مقدمه
شرح حال نگارى و حسبحال نویسى عالِمان ربّانى و اسوههاى علم و تقوا، ضرورتى است بس آشکار که عالِم و عامى از خواندن آن عبرت خواهند و بدان به رشد و کمال رهنمون شوند.
بازگویى و بازخوانى وقایع پندآموز و عبرتفروز زندگانى مفاخر دین و دانش، نیاز مردمان هر زمین و زمانه و روشنىبخش راه و مرام جانهاى سعادتخواه و کمالجو مىباشد.
آیت الله آقا شیخ محمّد کاظم خراسانى، فقیه و اصولى ژرفاندیش و از پیشوایان دینى نهضت بزرگ و تجربهآموز مشروطیت در شمار کسانى است که به بازخوانى سرگذشت پرماجرا و عبرتآموز وى، با درنگى ژرف نیازمندیم.
این نادره روزگارِ خود، عالمانه میان دین و سیاست، پیوندى عمیق استوار ساخت و با مجاهدتهاى علمى و عملى خود، کوشید تا به وظیفه الهى خود در اعتلاى کلمه حق عمل نماید.
در این نوشتار، کوشیدهایم تا به قدر بضاعت ناچیز خود، آثار نگاشته شده درباره آخوند1 خراسانى را معرّفى کنیم و گاه نِکاتى شایسته درنگ را یادآور شویم.
بارى، نخست به معرّفى آثار مستقل و در ادامه، به تعریف مجموعهها خواهیم پرداخت.
1. مرگى در نور (زندگى آخوند خراسانى)
این کتاب را »عبدالحسین مجید کفایى«،2 نوه پسرى آخوند خراسانى نگاشته است.
از آقا میرزا مهدى، فرزند بزرگ آخوند خراسانى، سه پسر به جاى ماند که سومین آنها، محمّدرضا کفایى3 پدر عبدالحسین مجید کفایى است. عبدالحسین مجید کفایى، کتاب خود را در 464 صفحه و 32 فصل سامان داده است.
فهرست فصول کتاب یادشده از این قرار است:
فصل اوّل: شهر فرشتگان; فصل دوّم: خانواده او; فصل سوم: سخنى که او را دگرگون ساخت; فصل چهارم: اشکهاى فراق; فصل پنجم: مردى که صاحب اسرار بود; فصل ششم: توقّف در تهران; فصل هفتم: اقامت در نجف; فصل هشتم: مرگ فرزند; فصل نهم: درگذشت همسر; فصل دهم: روحى که در جستوجوى کمال بود; فصل یازدهم: استادان آخوند; فصل دوازدهم: همدرسهاى آخوند; فصل سیزدهم: معاصرین آخوند; فصل چهاردهم: مقام علمى و مجلس درس آخوند; فصل پانزدهم: شاگردان آخوند; فصل شانزدهم: آخوند و نهضت مشروطیت; فصل هفدهم: کوشش براى استقرار مشروطیت; فصل هجدهم: آخوند و تجاوزات بیگانگان; فصل بیستم: فرمان جهاد و درگذشت آخوند; فصل بیست و یکم: علل مرگ آخوند; فصل بیست و دوّم: تشییع جنازه و مجالس ترحیم; فصل بیست و سوم: مرثیههایى که در سوگ آخوند سروده شده; فصل بیست و چهارم: تألیفات آخوند; فصل بیست و پنجم: کفایه الأصول; فصل بیست و ششم: حاشیه نویسان بر کفایه; فصل بیست و هفتم: آراى فقهى آخوند; فصل بیست و هشتم: مدارس آخوند; فصل بیست و نهم: آنچه درباره خلقیات او نوشتهاند; فصل سىام: آنچه درباره فضائل او نوشته اند; فصل سى و یکم: فرزندان آخوند; فصل سى و دوّم: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.
وى در نگارش این کتاب از بیش از پنجاه مأخذ عربى و فارسى، چهار مرجع به زبان انگلیسى و یک منبع به زبان فرانسه بهره جسته است. او تألیف این کتاب را در بیست و یک آذر سال 1358 شمسى در تهران به پایان برده است.
