نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
در شکلگیرى انقلاب اسلامى، زنان در عرصههاى مبارزه، تظاهرات، زندان و... حضورى نقش آفرین و اثرگذار داشتند; حضورى که با دقت سعى مىشد موازین شرعى حضور، از جمله پوشش اسلامى و عدم اختلاط با مردان، رعایت گردد. نگاه امام خمینى به جایگاه زن، سبب شد نگاه ابزارى غربى به زن برداشته شود و زن در جایگاه خود قرار گیرد و بتواند بدون استفاده سیاسى، بهصورت حقیقى در جامعه اسلامى ایفاى نقش نماید.
اما در بخشى از نهاد حوزه علمیه، تا کنون، نگاه سنگین فقهى بر رفتار سیاسى و اجتماعى زنان سایه افکنده است و به باور نگارنده این بخش از حوزه علمیه - مانند دیگر عرصهها نتوانست همسو و همپایه نگاه انقلاب اسلامى و امام خمینى، به مسأله زن بپردازد. در حقیقت، انقلاب اسلامى و منظومه معرفتى امام خمینى، نتوانست در نگاه این بخش از حوزه و دستگاه فقاهت، به حضور زنان، دگرگونى پدید آورد.
ناتوانى بخشى از حوزه علمیه در همسویى با انقلاب اسلامى در نگاه به حضور زنان در جامعه اسلامى، نتیجه مجموعه باورها، پیشفرضها و مبادى انسانشناسانه و معرفتشناسانه است که مىتوان آن را یک »پارادایم/گفتمان» دانست که حاکم بر این بخش از حوزه است. پیشفرضهاى شکلگیرى این پارادایم، که تا کنون در حوزه علمیه جریان دارد، جداگانه بیان و بررسى مىشود. این پیشفرضها، نسبت به مسؤولیت اجتماعى زن، مىتواند اجزا و عناصرپارادایم سنتى حوزه بهشمار رود. پیشفرضهاى معرفتى، به مواردى اختصاص دارد که یک دلیل فقهى مشخص محسوب نمىشود; امّا در ساخت پارادایمِ مخالف حضور اجتماعى زنان، بسیار سهیم است.
به این مهم باید اشاره نمود که مسؤولیت اجتماعى زن، شامل مدیریت فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى، قبول مسؤولیتهاى اجرایى و سیاسى و فعالیتهاى مدنى است. حضور اجتماعى در این نوشتار، برابر با قبول مسؤولیتهاى اجتماعى و داشتن نقش در ساحَتِ »تصمیم سازى» جامعه است. از دید نگارنده، تدریس و یا طبابت زن، خارج از موضوع این نوشتار است.
ابتدا، مناسب بهنظر مىرسد به مفهوم »پارادایم» اشاره شود.
مفهوم پارادایم
واژه پارادایم از دهه 1960 در فلسفه علوم طبیعى کاربرد یافت و به یک چارچوب نظرى و فکرى ناظر شد. این واژه امروزه در دیگر زمینهها، به معناى »دیدگاه رایج و متداول در باب امرى» بهکار مىرود.
برخى پژوهشگران علوم اسلامى، براى تولید دانش دینى از مدل پارادایمى بهره گرفته و »پارادایم اجتهادى دانش دینى» را مطرح کرده و به تبیین و توضیح آن پرداختهاند. تعریف ایشان از پارادایم عبارت است از:
»نظرگاهى حاصل از مجموعهاى از اصول و قواعد هستىشناسانه، روش شناسانه، معرفتشناسانه و انسانشناسانه مستدل و عام بدیهى و نیز مبانى نظرى، اصول موضوعه و عناصر کلانى که فعالیت علمى دانشمندان را با روشهاى معینى در حوزههاى علمى )و معرفتى( هدایت مىکند; چارچوبى از مبانى نظرى و عناصر کلانى که براى تحلیل، سنجش، کشف و اصلاح نظریههاى علمى بهکار مىرود»1
مراد از پارادایم سنتى حوزه
در باره پارادایم سنتى حوزه باید گفت دانشمندان اسلامى در حوزه زنان، داراى نظریات علمى هستند که در حقیقت این نظریهها در یک پارادایم شکل گرفته و تبیین و تفسیر شده است. به بیان دیگر، یک نظام فکرى پدید آمده که در آن، پیشفرضهاى اساسى و معرفتى و پرسشهاى مهمى که باید پاسخ داده شوند، مورد توجه قرار مىگیرند. این نظام فکرى و معرفتى، از سوى شمارى از عالمان و نظریه پردازان پذیرفته شده است و بر روشها و نظریههاى علمى در حوزه زنان اثر گذاربوده است.
