نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
حوزههاى علمیه شیعه در طول تاریخ حیات پربار خویش، به پیروى از سیره و سنت پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) بزرگوار آن حضرت، همواره از پرسشها، اظهار شبهات و اندیشههاى مخالف براى رسیدن به حق و حقیقت، استقبال مىکردهاند.
کتابهاى احتجاجات، مناظرات و مانند آنها نشانهاى از این فرهنگ روادارى و پاىبندى به سنت آزاداندیشى و هماوردى اندیشههاست.
مناظرات امامان معصوم با ارباب ادیان و پیشوایان و پیروان مذاهب گوناگون، آفرینش کتابهایى در نقد و ایراد آثار مخالفان، میراث گرانسنگى را از پیشینه سنت علمى و فکرى شیعیان براى نسلهاى پسین به یادگار گذارده است.
واکنش این بزرگان دانش و اندیشه، نسبت به شبهه پراکنیهاى مخالفان و معاندان، به اندازهاى سریع بوده است که فرصت تأثیرگذارى ژرف و گسترده را همواره از ستیزهجویان مىگرفته است. چابکى در عین صبورى، از ویژگیهاى این مردان علم و عمل در برهههاى مهم و سرنوشت ساز بوده است. به گونهاى که اقدامات به موقع ایشان، آستانه تحمل مخالفان را کوتاه و مدعیان را بىتاب مىساخته است.
آثار علماى حوزههاى رى و بغداد و حله و قم، نمادهاى جهاد علمى مرزداران حماسه جاوید تشیع، در دورانهاى پر مخاطره هجوم بىامان فرقههاى گمراهگر است.
این کوششها با هجوم فکرى غرب صنعتى به سرزمینهاى اسلامى مضاعف گردیده و مبلغان کیشهاى باخترى، مانند یهودیان و ترسایان را با قدرت به عقب رانده است.
شمارى از این اندیشه ورزان، حتى به جاى ایستادن در حوزه و حفظ سنگر دفاع، با هجرت و هجوم به پایگاههاى تردیدافکنان و شبههپردازان، آنان را با سلاح حکمت و برهان مجاب و یا دفع مىکردند که اقدامها، کارها و آثار سید جمالالدین اسدآبادى از آن شمار است.
فعال شدن حوزه نجف پس از آخوند خراسانى در عرصه یاد شده و شکلگیرى مؤلفهاى علمى متشکل از شاگردان وى، این حرکت را بسیار گستردهتر و ژرفتر ساخت. اینان، نه تنها که عمل پاسخگویى به شبهههاى دینى و مذهبى را وجهه همت خود ساختند، بلکه با ارائه کارهاى ایجابى، زمینه بسیارى از تردیدها، ابهامها و شبهه خیزیها را ناهموار و با دشوارى مواجه ساختند.
در ایران معاصر نیز، شمارى از روحانیان و علماى دینى با بهرهگیرى از تجربههاى پیشنیان و برخوردارى از شیوههاى تحقیق و تبلیغ جدید در برابر جبهه متنوع و متکثرى از مادّىگرایان و طبیعت گرایان و ملحدان و مسلمان نمایان، به موضعگیریهاى سنجیده پرداختند و طرحى نو در انداختند.
بىتردید این مجاهدات علمى و فرهنگى مىتواند سرمایهاى بس ارجمند براى طلاب و دانشآموختگان حوزههاى علمیه در روزگار ما باشد.
فرهنگ پاسخگویى و جدال احسن
طرح شبههها و پرسشهاى دینى از سوى مردم و روشنگرى و ابهام زدایى و پاسخگویى پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) و صحابه و صالحین با بهرهگیرى از زبان و ادبیات لطیف، به منظور متقاعد کردن اذهان و افکار و وجدانهاى مخاطبان، به عنوان بخشى از سیرت و سنت ثابت مورد قبول همه فرقههاى اسلامى در آمده است.
قرآن پیامبر(ص) را امر کرده است به دعوت حکیمانه، موعظه نیکو، و جدال احسن:
»ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن».1
قرآن، براى نشان دادن پاىبندى رسول خدا به این سنت حسنه، به برخى از مناظرات پیامبر با مشرکان، بت پرستان قریش اشاره کرده است.2 البته گزارشهاى تاریخى و روایى، حکایت از آن دارد که پیامبر(ص) با دوگانه پرستان، دهریان و منکران خدا نیز به موعظه حسنه و مجادله احسن مىپرداخته است.3
همین شیوه پسندیده آن حضرت بوده است که دلهاى سخت آنان را در برابر سخن حق خاضع مىساخته است.4
پیامبر و اهلبیت آن حضرت، همواره از طرح سؤال، اظهار شبهه و اندیشههاى مخالف استقبال مىکردهاند و هماوردى اندیشهها را بسترى براى رسیدن به رأى درست به شمار مىآوردهاند.
طرح شبهههایى از سوى زندیقانى مانند ابن ابى العوجاء در باب حدوث عالم، مسأله وجود و توحید، و صفات خداوند، و... نشانهاى از تحمل دگراندیشان است.