نوشتن زندگىنامه »صاحب کفایه«، چنانکه از مقدّمه کتاب بر مىآید، از سوى عبدالحسین مجید کفایى، زمانى دراز را سپرى کرده است:
»چنین تلاشى را بیست و پنج سال پیش، وقتى که از دانشگاه تهران فارغ التّحصیل شدم، به جاى آوردم و شرح حال او را در دوازده فصل و صدوهفده صفحه تألیف و آنرا آفتابى که غروب نمىکند، نامگذارى و به استادانم در دانشکده حقوق تقدیم کردم... سرنوشت چنین بود که زان پس، به خدمت وزارت امور خارجه درآیم و بیست و چهار سال از عمر خود را دور از مام میهن بگذرانم. البته در پایان هر مأموریت به تهران بازگشتم، ولى هر بار که آمدم، موقعیت ایجاب نمىکرد تا بدان رساله بپردازم و از آن کتابى منقّح بسازم. این بار که از مأموریت پاریس بازگشتم، اوضاع ایران را دگرگون و خاک پاک وطن را از خون شهیدان گلگون یافتم... دوستانم مرا تشویق کردند تا آن رساله را در این زمان به چاپ برسانم... امّا از شما چه پنهان، وقتى نوشته بیست و پنج سال پیش خود را مرور کردم، به هیچ وجه آنرا نپسندیدم... از این روى در صدد جبران برآمدم. «
او در نامگذارى کتاب خود از شعر مثنوى جلال الدّین محمّد بلخى، مولوى مدد جسته است که:
رو بمیر اى خواجه قبل از مردنت
تا نباشد زحمت جان کندنت
آنچنان مرگى که در نورى روى
نى چنان مرگى که در گورى روى
از ویژگیهاى درخور توجّه این کتاب، نقلهاى شفاهى مؤلّف آن است که دیدگاهى دوسویه در رد و قبول را موجب مىشود.
عبدالحسین مجید کفایى در جاى جاى کتاب، خود از کسانى به طور شفاهى نقل مىکند; افرادى مانند: سید هبة الدّین شهرستانى که او از شاگردان مرحوم آخوند است; و از پدر خود، محمّد رضا کفایى به نقل از پدرش، آقا میرزا مهدى; و نیز از پدر خود، محمّدرضا کفایى، او به نقل از دوّمین فرزند شیخ زین العابدین مازندرانى، به نام شیخ على، معروف به شیخ العراقَین; و از عموى خود حاج محمود کفایى و او به نقل از پدرش، آقا میرزا مهدى; و دیگر از مادرِ پدر خود، خانم جدّى; و نیز از آقاى زین العابدین رهنما، پسر شیخ على، معروف به شیخ العراقَین که ازشاگردان آخوند و نویسنده نامدار کتاب پیامبر(ص) است; و ازآقاى محمود شهابى، استاد خود در دانشکده حقوق و... .
از بخشهاى شایسته درنگ کتاب، نقد مؤلّف بر کتاب »فکر دموکراسى اجتماعى در نهضت مشروطیت« نوشته فریدون آدمیت است.
وى در واقعه فتوا دادن به اخراج سید حسن تقىزاده از مجلس به نقد سخن آدمیت که »امّا کسى نگفت آن مرد چکاره است که بخواهد نمایندهاى را از مجلس بیرون کند؟« پرداخته است.4
آخوند خراسانى در فتواى مورد نظر چنین نگاشته است:
»مقام منیع نیابت سلطنت عظمى، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم، مجلس محترم ملّى، کابینه وزارت، سرداران اعظم. چون ضدّیت مسلک سید حسن تقىزاده، که جدّاً تعقیب نموده است، با إسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدّسه بر خودِ داعیان ثابت و از مکنونات فاسدهاش علناً پرده برداشته شده است; لذا از عضویت مجلس مقدّس ملّى و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلّیه خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است. منعش از دخول در مجلس ملّى و مداخله در امور مملکت و ملّت بر عموم آقایان علمأِ اعلام و اولیأ امور و امنأ دارالشّورى کبرى و قاطبه امراء و سرداران عظام و آحاد عساکر معظّمه ملّیه و طبقات ملّت ایران، أیدهم الله بنصرة العزیز، واجب و تبعیدش از مملکت ایران فوراً لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنى با صاحب شریعت(ع). «5
عبدالحسین مجید کفایى در بخشى دیگر از کتاب خود در نقد »محمود محمود«، مؤلّف کتاب »تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس در قرن 19«، که آوردن مشروطیت به ایران را مقدّمه ضعف و زوال ایران و وسیله ضعف دولت و باعث ذلّت و بدبختى ملّت مىدانست، مطالبى نگاشته است.6
از بخشهاى خواندنى کتاب مرگى در نور، چنین است:
»پدرم به نقل از پدرشان برایم نقل کردند: وقتى شاهزاده فرمانفرما7 به دیدن آخوند آمده بودند و در اتاق در کنار ایشان نشسته بود، با این که هوا سرد نبود رو به آخوند کرد و گفت: سردم است. آخوند دستور داد تا پنجرههاى اتاق را ببندند. بعد از مدّتى باز شاهزاده فرمانفرما گفت: سردم است و نگاهى به عباى آخوند کرد که در کنار تشک او قرار داشت.
