تجلّى ولایت عامه در سیره عملى آیت‏اللّه سیدمحمدکاظم یزدى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

چکیده

سیره عملى سیّد محمد کاظم یزدى، در مراحل گوناگون زندگى سیاسى وى، بیان‏گر باور عمیق و قاطع ایشان به ولایت عامه فقیه است. در این نوشتار، با اشاره به چند نکته: چگونگى حکم حکومتى، تمایز حکم و فتوا، تعبیرهاى گوناگون از حکم حکومتى و... نشان خواهیم داد که ایشان با صدور احکام ولایى بسیار، ولایت عامه فقیه را به نمایش گذاشته است: حکم به تعطیلى موقت حج، حکم به تادیب و عزل مسیو نوژ بلژیکى، حکم جهاد علیه انگلیس، روس و ایتالیا به هنگام اشغال جنوب و شمال ایران و طرابلس، رهبرى نهضت عراق، تعیین جانشین براى نهضت و ده‏ها حکم ولایى دیگر که به نمونه‏هایى از آن در مقاله اشاره شده، بیان‏گر آن هستند که ایشان نه تنها به ولایت عامه فقیه باور داشته، بلکه آن را نیز، اعمال کرده است.

کلیدواژه‌ها


براى شناخت دیدگاهِ سیّد کاظم طباطبایى یزدى، در باره ولایت فقیه، افزون بر آثار علمى و فتواهاى بر جاى مانده از ایشان، بایسته است به تاریخ و سیره عملى وى نیز مراجعه شود; زیرا عمل باز تاب فکر و اندیشه است. فقهاى شیعه، هیچ گاه عملى را تأیید و یا انجام نمى‏دهند، مگر آن که بدان باور داشته باشند. با این مطالعه تاریخى، مى‏توان روشن کرد که ایشان در چه محدوده‏اى دخالت کرده و سرپرستى چه کارهایى را در قلمرو کارى خود مى‏دانسته است. آیا اختیارات خود را در فتوا و قضا محدود مى‏دیده و یا اگر موقعیت و شرایط زمانى به او اجازه مى‏داده است، در صحنه‏هاى سیاسى و اجتماعى دیگر نیز وارد مى‏شده است؟

سیّد یزدى، با صدور احکام ولایى بسیار در عرصه‏هاى گوناگون، ولایت عامه فقیه را به نمایش گذاشت و نشان داد که قلمرو نیابت و اختیارات فقیه، اختصاص به فتوا و قضا ندارد. احکام ولایى ایشان، فراوان و داراى ابعاد گوناگون است. نقل همه آنها در این مختصر نمى‏گنجد. از این روى، به پاره‏اى از آنها اشاره خواهیم کرد. پیش از آن یاد آورى چند نکته مفید و مناسب مى‏نماید:

1. حکم حاکم، لازم نیست با واژه‏اى خاص باشد، بلکه با هر واژه‏اى و از هر راهى دریافت شود، پیروى از آن لازم است. حاکم مى‏تواند با واژه »حَکَمتُ« مقصود خود را برساند و یا با الفاظ دیگر دستورهاى ولایى خود را ابلاغ کند. از باب نمونه، اگر در باب رؤیت هلال رمضان یا شوال، به روزه یا افطار دستور دهد و یا اعلان کند فردا اول رمضان و یا اول شوال است، تفاوتى ندارد; چرا که دلیل بر لفظ خاصى نداریم.1

2. حکم، به اعتبارهاى گوناگون، در خور تقسیم است: به اعتبار ویژگیهاى خودِ حکم، به تکلیفى و وضعى، و به اعتبار ویژگیهاى مکلف، به واقعى و ظاهرى و اولى و ثانوى و به اعتبار ویژگیهاى حاکم، به حکم شرعى و حکم حکومتى.

در این جا، تنها به حکم شرعى و حکومتى اشاره مى‏کنیم:

حکم شرعى، قانونى است که از سوى خداوند براى نظم بخشیدن به زندگى انسانها صادر مى‏شود. خطابهاى شرعى در قرآن و سنت، ابراز کننده حکم و کاشف از حکم‏اند، نه این که حکم شرعى باشند.2

تکالیف الهى از مصادیق حکم شرعى به شمار مى‏آیند. حکم شرعى، انشاى شارع است و به جعل و ایجاد او موجود مى‏شود. نقش فقیه در این جا، تنها تلاش در جهت کشف حکم شرعى، با توجه به منابع آن است. بنا براین، فتواى مجتهدان، بیان و اعلان حکم شرعى است. در این جا، فقیه با فتواى خود انشاء حکم نمى‏کند، بلکه انشاى شارع را اعلام مى‏کند.

احکام حکومتى، تصمیمهایى است که ولىّ امر، در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت آنها به حسب مصلحت وقت، اتخاذ و طبق آنها مقرراتى را وضع و اجرا مى‏کند.3

احکام یاد شده، هر چند همانند احکام شرعى داراى اعتبار و پیروى از آن نیز واجب مى‏باشد، ولى، بر خلاف قوانین الهى، در خور تغییرند و در ثبات و بقاء تابع مصلحتى هستند که آنها را به وجود آورده است.4

حکم فقیه، در این جا از سنخ فتوا نیست; بلکه انشاى خود اوست که با توجه به معیارهاى شرعى از جمله مصلحت اسلام و مسلمانان، حاکم شرع به انشاى آن مى‏پردازد. احکام حکومتى مصادیق گسترده‏اى دارد. حکم به رؤیت هلال، اجراى حدود، امر و نهى مسلمانان، چه به صورت فردى و چه جمعى در امور سیاسى و اجتماعى، عزل و نصبها... بخشى از آن به شمار مى‏آیند.

جعل احکام شرعى، به صورت قضیه حقیقیه، منطقى است; مثلا شارع مى‏گوید: انسان در هر زمان و مکانى که باشد، نماز بر او واجب است، ولى جعل احکام حکومتى به صورت قضیه خارجیه است; یعنى روى موضوع و مصادیق خارجى، که ولى فقیه و حاکم تشخیص داده، مى‏رود.

درمَثَلْ سیّد یزدى به هنگام اشغال عراق از سوى انگلیسیها اعلان مى‏کند: امروز جهاد با انگلیسیها بر همه مسلمانا ن واجب است.

یا به تک تک سران قبیله‏ها مى‏نویسد: امروز رفتن تو به بصره و شکستن محاصره آن بر تو واجب است.5

3. فقها از احکام حکومتى، با تعبیرهاى گوناگونى یاد کرده اندکه هر یک از آن تعبیرها، با توجه به یکى از ویژگیهاى آن، بیان شده است. از آن جهت که از مقام ولایت و حکومت صادر مى‏شود، احکام ولایى نام گرفته و از آن جهت که این احکام، مربوط به اداره کشور و شؤون حکومت است و از مقام متصدى حکومت صادر مى‏شود، به آن احکام حکومتى مى‏گویند. و از آن جهت که از مقام صاحب سلطه و سلطنت صادر مى‏شود احکام سلطانى نیز نامیده شده‏اند.

)این تعبیر را بیش‏تر فقهاى اهل سنت به کار برده‏اند و با عنوان احکام السلطانیه نیز، کتابهایى نوشته‏اند. همانند احکام السلطانیه ماوردى و ابو یعلى. (

و به آن جهت که احکام حکومتى دربرابر احکام ثابت جعل مى‏شوند و بر اساس مصالح، در خور تغییرند، احکام متغیر نیز نامیده شده‏اند.

4. نامه‏ها واسنادى که با عنوان احکام حکومتى سیّد یزدى مى‏توان از آنها نام برد، بیش از آن چیزى است که در منابع در دسترس آمده است. به دلیل این که در پاره‏اى از اسناد موجود، به نامه‏ها و احکامى اشاره شده که در منابع در دسترس، موجود نیستند.6

البته کمى و زیادى اسناد و احکام حکومتى در اثبات مدعا )باور سیّد یزدى به ولایت عامه فقیه( تفاوت چندانى ندارد; چرا که اگر تنها یک نمونه از احکام ولایى یادشده را داشتیم، براى دستیابى به مبناى سیّد کافى بود.

5. برخى ادعا کرده‏اند که دخالت علما در امور سیاسى و اجتماعى در روزگار مشروطیت، از زاویه تکلیف شرعى و امر به معروف و نهى از منکر بوده است، نه از باب ولایت فقیه.7

این شبهه بسیار سست مى‏نماید; چرا که: گاهى شخص، بدون اتکا به منصبى به امر و نهى دیگران مى‏پردازد، تا وظیفه امر به معروف و نهى از منکر خود را انجام داده باشد. اما الزامات حکومتى، مقوله‏اى فراتر از امر به معروف و نهى از منکر است.

نخست آن که: الزامات حکومتى، شامل نصب و عزل افراد مى‏شود. فقیهى که از مقام ولایت برخوردار است، مى‏تواند بر اساس معیارهاى شرعى، کسى را بر پستى برگمارد و یا کسى را از پستى بردارد. اما در دایره امر به معروف و نهى از منکر، عالم و عامى وظیفه دارند آن را انجام دهند، مسأله برگمارى و یا برکنارى، وجود ندارد.

دو دیگر، الزامات و احکام حکومتى، فراتر از بازشناخت کسان است; یعنى التزام به این احکام، مشروط به بازشناسى مصلحت حکم از سوى هر یک از مکلفان نیست; از این روى، همه کسان، حتى در صورتى که در تشخیص آن، تردید داشته باشند، ملزم به پیروى‏اند; امّا امر به معروف و نهى از منکر، اگر مکلف موضوع را بازنشناسد و یا پى به واجب و حرام بودن آن نبرد، براى او الزام آور نیست. همچنین اگر به حکم دیگرى )از روى اجتهاد و یا به پیروى از مرجع خویش( رسیده باشد، موردى براى الزام وى وجود ندارد.8

سه دیگر، امر به معروف و نهى از منکر، در مرحله عالیه آن - یعنى مواردى که به ضرب و جرح افراد نیاز باشد - وظیفه حکومت و فقیه جامع الشرایط است که از باب ولایت، به انجام آن مى‏پردازد. بنا بر این، در پاره‏اى از موارد، هر چند مى‏توان گفت از باب امر به معروف و نهى از منکر است، ولى با توجه به مقام ولایى فقیه صورت مى‏گیرد.

چهار دیگر، از زاویه امر به معروف و عمل به تکلیف شرعى، نمى‏توان احکام ولایى صادر و آن را بر عموم مسلمانان واجب و مخالفت با آن را حرام و درحکم محاربه با امام زمان دانست.

بنا براین، از این جهت نیز نمى‏توانیم مبارزات سیّد یزدى را از باب امر به معروف و نهى از منکر و تکلیف شرعى بدانیم.

بنا بر این، الزامات فقهاى جامع الشرایط در مسائل سیاسى و اجتماعى و دخالتهاى آنان در مسائل حکومتى، نه جنبه فتواى شرعى و قضاوت داشته و نه به عنوان امر به معروف و نهى از منکر انجام گرفته، بلکه از جایگاهِ نیابت و ولایت بوده است.

بدون تردید، هیچ مبناى فقهى براى این احکام نمى‏توان آورد، جز دلایل ولایت عامه فقیه. پس از اشاره به نکته‏هاى یادشده، به پاره‏اى ار احکام ولایى سیّد یزدى، اشاره مى‏کنیم:

 

1. حکم به تادیب و تبعید مسیو نوژ بلژیکى

مسیو نوژ بلژیکى، افزون بر نارواگویى به مقام روحانیت و به هیأت اهل علم در آمدن در یک میهمانى )بال ماسکه( که عکسى نیز از آن گرفته شده بود; به حقوق مردم، بویژه تجار، دست اندازیهایى به نفع روسیه داشت.9

از وى شکایتهاى زیادى به عالمان نجف رسید. آنان، پس از آن که از پى بردن به درستى گزارشها به پشتیبانى از مردم برخاستند و علیه او و به هوادارى از مردم، دست کم، دو - سه اطلاعیه را با هم امضا و به ایران ارسال کرده‏اند. از باب نمونه، در دو نامه جداگانه به سیّد عبدالله بهبهانى و سیّد احمد سنگلجى، حکم به عزل »مسیو نوژ« داده‏اند. در نامه به بهبهانى چنین آمده است:

»وجود شریف امروز حامى اسلام و خیرخواه مسلمین است. لازم است محض حفظ اعراض و اموال و نفوس مسلمانان، رفع و دفع ید ظالم را با تمام اجزاء او از بلاد مسلمین نموده، تکلیف عموم همین است. هر کس به هر لباس حمایت از او بنماید، فاسق و حالش حال اوست«

نجل المرحوم حاج میرزا خلیل، محمد کاظم خراسانى،

عبدالله مازندرانى.10

هر چند نام سیّد یزدى در پایان این اطلاعیه نیامده است; اما از نامه بعدى استفاده مى‏شود که آخوند و سیّد یزدى، این نامه و نامه به سیّد احمد سنگلجى را با هم فرستاده‏اند.

