نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
الف. در حوزه علوم اسلامى، با توجه به نگاه ویژهاى که اسلام به انسان دارد و چشماندازى که براى او ترسیم نموده است و با توجه به نیازهاى اعصار و ازمنه، بایستگیهایى مىروید و متصدیان و پیشگامان این عرصه را به تکاپو وامىدارد. این بایستگیها، گاه در حوزه علوم اسلامى و پیوند آنها با سایر علوم است و گاه در شیوه آموزش و بسترسازى رونق و حیات این علوم که از آن جمله متون درسى حوزه مىباشد.
صرف نظر از این که علوم اسلامى، به چه علومى اطلاق مىگردد، حیات و رونق این علوم با دو شاخصه اصلى قابل اندازهگیرى است:
1. متون علمى و درسى رایج در عرصه آموزش علوم اسلامى.
2. دانشآموختگان و فرزانگان و صاحب نظران در ساحَتِ این علوم.
البته از نگاهى دیگر به شمار آوردن ظهور آثار این علوم در فضاى جامعه نیز به عنوان یک شاخصه بجاست.
در مطاوى این نوشتار، اشارت نگارنده به محور اول یعنى متون درسى حوزه است.
ب. تحول حوزه در نگاه کلان، برآیند دگرگونیهاى چند سویه در زوایاى گوناگون مرتبط با این نهاد است. فرعى از این تحول، در بخش آموزش رخ مىدهد و یکى از زیرمجموعههاى بخش آموزش، که تحول در آن نقشى سترگ و اثرگذار در تحول حوزه دارد، متون درسى است. متون درسى، گرچه در این چشم انداز، زیر مجموعه است; اما در واقع، قلب تپنده حوزه بوده که سرآمدى آن در نگاهى ژرف به مجموعه تشکیلات حوزه به خوبى آشکار است. تکاپوها و تلاشهاى دست اندرکاران و مسؤولان حوزه، در راستاى برآوردن نیاز فرهنگى جامعه و ارتقاى فرهنگ دینى در سطح اجتماع، آنگاه ثمر مىبخشد که تربیتشدگان حوزوى از جایگامى استوار در دانش و فرزانگى و فرهیختگى شایسته برخوردار باشند. شالوده این بنا، در متون درسى ریشه دارد و بار و بر آن، بر شاخسارهاى شاداب این باغ مىنشیند.
از این رو، مىتوان متون درسى را گرانیگاه تحول حوزه به شمار آورد، به گونهاى که سایر تحولات، لزوماً در تحول متون باید اثرگذار باشند و گرنه ثمر نخواهند بخشید.
ج. با نظرى گذرا به تاریخچه حوزه، پى مىبریم که نگاه رایج در آموزش علوم حوزوى، بیشتر به حفظ مآثر و علوم مکتوب، معطوف بوده و رفتار احتیاطآمیز، در روند آموزش، فضایى بسته و انحصارگرایانه و کمثمر را موجب شده است. نیز عدم نگاه سیستماتیک، فرد محور بودن و تکیه بر بزرگان و فرزانگان، روند بطىء کیفى و کمّى آموزش علوم حوزوى از عوامل دیگر به شمار مىروند.
د. بىشک موقعیت کنونى جهان، پیشرفت تکنولوژى، نیاز انسان معاصر، شتاب و گسترش علوم، فراهمآمدن بستر نشر اندیشهها، به صورت فرامرزى، به هم نزدیکتر شدن افقهاى علوم و بروز مسائل میانرشتهاى و... ما را با مسائلى نو و شرایطى جدید مواجه ساخته که از یک سو تدوین علومى نو و از سوى دیگر توسعه علوم کنونى و از سوى سوم، ساماندهى ساختار علوم موجود را مىطلبد. بویژه در حوزه علوم اسلامى، توجه تازه به بُنمایههاى قرآنى و محوریتِ این کتاب نورانى آسمانى، رسیدگى به اوضاع نابسامان احادیث مأثور از جهت سند، برداشت از متن و ساختارسازى گزارههاى حدیثى مرتبط با یکدیگر، در حیطه اخلاق، حقوق و... سازوار با نیازهاى زمان و از سوى دیگر توجه شایسته به پیوند هر یک از این علوم با یکدیگر و با علوم تجربى، هنر و... برخى از بایستگیهاى دوران معاصر شمرده مىشود.