این شیوه در برخورد با پرسشها و شبهههاى دیگراندیشان همواره از سوى امامان معصوم(ع) پیگیرى مىشده است. مجالس مناظرات امام رضا(ع) که به فرمان مأمون عباسى، سامان مىیافت نمونههایى از سماحت و سعه صدر این رهبران دینى در برابر اندیشههاى مخالفان است. کتاب عیون اخبارالرضا و الایضاح، سرشار از این گفتوگوهاست. این مناظرات آن اندازه تکرار شده است که موضوع کتابها و آثار مستقلى گردیده است. کتاب احتجاج طبرسى، نمونهاى از این مجموعه هاست. طبرسى انگیزه خویش را از تألیف چنین کتابى، متروک شدن این سنت در میان مؤمنان معرفى کرده است.5
کتابهاى: آداب البحث، آداب المناظره، ادب الجدل، علم المناظره، احتجاجات، مناظرات و مذاکرات که نزدیک به دویست و پنجاه اثر از این عناوین تاکنون در کتابخانهها موجود بوده و شناسایى شده است،6 نشان از همین واقعیت دارد.
امیر مؤمنان(ع) در کتاب شریف »غررالحکم و درر الکلم» مىفرماید:
»اضربوا بعض الرأى ببعض فانّه یتولد منه الصواب»
آرا و اندیشههاى خود را به هم عرضه کنید [و در اطراف آن به پژوهش بپردازید] تا رأى درست و استوار از آن زاییده شود.
در این زمینه شیخ بهایى در کتاب کشکول سخن زیبایى دارد که از زیبایى ادبى ویژهاى برخوردار است:
»السؤال انثى و الجواب مذکّر»
پرسش به منزله زن و پاسخ به منزله مرد است
پرسش و پاسخ نکاح میان اندیشه هاست، از برخورد آنها چهره زیباى سخن صحیح متولد مىشود.
بنابراین، پاسخ بدون پرسش »تک اندیشى» است و نتیجه علمى به بار نخواهد آورد.
اگر دیده مىشود مدتها حوزه و دانشگاه به یک روال و رویه به زندگى خود ادامه مىدهند، بر اثر این است که سؤال، نقد، اشکال و شبههاى عرضه نمىشود. این جمود و رکود، چه بسا مایه ایستایى اصل دانش گردد.
چند سال پیش یکى از متصدیان امور فرهنگى کشور، با استناد به کتاب »تاریخ الحاد فى الاسلام» اثر عبدالرحمان بدوى، اندیشمند مصرى، که در سال 1945م. انتشار یافته است، گفت:
اگر در دورانهاى پیشین، فرضاً ابن راوندى که معروف است به الملحد بن راوندى، مقالهاى مىنوشت و در آن مقاله مطلبى را مطرح مىکرد، به سرعت در سراسر قلمرو اسلام مقالات متعددى نوشته مىشد و به او پاسخ گفته مىشد، یعنى آنچنان فضایى در دنیاى اسلام فراهم مىشد که مطرح کننده یک نظریهاى که الحادى به نظر مىرسید، یا ممکن بود به نظر برسد، سخن او در این فضاى پرتلاطمى که پاسخگویى فراوان بود، به جایى چندان نمىرسید. »
علماى شیعه و پاسخگویى به شبهات
علماى شیعه در حوزههاى علمیه قم، بغداد، حله، نجف، سامرا و دیگر بلاد با سعه صدر با بهرهگیرى از روشهاى گفتوگو و مناظره و پرهیز از تکفیر، به پاسخ به شبههها دینى مىپرداختند. در قرون چهارم و پنجم، مجالس مباحثه و مناظرهاى که در منازل علمایى چون شیخ مفید و سیدمرتضى تشکیل مىشد و همه فرهیختگان و اندیشورزان ملل و نحل مختلف، اعم از شیعه و سنى و پیروان ادیان گوناگون و ملحدان و طبیعت گرایان و مادّىگرایان در آن حضور مىیافتند، بسیار رونق داشته است. کتاب مجالس شیخ مفید، نمونهاى از این مباحثهها و مناظرههاست.7
در همان حوزه بغداد علمایى چون نوبختى نیز حضور داشتند که با طرح مباحثى مانند عدم امکان رؤیت خداوند، حدوث عالم، نفى تشبیه و تجسم از پروردگار به شبهات مطروحه زمان خویش پاسخ مىگفتند.
سیدمرتضى نیز در قرن پنجم هجرى این سیرت و سنت سلف صالح را ادامه داد. مناظرههاى او با دانش پژوهان ادیان و مذاهب مختلف مشهور بود.8 کسانى مانند ابوالعلاى معرى که به دهرى بودن و الحاد مشهور بود و ابواسحاق صابى از پیشوایان صابئان، به شمار مىآمد، در مجلس او حاضر مىشدند و به طرح شبهه مىپرداختند و جواب پرسشهاى خویش را مىشنیدند. هر چند که بسیار اتفاق مىافتاد که متقاعد نمىشدند و در کمال رضایت به بحث خاتمه مىدادند. اشعار سید مرتضى و برادرش سید رضى در مدح ابواسحاق صابى و سروده ابوالعلا معرى در مدح سیدمرتضى، حکایت از این فضاى آزاد و این سعه صدر دارد.9
علماى شیعه در این دوران، آنچنان توانمند بودهاند که از طرح شبههها هراسى به دل راه نمىدادهاند، چنان که در قرن ششم نیز، هنگامى که یکى از متعصبان اهل سنت شهررى، کتاب »بعض فضائح الرّوافض» را مىنویسد و در آن اصول و فروع و اندیشهها و رفتار و کردار شیعیان را به استهزا و ناسزا مىگیرد، عبدالجلیل قزوینى رازى، به نمایندگى از علماى شیعه شهر رى، کتاب »نقض» را در نقد و رد آن با نثرى استوار و براهینى روشن مىنویسد که تا قرنها مورد استفاده و استناد محققان امامیه بوده است.10
در قرن هفتم، حوزه علمیه حلّه در شبهه زدایى فعّالتر از حوزههاى دیگر بود. کتابهاى کشفالحق و نهجالصدق و منهاجالکرامه علامه حلّى، در پاسخ به شبهههایى بوده است که پیروان مذاهب دیگر علیه مذهب امامیه دامن مىزدهاند.
