نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
قلم، رابط انسان و اندیشهها
آنچه در درون انسان مىگذرد، اندیشه و احساسى که در مغز و دل است، تا »بیان» نشود، نه دیگران از آن آگاه مىگردند، نه »اثر» آن به دیگران منتقل مىشود.
خداوند، انسان را با ویژگى برجسته »بیان» آفریده است. در قرآن کریم مىخوانیم:
»خلق الإنسانَ علّمه البیان».1
و این بیان، تنها زبان گویا و قدرت ناطقه نیست. با هرچه و در هر شکل و قالب که انسان بتواند با جز خود رابطه برقرار کند، »بیان» است; خواه با »فریاد» باشد یا »سخن»، یا »نوشته»، یا »نقّاشى»، یا »آهنگ» یا حرکات بدنى و »نمایش» و حتّى »سکوت»! چراکه »گاهى سکوت، گویاتر از تکلم و فریاد است. »2
یکى از شاخهها و شعبهها و شکلهاى این رابطه، »نوشتار» است و آنچه در این میدان، رسالت بر دوش است، »قلم» است.
ما با نوشتههاى دیگران، پى به اندیشههاى آنان مىبریم.
ما به کمک قلم، »آموخته»ها و »اندوخته»هاى خویش را به آگاهى دیگران مىرسانیم.
ما در سایه »نوشتن»، معارف امروز را به دست فرداییان مىسپاریم، آنگونه که پیشینیان ما، آنانکه »اهل قلم» بودند و دستى در تألیف داشتند، توانستند علوم و تجارب و اندیشههاى خویش را ثبت کنند و براى ما به میراث بگذارند.
پس نباید از نقش قلم، به عنوانِ آنچه که انسانها و اندیشهها را به هم پیوند مىدهد غافل بود. امّا چگونه قلمى و کدام شیوه؟
جادوى کلام
در اینجا، سخن از دستور زبان و درست نویسى جملهها و واژهها نیست. کلام از محتواى نوشتهها و مطالب ارائه شده هم نیست; که هر دو وادى جدا و مقولهاى قابل تأمّل و ژرف نگرى و استحکام بخشىاند.
صحبت از این است که چگونه یک نوشته، سحرآسا و دلنشین و روحانگیز و مؤثّر مىشود؟ و چرا نوشتهاى دیگر بى جاذبه، خسته کننده، یک نواخت و بى تأثیر از آب در مىآید؟
نویسندگان گوناگون، از چه ویژگیهایى برخوردارند که آثارى متفاوت - در تأثیر و جاذبه - پدید مىآورند؟
بى شک، »قالب» گاهى چنان گیرا مىشود که »محتوا» را هم به دنبال خود مىکشد. و »سبک»، گاهى چنان از ابداع و ابتکار برخوردار است که جاذبهاش خواننده را شیفته و مسحور مىسازد. »ابتکار» در شیوه، در استخدام تعبیرات و سبک نوشتار، در زاویه دید، در ارائه مطالب نیز گاهى جادوگرى و افسون مىکند.
تنوّع لفظ و گستردگى حوزه واژگان کاربردى یک قلم زن نیز، نوشته را از یک نواختىِ ملال آور و کسل کننده بیرون مىآورد. آنچه به غناى این بُعد از نوشته مىافزاید، مطالعه هرچه بیشتر در آثار دلپذیر و زیباى گذشتگان و معاصران است. ابتکار را هم کسى خواهد توانست که از آثار دیگران و پیشینیان باخبر باشد. »نوآورى» بدون آگاهى و تسلّط بر آثار ادبى و فرهنگى گذشته و »ادبیات کهن» ناشدنى است.
زبان و ادبیّات امروز، با گذشته متفاوت است. در این شکّى نیست. پس کسى که با کوله بارى غنى از فرهنگ کهن، با بیان زیبا و زبان امروزى بتواند اثرى پرمحتوا عرضه کند، مرز زمان را در هم شکسته و گذشته را در آینده مطرح ساخته و آینده و امروز را با »دیروز» پیوند زده است.
