متون درسى و نقش آن در تحوّل حوزه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

چکیده

تحول متون درسى، در راستاى تحول حوزه، از بایستگیهاى کنونى حوزه‏هاى علمیه است وهمواره درسخنان مقام معظم رهبرى براى حوزویان مورد تاکید بوده است. رسیدن به این هدف، مسبوق به شناخت آسیبهاست. این مقاله، به آسیبهاى محتوایى و ساختارى متون درسى حوزه اشاره مى‏کند و راه حل هر آسیب را نیز در تحوّلى مناسب با آن ارائه مى‏نماید. آثار و فوایدى بر فرازهاى تحوّل متون درسى مترتب مى‏شود که بیان آنها قسمت پایانى مقاله را تشکیل مى‏دهد.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

الف. در حوزه علوم اسلامى، با توجه به نگاه ویژه‏اى که اسلام به انسان دارد و چشم‏اندازى که براى او ترسیم نموده است و با توجه به نیازهاى اعصار و ازمنه، بایستگیهایى مى‏روید و متصدیان و پیشگامان این عرصه را به تکاپو وامى‏دارد. این بایستگیها، گاه در حوزه علوم اسلامى و پیوند آنها با سایر علوم است و گاه در شیوه آموزش و بسترسازى رونق و حیات این علوم که از آن جمله متون درسى حوزه مى‏باشد.

صرف نظر از این که علوم اسلامى، به چه علومى اطلاق مى‏گردد، حیات و رونق این علوم با دو شاخصه اصلى قابل اندازه‏گیرى است:

1. متون علمى و درسى رایج در عرصه آموزش علوم اسلامى.

2. دانش‏آموختگان و فرزانگان و صاحب نظران در ساحَتِ این علوم.

البته از نگاهى دیگر به شمار آوردن ظهور آثار این علوم در فضاى جامعه نیز به عنوان یک شاخصه بجاست.

در مطاوى این نوشتار، اشارت نگارنده به محور اول یعنى متون درسى حوزه است.

ب. تحول حوزه در نگاه کلان، برآیند دگرگونیهاى چند سویه در زوایاى گوناگون مرتبط با این نهاد است. فرعى از این تحول، در بخش آموزش رخ مى‏دهد و یکى از زیرمجموعه‏هاى بخش آموزش، که تحول در آن نقشى سترگ و اثرگذار در تحول حوزه دارد، متون درسى است. متون درسى، گرچه در این چشم انداز، زیر مجموعه است; اما در واقع، قلب تپنده حوزه بوده که سرآمدى آن در نگاهى ژرف به مجموعه تشکیلات حوزه به خوبى آشکار است. تکاپوها و تلاشهاى دست اندرکاران و مسؤولان حوزه، در راستاى برآوردن نیاز فرهنگى جامعه و ارتقاى فرهنگ دینى در سطح اجتماع، آن‏گاه ثمر مى‏بخشد که تربیت‏شدگان حوزوى از جایگامى استوار در دانش و فرزانگى و فرهیختگى شایسته برخوردار باشند. شالوده این بنا، در متون درسى ریشه دارد و بار و بر آن، بر شاخسارهاى شاداب این باغ مى‏نشیند.

از این رو، مى‏توان متون درسى را گرانیگاه تحول حوزه به شمار آورد، به گونه‏اى که سایر تحولات، لزوماً در تحول متون باید اثرگذار باشند و گرنه ثمر نخواهند بخشید.

ج. با نظرى گذرا به تاریخچه حوزه، پى مى‏بریم که نگاه رایج در آموزش علوم حوزوى، بیش‏تر به حفظ مآثر و علوم مکتوب، معطوف بوده و رفتار احتیاطآمیز، در روند آموزش، فضایى بسته و انحصارگرایانه و کم‏ثمر را موجب شده است. نیز عدم نگاه سیستماتیک، فرد محور بودن و تکیه بر بزرگان و فرزانگان، روند بطى‏ء کیفى و کمّى آموزش علوم حوزوى از عوامل دیگر به شمار مى‏روند.

