چند اثر پیرایه‏زدا از فرهنگ دینى

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

این مقاله به بررسى ده اثر مهم در زمینه نقد خرافه و خرافه‏گرایى مى‏پردازد.
 کتاب نخست کلثوم ننه یا (عقاید النساء) نوشته آقاجمال خوانسارى است که با زبان طنز و در پانزده باب، خرافات رایج در اواخر عصر صفوى را به نقد کشیده است.
 اثر بعدى التنزیه فى اعمال التشبیه، به قلم علاّمه سیدمحسن امین است. ایشان خرافات و تندرویهاى شمارى از شیعیان را درخصوص مراسم عزادارى در روز عاشورا، سبب زشت جلوه‏گر شدن چهره شیعه دانسته و یکایک آنها را با دلیل و سند رد کرده است.
 در ادامه، کتاب ابوهریره نوشته سیدعبدالحسین شرف‏الدین مورد بررسى قرار گرفته است. به عقیده شرف‏الدین، خیانتها و بدعتهاى ابوهریره در جعل احادیث، سبب خرافه پراکنیهاى بسیار و وارد کردن اسرائیلیات به حوزه دین و ضربه به سنت شده است. وى چهل حدیث از ابوهریره را که پاره‏اى از آنها از اسرائیلیات است، در این اثر بررسى مى‏کند.
 لؤلؤ و مرجان، نوشته میرزا حسین نورى اثر مورد بررسى بعدى است. این کتاب در دو بخش به اخلاص در عبادت و پرهیز از ریا، و نیز ارزش صدق و راست‏گویى مى‏پردازد. در این بخش، به شرح درباره دروغ بحث مى‏کند، اقسام دروغ را مى‏شمارد و از دروغهاى رایج در بین روضه خوانان و نقل وقایع عاشورا، سخن به میان مى‏آورد و از علماى دین مى‏خواهد که با این پدیده زشت و زیان‏بار مبارزه کنند و نگذارند دروغ به محافل حسینى و مرثیه سرایى و منبر راه یابد.
 و نیز در این مقاله اثرى از حاج سراج انصارى با عنوان شیعه چه مى‏گوید معرفى مى‏شود و ایرادات وى به خرافات و پاسخهایى که به روشنفکران دین ستیز آن روزگار مى‏دهد، فراروى اهل نظر و دغدغه‏مندان گذارده مى‏شود.
 اثر فخیم علامه امینى؛ الغدیر فى الکتاب والسنه والادب، که فهرستى بلند از خرافات غالیان و راویان دروغ‏پرداز در یازده جلد آن آمده، موضوع بعدى این مقاله است.
 در ادامه این مقاله، دو اثر از شهید مطهرى: 1. دفاع از سیزده و 2.کتاب حماسه حسینى، به بحث گذارده شده است که سراسر خبر از مبارزه ایشان با خرافه‏پراکنى حول معارف دینى و موضوع عاشورا مى‏دهد.
 کتاب مورد بحث بعدى، غلو، درآمدى بر افکار غالیان در دین، نام دارد که نوشته نعمت‏اللّه صالحى نجف‏آبادى است. نویسنده در دو بخش به مفهوم و گستره غلو، و عوامل غلو و راه‏هاى نفوذ غالیان پرداخته است.
 آخرین کتاب در این مجموعه الصحیح من سیره رسول الاعظم اثر جعفر مرتضى عاملى است. ایشان با ذکر نمونه‏هایى بسیار از خرافاتى که در باورهاى شیعه راه یافته است، مستنداً  به نقد و رد آنها مى‏پردازد.

کلیدواژه‌ها


 از رسالتهاى بنیادینِ عالمان دین، صیانت دین و دفاع از مکتب در برابر موجهاى سهمگین خرافه و پندارهاى خرافى و تحریفهاست؛ چه اگر دین به درستى صیانت نگردد و تفسیرهاى روشنى از آموزه‏هاى آن بیان نگردد و پاسداران و مرابطان از مرزهاى فکرى آن حراست نکنند، کم‏کم، پندارهاى سخیف به آن راه مى‏یابند و در کنار شعائر دینى خود را نشان مى‏دهند و با مرور زمان رنگ دینى به خود مى‏گیرند که بیرون راندن آنها از مجموعه دین دشوار خواهد بود.
 خرافه و خرافه‏گرایى از آفتهاى جدى دین و دیندارى است آفتى که هماره اسلام را تهدید کرده و مى‏کند و در مواردى در باورها و شعائر دینى رخنه کرده و چنان اسلامى و برابر با آموزه‏هاى اسلامى جلوه‏گر شده که شمارى از پیروان ساده لوح دین را به دفاع از خود، واداشته است.
 عالمان آگاه و دغدغه‏مند مسلمان در همه روزگاران، بخش مهمى از فرصتهاى خود را به بازبینى و پالایش دین و مکتب ویژه ساخته‏اند و از صفاى باورها و شعائر اسلامى در برابر باورهاى غیردینى نگهبانى و سره را از ناسره سوا کرده‏اند.
 دین‏شناسان، با نشان دادن اصول و معیارهاىِ دین‏شناسى مشعلهاى فروزانى بر راه رهروان دین برافروخته‏اند، تا در پرتوى آنها اسلام اصیل را از اسلام تحریف شده و وارونه، باز شناسند و در نتیجه در دام شیادان و اهریمنان گرفتار نیایند.
 پیرایه‏زدایى از اسلام و آموزه‏هاى ناب شیعه، براى عالمانِ عرصه دفاع، همه‏جا با آرامش همراه نبوده است. مرزبانان اندیشه و فرهنگ اسلامى در بسیارى از روزگاران، با گرفتاریها و دشواریها و بازدارنده‏هاى بسیارى روبه‏رو بوده‏اند؛ چه عادات و رسوم ناهماهنگِ با ارزشهاى دینى، بویژه آن‏گاه که رنگ دینى مى‏گیرند، از پیچیده‏ترین بازدارندگان حرکتهاى اصلاحى‏اند و دشوارترین مبارزه پیامبران و امامان و مصلحان بزرگ تاریخ، مبارزه با خرافه‏ها بوده است.
 دلبستگان به باورهاى خرافى و شیادانى که منافع خود را در رواج خرافه مى‏بینند، مردم را علیه این خرافه‏ستیزان شورانده و گاه آنان را مخالف دین و مذهب خوانده و زندگى را برایشان دشوار مى‏ساختند.
 مجاهد مردى چون علامه سیدمحسن امین، که همه عمر در راه مکتبِ حسین بن على(ع) در تکاپو بود، بر اثر نقد قمه‏زنى، متهم به عاشورا ستیزى شد و عالمى چون حاج سراج انصارى بر اثر مبارزه همزمان با افکار الحادى کسروى و خرافه‏گستران، مصائبِ بسیارى را به جان خرید.1
 شمارى از عالمان در لابه‏لاى گفت‏وگوهاى دینى و پژوهشهاى مذهبى، به نقد خرافه‏ها و اسرائیلیات و موضوعات ناهمگون با آموزه‏هاى وَحیانى پرداخته‏اند و شمارى هم آثارى ترتیب داده و در آنها مسائل غیرعقلانى و خرافى را به بوته نقد گذارده‏اند.
 در این مقال در پى آن هستیم که تلاشها و آثار پدیدآمده در این حوزه را بشناسانیم. در حقیقت گامى در شناساندن جبهه صد خرافى، که یکى از جبهه‏هاى بسیار مهم است، برداریم. 
 
 کلثوم ننه (عقائد النساء) 
 نویسنده: آقاجمال خوانسارى (1125) 
 ناشر: مروارید، تهران 1353 

 خزافه‏گرایى و رواج بازار رمالان و پیشگویان و برنامه‏ریزى براساس سعد و نحس ایاّم در میانه دوره صفویه، در میان ایرانیان گسترش یافته بود. آن‏سان که افزون بر توده عوام، کارگزاران دولت را نیز به خود مشغول کرده بود، تا آن‏جا که در دهه آخر حکومت صفویان، پاره‏اى از تصمیم‏گیریهاى مهم سیاسى و دفاعى کشور، متأثر از پیش‏گوییهاى رمالان و خواب‏گزاران و رؤیاى افراد بود. نشانه‏هایى وجود دارد که از جمله عوامل فروپاشى دولت صفویه به دست محمود غزنوى2 خرافه‏گرایى سلطان حسین صفوى و کارگزاران وى بوده است. این گروه، به جاى خردورزى در رفع مشکلات اقتصادى و اجتماعى، به رموز و امور عجیبه و خواب و احضار ارواح و ارتباط با اجنه روآورده بودند.3 
 آقاجمال خوانسارى، از علماى روشن‏اندیش و بیدار، نویسنده چیره‏دست، که به روانى به دو زبان فارسى و عربى مى‏نوشت و نثر پرمایه او هنوز در آسمان حکمت و ادب ایران مى‏درخشد و مورد استفاده دانشوران است، در راه عمق بخشیدن به اندیشه و فرهنگ دینى کارهاى سودمندى را به انجام رسانید و با زبان و قلم و نشر آموزه‏هاى اصیل و عقلانى دین به آگاهى بخشى مردم پرداخت. شرح کتاب غرر الحکم ودرر الکلم آمدى، در کلمات قصار امیرمؤمنان، به زبان فارسى از آن جمله است. 
 عقائد النساء، یا کلثوم ننه، از نوشته‏هاى ادبى منسوب به آقاجمال است. خوانسارى با نوشتن این کتاب، به افشاى بخشى از خرافه‏هاى درهم تنیده در فرهنگ عمومى مردم پرداخت. وى، با زبان ساده فارسى در قالب طنز، به طور غیرمستقیم آداب و رسوم خرافى و خردسوز را که در مواردى رنگ مذهب و آیین به خود گرفته بود، به بوته نقد گذارد. این رساله از چنان قوتى برخوردار است که هر انسان دوستار جامعه نمونه و به دور از خرافه و علاقه‏مند به اسلام ناب را برمى‏انگیزاند که با این پدیده شوم درافتد و نگذارد خرافات تار و پود جامعه را از هم بگسلد.4 
 آقابزرگ تهرانى درباره این رساله مى‏نویسد: 
 »کلثوم ننه، کتابى است شریف و رمانى است انتقادى و خنده‏دار و لطیف در تشریع برخى از افکار موهوم در جامعه. در این کتاب خرافه و بدعتهاى بسیارى که به شریعت نسبت داده شده، بیان شده است. این کتاب از آقاجمال خوانسارى فرزند آقاحسین خوانسارى است (1125 م). «5 
 دکتر محمد معین، از این اثر این‏گونه یاد مى‏کند: 
 »کلثوم ننه کتابى است به فارسى در هزل، و موضوع آن مقابله اختلافات فقهاست. و از جمله از رسوم و آداب اوباش و زنان بحث مى‏کند. مؤلف فرض کرده است که این مراسم و آداب، وحى شیطان است. بعید نیست این کتاب هزل، که تألیف آن را به آٍقاحسین خوانسارى نسبت مى‏دهند، از لطایف طبع پسرش آقاجمال‏الدین باشد. آقاحسین از دانشمندان علوم دینى و ادبى بود. و از جمله شاگردان میرداماد است. «6 
 صادق هدایت در کتاب نیرنگستان، کلثوم ننه را نخستین کتابى خوانده که به زبان عامیانه و ساده، آداب و رسوم عوام را نقد کرده است: 
 »تنها کتابى که مى‏شود گفت راجع به آداب و رسوم عوام نوشته شده، همان کتاب معروف کلثوم ننه، تألیف آقاجمال خوانسارى است که به زبانهاى خارجى نیز ترجمه شده و فارسى آن نیز در دسترس همه مى‏باشد. اگرچه بعضى از مطالب آن اغراق‏آمیز به نظر مى‏آید؛ زیرا نباید فراموش کرد که بیش‏تر این عادات و خرافات امروزه منسوخ شده و از بین رفته است. خرافات هم مانند همه‏گونه عقاید و افکار، زندگى به‏خصوصى دارد. گاهى به وجود مى‏آید و جانشین خرافات دیگر مى‏شود و زمانى هم از بین مى‏رود. ترقى علوم افکار و زمان به این کار خیلى کمک مى‏کند. چه بسا اتفاق مى‏افتد که یک دسته از آنها را از بین مى‏برد، در صورتى که یک دسته دیگر خیلى سخت‏تر جاى آنها مى‏آورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارد، جنبه الوهیت خود را تا دیرزمانى نگه مى‏دارند. چون مردم عوام آنها را مانند مکاشفات و وحى الهى دانسته، به یکدیگر انتقال مى‏دهند. «7 
 کتاب کلثوم ننه، در یک مقدمه و 16 باب و خاتمه تنظیم شده است. مقدمه آن درباره اهمیت و جایگاه زنان خرافه‏پرداز و اسامى برخى از آنان است. 
 باب اول: خرافه‏هاى و بدعتهاى رایج در باب غسل و وضو و تیمم. 
 باب دوم: خرافه‏هاى رایج در نماز. 
 باب سوم: خرافه‏هاى رایج در روزه. 
 باب چهارم: خرافه‏هاى رایج در نکاح و ازدواج. 
 باب پنجم: خرافه‏هاى رایج در شب زفاف. 
 باب ششم: خرافه‏هاى رایج در زاییدن زنان و اوراد وارده در زائو. 
 باب هفتم: خرافه‏هاى رایج در حمام رفتن. 
 باب هشتم: در بیان سازها. 
 باب نهم: خرافه‏هاى رایج در معاشرات زنان با شوهران خود. 
 باب دهم: خرافه‏هاى رایج در غذاهاى نذرى. 
 باب یازدهم: خرافه‏هاى رایج در تعویذها و بازوبندها. 
 باب دوازدهم: خرافه‏هاى رایج در موضوع محرم و نامحرم 
 باب سیزدهم: خرافه‏هاى رایج در دعا. 
 باب چهاردهم: خرافه‏هاى رایج در آداب مهمانى. 
 باب پانزدهم و شانزدهم: خرافه‏هاى مراسم خواهرخواندگى و آداب پس از آن. 
 و خاتمه در خرافه‏هاى رایج در دعاها و اورادها و آداب و رسوم دیگر. 
 آقاجمال در باب خرافه‏هاى روزه نذرى زنان نوشته است: 
 »بدان که زنان را چندین روزه مى‏باشد که به آن روزه، به مطلب خود مى‏رسند. اول روزه مرتضى على و آداب آن این است که باید حرف نزند و از جهت افطار به خانه‏ها رفته گدایى کند. به این نحو که به در خانه‏ها قاشق بزند و با دست در نکوبد و از وجه گدایى برنج و ماست و خرما بخرد و در وقت عصر، پابرهنه از همان اجناس گدایى، چلویى طبخ کرده و شب به آنها افطار کند. کلثوم ننه و باجى یاسمن را اعتقاد آن است که قاشق را به غربال بزند و این احوط مى‏باشد و دَدَه بزم‏آرا گفته: اولى آن است روزه در روز دوشنبه بگیرد و این قول اقوى است. 
 دوم روزه هفدهم ماه رجب و آن تا ظهر است و ظهر باید افطار به قند و کنجد بکند و بى‏بى شاه زینب گفته که کنجد و قند از پول گدایى گرفته شود. سوم ایضاً روزه مرتضى على است و آداب آن این است که از هفت خانه آب چاه بیاورد و با آن آب افطار کند و دو رکعت نماز نیز بگزارد و بى‏بى شاه زینب گفته که: باید از وجه گدایى یک شمع و یک کوزه بگیرد. و کلثوم ننه، شمع را مستحب مى‏داند و این مسأله در وجوب و استحباب اختلافى است و خاله جان‏آقا گفته که: این روزه را دختر نذر کند و بگیرد که به شوهر برود و بر سر او زن دیگر که به اصطلاح هوو گویند نکند و حاجت او برآورده شود و بى‏بى شاه زینب و دَدَه بزم‏آرا و کلثوم ننه گفته‏اند که: از جهت گشادن بخت دختران و زود به شوهر رفتن ایشان به منار مشهور رفته، بگوید... «8 
 آقاجمال خوانسارى، در باب پنجم در خرافه‏هاى رایج در میان مردم در شب زفاف که امروزه نیز گونه‏هایى از آن در میان مردم وجود دارد، چنین نوشته است: 
 »بدان که گریستن عروس و مادرش در شب عروسى واجب است و داماد هم به تمامى زنهایى که در آن خانه هستند، محرم است و دَدَه بزم‏آرا گفته: داماد با هر زنى ملاعبت و دست‏بازى کند مى‏تواند کرد و باجى یاسمن، با سایر علما، آمدن مادر عروس را به خانه داماد در شب عروسى حرام مى‏دانند و واجب است که عروس و داماد در شب زفاف پاى راست را به پشت‏پاى یکدیگر گذارند و هریک بیش‏تر گذارد، از دیگرى ساقط مى‏شود و کلثوم ننه گفته که اگر شوهر مقدم دارد، بر عروس غالب آید، اگر عروس مقدم دارد، بر شوهر غالب آید. این امر تجربه شده است و اگر کسى عمداً ترک کند، ترک یکى از فرائض کرده باشد. « 
 کتاب عقائد النساء، به سال 1355 ش، با طرحهاى بیژن اسدى‏پور در 136 صفحه چاپ و منتشر شده است. 
 
