قلم و حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

در راستاى تأمین انتظارات مقام معظم رهبرى از حوزویان و ضرورت به روز بودن روحانیون و حضور در عرصه‏هاى تأثیرگذار علمى و فرهنگى و تبلیغى، توجه خاص به مقوله »قلم» و »نگارش» ضرورى است.
آن‏چه مى‏خوانید، زوایایى از این ضرورت و بایستگیهاى قلم حوزویان و خلأها و نیازها و رسالت فرزندان حوزه در تبیین معارف و اندیشه‏هاى دینى به زبان روز و متناسب با شرایط حاضر را بررسى مى‏کند.

کلیدواژه‌ها


قلم، رابط انسان و اندیشه‏ها

آن‏چه در درون انسان مى‏گذرد، اندیشه و احساسى که در مغز و دل است، تا »بیان» نشود، نه دیگران از آن آگاه مى‏گردند، نه »اثر» آن به دیگران منتقل مى‏شود.

خداوند، انسان را با ویژگى برجسته »بیان» آفریده است. در قرآن کریم مى‏خوانیم:

»خلق الإنسانَ علّمه البیان».1

و این بیان، تنها زبان گویا و قدرت ناطقه نیست. با هرچه و در هر شکل و قالب که انسان بتواند با جز خود رابطه برقرار کند، »بیان» است; خواه با »فریاد» باشد یا »سخن»، یا »نوشته»، یا »نقّاشى»، یا »آهنگ» یا حرکات بدنى و »نمایش» و حتّى »سکوت»! چراکه »گاهى سکوت، گویاتر از تکلم و فریاد است. »2

یکى از شاخه‏ها و شعبه‏ها و شکلهاى این رابطه، »نوشتار» است و آن‏چه در این میدان، رسالت بر دوش است، »قلم» است.

ما با نوشته‏هاى دیگران، پى به اندیشه‏هاى آنان مى‏بریم.

ما به کمک قلم، »آموخته»ها و »اندوخته»هاى خویش را به آگاهى دیگران مى‏رسانیم.

ما در سایه »نوشتن»، معارف امروز را به دست فرداییان مى‏سپاریم، آن‏گونه که پیشینیان ما، آنان‏که »اهل قلم» بودند و دستى در تألیف داشتند، توانستند علوم و تجارب و اندیشه‏هاى خویش را ثبت کنند و براى ما به میراث بگذارند.

پس نباید از نقش قلم، به عنوانِ آن‏چه که انسانها و اندیشه‏ها را به هم پیوند مى‏دهد غافل بود. امّا چگونه قلمى و کدام شیوه؟

 

جادوى کلام

در این‏جا، سخن از دستور زبان و درست نویسى جمله‏ها و واژه‏ها نیست. کلام از محتواى نوشته‏ها و مطالب ارائه شده هم نیست; که هر دو وادى جدا و مقوله‏اى قابل تأمّل و ژرف نگرى و استحکام بخشى‏اند.

صحبت از این است که چگونه یک نوشته، سحرآسا و دلنشین و روح‏انگیز و مؤثّر مى‏شود؟ و چرا نوشته‏اى دیگر بى جاذبه، خسته کننده، یک نواخت و بى تأثیر از آب در مى‏آید؟

نویسندگان گوناگون، از چه ویژگیهایى برخوردارند که آثارى متفاوت - در تأثیر و جاذبه - پدید مى‏آورند؟

بى شک، »قالب» گاهى چنان گیرا مى‏شود که »محتوا» را هم به دنبال خود مى‏کشد. و »سبک»، گاهى چنان از ابداع و ابتکار برخوردار است که جاذبه‏اش خواننده را شیفته و مسحور مى‏سازد. »ابتکار» در شیوه، در استخدام تعبیرات و سبک نوشتار، در زاویه دید، در ارائه مطالب نیز گاهى جادوگرى و افسون مى‏کند.

تنوّع لفظ و گستردگى حوزه واژگان کاربردى یک قلم زن نیز، نوشته را از یک نواختىِ ملال آور و کسل کننده بیرون مى‏آورد. آن‏چه به غناى این بُعد از نوشته مى‏افزاید، مطالعه هرچه بیش‏تر در آثار دلپذیر و زیباى گذشتگان و معاصران است. ابتکار را هم کسى خواهد توانست که از آثار دیگران و پیشینیان باخبر باشد. »نوآورى» بدون آگاهى و تسلّط بر آثار ادبى و فرهنگى گذشته و »ادبیات کهن» ناشدنى است.

