نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
خش اول: اهداف نگارش
امامان شیعه و شاگردان ایشان، بسیار کوشیدند تا حدیث را از گزند غالیان، منحرفان و بدخواهان در امان بدارند، نام بردن از جاعلان بزرگ، بیان روشِ جعل آنان و چگونگى دست بردن در کتابهاى حدیثى، اعلام موضوع جعل و محورهاى آن و حتى گاه، بیانِ حدیث ساختگى از جمله تلاشهاى ائمه هدى(ع) در این راستاست. در مقابل، اصحاب و شاگردان ایشان، با به کار بستن این رهنمونها و پیراستن احادیث از خرافهها و سخنان نادرست و مبارزه با جاعلان حدیث و عرضه کتابهاى اصحاب به ائمه(ع) دَینِ خود را به حدیث شیعه ادا کردند. شاگردانى چون زراره، محمد بن مسلم، ابوبصیر، مومن طاق و... که امام صادق(ع) تلاش آنان را ضامن بقا و سلامت احادیث پدر بزرگوارشان دانستند.
این در حالى بود که چنین تمهیدات و مراقبتهایى نسبت به احادیث به یادگار مانده از رسول خدا(ص) وجود نداشت. پس از ایشان، خلفا و حکام وقت، با منع از نگارش احادیث آن حضرت، زمینه جعل حدیث و نسبت دادن آنها را به رسول خدا(ص) فراهم آوردند.
از سوى دیگر، تفاوت جایگاه احادیث ائمه(ع) و رسول خدا(ص) از نظر سیاسى و اجتماعى و در نتیجه پیامدهاى مالى، سیاسى و اجتماعى در جامعه اسلامى آن روزگار، همه و همه باعث شد تا احادیث رسول خدا(ص) بسیار بیشتر از سخنان ائمه(ع) که بیشتر در انزوا بودند، مورد توجه جاعلان قرار گرفته و دستاندازى شود.
باوجود تمام تلاشهایى که امامان شیعه(ع) و اصحاب ایشان به کار بستند، باز هم جاعلانى فرصت یافته و در احادیث دستاندازى کردند. غالیان و منحرفان و معاندان، هر کدام، سهمى در این ظلم بزرگ داشتند. از این روست که شناخت حدیث سره از ناسره و مجعول از غیرمجعول، یکى از دغدغههاى فکرى محدثان و فقهاى شیعه بوده و یکى از نشانههاى فقاهت به شمار مىرود.
کتاب ارزنده »مشرعة بحارالانوار« نوشته عالم فرهیخته آیتاللّه محمدآصف محسنى، نمودى از این تلاشها و دغدغههاست. وى در بیان انگیزه نگارش این اثر به پارهاى از پیامدهاى مفسدهانگیز جدا نشدن روایات سره از ناسره پرداخته و مىنویسند:
»بسیارى از مبلغان و نویسندگان تقلید پیشه را مىبینى که منقولات غالیان و مجهولان را از زبان رسول خدا(ص) و اوصیاى پاکش نقل مىکنند، به طورى که گویى در ارزش و اعتبار بسان سنت قطعیه یا آیات قرآنى هستند، تنها به این خاطر که آن را در »بحارالانوار«، یا مجموعه حدیثى دیگرى یافتهاند.
پس آن را بر فراز منبرها و در کتابها و مجلهها با تعبیرهاى شیوا و اثرگذار ترویج مىکنند. با کلمهها و جملههاى جذاب و شیرینى که مانند سحر در جان خوانندگان و شنوندگان اثر مىگذارد. بویژه زمانى که جلد و ورق و شکل کتاب، زیبا و تزیین شده باشد. مردمان عوام از مسلمانان، باورشان مىشود که آن، از اصل دین و متن شریعیت است و از زبان رسول خدا(ص) و اوصیاى پاکش صادر شده است. در حالى که شاید از جعل، جاعلان و دجالان و بدعتهاى جاهلان بوده باشد. پس چگونه آنها را بسان سخنان سیدالمرسلین مىگیرند که خداوند فرمود:
»آیا خدا به شما اجازه داد، یا بر او افترا مىزنید!. «1
»و اینکه چیزى را به خدا نسبت مىدهید که نمىدانید. «2
»و جز حق را به خدا نسبت ندهید. «3
»و به زبانهاىتان چیزى مىگویید که نسبت به آن علم ندارید. «4
و جاى تأسف است که مسأله تألیف و تبلیغ در برخى موارد به دست افرادى افتاده است که استحقاق آن را ندارند و تنها قصد کسب و درآمد دارند.
»پس واى بر کسانى که کتاب را به دست خود مىنویسند و سپس مىگویند: این از جانب خداست تا آن را به اندک مالى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مىنویسد و واى بر آنان از آنچه کسب مىکنند. «5
تا اینکه کار بدانجا رسید که مجموعهاى از معارف و اخلاق و فروع اعتقادى تحریف شده پدید آمد و در ذهن عوام و متوسطین از اهل علم، رخنه کرد، به گونهاى که ترس از برانگیختن عوام، جرأت و جسارت مقابله را از خواص گرفت. همان عوامى که تحت تأثیر خواص متوسط و بىتوجهى حوزههاى علمیه و مسؤولان دینى جامعه در پیراستن روایات و معارف عمومى اسلامى، به انحراف کشیده شدند.
