نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانش آموخته حوزه علمیه قم و کارشناسى ارشد ارتباطات
2 دانش آموخته حوزه علمیه قم، و کارشناسى ارشد فقه و مبانى حقوق اسلامى.
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
آخوند خراسانى، به سال 1255 هجرى قمرى، در شهر مقدس مشهد و در خانوادهاى مشهور به علم و فضل دیده به جهان گشود.1 وى مقدمات علوم و تحصیلات ابتدایى را در مشهد به پایان برد. سپس در سبزوار از مجلس درس صاحب اسرار، حاجى ملا هادى سبزوارى بهرهها برد. مدتى بعد، به تهران هجرت کرد و حکمت و فلسفه را نزد میرزا ابوالحسن جلوه آموخت.2
او در 22 سالگى در ماه رجب سال 1277 هجرى قمرى، پس از فراگیرى علوم عقلى و نقلى، از مشهد مقدس به سوى نجف اشرف، حرکت کرد. و از اساتید بزرگى همچون: شیخ انصارى، آیت الله شهابى، ملا عبد الرسول مازندرانى، میرزاى شیرازى و... استفاده برد.
تلاشهاى علمى او، زبانزد بود. استادان و همگنان وى را با این وصف مىستودند. هر گاه با استاد خویش [میرزاى شیرازى] در مورد مسئلهاى علمى به بحث و گفتوگو، مىپرداخت، اشکال تازهاى را وارد مىساخت، و استاد با حوصله تمام پاسخ مىداد. این روند، تا پایان هفته ادامه پیدا مىکرد. میرزاى شیرازى، با تواضع و فروتنى بى مثال، به شاگردان خود مىگفت:
»نظر ملا محمد کاظم درست و مطابق با قاعده است. »
این تأیید و حرکت شجاعانه استاد، سبب شد که همگان به مقام علمى ملامحمد پى برده و جایگاه و شخصیت علمى او، بیش از پیش بر همگان روشن شود.3
پس از رحل اقامت افکندن میرزا در سامرا، آخوند خراسانى در حوزه نجف به تدریس اصول پرداخت. سید ابوالحسن اصفهانى، حاج آقا حسین بروجردى، حاج آقا حسین قمى، آقا ضیاء عراقى4 و... از شرکت کنندگان در این حوزه درسى بودند. پس از رحلت میرزاى شیرازى و رشتى، آخوند به مرجعیت عامه مسلمین رسید.5
از مهمترین آثار وى، کفایة الأصول، فوائد الاصول، حاشیه بر مکاسب و رسائل شیخ انصارى و شرح تبصره است.
حوزه درسى آخوند، بسیار پر رونق بود و بزرگان بسیارى در این حوزه به مراتب بالاى علمى رسیدند و در رده مراجع بنام قرار گرفتند و شهره آفاق شدند. شیخ آقا بزرگ مىگوید:
»شنیدم از کسى که شاگردان آخوند را در شبى شمرده بود، که آنان بالغ بر 1200 نفر بودند و بسیارى از آنان تقریرات آخوند را مىنوشتند. »6
تعریف نوآورى و ایده
پیش از بیان ایدهها و نوآوریهاى آخوند خراسانى، لازم است به بررسى معنى و مفهوم آن بپردازیم. نوآورى از مقوله خردورزى و مربوط به درایت است، که براى آن از دیدگاههاى مختلف، تعاریف گوناگونى ارائه شده است که به پارهاى از آنها اشاره مىگردد:
نوآورى در لغت نامه دهخدا، به معناى ابتکار و ابداع است.
دائرةالمعارف رفتار سازمانى، نوآورى را در خلق و به کارگیرى ایدههاى جدید، تعریف مىکند. این ایده جدید، مىتواند مربوط به نوآورى در زمینه تکنولوژى یا فرآیند کار باشد. ایده ممکن است ترکیب جدید از ایدههاى قدیمى و یا طرحى باشد که نظم فعلى را زیر سؤال برده، فرمول یا دیدگاهى نو و جدید را ارائه دهند.7
از نظر پرو (F.Perroux) نوآورى از صفات ویژه ترقى است. پرو، این صفات را، این چنین تعریف مىکند:
»توان خلق و آفرینش اقتصادى، یعنى مجموع فعالیتهایى که پدیدههاى نو و کارآرا برانگیزند و به کار گیرند. توان خلق و آفرینش اقتصادى، یعنى نشر نوآورى و نتایج آن در همه سطوح حیات اقتصادى. »8
برخى نیز نوآورى را به معناى: خلاقیّت متجلّى شده و به مرحله عمل رسیده است، دانستهاند. به عبارت دیگر، نوآورى، یعنى اندیشه خلاق تحقق یافته. نوآورى، همانا ارائه محصول، فرایند و خدمات جدید به بازار است. نوآورى، به کارگیرى تواناییهاى ذهنى براى ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید است.9
ایده (idea) در لغت به معناى آگاهى، تصور، اندیشه، فکر، گمان و... و اخص از نوآورى است. براى شکل گیرى یک نوآورى از ایده استفاده مىشود. بنابراین، در یک تعریف کلى مىتوان نوآورى را به عنوان هر ایدهاى جدید نسبت به یک سازمان و یا یک صنعت و یا یک ملت و یا در جهان تعریف کرد.10
در بررسى آیات و روایات اهل بیت(ع) نیز، درباره مفهوم نوآورى، ویژگیها، ریشهها، عوامل، آثار و نتایج، ضرورتها و الزامها، نکتههاى روشن اشارات فراوانى وجود دارد.11
درخور توجه است که بدانیم عامل بسیار مهم در تنوع نگاه در حوزه نواندیشى دینى در دین اسلام، درنگ در زمینهها و فلسفههاى پیشینى است که هر کدام از یک جا نشأت گرفته است. البته ذکر این نکته ضرورى است که ما براى بررسى مفاهیم دینى، باید از روشهاى مرتبط با این حوزه بهره بریم. اگر غیر از این باشد، دچار انحراف در این حوزه خواهیم شد. از این روى، نواندیش دینى باید به طور ریشهاى با متن دین که دربرگیرنده روایت، قرآن، سنت و عقل و اجماع است آشنا باشد، و در غیر این صورت، مطالبى که ارائه مىکند درخور اعتناى جدى، اثربخشى و فراگیرى نخواهد بود.