زبان و ادبیّات امروز، با گذشته متفاوت است. در این شکّى نیست. پس کسى که با کوله بارى غنى از فرهنگ کهن، با بیان زیبا و زبان امروزى بتواند اثرى پرمحتوا عرضه کند، مرز زمان را در هم شکسته و گذشته را در آینده مطرح ساخته و آینده و امروز را با »دیروز» پیوند زده است.

البته همه نویسندگان، بیرون از واژه‏هایى که در کتب لغت آمده است، دست به آفرینش ادبى نمى‏زنند. ابزار، همان ابزار است. ابزار هنرنمایى نویسندگان، همین کلمات است. امّا همه مهارت و هنر نویسنده در نوع استفاده از واژه‏هاست، که گاهى از لفظى فرشى، کلامى عرشى مى‏آفریند و از همین واژه‏هاى موجود بهره گرفته، خواننده اثر را افسون مى‏کند.

شناخت واژه‏ها و قابلیت الفاظ و کشش محتوایى و مضمونى تعبیرات، زمینه ساز جادوگرى با کلمات است.

 

گستره قلم زنى

استفاده از قلم، تنها در »تألیف آثار علمى» یا »تدوین مجموعه‏هاى تاریخى و روایى» و »نگارش متون درسى» خلاصه نمى‏شود. قلم - آن گونه که یاد شد - به شکلهاى گوناگون ایجاد رابطه فکرى، عاطفى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى با مخاطب مى‏کند.

»هنر»، در هر شکل‏اش محتاج قلم است. امروز اگر »رمان»، قالبى گیراست، و اگر »قصه نویسى»، فنّى جاذب و مؤثّر است، و اگر »سینما» هنوز هم امواج انسانها را به سوى خود مى‏کشاند، و اگر »تآتر» هنوز هم جاذبه نیرومند خود را دارد، همه مدیون »قلم» است.

اگر امروز، جنگ رسانه‏هاى خبرى است و اگر صاحب قلمان در عرصه سایت‏ها و وبلاگ‏ها به مقابله با هم مشغول‏اند و اگر در دنیاى مجازى کسانى میدان دار و فعال‏اند، ردّپاى قلم را در این صحنه‏ها و عرصه‏ها به وضوح مى‏توان دید.

»داستان نویسى»، بهره‏گیرى از قلم در قالبى خاصّ است. فیلم و نمایش هم بر اساس »سناریو» و نمایشنامه مکتوب، ساخته و اجرا مى‏شود. برنامه‏هاى رادیو و تلویزیون و کانال‏هاى گوناگون هم در حدّ بالایى متکّى به »نوشته» است. رسانه‏هاى خبرى و خبرگزاریها نیز کارى قلمى مى‏کنند و نوع نگارش که در تنظیم متن خبر و گزارش در رسانه‏ها و مطبوعات به کار مى‏رود، در میزان تأثیر، بُرد، انگیزش، جهت دهى و... نقش دارد.

طنزنویسان هم از نویسندگى بهره مى‏گیرند.

پدیدآورندگان نثرهاى ادبى و حماسى و عرفانى نیز تکیه به »قلم» دارند.

آن‏چه همه روزه چشم میلیونها انسان را به صفحه روزنامه‏ها و مجلاّت مى‏کشد، »نوشته‏ها»ست.

آن‏چه در کتب درسىِ میلیونها دانش‏آموز و دانشجوى این کشور و دیگر کشورها مورد مطالعه، آموزش، تکرار، حفظ، آزمون و... قرار مى‏گیرد، آثار قلمى است.

گفتیم که »محتوا» جاى خود دارد، ولى »قالب» نیز نباید از یاد برود. کدام انسان اندیشمندى است که از »قلم» در ارائه اندیشه‏ها و انتقال آرمانهایش سود نبرد؟

فیض کاشانى، از دریچه آثار متعدّدش، با ما که سالها پس از او به عرصه آمده‏ایم، سخن مى‏گوید و ما را تربیت مى‏کند.

ابوعلى سینا، ملاّصدرا، علامه طباطبایى و... از پنجره تألیفات‏شان به افقهاى دوردست پس از خویش مى‏نگرند و با امروزیان، اندیشه‏هاى فلسفى و حکمت‏هاى والاى خود را مطرح مى‏کنند.

