ضرورت انسجام و مدیریت در حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

انسجام گرایى، مدخل روشنایى، کارآیى و بازآفرینى است که قادر است سطح کیفیت و کمیتها را پویا نموده و تعالى بخشد انتظارات را برآورد و به نیازهاى کلیدى و راهگشاى اجتماعى دینى پاسخ گوید.
حوزه علمیه پویا و بالنده، باید جلوتر از حوادث به سراغ آنها برود و منبع استراتژیک حرکت نظام باشد. بدین روى نمى‏تواند منفعل، متعارض، گسسته و نظاره گر حوادث باشد. بلکه باید مدیریتى فعال، کارآفرین، پاسخ‏گو، جامع و پیشرو باشد، داراى انسجام و اقتدار ساختارى باشد، تا بتواند تحولات بنیادى و همه جانبه را در سطح انتظارها برآورد. این است که رهبر فرزانه و هوشمند انقلاب اسلامى، آن را بن مایه حرکت تحول آفرینى مى‏دانند.
در راستاى این آرمان و گزینه مطلوب، نوشتار حاضر، به تبیین چیستى مدیریت در حوزه پرداخته، آن را داراى رسالتى عظیم در تداوم امامت اسلامى ارزیابى نموده که فلسفه وجودیش،  انذار ،  هدایت ،  حفظ و رهبرى  کلى جامعه است. مدیریت‏اش باید منسجم و هماهنگ باشد. انسجام در مدیریت، هماهنگى، تطابق، تمرکز بر اهداف مشترک و فلسفه وجودى و راهبردى مشترک است، که در مدیریت منسجم، تحول در نگرشها، بازآفرینیها، و خلاقیت نقش آفرین است. مدیریت منسجم، فعال و قدرت‏مند است و در قله بازآفرینى اندیشه قراردارد.
مدیریت منسجم در حوزه، اثر بخش است. رهنمود ارائه مى‏دهد، رهنمودهاى مربوط و مناسب، موثر و قابل دسترسى; لذا باید به تنظیم قواعد اصولى در مدیریت منسجم پرداخته شود و عناصر برنامه‏ریزى، اجرا، نظارت و ارزیابى ملحوظ گردد، تا اهداف به بار بنشیند، خروجى‏ها پاسخ‏گو باشد و فربهى دانشهاى دینى را سبب گردند.
مدیریت منسجم، چند خصوصیت دارد و سبب چند امر مى‏شود. توان برنامه‏ریزى، تسلط بر مجموعه حوزه، بازتابى از اراده حوزویان در دسترس بودن، آمیخته با تفاهم و هماهنگى، نفع و رشد در ساختار مدیریت، خلاقیت، نوآورى و ابتکار. و در پایان به نفى مدیریت متعارض و بى قاعده و بى‏سامان پرداخته شده و سیاست‏گذارى مطلوب و بایستگى آن نموده شده است.

کلیدواژه‌ها


ضرورت انسجام و اقتدار مدیریت درحوزه

انسجام گروى بنیادى و همه جانبه درمدیریت، مدخل روشنایى، کارآیى وبازآفرینى است. سطح، کیفیت و کمیت عملیات را پویا نموده، دسترسى به اهداف بلند و کلیدى را میسر مى‏نماید.

حوزه علمیه در حال انفعال حکمى داشت و قاعده اى، فقدان انسجام همه جانبه در آن طبیعى مى‏نمود; اما حوزه علمیه بالنده و پویا و فعال و پیشگام و تدوین گر مرامنامه حرکت حاکمیت، حکمى جدا دارد. هر دو حوزه را با یک سیره و سبک نمى‏توان پیشبرد و مدیریت نمود. مدیریت اولى به تبعیت از فضاى تاریخى، سیاسى، مدیریتى گسسته و منفعل بوده، مدیریتى همه جانبه و جامع نبوده، اما حوزه پیشگام و مترقى که درزمان مطرح است و باید جلوتر از حوادث به سراغ آنها برود و منبع استراتژیک حرکت نظام اسلامى باشد و الگو و شاخص در صحنه جهانى خود را بنماید، باید تلاشى دیگر و حرکتى هماهنگ با خاصیت و خصوصیت استراتژیک و پیشگامى خود، بنماید. بدین رو، نمى‏تواند منفعل و نظاره گر حوادث باشد، نمى‏تواند دستى روى دست نهاده و خود را وانهد; بلکه باید مدیریتى فعال، کارآفرین، پاسخ‏گو، جامع و پیشبرد داشته باشد تا بتواند تحولات بنیادى و همه جانبه را درسطح انتظارها بر آورد.

خصوصیت انسجام درمدیریت، بن مایه و اساس این گونه حرکتى خواهد بود. به فرموده رهبر فرزانه انقلاب اسلامى:

»آیا این تحول پیچیده گسترده دامن و همه جانبه و ذواضلاع، بدون یک مدیریت منسجم امکان پذیر است. »

پاسخ، روشن است که هرگز چنین آرمان بلندى بدون انسجام در مدیریت بر نمى‏آید و به بار نمى‏نشیند.

مدیریت منسجم، زیر بناى رشد، تلاش‏گرى، بازآفرینى، اثر بخشى، تحول و تکامل همه جانبه خواهد بود. مدیریت منسجم رکن اصلى حرکت فعال و همه جانبه است، نقطه عزیمتى در قامت و اندام حوزه علمیه که از جایگاهى والا و بى بدلیل برخوردار است. تم اصلى در توسعه همه جانبه وعملیاتى بایدى در تحقیق نظریه پردازى و رشد و تکامل علوم خواهد بود. از این جهت، در این نوشتار در این باب به بحث مى‏پردازیم.

 

چیستى مدیریت حوزه

مدیریت در حوزه، اقتدارى جهت دار، هماهنگ و نظام مند در جهت‏دهى به منابع خلاق حوزوى و برآوردن استعدادها در مسیر اهدافى والا و برآمده از روح تفکر و فرهنگ اسلامى است.

مفهوم مدیریت:

»مدیریت، علم و هنر متشکل و هماهنگ کردن، رهبرى و کنترل فعالیتهاى دسته جمعى براى نیل به هدفهاى مطلوب، با حداکثر کارآیى است. »1

در تعریفى دیگر:

»هنر هماهنگ کردن عناصر و عوامل انسانى و غیر آن، به سوى اهداف کلان است. »2

مفهوم حوزه:

حوزه علمیه، نهادى علمى و اسلامى است، که در آن، عناصرى مؤمن و هدفدار، به کنکاش و تحقیق و کشف حقایق دینى از متن کتاب و سنت با شیوه اجتهادى مى‏پردازند.