در نامه‏اى که از سوى تجار به سیّد محمد کاظم یزدى و آخوند خراسانى نوشته شده چنین آمده است:

»حضور مقدس حجت الاسلام آقاى آخوند ملامحمد کاظم خراسانى و آقاى سیّد کاظم طبا طبایى به عرض مى‏رسانیم: در اواخر شهر محرم الحرامِ هزار و سیصد و بیست و سه، در تهران، صورت تلگرافى به امضاى آن دو بزرگوار، در ورقه مطبوعه تلگرافى، به توسط بعضى متلبسین اهل علم اشاعه گردید که مستلزم تصحیح عمل رئیس گمرگ، مسیو نوژ، بود; اسباب عبرت شد. و در اواخر شهر ربیع الاول، خطابه‏اى به خط و مهر آن دو بزرگوار، مختوم به خاتم حضرت مستطاب آقاى حاجى میرزا حسین، روحنا فداه، که به تاریخ 9 شهر مزبور بود. یکى خدمت جناب حجت الاسلام آقاى آقا سیّد عبد الله بهبهانى، ویکى خدمت آقا سیّد احمد سنگلجى دیده شد که بر خلاف تلگراف اول بود. عجالتا، امر بر مردم مشتبه شده است، استدعاى ما ایرانیان آن که: حقیقت مطلب برصدور و عدم صدور هریک را به خط مبارک مرقوم، و به خاتم انور ممهور دارند، تا مکلفین تکلیف خود را بدانند. «

فى پنجم شهر ربیع الثانى 1323.

در پاسخ پرسش یاد شده، آن دو نوشته‏اند:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم فاطر السموات و الارض.

»صورت تلگراف اول، که مستلزم تصحیح عمل شخص مسیحى بود، از تهران فرستاده بودند و مضمون آن را دیده; واقعاً جاى عجب است. پس از تحقیق، به صحت پیوست که: بعضى از منحرفین از طریقه قویمه شرع، که با شخص مسیحى سنخیت و جنسیت داشته، پولها گرفته و طرفها بسته و دین به دنیا فروخته، و آن مضمون را اشاعه و جعل نموده‏اند، محض پیشرفتِ مقاصدِ خودشان. همان وقت، در هامش همان اوراق مجعوله، نوشته شد که کذب است. بعد معلوم شد شیاطین انس از پستخانه گرفته‏اند. در هر حال، چراغ کذب را نبود فروغى.

اما خطابه مورخه هشتم، به عنوان: حجت الاسلام آقاى آقا سیّد عبد الله بهبهانى، که مزین به خاتم حضرت مستطاب، آیت الله شیخنا الاعظم آقاى حاجى، دامت افاضاته، و این جنابان هم مهر نموده بودیم; دو نسخه فرستاده شده و صحیح است.

و اما تکلیف عموم مردم، بدواً، رسانیدن عرایض ماست حضور حضرت اقدس ولیعهد، به توسط اشخاص خالى از غرض; تا به حسن تدبیر، ایران و اهل آن را، که خانه و اهل خانه سلطنت است، نگاهدارى فرموده. واضح است که این گونه سلوک با رعیت، کاشف از دشمنى با دولت است. به توجهات کامله امام عصر، ارواحنا فداه و اقدامات حضرت اقدس، بد خواهان دولت تادیب و تبعید و رعیت آسوده خاطر گردند. «11

سِیّم جمادى 1323. الاحقر محمد کاظم الخراسانى،

محمد کاظم طباطبایى.

این حرکت، که شور، هیجان و هماهنگى و همدلى مردم و عالمان دین را به نمایش گذارد، زمینه‏اى شد براى خیزشهایى که به عدالت خانه خواهى انجامید و مقدمه‏اى شد براى نهضت مشروطیت.

 

2. حکم به حرام بودن داد و ستدهاى تقویت کننده کافران

در سال 1324ق. از سیّد پرسیده مى‏شود:

»حجة الاسلام! چیست حکم شرعى امتعه و البسه، بلکه مطلق اجناس، که از اجانب و غیر اهل اسلام خریده مى‏شود، در صورتى که مثل آن را خود مسلمین دارند، بلکه ممکن است خود مسلمین آن امتعه و البسه و اقمشه را به کارخانه و غیره ایجاد کنند. خصوصاً وقتى که خریدارى مسلمین از اجانب و غیر مسلمین فعلا و مآلا سبب فقر و ضعف قواى مسلمین مى‏شود، که در حقیقت، این نحو معامله، مدخلیت کلى در ترویج شوکت اسلامیت دارد. آیا لازم است که مسلمانان تا بتوانند خود ایجاد کنند، و از غیر مسلم خریدارى نکنند، یا خیر؟

سیما، وقتى که یک جنس را هم مسلمان دارد و هم غیر مسلمان، آیا لازم است از مسلم خریدارى نماید یا خیر؟ در این صورت خریدارى از غیر مسلم حرام است یا خیر؟«

سیّد یزدى، در پاسخ نامه یاد شده مى‏نویسد:

»هر چه موجب تقویت و شوکت کفر و کفار و باعث ضعف اسلام و مسلمین است، حرام است، چه از معاملات باشدیا غیر آن، از آن چه باشد، و بسى سزاوار است که مسلمین کلیه، هر گاه ممکن باشد، بدون ترتب مفسده، تحرز کنند از چیزهایى که در معرض تقویت کفر است... «12

بدون تردید، داد و ستدهایى که باعث ضعف مسلمانان نشود و پریشان احوالى را براى آنان به بار نیاورد، با کفار جایز است و فقها نیز تا آن روز در معامله با مردمان روس و دیگر کشورهاى کفر، اشکالى نداشتند، ولى در آن برهه زمانى، سیّد یزدى و علماى بزرگ دیگر، بر اساس مصلحت، به حرمت آن حکم کرده‏اند.

پس از پیروزى نهضت مشروطیت نیز این حکم در زمان تهاجم روس و انگلیس به ایران با شدت بیش‏تر و بدون قید و شرط از سوى شمارى از مراجع تجدید شد.

 

3. حکم به تحریم موقت حج

به سال 13191321ق رفت و آمد حجاج از راه »جبل«13 بسیار سخت شد. افزون بر ستم کاروان‏داران به حجاج و نیز ستم امیر حاج و کارگزاران او، امنیت جانى و مالى نیز براى زائران خانه خدا، وجود نداشت. از این روى، از مراجع آن روزگار استفتاء شد که آیا با وضع موجود و گرفتاریهاى سخت و توان‏فرسا، رفتن به حج جایز است یا نه؟ و اگر راه منحصر به راه جبل باشد، آیا استطاعت حاصل و اداى مناسک حج واجب است یا نه؟

بسیارى از فقیهان جامع الشرایط در چنین برهه‏اى، با اوضاع پیش آمده، به گونه موقت، گزاردن حج را بر شیعیان حرام کردند.

متن حکم سیّد یزدى، به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

»از قرار مسموع، از جمله از ثقات، این راه مسلوب الامنیه است از جهات مذکوره و بنا بر این، ما دام الحال کذلک استطراق آن جایز نیست، هر چند منحصر شود به آن. والله العالم. «14

الاحقر محمد کاظم الطباطبایى15

شیخ فضل الله نورى، که به سال 1319ق. حج گزارده و از همین مسیر برگشته بود، با یادآورى دشواریهاى این سفر و گرفتاریهاى حجّ گزاران مى‏نویسد:

»وقتى از حج، وارد نجف شدم، آقایان نیز، با آگاهى از شرایط موجود، حکم به حرمت داده بودند... .

پر واضح است که مخالفت احکام این جمع از علماء اعلام حرام است.

بناء علیه امید است اولیاى دولت علیّه در مقام احکام شرعیه و حفظ رعایا، از تلف و ضرر، غدغن اکید و منع بلیغ فرمایند که دیگر مأمورین، جرأت اقدام نداشته باشند. بخصوص در مراجعت که جمعیتى، انواع حیل را اعمال مى‏کنند. «16

به سال 1344ق. سیّد ابوالحسن اصفهانى و میرزاى نائینى نیز بر اثر مسائلى که پیش آمده بود، از جمله حرکت ناشایست وهابیان در ویران سازى مزارهاى امامان بقیع، به حرمت موقت حج، حکم دادند.17

 

4. حکم به همبستگى بین ایران و عثمانى

عالمان نجف، در آن برهه، افزون بر بایستگى وناگزیرى وحدت همه گروه‏ها و کسان، درداخل ایران، به همبستگى مسلمانان در سطح دو کشور بزرگ اسلامى: ایران و عثمانى مى‏اندیشیدند و بر آن، تأکید مى‏ورزیدند. این جریان، بر امت اسلامى فرض مى‏دانست که باید اختلافها را کنار گذارده، ودر برابر دشمنان اسلام، که از هر سو به کشورهاى اسلامى یورش آورده‏اند، بایستد. در آن روزگار، ضعف دولتهاى اسلامى و حاکمان ناشایست و تهاجم استعمارگران به کشورهاى اسلامى، ضرورت همدلى و همراهى و وحدت مسلمانان را دو چندان کرده بود. به همین جهت، عالمان نجف، به هنگام فتنه خانمان سوز و بنیان برافکن بین شیعیان و اهل سنت، براى خاموشى آن، همه توان خود را به کار گرفتند.

فتنه بدین صورت بود که ترکان عثمانى، گاه، به بهانه‏هاى واهى به آزار و اذیت و قتل و غارت شیعیان عراق دست مى‏یازیدند. این یورشها و یغماگریها، عشایر را به واکنشهاى تند وا مى‏داشت و در پى سازمان دهى براى نبردهاى سنگین علیه عثمانیها بودند.18 در این گیرودار، دشمن اصلى فراموش شده بود. و انگلیس نیز، بر این جنگهاى خانمان سوز دامن مى‏زد.19

علماى بیدار شیعه، عمق ویران گرى اختلافها و زوایاى تاریک آن را به روشنى مى‏دیدند و نقشى را که انگلیسیها در این تباه گرى داشتند. از این روى، به آگاه کردن عثمانیها و توجه دادن مسلمانان به جبهه‏هاى جنگ همت گماردند.

نامه میرزاى شیرازى دوم از سامرا، به سیّد یزدى، رهبر قیام و در خواست چاره جویى براى خروج از این وضعیت و واکنش بسیار خوب سیّد یزدى، سند گویایى بر این مدعاست.20

سیّد یزدى در این برهه، بر ضرورت اتحاد مسلمانان و پیش گیرى از هر گونه آزار و اذیت، بى حرمتى و قتل و غارت، تأکید و اطلاعیه زیر را صادر کرد:

»عموم مسلمانان و برادران ایمانى، باید بدانند که خداى تبارک و تعالى، در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اکرم )ص( مى‏فرماید: و شاورهم فى الامر21، پس، خون ریزى و کشتار مسلمانان، شرعا جایز نیست، همچنین هتک مال، عرض و خون مسلمان بدون دلیل شرعى مباح شمرده نمى‏شود.«22

محمد کاظم طباطبایى

سیّد یزدى، دسترسى به اهداف بلند اسلام را در سایه اتحاد ایران و عثمانى امکان پذیر مى‏دانست. از این روى، تلاش مى‏کرد سران عشایر و دو دولت ایران و عثمانى را برانگیزاند و از بروز اختلاف و جدال بى حاصل بین آنها، جلو گیرى کند. عقلاى دو حکومت را فرا مى‏خواند که همه توان خود را براى ایجاد رشته الفت و دوستى و محبت و اتحاد به کار گیرند. آن بزرگوار در نامه‏اى به سفیر ایران در عثمانى، پس از سفارش اکید به لزوم ایجاد تفاهم و روابط دوستانه میان دو دولت ایران و عثمانى، اهداف خود را از این کار در سه عنوان کلى زیر خلاصه کرد:

»قوام شریعت مقدسه و اعلاى کلمه طیبیه اسلامیه و عزت و آسایش نوع مسلمین«

سیّد، دستیابى به این اهداف را »متوقف و منوط و مربوط به استحکام تساعد )همیارى( و تعاضد )کمک یکدیگر( و تحاب )دوستى دو طرفه( و تعاهد )هم پیمانى( دو دولت دانسته وبر این باور بود که از نتایج و فوائد این اتحاد، معمورى کافه بلاد اسلامیه و آسایش عباد خواهد بود. «23 او حتى رفع مشکلات موجود شیعیان را نیز در نجف، بسته به این تفاهم و اتحاد مى‏دانست.24 وى، در راستاى تحقق این اهداف، کارهایى به شرح زیر انجام داد:

1. ارسال نامه به سفیر ایران در عثمانى براى تلاش در جهت تفاهم و اتحاد بین دو کشور.

2. الزام مخالفان حکومت عثمانى در عراق، به دست برداشتن از ناسازگاریها و الزام آنان به جهاد با کافران، همراه با نیروهاى عثمانى.

او، مخالفت با دولت عثمانى را در آن روزگار که انگلیسیها به سرزمینهاى اسلامى مى‏تاختند، نه تنها بى حاصل، که زیان آور به حال مسلمانان مى‏دانست; از این روى از شیعیان مى‏خواهد که پى‏گیرى اهداف خود را درباره حکومت عثمانى، به زمان دیگرى واگذارند و همه توان و نیروى خود رامتوجه دفاع از سر زمینهاى اسلامى نمایند.

3. حکم جهاد علیه کافران اشغال گر: روشن بود که مردم و دولتهاى دو کشور ایران و عراق، از پیامدهاى مثبت این گونه احکامِ تنش زدا و تفاهم آفرین استفاده مى‏کردند.

سیّد، در پرتو این اقدامات توانست از ستم و اجحاف برخى از نیروهاى عثمانى نسبت به شیعیان عراق بکاهد که این امر، یکى از خواسته‏هاى ایشان درنامه به سفیر نیز بود:

»در این اوقات، مامورین دولت علیّه عثمانیه با نهایت تشدید، جمعى خسته دلان بیچاره را مشوش الخاطر نموده«

ایشان از عثمانیها خواست تا رفتارى سنجیده و مسالمت آمیز با شیعیان داشته باشند.

در همین راستا بود که حمله عثمانیها به شیعیان حلّه و قتل و غارت آنان مهار شد و شمارى از شیعیانى که در بند عثمانیها بودند، با وساطت سیّد آزاد شدند25 و رفتار عثمانیها به شیعیان، بویژه ساکنان شهرهاى مقدس، به نرمى گرایید.