امام خمینى، با به کارگیرى قلم در پیامهاى ماندگار و انقلاب آفرین خویش، توانست موجى جهانى در عصر حاضر پدید آورد.

ده‏ها و صدها مؤلف پرارج و نویسنده پرتوان - مسلمان یا نامسلمان - گرچه قرنها پیش چهره در نقاب خاک کشیده‏اند، امّا قلم‏شان امروز با ما سخن مى‏گوید. نویسنده‏اى که امروز، مقاله‏اى مى‏نویسد یا کتابى تألیف مى‏کند، همزبانان و همزمانان خود را، و انسانهاى دیگر را در زمانهاى دیگر، در جریان اندیشه خویش مى‏گذارد.

فرقى نمى‏کند که »اثر»، مفید باشد یا زیان بار، حق باشد یا باطل، هر دو گسترش مى‏یابد و موج برمى‏دارد. گاهى یک نویسنده، یک »بمب کتابى» در جهان منفجر مى‏کند که دامنه لرزش و تخریب آن تا آفاق دوردست مى‏رسد. گاهى هم کسى اثرى نافذ، جذّاب، سازنده، هادى، بصیرت آفرین و دلنشین پدید مى‏آورد که به سرعت به زبانهاى دیگر هم برگردانده مى‏شود و تأثیر مثبت بر وجدانهاى بشرى و اندیشه‏هاى مردم مى‏گذارد. اینها گوشه‏هایى از »گستره قلم‏زنى» را نشان مى‏دهد که نباید از آن غفلت داشت.

 

حوزه و رسالت بلاغ و ابلاغ

خدایى که به »قلم» و »نوشته» سوگند مى‏خورد،3 و در آغاز بعثت رسول اکرم(ص)، از آفرینش انسان و آموزش با قلم یاد مى‏کند،4 دیدگاه مکتب را نسبت به پایگاه و جایگاه رفیع کتاب و قلم نشان مى‏دهد.

پیامبرى که معجزه‏اش »کتاب» است و آموختن دانش را »فریضه» مى‏داند و زکات علم را نشر آن مى‏داند، رایَتِ بلندى افراشته که »حرمت قلم» را مى‏نمایاند.

مگر علماى دین، وارثان انبیا نیستند؟ مگر میراث حضرت رسالت، علم و دین و قرآن نیست؟ و مگر بار سنگین »بلاغ»، بر دوش نبىّ اکرم(ص) نبود که پس از او باید وارثان‏اش همان نقش و رسالت را عهده‏دار شوند؟

این کلام الهى است که: »و ما على الرّسول الاّ البلاغ».5 و تبلیغ، کار اساسى پیامبر خدا و وارثان راه و دعوت و مکتب اوست. در علوم حوزوى نیز، آن‏که به »شناخت دین» و »تبیین و تبلیغ مکتب» مربوط باشد (چه به صورت اصلى یا زمینه ساز و مقدّمى) قداست و احترام و ارزش دارد و اگر تعلیم علم و تعلّم دانش، نه در این مسیر باشد، از رسالت نبوى فاصله گرفته است.

محصول حوزه‏ها نیز باید چنین و این باشد. دست پرورده حوزه‏ها باید بتواند با »بیان» و »قلم»، اسلام را بشناساند، یا اسلام شناس تربیت کند.

تشنگى نسل و عصر حاضر را نسبت به شناخت اسلام ناب و بى‏پیرایه و پاسخ‏گوى نیازها، چه کسى باید پاسخ دهد؟ و شبهات را چه کسى باید دفع کند؟

نیاز مجامع علمى و فرهنگى و مطبوعات و رسانه‏ها را به قلم‏زنان وارسته و متعهّد و خبیر و کارشناس در مسائل دین چه کسانى باید برآورند، جز فرزندان حوزه؟ بویژه در دوران پس از انقلاب که به اسلام و ایران و قم و حوزه علمیه و روحانیت شیعه با چشمى دیگر نگریسته مى‏شود و انتظارهاى به جا و به حق، بسى افزون‏تر از توان و آمادگى موجود ماست و ما متأسّفانه، یا نخواسته‏ایم، یا نتوانسته‏ایم در غوغاى دنیاى امروز و معرکه‏گیرى اندیشه‏هاى وارداتى و تهاجم فرهنگى دشمن و شکار ذهن‏هاى ساده و آماده، آن‏چه را »باید»، انجام دهیم و بگوییم و بنویسیم و بسازیم و بسراییم و بنگاریم و عرضه کنیم!...