د. بى‏شک موقعیت کنونى جهان، پیشرفت تکنولوژى، نیاز انسان معاصر، شتاب و گسترش علوم، فراهم‏آمدن بستر نشر اندیشه‏ها، به صورت فرامرزى، به هم نزدیک‏تر شدن افقهاى علوم و بروز مسائل میان‏رشته‏اى و... ما را با مسائلى نو و شرایطى جدید مواجه ساخته که از یک سو تدوین علومى نو و از سوى دیگر توسعه علوم کنونى و از سوى سوم، ساماندهى ساختار علوم موجود را مى‏طلبد. بویژه در حوزه علوم اسلامى، توجه تازه به بُن‏مایه‏هاى قرآنى و محوریتِ این کتاب نورانى آسمانى، رسیدگى به اوضاع نابسامان احادیث مأثور از جهت سند، برداشت از متن و ساختارسازى گزاره‏هاى حدیثى مرتبط با یکدیگر، در حیطه اخلاق، حقوق و... سازوار با نیازهاى زمان و از سوى دیگر توجه شایسته به پیوند هر یک از این علوم با یکدیگر و با علوم تجربى، هنر و... برخى از بایستگیهاى دوران معاصر شمرده مى‏شود.

 

 فصل اول: کلیات

متن درسى: متن درسى در عرصه علوم حوزوى »نوشتارى است حاوى گزاره‏هاى علوم اسلامى با ساختارى منتظم و هدف‏مند در جهت فراگیرى طلاب علوم دینى«.

حوزه: حوزه در تعریف عامّ، شامل تمام تشکیلات سازمانى حوزه علمیه مشتمل بر بخش ادارى و بخش تعلیمى است و در اصطلاح خاصّ، بر مدارس علمیه و فضاهاى آموزشى اطلاق مى‏شود. در این مقاله همین معنى منظور است و لذا رسالت این مقاله، سخن پیرامون تأثیر تحول متون در تحول آموزشهاى حوزوى است. بدیهى است تحولات دیگر در سایر بخشها، در عین ضرورت، مقصود این مقاله نخواهد بود.

تحول حوزه: بى‏شک تحول که در لغت، به معناى دگرگونى است در بار اصطلاحى آن، معناى تدریج رو به کمال را در بر دارد. همین نکته مرز جدایى تحول و انقلاب به شمار مى‏رود. از این رو، تحول مطلوب و به دور از آسیب در حوزه، تحولى، به دور از ساختارشکنى همه‏جانبه است; زیرا پى‏ریزى ساختار نو که هیچ‏گونه پیوندى به ساختار گذشته نداشته باشد - گذشته از عدم امکان عادى آن، چون ایجاد این دگرگونى توسط نسل حاضر که وامدار گذشته‏اند رخ مى‏دهد - پى‏آمدهایى نظیر گسست تجربه‏ها و از کف دادن مفاخر و مآثر در پى خواهد داشت. از این رو، در ابتدا، خود تحول نیازمند مدیریت است، تا از آسیبهاى مزبور و مانند آن مصون بماند.

از سوى دیگر، احتیاطگرایى مفرط، ترس از پیامدها، یا سلب موقعیتها و موفقیتها و... جز پاى‏بستى بر قدوم تحول نخواهد بود و داعیه‏دار احتیاط گرا رهى به مقصود نخواهد پیمود.

 

فصل دوّم: آسیبهاى متون درسى حوزه و زوایاى تحوّل آن

تحوّل صائب، مسبوق به شناخت ملزومات است. این ملزومات، در یک جهت، وقوف به نیازها و کاستیهایى است که رفع آنها نیازمند تحول علوم و در پى آن تحول متون درسى است و از جهت دیگر، شناخت آسیبهاى موجود در متون درسى کنونى است که موجب ناکامى در رفع کاستیها و نیازها مى‏باشد. بنابراین، طى این مراحل لازم است:

× بیان نیازهاى موجود

× ذکر آسیبهاى متون رایج

× بیان ابعاد تحول متون درسى

× بیان آثار مثبت تحول متون درسى

 

نیازهاى موجود

در مقدمه این نوشتار، به گونه گذرا به نیازهاى موجود که مقتضى تحول متون درسى حوزه است پرداختیم و از آن‏جا که هدف اصلى این مقال، کشف و تبیین تفصیلى این نیازها نیست، همان اختصار را در این جا کافى مى‏دانیم.