سیر تکاملى اجتهاد
اجتهاد و فقاهت در طول تاریخ، همواره همراه با دگرگونى و آمیخته با نوآورى بوده است. اجتهاد را مىتوان از جنبههاى متفاوت، به ادوار گوناگون تقسیم نمود. یکى از کامل ترین تقسیمات در این مورد، تقسیمى است که در کتاب »ادوار اجتهاد» آمده است.12
دوره اول، عصر پیدایش مبادى اجتهاد.
دوره دوم، عصر آمادگى و زمینه سازى براى به کار گیرى اجتهاد.
دوره سوم، عصر تدوین قواعد اصولى و عناصر مشترک اجتهادى به گونه علمى و فنى.
دوره چهارم، عصر به کار گیرى عناصر مشترک اجتهاد در منابع.
دوره پنجم، عصر گسترش استدلال در مسائل اجتهاد.
دوره پنجم، دوره بحثهاى استدلالى.
دوره ششم، عصر تکامل اجتهاد.
این دوره که دوره تکامل نامیده شده است، از زمان استاد کل »وحید بهبهانى»(م: 1205 هجرى) آغاز گشت و تا زمان شیخ مرتضى انصارى و آخوند خراسانى ادامه داشت.
حوزههاى علمیه، در طول این دوره، شاهد جنبش و تکامل در بحثهاى اجتهادى بودهاند و از آن جا که اصولیون و مجتهدان این دوره، به تحقیقات کاملى دست زده بودند، فقه اجتهادى هماهنگ با شرایط آن زمان، به اوج شکوفایى خود رسید و اخبارى گرى، که قدرتى پیدا کرده بود، در این دوره شکست خورد.13
نوآوریهاى آخوند خراسانى
با جستوجو و تتبع و درنگ در آثار بزرگان علم فقه و اصول و همچنین آثار آخوند خراسانى، نمونههاى فراوانى از نوآوریهاى وى دیده مىشود، که هر کدام در جایگاه خود افقهاى نو و جدیدى را فراروى عالمان و فقیهان و طالبان علوم گشوده است.
لازم به ذکر است هر کدام از این نو آوریها و نو اندیشىهاى ایشان نیازمند به تببین در مقاله و نوشتارى جداگانه است، اما در این نوشتار، به اختصار، به برخى از این نوآوریها با توجه به اهمیت و کاربرد آنها اشاره مىگردد.
استفاده از فلسفه در هندسه نظرى اصول فقه
فلسفه اسلامى و مبانى آن، ریشه و بستر هر حرکت فکرى است، علم اصول فقه و به تبع آن فقه، نیز در بستر فکر تحقق مىیابد، به همین جهت، بدون بناى عقلى حرکت به سوى مبانى اصول فقه امکان ندارد. امور صحیح و قطعى عقلى، پیش نیازى براى پژوهش در اصول فقه است.
هر یک از علوم، موضوعى دارد که این موضوع، محور تمام مسائلى است که در آن علم مطرح مىگردد. تمام مسائل آن علم، حول این محور و موضوع اصلى سازمان یافتهاند; طورى که همه گزارههاى آن علم، به نوعى درباره این موضوع بحث مىکنند; یعنى انواع و اقسام آن توضیح مىدهند، روابط آنها را با یکدیگر و قوانین حاکم هر یک را بیان مىکنند.14
در مَثَل موضوع ریاضیات، عدد; موضوع فیزیک، ماده و نیرو و موضوع علم اصول; ادله اربعه یا مواردى که در استنباط حکم شرعى قرار مىگیرند، مىباشد.
روشن است که موضوع هر دانشى باید در جهان بیرون از ذهن وجود داشته باشد، و گرنه، بحث از آن نوعى خیال پردازى خواهد بود. پس در هر دانشى قبل از هر بحثى، باید اطمینان داشت که موضوع آن دانش وجود دارد.15
اگر وجود موضوع دانش، بدیهى باشد، نیازمند اثبات نیست; ولى اگر بدیهى نباشد، باید آن را ثابت کرد.