و این همان خطر بزرگ براى دین و اهل آن است. »اِناللّهِ واِنا اِلَیهِ راجِعُون«. 6
به همین خاطر این فقیر، اقدام به نگارش این حاشیه و بناى این »مشرعه« کرد تا متوسطین از اهل علم بدانند که در »بحار«؛ دریاى علامه مجلسى، رضوان اللّه علیه، با اینکه بحارالانوار، دریاهایى از نور است، آلودگیهایى است که به نوشندهاش آسیب مىزند و مواد نادرستى است که باید از آن پرهیز کرد و اشیاء مشکوکى که توقف را واجب مىکند. «7
وجه تسمیه در مشرعة بحارالانوار
مَشرَعه، مترادف مَشرَع به معناى آبشخور است. محل مناسبى که در کنار دریا یا رودهاى بزرگ درست مىشد و گاه پله مىخورد و پایین مىرفت تا اشخاص در سهولت و امنیت، بتوانند از آنها استفاده کنند.
»کسى که بخواهد از دریاهاى نورش استفاده کند، باید به مشرعه بیاید؛ زیرا آنجاست که مناسب نوشیدن است. «8
همینطور به لنگرگاههاى کنار دریا نیز گفته مىشود که براى سوار شدن بر کشتى باید از آنجا سوار شد.
»کسى هم که بخواهد سوار بر کشتى شده و در این دریا حرکت کند، باید از مشرعه سوار شود تا سقوط نکند. «9
بنابراین نویسنده محترم، با قصد آشنا کردن خوانندگان با بحارالانوار و جدا ساختن روایات سره از ناسره، اقدام به تألیف کتاب خود کرد تا در سر تا سر این دریاى مواج همراه خوانندگان باشد و آنان را در بهرهگیرى از بحارالانوار یارى دهد و راهنما باشد و مانع از وارد شدن خرافهها، غلوها و اباطیل در ساحَتِ دین گردد و نقل روایت را سامان بخشد.
بخش دوم: روش و مبناى کار
پیش از پرداختن به روش و مبناى کار نویسنده محترم، لازم است، مقدمهاى را عرضه داریم:
حدیث در صورتى که با نشانهها و قرینهها همراه و موجب علم شود، بدون تردید حجت است؛ اما نه به خاطر حجت بودن خبر واحد، بلکه به خاطر حجت بودن ذاتى علم که اگر موجب اطمینان شخصى گردد، حجت است؛ زیرا اطمینان، در نظر عرف، علم است و سیره عقلا بر حجت بودنِ چنین علمى استقرار یافته و منعى از جانب شارع نیز وارد نشده، بنابراین حجت است. این حجت بودن باز هم از جهت خبر واحد بودن نیست، بلکه به خاطر حجت بودن اطمینان یا علم عرفى است. البته در اینباره آرایى وجود دارد که در محل خود از آن بحث شده است. محل بحث جایى است که خبر غیرمتواترى به ما برسد و همراه با نشانههاى علمآور یا اطمینانآور شخصى نباشد. و تنها معیار در حجت بودن آن، اطمینان نوعى است. گرچه براى شخص، اطمینان حاصل نشود. در این نوع از احادیث و با این فرض، دو مسلک حدیثى شناخته شده در راستاى رد و قبول روایات وجود دارد:
1. وثوق صدورى: برابر این معنى معیار پذیرش روایت، اطمینان نوعى به صدور روایت است. از هر راه عقلایى که بوده باشد. بنابراین، اعتبار سندى، تنها راه براى رد و قبول روایت نیست و تنها به عنوان یکى از راهها، در کنار سایر گزینهها قرار مىگیرد. در نتیجه هماهنگى و ناهماهنگى با کتاب و یا عقل، مىتواند موجب اطمینان به صدور یا عدم صدور گردد. مضمون حدیث، با رویدادهاى تاریخى، همنوایى با سنت قطعیه و روایاتى که اعتبارشان ثابت است، مىتواند مستند اعتبار یا عدم اعتبار قرار گیرد. این نظریه، نظریه اصحاب ائمه(ع) محدثان و فقهاى شیعه در طول قرنها بوده است. 10
2. وثوق سندى: باورمندان این نظریه، وثوق به سند را تنها معیار در اعتبار روایت مىدانند. برابر این نظر، هماهنگى مضمون روایت با قرآن، عقل و یا سنت قطعیه یا روایاتى که اعتبارشان ثابت شده است، نمىتواند دلیل اعتبار روایتى باشد که سند موثقى ندارد. بدین معنى که در این صورت، خود آیه، یا دلیل عقل و یا سنت قطعیه، حجت است و روایت دیگرى که برابر با آن است، حجت نیست. این نظریه، گرچه باورمندانى از متأخرین نیز داشته، اما در دهههاى اخیر و تحت تأثیر اندیشههاى آیتاللّه خویى(ره)، رشد فزایندهاى یافت. به گونهاى که نظر مشهور و رایج فقهاى شیعه تحت تأثیر آن قرار گرفت و شمارى گمان کردند که این روش، تنها روش پذیرفته شده علماى شیعه بوده است.