مى‏گویید نه؟ از دستاوردهاى این سى و دو سال پس از انقلاب نمونه بیاورید که تا چه حدّ، به تناسب سؤال و نیاز، »پاسخ مناسب و درخور» داشته‏ایم. روشن است که تلاشهاى انجام یافته که بسى درخور توجه و ستایش و تقدیر است، هرگز از نظر دور نیست، لیکن حجم متناسب با نیازها، مى‏بایست بسى بیش‏تر و بهتر از این‏ها باشد.

به هر حال، تکلیفِ تربیت دینى نسل امروز و فردا، بر دوش صاحبان قلم‏هاى استوار و تواناست، تا بتوانند پادزهرى براى سمپاشیهاى دشمن و دارویى براى بیماریهاى فکرى و روحى و اخلاقى فراهم آورند.

حضرت امام، قدس سره، فرمود:

»مجلّه نویسى آسان است، ولى مجلّه صحیح نوشتن مشکل است. چهار عکس، چهار مقاله و چهار شعر و چهارتافکاهى، این آسان است، تخصّص نمى‏خواهد، باید مجلّه راه بیندازید که وقتى جوانها باز مى‏کنند، شکل و صورت و عکس‏هاى مجلّه و تیترهاى مجلّه طورى باشد مقابل آن‏که پنجاه سال ما را به نابودى کشید. شما باید جبران آن پنجاه سال را بکنید... براى نسل آینده فکرى بکنید. اسلام همه نسلها را مکلّف مى‏داند. پیغمبر اسلام مکلّف بودند براى همه نسلها، همچنین مکلّفیم براى نسل آینده کار کنیم. باید تربیت ما از اولاد در خانه و دبستان و دبیرستانها باشد. ان‏شاءاللّه موفق باشید که مجلّه‏تان تربیت کننده باشد، زیاد نوشتن نباشد، خوب نوشتن باشد. »6

روان آن پیر روشن ضمیر شاد، که هم درد را مى‏گوید، هم درمان و راه علاج را، هم شیوه را و بایدها و نبایدها را.

 

سیره سَلف صالح

»قلم» را پیشوایان مکتب، به دست ما سپردند و توصیه کردند که علوم خویش را بنویسید; چراکه در آینده به آن نیاز خواهید یافت.7 و فرمودند:

»بنویسید و منتشر کنید، چراکه زمان آشفته و نابسامانى پیش خواهد آمد که مردم تنها به »نوشته‏ها»ى خود انس خواهند داشت. »8

این بود که علماى ما قلم برداشتند و علوم اهل بیت و معارف قرآن را نوشتند و به یادگار گذاشتند. آنان »اصحاب قلم» و »ارباب تألیف و تصنیف» بودند و هزاران اثر گرانبها و پرارج که دیرپا مانده است، نشان آن همت‏هاى والا و آن انگیزه‏هاى استوار بوده است. آن قدر نوشتند و نوشتند که فهرست آثار علماى سلف، خود کتابهاى مفصّل و پرحجمى را تشکیل داد.

کافى است نگاهى به »الفهرست» ابن ندیم، »کشف الظّنون» حاجى خلیفه و »مرآة الکتب» ثقة الاسلام تبریزى بیفکنیم، یا کتاب شگفت و عظیم »الذریعة الى تصانیف الشیعه» شیخ آقابزرگ تهرانى و »کشف الحجب و الأستار» سید اعجاز حسین را ورق بزنیم، یا مرورى در »فهرسة الکتب و الرسائل» اسماعیل اجینى، »تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام» سید حسن صدر و »معجم المؤلّفین» عمر رضا کحّاله و ده‏ها مجموعه‏هاى کتاب‏شناسى و فهرست مؤلفان داشته باشیم. تا سیره پیشینیان برایمان مبرهن و آفتابى شود.9

بیش‏تر آثار ماندگار دانشوران پیشین، از جهت اتقان و استحکام محتوا، شیوایى و استوارى نثر، حسن تدوین و استخوان بندى مطالب، ضرورتها و اولویّتها در پدید آوردن آثار علمى و فرهنگى براى امروزیان »اسوه» است.10

فخر گذشتگان، نگارش آثار علمى ماندگار است.