این مفهوم از حوزه علمیه، تنها ناظر به کتاب و سنت ارائه شده که با توجه به گستردگى و جامعیت کتاب و سنت، رسالت عالمان دینى موجود در حوزه‏ها، رسالتى الهى و عظیم است که باید در قامت جامعیت و گستردگى و غناى ذاتى دین انجام گیرد.

حوزه‏هاى علمیه، در طول تاریخ، درجهت ارتقاى علمى، فرهنگى و رشد بینشهاى معنوى و سیاسى تلاش ورزیده، و در همین راستا اندیشمندانى والا و بزرگ به تاریخ و جامعه عرضه نموده‏اند: شیخ مفیدها، علامه حلى‏ها، ابن سیناها، خواجه نصیرها، فارابى‏ها و...

مدیریت حوزه‏اى، یعنى جهت دادن و هدایت نمودن افراد و عناصر انسانى فعال و بانشاط و با انگیزه براى رسیدن به مقاصد مقدسى که درنهاد دین تعبیه شده، آنان را از قوه به فعل تبدیل نمودن، در حدى که بتواند فلسفه وجودى خود را که همان  انزار ،  هدایت ،  حفظ  و  رهبرى  کلى جامعه است، برآورده نمایند.

مدیریت حوزه اى، تابعى از عنوان امامت شیعى و اسلامى است و على‏القاعده، کلیدى ترین نقش را در سازندگى اجتماعى و بهروزى آن دارد. بدین روى، ساختمان مدیریتى حوزه، باید انطباقى کامل و جامع با ساختمان دین وعناصر موجود در آن داشته باشد، زیرا مدیریت حوزه علمیه، کاملاً معطوف به ارزشها، سنتها و اصول مترقى اسلام است که اگر این اصول و معیارها و مبانى، مورد توجه مدیریت حوزه‏اى قرارگیرد و ساختمان مدیریت با این اهداف عالیه همسو و هم افق باشد، فلسفه و آرمان مترقى اسلام واهداف عالیه آن، برآورده خواهد شد.

 

گونه‏هاى مدیریت ساختارها

در ساختارهاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، و در نهادهاى علمى وساختارهاى برآمده از آن، مى‏توان دو گونه مدیریت را تصویر و ترسیم نمود.

1. مدیریت منسجم و هماهنگ

2. مدیریت متعارض و غیر منسجم

 

مدیریت منسجم:

مدیریت منسجم و هماهنگ، مدیریتى است که در اهداف، مرامنامه حرکت، نوع پویش و تکاپو و درتمام زیر بخشها و قلمروهاى آن، انسجام، اندام وارگى، حرکت و هدف واحد، کاملاً مشهود و محسوس است. در فرآیند مدیریتهاى اثر بخش، مقوله انسجام و هماهنگى و تطابق، مقوله بسیار مهم و اثرگذارى است.

انسجام به معناى فهم مشترک، هدف و حرکت مشترک براساس مرامنامه مشترک است، که در نتیجه، همه ساختارها یک نوع حرکت هماهنگ وتعاملى را محور و مورد توجه قرار مى‏دهند که در شکل گیرى این فرآیند، وحدت نظرى و عملى خود را مى‏نمایاند.

مدیریت منسجم، در واقع، مدیریتى نظام مند است، به این معنى که تمام اجزا و عناصر با یکدیگر الفتى ناگسستنى دارند.

»به مجموعه‏اى نظام گفته مى‏شود که تمامى اجزاء و عناصر آن با یکدیگر ارتباط و انسجام داشته و همه آنها هدف واحدى داشته باشند... . بین ارزشهاى اسلامى آنچنان ارتباط معقول وجود دارد که مى‏توان این مجموعه را به صورت درختى ترسیم کرد که داراى ریشه‏اى قوى و مستحکم و تنه‏اى قدرت‏مند است. این درخت، داراى شاخه‏هاى اصلى و فرعى است و جهت حرکت تمامى آنها نیز به سمت بالاست. »3

بنابراین، مدیریت منسجم، داراى انسجام در اهداف، مرامنامه، هدف، مسیر حرکت، قواعد حرکت و آیین حرکتى مشترک است، که در نتیجه، درتمام زیربخشها چتر وحدت و انسجام وارگى در غایات و اهداف و بهروزیها و موفقیتها نمایان و مشهود است.

 

مدیریت منسجم، اساس تحول

به تعبیرى رسا و جامع مى‏توان اشاره داشت که مدیریت منسجم، مدیریت تحول است. مدیریت تحول، از درون مدیریت منسجم زاده مى‏شود.

مدیریت تحول، در واقع، بخشى نوین در رشته مدیریت است. در دهه اخیرهم روند رو به تکاملى را به خود گرفته و به لحاظ نظرى و مبانى تئوریک، بستر ارائه اندیشه‏ها و اظهار نظرهاى مهمى گردیده است. در مدیریت تحول حوزه، با توجه به اهداف والایى که در حوزه وجود دارد، پیشگامى و پیشاهنگى امرى ذاتى است، زیرا حوزه علمیه منسجم و تحول آفرین، اساس حرکت جامعه است و این، خاصیتى است که ذاتا حوزه را پیشگام و پیشاهنگ حرکت اجتماعى قرار مى‏دهد.

مدیریت منسجم، تحول بخش است. رکن اساسى توسعه علمى - ارزشى جامعه است. زیرا حوزه علمیه در بستر اجتماعى جریان مى‏یابد و ارزشهاى وجودى خودى را باز مى‏گوید.

مدیریت منسجم، پدیده‏اى رفتارى است که در عمل، خود را و نشانه و آثار وجودى خود را نشان مى‏دهد; عامل تغییر نگرشهاى فرد و جامعه است; اهرم قدرت مهمى در متن اجتماعى است، زیرا حوزه ریشه‏هاى کهنى در جامعه دینى دارد.

در مدیریت منسجم، افراد خلاق، مستعد، پرذوق و پرانگیزه جایگاه اصلى را دارا هستند.

مدیریت منسجم، ابزار دگرگونیهاى کلان است.

این مسأله، همان چیزى است که در بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با فضلا و عالمان حوزه علمیه قم، به روشنى بازتاب یافته است.

