جامعه اسلامى، جامعه زنده است، همیشه در حرکت، تپش، تکاپو و خیزش. جویبارِ همه آن جارى و در حالِ زلال سازى و پیراستن آلودگیها از تن و جان خود.
ساختار و سازه آن به گونهاى است که ایستایى را بر نمىتابد. بر روى ارّابه زمان استوار است. عناصرى در درون و لایه لایه جامعه اسلامى وجود دارند و به کارگرفته شدهاند که با بهرهگیرى درست از آنها و فعال سازى آنها، رخوت، بى تفاوتى، ایستایى و رکود، در آن راه نمىیابد.
زلال است، هر آلودگى را خیلى سریع از درون خود بیرون مىافکند و یا چنان بر آن تار مىتند و در حصارش مىگیرد که دیگران و دیگر جاها را نیالاید.
بر پا دارندگان جامعه اسلامى، همان باورمندان ناب اندیش و حاضر در میدان و آوردگاه عمل، به رایَت افرازى مشعل افروزى، فرارَوى، تلاش، نیوشیدن و نیوشاندن کلام حق، نو شدن، از بیغوله کهنگى به در آمدن و گام گذارى در فراخنا، گستره و فرازاى جهان فرا خوانده شدهاند.
برابر آموزههاى زلال، شفاف، رخشان و شادى افزاىِ وَحیانى، سالم سازى فرد و جامعه، در همه آنات روز و شب مىبایست انجام بگیرد و با آن چه فرد و جامعه را از نوشدگى، کهنه زدایى و حرکت به سوى پاکیها و ارزشهاى الهى باز مىدارد، مبارزه شود.
شهر دین را، خواب فرا نمىگیرد، غفلت دروازه آن را نمىگشاید. رصد گران، دیدهبانان هشیار و تیزنگر مدام، همه گاه، در کار رصدگرى و دیدهبانىاند، کوچکترین حرکتِ دشمن را رصد مىکنند و به آگاهى اهل شهر مىرسانند. دشمن را در هر لباس، با هر اندیشه و مسلک، مىشناسانند و چهره و دَستان او را مىنمایانند.
تار و پود آن با تولّى و تبرى تنیده شده است. دوستیها و دشمنیها، مهربانیها و روى گردانیها، مهرورزیها و خشم ورزیها، بر این مدار شکل مىگیرند.
در این جامعه، پیوندها تنگاتنگ، ژرف و ناگسستنى است. باورمندان، نظامى در هم تنیده و اجتماعى به هم پیوسته دارند. خود را عضو یک پیکر مىدانند و از ژرفاى دل ایمان دارند که اگر به حقیقت مؤمن باشند، سستى و اندوه را به خود راه ندهند، بسان پولادِ آبدیده، سخت و محکم مىشوند، مىتوانند راههاى دشوار گذر را بپیمایند، صخرهها را درنوردند، سدهاى بزرگ و بازدارنده را درهم شکنند، قلبها را دگرگون کنند، سینهها را به نور خدا بشکافند و برترى خود را بر جهان و جهانیان به اثبات برسانند.
جامعه مؤمنان و جامعه ساخته و پرداخته اهل ایمان و جامعهاى که سازه و ساختار آن را عشق به خدا، تشکیل مىدهد، همیشه خیمه و خرگاهاش در آوردگاهِ بَس سهمگین حق و باطل برافراشته است; از این روى مؤمنان از خرد به دور مىدانند و بر خلافِ اوامر دینى و سیاست راهبردى جامعه اسلامى، که اختلاف و نزاع را به این آوردگاه و خیمه و خرگاه خود بکشند و آنى از دشمن و میان دارى باطل، غافل بشوند.
جامعه اسلامى، چون موجود زنده است، داراى درک و شعور و احساس، در برابر هر تهدید و خطر و هر آواى شوم، واکنش نشان مىدهد و رو در روى تهدید و خطر مىایستد و حالت دفاعى به خود مىگیرد و نمىگذارد کوچکترین آسیبى به اعضا، بویژه اعضاى رئیسهاش وارد آید. ترمیم و بازسازى در این جامعه، همیشگى است. کارگاه آن، همه آن، به کار است، لَختى نمىآساید و هیچ درنگى را بر خود روا نمى دارد. همه کسانى که در این کارستان به کارند، در برابر آسیبها و آفتهاى وارد شده بر این بناى سترگ، فرسودگیها و خرابیهاى آن، خود را مسؤول مىدانند; از این روى، همان سان که نماز مىگزارند، روزه مىگیرند، حج مىگزارند، به دعا و نیایش مىپردازند، به ترمیم و بازسازى جامعه مىپردازند.