همین موضع فعال بوده است که سلفىگرایان متعصّبى چون ابن تیمیّه را به واکنش توهینآمیز واداشته تا جایى که ابن المطهر حلّى را به ابن المنجّس ملقب ساخته است! ولى گفتهاند با این همه تندى و بى انصافى که از ابن تیمیّه نسبت به علامه حلى سرزده، او هیچ گاه مقابله به مثل نکرده و حتى در سفر حج هنگامى که با ابن تیمیّه تلاقى نمود، حضورش را گرامى شمرده و به وى احترام فراوان کرده است.
حوزههاى شیعى و نخستین یورش تبشیرى
در عصر صفویه که فعالیتهاى میسونرهاى مسیحى در دنیاى اسلام، بویژه در ایران گسترش و شدت یافته بود، حوزههاى علمیه و روحانیان شیعى نیز در این عرصه فعالتر از پیش ظاهر گردیدند و به شبهه انگیزیهاى مبلغان مسیحى، پاسخهاى برهانى و علمى ارائه کردند. یکى از این روحانیان پرآوازه سیداحمد علوى عاملى از علماى برجسته و از فیلسوفان روزگار صفویان است که از نوادگان محقق کرکى و خالهزاده، داماد و شاگرد میرداماد بوده است. هنگامى که پادشاه هند، یک نسخه از کتاب »آینه حق نما» را براى شاه عباس فرستاد، شمارى از علماى مذهبى، نسبت به مطالب آن از خود واکنش نشان دادند، از جمله سیداحمد علوى که قلم به دست گرفت و به نقد آن پرداخت.
از او کتابى به نام »مصقل صفا» بر ضد تبلیغات مسیحىگرى به یادگار مانده که در سالهاى اخیر احیا گردیده و انتشار یافته است.11 او در همین کتاب یادآورى مىنماید که دو کتاب دیگر با عنوانهاى »لوامع ربّانى» در ردّ شبهات نصارا و »صواعق رحمان» در رد مذهب یهودان نگاشته است.
همه نوشتههاى علوى عاملى، در دسترس ما نیست تا به روشنى بدانیم که کتاب »لوامع ربّانى» و »صواعق رحمان» او به شیوه یک واکنش ویژه در برابر چه کنش ویژه تبلیغگران استعمارى - مذهبى غرب نگارش یافته است. »لى Lee» ضمن آن که بخشهایى از کتاب »لوامع ربانى» را همراه با ترجمه انگلیسى آن آورده و بر آن ردّ نوشته، بر آن است که »لوامع ربّانى» در پاسخ »آینه حق نما»ى گزاویه نوشته شده است. ولى این سخن چندان درست نمىنماید، زیرا علوى عاملى خود در کتاب مصقل صفا، به روشنى مىآورد:
»بعد از آن که کتاب »لوامع ربانى» و »صواعق رحمان» را نوشت، از بعضى علماء نصارى که در بلاد هندوستان به سمت حجابت اشتهار دارد تصنیفى موسوم به »آینه حق نما» در اثبات تثلیث که عبارت است از اتحاد بالذات، اقنوم الاب و اقنوم الابن و اقنوم روح القدس... به نظر رسید، در تاریخ عنب [1032] از هجرت [برابر با 1622 میلادى]»12
به هر حال، علوى کتاب مصقل صفا را در رد »آینه حق نما، اثر گزاویه» پرتغالى نوشته است. علوى درباره نامگذارى کتاب خود مىنویسد:
»و چون آن آینه [یعنى »آینه حق نما»] به کدورت شبهه و شکوک، غبار آلود بود، لاجرم قیوم واجب الوجود که در اقصاى مراتب تجرد و قصواى درجات تقدس بود در آن نمىنمود، بلکه متجزى و قابل تثلیث در آن بود، فلامحاله آن را حاجت به مصقلى افتاد که زنگش راحک و تجلیه و غبارش را محو و تصفیه نماید... بنابراین این رساله موسوم گردید به »مصقل صفا» در تجلیه »آینه حق نما» در رد تثلیث نصارا»13
جالب این که، به گفته واتر فیلد fieldwater، نوشتههاى علوى عاملى بر ضد مسیحیان، تا آنجا استوار و نیرومند بوده که مسیحیان کارملى carmelites را بر این اندیشه واداشت که آن نوشتهها نباید بى پاسخ بماند، از اینروى، یک نسخه از کتاب علوى عاملى به رم فرستاده شد و چندى پس از آن، یکى از دانشمندان فرقه فرانسیسکن franciscan به نام فیلیپ گواداگنولى philipguadagnoli پاسخى بر کتاب وى نوشت که در سال 1631/1041 در رم پراکنده شد.