البته همه نویسندگان، بیرون از واژههایى که در کتب لغت آمده است، دست به آفرینش ادبى نمىزنند. ابزار، همان ابزار است. ابزار هنرنمایى نویسندگان، همین کلمات است. امّا همه مهارت و هنر نویسنده در نوع استفاده از واژههاست، که گاهى از لفظى فرشى، کلامى عرشى مىآفریند و از همین واژههاى موجود بهره گرفته، خواننده اثر را افسون مىکند.
شناخت واژهها و قابلیت الفاظ و کشش محتوایى و مضمونى تعبیرات، زمینه ساز جادوگرى با کلمات است.
گستره قلم زنى
استفاده از قلم، تنها در »تألیف آثار علمى» یا »تدوین مجموعههاى تاریخى و روایى» و »نگارش متون درسى» خلاصه نمىشود. قلم - آن گونه که یاد شد - به شکلهاى گوناگون ایجاد رابطه فکرى، عاطفى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى با مخاطب مىکند.
»هنر»، در هر شکلاش محتاج قلم است. امروز اگر »رمان»، قالبى گیراست، و اگر »قصه نویسى»، فنّى جاذب و مؤثّر است، و اگر »سینما» هنوز هم امواج انسانها را به سوى خود مىکشاند، و اگر »تآتر» هنوز هم جاذبه نیرومند خود را دارد، همه مدیون »قلم» است.
اگر امروز، جنگ رسانههاى خبرى است و اگر صاحب قلمان در عرصه سایتها و وبلاگها به مقابله با هم مشغولاند و اگر در دنیاى مجازى کسانى میدان دار و فعالاند، ردّپاى قلم را در این صحنهها و عرصهها به وضوح مىتوان دید.
»داستان نویسى»، بهرهگیرى از قلم در قالبى خاصّ است. فیلم و نمایش هم بر اساس »سناریو» و نمایشنامه مکتوب، ساخته و اجرا مىشود. برنامههاى رادیو و تلویزیون و کانالهاى گوناگون هم در حدّ بالایى متکّى به »نوشته» است. رسانههاى خبرى و خبرگزاریها نیز کارى قلمى مىکنند و نوع نگارش که در تنظیم متن خبر و گزارش در رسانهها و مطبوعات به کار مىرود، در میزان تأثیر، بُرد، انگیزش، جهت دهى و... نقش دارد.
طنزنویسان هم از نویسندگى بهره مىگیرند.
پدیدآورندگان نثرهاى ادبى و حماسى و عرفانى نیز تکیه به »قلم» دارند.
آنچه همه روزه چشم میلیونها انسان را به صفحه روزنامهها و مجلاّت مىکشد، »نوشتهها»ست.
آنچه در کتب درسىِ میلیونها دانشآموز و دانشجوى این کشور و دیگر کشورها مورد مطالعه، آموزش، تکرار، حفظ، آزمون و... قرار مىگیرد، آثار قلمى است.
گفتیم که »محتوا» جاى خود دارد، ولى »قالب» نیز نباید از یاد برود. کدام انسان اندیشمندى است که از »قلم» در ارائه اندیشهها و انتقال آرمانهایش سود نبرد؟
فیض کاشانى، از دریچه آثار متعدّدش، با ما که سالها پس از او به عرصه آمدهایم، سخن مىگوید و ما را تربیت مىکند.
ابوعلى سینا، ملاّصدرا، علامه طباطبایى و... از پنجره تألیفاتشان به افقهاى دوردست پس از خویش مىنگرند و با امروزیان، اندیشههاى فلسفى و حکمتهاى والاى خود را مطرح مىکنند.
امام خمینى، با به کارگیرى قلم در پیامهاى ماندگار و انقلاب آفرین خویش، توانست موجى جهانى در عصر حاضر پدید آورد.
