نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
خرافه شناسى و خرافه ستیزى، با هدف خرافه زدایى از ساحَتِ دین و دیندارى بسته بر این نکته فاخر و فرازمند است که (دین) را شناخته و مبانى و لوازم دیندارى را ادراک نماییم و آن گاه ریشه هاى پیدایى و پایایى خرافات را مورد سنجش و ارزیابى قرار دهیم؛ چه این که دین ـ مقصود ما دین جامع، جهانى و جاودانه اسلام است ـ شناختنى است که متأسفانه چنانکه بایسته و شایسته بود شناخته نشد؛ یعنى اسلام شناختنى، ناشناخته ماند و دانایى و دیندارى، معرفت و محبت دینى و بینش و گرایش دینى، آن گونه که باید و سزاوار بود، به هم نیامیخت. به همین وِزان مى توان طرح کرد که گروه هاى جامعه دینى، در نسبت با دین ممکن است به چند دسته تقسیم گردند:
الف. دیندارانِ دین شناس که بیش تر در گروه عالمان دینى قرار مى گیرند.
ب. دیندارانِ دین نشناس که شاید بیش تر مردمِ جامعه را دربر گیرد.
ج. دین شناسانى که التزام عملى به دین نداشته و در حوزه دینداران قرار نمى گیرند. البته منظور کسانى اند که در حوزه درک دینى و شناخت اسلام تلاشهاى علمى و کاوشهاى معرفتى انجام داده اند و از حیث نظرى بد مراتبى از فهم و معرفتِ دینى رسیده اند، لکن دردِ دینى نداشته و التزامِ با بایدها و نبایدهاى دینى ندارند.
د. دین نشناسانِ غیر دیندار که هم در حوزه شناخت دینى و هم در عرصه عمل دینى، از معیارهاى لازم و هویت دینى بى بهره اند.
باتوجه به تقسیم یادشده، دین و دیندارى، هماره از سوى دین شناسان غیردیندار و دین نشناسان غیر دیندار و دین داران دین نشناس، در معرض تهدید معرفتى ـ رفتارى است و بیش تر رخنه انحرافها، بدعتها و خرافه ها، از رهگذر همین گروه هاى اجتماعى، که شمارى آگاهانه و شمارى ناآگاهانه گرفتار آن شده و در دام آن قرار مى گیرند، خواهد بود.
بنابراین، در شناختِ ریشه هاى پیدایش و گسترش خرافه ها مى توان به چند مسأله توجه داشت:
1. ریشه هایى که (علت) هستند و ریشه هایى که (دلیل) اند.
2. خرافه هایى که در اندیشه و بینش دینى نفوذ مى یابند و خرافه هایى که در گرایش و گزارش دینى ظهور مى کنند.
3. خرافه هایى که آگاهانه، از روى عمد و بدخواهانه، براى سست کردن باورهاى دینى و کارکردهاى آن در جامعه دینداران پدیدار مى شود و خرافه هایى که ناآگاهانه، نادانسته و نه از روى بدخواهى، در ساحَتِ درک و درد دینى واقع شده و اما نقش بسیار ویرانگرانه را ایفا مى کنند.
4. خرافه شناسى از حیث ریشه شناسى آن ممکن است، به گونه ذیل قابل بحث، فَحص و ارزیابى قرار گیرد:
الف. ریشه هاى معرفت شناختى خرافه ها.
ب. ریشه هاى روان شناختى خرافه ها.
ج. ریشه هاى جامعه شناختى خرافه ها.
د. ریشه هاى سیاست شناختى خرافه ها.
اینک براى درک و دریافت ریشه هاى پیدایى و پایایى خرافه ها و راهکارهاى علمى و عملى خرافه ستیزى تا خرافه زدایى، چینش و گزینش بحثها را به شکل ذیل پى جویى و واکاوى مى کنیم:
مفهوم شناسى خرافه ها
خُرافه، لفظى است عربى که در اصل به معناى میوه (چیده شده) است. لغت شناسان گفته اند: خرافه نام مردى از قبیله (عذره) بود و از احوال و اسرار اجنّه خبر داشت و آن چه را که از آنها مى دید، نقل مى کرد. اما کسى سخن او را باور نداشت و مردم سخنان وى را دروغ مى انگاشتند و مى گفتند:
(هذا حدیثُ خُرافَةَ وهیَ حدیث مُستَملَح کَذِبُ)1
این سخن ساخته خود خرافه است و این سخنى است ملیح و شنیدنى؛ اما دروغ.