بنابراین، در بررسى دیدگاهها در باره حضور زنان در جامعه، باید به تبیین و تفسیر حلقه مفقوده، یعنى پارادایم حاکم بر حوزه پرداخت. البته در برابر این پارادایم، نظرات و دیدگاههایى در حوزه وجود دارد که مسؤولیت اجتماعى و سیاسى زن را با توجه به ساختار جمهورى اسلامى و حرکت زن در جامعه اسلامى مىپذیرد و در نگاه خویش، زنِ قبل از انقلاب را با زنِ پس از انقلاب اسلامى متفاوت مىداند; از این روى، در این نوشتار، به »پارادایم سنتى حوزه» پرداخته شده که پارادیمِ بخشى از حوزویان و برخى در نهاد مرجعیت است.
زمینه تاریخى و انگیزشى پارادایم سنتى: مقابله حوزه با نگاه غربى به زن
پیش از آن که به ترسیم پیشفرضهاى پارادایم سنتى حوزه درباره زن بپردازیم، باید به زمینه تاریخى تشکیل این پارادایم اشاره کنیم. به نظر مىرسد پارادایم روشنفکرى سکولار در دوران مشروطه و پهلوى و نیز ادامه آن در جریان اصلاح طلبى دیندار، در دوره کنونى درباره زنان و حمایت از آنان، با پوششِ ضد باورهاى فقیهان و گاه ضد اسلامى و غرباندیشانه، سبب رویکردى تهاجمى در حوزههاى علمیه شد و سبب شکلگیرى پارادایمى سخت و محکم در این نهاد گردید. این پارادایم سنتى، دغدغه خود را پاسداشت از امر »حجیت» و استناد به دین در پرداخت علمى و فقهى به زن و نگاهبان میراث هزار ساله حوزه در این امر مىبیند. آنچه دغدغه بزرگان حوزه و نیز عموم حوزویان است، مقابله با سخنانى است که از منطق استناد به دین به دور است و در چهارچوبه مسائل حجت که در اصول فقه بحث مىشود نمىگنجد; مانند مصلحتگرایى عرفى یا قیاسهاى عقلى بر اساس باورهاى جهان مدرن غربى.
در نگاه حوزه، ترویج سبک رفتارى و پندارى غرب به زن و نگاه ابزارى و مانکنى به وى، به شدت تقبیح و ناسازگار با فرهنگ اسلامى قلمداد شد و همواره براى حضورِ زن مسلمان در جامعه، این دغدغه ذهن حوزویان را مشغول مىکرد که این حضور اجتماعى، بسترى براى حضور غربى و مانکنى زن در جامعه نگردد. بنابراین، در شکلگیرى این پارادایم، جداى از پیشفرضهاى معرفتى و انسانشناسانه، دغدغه روانى با تعصبى دینمدارانه، حضورى پررنگ دارد. مىتوان گفت شکلگیرى چنین نظام فکرى و پارادایمى در حوزه، واکنشِ طبیعى حوزه به ترویج سبک زندگى غربى، توسط روشنفکران ایرانى است. ترس از شرایط بىبند و بارى دوران پهلوى، همواره فضاى سنتى حوزه را به جلوگیرى از حضور اجتماعى زن سوق داده است.