این تفاهم، آثار بین المللى نیز داشت، ولى اگر آن گونه که سیّد مى‏خواست، عملى مى‏شد آثار بیش‏تر و اثرگذارترى نیز، بر جاى مى‏گذاشت.

بعدها، با تجزیه کشور عثمانى و اشغال ایران از سوى روس و انگلیس، زوایاى دقت و هوش سرشار این مرد بزرگ را در تحلیل و تفسیر سیاستهاى استعمارگران روشن کرد.

 

5. واکنش در برابر اولتیماتوم روس

به سال 1329 قمرى )دهم ذى قعده( وزیر مختار روس، به دولت ایران اولتیماتومى داد که به توصیه وزارت خارجه انگلیس، دولت ایران بدون اطلاع مردم و عالمان دین، آن را پذیرفت.26

و پس از گذشت پنج روز، اولتیماتوم دوم از سوى روسیه داده شد، که برابر آن، دولت ایران، باید:

1. مستر شوستر را از کار برکنار مى‏کرد.

2. با تصویب روس و انگلیس، به استخدام افراد خارجه مى‏پرداخت.

3. هزینه لشکرکشى روس را مى‏پرداخت.

براى انجام کارهاى یاد شده، روسها 48 ساعت به دولت ایران وقت داده بودند.27

گروهى از نمایندگان مجلس و نمایندگان دولت، خواستار پذیرش اولتیماتوم بودند و چاره‏اى جز تسلیم در برابر خواسته‏هاى روس نمى‏دیدند.

وثوق الدوله و صمصام السلطنه، به شدت در پى پذیرش اولتیماتوم بودند.

اما گروهى از نمایندگان مجلس، باهمه توان در صدد ردّ آن بودند28.

رئیس مجلس، مؤتمن الملک، اهالى کاشان، طرابزون... . به نجف اشرف تلگرافهایى زدند و به آگاهى آخوند خراسانى، مازندرانى و طباطبایى رساندند که روسها به خاک ایران وارد شده و بخشهایى را به تصرف خود در آورده‏اند. در این تلگرافها، کسب تکلیف، استمداد و آمادگى خود را براى مقابله اعلام کرده بودند.29

در پاسخ به تلگرافهاى یاد شده، علماى بزرگ مقیم عتبات، مخالفت خود را با این اولتیماتوم اعلام کرده و آمادگى همه جانبه خود را براى مبارزه با روسیه به آگاهى همگان رساندند و دولت ایران را به ایستادگى در برابر تهدیدهاى بیگانگان فرا خواندند.

سیّد یزدى، با آن که از حکومت مشروطه ایران، دل خوشى نداشت و از شهادت شیخ فضل الله نورى بسیار آزرده خاطر بود، ولى چون عزت و کیان کشور اسلامى را در خطر مى‏دید، از نخستین کسانى بود که واکنش شدیدى در برابر این تهدید نشان داد، و با امضاى اعلامیه‏اى مشترک، مردم را به مقاومت و پایدارى فراخواند و نگرانى خود را از قرار دادهاى خیانت بار و ذلت آور و تقسیم ایران بین قدرتهاى استعمارى اعلام کرد.

او، همگام با آخوند خراسانى، مازندرانى و شیخ الشریعه اصفهانى، خطاب به احمد شاه، نجات اسلام و سر زمینهاى اسلامى را از اهم تکلیف دینیه و سستى و تهاون را سبب نابودى اساس اسلام و استقلال مملکت اسلامى و از بین رفتن مذهب شیعه دانستند. در فرازهایى از این نامه چنین آمده است:

»اخبار موحشه مداخله اجانب در بلاد اسلامیه، خصوصا به اشتهار معاهده میشومه جدید30 با دولتین )روس و انگلیس( موجب وحشت عموم علماى اعلام، عاکفین این اعتاب مقدسه شده است. معلوم است مبادرت به تخلیص اسلام از این ورطه، اهم تکالیف دینیه و اندک تسامح، به انهدام اساسى اسلامیت و مملکت و اضمحلال مذهب جعفرى، على مشیده السلام، العیاذ بالله، مؤدى خواهد بود. قاطبه علماءِ این مشاهد مشرفه وظایف مقامیه را تعطیل و در حفظ اسلام به اداى آخرین تکلیف )جهاد( حاضر و از غیرت و حمیت مقام سلطنت، رضاى به آن که این عهد همایونى، تاریخ اضمحلال مذهب و زوال استقلال دولت شود، البته غیر مترقب و استدعا داریم که به عون الله تعالى و حسن تاییده، به تخلیص دین و دولت و مملکت اسلامى از این مهلکه و قیام به وظیفه حراست که فریضه ذمه مقام سلطنت مبادرت فرموده، عساکر اجانب رابه خاک خود بر گردانیده، ابواب مداخلات‏شان را به کلى مسدود و حفظ نعمت و شرف استقلال، کما هوحقه، مراقبت فرموده خاطر این خدام شریعت مطهره، عاجلاً به بشارت نتیجه مأموله آسوده و قرین تشکر و امیدوارى خواهند فرمود. ان شاء الله تعالى. «

الاحقر محمد کاظم الطباطبایى،

الاحقر محمد الکاظم الخراسانى،

الاحقر عبد الله المازندرانى،

الاحقر شریعت اصفهانى.31

 

6. اعتراض به اشغال گرى روسها

روسها، در اواخر سلطنت محمدعلى شاه و اوج کشاکش مشروطه و استبداد، به بهانه حفظ امنیت اتباع خویش در ایران، به بخشهایى از شمال ایران )آذربایجان، گیلان و مازندارن( نیرو وارد کردند. صاحب عروه، از جمله کسانى بود که به شدت به اعتراض برخاست و از شاه خواست که از روسها بخواهد که هر چه زودتر به اشغال ایران پایان دهند.

در تلگراف سر جرارد لوتر، به سر ادوارد گرى، وزیر خارجه وقت انگلیس، که در همان روزها ارسال شده، آمده است:

»موضوع: ایران.

تلگرام زیر را از نماینده سیاسى و سرکنسول دولت اعلیحضرت پادشاهى ]=انگلیس[ در بغداد دریافت داشتم:

معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس، که مورد تنفر علما بوده و مى‏گویند شوم تر از تعلل ]محمدعلى شاه[ در اعلام مشروطه است، نمى‏توانم انتظار چندان کمکى از علماى نجف و کربلا داشته باشم. به طورى که شنیده ام، سیّد کاظم یزدى، که تاکنون در سیاست دخالتى نداشت32 و اینک هم قطار روسى‏ام به من اطلاع مى‏دهد که: نفوذ قابل ملاحظه‏اى در قفقاز دارد، تلگرامى به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه، تقبیح کرده است. درباره این تلگرام، من چیزى به کنسول روس نگفته‏ام«.33

 

7. حکم جهاد علیه دولتهاى استعمارگر

به سال 1329 ق که قواى روس، شمال و انگلیس جنوب ایران را اشغال و به کشتار آزدیخواهان و عالمان دین دست زدند و استعمارگران ایتالیایى به لیبى حمله و به اشغال آن پرداختند، مجتهدان جامع الشرایط نجف، همزمان باحکم جهاد علیه روس و انگلیس، علیه ایتالیا نیز حکم جهاد دادند.34

در حکم سیّد یزدى آمده است:

»امروز، اروپاییها به حمله نظامى به کشورهاى اسلامى سرگرم هستند. ایتالیا، طرابلس ]لیبى[ را و روس و انگلیس، به ترتیب، شمال و جنوب ایران را مورد تاخت و تاز قرارداده‏اند و اسلام رو به نابودى مى‏رود; بنابراین، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است که آماده دفاع از سرزمینهاى اسلامى باشند. مسلمانان باید در راه بیرون راندن سربازان ایتالیایى از طرابلس و نیروى نظامى روس و انگلیس از ایران، جان و دارایى خود را فداکنند.

اکنون بزرگ ترین وظیفه مسلمانان این است که ایران و عثمانى را از شرّ این کفار صلیبى اشغال‏گر برهانند.«35

حرره یوم الاثنین خامس ذى حجه 1329

الاحقر محمد کاظم الطباطبایى )الیزدى(

تلگرافى نیز با سه امضاى: خراسانى، مازندرانى و یزدى، ارسال شد که در آن، همه مسلمانان دعوت شده‏اند که اختلافات داخلى را کناربگذارند و علیه دشمنان اسلام متحد شوند... 36

افزون بر دو تلگراف یادشده، نامه‏اى نیز به امضاى سیّد محمد کاظم طباطبایى، محمد کاظم خراسانى، عبد الله مازندرانى و شریعت اصفهانى، با همین مضمون خطاب به احمد شاه در باره هجوم روس و انگلیس به ایران مخابره شده است.37

به دنبال اعلامیه‏هاى یاد شده، جنبشهاى با شکوهى در بخشهایى از خاکِ ایران براى مبارزه با دست اندازیها و یورشهاى یادشده، شکل مى‏گیرد: در شمال و شمال غربى ایران، جنبش میرزاکوچک خان جنگلى و جنبش خیابانى و درمنطقه جنوب، دلاوران تنگستان.

این دلاور مردانِ تنگستانى به پیروى از فتواى سیّد کاظم یزدى ونیز فتاوى علماى منطقه، همچون: شیخ محمد حسین برازجانى و شیخ حسین چاکوتاهى، علیه انگلیسیهاى تجاوزگر، وارد جنگ مى‏شوند.38

افزون بر همه اینها، آقا نجفى قوچانى نوشته است:

»چون روس، عسکر خود رابه ایران سوق داده و تعدیات جابرانه مى‏نمود، آقاى آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمد على میرزا، حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلاب و مجتهدین دیگر، حتى آقا سیّد کاظم، حرکت نمودیم.«39

در اعلامیه‏هاى یاد شده آمده است:

»ماها به صفت ریاست مذهبیه اسلامیه بر هشتاد میلیون نفوس جعفرى که در ایران و هندوستان و سایر نقاط است، متفقاً وجوب هجوم جهادى و دفاعى را حکم نمودیم و بر عموم مسلمین، تجزیه مسببین اراقه دماء اسلام و صیانت دین محمد )ص( فرض عین است... .«40

دو فراز: »ریاست مذهبیه بر هشتاد میلیون نفوس جعفرى« و »حکم نمودیم« نشان از صدور حکم حکومتى دارند.

این بزرگان، در صدور حکم یاد شده، نه از دولت عثمانى اجازه گرفتند و نه مردم کشور لیبى آنها را به عنوان رهبر انتخاب کرده بودند. آنان بر اساس ولایت و نیابت عامه، اقدام به چنین کارى کرده‏اند.

این نامه‏ها و احکام، بیان‏گر آن هستند که حکم حکومتى ولایت فقیه، ویژه منطقه‏اى خاصى نیست، بلکه در هر جا که زمینه پذیرش موجود باشد، ولى فقیه مى‏تواند حکم ولایى بدهد.

 

8. حکم جهاد علیه متفقین

به سال 1332 ق=1914م. متفقین، پس از شروع جنگ جهانى اول، به دولت عثمانى اعلام جنگ داده و از زمین، دریا و آسمان به سرزمینهاى اسلامى حمله‏ور شدند و از هر طرف عرصه را بر دولت عثمانى تنگ کردند و به سرزمینهایى از قلمرو آن، از جمله: سوریه و عراق لشگر کشیدند.

در این هنگام، سیّد یزدى نیز چندین حکم جهاد علیه انگلیسیها صادر کرد.

وى، در نامه‏هاى خود به سران قبائل عراق، کارگزاران حکومت عثمانى در شهرهاى گوناگون عراق، و نیز در نامه‏هاى جداگانه به شمارى از عالمان صاحب نفوذ و یا نمایندگان خود در جاى جاى سرزمینهاى اسلامى، جنگ با انگلیس را دفاع از اسلام و جهاد مقدس نامید و حضور همگان رادر جبهه‏هاى جنگ واجب اعلام کرد.

خطابات و نامه‏هاى یادشده، بیان‏گر آن است که سیّد براى خود حق تصدى و تصرف در امورعامه را به عنوان فقیه جامع الشرایط قائل بوده است; چرا که بسیارى از این نامه‏ها، احکام ولایى را بردارند.

در این نامه‏ها، سیّد، تنها به ذکر فتواى وجوب دفاع، بسنده نکرده است، بلکه مصداق نیز تعیین کرده و در پاره‏اى از نامه‏ها نیز، به عنوان رهبر جهاد و قیام، نماینده برگمارده است و یا به کارگزاران دستور مى‏دهد که نیازمندیهاى مجاهدان را تامین نمایند و یا این که اجازه مى‏دهد که بخشى از اموال دولتى را براى تامین نیاز جبهه‏ها به فروش برسانند.

سیّد در مراحل نخست در نامه‏اى به سیّد على قزوینى، نماینده خود در کوفه مى‏نویسد:

»فتواى ما، مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمین، در همه جا پخش شده است. از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هرکس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ حدود و ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد. اگر اهل جنگ نباشد، یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند. از این روى، بر شما هم واجب است که آن چه را گفتیم به دیگران برسانید; زیرا حفظ اسلام، بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است. النصر من الله تعالى ان شاء الله تعالى«41

نامه‏ها و اطلاعیه‏هاى جهادى علما و مراجع در برابر انگلیس، تنها در پرتو حکم حکومتى، در خور تفسیر و تحلیل است. بر همین اساس امام خمینى، در کتاب ولایت فقیه، از این احکام، به عنوان: »حکم حکومتى« یاد کرده است.42

سیّد یزدى، افزون بر نامه‏هاى یاد شده، در صحن حرم امیرالمومنین على)ع( در نجف اشرف، منبر رفت وخطبه‏اى آتشین، علیه استعمار ایراد کرد وبه بسیج حوزه و مسلمانان علیه اشغال‏گران پرداخت و بر ثروت‏مندان واجب کرد که فقرا یى را که توان مالى براى تجهیز با دشمن را ندارند، تجهیز کنند.43

پس از آن نیز، با ارسال نامه‏ها و تلگرافها وصدور احکام جهاد و صرف وجوهات، مجاهدان را یارى داد.