این گونه واکنشهاى سرسپردگان به کلیساهاى وابسته به استعمار غرب، نسبت به نوشتههاى علوى عاملى، نشانگر آن است که رد نامبرده بر مسیحىگرى و دفاع وى از اسلام از دیدگاه آنان بسیار ضربههاى سختى بر کیش استعمارگران غرب وارد آورده است.14
در قرن هفدهم میلادى یازدهم هجرى در روزگار پادشاهى سلطان سلیمان صفوى، ظهیرالدین تفرشى، از روحانیان با فضل، هنگامى که با رسالهاى از پادرى گبرائیل افرنجى، برخورد مىکند، کتابى را در رد آن مىنویسد و به لغت فارسى برمىگرداند، به نام نصرةالحق. کتاب یاد شده داراى چند مجلس است که مناظرههاى تفرشى را با ترسایان در بردارد. تفرشى، در این اثر، شرحى از مناظره خویش را که در یک گردهمایى انجام یافته و در خلال سخنانش باورهاى مسیحیان و اصحاب کلیسا را یکسره مردود شناخته، بیان مىکند.15
در هنگامه جنگهاى ایران و روس نیز، به موازات حمله نظامى روسیه تزارى انگلیسیها نیز، هجوم فرهنگى خویش را آغاز کردند و میسونرهاى مذهبى را به عنوان پیشقراولان استعمار جدید به سوى ایران اسلامى گسیل داشتند. یکى از این پیشقراولان هجوم فرهنگى هنرى مارتین، نام داشت.
هنگامى که هنرى مارتین، به عنوان یکى از نخستین نمایندگان جنبش به اصطلاح بیدارى مسیحىگرى غرب و با سمت کشیش ارتش کمپانى هند شرقى انگلستان در سال 1811/1226 با معرفى و کمک جان ملکم از کارگردانان کمپانى مزبور، که خود پیش از این بارها به ایران آمده و از حمایتهاى دولت انگلیس برخوردار بود، به ایران آمد و در شیراز و تهران، در فرصتهاى گوناگون بحثهایى علیه اسلام و به سود مسیحىگرى به راه انداخت و ترجمهاى از عهد جدید به شیوهاى روان و شیوا ارائه کرد و توسط گوراوز لى، سفیر انگلستان، به فتحعلى شاه تقدیم داشت.
به هر روى، هنرى مارتین با شیوهاى گهگاه گستاخانه، جدل خویش را با علما آغاز کرد و نبوت پیامبر اسلام و معجزات او را مورد ایراد قرار داد و کتابى با عنوان »میزانالحق» در همین زمینه و نوشتههاى دیگرى در رد اسلام و دفاع از مسیحیت نگاشت.
در همین سالها، سیلى از رد نویسى علیه مارتین، از سوى پیشوایان مذهبى به راه افتاد که نام برخى از آنان در روضات الجنات خوانسارى، الذریعه آقا بزرگ و نوشتههاى ولف آمده است.
علماى بزرگى چون میرزاى قمى، محمدرضا همدانى، سیدمحمدحسین خاتون آبادى، ملااحمد نراقى، ملاعلى نورى و دیگر روحانیان حوزههاى علمیه، نقدهاى علمى گسترده و ژرفى بر ادعاهاى کشیش یادشده نوشتند.16
خاتون آبادى نیز در همین دوران، براى آشنایى دانشوران مسلمان و نقد آگاهانه آنان در برابر تبلیغات مسیحیان، با کسب آشنایى نسبت به زبان عبرى و زبانهاى بیگانه، ترجمهاى سلیس و روان از اناجیل چهارگانه را ارائه مىکند. و همزمان شمار بسیارى از نقدها، ردیهها از سوى علماى شیعى در برابر تبلیغات مبشران مسیحى، نگاشته و پراکنده مىگردد که نام آنها هم اکنون در فهرست نسخههاى خطى کتابخانهها موجود مىباشد.
جهاد علمى در پایگاههاى شبهه پراکنى
در قرون اخیر، سیدجمالالدین اسدآبادى، روحانى اصلاح گرى که در حوزههاى قزوین و بروجرد، تهران و نجف، مراتب علم و کمال را پیمود و آنگاه براى تبلیغ آموختههاى خود، شرق و غرب گیتى را در نوردید. در هر سرزمینى که وارد مىشد پیش از هر عملى و بیش از هر کارى، به رصد پرسشها و شبههها مىپرداخت و در پاسخ به آنها همت مىگماشت. از این روى آثار او سرشار از جدالهاى کلامى و یا پاسخهایى آشکار و یا مقدّرى است به کسانى که از روى قصور و یا تقصیر، شبههها و برداشتهاى ناروایى را به اسلام نسبت دادهاند.
در هند، هنگامى که محمد واصل، مدّرس ریاضى مدرسه اعزه (حیدرآباد دکن) در نوزدهم محرم 1298 ه. ق پرسشى درباره نیچریه و تاریخ آن مطرح مىکند و به اندیشههاى طبیعت گرایان غربى و اندیشوران مسلمانى که از آنها اثر پذیرفتهاند اشاره مىکند، پاسخى مفصل و مستدل از سیّدجمالالدین، طلب مىنماید، سیدجمالالدین کتاب نیچریه یا ناتورالیسم را در پاسخ او مىنگارد کتابى که به جهت اهمیت آن، شیخ محمد عبده با عنوان »الرد على دهریین» آن را به زبان عربى برگرداند و گویا ترجمههایى از آن به زبانهاى اروپایى نیز صورت پذیرفت.17
استاد مرتضى مطهرى درباره این رساله مىگوید:
»سیدجمالالدین یک رساله نوشته به نام نیچریه که صدسال پیش، این رساله نوشته شده، واقعاً عالى است، یعنى در آن زمانها، هیچکس را من ندیدم در رد مادّیون به این استحکام رساله بنویسد.