مبناى نقد روایات در کتاب »مشرعة بحارالانوار«
نویسنده محترم کتاب، آقاى محمد آصف محسنى، از شاگردان آیت اللّه خویى بوده و تحت تأثیر ایشان به »وثوق سندى« باور دارد و بر همین اساس به نقد روایات »بحارالانوار« پرداخته است. ایشان در جاى جاى مقدمه کتاب خود بر این مطلب پاى فشرده و مىنویسد:
»دست یافتن به حقیقت و مراقبت بر حدود دینى و وظایف شرعى از فزونى و کاستى، مىطلبد که تنها بر احادیثى که از نظر سندى اعتبار دارند، بسنده شود و متونى که با سندهاى ضعیف و مشکوک وارد شدهاند، رها شود و ارزش علم و فطرت عالم، به مراعات کیفیت تمایل دارند، حتى اگر لازم باشد که از کمیت و اندازه چشمپوشى کرده و آن را رها سازد. «11
یا مىنویسد:
»بلکه گروهى از علمایى که به علم رجال و احوال راویان حدیث احاطه دارند - مانند مؤلف محترم بحارالانوار علامه مجلسى - دوست ندارند که تصریح به حجت نبودن خبر واحدى بکنند که خالى از قرینه است و تمام راویان آن صادق نیستند و در مقام استدلال، نسبت به نارسایى سندى آن اهمیت نمىدهند. «12
البته چنانچه در صفحه 9 توضیح داده است که مقصودش از قرینه، قرینه علمآور، اعم از علم عقلى یا عرفى است، نه آنچه که موردنظر مشهور است؛ یعنى نشانههایى که موجب وثوق نوعى به صدور روایت شود، گرچه منجر به علم عقلى یا عرفى براى خود شخص نگردد. همانگونه که ایشان درباره روایات »بحار« مىنویسد:
»اکثر روایاتى که استخراج شده و در بحار نقل شدهاند، از نظر سندى معتبر نیستند. «
این ادعا تنها براساس مبناى »وثوق سندى« درخور پذیرش است؛ زیرا هر اهل حدیثى مىداند که بیشتر روایات »بحار« خالى از نشانههایى مانند مطابق کتاب، سنت قطعیه، عقل، کثرت و تضافر و امثال آن نیستند. روش اعتبار سنجى روایات در سر تا سر کتاب، خود گواه بر روش یاد شده ایشان است.
نکته اول: در نقد هر بخش حدیثى، بدین صورت، کار سامان یافته است:
عنوان باب، شماره آن، شماره جلد، شماره صفحه، و شماره روایاتى که از نظر نویسنده اعتبار دارند. اگر روایت شماره نداشته باشد و مثلاً در خلال استدلالهاى علامه مجلسى آمده باشد، شماره حدیث حذف شده و به شماره صفحه بسنده مىشود.
نکته دوم: در اعتبارسنجى روایت، تنها به سند یاد شده در متن »بحار« بسنده شده است. در مَثَل اگر مؤلف روایتى را در بحار ضعیف بشمارد، بدان معنى نیست که این روایت هیچ سند موثقى ندارد، بلکه بدان معناست که روایت خاص موجود و منقول، در بخش خاصى از بحار با سندى که دارد، ضعیف است. بنابراین، ممکن است که همین روایت با سند دیگرى در یکى از کتب اربعه، یا هر مصدر دیگرى با سندى موثق ذکر شده باشد. یا حتى در بخش دیگرى از بحار، با سندى صحیح نقل شده باشد. به عبارتى، اعتبارسنجى روایت، نسبى است و نسبت به روایت مورد بحث است، نه مطلق روایت نسبت به کل بحار یا کل مصادر حدیثى موجود.
نکته سوم: علامه مجلسى، گاه در لابهلاى مباحث و استدلالهاى خود، روایتى را بدون سند ذکر کرده و از آن به صحت و اعتبار یاد کرده است. نویسنده محترم در برخى از موارد، با مراجعه به مصدر اصلى حدیث، به بررسى اعتبار آن پرداخته است.
بحثهاى علمى
مؤلف محترم پس از اعتبارسنجى روایات »بحار« و بیان شمار روایات معتبر آن از حیث سندى، گاه به بحثهاى علمى نیز دست مىزند. این بحثها، گاه ناظر به آرا و برداشتهاى علامه مجلسى از احادیث است و گاه ناظر به تحلیلهاى مؤلف از آنهاست. البته این تحلیلها و حتى موافقت مؤلف با محتواى احادیث، به معناى پذیرش اعتبار آنها نیست، بلکه نویسنده بر این باور است که روایت حجت، روایتى است که یا علمآور باشد و یا سند درستى داشته باشد و مضمون عالى روایت دلیل بر حجت بودن آن نیست.
بخش سوم: نقد و تأمّل
1. مبناى اعتبارسنجى روایات: همانگونه که گذشت، اعتبارسنجى روایات براساس وثوق سندى، خلاف مشهور محدثان و فقهاى شیعه است و کسى که اندک جستوجوى در آثار ایشان داشته باشد، بر این مطلب نیز واقف خواهد بود. علاوه بر آن، این مبنى خلاف سیره عقلا در پذیرش اخبار است؛ زیرا در نظر عقلا، سند و آورنده سخن، موضوعیت ندارد و معیار، اطمینان نوعى به درستى خبر است. در به وجود آمدن این اطمینان، هر قرینهاى مىتواند دخالت داشته باشد، همانگونه که اگر خبرى را شخص مورد اطمینانى نقل کند، اما بنا به جهاتى، درخور پذیرش نباشد، در پذیرش آن، تأمل به خرج داده و بررسیهاى بیشتر را لازم مىشمارند. سخن در این مجال، بیش از این نتوان گفت و براى بررسى بیشتر به منابعى که در صفحههاى پیشین ارائه شد، مراجعه گردد.