ایشان، بعد از این که محورهاى تحول، عوامل و ابزارهاى تحول را یادآور مى‏شود، مى‏گوید:

»خوب، اینها مسائل مربوط به تحول بود. حالا من از شما سؤال بکنم، آیا این تحول پیچیده گسترده دامن و همه جانبه و ذواضلاع، بدون یک مدیریت منسجم امکان پذیر است. این همان چیزى است که ما چندین سال قبل از این، در همین حوزه علمیه با کسانى که بعضى امروزه، جزء مراجع معظم هستند و آن روز در جامعه مدرسین بودند، مطرح کردیم و پذیرفتند، مدیریت و تدبیر حوزه به وسیله گروه متمرکزى که مورد تأیید مراجع و بزرگان باشند و در مسائل حوزه صاحب نظر باشند، یک چیز لازمى است، اجتناب ناپذیر است. »4

 

مدیریت منسجم، مدیریت قدرت‏مند و فعال

انسجام مجموعه‏ها، سبب اقتدار آنهاخواهد شد و معمولاً مجموعه‏هاى منسجم، مجموعه‏هاى پر از نشاط و اقتدارند. حوزه علمیه، باید امروز کار گسترده‏اى را انجام دهد، که در مطالبات رهبرى درقم، کاملاً نمودار گردید. مثلاً در بخش مهمى از سخنرانى ایشان، مسأله نسبت حوزه با نظام حکومتى مطرح گردید:

»نسبت روحانیت با نظام اسلامى، نسبت روشنى است. نسبت روحانیت و حوزه‏هاى علمیه با نظام اسلامى، نسبت حمایت و نصیحت است... . حمایت در کنار نصحیت، دفاع در کنار اصلاح... جمهورى اسلامى، حکومت ارزشهاست، حکومت اسلام است، حکومت شرع است، حکومت فقه است، نه حکومت افراد روحانى. روحانى بودن کافى نیست براى این‏که کسى سلطه پیدا کند... . حکومت جمهورى اسلامى، حکومت ارزشهاى دینى است. ممکن است یک غیرروحانى ارزشهایى را حائز باشد که از بسیارى روحانیها برتر باشد، او مقدم است... نه به تنهایى روحانى بودن صلاحیت آور است، نه روحانى بودن موجب سلب صلاحیت است. حکومت دین است، نه حکومت صنف خاص و یک مجموعه خاص... اگر رفتن به سمت حکومت، با هدف معنوى است، با هدف الهى است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است. از برترین مصادیق مجاهدت است. این قبول مسؤولیتهاى سنگین است... نظام به لحاظ نظرى و علمى محتاج دین و حوزه‏هاى علمیه است و مستظهر به تلاش علمى آنها است. نظام متکى به حوزه‏هاى علمیه است. متکى به علماء، برجستگان و صاحب نظران دینى است... هیچ روحانیى، هیچ عالم دینى، هیچ خادم اسلامى، نمى‏تواند نسبت به نظامى که براساس اسلام پدید آمده است، با انگیزه اسلام حرکت کرده است و کار مى‏کند، بى تفاوت باشد.»5

با این وصف است که مقام معظم رهبرى، تکلیف حوزه‏هاى علمیه را در تناسب با قامت اسلامى و نظام جمهورى اسلامى ارزیابى و از حوزه، تلاش، فعالیت پى گیرانه و مجدّانه و در نهایت نظریه سازى براى نظام اسلامى را مطالبه کند:

»این که گفتیم، نظام مستظهر به حوزه‏هاى علمیه است، به خاطر این است که نظریه پردازى سیاسى و نظریه پردازى در همه جریانهاى اداره یک ملت کشور در نظام اسلامى، به عهده علماى دین است. آن کسانى که مى‏توانند باب نظام اقتصادى، در باب مدیریت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربیتى و مسائل فراوان دیگر نظر اسلام را ارائه بدهند که متخصص دینى باشند و دین را بشناسند. اگر جاى این نظریه پردازى پر نشد، اگر علماى دین این کار را نکردند، نظریه‏هاى غربى، نظریه‏هاى غیر دینى، نظریه‏هاى مادى، جاى آن را پر خواهد کرد. هیچ نظامى، هیچ مجموعه‏اى در خلأ نمى‏تواند مدیریت کند. یک نظام مدیریتى دیگرى، یک نظام اقتصادى دیگرى، یک نظام سیاسى دیگرى که ساخته و پرداخته اذهان مادى است، مى آید جایگزین مى‏شود. »6

این است که باید مدیریتى فعال و منسجم وجود داشته باشد، کادرسازى مطالعاتى کند، فعالیت، نشاط و جنب و جوش علمى را در حوزه علمیه، به عنوان حرکتى فراگیر ایجاد نماید، تا در نتیجه این سامانه تئوریک نظام، یعنى حوزه علمیه، به رسالت و وظیفه تاریخى - دینى خویش بتواند عمل نماید. باید کرسیهاى نظریه پردازى فعال گردند، بدون تحمیل و بدون ایجاد فضاى بسته از ناحیه مدیریت در برابر اندیشمندان و پژوهش‏گران و نخبگان حوزه.

این مسأله، واقعیتى بود که شهید مطهرى، دردمندانه و به عنوان یک دغدغه آن را مطرح کرد:

»یک نهضت که ماهیت اسلامى دارد و اهدافش همه اسلامى است، وسیله چه کسانى و چه گروهى مى‏تواند رهبرى شود و باید رهبرى شود؟

بدیهى است که وسیله افرادى که علاوه بر شرایط عمومى رهبرى، واقعاً اسلام شناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقى و اجتماعى و سیاسى و معنوى اسلام کاملاً آشنا باشند، به جهان بینى اسلام، یعنى بینش و نوع دید اسلام، درباره هستى و خلقت و مبدأ و خالق هستى و جهت و ضرورت هستى، و دید و بینش اسلام درباره انسان و جامعه انسانى، کاملاً آگاه باشند. ایدئولوژى اسلامى را; یعنى طرح اسلام را درباره این‏که انسان، چگونه باید باشد و چگونه باید زیست نماید و چگونه باید خود را و جامعه خود را بسازد و چگونه به حرکت خود ادامه دهد و با چه چیزهایى نبرد کند و بستیزد و خلاصه چه راهى را انتخاب کند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زیست نماید. بدیهى است افرادى مى‏توانند عهده دار چنین رهبرى بشوند که درمتن فرهنگ اسلامى پرورش یافته باشند، و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامى آشنایى کامل داشته باشند و از این رو، تنها روحانیت است که مى‏تواند نهضت اسلامى را اداره کند. »7

مدیریت منسجم است که مى‏تواند فعال در صحنه حاضر شود، استعدادها، قوا و نیروها را در جهت اصلاح ساماندهى، عظمت و پیشرفت به پیش‏برد و این، یک ضرورت قطعى تاریخى است، که باید حوزه‏هاى علمیه از ناحیه مدیریتهاى خودشان به تلاشى درخور دست یابند، و پر نشاط در صحنه فعالیتهاى علمى، نظریه سازى، پاسخ گویى به شبهات، تدوین استراتژى آینده حرکت امت اسلامى به پیش روند.