فصل اول: کلیات
متن درسى: متن درسى در عرصه علوم حوزوى »نوشتارى است حاوى گزارههاى علوم اسلامى با ساختارى منتظم و هدفمند در جهت فراگیرى طلاب علوم دینى«.
حوزه: حوزه در تعریف عامّ، شامل تمام تشکیلات سازمانى حوزه علمیه مشتمل بر بخش ادارى و بخش تعلیمى است و در اصطلاح خاصّ، بر مدارس علمیه و فضاهاى آموزشى اطلاق مىشود. در این مقاله همین معنى منظور است و لذا رسالت این مقاله، سخن پیرامون تأثیر تحول متون در تحول آموزشهاى حوزوى است. بدیهى است تحولات دیگر در سایر بخشها، در عین ضرورت، مقصود این مقاله نخواهد بود.
تحول حوزه: بىشک تحول که در لغت، به معناى دگرگونى است در بار اصطلاحى آن، معناى تدریج رو به کمال را در بر دارد. همین نکته مرز جدایى تحول و انقلاب به شمار مىرود. از این رو، تحول مطلوب و به دور از آسیب در حوزه، تحولى، به دور از ساختارشکنى همهجانبه است; زیرا پىریزى ساختار نو که هیچگونه پیوندى به ساختار گذشته نداشته باشد - گذشته از عدم امکان عادى آن، چون ایجاد این دگرگونى توسط نسل حاضر که وامدار گذشتهاند رخ مىدهد - پىآمدهایى نظیر گسست تجربهها و از کف دادن مفاخر و مآثر در پى خواهد داشت. از این رو، در ابتدا، خود تحول نیازمند مدیریت است، تا از آسیبهاى مزبور و مانند آن مصون بماند.
از سوى دیگر، احتیاطگرایى مفرط، ترس از پیامدها، یا سلب موقعیتها و موفقیتها و... جز پاىبستى بر قدوم تحول نخواهد بود و داعیهدار احتیاط گرا رهى به مقصود نخواهد پیمود.
فصل دوّم: آسیبهاى متون درسى حوزه و زوایاى تحوّل آن
تحوّل صائب، مسبوق به شناخت ملزومات است. این ملزومات، در یک جهت، وقوف به نیازها و کاستیهایى است که رفع آنها نیازمند تحول علوم و در پى آن تحول متون درسى است و از جهت دیگر، شناخت آسیبهاى موجود در متون درسى کنونى است که موجب ناکامى در رفع کاستیها و نیازها مىباشد. بنابراین، طى این مراحل لازم است:
× بیان نیازهاى موجود
× ذکر آسیبهاى متون رایج
× بیان ابعاد تحول متون درسى
× بیان آثار مثبت تحول متون درسى
نیازهاى موجود
در مقدمه این نوشتار، به گونه گذرا به نیازهاى موجود که مقتضى تحول متون درسى حوزه است پرداختیم و از آنجا که هدف اصلى این مقال، کشف و تبیین تفصیلى این نیازها نیست، همان اختصار را در این جا کافى مىدانیم.
آسیبهاى موجود و زوایاى تحول
بىشک، ذکر تفصیلى آسیبهاى موجود در متون حوزه نیز، مجالى گسترده مىطلبد. بیشتر آسیبهاى متون درسى در دو دسته قرار مىگیرد: آسیبهاى کلّى که در بیشتر متون وجود دارد و آسیبهاى جزئى که به هر یک از متون رایج اختصاص مىیابد. از دیگر سو، آسیبها یا محتوایى و یا ساختارى است. به نظر مىرسد جهت انسجام و دورى از گسست، درد و درمان با یکدیگر بازگو شود تا ضمن رعایت اختصار، مطلوب و دلیل آن قرین یکدیگر آورده شوند. در هر صورت، آنچه منعکس مىشود تفصیل شایسته نیست، بلکه تنها ذکر آسیبهاى کلّى و تمهیدى براى بیان آثار تحول متون است که در ادامه سخن به آن مىپردازیم.
آسیبهاى متون درسى حوزه، به دو دسته کلّى تقسیم مىپذیرد:
* آسیبهاى محتوایى.