امّا در کجا مىتوان به اثبات آن پرداخت؟ آیا در خود آن دانش؟ خیر. چرا که هر دانشى با این فرض آغاز مىکند که موضوعش موجود است; یعنى هر دانش، وجود موضوع خود را مفروض مىگیرد و هیچ دانشمندى در مقام یک دانشمند، به اثبات وجود موضوع دانش نمىپردازد، زیرا اثبات وجود اشیا و چیستى آنها فقط در قلمرو فلسفه است. علاوه بر موضوع علم، مباحث دیگرى مانند: نیاز علم به فلسفه در اصول موضوعه، نیاز علم به فلسفه در سایر پیش فرضهاى فلسفى وجود دارد.16
در علم اصول، موضوعاتى، مانند: اصل علیت، اصل تناقض، هوهویت، که در اصول فقه کاربرد فراوانى دارند، در فلسفه اثبات مىشوند. یا مسائل دیگرى از علم اصول، با فلسفه مناسبت دارند، همچون:
1. بحث حسن و قبح.
2. بحث وضع: آیا وضع قراردادى است یا تکوینى؟ در ذهن است یا حیطه خاصى دارد؟
3. ربط معنى با قصد متکلم: میان معنى و اراده متکلم چه ارتباطى هست؟
4. مجاز.
5. دلالات.
6. افعال گفتارى.
7. بحث اوامر که هم در اصول و هم در فلسفه تحلیلى بسیار مهم است.
8. جملات شرطیه که در علم اصول در بحث واجب مشروط طرح مىشود.
9. مفاد عموم.
10. بحث اعتباریات.17
از جمله مباحثى که در علم اصول مطرح است و به »فلسفه زبانى»18 مربوط است، مسئله طلب حقیقى و طلب انشایى در اصول است. شهید صدر، این مسأله را از تلاشهاى آخوند خراسانى در راستاى روشهاى منطقى دانسته و مباحث ایشان در تفاوت میان طلب حقیقى و طلب انشایى را در مباحث تحلیل زبانى علم اصول دانسته است که نشانگر توانایى علم اصول در حل مشکلات زبانى است.19
آخوند خراسانى، در تبیین و ساختار نظرى علم اصول از فلسفه نیز استفاده کرده است که تا زمان ایشان این موضوع تا این حد به صورت جدى مورد استفاده قرار نگرفته بود. شاهد بر این گفتار کتاب ارزشمند کفایه الاصول ایشان است.
آقا بزرگ تهرانى مىنویسد:
»کتاب کفایة الأصول متن جامعى در علم اصول فقه است. در این کتاب، مسائل فلسفى، با علم اصول در آمیخته شده است و امروزه تدریس این کتاب در حوزه علمیه نجف (و قم) متداول است و از این جهت تاکنون شاگردان ایشان حواشى20 فراوانى بر این کتاب نگاشتهاند. »21
هر چند این نوآورى به علت گستردگى نیازمند به پژوهش و نوشتار جداگانهاى است و ممکن است برخى بر استفاده فلسفه در علم اصول نظر مخالفى داشته باشند; اما به عنوان نمونه مىتوان گفت: مباحثى در کتاب کفایه در مورد: موضوع علم، صحیح و اعم، طلب و اراده و... به شرح مطرح شده است. که در بیان این مباحث، از قاعده فلسفى »الواحد لایصدر عنه الا الواحد» استفاده کرده و مباحث اعتبارى را به گونهاى درخور فهم بر این قاعده فلسفى تطبیق داده است.
در نتیجه روشن است که قاعده مند کردن و یافتن ریشه و اصل برخى مباحث اصولى با استفاده از فلسفه، موجب تنقیح مباحث، و سبب پاسخ گویى کاربردى به مصادیق فراوانى در علم اصول مىشود.
ایجاز و شیوایى
ایجاز به معناى این است که; »تعبیر از اندازه معنى، کمتر باشد. »22 یا »ایجاز عبارت از خلاصه کردن برخى از الفاظ به منظور موجز شدن کلام است. »23
همانگونه که در مقدمه بیان شد، عصر آخوند، دوران جنبش و تکامل در بحثهاى اجتهادى بود و در این خصوص از سوى علما و مجتهدان، آثار مبسوطى نگاشته شده بود، که آخوند با ابتکارى نوآورانه، ضمن تنقیح مباحث و موضوعات ابتکارى خود، توانست تمامى بحثهاى اصولى را به صورت ایجاز و خلاصه تبیین و فصل بندى کند.