حقیقت این است که مدیریتها تا کنون نتوانسته‏اند به گونه‏اى فعال در صحنه تلاش علمى ظاهر شوند.

»این ما هستیم که مسؤولیم، ما به قدر کافى در زمینه‏هاى مختلف اسلامى کتاب به زبان روز عرضه نکرده‏ایم. اگر ما به قدر کافى آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم، به سراغ آبهاى آلوده نمى‏رفتند:

گرنه تهى باشدى اکثر این جویها

خواجه چرا مى‏دود تشنه در این کویها

راه مبارزه، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینه‏ها با زبان روز است. حوزه‏هاى علمیه ما که امروزه این چنین شور و هیجان فعالیت اجتماعى یافته‏اند، باید به مسؤولیت عظیم علمى و فکرى خود آگاه گردند، باید کارهاى علمى و فکرى خود را ده برابر کنند. باید بدانند که اشتغال منحصر به فقه اصول رسمى، جواب‏گویى مشکلات نسل معاصر نیست. »8

 

مدیریت منسجم، و مدیریت اثر بخش

مدیریت داراى انسجام، به حکم انسجام وارگى و نظام مندیش، مدیریتى اثر بخش و پربازده مى‏باشد.

»اثر بخشى EFFECTIVENSS یعنى این‏که نتایج به دست آمده، با ستانده‏و با هدفهاى مورد انتظار، منطبق است. »9

مدیریت اثر بخش، داراى چند ویژگى ممتاز و برجسته است.

1. ارائه رهنمودها: به این‏که در هر زمینه‏اى معیارهاى حرکت تحول آفرین و اثر بخش ارائه شوند و افراد در جریان آن راهبردها و رهنمودها قرار گیرند و آن راهبردها در میان اعضا و تابعان برنامه، صورت نهادینه و قابل اجرا بیابد و به نیکى خود را ملزم به اعمال آن راهبردها بدانند.

حوزه علمیه باید بتواند پیشاپیش آینده و تحولات آن، بازتابها و عملکردها، عمل و عکس العملها در برابر حوادث آینده را پیش بینى کرده و در هر زمینه‏اى، راهبردهاى لازم براى آنها را پیش رو فراهم آورده باشد و این چیزى نیست جز در پرتو مدیریتى هماهنگ، یکنواخت و منسجم.

2. مربوط بودن: به این معنى که رهنمودها و راهبردها و استراتژیهاى ارائه شده، کاملاً با سطح انتظارها و هدفهاى کلان، مربوط باشد، تا در نتیجه وقت‏کشى بیهوده در حوزه علمیه رخ ندهد.

3. مناسب بودن: یعنى راهبردها و استراتژیها، مناسب وضع و حال و شرایط باشد. البته این شرایط، شرایط حاکم بر جامعه اسلامى و جامعه جهانى است که متناسب با آنها راهبردى راهگشا ارائه شود.

4. پذیرش: راهبردها و استراتژیها باید مورد پذیرش اعضا قرار گیرد و هسته‏هاى مختلفى که در حوزه علمیه وجود دارند، این راهبردها را بسان قوانینى قطعى بپذیرند و دریابند.

5. مؤثر بودن: باید راهبردها مؤثر باشند، یعنى در تطابق علمى، موفق باشند.

6. دستیابى به نتایج عینى و ملموس: باید نتایج حاصله قابل احصاء، رؤیت و مشاهده باشند.

 

مفهوم اثر بخشى در مدیریت حوزه

براى اثربخش نمودن مدیریت درحوزه و تعیین میزان آن در مسیر اهداف اصولى، عناصرى بنیادى ضرورى است. اثر بخشى در مدیریت حوزه، در حقیقت، بروز و ظهور دگرگونیها و ایجاد تحولات چشمگیر در حوزه است. اثر بخشى در مدیریت حوزه، به مفهوم انجام کارهاى بزرگ و کارآیى اقدامات است که در مَثَل در حیطه نظریه پردازى، از دامن فقه سیاسى اسلام، نظریات سیاسى و حکومتى براى اداره نظام اسلامى برآید و به مرحله ظهور برسد.

در اثر بخشى، میزان به حقیقت پیوستن اهداف اندازه‏گیرى مى‏شود; در مَثَل در اهداف آموزشى، پیشرفت، کارآیى و موفقیتها نمایان مى‏گردد. فرض مى‏کنیم، مدیریت حوزه، تصمیم مى‏گیرد، در تبیین قواعد اصول براى عملیاتى سازى اجتهاد، اقدامى اثر بخش را انجام دهد، در این اقدام، چند کار را انجام مى‏دهد.

1. قواعد اصولى را از حالت حفظ و اصطلاح خارج کرده و علاوه بر آن، صورت کاربردى مى‏دهد، یعنى در دوره خوانش قواعد اصولى، به طلاب برنامه مى‏دهد، تا در پرتوى، در مَثَل، قاعده ید، یا استصحاب یک استخراج اجتهادى بنماید.

2. طلاب را سطح بندى مى‏کند، و طبق گرایشها و استعدادشان آنان را در حیطه‏هاى مختلف به کار وا مى‏دارد.

3. بازده‏هاى علمیات اجتهادى را جمع بندى مى‏کند.

4. آنها را در کنار هم مى‏نشاند، تا از کلیت آن، یک داده اجتهادى را به یافته‏ها ملحق نماید.

اگر حاصل جمع این اقلام بزرگ، در حدى باشد که یافته‏ها، محسوس، عینى، قابل قبول و کارآمد باشد، در این صورت، اثر بخشى در جریان مدیریت اجتهاد روى داده، که کارى بس عظیم، مؤثر و راهگشاست.

در نتیجه اثر بخشى مدیریتى در حوزه، داراى چهار گزینه مهم است.

1. برنامه‏ریزى

2. اجرا

3. نظارت

4. ارزیابى

بنابراین، اثربخشى در مدیریت حوزه‏اى، با کارآیى مدیریت حوزه‏اى پیوندى وثیق و ناگسستنى دارد. و در واقع باید آثار ذیل به بار بنشاند.

1. به بار نشستن بخش عمده‏اى از اهداف مدیریت حوزه اى.

