانند حقّ نقض ندارند.89
بر همین اساس، صاحب جواهر در بحث احتکار آورده است:
»اگر محتکر، خود مجتهد باشد، مجتهد حاکم مىتواند او را اجبار به فروش و یا فروش به قیمت خاصى نماید، هر چند حاکم نسبت به محتکر مفضول باشد. و حتى اگر مجتهد دیگرى، به عنوان حاکم وجود ندارند، عدول مقلدین خود او مىتوانند او را مجبور به رفع احتکار نمایند. «90
شهید آیت اللّه صدر مىنویسد:
»اذا امر الحاکم الشرعى بشىءً تقدیراً منه للمصلحة العامة وجب اتباعه على جمیع المسلمین ولایعذر فى مخالفته حتى من یرى ان تلک المصلحة لا اهمیّة لها ومثال ذلک ان الشریعة حرمت الاحتکار فىبعض السلع الضروریه و ترکت للحاکم الشرعى ان یمنع عنه فى سائر السلع و یامر باثمان محدده لما یقدره من المصلحة العامة فاذا استعمل الحاکم الشرعى صلاحیة هذه وجبت اطاعته. «91
اگر حاکم اسلامى، به خاطر مصلحت، به چیزى فرمان دهد، پیروى از آن بر همه مسلمانان واجب است، حتى کسانى که معتقدند مصلحتى را که حاکم تشخیص داده است، اهمیتى ندارد، نمىتوانند مخالفت کنند.
در مَثَلْ شریعت، احتکار برخى از اجناس ضرورى را حرام کرده است. حاکم اسلامى مىتواند در سایر اجناس، از احتکار منع کند، طبق مصلحت قیمت گذارى نماید. اگر با توجّه به مصلحت، از احتکار در غیر موارد منصوص نهى کرد، بر سایرین لازم است از او پیروى کنند.
نتیجه
با توجه به آن چه آوردیم، روشن شد که سیره سیّد محمدکاظم یزدى، بیان گر اعتقاد عمیق و قاطع ایشان به ولایت عامه فقیه است. ایشان افزون بر آثار فقهى خود، در مراحل گوناگون زندگى سیاسى، با عمل خود نشان داد که حق فقهاى جامع الشرایط را به عنوان ولى ّ فقیه در امور گوناگون سیاسى، اقتصادى و فرهنگى به رسمیت مىشناسد. همراهى ایشان با آخوند خراسانى در عزل مسیو نوژ بلژیکى، تحریم موقت حج، حکم جهاد به همه مسلمانان به هنگام اشغال عراق و احکام فراوان ایشان به تک تک رؤساى عشایر و الزام آنان به شرکت در جنگ، نصب جانشین براى قیام و... حکم جهاد به همه مسلمانان علیه استعمارگران ایتالیا، روس و انگلیس به هنگام اشغال طرابلس و اشغال شمال و جنوب ایران و دهها حکم ولایى دیگر، که به نمونههایى از آنها اشاره شد، همه و همه، دلیل بر این است که ایشان ولایت عامه فقیه را، نه تنها قبول داشته، بلکه اعمال نیز کرده است. هیچ مبناى فقهى به جز اعتقاد به ولایت عامه فقیه، براى این احکام نمىتوان ذکرکرد. اگر ایشان، همان گونه که شمارى پنداشتهاند، به ولایت عامه فقیه باور نداشته است، بر چه مبنایى این همه احکام حکومتى صادر و پیروى از آن را بر همه مسلمانان واجب و تخلف از آن را نیز، حرام اعلام کرده است؟
بدون تردید، از زاویه امر به معروف و عمل به تکلیف شرعى، نمىتوان چنین احکامى صادر و آن را بر همه مسلمانان واجب و مخالفت با آن را حرام وجنگ با امام زمان )ع( اعلام کرد. بنابراین، سیّد یزدى، صرفا به عنوان انجام یک تکلیف شرعى عادى، چون دیگر مسلمانان وارد میدان سیاست و صدور احکام حکومتى نشده است; بلکه بر اساس فقاهت و نیابت و اختیاراتى که براى خود باور داشته، احکام ولایى بسیار صادر و پیروى از آن را بر همگان، حتى دیگر فقیهان واجب و مخالفت با آن را حرام دانسته است.
منابع
- اسنادى درباره هجوم روس و انگلیس به ایران، محمد ترکمان، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، 1370ش.
- اندیشه سیاسى خراسانى، محسن کدیور، مجله آفتاب، ش 31.
- اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نورالله اصفهانى، نجفى، موسى، بى نا، 1369 ش.