جهاد و تلاش در راه اعتلاى کلمه حق، از نشانههاى اساسى و کلیدى جامعه زنده اسلامى است.
جامعه زنده، آنى از این اصل مهم، غفلت نمىکند، که حیات، سرزندگى، عزت و شرف خود را در آن مىبیند.
در پرتو آن است که مىتواند طلسم شب را بشکند، روزنى به روشنایى بگشاید، سپیده را بردَماند، از بندهاى سخت و سهمگین برهد، به قلّههاى سرورى و شرف دست یابد و دیگران را نیز از درد و رنج، باتلاقهاى هراسانگیزً مذلت برهاند و به بهشت جاودان، سَرابُستان حقیقت و حیات طیّبه ره نماید.
نشانه حیات جامعه اسلامى، به نمازگزارى، روزه دارى، حج گزارى، صدقه دهى، نیایش گرى و... باشندگان آن نیست، بلکه به تلاش و کوشش و جهاد در راه اعتلاى کلمه حق و در راه تکامل و پیشرفت و رسیدن به کمالات بیشتر است.
این مفهوم عالى از حیات، در این سخن خداوند، چه زیبا بازتاب یافته است:
»یا ایهاالذین آمنوا استجیبوا للّه و للرّسول اذا دعاکم لِما یُحییکم... . »
انفال، 23
اى کسانى که گرویدهاید، از خدا و رسول بپذیرید، هرگاه شما را به چیزى مىخواندند که زندهتان کند.
جهاد در راه خدا، سرچشمه حیات است. اجتماع، با جهاد و تلاش براى حفظ ارزشها و مقدسات و حقوق انسانها زنده است.
خداوند و رسول گرامى او، باورمندان را به چیزى دعوت مىکنند که آنان و جامعه آنان را همواره، در نشیبها و فرازها، در تنگناها و فراخناها، در ضَرّا و سَرّا، زنده نگه مىدارد و حیات را بر دَشت و دَمن و سینه و دل آن مىباراند و نسیم دلانگیز حیات رحمانى را بر کوى کوى آن مىوزاند و آبشار حیات را بر دشتهاى آن جارى مىسازد.
این آیه شریفه از سلسه آیاتى است که پس از جنگ بدر نازل شده است. پس از پیروزى بزرگ، پیروزى که به »جان» مسلمانان شادابى ریخت و جام جانشان را از صهباى پیروزى لبالب ساخت. خداوند با نازل کردن این آیات، خواسته است پس از آن هنگامه بزرگ و پیروزى درخشان، جنگاوران و جهادگران را به هیجان در بیاورد و به شور و نشور وادارد و آنان را براى هنگامه آفرینى در آوردگاههاى گستردهتر آماده سازد.
اسلام، ساحَتِ سینه پیروان خود را زیر بارش وَحى قرار مىدهد، تا غبار مرگ به آن آستان راه نیابد، زنده بماند، رویش داشته باشد و بالا رَستگى را پیشه کند.
انسان مسلمان و باورمند به آموزههاى وَحیانى، دمادَم در جست و جوى چشمه حیات است.
براى رسیدن به آن، هر رَنج و درد و اَلَمى را به جان مىخرد و هر راه دشوار گذر و پر سنگلاخى را مىپیماید و با هر بازدارندهاى به رویارویى بر مىخیزد و خستگى و درماندگى و ناامیدى به سراى جاناش راه نمىیابد. چون مىداند و آگاه است که بى لبالب شدن از چشمه حیات و جرعه نوشى از زلال آن، مىفسرد، مىپژمرد و با اِدبار و سیه روزى در بیغوله دنیا باید روزگار بگذراند.
این را از آموزههاى دینى آموخته و با تجربه به آن دست یافته است. دیده، شنیده و به گوش جان نیوشیده که بازماندگان از چشمه حیات چه سرنوشتى پیدا کردهاند.
جامعههایى که به تلاش برنخاستند که نو شوند ودنیاى خود را برابر نیازهاى روز معمارى کنندو پایههاى آن را نه بر مادّیت که بر معنویت استوار سازند، تا از گزند باد و باران در امان مانند.
انسانهایى که به تن آسایى پرداختند، به چرب و شیرین دنیا سرگرم شدند، شکم بارگى پیشه کردند، پاى ارزشها نایستادند، از کنار رایَت افرازان حق، بى اعتنا گذشتند، فریاد ستمدیدگان را نشنیدند و به زندگى حیوانى خود ادامه دادند، چریدند و لولیدند.