 

آسیبهاى موجود و زوایاى تحول

بى‏شک، ذکر تفصیلى آسیبهاى موجود در متون حوزه نیز، مجالى گسترده مى‏طلبد. بیش‏تر آسیبهاى متون درسى در دو دسته قرار مى‏گیرد: آسیبهاى کلّى که در بیش‏تر متون وجود دارد و آسیبهاى جزئى که به هر یک از متون رایج اختصاص مى‏یابد. از دیگر سو، آسیبها یا محتوایى و یا ساختارى است. به نظر مى‏رسد جهت انسجام و دورى از گسست، درد و درمان با یکدیگر بازگو شود تا ضمن رعایت اختصار، مطلوب و دلیل آن قرین یکدیگر آورده شوند. در هر صورت، آن‏چه منعکس مى‏شود تفصیل شایسته نیست، بلکه تنها ذکر آسیبهاى کلّى و تمهیدى براى بیان آثار تحول متون است که در ادامه سخن به آن مى‏پردازیم.

آسیبهاى متون درسى حوزه، به دو دسته کلّى تقسیم مى‏پذیرد:

* آسیبهاى محتوایى.

* آسیبهاى ساختارى.

 

الف. آسیبهاى محتوایى

1. انحصارگرایى موضوعى: رسالت حوزه علمیه، ترویج علوم اسلامى است:

»علوم اسلامى به مجموعه علومى گفته مى‏شود که تعلیمات اسلام یا مقدمات لازم براى آنها را بررسى مى‏کند و لذا علومى چون ادبیات و منطق و فلسفه نیز علم اسلامى محسوب مى‏شوند ولو جزو تعلیمات نیستند«. 1

در واقع، علوم حوزوى، آموزه‏هاى دینى را به طور روش‏مند تبیین مى‏کند و از آنها دفاع مى‏نماید. از این رو، در نظام آموزشى حوزه، باید به همه علوم مرتبط به آموزه‏هاى دینى، که در راستاى هدف مزبور یارى مى‏رساند، توجه نمود، کاستیهاى این علوم را برطرف کرد و اگر علمى نو، یا مسائلى تازه در این راستا نیاز است، در تدوین آن کوشید. در زمان معاصر، آن‏چه بیش‏تر مسؤولان حوزه به آن بها داده و مسیر تعیین شده براى پیمودن همه طلاب قرار داده‏اند، دو علم فقه و اصول است. به گونه‏اى که اگر کسى در این دو موضوع نمره بیاورد هویت علمى او تثبیت مى‏شود و گر نه تلاشهاى او در سایر دانشهاى اسلامى بى‏ارج خواهد بود.

بى گمان، این روش آسیبهاى جدى به علوم اسلامى، حتى همان فقه و اصول وارد خواهد نمود که در این مقال، مجال بازگو کردن آن نیست.

تحول در این قسمت، با عطف توجه و اصالت بخشیدن و ارج نهادن به سایر علوم اسلامى در کنار فقه و اصول است. به گونه‏اى که نه از ارج فقه و اصول بکاهد و نه نیازهاى جامعه معاصر نادیده انگاشته شود، بلکه بر بالندگى آن دو و سایر علوم اسلامى بیفزاید، بویژه روى‏کرد میان‏رشته‏اى که از بایستگیهاى دوران معاصر است، به ثمر نمى‏رسد، مگر با عطف توجه اعتدالى و مناسب به همه علوم اسلامى.

