نوع مقاله : مقاله پژوهشی
رحمت الهى، بر دلهاى مهرورز و مهرآگین فرو مىریزد، دلهایى که هم آغوش یکدیگرند، درهم تنیده و گسست ناپذیرند، از دوریها بدورند و از جداییها جدا، از کینهها و کدورتهاى پاک. یک جاماند، یک صراحى، زیر سقف بلند آسمان.
دلهاى به هم پیوسته، جانهاى درهم سرشته، دستهاى به هم گره خورده، صفهاى به هم فشرده، اندیشههاى به هم تکیه کرده و از یک چشمه، سرچشمه گرفته، آسمان و زمین را به هم مىپیوندند، گنجینههاى زمین را بیرون مىآورند، دَرهاى آسمان را مىگشایند، از دل صخرههاى سخت، چشمههاى حیات بخش را مىجوشانند، جویبارها را جارى و دشتها را سبزینه پوش مىکنند.
دلهاى آکنده از مروارید مهر، جانهاى شیفته، دستهاى گشوده شده به دوستى و مهربانى، عنصرهاى سازنده و افرازنده جامعه ایمانىاند، جامعه مؤمنان، همانان که در دوستى و مهربانى، بسان اعضاى تَن هستند، وقتى یکى از اعضا رنجور شود، دیگر اعضا به مراقبت آن، هم داستان شوند:
»مَثَل المؤمنین فى توادِّهِم و تراحُمهم کمثل الجسد اذا اشْتکى بعضهم تداعى سائرُهُم بالسَّهَرِ و الحمّى« کنزالعمال، 765
همانان که پیوندشان ژرف است و مهربانىشان پایانناپذیر، دردِ یکى، دیگرى را دردمند مىسازد، از اندوه یکى، دیگرى اندوهناک مىشود، همان گونه که تن از رنج سر:
»ان حقّاً على المؤمنین ان یتوجَّعَ بعضهم لبعضٍ کما یألَّم الجسد الرأس. «
رسول گرامى اسلام(ص) براى پى ریزى پایههاى چنین جامعهاى برانگیخته شد. آن بزرگوار با کشف معدن و جود انسان و آگاهى از ذخایر درونى او و بهرهبردارى آن به آن از آنها و به کارگیرى آنها در آناتِ سرنوشت ساز، جامعه نبوى و ایمانى آن سان باشکوهى را بنیان گذارد و براى پاسدارى از آن بناى سر به آسمان سوده، نه از برج و باروهاى سنگى و گلین، که از جانهاى شیفته و علاقههاى ژرف مؤمنان نسبت به یکدیگر و جامعه دینى بهره برد:
»المؤمن للمؤمن کالبنیان المرصوص یشُّد بعضُهُ بعضاً. «
با پدید آورى فضاى عطرآگینى این سان زیبا، روحانگیز و دل نواز و سرشار از مهربانى، برادرى، نوع دوستى، احترام به مقام والاى انسان و ارج نهادن بر کرامت انسانى، زمینه را براى ریزش رحمت الهى فراهم آورد. ریزش رحمت الهى بر مردمانى که در آتش خود افروخته و جهنم خودساخته مىسوختند، آتش کینه توزیها، دشمنیها، درنده خوییها، بى رحمیها و شقاوتها.
این نقشه راهِ امت اسلامى در هر زمان و مکان است که با به کار بستن آن در هر شرایطى، از کژراههروى و فرو افتادن در وادیهاى تاریک و باتلاقهاى هراسانگیز و پرتگاهها در اَمان خواهد ماند.
امروزه، مسلمانان با پناه گرفتن در دژ ایمان و ژرفا بخشیدن به ایمان خود و زندگى در پرتو ایمان و حرکت بر مدار قرآن، مىتوانند توانایى از دست رفته خود را به دست آورند و با فرود آمدن بر آبشخور برادرى، شادابى را به جام جانِ خویش فرو ریزند و با این زاد و توشه راه سپیده را در پیش بگیرند و شب را پشت سر بگذارند.
در آن چه پیش روى دارید، سخن از این است که چگونه باید مسلمانان پیوندهاى برادرى را استوار کنند. دغدغه مصلحان چه بوده است و اکنون چگونه مىتوان تلاشهاى آنان را پاس داشت و راه آنان را با توجه به اقتضاءات زمان ادامه داد. بویژه، چسان و با کدام سازوکار، در این روزگار مىتوان نسیم روحانگیز مکتب آیتالله بروجردى را وزاند و جانى تازه به اندیشه تقریب مذاهب اسلامى بخشید.
مکتب فکرى و فقهى آیتالله بروجردى، در جهان اسلام اثرى ژرف گذاشت.
مکتب فکرى و فقهى او، پرتوى از مکتب اهل بیت است و خود نماد آن در روزگار ما.
استاد واعظ زاده پرورش یافته و درس آموخته این مکتب است. با تجربهها و دانشهایى که از این مکتب زادِ راه خود مىکند، پس از پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى، در عرصههاى گوناگون خیزش بزرگ تقریب مذاهب اسلامى، به نقش آفرینى مىپردازد و با محور قرار دادن حدیث ثقلین، که لبُّ و لباب مکتب فکرى آیتالله بروجردى و اندیشه زلال، تحول آفرین و بیدارگر مصلح بزرگ عصر، امام خمینى است، سیاست راهبردى نظام مقدس جمهورى اسلامى و رهبر فرزانه آن را به گونه رسمى، در کنگرههاى بزرگ جهانى و دیگر محافل تقریبى و علمى، بازگو مىکند.
به امید آنکه، آن چه استاد از راهکارهاى تقریب مذاهب، نقش عالمان دین و حوزهها در این عرصه، و فرصتها و تهدیدهاى فراروى جهان اسلام، مىگوید و از دغدغهها و بازدارندههاى وحدت و همبستگى اسلامى، مورد توجه دقیق دقیقهشناسان و اهل اندیشه قرار بگیرد و فردا و فرداهاى روشنى براى جهان اسلام به ارمغان آورد.
«حوزه»
امروز جهان اسلام فرصتهایى را در اختیار دارد و تهدیدهایى را فراروى، به نظر حضرت عالى، آن فرصتها و تهدیدها از چه سنخ هستند و حوزههاى شیعه چگونه مىتوانند از فرصتها بهره برند و در برابر تهدیدها بایستند.
بسم الله الرحمن الرحیم. به نظر مىرسد در اوضاع و احوال کنونى، فرصتها براى جهان اسلام از این قرار است:
1. گسترش علوم، بسیارى از دانشمندان و دانش پژوهان را از تعصبات دور نموده و یا این تعصبات، که مانع پذیرش حق است، کم رنگ گردیده است.
2. ارتباط شرق و غرب و نزدیکى فرهنگها به یکدیگر، باعث آشنایى بسیارى از دانشمندان جهان با فرهنگ و تمدن اسلامى گردیده است. بر خلاف گذشته، که تبلیغات نادرست کشیشان از اسلام، چهره نامطلوبى از اسلام در بین پیروان آنان شکل گرفته بود و این خود مانع پذیرش اسلام توسط اروپائیان گردیده بود.1 در حال حاضر، این تبلیغات هم کم رنگ و کم اثر شده، و راه براى شناخت درست از اسلام و پذیرش آن هموار گردیده است.
3. بسیارى از خاورشناسان با مطالعه کتاب و سنت و معاشرت با علماى اسلام، به مزایاى این دین پى برده و آن را در نوشتههاى خود منعکس نمودهاند.2 مسلماً گواهى آنان به این حقیقت، باعث انتشار اسلام در کشورهاى غربى و استحکام عقیده مسلمانان مىگردد.
4. مهاجرت روز افزون مسلمانان به کشورهاى غربى، از جمله به انگلستان، فرانسه، آلمان، آمریکا، کانادا و نقاط دیگر، و صحت عمل و رفتار آنها در بین مردمِ آن کشورها، باعثِ گرایش برخى از آنان به اسلام گردیده و مىگردد. این حقیقت، به طور روز افزون در بسیارى از کشورها مشاهده مىشود.
5. ترجمه قرآن و نهج البلاغه، و آثار علمى مسلمانان به زبانهاى دیگر، خود یکى از فرصتهاى با ارزش براى اسلام است که خوانندگان آن ترجمهها به اسلام پى ببرند و آن را بپذیرند.
6. این حقیقت را هم نباید نادیده گرفت که شکست تمدن غربى در برآوردنِ نیازهاى معنوى بشر، نیازهایى که در فطرت آدمى نهفته است، و حتى نیازهاى مادى او، برابر با مقام شامخ انسانیت، طالبان زندگى بهتر را وادار به تحقیق از راههاى دیگر براى خوشبختى و سعادت مىنماید و سرانجام به این حقیقت مىرسند که راه سعادت مادى و معنوى کامل انسان، اسلام است.
اما تهدیدهاى عمده عبارتاند از:
1. رواج و گسترش دروغ و تهمت به اسلام در رسانههاى گروهى، از جمله تهمت تروریسم، به طور نامحدود، مسلماً مردم سطحى نگر را تحت تاثیر قرار مىدهد و به تصور درست بودن آن تهمتها، آنان را از اسلام دور مىنماید.
2. سرگرمیهاى فراوان و لذتهاى نامشروع، از جمله روابط آزاد زن و مرد، بخصوص در بین نسل جوان در دانشگاهها و آموزشگاهها و تفریحگاهها.
3. سیطره روحِ توجه به مادیات بر جوامع انسانى، خود مانعِ بزرگى براى توجه به معنویات است که بخش عمده تعلیمات اسلام است.
4. در برابر این تهدیدها، کمبود تعلیم و تربیت صحیح به قدر کافى، خود یک تهدید براى جامعه اسلامى شمرده مىشود و تهدیدهایى از این قبیل.
5. زبان دانى بسیارى از تحصیل کردگان مسلمان، باعث مىشود از رسانههاى گروهى کشورهاى غیر مسلمان، مخصوصاً اروپاییان توان استفاده را داشته باشند و به آسانى تحت تاثیر آن رسانهها قرار گیرند.
6. هجرت بسیارى از جوانان مسلمان به کشورهاى اروپایى و امریکایى براى تحصیل در دانشگاههاى آن کشورها، یکى از علل تغییر عقیده یا سستى عقیده آنان به اسلام مىگردد. این عامل، تاکنون، بیشترین تاثیر نادرست را داشته است، بخصوص که این طبقه از دانشجویان تحت تاثیر تمدن چشمگیر آنان قرار مىگیرند.
تمدن اسلامى وامدار مسلمانان است، اکنون حوزهها و عالمان بزرگ در نوآفرینى تمدن جدید چگونه مىتوانند نقش بیافرینند.
آشنایى مبلغان و علماى دینى، به طور دقیق و به روش آموزشِ درست، نسبت به حقایق اسلام، در ابعاد عقیده و اخلاق و عمل، همراه آشنایى با علوم و تمدنِ جدید غربى و با نیازهایى که این تمدن براى بشر پدید آورده است و کوشش مجدد در هماهنگى با حقایق اسلامى در ابعاد سه گانه: (عقیده و اخلاق و عمل) مىتوان به یک نوع تمدن جدید اسلامى دسترسى پیدا کرد.