آخوند به شاهزاده گفت: اگر مایلید با عباى من خود را بپوشانید. شاهزاده با خوشحالى عبا را بر روى دوش خود انداخت و دستى به آن کشید و گفت: عباى بسیار خوبى است. آخوند گفت: اگر از عبا خوشتان آمده، مال شما. شاهزاده گفت: به عنوان تبرّک آن را ایران مىبرم و همین کار را کرد، ولى بعد از ایران صد عدد عباى نو براى آخوند فرستاد که ایشان هم آن را میان فضلا و شاگردان خود قسمت کردند. «8
و مىنویسد:
»مرحوم سید هبة الدّین شهرستانى برایم نقل کردند:
وقتى شاهزاده فرمانفرما به نجف آمده بود9 از آقا میرزا مهدى، پسر ارشد آخوند تقاضا کرد او را به درس آخوند ببرند. اتّفاقا آن شب من دیر به مجلسِ درس رسیدم و چون مسجد طوسى پر شده بود، همان جا، دم در نشسته بودم.
شاهزاده فرمانفرما، با آقا میرزا مهدى آمدند و نشستند. بعد از مدّتى آقا میرزا مهدى به شاهزاده گفتند: اگر خسته شدهاید، مىرویم.
شاهزاده گفت: کجا برویم از اینجا تماشایىتر؟ همچو مجلسى بر روى کره أرض نیست.
آن وقت شاهزاده اظهار علاقه کرد، بداند چند نفر در مجلس درس حاضرند. وقتى درس تمام شد و دریایى از عمامه سیاه و سفید به حرکت درآمد، دانه دانه هنگام بیرون رفتن طلّاب را شمردیم، دیدیم 1540 نفر شد. «10
گزارشى از شیوع بیمارى وبا در نجف:
»وقتى در نجف وبا آمد و در ظرف یکى - دو روز، ناگهان عدّه زیادى را کشت; من جمله عیال آخوند و عروس او را و مردم سخت متوحّش شده بودند. آخوند به منبر رفت و مردم را تسلّى و دلدارى داد و به آنها نصیحت کرد و گفت: مردم نترسید. مرگ حق است. اجل هر کس برسد، مىمیرد و الآن فقط تقارب آجال شده است...
طلبهاى اصفهانى که پاى منبر نشسته بود، گفت: حضرت استاد ما از همین تقارب آجال مىترسیم. «11
نکتهاى را که مجید کفایى درباره کتاب »کفایة الأصول« آخوند خراسانى بازگفته است، نکته تاریخى مهم است:
»تألیف این کتاب دو سال از وقت او را گرفته است... . کتاب در نجف اشرف نوشته شده، و در سالهاى آخر عمر آخوند (یعنى در سالهاى 1321 هجرى به بعد).
نسخه خطّى کتاب کفایه، که به خطّ مرحوم آخوند است و مدّت هفتاد و سه سال در خانواده ما محفوظ بود، هفت سال پیش سال [1351] از طرف خانواده کفایى به کتابخانه مجلس شوراى ملّى ایران اهدا گردیده است. «12
2. آخوند خراسانى، آفتاب نیمه شب
این کتاب، نوشتار شماره53 از مجموعه »دیدار با ابرار« است که به شرح زندگانى عالمان و دانشوران شیعه در قرون متعدّد مىپردازد. »آخوند خراسانى، آفتاب نیمه شب« از سوى معاونت پژوهشى سازمان تبلیغات اسلامى منتشر شده است.13
محمّدرضا سمّاک امانى، نویسنده کتاب، اثر خود را در یک مقدّمه (3 صفحه) و 3 گفتار و گفتار اوّل و دوّم را در بخشهاى متنوّع و متعدّد امّا کوتاه سامان داده است.
کتاب در 95 صفحه فراهم آمده است. از عمده ترین منابع کتاب یاد شده، کتاب مرگى در نور، نوشته عبدالحسین مجید کفایى است. مؤلّف کتاب در تهیه اثر خود، از منابعى فزونتر از دایرة المعارف بزرگ اسلامى سود جسته است. گو اینکه در فهرست کتاب در صفحه 115 به عکسها حواله داده است; امّا از عکسها در آن خبرى نیست.
گفتار سوم این کتاب: شاگردان (113-97) نامیده شده است; امّا صفحههاى 113-112 به یادگارهاى علمى و آثار مکتوب آخوند خراسانى پرداخته است.
وى در مقدّمه، قیام مشروطه را »طولانىترین، گستردهترین، سرنوشت سازترین و پیچیدهترین رخداد سیاسى تاریخ معاصر ایران تا پیش از انقلاب اسلامى« شمرده است.
3. برگى از تاریخ معاصر (حیات الإسلام فى أحوال آیة المَلِکِ العلّام)، پیرامون شخصیّت و نقش آخوند ملاّمحمّد کاظم خراسانى در نهضت مشروطیّت
این کتاب را سید حسن، نجفى معروف به آقا نجفى قوچانى14 نگاشته است، و همزمان با برگذارى »مجمع بزرگداشت آیت الله آقا نجفى قوچانى« در سال 1377ه.ش منتشر شده است.
»اهمّیت این کتاب محتواى تاریخى آن از سواد اعلامیهها و تلگرامها و مکاتباتى است که مرحوم آخوند خراسانى به دربار عثمانى و دربار ایران و علماى بلاد و رؤساى عشایر ایران، به منظور حفظ استقلال ایران و حفظ حقوق مردم آن و ایجاد قانون و عدالت در سراسر مملکت بوده، مىباشد.