در دوره اصلاحات نیز، که جریان روشنفکرى دینى و سکولار به ترویج آموزههاى خود در نشریات مىپرداخت، موج فیمینیستى با ظاهرى اسلامى شکل گرفت. این جریان، سعى داشت با توجیه آموزههاى دینى و تاریخمند دانستن احکام حقوقى و کیفرى، که ظاهرى تبعیضآمیز بین مردان و زنان داشت، از جایگاه زن ایرانى دفاع نماید. امّا این دفاع همهجانبه، با رویکردى روشنفکرانه و فیمینیستى همراه بود که لازمه آن، تعطیلى فقه در حوزه زنان و مرجعیت مطلق عرف کارشناسى و نیز نفى هرگونه خوانش روحانیت از زن در متون اسلامى مىشد. با شدت گرفتن چنین موجى، که با تبلیغات و شعارهاى وسیع همراه شد، موج شدیدى از اعتراضها و رویاروییها در حوزه شکل گرفت و به تقویت پارادایم سنتى حوزه کمک شایانى کرد واین بخش از حوزه، بر پارادایم سنتى خویش در نگاه به زن پافشارى بیشترى نمود.
بدین ترتیب، در تشکیل این پارادایم علاوه بر زمینهاى تاریخى، وجود فرهنگ غربى در جامعه ایرانى، سوء استفاده از زن براى پیشبرد اهداف سیاسى و ترس دینى از حضور زن در فضاى آلوده و آکنده از هیجان جنسى، وجود پارادایم سنتى را پابرجا مىدارد و آن را قابل دفاع و توجیه مىنماید.
این نیز روشن است که وقتى پارادایمى رنگ قداست و دینى به خود گرفت، خدشه و تزلزل آن، حتى توسط حوزویان، نه روشنفکران، حرکتى ضد دینى عنوان مىشود. مقصود آنکه، تصحیح و یا تغییر در اجزا و عناصر این پارادایم در نگاه به زن، نیاز به گفتوگوهاى عالمانه دارد وگرنه موجهاى تبلیغاتى و سیاسى با شعار دفاع از زن، تنها به سخت و محکم شدن این پارادایم سنتى مىانجامد. همچنان که اکنون در فضاى علمى حوزه، شاهد انتشار کتابها و مقالههاى بسیارى هستیم که مىکوشد تا الگوى فعالیت اجتماعى زن مسلمان را ترسیم کند و آن را به گفتمانى پذیرفته و رایج درآورد.
پیشفرضهاى پارادایم بخش سنتى حوزه
پیشفرضها به ترتیب ذکر شده و تنها براى نمونه، به پارهاى از دیدگاههاى شمارى از عالمان دینى اشاره مىشود. باید توجه داشت ذکر این سخنان، تنها تصریحاتى نسبت به این پیشفرضهاست و نباید به عنوان دلیل به آنها نگریست. در آخر به بررسى کلى این پیشفرضها پرداخته مىشود و مدل پارادایمى مطلوب حوزه پیشنهاد مىگردد.
گفتنى است این نقل قولها مىتواند ناظر به شرایط و نوع زیست زنان در دوران خود باشد و مىتوان آنها را بیانگر دیدگاه اسلام ندانست. با بیان این دیدگاهها، که گاه از بزرگان علمى ذکر شده است، در صدد آن نیستیم که جنبههاى دیگر تلاش و خدمات این بزرگان نادیده گرفته شود. تنها بدین منظور است که حتى شمارى از فرهیختگان نیز در فضاى پارادایم سنتى، دیدگاههایى خاص درباره زن داشتهاند که باید این پارادایم اقلیتى اصلاح و تغییر یابد.