و رسیدن به این ابتکار، کار دسته جمعى و مشورت با نخبگان جامعه است، بلکه خود نیاز به پژوهش و آموزش خاصى خواهد داشت.
حوزهها و عالمان شیعى چگونه مىتوانند در عین پاسدارى از باورها و حفظ هویت راستین تشیع، در امت اسلامى اثرگذار باشند.
علاوه بر کسب صلاحیت علمى، به طورى که ذکر شد، باید در اخلاق و رفتار با دیگران نیز نمونه باشند و این نیز نیاز دیگرى است که از راه تعلیم و تربیت صحیح، و از معاشرت و ملازمت با افراد نمونه و داراى کمال و مملو از معرفت و اخلاق، به دست مىآید.
چه برنامه و سیاستِ راهبردى براى مقبولیت و اشاعه مرجعیت اهل بیت(ع) در میان مسلمانان در شرایط امروز کارایى دارد.
همان طور که در حدیث آمده از قول امام که:
»اگر مردم با کلام ما آشنا شوند به ما مىگروند.«3
باید سخنان با ارزش و عمیق امام على(ع) و دیگر ائمه اهل بیت، علیهم السلام، را با ادب و احترام براى آنان بیان کرد. زندگى هر یک از آنان درس است براى همه مسلمانان.
2. در برخورد با مسلمانان دیگر، همان روش على(ع) و امامان را با مخالفانشان باید پیش گرفت، و از اهانت و بدگویى خوددارى نمود.
3. در این زمینه آثار این جانب و دیگران را که از سوى مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، منتشر گردیده و مىگردد، باید مورد نظر قرار داد.
حوزه: در جوامع اسلامى (در دانشگاهها و در بین مردم) شاهد تحرکات فرقههاى نوظهور و نفوذ اندیشههاى مسموم هستیم، حوزهها و عالمان اسلامى با این پدیده تفرقه افکن چگونه باید به رویارویى برخیزند.
استاد: 1. کارهاى حوزهها بر حسب نیازها باید دسته بندى شود و براى این کار افرادى آموزش ببینند و هر کدام براى کار و نیاز مربوط به خود باید آمادگى لازم را کسب کنند.
2. براى پاسخ گویى به سخنان فرقههاى نوظهور، باید در زندگى و سرگذشت سرکرده آن فرقهها مطالعه کرد و با طرز تفکر، سخنان و اندیشههاى آنان آشنا شد و آنها را به طور صحیح فهمید، آن گاه به نقد و پاسخ گویى پرداخت، نه این که با نظر سطحى و بدون تحقیق، در سخن و اندیشه آنان، پاسخهایى ارائه داد و دست به پاسخ گویى زد.
3. چه بسا فهم آن آراء نیاز به آموزش دارد و حتى به رجوع به زیان اصلى آنها - بدون اکتفا به ترجمه آنها - نیاز باشد.
امروزه و در روزگار ما، چه نوع حرکتها و کارهایى، به وحدت و همبستگى مسلمانان آسیب مىزند و چگونه مىتوان از آنها جلوگیرى کرد.
1. طى چند سال، که دائم با جوامع اهل سنت در کشورهاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى و بخصوص با علماى آنان تماس داشتهام، پى بردهام که بیشتر، اطلاع درستى از مبانى تشیع ندارند، و نظرات نادرستى از آنها دارند. مثلاً، بیشتر، اگر نگویم همه، تصور مىکنند که شیعه قرآن را محرّف مىداند،4 یا امامان را به حد خدایى مىرساند،5 یا همه مسلمانان دیگر را کافر مىپندارد6 و از این قبیل. پس ضرورت دارد که در برخورد با آنان این شبهات را رفع کنیم، آن گاه حقیقت تشیع را براى آنان بیان کنیم، تا آن بدبینى رفع شود و تا حدى وحدت حاصل گردد.
2. بسیارى از عوامل ضد وحدت، ریشه سیاسى و یا اختلاف قومى دارد. بارها از برخى از عربها شنیدم که مىگفتند: ایرانیهاى شیعه با عربها بدند. کما این که این اختلاف در بین ترکها و کردها و لرها با فارسها وجود دارد. تصور مىشود، که این نوع اختلاف، بیشتر در بین توده مردم رواج دارد، نه در بین عالمان و برجستگان و نخبگان. اختلافات سیاسى هم در گذشته و حال فراوان است و مسلمانان را از هم جدا مىنماید.
3. یکى از عوامل مهم اختلاف شیعه و سنى بدگویى شمارى از شیعیان از خلفا و صحابه است که گاهى آنان را کافر مىدانند. شیعیان در برخورد با آنان در گفتار و در نوشتههاى خود و در رسانههاى گروهى دیگر، نباید به آنان اهانت بکنند. این امر از بزرگترین عوامل بدبینى اهل سنت به شیعه است.7
اصولاً بدگویى کار بدى است، شیعیان را از مقام والاى خود پائین مىآورد. و باید به جاى بدگویى با دلیل و برهان و اخلاق نیک و بزرگ منشى، با آنان برخورد شود.
در دهههاى اخیر شخصیتهاى حوزوى بسیارى مانند: سید شرفالدین، آیتالله بروجردى، سید محسن امین، محمدتقى قمى، موسى صدر و... در راه همگرایى اسلامى تلاش کردهاند، چه تمایزى میان تلاش آنان مىبینید.
استاد: مرحوم آیتالله بروجردى8 مسأله تقریب را از چند راه دنبال مىکرد:
1. در درس فقه، آراى اهل سنت را در مسائل اختلافى مهم، همراه دلیلشان نقل مىفرمود و گاهى هم راى آنان را توجیه مىکرد: مانند اینکه: فتواى آنان را به وجوب رعایت اول وقت در نماز، از این امر ناشى مىدانست که رسول اکرم(ص) به خاطر این که امام جماعت مردم بود، و امام جماعت لازم است در وقت معین نماز بگزارد، تا مردم در جماعت حاضر شوند، لذا همواره در وقت نماز مىگزارد، فقهاى اهل سنت تصور کردند که رعایت اولِ وقت لازم است، در حالى که آن حضرت گاهى در غیر اول وقت نماز مىخواند.9
2. از بدگویى به صحابه و خلفا و بزرگان اهل سنت، منع مىفرمود. از باب نمونه، یک روز در جلسه حدیث فرمود:
»کسى کتابى در فضائل اهل بیت نوشته [یا فرمود]: اشعارى سروده، و در اول آن به خلفا بد گفته و نام من را هم احتراماً ذکر نموده است. من دستور دادم آن مطالب را از بین ببرند. امروزه چه فایدهاى بر این کار مترتب مىشود؟«
310. ایشان با علما و مشایخ الأزهر و مؤسسان دارالتقریب ارتباط و مکاتبه داشت که نامههاى طرفین در مجله رسالةالاسلام، ارگان مؤسسه دارالتقریب بینالمذاهب الاسلامیه، منتشر گردیده است.
4. از دارالتقریب بین المذاهب،11 حمایت مادى و معنوى مىکرد، و همواره دبیر کل دارالتقریب، شیخ محمدتقى قمى، نزد ایشان مىآمد و ایشان را در جریان کارهاى دارالتقریب قرار مىداد. در این خصوص من اطلاعات فراوانى از علامه شیخ محمدتقى قمى دبیر کل دارالتقریب کسب کردهام که در کتاب زندگى آیتالله بروجردى، انتشار مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، به تفصیل نوشتهام.
5. با سفارش ایشان »حدیث ثقلین« را عالم متتبع آقاى قوام وشنوى، از آثار و کتب روایى اهل سنت، استخراج و گرد آورد و دارالتقریب در قاهره آن را چاپ نمود.
درباره حدیث ثقلین، آیتالله بروجردى نظریه خاصى داشت و آن این که:
»این حدیث، موقعیت علمى أئمه اهل بیت را توصیه مىکند و ما براى معرفى و نشر تشیع، باید امروز روى این حدیث، اصرار بورزیم، نه روى خلافت و حکومت که در حال حاضر - یعنى در عصر آیتالله بروجردى - مطرح نیست. حدیث ثقلین حساسیت کمترى دارد و حال که در جهان اسلام خلافت مطرح نیست، اهل سنت مرجعیت علمى اهل بیت را از ما مىپذیرند.«
ظاهراً ایشان مىخواست: اختلافات و دعواهایى که بر سر خلافت و امامت بین طرفین وجود داشته، دوباره تجدید نشود.
6. در کتاب حدیث »جامع الاحادیث الشیعه«12 که زیر نظر ایشان تالیف مىکردیم، احادیث اهل سنت در ذیل ابواب آن اضافه مىشد، اما دیگران او را از این عمل تقریبى بازداشتند و به امر ایشان آن احادیث را حذف کردیم.
7. مکرراً در بین درس فقه »حدیث ثقلین« را یادآور مىگردید، و گاهى در اول درس، بدون مناسبت آن حدیث را نقل مىفرمود. این کار به این خاطر بود که طلاب آن حدیث را ملاک ترویج تشیع قرار دهند.
مرحوم سید عبدالحسین شرفالدین13 در نشر مسأله امامت و تبلیغ تشیع، کتابهاى متعددى با روش جدید و با رعایت احترام و دورى از اهانت به خلفا و صحابه، تالیف فرمود که یک نمونه آن کتاب شریف »المراجعات« است. در این کتاب، وى با نهایت ادب و احترام طى گفتوگو با شیخ الازهر در آن وقت، شیخ سلیم بشرى، مسائل مربوط به امامت و خلافت را مطرح فرموده است. اتفاقاً، او نیز بحث را با اثبات مرجعیت علمى اهل بیت آغاز نموده و سرانجام به بحث خلافت پرداخته است.
یکى از کتابهاى معروف وى درباره وحدت اسلامى، کتاب »الفصول المهمه فى تألیف الامه« است. به خاطر دارم بارها دیدم این کتاب روى میز مرحوم آیتالله بروجردى قرار داشت و ایشان به مطالعه این کتاب مىپرداختند که مسلماً در اصرار وى بر تقریب مذاهب مؤثر بوده است.
مرحوم علامه کبیر سیدمحسن امین14، صاحب کتاب عظیم »أعیان الشیعه« آن مرحوم در نوشتههاى خود هیچگاه مانند برخى از گذشتگان کلمات اهانتآمیز درباره خلفا و صحابه به کار نمىبرد. خود او نوشته است:
»ما به أهل سنت حمله نمىکنیم، اگر کسى به ما حمله کرد، فقط به او پاسخ مىگوییم«.
او که اصلاً لبنانى بود و در شام زندگى مىکرد، در حوادث استعمار کشورهاى عربى و از جمله سوریه، همواره در کنار آزادى خواهان مسلمان آن کشورها، که غالباً از اهل سنت بودند، قرار داشت و بارها با از خودگذشتگى، از امتیاز خواهى براى طائفه شیعه صرف نظر کرد و به همین خاطر، در بین اهل سنت از احترام خاصى برخوردار بود و هنگام فوت او، تمام طبقات از جمله علما و طلاب و ارتش در تشییع او شرکت نمودند. شرح حال این عالم بزرگ را باید نمونه کار تقریب مذاهب قرار داد. از جمله ایشان از قمهزنى و اعمال شایع دیگر در عزادارى امام حسین، علیهالسلام، منع فرمود که مورد اعتراض برخى از مراجع عصر خود قرار گرفت. او خود نمونه جالبى از مجلس عزادارى را منعقد مىفرمود.