یکى از آثار سوء مبناى یاد شده، از ارزش افتادن گسترده روایات شیعه است، به گونهاى که نه تنها باید از بخش گسترده روایات شیعه چشم پوشید، بلکه حتى نمىتوان به روایاتى که سند موثقى دارند، اعتماد کرد؛ زیرا اگر ما بپذیریم که در مثل 95 درصد از روایات بحارالانوار درخور اعتماد نیستند و حجیت ندارند، به طور ضمنى قبول کنیم که دستاندازى در روایات شیعه بسیار گسترده بوده است، در این صورت چه تضمینى هست که چند درصد باقى مانده نیز دستخوش سندسازى نشده باشد؟ آیا پذیرفتنى است که ما پس از هزار و چندصد سال، با احساس مسؤولیت به پالایش روایات بپردازیم، در حالى که ائمه(ع) و اصحاب ایشان، هیچ نوع احساس مسؤولیتى نسبت به روایات نداشته باشند و دست جاعلان، خرافهبافان و فاسدان را در جعل و نقل روایات باز بگذارند؟ سخن در این زمینه، بسیار بیشتر از آن است که در مقالهاى بگنجد، از این روى، به همین مقدار بسنده مىکنیم. بسیارى از روایاتى که توسط مؤلف محترم مردود شمرده شدهاند، برابر با آیات قرآن، سنت قطعیه، یا احادیث موثق هستند و یا شاهدى از دلیل عقل دارند. در موارد بىشمارى، یک مضمون، گرچه با سندهایى که در اصطلاح ضعیف شمرده مىشوند، به اندازهاى تکرار شده است که موجب اطمینان نوعى مىگردد. آیا رواست که با روایات شیعه چنین معاملهاى شود؟ بجاست که سخن وحید بهبهانى را یادآور شویم که خطاب به چنین کسانى مىنویسد:
»ثمّ اعلم: أنه قد شاع بعد صاحبى المعالم و المدارک أنهم یطرحون أخبارنا المتعتبرة التى اعتبرها فقهاؤنا القدماء، بل والمتأخرون أیضا - کما بیّنته وأثبته فى التعلیقة - طرحا کثیرا بسبب أنهم لایعتبرون من الأمارات الرّجالیّة سوى التوثیق، وقلیل من أسباب الحسن.
وبسبب ذلک اختل أوضاع فقههم وفتاواهم، وصار بناؤهم على عدم ثبوت المسائل الفقهیّة غالبا. وذلک فاسد، لأنّ أسباب التثبّت الظنیّة موجودة فى غایة الکثرة، وحصول الظنّ القوى منها لایتأمّل فیه.
ومرّ اعتبار الظنّ فى التثبّت کاعتباره فى ثبوت العدالة من دون تفاوت. وهذه الأسباب اعتبرها الفقهاء فى کتبهم الاستدلالیّة، وأهل الرجال فى علم الرجال، فلا بدّ من معرفتها وملاحظتها، لئلا یطرح الأخبار المعتبرة الکثیرة، ولایخالف طریقة فقهاء الشیعه القدماء والمتأخرین منهم، ولا یبقى فى التحیّر والتردّد فى معظم المسائل الفقهیّة. «
بدان که پس از صاحب معالم و صاحب مدارک، شایع شد که اخبار معتبر ما را که قدماى فقیهان و بلکه متأخران آنان، آنها را معتبر مىدانستند، به این سبب که جز توثیق و کمى از اسباب حسن را معتبر نمىدانند، رد مىکردند و به همین دلیل وضعیت فقه و فتاواى آن مختل گردید و غالب مسائل فقهى را ثابت نمىدانستند و آن درست نیست زیرا اسباب شناسایى ظنى بسیار زیاد است و ظن قوى از آنها بدون هیچ تردیدى به دست مىآید.
و گذشت که ظن حاصل از بررسى در اعتبار، مانند ظن حاصل از عدالت است و این اسباب ظنآور را فقیهان در کتابهاى استدلالى خویش و رجالیان در علم رجال، معتبر دانستهاند. بنابراین، باید این اسباب ظنآور را شناخت و بدانها توجه داشت تا اخبار بسیار و معتبر را نفى و طرد نکنند و با روش فقیهان شیعه، چه قدما و چه متأخران، مخالفت نکنند و در اکثر مسائل فقهى در حیرت و تردید قرار نگیرند. 13
محقق حلى نیز در آغاز کتاب معتبر مىنویسد:
»افرط الحشویّه فى العمل بخبر الواحد حتى انقادوا لکل خبر وما فطنوا ما تحته من التناقض. فان من جملة الاخبار قول النبى(ص) »ستکثر بعدى القالَة علىّ« وقول الصادق(ع) »انّ لکل رجل منا رجل یکذب علیه« واقتصر بعض عن هذا الافراط فقال: کل سلیم السند یعمل به وما علم انّ الکاذب قد یصدق والفاسق قد یصدق؛ ولم یتنّبه انّ ذلکَ طعن فى علماء الشیعه وقدح فى المذهب اذ لا مصنّف الا وهو قد یعمل بخبر المجروح کما یعمل بخبر الواحد المعوّل وافرط آخرون فى طرف ردّ الخبر حتى احال استعماله عقلاً ونقلاً واقتصر آخرون فلم یرالعقل مانعاً. لکن الشرع لم یأذن فى العمل به وکلّ هذه الاقوال منحرفة عن السنن والتوسّط اقرب. فما قبّله الاصحاب اودلّت القرائن على صحّته عمل به وما اعرض الاصحاب عنه اوشذّ یجب اطراحه... «
حشویه در عمل به خبر واحد، راه افراط را پیش گرفتهاند؛ تا آنجا که تن به هر خبرى مىدهند و توجه ندارند که پذیرش هر خبر (بدون شرط) تناقضآفرین است؛ چرا که از همین خبرها گفته پیامبر است که فرمود: »پس از من کسانى که به من دروغ مىبندند، زیاد مىشوند. « و باز گفته امام صادق(ع) است که: »براى هر فردى از ما [امامان] فردى است که بر او دروغ مىبندد. «
و شمارى از این افراط کوتاه آمدهاند و گفتهاند: هر روایتى که سندش سالم باشد، مورد عمل قرار مىگیرد. و این گروه ندانستهاند که دروغگو، گاهى راست مىگوید و فاسق گاهى صادق است. اینان ندانستهاند که این روش (یعنى پذیرش تنها روایت با سند سالم) موجب طعن به عالمان شیعه و تضعیف مذهب است؛ چرا که نویسندهاى یافت نمىشود؛ جز اینکه گاه به خبر مرجوح، همانند خبر عادل عمل مىکند.