وقتى شور و هیجان حرکت آخوند به قصد ایران با توقّف و سرخوردگى این حرکت تاریخى و نهایتاً درگذشت ناگهانى آخوند خراسانى مواجه مىگردد، مرحوم آقا نجفى، شدیداً تحت تأثیر قرار گرفته و بعد از وفات آخوند، این کتاب را با اندوهى تمام مىنگارد و با درج اسناد تاریخى آن، بدون ملاحظات سیاسى، یادمانى از خود در تاریخ معاصر ایران باقى مىگذارد«.15
در بخشى از کتاب یاد شده آمده است:
»با آنکه در خارج درس، بسیار متواضع و فروتنى داشته، سیماً نسبت به اهل علم، لکن وقتى که به منبر تدریس قرار مىگرفت، چنان هیبتى و سلطنتى از آن جناب بروز و تراوش مىنمود که هیچ سلطانى در سریر سلطنت خود آن طور مهابت نداشت; لذا سؤال و جواب نمودن با آن بزرگوار در درس، غایت مایه افتخار افاضل بود. «16
و تشرّف به زیارت امیر(ع) از ایشان فوت نمىشد، لکن مختصر مىکرد.
»یکى از اصحابش گفت: وقتى عرض نمودم که شما مکث در حرم مطهّر را قدرى طول بدهید; ولو کار هم نداشته باشید. فى الجمله خود را داشته باشید. دیدم دست به ریش گرفت و در کمال آشفتگى فرمود: یعنى مىگویى در این آخر سن، با ریش سفید، شرک به حضرت حق بیاورم و خودنمایى کنم؟«17
آقا نجفى قوچانى در بخش آخر کتاب خود نُه خواب را درباره فوت مرحوم آخوند نقل کرده است.
بخش عمده کتاب آقا نجفى به تلاشها و مجاهدتهاى مرحوم آخوند در باب نهضت مشروطیت ایران و مخالفت با استبداد محمّد على میرزا و تجاوزهاى دولتهاى روس و انگلیس اختصاص یافته است.18
4. آخوند خراسانى
مؤلّف این کتابِ مختصر، خانم بتول زرکنده، در بخشهاى: سالشمار زندگى; زندگىنامه; مجموعه آثار زندگانى مرحوم آخوند خراسانى را در 123 صفحه بازگفته است. وى کتابش را با توضیح أعلام به پایان برده است.19
5. دایرة المعارف تشیع
مدخلِ آخوند خراسانى در دایرة المعارف تشیع، در کمتر از یک صفحه و فقط با تکیه بر سه منبع نگارش یافته است که چنین کارى در دانشنامه نویسى پدیدهاى شگفت مىنماید: مرگى در نور(زندگى آخوند خراسانى)، عبدالحسین مجید کفایى; المصلح المجاهد، عبدالرّحیم محمّد على; سیر العوالِم فى أحوال شیخنا الکاظم،20 هبة الدّین شهرستانى.
در این دایرة المعارف درباره پدر مرحوم آخوند خراسانى آمده است: »...پدرش ملاّحسن اهل هرات بود که در مشهد مىزیست.«21
در حالى که همه منابع زندگانى آخوند خراسانى نام پدر وى را »ملاّ حسین« ذکر کردهاند.
6. دایرة المعارف بزرگ اسلامى
مدخل »آخوند خراسانى، ملاّ محمّد کاظم« در جلد نخستِ دایرة المعارف بزرگ اسلامى در سه ستون (صفحههاى 151 تا 152) و از سوى بخش تاریخ این دایرة المعارف فراهم آمده است.22
مدخل یاد شده، که نسبت به مدخل پسینى آن که به میرزا فتحعلى آخوندزاده اختصاص دارد، بسیار ناچیز مىنماید و به طور عمده به تلاشها و اقدامات سیاسى مرحوم آخوند خراسانى پرداخته است.
مآخذ مدخل آخوند نیز نشان مىدهد که بخش تاریخ این دایرة المعارف در فصل گردآورى منابع از درکوشى لازم دریغ کرده، اهتمامى درخور نگارش مدخلى دانشنامهاى نداشته است.