علامه محمدتقى قمى، موسس حقیقى »دارالتقریب« بود.15 سالها در مصر توقف کرد و با علماى جامع الازهر در قاهره آشنا گردید و تدریجاً از بین آنان چند تن را با اندیشه خود در مسأله تقریب مذاهب اسلامى همراه کرد، به اتفاق آنان در قاهره، دارالتقریب بین المذاهب الاسلامى را تأسیس فرمود و در راه آن کوششها نمود و مشکلاتى را تحمل فرمود، تا آن که آن مؤسسه جاى خود را در بین علماى اسلامى باز نمود. با این که برخى از علماى فریقین، به شدت با آن مخالفت مىکردند.
من در کتاب زندگى آیتالله بروجردى درباره علامه قمى مطالبى نوشتهام، از جمله یادآور شدهام: وى در اثناى کار به ایران آمد و در مشهد مقدس در آستان قدس، طى مراسمى در اجتماعى از علماء، از جمله آیات عظام: میلانى و قمى و کفائى خراسانى و دیگران متن فتواى شیخ شلتوت، رئیس جامع الازهر را در جواز عمل اهل سنت به فقه شیعه، با امضاى شلتوت، به کتابخانه حرم حضرت رضا، علیهالسلام، تقدیم کرد. عکس آن مراسم موجود است و من نیز در آن مراسم شرکت کردم. هم اکنون متن آن فتوى بر روى دیوار مشرف بر قبر علامه قمى، رضوان الله علیه، در امام زاده عبدالله شهر رى معرّف آن دانشمند است.
امام موسى صدر.16 این دانشمند از دوستان من در حوزه قم و از بنیانگذاران مجله مکتب اسلام بود که از سوى فرزند مرحوم سید شرفالدین، به لبنان دعوت گردید، و در شهر صور زادگاه سید شرفالدین، سکنى گزید، و تدریجاً، دائره فعالیت خود را توسعه داد و به بیروت، پایتخت لبنان منتقل شد و ریاست مجلس اعلاى شیعه را براى اولین بار به عهده گرفت. او، طى تماس با علماى کشورهاى عربى و با فعالیتهاى مذهبى و سیاسى خود جایگاهى رفیع پیدا کرد و همواره در کنگرههاى اسلامى، بخصوص در اجتماع سالانه مجمع البحوث الاسلامیه، که از سوى جامع الازهر برگذار مىگردید، شرکت مىکرد. جذابیت چهره و شخصیت علمىاش، سبب شد محور توجه قرار گیرد. دکتر محمد فهّام، شیخ الازهر، درباره امام موسى به من گفت: »وَزادَهُ بَسطَة فى العِلم و الجِسم«.
امام موسى صدر از اخلاق و ادب بارزى برخوردار بود. او با مرحوم علامه قم دبیرکل دارالتقریب، آشنا و رفیق بود و فکر تقریب را از او، و از والد خود مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر، که آیتى در اخلاق و از طرفداران دارالتقریب بود، فراگرفت و سرانجام امام موسى صدر، در راه فداکاریهاى خود براى اسلام مفقود گردید.
با انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى، چه نقطه عطفى در فرایند تقریب پدید آمد.
1. امام خمینى، رحمةالله علیه، از پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، بر وحدت مسلمین اصرار مىورزید و دعوت خود را به نام اسلام و نه تشیع، آغاز فرمود. مخاطبان او، همواره، همه مسلمانان بودند، و این طبیعى بود که به پیروى از آیتالله بروجردى، مرجع بزرگ شیعه، که در حقیقت شاگرد او شمرده مىشد، در مسأله وحدت اسلامى و تقریب مذاهب همفکر استاد خود باشد.
2. بارها مىفرمود: هر کس امروز بین شیعه و اهل سنت، تفرقه بیندازد، و دم از حمایت از یکى علیه دیگرى بزند، او نه شیعه است و نه سنى.
3. در مجلس شوراى اسلامى، نمایندگانِ اهل سنت را در قانونگذارى شرکت داد و خود با علماى آنان تماس داشت.
4. امام خمینى، همواره از جهان اسلامى یاد مىکرد و در اندیشه بیدارى جهان اسلام بود. و مىفرمود:
»اگر مسلمانان هر کدام یک سطل آب بریزند دشمنان را آب مىبرد«.
کدام یک از شخصیتهاى علمى - مذهبى اهل سنت به تقریب مذاهب و همگرایى اسلامى دل بستگى خاطر داشتند و چه فعالیتهایى کردهاند.
مسلماً، بنیان گذاران دارالتقریب، در رأس دل بستگان به تقریب قرار دارند و بیشترین فعالیت را نمودهاند. از علماى شیعه: علامه محمدتقى قمى، علامه شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، علامه شیخ محمدجواد مغنیه، علامه سیدشرفالدین.
و نیز آیتالله بروجردى با این که از مؤسسین دارالتقریب نبود، اما از آن بى دریغ حمایت مىفرمود.
و از علماى اهل سنت: علامه شیخ عبدالمجید سلیم، علامه شیخ محمود شلتوت که هر دو به سمت ریاست الازهر نائل شدند. علامه محمد مدنى سرپرست مجله »رسالةالاسلام«، علامه شیخ مصطفى عبدالرزاق، علامه شیخ مصطفى مراغى، علامه شیخ حسن بناء، مؤسس جمعیت اخوان المسلمین، علامه محىالدین طیبى تونسى، پیشواى مالکیه، علامه شیخ عبدالفتاح مرغینانى، نماینده زیدیها در یمن، علامه کواکبى، شخصیت نامى، استاد محمد على علویه، علامه شیخ محمد غزالى، رهبر آخیر اخوان المسلمین و امام جمعه مسجد عتیق (مسجد عمرعاص) در قاهره.
استاد شیخ محمد الفهّام، رئیس جامع الازهر و معاون او، علامه دکتر شیخ عبدالعزیز عیسى، که در حقیقت تشکیلات الازهر را اداره مىکرد. او بعداً وزیر شؤون الازهر شد. در عین حال، جزو مؤسسین دار التقریب و معاون آقاى قمى شمرده مىشد که در غیاب آقاى قمى کارهاى دارالتقریب را و انتشارات آن را اداره مىکرد.
نهادهاى فرهنگى که به منظور وحدت میان مسلمانان و تقریب مذاهب ایجاد شدهاند، مانند: مجمع جهانى و مجمع فقه و... تا چه اندازه به اهداف تقریب نزدیک شدهاند.
1. دارالتقریب مصر در کار خود بسیار موفق بود و در حقیقت، مسأله تقریب را براى اولین بار بین علماى فریقین مطرح کرد. امّا با فوت رهبران آن پایان یافت و تنها چند اثر مهم، مانند 60 عدد از مجله رسالةالإسلام، حدیث الثقلین، تفسیر مجمع البیان طبرسى چاپ جدید، که همه را مجمع جهانى تقریب، تجدید چاپ کرده، از آن به جاى مانده است. بار دیگر دارالتقریب در قاهره به ریاست علامه دکتر عاشور، نایب اول سابق شیخ الازهر، مشغول به کار شده است.
2. پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، هر چند مرحوم امام خمینى بر امر تقریب و وحدت اسلامى اصرار مىورزید، اما مؤسسه مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى در ایران، پس از ایشان، به امر مبارک رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهاى، تأسیس گردید و تاکنون کارهاى مهمى انجام داده است: مانند تشکیل کنگره وحدت سالانه با شرکت دانشمندان مذاهب اسلامى از کشورهاى مختلف در ایّام میلاد النبى، صلوات الله علیه و آله، نشر مجله رسالة التقریب و مجلات عربى و فارسى دیگر، نشر کتابهاى فقهى، حدیثى و کلامى فراوان که تاکنون به صدها مجلد رسیده است، شرکت دبیرکل مجمع در کنگرههاى وحدت در کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، دعوت از دانشمندان جهت دیدار علما و مراجع قم و مشهد و آگاهى از کارهاى علمى حوزههاى علمیه و دانشگاهها، تأسیس دانشگاه تقریب مذاهب اسلامى، در تهران و برخى شهرها، تاسیس مرکز علمى تحقیقى در قم و بسیارى کارهاى دیگر از جمله تاسیس خبرگزارى تقریب.
3. مجمع جهانى أهل بیت نیز، همزمان با تأسیس مجمع جهانى تقریب، به امر مقام معظم رهبرى تاسیس گردید که شعبههاى بسیارى در کشورهاى اسلامى دارد و با روشى مؤدبانه و بدون اهانت به دیگران، و با رعایت موازین تقریب و وحدت به سرپرستى مجامع شیعه اشتغال دارد و در حقیقت بهترین همکار و یاور مجمع جهانى تقریب مىباشد.
مؤسسات دیگرى در حوزه علمیه قم و حوزه نجف اشرف و در لبنان و سوریه، مسأله تقریب مذاهب را سرلوحه کار خود قرار دادهاند.
در نتیجه، با کوشش این مؤسسات، مسأله وحدت اسلامى و تقریب مذاهب، در بیشتر کشورهاى اسلامى مطرح گردیده، و رو به پیشرفت است.
آیا میان نهادهاى فرهنگى وحدت و نهادهاى سیاسى مانند: کنفرانس اسلامى تعاملى وجود دارد.
بلى. نظر به این که نهادهاى فرهنگى وحدت، نهادهاى رسمى وابسته به دولت هستند، حتماً باید با نهادهاى سیاسى، بخصوص در خارج از کشور هماهنگ باشند، تا به نتیجه مطلوب برسند. به همین خاطر این نهادها، با وزارت خارجه و رایزنیهاى ایران، سفارتخانهها و سفیران همکارى و تعامل دارند.
به نظر حضرت عالى نهادهاى تقریب با چه آسیبها و بازدارندههایى رو به رو هستند و براى از میان برداشتن آنها چه پیشنهادى دارید.
استاد: بزرگترین آفتها براى وحدت وجود افراد تندرو و افراطى و أحیاناً مزدور سیاستهاى استعمارگر در ایران و هم در جوامع اسلامى دیگر است.
به طور کلى کشورهاى استکبارى و استعمارگر از آغاز تاکنون به طرق گوناگون، در بین مسلمانان اختلاف ایجاد کرده و مىکنند و بهترین راه براى آنان دامن زدن به اختلافات مذهبى بین مسلمانان است. نهادهاى تقریب، بیش از دیگران با این قبیل نهادهاى اخلال گر رو به رو مىباشند.
یادداشتها:
1. دکتر بوکاى مىنویسد:
»مردم کشورهاى غربى از مسائل مربوط به اسلام، آگاهى ندارند؛ امّا از این بابت نباید تعجب کرد؛ زیرا دقت در چگونگى تعلیم و تربیت نسلهاى متعدد غربى و اطلاعاتى که راجع به مسائل مذهبى مربوط به مجموعه بشریت بدانها عرضه مىکنند، نشان مىدهد که مربیان و معلمان این نسلها، آنان را نسبت به اسلام در جهلى تمام عیار نگه مىدارند. از اعصار قدیم گرفته تا این ایام، دین اسلام را همواره به عنوان »مذهب محمد« و مسلمانان را به نام »محمدىها« خواندهاند و مىخوانند و اگر نیک بنگریم، در مىیابیم که غرض، حفظ این اعتقاد غلط در افکار و اندیشههاست که: دین اسلام باورها و اعتقاداتى است که از کار و فعالیت یک بشر حاصل شده است و خداوند را (به معنایى که مسیحیان در نظر دارند) در کار این دین، دخالتى نیست.