به عنوان مثال; اگر بخواهیم حجم کتاب فرائد الاصول شیخ انصارى را با کتاب کفایه آخوند، مقایسه کنیم، در مىیابیم که کفایه، نصف حجم فرائد است. یا در مَثَل; شیخ در کتاب فرائد، باب »تعادل و تراجیح» را در حدود 100 صفحه تألیف کرده، اما آخوند خراسانى، تمامى این مباحث را به صورت ایجاز و خلاصه با بیانى شیوا در 20 صفحه تدوین نموده است.24
علاوه بر این، تا پیش از آخوند، صاحب معالم، میرزاى قمى، صاحب فصول، و شیخ اعظم، بحث »تعادل و تراجیح» را در خاتمه مباحث اصولى قرار دادهاند.25 اما آخوند با توجه به اهمیت و وجود ضابطه اصولى در این مباحث، آن را جزء مقاصد اصلى علم اصول و با عنوان »تعارض الادله و الامارات» در کتاب کفایه مطرح کرده است.26
تأسیس اصل در وجوب مقدمه
ایده چهارم مربوط به بحث وجوب مقدمه مىشود. در تقریرات شیخ انصارى آمده است که: در فرضى که وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه، محرز نباشد، در مسأله وجوب مقدمه، نمىتوان اصلى را اجرا کرد. زیرا، عقل یا ملازمه بین مقدمه و ذى المقدمه را تشخیص مىدهد و یا تشخیص نمىدهد; که در هر دو صورت، جاى اجراى اصل نیست، چون شک برطرف مىشود.27
اما آخوند در اینجا دست به ابتکار مىزند و اصل استصحاب در مسأله فقیه را بیان مىکند.28
توضیح مطلب:
اصل را در دو جا مىتوان جارى کرد.
الف. در مسأله اصولى: و منظور از اجراى اصل در مسأله اصولى، این است که مىگوییم بین وجوب مقدمه و وجوب ذى المقدمه ملازمه وجود دارد. در این جا، نمىتوان اصلى را اجرا کرد; زیرا که ملازمه و عدم آن، حالت سابقهاى ندارد و از طرفى هم ملازمه شک بردار نیست تا کسى در آن شک کند.29
ب. در مسأله فقیه: (مثل اجراى اصل در مسأله فرعى فقهى). مانند: وجوب وضو و یا عدم وجوب آن. در اینجا مرحوم آخوند، نظرش بر این است که اصل استصحاب جارى مىشود. به این بیان که ذى المقدمه در شرع واجب شده است، حال شک مىکنیم که آیا مقدمه آن هم واجب است یا خیر؟ اصل استصحاب جارى مىشود و مىگوییم که اصل عدم وجوب مقدمه است.30
ثمره اجراى اصل
تأسیس اصل در واقع نوعى پیشگیرى است; یعنى اگر مجتهد نتوانست براى وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه، دلیلى پیدا کند و دستش از ادله اجتهادیه کوتاه شود، دست کم، دست او به اصل برسد و بتواند اصل را جارى کند.
به عبارت دیگر: اگر دلیلى قائم شد که مقدمه واجب، واجب است، اینجا نیازى به اصل ندارد و اصل به درد نمىخورد، یا اگر در آینده دلیلى قائم شد که مقدمه »واجب» واجب نیست باز هم این اصل به درد نمىخورد، اما اگر فقیه و یا اصولى، نتوانست دلیل براى یک طرف پیدا کند و به طور کلى دستش از ادله اجتهاد کوتاه شد، دست کم، این اصل را داشته باشد. از این روى آخوند، براى همین منظور تأسیس اصل مىکند.
تطبیق فرع حقوقى
1. ماده 247 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب، مقرر مىدارد:
»هرگاه گواه براى حضور در دادگاه درخواست هزینه آمد و رفت و جبران خسارت حاصل از آن را بنماید، دادگاه میزان آن را معین و استناد کننده را به تأدیه آن ملزم مىنماید. »31
در این ماده هزینه اداى گواهى بر عهده استناد کننده به آن قرار داده شده است. از طرفى هم، اداى شهادت واجب شرعى است.32 بنابراین، صرف وقت و رفتن به دادگاه براى اداى شهادت، مقدمه واجب (یعنى شهادت) است. که چون ذى المقدمه (اداى شهادت) واجب است، مقدمه آن (رفتن به دادگاه) نیز واجب است. از این رو، اگر کسى در وجوبِ مقدمه شک کند، طبق این نوآورى آخوند (تأسیس اصل) اصل استصحاب بر عدم وجوب مقدمه حکم مىکند و نتیجه این مىشود که رفتن گواه به دادگاه، واجب نیست و از طرفى هم استناد کننده باید هزینه رفت و آمد او را بپردازد. همانگونه که در این ماده به آن اشاره شده است.33
2. ماده 1200 قانون مدنى مىگوید:
»نفقه ابوین با رعایت الاقرب فالاقرب به عهده اولاد و اولاد اولاد است. »34
طبق این ماده، پرداخت نفقه ابوین بر فرزند واجب است (ذى المقدمه) و مقدمه پرداخت نفقه، شغل، در آمد و پول داشتن فرزند است. که در صورت وجوب مقدمه، فرزند باید کار کند و شغل داشته باشد تا بتواند نفقه را بپردازد. حال اگر شک شود که آیا مقدمه (وجوب کار کردن فرزند و پرداخت نفقه) واجب است یا خیر؟ در اینجا اصل استصحاب جارى مىکنیم. و حکم به عدم وجوب مقدمه مىکنیم.35
قطع از مسائل علم کلام، یا اصول
تا قبل از زمان آخوند خراسانى، صاحب نظران در خصوص اینکه آیا مباحث قطع از مسائل علم اصول است یا اینکه خارج از آن است، سخن روشنى نداشتهاند. اما آخوند، به بررسى آن پرداخته و به چند نکته اشاره کرده است:
1. مباحث قطع خارج از علم اصول است.
2. مباحث قطع، مربوط به مسائل علم کلام است.