 التنزیه فى اعمال التشبیه 
 نویسنده: سیدمحسن امین 
 چاپ: صیدا 1928 
 علامه سیدمحسن امین، از پیشگامان پیرایه‏زدایى از فرهنگ دینى به شمار است. وى، در حوزه نجف، از دانشهاى متداول بهره‏مند شد و با استفاده وافر از حوزه درس عالمانى چون: آخوند خراسانى، آقارضا همدانى طه نجف و... براى عمل به رسالت عالمانه خویش به زادگاه خود، لبنان و شام بازگشت و ارشاد مردم را در سرلوحه کار خود قرار داد. با مردم بود و در تصحیح اعتقادات آنان مى‏کوشید. هرجا کژیى مى‏دید، براى راست کردن آن همت مى‏گماشت و آن‏چه او را بسیار رنج مى‏داد در امان نماندنِ مراسم عزادارى ائمه‏اطهار، بویژه امام حسین(ع) از گزند خرافه‏ها بود. مى‏دید پیرایه‏هاى دخیل، آموزه‏ها و شعائر زندگى‏ساز مکتب علوى وحسینى را از مسیر خود منحرف کرده است. 
 تندروى در عزادارى امام حسین و انجام یک سرى کارها و رفتارهاى غیرعقلانى و زیان‏آور به نام عزادارى، همچون: قمه‏زنى، استفاده از زنجیرهاى تیغ‏دار و خواندن نوحه‏ها، مرثیه‏ها و روضه‏هاى مبتنى بر اخبار دروغ و غیرمستند، به هدف گریاندن مردم، آن عالم بزرگ را واداشت تا با این سرى خرافه‏ها و رفتارهایى که از دین بهره نداشتند، به مبارزه برخیزد و قمه‏زنى در نگاه وى بدعت بود و کارى ناروا و در هرکجا که انجام مى‏گرفت، ناشایستگى آن از نظر شرع روشن بود. اما در منطقه لبنان و شام، این کار فوق‏العاده زشت مى‏نمود. زیرا در مرءا و منظر دیگر طوایف اسلامى و مسیحیان انجام مى‏گرفت. صحنه‏هایى را به وجود مى‏آورد که دهشت‏انگیز بود و سبب مى‏گردید، جایگاه پیروان اهل‏بیت در جهان تنزل پیدا کند و این مکتب عقلانى و خردگرا و آزادى‏بخش، به عنوان مذهبى خرافى و کهنه‏گرا و خشونت‏طلب به دنیا نموده شود. 
 علامه امین، در مبارزه با این پدیده زیانبار، به دو کار سودمند و بسیار راه‏گشا دست زد: 
 1. نوشتن کتابهاى مقتل و نقل درست رویداد عاشورا، چون: لواعج الاشجان فى قتل الحسین، 9 الدر النضید فى مراثى سبط الشهید »المجالس السنیه فى مناقب ومصائب النبى والعتره النبویه. « 
 2. تحریف‏زدایى از آیینهاى عزادارى با نوشتن کتاب »التنزیه فى اعمال التشبیه«. 
 علامه امین، در این کتاب به شرح، بدعت بودنِ رفتارهایى چون قمه‏زنى و خود آزارى در عزادارى پرداخت و نامشروع بودن آن را با دلیلهاى گوناگون اثبات کرد. 
 مؤلف، در این رساله، در نقد این‏گونه عزاداریها روى چند نکته تأکید کرده است: 
 1. زیان قمه‏زنى براى جسم و حرمت آن در شریعت. 
 2. زیان‏مند بودن آن براى دین و مذهب، به عنوان ثانوى و دور شدن مردم از تشیع به سبب این رفتارهاى خشونت‏آمیز. 
 3. سابقه‏نداشتن قمه‏زنى در سیرت متشرعه و علماى گذشته. 
 4. مخالفت علماى برجسته‏اى چون میرزاى قمى و آقاسید ابوالحسن اصفهانى با قمه‏زنى. 
 این کتاب را به سال 1322 ش جلال آل احمد ترجمه و به نام عزاداریهاى نامشروع منتشر کرد. 
 انتشار کتاب التنزیه، موجى از مخالفت را در میان خرافه‏گرایان و تعزیه‏گردانان در عراق، لبنان و شام برانگیخت. سیدصالح على، واعظ مشهور عراقى، در رأس مخالفان و بدگویان سیدامین قرار گرفت و روى منبر در مجالس عمومى، نویسنده کتاب را تکفیر کرد. 
 شمارى از نویسندگان حوزوى، مانند: سید عبدالمهدى مظفر و سیدنورالدین شرف‏الدین نیز با زبانى نرم‏تر کتاب التنزیه را نقد کردند و قمه‏زنى را در شریعت جایز شمردند10 آن‏چه را که به مخالفان علامه امین مدد مى‏رسانید، استفاده هواداران خودزنى از احساسات مذهبى مردم در ایّام عاشورا و رقابت دسته‏هاى عزادارى در پرشور کردن مراسم خویش بود. قرار گرفتن قمه‏زنى در کنار سینه‏زنى در کتاب التنزیه، دستاویز دیگر آنان براى کوبیدنِ مؤلف آن بود. 
 مخالفان مى‏گفتند: سینه‏زدن متعارف که زیانى ندارد و نامشروع نیست و نوعى از شعائر پسندیده است. 
 وحال این‏که مقصود علامه امین بر سر سینه‏زدنهاى زیان‏آور و خونین (اللطم الدامى) و قفل زدن بر بدن و تشبه مردان به زنان11 و برعکس بود. 
 هدف علامه امین، پاک کردنِ مراسم عاشورا از خرافات و پیرایه‏هاى نامشروع بود و سامان دادن به عزادارى در جهت پرشور کردن و استفاده بهتر از رسالت حرکت‏آفرینى و آزادى‏بخشى آن بود. 
 اما، با همه ناسزاگوییها و مخالفتهاى غیرمنطقى و فضاسازیها، گروه بزرگ‏ترى از مراجع و فضلا و واعظان مصلح و نویسندگان برجسته و روشن‏اندیش، از حرکت اصلاحى سیدعلامه امین جانبدارى و با تجلیل و حمایت از وى حربه مخالفان را کند کردند. از جمله این عالمان: 
 1. سیدابوالحسن اصفهانى، که آشکارا به حرمت استفاده از قمه و شمشیر بر سر زدن در مراسم عزادارى فتوا داد.12 
 2. سیدمحسن شراره، از مراجع و استادان صاحب حوزه در لبنان. 
 3. سیدمهدى قزوینى. 
 4. سیدهبةالدین شهرستانى. 
 5. شیخ على قمى. 
 6. شیخ جعفر بدیرى.13 
 علماى ایران نیز از علامه امین تجلیل کردند. در سفرى که ایشان به سال 1353 ق، به ایران آمد، حوزه قم و تهران و مشهد از این اندیشور روشن‏اندیش قدردانى کردند. 
 آیت‏اللّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، موسس حوزه قم در وقت توقف ایشان در شهر قم، جاى نماز جماعت خود را به ایشان واگذارد و نهایت پذیرایى را از این مهمان فرزانه به انجام رساند.14 این تکریم و احترام حوزویان از این عالم بزرگ در شکستن صولت مخالفان، بسیار کارآمد بود. 
 
 ابوهریره سیدعبدالحسین شرف‏الدین 
 نویسنده: سیدعبدالحسین شرف‏الدین 
 ناشر: دارمورخ العربى، بیروت 1427 ق 
 علامه سیدشرف‏الدین عاملى (م: 1377 ق) در عرصه دین‏پژوهى و نقد و بررسى میراث اسلامى کارنامه‏اى درخشان دارد و سراسر زندگى پربار علمى و تبلیغى او در این راه سپرى شده است. 
 وى، با زبان و قلم به نقد خرافه و خرافه‏پراکنان پرداخت و عالما دین از همه گروه‏ها و مذاهب را به مبارزه با این پدیده ویران‏گر فرا خواند. 
 شرف‏الدین، در آگاهى بخشى به عالمان دین و دست‏اندرکاران تراث اسلامى، کتابها و رساله‏هاى گوناگونى تألیف کرد، مانند تحفة المحدثین در معرفى راویان ضعیف صحاح سته15 و الفضائل الملفقه.16 وى در این رساله به معرفى پاره‏اى از احادیث و فضائل ساختگى در کتابهاى روایى پرداخته است. 
 از جمله کتابهاى ارزنده شرف‏الدین در حوزه نقد و تحریف‏زدایى از متون روایى، کتاب ابوهریره است. وى پس از شرح و معرفى ویژگیهاى شخصیتى و سیاسى این جاعل و خرافه‏پرداز، به روشن‏گرى پیامدهاى ویران‏گر روایاتى پرداخته است که ابوهریره آنها را جعل و یا از دیگران روایت کرده است. وى با بررسى سند و تحلیل محتواى بیش از چهل حدیث از روایات ابوهریره، که بخشى از آنها مربوط به تاریخ بنى‏اسرائیل است، خرافه بودن آنها را آشکار ساخته است. 
 شرف‏الدین در مقدمه کتاب، در انگیزه نگارش آن نوشته است: 
 »بدین سبب به افشاى نقش ویران‏گر ابوهریره در تاریخ حدیث و معرفى گوشه‏اى از احادیث ساختگى او پرداختم که پیوندى مستقیم با حیات دینى و عقلى مسلمانان دارد و اگر این هدف نبود، چنین کارى را به دیگران وامى‏گذارد و دشوارى آن را به خود همواره نمى‏کردم. اما دامنه بسیارى از این احادیث موهون به اصول و فروع دین کشیده شده و فقها و متکلمان به آن استدلال مى‏کنند. 
 سنت راستین در محتوا و روش، داراى ویژگى خاص خویش است که صاحبان اندیشه و ذوق و آشنایان با علوم بلاغى آن را مى‏شناسند و سنت را به وسیله آن از غیر سنت باز مى‏شناسند. 
 سنت برتر از آن است که خار ناخالصى در آن بروید و کسى چون ابوهریره با نادیده گرفتن وجدانهاى هوشمند به رسول خدا و امت پیامبر پیرایه‏اى زشت ببندد. 
 سنت، منهاج اسلام و مجموعه قوانین روشن‏گر حیات اسلام است که همه آیین‏هاى اخلاقى، اعتقادى، اجتماعى و ادبى از آن گرفته مى‏شود و هیچ منطقى ما رابه سکوت در برابر این ستم که جوهره اسلام را به خطر مى‏افکند، دعوت نمى‏کند؛ بلکه عقل سلیم ما را فرا مى‏خواند که از جوهره اسلام که به ما درس آزادگى و خرافه‏گریزى مى‏دهد، پاسدارى کنیم و از حریم آن دفاع کنیم. در این راستا باید صحاح و مسانید جمهور اهل سنت که به روایات دور از خرد این مرد پرگو آلوده گردیده پاک‏سازى گردد. ما این تحقیق را به دست مى‏دهیم تا سنت راستین پیامبر را از پیرایه‏هاى ناروا پاک و حق را نمایان و آشکار سازیم. «17 
 از جمله روایتهاى ابوهریره که سیدشرف‏الدین در این پژوهش، آنها را نادرست، ناسازگار با قرآن، مبانى دینى و سنت قطعى رسول اللّه دانسته و خیالى و غیرواقعى بودن آنها را روشن کرده است، عبارت‏اند از: 
 1. آفرینش آدم به صورت خداوند. 18 
 2. رؤیت خداوند در قیامت با چشم سر. 19 
 3. قدم گذاشتن خداوند بر آتش. 20 
 4. زدن موسى بر چشم ملک الموت. 
 5. سوزاندن لانه مورچگان به فرمان حضرت موسى. 
 6. سب و لعن پیامبر به افراد بى‏گناه. 21 
 7. مسخ شدن امتى از بنى‏اسرائیل به صورت موش. 22 
 8. بافتن ماجراهاى خیالى درباره امتهاى گذشته. 23 
 