بسیارى از معاصران با فرهنگ غربى نیز به وجوه مختلف فلسفى و اجتماعى و سیاسى اسلام توجه کردهاند؛ اما هیچ گاه آن طور که باید و شاید به اسلام به معناى اخص، یعنى به عنوان یک دین، مبتنى بر وَحى نپرداخته و در این باب زحمت سؤال نیز به خود ندادهاند.
در واقع، گروه مذکور، این مطلب را به عنوان اصل موضوع طرح کرده و پذیرفتهاند که محمد(ص) در رسالت خود، متکى به مطالبى است که قبلاً وجود داشته است.
حتى در برخى محیطهاى مسیحى، مسلمانان با تحقیر و توهین مواجهاند. خود من هنگامى که درصدد برآمدم مقدمات یک بحث و گفت و گوى تطبیقى را فراهم کنم، تا همراه با دیگر مسیحیان، راجع به یک رشته از مباحث موجود در کتب مقدس یهودى و مسیحى از یک طرف، و قرآن از طرف دیگر به بررسى بپردازم، با همین تحقیر و توهین، رو به رو شدم و ملاحظه کردم که غربیان، به طور نظام یافته از تفکر راجع به مباحث و اصول قرآنى، سرباز مىزنند.
پس از شوراى روحانى واتیکان، در این طرز رفتار، تغییرى پدید آمده است. یکى از اسنادِ دبیرخانه امور غیر مسیحیان واتیکان، به این مطلب پرداخته است.
عنوان سند: »رهنمودهایى براى گفت و گو میان مسیحیان و مسلمانان است (چاپ سوم 1972) به موجب این سند، مسیحیان دعوت شدهاند که:
»تصور کهنه و قدیمى خود را از اسلام، کنار بگذارند و از تصویر مسخ شده اسلام، که میراث گذشته و نتیجه پیشداوریها و ثمره تهمتها و افتراآت است، دست بردارند. «
واتیکان اعتراف کرده است که:
»در گذشته، مجموع دنیاى غرب که در جوّى مسیحى آموزش و پرورش یافته، در حق مسلمانان بى عدالتى روا داشته است. «
و سرانجام، واتیکان از طرز تفکر غلط مسیحیان درباره مسلمانان (در مورد قضا و قدرى بودن و تعصب خشک داشتن آنها) انتقاد مىکند.
با این همه، درست است که دنیاى غرب از لحاظ وسائل پخش اخبار و اطلاعات (روزنامهها، رادیوها و تلویزیونها) دست و بالش باز است؛ اما جایى که وسائل ارتباط جمعى مذکور، به اخبارى از این گونه اختصاص مىدهند، بسیار کم است و در نتیجه از همین نکات نیز عدهاى بسیار معدود مطلع مىشوند.
خلاصه کنیم و بگوییم که بسیارند مسیحیانى که در محیط مخالفِ صریح با اسلام، بالش و پرورش مىیابند و با هرگونه اندیشهاى درباره اسلام مىستیزند و بدین ترتیب راجع به واقعیت اسلام در جهل مىمانند و در مورد اصولِ مبتنى بر وَحى اسلامى، داراى عقایدى سراپا نادرستاند. «
عهدین، قرآن و علم، نوشته دکتر بوکاى، ترجمه دکتر حسن حبیبى / 8-6،
انتشارات سلمان، تهران، 1357.
2. از جمله خاورشناسانى که مىتوان گفت: کم و بیش، راه انصاف را پیش گرفته و زیباییهاى اسلام را نموده و پرده از اندیشههاى تیره و تار همکیشان خود برداشتهاند، عبارت اند از: کارلیل انگلیسى، گوته آلمانى، لامارتین فرانسوى، گوستاولوبن، ویلز ایتالیایى، جان دیون پورت و... و در بین خاورشناسان، مىتوان از ادواردبراون نیز نام برد. او مطالعات گستردهاى درباره اسلام و ایران داشته و آثار بسیارى از خود به جاى گذاشته است که در آنها گاه از حقیقت بسیار فاصله مىگیرد و گاه به آن نزدیک مىشود و به مطالبِ درستى دست مىیابد، از جمله در یکى از آثار خود مىنویسد:
»هر چه بیشتر به مطالعه قرآن مىپردازم و هر چه بیشتر براى درک روح قرآن کوشش مىکنم، بیشتر متوجه قدر و منزلت آن مىشوم.
اما بررسى اوستا، ملالت آور و خستگى افزا و سیر کننده است، مگر آن که به منظور زبانشناسى و علمالاساطیر و مقاصد تطبیقى دیگر باشد. «
تاریخ ادبى ایران، ترجمه على پاشا صالح / 115.
در اظهار نظرى دیگر، گرچه در مقایسه موازین اخلاقى دیانت مسیح و اسلام، دچار اشتباه مىشود؛ اما اسلام را به واقعیت زندگى نزدیکتر و به لحاظ تطبیق با تمدن جدید، مترقىتر از مسیحیت معرفى مىکند:
»نیروى عظیم اسلام در سادگى و شایستگى انطباق شریعت اسلام با اوضاع جدید و همچنین در موازین عالیه اخلاقى اسلام نهفته است. کسب فضائل و مکارم اخلاقى کاملاً در حیّز امکان است. لکن باید اقرار کنیم که موازین اخلاقى و دیانت مسیح، گر چه عالىتر است، ولى از دسترس افراد بشر، تقریباً، خارج است و دولتها نیز کلیتاً نتوانند بدان پایه نائل گردند. اما دولتى که کمال مطلوب اسلام است، قابل تصور مىباشد و از حدود فهم و ادراک و امکان بیرون نیست. خلفاء چهارگانه راشدین که جانشینان بلافصل پیامبر بودند، در حقیقت آن نوع حکومت را عملاً به وجود آوردند.«
همان / 279 - 280.
3. حدثنا عبدالواحد بن محمد بن عبدوس النیسابورى العطار رضى الله عنه قال حدثنا على بن محمد بن قتیبه النیسابورى عن حمدان بن سلیمان عن عبد السلام بن صالح الهروى قال سمعت أبا الحسن على بن موسى الرضا(ع) یقول رحم الله عبدا أحیى أمرنا.
فقلت له و کیف یُحیى أمرکم.
قال یتعلم علومنا و یعلِّمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا.
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق ج 1 / 308، ح69.
امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع) مىفرماید:
خداى رحمت کند کسى که امر ما را زنده کند.
راوى مىگوید: از امام پرسیدم چگونه کسى امر شما را زنده مىکند؟
فرمود علوم ما را فرا مىگیرد و به مردم مىآموزد؛ زیرا که مردم اگر حقایق نابى را که ما گفتهایم و زیباییهاى سخن ما را دریابند، پیرو ما مىشوند.
4. بهتانى بزرگ به شیعه. شیعهاى که از کوثر زلال قرآن، دَمادَم نوشیده و مىنوشد، و به مکتبى پاى بند است و سر بر آستان آن مىساید که در دامن پر مهر قرآن بالیده است و تمام زوایاى خود را در پرتو آن روشن مىدارد، مکتب اهل بیت؛ قلّه بلند و سر به آسمان سودهاى که قرآن همه گاه بر تارَک آن مىشکفد و مىدرخشد و آنى دامنههاى آن از شعاع آفتاب قرآن بر کنار نمىمانند و تاریکى و سیاهى به آنها راه نمىیابد.
حیات مکتب اهل بیت، به قرآن است، قرآن کامل، بى کاست و فزود. زیرا که قرآن محور و مدار و معیار این مکتب است. سنى را مىتوان به این مکتب نسبت داد و راهى را گفت که راهِ این مکتب است و ارکان و طلایه داران آن، به آن باور دارند و از زبان آنان تراویده و از رفتارشان سرچشمه گرفته، که به گونه دقیق، با قرآن هماهنگ باشد، با آیه آیه آن. پس باید قرآن به گونه کامل، در دسترس باشد، تا روشن شود سخنى که به رسول خدا و ائمه(ع) نسبت داده شده، آیا با قرآن هماهنگ است، یا خیر. اگر چنین نباشد، همان گونه که شمارى از اخباریان و حشویه مىپندارند، معیار شناختِ آموزههاى مکتب اهل بیت چیست؟ پس همه کسانى که علاقه دارند راهِ انصاف را بپویند، مىبایست به آموزههاى مکتب اهل بیت دقیق بنگرند و روى آنها درنگ ورزند، تا به روشنى دریابند آن چه از تحریف قرآن، یعنى باورِ به کاست و فزود، به شیعه نسبت داده شده افترایى بیش نیست که در وهله نخست از سوى بدخواهان، حکومت گران غاصب و دشمن اهل بیت و عالمان دربارى بوده و کم کم در بین افراد ناآگاه رسوخ کرده و در ذهنها جا باز کرده است.
پیروان مکتب اهل بیت، به این اصل بلند و بنیادى که در قرآن پرتو افشانى مىکند:
»انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون. «
اعتقاد دارند و از صدر اسلام تاکنون، براى در اَمان ماندن قرآن از هرگونه زیادى و کاست، به آن استدلال کردهاند.
افزون بر این، هیچ یک از پیروان مکتب اهل بیت، عالمان برجسته و نامور شیعه، نه تنها کوچکترین خدشهاى را بر قرآن باور ندارند که همگى در برابر پندار گرایان به تحریف قرآن از اخباریان (در بین امامیه) و حشویه (در بین عامّه) ایستاده از حریم مقدس قرآن، سرسختانه دفاع کردهاند:
محمد بن على بن بابویه قمى، معروف به شیخ صدوق مىنویسد:
»اعتقادنا فى القرآن الذى انزله الله تعالى على نبیّه محمّد، صلى الله علیه و آله و سلّم، هو ما بین الدَّفتین و هو ما فى ایدى النّاس لیس باکثر من ذلک. « اعتقادات
اعتقاد ما (امامیه)درباره قرآنى که خدا بر پیامبرش محمد(ص) نازل کرده، این است که: قرآن کتابى است که میان دو جلد قرار دارد و در دست مردم مىباشد و بیش از این، چیزى نیست.
شیخ محمد بن حسن طوسى مىنویسد:
»اِعلم أنّ القرآن معجزه عظیمة على صدق النبى، صلّى الله علیه و آله و سلّم، بل هو اکبر المعجزات... و امّا الکلام فى زیادته و نقصانه فمِمّا لا یلیق به«
تفسیر تبیان، ج1 / 269
بدان که قرآن معجزه بزرگى بر راست گویى پیامبر اسلام(ص) است. بلکه قرآن بزرگترین معجزه به شمار مىرود...
اما سخن در این که بر قرآن چیزى افزوده و از آن کاسته شده، از سخنانى است که در خورِ قرآن نیست.