معاصران ما از این فخر، تا چه پایه و مایه سهم دارند؟ البته که آینده قضاوت خواهد کرد. حیف است که اندوخته‏ها و تجربه‏هاى دانایان امّت، با نگارش و تألیف جاودان نگردد و دریغ است که علوم عالمان تنها در سینه‏ها بماند، یا از لبها به گوشها انتقال یابد، که رسول خدا(ص) فرمود:

»قیّدوا العلمَ بالکتابةِ»11

دانش را با نوشتن، قید و بند بزنید (تا نگریزد و تباه نشود).

ناگفته نماند که اصول کتابت و روش تألیف و آیین نگارش، نکته‏اى است که هم باید از استادان فنّ فرا گرفت، هم با عشق و شوق، با پشتکار و ممارست، در این زمینه خود را توان‏مند ساخت.

ناشیانه است اگر پنداشته شود صِرف نوشتن و جمله‏بندى و پرکردن صفحات و پدید آوردن چیزى به نام »کتاب»، همان است که باید باشد!

اگر »الغدیر» علامه امینى و »المیزان» علامه طباطبایى ماندگار و درخشان است، روح دیگرى بر این قالب حاکم است.

اگر »المراجعات» سید شرف‏الدین و »عروة الوثقى» سید جمال‏الدّین و »امالى» سید مرتضى مرز زمان را مى‏شکند، رمز و راز دیگرى دارد.

و اگر در روزگار حاضر، آثار گرانسنگ شهید مطهرى همچنان مورد توجّه است، ریشه در همان بایستگیهایى دارد که در آثار اوست.

 

جایگاه ادبیات فارسى

برخلاف دوره‏هاى پیشین که متون قوى ادبى در دستور کار حوزه‏هاى علمى بود و جزء برنامه‏هاى مقدماتى آموزشها، خواندن کتابهایى همچون: گلستان، بوستان، کلیله و دمنه، تاریخ وصّاف، تاریخ معجم و... به شمار مى‏رفت، امروز چندان خبرى از اینها نیست.

شاید هم اعتماد بر این است که روى آورندگان فعلى به حوزه‏ها، بیش‏تر کسانى‏اند که تحصیلات متوسطه یا دانشگاهى دارند، بنابراین تا حدود قابل توجّهى به »ادب و دستور فارسى» آشنایند و بخشهایى از این‏گونه مباحث را در »راهنمایى» و »دبیرستان» خوانده‏اند.

امّا هم آن مقدار بسنده نیست، هم نسبت به کیفیت آموزش و فراگیرى ادبیات فارسى در این مقطع آموزشى و ضعفها و نارساییهاى آن واقفیم.

طلاّب، از نخستین روزهاى ورود به حوزه، به آموختن ادبیّات عرب مى‏پردازند و سروکارشان با صرف و نحو است و عمیق‏ترین مباحث ادبى زبان عرب را در کتابهاى »جامع المقدمات»، »صرف ساده»، »عربى آسان»، »مبادى العربیّه»، »سیوطى»، »مغنى» و... فرا مى‏گیرند و در زمینه‏هاى معانى و بیان و علم بدیع و فنون بلاغت نیز، که زیربناى فصاحت و زیبایى و شیوایى »کلام و کتاب» است و انسان را در محدوده »گفتار» و »نوشتار» که از شاخه‏هاى مهم »بیان» است، قوّت و مایه مى‏افزاید، متونى همانند »مختصر المعانى»، »مطوّل»، »جواهر البلاغه» و... مى‏خوانند.

ولى مى‏دانیم که همه اینها در وادى زبان عربى است و حالت تطبیقى و مقایسه‏اى ندارد، مگر آن‏که خود استاد، اهل ذوق و اطلاع باشد و با تسلّط بر ادبیات و معانى و بیان در هر دو زبان فارسى و عربى، آموخته‏هاى عربى را بر شعر و نثر و گفتار و نوشتار فارسى هم منطبق سازد، تا طلبه را در »گفتن» و »نوشتن» به کار آید و دریغا که این‏گونه نیست، »الاّ ما شذّ و نَدَر... ».

نتیجه آن مى‏شود که محصلین حوزه‏ها، به مراتبى از فضل علمى هم مى‏رسند، امّا در ادبیات عرب، ولى با ادب فارسى، به تدریج فاصله مى‏گیرند، جز آنان که روى انگیزه‏ها و دواعى خاص، آن رشته را نه تنها نمى‏گسلند، که تقویت هم مى‏کنند و به مهارتها و توانهاى خوبى هم دست مى‏یابند.