افزون بر این، فرزند بزرگ و فاضل خویش، سیّد محمد را، به نمایندگى خویش به جبهه رزم فرستاد که شرح جان‏فشانیها و حماسه آفرینیهاى آن فقیه وارسته، در این مقال نمى‏گنجد.

بارى انگلیسیها، در گرماگرم جنگ با سلحشوران و مبارزان عراقى، یکى از مقامات عالى رتبه خویش را نزد سیّد محمد فرستادند و با تهدید و تطمیع، به او پیشنهاد دادند که از معرکه کناره گیرد، مناصب حساس حکومت عراق را پس از اشغال، براى همیشه در اختیار او و اولادش قرار خواهند داد.

سیّد محمد، پیشنهاد مزبور را قاطعانه ردکرد. و پس از آن، شبانه به نجف آمد و پدر را از ماجرا باخبر ساخت; ولى سیّد پس از شنیدن خبر، خیلى طبیعى و معمولى، گویى هیچ اتفاقى رخ نداده است، به وى فرمود:

»کارى به جا کردى و جز این شایسته نبود; اما آمدنت به نجف و آوردن این خبر براى من، لزومى نداشت... سریعاً به جبهه برگرد و به ادامه کار جهاد بپرداز!«45

 

9. حکم جهاد به شیعیان خوزستان

بازتاب فتواى جهاد سیّد و عرصه مبارزات فرزند وى در جنگ با انگلیسیها، محدود به کشور عراق وبه اصطلاح سرزمین بین النهرین نبود; بلکه جنوب غربى ایران، یعنى حدود استان خوزستان فعلى را نیز دربرمى گرفت. با پیوستن دولت عثمانى به دول محور )آلمان و... ( و اعلام جنگ آن دولت با متفقین، انگلیسیها، به‏طور همزمان دست به اشغال مناطقى از جنوب عراق و ایران زدند ودر نتیجه، زمانى که سیّد یزدى، علیه اشغال‏گران انگلیسى حکم جهاد داد، سیّد محمد یزدى فرزند سیّد یزدى، حکم جهاد ایشان را به میان عشایر غیور شیعه خوزستان آورد و آنان را علیه انگلیسیها، که براى محافظت از تأسیسات مهم نفتى خویش در جنوب ایران، آن استان را اشغال کرده بودند، برانگیخت.

علماى منطقه جنوب، به فتوا و حکم عالم مجاهد سیّد محمد کاظم یزدى گردن نهادند و شیخ محمد حسین برازجانى و شیخ حسین چا کوتاهى، به پیروى از این فتاوى، با کمک مجاهدان رزمنده تنگستان و دلوار، جنبش رئیس على دلوارى را علیه سلطه انگلیس در جنوب ایران، بنیان گذاردند.46

سیّد یزدى، در راستاى برانگیزاندن شیعیان جنوب، براى رویارویى با قواى انگلیس، در اول محرم 1333 ق. نامه‏اى به شیخ خزعل، والى وقت خوزستان فرستاد و از وى خواست که مجاهدین اسلام را علیه قواى انگلیس یارى دهد. هر چند شیخ خزعل، همان گونه که خواهیم آورد از حکم سیّد یزدى و دیگر علما، پیروى نکرد; امّا عشایر خوزستان، به حرکت در آمدند و در اسفند 1293 ش. در نزدیکى اهواز، در منطقه غدیر دعى و تپه‏هاى المنیور، با قشون تحت امر انگلیس، درگیر شدند و تلفات زیادى به آنها وارد ساختند; به گونه‏اى که نیروهاى انگلیسى، ناگزیر، عقب نشینى کردند، ولى بعدها، با رفتن نیروهاى عثمانى از منطقه و تنها ماندن عشایر خوزستان، نیروهاى انگلیسى به سوى سوسنگرد پیشروى کردند و آن شهر را زیر آتش سنگین توپخانه، وحشیانه به خاک و خون کشیدند.47

 

10. حکم به نیابت فرزندش در امور قیام

پس از آن که نیروهاى انگلیس، به فاو رسیدند، سیّد، فرزند بزرگ خود، سیّد محمد48 را که داراى مراتب علمى و عملى بر جسته‏اى بود، به نیابت قیام، برگمارد. او برابر دستور پدر، نجف را ترک کرد و در کوفه با مجاهدان همراه شد. برابر دستور پدر، در آبادیهاى گوناگون، مردم را به مبارزه و جهاد فرا خواند. از جمله نوشته‏اند: در آبادى »الکفل« سخنرانى پر شورى ایراد کردکه تأثیر مهمى بر جاى گذاشت و مردم یک پارچه دعوت او را لبیک گفتند.49 سیّد محمد در ناحیه هویزه مستقر شد و عملیات گوناگونى را علیه انگلیسیها در منطقه به اجرا در آورد.

سیّد یزدى در نامه‏اى به عموم مسلمانان اعلام کرد:

»پیش از این حکم وجوب دفاع در برابر مهاجمین بر اسلام را اعلام کرده‏ایم; اما اینک فرزندم، محمد را فرستادم، تا این حکم را به همه مسلمانان اعلام نماید. او مورد اعتماد ماست.«50

وى، در نامه‏اى دیگر، والى بغداد را از صدور حکم جهاد و اعزام فرزندش به عنوان نیابت از خود، به جبهه‏هاى نبرد، با خبر کرد و نوشت:

»محضر والى بغداد و قمندان فلیق و نیز به همه امرا و جنود و لشکریان پیروز و به همه طبقات مسلمانان در منطقه عراق وبه همه مرز نشینان، خداوند همگان را به نصرو ظفرعزیز گرداندودشمنان را خوار و ذلیل کند... ایشان ]سیّد محمد[ جانشین من بر شماهستندو شما ودیعه من نزد او مى‏باشید و خداوند بهترین حساب‏گر، ناصرو حافظ است. «51

سیّد یزدى، پس از فراز بالا، از مایه‏اى که خود گذاشته، که همانا فرستادن جگرگوشه‏اش به میان مردم، به نیابت از خود براى نبرد، با همه نیازى که به او داشته و ترجیح مردم، بر او، و تلاش براى اداى وظیفه و حفاظت دین خدا، چنین یاد مى‏کند:

»من در پى جلب رضاى الهى و به خاطر هدف دفاع از دین مقدس و ناموس اعظم، عزیزترین چیز خود، پاره تنم، سیّد محمد را، سلمه الله تعالى، تقدیم داشتم و على رغم نیازِ شدیدى که به وجود ایشان در خود احساس مى‏کردم و نظر به علاقه پدرى و فرزندى، باز شمارا ترجیح دادم. با مراتب جدّ و اجتهاد و مراحل عالى حلم و فضیلت او، چنان شده که او مستغنى است، ولى دیگران از او مستغنى نیستند، او مستقل است، بى آن که جز او استقلال محقق گردد. فوق همه اینها، عرفان در او اوج گرفته و صلاح و سدادى مبتنى بر تقوا دارد که بنیان او را مستحکم کرده و عقل و رأیى نیکو و پایدار دارد. هنگامى که او را به نهضت و قیامى فرا خواندم و خواستم که چنین بار سنگینى رابر دوش گیرد و درراه انجام چنین مهمى، یارى و مساعدت دهد، مشاهده کردم با سعه صدرکامل و استقبال شایسته و قلبى ثابت و حلم و شکیبایى استوار آماده شد.

من هم، او را به سوى شما فرستادم و امیدوارم با شکیبایى مردم و دعا به درگاه خدا و رسول، در راه کسب رضاى الهى، طى طریق کنند. مى‏بایست من اداى وظیفه کنم و با اعلان به او، مسؤولیت خود را به انجام رسانم. من نیز، همه را بیان کردم این نیز به خاطر حفاظت دین خداو دفع دشمنان است.«52

به جز نامه بالا، نامه‏هاى بسیارى بین ایشان و فرزندش به عنوان جانشین قیام رد و بدل شده است. این نامه‏ها، نشان دهنده نقش بر جسته آن دو در رهبرى شیعیان علیه انگلیسیهاست. این نامه‏ها داراى نکته‏هاى مهمى است که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم:

1. سیّد یزدى، در زمانى که فرزندش در جبهه حضور داشت، او را به پیشگامى درجنگیدن با قواى انگلیس، بر مى‏انگیزاند. در بخشى از این نامه آمده است:

»تو در امر جهاد، اولویت دارى و باید پیشقدم شوى. خداوند به تو و همه مؤمنان در برابر کفار نصرت عطا فرماید. «53

2. سیّد به فرزندش، درباره حرکت به سوى جبهه‏هاى جنگ، براى جهاد و تبلیغ در میان عشایر، دستوراتى دارد. از جمله مسیرهاى حرکت فرزندش را مشخص مى‏کند و از او مى‏خواهد که از مسیر: بغیله، کوة الاماره، حى، جعلةسکر، الشطره، عرب قصاب، عرب محمد الیاسین، عرب جمادى الحاج شاتى، عرب مجالى و حجام حرکت کند.54

3. به وى سفارش مى‏کند:

»قبایل مختلف را به نهضت و قیام وادارید، غافل را هشیار کنید و هنگام بهانه تراشیها به پتک اندرز و مواعظ و نصایح وسیله بیدارى و آگاهى را فراهم سازید، تا بى سبب دچار تعلل و خواب زدگى نگردند، آن سان که هیچ فرصت و موقعیتى را براى ابلاغ و پیام رسانى از کف ندهید. «55

4. به تلاشهاى خود در بسیج مردم اشاره مى‏کند و یاد آور مى‏شود: به رؤساى عشایر، به صورت مجزا، وجوبِ امر دفاع را اعلان کرده و عشایر را ملزم کرده‏ایم که اختلافها و امور داخلى خود را براى مقابله همه سویه با انگلیس اصلاح کنند.56

نامه‏هایى نیز، از سیّد محمد در دست است که عشایر هویزه و عماره را به پیوستن به قیام و ایستادگى در برابر انگلیس فراخوانده است.57

5. در نامه‏اى دیگر، سیّد تلاشهایى را که در جهت حل مشکلات منطقه انجام داده، گزارش مى‏کند، از جمله یاد آور مى‏شود:

»از والى خواستم که عذر و بهانه را براى کمک به مجاهدین کنار بگذارد و سپس بشارت مى‏دهد که والى در صدد رفع مشکلات است. «58

 

11. دستور به نظارت بر جانشین قیام

سیّد یزدى، با این که به فرزندش سیّد محمد اطمینان کامل داشت و او را از همه جهت در نامه‏هاى پیشین ستوده بود، به شیخ احمد کاشف الغطاء و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، از شاگردان برجسته خود، دستور مى‏دهد که همراه سیّدمحمد باشند و بر کارهاى او، دقیق نظارت کنند و به وى گزارش دهند.

در نامه‏اى که شیخ احمد به استاد خود نوشته، ضمن ارائه گزارشى از سفر خود و برادرش )محمد حسین کاشف الغطا( به همراهى سیّد محمد، نوشته است:

»... در همه حرکتها، پس از مشورت، تصمیم مى‏گیرد. بحمد الله از هنگام حرکت از نجف اشرف، تا زمان نگارش این سطور... از ایشان هیچ حرکت نسنجیده‏اى سر نزده است و بحمد الله در نهایت دیانت و متانت بوده‏اند. «59

و در بین راه، که شیخ احمد بنا به ضرورتى، از سیّد محمد جدا مى‏شود، به استاد خود مى‏نویسد:

»شیخ محمد حسین همراه ایشان است. «

 

12. تعیین دو مشاور براى جانشین قیام

شیخ احمد کاشف الغطا، در نامه‏اى، از حدود اختیاراتى را که سیّد یزدى، درباره جهاد و دفاع، به سیّد محمد داده، بدین شرح بازگو کرده است: رهبر قیام، دونفر از علما را به عنوان مشاور شما نصب کرده است و شما بدون مشورت آنها هیچ کارى را نباید انجام دهید. در بخشى از نامه ایشان به‏محمد چنین آمده است:

»... امروز سر کرده علما و زبده فضلاء و بر گزیده اتقیا، دو برادر بزرگوار، شیخ على زرکانى و شیخ موسى کشکول، رسیدندو مرا در جریان امر حضرت اعظم قرار دادند. خداوند، سایه‏اش را بر سر آن دو مستدام بدارد، تا به شما ملحق گردند و در ایاب و ذهاب با شما باشند. این امر، مرا بسیار خوشحال خواهد کرد، به طورى که از شرح آن عاجزم.

به جان خودم سوگند، سیّد ما، یکى از لایق ترین، عاقل ترین و دوستدارترین افراد را براى‏تان بر گزیده‏اند. آن دو به منزله تحفه الهى براى شما محسوب مى‏گردند. پس ضمن قدر شناسى از آنان در محافظت آنان کوشا باشید و احترام و تعظیم شایسته آنها را اعمال نمایید.

بر شماست با آنان در همه اموربه مشورت بپردازید، پس تصمیمى اتخاذ نکنید، مگر با راى آن دو. خداوند سداد ورشاد و عزت ونصر و ظفر را بر شما مقدر کند، تا با همراهیان‏تان نزد ما باز گردید. ان شاء الله سالم باشید. «60

 

13. حکم سیّد یزدى به دفع نیروهاى خزعل

سیّد یزدى، سه نامه به شیخ خزعل دارد. در نامه اول و دوم تلاش سیّد برآن است که او را جذب و در رویارویى از انگلیسیها، از نیروها و توان او استفاده کند. امّا در نامه سوم، وقتى که همراهى او با انگلیسیها و خیانت‏اش به مردم مسلمان آشکار مى‏شود، دستور برخورد شدید با اورا صادر مى‏کند.