* آسیبهاى ساختارى.
الف. آسیبهاى محتوایى
1. انحصارگرایى موضوعى: رسالت حوزه علمیه، ترویج علوم اسلامى است:
»علوم اسلامى به مجموعه علومى گفته مىشود که تعلیمات اسلام یا مقدمات لازم براى آنها را بررسى مىکند و لذا علومى چون ادبیات و منطق و فلسفه نیز علم اسلامى محسوب مىشوند ولو جزو تعلیمات نیستند«. 1
در واقع، علوم حوزوى، آموزههاى دینى را به طور روشمند تبیین مىکند و از آنها دفاع مىنماید. از این رو، در نظام آموزشى حوزه، باید به همه علوم مرتبط به آموزههاى دینى، که در راستاى هدف مزبور یارى مىرساند، توجه نمود، کاستیهاى این علوم را برطرف کرد و اگر علمى نو، یا مسائلى تازه در این راستا نیاز است، در تدوین آن کوشید. در زمان معاصر، آنچه بیشتر مسؤولان حوزه به آن بها داده و مسیر تعیین شده براى پیمودن همه طلاب قرار دادهاند، دو علم فقه و اصول است. به گونهاى که اگر کسى در این دو موضوع نمره بیاورد هویت علمى او تثبیت مىشود و گر نه تلاشهاى او در سایر دانشهاى اسلامى بىارج خواهد بود.
بى گمان، این روش آسیبهاى جدى به علوم اسلامى، حتى همان فقه و اصول وارد خواهد نمود که در این مقال، مجال بازگو کردن آن نیست.
تحول در این قسمت، با عطف توجه و اصالت بخشیدن و ارج نهادن به سایر علوم اسلامى در کنار فقه و اصول است. به گونهاى که نه از ارج فقه و اصول بکاهد و نه نیازهاى جامعه معاصر نادیده انگاشته شود، بلکه بر بالندگى آن دو و سایر علوم اسلامى بیفزاید، بویژه روىکرد میانرشتهاى که از بایستگیهاى دوران معاصر است، به ثمر نمىرسد، مگر با عطف توجه اعتدالى و مناسب به همه علوم اسلامى.
گفتنى است تخصصى نمودن علوم حوزوى از بایستگیهاى جدّى و مؤکّد است که انحصارگرایى مانعى بزرگ از به حقیقت پیوستن آن خواهد بود. به حقیقت پیوستن ظرفیت لازم براى تحول تخصصى شدن حوزه، مرهون گذر از انحصارگرایى موضوعى است. بىگمان تکستونى بودن محتواى آموزشهاى حوزوى در انتها جز ناکامیهاى گسترده و محرومیتهاى حوزویان و جامعه اسلامى بهرهاى به بار نخواهد آورد; بویژه پایان غمانگیز این قصه افول حوزه و حوزویان خواهد بود.
2. جامع نبودن محتوایى متن: برخى متون درسى حوزه، سالهاى متمادى را سپرى نموده، از این رو، فاقد مسائل نو پدید در عرصه علوم اسلامىاند. کتابهایى نظیر شرح لمعه، دیگر پاسخگوى نیازهاى امروزى نیستند. اصول بهرهورى اقتضا مىکند کتاب درسى ضمن بُعد آموزشى، حاوى مسائل روز نیز باشد. از قرن دهم که زمان نگارش این کتاب است تاکنون، مسائل بىشمارى تولد یافته که حضور آنها در متن کتاب درسى، جزو اصول حیاتى نظام آموزشى حوزه است. اعتذار به این که هدف از قرار دادن این متن، آموزش روش استدلال و استنباط است، التزام به ضعف روش موجود در این کتاب خواهد بود; چه فراگیران این کتاب، پس از فراگیرى این اثر، به این هدف دست نمىیابند.
داستان کتابهاى دیگرى نظیر رسائل شیخ اعظم، نیز همین است.
تحول در این قسمت، با افزودن مسائل نوپدید به متون درسى، در ضمن انجام دگرگونیهاى لازم دیگر است که در طى این مقاله گفته مىشود.