اسلام »حیات» را براى انسان به ارمغان آورد، حیات پاکیزه و مایه حیات پاکیزه. به او فهماند و به گوش جان او نیوشاند، که دنیا سراى لذت جویى و عیش و نوش نیست که انسان براى رسیدن به هدفهاى بسیار والایى چشم به این جهان گشوده و پا به عرصه گیتى گذارده است. هدفهایى که اگر براى رسیدن به آنها به تلاش برخیزد، تکاپو کند، از جان بگذرد، چشمههاى حیات، فراروىاش چشم مىگشایند و چنان زندگى در کنار این چشمه ساران لذت بخش مىشود که حاضر نیست با هیچ لذت مادّى آن را معاوضه کند.
اسلام، مىخواهد انسان را بالا ببرد، دل او را غرق در نور کند، نور خدایى، بدیها و پلشتیها را از سینهاش بزداید و برکَنَد و دور بیندازد، که او در همه عرصههاى زندگى لذت معنوى را احساس کند، هم وقتى که به کار دنیوى مىپردازد، براى امرار معاش و سیر کردن و در رفاه قرار دادنِ اهل و عیال و هم آن گاه که به نماز مىایستد، دهان از طعام مىبندد و یا براى رویارویى با دشمن کمر همّت مىبندد.
حیات طیبه، یعنى مادّه و معنى را با هم داشتن. این آن چیزى است که پیامبران مردم را به آن فراخواندند و پیامبر اسلام، با تمام توش و توان آن را دنبال کرد، رایَتِ آن را افراشت میدانهاى گوناگون را براى شکوفایى آن در جانِ انسان و ساحَتِ جامعه، فراهم آورد.
رسول گرامى خدا(ص) با جرعههایى که از »حیات طیبه» به کام »جان»ها فروچکاند، توانست آن هنگامه و رستاخیز بزرگ را بیافریند و انسانهاى سرکش و خشن را آن سان بالا برد و اوج بدهد و در برابر حق به تواضع وادارد که با آن رفتارهاى شگفت در ضرّا و سرّا، جهانى را در حیرت و شگفتى فرو برند.
رسول گرامى خدا(ص) عرصههاى به دست آورى حیات پاکیزه را به باورمندان و ایمان آورندگان، نشان داد و آنان با تلاش بسیار و جستوجوى شبان و روزان به آن دست یافتند و مایه فخر اسلام و اسلامیان شدند.
آموزههاى وَحیانى، سیره و سنت رسول گرامى، در مدت بیست و سه سال، به کالبد ملت مرده و مردمان گرفتار در لجن زار قومیت، دَدخو، خونآشام، بى شفقت و خشن، حیات دمیدند و تمامى آثار حیات را بر جام جانشان فرو ریختند و در راه اهداف مقدس به قیامشان واداشتند و به حکمت و علم، ذهنشان را آراستند و از مرکب خشونت پایینشان آوردند و مهربانى و مهرورزى و نوع دوستى را به آنان آموختند.
عالمان دین، آنان که به جایگاه »تفقه در دین» رسیدند، یعنى شناخت بخشهاى گوناگون دین، به گونه پیوسته و مجموعهاى یگانه، نه به گونه بخشهاى از هم جدا، و زمان را شناختند و نیازهاى آن را، در درازاى زمان، در برهه برهه تاریخ بر این آبشخور فرود آمده و رایَتِ پیامبران الهى، بویژه رسول اعظم(ص) و اوصیاى آن گرامى را افراشته و مردمان را به حیات طیّبه دعوت کردهاند، به جامعه سازى الهى و قرآنى، به پیروى از پیشواى عادل، جهاد و تلاش در راه اعتلاى کلمه حق، دفاع از کیان اسلام و عزت، اقتدار، شکوه و شوکت جامعه اسلامى، ایستادگى در برابر فتنههاى خانمان برانداز و عقیده سوز و سینههاى پُردَستان و دستهاى گره آفرین.
آخوند خراسانى و همگنان او، که از بزرگان علم و عمل بودند و مردان هنگامهها و آوردگاههاى سخت و سهمگین، در همه آناتِ رهبرى، میدان دارى، طلایه دارى و مشعل افروزى، چه پیش از نهضت مشروطه و چه در آن هنگامه بزرگ، مردمان را دعوت به حیات طیّبه کردند و رسم و نگارهاى دقیق از آن در برابر حیاتهاى حیوانى، مادّى و ناپاکیزه و سرابهاى آب نما، بر بوم جامعه نگاریدند و این مهم به روشنى و زیبایى در سخنان، بیانیهها، احکام و رفتار آن بزرگان، بویژه آخوند خراسانى بازتاب یافته است که در شماره فراروى از ژرفا و گستره این دعوت بزرگ، دقیق و روشن گرانه، سخن به میان آمده است.