در نصّ کلام الهى آمده است که: یکى از هدفهاى والا و مهّم رسالت پیامبرخاتم(ص) برداشتن زنجیرهاى خرافه از دست و پاى انسانها در طول تاریخ است.
قرآن، به عنوان نهایى ترین پیام الهى براى انسانها، بارها و بارها، به مناسبتهاى مختلف و از زوایاى گوناگون، به فلسفه بعثت انبیا و رسالت رسولخاتم(ص) پرداخته است و از این میان در سوره اعراف، با بیانى ویژه، پنج هدف مهّم را براى شریعت و معارف اسلامى و رسالتِ محمدّى برشمرده است:
»الذّین یتّبعون الرّسول النبّى الامّى الذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحِلُّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضَعُ عنهم اِصرَهم و الاغلالَ التى کانت علیهم فالّذین آمنوا به و عزّروه و نَصَرُوه و اتبّعوا النّور الذى انزل معه اولئک هم المفلحون.« 1
آنان که از فرستاده خدا، پیامبر امّى - درس ناخوانده در مکاتب بشرى و خط نخوانده از کتابهاى آسمانى پیشین - پیروى مىکنند، همان پیامبر که نامش را در تورات و انجیل خود نوشته مىیابند، پیامبرى که آنان را [1] به نیکى فرا مىخواند [2]از زشتیها بازشان مىدارد. [3] و آنچه را پاکیزه است بر آنان حلال مىشمرد [4]و آنچه را ناپاک و آلوده است بر آنان حرام مىسازد [5] و بارگران [پیمانهاى غلط و پیامدهاى سنگین رفتار گذشته آنان] را از دوششان برمى دارد و بند و زنجیر[خرافهها، باورها و عقاید پوچ] را از آن مىگشاید.
پس آنان که به او ایمان آوردند و حرمتاش را نگاه داشتند و یارىاش کردند و از آن کتاب که بر او نازل کرده ایم پیروى نمودند، رستگاران راستیناند.«
جمله مورد نظر این نوشته، عبارت پنجم است: »و یضع عنهم اِصرهم و الاَغلال التى کانت علیهم«
» اِصر« آن گونه که اهل لغت یاد کردهاند، عبارت است از: »ثقل«2 و یا »العهد الثقیل«3 و به تعبیر مفردات راغب:
»الإصر، العهد المؤکد الذّى یثّبط ناقضه عن الثواب و الخیرات«.4
»إصر« به معناى پیمان و تعّهد مؤکدى است که پیمان شکن را از پاداش و خیر باز مىدارد.
و در کتاب »التحقیق فى کلمات القرآن الکریم« آمده است:
اصل مادّه: »اِصر« به معناى حبس اکید و پاىبندى شدیدى است که باعث مىشود فرد در امور معنوى زمین گیر شود.
منظور قرآن از »یضع عنهم اِصرَهم« این است که پیامبر گرامى اسلام (ص) فرستاده شده است تا سختیها، تنگناها و زحمتها و ابتلاءات معنوى و پاىبندیهاى نادرستى که چونان زنجیر بر دست و پاى امتّهاى پیشین بسته شده است و به صورت تکالیف عبادى مشقّتبار و عادات پست و رفتار نادرست درآمده است، از میان بردارد«.5
در تفسیر اعراب القرآن، از تفاسیر ادبى قرن چهارم، در ذیل آیه چنین آمده است.
»و اصله فى اللغه الثقل و هو ما تعّبدوا به مما یثقل.... «
منظور از بارهاى سنگین و دشوار، باورهاى دینى و اعتقادى است که پیروان ادیان پیشین بدان متعّبد و پاىبند شده بودند و همراه با مشقت و دشوارى بود.
علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان ذیل آیه چنین آورده است:
»اسلام تمامى احکام پر مشقت و قرار داده شده بر اهل کتاب، بویژه یهود را نسخ کرد، چه آن تکالیفى که علماى آنان براى مردم تکلیف ساخته بودند و چه بدعتهایى که احبار و رهبان جعل کرده بودند.«6
خرافهها، زنجیرى بر گردن ملّتها
مطالعه در تاریخ ملّتها نشان مىدهد که کمتر جامعه اى را مىتوان یافت که در آن آداب و رسوم خرافى، غلط و زیانبار و غیر عقلایى و دست کم خیالى و بى فایده، راه نیافته باشد.