اول. تقلیل مسؤولیت زن به خانه دارى
در فضاى سنتى، آنچه براى زن مطلوب و شایسته است، حصر زن در خانه و اشتغال کامل او به شوهردارى و پرورش فرزندان است. به بیان دیگر، در هیچ دورهاى از زندگى زن، حتى در میان سالى که کار او در منزل بسیار کم شده، نباید حضور و مسؤولیت اجتماعى دیده شود. تمام وظیفه و مسؤولیت زن در دایره خانه مىگردد و کسب هر دانش و معلوماتى نیز باید در راه پیشبرد خانه و اداره شایسته خانواده صرف شودو تنها راه کمال و رشد او خانهدارى است.2
»اگر زنى به جاى شرکت در کارها و فنون و صنایع اجتماعى، بچه بزاید و بزرگ کند و تحویل اجتماع دهد، خدمات وجودى خود را در اعلاترین درجه، با ضریب تعداد فرزندان خود بالا برده است. »3
»وظیفه مطلوب از زنان، حجاب و عفت و پرداختن به کارهاى خانه است. »4
دوم. ناتوانى ذاتى و تکوینى زنان
در پارادایم سنتى، زن موجودى ضعیف و در خور ترحّم و رسیدگى است. مسؤولیتهاى اجتماعى و مهم، موجود کامل و قوى را مىطلبد که از هوش و عقل و تواناییهاى جسمى بیشترى بهرهمند باشد که تنها در مردان دیده مىشود. تکوین و ذات زنان به گونهاى است که ظرفیت کارهاى اساسى و کلان را ندارند و تنها باید به امورى بپردازند که بار عاطفى و احساسى و یا زیبایىنمایى داشته باشد. استعداد ذاتى زن از شوهر دارى و اداره خانواده فزونى نمىیابد.
ملاصدرا آفرینش زن را تنها براى ازدواج و همسر گزینى مردان مىداند. حاج ملاهادى سبزوارى این رأى را به ضعف عقلى زنان در ادراک جزئیات وسیرت غالب آنان به زیورهاى دنیایى شرح کرده است.5
البته چه بسا زنى که در دوران ملاصدرا، تنها به کار در خانه و فرزند دارى مشغول بوده است، سبب شده در ذهنیت این عالم بزرگ نگنجد که این زن بتواند مسؤولیت اجتماعى را در جامعه قبول نماید.
بعضى براى زنى که مسؤولیت حضانت و نگهدارى فرزند را مىپذیرد، عدالت شرط ندانستهاند. به این دلیل که فسق بر زنان غالب است و عدالت در آنان کم یافت مىشود!6 و یا این که مرد را به کمال و رشد سزاوارتر از زن دانسته اند!7 برخى آیه قوّامیت8 را به معناى برترى استعدادهاى ذاتى مرد بر زن تفسیر کردهاند.9
سوم. فسادافکنى مطلق رفتارهاى زنان
در پارادایم سنتى، حضور زنان در جامعه موجب بىبند و بارى و فساد خواهد شد. زن، حتى اگر با عفت و حیا باشد، موجب کندى کار مردان و خراب شدن ذهنیت سالم مردان مىگردد. زنان، همواره باید در حضور از فضاهایى که مردان نیز بدان راه دارند، بپرهیزند; چراکه سخن گفتن و راه رفتن و حضور طولانى مدت زنان، برهم زدن آرامش روحى مردان را در پى دارد و به تدریج محیط به فساد آلوده خواهد شد; زیرا هرگونه رفتار و سخن زن با بار جنسى همراه است! از این رو، حضور اجتماعى زن حتى در صورت همراهى با شرایط و ضوابط اسلامى، نکوهیده است.