و شمارى در ردّ خبر، راه افراط پیموده، به گونه اى که بهرهگیرى و به کار بردن هیچ خبرى را روا نمىدانند و از نگاه عقل و نقل، درستى عمل به خبر را ناممکن مىشمارند و دسته دیگر، عقل را مانع از عمل به خبر نمىدانند، لیکن بر این نظرند که شارع، اجازه عمل به خبر را نداده است. تمام این دیدگاهها کژراهه روى از صراط حق است و حد میانه درست است. پس آنچه را اصحاب پذیرفتهاند، یا قرینهها و نشانههایى بر درستى آنها دلالت دارد، باید به آنها عمل کرد. و آنچه را اصحاب از آن روى برگرداندهاند و یا شاذ است، باید از عمل به آن خوددارى ورزید.
از باب نمونه، در اینجا، پارهاى از ابوابى را که ایشان به بوته بررسى نهاده مىآوریم، تا فساد روش یاد شده روشنتر شود.
موضوع العقل والجهل؛ پنج باب و تنها سه روایت معتبر
علامه مجلسى در بیش از هشتاد صفحه از بحار، در پنج باب، به موضوع العقل والجهل پرداخته است.
باب اول، فضل العقل وذمّ الجهل.
این باب از هیجده سوره قرآن، 27 آیه مرتبط با عنوان باب آورده است و 53 روایت نیز در این باب آمده است که نویسنده محترم مشرعة بحارالانوار عدد را 43 مىنویسد و تنها از این مجموعه یک روایت را معتبر مىشناسد.14
»وامّا الروایات المنقولة التى تبلغ ثلاثاً واربعین فلعلّها لاتتم سنداً إلاّ روایة واحدة«
روایاتى که در این باب آمده و به 43 روایت مىرسد شاید تنها یک روایتش از نظر سندى تمام باشد.
باب دوم، حقیقة العقل وکیفیته وبدو خلقه.
در این باب 14 روایت آمده است که از نظر نویسنده محترم، تنها یک روایت آن اعتبار دارد و آن هم روایت اول این باب. البته ایشان پارهاى دیگر از روایات این باب را از نظر سندى معتبر مىداند، ولى اشکال وجاده بودن کتاب محاسن را - که این روایات از آن کتاب نقل شده است - مطرح مىسازد.
باب سوم، احتجاج اللّه تعالى على الناس بالعقل وأنّه یحاسبهم على قدر عقولهم.
در این باب پنج روایت آمده است که ایشان آنگونه که در صفحه 38 نوشته گویا هیچکدام را معتبر نمىشناسد.
باب چهارم، علامات العقل وجنوده.
این باب 52 روایت آمده که به اشتباه 53 روایت شماره خورده است و هیچکدام از روایات آن معتبر شناخته نشده است.
باب پنجم، النوادر.
دو روایت در این باب آمده است که نویسنده محترم تنها روایت دوم را معتبر مىداند. کوتاه سخن:
در این پنج باب که در مجموع 126 روایت آمده است، از نظر ایشان تنها سه روایت معتبر شناخته شده است و 123 رویات فاقد اعتبار است!
اما سه روایتى که از نظر ایشان معتبر است، عبارتاند از:
»قال الرضا(ع): صدیق کل امرئٍ عقله وعدوه جهله. «
2. »عن الباقر(ع): قال لمّا خلق اللّه العقل استنطقه، ثم قال له أقبل فأقبل، ثم قال له أدبر فأدبر، ثم قال له وعزّتى وجلالى ما خلقت خلقاً هو أحب إلى منک ولا اُکمّلک إلا فیمن احبّ، أما أنى ایّاک آمر وایّاک أنهى وایاک اُثیب. «
3. »قلت لأبى جعفر(ع) ما بال الناس یعقلون ولایعلمون؟ قال انّ اللّه تبارک وتعالى حین خلق آدم جعل أجله بین عینیه وأمله خلف ظهره، فلما أصاب الخطیئة جعل أمله بین عینیه وأجله خلف ظهره فمن ثمّ یعقلون ولایعلمون. «
ابواب العلم
ابواب العلم، دربردارنده 35 باب و حدود 1460 روایت است که از نظر نویسنده مَشرَعة البحار، تنها حدود هفتاد روایت آن معتبر است و به تعبیر روشنتر در یک جلد و نیم از بحارالأنوار (کتاب العقل والعلم والجهل) کمتر از پنج درصد از روایات اعتبار سندى دارند و باقىمانده غیرمعتبرند.
شگفت است که بیشتر روایات ابواب عقل و علم، از نظر مفهومى با آیات نزدیکاند و در بسیارى از موارد مطابق با هم هستند. در بسیارى از موارد نیز اوج معرفتى مطالب یاد شده در این روایات قابل دسترسى براى عقل است و هر انسان خردورز و اندیشهورى به صدق و سلامت آنها شهادت مىدهد. حتى بسیارى از آنها با روایاتى که نویسنده محترم پذیرفته است، سازگارى مفهومى کامل دارند.