دهها و صدها مؤلف پرارج و نویسنده پرتوان - مسلمان یا نامسلمان - گرچه قرنها پیش چهره در نقاب خاک کشیدهاند، امّا قلمشان امروز با ما سخن مىگوید. نویسندهاى که امروز، مقالهاى مىنویسد یا کتابى تألیف مىکند، همزبانان و همزمانان خود را، و انسانهاى دیگر را در زمانهاى دیگر، در جریان اندیشه خویش مىگذارد.
فرقى نمىکند که »اثر»، مفید باشد یا زیان بار، حق باشد یا باطل، هر دو گسترش مىیابد و موج برمىدارد. گاهى یک نویسنده، یک »بمب کتابى» در جهان منفجر مىکند که دامنه لرزش و تخریب آن تا آفاق دوردست مىرسد. گاهى هم کسى اثرى نافذ، جذّاب، سازنده، هادى، بصیرت آفرین و دلنشین پدید مىآورد که به سرعت به زبانهاى دیگر هم برگردانده مىشود و تأثیر مثبت بر وجدانهاى بشرى و اندیشههاى مردم مىگذارد. اینها گوشههایى از »گستره قلمزنى» را نشان مىدهد که نباید از آن غفلت داشت.
حوزه و رسالت بلاغ و ابلاغ
خدایى که به »قلم» و »نوشته» سوگند مىخورد،3 و در آغاز بعثت رسول اکرم(ص)، از آفرینش انسان و آموزش با قلم یاد مىکند،4 دیدگاه مکتب را نسبت به پایگاه و جایگاه رفیع کتاب و قلم نشان مىدهد.
پیامبرى که معجزهاش »کتاب» است و آموختن دانش را »فریضه» مىداند و زکات علم را نشر آن مىداند، رایَتِ بلندى افراشته که »حرمت قلم» را مىنمایاند.
مگر علماى دین، وارثان انبیا نیستند؟ مگر میراث حضرت رسالت، علم و دین و قرآن نیست؟ و مگر بار سنگین »بلاغ»، بر دوش نبىّ اکرم(ص) نبود که پس از او باید وارثاناش همان نقش و رسالت را عهدهدار شوند؟
این کلام الهى است که: »و ما على الرّسول الاّ البلاغ».5 و تبلیغ، کار اساسى پیامبر خدا و وارثان راه و دعوت و مکتب اوست. در علوم حوزوى نیز، آنکه به »شناخت دین» و »تبیین و تبلیغ مکتب» مربوط باشد (چه به صورت اصلى یا زمینه ساز و مقدّمى) قداست و احترام و ارزش دارد و اگر تعلیم علم و تعلّم دانش، نه در این مسیر باشد، از رسالت نبوى فاصله گرفته است.
محصول حوزهها نیز باید چنین و این باشد. دست پرورده حوزهها باید بتواند با »بیان» و »قلم»، اسلام را بشناساند، یا اسلام شناس تربیت کند.
تشنگى نسل و عصر حاضر را نسبت به شناخت اسلام ناب و بىپیرایه و پاسخگوى نیازها، چه کسى باید پاسخ دهد؟ و شبهات را چه کسى باید دفع کند؟
نیاز مجامع علمى و فرهنگى و مطبوعات و رسانهها را به قلمزنان وارسته و متعهّد و خبیر و کارشناس در مسائل دین چه کسانى باید برآورند، جز فرزندان حوزه؟ بویژه در دوران پس از انقلاب که به اسلام و ایران و قم و حوزه علمیه و روحانیت شیعه با چشمى دیگر نگریسته مىشود و انتظارهاى به جا و به حق، بسى افزونتر از توان و آمادگى موجود ماست و ما متأسّفانه، یا نخواستهایم، یا نتوانستهایم در غوغاى دنیاى امروز و معرکهگیرى اندیشههاى وارداتى و تهاجم فرهنگى دشمن و شکار ذهنهاى ساده و آماده، آنچه را »باید»، انجام دهیم و بگوییم و بنویسیم و بسازیم و بسراییم و بنگاریم و عرضه کنیم!...