ابن اثیر، ضمن نقل داستان یاد شده حدیثى از پیامبر اکرم(ص) نقل مى کند که فرمود:
(سرگذشت خرافه واقعیت دارد).
پاره اى کتابهاى لغت نیز (خرافه) را کلام باطل، بیهوده، پریشان و افسانه معنى کرده اند.2
علامه طباطبایى، در بازکاوى معنایى (خرافه) نوشته است:
(اعتقاد به آن چه علم به حقیقت آن نداریم و نمى دانیم خیر است، یا شر، جزو خرافه هاست. )3
بنابراین خرافه، درلغت، تاریخ و متون دینى و آموزه هاى اسلامى، عبارت است از: اعتقادات بى پایه و اساس که ریشه در (حقیقت) نداشته و (معقول) نباشد. و نتوان آنها را با منطق و علم و واقعیت سازگار دانست. به دیگر سخن، ریشه در پندارها و توهم داشته و سزاوارى حمایت علمى و عقلانى نداشته باشد، مانند اعتقاد به شانس، نحس دانستن سیزده فروردین و… .
خُرافه از هر نوع آن، بد، خطرناک و ویران گر است؛اما (خرافه هاى مذهبى) یا خرافه هایى که به نام دین و مذهب، در جامعه مجال طرح مى یابند، بدترین و خطرناک ترین نوع خرافه ها هستند؛ زیرا با انگیزه، اندیشه، اخلاق و رفتار انسان، که در ساحَتِ سعادت دخیل اند، سروکار دارند و هرگاه انگیزه و اندیشه اى خرافى، رنگ دینى و اسلامى به خود بگیرد و اخلاقها و رفتارها، آلوده به خرافه هایى که نام و نشانه دینى دارند، بشود، بسیار ویران کننده خواهند بود؛ زیرا با فلسفه حیات و هدفِ زندگى پیوند وثیق دارند و خرافه ها مى توانند زندگى فرد و جامعه را با معنى یا بى معنى، همراه با حرکت، حرارت، شوق و عشق یا ضد آنها نمایند. خرافه ها هرگاه لباس دینى به خود بپوشند، تا عمق باورها و داوریهاى آدمیانِ دیندار و جامعه دینى نفوذ مى کنند و کم کم ریشه دار شده و پابرجایى و استوارى مى یابند و آن گاه چه بسا عین دین و گزاره ها و آموزه هاى دینى انگاشته شوند و دین و دیندارى را از درون تهى ساخته و از حیث پدیدارشناختى ناکارآمد و غیرپویا سازند و در حقیقت، اثرگذارى معرفتى، جهادى و حماسى دین را از دینداران سلب کنند که دین آلوده به خرافه ها، آرام آرام عامل تخدیر و تخریب خواهد شد، نه عامل تحول و سازندگى.
ناگفته نماند خرافه هاى، همه جامعه هاى انسانى، اعم از دینى و غیردینى و همه گروه ها و طبقه هاى اجتماعى، اعم از عالم و عامى را تهدید مى کنند و اختصاص به جامعه هاى عقب مانده و ارتجاعى ندارند؛ بلکه در بیش ترین جامعه هاى فقیر و مدرن نیز حدوث و بقاء یافته و شیوع و فراوانى دارند. به گفته علامه طباطبایى:
(مایه بسى تعجب است که خرافه پرستى، گریبان مدعیان تمدن جدید و دانشمندان علوم تجربى و روشنفکران امروز را نیز گرفته است. این جماعت، ادعا مى کنند که: اساس علم، حس و تجربه است و هر فکر و اندیشه ایى که مبتنى بر حس و تجربه نباشد، از دائره دانش بیرون است. غافل از این که این عقیده، خود یکى از مظاهر روشن (خرافه پرستى) است؛ چرا که علوم تجربى و طبیعى، فقط در عرصه کشف خواص و ویژگیهاى ماده مى تواند خودنمایى کند و از اسرار ناپیداى ماده پرده بردارد. اما در ماوراى ماده و در امور معنوى، هرگز نمى تواند اظهار نظر کند و به رد و قبول یا بطلان آن بپردازد؛ چون علوم تجربى و حسى، راهى به ماوراى ماده ندارد. بنابراین، به این که چیزى جز آن چه از طریق حس و تجربه دست مى آید، وجود ندارد از روشن ترین مصادیق خرافه پرستى بوده و اعتقادى بى دلیل است.)4