ب. : آسیبهاى ساختارى
1. نابرخوردار از ساختار درسى: روشمند بودنِ نگارش متن درسى به معناى برخوردارى از تنظیم و ساختارسازى مناسب درسى است. ساختار درسى غیر از ساختار کتابى مىباشد. در نگارش متن درسى، هدف نگارنده بسترسازى هر چه مناسبتر جهت آسان سازى فراگیرى آموزنده است. مؤلّفههایى چون ارائه پرسش (قبل یا بعد از متن درس) بهرهگیرى از مثالهاى مناسب و روزآمد، تمرینهاى مناسب (بویژه در کتابهاى فقهى استدلالى و اصولى) ارائه چکیده و مانند آن و حتى افزودن فهرستهاى مناسب براى مراجعه همه در ایجاد ساختار درسى کمک مىکنند. متون درسى رایج، بویژه متونى که از پیشینه زمانى بیشترى برخوردارند به جدّ فاقد ساختار درسى مناسباند (انکار نمىکنیم که این متون در زمان خود به تناسب شرایط آن زمان، گویا از روش سودمندى برخوردار بودهاند; امّا در دوره معاصر این شرایط، جوابگو نیست).
2. نابرخوردار از بیان درسى: بیان، در سه اسلوب، قالبریزى مىشود: اسلوب علمى، اسلوب خطابى و اسلوب ادبى. در اسلوب علمى، که متون آموزشى حوزه بر آن پایه استوار است، از عبارات و کلمات روشن و متین و استدلال استوار و نزدیک به فهم، کمک گرفته مىشود و از واژگان مبهم، دشوار و چند احتمالى پرهیز مىگردد.2
»... بایستى کارى کرد که همّ طلبه، فهمیدن مطلب باشد، نه فهمیدن عبارت. هیچ هنرى نیست در اینکه ما عبارت را جورى مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً هم مغلق نگیریم، بى مبالاتى کنیم که عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغى وقتش صرف این کار بشود. این چه هنرى است؟ این چه لطفى دارد؟ چه خیرى در این نهفته است. نخیر، عبارت را آنچنان واضح بیان کنیم که آن کسى که استعداد فهمیدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم براى تفهیم عبارت دچار مشکل نشود و فقط مطلب را بیان کند. «3
در اساس کتاب درسى نباید نیاز به شرح داشته باشد. بله خوب است در کنار کتاب درسى کتابهاى کمک درسى حاوى تمرینات نوشته شود. این روش رایج در حوزه، از قدیم، آسیبى جدى در راه فراگیرى علوم اسلامى بوده است. کتابى نوشته مىشود و دیگرى بر آن شرح یا تعلیقه مىنویسد و گاه بر آن شرح نیز شرح نوشته مىشود.
راه حل آن است که متون درسى گذشته از نظر تأمین محتوا، بازنگارى شوند، با بیان درسى و به کارگیرى اسلوب علمى سرعت بخش:
»... کفایه را تبدیل کنیم به کفایهى جدید; چه اشکال دارد؟ مکاسب را که در او شیوهى شیخ در بیان مطلب، دائم آمد و رفتِ اجتهادى است; چون درس خارجِ شیخ انصارى است - مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کى مثل شیخ انصارى است؟ این همه مکاسب نوشتهاند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتاش براى آن کسى که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است; مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداء احتمال کند، اما براى کسى که مىخواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه; خوب نیست; طلبه دچار مشکل است، تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگرى، منتهى سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسألهاى قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند، به همان که شیخ بیان کرده; او را بیان کنند در این کتاب جدید. این مىشود مکاسب جدید، که لازم است.«4
3. حجم نامناسب: حجم مناسب کتاب درسى، مقدار خوراک علمى مناسب با توان فراگیر در زمان آموزش، با بهرهورى مناسب است. انقباض و انبساط حجم، توازن فهم و زمان را بر هم خواهد زد و پیامد آن رکود رشد مناسب تحصیلى فراگیر خواهد بود. متون رایج درسى، بویژه بعد از پایهاى شدن دروس حوزه، حجمى تحمیلى را بر عهده فراگیر مىنهد و عنصر مهم فراگیرى; یعنى تمرکز لازم براى تعمیق فهم را از او مىستاند. حجم وافر متن درسى که اغلب حاوى قواعد و ضوابط به دور از ارائه تمرینات مناسب و متنوع است، از میزان تسلط طلبه بر محتوا مىکاهد و به زودى از ذهن مىرود.