سیّد یزدى در نامه نخست، اورا به پیروى از شیخ جزایرى در جهاد با کفار فرا مى‏خواند.61

در نامه دوم، با اشاره به این که حفظ اسلام و دفع کفار از اهم واجبات دینى است، به وى حکم مى‏کند:

»بر شما لازم است منطقه خود را، به هرنحو که ممکن است، از هجوم کفار حفظ کنى. بر عموم عشایر منطقه نیز این حکم واجب است. شما نیز این حکم را به همه آنان اعلام کنید. ]سیّد یزدى، در پایان نامه، چون از وابستگیهاى او به انگلیسیها، تا حدودى آگاه شده است، یاد آور مى‏شود[:

بدانید که معاونت کفار و کمک به آنها در محاربه مسلمین حرام و موجب غضب خدا و رسول است. «62

اما شیخ خزعل، که از نیروهاى وفادار به انگلیس بود، نه تنها به مجاهدان کمک نکرد که در برابر آنان ایستاد و مانع جهاد مردم علیه انگلیس شد. سیّد نیز به برخورد شدید با او و همراهان‏اش حکم داد:

سیّد اسماعیل دشتى، که در خدمت آقا سیّد محمد، فرزند سیّد یزدى، در جبهه بصره و اهواز حضور داشته است، نقل مى‏کند:

»در هنگام حرکت مبارزان به سوى دهانه »فاو« براى جلوگیرى از پیشروى انگلیسیها به داخل عراق، شیخ خزعل، حاکم خوزستان، کاروان رزمندگان را از حرکت بازداشت و اعلام کرد: هیچ کس حق ندارد از خوزستان و مناطقى که در تصرف وى قرار دارد، به نیروهاى‏انگلیس یورش برد. افزون بر این، بر سر راه مجاهدان، که شمارى از عالمان، از جمله: آقا سیّد محمد، فرزند سیّد یزدى، در میان آنان بود، بازدارنده‏هایى به وجود آورد و شمارى از نیروهاى خود را در آن جا گمارد که از ورود آنان جلو بگیرند.

مجاهدان، که خود را با این مشکل رو به رو دیدند، پیش از آن که دست به کارى بزنند، جریان را به اطلاع رهبرى قیام )سیّد کاظم یزدى( رساندند و از وى کسب تکلیف کردند. مرحوم سیّد، فتوا داد:

»سد را بشکنید و موانع ایجاد شده بر سر راه را کنار زنید. «

بدین ترتیب، مانع بر طرف گردید و با یورش رزمندگان، نیروهاى خزعل از هم پاشیدند. سپس با نیروهاى انگلیسى در گیر شدند و با این که کشته زیادى )چهار هزار نفر( دادند، بر آنان در مرحله نخست، پیروز شدند; اما با عقب نشینى نیروهاى عثمانى، نتوانستند به پیروزى نهایى دست یابند. «63

 

14. حکم به الزام مخالفان حکومت عثمانى به همراهى

روساى برخى از عشایر، با حکومت عراق که دست نشانده عثمانیها بود، به دلائلى از جمله: آزار و اذیت و قتل و غارت شیعیان و به اسارت گرفتن شمارى از سران عشایر، مخالف بودند. آنان، همراهى با عثمانیها را در جنگ با انگلیسیها، به معناى کمک به دشمن خویش مى‏دانستند. اما سیّد، به هنگام تهاجم انگلیس به عراق، این ناسازگاریها را به مصلحت اسلام و کشور اسلامى نمى‏دانست; از این روى، درچندین نامه به آنان یاد آور شد که در شرایط فعلى، باید مخالفت را کنار گذاشته و همراه با دیگر مسلمانان و نیروهاى عثمانى، در برابر انگلیس بایستند.

سیّد، نخست به سران قبایل، آنان که همراه و موافق‏اند فرمان مى‏دهد: با کسانى از رؤساى قبایل که مخالف جنگ با انگلیسیها در کنار حکومت عثمانى هستند، صحبت کنند و آنان را به این وظیفه بزرگ شرعى برانگیزانند. پس از این مرحله است که خود، به طور مستقیم، به مخالفان جنگ با انگلیسیها، در کنار عثمانیها، نامه مى‏نویسد.

از باب نمونه در نامه‏اى، از شیخ على الفضل، رئیس یکى از قبایل مى‏خواهد که با »خیون« یکى از روساى قبایل، صحبت کند و او را از مخالفت باز دارد و ضرورت همراهى با حکومت عثمانى را در شرایط موجود به او بفهماند. در بخشى از این نامه چنین آمده است:

»بر اساس اخبار واصله، اطلاع یافتیم که جناب »خیون« مخالف با حکومت‏اند. در شرایط فعلى، میان حکومت و دیگر مسلمانان هیچ فرقى نیست. همه باید در برابر کفار، از مسلمانان دفاع کنند; زیرا که کفار، بصره را محاصره کرده‏اند، بر تو واجب است که خیون را از مخالفت با حکومت باز دارى و از طرف ما، او را ملزم گردانى که با اعلام موافقت با حکومت، همراه دیگر مسلمین تحت امر خود، به بصره حرکت نموده و از حدود و مرزهاى آن دفاع کنید. من بر شما و دیگر مسلمانان تحت امر شما، توجه به بصره و حمایت از آن را در برابرکفار واجب کردم. نه شما و نه خیون و نه هر مسلمانى که فتواى من به او برسد، نزد خداى تعالى عذر و بهانه‏اى ندارند... «64

در نامه‏اى به یکى از روساى قبایل ناصریه، به او نیز دستور مى‏دهد که با خیون به گفت و گو بنشیند و او را براى جهاد و همراهى با مجاهدان آماده کند. و نیز وظیفه خود وى را چنین اعلان مى‏کند:

»بر شما نیز واجب و لازم است که به منظور حفظ اسلام و حدود و ثغور مسلمین، به آن چه صحیح و ضرورى است و دال بر متابعت از حکم دفاع دارد، مردم را ارشاد نمایید. خداى تعالى شما را بر خیر و سعادت رهنمون گرداند. «65

در نامه‏اى به شیخ کاطع مى‏نویسد:

»شما از طرف من به اطلاع او )خیون( برسانید که مخالفت باحکومت، در حال حاضر، به مصلحت نیست و باید او را ملزم گردانى به همراه یاران و افراد تحت فرمان خود، به طرف بصره حرکت کنند و به حمایت از حدود و ثغور آن جا بپردازند. «66

پس از نامه‏هاى یاد شده، سیّد به خود خیون نامه مى‏نویسد و به او فرمان مى‏دهد: راهى بصره شود و به دفاع از آن بپردازد.67

و پس از پیوستن خیون به صف مجاهدان، از او تقدیر مى‏کند.68

 

15. حکم به شکستن محاصره بصره

سیّد یزدى در چندین نامه به رؤساى عشایر، از آنان مى‏خواهد که از بصره دفاع کرده و محاصره آن را بشکنند. از جمله به خیون، رئیس عشایر عبوده، پس از آن که به مجاهدان پیوست، مى‏نویسد:

»... فانى الزمک و اوجب علیک ان نتوجّه انت مع جمع للمسلمین الذین هم طوع امرک الى البصره لسد ثغرهاو دفع الکفره الحافین بها، فان ذلک واجب علیک عن الله تعالى و على کل من بلغه کلامى ممن یتمکن شد الرحال الى البصره بماله و نفسه و خیله و سلاحه و رجاله و لیس لمسلم متمکن من ذلک عذر و الحکومة و سایر المسلمین فى هذا الیوم سواء فى وجوب الدفاع و حفظ بیضة الاسلام... «69

من برشما الزام و واجب مى‏کنم که با مسلمانان تحت امر وپیرو خود عازم بصره شوید و از حدود و ثغورآن جا دفاع نموده و ضمن شکستن محاصره بصره، آنها را از منطقه بیرون نمایید. این امر مهم از طرف خداى تعالى بر شما و هر کسى که سخن من به او رسیده باشد، واجب است. هر کسى که امکان دارد، باید با مال و جان ولشکر و سلاح و همه امکانات خود با جدیت تمام به طرف بصره حرکت کند. هیچ عذرى از مسلمانان متمکن پذیرفته نیست. امروز میان حکومت و دیگر مسلمانان در وجوب دفاع و حفظ کیان اسلام تفاوتى نیست...

سیّد در نامه‏اى به شیخ کاطع آل بطى، رئیس عشیره الازیرج در ناصریه نیز، پس از یاد آورى چند نکته، مى‏نویسد:

»بر تو نیز واجب است به همراه یاران خود، براى حفظ مرزهاى بصره، راهى آن دیار شوى و کفار را از آن جا بیرون بریزى. امید است از اجر خداوند بر خوردار گردى. نه تو و نه هیچ یک از مسلمانان، عذر و بهانه‏اى ندارند.«70

 

16. حکم به ضرورت همبستگى بین عشایر

سیّد یزدى، در نامه‏اى، پس از تقدیر و سپاس از فرزند خود، از او مى‏خواهد که براى اتحاد و همبستگى عشایر، تمام تلاش خود را به کار گیرد. از جمله در یکى از نامه‏ها آمده است:

»واجب است که تمامى تلاش و کوشش خود رادر ایجاد اتحاد و انسجام بین عشایر، به کار گیرى و با سخنان محکم ونوید پیروزى، آنها را همراه سازى. «71

و نیز در نامه‏اى خطاب به فرزندش یاد آور مى‏شود:

»ما، روساى عشایر راملزم به اصلاح امور داخلى شان ساخته‏ایم و با بر انگیختن آنها براى نصرت دین، اعلام جهاد داده ایم. «72

 

17. الزام والى بغداد به تخفیف مالیاتها

سیّد یزدى با همه توان، در صدد گرد آورى نیرو و اعزام به مناطق جنگى براى رویارویى با نیروهاى انگلیسى بود. براى این که مردم با علاقه و انگیزه بیش‏تر به اردوى مجاهدان بپیوندند، به والى بغداد یادآور مى‏شود: از فشار بر مردم بکاهد و در مالیاتها تخفیف بدهد.

به عنوان نمونه، سیّد در نامه‏اى به فرزندش سیّد محمد، در جبهه جنگ، پس از یادآورى این مطلب که: همواره اوضاع رابا جدیت پى گیرى مى‏کنیم و در صحن شریف نجف نیز اجتماع عمومى جهت تشویق مردم به قیام براى دفاع از اسلام تشکیل شده، گروهى حرکت کرده و گروهى دیگر در حال آماده شدن هستند، مى‏نویسد:

»لازم است مقام ولایت جلیله نسبت به تخفیف دادن و رفع فشار از مردم اقدام کند و با ایجاد تسهیلاتى براى مجاهدین، تحصیل کفایت شود. «73

 

18. تامین نیازهاى جبهه و جنگ با فروش اموال دولتى

سیّد یزدى در چندین نامه از فرماندار ناصریه و شمارى دیگر از فرمانداران که از توابع شهر ناصریه‏اند، دستور مى‏دهد که نیازهاى برخى از مجاهدین را براى حضور در جبهه تامین نمایند. و حتى براى این کار، اجازه مى‏دهد که بخشى از اموال دولتى را بفروشند. از باب نمونه به فرماندار ناصریه مى‏نویسد:

»از منطقه السماوه، تلگرافى به ما رسیده است که در آن آمده است: بزرگان، روسا و افراد تحت امر آنها در این منطقه آماده دفاع و حرکت به سوى جبهه‏ها هستند، ولى حکومت، عنایتى به این منطقه ندارد، و این افراد، چون از عهده پرداخت مخارج حرکت به سوى جبهه‏ها عاجز هستند، مجبور شده‏اند بخشى از اموال دولتى رابه شهر منتقل کرده و به معرض فروش بگذارند، ولى حکومت جلوى فروش این اموال را گرفته است. مردم منطقه نیز خواستار اجازه حکومت براى فروش این اموال و تأمین هزینه‏هاى جنگ هستند. امیدواریم که خواسته‏هاى آنها برآورده شود و راه آسانى براى حل این مشکل پیش پاى شان نهاده شود، تا امکان حضور آنها در جبهه نیز فراهم آید. بى تردید حل این معضل به مصلحت دولت نیز هست. «74

نیز در نامه‏اى به فرماندار منطقه لواء المنتفک )یکى از توابع ناصریه( دستور مى‏دهد: ذخایر و اموال موجود در منطقه را، که در تصرف حکومت است، براى جبهه و جنگ هزینه نماید. او نیز در پاسخ، پس از ستایشهاى بسیار، اطاعت خود را اعلام مى‏دارد.75

 

19. حکم به تامین نیازهاى مردم نجف پس از اشغال عراق

پس از آن که آثار جنگ در نجف و بخشهایى از مناطق دیگر، رخ نمود، سیّدیزدى به حمیدى‏الداخل، از تجارحبوبات و مواد غذایى عراق ماموریت داد که با کمک تجار دیگر، به حل مشکلات مردم نجف بپردازند. در بخشى از این نامه آمده است:

»مى‏دانى که گستردگى جنگ در این مناطق، باعث گرانى محصولات و پیدایش شرایط بسیار نامطلوبى براى فقراى مشاهد مشرفه و خانواده‏هاى‏شان شده است. به طورى که اغلب آنها، شب را صبح مى‏کنند، در حالى که هیچ توانى براى تهیه قوت روزانه و هیچ پولى دربساط ندارند. با کمال تأثر، باید بگویم که فریاد بیوه زنان و ایتام و ناله‏هاى جگر خراش آنها از گرسنگى، انسان را منقلب و دلها را مشتعل و شداید وسختى را فزونى مى‏بخشد.