البته جامعه هر چه بدوى تر و بیگانه تر با فرهنگ و دانش باشد، این خرافهها به شکلهاى دشوارتر و زشت ترى در آن رواج داشته و خواهد داشت.
داستان خرافه در میان ملّتها و تنّوع و گوناگونى و نمودهاى آن به قدرى زیاد است که اگر گردآورى شود، چندین کتاب قطور را شکل خواهد داد و البته وقتى ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن خود، قسمتهایى از آن را که مربوط به جهان مسیحیت است گردآورده، خود بخش حجیمى را شکل داده است. این در حالى است که در تمدّنهاى هندى و چینى و مصر باستان و ایران باستان، بیش از آن مىتوان شاهد باورها و اعتقادات و آداب و رسومى بود که براستى چون زنجیرى بر دست و پاى ملّتها پیچیده بوده است و معیشت را بر آنان تنگ کرده و استعدادهاى آنان را به هدر داده است.
کم نبوده اند مردمى که براى آمدن باران، انسانها را قربانى مىکرده اند و یا کودکان را زنده زنده در آتش مىافکنده اند و در صورتى که جمجمه کوچک در آتش منفجر مىشد و صداى انفجار آن بیشتر بود، آن را نشانه پذیرش قربانى و فروکش کردن خشم شیطان مىپنداشتهاند.
تعظیم در برابر بتهاى دست ساخته بشر، تقدیم هدایا به پیشگاه مجسمهها و تندیسها، صرف امکانات مادّى و معنوى در طریق باورها و رسوم غلط و تخدیر کننده و.... همه و همه، نمونه اى از خرافههایى است که به صورت گسترده، بخشهاى بزرگى از جوامع پر جمّعیت جهان را به خود مشغول داشته است.
و شگفت این که در عصر حاضر، با همه گستردگى ارتباطات و اطلاعات و پیشرفتهاى ظاهرى ساحَتِ مادّى زندگى جوامع صنعتى، هنوز که هنوز است، خرافهها به شکلهاى مختلف مورد اقبال است و حتى به صورت بستههاى فرهنگى به سایر جوامع نیز صادر مىشود. خودزنى و آسیب زدن به جسم و قمه زنى در جوامع غربى براى تقرّب به مسیح، رفتار خشن و غیر انسانى با جسم خود و دیگران، تحت عنوان شیطان پرستى و دهها فرقه ضد عاطفى و ضد بشرى دیگر، نمودهاى بارز خرافه گرایى انسان مدرن در عصر حاضر است.
بسترهاى گرایش به خرافه
مهمترین بستر گرایش به خرافه، کوتاه بودن دست ملّتها از علم و حقیقت است. انسانها زمانى که حقیقت را نیابند، به افسانه رو مىآورند، خیالبافى مىکنند و در این افسانه سرایى و خیالبافى، دو قشر عمده میداندارى و نقشآفرینى مىکنند:
1. سیاهى لشگرى که ازتفکر قوى، بینش و قدرت تحلیل مسائل بىبهرهاند و جریان عمومى به هر سمت گرایش یابد، آنان نیز همراه آن مىروند.
2. گروه اندکى که خود اعتقادى به خرافهها ندارند، امّا از آنجا که منافع اقتصادى و اجتماعى آنان در گرو رواج خرافههاست، نه تنها با خرافهها نمىستیزند که آنها را ترویج نیز مىکنند.
على (ع) از گروه نخست چنین یاد کرده است:
»همج رعاع، اَتباع کلّ ناعق یمیلون مع کلِّ ریحٍ، لم یستضیئوا بنور العلم ولم یلجئوا الى رکن وثیق«7
چونان انبوه مگسان، در پى هر صدایى و هر بادى روانند، اینان از نور دانش، بهره نمى گیرند و بر تکیه گاهى مطمئن و استوار، اعتماد نمى کنند!
و قرآن از گروه دوّم چنین یاد کرده است:
»فویل للذّین یکتبونَ الکتاب بایدیهم ثم یقولونَ هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً.... «8
پس واى بر آنان که با دستان خویش مطالبى را مىنویسند و مىگویند: این از نزد خداست و هدفشان از این کار به دست آوردن بهایى اندک است.