ارنوچرنال، یکى از دانشمندان بزرگ آن وقت هم، که هنوز هم نظریات او در ادیان و تاریخ ادیان معتبر است، چندین مقاله علیه اسلام نوشته بود، سیّد، بعضى مقالات را به زبان فرانسه در رد وى نوشته که در روزنامههاى همان صد سال پیش در فرانسه منتشر شد. »18
سیدجمالالدین اسدآبادى، به هنگام اقامت در پاریس، چون خبر کنفرانس ارنست رنان، فیلسوف و شرق شناس نامدار فرانسوى در دانشگاه سوربن را شنید، بى درنگ در صدد پاسخ و نقد آن برآمد.
رنان، در 29 مارس 1883 درباره اسلام و علم سخنرانى خود را عرضه مىکند. او در این سخنرانى مطالبى را اظهار مىدارد که سه نکته در آن شبههانگیز بود و اسلام و مسلمانان را مورد اتهام قرار مىداد.
او، اسلام را از یک سو به جهت دامن زدن به معجزات و خوارق عادات و ایمان تام و تمام به قضا و قدر، مانع از پیشرفت مسلمانان در تحصیل علم و فلسفه معرفى مىکرد; و از سوى دیگر، مسلمانان عرب را به سبب نژادى، فاقد استعداد لازم در فراگیرى علوم و تولید دانش مىدانست.
وى بر این گمان بود که دانشهایى که در سرزمینهاى اسلامى تولید و گسترش یافته، محصول استعداد و نبوغ دانشمندانى است که توسط مسلمانان اجیر شدهاند وگرنه، نه اسلام و نه قوم عرب، که اسلام در آن ظهور یافته امکان و توان فهم و زایش دانش را نداشتهاند.
سیدجمالالدین اسدآبادى، در همان روزها به ادعاهاى رنان پاسخهاى روشن و مستدلى ارائه داده که براى رنان سخت شگفتانگیز و در وى تأثیرگذار بوده است; از این رو، توسط خود رنان به زبان فرانسه ترجمه و انتشار یافته است.19
شاگردان آخوند خراسانى و نهضت پاسخگویى
حوزه علمیه نجف، بویژه در سده اخیر، در پاسخ به شبهههاى دینى بسیار فعال بوده است. شمارى از شاگردان آخوند در این زمینه از دیگران پرنشاطتر و با مقتضیات زمانه همگامتر بودهاند.
مؤلف ریحانةالادب درباره علت تألیف کتاب الذریعه، مىنویسد:
»علت تألیف »الذریعه» کار جرجى زیدان (درگذشته 1914م) جرجى زیدان، مورخ معروف بود. او - بدون غرض، یا با غرض - در کتاب مشهور خود »تاریخ آداب اللغة العربیه» که تاریخ ادبیات عرب است در 4 جلد، درباره شیعه، سخنى بدین مضمون گفت: »شیعه طایفهاى بود کوچک و آثار قابل اعتنایى نداشت و اکنون شیعهاى در دنیا وجود ندارد. » این شد که شیخ آقابزرگ و دو همردیف و دوست علمىاش، سید حسن صدر (م: 1354ه. ) و شیخ محمدحسین کاشفالغطا (م: 1373ه. ق)، هم پیمان شدند تا هر یک در باب معرفى شیعه و فرهنگ غنى تشیع کارى را بر عهده گیرند و سخن این نویسنده جاهل یا مغرض را به دهنش بازپس بکوبند. قرار شد علاّ مه سیدحسن صدر، درباره حرکات علمى شیعه و نشان دادن سهم آنان در تأسیس و تکمیل علوم اسلامى تحقیق کند. ثمره کار او کتاب »تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» شد. این کتاب به سال 1370ق. در 445 صفحه چاپ شد. شیخ آقابزرگ در چاپ آن نیز دخالت داشت. امّا علاّ مه شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، قرار شد کتاب »تاریخ آداب اللغة العربیه» جرجى زیدان را نقد کند و اشتباهات وى را بازگوید و این کار را کرد و نقدى جامع و علمى بر هر چهار کتاب جرجى زیدان نوشت و مطالب مشتبه را به اصول اصلى آنها بازگردانید و مؤلف را به اشتباهات و خطاهایش - حتى خطاهاى املائى - متوجه کرد. البته پس از آن که به دستور این آیه قرآن:
»و لا تَبخسوا النّاس اشیاءهم»
چیزهاى مردمان را کم بهره مسازید و بهاى کم منهید.
کوشش مؤلف را در کار تألیف کتاب ستود.
نقدنامه کاشف الغطاء براى بار دوم در بئنوس آیرس به چاپ رسید و در محافل علمى آن روز صدا کرد و کشیش انستاس مارى الکرملى، در نقدى که بر همان کتاب »آداب اللغه» جرجى زیدان نوشت، از این تألیف کاشف الغطا استفاده کرد، بدون اینکه مأخذ خود را معرفى کند و نام علامه کاشف الغطا را بر زبان آورد.