ب. نقد محتوایى روایات
یکى از کارهاى ارزشمندى که نویسنده محترم انجام داده است، تحلیل نقد و بررسى محتوایى روایات بحار است. ایشان در پارهاى موارد در بررسى محتوایى روایات، به علم مىرسد و بدون بررسى سندى، آنها را مىپذیرد. مانند آنچه که در »ابواب الاحتجاجات و الدلائل فى الامامه« (ج 318/27) مىنویسد:
»در آن چهار باب است که مشتمل بر مطالب سودمندى است و آن متوقف بر صحت سندها نیست؛ بلکه متوقف بر متانت متون است. «15
یا در باب آخرین »المحن والفتن« (ج 28) مىنویسد:
»در آن روایات فراوانى است که بیشتر آنها از طریق اهل سنت است و درباره آن چند سخن وجود دارد:
1. مجالى نیست براى رد ّهمه روایات، به خاطر بسیارى و فراوانى آنها و تعدد مصادر و نبودن انگیزه بر جعل آنها، پس مشترکات این روایات قابل اخذ و اعتماد هستند.
2. وقوع اختلاف در اصول و فروع میان امت، مشهور و محسوس است و اثبات آن نیازمند روایات متواتر نیست... «
آنچه محل تأمل و نقد است، تناقضهایى است که در بابهاى گوناگون مىشود. در مثل در بابهاى عقل و جهل و یا علم، بسیارى از روایات به اندازهاى متین، زیبا و محکم هستند که هیچ شائبه جعل در آنها راه ندارد، با این حال، مؤلف محترم با کمال بىاعتنایى از کنار آنها مىگذرد و نمىپذیرد، مانند سخنان امام کاظم(ع) درباره عقل و زوایاى آن که خطاب به هشام بن حکم، ایراد فرموده است.
باید از نویسنده محترم پرسید چرا چنین روایت و بلکه روایات فراوان دیگرى را که بسیار سودمند، خردمندانه، برابر با نص صریح قرآن و دلائل عقل هستند، به کنارى گذارده است؛ اما در احتجاجات مربوط به امامت، به یقین رسیده و نیازى به بررسى سندى هم ندیده است؟ در حالى که به قطع، روایات باب عقل از احتجاجات یاد شده روشنتر هستند؛ زیرا در بین احتجاجها گاه سخن از مسائل تاریخى به میان مىآید که براى ما روشن نیست و ما یقین به وقوع آنها نداریم.
بررسى حدیث قیام به سیف
در پارهاى از موارد، سند روایت از نظر نویسنده، معتبر است، با این حال دربردارنده نکتهاى است که از نظر ایشان بعید است. مانند روایت:
»[إکمال الدین] ثو، [ثواب الأعمال] أبى عن سعدٍ عن ابن ابى الخطّاب عن ابنِ محبُوبٍ عن ابن رئابٍ عن ابى عبداللّه(ع) أنه قال فى قول اللّه عزوجل یوم یأتى بعض آیات ربک لاینفعُ نفساً إیمانُها لم تکُن آمنت من قبلُ فقال الایاتُ هُمُ الائِمّةُ والایَةُ المنتظرُ هو القائمُ(ع) فیومئِذٍ لاینفعُ نَفساً إیمانها لم تَکُن آمنتَ من قبلِ قِیامِهِ بالسیفِ وإن آمنت بِمَن تقدَّمهُ من آبائِهِ(ع). «16
امام صادق(ع) درباره گفته خداوند عزوجل روزى که بعضى از آیات پروردگارت تحقق پذیرد، ایمان افرادى که قبلاً ایمان نیاوردهاند یا در ایمانشان عمل نیکى انجام ندادهاند، سودى به حالشان نخواهد داشت، فرمود: آیات همان امامان(ع) هستند و آیهاى که انتظار او مىرود امام قائم(ع) است. در آن روز ایمان کسانى که قبل از قیام حضرت با شمشیر بوده است، سودى نخواهد داشت، گرچه به امامان پیشین یعنى پدران حضرت(ع) ایمان داشته باشد.
مؤلف محترم با اینکه سند روایت را معتبر مىداند، با این حال به خاطر توجه به محتواى آن مىنویسد:
»اقول: والاولى ردّ علمها الى قائلها ولا یتیسّر للمحقق الحکم بعدم قبول التوبه حین ظهور المهدى عجل اللّه فرجه. «
سزاوارتر آن است که دانش این روایت را به گویندهاش واگذاریم و محقق نمىتواند بگوید که توبه در هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) پذیرفته نیست.
در حالى که نیازى نبود تا مؤلف روایت را به کنارى بگذارد و علم آن را به صاحبان آن رد کند؛ زیرا به عقل و شرایع آسمانى، عذاب پس از اتمام حجت است و بسیار روشن است که امام زمان پس از غیبت طولانى، انتظار ندارد که مردمان جهان، که بسیارى حتى با نام او آشنا نیستند، به اتمام حجت رسیده باشند. بنابراین، قطعاً ایشان پس از ظهور با مردم سخن خواهد گفت و با آنان اتمام حجت خواهد کرد. مؤید این مطلب، روایاتى است که دلالت مىکنند که آن حضرت، نشانهها و آثار انبیاى سابق را با خود خواهد داشت.
اگر آن حضرت پس از اتمام حجت، جنگ را شروع کند، کسانى که از سر ناچارى و در بن بست کشته شدن، بخواهند با توبه ظاهرى و ساختگى خود را از هلاکت نجات دهند، پذیرفته نشود، زیرا مىدانید که آن حضرت از جانب خدا وظیفه دارد تا زمین را از لوث وجود مشرکان و منافقان پاک سازد. بنابراین، این روایت چیزى نیست که فهم آن دشوار باشد و یا در ظاهر با معیارها و محکمات دین و عقل ناسازگار بنماید تا علم آن را به صاحبش واگذاریم.
آیات فراوانى در قرآن، بیانگر این معنى هستند که از جمله مىتوان به این آیه شریفه اشاره کرد.