قاضى نورالله شوشترى مىنویسد:
»ما نسب الى الشیعة الامامیة بوقوع التّغییر فى القرآن لیس ممّا قال به جمهور الامامیّه انّما قال به شِرذمة قلیلة منهم لا اعتداد بهم فیما بینهم.«
مصائب النواصب
آن چه به شیعه امامیه نسبت داده شده که عقیده دارند در قرآن تغییرى روى داده، این قول، سخنى نیست که تمام امامیّه بر آن باشند. تنها افراد ناچیزى از ایشان این سخن را گفتهاند که در میان امامیه مورد اعتبار و اعتنا نیستند.
اینها و صدها نمونه دیگر که در برگ برگِ کتابِ باورهاى شیعه جلوهگر است هم راه بر اهل انصاف و جویاى حقیقت از هر فرقه و مذهب مىگشاید و هم دستمایهاى است گرانبها در دست عالمان و مبلغان مکتب اهل بیت، که به روشنگرى بپردازند و شبههها را نسبت به این مکتب از ذهنها و سینهها بزدایند و برادران اسلامى را با هر فکر و مذهب، در جاى جاى جهان اسلام، به حقیقت و عمق باورِ شیعه و آن چه در رفتارِ تک تک شیعیان، جارى است و بازتاب دارد، آگاه سازند.
5. این فضاى مسموم که از دوران بنى امیه علیه مکتب اهل بیت پدید آمد، نسل بعد از نسل ادامه یافت و بخشهاى گستردهاى از جهان اسلام را در برگرفت و دستان پلید در دورانهاى بعد نیز آن را گستراندند و مذاب وار به ذهنها فرو ریختند. آنان مىخواستند با این نقشه شیطانى قهرمانان عرصه توحید را از میدان به دَر کنند، تا بتوانند شرک را بگسترانند و در فضاى شرک آلود و خالى از شرک ستیزان و رایَت افرازان توحید، پایههاى حکومت جاهلى خود را بر افرازند و استوار سازند.
گروههاى بسیارى، در دورانهاى گوناگون، که از یک مرداب تغذیه مىکردند، دست به کار شدند، تا بنمایانند ائمه اطهار، ادعاى ربوبیت دارند و با این نقشه آنان و پیروانشان را از گردونه جامعه و نقش آفرینى در عرصههاى سیاسى و قیام علیه حاکمان ستم پیشه، بیرون برانند و مردم را از پیرامون آنان بپراکنند.
این نقشه شوم، امّا کارامد را، هم بنى امیه که رسم گران آن بودند، با تمام توان پیاده و اجرا کردند و هم بنى عباس از آن بهره بردند و به آن پر و بال دادند و در قالبِ مدح و فضیلت تراشى براى ائمه(ع)، ساده لوحان را در خدمت خود گرفتند و ضربههاى سهمگینى بر جبهه حق وارد ساختند و بسیارى از مردم، بویژه اصحاب ائمه را در حیرت فرو بردند.
یکى از کسانى که در حیرت فرو رفته بوده و براى برون رفت از این سرگردانى و تحیّر خدمت امام على بن موسى الرضا مىرسد، ابراهیم بن ابى محمود است. مىگوید به امام عرض کردم:
»ما اخبارى در فضائل امیرالمؤمنین و فضائل شما از مخالفان شما مىشنویم که مانند این اخبار را در نزد شما نمىیابیم، آیا ما این اخبار را بپذیریم؟
امام در جواب فرمود:
... یا ابن ابى محمود ان مخالفینا وضعوا أخباراً فى فضائلنا و جعلوها على ثلاثة اقسام: احدها الغلُوّ فینا... فاذا سمع الناس الغلوّ فینا، کَفَّروا شیعتنا و نسبوهم الى القول بربوبیتنا... «
عیون اخبار الرضا، ج1/ 304
این پسر ابى محمود! مخالفان ما اخبارى را در فضائل ما جعل کردند و این اخبار را سه بخش کردند:
بخش نخست: اخبارى است در بردارنده غلوّ درباره ما.
... پس وقتى که مردم، اخبارى را بشنوند که درباره ما غلوّ کرده [در مثل نسبت ربوبیّت به ما داده است] شیعه ما را تکفیر مىکنند و به آنان نسبت مىدهند که به ربوبیّت ما اعتقاد دارند...
ائمه اطهار در برابر گروههاى غالى ایستادند و به شناساندن آنان به شیعیان و علاقهمندان به زلال وَحى پرداختند و از نقشههاى شوم و ویران گر خلفاى اموى و عباسى پرده برداشتند و در ظلمات و دلِ شبهاى تیره و تار، راه روشن سپیده را نمایاندند. با روشن گریهاى دقیق، غالیان را از صف امت اسلامى بیرون راندند و مهر کفر را بر پیشانى آنان زدند، کار سترگ و مهمى که تنها از امامان روشنایى و آشنایان با زلال وحى در آن غوغاها و هنگامهها بر مىآمد و نه از دیگران. اگر نقش آفرینى ائمه هدى در این آوردگاه سهمگین نبود غالیان اکنون در صف مسلمانان بودند و اندیشههاى سیاه، سست و شرک آلود آنان، آن به آن در حال دامن گسترى و ویران گرى.
ائمه(ع) با شناساندن گروههاى غالى، مانند گروه ابوالخطّاب و مغیرة بن سعید و به دست دادن معیارهاى دقیق، نه تنها شیعیان را که همه مسلمانان را از ورطه هولناک غُلُوّ رهانیدند و توحید ناب را شناساندند و پرتوهاى آن را به سینهها افشاندند.
امام صادق(ع) ابوالخطّاب را که به ربوبیت آن حضرت قائل بود و پیامبرى خود، از خود طرد کرد و وى و پیرواناش را کافر و فاسد خواند و کنارهگیرى اصحابش را از آنان، لازم و ضرورى:
»خدا لعنت کند ابوالخطاب را و لعنت کند کسانى را که با او کشته شدند و لعنت کند آنان را که از گروه او باقى ماندند و لعنت کند کسى را که در قلب خود براى ابوالخطاب و گروهاش احساس ترحم کند.«
رجال کشى / 295، شماره 521.
»لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر ابوالخطاب باد. من شهادت مىدهم که او کافر و فاسق و مشرک بود و او با فرعون در شدیدترین عذاب محشور مىشود. «
همان / 296، شماره 524
و به یاران خود مىفرمود:
»با اصحاب ابوالخطاب همنشین نشوید و با آنان غذا نخورید و چیزى ننوشید و مصافحه نکنید. «
همان / 297، شماره 525
و امام صادق(ع) در شناساندن چهره مغیرة بن سعید و ترفندها، دروغگوییها و جعلهاى او، گامهاى بلندى برداشت و خیانتهاى او را رو کرد و از دامهایى که در بین شیعیان و دوستداران اهل بیت گسترانده بود، همگان را آگاهاند:
»کان المغیرة بن سعید یتعمد الکذب على ابى و یأخذ کتب اصحابه و کان اصحابه المستترون باصحاب ابى یأخذون الکتب من اصحاب أبى فیدفعونها الى المغیرة فکان یدسّ فیها الکفر و الزندقه و یُسنِدُها الى ابى ثمَّ یَدفعها الى اصحابه فیأمرهم ان یَبثُّونها فى الشیعه فکلّما کان فى کتب اصحاب ابى من الغُلُوّ فذاک مادسَّه المغیرة بن سعید فى کتبهم. « همان / 225، شماره 402.
مغیرة بن سعید، پیوسته و از روى عمد، بر پدرم [امام باقر(ع)] دروغ مىبست. او کتابهاى اصحاب پدرم را مىگرفت و یارانِ او در بین اصحاب پدرم پنهان بودند. آنان کتابها را از اصحاب پدرم مىگرفتند و به مغیره مىدادند. پس او مخفیانه در کتابهاى اصحاب [که دربردارنده روایتهاى پدرم بود] کفر و زندقه وارد مىکرد و به پدرم نسبت مىداد، سپس آن کتابهاى رونویس شده را - که دربردارنده کفر و زندقه بود - به اصحاب خود مىداد و امر مىکرد آنها را تکثیر کنند و بین شیعه پخش نمایند. پس آن چه از غلوّ، که در کتابهاى اصحاب پدرم وجود دارد، همانهاست که مغیرة بن سعید مخفیانه در کتابهاى آنان وارد کرده است.
با این نمونهها و بسیارى دیگر از روشنگریها ائمه هدى(ع) درباره دروغ پردازان و جاعلان و غالیان، دور از انصاف است که کسانى و گروههایى، شیعیان را داراى این باور سخیف بپندارند و آنان را با گروه ابوالخطاب و مغیرة بن سعید و دیگر غالیان و دارندگان باورهاى آلوده به شرک در یک ردیف قرار بدهند و آن همه آثار برجسته و سخنان روشن و زلال ائمه هدى، بویژه على بن ابى طالب را در نهج البلاغه و دیگر آثار به جاى مانده از آن بزرگوار، در باب توحید که زلالترین باور توحیدى را به نمایش مىگذارد، نادیده انگارند و شیعه باورمند و پاى بند به این اصل بنیادین را از صف توحیدیان جدا سازند و این بهتان بزرگ را بر او آوار کنند و چنین وانمایند و تبلیغ کنند که شیعه به ربوبیت ائمه خود باور دارد!
و از سوى دیگر از عالمان شیعى و حوزههاى علمیه، انتظار مىرود این نهضت بزرگ ضد غلوّ و رفتار و سخنان شرک آلود را که ائمه اطهار(ع) با آن همه رنج و تلاش رایَتِ آن را افراشتند و مشعلهاى آن را افروختند، ادامه دهند و آنى از پیشاهنگى در این عرصه و رایَت افرازى و مشعل افروزى در آوردگاههاى گوناگون آن بازنمانند که آفت و آسیب ویرانگر غلوّ، هرگاه کوچکترین زمینه و بسترى براى رشد و تکثیر خود بیابد، دامن مىگسترد و رو به تکثیر مىگذارد و به نام شیعه و ائمه هدى، این سوى و آن سوى، مُردابهاى غلوّ را پدیدار مىسازد و به دشمنان اسلام و مسلمانان میدان مىدهد، تا شورانگیزترین گروه اسلامى را از خیزشهاى بزرگ علیه بدخواهان و استعمارگران، بازدارد و امت بزرگ اسلامى را به آن بدبین سازد.
6. شیعه، اصول و معیار دارد و بر اساس آن اصول و معیار، رفتار خود را سامان مىدهد. قرآن و سنت را همیشه و همه گاه، تراز رفتارها و حرکتهاى خود قرار داده و مىدهد.
کوچکترین کژى از این ثقل اکبر را بر نتابیده و نمىتابد. از این روى، هیچ گاه دیگر مسلمانان را کافر نمىداند، مگر کسانى را که بر اساس اصول شناخته شده، از دایره اسلام خارج شده باشند. امّا کسانى که برخلاف معیارهاى شناخته شده شیعه، پیروان دیگر فِرَق اسلامى را کافر مىخوانند، دلیلى از کتاب و سنت و سخن و سیره ائمه هدى(ع) ندارند؛ از این روى نباید به سخنان آنان اعتنا کرد.