... همگام با دیگر تجّار، اشراف و اعیان نجف عنایتى به رفع این مشکل پرداخته و امکاناتى را فراهم سازید و عزم خود را جهت تهیه خوراکى و ارسال آن به نجف جزم نمایید، تا این امکانات بین فقرا و مساکین توزیع گردد... امیدواریم با لطف خداى تعالى و اقدامات به موقع ما، پیرامون آن چه که در خصوص این افراد در تعهد ماست از قبیل کمک و یارى و پناه دادن و شریک کردن آنها در اموال خود، اجر جزیل و بهره‏اى مشروع برده باشیم.«76

 

20. حکم به تحریم تبریک به انگلیس

پس از اشغال عراق، تلگراف تبریکى از کربلا و نجف، از سوى شمارى از چهره‏هاى سرشناس، به اشغال‏گران ارسال شد. از سوى اشغال‏گران نیز، پاسخ داده شد که: آنان براى تامین یک زندگى خوب و محافظت از عتبات به عراق آمده و هدف از ورود به عراق این بوده که مجد و عظمت قدیم عراق را به آن باز گردانند.77

پس از پخش این خبر در حوزه‏هاى شیعى و بین مردم، شمارى از بزرگان، از جمله: سیّد حسین قزوینى، سیّد محمد على طباطبایى و حاج محمد حسن ابوالمحاسن، از کربلا به نجف اشرف آمده و خدمت سیّد یزدى رسیدند و در این باره از ایشان به شرح زیر استفتاء کردند:

»هل یجوز للمسلم ان یهنى المسیحى با حتلاله العتبات المقدسه؟

و ما یکون حکم ذلک الرجل المسلم فى الاسلام؟«

آیا جایز است که مسلمانى به فردى مسیحى که عتبات مقدسه را اشغال کرده تبریک بگوید؟

حکم چنین فرد مسلمانى در اسلام چیست؟

سیّد یزدى در پاسخ این افراد نوشت:

»الرجل الذى ارتکب هذا الفعل الشنیع، فاسق فاجر لایدفن فى مقابر المسلمین. «78

الاحقر خادم الشریعه محمدکاظم یزدى

شخصى که چنین کار زشتى را انجام دهد، فاسق و فاجر است و اگر بمیرد در قبرستان مسلمانان نباید دفن شود.

 

21. حکم به مبارزه با استعمار اقتصادى

صاحب عروه، تنها به خطر نفوذ و سلطه سیاسى استعمار و جلوگیرى از این نفوذ و سلطه نمى‏اندیشید; بلکه از آن جا که وابستگیهاى اقتصادى جامعه اسلامى به غرب را مقدمه و زمینه ساز اسارت سیاسى مسلمین در چنگ استعمار مى‏شمرد، لحظه‏اى از مبارزه با استعمار اقتصادى نیز غافل نبود.

غیرت دینى و حمیت ملى او، هرگز نمى‏پذیرفت که امت اسلامى را در عرصه تولید و تجارت و مصرف، نیازمند و وابسته به اجانب ببیند; آن هم اجانبى که مواد خام را خروار خروار، به بهایى ناچیز از کشورهاى اسلامى ربوده و سپس کالاهاى تهیه شده از همان مواد را مثقال مثقال، با بهایى گران به خود آنان مى‏فروشند!

او، با نفى سلطه سیاسى بیگانگان، با اظهار تاسف از پاره‏اى ارتباطات سلطه آور حاکمان، به آنان هشدار مى‏دهد که: مبادا سستى کشورهاى اسلامى سبب شودکه کشور ایران، همانند هندوستان مستعمره بیگانگان گردد.

او براى نفى سلطه بیگانگان توصیه مى‏کند: از کالاهاى داخلى استفاده کنند و خود را از وابستگى کفار برهانند.

دستخط سیّد، خطاب به آقامیرزارحیم، به روشنى، بیان‏گر توجه ایشان به لزوم استقلال و خودکفایى اقتصادى جامعه اسلامى، و قطع رشته‏هاى وابستگى به اجانب درامر معاش و تجارت است. که فرازهایى از آن را یادآور مى‏شویم:

جناب آقامیرزا رحیم

»خداوند عالم، بر توفیقات وتاییدات شما و هرکس در ترویج ملبوسات و صنایع اسلامیه، مجدانه ساعى باشد، بیفزاید.

در این زمان، که ]دول[ خارجه، به انواع حیل، رشته کسب و صنایع تجارت، که مایه عزت و منشأ ثروت است، از دست مسلمین ربوده و منحصر به خود نموده]اند[ و مثل خون در مجارى عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام، به تدریج، منحصر به دلالى و بیع و شراء اجناس خارجه شده ]است[ با آن که اکثر مواد اجناس از قبیل پنبه و پشم و ابریشم و خاک چینى و غیره، خروار خروار، به ثمن بخس از بلاد مسلمین جلب مى‏کنند و به الوان متعدده و اشکال مختلفه به اعلى القیم در بازار مسلمین، مثقال مثقال، فروش مى‏رود، مناسب است مسلمین از خواب غفلت بیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تأییدات ربانیه، از ذل فقر و احتیاج و سؤال و تحمل عملگى کفار و تشتت در بلاد کفر برهند.

امیدواریم، چنانچه در بدو اسلام، با قلت عدد، به نصرت الهى مؤید شدند، بر حسب کریمه: »واذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فى الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون. «79

در این زمان، که بحمدالله تعالى بر عده مسلمین به اضعاف مضاعف افزوده ]شده[ از برکات توجهات ولى الله امام زمان، عجل الله تعالى فرجه، رجاء تاییدات تامه و ترقیات فوق العاده داریم.

این احقر، که از بدو عمر تاکنون، اغلب اوقات، لباسم از منسوجات دارالعباده ]=شهر یزد[ بوده و مکررا به برادران ایمانى توصیه نموده و گفته‏ام که: لباسى که از ابتدا زرع ماده آن، تا غزل و نسج و رنگ آن با کلمه طیبه »لا اله لا الله، محمد رسول الله، على ولى الله« انجام شود و جمعى از مسلمین از آن منتفع شوند، کجا و قماشهاى منحوس کم دوام خارجه کجا؟

و چند ماه قبل، شرحى در جواب استفتاى شخص طهرانى، وجوه متعدده در رجحان آن، شرعا و عقلاً و عرفاً نوشته ام و اکنون که بحمدالله نوع علما و طلاب نجف اشرف، کرباس اسلامى را پوشیده، امیدوارم اخوان مؤمنین، اقتدا و تأسى به رؤساى ملت نموده برحسب غیرت اسلامیت، مهما امکن، اقتصار به همان ملبوسات اسلامى نمایند; بلکه در تمام اثاث البیت خود، تا ممکن است، اکتفا به مصنوعات اسلامى نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود، از شباهت به کفار بپرهیزند. چنانچه در اخبار شریفه از آن نهى شده، بلکه تمام افعال و اعمال و اخلاق خود را اسلامى نمایند، تا کلیتاً ممتاز و در صورت و معنى، به هیچ وجه شباهتى به کفار نداشته باشند. ان شاءالله تعالى متدینین تجار هم بعد از این، اجناس خارجه را به بلاد اسلامیه جلب نکنند، تا این یک مشت به کشت و کار و صنایع بپردازند و تشتت و تفرقه آنها بدل به اجتماع، به قلیل زمانى نتایج حسنه آن را مشاهده نمایند. نصرالله من نصرالاسلام، والسلام على اخواننا المومنین. «80

تایید ایشان از شرکت اسلامیه اصفهان نیز در این راستا بود که در بیانیه‏اى نوشت:

»بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله على ما انعم، و له الشکر بما الهم، و صلى الله على سیدنا محمد و آله و سلم.

فواید و منافع و عواید این انتظام، کمال وضوح دارد. حسن این نظم، از بیان مستغنى است. شایسته و مناسب و به موقع و محل است که عموم مومنین... از هر صنف و هر نوع، هر یک به قدر مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس وترویج این امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند; بلکه سزاوار این است که در سایر جهات، حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار، از وضع و طرز کفار خود را برحذر و برکنار دارند.

قال الصادق صلوات الله علیه:

»اوحى الله تعالى الى نبى من انبیائه قل للمومنین لاتلبسوا لباس اعدائى و لاتطعموا مطاعم اعدائى ولاتسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم اعدائى«.81 »ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم. «82

حرره الاحقر محمدکاظم الطباطبایى.

 

حرمت نقض حکم حاکم

پس از اشاره به پاره‏اى از احکام ولایى، یادآورى این نکته، بایسته مى‏نماد که سیّد یزدى بر این نظر است که پیروى از احکام ولایى حاکم شرعى و فقیه جامع الشرایط واجب است و این وجوب نیز، اختصاصى به مقلدان وى ندارد، بلکه بر هر مسلمانى، حتى فقهاى صاحب فتوا نیز اطاعت و پیروى لازم است:

»حکم الحاکم الجامع للشرایط لایجوز نقضه و لو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطاه«83

نقض حکم حاکم جامع الشرایط جایز نیست، هرچند از سوى مجتهدى دیگر باشد، مگر در موردى که اشتباه او روشن باشد.

بر این اساس، حکم حاکم نافذ است. همه مردم، حتى مجتهدان و عالمان صاحب نظر باید از آن پیروى کنند; زیرا ادلّه حجیّت و نفوذ حکم حاکم، آنان را نیز شامل مى‏شود. بنابراین، هیچ فقیهى نمى‏تواند اجتهاد و فقاهت خود را بهانه‏اى براى سرپیچى از حکم حاکم قرار دهد، یا حکم او را نقض نماید.

در تزاحم حکم و فتوا نیز، تقدم حکم بر فتوا روشن است. سیّد یزدى در این جا تصریح دارد: همان گونه که نقض حکم به حکم جایز نیست، نقض حکم به فتوا هم جایز نیست. اما نقض فتوا به حکم و همچنین به فتوا جایز است.84 درمَثَلْ اگر در باب غیر قضا، فقیهى فتوا دهد: احتکار در غیر موارد منصوص اشکالى ندارد، اخذ مالیات، غیر از زکات و خمس، جایز نیست و... امّا حاکم اسلامى که بر مشکلات و مسائل اقتصادى کشور اشراف کامل دارد حکم کند: هر کس اشیاء و کالاهاى مورد نیاز جامعه را احتکار کند، کار حرامى مرتکب شده و باید مجازات بشود و یا علاوه بر زکات و خمس، باید مالیات به دولت پرداخت و... در این جا بر اساس معیارى که صاحب عروه بیان کرد و بسیارى از فقها نیز با وى در این مسأله هماهنگ هستند، حکم، بر فتواهاى یاد شده، مقدم است.

فتواى دیگر فقیهان، تا بدان جا که به رفتار فردى و زندگى خصوصى افراد مربوط مى‏شود، در خور پیروى است، ولى وقتى که ناظر به مسائل و مشکلات اقتصادى و اجتماعى باشد، براى این که نظام واحدى بر جامعه حاکمیت پیدا کند، حکم فقیه حاکم، باید اجرا شود; زیرا در جامعه اگر همه فتاوى رسمیت و قابلیت اجرایى مساوى داشته باشند، نظام جامعه مى‏گسلد. هرج و مرج در زوایاى آن راه مى‏یابد وحدت و انسجام آن به پراکندکى دگر مى شود.

البته در کنار حکم حاکم، دیگر فقیهان و همه صاحب نظران مى‏توانند نقطه نظرهاى خود را درباره مسائل گوناگون اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، با آزادى کامل و به دور از جوّ سازى، به جامعه عرضه کنند، تا در جامعه زمینه رشد افکار و اندیشه‏ها و شکوفایى استعدادها و پیدایش احساس مسؤولیت نسبت به مشکلات اجتماعى فراهم گردد. دیدگاه‏ها و طرحهایى که ارائه مى‏کنند، اگر چه در هنگام صدور، مورد اجرا قرار نگیرد، ولى در صورتى که راه‏گشا باشد، کم کم در جامعه جا باز خواهد کرد.

در اعمال فردى، که ارتباطى به مسائل اجتماعى ندارد، مقلدان آزادند از هر مجتهدى که داراى شرایط نظر و افتا باشد، پیروى کنند. در این حوزه، هرگاه دو فتواى متفاوت از دو فقیه صادر شد، باید فتواى اعلم را به کار بست و اگر اعلمى در کار نبود، آن که تقوایش فزون‏تر است، گزینش مى‏شود. اگر هر دو از حیث علمى‏و اخلاقى مساوى باشند، مراجعه به فتواى هر یک از آنان، منعى ندارد، مکلّف مخیّر است.85

براین اساس، اظهار نظر و ارائه فتوا و عمل به آن، از نظر شرعى تا بدان جا آزاد است که فتنه انگیز و فساد آفرین نباشد و مانع بسط و گسترش حکم حاکم نگردد.

تزاحم، یا نقض حکم، اگر با فتوا و نظر دیگرى صحیح باشد، شخص سومى نیز باید بتواند با نظر و حکم دوّمى به مقابله برخیزد و... این با روح اسلام و مذاق شارع ناسازگار است.

این مسأله از مسائل مسلّم و خدشه ناپذیرى است که نه تنها بر اساس نصوص اسلامى، بلکه از باب ضرورت عقلى، فقهاى اسلام در آن اتفاق دارند، تا آن جا که اختلال نظام را از ادله حاکم بر سایر احکام و مقررات اسلامى، به شمار آورده‏اند.