3. به خاطر مناسبت بین مباحث قطع و مباحث امارات، قطع، استطرادا در علم اصول آمده است.
درخور توجه است که سخن از مباحث قطع در کتب قدماى علم اصول، مطرح نشده است، حتى سید مرتضى (صاحب الذریعه) نیز در کتاب خود این مبحث را نیاورده است.
به نظر آخوند، مباحث قطع، به مسائل کلام شبیه تر است، از این روى، از مسائل علم اصول خارج است; زیرا ملاکِ اصولى بودن در مباحث قطع، وجود ندارد. چون ملاک در مسئله اصولى آن است که نتیجه آن در کبراى قیاس استنباط حکم شرعى فرعى واقع شود، در صورتى که قطع، کبراى قیاس استنباط حکم کلى فرعى واقع نمىشود.
از سوى دیگر، به دلیل اینکه در قطع مباحثى نظیر: استحقاق ثواب و عقاب در موافقت و مخالفت با قطع و این که آیا متجرى عقاب اخروى دارد یا خیر؟ وجود دارد، به علم کلام شبیه تر است تا علم اصول.36
اقل و اکثر ارتباطى
آخوند در بحث اقل و اکثر ارتباطى، نیز دست به ابتکار زده و تفصیلى را بیان مىکند. وى مىگوید: در این بحث، اگر مکلف شک کند، براءت عقلیه جارى نمىشود; اما براءت شرعیه جارى مىشود.
تبیین مطلب
اقل و اکثر ارتباطى، دو فعلى است که در مقام تعلق تکلیف لحاظ گردیده و هر دو مرکباند و در مجموعهاى از اجزا و شرایط، با هم اشتراک دارند، ولى یکى از آنها نسبت به دیگرى اجزا و شرایط بیشترى دارد و ارتباط بین این دو به گونهاى است که اگر امرى به اکثر تعلق گرفته باشد، ولى مکلف اقل را به جا آورد، تکلیف خود را امتثال ننموده است و مانند آن است که مکلفُ به اصلا به جا آورده نشده باشد; یعنى به واسطه به جا آوردن اجزاى مشترک بین اقل و اکثر، به او ثوابى داده نمىشود.37
به عنوان مثال: اگر فرض شود نماز، نه جزء یقینى و مسلّم دارد، ولى تردید شود که آیا سوره از اجزاى نماز هست یا نه؟ در این صورت، اگر سوره از اجزاى نماز باشد و شخص به عمد نسبت به آن اخلال کند، »مأمور به» اصلاً تحقق پیدا نکرده است; زیرا اجزاى نماز، به یکدیگر مرتبطاند و چنین نیست که مکلف هر جزئى را به جا آورد به همان مقدار، »مکلف به» تحقق پیدا کند.
حال، سؤال اینجاست که: اگر اقل، قطعى باشد ولى اکثر (جزء مشکوک) قطعى نباشد چه حکمى پیدا مىکند و وظیفه چیست؟ در اینجا مشهور قائل به جریان براءت از اکثر هستند. برخى مانند شیخ طوسى و سید مرتضى، مىگویند که اصل احتیاط جارى مىشود،38 ولى مرحوم آخوند، تفصیلى بیان مىکنند که: براءت عقلیه جارى نمىشود، اما براءت نقلیه جارى است.39 وى اولین کسى است که این تفصیل را بیان مىکند، و این نظریه، موجب گردید تا علما در این خصوص به صورت ویژه به بحث و تببین نظرات مختلف بپردازند.
ورود امارات بر اصول
مشهور علما و شیخ انصارى، عقیده دارند که تقدم امارات بر اصول، از باب حکومت است.40 اما آخوند با رد حکومتِ ادعا شده، مىگوید:
»اماره با برداشتن موضوع اصل عملى، بر آن »ورود» (به تعبیر خاص ایشان; توفیق عرفى) پیدا مىکند.»
ایشان دلیل آن را اینگونه بیان مىدارد:
»عرف، اماره را به منزله علم مىداند و با وجود علم، شک و جهل که موضوع اصل عملى شرعى است، منتفى مىشود. »41
در مَثَل با وجود خبر معتبر بر حرام بودن چیزى، »محتمل الحرمة» تبدیل به »معلوم الحرمة» و داخل در غایت اصل اباحه شده، لذا اصل اباحه در مورد آن جارى نمىشود، مانند: تعارض خبر واحد ثقه با اصل براءت شرعى; که از طرفى خبر واحد ثقه، بر حرمت غسل ارتماسى روزه دار دلالت مىکند و از طرف دیگر، چون این مورد از موارد شک در اصل تکلیف است، براءت شرعى (رفع ما لا یعلمون) نیز آن را شامل مىشود.42 در این صورت، به نظر آخوند، اماره ورود بر اصل دارد که نتیجه آن خروج تخصصى است. ولى به نظر مشهور، حکومت است، که نتیجه آن خروج به نحو تخصیص است.