علامه حلى، براى حرمت نگاه به دست و صورت زن نامحرم، حتى بدون قصد رَیبه چنین استدلال کرده است:
»نگاه به زن زمینه فتنه است. بنابراین زیبنده است که شارع از آن جلو گیرد و مشکل را از ریشه درمان کند. »10
از این نگاه:
»زن با شرکت در اجتماع و ارتباط زیاد با مردان، تباه و فاسد مىشود و فساد زن، مملکت را فاسد و مردها را تباه مىسازد. وقتى کارهاى اجتماع را به دست زن بسپاریم، مرد را بىکار و کار را ناقص ساختهایم. »11
بررسى کلى پارادایم سنّتى
وقتى با پیشفرضهاى یاد شده، مجموعه معارف اسلامى بررسى شود، طبیعتاً نتیجه این مىشودکه هرگونه مسؤولیت اجرایى زن در جامعه ناسازگار با روح و مذاق شریعت است. در ذهنیت برخى، خانوادهگرایى، ناتوانى ذاتى زن و فسادافکنى وى چنان رسوخ دارد که روایاتِ گاه مرسل و بدون هیچ سندى براى گواه چنین ذهنیتى مورد قبول قطعى قرار مىگیرد و به یکباره تمامى ضوابط و اصول سخت و محکم استنباط که در ابواب دیگر جارى و حاکم است، نادیده گرفته مىشود.
البته اهتمام بسیار شارع مقدس بر حفظ بنیان خانواده و پاسداشت جایگاه تربیتى زن و نهاد خانواده به هیچ عنوان انکار شدنى نیست، امّا به معناى نفى سایر فعالیتهاى اجتماعى سالم و سازنده زن مسلمان نیست.
نقد پارادایم سنتى، بر این مطلب مبتنى نیست که زن مسلمان به یک باره تمام وظایف و نقشهاى خویش را در خانواده به فراموشى بسپارد و تنها خود را متعهد به انجام مسؤولیتهاى بیرونى بداند. نقد ما از این زاویه است که در پارادایم سنتى، پذیرش مسؤولیتهاى اجتماعى براى زن مشروع نیست. نقش زن را فقط و فقط در خانهدارى مىبیند که باید زن تمام استعدادهاى خویش را صرف هر چه بهتر شوهردارى وخانه دارى نماید. نگاه انتقادى به این پارادایم، آن است که ایجاد انحصار و محدویت در نقش و جایگاه زن، محدود کننده او در حرکت ایمانى و پرستش خداوند است و در حقیقت زن را از عبادات اجتماعى باز مىدارد.
در فضاى پارادایم سنتى، عبادت اجتماعى براى زنان، معنى و مفهومى ندارد. رفتار مؤمنانه زن فقط به چارچوب خانواده محدود مىشود و در حوزه گستردهتر از خانواده بستر عبادت اجتماعى و قرب بهسوى خداوند فراهم نیست. با این نگاهِ تک بعدى به زن، فرصتهاى اجتماعى از او سلب مىشود و از این رو، دیندارى او نیز تنها در حوزه خانه و خانواده معنى پیدا مىکند. پس، زن از راه »رفتار و کنش اجتماعى» نمىتواند به عبادت خدا بپردازد و عبادت اجتماعى و حرکتهاى ایمانى در جامعه، فقط ویژه مردان است! این نگاه، دیندارى عافیتطلبانهاى را در میان زنان مؤمن ترویج و نهادینه مىسازد که گویى هیچ مسؤولیتى در قبال جامعه و تمدن اسلامى ندارند.
امروزه شاهد هستیم که گروههایى مانند »انجمن حجتیه» که بر عملگرایى سنتى و مذهبى و بدون پذیرش حاکمیت ولایت فقیه تکیه دارند، با استناد به دیدگاههاى درون پارادایم سنتى، زنان را با چنین روحیه مسؤولیتگریزى پرورش مىدهند.
حج نمونهاى است که زن مسلمان همپاى مرد در جهت قرب به خدا حضورى پر رنگ دارد و به پرستش اجتماعى مىپردازد و ما از حج و الگوگیرى از آن در حضور اجتماعى زن و پذیریش مسؤولیت دینى غفلت کردهایم. زن مسلمان مىتواند در یک فضایى که مردان نیز حضور دارند; اما هدف آنان همگى قرب به خداست، به تلاش بپردازد و سبب رشد و تعالى خود و جامعه گردد.