 تنزیه مکتب اهل‏بیت از خرافه‏گرایى 
 بخش دیگرى از نوشته‏هاى سیدشرف الدین، بیان‏گر تلاشهاى گسترده وى در تنزیه مکتب اهل‏بیت از خرافه‏هایى است که بدخواهان و ناآگاهان به آن نسبت داده‏اند. در گذشته به نظر سیدشرف‏الدین، امویان و اکنون هواداران آنان، مکتب اهل‏بیت را کهنه‏گرا مى‏دانسته و مى‏دانند. اینان بدین منظور بر این اتهام، به مکتب عقلانى اهل‏بیت اصرار مى‏ورزند، تا از این راه این مکتب پویا و حاضر در متن زمان و زمانه را مذهبى خرافى جلوه دهند و جامعه اسلامى را از پیروى از آن و قرار گرفتن در راه امام حسین و حماسه حسینى باز دارند و نگذارند جوانان در جست‏وجوى حقیقت، به سرچشمه‏هاى زلال پاکى دست یابند. 
 وى، عصبیت و حسد و بى‏تقوایى را از عوامل این سنگ‏اندازیها و تهمت‏زدنها مى‏داند و سران، علما و نویسندگان مذاهب را به خداترسى و تذهیب نفس سفارش مى‏کند. 
 شرف‏الدین، در نوشته‏هاى گوناگون، عقلانیت باورها و آیینهاى شیعى را به تصویر کشیده است و شیعه را از خرافه‏ها و سخنان نابخردانه نسبت داده شده به آن منزه دانسته است و یادآور شده است: ابن حزم ظاهرى از گذشتگان و نویسندگان جریده المنار از معاصران، نسبتهاى ناروایى به شیعه داده و خرافه‏هایى را از مذهب شیعه مى‏پنداشته‏اند که هیچ نشانى از آنها در متون شیعه وجود ندارد و حال اگر در شمارى از شیعیان رفتارى غیرعقلانى دیده مى‏شود، ربطى با فرهنگ ناب و خردمندانه شیعه ندارد. این‏گونه خرافه‏ها، در باور و رفتار همه مسلمانان وجود دارد. 
 ابن‏حزم ظاهرى در کتاب »الفصل« به شیعیان نسبت داده: 
 »آنان ازدواج با نه زن را روا مى‏دارند و »تُرب« نمى‏خورند و مى‏گویند این بوته پیش از کربلا نبوده و با خون حسین روییده است. «24 
 شرف‏الدین این نسبت ناروا را به پیروان اهل‏بیت، را نمى‏پذیرد و با دلائل ثابت مى‏کند شیعیان مانند دیگر مسلمانان ازدواج با بیش از چهار زن را، آن هم مطابق با شرائطى که در قرآن آمده، حرام مى‏دانند و تاکنون کسى از شیعیان به چنین کارى دست نزده است و نیز در فقه »شیعه« »کرنب = ترب« مانند دیگر سبزیجات حلال است. 
 شرف‏الدین، از بزرگان اهل سنت نقل کرده که زبان ابن حزم ظاهرى و شمشیر حجاج از یک مادر زاییده شده‏اند25 و او چنان در تهمت‏زنى، جسارت ورزیده که بى‏باکانه به باقلانى نسبت داده که او هر فسق و کفرى را به پیامبران نسبت داده است26 و به سمنانى، از بزرگان اشاعره، نسبت کفر به پیامبر داده است. 27 و نیز به محمد بن حسین فورک و سلیمان باجى از بزرگان احناف، بهتانهاى شگفت زده است. 28 و یا شمارى از ناآگاهان و بدخواهان، شیعیان را متهم ساخته بودند که از سر خرافه‏گرایى، گوشت اشتر نمى‏خورند. 
 شرف الدین پاسخ داده است: هیچ یک از فقهاى شیعه گوشت شتر را مکروه ندانسته که فرضاً آن را حرام بشمارند و در ابواب فقهى شیعه، در باب قربانى، از شتر پیش از دیگر چهارپایان نام برده شده و در همه سرزمینهاى شیعه، شتر خورده مى‏شود. 29 
 
 لؤلؤ و مرجان 
 نویسنده: میرزاحسین نورى 
 تحقیق: حسین استاد ولى 
 226 صفحه. 
 ناشر: دارالکتب الاسلامیه 1375 
 میرزا حسین نورى (م - 1320 ش) معروف به محدث نورى، از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى است. او پژوهشگر پرکار بود و در دانش رجال و کتاب‏شناسى تحقیقات ارزنده‏اى را عرضه کرد. 
 محدث نورى شاگردان موفق و تأثیرگذارى را در حوزه تاریخ و حدیث و رجال تربیت کرد. وى افزون بر کارهاى پژوهشى و تألیفى چون مستدرک‏الوسائل در حوزه حدیث، واعظ بود، به منبر مى‏رفت، مرثیه مى‏خواند و در عزاى امام حسین مردم را مى‏گریاند و خود نیز مى‏گریست. 
 محدث نورى از نفوذ تحریف و خرافه به حوزه عزادارى و مرثیه‏خوانى، در نگرانى شدید به سر مى‏برد. و براى پیراستن این مراسم مقدس و معنوى از پیرایه‏ها و دروغها، دست به قلم برد و کتاب پرارج لؤلؤ و مرجان را نوشت. 
 انگیزه اصلى تألیف این کتاب، آن‏گونه که خود وى یادآور شده: رواج خرافه و دروغ در حوزه مقدس تبلیغ، بویژه در مراسم و مجالس عاشورا بوده است؛ موضوعى که افزون بر بدعت‏گسترى و دروغ‏پراکنى درباره سید شهیدان، چهره شیعه را در جهان به جلوه‏گر مى‏سازد و مردم را از گرایش به مکتب اهل‏بیت باز مى‏دارد. 30 آن‏چه به تلاش علمى و افشاگریهاى بهنگام و بایسته محدث نورى در این‏باره شتاب داد، شکوه طلبه‏اى به نام مولوى سیدمرتضى جان‏پورى، از طلاب هند بود. از رواج خرافه و دروغ‏پردارى در مجاس وعظ و روضه شیعیان هند. وى، از محدث نورى خواست در این‏باره به واعظان هشدار دهد. این خود انگیزه محدث نورى را در مبارزه با خرافه و تحریف بیش‏تر کرد. زیرا به روشنى دریافته بود که به این بلاى خانمان‏سوز، نه هند، که مجالس عراق و ایران را نیز درنوردیده و آفت آن به همه عرصه‏هاى وعظ و روضه و مقتل و زیارت سرایت کرده است: 
 »روزى طلبه‏اى را دیدم آن دروغهاى قبیحه را براى شهدا مى‏خواند. دستى بر کتفش گذاشتم، ملتفت من شد، گفتم: از اهل علم قبیح نیست چنین اکاذیبى در چنین محضرى؟! گفت: مگر مروى نیست؟ تعجب کردم، گفتم: نه. گفت: در کتابى دیدم. گفتم: در کدام کتاب؟ گفت مفتاج الجنان، ساکت شدم؛ چه کسى که در بى‏اطلاعى کارش به این‏جا رسد که جمع‏کرده بعضى عوام را کتاب مى‏شمرد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نیست. «31 
 کتاب لؤلؤ و مرجان در یک مقدمه و در دو فصل تنظیم شده است: 
 فصل اول، در اخلاص در عبادت و روضه‏خوانى و پرهیز از ریا. 
 فصل دوم در ارزش صدق و راست‏گویى. مؤلف در این فصل به شرح، درباره مباحث مربوط به دروغ، بحث کرده است مانند: اقسام دروغ، توریه، دروغ مصلحت‏آمیز، دروغهاى رایج در میان روضه خوانان، بویژه درباره وقایع عاشورا و تعزیه و زیارت ائمه. پس از آن وظایف عالمان در برخورد با دروغ‏پردازان و خرافه‏گستران را برشمرده است و با عنایت به آیه کریمه »واجتنبوا قول الزور«32 و آیات دیگر به طلاب و واعظان هشدار داده از نقل و شنیدن چنین یاوه‏هایى باید دورى گزید. 
 محدث نورى، در لؤلؤ و مرجان به پاره‏اى از دروغها و روضه‏هاى دروغ و کتابهایى که در آنها خرافه، دروغ و سخنان غیرمستند و واهى بسیار دیده مى‏شود، اشاره مى‏کند، از جمله: 
 1. »آن‏چه روضه‏خوان مى‏خواند که بعد از رفتن على‏اکبر به میدان و آمدن آن حضرت به مادرش لیلا فرمود: برخیز برو در خلوت و دعا کن براى فرزندت که من از جدم شنیدم که مى‏فرمود: »دعاى مادر در حق فرزند مستجاب مى‏شود. « تا آخر آن که تمام دروغ است. «33 
 2. مستند نبودن کتابِ مفتاح الجنان و عوام بودن گردآورنده آن. 34 
 3. محرق القلوب، نوشته آخوند ملامهدى نراقى، که دربردارنده اخبارى است موهون، بى‏اصل و بى‏مأخذ و مخالف روایت ثقات، بلکه اخبارى که به یقین دروغ‏اند و مطالب منکره که ناظر بصیر، تعجب مى‏کند از نوشته شدن چنان مطالبى به قلم چنان عالمى. 35 
 4. دروغ بودن داستان آمدن هاشم مرقال به کمک امام حسین(ع) در روز عاشورا که در محرق القلوب نراقى و پیش از آن در روضة الشهداء نقل شده است. 
 ملامهدى نراقى در محرق القلوب مى‏نویسد: 
 »چون بعضى از یاران به جنگ رفته شهید شدند، ناگاه از میان بیابان، سوار مِکمَل و مسلح پیدا شد، مرکبى کوه پیکر سوار بود. خودعادى فولاد بر سر نهاده و سیر مدوَّر بر سر کتف درآورده و تیغ یمانى جوهردار، چون برق لامع حمایل کرده و نیزه هیجده ذرعى در دست گرفته و سایر اسبابِ حرب را برخود آراسته کالبرق اللامع والبدر الساطع به میان میدان رسید و بعد از طرید و جولان روى به سپاه مخالف کرد و گفت: هرکه مرا نشناسد، بشناسد، منم هاشم بن عُتبة بن ابى وقاص، پسر عمّ عمر سعد. 
 پس روى به امام حسین کرد و گفت: السلام علیک یا اباعبداللّه. اگر پسر عمّم عمر سعد، به جنگ شما آمده، من آمده‏ام جان خود را نثار شما کنم. « 
 محدث نورى پس از نقل این خبر، در ردّ آن مى‏نویسد: 
 »مبارزات و کشته شدن او [هاشم مرقال در روز عاشورا] تمام آن دروغ است جزماً؛ زیرا که هاشم از شجاعان معروف بود و از این جهت او را مرقال مى‏گفتند و از خاصه ملازمان رکاب ظفر انتساب حضرت امیرالمؤمنین بود و عَلَم بزرگ اردوى جلالت و رایَت عظماى عساکر منصوره در جنگ صفین در دست او بود... و همان روز شهید شد. «36 
 محدث نورى، در پى نقل داستان جعلى پیشین از محرق القلوب ملامهدى نراقى، از شخصى یاد مى‏کند به نام فضل بن على که ملامهدى نراقى، برخلاف نظر و تحقیقات دقیق علماى انساب و مؤلفان احوال ائمه اطهار(ع) وى را فرزند امام على و برادر امام حسین(ع) پنداشته که در روز عاشورا، در عرصه نبرد حضور داشته است: 
 »چون پسر سعد هزار سوار براى مقاتله با هاشم [مرقال] فرستاد، حضرت نیز برادر خود فضل را با ده نفر از انصار براى اعانت هاشم فرستاد. «37 
 کتاب اسرار الشهاده، نوشته فاضل دربندى، به نظر محدث نورى در بردارنده اخبار واهى و ساختگى بسیار است. تا آن‏جا که: 
 »براى مخالفین ابواب طعن و سخریه و استهزاء باز نمود و همت‏اش او را به آن‏جا کشاند که عدد لشکر کوفیان را به ششصد هزار سوار و دو کرور پیاده رساند. و براى جماعت روضه‏خوانان، میدانى وسیع مهیا نمود که هرچه کمیت نظر را در آن بتازند، به آخر نرسانند و در بالاى منابر، با نهایت قوت قلب، مستند ذکر کنند که فاضل دربندى چنین فرموده: 
 »... این کتاب در نزد علماى فن و نقادین احادیث و سِیَر، بى‏وقع و بى‏اعتبار و اعتماد بر آن، کاشف از خرابى کار ناقل و قلت بصیرت اوست در امور. 
 ... از مطالب عجیبه آن‏که: براى خودم مرحوم مذکور، مشافهةً نقل کرد که: من در ایّام سابقه شنیدم که فلان عالم گفت، یا روایتى نقل کرد که: روز عاشورا، هفتاد ساعت بود و من در آن وقت این را غریب شمردم و متعجب شدم از نقل آن، ولکن حال که تأمل در وقایع روز عاشورا کردم، خاطرجمع، یا یقین کردم که آن نقل راست و آن همه وقایع نشود، مگر در آن مقدار زمان.« 38 
 6. داستان زعفر جنى و عروسى قاسم. محدث نورى این دو داستان را موهون مى‏داند و مى‏نویسد: 
 »سخن در آن اخبار موهونه و کتب غیرمعتمده است که سابقاً در میان بود و از نظر بزرگان علما گذشته و به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند. حتى مثل علامه مجلسى و محدثین عصر او و قبل از او، و بعد از او، نه آن است که آنها را ندیده و بر آن کتب واقف نشدند قصه زعفر جنى، و عروسى قاسم، از نظر ایشان مخفى نشده. هر دو روضه کاشفى موجود و دوم در منتخب شیخ که مسّتمل است بر موهون... و غیرموهون [موجود است]. «39 
 7. گزافه‏گویى در شمار لشکر کوفیان: سواره ششصد هزار و پیاده دو کرور. 40 
 8. دروغ بودن حرکتِ امام حسین(ع) از مدینه با دبدبه و کبکبه‏اى چون شاهان: 
 »خبر طولانى در کیفیت بیرون آمدنِ حضرت سیدالشهداء(ع) از مدینه طیبه که در میان این جمعیت دائر، و فاضل دربندى آن را در اسرار خود از بعضى شاگردانش روایت کرده که او در مجموعه‏اى که آن را نسبت مى‏دهند به بعضى روضه‏خوانها دیده که از عبداللّه بن سنان کوفى و روایت کرده و او از پدرش، از جدّش که قاصد اهل کوفه بود و مکتوبى آورد و جوابى خواست، حضرت سه روز مهلت خواست، روز سیم عازم سفر شدند. گفت: بروم ببینم جلالت شأن پادشاه حجاز را که چگونه سوار مى‏شود! آمد، دید حضرت بر کرسى نشسته، بنى‏هاشم دورش را گرفته و مردان ایستاده و اسبان زین کرده و چهل محمل که همه را به حریر و دیباج پوشانده‏اند، حاضر! 
 آن‏گاه کیفیت سوارى را به شرحى عجیب نقل کرده که هر سطر آن، مشتمل است بر چند دروغ. 
 و این شخص همراه بود تا عصر روز یازدهم که ابن سعد امر کرد شترانِ بى‏جهاز حاضر کردند براى سوار شدن اسیران. و در آن‏جا نیز شرحى تازه داده، آن‏گاه به یادش آمد سوارى در آن روز، با آن جلالت، پس گریست تا آخر خبر که انسان متعجب است از کیفیت ساختن آن. 
 و از آن عجب‏تر ضبط کردن چنین فاضلى است آن را در کتاب خود و حال آن‏که دیده که در »ارشاد« مفید مروى است که چون خواست حضرت از مدینه طیبه بیرون بیاید، این آیه را خواند: 
 »فخرج منها خائفاً یترقّب قال ربِّ نجّنى من القوم الظالمین. «41 
 و چون وارد مکه معظمه شدند، این آیه را تلاوت فرمودند: 
 »ولما توجّه تلقاء مدین قال عسى ربى أن یهدینى سوأَ السبیل. «42 
 و سیره و زى مذکور در این خبر بى‏اصل، زى جبابره و ملوک است، با سیره امامت، غایت مباینت را دارد. « 
 استاد شهید مطهرى، درباره شخصیت علمى محدث نورى و معرفى اثر او، کتاب لؤلؤ و مرجان مى‏نویسد: 
 »مرحوم حاج میرزا حسین نورى، اعلى اللّه مقامه، استاد شیخ عباس قمى، محدثى است که در فن خودش فوق العاده متبحر بود و حافظه‏اى بسیار قوى داشته است. مرد باذوق و بسیار با ایمان بوده است. او در موضوع منبر کتابى نوشته است به نام: لؤلؤ و مرجان. با این‏که کتاب کوچکى است، ولى فوق العاده خوب است. در این کتاب، راجع به وظایف اهل‏منبر سخن گفته است. همه این کتاب در دو فصل است: یک فصل آن درباره اخلاص، یعنى خلوص نیت است؛ که یکى از شرایط گوینده و خطیب، واعظ، روضه خوان این است که خلوص داشته باشد، منبر که مى‏رود، روضه که مى‏خواند، به طمع پول نباشد و چقدر عالى در این موضوع بحث کرده است... . شرط دوم، صدق و راستى است، و در این‏جاست که موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغها را چنان بحث کرده که من خیال نمى‏کنم در هیچ کتابى درباره دروغ و انواع آن به اندازه این کتاب بحث شده باشد و شاید این کتاب در دنیا نظیر نداشته باشد. عجیب این مرد تبحر از خود نشان داده است. «43 
 