وى، همچنین دلیل ورودِ استصحاب بر سایر اصول عملیه را اینگونه بیان مىکند: اگر در تعارض اصل اباحه با استصحاب، اصل اباحه مقدم شود، در این صورت، با ظاهر خطاب »لا تنقض الیقین» مخالفت شده است و این صحیح نیست; زیرا دلیل اصل اباحه، از دلیل اصل استصحاب قوىتر نیست، اگر چه در بعضى از موارد شک در نماز، دلیل آن قوىتر و مقدم بر اصل استصحاب است.
امّا اگر اصل استصحاب، مقدم بر اصل اباحه شود، تعارضى وجود ندارد; زیرا با عمل به استصحاب، موضوع محتمل الحرمة تبدیل به معلوم الحرمة شده و داخل در غایت اصل اباحه مىشود.
نکته قابل توجهى که در بیانات آخوند دیده مىشود این است که: در تعارض دلیل با اصل، یا اصل استصحاب با سایر اصول عملیّه، توجه به دلیل آنها کرده است:
»و هو لا یکاد أن یجوز إلاّ بدلیل أقوى منه دلالة. »43
ارائه تقسیم ثنائى عقلى براى حالات مکلف
امر تقسیم مسائل علم، از امور هشتگانه44 علوم و مقتضاى منطق علم مىباشد. پیشرفت دانشها، التفات بیشتر به مسأله تقسیم و نقشههاى آموزش و پژوهش، پیدایش دستگاه فکرى منظم و تسهیل روش شناسى تحقیق در مسائل علوم، ارائه طرح جامع علوم، از فوائد تقسیم است.45
از این روى، مباحث هر علم در قالب تقسیم بندى خاصى ارائه مىشود و گاه تقسیم بندیهاى مختلف و متفاوتى در یک علم دیده مىشود که هر کدام داراى جهت مخصوصى است. هر چه تقسیم بندى این مباحث دقیق تر باشد، فهم مطالب آن و جایگاه هر مسأله بهتر و روشن تر مىشود.
در فقه و اصول فقه نیز - هر چند به شکل ارتکازى - در اذهان فقها، تقسیم مسائل علم و دسته بندى ابواب آن وجود داشته است.
با در نظر گرفتن مطالب فوق، آخوند خراسانى از قیود ثلاثهاى که شیخ انصارى در تقسیم حالات مکلف آورده، عدول کرده و ایدهاى متفاوت دارد.
در کتاب رسائل شیخ، آمده است:
»أن المکلف اذا التفت الى حکم شرعى، فاما أن یحصل له القطع أو الظن أو الشک. »46
در این بیان، حالات مکلف به سه قسم تقسیم شده است. اما آخوند این تقسیم را به خاطر اشکالات وارد بر آن، نمىپذیرد، و با عبارت:
»فاعلم أن البالغ47 الذى وضع علیه القلم إذا التفت إلى حکم فعلى واقعى أو ظاهرى متعلق به أو بمقلدیه فإما أن یحصل له القطع به أو لا و على الثانى لا بد من انتهائه إلى ما استقل به العقل... »48
تقسیم را به صورت حصر عقلى و ثنائى در مىآورد.
دلائل عدول آخوند از تقسیم شیخ
الف. متعلق التفات، اعم از حکم واقعى و ظاهرى است و چون شک و ظن، به حکم ظاهرى تعلق نمىگیرد و فقط قطع به آن تعلق مىگیرد، حکم مستفاد از امارات و اصول شرعیه را جزء حالت قطع وجدانى به حکم ظاهرى قرار داده و گفته است:
»مجتهد نسبت به حکم شرعى ظاهرى و واقعى، یا قطع پیدا مىکند و یا قطع پیدا نمىکند. »49
ب. متعلق التفات، حکم فعلى است و حکم انشایى از این مورد خارج است. زیرا قطع، ظن وشک به یک حکم انشایى، خالى از اثر است. به همین دلیل نمىتواند متعلق التفات قرار گیرد.
ج. بر اساس تقسیم ثلاثى شیخ، تداخل احکام اقسام، یا به تعبیر دیگر، تداخل موارد امارات و اصول لازم مىآید; زیرا ایشان ملاک رجوعِ به امارات را وجود حالت ظن مىداند، و حال آنکه در قیام اماره غیر معتبره در حکم مورد نظر، در برخى حالات ظن، باید به سراغ اصول عملیه رفت.50
نوآورى در تنبیهات استصحاب
از مباحث با اهمیت و پرفایده علم اصول فقه، در بخش دلیلهاى فقاهتى و اصول عملیه، اصل استصحاب است. این اصل، در علم اصول فقه از اهمیت بالایى برخوردار است و در اهمیت آن همین نکته کافى است که بزرگانى چون محقق حلى در »المعتبر» از آن به عنوان یکى از دلیلهاى احکام شرعیه پس از کتاب و سنت و اجماع و عقل یاد کرده است51 و از دیرباز، به عنوان مستند و مدرک بر حکم و فتوا، به شمار مىآمده است.
شیخ انصارى در کتاب رسائل، در باب استصحاب، ضمن بیان اقوال و اشکالهاى وارده بر آن، به بیان دوازده امر پرداخته که این امور به تنبیهات استصحاب معروف شده است. آخوند، علاوه بر این تنبیهات دوازده گانه به ابتکار خود در پاسخ گویى به چند سؤال و ابهام، دو تنبیه دیگر را بر آنها افزوده و آن را به چهارده مورد رسانیده است.52 این تنبیهات، با توجه به فوائد و کاربردهاى فروان فقهى در نظر اصولیون اهمیت فراوانى داشته و دارد.