»وَیَقُولُونَ مَتى هذَا الفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قُلْ یَوْمَ الفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَلا هُمْ یُنْظَرُونَ. «17
و مىپرسند: اگر راست مىگویید، این پیروزى [شما] چه وقت است؟ بگو: روز پیروزى، ایمان کسانى که کافر شدهاند سود نمىبخشد و آنان مهلت نمىیابند.
و البته روشن است که این خطاب به کسانى است که اتمام حجت شده و از سر لجاجت و ناباورى، عذاب خدا را به سخره مىگیرند. چنین افرادى پس از دیدن فتح و نصرت خدا و وقوع عذاب الهى، ایمانشان پذیرفته نیست.
نمونه دیگر آن، حکایت ایمان آوردن فرعون است که خداى متعال توبهاش را نپذیرفت:
»وَجاوَزْنا بِبَنِى إِسْرائِیلَ البَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیاً وَعَدْواً حَتّى إِذا أدْرَکَهُ الغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَ نَّهُ لا إِلهَ إِلاّ الَّذِى آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائِیلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِینَ آ لآ نَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ المُفْسِدِینَ. «18
و فرزندان بنىاسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و سپاهیاناش از روى ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند، تا وقتى که در شُرُفِ غرق شدن قرار گرفت، گفت: »ایمان آوردم که هیچ معبودى جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویدهاند، نیست، و من از تسلیم شدگانم. اکنون؟ در حالى که پیش از این نافرمانى مىکردى و از تباهکاران بودى؟«
بررسى روایتِ آشتى حیوانات
نویسنده، با وجود اینکه در موارد بسیارى با کمحوصلگى به تحلیل و بررسى محتواى روایات پرداخته و نوعى شتابزدگى در ردّ کردن آنها دیده مىشود، در مواردى نکتههاى تأمل برانگیزى را یادآور مىشود که لازم است بدانها توجه شود. در مثل ایشان درباره روایت ذیل، نکتههایى را ذکر مىکند که گرچه خالى از شتابزدگى نیست، اما مىتوانند ذهن خواننده را نسبت به عبارات آن، فعال ساخته و به رد یا قبول عالمانه رهنمون شوند.
»عن زید بن وهبٍ الجُهنى عن الحسن بن علىّ بن أبى طالبٍ عن أبیه صلوات اللّه علیهما قال یبعثُ اللّه رجلاً فى آخر الزمان وکَلَبٍ من الدهر وجهلٍ من الناس یُؤیده اللّه بملائکته ویعصم أنصاره وینصره بآیاته ویُظهرُهُ على الارض حتى یدینوا طوعاً أو کرهاً یملأُ الارض عدلاً وقسطاً ونوراً وبرهاناً یدین له عرض البلاد وطولها لایبقى کافرُ الا آمنَ ولا طالحُ الا صلح وتصطلح فى ملکه السِّباع وتخرج الارض نبتها وتنزل السمأُ برکتها وتظهر لهُ الکُنوُزُ یملک ما بین الخافقینِ أربعین عاماً فطوبى لمن أدرک أیّامه وسمع کلامه.«19
امام حسن مجتبى(ع) از پدر بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) روایت مىکند که فرمود: خداوند در آخر الزمان، در روزگار سخت و در عین نادانى مردم، مردى را برمىانگیزد و او را با فرشتگان خویش تأیید مىنماید و یارانش را حفظ مىکند. وى را با آیات خود پیروز مىگرداند و بر پهنهِ زمین چیره مىسازد، تا همهِ مردم خواسته یا ناخواسته به او تن دهند. او زمین را از عدل و قسط، نور و برهان پر مىکند و سر تا سر شهرها او را مىپذیرند. کافرى نمىماند، جز آنکه مؤمن مىشود و بدکارى نیست جز آنکه صالح و شایسته مىگردد. در زمان حکومت وى، درندگان با هم آشتى و سازش مىکنند و زمین گیاهان خود را مىرویاند و آسمان برکت خویش را فرو مىریزد و گنجها همه براى وى آشکار مىگردد. او مشرق و مغرب عالم را چهل سال در سایه حکومت خویش مىگیرد. خوشا آنان که زمان او را درک کنند و سخن وى را بشنوند و بپذیرند.
ایشان در ذیل این روایت مىنویسد:
»در مرسله کتاب احتجاج آمده است: کافرى نمىماند جز اینکه مؤمن مىشود و بدکارى نیست مگر اینکه صالح و شایسته مىشود. و در زمان حکومتِ حضرت درندگان با هم آشتى مىکنند. «
سپس ایشان دربارهِ مفاد این حدیث اینگونه داورى مىکند:
»اگر این روایت درست باشد، محمول بر غالب است (یعنى غالب مردم ایمان مىآورند) و اما اینکه عموم مردم اصلاح شوند این به طور قطع به حقیقت نخواهد پیوست. آنگونه که از زمان حضرت آدم(ع) تا به امروز تجربه کردهایم؛ چون تا زمانى که اختیار باشد، به طور قطع برابر طبیعت بشر خلاف هم هست و اما آشتى کردن درندگان اگر کنایه از چیز دیگرى باشد (مثلاً کنایه از صلح و صفاى بین مردم) که حرفى نیست، وگرنه آشتى بین درندگان چیزى نیست که احتمال آن برود. «
کسى که با روش و ذوق ائمه(ع) در سخن گفتن آشنا باشد، و مجموع روایات وارد شده در این زمینه را در نظر بگیرد، فهم روایت دشوار نخواهد بود. از جمله اینکه در روایات فراوانى، عدالت پس از ظهور به ظلم قبل از ظهور تشبیه شده است:
»یَملأ الارض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً.«20
بنابراین، همانگونه که عدالت در عصرِ قبل از ظهور، خاموش نشده و به طور کامل از بین نرفته و بارقههایى از آن، گاه و بىگاه، به چشم مىخورد، ظلم نیز در عصر پس از ظهور، به طول کامل از بین نمىرود، و به صورت نیمهجان به حیات خود ادامه مىدهد. یا همانگونه که در پارهاى از روایات آمده است که دیندارى در آخر الزمان مانند روشن نگه داشتن شمعى در هواى طوفانى است! با این حال، ما شاهدیم که بسیارى از مردمان، دین خود را، گرچه با سختى حفظ مىکنند. پس قابل فرض است که بىدینى و کفر نیز در عصر حکومت حضرت مهدى(عج) در شرایطى دشوار به حیات خود ادامه دهد و کسانى، گرچه کم، در کفر و فسق زندگى کنند و چه بسا ناگزیر باشند، کفر خود را پنهان بدارند و یا فسق خود را آشکار نکنند. اما اینکه از بین رفتن فسق و کفر با ادات حصر آمده است، ناسازگارى با آنچه گفتیم، ندارد؛ زیرا این نوع ادبیات در روایات فراوان به کار مىرود و دلالت بر حصر عرفى مىکند، نه حصر عقلى که هیچ تخلفى را نمىپذیرد.