بیشتر افکار و اندیشههاى خرافى که در میان ملّتها و ادیان آسمانى و غیر آسمانى رواج یافته است، یا منشأ آن متکفّلان امور مذهبى و اعتقادى و دینى مردم هستند و یا با سکوت خود در برابر خرافهها و بدعتها و اندیشههاى غلط، مهر صحّت بر آن زده و در طول زمان، آن را در شمار سنّتهاى پذیرفته شده دینى و فرهنگى جاى دادهاند.
»سامرى« در آیات قرآن و گزارههاى قرآنى، چنین نقشى را برعهده دارد و اوج این بدعت گذارى و خرافه پرستى را به نمایش گذاشته است.
»... فکذلک القى السامرىُّ فَاخرَج لهم عجلاً جَسَداً له خوار فقالوا هذا الهکم و اله موسى فَنَسِى«9
پس این چنین سامرى، زینتهاى بنى اسرائیل را در آتش افکند و براىشان تندیس گوساله اى که نعره گاوان داشت، بساخت. او و همدستاناش گفتند: این خداى شما و خداى موسى است، امّا موسى از وجود چنین خدایى غفلت کرده و گرفتار فراموشى شده است!
در جاى دیگر، قرآن عامل بدعت گذارى و خرافه پردازیهاى دینى را علماى ادیان دانسته و فرموده است: این عالمان چنان در حق و باطل مورد اعتماد و اتکاى مردم قرار گرفتند که گویى پروردگار مردماند.
»اتّخذوا احبارهم و رهبانَهم ارباباً من دون الله«10
یهودیان و مسیحیان، احبار و رهبان خود را به جاى خدا، به پروردگارى گرفتند.
شیخ الطائفه، محمد بن حسن طوسى در تفسیر شریف التبیان فى تفسیر القرآن، ذیل آیه این حدیث را آورده است:
»روى عنه، صلى الله علیه و آله، انّ معنى اتخاذهم ارباباً انّهم قبلوا منهم التحریم و التحلیل بخلاف ما امر اللّه تعالى. و هو المروى عن ابى جعفر و ابى عبدالله، علیهما السلام. «11
از رسول خدا (ص) روایت شده است که منظور آیه از به پروردگارى گرفتن احبار و رهبان این است که مردم حرام و حلال را براساس نظر آنان - و برخلاف امر الهى - مىپذیرفتند. و البته این روایت از امام باقر و امام صادق، علیهما السلام، نیز نقل شده است.
شایان یاد است که خداوند در آیات دیگر انگیزه مردم را از پیروى کورکورانه پیشوایان خود و نیز انگیزه عالمان را از انحراف افکنى در دین یاد کرده است.
علامه طباطبائى در المیزان نوشته است:
»با این که مساله معاد مورد انکار ادیان آسمانى نیست، امّا در تورات کنونى، خبرى از معاد وجود ندارد.«12
عالمان یهود به تحریم حلالهاى الهى و تحلیل حرامهاى او احترام نکردند، چنانکه بخشى از آن در سوره بقره و نساء آمده است.
از سوى دیگر مسیحیان، قائل به حلال بودن شراب و گوشت خوک شدهاند، در حالى که حرمت آن دو در شریعت موسى و عیسى و محمد (ص) به اثبات رسیده است.
این رخصتها، براى توده مردم جاذبه دارد و انگیزه آنان را براى حمایت بىچون و چرا از عالمان خود مىنمایاند.
از سوى دیگر، انگیزه عالمان در سخن گفتن به میل مردم و برخلاف دین الهى در این آیه آمده است.
»انَّ کثیراً من الاحبار و الرّهبان لیأکلون اموال الناس بالباطل«13
بسیارى از احبار و رهبان، اموال مردم را به ناروا تصّرف کرده و مورد بهره بردارى قرار مىدهند.
بنابراین، یکى از انگیزههاى مهّم عالمان ادیان در ترویج خرافهها و بدعتها و سکوت در برابر انحرافها، مناسبات مادّى و دستیابى به ثروت مردم است.