سخن و سیره ائمه هدى(ع) و رفتار و گفتار عالمان ناب اندیش شیعه، که بازتاب سخن و سیره امامان است، گواه روشن بر این حقیقت است که عالمان همه فِرَق اسلامى، با درنگ و دقت در آنها، مىتوانند به آسانى به آن دست یابند. البته شمارى از آنان به این حقیقت دست یافته و از شیعیان دفاع کرده و آنان را از این افترا بَرى دانسته و مردمان و هم عقیدگان خود را آگاهاندهاند.
راه شیعه در برخورد با پیروان دیگر فِرَقِ اسلامى روشن است. شیعیان، چسان مىتوانند دیگر مسلمانان را کافر بدانند، در حالى که سفارش شدهاند با آنان نیک رفتارى کنند، به عیادت بیمارانشان بروند، در تشییع جنازهشان حضور یابند و در نماز جماعت آنان شرکت بجویند.
در وسائل الشیعه آمده است:
»عن محمد بن حسن بأسناده عن ابى على فىحدیث قال قلتُ لابى عبدالله، علیه السلام، انّ لنااماماً مخالفاً و هو یُبغض اصحابنا کلّهم!
فقال: ما علیک من قوله. فواللّه لئن کنت صادقاً لانت أحق بالمسجد منه. فکن أوّل داخل و آخر خارج و أحسن خُلقَکَ مع الناس و قل خیراً. « وسائل الشیعه، کتاب الصلوة
در کتاب وسائل الشیعه از شیخ محمد بن حسن طوسى به اسنادش در حدیثى از ابى على روایت شده است که گفت: به حضرت ابوعبدالله صادق(ع) عرض کردم: امام جماعتى داریم که مخالف ماست و با همه اصحاب ما [شیعیان] دشمنى مىکند.
فرمود: از سخن او زیانى به تو نمىرسد. سوگند به خدا، اگر راست بگویى تو از او به آن مسجد سزاوارترى، پس [بکوش] نخستین کسى باشى که در آن مسجد وارد مىشود و آخرین کسى که خارج مىگردد. و با مردم خوش خوى باش و سخن نیک بگو.
و نیز در وسائل الشیعه آمده است:
»عن احمد بن محمد البرقى فى المحاسن عن ابن محبوب عن عبدالله بن سنان قال سمعت اباعبدالله، علیهالسلام، یقول... انّ الله تبارک و تعالى یقول فى کتابه: »قولوا للناس حُسناً« ثمّ قال عودوا مَرضاهم، و أشهدوا جنائزهم، و اشهدوالَهم و علیهم، و صلّوا معهم فى مساجدهم. « همان
عبدالله بن سنان مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود:
خداوند تبارک و تعالى در قرآن مجید فرموده است:
»با مردم سخن نیک بگویید. «
سپس امام فرمود: بیمارانشان را عیادت کنید و بر جنازههاى آنان حضور یابید و به سود آنان، یا علیه آنان [در صورتى که مجرم باشند] شهادت دهید و با آنان در مساجدشان نماز بگزارید.
با این همه بیانهاى روشن و گواههاى بسیار از موضع اصولى و بنیادى شیعه و ائمه هدى(ع)، باز هم کوردلان و تاریک اندیشان، چون میدان را از پاسخ گویان، ابلاغ گران و روشنگران خالى مىبینند، غبار مىانگیزند و فضا را با شبههها و دَمهاى مسموم خود مىآلایند و مردمان را از زلال اندیشه شیعه، با نسبتهاى نارواى خود دور مىکنند و کینه از شیعه مکتب اهل بیت را در دلها فرو مىریزند. از این روى بایسته است عالمانِ روشن اندیش شیعه، با روشنگریهاى پیاپى و همه گاهى، هم عقیده زلال شیعه را بازگویند و هم تلاش ورزند، رفتارى از سوى کسانى به نام شیعه، آگاهانه و یا ناآگاهانه، سر نزند و سخنى گفته نشود که موجبات بدبینى به شیعه و دورى از زلال مکتب اهل بیت را فراهم بیاورد.
7. پیروان راستین مکتب اهل بیت، اهل منطق و برهان هستند و در هیچ عرصه فکرى و عقیدتى، احساس کمبود نمىکنند که به دور از منطق و برهان وارد شوند و به ناسزاگویى رقیبان و مخالفان خود روى آورند. امام و سرور آنان، على بن ابى طالب(ع)، در گرماگرم جنگ صفّین، یاران خود را از ناسزاگویى به شامیان باز مىدارد و اعلام مىدارد خوش ندارد که یاران و اصحابش دشنام گو باشند و از نقش هدایتگرى باز مانند:
»انى اکره ان تکونوا سبّابین و لکنَّکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فى القول و ابلغ فى العذر و قلتم مکان سبّکم إیّاهم: اللّهمّ احْقِن دماءَنا و دماءَهم و أصلح ذات بیننا و بینهم، و اهدهم من ضلالتهم حتى یعرف الحقَّ مَن جَهِلَهُ و یَرْعَوِى عن الغىّ والعدوان مَن لهجَ به. « نهج البلاغه خ 206.
من خوش ندارم شما دشنام گو باشید. لکن اگر کردههاى آنان را بازگویید، حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیکتر بُوَد و در عذرخواهى رساتر و به جاى دشنام، بگویید: خدایا ما و آنان را از کشته شدن بِرَهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهىشان به راهِ راست برسان، تا آن که حق را نمىداند بشناسد و آن که براى دشمنى مىرود و بدان آزمند است ایستد.
این موضِع امام(ع) سرچشمه گرفته از قرآن است. این فراز بلند که از زبان مولى تراویده، ترجمان آموزههاى وَحیانى است که در قالبِ آیهها، در سرتاسر قرآن مجید بازتاب یافته است:
»و قولو للناس حسنا. « بقره، 83
و با مردم نیکو گویید
»و قل لعبادى یقولوا الّتى هى احسن« اسراء، 53
[اى پیامبر] و به بندگان من بگو آن سخنى را که از همه نیکوتر است، بگویند.
»و یدرَؤُن بالحسنة السیئة« رعد، 22
[و از ویژگیهاى خردمندان است که] بدى را به نیکى رانند.
»لا تستوى الحسنة و لا السیئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذّى بینک و بینه عداوة کانّه ولىّ حمیم. « فصلت. 34
نیکى و بدى یک سان نیست. پس به شیوهاى که نکوتر است، بدى را پس ران. چه ناگاه بینى آن که میان تو و او دشمنى است، گویى خویشى است مهربان.
8. آیتالله سیدحسین بروجردى، به سال 129ه. ق. در اواخر ماه صفر، در بروجرد، دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوره مکتب خانه، به مدرسه نوربخش بروجرد، براى فراگیرى علوم دینى، وارد شد. پس از فراگیرى ادبیات و سطح، به حوزه اصفهان رفت و در مدرسه صدر اقامت گزید. و در این حوزه، از محضر استادان بزرگى همچون: سیدمحمدباقر درچهاى، ابوالمعالى کلباسى، سیدمحمدتقى مدرس، آخوند ملامحمد کاشى و جهانگیرخان قشقایى، بهرهمند گردید.
پس از 10 سال (1310ه. ق تا 1319 ه. ق) بهرهگیرى از حوزه اصفهان و درک محضر استادان بنام آن، به سال 1320 به نجف هجرت و در حوزه نجف، از درس آقایان: آخوند خراسانى، شریعت اصفهانى و سیدکاظم طباطبایى یزدى، بهره برد.
وى، تا سال 1328 ه. ق در نجف ماند و در اواخر این سال به بروجرد برگشت، به امید آن که دوباره راهى نجف شود که میسر نشد. اقامت ایشان در بروجرد، به درازا کشید تا این که به سال 1364 ه. ق. 26 ماه صفر به دعوت و اصرار علماى حوزه قم، بویژه حضرت امام خمینى، وارد قم شد و گامهاى بلند و استوارى در راه اصلاح و اعتلاى حوزه قم برداشت و به آن در سطح جهان اسلام، جایگاه ویژهاى بخشید و با تواناسازى بنیههاى علمى حوزه و حوزویان، زمینهها را براى پیشرفت آن، فراهم آورد.
سرانجام، آن عالم مصلح صبح روز پنج شنبه دهم فروردین 1340 ش، برابر با دوازدهم شوال 1380ق. رخت از جهان بربست.
9. بر این امر، هم سیره رسول خدا(ص) دلالت مىکند؛ زیرا آن حضرت بین دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع مىکردند و یکى را در وقت دیگرى انجام مىدادند و هم روایاتى که بیان گر موسَّع بودن وقت نمازها یومیهاند.
علامه سید شرف الدین، از روایاتى که جمع بین دو نماز ظهر و عصر و یا مغرب و عشاء را روا مىدانند، برداشت مىکند که تأخیر نماز از وقت فضیلت اشکالى ندارد.
»لاخلاف بین اهل القبلة من اهل المذاهب کلها فى جواز الجمع بعرفة وقت الظهر بین الفریضتین: الظهر و العصر و هذا فى اصطلاحهم جمع تقدیم، کما لا خلاف بینهم فى جواز الجمع فى المزدلفه وقت العشاء بین الفریضتین: المغرب و العشاء و هذا فى اصطلاح جمع تأخیر، بل لاخلاف فى استحباب هذین الجمعین و انهما من السنن النبویّة و انما اختلفوا فى جواز الجمع بین الصلاتین فیما عداهذین.
و محل النزاع هنا انما هو جواز الجمع بین الفریضتین بأدائها معاً فى وقت إحداهما تقدیماً على نحو الجمع بعرفة، او تأخیراً على نحو الجمع بالمزدلفه.
و قد صدع الائمة من آل محمد(ص) بجوازه مطلقا، غیر ان التفریق أفضل. و تبعهم فى هذا شیعتهم فى کل عصر و مصر فاذاهم یجمعون غالباً بین الظهر و العصر و بین المغرب و العشاء، سفراً و حضراً، لعذر أو لغیر عذر و جمع التقدیم و جمع التأخیر عندهم فى الجواز سواء. « موسوعه، ج4/ 1813-1812
علامه طباطبایى در بحث روایتى، ذیل آیه شریف: 103 سورة نساء مىنویسد:
»در کافى به سند خود از داود بن فرقد روایت کرده که گفت: من از امام صادق(ع) از معناى آیه: »ان الصلوة کانت على المؤمنین کتاباً موقوتاً« پرسیدم فرمود: »کتاباً موقوتاً« به معناى کتاب ثابت است و اگر اندکى نماز را جلوتر و عقبتر خوانده باشى ضررى به تو نمىرساند، مادامى که سر به اضاعه نماز در نیاورد و مصداق آیه: »اضاعوا الصّلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیاً« واقع نشده باشى.
این روایت اشاره به این معنى دارد که نمازهاى پنجگانه از نظر وقت موسّعاند و هر یک وقتى ممتد دارد، روایاتى دیگر نیز بر این معنى دلالت دارد. و در تفسیر عیاشى، از محمد بن مسلم، از یکى از دو امام باقر و صادق(ع) روایت کرده که درباره نماز مغرب در سفر فرمود: اگر ساعتى تأخیر بیفتد ترک نمىشود، اگر بخواهى مغرب و عشا را در زمان عشا مىخوانى و اگر بخواهى مىتوانى ساعتى به دنبال کارت بروى، تا شفق از بین برود، آن وقت بخوانى، چون رسول خدا(ص) نیز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند و گاهى زودتر؛ یعنى اول وقت مىخواند و گاهى تأخیر مىانداخت.