2. بالنده سازى نگاه فراگیر به فقه اسلامى و اجتهاد دینى، که در واقع، اجتهادى فراگیر باشد.

3. وارد نمودن دریافتهاى بنیادى به یک چرخه عملیاتى و نظرى

4. انتقال یافته‏ها به دیگران

5. سو دهى علوم و دانشهاى مختلف، بانگاه تخصصى

6. دگرگونى در نگرشها، به گونه‏اى که از فقه و اصول رایج، به عرصه‏هاى نوینى منتقل گردد و فقه جواهرى و اجتهاد جواهرى را مبناى تحول در سایر عرصه‏ها بشناسد.

7. زدودن لایه‏هاى افکار انحرافى از متن حوزه

8. نقب زدن از فقه سنتى، به فقه سیاسى و حکومتى

و ده‏ها اثر دیگر، که مجموعه اینها، اثر بخشى در حوزه علمیه را مى‏نمایاند و همه اینها، بدون مدیریت قاطع، تصمیم گیر مقتدر، پویا و منسجم، هرگز قابل عمل و تحقق نخواهد بود.

 

عناصر بنیادى مدیریت ثمر بخش در حوزه علمیه

مدیریت منسجم و ثمربخش در حوزه علمیه، داراى عناصرى بنیادى است، که بدون آن عناصر، امکان ثمربخشى وجود ندارد.

این عناصر، عبارت‏اند از:

1. درونداد: به این معنى که مفاهیم منتقل شده در اندیشه و روان فراگیران حوزوى، درونى و نهادى گردد. به اصطلاح با جانش یکى شود، نمونه‏هاى بارزى از این مقوله مى‏توان یاد کرد که در بزرگان بلند آوازه فقاهت و اجتهاد نمونه هاى مهمى وجود دارد.

2. فرایند مؤثر، به این معنى که فرایندهاى یاددهى و یادگیرى و انتقال و سایر امور کمکى و جنبى، به صورت قاطع و اثرگذار مفید افتاده باشند، مانند: محتواى دروس، سبکهاى تدریس، نقش استاد، فضاى آموزشى، حیطه پژوهشى، تشویقات، استعداد یابیها و...

3. دستاورد محسوس به این معنى که داده‏ها و دستاوردها محسوس باشند. این‏که مقام معظم رهبرى، بحث نظریه پردازى در حوزه‏هاى علمیه را، رسالت عمده حوزه‏ها مى‏داند، به صورت محسوس و عینى، خود را بنماید. امروز در نظام بانکى، پزشکى، تجارت خارجى، معاملات اقتصادى، حقوق معنوى، تعاملات نظامى، بر مبناى شریعت اسلامى مشکل داریم و نیازهاى فراوان پیش روى ماست. مدیریت منسجم و مقتدر، باید بتواند این خلأها و نیازها را با مدیریت آموزش، پژوهش و نظارت قوى، برآورد و به صورت عینى آنها را نشان دهد.

4. برونداد و پیامد: به این معنى که میزان اثربخشى به مرحله‏اى رسیده که شخصیتهاى رشد یافته در حوزه، مى‏توانند پیامهاى درونى شده را به برون منتقل کنند. حتى این برونداد باید در سطح جهانى نیز مطرح گردد. چنانکه مصعب بن عمیر جوانى در حدود 18 یا 19 ساله را پیامبر اکرم، صلى الله علیه و آله، با مدیریت مقتدرانه تربیتى، آموزشى خود، چنان متحول مى‏سازد که او تبدیل به عنصرى الهى و روحانى مى‏شود و مى‏رود مدینه، و مدینه را در معرض تابشهاى نورانى و معنوى حقایق عالى اسلامى قرار مى‏دهد.

در نهایت، پیامد هم آن است که اثر بخشى به مرحله‏اى رسیده که افراد حوزه، چنان دستخوش تغییر و تحول گردیده‏اند که تبدیل به شخصیتى الهى و اسلامى گردیده و مى‏روند که در جهان عینى و جامعه بشرى، اثرگذار باشند.

 

ضرورت دگرگونیهاى ساختى در مدیریت حوزه

ایجاد دگرگونیهاى ساختى در حوزه علمیه، در راستاى هدفهاى والا و انتظارها، یک ضرورت قطعى است. این دگرگونیهاى ساختى، باید معطوف به ایجاد انسجام، هماهنگى و یکنواختى باشد. دیگر مدیریتهاى هم عرض ضرورتى ندارد، بلکه مدیریتى واحد، قوى، برنامه ریز، مبتکر، فعال، همه جانبه و مسلط و پیشگام و پیشرو، ضرورى و لازم است. این دگرگونیها باید در ابتدا، در سطح برنامه و ساختار و سپس در سطح محتوى و پس از آن در سطح مکانیسم انتقال و در نهایت در سطح دریافت یافته‏ها رخ دهد. این پروسه، بستگى دارد به حقیقت پیوستن ایده‏هایى که از ناحیه رهبرى نظام اسلامى، در دغدغه‏هاى دو - سه دهه پس از انقلاب اسلامى، تبیین گردیده‏اند.

 

نتایج انسجام و اقتدار مدیریت در حوزه

مدیریت منسجم و مقتدر، نتیجه‏هاى مهم و در خورى را به بار مى‏نشاند، از جمله:

 

1. توان برنامه‏ریزى

مدیریت منسجم و قوى، با توجه به وضعیت روانى که مى‏یابد و با توجه به هدفهاى والایى که پیش رو دارد، و با توجه به این‏که عناصر فعال فکرى و مهندسى قوى را در اختیار دارد، قادر به برنامه‏ریزى بنیادى مى‏شود. توان برنامه‏ریزى‏اش مضاعف گردیده و مى‏تواند استراتژى و راهبردهاى طولانى، موقت و دم دستى را در راستاى هدفهاى بلند ارائه نماید. مى‏تواند بر اساس نیاز سنجیهایى که در اختیار دارد، برنامه‏ریزى به موقع انجام دهد و با توجه به این‏که مى‏داند زیربخشهاى مدیریتى، در هویت جمعى حل شده‏اند، ضریب اقدام به برنامه‏ریزى‏اش اوج گرفته و به آن اقدام مى‏نماید.

»برنامه‏ریزى آموزشى، در ساختارهاى امروزى، از جایگاه ویژه برخوردار شده است و این، به خاطر آن است که با برنامه‏هاى مدوّن آموزشى مى‏توان یادگیرى را نهادینه کرد. »10

البته در حوزه علمیه، باید برنامه‏ریزى استراتژیک، دراز مدت و کلان باشد و معطوف به هدفهاى عالى اجتهادى عالمان فرهیخته تاریخ اسلامى.