البته در سالهاى اخیر، عنایت و اقبال به قلم و مهارتهاى نویسندگى و شرکت در دوره‏هاى آموزشى نگارش و پژوهش بیش‏تر شده و جاى خوشحالى و امیدوارى است.

 

دروس اصلى و جنبى

برخى از مواد درسى در حوزه‏ها لقبِ »درس‏هاى اصلى» به خود گرفته است، مانند: ادبیات عرب، معانى و بیان، فقه و اصول و احیاناً منطق و فلسفه.

امّا علوم و رشته‏هاى دیگرى مانند: تفسیر، تاریخ اسلام، نهج البلاغه، رجال و درایه، حدیث‏شناسى، عقاید و کلام، نهج البلاغه و... متأسفانه درسهاى جنبى به شمار مى‏آید و عنایت لازم به آنها نمى‏شود. ادبیات فارسى و آموزش روش نگارش و تحقیق هم در همین راستا قرار دارد. این قصور و اهمال، هم از سوى خود دانش پژوهان حوزه است، هم از طرف برنامه ریزان و سیاستگذاران آموزشى حوزه و... ناگفته نماند که مدیریت مراکز درسى مى‏تواند بسیار سرنوشت ساز و تعیین کننده در این زمینه‏ها باشد، که بماند.

غربت و مظلومیت ادب فارسى و نگارش و قلم زنى و فنون ترجمه و تألیف و روشهاى نو و بدیع و امروزى در این وادى، از همین‏جاها سرچشمه مى‏گیرد. یک دهم توجّه و اهتمامى که به صرف و نحو عربى و یک صدم اعتنایى که به فقه و اصول مى‏شود، به »قلم» اعتنا نمى‏شود. در حالى که با توجه به آن‏چه در گذشته یاد شد و از تأثیرگذارى شدید قلم و سیره سلف صالح گفتیم، روشن شد که محصول این همه آموزش و سالیان دراز کسب علم و فضل در حوزه‏ها، اگر با زبان روز و متدهاى گیرا به نسل معاصر و آیندگان انتقال نیابد، چه سودى از انباشتن آن همه، در ذهن و دل، و محروم ماندن تشنگان آن معارف؟

آن‏گونه که روحانى به خطابه و منبر و سخنرانى بها مى‏دهد - چون در امر تبلیغ و ارشاد به کار مى‏آید - باید به همان سان و بیش‏تر به نگارش بیندیشد و در آن بکوشد، چرا که »حیطه قلم»، امروز بسى گسترده‏تر و متنوّع‏تر از حوزه بیان و خطابه است و مخاطبانِ »منبر قلم» بسیار بیش‏ترند.

وقتى ابزار بودن و مقدمه بودن »قلم و بیان» را نسبت به »تبلیغ» که رسالت اصلى فرزندان حوزه‏هاست در نظر بگیریم، و این‏که بدون مهارت در سخن و قلم، امکان توفیق جدّى در تبلیغ و ارشاد و رسالت هدایت نسل کنونى نیست، یا کم‏تر است. خود به خود جایگاه نگارش و ادبیّات، از »جنبى بودن» به »درس اصلى» تبدیل مى‏شود و باید بشود.

البته شاید آنان‏که متوغّل در علوم حوزوى و بى توجّه یا بى خبر از پیرامون و جهان خارج‏اند، بر این سخنان به سخره بنگرند، ولى مخاطبهاى این کلام، درد آشنایانى‏اند که از وضع موجود جامعه و جهان و مظلومیت امّت محمدى رنج مى‏برند و از »هجوم فرهنگى» دشمن آگاه‏اند و از بى پناهى نسل جوان که آماج این تهاجم‏اند، رنج مى‏برند و این شکوه‏ها و درد دلها را جدى مى‏نگرند.

 

ثقل زبان

با اشارتى که به کیفیّت آموزش ادبیات شد، به خاطر انس و آشنایى طلاّب با لغات و اصطلاحات عربى و سالها تمرین و تکرار آنها در درس و بحث و کتب گوناگون حوزوى، زبان محصّلان حوزه‏ها به تدریج یک زبان خاصّ آمیخته به ترکیبها و اصطلاحات طلبگى مى‏شود و تکیه کلام‏هاى برگرفته از مدرسه و حوزه، چنان با زبان و گفتار و نوشتار آنان به هم مى‏آمیزد که گاهى فهم کلام‏شان براى مخاطبان دشوار مى‏گردد و شنوندگان و خوانندگان، ارتباط کلامى و تفاهمِ زبانى با گوینده و نویسنده حوزوى پیدا نمى‏کنند.