خداى تبارک و تعالى نیز که مىفرماید: »ان الصلوة کانت على المؤمنین کتاباً موقوتاً« منظورش همین است که نماز وقتى وسیع دارد و جز این منظورى ندارد. زیرا اگر آن طور بود که اهل تسنن، ادّعا مىکنند، هرگز رسول خدا(ص) آن طور که در بالا نقل کردیم، نماز نمىخواند؛ یعنى نماز را از وقتش تأخیر نمىانداخت. چون رسولخدا(ص) از هرکس دیگرى، عالمتر و باخبرتر به احکام دین است و اگر آن طور بود که آنها مىگویند، بهتر بود محمد رسول الله به آن دستور مىداد.«
المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 5 / 106-107
در تهذیب آمده است:
»الحسین بن سعید عن ابن ابى عمیر، عن عمر ابن اذینه، عن زرارة قال سمعت اباجعفر، علیهالسلام، یقول انّ من الامور اموراً مضیقةً و اموراً موسّعة و انّ الوقت وقتان الصّلوة مما فیه السّعة فر بما عجل رسولالله، صلى الله علیه و آله و ربمّا أخرّ. الاّ صلوة الجمعه فانّ صلوة الجمعه من الامر المضیق انما لها وقت واحد...«
تهذیب ج 13/3
10. مرحوم آیتالله شیخ محمد فاضل لنکرانى، در مصاحبه با مجله حوزه، این مورد را این گونه روایت مىکند:
»یکى از علماى قم، به نام آقاى وکیلى، منظومهاى در دو جلد، در فقه نوشته بود. انصافاً هم زحمت کشیده بود و از اول فقه تا به آخر آن را خیلى خلاصه به نظم درآورده بود. جلد اول را که چاپ کرده بود، براى مرحوم آیتالله بروجردى آورد. ایشان با همان شوقى که به مطالعه داشتند و هرگاه کتابِ تازهاى به خدمتش مىدادند، همه چیز را کنار مىگذاشتند و آن کتاب جدید را مطالعه مىکردند، شروع کردند به مطالعه این کتاب. مؤلف در بیت دهم و یازدهم به خلفا توهین کرده بود.
ایشان فرمودند: حالا، در این شرایط، وقت این حرفهاست؟
آن هم به صورت مکتوب در یک اثر شیعى؟
عرض کرد: چه باید بکنم؟
فرمودند: این بیت شعر را حذف کنید، آن گاه، مجدداً چاپ کنید و بچسبانید. مخارج آن هم به عهده من.
این جریان، که خود شاهد آن بودهام، نشان گر شدت اهتمام ایشان به مسأله وحدت مسلمین است. «
مجلّه حوزه، شماره 44-43/ 153-152
11. تقریب بین مذاهب اسلامى و زندگى برادرانه در پرتو قرآن و سنت، آرزوى دیرینه مصلحان بزرگ اسلامى بود. تلاشهاى گستردهاى در این راه انجام گرفت و گامهاى بلند و استوارى در درازى تاریخ برداشته شد. این حرکت مقدس ادامه داشت تا این که در برههاى خجسته اوج گرفت و نسیم آن اسلامیان را حیاتى تازه بخشید.
بنیان گذارى دارالتقریب در قاهره، به همّت والاى عالمِ روشن اندیش و آگاه شیعى علامه محمدتقى قمى و عالمان نامور و برجسته الازهر و پشتیبانى همه سویه و شجاعانه عالمان بزرگِ آن دیار، از لمحههاى اوج بود که آذرخش آن، تاریکیها را شکافت و قلبها را آینهسان رو به روى هم قرار داد.
این حرکت، در مصر نماند و دیگر سرزمینها را نیز در نوردید و در بین دیگر مذاهب شعله افروخت. از ایران، عراق، لبنان، یمن، فلسطین و... عالمان بزرگ به این کاروان نور پیوستند.
مرجع بزرگ شیعیان، آیتالله بروجردى، که در راه وحدت اسلامى، در نظریه و عمل، از طلایهداران به شمار مىرفت و گامهاى بلندى در این راستا برداشته بود، از بنیان گذارى دارالتقریب و حرکت عاقلانه، عالمانه و اسلامى پدید آورندگان آن، با عشق و علاقهاى ویژه استقبال کرد و از هر تلاشى در تواناسازى پایهها و بنیههاى آن در ایران و دیگر کشورهاى اسلامى، بویژه در بین شیعیان دریغ نورزید.
شیخ محمدحسین کاشف الغطا از نجف، سید هبةالدین شهرستانى از کاظمین، سیدعبدالحسین شرفالدین و محمدجواد مغنیه از سوریه و لبنان مشعل تقریب را افروختند و رایَتِ آن را افراشتند و با بیان و بان، در پىریزى بنیان سترگ آن در کنار برادران دینى خود و عالمان مصلح جهان اسلام نقش آفریدند.
12. کتاب »جامع الاحادیث الشیعه فى احکام الشریعه« از یادگارهاى آیتالله بروجردى است.
این فقیه برجسته، پس از سالها تدریس و تحقیق و ژرف اندیشیهاى بسیار روى روایات فقهى و اشراف دقیق به متن روایى مهم و پر مراجعه فقه، وسائل الشیعه، اثر شیخ حرّ عاملى، به کاستیهاى آن پى برده بود و با دشواریهایى که بر سر راه فقیهان و کاووشگران مسائل فقهى، از این ناحیه پدید مىآمد، آشنایى کامل داشت و گاه گاه آنها در درس و براى شاگردان بازگو مىکرد.
از این روى، همیشه در این اندیشه بود که با بهرهگیرى از قوتهاى وسائل الشیعه و در پرتو راهنماییها و الهام بخشیهاى این اثر بزرگ، مفید، کارامد و راهگشا، طرحى نو در افکند که از قوتهاى وسائل الشیعه برخوردار و از کاستیهاى آن به دور باشد و راه را براى دسترسى مطمئن، دقیق و همه جانبه به روایات رسیده از اهل بیت در هر باب و مسأله فقهى بگشاید و فقیه و پژوهشگر فقه با تکرار، تقطیع، پراکندگى میان احادیث متناسب و... رو به رو نشود و یک جا و به طور کامل، همه روایات یک باب را، چهار کتب اربعه و چه از دیگر کتب معتبر، در اختیار داشته باشد.
براى انجام این مهم از شاگردان برجسته خویش کمک خواست. گروهى آمادگى خود را اعلام کردند.
پس از جلسهها و نشستهاى علمى بسیار، برنامهاى که کار باید بر آن مدار و محور انجام مىگرفت و به پیش مىرفت، بدین ترتیب اعلام شد:
1- پى ریزى و ترتیب ابواب و احادیث و تهیه فهرستِ احادیثِ مربوط به هر باب و طرح عنوان جامع و روشن براى آن.
2- پیدا کردن احادیث از مآخذ دست اول موجود.
3- نوشتن احادیث بر طبق ترتیب فراهم شده.
4- مقابله جزوه با نُسَخ خطى یا چاپى صحیح.
5- تهیه پارهاى توضیحات و بیانات مربوط به علاج تعارض اخبار.
6- مطالعه دقیق کتاب از اول تا آخر براى ضبط اشاراتى که در خلال احادیث هر باب به سایر ابواب کتاب وجود دارد و نوشتن آن اشارات ذیل ابواب مناسب خود.
بارى، کار تحقیق شروع شد، آن هم پس از بررسى دقیق طرحها، پیشنهادها و روشهاى گوناگون و برگزیدن بهترین آنها و با بهره مندى از دیدگاههاى دقیق و عالمانه آیتالله بروجردى و با امتیازهاى مهم، در خور توجه و راهگشا، به شرح زیر، به انجام رسید:
1. ترتیب ابواب و کتب: با این کار، از تداخل احادیث، تکثر ابواب، پراکندگى میان اخبار وابسته به هر باب و تقطیع اخبار، جلوگیرى شده است و همه اخبار یک موضوع، در یک باب و تحت عنوان واحد گرد آمده است.
2. دسته بندى احادیث: احادیث هر باب از نظر مضمون و اشتراک راوى و اتحاد سند و متن دسته بندى شده است.
3. جمع اسناد و متون حدیث: بسیارى از احادیث، داراى سندهاى گوناگون هستند، که گاه در همه راویان با هم تفاوت دارند و گاه در شمارى از آنان. در وسائل تمام اسناد حدیث، در یک جا گرد نیامده است، امّا در: جامع الاحادیث« تمام اسناد در یک جا گرد آمده است.
در این اثر، هر حدیثى به گونه کامل، بدون این که حذفى در آن صورت بگیرد، در یک جا و آن مناسبترینها، با تمام سند آمده است و در جاى دیگر، اگر تمام یا بخشى از آن حدیث مناسبت داشته، به آن اشاره شده است.
در مثل به طور تقریب، احادیث وسائل سى و پنج هزار است که تقریباً، ده هزار آن مکرر، و یا تقطیع شده است.
5. تلفیق اسناد و متون: با این روش، کتاب مختصر و موارد اشتراک و اختلاف سند و متن حدیث، به حسب نقلهاى گوناگون مشخص مىشود.
و...
آن چه یاد شد، اشارهاى بود به کتاب »جامع الحادیث« و مزایاى آن، براى آشنایى دقیقتر و همه سویه، با این اثر بزرگ، ویژگیها و مزایا و کارگشاهاى آن در فقه پژوهى، مطالعه گزارش آیتالله محمد واعظ زاده درباره این اثر (چاپ شده در کتاب زندگى آیتالله بروجردى بسیار مفید و روشن گر خواهد بود و بى گمان بخشى از عظمت کار آیتالله بروجردى و گروهى که با تلاش گسترده و توان فرسا، آرزوى معظم له را تحقق بخشیدهاند، روشن مىشود و نیز آگاهى خوبى به دست مىآید از چاپهایى که از این اثر انجام گرفته و از نقدى که از چاپ سوم ارائه گردیده است.
چاپ سوم، همان چاپ 28 جلدى است که در تاریخ 1413 هجرى قمرى، برابر 1371 شمسى آغاز گردیده و در تاریخ 1421 قمرى، برابر 1379 شمسى به پایان رسیده است.
13. »سید عبدالحسین شرفالدین، به سال 1290 هجرى قمرى، در شهر کاظمین زاده شد. پدر و مادر او، هر دو، از سادات شریف و محترم بودند، از آل شرفالدین: پدر سید یوسف شرفالدین، و مادر بانو زهرا صدر، دخت آیتالله سیّدهادى صدر، و خواهر عالم دینى معروف، سید حسن صدر، صاحب تألیفات بسیار، از جمله تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
... هنگامى که پدر شرفالدین، تحصیلات خویش را در عراق به پایان رسانید، و از عالمان بزرگ اجازه اجتهاد گرفت، راهى زادگاه اجدادى خویش، جَبَل عامل، گشت. در این اوقات، سیدعبدالحسین 8 ساله بود... .
این شد که شرفالدین به عامله رفت و تا 17 سالگى در آنجا بزیست و تحصیلات ابتدایى را فراگرفت و نزد پدر خویش، سید یوسف شرفالدین، صرف، نحو، منطق، معانى و بیان، و سطوح فقه و اصول را بخواند و در هان جوانى به فضل و معلومات، نامبردار شد.