در برابر، کسانىکه بر حفظ و نگاهبانى عفت و حیاى زن تأکید مىکنند و آن را مستلزم حبس نمودن زن در خانه مىدانند، این پرسش جدى مطرح است که آیا اگر پسند، میل و زیبایىشناسى زن مسلمان، بر اساس ولایت کفر و امیال نفسانى و مادى تعریف گشته و مبتنى بر فرهنگ غیر دینى باشد، رفتارها و خودنماییهاى این زن حتى در محیطهاى مذهبى و مجالس پر زرق و برق به ظاهر دینى، بى عفتى نیست؟ بسیار شگفت است که با این نگرش جمودانه، حضور زن مسلمان در مسؤولیتهاى اجتماعى با رعایت کامل ضوابط دینى، بى عفتى و بى حیایى و شرایط آخرالزمانى قلمداد مىشود; اما خودآرایى افراطى و رقابت در تجمل و زینت زن، با صرف اینکه محصور در خانه است و هیچ حضور اجتماعى ندارد، کمال عفت و حیاى دینى است! بنابراین، پارادایم سنتى تنها نگاهى سلبى به زن دارد و او را بدون یک برنامه کلان و جامعهنگر در معرض ولایت کفر و برنامههاى پیچیده آن قرار مىدهد.
ولى در نگاه انتقادى، زن مسلمان مىتواند با مدیریت زمان و در عین رسیدگى به وظایف خانه و شوهردارى به عبادت اجتماعى نیز بپردازد و بدینگونه به رشد و کمال بیشتر برسد. زنى که وقت خویش را به مکالمات تلفنى طولانى، که گاه، تمامى آنها بیهوده و بىثمر است، اختصاص نمىدهد و یا به بازارگردى و گشت و گذار در خیابان نمىپردازد و خود را خلق شده براى مجالس مهمانى و خودنمایى نمىبیند، به راحتى مىتواند با یک برنامهریزى هدفمند، هوشمندانه به تمام وظایف خانهدارى برسد و در عین حال، در بعد اجتماعى نیز ایفاى نقش کند. این نکته را نیز باید در نظر داشت که امروز با وجود تکنولوژیهاى به خدمت گرفته شده در امور خانه، کار در خانه قابل مقایسه با گذشته نیست و وقت کمترى را از زن مىگیرد.
پس این فرصت براى زن مسلمان فراهم است که در عین انجام وظایف خویش در خانه و تربیت فرزند، در مسؤولیتهاى اجتماعى نقش آفرین باشد و با برنامهریزى در جامعه حضور یابد و علاوه بر عبادت فردى، به حرکت ایمانى در بُعد عبادت اجتماعى بپردازد.
حضور زنان در فرایند تصمیمسازى
به اجمال باید گفت: پارادایم سنتى مبنتى بر خانوادهگرایى، فضاى سنتى حوزه را از رویکرد اجتماعى و تمدنى به زن بازداشته است. در افقى بالاتر در نگاه به زن، بایستى شرایط حضور اثرگذارتر و جدىتر اجتماعى و تمدنى زن فراهم شود. زن مسلمان باید در فضاى »تصمیمسازى» قرار گیرد که اهمیت بیشترى از »تصمیمگیرى» و »اجرا» دارد. آنچه مایه تأسف است فراهم نشدن حضور زنان فرهیخته و باتجربه در فضاى تصمیمسازى است. باید شاهد حضور جدىتر زنان اندیشمند در فرایند تصمیمسازى کشور و حتى جهان اسلام باشیم. براى مثال، اولویت فعالیت سیاسى زنان به قرار زیر مىتواند باشد:
1. تصمیمسازى سیاسى در جهان.