 شیعه چه مى‏گوید 
 نویسنده: حاج سراج انصارى 
 حاج سراج انصارى (م - 1342 ش) از عالمان متعهد و مسؤولیت‏شناس و خرافه‏ستیز سده اخیر بود. سراسر زندگى پربرکتش، در عراق و ایران در دفاع از باورهاى اصیل شیعه و جدا کردن آن از پیرایه‏هاى خرافى سپرى شد. 
 حاج سراج انصارى در افشاى تحریف‏گریهاى بدخواهان و ساده‏دلان از ساحَتِ مقدس دین و مکتب، کارهاى برجسته‏اى را به انجام رساند و آثار سودمندى را فراروى اهل مطالعه گذارد، مانند نبرد با بى‏دینى.44 
 دین چیست و دعوى پاک دینى براى چیست، خرد چیست و خردمند کیست و نشریه‏هاى: ماهانه اتحادیه مسلمین ایران، مجله مسلمین و آیین اسلام. 
 حاج سراج از پیشگامان نشر مطبوعات دینى است. 45 وى با روشن‏گریهاى دینى و خرافه‏زدائى از چهره مکتب تشیع، موفق گردید گروهى از پیروان دیگر ادیان آسمانى و عده‏اى از بهائیان را به دین اسلام علاقه‏مند سازد46. حاج سراج، تحریف مفاهیم دینى و درهم آمیختن ارزشهاى اسلامى با خرافه و غربزدگى و تجددگرایى افراطى را از بازدارنده‏هاى شناخت اسلام مى‏شمرد و همزمان در حدِ توان خود، به مبارزه با این دو پدیده خطرناک دست زد و با زبان و قلم و نشر کتاب و مجله به روشن‏گرى جوانان پرداخت. او هم از سوى گروه‏هاى شبه روشنفکر و غربزده و هم متحجرانِ گریزان از زمان و زمانه مورد تهاجم قرار گرفت. 
 این عالم روشن‏اندیش، در دروه‏اى که آموزه‏ها و شعائر دینى از سوى رضاخان پهلوى و روشنفکران و غرب‏زدگان وابسته به دستگاه رضاخان و قوام دهنده آن، خرافه انگاشته مى‏شدند، در نشریه آیین اسلام، پرسشى را در این باره به اقتراح گذاشت و از همه اندیشه‏وران، روشن‏اندیشان، اهل قلم و علاقه‏مندان به زلالى و نابى اندیشه دینى، درخواست پاسخ و راهنمایى کرد و پاسخهاى رسیده و درخور توجه را منتشر ساخت. 
 »خرافات چیست؟ 
 موضوعى که بسیار اهمیت دارد و باید در پیرامون آن گفت‏وگو شود، موضوع خرافات است که هر جمعیتى مبارزه با خرافات را در مرامنامه خود گنجانده و هر نویسنده، مخالفت با خرافات را هدف خود ساخته است. ما نیز یکى از آنانیم که آن مبارزه و این مخالفت را بر خود لازم مى‏دانیم. چیزى که هست ما نخست مى‏خواهیم از افکار عامه استفاده نموده و ببینیم خرافات در نظر عامه چیست. چه امرى را خرافات مى‏نامند. 
 ناگفته پیداست که تا موضوع خرافات روشن نشود، مبارزه و مخالفت با آنها جز اتلاف وقت فایده دیگرى ندارد. ما مى‏خواهیم بدانیم که جمعیتها و نویسندگان و علما و فضلا چه چیز را خرافه مى‏گویند و آنهایى که مبارزه با خرافات را عنوان نموده‏اند، مقصودشان چیست؟ این واژه (واژه خرافات) در زبانها و نوشته‏ها بسیار به کار برده مى‏شود. ما مى‏خواهیم بفهمیم که مبارزین خرافات و مخالفین آنها راستى مى‏دانند با چه چیزها باید مبارزه نمایند... اینک مى‏پرسیم خرافات چیست؟ هرکس که راجع به خرافات و تشخیص آن معلوماتى دارد، مى‏تواند بنویسد و به اداره آیین اسلام بفرستد، تا در این ستون درج شود و خواهش مندیم که زیاده از یک صفحه نباشد تا در یک شماره درج گردد. « 
 در پاسخ این اقتراح، مقاله کوتاهى در شماره 14 همان سال سوم آیین اسلام چاپ شد. این راب اید افزود که خود حاج سراج روى خرافه حساسیت پیدا کرده ود و اعتراف داشت که خرافات، چهره دین را پوشانده و لازم است که دین را به حالت اولى خود برگردد و رنگى دیگر بر خود نگیرد. 47 
 دغدغه‏هاى دینى و مسؤولیت‏شناسى حاج سراج، وى را وامى‏داشت محافل و شعائر دینى را رصد کند و در برابر کارهاى خرافى و ناروا به نام شعائر دینى بایستد و فضلاء و مراجع تقلید را به مبارزه با آن وادارد و در مواردى چهره‏هاى موجه و مردمى را به خاطر سکوت در برابر این نارواییها سرزنش کند. 
 وى در سفرى که در ماه محرم، در دوره آیت‏اللّه بروجردى به قم داشته بود، با خرافه‏هاى گوناگون از جمله: قمه‏زنى در لواى عزادارى حسینى روبه‏رو مى‏گردد. این صحنه دل او را به درد مى‏آورد و در برابر آن واکنش نشان مى‏دهد و در ضمن خاطرات سفر خود به قم مى‏نویسد: 
 »چیزى که هست و داراى اهمیت فوق‏العاده مى‏باشد، آن است که پیروان مکتب تشیع باید در اقامه عزادارى، مرتکب اعمالى نشوند که بسیار زننده باشد. باید اوضاع کنونى جهان را نیز در نظر بگیرند و ظاهر شرع مقدس اسلام را شدیداً مراعات کنند و کارى نکنند که وسیله حمله دشمنان و بهانه و بدگویى آنان باشد. 
 امروز، ما مى‏بینیم که تبلیغات در هر رشته عکس العمل‏هاى مؤثرى دارد و تبلیغات به اندازه‏اى مؤثر  است که مى‏تواند بر چهره زیباى حق، پرده باطل بکشد و یا هیکل زشتِ باطل را یک موجود زیبایى معرفى نماید. مثلاً وقتى که در میان اعمال عزادارى، یک عمل ناروایى... مشاهده مى‏شود، دشمنان ما همان عمل را به رخ جهانیان کشیده و در اطراف آن، آن قدر تبلیغات مى‏نمایند که آن مرد آمریکایى یا آن دانشمند اروپایى، چنین تصور مى‏کند که مکتب تشیع، مروج چنین اعمالى است و به همین مناسبت، با نظر تحقیر به آن مکتب مقدس مى‏نگرند. 
 این حقیقت را سیزده قرن پیش، رهبر معظم ما پیشواى ششم، حضرت امام جعفر صادق، علیه السلام، در یک جمله کوتاه بیان فرمود و آن جمله این است: 
 »کونوا لنا زینا ولاتکونوا علینا شیناً. « 
 شما پیروان مکتب تشیع به وسیله کارهاى نیک سبب سربلندى ما باشید و کارى نکنید که براى ما مایه ننگ و عار باشید. 
 حتى در دنباله این جمله مى‏فرماید: 
 »وقتى که شما پیروان ما کار بدى کردید و اعمال ناروایى را مرتکب شدید، دشمنان ما آن اعمال را از ناحیه ما و اثر تربیت ما خواهند پنداشت و خواهند گفت که: مکتب جعفر بن محمد است که چنین پیروان بدکارى را تربیت کرده است.« 
 آرى کارهاى زننده از قبیل قمه زدن و قفل به تن کردن و نظایر آنها، سبب آبروریزى مکتب تشیع مى‏شود و بیگانگان چنین تصور خواهند نمود که این‏گونه اعمال از آیین مذهبى تشیع است، و حال آن‏که آیین جعفرى و مذهب تشیع منزه و مبرا از این قسم اعمال ناروا بوده و مى‏باشد. 
 باز باید در این‏جا تکرار کنم که: مراسم عزادارى با این قسم که مشاهده مى‏شود، مربوط به آیین مذهب تشیع نیست؛ یعنى هیچ‏گاه مکتبِ جعفرى دستور نداده است که مراسم عزادارى را با این کیفیتها که امروز در شهرهاى ایران و عراق و هندوستان و... مرسوم است، برپا نمایند. پس همه این مراسم، از ناحیه خود شیعیان و با سلیقه خود آنان نسبت به مقام حسینى، ارواحنا فداه، سرچشمه مى‏گیرد. البته براى ابراز محبت و اظهار علاقه هم حد و حدودى نمى‏توان تعیین نمود، مگر این‏که مخالف با قوانین مقدسه اسلام باشد. چیزى که هست باید مراسم نام برده، عقلایى و منزه از اعمال ناروا باشد و بهانه به دست دشمنان دین ندهد، خصوصاً شهرهاى مذهبى و على الخصوص شهرستان قم، که مرکز فرهنگ اسلامى و کانون تعلیم و تربیت است، باید اهالى محترم آن، براى دیگران آیینه کمالات و مرآت تقوا و فضیلت باشند. شایسته نیست که ساکنین یک چنین شهر مقدسى که مورد توجه جهانیان است، اعمالى را به عنوان مراسم عزادارى مرتکب شوند که سبب سرافکندگى بزرگان دین و رهبران مسلمین گردد. 
 من در دهه عاشورا در قم ناظر جریانى بودم که هیچ‏گاه با حیثیت و معنویات قم متناسب نبود؛ زیرا کسانى که از خارج وارد این شهر مقدس مى‏شوند، انتظار دارند که از رفتار ساکنین آن و جریانات مذهبى آن و مخصوصاً از کیفیت عزادارى آن سرمشق بگیرند؛ ولى وقتى مى‏بینند اهالى محترم قم موکبهاى عزا را برخلاف اصول متعارف به راه انداخته‏اند، با نظر تحقیر به موقعیت قم نگاه نموده سخت عصبانى مى‏شوند و مى‏گویند: درست است که پیشوایان دین مقدس اسلام براى اقامه عزا اصول و مواردى تعیین نفرموده‏اند و فقط استحسان عزادارى و گریه کردن و گریاندن و نوحه‏سرایى نمودن را ضمن اطلاقات بیان فرموده‏اند، ولى اجازه نداده‏اند که هرکس هرچه دلش خواست به عنوان عزادارى مرتکب شود. اگر این طور باشد، یعنى هرکس، هرچه دلش بخواهد به عنوان عزادارى مرتکب شود، باید به اساس دین و مذهب و تعلیمات قرآن براى همیشه فاتحه خواند؛ زیرا اسلام از طلوعش با فساد و کارهاى زشت و ناروا مبارزه کرده است. چگونه ممکن است به پیروان خود، ارتکاب اعمال ناشایسته را اجازه دهد؟ بنابراین، روح اسلام از کارهاى زشت و نادرست بیزار است. 
 عزادارى و گریه کردن و گریانیدن و نوحه‏سرایى در مصیبت سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه، روحى فداه، بسیار خوب و لازم و مستحسن است؛ اما اعمالى که هیچ ربطى به عزادارى و گریانیدن ندارد، بلکه صرفاً وحشى‏گرى و دیوانگى و براى بازى کردن و تفنن و تشریفات باشد، نه تنها مستحسن نیست، بلکه قبیح و مستهجن است؛ مثلاً افراشتن بیرقها، سینه‏زدن و دسته جمعى نوحه خواندن و نظایر آنها در گریانیدن شاید مؤثر باشد؛ اما قمه زدن و زنجیر زدن و شتر آوردن و بالاى شتر طبل زدن و نظایر آنها جز مسخره کردن و بازى کردن چیز دیگرى نیست. «48 
 از جمله کتابهاى وى در ترسیم باورهاى درست شیعى و خرافه‏زدایى از آن، کتاب »شیعه چه مى‏گوید« است. این کتاب پاسخى است به شبهه‏افکنیهاى کسروى در کتاب »داورى«. رضاخان با دعوى مبارزه با خرافات، مبارزه با باورها، آموزه‏ها و شعائر اصیل شیعه را در سرلوحه کار خود قرار داد و در این راه، شمار بسیارى از قلم به دستان فریب‏خورده و وابسته به یارى او برخاستند. از کسانى که در این دوره و با دعوى روشنفکرى به نبرد با مذهب برخاست، کسروى بود. کسروى با دعوى پاک دینى و خرافه‏زدایى، با مبانى و آموزه‏هاى روشن شیعى به رویارویى برخاست. در این راستا موضوع امامت، مهدویت و انتظار، زیارت، توسل و عزادارى امام حسین(ع) را زیر سوال برد. آن‏چه که به این فرد در مذهب‏ستیزى و گسترش برنامه‏هاى تخریبى وى، مدد مى‏رساند، پاره‏اى از پیرایه‏ها و خرافه‏ها در عزاداریها و مراسم مذهبى بود. پاره‏اى از کارهاى نابخردانه در عزاداریها، مانند قمه‏زنى، قفل زنى و... یا حمل جنازه به عتبات، بدون رعایت مسائل بهداشتى، اختلاط مردان و زنان در زیارت ضریح ائمه و... دستاویزى شده بود براى فردى با قلب بیمار، مانند کسروى تا به اصل تشیع و باورهاى حیات‏آفرین و ناب آن هجوم برد و آنها را به سخره بگیرد. 
 حاج سراج از دوستان و همشهریان کسروى، وقتى او را دید کژراهه مى‏رود، زبان به ارشاد وى گشود. در این باب، افزونِ بر گفت‏وگوهاى شفاهى، به نامه‏نگارى پرداخت و با نامه‏هاى روشن‏گرانه خود، بر آن بود او را به مسیر درست برگرداند. با این‏که نامه‏هاى زیادى بین آن دو رد و بدل شد، اما نتیجه‏اى به دست نیامد و کسروى دست از اراجیف‏گویى برنداشت. 
 حاج سراج وقتى دریافت کسروى بنا ندارد حق را بپذیرد و در برابر حق سر تسلیم فرود آورد و بین آن‏چه را خرافه‏سازان ساخته و به مذهب نسبت مى‏دهند با حقیقت ناب که تشیع راستین مظهر و نمود آن است، فرق بگذارد، به نقد دیدگاه‏هاى وى همت گمارد و عالمانه به یکایک شبهه‏هاى او پاسخ داد. 
 وى در این بررسیها و پاسخ‏گوییهاى روشن‏گرانه، ثابت کرد که مکتب تشیع از خرافه و هرگونه سخن نابخردانه به دور است و آموزه‏هاى آن، بر عقلانیت و خردمندى بنا شده است. 
 کسروى، با درهم آمیختن حق و باطل و مغالطه‏گرى، چیزهایى را به شیعه نسبت مى‏داد که ساحَتِ شیعه از آنها به دور بود. او بر رفتارهاى نابخردانه شمارى از عوام تکیه داشت و بر جعلیات چشم دوخته و از حقایق ناب، چشم فرو بسته بود. خرافه‏ها را آموزه‏هاى شیعه مى‏پنداشت، از این روى شیعه را، به گمان خود، زیر پُتک تخریب خود قرار داده بود. 
 حاج سراج، درباره نقش آیینهاى غیردینى و دخیل در کدر جلوه دادن آموزه‏هاى اصیل و ناب دینى، مى‏نویسد: 
 »هر دینى که آغاز شده است، نخست هیچ‏گونه خرافات در آن نبوده و نبایستى بود. و پس از مرور زمان، گروهى که معلوم نیست آلت دستِ دشمنان دینى بوده‏اند یا این‏که اغراض مخصوص داشته‏اند، یا اصلاً از نافهمى در پى هوى و هوس خود بوده‏اند، خرافات چندى را داخل آن دین نموده‏اند. و [به خاطر] نبودن سازمان منظم دینى، رفته رفته آن خرافات را میان پیروان آن دین سرایت داده است که بالاخره در انظار عموم آن همه خرافات جزء دین محسوب شده و بهانه به دست دشمنان دین افتاده و براى زبان‏درازى و گستاخى، عنوانى به دست آنها افتاده است و میدان براى نیرنگ و فریب‏کارى باز شده و به هیاهو برخاسته‏اند. روى همین اصل، کسروى که استاد نیرنگ است میدان وسیعى در این زمینه براى مقاصد خود باز دیده و خرافاتى که نمى‏دانیم از چه سبب و از کجا پیدا شده است، در دست خود عنوان و آن را در کتابهاى خود، خصوصاً در شیعى‏گرى آنها را به رخ شیعیان کشیده است. تا توانسته است از بدگویى به پیشوایان دین دریغ نکرده است. مثلاً خرافاتى نظیر قمه‏زدن و زنجیر زدن و قفل به تن کردن و مانند آنها را بیش‏تر اهمیت داده است. و با آوردن پیکره‏هایى چند و نوشتن گفتارهایى چرند، حملات خود را به عالَم تشیع ادامه داده این ندانسته که حقائق در جاى خود، محفوظ بوده، از این نیرنگها و نوشته‏ها کوچک‏ترین نتیجه‏اى نخواهد گرفت. « 
 حاج سراج، سپس در نقد کسروى تصریح کرده که در مورد کارهاى خرافى که وى مکتب را به بهانه آنها مى‏کوبد، کوچک‏ترین خبر ضعیف نیز وجود ندارد و در مورد قمه‏زنى و قفل به تن زدن و استفاده از زنجیرهاى تیغ‏دار و خودآزارى در هیچ خبر و حدیث گزارشى در دست نیست و این گونه خودآزاریها، هیچ ربطى به دین و مکتب ندارد، تا کسروى بتواند به این دستاویزها، دین را خرافى جلوه دهد و نسل جوان را به رویگردانى از آن فرا خواند. 
 »علاوه، اگر آن کارها جزء دین بود، لازم بود همه افراد متدینین به آن اقدام نمایند، در حالى که هیچ یک از دانشمندان و عقلاء و انبوه توده شیعه تاکنون همچو کارى نکرده و سخت از این کارها بیزارى نموده‏اند. «49 
 وانگهى، علماى دین، اهل فن روایت و روایت‏شناسان، خبرها و روایتها را در طول تاریخ، به بوته نقد گذارده‏اند و خبرهاى درست از نادرست را سوا کرده‏اند. در اصل، دانش رجال و درایه براى خرافه‏زدایى تأسیس شده است. کتاب شیعه چه مى‏گوید در دفاع عقلانى از باورها و آیینهاى تشیع نوشته شده و در ضمن، نویسنده به شبهه‏هاى کسروى پاسخ داده است. 
 کتاب »شیعه چه مى‏گوید« در یک مقدمه و 18 گفتار و 12 گوهر سامان یافته است. در گفتارها مباحثى چون راه اثبات عقیده در مکتب شیعه، خداشناسى در شیعه، حکومت در مذهب شیعه، عقیده شیعه درباره بداء، غیب، عدل الهى، نبوت، امامت در دیگاه شیعه و مسائلى درباره مالیات اسلامى، مورد بحث قرار گرفته است. 
 در فصل گوهرها، زندگى تحلیلى دوازده امام، مسأله مهدویت، غیبت، انتظار، تقیه، تولى و تبرى، معاد در شیعه و باورهاى شیعه درباره نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. 
 در پایان، مسائلى درباره ویژگیهاى شیعه و فرق آن با دیگر مذاهب طرح شده و شرح کوتاهى درباره زندگى رهبران مذاهب اسلامى چهارگانه مشهور غیرشیعه ارائه شده است. 
 رویکرد وى، در بررسى مسائل مورد گفت‏وگوى اندیشمندان، رویکرد عقلانى و با استفاده از آیات قرآن و احادیث مسلم و پذیرفته شده است. وى بر این باور است و روى آن تأکید مى‏ورزد که عقائد و شرایع شیعه، بر عقل سلیم و قرآن و روایات معتبره بناشده و در این راستا روایات ضعیف و سست و روایات راویان مجهول را نمى‏پذیرد و مبانى دینى خود را براساس اخبار خرافى به دور از عقل بنا نمى‏کند. اخبار مخالف قرآن را بر دیوار مى‏کوبد. 
 بر این نظر است که بسیارى مطالبى که کسروى به شیعه نسبت داده در کتابهاى معتبر وارد نشده و اگر نیز در کتابهایى همانند کافى و من لایحضر الفقیه نیز ثبت شده باشد، قابل نقد است و باید براساس معیارهاى دانش حدیث مورد نقد و بررسى قرار گیرد: 
 »چیزى که مایه تأسف است آن است که دشمنان شیعه، از این‏گونه احادیث سوء استفاده نموده و نقطه ضعفى پیدا مى‏کنند و براى از بین بردن شیعه، همیشه در کتابهاى خود، آن قبیل احادیث را که مورد اطمینان شیعه نیست به رخ شیعه مى‏کشند و چنین نتیجه مى‏گیرند که بنیاد عقائد شیعه روى این سنخ احادیث ریخته شده است. چنانکه عبداللّه على القصیمى در اول کتاب »الصراع بین الاسلام والوثنیه«، براى مشوش نمودن افکار مردم ساده‏لوح بعضى از این قبیل اخبار و احادیث را از کتابهاى معتبر شیعه نقل نموده است و چنین وانمود کرده که عقائد شیعه از این گونه اخبار سرچشمه گرفته است. همچنین نویسنده »داورى« همین روش ناجوانمردان را تعقیب و در کتابهاى خود از این قبیل احادیث بسیار نقل کرده است و خواننده این‏گونه کتابها مى‏پندارند که راستى شیعه یک ملت خرافى است و حال آن‏که ما در گفتار یکم، مفصلاً شرح دادیم که شیعه فرزند دلیل است، دلیل شیعه خرد و قرآن و اجماع و احادیثى است که صدور آنها از منبع وحى محقق شده باشد. نیز گفتیم که هر حدیثى در کتابهاى بسیار معتبر هم که باشد نزد شیعه مقبول نیست و این خود یکى از گرفتاریهاى بى‏علاج و دردهاى بى‏درمان توده است. که بدون فکر و اندیشه، هر حرفى را از هرکسى که مى‏شنوند قبول مى‏کنند. مثلاً همان نویسنده‏هاى بى‏شرم که چند حدیث را از کتابهاى شیعه نقل مى‏کند اگر برابر آنها گفته شود که این احادیث مجعول و یا ضعیف است، و ارتباطى با عقائد قطعى و صحیح شیعه ندارد، فوراً براى تشویش افکار چنین خواهند گفت که اگر مجعول و یا ضعیف است چرا در کتاب اصول کافى و یا تهذیب و یا من لایحضره الفقیه و یا استبصار و مانند آنها نقل شده است؟ آیا این کتابها معتبر نیست؟ این جاست که ضعفاى مردم و جوانان بى‏اطلاع حق را به جانب آنان داده و از عالم تشیع روى‏گردان مى‏شوند و حال آن‏که اگر رشد فکرى و نیروى تمیز درست از نادرست را داشته باشند، مى‏توانند بگویند که اگر در مذهب شیعه، مدار قبول احادیث و اخبار، تنها بودنِ آنها در کتابهاى معتبر باشد، پس این همه علوم درایه و رجال، حدیث، اصول براى چه تدریس مى‏شود؟ آیا هیچ عالمى را از علماى شیعه سراغ دارید که بدون توجه به صحت و سقم سند حدیث، یا بى‏تحقیق در مفاد متن خبر، به محض این‏که فلان حدیث در فلان کتاب معتبر نقل شده، قبول نماید. دقتى که علماى شیعه در اطرافِ احادیث و اخبار مأثوره به عمل مى‏آورند، در میان تمام فِرَق مسلمین نظیر ندارد. «50 
 وى در پاسخ کسانى که پاره‏اى از خرافه‏ها را به حساب مکتب گذاشته و اذهان جوانان را به مکتب اهل‏بیت بدبین مى‏کنند، یادآور شده است: 
 »امام صادق با آن بیانات روح‏بخش و زندگى آفرین و ترویج علم و دانش و روشنایى، در کجا فرمان داده که عزاداران تعزیه امام حسین(ع) با قمه به سر خود بکوبند و در بدن خود قفل فرو برند و یا خود را به شکل هیولا درآورند؟ 
 روشن است که این پدیده‏هاى نوظهور، ربطى به مکتب اهل‏بیت ندارد و پیشوایان شیعه از آنها بیزارند و این دستهاى استعمار است که براى سد کردن راه پیشرفت مسلمانان و تفرقه میان امت اسلامى، این خرافه‏ها را ساخته و به آنها دامن مى‏زنند.«51 
 نویسنده سپس خبرى را از زبان کسروى مى‏آورد که وى در جایى نوشته است: 
 »امام زمان در وقت کشتن کشندگان جدش حسین، با چشمان اشکبار، لنگه کفشى خون آلود را بر فراز سر بالا مى‏برد و مى‏گوید: اگر من همه این جهان رابکشم کیفر این کفش نخواهد بود. « 
 و سپس از این سخن پاسخ مى‏دهد که چنین خبر خرافى و به دور از خرد و منطق، در هیچ یک از کتابهاى شیعه ثبت نشده است و کسروى این گزارش دروغ را براى خشن جلوه دادن مکتب اهل‏بیت و مهدویت و و لوث کردن موضوع پرارزش انتظار جعل کرده و آن را به شیعه نسبت داده است. 
 سراج با کند و کاو در گفته‏ها، رفتار و احوال کسروى، بخشى از موضع‏گیریهاى وى را انفجار عقده‏هاى روانى و کینه‏جوییهاى وى مى‏شمارد که بدون کاوش تاریخى درباره بزرگان اسلام و ایران، زبان بدگویى دراز کرده و مفاخرى چون خواجه نصیرالدین طوسى را متهم به شکم‏پرستى مى‏کند. 52 
 