مىگویید نه؟ از دستاوردهاى این سى و دو سال پس از انقلاب نمونه بیاورید که تا چه حدّ، به تناسب سؤال و نیاز، »پاسخ مناسب و درخور» داشتهایم. روشن است که تلاشهاى انجام یافته که بسى درخور توجه و ستایش و تقدیر است، هرگز از نظر دور نیست، لیکن حجم متناسب با نیازها، مىبایست بسى بیشتر و بهتر از اینها باشد.
به هر حال، تکلیفِ تربیت دینى نسل امروز و فردا، بر دوش صاحبان قلمهاى استوار و تواناست، تا بتوانند پادزهرى براى سمپاشیهاى دشمن و دارویى براى بیماریهاى فکرى و روحى و اخلاقى فراهم آورند.
حضرت امام، قدس سره، فرمود:
»مجلّه نویسى آسان است، ولى مجلّه صحیح نوشتن مشکل است. چهار عکس، چهار مقاله و چهار شعر و چهارتافکاهى، این آسان است، تخصّص نمىخواهد، باید مجلّه راه بیندازید که وقتى جوانها باز مىکنند، شکل و صورت و عکسهاى مجلّه و تیترهاى مجلّه طورى باشد مقابل آنکه پنجاه سال ما را به نابودى کشید. شما باید جبران آن پنجاه سال را بکنید... براى نسل آینده فکرى بکنید. اسلام همه نسلها را مکلّف مىداند. پیغمبر اسلام مکلّف بودند براى همه نسلها، همچنین مکلّفیم براى نسل آینده کار کنیم. باید تربیت ما از اولاد در خانه و دبستان و دبیرستانها باشد. انشاءاللّه موفق باشید که مجلّهتان تربیت کننده باشد، زیاد نوشتن نباشد، خوب نوشتن باشد. »6
روان آن پیر روشن ضمیر شاد، که هم درد را مىگوید، هم درمان و راه علاج را، هم شیوه را و بایدها و نبایدها را.
سیره سَلف صالح
»قلم» را پیشوایان مکتب، به دست ما سپردند و توصیه کردند که علوم خویش را بنویسید; چراکه در آینده به آن نیاز خواهید یافت.7 و فرمودند:
»بنویسید و منتشر کنید، چراکه زمان آشفته و نابسامانى پیش خواهد آمد که مردم تنها به »نوشتهها»ى خود انس خواهند داشت. »8
این بود که علماى ما قلم برداشتند و علوم اهل بیت و معارف قرآن را نوشتند و به یادگار گذاشتند. آنان »اصحاب قلم» و »ارباب تألیف و تصنیف» بودند و هزاران اثر گرانبها و پرارج که دیرپا مانده است، نشان آن همتهاى والا و آن انگیزههاى استوار بوده است. آن قدر نوشتند و نوشتند که فهرست آثار علماى سلف، خود کتابهاى مفصّل و پرحجمى را تشکیل داد.
کافى است نگاهى به »الفهرست» ابن ندیم، »کشف الظّنون» حاجى خلیفه و »مرآة الکتب» ثقة الاسلام تبریزى بیفکنیم، یا کتاب شگفت و عظیم »الذریعة الى تصانیف الشیعه» شیخ آقابزرگ تهرانى و »کشف الحجب و الأستار» سید اعجاز حسین را ورق بزنیم، یا مرورى در »فهرسة الکتب و الرسائل» اسماعیل اجینى، »تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام» سید حسن صدر و »معجم المؤلّفین» عمر رضا کحّاله و دهها مجموعههاى کتابشناسى و فهرست مؤلفان داشته باشیم. تا سیره پیشینیان برایمان مبرهن و آفتابى شود.9
بیشتر آثار ماندگار دانشوران پیشین، از جهت اتقان و استحکام محتوا، شیوایى و استوارى نثر، حسن تدوین و استخوان بندى مطالب، ضرورتها و اولویّتها در پدید آوردن آثار علمى و فرهنگى براى امروزیان »اسوه» است.10
فخر گذشتگان، نگارش آثار علمى ماندگار است.