بارى، در صفحه 152 این دایرة المعارف آمده است:
»آخوند از عملکرد سران سیاسى مشروطیت به شدّت انتقاد کرد، امّا همچنان به دفاع از اصل مشروطیت ادامه داد. سرانجام به منظور کسب آگاهى از نزدیک و جلوگیرى از کج روىها، تصمیم گرفت به همراه جمعى دیگر از علما به ایران سفر کند، امّا ناگهان در نجف درگذشت. «
در این عبارت، همان گونه که مشاهده مىکنید هدف آخوند از رفتن به ایران »کسب آگاهى از نزدیک و جلو گیرى ازکج روىها« بیان شده است. حال آن که با توجه به منابع معتبر، او براى جهاد با اشغال گران روس و انگلیس مىخواست به ایران بیاید; به این شرح که: آخوند خراسانى پس از تمام کردن حجّت بر متجاوزان و اشغالگران و اعتراض شدید به تجاوز قشون روس و انگلیس به ایران، اطلاعیه صادر کرد:
»... از تمام عدالتپروران عالم تمنّى داریم بیش از این سکوت و اغماض درباره ملّت مظلومه ایران روا نداشته، به تخلیص از چنگال دو همسایه مهربان که در محو آزادى و استقلال ایران همدست شدهاند، عالَم انسانیت و حق پرستى را خلاصى ببخشند. «23
آن گاه، همراه و همدل با دیگر مراجع تقلید مقیم نجف: ملاّ عبدالله بابلى مازندرانى، اسماعیل بن صدرالدّین عاملى، شیخ الشّریعه اصفهانى، محمّد حسین حائرى مازندرانى و... فتواى جهاد داد و تلگراف زیر را به مؤتمن المُلک، رئیس مجلس شوراى ملّى وقت در تهران مخابره کرد:
»حکم جهاد و دفاع به عموم مسلمین ایران و غیره داده شد و امروز به حکم عقل و شرع، عفو عمومى و جلب قلوب لازم البته مبادرت در اعلان آن فرموده، داعیان هم در خارج، عازم حرکت هستیم. بعون الله تعالى. «24
کسروى مىنویسد:
»و او بر آن شد که خویشتن براى جهاد و شورانیدن مردم به جنگ روسیان به ایران آید و بىدرنگ به آمادگى پرداخت. «25
و چنانکه کسروى گزارش کرده است:
»این مرد پیشوا، با حاج شیخ مازندرانى و دیگران فتواى جهاد دادند و خودشان آماده به آمدن مىشدند و انبوهى از ایرانیان از کربلا و نجف و دیگر شهرهاى عراق به جنبش آمده همراه ایشان روانه ایران مىگردیدند... حاج شیخ مازندرانى و دیگران تا کربلا پیش آمده و در آنجا چشم به راه آخوند داشتند که ناگهان روز بیست و یکم، خبر مرگ او را دریافتند. آخوند به هنگامى که به آماده روانه شدن بوده به یکبار حالش به هم خورده و درگذشت. «26
آقا نجفى قوچانى که خود شاهد عینى نهضت جهادى آخوند خراسانى بوده، چنین گزارش کرده است:
»چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدّیات جابرانه مىنمود; آقاى آخوند به عزم جهاد و دفاع و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمّد على میرزا حرکت نمود. «27
و مىافزاید:
»چون روس ظلم و تعدّیات جابرانه خود را از حد برد و باد غرور و نخوت پاى او را از گلیم بیرون نمود; اگرچه سائق و قائدِ باطنى او خود ایرانیهاى منافق بودند، آقاى آخوند در نیمه آخر ذیحجّة 1329 عازم ایران و دفاع از روس گردید. «28
گو اینکه برخى نیز از نهضت مرحوم آخوند و دیگر هماندیشان و همراهان وى چنین برداشت کردهاند که:
»حضرات آیات که از ابتداى امر رهبرى نهضت مزبور را بر عهده داشتند، اوّلاً در اینکه قصد عزیمت به ایران نخواهند داشت، متّفق القول بودند و ثانیاً بر این رأى بودند که از شهرهاى مقدّسه به سوى کاظمین حرکت کنند و با استقرار و اجتماع در آنجا یک حرکت سیاسى و تبلیغى جدّى را براى استقلال ایران و دفاع تجاوز بیگانگان هدایت و رهبرى مىکنند. «29
7. ریحانة الأدب فى تراجم المعروفین بالکُنیة أوِ اللَّقَب
مؤلّف این کتاب، میرزا محمّد على مدرّس تبریزى، در صفحههاى 41 تا 42 از جلد نخست اثر خود به زندگانى »آخوند خراسانى، ملاّ محمّدکاظم« پرداخته است.30
مدرّس تبریزى درباره کاربرد کلمه آخوند نزد عالمان علوم عقلى و نقلى چنین نوشته است:
»این کلمه در اصطلاح متأخّرینِ علماى معقول، در صورت اطلاق، عبارت از ملاّصدرا است... و در اصطلاح علماى منقولِ عصر حاضر ما، عبارت از آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى است. «31
8. مکارم الآثار، در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجرى
مؤلّف کتاب، میرزا محمّد على معلّم حبیب آبادى در صفحههاى 1512 تا 1514 از جلد پنجم کتاب خود به شرح زندگانى آخوند خراسانى پرداخته است.32
9. شرح حال رجال ایران
مؤلّف این کتاب، مهدى بامداد با مدخل »محمّد کاظم«، صفحه نخست از جلد چهارم کتاب خود را به زندگانى آخوند اختصاص داده است.