 الغدیر فى الکتاب والسنه والادب 
 نویسنده: علامه امینى 

 مبارزه با خرافه و تحریف‏زدایى از متون روایى و تاریخى، نخستین هدفِ علامه شیخ عبدالحسین امینى در نوشتن الغدیر بوده است. تاروپود این مجموعه بزرگ بر محور نقد مى‏چرخد. آن بزرگوار با کند و کاو در متون روایى و تاریخى از صدها موضوع خرافى و همراه با تزویر و تحریف، پیرامون گزارشهاى منتسب به پیامبر پرده برمى‏دارد و با تحلیل دقیق سند و محتوا و نقادى مضامین روایى، سره را از ناسره سوا مى‏کند. 
 علامه امینى، از تاریخ‏شناسان معاصر و نقادان تاریخ است. کتاب الغدیر نشان‏گر حجم گسترده اطلاعات و تلاش وى در این‏باره است. 
 علامه امینى، یکى از عوامل رویارویى و دور شدن مسلمانان از یکدیگر را وجود اخبار خرافى و نادرست و تحریف در متون روایى برشمرده است و نیز یکى از عوامل پذیرش خرافه و روایات موضوعه و مجعول را ناآشنایى پژوهش‏گران و محققان بافنون شناخت تاریخ مى‏داند. 
 علامه امینى دارد کسانى که به دنبال حقیقت‏اند، بایستى پیش از مراجعه به متون گذشته، راه و رسم نقادى و ارزیابى متون کهن را بیاموزند و از سر بصیرت و با روشنایى به سراغ اخبار پیشینیان بروند. 
 علامه، در اهمیت شناخت تاریخ براى محدثان، نوشته است: 
 »محدثان نیز از کندوکاوهاى تاریخى بى‏نیاز نیستند. و به منظور تحصیل وثوق و اعتماد به روایات باید به بخشى از تاریخ توجه ویژه داشته باشند. به علاوه در فن حدیث موضوعاتى وجود دارد که با تاریخ درآمیخته است، مانند داستان پیامبران. اکنون باید دانست تاریخى که همگان با آن سر وکار دارند، تاریخى است صحیح و واقع‏گرا و به دور از غرض‏ورزى و دخل و تصرف فرمانروایان و یا تاریخى آلوده به غرض‏ورزى و درهم آمیخته با آفات؟ مورخان بى‏مایه نفهمیده‏اند که ارزش و منزلت انسانها بستگى به فهم و درایت آنان دارد، نه در پرگویى و روایت بسیار. این بى‏توجهى به نقد حدیث، ساده‏لوحان را به کار هرچه بیش‏تر نقل و ترویج موهومات کشانده و بالتبع برخى از پژوهش‏گران را به انکار همه حقایق تاریخى. و بدین‏گونه حقایق مسلم تاریخ در دو کفه افراط و تفریط پنهان گشته و فداى امیال غرض‏ورزان و مؤلفان ناآگاه شده است. پس بایسته است اهل تحقیق با جست‏وجو در این وادى و به دور از گرایشهاى شخصى و فرقه‏اى اصول مسلم نقد را معیار حوادث قرار دهند و هر آن‏چه با این موازین ناساز باشد طرد کنند. «53 
 در مجموعه 11 جلدى الغدیر، صدها مورد تحریف و تزویر و خرافه و غلو که توسط راویان و مورخان ناآگاه و یا مزدور در متون تاریخى و روایى گنجانیده شده، شناسایى و نمایانده شده است. 
 نویسنده کتابِ »على ضفاف الغدیر«، این موارد را فهرست کرده است. از جمله در ذیل عنوان »التحریف والتضعیف« بیش از هفتاد مورد از تحریفات مورخان و محدثان را که توسط تذکره نگاران معروف، چون: طبرى، ابن حجر، ابن کثیر، ابن حزم و ذهبى به کتابهاى تاریخى و حدیثى راه یافته، شمارش کرده است. 54 
 نویسنده چندین نمونه از روشن‏گریهاى الغدیر را درباره تحریف، در ذیل عنوان »خیانات المورخین«55 آورده است. وى در بخش »الغلو« نیز بیش از صد و پنجاه مورد از خرافه و بزرگ‏نمایى و گزافه‏گویى که مورخان و محدثان درباره شخصیتهاى مورد علاقه خود به قلم آورده‏اند و علامه امینى آنان را شناسایى کرده و چهره‏شان را نمایانده، فهرست کرده است. 56 
 و نیز استاد محمدرضا حکیمى در حماسه غدیر، علامه امینى را نقاد تاریخ نامیده و بخشى از نقدهاى سرنوشت‏ساز علامه را بر کتابهاى مشهور تاریخى شماره کرده است و نیز براى اثبات علمى بودن دیدگاه علامه و صلاحیت او در قضاوت، به نقدهاى دیگران بر این مورخان خرافه‏پسند در موارد موردنظر اشاره کرده است. 57 
 