این »ثقل زبان»، هم در گفت‏وگو با هم مباحثه‏ها و اقران خویش، هم در تکلّم با توده مردم و صحبت با نوجوانان و عامه خلق و نیز قشر تحصیل کرده، خود را نشان مى‏دهد و این فاصله زبانى رفته رفته بیش‏تر مى‏شود و به »انقطاع» و گسست از معاصران مى‏رسد. پیامد این‏گونه گفتار، همان مى‏شود که »جمالزاده» در داستان نیشدار و گزنده و طنزآمیز خود به نام »فارسى شکراست» آن را به استهزاء مى‏گیرد و وفور کاربرد واژه‏هاى عربى و غربى و نامأنوس را با آن نقد ظرایف و تند، مسخره مى‏کند.

این فاصله، سبب مى‏شود که آثار حوزویان و تألیفات علماى دین (البته آنان که این ویژگى را دارند) به میان جامعه راه نمى‏یابد و قشر کتابخوان و نسل جدید که با انواع داستانها، رمانها، نوشته‏هاى ساده و روان و جذاب و گیرا روبه‏رویند، رغبتى به مطالعه این‏گونه آثار نشان نمى‏دهند و کم کم این تصوّر غلط در برخى ذهنها پیش مى‏آید که مگر حوزه هم نویسنده و شاعر و ادیب و هنرشناس دارد؟

البته زدودن این ذهنیّت منفى، با ارائه هرچه بهتر آثار شیوا و نثرهاى استوار از سوى اصحاب قلم و حوزه‏هاى علمیه است و راه دست یافتن به چنین زبان و بیان و نوآورى، حضور فعّال در عرصه ادب و قلم و تألیف و نگارش معاصر است، از طریق خواندن و نوشتن و شنیدن و دقت داشتن.

 

درمان؟

هدف، پرداختن به »آیین نگارش» نیست، که آن را باید در کلاسها و دوره‏ها آموخت و متواضعانه از استادان باتجربه فرا گرفت، و هم باید به کتب متعدّد خاص این موضوع، مراجعه و آنها را مطالعه کرد. بلکه به چند نکته محورى که تا حدّى راه گشاست، اشاره مى‏شود:

 

الف. وقت گذاشتن

فراگیرى مهارت در نگارش نیز، همانند هر رشته و فن دیگرى نیاز به صرف وقت دارد. با شرکت چند ساعته در یک کلاس یا گذراندن دوره‏اى فشرده براى نویسندگى یا خواندن یک کتاب درباره آیین نگارش، هرگز کسى صاحب قلم و نویسنده نمى‏شود. این نیز علمى است همچون علوم دیگر که:

»ما لَم تُعطِهِ کُلّکَ لم یُعطِکَ بعضَه»، تا همه وجود و توجهت را به آن ندهى، بخشى از خود را به تو نمى‏دهد.

باید مطالعه فراوان کرد، کتاب داستان و نوشته‏هاى روان و زیبا و نثرهاى ادبى قدیم و جدید بسیار خواند، دستور زبان را به دقّت فرا گرفت و به کار بست، تا به گوشه‏اى از آن‏چه مطلوب است دست یافت. برخورد تفنّنى و دیمى و بارى به هر جهت و... چندان کارساز نیست. »کار نیکو کردن از پرکردن است. »

 

ب. آشنایى با متون

مطالعه آثار خوب دیگران، خواه ناخواه و حتى به صورت غیرمستقیم، در فکر و ذوق و قدرت قلمى و شکوفایى استعداد انسان مؤثّر است. وقتى متن زیبایى مى‏خوانید، یا مقاله شیوایى مى‏شنوید، نیرویى درونى شما را هم به نوشتن تشویق مى‏کند و در همان حال و هوا قرار مى‏دهد. سایه‏اى از آن متن و مقاله بر نوشته شما مى‏افتد و اثر شما از آن متأثّر مى‏شود.