وى دراین بخش از کتاب خود نوشته است:
»به مناسبت تألیف مزبور [کفایة الاصول] اولاد او کلمه کفایى را براى نام خانوادگى خویش انتخاب کردهاند. «33
10. گلشن ابرار، خلاصهاى از زندگى اسوههاى علم و عمل از ثقة الإسلام کلینى تا آیت الله خامنهاى
این کتاب از سوى جمعى از پژهشگران حوزه علمیه قم و با اشراف پژوهشکده باقرالعلوم(ع) فراهم آمده است.
جلد نخست این کتاب به شرح زندگانى مرحوم آخوند خراسانى پرداخته است.34
11. علماى مجاهد
این کتاب را آقاى محمّد حسن رجبى سامان داده است و خانم فاطمه رؤیاپورامید، مدخل »آخوند خراسانى، ملاّ محمّد کاظم« آنرا نوشته است.35
12. رهبران دینى در نهضت مشروطه
مؤلّف کتاب به شرح زندگانى، تلاشها و آراى برخى از اندیشوران و پیشوایان دینى نهضت مشروطه پرداخته است:
شیخ محمّد تقى اصفهانى; شیخ فضل الله نورى; میرزا محمّد حسین نائینى; آخوند خراسانى; سید عبدالحسین لارى; سید محمّد کاظم یزدى و صفحههاى 119 تا 141 کتاب خود را به آخوند خراسانى اختصاص داده است.36
13. گروهى از دانشمندان شیعه
آقاى رضا استادى، که از مدرّسان حوزه علمیه قم است، صفحههاى 333 تا 341 کتاب خود را به شرح زندگانى آخوند خراسانى اختصاص داده است.37
مؤلّف کتاب، گرچه کتاب مرگى در نور، نوشته عبدالحسین مجید کفایى را بهترین اثرى مىداند که درباره زندگى آخوند خراسانى نگاشته شده است و نوشته خود را خلاصهاى از مطالب کتاب یاد شده مىداند; امّا در اثر خود یادآور شده است که:
»یکى از نوادگان مرحوم آقاى آخوند که در قم اقامت دارند و این شرح حال را خواندهاند، سیزده یادآورى و اشکال پیرامون این شرح حال مرقوم داشته و توسّط برخى از دوستان به حقیر ارائه دادند.
البته این اشکالها همه مربوط به کتاب مرگى در نور است و چون به نظر ایشان، کتاب مزبور شامل نِقاط ضعف است، نباید به عنوان مصدر مطمئن شرح حال مرحوم آقاى آخوند تلقّى شود.«38
14. الأعلام
همه آنچه خیرالدّین زرکلى درباره زندگى »الخراسانى (1329-1255ه، 1911-1839م) محمّدکاظم الخراسانى« نگاشته، بدین شرح است:
»فقیه، من مجتهدى الإمامیة. وُلد بطوس و أقامة سنةً بطهران(1277ه) و سکن النّجَف، و تخرج على یده کثیرون. له تصانیف، منها الکفایة - ط فى اصول الفقه، مجلّدان، و الفوائد الأصولیة و الفقهیة - ط و تکملة التّبصرة - ط فقه.«39
15. أعیان الشّیعة
سید محسن امین عاملى از فقیهان، مفتیان و مراجع دینى شیعیان در شام و خود از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بوده است. وى در این کتاب، که مشتمل بر زندگىنامه بزرگان عالَم تشیع است و مهمترین و مشهورترین اثر اوست، زندگانى مرحوم آخوند خراسانى را به اختصار بازگفته است.40
16. معجم رجال الفکر والأدب فى النّجف خلال ألف عام
مؤلّف این کتاب، شیخ محمّدهادى امینى،41 در جلد اوّل از کتاب خود در حرف »الالف« و مدخل »الآخوند الخراسانى، محمّدکاظم ابن الملاّ حسین الهروى النجفى« به شرح کوتاه زندگانى آخوند خراسانى پرداخته است.
این کتاب به مناسبت هزارمین سال میلاد شیخ الطّائفه، محمّد بن حسن طوسى(460-385ه) و تأسیس دانشگاه بزرگ نجف در سه جلد منتشر شده است.42
17. سیاحت شرق یا زندگىنامه آقا نجفى قوچانى به قلم خودش43
سید حسن قوچانى معروف به آقا نجفى قوچانى در سرگذشتِ خود نوشتش به نام »سیاحت شرق« از زندگى علمى و شاگردى خود نزد آخوند خراسانى با شیدایى و شوقى شگرف به تفصیل سخن گفته است.
سال ورود آقا نجفى به شهر نجف 1318 هجرى قمرى است و مقارن با سالهاى سلطنت مظفرالدّین شاه قاجار بر ایران; در حالى که در آن زمان خود بیست ساله بود.