مسؤولیت عالمان دین در مبارزه با خرافهها
آیاتى که از قرآن در زمینه بسترها و عوامل خرافه پردازى و انحراف انگیزى در عقاید و اندیشههاى دینى آوردیم، اگر چه بسیار کمتر از مجموعه آیاتى است که در ارتباط با این موضوع در قرآن آمده است، ولى همین چند آیه و چند نکته مىتواند هشدارى باشد به همه عالمان ادیان، یهودى، مسیحى، زرتشتى و یا مسلمان، سنّى و یا شیعى، چرا که براساس نظر تحقیق، آیات قرآن، گرچه بسیارى از مطالب و معارف خود را در قالب گزارهها و داستانها و نقلها آورده است، امّا هرگز پیام آن محدود به موارد خاص نبوده و به برهه خاصى و نسل خاصى منحصر نشده است.
چنان که در برخى روایات به این حقیقت تصریح شده است که همه آنچه در دین مسیح و یهود رخداده است در امّت پیامبر اسلام (ص) نیز رخ خواهد داد.14
بر مبناى این تحلیل، جا دارد که اهل پژوهش این موضوع خاص را در قرآن مورد بررسى قرار دهند و مواردى را که قرآن به عنوان انحرافها، کژیها، بدعتها و باورها و خرافههاى اهل کتاب برشمرده است، استقصا کنند و سپس همان نوع مشکلات را در جوامع اسلامى و در میان امت پیامبر خاتم (ص) مورد بررسى قرار دهند، تا از این رهگذر، امّت اسلامى در باورها، رفتار و بینشها و نگرشهاى خود بازنگرى کند، تا مبادا به انحراف کشیده شده باشد!
و البته در این میان، تکلیف عالمان اسلامى روشن تر است، چرا که آنان عهده دار پاسدارى از قلمروهاى اعتقادى و دینى مردم شده اند و بدین کسوت درآمده و سرمایههاى اجتماعى و دینى و فرصتهاى علمى و حوزوى و جایگاهها و کرسیهاى درسى و تبلیغى را به خود اختصاص داده اند!
این بهره وریها، باید ثمربخشیهایى را به دنبال داشته باشد، تا عالمان دین مخاطب این کلام امام قرار نگیرند:
»وَیلکم علماء السُّوء! الاجرةَ تأخذونَ و العمل لا تصنعون، یوشک ربُّ العمل اَن یطلب عَمَله«.15
واى بر شما اى عالمان ناشایست! اجرت را دریافت کرده، ولى عمل به وظیفه نمى کنید! دیرى نخواهد پایید که صاحب عمل به مطالبه برخیزد و شما را مؤاخذه کند!.
گستره خرافهها در جوامع اسلامى
چنان که گفته آمد، خرافههایى امروز در پوشش عناوین جدید و مدرن در جوامع غربى و غیر اسلامى وجود دارد که خود نیازمند گردآورى و تحلیل است، امّا ما به دلیل مسؤولیتى که در مرحله نخست نسبت به جوامع اسلامى داریم، نگاهمان را تنها به گستره خرافهها در این جوامع معطوف مىداریم.
خرافههایى که در میان مسلمانان و ملتّهاى مسلمان رواج دارد، درهر محیط اجتماعى و فرهنگى و جغرافیایى و مذهبى متفاوت است، ولى همه آنها از جهتى به دو بخش قابل تقسیم است.
1. خرافههاى صورى و سطحى و جزئى
2. خرافههاى بنیادى و عمده و فراگیر
خرافههاى جزئى و سطحى، مثل اعتقاد به نحوست برخى روزها یا ماهها، و طیرَه، یا فال بد زدن، پاىبندى به روایات و نقلهاى ضعیف در زمینه مسائل جزئى که با عقل و علم بدیهى سازگارى ندارد و....
خرافههاى بنیادى، مثل توّسل و توّجه به جمادات براى برآورده شدن حاجات، توّسل به خودزنى و زیان وارد کردن بر خویش براى جلب عنایت اولیاى الهى، اعتقاد به واجب الاطاعه بودن حاکمان، على رغم ظالم بودن و ارتکاب محرّمات و....
وظائف عالمان دینى، مبارزه با هر دو نوع خرافه گرایى در میان عوام و خواص است و بدیهى است که مبارزه با نوع دوّم ضرورى تر و دشوارتر است، زیرا معمولاً خرافات کلان و بنیادى دامن گیر کسانى مىشود که از نوعى جایگاه دینى برخوردارند.
نقش اخبارى گرى در خرافه گرایى
یکى از زمینههاى مهّم غلتیدن اصحاب ادّعا به وادى خرافه گرایى، جمود بر ظاهر روایات و عدم تعّمق و ریشه یابى و سند شناسى و متن شناسى در روایات است.