از آن پس راهى نجف گشت و سالیانى چند در آن حوزه علمى، به تکمیل مراحل تحصیلى خویش پرداخت و در فقه و اصول و حکمت و تفسیر و حدیث، تحصیلات مداوم کرد و نزد عالمانى چند و مجتهدانى مشهور، به طلب علم نشست، از جمله این عالمان بزرگ: شیخ حسن کربلائى (م: 1322 ه. ق. ) شیخ محمد طه نجف (م: 1323 ه. ق) آخوند ملامحمدکاظم خراسانى (م: 1329 ه. ق. ) آسید محمدکاظم یزدى (م: 1337ه. ق) سید اسماعیل صدر (م: 1338 ه. ق. ) شیخ الشریعه اصفهانى (1339ه. ق) سید حسن صدر (1354ه. ق. «
شرفالدین، محمدرضا حکیمى / 50، 52، 53.
این مجتهد دقیق اندیش، حدیث شناس ماهر، پژوهش گر سره از ناسره شناس تاریخ، متکلم زبردست، خطیب و نویسنده توانا، با آثار ارزشمند و ژرف خود، بر غناى فرهنگ اسلامى افزود و مشعل علمى شیعه را بر تارَک جهان اسلام افروخت و جایگاه والاى آن را نمایاند و سرچشمههاى جوشان معارف ناب آن را شناساند.
هر یک از آثار وى، پنجره جدیدى را به روى باغ دلگشاى معارفِ اهل بیت مىگشاید و افقهاى نوى را در چشم انداز انسان قرار مىدهد.
او با خلق آثارى که اکنون در این جا فهرستى از آنها را ارائه مىدهیم، به درستى و روشنى فهماند که هم مىتوان ارکان برادرى و همبستگى اسلامى را پاس داشت و آن را از هر گزندى به دور و هم مىتوان عالمانه و دقیق، معارف ناب اهل بیت را شناساند و شبههها را پاسخ گفت:
1. الفعول المهمه. 2. الکلمة الغراء. 3. المراجعات. 4. النص و الاجتهاد. 5. ابوهریره. 6. المجالس الفاخره. 7. فلسفةُ المیثاق و الولایة. 8. اجوبة مسائل جارالله. 9. مسائل خلافیه (فقهیه) و...
14. »اَمین، محسن (1371-1284 ق/1952-1867م) فرزند عبدالکریم عاملى، فقیه و عالم اصلاح گراى امامى در شام. او، در خاندانى مشهور از سادات در قریه شقرا از جبل عامل لبنان زاده شد.
پس از آموزشهاى مقدماتى در همان جا، منطق، نحو و بیان را در براغیث جبل عامل فرا گرفت و سپس در بنت حبیل از درس موسى شراره، استادى بر آمده از نجف، بهره گرفت. در 1308ق / 1891م به نجف هجرت کرد و تا 1319 ق/ 1901م از محضر بزرگانى چون: محمد طه نجف، حاج آقارضا همدانى و آخوند خراسانى بهره جست. پیش از آنان نزد محمدباقر نجم آبادى و سیداحمد کربلایى، سطوح خارج فقه و اصول را آموخت و به درجه اجتهاد نائل شد... .«
دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 279/10
علامه امین، با خلق آثار ارزشمندى چون اعیان الشیعه و المجالس السنه فى مناقب و مصائب النبى و العترة النبویّه و التنزیه لاعمال الشبیه، هویت شیعه را شناساند و نقش شیعه امامیه را در فرهنگ و تمدن اسلامى نمایاند و زینت بخش مکتب اهل بیت شد و نیز از سویى با فرقه وهابیت و شبهههاى آن علیه شیعه در آثارى چون کشف الارتیاب و العقود الدریه، به مبارزه برخاست و از سوى دیگر در اثر چون حق الیقین فى لزوم التألیف بین المسلمین، بر وحدت مسلمانان تاکید ورزید.
15. علامه محمدتقى قمى، به سال 1289 ه. ش در قم به دنیا آمد. در تهران، تحصیلات ابتدایى را گذراند. سپس به حفظ قرآن پرداخت. آن گاه وارد حوزه علمیه شد و ادبیات، فقه و اصول و کلام و دیگر دانشهاى دینى رایج آن را فرا گرفت. همزمان با فراگیرى دروس حوزوى، زبان فرانسه آموخت.
وى، با گستره، شناخت عمیق دین و مبانى تشیع و آموزههاى مکتب اهل بیت و سیاستهاى روز، بویژه، نقشهها و سیاستهاى راهبردى استعمارگران براى جداسازى و پراکندگى مسلمانان و ایجاد دشمنى بین آنان به یغما بردن ثروت و ذخائر طبیعى سرزمینهاى اسلامى، به تلاش برخاست تا همبستگى اسلامى، آن هم نه از راه درآمیختن گروهى در گروه دیگر و یا همه مذاهب در یک مذهب، که نزدیک کردن آنها با یکدیگر از راه تأکید بر نقاط مشترک و دورى از نقاط اختلافانگیز.
این اندیشه والا، او را واداشت که راه مصر را در پیش بگیرد. چون مىانگاشت، در این سرزمین، به خاطر آشنایى دیرینه مردماناش با اهل بیت و رگههاى روشنِ آزاداندیشى در بین عالمان و فرهیختگان و به دور بودن رهبران فکرى و عقیدتى آن از تعصبات کور، و فضاى باز حاکم بر جامعه، شاید زودتر بتوان به مقصود رسید.
چنین هم بود. تلاشها و رنجهاى او، ثمر داد. بذرى را که افشاند، خیلى زود جوانه زد، استوار شد و بر ساقههاى خویش راست بایستاد، بزرگان را خوش آمد و دشمنان را به خشم آورد.
وى به سال 1327 ه. ش، برابر با 1947م. با مشارکت، همفکرى، همکارى، همراهى، پشتیبانیهاى بى دریغ و بى شائبه عالمان روشن ضمیر، بصیر و باورمند به وحدت و همبستگى اسلامى، دارالتقریب را در قاهره بنیان گذارد و با تلاش گسترده زمینههاى تقریب مذاهب را فراهم آورد و شیعه و مبانى فکرى و زلال مکتب اهل بیت را شناساند و در این عرصه چنان پیش رفت و بازدارندهها را برداشت که مذهب شیعه اثنى عشرى جایگاه والاى خود را در بین عالمان آگاه، دقیق اندیش، با انصاف و حقیقت جوى اهل سنت، بازیافت و این حرکت روشنگرانه، به فتواى مهم، تاریخى و سرنوشت ساز مرحوم شیخ محمود شلتوت، مفتى دیار مصر و رئیس دانشگاه الازهر، در هفدهم ربیع الاول 1378، درباره مذهب شیعه انجامید. فتوایى که بر همه پیروان مذاهب چهارگانه، روا مىدانست که از مذهب جعفرى، معروف به مذهب امامى اثنى عشرى، پیروى کنند.
و با تدبیر وى بود که دارالتقریب، آثارى را که نمایانگر مبانى و غناى فقهى، روایى و تفسیرى شیعه بود، چاپ کرد و نشر داد:
1. الحج على المذاهب. (بر اساس فقه شیعه امامى، شیعه زیدى، شافعى، مالکى، حنبلى و حنفى)
2. مختصر النافع، تألیف ابى القاسم نجم الدین جعفر بن حسن حلّى (م: 676 ه. ق)
3. تذکرة الفقهاء، تألیف علّامه حلى (م: 726 ه. ق)
4. وسائل الشیعه، تألیف محمد بن حسن حرّ عاملى، با مقدمه علّامه محمدتقى قمى.
5. حدیث الثقلین، تألیف علامه محمد قوامالدین وشنوى قمى.
6. تفسیر مجمع البیان، تألیف امین الاسلام طبرسى، با مقدمه شیخ محمود شلتوت.
افزون بر این گامهاى بزرگ و تحول آفرین، آن چه شمیم برادرى و همبستگى را خردمندانه و با مبانى روشن، دمادَم مىوزاند و »جان«ها را شادابى مىبخشید، مجلّه »رسالة الاسلام« بود، که با همت، تلاش و پشتکارى این عالم فرزانه پانزده سال پایید و فضاى جهان اسلام را عطرآگین کرد.
سرانجام این عالم مصلح، پس از عمرى تلاش خستگىناپذیر در راه اعتلاى کلمه حق و همبستگى و وحدت مسلمانان، به سال 1369 ه. ش در پاریس، که اواخر عمر را در آن جا به سر مىبرد، در سانحه تصادف، چشم از جهان فرو بست.
16. امام موسى صدر، فرزند سید صدرالدین صدر، از علما و مراجع بزرگ شیعه، در تاریخ 1307/3/14 ه. ش در قمع چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوره ابتدایى در دبستان »حیات« و دوره متوسطه در دبیرستان »سنایى« قم، به سال 1320 ه. ش وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر استادان بزرگى چون حضرات آیات: بروجردى، محقق داماد، سیداحمد خوانسارى، امام خمینى، حجت کوهکمرهاى، علامه طباطبایى و سید محمدباقر سلطانى (طباطبایى) و... بهرهمند گردید.
به سال 1332 ه. ش. پس از رحلت پدر، به حوزه نجف رخت کشید و تا سال 1337 ه. ش در آن حوزه به دانش اندوزى از حوزه درس حضرات آیات: سید محسن حکیم، سید عبدالهادى شیرازى، آقا شیخ حسین حلّى، شیخ صدراى بادکوبهاى ع سید محمد شاهرودى، سید ابوالقاسم خویى و... پرداخت.
در 1334 ه. ش. سفرى به لبنان کرد. در این سفر، با بستگان خود در صور، سحور و معرکه دیدار کرد و دیدارى با زعیم بزرگ شیعه سیدعبدالحسین شرفالدین داشت. دیدارى که بارقههایى از امید را براى آینده لبنان در دل مصلح بزرگ جهان اسلام پدید آورد و با اندیشه در پیرامون قضیه، به یقین رسید که سرزمین لبنان، به شخصیتى چون آقا سیدموسى صدر، نیازمند است. از این روى وصیت کرد پس از او، علما و بزرگان شیعه لبنان از سید موسى بخواهند، زعامتِ شیعیان را در نقطه مهم و استراتژیک بپذیرد.
پس از رحلت سید شرفالدین، این دعوت از سوى علما و بزرگان شیعه انجام گرفت و امام موسى صدر به لبنان رفت و با تدبیر و اندیشه ناب و پشتکارى و تلاش شبان و روزان، شیعیان را از غرب به در آورد و با برنامههاى دقیق زمینهها را از هر سوى مهیّا کرد، تا مرداب فقر و محرومیت و بى سوادى در بین شیعیان خشکانده شود و آنان با رهایى از این مُرداب استعمار ساخته در نظام سیاسى لبنان نقش آفرین شوند.
این تلاشها و گامهاى بلند، یکى از پس دیگرى در حال ثمردهى بود که دستهاى پلید وى را در آستانه خیزش بزرگ مردم مسلمان ایران، از آغوش امت اسلامى جدا ساختند. سوم شهریور 1357.