از نگاهى دیگر، برخى متون درسى با حجم زیاد در حوزه رواج دارد که به علّت غفلت از هدفسازى مناسب، در اساس، در ادامه راه علمى براى طلبه کارامد نیست و فراگیر پس از اتمام متن، شاید دوباره بازگشتى به آن کتاب نداشته باشد. فراگیرى علم بلاغت با این حجم گسترده; نظیر جواهر البلاغه، مختصر المعانى یا مطوّل توجیهى ندارد، با این که کمتر طلبهاى است که در نظام آموزشى کنونى حوزه بعد از فراگیرى این کتب مراجعه درخور به آنها داشته باشد.
تحول لازم در این قسمت این است که ابتدا نیازسنجى شود و اهدافى را که فراگیر باید بدانها دست بیابد در چشمانداز ترسیم گردد و سپس حجمى مناسب براى دستیافتن به آن هدف در نظر گرفته شود.
4. نداشتن هدف روشن: از آسیبهاى جدى متون درسى حوزه این است که براى طلبه روشن نیست با آموختن این متن درسى، دقیقا چه هدفهایى را باید دریابد، چه مشکلاتى را حل کند و چه قلّههایى را فتح نماید. به بیان دیگر، در حوزه »آنچه باید خواند« مهمتر است تا »آنچه باید بدان رسید«. در حوزه به هدفها، کمتر توجه مىشود. حقیقت آن است که در نظام آموزشى حوزه، هدفهایى که دروس حوزه براى رسیدن به آنها تدوین شدهاند، به طور دقیق تعریف نشدهاند. گویا از روى تکلیف به آموزش این علوم دامن زده مىشود و به تعریف سدههاى پیشین بسنده مىشود. معضل جمود بر متون کهن و التزام برخى طلاب براى حلال شدن شهریه به حضور در درس، مدّعاى فوق را تأیید مىکند. آیا تکلیف ما، با برگذارى یک درس اصولى یا فقهى تمام مىشود. آیا انبوه کردن اصطلاحات، گرچه به پژوهشهاى نوآورانه و رشد علمى نینجامد، کافى است؟ آیا وقت آن نرسیده که فکر کنیم آثار و نمود این تلاشها براى من طلبه در جامعه چقدر بوده؟
تحول لازم در این جهت آن است که، در گام نخست، نیازهاى فرهنگى ثابت و متغیر جامعه اسلامى و جامعههاى انسانى کشف و تدوین گردد و سپس به گزینش علوم، نگارش متون مناسب و بهینهسازى متون شایسته تدریس پرداخته شود و آموزش این علوم با روشنى هدف و در راه رسیدن به آن صورت پذیرد.
5. گزینش نامناسب کتابها: پارهاى از مواد درسى حوزه، در چند سال خوانده مىشوند. یعنى یک موضوع درسى، با فراگیرى چند کتاب، به مدت دو، یا سه سال به سرانجام مىرسد. مانند نحو که طلبه براى فراگیرى آن در چند سال، متون گوناگونى را از هدایه تا مغنى، فرا مىگیرد. و یا اصول فقه، که از الموجز، یا اصول استنباط شروع مىشود و به کفایه ختم مىگردد. هر یک از این کتابها از مؤلّف، روش، حجم و دستهبندى ویژه برخوردار است. گوناگونى دستهبندیها، روشها و قلمها و نیز تقدم و تأخر نامناسب زمانى، بویژه در کتابهاى اصول - که اصول فقه قبل از کفایه خوانده مىشود، با این که از نظر زمانى بعدتر باید باشد، - همه و همه، روند آموختن طلبه را کُند و تمرکز او را برهم مىزند و به پیشرفت او آسیب مىرساند.
تحول لازم در این بخش آن است که در حیطه یک علم، متون درسى با روشى یکنواخت; اما ارتقایى، نگارش یابد تا ضمن ایجاد سرعت در فراگیرى، بالاترین بهرهورى صورت پذیرد.