این کاستى و ضعف جدّى هم در حوزههاى شیعى مشهود است و هم در حوزههاى سنّى.
حوزههاى کنونى شیعه، گر چه در اساس معتقد به اصول و اجتهاد مىباشند، امّا در عمل، در فقه، گرفتار نوعى تقلیدند و در غیر فقه، وقتى براى سندشناسى و متن شناسى و نقد و بررسیهاى موشکافانه نمى گذارند. و اساس محدود شدنِ موضوع اصلى حوزهها به مباحث فقه الاحکام، از نوعِ خرافههاى بنیادى است و آنان که دامنه رسالت نبوى را حیات طیبه انسانى در جامعه اى برتر و نمونه و الهى مىدانند، اذعان دارند که صرف این همه امکانات و فرصتها براى تکرار مکررات و کاوشهاى بى نتیجه فقهى - یا کم نتیجه - خود در شمار بدعتهایى است که مىبایست با آن مبارزه کرد ...
این سخن به معناى حذف کل مباحث و پژوهشهاى فقهى در حوزهها نیست، بلکه به معناى قراردادن آن در جایگاه اصلى آن و پرداختن به مباحث و مسائل و معارف دینى در همه ساحَتهاى عملى، اخلاقى، عرفانى، اجتماعى و سیاسى و.... مىباشد.
این مشکل در میان اهل سنّت و حوزههاى علمى آنان به شکل جدى ترى رخ نموده است؛ زیرا اگر چه آنان به کلیّت احادیث و قرآن، بهاى بیشترى مىدهند؛ امّا هم در فقه الحدیث و هم در فقه القرآن بسیار سطحى نگر و ظاهرگرا هستند.
البته باز معناى این سخن، این نیست که در میان اهل سنّت افرادى حضور نداشته اند که به کلیّت معارف اسلام بیندیشند و با نگاه عمیق ترى به مسائل دین توجّه کنند؛ بلکه منظور این است که جریان کلى و عمده در میان اهل سنّت، فارغ از دقّتهاى عقلى و تأمّلات جدى در ساحَتِ معارف قرآن و سنّت نبوى است و بیشتر به سندشناسى تکیه دارد، تا فقه الحدیث و نقد محتوایى احادیث.
روزى که جریان وهابیت در سرزمین حجاز سربرآورد و با روشهاى مختلف، سیطره خود را بر جهان اهل سنّت گستراند، پاره اى جریانهاى انقلابى و تحوّل خواه که از خرافه گرایى، جمود اندیشى، عقب ماندگى سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جوامع اسلامى نگران بودند، جریان وهابیت را، حرکتى نوگرا، رو به جلو، آزادى بخش، عزّت آفرین و نفى کنندة خرافهها پنداشتند و بدان تمایل یافتند، امّا اکنون که زمان نسبتاً طولانى از پیدایش این مسلک در سرزمین وحى مىگذرد و محصول آن براى کشورهاى تحت سیطره، چیزى جز سطحى نگرى، تعصب ورزى، جمود اندیشى و عقبماندگى از غیر مسلمانان نبوده است، آشکار گردیده که این مسلک على رغمِ تلاش براى مبارزه با آنچه خود آن را خرافه مى داند، خودش به صورت بنیادى گرفتار باورهاى خرافى سهمگین است، باورهایى که به فقر علمى و فرهنگى و اقتصادى بسیارى از کشورهاى سنّى مذهب انجامیده و دست پروردگانِ آن به صورت القاعده و طالبان، بازیچه جریانهاى پنهان صهیونیستى قرار گرفته و با اتّخاذ مواضع و انجام عملیات کور و کشتارهاى گروهى، مایه بدنامى اسلام و مسلمانان در سطح جهان شدهاند.
امروز کشتن انسانها به بهانه تفاوت عقیده، یا اصطکاک منافع مذهبى - سیاسى براى اینان، آسان تر از هر چیز دیگرى شده است و البته آمادگى براى چنین حرکت ضد فطرى و ضد طبیعى، جز از طریق تلقین خرافه به نیروهاى تحت فرمان و تحت آموزش میسر نیست.