»برنامه‏ریزى استراتژى، گونه‏اى از برنامه‏ریزى است که در آن، هدف، تعریف و تدوین استراتژیها است. از آن جایى که استراتژى مى‏تواند عمر کوتاه یا بلند داشته باشد، برنامه‏ریزى استراتژیک مى‏تواند برنامه‏ریزى بلند مدت یا کوتاه مدت باشد. »11

 

 2. تسلط بر مجموعه حوزه

یکى از لوازم و نتایج انسجام و اقتدار مدیریت در حوزه، تسلط بر مجموعه حوزه، به عنوان هسته فعال و پرانرژى است. اجتماع حوزوى، داراى طبیعتى خاص و خصوصیاتى متکثر، گاه متضاد و متناقض است. گرایشها، برداشتها، علایق، سلایق، رویکردها، تفاوتهاى چندى با هم دارند. که در نتیجه مدیریت منسجم و مقتدر، مى‏بایست از تحلیلهاى تنگ نظرانه، شخصى، سلطه گرا، دیکته‏اى، کلیشه‏اى و به نوعى انحصار گرایانه به دور باشد. باید همه جانبه نگرى و اشراف برنامه‏اى خود را ملحوظ بدارد.

تسلط بر این مجموعه فخیم و گران وزن و راهگشا، قواعد خود را دارد که درواقع، بُن مایه این تسلط، اقتدار و انسجام است که در نتیجه خواهد توانست، رخوتها، سطحى نگریها، تعصبها، و محدود اندیشیها را برطرف کرده و به جاى آن، نشاط، گستردگى افق دید، باز بودن نگرش، جهان نگرى و همه نگرى را در تک تک حوزویان ایجاد کند. این، یعنى تسلط بر مجموعه توان‏مند حوزه علمیه.

لازمه چنین تسلطى، انسجام، اقتدار، آگاهى، اشراف بر مجموعه، اطلاع از همه امور موجود در حوزه، نحوه پیشرفت کارها و امور، اطلاع از افکار و اندیشه‏هاى رایج در حوزه مى‏باشد.

»برنامه‏ریزى استراتژیک به دلیل این‏که شرایط دائماً در حال تغییر است و مدیران به طور دائم باید به بررسى تغییرات بپردازند، یک برنامه تداومى است و در واقع، در برنامه‏ریزى استراتژیک، پس از تعیین رسالتها و مأموریتهاى اساسى، به بررسى تهدیدها و فرصتهاى محیطى، تواناییها و ضعفهاى موجود پرداخته مى‏شود. »12

 

3. بازتابى از اراده حوزویان

هر طایفه، طبقه و فرقه و جمعیتى، با توجه به شاکله فکرى و رفتارى و هدفهایى که پیش رو دارد، خواسته‏هایى دارد، اراده و آهنگى دارد که در حوزه علمیه، این اراده به صورت اکثرى معطوف به هدفهاى دینى و ارزشى است. خواست طبقه حوزویان، زمینه سازى، تقویت، سازماندهى، انسجام، تشکل قدرت‏مندانه و برآوردن نیازهاى مقدماتى است که اگر برآورده نگردد، آن هدفهاى عالى، بیش‏تر به بار نخواهند نشست.

مدیریت حوزوى، باید تجلى بخش این خواستها، تمهید گر و زمینه ساز آنها باشد، بدین روى باید به نوعى از این اراده غالب در حوزه تبعیت کند و در راستاى آنها به تکاپو پردازد. پس باید مدیریتى حاکم باشد که فارغ از دغدغه‏هاى حوزویان نباشد، بلکه بازتابى از اراده آنان باشد و این، در پرتو انسجام، هوشمندى و اقتدار مدیریت حاصل مى‏گردد:

»اراده عمومى، تنها به مسائل عمومى و مشترک مى‏پردازد و با مسائل شخصى و خصوصى کارى ندارد; اما در مورد این‏که چه چیزى جزء منافع عمومى و چه چیزى جزء منافع خصوصى محسوب مى‏شود، تنها داور، همین اراده عمومى است. »13

مسأله دیگرى که نشان مى‏دهد، مدیریت حوزوى باید تابعیت از خواست و ارائه جمعى حوزویان داشته باشد، خطاناپذیرى مجموعى اراده و خواست درونى حوزویان است. یعنى ممکن است آنان هنگامى که به عنوان یک فرد سخن مى‏گویند، دچار خطا گردند; امّا هنگامى که مى‏خواهند در یک کلیت، اراده و تصمیمات و خواسته‏هاى کلى را مطرح نمایند، ضریب خطا کاهش یافته و ضریب صواب افزایش مى‏یابد:

»اراده عمومى خطاناپذیر است و همیشه محق و معطوف به منافع عموم است، البته این که همیشه حق دارد، به این معنى نیست که همیشه همه چیز را به خوبى تشخیص مى‏دهد و دچار خطا نمى‏گردد... برخى از پژوهش‏گران، میل دارند اراده عمومى را همطراز آرمان یک ملت به شمار آورند که در تاریخ، سنت و نهادهایش متبلور است. این آرمان، شکل تعیین یافته قطعى و ابدى ندارد، بلکه در معرض تغییر و تفسیرى در پرتو تکامل فهم است. »14

از این نکته دانسته مى‏شود که حوزویان باید مدیریت را به کسى بسپارند که در نهایتِ درجه امکان، از اراده غالب حوزویان، در مورد نظریه‏هاى تکامل بخش، تبعیت نماید.

 

4. در دسترس بودن مدیریت حوزه

انسجام وارگى نهاد مدیریت در حوزه، چون معطوف به تمرکز و تابع اهداف عالیه و مهمى است، مدیریت، به طور عمیق و همه جانبه تمایل خواهد یافت که از دیدگاه‏ها، انتقادها و پیشنهادهاى عموم حوزویان بهره گیرد و از طرفى هم عمیقاً مى‏خواهد که مشکلات را در حد توان و مقدورات خود برطرف نماید. از این رو، احتجاب و در پرده قرار گرفتن و استتار را برنمى‏تابد، بلکه در دسترس بودن را مصلحت ملزمه و تکامل بخشى خواهد دانست و آن را سبب پویایى و بالندگى خویش خواهد دانست. بنابراین در دسترس بودن، خاصه چنین مدیریت فعال و معطوف به اهداف عالیه خواهد بود.