او سرماى سهمناک، تهیدستى، بى پناهى، بى همدلى و بى همزبانى روزگارِ نامراد زندگانى در نجف را با سرخوشى حضور و شاگردى در محضر آخوند خراسانى تاب مىآوَرَد و هرگاه مجالى مىیابد، از مراتب ارادت و مهر خالصانه خود به استادش مىنگارد. آقا نجفى خود را عاشق فدایى آخوند و آخوند را در اعلى مراتب علم و دیانت خالصه مىیابد.
آقا نجفى قوچانى، نزدیک به 12 سال شاگردى در محضر آخوند، توأمان از درس فقه و اصول وى بختِ برخوردار داشته است:
»در این زمان که هزار و سیصد و بیست و پنج بُوَد، هفت سال است که در نجف مشغول تحصیل بودم. تقریباً یک دوره و نصف به درس اصول آخوند نشستم و نوشتم. «44
آقا نجفى قوچانى شیوه تعلیمى آخوند را چنین توصیف کرده است:
»خود آخوند را هم خیلى دوست داشتم; چون متدین واقعى، او را شناخته بودم. مدلّس و طالب دنیا به هیچ وجه نبود. فقط مىخواست درس بگوید و تعطیل هم کم داشت و چنانچه تعطیل مىشد، از همه تعطیل مىشد ولو از مقدّمات خوانها باشد و روزى که شروع مىشد، از همه شروع مىشد و در تدریس او، به منزله قطب تدریس نجف شده بود. «45
و بر این نظر است که:
»همچو مدرّسى به این طور خوش بیان و استفاده و ترقّى نمودن شاگردها به زودى تا به حال در اسلام پیدا نشده. «46
و حال و احساس خود را نیز در این میان بازگفته است:
»من بس که خوشم مىآمد و مىفهمیدم مطالب او را، دلم مىخواست در میان درس برقصم و در نوشتن درس فقه و اصولِ آخوند نیز عشق غریبى داشتم و با فکر و تأمّل مىنوشتم. «47
آنچه آقا نجفى قوچانى را به دوستى و ارادتى از سرِ صدق نسبت به آقاى آخوند خراسانى مىداشت ، نه فقط سلوک علمى و تعلیمى او بلکه سلوک تربیتى و اخلاص وى بوده است:
»یک نفر از فضلا مىگفت: سابقها آخوند جهتش پول گاهى مىآمد و عرض مىکردیم که در میان شاگردها مثل دیگران تقسیم کن. مىگفت: نمىکنم. تا دو سه سالى که گذشت و طلّاب به درس ایشان هجومآور شدند و فضلا و مجتهدین از درسهاى دیگران کشیده شدند; یک روز فرمودند: الآن معلوم و مسلّم شده است بین علما و فضلا که مدرّسى به اسم من سکّه خورده و دیگرى در قبال نیست... فرمودند: حال که این مطلب به مفت قبول و مسلّم شده است، فلان مبلغ پول نزد فلان است به طلّاب عموماً تقسیم نمایید. «48
عرض حاجت و حجره خواهى آقا نجفى قوچانى از مرحوم آخوند خراسانى نیز حکایتى دلکش و گاه خاطرهانگیز در گوش طلّاب علوم دینى است:
»... نزدیک غروب برخاستم، وضو گرفتم که بروم میان رواق، پشت سر آخوند نماز مغرب و عشا را بخوانم... بعد از نماز یکى از خراسانیها گفت: حجره در منزل وقفى که اختیار او با آخوند است، مىخواهد خالى شود; تو اجازه او را بگیر که مال تو شود... بعد از درس عصر که در بیرونى خود درس مىگفت... هنوز در روى صندلى جلوس داشت، عرض کردم که حجره در منزل وقفى مشرف به خالى شدن است; چنانچه مقتضى است، اجازه دهید که مال من باشد; که منزل درستى ندارم. فرمودند به آواز بلند که: از این ساعت هر منزلى که در آنجا خالى شود، مال آقا است. «49
»رفتم نزد آقاى آخوند درمدرسه بزرگ که تازه بنّایى مىکردند و خود آقاى آخوند هر روز یک ساعتى به آن مدرسه مىرفت و گوشهاى مىنشست و به کار عمله و بنّا تماشا مىکرد و خوشش مىآمد... و نزدیک بود طبقه اوّل آن مدرسه تمام شود، عرض کردم: از این مدرسه به من حجره داده مىشود؟ فرمودند: پس به جهت که بنا مىشود؟ میرزا مهدى [پسر آخوند] هر حجره که آقا مىخواهد، به ایشان بده و به اسم ایشان ثبت کن. «50
مؤلّف »سیاحت شرق« درباره مجاهدتها و اقدامات آخوند خراسانى در نهضت پُر نشیب و فرازِ مشروطیت به تفصیل در فصل »آوازه مشروطیت ایران« مىنویسد و این فصل را با تلخى و دردناکى رحلت غمبار آخوند به پایان مىبرد.