اما شیخ آقابزرگ - از میان این سه یار علمى - متعهد شد فهرستى براى تألیفات شیعه بنویسد. »20
البته آثار کاشف الغطا بیش از آثار دو یار همراهش، معطوف به پرسشها و شبهههاى عصر خویش است. در همان زمان در حوزه نجف سیدمحسن امین عاملى کتاب اعیان الشیعه را در پاسخ به پرسشهاى مقدرى نگاشت که توسط پیروان متعصب فرقههاى مذهبى مطرح شده بود.
سید شرف الدین عاملى در همین دوران، کتابهاى المراجعات، النص و الاجتهاد، پاسخ به موسى جارالله و... را در پاسخ به شبهههاى همانند آنها تألیف کرد.
محمدجواد بلاغى نیز، در شبهه زدایى و نقد اندیشههاى پیروان ادیان و مذاهب دیگر، آثار برجسته و دقیقى نگاشت و انتشار داد: الرحلة المدرسیه، مناظره گونهاى است به منظور نقد مسیحیت تبشیرى، الهدى الى دین المصطفى، علاوه بر نقد، حاوى دفاعیهاى ژرف از قرآن و معارف اسلامى به شمار مىآید و در سطح و افقى برتر جاودانه مانده است.
بلاغى، همه شبهههاى زمانه خویش را رصد کرد و در صدد پاسخگویى به آنها برآمد. یورشهاى متعصبانه هواداران یهودیت را به اسلام، با پاسخهاى عالمانه درهم شکست. وهابیان و بهائیان و سایر فرقههاى انحرافى را با متانت به مدد اخلاص و ادب و حکمت و برهان خلع سلاح کرد.21
در همین ایّام، علامه امینى با تألیف کتاب گرانسنگ الغدیر، به شبهه افکنیهاى نویسندگان متعصب پیرو گروهها و فرقههاى مذهبى پاسخ مىگوید و از باورها و آموزههاى شیعه با ادبیاتى متین دفاع مىکند.
البته نباید سهم میرزاى نائینى را در دفاع از حیثیّت سیاسى شیعه و سیدهبةالدین شهرستانى را از فرهنگبانى و پاسدارى از میراث فکرى امامیه، در این جهاد علمى فراموش کرد. جالب این است که همه این اندیشهوران از شاگردان آخوند ملامحمدکاظم خراسانى بودهاند.
نکتهاى که این گروه اخیر را از برخى حامیان مکتب اهلبیت ممتاز مىکند، بهرهگیرى از عقلانیت و شیوه علمى در مباحثات دینى و تفکیک شبهه از نوآورى است. آنان به نیکى دریافتهاند که هر نظر جدیدى، شبهه نیست. اختلاف نظر در چهارچوب موازین علمى امرى طبیعى و مایه رشد و گسترش و تولید علم است. گاهى برخى هر نظر جدیدى را شبهه در دین تلقى مىکنند، در حالى که گاهى دیدگاههاى نو، محصول اجتهاد و استنباط اندیشمندان از غَوررَسى در منابع و به منظور پاسخ گویى از شبهههاى معقول است. وگرنه به قول علامه سیدهبةالدین شهرستانى، در مجله العلم، علماى بزرگ حوزههاى علمیه، از دیرباز تاکنون، گاه مسائلى را اظهار و یا انکار مىکردند که برخى آنها را مخالف مشهورات و مسلّمات و ضروریات مىشناختند; در مَثَل شیخ مفید عالم ذرّ را انکار کرده و این که خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجسام آفریده، ارواح را بر فرشتگان، یا پیامبران و اوصیاى آنان حمل کرده است. سید مرتضى حضور على و ائمه نزد محتضر را انکار و اخبار مربوط را تأویل کرده که محتضر، آثار ولایت آنان را مشاهده مىکند.
شیخ صدوق، سهو و نسیان را بر پیامبر و اوصیاى آن حضرت ممکن دانسته و رجعت را به قیامت تفسیر کرده است.
ملاخلیل قزوینى و سلطان العلماء، وجود جن را بعد از پیامبر(ص) انکار کردهاند. خواجه نصیرالدین طوسى مسأله بداء را انکار کرده است.
سیدهبةالدین شهرستانى در این مقال، غرض خود را از ذکر نمونههاى فوق، هشدار باش به کسانى دانسته که با کوچکترین بهانهاى، افراد و حتى علما را به خروج از دین یا عدالت متهم مىکنند و شخصیتهاى بزرگ و مصلحان را بدعت گذار مىدانند.