و در هر موردى، حکمى از احکام، موجبِ اختلال نظام گردد، منتفى و به عنوان ثانوى آن را بى اثر تلقى کرده‏اند. موارد بسیارى از این نوع استدلال را مى‏توان در کتابهاى فقهى دید.

براى روشن تر شدن بحث، مى‏توان گفت: احکام ولایى حاکم، ممکن است در رابطه با سایر فقها چند صورت داشته باشد:

1. فقیه بر درستى موضع گیرى حاکم آگاه است و یا از درستى آن آگاهى چندانى ندارد، در هر دو صورت، اطلاق دلیل حکم حاکم، اقتضا دارد که حکم حاکم شرع درباره وى نافذ باشد.

2. فقیه، موضع فقیه حاکم را قبول دارد، ولى شیوه دیگرى را براى انجام آن کار و به حقیقت پیوستن آن مصلحت، شایسته تر مى‏داند، در این جا نیز، بایستى از حکم حاکم پیروى شود، تا امت اسلامى، با صفوفى‏به هم فشرده به پیش رود.

3. فقیه، علم دارد به خطاى فقیه حاکم، ولى مصلحت را در پیروى مى‏داند، زیرا مخالفت خود را به ضرر امت اسلامى و اتحاد آنان مى‏داند. در این جا نیز، موظف به پیروى است. البته ملاک او در این عمل، نظر خودش مى‏باشد، نه حکم حاکم; زیرا ادّله ولایت فقیه شامل این مورد نمى‏شود.

4. فقیه، مصلحتى را در پیروى از حکم حاکم نمى‏بیند، البته بر این باور است که مصلحت اقتضا مى‏کند که مردم را از این خطا، آگاه نسازد و مسلمانان را از هرگونه تفرقه دور گرداند. در این جا، لزومى ندارد پیروى کند، اما اعلان آن به دیگران، حرام است.

حرمت نقض حکم حاکم، قاعده‏اى است خدشه‏ناپذیر، با پشتوانه‏اى قوى از دلایل و شواهد، و فقها در طول تاریخ، بر این اصل، مهر تأیید زده‏اند:

وقتى حکم تحریم تنباکو از سوى میرزاى شیرازى صادر شد، علاء الدّوله، به نمایندگى از طرف ناصر الدین شاه، به عراق رفت، تا بلکه از دیگر فقها، حکم جواز استعمال تنباکو را بگیرد، ولى علماى نجف در پاسخ او گفتند:

»آن چه را میرزاى شیرازى فرموده‏اند، حکم است، نه فتوا و اطاعت آن، بر همه لازم است. «86

بسیارى از علماى ایران، از جمله میرزاى آشتیانى، بارها در دعوت دولتیان به نقض حکم میرزاى شیرازى، در پاسخ گفتند:

»این حکم، از جانب میرزاى شیرازى است و حکم جناب‏شان درباره مجتهد و مقلّد نافذ و واجب الاتباع است. «87

امام خمینى، نیز با اشاره به حکم تاریخى میرزاى شیرازى مى‏نویسد:

»حکم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو، چون حکم حکومتى بود براى فقیه دیگر هم واجب الاتباع بود و همه علماى بزرگ ایران، جز چند نفر، از این حکم متابعت کردند. حکم قضائى نبود که بین چند نفر بر سر موضوعى اختلاف شده باشد و ایشان روى تشخیص خود قضاوت کرده باشند. روى مصالح مسلمین و به عنوان ثانوى این حکم حکومتى را صادر فرمودند و تا عنوان وجود داشت، این حکم نیز یود و با رفتن عنوان، حکم هم برداشته شد. مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى که حکم جهاد داد، البتّه اسم آن دفاع بود، همه علماء تبعیت کردند براى این که حکم حکومتى بود. «88

از فراز بالا چنین برداشت مى‏شود که: اگر در برابراحکام قضایى حاکم، مخالفت و اختلاف نظر براى فقهاى دیگر راه داشته باشد، در حکم حکومتى جاى چنین چیزى نیست. البته در همان جا هم، حکم حاکم نسبت به همگان، حتى فقیه نافذ و غیر قابل مخالفت است; زیرا در مقبوله عمر بن حنظله، شرط قضاوت حاکم این نبود که هیچ یک از دو طرف دعوا، فقیه جامع الشرایط نباشند. اصولاً نزاع نیاز به فصل خصومت دارد و چنین نیست که همیشه دو طرف دعوا، افراد غیر فقیه باشند; بلکه گاهى فقیه جامع‏الشرایط، با کسى دیگر اختلاف و مرافعه پیدا مى‏کند. در این جا فصل خصومت اقتضاء دارد که حکم حاکم، بر طرفین نافذ باشد و کسى حق مخالفت با آن را نداشته باشد.

صاحب عروه، نقض احکام قضایى را نیز جایز نمى‏داند، مگر آن که علم قطعى باشد به مخالفت آن با واقع، مثل این که با اجماع محقق و خبر متواتر مخالف باشد. و یا خطاى حاکم در اجتهاد، روشن باشد. در غیر این صورت، فقهاى دیگر، حتى اگر حکم را مخالف نظر خود بدانند و یا حتى حکم را با یک دلیل قطعى نظرى همچون: اجماع استنباطى یا خبر محفوف به قرائن، مخالف بدانند حقّ نقض ندارند.89

بر همین اساس، صاحب جواهر در بحث احتکار آورده است:

»اگر محتکر، خود مجتهد باشد، مجتهد حاکم مى‏تواند او را اجبار به فروش و یا فروش به قیمت خاصى نماید، هر چند حاکم نسبت به محتکر مفضول باشد. و حتى اگر مجتهد دیگرى، به عنوان حاکم وجود ندارند، عدول مقلدین خود او مى‏توانند او را مجبور به رفع احتکار نمایند. «90

شهید آیت اللّه صدر مى‏نویسد:

»اذا امر الحاکم الشرعى بشى‏ءً تقدیراً منه للمصلحة العامة وجب اتباعه على جمیع المسلمین ولایعذر فى مخالفته حتى من یرى ان تلک المصلحة لا اهمیّة لها ومثال ذلک ان الشریعة حرمت الاحتکار فى‏بعض السلع الضروریه و ترکت للحاکم الشرعى ان یمنع عنه فى سائر السلع و یامر باثمان محدده لما یقدره من المصلحة العامة فاذا استعمل الحاکم الشرعى صلاحیة هذه وجبت اطاعته. «91

اگر حاکم اسلامى، به خاطر مصلحت، به چیزى فرمان دهد، پیروى از آن بر همه مسلمانان واجب است، حتى کسانى که معتقدند مصلحتى را که حاکم تشخیص داده است، اهمیتى ندارد، نمى‏توانند مخالفت کنند.

در مَثَلْ شریعت، احتکار برخى از اجناس ضرورى را حرام کرده است. حاکم اسلامى مى‏تواند در سایر اجناس، از احتکار منع کند، طبق مصلحت قیمت گذارى نماید. اگر با توجّه به مصلحت، از احتکار در غیر موارد منصوص نهى کرد، بر سایرین لازم است از او پیروى کنند.

 

نتیجه

با توجه به آن چه آوردیم، روشن شد که سیره سیّد محمدکاظم یزدى، بیان گر اعتقاد عمیق و قاطع ایشان به ولایت عامه فقیه است. ایشان افزون بر آثار فقهى خود، در مراحل گوناگون زندگى سیاسى، با عمل خود نشان داد که حق فقهاى جامع الشرایط را به عنوان ولى ّ فقیه در امور گوناگون سیاسى، اقتصادى و فرهنگى به رسمیت مى‏شناسد. همراهى ایشان با آخوند خراسانى در عزل مسیو نوژ بلژیکى، تحریم موقت حج، حکم جهاد به همه مسلمانان به هنگام اشغال عراق و احکام فراوان ایشان به تک تک رؤساى عشایر و الزام آنان به شرکت در جنگ، نصب جانشین براى قیام و... حکم جهاد به همه مسلمانان علیه استعمارگران ایتالیا، روس و انگلیس به هنگام اشغال طرابلس و اشغال شمال و جنوب ایران و ده‏ها حکم ولایى دیگر، که به نمونه‏هایى از آنها اشاره شد، همه و همه، دلیل بر این است که ایشان ولایت عامه فقیه را، نه تنها قبول داشته، بلکه اعمال نیز کرده است. هیچ مبناى فقهى به جز اعتقاد به ولایت عامه فقیه، براى این احکام نمى‏توان ذکرکرد. اگر ایشان، همان گونه که شمارى پنداشته‏اند، به ولایت عامه فقیه باور نداشته است، بر چه مبنایى این همه احکام حکومتى صادر و پیروى از آن را بر همه مسلمانان واجب و تخلف از آن را نیز، حرام اعلام کرده است؟

بدون تردید، از زاویه امر به معروف و عمل به تکلیف شرعى، نمى‏توان چنین احکامى صادر و آن را بر همه مسلمانان واجب و مخالفت با آن را حرام وجنگ با امام زمان )ع( اعلام کرد. بنابراین، سیّد یزدى، صرفا به عنوان انجام یک تکلیف شرعى عادى، چون دیگر مسلمانان وارد میدان سیاست و صدور احکام حکومتى نشده است; بلکه بر اساس فقاهت و نیابت و اختیاراتى که براى خود باور داشته، احکام ولایى بسیار صادر و پیروى از آن را بر همگان، حتى دیگر فقیهان واجب و مخالفت با آن را حرام دانسته است.

 

منابع

- اسنادى درباره هجوم روس و انگلیس به ایران، محمد ترکمان، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، 1370ش.

- اندیشه سیاسى خراسانى، محسن کدیور، مجله آفتاب، ش 31.

- اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نورالله اصفهانى، نجفى، موسى، بى نا، 1369 ش.

- آیت الله العظمى سیّد محمد کاظم طباطبایى یزدى، پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، على ابوالحسنى، یزد، ستاد بزرگداشت آیت الله آقا سیّد محمد کاظم یزدى، 1417.

- بررسى‏هاى اسلامى، محمد حسین طباطبایى، به کوشش خسرو شاهى، بوستان کتاب، قم 1387 ش

- برگى از تاریخ معاصر، حیات الاسلام فى احوال آیت الملک العلّام، پیرامون شخصیت و نقش آخوند ملا محمد کاظم خراسانى در نهضت مشروطه، آقا نجفى قوچانى، به تصحیح ر. ع. شاکرى، هفت، تهران 1378ش.

- تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از روى اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان، ترجمه حسن معاصر، دوره کامل یک جلدى، ابن سینا، تهران، بى‏تا.

- تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 5، موسى نجفى، موسى، )به اهتمام( پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، تهران 1377.

- تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادى حائرى، امیر کبیر، چاپ دوم، تهران 1364ش.

- ثریا، قاهره، سال دوم ش 13، دهم شوال 1317 ق.

- جهادیه، فتاوى جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانى اول، محمدحسن کاووسى عراقى، و دیگران، اداره انتشار اسناد وزارت خارجه، چاپ اول، تهران، 1375.

- حبل المتین کلکته، مؤید الاسلام، سال 13 شماره 1324 33ش.

- الحقائق الناصعه فى الثورة العراقیه سنه 1920 و نتائجها، مطبعه الحاج، بغداد 1371 ق.

- حکومت اسلامى، ویژه اندیشه و فقه سیاسى اسلام، دبیر خانه مجلس خبرگان، شماره 24، تابستان 1381ش.

- حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، موسى نجفى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه معاصر و موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 1371 ش.

- دروس فى علم الاصول، شهید سیّدمحمدباقر صدر، دار الکتاب اللبنانى، دار الکتاب المصرى، چاپ اول، بیروت 1987.

- دور علماء الشیعه فى مواجهة الاستعمار، سلیم الحسنى، مرکز الغدیر للدرسات الاسلامیه، 1415 ق.

- رسالة تحریم حجاج به مکه معظمه از راه جبل، شعبان 1320 مندرج در: مجموعه‏اى از رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات، ... و روزنامه شیخ شهید، فضل الله نورى، محمد ترکمان، ج1 مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران 1362ش.

- سیاحت شرق، محمدحسن نجفى قوچانى، امیرکبیر، تهران 1362ش.

- سیاست نامه خراسانى )قطعات سیاسى در آثار آخوند ملا محمد کاظم خراسانى( محسن کدیور، کویر، تهران 1385ش.

- سیّد محمد کاظم یزدى فقیه دور اندیش، بذر افشان، ج1، نشر معروف، 1379.

- شهداى روحانیت در یکصد ساله اخیر، على ربانى خلخالى، بى نا، 1360.

- علماى مجاهد، محمد حسن رجبى، مرکز انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، تهران 1382 ش.

- الفتاوى الواضحه، شهید صدر، دار التعارف، بیروت، بى تا.

- مبانى فقهى مشروطه خواهى از دیدگاه آخوند خراسانى، مجموعه مقالات همایش بررسى مبانى فکرى و اجتماعى مشروطیت ایران، بزرگداشت آیت الله محمد کاظم خراسانى، به کوشش ستاد بزرگداشت یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت، دانشگاه تهران و موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، 1384ش.

- مجله آفاق العربیه، سال سوم، شماره 10، عراق، 1978 م.

- مجله حوزه، شماره 162، مقاله: احکام ولایى و حکومتى آخوند خراسانى، محمد صادق مزینانى.

- مجموعه‏اى از رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات، ... و روزنامه شیخ شهید، فضل‏الله نورى ج1 و2، محمد ترکمان، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1362ش.

- محمد کاظم الیزدى سیرته و اضواءعلى مرجعیته و مواقفه و وثائقه السیاسیه، کامل سلمان جبورى، ذوى القربى، چاپ اول، 1385 ش.