18. سیاستنامه خراسانى، قطعات سیاسى در آثار آخوند ملاّ محمّدکاظم خراسانى، صاحب کفایة (1255-1329 هجرى قمرى)
این کتاب گردآورى و تصحیح انتقادى آرا و افکار سیاسى آخوند خراسانى در آثار عربى و فارسى وى است.
بخش نخست »سیاستنامه خراسانى« در هفت قسمت همه اندیشههاى فقهى و اصولى مرتبط با سیاست آخوند خراسانى را شامل مىشود: ملازمه عقل و شرع; مسأله عدالت; قاعده لاضرر; بحث اجتهاد و تقلید; مسأله ولایت فقیه; ولایت عدول مؤمنین; قضاوت; جهاد; نظارت; توقیت در وقف و خمس.
بخش دوّم این کتاب، که بیش از نیمى از حجم آن را در برگرفته است، مهمترین لوایح و تلگرافهاى مرحوم آخوند(حدود یک چهارم از لوایح و تلگرافهاى موجود) به زبان فارسى است. این لوایح و تلگرافها به ترتیب زمان در هفت قسمت (از سال 1317 تا 1329) تنظیم شده است.
مؤلّف سیاستنامه خراسانى بر آن است که متن کامل لوایح و تلگرافهاى برگزیده از مهمترین منابع دست اوّل عصر مشروطه (جراید فارسى داخل و خارج ایران و کتب معتبر تاریخ و دیگر اسناد) نقل شده است.
کتاب یاد شده در 381 صفحه و 42 صفحه مقدّمه فراهم آمده است.51
19. حیات سیاسى فرهنگى و اجتماعى آخوند خراسانى (مجموعه گفتار)
52مؤلف، محسن دریابیگى کتابش را در دو بخش و در 654 صفحه سامان داده است: بخش نخست این کتاب را »شرح و بیان مختصر و موجز از حیات و شخصیت آخوند ملا محمد کاظم خراسانى« تشکیل مىدهد. این بخش را عبدالرضا کفایى، نوه پسرى آخوند (از فرزند سوم آخوند، مرحوم حاج میرزا احمد کفایى) نگاشته است.
عبدالرضا کفایى بر آن است که:
از حیات علمى و اخلاقى و اجتماعى آخوند خراسانى، با آن که فراوان گفته و نوشتهاند; در آن میانه سخن درست و بیان حال محققانه اندک و در برابر انبوه مجعولات و بافته هاى بى اساس، ناچیز مى نمود و در نتیجه پردهاى از اکاذیب سیماى واقعى این مرد بزرگ را از انظار دیگران مستور و پنهان کرده بود.
پس خود به نگاشتن شرح حالى تحقیقى و قاعده مند اما مختصر و در حد توان از زندگانى جدّ خود پرداخته است.
منابع عبدالرضا کفایى در نگارش این شرح حال عبارت است از:
1. سیاحت شرق، آقا نجفى قوچانى
2 و3. نقباء البشر و الذریعه الى تصانیف الشیعه، آقا بزرک تهرانى
4 و5. آفتابى که غروب نمى کند و مرگى درنور، عبدالحسین مجید کفایى
6. المصلح المجاهد، عبدالرحیم محمدعلى
7. دایرة المعارف بزرگ اسلامى
بخش دوم این کتاب مصاحبههاى وى با اشخاصى است که بیشترین آنان شاگرد یکى از شاگردان مرحوم آخوند و یا با او مرتبط بودهاند مانند:
1. عبدالرضا کفایى
2. محمد واعظ زاده خراسانى
3. یوسف محسن اردبیلى
4. سید عزالدین زنجانى
5. سیدمحمد حسین مرعشى شوشترى
6. سید محمد باقر خوانسارى
7. على دوانى
8. سید موسى شبیرى زنجانى
9. سید محمد موسوى بجنوردى
10. سید رضى شیرازى
11. ابوالقاسم گرجى
12. عباس على عمید زنجانى
13. سید حسین بدلا
14. عبدالحسین حائرى
15. على نقى منزوى
16. مهدى انصارى
17. منوچهر صدوقى سها
18. سید محمد حسین علوى بروجردى
19. محمد رضا جعفرى
20. اکبر ثبوت
21. احمد مهدوى دامغانى
از ویژگیهاى مهم این کتاب »سندگزارشى« این است که اکبر ثبوت، شاگرد و نواده برادر آقا بزرگ تهرانى نخستین بار در مصاحبه یاد شده، آورده است.
محتواى سندى که ایشان ادعا مىکند عبارات آن را از زبان مرحوم شیخ آقا بزرگ، بدون کم و زیاد گزارش کرده است، پیامدهاى عملى نامطلوب بیست و یک گانه سپردن حکومت به دست عالمان دین است.
اما در آثارى که به تاریخ، اسناد، لوایح، تلگرافها و نامههاى نهضت مشروطیت پرداخته شده است، از این »سند گزارشى«، نشانى نیست و با سیره عملى آخوند در نهضت مشروطیت مخالفت دارد و با نقدهاى سندى و متنى جدّى و بسیار روبهرو است.