الف. تنبیه دوم
از جمله تنبیهاتى که آخوند اضافه کرده، تنبیه دوم ایشان است که فرع بر اشتراط فعلیت یقین و شک، است.53 این تنبیه، به بررسى جواب این سوال مىپردازد: آیا در صورتى که یقین وجدانى به حالت سابقه نباشد، بلکه اماره معتبر بر حالت سابقه قائم شود، شک در بقاى شىء، بر اساس فرض حدوث (و تقدیر آن، نه احراز و تنجیز) آن، براى استصحاب کفایت مىکند یا خیر؟ بلکه باید هر یک از یقین به حدوث شىء و شک در بقاى آن، تنجیزى، فعلى و و جدانى باشند؟54
در مَثَل: اگر مکلف، همین حالا یقین دارد که حدث در ساعت هشت صبح، عارض شده و همین حالا» شک در بقاى» آن حدث دارد، مىتواند استصحاب جارى کند، ولى بر فرض »شک در حدوث شىء» نمىتواند استصحاب جارى کند.
آخوند دو وجه در این جا مطرح مىکند:
1. »چنین شکى براى اجراى استصحاب، کفایت نمىکند; زیرا تا اصل حدوث شىء (مستصحب) احراز نشود، یقین به آن -که رکن اول است تحقق پیدا نمىکند. و در صورت عدم وجود رکن اول (یقین)، شک در بقاى آن نیز محقق نمىشود، زیرا وجود شک در بقاى شىء فرع احراز حدوث آن شىء است. »55
2- »چنین شکى براى اجراى استصحاب کفایت مىکند، زیرا یقین سابق در باب استصحاب نقش زیادى ندارد و آنچه که مهم است شک در بقاء است و شک در بقاء، بر فرض ثبوت شىء، کافى است. »56
مرحوم آخوند، همین وجه را اختیار مىکند.
ثمره بحث
نظر آخوند جواب سوال زیر را مشخص مىکند که: بر اساس نظریه طریقیت در حجیت امارات، آیا اگر در زمان سابق، اماره بر حکمى (مثلا وجوب نماز جمعه در عصر حضور) قائم شد، مىتوان آن حکم را براى زمان لاحق استصحاب کرد؟
در میان قائلین به طریقیت، مشهور معتقدند; هر جا امارهاى بر یک حکم شرعى قائم شد، در آن جا بر طبق مودّاى اماره حکم ظاهرى جعل مىشود. در این صورت، هر گاه در بقاى آن حکم ظاهرى در زمان لاحق شک کنیم، استصحاب جارى مىکنیم، زیرا یقین سابق و شک لاحق، هر دو فعلیت دارند. امّا به نظر آخوند که معتقد است بر طبق مودّاى اماره، هیچ حکم ظاهرى جعل نمىشود، بلکه اماره هم مثل قطع است که اگر مصیب بود، حکم واقعى را در حق مکلف منجز مىکند و اگر خطا بود، معذور است; وقتى اماره قائم شد که در عصر حضور نماز جمعه واجب بود، یقین به ثبوت حکم در سابق حاصل نمىشود، اما چون در استصحاب، شک در بقاى شىء (وجوب نماز جمعه مثلاً) على تقدیر ثبوته کافى است، مىتوان مودّاى امارات را استصحاب کرد.57
خلاصه: یقین در باب استصحاب، موضوعیت ندارد و مهم شک در بقاء است، ، بنابراین مىتوان موّداى امارات را استصحاب کرد.
موارد تطبیق
این قاعده در استصحابات عقلى و شرعى که حالت سابقه در آن به واسطه امارات معتبره لحاظ شده است، جارى مىشود.
1. استصحاب حکم شرعى مثل وجوب و حرمت. بر این استصحاب اثر عقلى مرتب است که عبارت است از حکم عقل به وجوب موافقت و حرمت مخالفت حکم شرعى.
2. استصحاب موضوعاتى که داراى اثر شرعىاند. مانند استصحاب ملکیت، زوجیت و غیره... .58
ب. تنبیه دهم
از نوآوریهاى دیگر وى، تنبیه دهم ایشان است. هدف از بناگذارى تنبیه دهم این است که: علما مىگویند: مستصحب باید حکم شرعى و یا موضوع حکم شرعى باشد. از این قاعده توهم مىشود که مستصحب هم در مرحله ثبوت و هم در مرحله بقاء باید اینگونه باشد و اگر در مرحله ثبوت اینگونه نباشد استصحاب جارى نمىشود. از این روى، آخوند، براى دفع این توهم، تنبیه دهم را تاسیس مىکند.59
بیان مطلب
مستصحب باید حکم شرعى و یا موضوع حکم شرعى باشد، زیرا در غیر این صورت، تعبد شرعى به آن لغو مىشود. همچنین حکم مورد نظر باید فعلى باشد، زیرا حکم انشایى فاقد اثر است. حال این سوال است که آیا حکم مورد نظر (که خودش، یا موضوع آن، مستصحب واقع مىشود) در هر دو مرحله یقین سابق (یعنى مرحله حدوث و ثبوت) و مرحله شک در بقاء، باید فعلى باشد و یا فعلى بودن آن در مرحله بقاء کافى است؟60
برخى گمان بردهاند که حکم مورد نظر در استصحاب، باید در هر دو مرحله، فعلیت داشته باشد و اگر فقط در بقاء فعلیت داشته باشد، استصحاب جارى نمىشود; زیرا تعبد و تنزیل مستفاد از اخبار استصحاب، روى عنوان ابقاء رفته است و از آن تعبد به حدوث هم استفاده مىشود.