مسؤولیت حوزههاى علمى در قبال خرافه گرایىها
اصلاح امّت اسلامى در پرتو اصلاح عالمان دینى صورت خواهد گرفت و اصلاح عالمان دینى، راهى جز اصلاح حوزههاى علمى ندارد؛ زیرا حوزه مصدر و نشأت گاه فکر و اندیشه و باور و منش و رفتار و گرایش و آرمانهاى عالمانى است که در حوزه رشد مىیابند و به اقصى نقاط کشور، بلکه اقصى نقاط عالم هجرت کرده و به ایفاى مسؤولیت مىپردازند.
بسیارى از باورهاى غلط، آموزهها، منشها و گرایشهاى نادرستى که به صورت خرافههاى اعتقادى و عملى در میان امت اسلامى دیده مىشود، منشأ آن، کتاب، سخنرانى و یا مدیحه سرایى و مرثیه خوانى و موعظه گرى فرد، یا افرادى است که جز پاره اى از مسائل را نیاموخته و با نگرشى سطحى به قرآن، روایات، مسائل عقیدتى چون ولایت و امامت مىنگرند.
تکیه بر روایات ضعیف، منابع سست و غیر موثق تاریخى، عقاید افراطى و عوام پسند، داستان سرایى و نقل خوابهاى بى پایه براى اثبات عقاید، یا جذب قلوب به دین و محافل دینى، بهره گیرى از روشهاى نادرست تبلیغى و بدعتگذارى در شعائر دینى، ترس از مبارزه با بدعتها و خرافهها و انحرافهاى عقیدتى، بویژه در ساحَتِ بزرگداشت اهل بیت - به بهانه حفظ حرکتهاى عامیانه، افراطى و سطحى، در قلمرو اظهار دیندارى، همه و همه، ابعادى از عوامزدگى خواص در برابر جریان عمومى و تمایل جمعى به جایگزین ساختن پوستهها به جاى گوهر و مغز دین و دیندارى است که اندیشمندان حوزه باید براى آن چارهاىبیندیشند. و چنانکه در آغاز این نوشته آمد، مهمترین بستر رشد خرافه و سطحىنگرى در ساحَتِ دین و اعتقادات و فرهنگ اجتماعى، جهل و ناآگاهى و فرصت طلبى و پایین آوردن حقیقت و مسخ آن در سطح رضایت عوام است.
جامعیت بخشیدن به علوم حوزوى، توجّه جدّى به قرآن شناسى و حدیث شناسى و شناخت تاریخ و اخلاق و علوم میان رشته اى، مقدم داشتن فقه القرآن بر فقه الاحکام، بیرون آمدن از اجتهاد مقلّدانه و بى ثمر و گام نهادن در وادى تحقق اهداف دین و ترسیم جامعه برتر دینى و ارائه الگوى نمونه از تمدّن اسلامى در سطح جهان، آرمانهایى است که باید در رأس آرمانهاى حوزههاى علمى قرار گیرد و به دنبال آن جذب و گزینش و آموزش و پرورش نیروها در ابعاد اخلاقى و اعتقادى و علمى متناسب با آن صورت گیرد، چیزى که نزدیک به سه دهه از تریبون مجلّه حوزه تکرار شده است، ولى على رغم همه دگرگونیها و نوآوریهاى صورت گرفته در حوزه، هنوز فاصله هستها با بایدها بسیار است.
این فاصله را زمانى مىتوان دریافت که مراکز فرهنگى و تبلیغى در مقام شناسایى و جذب نیروهاى لازم براى مراکزى چون دانشگاه، صدا و سیما، هماندیشى با صاحب نظران مباحث فکرى و فلسفى و.... برآیند، آن جاست که معلوم مىشود حوزه علمى بزرگ شیعه، با همه عرض و طول، طرحى جامع و دقیق و حساب شده براى برآوردن نیازهاى گسترده جامعه دینى و تربیت نیروهاى مناسب نداشته و ندارد و این خود طلبهها و محصلان و عالمان حوزوى هستند که به صورت منفرد، با احساس مسؤولیت و سلیقه و توان شخصى، گاه گرایشى را دنبال کرده و احیاناً به تخصصى راه مىیابند!
و این البته کافى نیست، آن هم در عصرى که خرافهها در قالب بستههاى فرهنگى مدرن از جهان پرجاذبه و دجال گونههالیوود و دستگاههاى تبلیغى و مؤسسات فرهنگى سلطه جو به سوى جوامع اسلامى سرازیر شده است!