2. تصمیمسازى سیاسى در جامعه.
3. تصمیمسازى سیاسى در خانواده.
4. تصمیمسازى فرهنگى در جهان.
5. تصمیمسازى فرهنگى در جامعه.
6. تصمیمسازى فرهنگى در خانواده.
آنچه مهم بهنظر مىرسد، حضور زن مسلمان و فرهیخته در فرایند تصمیمسازى است. نباید مسؤولیت دینى و تمدنى زن را تا آخر عمر وى به خانواده تقلیل داد. باید زمینههاى مناسب براى حضور زنان عالم و فرهیخته در مجمعهاى عالى مشورتى و تصمیمسازى کشورى، چونان: شوراى نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شوراى عالى انقلاب فرهنگى، مجلس خبرگان و... و نیزشوراهاى عالى جهان اسلام مانند: مجمع تقریب مذاهب اسلامى، مجمع جهانى اهل بیت، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى و... پدید آید.
براى دستیابى به این مهم باید توجه داشت که تحصیلات زنان در حوزه، معطوف به مسؤولیتهاى اجتماعى و تمدنى وى باشد و برنامههاى آموزشى، تنها بیانگر وظیفه خانوادگى زن مسلمان نباشد. در برنامههاى رایج درسى در حوزههاى علمیه خواهران، تنها بر اضافه نمودن محفوظات تکیه مىشود و زن با ایمان در این مسیر تنها با انبوهى از اصطلاحات و قواعد علمى آگاهى یافته و آن را تنها در تدریس و یا تبلیغ به کار مىبندد.
در پس تمام این برنامهها، نگاه فردى و خُرد به دین و گاه پارادایم سنتى دراذهان زنان نهادینه مىشود و هیچگاه زن مسلمان در برابر رویکرد اجتماعى به دین و نگاه تمدنگرایانه که از بطن انقلاب اسلامى پدید آمده، رویارو نمىشود.
زنان در تحصیلات حوزوى خویش، باید به این بینش و افق برسند که مسؤولیتى علاوه بر امر خطیر خانواده پیشروى آنان است و نمىتوانند استعدادها و بار علمى خویش را تا پایان عمر تنها صرف تبلیغهاى خانگى و تدریس در مکاتب نمایند. خود را براى حضور جدى در فرایند تصمیمسازى اجتماعى مهیا سازند و دانشاندوزى را با هدف خدمت به جامعه اسلامى و ایفاى مسؤولیتهاى جهانى ارتقاء دهند. با اینگونه نگرش و کنش ایمانى، مىتوانند الگوى مناسب براى زنان مسلمان در کشورهاى اسلامى باشند.
آرى زنان با ایمان و فرهیخته حوزوى، باید بهگونهاى رفتار کنند که پذیرش مسؤولیتهاى اجتماعى در جامعه اسلامى، یک عبادت محسوب شود و همگى خود را براى این امر خطیر، آماده سازند وبه این مهم توجه نمایند که هرچه عرصه را از حضور خود بازدارند، در عمل، فضا براى حضور اثرگذار و عالمانه ایشان تنگ خواهد شد.
نتیجهگیرى
پارادایم سنتى، در نگاه تک بعدى به زن، با پیشفرضهایى مانند: نگاه جنسى به زن، ناتوانى تکوینى او و لزوم محصور بودن زن در خانه، سبب شده است تا مسؤولیت ایمانى - اجتماعى زن مسلمان تقلیل یابد. انقلاب اسلامى مسؤولیت پذیرى زن را از نهاد خانواده به ساحت جامعه و تمدن ارتقا داد. اکنون بایسته است حوزههاى علمیه با ایجاد ظرفیتهاى علمى درخور براى فراگیران، زمینه ورود و حضور زنان را در فرایند تصمیمسازى و تصمیمگیرى اجتماعى، فراهم آورند.