او در پایان، همگان را به سماحت و تأسى به سیره علماى سلف، فرا مىخواند که به جاى ایرادگیرى و عیب جویى از گفتار و کردار علماى بزرگ، آنان را در برطرف ساختن شبهات از عقاید بر حق یارى کنند. آیا برطرف کردن شبههها، بدون غَوررَسى مسائل غامض علمى امکانپذیر است؟22
شاگردان امام خمینى و شیوه رویارویى با شبهههاى دینى
در دوره معاصر، علماى حوزههاى علمیه شیعه در برابر شبهه پراکنیهاى پیروان مادى و الحادى و ادیان شرقى و غربى و تعصب ورزیهاى مذاهب گوناگون، به صورت فعال موضعگیرى کرده و با نگارش دهها کتاب علیه ادعاهاى ماتریالیستها، کمونیستها، داررونیستها، بهائیان، وهابیان، و بویژه کجرویهاى کسروى، شریعت سنگلجى و غیره به روشنگرى پرداختهاند، که کتاب کشف اسرار نمونهاى از آنهاست. البته برشمردن همه آثار انتشار یافته در این زمینه در یک مقاله امکانپذیر نیست. تحقیق و تحلیل کوششهاى این برهه از تاریخ خود نیاز به پروژهاى عظیم دارد که شاید بالغ بر چندین جلد گردد. ولى براى نمونه به رویکرد دو تن از نخبگان حوزههاى علمیه شیعه در این زمینه اشاره مىکنیم که مىتوانند اسوههایى براى طلاب و دانش پژوهان عصر و نسل حاضر باشند.
سیدمحمد حسین بهشتى و مرتضى مطهرى که در شمار شاگردان برجسته حضرات آیات بروجردى، خمینى و طباطبایى بودهاند، بى تردید پر توفیقترین افراد در رصد کردن شبهههاى دینى و ارائه پاسخهاى منطقى به آنها بودهاند.
شهید بهشتى یکى از رسالتهاى روحانیون و علماى حوزههاى علمیه را خردورزى، شبهه یابى، و پاسخ گویى به پرسشهاى دینى مىداند. او آگاهى از اندیشهها و عقاید دیگران را امرى طبیعى براى همه انسانها مىشمارد، چنان که قرآن کریم فرموده است:
»فبشرّ عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب».23
او معتقد است که: تک تک کلمهها و جملههاى این آیه، ناظر به موضعگیرى برجسته زنده اسلام در مسأله برخورد با آراء و عقاید دیگران است. زیرا که خداوند به روشنى دستور مىدهد که مؤمنان گفتهها را گوش فرا دارند و بهترین آنها را انتخاب کنند. از این رو نتیجه مىگیرد اسلام، دین به کار گرفتن خرد و نهراسیدن از طرح اندیشههاى مخالف است. شهید بهشتى مدعى است که همواره خود به این اصل قرآنى پاىبند بوده است و به همین جهت براى اثبات مدعایش خاطرهاى را نقل مىکند:
»در چند سال قبل، گویا سال 47 بود، در ژنو یک کنفرانس تشکیل مىشود، از عدهاى از رجال علمى مسیحیت و عدهاى از رجال علمى اسلام، که پیرامون سه مسأله اساسى بحث و شور کنند. خوب است من هر سه مسأله را براىتان، اقلاً، نامشان را عرض کنم که بدانید در دنیا چه خبر است.
مسأله اول، آن که ممکن است رفقا کمتر از آن خبر داشته باشند، عبارت بود از سندیت وحى و حدود آن.
مسأله دوم موضعگیرى وحى در برابر موج الحاد.
مسأله سوم، دین و نظامات فکرى، عقیدتى و علمى (دین در عصر صنعت).
در زمینه هر یک از آن سه مسأله، یکى از این دو گروه مسلمان و مسیحى قرار بود بحث بکند و شوراى جهانى کلیساها که تشکیل دهنده این کنفرانس بود، خواسته بود که بنده هم یکى از این سخنرانیها را به عهده بگیرم. بحثى که من انتخاب کردم پیرامون سندیت وحى بود. این بحث، ارتباط مستقیم داشت با همه شکوک و شبهاتى که پیرامون اصل مسأله نبوت وجود دارد و بعد پیرامون نبوت پیغمبر بزرگوار اسلام(ص). طبعاً چون من در یک محیط غربى باید این بحث را ایراد کنم، ناچار بودم قبل از هر چیز به شبهاتى توجه کنم که در کتابهاى مستشرقین و ارباب کلیسا، که خودشان را منتقدان اسلام مىدانستند، نوشته شده بود. بعد از این که استقصا کردم، شبهاتى را که در این نوشتهها در اختیار داشتم لازم بود اینها را عرضه کنم بر قرآن کریم.