 حماسه حسینى 
 نویسنده: استاد شهید مرتضى مطهرى 
 ناشر: صدرا 

 استاد مطهرى در مبارزه با خرافه‏گرایى و جمود فکرى تلاشهاى گسترده‏اى را انجام داد و با قلم و زبان، ضربه‏هاى سهمگینى به جبهه خرافه‏گرایان و جمود اندیشان زد و در زمین‏گیر شدن آنان در عرصه‏هاى گوناگون بسیار اثرگذار بود. 
 وى، همزمان در دو جبهه فکرى، قد افراشت و رایَتِ مبارزه را افراخت. با متحجران غائب از زمان و زمانه و با غرب‏گرایان فرارى از سنت و مذهب. 
 شهید مطهرى در ترسیم خطوط مکتب، با شجاعت تمام با خرافه‏گرایان درگیر شد و از غوغاى عوام خواص‏نما نهراسید و تهمتها و تهدیدها و تیرهایى که از دو جبهه خرافه‏گرایان و سنت‏شکنان بر سرش مى‏بارید، او را از مبارزه بازنداشت و به تلاش روشن‏گرانه خویش ادامه داد و ردپاى خرافه را در جاى جاى معارف اسلامى نمایاند. با تلاش گسترده، حقایق ناب اسلامى محمدى را از موضوعات آغشته به جهالت و خرافه‏ها به درآورد و علیه خرافه بانان به پا خاست و حوزویان را به خیزش علیه جهالت فراخواند. در این راه پر خار و خاشاک آزارها و نامهربانیها دید. 
 شهید مطهرى، در جاى جاى سخنرانیها و نوشته‏هایش، نسبت به خطر خرافه و نقش آن در سترون کردن دین، هشدار داده و با شواهد و دلایل تاریخى ثابت کرده است که خرافه‏ها دین را از بالندگى، شکوفایى باز مى‏دارند و آن را زمین‏گیر مى‏سازند. 
 شهید مطهرى با این‏که در فراز فراز آثارش غبارزدایى از معارف و آموزه‏هاى ناب اسلامى دیده مى‏شود، ولى در پاره‏اى از نگارشها و سخنرانیهایى که از آن شهید بزرگوار چاپ شده و در دسترس است، »خرافه« را محور بحث قرار داده و پیامدهاى ویران‏کننده آنها را یادآور شده است. از جمله در کتاب حماسه حسینى و سخنرانى که درباره 13 فروردین دارد، مطالب و نکته‏هایى به بوته بحث گذارده که بسیار راه‏گشا و درس آموزند. 
 کتاب حماسه حسینى، دربردارنده سخنرانیها و یادداشتهاى شهید مطهرى درباره امام حسین است. کتاب در دو بخش و چندین فصل تنظیم شده است بخش اول: سخنرانیها. 
  بخش دوم: یادداشتها. 
 بخش اول دربر گیرنده هفت فصل ذیل است: 
 حماسه حسینى، تحریفات در واقعه تاریخى کربلا، ماهیت قیام حسینى، تحلیل واقعه کربلا، عنصر امر به معروف و نهى از منکر در نهضت حسینى و عنصر تبلیغ در نهضت حسینى. 
 در فصل دوم، که با موضوع خرافه‏زدایى بیش‏تر مرتبط است، استاد پس از اذعان به وقوع تحریف در واقعه کربلا، به کالبدشکافى تحریف مى‏پردازد. 
 در این کالبدشکافى، تحریف، منحرف ساختن کلمه از مسیر اصلى خود معنى شده است که به دو گونه به حقیقت مى‏پیوندد: 
 به باور استاد، واقعه عاشورا هم از منظر لفظى و نقل رویدادها و هم از منظر مقصود و رسالت آن، باژگونه جلوه داده شده است: 
 »در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد کرده‏ایم. هم تحریفات لفظى یعنى شکلى و ظاهرى، راجع به اصل قضایا، مقدمات قضایا، متن و حواشى مطلب و هم تحریفات معنوى که در تفسیر این حادثه ما تحریف کرده‏ایم... . تحریفاتى که به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته همه در جهت پایین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است. و در این امر علما و گویندگان امت تقصیر داشته‏اند و هم مردم... . «58 
 استاد، با یادکرد از کار شجاعانه و برجسته محدث نورى که با نوشتن کتاب لؤلؤ و مرجان، بخشى از تحریفها و خرافه‏ها را در گزارش واقعه عاشورا نقد کرده است، خود چندین نمونه از تحریفها و خرافه‏ها را در این رویداد برشمرده است و از علما خواسته است، در برابر رواج تحریف و حشو و زوائد به نام دین در میان مردم بى‏تفاوت نباشند و از خود واکنش نشان دهند. 
 شهید مطهرى در کندوکاو از ریشه‏هاى تحریف، سه عامل را از مهم‏ترین انگیزه‏هاى تحریف و وارونه‏نمایى در گزارشهاى واقعه عاشورا برشمرده است: 
 1. غرض‏ورزى دشمنان 
 استاد، در این بخش، بنى‏امیه را از جریانهایى مى‏شمرد که رویداد کربلا را فساد و شورش علیه نظام دینى معرفى کرده‏اند. گرچه امویان در این راه ناکام مانده و نتوانستند کارى از پیش ببرند. 59 
 2. تمایل به اسطوره سازى 
 3. عامل خصوصى 
 ایشان این عامل را مهم‏ترین وارونه‏نمایى محتواى پیام عاشورا شمرده و در شرح آن افزوده است: 
 »هدف امامان در سفارش به زنده نگه داشتن یاد عاشورا آن بوده که راه مکتب و تربیت و شعارهاى حسینى زنده بمانند، تا انسانیت و شرف و اسلام به این وسیله زنده بماند، ولى دوستان ناآگاهانه مسیر نهضت را از این هدف بزرگ، به مسأله‏اى خصوصى تنزل دادند و گفتند عزادارى امام حسین براى تسلى بخشى به زهرا(س) و یا براى کفاره گناهان انجام مى‏شود. «60 
 استاد، کتاب روضة الشهداء، تألیف ملاحسین کاشفى و کتاب اسرار الشهاده، تألیف ملاآقا دربندى را دو منبع خرافه‏گستر براى حادثه کربلا دانسته و به نقد آنها پرداخته است. 
 شهید مطهرى، شرح تحریف معنوى و افزودن خرافه به ماجراى عاشورا را با این مقدمه آغاز کرده که شرایط تقدس و اثربخشى هر نهضت، سه چیز است: همگان از آن استفاده کنند، قیام و جنبش آگاهانه باشد و آن نهشت تک و فرد و متمایز باشد تا بدرخشد و راه را روشن سازد. و تحریف‏گران و خرافه‏پردازان در این سه ویژگى قیام کربلا دست بردند و هدف نهضت را از رویکرد اصلاح‏گرى و امر به معروف، چنین تحریف کردند که امام از آن روى کشته شد که گناهان ما بخشیده شود و این شعارى است برگرفته از مسیحیت و دیگر گفتند، امام حسین دستورى ویژه و خصوصى داشت و برنامه، کربلا براى دیگران نمى‏تواند اسوه و الگو باشد. 
 استاد در پایان افزوده است، در برابر این تحریف بزرگ، همه مردم از خواص و عوام بازخواست خواهند شد: 
 »این را بدانید که عامه مردم هم در این مسائل شریک‏اند؛ به همان اندازه و شاید بیش‏تر. زیرا در این‏گونه مسائل این توده مردم هستند که حقایق‏کشى مى‏کنند و خرافات را اشاعه مى‏دهند. «61 
 استاد شهید، پس از برشمردن پاره‏اى از آسیبهاى خرافه براى اسلام و فرهنگ اسلامى، این نکته رابه روشنى یادآور مى‏شود که: عالمان دین وظیفه دارند به طور جدى با ضعفها و آفتهاى فکرى و اخلاقى مردم بستیزند، خطرهاى راه را به مردم بنمایانند و امام حسین را آن‏سان که بوده به مردم بشناسانند و از عوام‏زدگى‏و پیش داشتن مصالح خود بر مصالح دین به شدت بپرهیزند و مباد براى از دست ندادنِ بازار خود، به خرافه‏پراکنى روى آورند و یا در برابر خرافه‏پراکنان سکوت کنند که اگر چنین رفتارى داشته باشند، یعنى براى گرم نگه داشتن بازار خود، خرافه بپراکنند و در برابر خرافه‏بافان و خرافه‏پراکنان سکوت پیشه کنند، بى‏گمان مصداقِ عالم فاجر خواهند بود و آفتى بزرگ براى دین. 
 »عالم که در مقابل نقاط ضعفِ اجتماع قرار مى‏گیرد، دو حالت دارد: گاهى با نقاط ضعف مردم مبارزه مى‏کند، این را مى‏گویند مصلح. قهراً مردم هم، غالباً، از او خوش‏شان نمى‏آید. ولى گاهى عالم مى‏بیند مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم، کار سخت و مشکلى است، ضرر دارد، منفعت نمى‏کند، از نقاط ضعف مردم استفاده مى‏کند. نه این‏که با نقاط ضعف مبارزه کند. این‏جاست که مصداق عالم فاجر مى‏شود که پیغمبر اکرم فرموده: آفت دین، سه چیز است: یکى از آنها فقیه فاجر است.« 
 شهید مطهرى، در بررسیهاى خود در رویداد عاشورا، درمى‏یابد دستهایى پس از واقعه عاشورا به کار افتاده بودند که روح حماسه و حماسه آفرینى را از آن بگیرند و اینان با نفوذ دادن افکار بیگانگان و ادیان تحریف شده و خاموش، ذلیل نمایاندن حسین و خاندان وى و یاران او، و جعل ده‏ها دروغ و داستانهاى سخیف و سخره‏آمیز، تلاش کرده‏اند از الگو شدن قهرمانان کربلا، جلوگیرى کنند. اکنون پاره‏اى از آن‏چه را شهید مطهرى دروغ و افسانه بودن آنها را نمایانده، فهرست‏وار یادآور مى‏شویم: 
 1. رسوخ افکار مسیحیت در پردازش و نقل روایت عاشورا. 62 
 2. ساختگى بودن خبر »اسقونى شربة الماء«. 
 3. ساختگى بودنِ آب آوردنِ حضرت ابوالفضل در کودکى براى امام حسین(ع). 63 
 4. ساختگى بودن خارج شدن امام حسین از مدینه باجلال و کوکبه. 
 5. ساختگى بودنِ بى‏خبرى امام سجاد از جریان نبرد، تا ظهر عاشورا. 
 6. ساختگى و دروغ بودن نذر لیلا، همسر امام حسین(ع) مبنى بر کاشتن ریحان از کربلا، تا مدینه! 
 7. دروغ بودن عروسى قاسم بن حسن، با فاطمه بنت حسین در روز عاشورا. 
 8. دروغ بودن حضور هاشم بن مرقال در کربلا. 
 9. افسانه بودن ماجراى شیر و فضه. 
 10. تردید در حضور فاطمه صغرى در مدینه و خبر بردن مرغ براى او. 64 
 
 دفاع از 13 
 سخنرانى استاد شهید مرتضى مطهرى 
 چاپ شده در کتاب پانزده گفتار و مجموعه آثار، ج 401/25 
 ناشر: صدرا 

 از خرافه‏هاى رایج در میان مردم جهان، بویژه ایران، نحس شمردن عدد سیزده است. مراسم سیزده بدر نیز مولود اعتقاد عامه مردم به نحوست عدد سیزده است که افزون بر ایران در اروپا نیز رواج دارد. 65 
 استاد مطهرى به این مناسب، سخنرانى خود را در 16 فروردین 1349، به دفاع از روز 13 ویژه ساخت و نحس انگاشتن آن را امرى خرافى، خلافِ عقل و قرآن اعلام کرد. 
 استاد در بررسى ریشه‏هاى گسترش خرافه، مسؤولیت گریزى را دو عامل خرافه‏گسترى در جامعه مى‏شمرد: 
 »به نظر من دو خاصیتى که در بشر هست، سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد شده است: 
 یکى این‏که بشر به طور کلى خودخواه است، یک حالتِ گریز از مرکزى در تقبل مسؤولیتها دارد. 
 یعنى نمى‏خواهد مسؤلیت شکستهاى خودش را متوجه خودش بکند. همیشه دنبال این مى‏گردد که یک چیز دیگرى پیدا کند و بگوید این بدى، این شکست، این بدبختى که پیدا شد، این من نبودم، این فکر من نبود، این خُلق من نبود، این روح من نبود، این عادت اشتباه من نبود، این جهل و نادانى من نبود که باعث این شکست شد، یک چیز دیگرى بود. این یک علت بوده است که براى این‏که از تقبل مسؤولیتها فرار کند، آمده است براى اشیاء براى چهارشنبه، براى 13، براى 25، براى صداى کلاغ، براى صداى جغد نحوست قائل شده است. 
 خاصیت دیگر، روح تنبلى است که در انسان مى‏باشد. انسان وقتى بخواهد علت قضایا را بفهمد، باید از طریق علمى و عقلى کاووش و تفکر کند و جست‏وجو و تفحص کند تا علت واقعى اشیاء را درک کند، ولى با خیال همه قضایا را زود مى‏شود حل کرد. اگر در جنگى شرکت کردیم و شکست خوردیم، چنانچه بنا بشود روى اصول دقیق علمى بررسى کنیم که چرا شکست خوردیم، دو تا ناراحتى دارد: یکى این‏که مى‏رسیم به این‏که خودمان مسؤول این شکست بودیم، دوم این‏که مدتها باید زحمت بکشیم، به خودمان رنج بدهیم، عتلها را به دست بیاوریم. بعد رنج دیگرى متحمل شویم آن علتها را از میان ببریم و وضع خودمان را اصلاح کنیم. ولى با یک کلمه، خودمان را راحت مى‏کنیم. مى‏گوییم علت این‏که ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلاً در روز چهارشنبه شروع کردیم، یا روز 13 بود و... . «66 
 استاد به این مناسب، به بررسى مسأله تطیر و تفأل از نگاه قرآن و روایات پرداخته است و نتیجه گرفته: اسلام با تطیر و فال بد زدن مبارزه کرده است و به مردم یادآور شده همه پدیده‏ها و مسائل جهان، از نظامى قانون‏مند و از روى برنامه‏ریزى پیروى مى‏کنند و این انسان است که سرنوشت خود را رقم مى‏زند و اسلام با خرافه‏هایى چون قربانى کردن براى جلوگیرى از چشم زخم67 و یا مانع آمدن از آزار جنیان و یا فال بد زدن و... مبارزه کرده و راه برون رفت از زنجیره اوهام را نشان داده است. 68 
 
 غلو، درآمدى بر افکار غالیان در دین 
 نویسنده: نعمت‏اللّه صالحى نجف‏آبادى 
 ناشر: کویر 