معاصران ما از این فخر، تا چه پایه و مایه سهم دارند؟ البته که آینده قضاوت خواهد کرد. حیف است که اندوختهها و تجربههاى دانایان امّت، با نگارش و تألیف جاودان نگردد و دریغ است که علوم عالمان تنها در سینهها بماند، یا از لبها به گوشها انتقال یابد، که رسول خدا(ص) فرمود:
»قیّدوا العلمَ بالکتابةِ»11
دانش را با نوشتن، قید و بند بزنید (تا نگریزد و تباه نشود).
ناگفته نماند که اصول کتابت و روش تألیف و آیین نگارش، نکتهاى است که هم باید از استادان فنّ فرا گرفت، هم با عشق و شوق، با پشتکار و ممارست، در این زمینه خود را توانمند ساخت.
ناشیانه است اگر پنداشته شود صِرف نوشتن و جملهبندى و پرکردن صفحات و پدید آوردن چیزى به نام »کتاب»، همان است که باید باشد!
اگر »الغدیر» علامه امینى و »المیزان» علامه طباطبایى ماندگار و درخشان است، روح دیگرى بر این قالب حاکم است.
اگر »المراجعات» سید شرفالدین و »عروة الوثقى» سید جمالالدّین و »امالى» سید مرتضى مرز زمان را مىشکند، رمز و راز دیگرى دارد.
و اگر در روزگار حاضر، آثار گرانسنگ شهید مطهرى همچنان مورد توجّه است، ریشه در همان بایستگیهایى دارد که در آثار اوست.
جایگاه ادبیات فارسى
برخلاف دورههاى پیشین که متون قوى ادبى در دستور کار حوزههاى علمى بود و جزء برنامههاى مقدماتى آموزشها، خواندن کتابهایى همچون: گلستان، بوستان، کلیله و دمنه، تاریخ وصّاف، تاریخ معجم و... به شمار مىرفت، امروز چندان خبرى از اینها نیست.
شاید هم اعتماد بر این است که روى آورندگان فعلى به حوزهها، بیشتر کسانىاند که تحصیلات متوسطه یا دانشگاهى دارند، بنابراین تا حدود قابل توجّهى به »ادب و دستور فارسى» آشنایند و بخشهایى از اینگونه مباحث را در »راهنمایى» و »دبیرستان» خواندهاند.
امّا هم آن مقدار بسنده نیست، هم نسبت به کیفیت آموزش و فراگیرى ادبیات فارسى در این مقطع آموزشى و ضعفها و نارساییهاى آن واقفیم.
طلاّب، از نخستین روزهاى ورود به حوزه، به آموختن ادبیّات عرب مىپردازند و سروکارشان با صرف و نحو است و عمیقترین مباحث ادبى زبان عرب را در کتابهاى »جامع المقدمات»، »صرف ساده»، »عربى آسان»، »مبادى العربیّه»، »سیوطى»، »مغنى» و... فرا مىگیرند و در زمینههاى معانى و بیان و علم بدیع و فنون بلاغت نیز، که زیربناى فصاحت و زیبایى و شیوایى »کلام و کتاب» است و انسان را در محدوده »گفتار» و »نوشتار» که از شاخههاى مهم »بیان» است، قوّت و مایه مىافزاید، متونى همانند »مختصر المعانى»، »مطوّل»، »جواهر البلاغه» و... مىخوانند.
ولى مىدانیم که همه اینها در وادى زبان عربى است و حالت تطبیقى و مقایسهاى ندارد، مگر آنکه خود استاد، اهل ذوق و اطلاع باشد و با تسلّط بر ادبیات و معانى و بیان در هر دو زبان فارسى و عربى، آموختههاى عربى را بر شعر و نثر و گفتار و نوشتار فارسى هم منطبق سازد، تا طلبه را در »گفتن» و »نوشتن» به کار آید و دریغا که اینگونه نیست، »الاّ ما شذّ و نَدَر... ».