قرآن در برابر این شبههها چه موضعگیرى دارد؟ جملهاى را بگویم، شگفت است و براى انسان اعجاب آور! از این جهت اعجاب آور بود که تمام این شبههها بدون استثنا در عصر خود پیغمبر مطرح شده بود و قرآن هم این شبههها را ندیده نگرفته، یک یک را نقل کرده و در خود قرآن دربارهاش نظر داده است. حتى مدرنترین شبهه که در پرتو پیشرفت روانکاوى در همین بیست سال اخیر در اروپا مطرح شده و اتفاقاً در همان موقع در دانشگاه برلین، یک نفر پیرامون این شبهه سخنرانى مبسوطى ایراد کرده بود که براى من فرستاده بودند; همان هم در قرآن مکرر مطرح شده و قرآن هم دربارهاش موضعگیرى کرده. »
شهید بهشتى مىگوید:
»با الهامگیرى از این موضعگیرى قرآن; پیشوایان دینى، دانشمندان و پژوهشگران مسلمان نیز در برابر پرسشها، شبهههاى دگراندیشان، همواره »موضعگیرى مثبت، فعال و خلّاق» داشتهاند و موضعگیرى منفى، هرگز، نداشتهاند. یعنى به استقبال شبهات رفتهاند و از آن نهراسیدهاند و البته هیچ جا دچار خودباختگى نشده و تسلیم آنها نیز نگردیدهاند.»24
علامه مرتضى مطهرى نیز خود مىگوید:
»این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشتهام، تنها چیزى که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار دادهام، حل مشکلات و پاسخگویى به سؤالاتى است که در زمینه مسائل اسلامى در عصر ما مطرح است. »25
او، طبق گفته خودش، وقتى مىبیند که گروهى، در سخنرانیها، در سر کلاس مدارس، در کتابها و مقالات خود، نظر اسلام را درباره حقوق و حدود و وظایف زن به صورت غلطى طرح مىکنند و به مصداق »خود مىکُشى و خود تعزیه مىخوانى» همانها را وسیله تبلیغ علیه اسلام قرار مىدهند، در صدد طرح مسأله و پاسخهاى مناسب بر مىآید تا بدانند نه تنها نتوان ایرادى بر منطق اسلام گرفت، بلکه منطق مستدل و پولادین اسلام درباره زن و حقوق زن و حدود و وظایف زن، بهترین دلیل بر اصالت و حقانیت و جنبه فوق بشرى آن است.26
شهیدمطهرى به مطالعه کتابهاى مادّىگرایان که از طرف حزب توده به زبان فارسى منتشر مىشد و یا در مصر به زبان عربى نشر مىیافت، مىپرداخت. کتابهاى کمونیستهایى چون دکتر تقى ارانى را به دقت و مکرر مىخواند. به سال 29 کتاب اصول مقدماتى فلسفه، اثر ژرژ پولیستر، استاد دانشکده کارگرى پاریس را با تأمل مطالعه و براى آن که مطالب در حافظهاش بماند، همه را خلاصه نویسى مىکند. او براى پاسخ به پرسشها و شبهههاى برخاسته از همین آثار به درس فلسفه علامه طباطبائى حاضر مىشود و در تقریر درس استاد مشارکت مىنماید و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را که در سالهاى اخیر نقش تعیین کنندهاى در ارائه بى پایگى فلسفه مادّى براى ایرانیان داشته است، تدوین مىنماید.27
با رشد اندیشه ماتریالیستى در ایران و سرایت آن به گروههاى مسلمان انقلابى، و پیدایش اندیشه التقاطى و تفکرى که شهیدمطهرى آن را ماتریالیسم منافق مىنامد، کتاب علل گرایش به مادّى گرى را مىنویسد.
مطهرى هنگامى که ضمن مطالعاتش به نکاتى بر مىخورد که به نظرش قلب و تحریف مىرسد و چنین مىیابد که در ایران اسلامى جریاناتى رخ داده است که آنها را به عنوان یک »مقاومت» و عکسالعمل مخالف روح ایران در برابر اسلام معرفى کنند، از قبیل نهضتهاى شعرى، زبان فارسى، تصوّف و حتى تشیع، همچنان که برخى شخصیتها به عنوان مظهرى از این مقاومت معرفى شده و مىشوند، از قبیل حکیم ابوالقاسم فردوسى، حماسه سراى عظیم ایران و فیلسوف بزرگ شیخ شهابالدین سهروردى، معروف به شیخ اشراق، به یادداشت و سخنرانى درباره خدمات متقابل اسلام و ایران مىپردازد که در سالهاى اخیر پس از بازنگرى و ویرایش و افزودههاى بسیار با همین نام آنها را منتشر مىسازد.28
سایر نوشتههاى مطهرى نیز در واقع در پاسخ به پرسشها و دفع شبهات دینى نوشته شدهاند. کتابهاى: مسأله حجاب، ختم نبوت، امدادهاى غیبى، حتى آنچه که درباره زندگى ائمه معصومین نوشته است، حاصل مطالعات، تأملات دراز دامن اوست که پس از یادداشت، در کلاس درس و یا در منبر ایراد شده و سپس به قلم آمده و در قالب مقاله و یا کتاب انتشار یافتهاند.
نتیجه
در جهان کنونى که اندیشه دینى در برابر سهمناکترین یورشها و تردید افکنترین شبههها قرار گرفته است، حوزههاى علمیه همچنان بر ایفاى نقش و استمرار رسالت تاریخى خویش پایدار ماندهاند. هنوز هم فرهیختگانى برخوردار از فضل و فضیلت به دیده بانى و مرزبانى از باورهاى دینى مىپردازند و غبار ابهام و تردید را از حقایق مىزدایند و حتى فراتر از آنها، گروههایى سازمان یافته و برخوردار از حمایتهاى مادى و معنوى حوزهها، به رصد کردن شبههها و پاسخگویى به آنها از طریق رسانههاى گوناگون، بویژه فضاى مجازى همت مىورزند.
اما همه اینها در برابر گسترده پرسشها و چالشهاى بزرگ فکرى کنونى ناچیز و ناکافى به نظر مىرسد. بخصوص آن که پاسخگویى و شبههزدایى، توان و امکان ویژهاى را مىطلبد که شناخت درست، سعه صدر، اخلاق نقد، وارستگى از تعصبات، آگاهى از روشهاى علمى، عقلانیت و منطق برهانى از بایستههاى آن مىباشد، یعنى مواردى که تنها در اندکى از فعالیتها و خروجیهاى این عرصه مىتوان مشاهده کرد. از این رو، این میدان نیازمند اندیشههاى بلند، گامهاى استوار، همتهاى والا و تلاشهاى بیشترى است.