گفتنى است تخصصى نمودن علوم حوزوى از بایستگیهاى جدّى و مؤکّد است که انحصارگرایى مانعى بزرگ از به حقیقت پیوستن آن خواهد بود. به حقیقت پیوستن ظرفیت لازم براى تحول تخصصى شدن حوزه، مرهون گذر از انحصارگرایى موضوعى است. بى‏گمان تک‏ستونى بودن محتواى آموزشهاى حوزوى در انتها جز ناکامیهاى گسترده و محرومیتهاى حوزویان و جامعه اسلامى بهره‏اى به بار نخواهد آورد; بویژه پایان غم‏انگیز این قصه افول حوزه و حوزویان خواهد بود.

2. جامع نبودن محتوایى متن: برخى متون درسى حوزه، سالهاى متمادى را سپرى نموده، از این رو، فاقد مسائل نو پدید در عرصه علوم اسلامى‏اند. کتابهایى نظیر شرح لمعه، دیگر پاسخ‏گوى نیازهاى امروزى نیستند. اصول بهره‏ورى اقتضا مى‏کند کتاب درسى ضمن بُعد آموزشى، حاوى مسائل روز نیز باشد. از قرن دهم که زمان نگارش این کتاب است تاکنون، مسائل بى‏شمارى تولد یافته که حضور آنها در متن کتاب درسى، جزو اصول حیاتى نظام آموزشى حوزه است. اعتذار به این که هدف از قرار دادن این متن، آموزش روش استدلال و استنباط است، التزام به ضعف روش موجود در این کتاب خواهد بود; چه فراگیران این کتاب، پس از فراگیرى این اثر، به این هدف دست نمى‏یابند.

داستان کتابهاى دیگرى نظیر رسائل شیخ اعظم، نیز همین است.

تحول در این قسمت، با افزودن مسائل نوپدید به متون درسى، در ضمن انجام دگرگونیهاى لازم دیگر است که در طى این مقاله گفته مى‏شود.

 

ب. : آسیبهاى ساختارى

1. نابرخوردار از ساختار درسى: روش‏مند بودنِ نگارش متن درسى به معناى برخوردارى از تنظیم و ساختارسازى مناسب درسى است. ساختار درسى غیر از ساختار کتابى مى‏باشد. در نگارش متن درسى، هدف نگارنده بسترسازى هر چه مناسب‏تر جهت آسان سازى فراگیرى آموزنده است. مؤلّفه‏هایى چون ارائه پرسش (قبل یا بعد از متن درس) بهره‏گیرى از مثالهاى مناسب و روزآمد، تمرینهاى مناسب (بویژه در کتابهاى فقهى استدلالى و اصولى) ارائه چکیده و مانند آن و حتى افزودن فهرستهاى مناسب براى مراجعه همه در ایجاد ساختار درسى کمک مى‏کنند. متون درسى رایج، بویژه متونى که از پیشینه زمانى بیش‏ترى برخوردارند به جدّ فاقد ساختار درسى مناسب‏اند (انکار نمى‏کنیم که این متون در زمان خود به تناسب شرایط آن زمان، گویا از روش سودمندى برخوردار بوده‏اند; امّا در دوره معاصر این شرایط، جواب‏گو نیست).

2. نابرخوردار از بیان درسى: بیان، در سه اسلوب، قالب‏ریزى مى‏شود: اسلوب علمى، اسلوب خطابى و اسلوب ادبى. در اسلوب علمى، که متون آموزشى حوزه بر آن پایه استوار است، از عبارات و کلمات روشن و متین و استدلال استوار و نزدیک به فهم، کمک گرفته مى‏شود و از واژگان مبهم، دشوار و چند احتمالى پرهیز مى‏گردد.2