- آیت الله العظمى سیّد محمد کاظم طباطبایى یزدى، پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، على ابوالحسنى، یزد، ستاد بزرگداشت آیت الله آقا سیّد محمد کاظم یزدى، 1417.
- بررسىهاى اسلامى، محمد حسین طباطبایى، به کوشش خسرو شاهى، بوستان کتاب، قم 1387 ش
- برگى از تاریخ معاصر، حیات الاسلام فى احوال آیت الملک العلّام، پیرامون شخصیت و نقش آخوند ملا محمد کاظم خراسانى در نهضت مشروطه، آقا نجفى قوچانى، به تصحیح ر. ع. شاکرى، هفت، تهران 1378ش.
- تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از روى اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان، ترجمه حسن معاصر، دوره کامل یک جلدى، ابن سینا، تهران، بىتا.
- تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 5، موسى نجفى، موسى، )به اهتمام( پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، تهران 1377.
- تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادى حائرى، امیر کبیر، چاپ دوم، تهران 1364ش.
- ثریا، قاهره، سال دوم ش 13، دهم شوال 1317 ق.
- جهادیه، فتاوى جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانى اول، محمدحسن کاووسى عراقى، و دیگران، اداره انتشار اسناد وزارت خارجه، چاپ اول، تهران، 1375.
- حبل المتین کلکته، مؤید الاسلام، سال 13 شماره 1324 33ش.
- الحقائق الناصعه فى الثورة العراقیه سنه 1920 و نتائجها، مطبعه الحاج، بغداد 1371 ق.
- حکومت اسلامى، ویژه اندیشه و فقه سیاسى اسلام، دبیر خانه مجلس خبرگان، شماره 24، تابستان 1381ش.
- حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، موسى نجفى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه معاصر و موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 1371 ش.
- دروس فى علم الاصول، شهید سیّدمحمدباقر صدر، دار الکتاب اللبنانى، دار الکتاب المصرى، چاپ اول، بیروت 1987.
- دور علماء الشیعه فى مواجهة الاستعمار، سلیم الحسنى، مرکز الغدیر للدرسات الاسلامیه، 1415 ق.
- رسالة تحریم حجاج به مکه معظمه از راه جبل، شعبان 1320 مندرج در: مجموعهاى از رسائل، اعلامیهها، مکتوبات، ... و روزنامه شیخ شهید، فضل الله نورى، محمد ترکمان، ج1 مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران 1362ش.
- سیاحت شرق، محمدحسن نجفى قوچانى، امیرکبیر، تهران 1362ش.
- سیاست نامه خراسانى )قطعات سیاسى در آثار آخوند ملا محمد کاظم خراسانى( محسن کدیور، کویر، تهران 1385ش.
- سیّد محمد کاظم یزدى فقیه دور اندیش، بذر افشان، ج1، نشر معروف، 1379.
- شهداى روحانیت در یکصد ساله اخیر، على ربانى خلخالى، بى نا، 1360.
- علماى مجاهد، محمد حسن رجبى، مرکز انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، تهران 1382 ش.
- الفتاوى الواضحه، شهید صدر، دار التعارف، بیروت، بى تا.
- مبانى فقهى مشروطه خواهى از دیدگاه آخوند خراسانى، مجموعه مقالات همایش بررسى مبانى فکرى و اجتماعى مشروطیت ایران، بزرگداشت آیت الله محمد کاظم خراسانى، به کوشش ستاد بزرگداشت یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت، دانشگاه تهران و موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، 1384ش.
- مجله آفاق العربیه، سال سوم، شماره 10، عراق، 1978 م.
- مجله حوزه، شماره 162، مقاله: احکام ولایى و حکومتى آخوند خراسانى، محمد صادق مزینانى.
- مجموعهاى از رسائل، اعلامیهها، مکتوبات، ... و روزنامه شیخ شهید، فضلالله نورى ج1 و2، محمد ترکمان، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1362ش.
- محمد کاظم الیزدى سیرته و اضواءعلى مرجعیته و مواقفه و وثائقه السیاسیه، کامل سلمان جبورى، ذوى القربى، چاپ اول، 1385 ش.
- نهضت روحانیون، على دوانى، بنیاد فرهنگى امام رضا )ع(، بى تا.
- هجوم روس و اقدامات روساى روحانى براى حفظ ایران، سیّد حسن نظام الدین زاده، به کوشش نصر الله صالحى، نشر و پژوهش شیرازه، تهران، 1377ش.
- واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدى شریف کاشانى، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران، تهران 1362ش.
- ولایت و زعامت، محمد حسین طباطبایى، چاپ شده در کتاب: بحثى درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامى انتشار، تهران 1341 ش.