اما آخوند بر این نظر است که: تعبد و تنزیلى که در اخبار استصحاب وجود دارد، روى عنوان ابقاء و مرحله شک در بقاء رفته است، نه در مرحله حدوث. بنابراین، حجیت استصحاب به همین میزان است و اگر چنین نباشد، لغو بودن تعبد لازم مىآید، از این رو، وجود و عدم حکم شرعى در حال یقین، نسبت به استصحاب بى تأثیر است.
به عبارت دیگر، اصول عملیه وظایفى هستند که شارع براى انسان شاک قرار داده است، بنابراین، ادله آنها ناظر به مرحله شک هستند، نه یقین و چون مجراى استصحاب، شکِ مسبوق به یقین است، تعبیر به ابقاء آورده شده است، تا مجراى آن، با مجراى سایر اصول عملیه فرق کند.
ثمره تنبیه
آنچه که در استصحاب معتبر است این است که مستصحب در ظرف بقاء که مورد تعبد در اخبار باب است، اثر شرعى و یا داراى اثر شرعى باشد و لازم نیست در ظرف حدوث و ثبوت، فعلیت داشته باشد.61
موارد تطبیق:
1. در صورتى که مستصحب، حکم شرعى باشد. در هر جایى که عدم تکلیف و عدم حکم، استصحاب شود از این قسم است; زیرا در ازل حکم مجعولى نبوده (چون مکلف و مجعول علیه نبود) و بعد از اسلام حکم مجعول آمده است. (یعنى حکم عدم وجوب).
الف. مانند: استصحاب عدم حرمت شرب توتون.
ب. عدم رضاى مالک که حدوثاً داراى اثر نبوده، زیرا هنوز استیلاى بر مالک واقع نشده بود، تا حکم تکلیفى حرمت تصرف یا حکم وصفى ضمان مترتب شود. ولى بقأً ( بعد از استیلاى بر مالک) این دو حکم بر عدم رضاى مالک مترتب مىشوند.62
2. در صورتى که مستصحب، موضوع حکم شرعى باشد، ولى در حدوث، حکم شرعى نداشته باشد.
الف. استصحاب اجتهاد براى شخصى. این استصحاب داراى اثر شرعى نیست. اما اگر اکنون یقین به بقاى آن باشد، داراى اثر شرعى مىشود (که شارع بگوید تقلید از مجتهد واجب است).63
ب. استصحاب حیات براى شخص، که حیات داراى اثر شرعى نیست، ولى یقین به بقاى آن، موجب ارث مىشود.
نتیجه
با بررسى سیر علمى آخوند خراسانى در مىیابیم، یکى از نکتههایى که باعث گردیده آثار و تالیفات وى، پس از گذشت نزدیک به یک قرن، همچنان، مورد استفاده محققان و طالبان علوم قرار گیرد، نوآوریها و نواندیشیهاى این مرد بزرگ و فرزانه است. از این روى، پیشنهاد مىشود به منظور پویایى و رشد علمى طلاب جوان و مستعد، ضمن ایجاد کرسیهاى نطریه پردازى، از اندیشههاى نو در حوزه فقه و اصول مبتنى بر عقل و قرآن، سنت و اجماع، حمایت شود، تا بیش از پیش، شاهد رشد و شکوفایى علمى طلاب جوان در همه عرصهها باشیم.
رسیدن به نوآوریها و ایدههاى آخوند، خود نتیجهاى جدید است که این تحقیق آن را در خود جاى داده است، که به چند نمونه اشاره مىگردد:
1. نوشتههاى آخوند خراسانى سرشار از در هم آمیختگى مباحث فلسفى در مباحث اصولى است. که با این نوآوریها، بسیارى از مبادى تصدیقیه و کبریات مسائل علم اصول با استفاده از فلسفه کشف مىشوند.
2. قلم پویا و بیان گویاى آخوند خراسانى، موجب شد که ایشان به تنقیح و تلخیص مباحث اصولى بپردازد. از این روى، دوره وى، عصر ایجاز و تنقیح مباحث اصولى نام گرفته است.
3. تأسیس اصل، نوعى پیشگیرى است که آخوند آن را در بحث وجود مقدمه ابتکار کرد، که مىتوان بسیارى از مسائل فقهى و حقوقى را بر این اصل تطبیق ساخت و دستاوردهاى مهمى را به بار آورد.
4. آخوند خراسانى در مباحثى نظیر: اقل و اکثر ارتباطى، قطع، امارات و اصول، و... نیز ایدههاى جدیدى ارائه مىکند.
5-. افزودن دو تنبیه به تنبیهات استصحاب، و رساندن آنها به چهارده مورد، از نوآوریهاى آخوند است.