نتیجه آن مىشود که محصلین حوزهها، به مراتبى از فضل علمى هم مىرسند، امّا در ادبیات عرب، ولى با ادب فارسى، به تدریج فاصله مىگیرند، جز آنان که روى انگیزهها و دواعى خاص، آن رشته را نه تنها نمىگسلند، که تقویت هم مىکنند و به مهارتها و توانهاى خوبى هم دست مىیابند.
البته در سالهاى اخیر، عنایت و اقبال به قلم و مهارتهاى نویسندگى و شرکت در دورههاى آموزشى نگارش و پژوهش بیشتر شده و جاى خوشحالى و امیدوارى است.
دروس اصلى و جنبى
برخى از مواد درسى در حوزهها لقبِ »درسهاى اصلى» به خود گرفته است، مانند: ادبیات عرب، معانى و بیان، فقه و اصول و احیاناً منطق و فلسفه.
امّا علوم و رشتههاى دیگرى مانند: تفسیر، تاریخ اسلام، نهج البلاغه، رجال و درایه، حدیثشناسى، عقاید و کلام، نهج البلاغه و... متأسفانه درسهاى جنبى به شمار مىآید و عنایت لازم به آنها نمىشود. ادبیات فارسى و آموزش روش نگارش و تحقیق هم در همین راستا قرار دارد. این قصور و اهمال، هم از سوى خود دانش پژوهان حوزه است، هم از طرف برنامه ریزان و سیاستگذاران آموزشى حوزه و... ناگفته نماند که مدیریت مراکز درسى مىتواند بسیار سرنوشت ساز و تعیین کننده در این زمینهها باشد، که بماند.
غربت و مظلومیت ادب فارسى و نگارش و قلم زنى و فنون ترجمه و تألیف و روشهاى نو و بدیع و امروزى در این وادى، از همینجاها سرچشمه مىگیرد. یک دهم توجّه و اهتمامى که به صرف و نحو عربى و یک صدم اعتنایى که به فقه و اصول مىشود، به »قلم» اعتنا نمىشود. در حالى که با توجه به آنچه در گذشته یاد شد و از تأثیرگذارى شدید قلم و سیره سلف صالح گفتیم، روشن شد که محصول این همه آموزش و سالیان دراز کسب علم و فضل در حوزهها، اگر با زبان روز و متدهاى گیرا به نسل معاصر و آیندگان انتقال نیابد، چه سودى از انباشتن آن همه، در ذهن و دل، و محروم ماندن تشنگان آن معارف؟
آنگونه که روحانى به خطابه و منبر و سخنرانى بها مىدهد - چون در امر تبلیغ و ارشاد به کار مىآید - باید به همان سان و بیشتر به نگارش بیندیشد و در آن بکوشد، چرا که »حیطه قلم»، امروز بسى گستردهتر و متنوّعتر از حوزه بیان و خطابه است و مخاطبانِ »منبر قلم» بسیار بیشترند.
وقتى ابزار بودن و مقدمه بودن »قلم و بیان» را نسبت به »تبلیغ» که رسالت اصلى فرزندان حوزههاست در نظر بگیریم، و اینکه بدون مهارت در سخن و قلم، امکان توفیق جدّى در تبلیغ و ارشاد و رسالت هدایت نسل کنونى نیست، یا کمتر است. خود به خود جایگاه نگارش و ادبیّات، از »جنبى بودن» به »درس اصلى» تبدیل مىشود و باید بشود.
البته شاید آنانکه متوغّل در علوم حوزوى و بى توجّه یا بى خبر از پیرامون و جهان خارجاند، بر این سخنان به سخره بنگرند، ولى مخاطبهاى این کلام، درد آشنایانىاند که از وضع موجود جامعه و جهان و مظلومیت امّت محمدى رنج مىبرند و از »هجوم فرهنگى» دشمن آگاهاند و از بى پناهى نسل جوان که آماج این تهاجماند، رنج مىبرند و این شکوهها و درد دلها را جدى مىنگرند.