- نهضت روحانیون، على دوانى، بنیاد فرهنگى امام رضا )ع(، بى تا.

- هجوم روس و اقدامات روساى روحانى براى حفظ ایران، سیّد حسن نظام الدین زاده، به کوشش نصر الله صالحى، نشر و پژوهش شیرازه، تهران، 1377ش.

- واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدى شریف کاشانى، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران، تهران 1362ش.

- ولایت و زعامت، محمد حسین طباطبایى، چاپ شده در کتاب: بحثى درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامى انتشار، تهران 1341 ش.

1. الفتاوى الواضحه، شهید سیّد محمد باقر صدر/632; جواهر الکلام، ج 360/16.
2. دروس فى علم الاصول، الحلقة الاولى/65 و الحلقةالثانیه/13.
3. بررسى‏هاى اسلامى، علامه طباطبایى، ج164/1; ولایت و زعامت، علامه طباطبایى، مندرج در: بحثى در باره مرجعیت و روحانیت/83.
4. ولایت و زعامت/83.
5 متن این احکام در همین مقاله خواهد آمد.
6. واقعات اتفاقیه در روزگار/2322; تاملات سیاسى در تفکر اسلامى، ج 8685/5 به نقل از: آفاق العربیه4544. در این سند فهرست شانزده نامه آمده که سیّد یزدى درهرکدام از آنها از چند نفر اسم برده و حکم به جهاد رابراى آنان یاد آور شده است.
7. سیاست نامه خراسانى، کدیور، مقدمه/هفده، نویسنده چون در جاى دیگر به این شبهه پاسخ گفته در این جا تنها به اشاره‏اى بسنده کرده است. ر. ک: مجله حوزه، شماره 162 مقاله احکام ولایى و حکومتى آخوند خراسانى/10198.
8. تحریر الوسیله، امام خمینى، ج466/1.
9. امین السلطان از روسیه 24 کرور براى سفر فرنگ شاه قرض گرفت و گمرکات را وثیقه آن قرار داد. یکى از شرایط این استقراض، استخدام مأموران اروپایى جهت اصلاح اداره گمرک بود. در سال 1316ق میرزا جواد خان سعد الدوله، وزیر مختار ایران در بروکسل، سه نفر بلژیکى به نامهاى: نوز، پریم و تونیس را به این منظور استخدام کرد. به تدریج تعداد بلژیکى‏ها در ایران زیاد شدند. و در همه امور مالى ایران نفوذ یافتند. و از این نفوذ خود به نفع روسها استفاده مى‏کردند. به همین دلیل مورد تنفر و نارضایتى مردم شدند.
10. واقعات اتفاقیه در روزگار/2322.
11. همان/2524.
12. حبل المتین، کلکته، مؤید الاسلام، سال 13 شماره 33، سال 1921/1324.
13. راه عراق به مکه و مدینه، راه جبل نام داشت. برخى نیز از راه شام به مدینه و از آن جا به مکه مى‏رفتند.
14. رساله تحریم رفتن حجاج به مکه معظمه از راه جبل، شعبان 1320، چاپ شده در: رسائل، اعلامیه‏ها، مکتوبات... شیخ فضل الله نورى، ج5427/1.
15. همان/33.
16. همان/ 2827.
17. به نقل از آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى، مجله حکومت اسلامى، شماره 125/24.
18. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/113112، به نقل از: الحقائق الناصعه فى الثورة العراقیة سنه 1920 و نتائجها/45. بغداد مطبعة الحاج، 1371 ق.
در جریان اشغال عراق، برخى از کارگزاران عثمانى، به جاى ایستادگى در برابر اشغال‏گران و همراهى با شیعیان، با اقدامات نادرست خود، احساسات شیعیان را جریحه دار و در راه مبارزه سنگ اندازى مى‏کردند. از جمله این اقدامات، مى‏توان به تهاجم انتقامى به شهر حله و کشتار مردم بى دفاع و غارت اموال آنها درماه صفر سال 1355اشاره کرد. بر اساس اخبار موجود در این تهاجم نزدیک به 5000 نفر جان خود رااز دست داده و گروهى نیز به اعدام محکوم شدند. این اقدام سبب شد تا بزرگان عشایر در شهر نجف اجتماعات بزرگى برپا و مردم را علیه سیاستهاى عثمانى تحریک نمایند. این حرکت بدون تردید در آن شرایط جنگى باز تاب خوبى در جبهه‏هاى جنگ نداشت، تا جایى که برخى را دچار تردید کرد. فرماندهان جنگ در این باره با فرمانده نهضت تماس گرفته و تکلیف خود را از او جویا شدند.
19. به عنوان نمونه انگلیسیها در کربلا کنسولى داشتند که محمد حسن نواب کاهلى نام داشت. این کنسول، ایرانیان را به تمرد و سر پیچى و نپرداختن مالیات بر مى‏انگیخت. در حالى که عامل عثمانیها را به زدن و کشتار ایرانیان تحریک مى‏کردند تا از جهتى پیوندهاى بین حکومت بغدادو ایرانیان و از جهت دیگر، پیوندهاى میان آن حکومت و شیعیان عراق را خراب کند.
حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران/91.
20. السید محمد کاظم یزدى... جبورى/644; تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج114/5.
21. سوره آل عمران، آیه 59.
22. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج77/5.
23. همان/69 به نقل از: روزنامه حبل المتین اول ربیع الاول 1325سال 14 شماره 34.
24. همان.
25. همان/72.
26. پس از تصرف پارک شجاع السلطنه به وسیله نیروهاى ژاندارمرى، روسیه اولتیماتوم داد که این نیروها باید پارک را تخلیه و از سفارت روس، رسما معذرت بخواهند، با این که این کار در دوم ذى حجه به وسیله وثوق الدوله وزیر خارجه ایران انجام گرفت، روس اولتیماتوم دوم را داد.
27. همان/353- 342.
28. مشروح مذاکرات مجلس دوم، جلسه 329; تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1456/6.
29. مجله نجف، شماره 15 29 ذى‏حجه 1329 ق. مندرج در حوزه نجف وفلسفه تجدد در ایران، 734733; برگى از تاریخ معاصر ایران/124123.
30. اشاره به معاهده 1907 بین انگلیس و روسیه در تقسیم ایران به سه منطقه مى‏باشد. منطقه شمال، زیر نفوذ و سلطه روس، منطقه جنوب، زیر سلطه و نفوذ انگلیس و منطقه مرکزى در اختیار دولت ایران.
31. اسنادى در باره هجوم انگلیس و روس به ایران، محمد ترکمان181180.
32. انگلیسیها از هر شخصیتى که وحشت داشتند تلاش مى‏کردند که پیوند او را با سیاست و امور اجتماعى قطع کنند، تا امکان تماس با مردم براى او فراهم نباشد تاریخ گواه است که سیّد یزدى خود را از سیاست بازیهاى روزگار خود کنار کشیده بود، نه ا ز سیاست.
33. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مترجم حسن معاصر/1149; تشیع و مشروطیت /116 این کتاب به گونه‏اى مشروح تر این سند را آورده است.
34. برگى از تاریخ معاصر... ، آقا نجفى قوچانى/119112; هجوم روس و اقدامات روساى روحانى براى حفظ ایران، نظام الدین زاده/49.
35. حبل المتین کلکته، سال 19 شماره 16 26 محرم 9/1330; نهضت روحانیون، على دوانى، ج 209/1; تشیع و مشروطیت در ایران/161; کاووسى/4241. متن عربى این اطلاعیه نیزدر این منبع آمده است.
36. روزنامه حبل المتین، سال 19 شماره 17 24 ذى‏حجه 5/1329. در ذیل همین تلگراف آمده است: حکم فوق را به تمام ایلات جنوب مخابره فرمایند. انجمن سعادت ایرانیان.
37. هجوم انگلیس و روس به ایران/181180.
38. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 5453/5.
39. سیاحت شرق، آقا نجفى قوچانى/468467.
40. برگى از تاریخ معاصر... ، آقا نجفى قوچانى/119120; هجوم روس و اقدامات روساى روحانى براى حفظ ایران، نظام الدین زاده/49.
41. نهضت روحانیون ایران، دوانى، 213212; فتاوى جهادیه، محمدحسن کاووسى و دیگران/106.
42. ولایت فقیه/150.
43. سیّد محمد کاظم یزدى فقیه دور اندیش، بذر افشان/6766.
44. شرح برخى از نمونه‏هاى یادشده در ادامه همین گفتار خواهد آمد.
45. زندگى نامه آیت الله العظمى سیّد محمد کاظم طباطبایى، على ابوالحسنى، منذر/17.
46. تاملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 57/5.
47. حجت الاسلام والمسلمین حیدرى، امام جمعه موقت اهواز، در باب حماسه المنیور تحقیق مبسوطى دارد که به تازگى منتشر شده است.
48. سیّد محمد عالمى بیدار و متعهدبود و از پدر اجازه اجتهاد داشت. او در نجف کتابخانه‏اى تاسیس کرد که به کتابخانه سیّد محمد یزدى شهرت یافت. این کتابخانه، شامل کتابهایى در باره انواع علوم و فنون و به زبانهاى عربى و فارسى بود. کتابهاى تاریخى ترجمه شده فارسى به عربى و عربى به فارسى، در آن جا بسیار یافت مى‏شد... او در جمادى الاول 1334، در منطقه فاو به شهادت رسید.                                                                                             علماى مجاهد/312.
49. همان/312311.
50. السید محمد کاظم الیزدى... جبورى/549.
51. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، موسى نجفى، ج10099/5 به نقل از: مجله آفاق العربیه، سال سوم، شماره 5049/10، عراق 1978 م.
52. همان.
53. دور علماء الشیعه فى مواجهه الاستعمار، سلیم الحسنى/190. مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1415 ق; السید کاظم الیزدى، جبورى/611.
54. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 90/5، به نقل از: مجله آفاق العربیه; السیّد محمد کاظم الیزدى... 611.
55. همان/98 به نقل از: مجله آفاق العربیه/49.
56. همان/83، به نقل از: مجله آفاق العربیه/44; السید کاظم الیزدى... /555554.
57. همان/93 به نقل از: آفاق العربیه/48.
58. همان/85 به نقل از: مجله آفاق العربیه/44.
59. همان/92، به نقل از: آفاق العربیه/47.
60. السیّد محمد کاظم الیزدى... جبورى/565; تاملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/95، به نقل از: آفاق العربیه/48.
61. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، موسى نجفى، ج 78/5 به نقل از: آفاق العربیه/42.
62. السید محمد کاظم الیزدى... جبورى/545و 546; جهادیه، فتاوى جهادیه، محمد حسن کاووسى و دیگران/80; فتاوى جهادیه، محمد حسن رجبى، رسائل و فتاوى جهادى/269 و 304.
63. شهداى روحانیت شیعه در یک صد ساله اخیر، ج142/1.
64. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج78/5 به نقل از: مجله آفاق العربیه/43.
65. السیّد محمدکاظم الیزدى... جبورى/584; تاملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/83 به نقل از: مجله آفاق العربیه/44.
66. همان/81، به نقل از: مجله آفاق العربیه/43.
67. السید محمد کاظم الیزدى... جبورى/592; تاملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/79، به نقل: مجله آفاق العربیه/42.
68. همان/592; تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/84، به نقل از: مجله آفاق العربیه/44.
69. تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/79 به نقل از: مجله آفاق العربیه/42.
70. همان/81 به نقل از: مجله آفاق العربیه/43.
71. همان/85، به نقل از: مجله آفاق العربیه/44.
72. همان/83، به نقل از: مجله آفاق العربیه/44.
73. السیّد محمد کاظم الیزدى... جبورى/617; تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/102، به نقل از: مجله آفاق العربیه/50.
74. تاملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/102.
75. السیّد محمد کاظم الیزدى... /604; تأملات تاریخ تفکر اسلامى، ج 90/5، به نقل از: مجلّه آفاق العربیه/45.
76. السید محمد کاظم الیزدى... جبورى/648647; تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى/111، به نقل از: مجله آفاق العربیه/54.
77. این تلگراف در نشریه سر فراس، در تاریخ 3 تشرین الثانى، برابر با دوم جمادى الثانى 1335 ق. در هند منتشر شد و از آن جا به اطلاع طرفداران سیّد رسید.
78. السید محمد کاظم الیزدى سیرته و اضواء على مرجعیته و مواقفة و وثائقه السیاسیه، کامل سلمان جبورى/645.
79. سوره انفال، آیه 26.
80. آیت الله العظمى سیّد محمد کاظم طباطبایى پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، على ابوالحسنى )منذر(/22.
81. امام صادق )ع( فرمود:
»خداى متعال به یکى از پیامبران خویش وحى فرمود که به مومنان بگو: لباس دشمنان مرا نپوشید و خوراک دشمنان مرا نخورید و رفتار دشمنان مرا پیش نگیرید که در این صورت همچون آنان دشمنان من خواهید شد.«
82. اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نورالله/85. به نقل از: روزنامه ثریا، سال دوم، شماره، 13 رجب 1317ق.
83. همان، ج48/1.
84. ملحقات عروة الوثقى، ج27/3 مساله 35.
85. القواعد والفوائد، ج 231/1.
86. تحریم تنباکو، تیمورى/117.
87. قرار داد رژى، شیخ حسن کربلایى/123 109 89 8487.
88. ولایت فقیه امام خمینى/150.
89. ملحقات عروة الوثقى، ج 26/3، مساله 32.
90. جواهر الکلام، ج 487/2.
91. الفتاوى الواضحه، شهید صدر/116 مسأله 23، دار التعارف بیروت.