»... بایستى کارى کرد که همّ طلبه، فهمیدن مطلب باشد، نه فهمیدن عبارت. هیچ هنرى نیست در این‏که ما عبارت را جورى مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً هم مغلق نگیریم، بى مبالاتى کنیم که عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغى وقتش صرف این کار بشود. این چه هنرى است؟ این چه لطفى دارد؟ چه خیرى در این نهفته است. نخیر، عبارت را آنچنان واضح بیان کنیم که آن کسى که استعداد فهمیدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم براى تفهیم عبارت دچار مشکل نشود و فقط مطلب را بیان کند. «3

در اساس کتاب درسى نباید نیاز به شرح داشته باشد. بله خوب است در کنار کتاب درسى کتابهاى کمک درسى حاوى تمرینات نوشته شود. این روش رایج در حوزه، از قدیم، آسیبى جدى در راه فراگیرى علوم اسلامى بوده است. کتابى نوشته مى‏شود و دیگرى بر آن شرح یا تعلیقه مى‏نویسد و گاه بر آن شرح نیز شرح نوشته مى‏شود.

راه حل آن است که متون درسى گذشته از نظر تأمین محتوا، بازنگارى شوند، با بیان درسى و به کارگیرى اسلوب علمى سرعت بخش:

»... کفایه را تبدیل کنیم به کفایه‏ى جدید; چه اشکال دارد؟ مکاسب را که در او شیوه‏ى شیخ در بیان مطلب، دائم آمد و رفتِ اجتهادى است; چون درس خارجِ شیخ انصارى است - مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کى مثل شیخ انصارى است؟ این همه مکاسب نوشته‏اند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیت‏اش براى آن کسى که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است; مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداء احتمال کند، اما براى کسى که مى‏خواهد فقه استدلالى را از روى متن یاد بگیرد، نه; خوب نیست; طلبه دچار مشکل است، تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگرى، منتهى سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسأله‏اى قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند، به همان که شیخ بیان کرده; او را بیان کنند در این کتاب جدید. این مى‏شود مکاسب جدید، که لازم است.«4

3. حجم نامناسب: حجم مناسب کتاب درسى، مقدار خوراک علمى مناسب با توان فراگیر در زمان آموزش، با بهره‏ورى مناسب است. انقباض و انبساط حجم، توازن فهم و زمان را بر هم خواهد زد و پیامد آن رکود رشد مناسب تحصیلى فراگیر خواهد بود. متون رایج درسى، بویژه بعد از پایه‏اى شدن دروس حوزه، حجمى تحمیلى را بر عهده فراگیر مى‏نهد و عنصر مهم فراگیرى; یعنى تمرکز لازم براى تعمیق فهم را از او مى‏ستاند. حجم وافر متن درسى که اغلب حاوى قواعد و ضوابط به دور از ارائه تمرینات مناسب و متنوع است، از میزان تسلط طلبه بر محتوا مى‏کاهد و به زودى از ذهن مى‏رود.

از نگاهى دیگر، برخى متون درسى با حجم زیاد در حوزه رواج دارد که به علّت غفلت از هدف‏سازى مناسب، در اساس، در ادامه راه علمى براى طلبه کارامد نیست و فراگیر پس از اتمام متن، شاید دوباره بازگشتى به آن کتاب نداشته باشد. فراگیرى علم بلاغت با این حجم گسترده; نظیر جواهر البلاغه، مختصر المعانى یا مطوّل توجیهى ندارد، با این که کم‏تر طلبه‏اى است که در نظام آموزشى کنونى حوزه بعد از فراگیرى این کتب مراجعه درخور به آنها داشته باشد.

تحول لازم در این قسمت این است که ابتدا نیازسنجى شود و اهدافى را که فراگیر باید بدانها دست بیابد در چشم‏انداز ترسیم گردد و سپس حجمى مناسب براى دست‏یافتن به آن هدف در نظر گرفته شود.