 کتاب با مقدمه‏اى دراز دامن در چگونگى رسوخ غلو در منابع روایى آغاز شده است. و در این مقدمه، از مغیرة بن سعید و ابوالخطاب به عنوان آغازگران غلو و تحریف در متون روایى شیعه یاد شده است که با انگیزه‏هاى گوناگون، که یکایک شمرده شده، روایاتى را جعل کرده و به امام صادق و دیگر ائمه نسبت مى‏داده‏اند. 69 
 کتاب در دو فصل تنظیم شده است: 
 فصل اول در مفهوم و گستره غلو. مؤلف، غلو را بالا بردن چیز و یا انسانى را از جایگاه خود معنى کرده است. در مَثَل قائل شدن به این‏که عیسى بن مریم فرزند خداست. نویسنده سپس به پیشینه غلو در دیگر مذاهب اسلامى پرداخته و گزارشهاى مستندى درباره غلو پیروان مالک، ابوحنیفه، شافعى، احمد حنبل، عبداللّه بن زبیر و خلفاى صدر اسلام و کتابهایى چون صحیح بخارى و... ارائه کرده است. 
 آن‏گاه به روند جعل حدیث و غلو درباره امامان شیعه پرداخته و پاره‏اى از روایات خرافى و غلوآمیز درباره آن بزرگواران را شمارش کرده است. 
 در فصل دوم، عوامل غلو و راه‏هاى نفوذ غالیان و جریانهاى غلوگرا را به شرح فراروى اهل تحقیق مى‏گذارد و به روى سه عامل اصلى رواج غلو و خرافه، بحث را متمرکز مى‏کند: 
 1. دشمنان دین و اهل بیت: اینان به انگیزه بدنام کردن طلایه‏داران جریان حق و زمینه‏سازى براى تکفیر آنان، دست به این شگرد زده‏اند. از جمله، در فصلى دیگر امویان و عباسیان را از باب نمونه یادآور مى‏شود که براى پایین آوردن شخصیت ائمه اهل‏بیت و شیعیان آنان، احادیثى را به عنوان طنز جعل مى‏کردند تا قوالاان آنها را در مجاس سرگرمى و عیش بخوانند و بگویند و بخندند. 70 
 2. عشرت‏طلبان و اباحى‏گران: اینان به قصد یارگیرى و آماده‏سازى زمینه براى عشرت‏طلبى، این حرکت شوم غلو را سامان دادند. وى ابوالخطاب و گروه‏اش را از پیشروان این راه فریبنده و پرلغزش معرفى مى‏کند که براى رسیدن به امیال نفسانى خود در میان مردم چنین پراکندند: 
 »مقصود از زنا و قمار و دیگر معصیتهاى دیگرى که در قرآن ذکر شده است رجال و افرادى است که مردم باید از آنها براءت جویند و اجتناب کنند و مقصود از نماز و روزه و حج، واجبات دیگرى که در قرآن آمده، رجل و افرادى از قبیل پیامبر و امام است که مردم مأمور شده‏اند به معرفت و ولایت آنان و هرکس این معرفت را پیدا کند، همه تکلیفها از او برداشته مى‏شود و هر کارى دلش بخواهد مى‏تواند بکند... . 
 گروه ابوالخطاب مى‏گفتند: بهشت که در قرآن آمده خوشیها و نعمتهاى دنیاست و نیز جهنم سختیها و رنجهاى دنیاست و دنیا هرگز فانى نمى‏شود. 
 بدیهى است خطّایبها با این عقیده دیگر از مجازات آخرت و حسابرسى اندیشه نمى‏کردند. « 
 3. ساده‏دلان و دلباختگان به ائمه: اینان به دلیل عشقى که به امامان داشتند، اما چون درک‏شان پایین بود و از جایگاه حقیقى معصومان ناآگاه بودند، فریب مى‏خوردند و به سادگى روایات غلوآمیزى را که جاعلان فتنه‏گر مى‏ساختند، مى‏پذیرفتند و در رواج آنها، سخت مى‏کوشیدند. این عقیده به تدریج به صورت جریان فکرى درآمده و روز به روز بر حجم و گستره آن افزوده مى‏گشت. 
 نویسنده در بحثى مستند همراه با تحلیل، برنامه‏ها و روشهاى غلات را در جعل حدیث مورد بررسى قرار داده و بر این نظر است که: ابوالخطاب و پیروان او نوشته‏هاى یاران ائمه را مى‏گرفتند و مطالب دلخواه خود را در نسخه‏هاى خطى مى‏گنجانیدند و به نام صاحب اثر منتشر مى‏ساختند. روشن است که این نسخه‏ها به شهرهاى گوناگون مى‏رفت و صاحبان اثر و یا حدیث‏شناسان دسترسى به تنقیح همه اینها نداشته و به مرور زمان در شمار کتابهاى رسمى ثبت مى‏شد و کار را بر حدیث‏شناسان دشوار مى‏ساخت. و گاه که این کتابها بر امامان بعدى عرضه مى‏شد، روایات مجعول از روایات صحیح جدا مى‏شد. وى در این‏باره گزارش سفر یونس بن عبدالرحمن را به عراق، به نقل از کشى آورده است: 
 »من به عراق سفر کردم و از اصحاب امام باقر عده اندکى را یافتم، ولى از اصحاب امام جفعر صادق(ع) فراوان یافتم و مدتى از آنان حدیث نوشتم و کتابهاى حدیث آنان را گرفتم و رونویس کردم. از عراق که برگشتم، احادیثى را که نوشته بودم همراه خود آوردم و بعداً توفیق زیارت حضرت امام رضا(ع) را پیدا کردم و در این ملاقات، آن‏چه را که از حادیث صادقین در عراق نوشته بودم، به محضر امام عرضه کرده و از آن حضرت درخواست کردم همه این احادیث را بررسى فرمایند و اگر حدیث غیرمعتبرى در آنها هست مرا آگاه نمایند. امام این زحمت را پذیرفتند و پس از بررسى کامل، آنها را به من برگرداندند و نتیجه بررسى امام این بود که: از احادیث منسوب به امام صادق(ع) تعداد بسیارى را که مشخص شده بود، باطل و مردود دانستند و فرمودند: اینها از امام صادق نیست و بى‏تردید، ابوالخطاب به امام صادق(ع) دروغ بسته است. خدا لعنت کند ابوالخطاب را که تا امروز هم حیله‏گرانه و با مخفى‏کارى این احادیث دروغ را در کتابهاى اصحاب[پیروان او] امام صادق وارد مى‏کنند. و شما هر حدیث مخالف قرآن را که به ما نسبت مى‏دهند قبول نکنید؛ زیرا ما هرچه بگوییم موافق قرآن و سنت پیغمبر است و ما از خدا و رسول‏اش حدیث مى‏گوییم. «71 
 بنابر نظر نویسنده، که از مطالعات عمیق و گسترده او ریشه مى‏گیرد: روایات خرافى و غلوآمیز درباره امامان، نه تنها توده‏ها را به آنان خوشبین و مهربان نکرده که سبب شده پیروان اهل‏بیت نیز به گروه‏هاى گوناگون تجزیه شوند و دشمنان آنان بتوانند آسان‏تر با آنان دربیفتند و زمینه‏هاى حذف آنان را مهیا سازند و افزون بر آن، پیروان دیگر مذاهب، چون از نزدیک با ائمه(ع) آشنایى ندارند با شنیدن این روایات خرافى و غلوآمیز که از زبان یاران نزدیک به آنان، به دروغ، نقل شده است، در مَثَل از زبان زراره درباره امام صادق، بى‏گمان به آن حضرت بدبین مى‏شوند و به هیچ روى حاضر نیستند معارف مکتب او را بشنوند و عمل کنند. وى در این باره از کشى نقل کرده است: یحیى بن عبدالحمید در گفت‏وگو درباره امام صادق به یکى از راویان حدیث، درباره غالیان گفته است: 
 »آنان [غلات] به جعفر بن محمد نسبت دادند که گفته است هرکس امام معرفت پیدا کند، نماز و روزه بر او واجب نیست. 
 و نیز از او [امام صادق] نقل کرده‏اند که گفته است: على در ابر قرار دارد و همراه با باد پرواز مى‏کند. 
 و نیز از او نقل کرده‏اند که گفته است: على بعد از وفات سخن مى‏گفت و هنگامى که بدنش را غسل مى‏دادند در محل غسل حرکت مى‏کرد. 
 نیز از او نقل کرده‏اند که امام معبود آسمان و زمین است. 
 این جاهلان گمراه براى خدا شریک قرار دادند. به خدا سوگند جعفر بن محمد، هیچ یک از این سخنان باطل را نگفته است. جعفر باتقوى‏تر و پرهیزگارتر از این بود که چنین سخنانى را بگوید. این سخنان را مردم از این دروغ‏گویان شنیدند که از جعفر بن محمد نقل مى‏کردند و بدین سبب، به او بدبین شدند و گفتند: او در نقل حدیث ضعیف است و قابل اعتماد نیست اگر تو جعفر بن محمد را دیده بودى مى‏فهمیدى که او شخصیتى یگانه و بى‏نظیر است. «72 
 
 
 الصحیح من سیرة رسول الاعظم 
 نویسنده سیدجعفر مرتضى عاملى 
 ناشر: دارالحدیث للطباعة والنشر 1426 ق 
 جعفر مرتضى، از تاریخ‏پژوهان معاصر شیعه است که سالها عمر پربرکت خود را ار راه درک و عرضه تاریخ درست اسلام صرف کرده و با همه وجود در راه روشن شدن حقایق تاریخى از اسطوره‏هاى خرافى کوشیده و دستهاى تحریف‏گر و چهره‏هاى مزدور و فریبکارى را که براى رسیدن به منافع نامشروع خود در مهم‏ترین میراث فرهنگى اسلام دست برده‏اند، رو کرده و آنان را به مسلنان شناسانده است. 
 جعفر مرتضى لبنانى، در این راستاى بازسازى تاریخ اسلام و طرد خرافه‏ها، افسانه‏ها و روایتهاى ساختگى از ساحَتِ آن، کتابهاى نفیسى نوشته و عرضه کرده و در اختیار اهل تحقیق و انسانهاى حق‏طلب گذارده است: 
 1. الصحیح فى سیره النبى الاعظم. 
 2. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام. 
 3. ابن عباس و اموال بصره. 
 4. اکذوبتان حول شریف الرضى. 
 5. حدیث الافک (تاریخ و دراسه) پیرامون این موضوع که ماجراى تهمت به یکى از بانوان پیامبر و نزول آیه در براءت از وى، مربوط به عایشه بوده و یا ماریه. در 284 صفحه. 73 
 6. حقایق هامه حول القرآن الکریم. 
 استاد، یکى از پرده‏هاى ضخیم در راه شناخت اسلام و نمایاندن آن به مردم را خرافه و خرافه‏گستران مى‏داند و شناخت و معرفى آنان را یکى از دشواریها و سدهاى بزرگ بر سر راه پژوهش‏گر تاریخ اسلامى مى‏شمرد: 
 »مشکل اساسى در نگارش تاریخ اسلام، شناخت جاعلان منحرفى است که به انگیزه‏هاى ناصواب، دروغهاى خرافى را وارد تاریخ اسلام کردند. این جاعلان منحرف، توسط غاصبین مقام ولایت و خلافت اسلامى، اجیر و تقویت مى‏شدند، تا به دین و حوادث تاریخى رنگ دلخواه آنان را بزنند. در میان آنان، گاهى تازه مسلمانانى هستند که به قصد تحریف دین از فرصت به دست آمده، کمال سوءاستفاده را مى‏جستند. همچنین مزدوانى که در لباس آخوند دربارى شیطنت مى‏کردند. 
 در این راستا حقایق بسیارى در معرض تحریف قرار گرفت و خرافات زیادى پا به زندگى مردم گذاشت و در تفکر و آداب و عادات ایشان، ریشه دوانید. این امر، اگرچه وصول به حقیقت را دشوار ساخته است؛ اما غیرقابل دسترسى نیست، کاوشى بیش‏تر و دقتى درخور مى‏خواهد، تا معیارهاى صحیح، گزینش، و به آن اعتماد شود. باید بدانیم که شیعه در طول تاریخ به لحاظ دور بودن از دستگاه‏هاى ظلم و جور و حفظ ارزشهاى اعتقادى و اصالتهاى مکتبى خود، همواره از این وعاظ السلاطین‏ها به دور بوده و به اباطیل آنها اعتقاد نداشته است. به این لحاظ، به روایات و نصوص منقول از شیعه بهتر مى‏توان اعتماد داشت و درصد بیش‏ترى از حقایق را در آنها یافت. «74 
 از مهم‏ترین کتابهاى استاد در حوزه نقد تاریخ اسلام و پیراستن آن از خرافه و وصله‏هاى ناروا، کتاب: »الصحیح من سیرة رسول الاعظم« است. 
 استاد جعفر مرتضى، در این مجموعه سى و چهار جلدى، ده‏ها مورد از تحریف و خرافه و تصحیف و وارونه‏نمایى در نقل تاریخ اسلام را نمایانده و به ریشه‏ها و انگیزه‏هاى تحریف و پیامدهاى اعتقادى و اجتماعى و سیاسى آنها اشاره کرده و سپس تاریخ منطقى و درست را نشان داده است. 
 نخستین جلد »الصحیح« درباره مقدمات شناخت تاریخ و بایسته‏هاى تاریخ‏نگارى تدوین شده است. نویسنده در مقدمه‏اى دراز دامن، اهمیت تاریخ را نمایانده و شاخصه‏هاى تدوین تاریخ اسلامى، کتابت حدیث و تاریخ‏نگارى در میان مسلمانان، حرکت قصاص و ملاکهاى پذیرش و نقد حدیث را از چشم‏انداز مذاهب اسلامى و ضوابط بحث علمى، به بوته بررسى نهاده است. 
 مؤلف از آغاز تاریخ اسلام و نبوت پیامبر تا دهه نخست هجرت را، قدم به قدم دنبال کرده و همه موضوعات مهم و دخیل را نقد و بررسى کرده و در موارد حساس و بایسته بحث و تحقیق، به غور و بررسى همه‏سویه پرداخته است که در این‏جا به پاره‏اى از عنوانهاى این مجموعه بزرگ تاریخى - حدیثى اشاره مى‏کنیم: 
 1. نقد گزارشهاى مشهور در میان مورخان و محدثان درباره آغاز وحى، و ردّ اتهام تردید داشتن پیامبر در وحى بودن آن‏چه به او نازل شده است. ج33/3. 
 2. بررسى روایات مورخان درباره تشریع اذان و ارائه گزارش صحیح و تحریف نشده درباره این شعار اسلام. ج 149/5 - 181. 
 3. نقد گزارش رقصیدن زنان مدینه در پیشواز از پیامبر در هجرت به مدینه و خرسندى پیامبر از کار آنان و بررسى انگیزه حدیث‏سازان. ج 297/4 -319. 
 4. بررسى دلیلهاى ازدواجهاى پیامبر، و رد اتهامهاى مستشرقان به پیامبر. ج 208/6. 
 5. نقد و بررسى روایات سهوالنبى و به اشتباه افتادن پیامبر در تعداد رکعات نماز، ج 109/6. 
 6. بررسى دلیلهاى مجازات یهودیان خیانتکار بنى‏قریظه و رد تهمت پیمان شکن خوانده شدن پیامبر به وسیله معاویه. ج 20/7. 
 7. مجعول دانستن گزارش رجم دو یهودى توسط پیامبر. ج 87/7. 
 8. نقد گزارش نزول جبرئیل بر پیامبر در خانه عایشه در واقعه بنى‏قریظه و اثبات آن که جبرئیل در خانه فاطمه بر پیامبر نازل شده است. ج 277/11. 
 9. تردید در گزارش قتل زنان یهودى و بنات یهودیه به دست مسلمانان در ماجراى خیانت یهودیان به مسلمانان در نبرد خندق و افشاى نقش مخرب یهودیان در قهرمان‏سازى از نیاکان خود. ج 133/12. 
 10. نقد ماجراى افک و روشن کردن تناقض گزارشها در تهمت‏زدن به‏ام‏المؤمنین و بررسى انگیزه‏هاى جعل حدیث. ج 11/13 - 351. 
 11. خرافه‏زدایى از روایات و اسطوره خواندن قصه‏هاى راویان در ماجراى زید و زینب و اثبات تنزیه پیامبر از اتهامهاى مستشرقان. ج 85/14 -123. 
 12. پژوهشى تاریخى درباره صلح‏نامه حدیبیه و پاسخ به شبهه‏افکنى بخارى درباره على(ع) در جریان نوشتن نامه. ج 91/16. 
 13. بررسى و کندوکاو در گزارشهاى مربوط به فدک و اثبات تحریف حقایق در این ماجرا. ج 265/18. 
 14. بررسى روایات نوم النبى عن صلوة الصبح و بحث در این‏که آیا این موضوع با عصمت سازگار است. ج 15/19. 
 15. اثبات دروغ بودن اسناد روایت »الخالد سیف‏اللّه«، به پیامبر. ج 98/20. 
 16. نفى اتهام چشم خوردن سپاه اسلام در حنین از سوى پیامبر و نفى عجب و دیگر خصال ضدارزشى، از ساحَتِ مقدس نبوى و کفر خواندن آن. ج 108/24. 
 17. شرحى درباره حدیث »رفع القلم« و نقد محدثان جبرى‏گرا. ج158/28. 
 18. گزارشى از پیمان‏نامه ساختگى منتسب به پیامبر در حق ترسایان نجران. ج 320/28. 
 19. بررسى آیه تبلیغ و نقد تحریفهاى تاریخى محدثان در فرستادن سوره براءت براى اعلان به قریش. ج 235/30 - 284. 
 20. بررسى روایات مجعول و تحریف شده در ماجراى مباهله و روشن کردن اهداف تحریف‏گران. ج 68/31. 
 21. خرافه خواندن ماجراى خوراندن لد (نوعى دارو) به پیامبر در آستانه رحلت. ج 130/32. 
 22. بررسى گزارشهاى تولد على(ع) در کعبه. ج 351/33. 
 