على(ع)، منشور بزرگ خویش به مالک اشتر را با نکته‏هاى بدیع و راهگشایى صادر فرموده که بسیارى از آن نکات وحى گونه، درباره حوزه و مدیریت حوزه نیز جارى است. مى‏فرماید:

»واجعل لذوى الحاجات منک قسماً تفرغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم مجلسا عاماً فتتواضع فیه للّه الذى خلقک. »

براى صاحبان نیاز فرصتى بگذار و خود را براى آنها در نظر گیر و مجلسى عام قرار ده که در آن مجلس براى خدا هم تواضع نمایى.

و سپس مى‏فرماید:

»و تبعد عنهم جندک واعوانک من احراسک و شرطک حتى یکلمک متکلمهم غیر متتعتع. »

نگهبانان و پاسبانان را از آنها دور کن تا سخن‏گوى آنها بدون هراس سخن خود را بگوید.

و در موردى دیگر مى‏فرماید:

»فلاتطوِّلَن احتجابک عن رعَّیتک فان احتجاب الولاة عن ا لرعیه شعبه من ا لضِّیق. »15

در خفا بودن خودت از رعیت طولانى مساز، زیرا پوشیده بودن والیان، نوعى از فشار و تنگنا و مضیقه است.

 

5. تفاهم و هماهنگى

طبیعت وجودى و فکرى افراد این است که داراى فهمهاى مختلف هستند; زیرا اختلاف دیدگاه و نظر در مقوله شناخت مسائل هست، اما هنگامى که تمرکز بر امور مشترک باشد و روى احساسها و دردهاى مشترک تأمل شود و برنامه‏ریزى گردد، ضریب تفاهم افزایش یافته و به هماهنگى منجر مى‏گردد. در قالب رفتارى حوزویان، اختلاف نظر مشاهده مى‏شود; امّا به طور یقین مى‏توان اشاره کرد، هنگامى که انسجام، اقتدار، تمرکز بر دردها و احساسهاى مشترک شکل مى‏گیرد، تفاهم خودنمایى کرده و هماهنگى و وحدت رویه حاصل مى‏گردد.

تفاهم در بین مدیریتهاى حوزه، کنشى عقلانى است که با پشتوانه ایمان و باور به مقدسات دینى شکل مى‏گیرد، موفقیتها را نهادینه مى‏سازد، رشد و سلامت حرکت مجموعه را سامان مى‏بخشد. در مَثَل در مورد کارهاى انجام نشده یا کارهایى که باید انجام بشود، تفاهم، نقش آفرین و سازنده است.

»در زمینه‏هاى گوناگون، امروز نیاز وجود دارد، هم براى نظام اسلامى، هم در سطح کشور، هم در سطح جهان، تبیین معرفت شناسى اسلام، تفکر اقتصادى و سیاسى اسلام، مفاهیم فقهى و حقوقى‏اى که پایه‏هاى آن تفکر اقتصادى و سیاسى را تشکیل مى‏دهد، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقى و معنوى، غیره و غیره، همه اینها باید دقیق، علمى، قانع کننده و ناظر به اندیشه‏هاى رایج جهان فراهم و آماده شود، این کار حوزه‏هاست. »16

 

6. نضج و رشد در ساختار مدیریت حوزه

مدیریت منسجم و داراى اقتدار، علامتى بر نضج و پختگى و رشد است. یعنى بلوغ عقلانى، روانى و معرفتى که به طور طبیعى در پرتو آن، شایستگیها و پختگیهاى افراد هم، به بروندادهاى ارزش‏مندى تبدیل خواهد گردید. نضج و پختگى، مقوله قابل توجهى است که در تعالیم عالیه اسلام، روى عنصر پختگى و رشد و نضج، تأمل فراوان شده. نضج، همان کمال یافتگى تشکیلات حوزوى است که بالندگى، طراوت و نشاط و کارآیى و تکامل بخشى را از خود بروز مى‏دهد.

»النضج، هو البلوغ الکامل و الناضج الذى بلغ غایه الکمال»17

نضج، پختگى و بلوغ کامل است و ناضج، آن کسى است که در او کمالات به حد نهایت رسیده.

نضج، هم صورت فردى دارد و هم صورت جمعى، که هر دو مرحله در مدیریت حوزه باید مشهود باشد. این کار در پرتو مدیریتى مقتدر و منسجم حاصل مى‏آید، که در نتیجه، براى تبلیغ، تدریس، بیان دیدگاه‏ها، افرادى پخته، کاردان و شایسته از درون حوزه‏ها به سرتاسر دنیاى اسلام، رسالت یابند و اعزام گردیده، تا اندیشه‏هاى نو و روزآمد را از متن تعالیم نورانى اسلام به درون جان انسانها منتقل نمایند.

نضج افراد درون حوزه‏ها در پرتو نضج و رشد و بلوغ خصلتى و عقلانى مدیران حوزه و کلیت آنان در مسیر واحدى قرار داشتن، میسر مى‏شود. و همین نکته راز مهم تاکید مقام معظم رهبرى، بر مدیریت منسجم و مقتدر است. نضج مدیریت در حوزه‏هاى علمى شیعه، نضج افکار اجتماعى را رقم خواهد زد. دیگر خرافات به جاى آموزه‏هاى راستین مذهب نخواهد نشست، دیگر افکار غلط، جاى دیانت را نخواهند گرفت و تیشه بر ریشه نهاده نخواهد شد. البته روشن است که تا این مرحله، راهى دراز در پیش رو داریم و خون دلها باید خورد و تمرینها و مهارتها باید کرد و راه را طى باید نمود.