فصل سوّم: آثار و فواید تحول متون درسى
1. سرعت در روند آموزش و فراگیرى: گرانبهاترین سرمایه زندگى انسان، عمر است. استفاده بهینه از لحظه لحظه عمر، مورد تأکید عقل و شرع است، بویژه روزگار جوانى طلاب، که زمان فراگیرى و شکلگیرى کامل شخصیت است، بیش از روزگارِ سنین بالا ارزش دارد. از این رو، در تدوین متون درسى به گونهاى باید عمل شود که فراگیران با کمترین وقت، بیشترین بهرهورى را داشته باشند. محتواى مناسب و مورد علاقه و ساختار به دور از کاستیها، مىتواند این هدف را محقق سازد. از سوى دیگر، در این صورت معلّم نیز در امر آموزش موفقتر خواهد بود.
2. نشاط در فراگیرى: این اثر به گونهاى تابع اثر قبلى است; زیرا سرعت در فراگیرى به معناى سرعت فهم فراگیر است. سرعت فهم، انگیزهساز و نشاطانگیز است و دیرفهمى، رکود و دلسردى مىآورد. بنابراین، چنانچه متون درسى به کیفیتى نگارش شوند که فهم مطلب زودتر و چینشوارتر صورت گیرد، براى فراگیر، نشاط و انگیزه به بار خواهد آورد و این نکته، مآلاً موجب رونق حیات علمى و خلاقیت و نوآورى خواهد بود. آدمى، علاقهمند به دیدن ثمره تلاش خویش است. این ثمر، احساس موجودیت و سودمندى را در او تقویت مىکند و چون مسیر خود را پسندید بر ادامه آن پاى مىفشارد.
3. کوتاه شدن سیر اجتهاد: در شیوه رایج آموزشى و متون درسى، مسیر اجتهاد بسى طولانى است. اجتهاد از همه بیشتر نیاز به جامعیت، شیوهمندى و ژرفکاوى دارد. حصول این مؤلّفهها در پى نظاممندى آموزش و تدوین متون کارآمد، بسى نزدیکتر از شرایط کنونى خواهد بود.
4. توان پاسخگویى به شبهههاى روز: گنجیدن محتواى مناسب و روزآمد در متون درسى، توان و فهم پاسخگویى به نیازهاى علمى جامعه را بالا مىبرد و این خود عامل مهم در تبلیغ صحیح دین و جلوگیرى از نفوذ باورهاى غلط در جامعه است.
5. بستر سازى براى تخصصى شدن متون اصلى حوزه: حوزه علمیه هرگز به موفقیت دست نخواهد یافت و از سرگردانى رهایى پیدا نخواهد کرد، مگر با مرزبندى حیطه آموزش و مطالعات دینى. انحصار گرایى موضوعى دشمن رشد و تعالى فرهنگ دینى است; زیرا اسلام از ابعاد متکثر و متعدد برخوردار است و نظامى منسجم دارد که متشکل از نظامهاى داخلى در گسترههاى مختلفى، چون: اعتقادات، احکام عملى، اخلاقیات، حقوق، سیاست، روانشناسى، اقتصاد و... است. این نظامها در هم تنیدهاند و استوارى و سستى هر یک، در دیگرى اثر مىگذارد. رسالت حوزه علمیه، تبیین دیدگاههاى اسلام و دفاع از آنها در ساحَتهاى یاد شده است. اگر حوزه علمیه در ساحَتِ اخلاق، روانشناسى، اقتصاد و غیره دیدگاه اسلام را تبیین و از آن دفاع نکند و مسائل نوظهور را بررسى ننماید، سایر مکتبهاى بشرى، این ساحَت را خالى نخواهند گذاشت. در نتیجه بستر جامعه اسلامى مشحون از اندیشههاى التقاطى و ناهمگون خواهد شد و بىگمان در چنین فضاى غبارآلودى انتظار به ثمر نشستن نهالهاى فقه و اجتهاد بىفایده خواهد بود.
حیات فرهنگى جامعه در پرتو تعالیم دین مبین اسلام: در پى نکته قبلى و در صورت شکست انحصارگرایى موضوعى، محتواى آموزشى و درسى حوزه علمیه از جامعیت شایسته درباره معارف دینى برخوردار خواهد بود و در این صورت، بسیارى از آموزههاى اسلامى که به فراموشى سپرده شده و یا مغفول ماندهاند، احیا خواهند شد و این، حیات فرهنگى جامعه را در پرتو تعالیم دین مبین اسلام در پى خواهد داشت.