 دراسة فى علامات الظهور والجزیره الخضرا 
 نویسنده علامه سیدمرتضى عاملى 
 ناشر: دارالبلاغه بیروت 1412 
 این کتاب در نقد دو موضوع نوشته شده است: نقد کتاب البیان و کتاب جزیرة الخضرا. 
 1. از شیخ مهدى نجفى کتابى در سه جلد به نام »بیان الائمه الوقایع الغریبه والاسرار العجیبه« نوشته و نشر داده است. موضوع کتاب شرح خطبة البیان منسوب به امام على(ع) است، در نشانه‏هاى ظهور امام زمان. 
 2. جزیره خضراء یا بهشت سبز، ماجراى شخصى است که در سده هفتم در سفر به مغرب زمین به جزیره‏اى گذر کرده که امام زمان و فرزندان و همراهان ایشان در آن زندگى مى‏کرده‏اند. و امام زمان در آن جزائر داراى قدرت و حکومت بوده و احکام شریعت در میان ساکنین آن سرزمین اجرا مى‏شده است. 
 علامه مجلسى در بحارالانوار آن را نقل کرده است. 75 
 و شمارى در روزگار ما، به طور گسترده به انتشار این افسانه دست زده و آن را با جزیره برمودا تطبیق داده‏اند. 
 استاد جعفر مرتضى در این کتاب به شرح، کتاب بیان الائمه و ماجراى جزیره خضرا را نقد کرده است. در نقد کتاب بیان الائمه، هم به بررسى صحت و سقم خطبة البیان پرداخته و هم کتاب بیان الائمه را ارزیابى کرده است. استاد ثابت کرده که مؤلف، کتاب را با آثار مجعول و خود ساخته در هم آمیخته است و براى به کرسى نشاندن حرف خود، رطب و یابسهایى را به هم بافته است. 
 استاد در بررسى و نقد این اثر، به نمونه‏هاى بسیارى از تحریف و تصحیف، استناد به منابع مجهول و غیرمعروف، منابع غیر موجود، نقل از اشخاص مجهول و گزارشهاى شگفت‏آور، دست یافته و آنها را ارائه کرده‏است. و با شگفتى از این ادعاى نابخردانه نویسنده یاد کرده که نوشته است: 
 »اینها رازهایى است سرى و حقایقى فراتر از دسترس همگان که تنها به من القا شده است. «76 
 جعفر مرتضى، درباره نویسنده این اثر مى‏نویسد: 
 »وى مبتلا به ساده‏لوحى و تحجر است و او با همه تلاش خود در درست جلوه دادن نوشته‏هاى خود، نتوانسته است بر این نکته پرده ابهام بکشد. «77 
 استاد و پژوهش‏گر نامى، سپس خطبة البیان را از زوایاى گوناگون نقد کرده و یادآور شده است: 
 »محققان، مستند مطمئنى براى خطبه البیان نیافته‏اند. کلینى و شیخ طوسى آن را در کتابهاى خود نقل نکرده‏اند و علامه مجلسى نیز، با همه احاطه علمى و علاقه‏مندى به گردآورى روایات، این خطبه را در بحارالانوار ثبت نکرده که نشانه بى‏اعتمادى علماى گذشته به این خطبه است. « 
 استاد در نقد محتواى خطبة البیان چند مطلب را یادآور شده است: 
 »این خطبه از کسانى نام برده که در وقت ایراد خطبه هنوز از مادر زاده نشده و یا چشم از جهان فرو بسته بودند و در بودن آنان جاى تردید است. در مَثَل راوى خطبه، از عبداللّه بن مسعود گزارش کرده که: به روزگار خلافت على(ع) این سخنان را در بصره از او شنیده است و حال آن‏که ابن مسعود به سال 32 و یا 33، در زمان خلافت عثمان، از دنیا رفته و امام على(ع) به سال 35 به بصره رفته است. «78 
 و نیز استاد یادآور شده است: 
 »در این خطبه از ابن یقطین سخن رفته است که در تراجم نامى از او نیست و نیز در خطبه ضرب المثل »اطمع من اشعب« به کار برده شده است. وى اشعب طماع است که به سال 154 مرده و در وقت ایراد این خطبه وجود نداشته و این مثل مربوط به روزگار خود اشعب است. 
 علاوه خطبة البیان آکنده از اسرائیلیاتى است که در باورهاى اسلامى و شیعى نام و نشانى ندارند، مانند: فرود آمدن جبرئیل در وقت ظهور مهدى بر صخره بیت المقدس و کشته شدن دجّال به دست عیسى. و حال آن‏که این گفته با متن انجیل پولس و یوحنا مطابق است، ولى برابر منابع اسلامى، دجّال به دست امام زمان از میان مى‏رود. و یا آباد شدن بیت المقدس، و خراب شدن مدینه در پى نبردهاى فراوان، د فن مهدى به دست عیسى بن مریم، از دیگر قصه‏هاى اسرائیلى این کتاب است که دستهاى سیاسى یهودیان را در انتشار این مطالب نمى‏توان بى‏دخالت دانست. « 
 آکنده بودن خطبه از کلمات مبهم و غلطهاى دستورى، از دیگر نقدهاى استاد بر خطبه است. سخنان بى‏معنایى چون: منم مصحف انجیل، منم موى زبرقان، لمض الارض، ساهم المستحیح، عمت الغنوات، عوصرات السموات، ندالدیجور و... از جمله واژه‏هاى مبهم و نامفهوم این خطبه است. 
 استاد در ادامه نقد خطبه افزوده است: در این خطبه جمله‏هاى فراوانى دیده مى‏شود که به هذیان‏گویى بیش‏تر شباهت دارد تا سخن گوینده ادیب و حکیمى مانند حضرت امیرالمؤمنین: 
 »انا عین غفر، انا عنق السبطین، انا میزان السبطین، انا عطارد التعطیل، انا قوس الاراک، انا فرقد السماک، انا مریخ الفرقان.« 
 افزون بر اینها، در خطبة البیان عبارتهایى وجود دارد که از آن بوى غلو و ارتفاع به مشام مى‏رسد. مانند: 
 »ونحن الکرسى واهل العلم والعمل« که اشاره دارد به آیه »وسع کرسیه السموات والارض«79 »انا علانیه المعبود، انا الاء الرحمن، انا صاحب الطور« که اشاره دارد به آیه مبارکه »ونادینه من جانب الطور الایمن«80 »انا الظاهر مع الانبیا، انا صاحب الادیان«، »انا انیه بنى اسرائیل«، »انا مفیض الفرات«.81 
 استاد جعفر مرتضى سند و محتواى روایت و داستان جزیرة الخضراء را دقیق و علمى به بوته بررسى نهاده و آن را افسانه دانسته است. 
 استاد، در آغاز با نقل متن ماجرا از کتاب بحارالانوار نشان داده است راویان ماجرا توثیقى از معاصران خود ندارند و هیچ یک از تذکره‏نگاران آن روز از آنان نامى به میان نیاورده‏اند و دلیل معتبر و درخور توجه از سوى عالمان روایت‏شناس براى این ماجرا روایت نشده است. 
 استاد عاملى، در کندوکاو از انگیزه‏هاى این قصه یادآور شده، گرایشهاى اخبارى‏گرى در نشر و گسترش این قصه در آن روزگار بى‏تأثیر نبوده است. 
 مؤلف، در نقد محتواى کتاب، ابتدا به مقایسه ناسازگارى دو نقل از ماجرا (بحارالانوار وتبصره الولایه) پرداخته و براى بى‏اعتبارى آن، به مورد پذیرش قرار گرفتن تحریف قرآن در رد آن، استدلال مى‏کند و نیز در موضوع فرزندان امام زمان که این قصه در پى اثبات آن است، به شدت خدشه وارد مى‏سازد و نیز برابر نبودن ماجرا با مسلمات تاریخى و جغرافیایى را از دلائل ساختگى بودن ماجرا مى‏شمرد. 
 این کتاب، به وسیله مدرسه منتدى جبل عامل الاسلامى قم، به سال 1412 تجدید چاپ شده است. 
 دو ترجمه از کتاب جزیره خضراء به زبان فارسى در دست است: 
 1. جزیره خضراء افسانه یا واقعیت، ترجمه محمد سپهرى در 256 صفحه، چاپ دوم، 1374، بوستان کتاب. 
 2. جزیره خضراء افسانه یا واقعیت، ترجمه ابوالفضل طریقه‏دار، چاپ چهارم، 1377، بوستان کتاب. 

پى‏نوشتها: 
 1. اسلام و هیئت، هبة الدین شهرستانى، با مقدمه سیدهادى خسروشاهى/8، صابرى تبریز. 
 2. سیاست و اقتصاد در عصر صفوى، باستانى پاریزى/330، صفى على شاه 1362. 
 3. رستم التواریخ/142 و 143. 
 4. مجله حوزه شماره 89 و 36/90، ویژه خوانساریها. 
 5. الذریعه الى تصنایف الشیعه، ج 112/18. 
 6. فرهنگ معین، ج 1588/6. 
 7. نیرنگستان، صادق هدایت، مقدمه. 
 8. کلثوم ننه یا عقائد النساء، آقاجمال خوانسارى، مروارید، تهران 38/1353. 
 9. اعیان الشیعه، ج 363/10. 
 10. اعیان الشیعه، ج 381/10. 
 11. همان. 
 12. همان، ج 378/10. 
 13. همان، ج 379/10. 
 14. آثار الحجه، شیخ محمدشریف رازى، ج 1/ . 
 15. موسوعه الامام شرف الدین، ج 2620/6. 
 16. همان/2647. 
 17. ابوهریره، موسوعه الامام شرف الدین، ج 1024/3. 
 18. همان/1264. 
 19. همان/1274. 
 20. همان/1301. 
 21. همان/1309. 
 22. همان/1382. 
 23. همان/1397. 
 24. الفصل فى الملل والاهواء، ج 41/5. 
 25. وفیات الاعیان، ج 320/3؛ ریحانة الادب؛ مدرس تبریزى، ج 457/7، خیام. 
 26. الفصل فى الملل والاهواء، ج 5/4. 
 27. همان، ج 94/5. 
 28. همان. 
 29. الفصول المهمه، موسوعه، ج 1152/3. 
 30. لؤلؤ و مرجان/2. 
 31. همان/98. 
 32. سوره حج، آیه 30. 
 33. لؤلؤ و مرجان، حاج میرزا حسین نورى طبرسى، تحقیق و ویرایش از حسین استادولى/90. 
 34. همان/98. درباره مفتاح الجنان ر. ک: مجموعة الرسائل، لطف‏اللّه صافى، ج 391/2، بى‏تا. 
 35. همان/156. 
 36. همان/157-156. 37. همان. 
 38. همان/184. 
 39. همان/184-183. 
 40. همان/160 - 161. 
 41. سوره قصص، آیه 21. 
 42. سوره قصص، آیه 22. 
 43. حماسه حسینى، استاد شهید مرتضى مطهرى، ج 19/1، صدرا. 
 44. کتابفروشى هاشمى تبریز، 1345 ش. 
 45. اسلام و هیئت، مقدمه/9، وفا، 1342، ش. تبریز. 
 46. همان/10. 
 47. حاج مهدى سراج انصارى/ 391. 
 48. همان/174. 
 49. نبرد با بى‏دینى، حاج سراج انصارى/58 و 59. 
 50. شیعه چه مى‏گوید،حاج سراج انصارى/ 49. 
 51. همان/231. 
 52. همان/390. 
 53. الغدیر، علامه امینى، ج 14/1. 
 54. على ضفاف الغدیر، سیدفاضل حسینى میلانى/ 68-65، مطبعه سعید، مشهد 1403 ق. 
 55. همان/85. 
 56. همان/142. 
 57. حماسه غدیر، محمدرضا حکیمى/ 196 - 200، دفتر نشر فرهنگ اسلامى. 
 58. حماسه حسینى، شهید مطهرى/70، صدرا. 
 59. همان/85. 
 60. همان/90. 
 61. همان/120. 
 62. مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 664/17، صدرا. 
 63. همان/74. 
 64. پانزده گفتار، صدرا. 
 65. دائرةالمعارف فارسى مصاحب، ج 1404/1. 
 66. پانزده گفتار/ 164. 
 67. براى موضوع چشم زخم، ر. ک: بحارالانوار، ج 1/63، اسلامیه و ج 60 مؤسسه الوفاء بیروت؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج 751/3، آستان قدس،1384، ش؛ تفسیر الکبیر، فخر رازى، ج 100/3. 
 68. پانزده گفتار/117. 
 69. غلو، درآمدى بر افکار غالیان در دین، نعمت اللّه صالحى نجف‏آبادى/4، کویر، چاپ دوم، تهران، 1385. 
 70. همان/91. 
 71. همان/121. 
 72. همان/118. 
 73. حدیث الافک، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت 1400 ق. 
 74. آیینه پژوهش، شماره 66، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم. 
 75. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 52، موسسه الوفاء بیروت. 
 76. دراسة فى علامات الظهور والجزیرة الخضراء/81 - 85. 
 77. همان/102 - 103. 
 78. همان/112. 
 79. سوره بقره، آیه 255. 80. سوره مریم، آیه 52. 
 81. دراسة فى علامات الظهور والجزیرة الخضراء/125.