ثقل زبان
با اشارتى که به کیفیّت آموزش ادبیات شد، به خاطر انس و آشنایى طلاّب با لغات و اصطلاحات عربى و سالها تمرین و تکرار آنها در درس و بحث و کتب گوناگون حوزوى، زبان محصّلان حوزهها به تدریج یک زبان خاصّ آمیخته به ترکیبها و اصطلاحات طلبگى مىشود و تکیه کلامهاى برگرفته از مدرسه و حوزه، چنان با زبان و گفتار و نوشتار آنان به هم مىآمیزد که گاهى فهم کلامشان براى مخاطبان دشوار مىگردد و شنوندگان و خوانندگان، ارتباط کلامى و تفاهمِ زبانى با گوینده و نویسنده حوزوى پیدا نمىکنند.
این »ثقل زبان»، هم در گفتوگو با هم مباحثهها و اقران خویش، هم در تکلّم با توده مردم و صحبت با نوجوانان و عامه خلق و نیز قشر تحصیل کرده، خود را نشان مىدهد و این فاصله زبانى رفته رفته بیشتر مىشود و به »انقطاع» و گسست از معاصران مىرسد. پیامد اینگونه گفتار، همان مىشود که »جمالزاده» در داستان نیشدار و گزنده و طنزآمیز خود به نام »فارسى شکراست» آن را به استهزاء مىگیرد و وفور کاربرد واژههاى عربى و غربى و نامأنوس را با آن نقد ظرایف و تند، مسخره مىکند.
این فاصله، سبب مىشود که آثار حوزویان و تألیفات علماى دین (البته آنان که این ویژگى را دارند) به میان جامعه راه نمىیابد و قشر کتابخوان و نسل جدید که با انواع داستانها، رمانها، نوشتههاى ساده و روان و جذاب و گیرا روبهرویند، رغبتى به مطالعه اینگونه آثار نشان نمىدهند و کم کم این تصوّر غلط در برخى ذهنها پیش مىآید که مگر حوزه هم نویسنده و شاعر و ادیب و هنرشناس دارد؟
البته زدودن این ذهنیّت منفى، با ارائه هرچه بهتر آثار شیوا و نثرهاى استوار از سوى اصحاب قلم و حوزههاى علمیه است و راه دست یافتن به چنین زبان و بیان و نوآورى، حضور فعّال در عرصه ادب و قلم و تألیف و نگارش معاصر است، از طریق خواندن و نوشتن و شنیدن و دقت داشتن.
درمان؟
هدف، پرداختن به »آیین نگارش» نیست، که آن را باید در کلاسها و دورهها آموخت و متواضعانه از استادان باتجربه فرا گرفت، و هم باید به کتب متعدّد خاص این موضوع، مراجعه و آنها را مطالعه کرد. بلکه به چند نکته محورى که تا حدّى راه گشاست، اشاره مىشود:
الف. وقت گذاشتن
فراگیرى مهارت در نگارش نیز، همانند هر رشته و فن دیگرى نیاز به صرف وقت دارد. با شرکت چند ساعته در یک کلاس یا گذراندن دورهاى فشرده براى نویسندگى یا خواندن یک کتاب درباره آیین نگارش، هرگز کسى صاحب قلم و نویسنده نمىشود. این نیز علمى است همچون علوم دیگر که:
»ما لَم تُعطِهِ کُلّکَ لم یُعطِکَ بعضَه»، تا همه وجود و توجهت را به آن ندهى، بخشى از خود را به تو نمىدهد.