روى این حساب، باید هم با متون کهن ادب آشنا بود و آنها را شناخت و خواند و از واژه‏ها و ترکیبهاى آنها در غنى سازى نوشته بهره گرفت، هم نوشته‏هاى زیباى معاصران و نویسندگان فرزانه و صاحب سبک را بسیار خواند، تا هم گرفتار »ثقل زبان» نشد، هم در جریان فرهنگ معاصر و سبکهاى روز قرار گرفت.

 

ج. افقهاى بلند

هرکس به قدر همّت خود خانه ساخته...

در آفرینشهاى ادبى و تألیف کتاب و نگارش مقاله، همّتى بالا و دیدى فراگیر لازم است و نگرشى به افقهاى بلند و روشن.

چه باید کرد تا نوشته‏ها از جاذبه هنرى و کشش شکلى و محتوایى برخوردار باشد؟ چگونه مى‏توان در میدان عرضه اندیشه‏ها و بیان آرمانها »خط شکن» و »موج آفرین» بود؟

دریغ از این همه معارف بلند و ناب و محتواى غنى مکتبى که با شیوه‏اى گیرا به امروزیان انتقال نیابد! پس باید به اسلوبى قوى و نو و اثربخش دست یافت و براى کسب این مهارت، از جان مایه گذاشت و به شیوه‏هاى کهن و بى جاذبه در نظم و نثر و سخن و بیان بسنده نکرد.

تنها کافى نیست که به »درست نویسى از نظر دستورى» یا »نداشتن غلط املایى» بیندیشیم، این حدّاقل و کم‏ترین پایه ضرورتهاى امر نویسندگى است.

قلم‏ها باید همچون تیغ ببُرد و جلو برود،

همچون گلوله بر جان دشمنان نشیند و بسوزاند،

همچون آب، کویر خشک دلها و اندیشه‏ها را سیراب کند،

همچون الماس، بدرخشد و همچون خورشید تیرگیها و ابهامها را بزداید.

 

د. استادان و شاگردان

هرکه بخواهد »استاد» شود، باید مدّتها زانوى »شاگردى» نزد استاد بزند و دانش و فن فراگیرد.

بدون »تواضع»، هیچ دانشى به دشتِ دلها سرازیر نمى‏شود. »پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است. »

اگر کسى در شیوه‏هاى قلم، ضعیف است، هرچند در وادى علم و فضل برجسته باشد و نام‏آور، باید متواضعانه نزد اساتید، فنّى را که نمى‏داند بیاموزد و از تعلّم آن احساس حقارت نکند و آن را »دونِ شأنِ» خود نپندارد.

استادان باتجربه نیز، باید زیر بال شاگردان و نوآموزان را بگیرند و دلسوزانه و با صبر و حوصله، آنان را هم به قلمرو قلم وارد کنند و تجربه‏ها را انتقال دهند. تربیت کادر و نیروسازى از مهم‏ترین کارهاست.

غیر از »وجهه علمى و حوزوى»، باید تعهّد و نیاز و ضرورت و خلأ نیز، مطمح نظر بزرگان باشد و محض رضاى خدا، سابقه داران ورزیده، فوت و فنّ کارآمد شدن را به راهیان تازه‏گام این وادى بیاموزند، چه با کلاسهاى عمومى، چه آموزشهاى خصوصى، و چه حتّى نوشتن و نشر تجربه‏ها.

باشد که این مهارت، بسترى براى نشر اندیشه‏هاى مکتبى و سنگرى براى دفاع از آرمانهاى دینى و میدانى براى ردّ شبهات باشد. ان‏شاءاللّه.

پى‏نوشتها:
1. سوره الرّحمن، آیه 3 و 4.
2. از شعر نویسنده، برگ و بار / 178.
3. ن والقلم و ما یسطرون (سوره قلم، آیه 1 و 2).
4. الذّى علّم بالقلم (سوره علق، آیه 4).
5. سوره نور، آیه 54.
6. صحیفه نور، ج 15 / 37.
7. بحارالانوار، ج 2 / 152.
8. امام صادق(ع)، کافى، ج 1 / 52.
9. دانش مسلمین، محمدرضا حکیمى، فصل سوّم (اصالت فرهنگ».
10. مطالعه فصل نخست کتاب »ادبیات و تعهّد در اسلام» استاد حکیمى توصیه مى‏شود.
11. قیّدوا العلم، قیل: و ما تقییده؟ قال: الکتابة. بحارالأنوار، ج 2 / 15.