 

7. خلاقیت، نوآورى و ابتکار در ساختار مدیریت

خلاقیت، به مفهوم آفرینندگى بسیار است. و در واقع:

»فرایندى ذهنى براى کشف ایده‏ها و مفاهیم است. یا آمیزش ایده‏ها و مفاهیم موجود است که توسط فرایند بینش، تحریک مى‏شود. در واقع، خلاقیت یعنى به کارگیرى تواناییهاى ذهنى براى ایجاد یا تبلور یک فکر یا مفهوم جدید. »18

خلاقیت، شامل تولید چیزى مى‏شود که هم اصیل و ارزش‏مند است و هم جنبه بایدى و حقیقى دارد. خلاقیت قادر است، امرى را برنشاند که در گذشته نبوده، اوج این مسأله در حوزه‏هاى علمیه، نظریه پردازیهاى نوینى است که اگر انجام نگیرد، نظریه‏هاى دیگرى جاى آنها را خواهد گرفت:

»اگر علماى دین این کار را نکردند، نظریه‏هاى غربى، نظریه‏هاى غیر دینى، نظریه‏هاى مادى جاى آنها را پر خواهد کرد. »19

خلاقیت، درواقع پاسخ به نیازها را در خود حمل مى‏کند. مقام معظم رهبرى توجه جدى به همه مسائل مورد نیاز معاصر دارد که در این حیطه ها، مدیریت خلاق و حوزه خلاق منسجم هماهنگ مقتدر را طلب مى‏کند:

»وضع نظام مادى و فشار مادى و مادیات، جوانها را بى‏حوصله مى‏کند. جوانها را افسرده مى‏کند. در یک چنین وضعى، دستگیر جوانها توجه به معنویت و اخلاق است. علت این‏که مى‏بینید عرفانهاى کاذب رشد پیدا مى‏کند و یک عده‏اى طرف‏شان مى‏روند، همین است، نیاز هست. »20

خلاقیت و شکوفایى آن در حوزه منسجم رخ مى‏دهد و سبب مى‏گردد که راه‏هایى را برود که جریانهاى انحرافى را خلع سلاح کند و از میدان به‏در نماید، سلاح از دست‏شان گرفته و ناکام‏شان نماید.

 

نفى مدیریت متعارض

در برابر مدیریت منسجم و مقتدر، مدیریت متعارض، ضعیف و بى‏خاصیت و بى نتیجه است. منظور این است که ما یک واحدى کلى داریم به نام حوزه، که در این واحد کلى، کلیت حوزه‏هاى علمیه، باید در یک شأن و وضعیت قرار داشته باشند; زیرا باز آفرینیها، اثر گذاریها و نقشها یک‏سان است. اگر این ساخت کلى به گونه‏اى اقدام و عمل نماید که در خارج نشان دهد که چند ساخت را مى‏نماید، هر کس آهنگى داشته و نظمى و شیوه‏اى را پدید آورد که به طور طبیعى تعدد آهنگها و ساختارها و شیوه‏ها، با المآل به تعارض مى‏انجامد. این نوع مدیریتها، توافقى، و منسجم نخواهد بود.

تعارضها، اقتدار مدیریتى را تضعیف مى‏کنند و باید به شدت از آن حذر نمود. تعارض، موجب هرز رفتن هزینه‏ها، تمرد، سرکشى، تخریب، نابسامانى، و هرج و مرج مى‏شود. تعارضها ممکن است در هدف باشند، در رویه عمل باشند و یا در هر امرى دیگر که به صورت کشنده و ویران‏گراند. در این صورت، هدفهاى بلند مدت دچار ضربه‏هاى بنیانى و شدید خواهند گردید:

»کلید همه اقدامهاى مثبت سازمان یافته قابل انتظارِ نتیجه، که آدم بتواند نتیجه را از آنها انتظار ببرد، کلید همه آنها مدیریت است. ما باید مدیریت را در حوزه تکمیل کنیم... شوراى عالى. باید به مسأله سیاستگذارى خیلى اهمیت بدهد. مهم‏ترین کار در مراحل اولیه و مراحل اصولى، سیاستگذارى است در حوزه‏هاى علمیه. »21

سیاستگذارى مطلوب، قادر است مدیریتهاى متعارض را به بایسته و مطلوب تبدیل نماید.

 

نتیجه

مدیریت منسجم و سیاست گذارى متمرکز و مطلوب پایه و اساس هرگونه تحول در حوزه است; مدیریتى که در سایه آن نیروهاى پرورش یافته حوزه به‏گونه‏اى بارور گردند که بتوانند مسؤولیت عظیم علمى و عملى خود را با کارآیى بالا به انجام برسانند. مقام معظم رهبرى از دو دهه پیش بر چنین مدیریتى انگشت گذاشتند و در سخنان سال 89 نیز تأکید ورزیدند. بى شک تأمین و اجراى این مهم، بسیار کارساز است و مى‏تواند دستاوردهاى اثربخش و بزرگى را براى حوزه و نظام به بار نشاند.

 منابع:
1. استقرار مدیریت استراتژیک، اچ، ایگورانسف، ادوارد جى، ترجمه دکتر عبدالله زندیه، ج2، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى (سمت) 1380.
2. اصول برنامه‏ریزى، کوروش فتحى، تهران، انتشارات ایران زمین، 1377.
3. از دولت اقتدار تا دولت عقل، کمال پولادى، نشر مرکز، 1380.
4. پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، محمدتقى مصباح یزدى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1379.
5. تراثنا، ج18، مؤسسه آل البیت.
6. حوزه و دانشگاه - ویژه مدیریت - شماره37، مقاله پیش‏فرضهاى مدیریتى اسلامى، ابوالفضل قایینى.
7. راهنماى خلاقیت، استرنبرگ، رابرت، ترجمه کمال خرازى، تهران، سازمان مطاله و تدوین علوم انسانى (سمت) 1387.
8. سازمان و مدیریت، دکتر على محمد اقتدارى، نشر مولوى، 13662.
9. مدیریت منابع انسانى، حسن متین زارعى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1379.
10. نهج البلاغه، صبحى صالح، 1395 م، دارالعلم بیروت.
11. نهضتهاى اسلامى در یک صدسالاخیر، شهید مطهرى، انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم، 1368، 1387.
 
پى‏نوشتها:
1. سازمان و مدیریت، دکتر على محمد اقتدارى/61. نشر مولوى، 1366.
2. مجله حوزه و دانشگاه - ویژه مدیریت - شماره71/37، مقاله پیش‏فرضهاى مدیریتى اسلامى، ابوالفضل قایینى.
3. پیش نیازهاى مدیریت اسلامى.
4. در تاریخ 1389/7/29.
5. همان.
6. همان.
7. نهضتهاى اسلامى در یک صد سال اخیر /71.
8. همان/90.
9. اصول برنامه‏ریزى/205.
10. استقرار مدیریت استراتژیک، ج285/2.
11. همان/290.
12. مدیریت منابع انسانى /74.
13. از دولت اقتدار تا دولت عقل/215.
14. همان/216.
15. نهج‏البلاغه، نامه 439/53، 441.
16. در دیدار با طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، 1389/7/29.
17. مجله تراثنا، شماره 18، موسسه آل البیت.
18. راهنماى خلاقیت/58.
19. دیدار با طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، 1389/7/29.
20. همان.
21. مقام معظم رهبرى در دیدار با فضلا و اساتید حوزه علمیه قم، آذرماه 1386.