4. نداشتن هدف روشن: از آسیبهاى جدى متون درسى حوزه این است که براى طلبه روشن نیست با آموختن این متن درسى، دقیقا چه هدفهایى را باید دریابد، چه مشکلاتى را حل کند و چه قلّه‏هایى را فتح نماید. به بیان دیگر، در حوزه »آن‏چه باید خواند« مهم‏تر است تا »آن‏چه باید بدان رسید«. در حوزه به هدفها، کم‏تر توجه مى‏شود. حقیقت آن است که در نظام آموزشى حوزه، هدفهایى که دروس حوزه براى رسیدن به آنها تدوین شده‏اند، به طور دقیق تعریف نشده‏اند. گویا از روى تکلیف به آموزش این علوم دامن زده مى‏شود و به تعریف سده‏هاى پیشین بسنده مى‏شود. معضل جمود بر متون کهن و التزام برخى طلاب براى حلال شدن شهریه به حضور در درس، مدّعاى فوق را تأیید مى‏کند. آیا تکلیف ما، با برگذارى یک درس اصولى یا فقهى تمام مى‏شود. آیا انبوه کردن اصطلاحات، گرچه به پژوهشهاى نوآورانه و رشد علمى نینجامد، کافى است؟ آیا وقت آن نرسیده که فکر کنیم آثار و نمود این تلاشها براى من طلبه در جامعه چقدر بوده؟

تحول لازم در این جهت آن است که، در گام نخست، نیازهاى فرهنگى ثابت و متغیر جامعه اسلامى و جامعه‏هاى انسانى کشف و تدوین گردد و سپس به گزینش علوم، نگارش متون مناسب و بهینه‏سازى متون شایسته تدریس پرداخته شود و آموزش این علوم با روشنى هدف و در راه رسیدن به آن صورت پذیرد.

5. گزینش نامناسب کتابها: پاره‏اى از مواد درسى حوزه، در چند سال خوانده مى‏شوند. یعنى یک موضوع درسى، با فراگیرى چند کتاب، به مدت دو، یا سه سال به سرانجام مى‏رسد. مانند نحو که طلبه براى فراگیرى آن در چند سال، متون گوناگونى را از هدایه تا مغنى، فرا مى‏گیرد. و یا اصول فقه، که از الموجز، یا اصول استنباط شروع مى‏شود و به کفایه ختم مى‏گردد. هر یک از این کتابها از مؤلّف، روش، حجم و دسته‏بندى ویژه برخوردار است. گوناگونى دسته‏بندیها، روشها و قلم‏ها و نیز تقدم و تأخر نامناسب زمانى، بویژه در کتابهاى اصول - که اصول فقه قبل از کفایه خوانده مى‏شود، با این که از نظر زمانى بعدتر باید باشد، - همه و همه، روند آموختن طلبه را کُند و تمرکز او را برهم مى‏زند و به پیشرفت او آسیب مى‏رساند.

تحول لازم در این بخش آن است که در حیطه یک علم، متون درسى با روشى یکنواخت; اما ارتقایى، نگارش یابد تا ضمن ایجاد سرعت در فراگیرى، بالاترین بهره‏ورى صورت پذیرد.

 

فصل سوّم: آثار و فواید تحول متون درسى

1. سرعت در روند آموزش و فراگیرى: گرانبهاترین سرمایه زندگى انسان، عمر است. استفاده بهینه از لحظه لحظه عمر، مورد تأکید عقل و شرع است، بویژه روزگار جوانى طلاب، که زمان فراگیرى و شکل‏گیرى کامل شخصیت است، بیش از روزگارِ سنین بالا ارزش دارد. از این رو، در تدوین متون درسى به گونه‏اى باید عمل شود که فراگیران با کم‏ترین وقت، بیش‏ترین بهره‏ورى را داشته باشند. محتواى مناسب و مورد علاقه و ساختار به دور از کاستیها، مى‏تواند این هدف را محقق سازد. از سوى دیگر، در این صورت معلّم نیز در امر آموزش موفق‏تر خواهد بود.