باید مطالعه فراوان کرد، کتاب داستان و نوشتههاى روان و زیبا و نثرهاى ادبى قدیم و جدید بسیار خواند، دستور زبان را به دقّت فرا گرفت و به کار بست، تا به گوشهاى از آنچه مطلوب است دست یافت. برخورد تفنّنى و دیمى و بارى به هر جهت و... چندان کارساز نیست. »کار نیکو کردن از پرکردن است. »
ب. آشنایى با متون
مطالعه آثار خوب دیگران، خواه ناخواه و حتى به صورت غیرمستقیم، در فکر و ذوق و قدرت قلمى و شکوفایى استعداد انسان مؤثّر است. وقتى متن زیبایى مىخوانید، یا مقاله شیوایى مىشنوید، نیرویى درونى شما را هم به نوشتن تشویق مىکند و در همان حال و هوا قرار مىدهد. سایهاى از آن متن و مقاله بر نوشته شما مىافتد و اثر شما از آن متأثّر مىشود.
روى این حساب، باید هم با متون کهن ادب آشنا بود و آنها را شناخت و خواند و از واژهها و ترکیبهاى آنها در غنى سازى نوشته بهره گرفت، هم نوشتههاى زیباى معاصران و نویسندگان فرزانه و صاحب سبک را بسیار خواند، تا هم گرفتار »ثقل زبان» نشد، هم در جریان فرهنگ معاصر و سبکهاى روز قرار گرفت.
ج. افقهاى بلند
هرکس به قدر همّت خود خانه ساخته...
در آفرینشهاى ادبى و تألیف کتاب و نگارش مقاله، همّتى بالا و دیدى فراگیر لازم است و نگرشى به افقهاى بلند و روشن.
چه باید کرد تا نوشتهها از جاذبه هنرى و کشش شکلى و محتوایى برخوردار باشد؟ چگونه مىتوان در میدان عرضه اندیشهها و بیان آرمانها »خط شکن» و »موج آفرین» بود؟
دریغ از این همه معارف بلند و ناب و محتواى غنى مکتبى که با شیوهاى گیرا به امروزیان انتقال نیابد! پس باید به اسلوبى قوى و نو و اثربخش دست یافت و براى کسب این مهارت، از جان مایه گذاشت و به شیوههاى کهن و بى جاذبه در نظم و نثر و سخن و بیان بسنده نکرد.
تنها کافى نیست که به »درست نویسى از نظر دستورى» یا »نداشتن غلط املایى» بیندیشیم، این حدّاقل و کمترین پایه ضرورتهاى امر نویسندگى است.
قلمها باید همچون تیغ ببُرد و جلو برود،
همچون گلوله بر جان دشمنان نشیند و بسوزاند،
همچون آب، کویر خشک دلها و اندیشهها را سیراب کند،
همچون الماس، بدرخشد و همچون خورشید تیرگیها و ابهامها را بزداید.
د. استادان و شاگردان
هرکه بخواهد »استاد» شود، باید مدّتها زانوى »شاگردى» نزد استاد بزند و دانش و فن فراگیرد.
بدون »تواضع»، هیچ دانشى به دشتِ دلها سرازیر نمىشود. »پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است. »
اگر کسى در شیوههاى قلم، ضعیف است، هرچند در وادى علم و فضل برجسته باشد و نامآور، باید متواضعانه نزد اساتید، فنّى را که نمىداند بیاموزد و از تعلّم آن احساس حقارت نکند و آن را »دونِ شأنِ» خود نپندارد.
استادان باتجربه نیز، باید زیر بال شاگردان و نوآموزان را بگیرند و دلسوزانه و با صبر و حوصله، آنان را هم به قلمرو قلم وارد کنند و تجربهها را انتقال دهند. تربیت کادر و نیروسازى از مهمترین کارهاست.
غیر از »وجهه علمى و حوزوى»، باید تعهّد و نیاز و ضرورت و خلأ نیز، مطمح نظر بزرگان باشد و محض رضاى خدا، سابقه داران ورزیده، فوت و فنّ کارآمد شدن را به راهیان تازهگام این وادى بیاموزند، چه با کلاسهاى عمومى، چه آموزشهاى خصوصى، و چه حتّى نوشتن و نشر تجربهها.
باشد که این مهارت، بسترى براى نشر اندیشههاى مکتبى و سنگرى براى دفاع از آرمانهاى دینى و میدانى براى ردّ شبهات باشد. انشاءاللّه.