اگر ادبیات رمزى ائمه(ع) را درباره مسائل آخرالزمان در نظر بگیریم، یا آنچه که درباره مسائل بهداشتى مانند زاد و ولد شیطان وارد شده، در نظر داشته باشیم، حمل کردن »صلح میان حیوانات درنده« بر کنایه از اوج صفا و محبت در میان خود انسانها، انسان و طبیعت، انسان و حیوانات، قابل قبول خواهد بود. و نیز مىتوان آن را به زندگى آرام حیوانات هم معنى کرد؛ زیرا در شرایطى که انسان با گناه خود، نظام هستى را تا حدود زیادى درهم ریخته و از هم گسیخته و باعث کم شدن نزول رحمتهاى خداوند شده است، حیوانات نیز در چنین شرایطى، درندهتر مىشوند. اما در صورت وفور نعمت، آنها نیز آرامتر مىگردند.
البته ما استبعادهاى نویسنده محترم را به صرف اینکه چون تاکنون نبوده پس از این نیز نخواهد بود، نمىپذیرى؛ بلکه آنچه را که گفتیم، بادر نظر گرفتن سیره ائمه(ع) در بیان معارف و جمع میان روایات است.
نتیجهگیرى
خلاصه سخن اینکه، حدیثشناسى چه از نظر اعتبار سندى و چه از نظر فقه الحدیثى، یکى از ضرورتهاى اسلامشناسى در تمام حوزههاى آن است. ما امروزه کسانى را مىبینیم که با این که سالها عمر خود را در تحصیل دانشهاى دینى گذراندهاند، اما در بیان معناى احادیث معصومان(ع) در سطحى بسیار عوامانه سیر مىکنند.
و یا هر روایتى را به راحتى و آسودگى به معصوم(ع) نسبت مىدهند و این خطر بزرگى است.
و یا کسانى را مىبینیم که به خاطر عظمت شخصیت نویسنده کتاب حدیثى، به تمام احادیث آن اعتماد مىکنند و هر آنچه را که نقل کرده است، اخذ به قبول مىکنند و... .
همه اینها نشانگر، دور بودن چنین کسانى از فضاى علمى و تفکر اجتهادى است. بنابراین، نگارش کتابهایى مانند »مشرعة بحارالانوار« امروزه ضرورى و ارزشمند است. و از این جهت باید به خواست و تلاش و آرمان نویسنده محترم آن، احترام گذاشت و قدردان بود. اگر این کتاب، تنها همین ثمره را داشته باشد که افراد سادهاندیش را به شک در سیره خود بیندازد، براى اهمیت دادن و ارزشمند دانستن آن کافى است!
با این حال، نباید از نظر دور داشت که نویسنده محترم، روش مشهور فقهاى شیعه را که برابر با سیره اصحاب ائمه(ع) و سیره عقلاست، ترک کرده و براساس »وثوق سندى« به نقد روایات پرداخته است. به گمان ما این روش به جایگاه مذهب آسیب وارد مىسازد؛ زیرا دینى که روایت آن تا این اندازه سست باشد و فضاى حدیثى آن تا این اندازه آلوده باشد، به هیچ چیز آن نمىتوان اعتماد کرد، حتى به روایاتى که از نظر سندى، معتبر هستند. زیرا اگر پذیرفتیم که روایات شیعه تا این اندازه آلودهاند، باید بپذیریم که روایات مستند و معتبر نیز مىتواند دستساز همین افراد باشد، تا با استفاده از اعتبار افراد بزرگوارى چون زراره، محمد بن مسلم، ابوبصیر و... جعل حدیث کنند. چنانچه نویسنده محترم در پارهاى موارد، در روایاتى که سند آنها را معتبر دانسته، از نظر محتوا و مضمون تشکیک کرده و نتوانسته بپذیرد.
از نظر ما، در بحار، روایات معتبر بسیار است و قرائن فراوانى از کتاب، سنت قطعیه، عقل و روایاتى که اعتبارشان ثابت است، عمل مشهور علما و...، مىتوان بر درستى آنها اقامه کرد. و نیز نباید مطالب خرافى، باطل، دون شأن ائمه(ع) را که در آن یافت مىشود، از نظر دور داشت و از کنار آنها گذشت، بویژه در عرصههایى که زمینهها و انگیزههاى جعل فراوان بوده است. مانند روایات غلوآمیز و فضیلت تراشیهاى غیرمبنایى و غیراصولى براى بدنام کردن ائمه اطهار و به انزوا کشاندن آنان از جمع مسلمانان.