2. نشاط در فراگیرى: این اثر به گونه‏اى تابع اثر قبلى است; زیرا سرعت در فراگیرى به معناى سرعت فهم فراگیر است. سرعت فهم، انگیزه‏ساز و نشاطانگیز است و دیرفهمى، رکود و دلسردى مى‏آورد. بنابراین، چنانچه متون درسى به کیفیتى نگارش شوند که فهم مطلب زودتر و چینش‏وارتر صورت گیرد، براى فراگیر، نشاط و انگیزه به بار خواهد آورد و این نکته، مآلاً موجب رونق حیات علمى و خلاقیت و نوآورى خواهد بود. آدمى، علاقه‏مند به دیدن ثمره تلاش خویش است. این ثمر، احساس موجودیت و سودمندى را در او تقویت مى‏کند و چون مسیر خود را پسندید بر ادامه آن پاى مى‏فشارد.

3. کوتاه شدن سیر اجتهاد: در شیوه رایج آموزشى و متون درسى، مسیر اجتهاد بسى طولانى است. اجتهاد از همه بیش‏تر نیاز به جامعیت، شیوه‏مندى و ژرفکاوى دارد. حصول این مؤلّفه‏ها در پى نظام‏مندى آموزش و تدوین متون کارآمد، بسى نزدیک‏تر از شرایط کنونى خواهد بود.

4. توان پاسخ‏گویى به شبهه‏هاى روز: گنجیدن محتواى مناسب و روزآمد در متون درسى، توان و فهم پاسخ‏گویى به نیازهاى علمى جامعه را بالا مى‏برد و این خود عامل مهم در تبلیغ صحیح دین و جلوگیرى از نفوذ باورهاى غلط در جامعه است.

5. بستر سازى براى تخصصى شدن متون اصلى حوزه: حوزه علمیه هرگز به موفقیت دست نخواهد یافت و از سرگردانى رهایى پیدا نخواهد کرد، مگر با مرزبندى حیطه آموزش و مطالعات دینى. انحصار گرایى موضوعى دشمن رشد و تعالى فرهنگ دینى است; زیرا اسلام از ابعاد متکثر و متعدد برخوردار است و نظامى منسجم دارد که متشکل از نظامهاى داخلى در گستره‏هاى مختلفى، چون: اعتقادات، احکام عملى، اخلاقیات، حقوق، سیاست، روان‏شناسى، اقتصاد و... است. این نظامها در هم تنیده‏اند و استوارى و سستى هر یک، در دیگرى اثر مى‏گذارد. رسالت حوزه علمیه، تبیین دیدگاه‏هاى اسلام و دفاع از آنها در ساحَتهاى یاد شده است. اگر حوزه علمیه در ساحَتِ اخلاق، روان‏شناسى، اقتصاد و غیره دیدگاه اسلام را تبیین و از آن دفاع نکند و مسائل نوظهور را بررسى ننماید، سایر مکتبهاى بشرى، این ساحَت را خالى نخواهند گذاشت. در نتیجه بستر جامعه اسلامى مشحون از اندیشه‏هاى التقاطى و ناهمگون خواهد شد و بى‏گمان در چنین فضاى غبارآلودى انتظار به ثمر نشستن نهال‏هاى فقه و اجتهاد بى‏فایده خواهد بود.

حیات فرهنگى جامعه در پرتو تعالیم دین مبین اسلام: در پى نکته قبلى و در صورت شکست انحصارگرایى موضوعى، محتواى آموزشى و درسى حوزه علمیه از جامعیت شایسته درباره معارف دینى برخوردار خواهد بود و در این صورت، بسیارى از آموزه‏هاى اسلامى که به فراموشى سپرده شده و یا مغفول مانده‏اند، احیا خواهند شد و این، حیات فرهنگى جامعه را در پرتو تعالیم دین مبین اسلام در پى خواهد داشت.

پى‏نوشتها:
1. آشنایى با علوم اسلامى کلام، عرفان، حکمتِ عملى، شهید مطهرى، صدرا.
2. جواهر البلاغه/44.
3. از بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار جمعى از اساتید، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه‏هاى علمیه کشور. 1368/9/8.
4. همان.