ییا ایشان در شناخت ریشه هاى روان شناختى خرافات، بحث عواطف و احساسات درونى و تحریک قوه خیال و گرایش به خرافات را نیز شرح و بسط داده است و آن را تنها خصائص شرقى ندانسته است؛ بلکه یادآور شده که این از ویژگى غربیها نیز هست، اگر نگوییم غربیها حریص تر بر اعتقاد به خرافات از شرقیها هستند.5
ریشه شناسى خرافه
براساس مطالب پیش گفته، خرافه ها ریشه هاى مختلف معرفتى، رفتارى و اجتماعى دارند که به صورت مختصر به پاره اى از آنها اشاراتى خواهیم داشت:
الف. ریشه معرفت شناختى خرافه:
کسانى که قدرت فهم و توانایى درک و تحلیل مسائل را ندارند، یا بسیار ساده لوحانه و مسامحه آمیز از کنار پدیده هاى مفهومى ـ عینى در حوزه هاى گوناگون و از جمله (دین) مى گذرند، گرفتار خُرافه مى شوند و آن را به عنوان یک حقیقت یا واقعیت مى پذیرند؛ یا این که گرفتار پاره اى اندیشه هاى غیرعلمى و نامعقول مى شوند که پیامد پذیرش آن تولید خرافه در عرصه هاى مختلف است. زیرا خرافه از حیث معرفت شناختى ممکن است از دو راه، تولید و توزیع شده و درگذر زمان رنگ حقیقت و واقعیت بگیرد:
الف. از راه نفوذ افکار و اندیشه هاى نادرست.
ب. از راه رفتارهاى نادرست.
راه اول، ابتدا یک فکر انحرافى و خرافى رشد و رواج یافته و کم کم در صحنه عمل فرد و جامعه ظهور مى یابد، به گونه اى که قیام علیه چنین خرافه اى بسیار مشکل است و نیاز به یک انقلابِ فرهنگى و تحول علمى ـ معرفتى دارد.
در راه دوم، پاره اى رفتارهاى خرافى، در جامعه منتشر شده و وجهه مقبولى به خود مى گیرد و سپس کم کم، تئوریزه مى گردد؛ یعنى وجوه علمى براى وجیه و موجه جلوه دادن آن، به کار گرفته مى شود و با اقامه دلیل، آن را برهانى مى سازند. و این امور ممکن است نسبت به پاره اى از آموزه ها و معارفِ دینى و گاه شخصیتها، الگوها و مراکز مذهبى صورت بگیرد. در هر دو حال، شمارى آگاهانه و از روى عمد و بدخواهانه، در قالب آموزه هاى دینى و تحت پوشش تفسیر، حدیث، کلام، فقه، اخلاق، عرفان و… باورهاى دینى و بینش اسلامى دینداران را هدف گرفته و با پیرایه ها و خرافه ها مى آلایند و از کارایى مى اندازند و حتى ممکن است در این کژراهه ایى که در پیش گرفته اند، تفسیر به رأى، تأویل نادرست، دروغ بستن به خدا و رسول خدا(ص) و ائمه هدایت و نور نیز بنمایند، چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: (قد کَثُرت علّى الکذّابة)6 و به تحریف لفظى و معنوى دین و آموزه هاى دینى و تحریف شخصیتهاى حقیقى و حقوقى اسلامى اهتمام بورزند و به جعل احادیث، داستانهاى دروغین، نسبتهاى ناروا و… بپردازند. در این صورت، اگر فرد و جامعه دینى، از حیث (معرفت شناختى) اهل بصیرت، تعقل و تفکر، علم و دانش، تعهد و مسؤولیت، پاى بند به باورهاى اصیل اسلامى نباشد و با عقل روایى، نه عقل درایى عمل نماید و نسبت به معارف دینى بى تفاوت و خنثى باشد، یا بدتر از آن گرفتار تحجر فکرى و جموداندیشى و قشرى گرى گردد، خرافه ها بیش تر و راحت تر در میان آنها نفوذ مى کنند، و ریشه مى دوانند و به جاى دین مى نشینند و خِرَد مهجور و منزوى مى گردد و خامى اندیشى اثرگذار خواهد بود. و این درد طاقت فرسا و کشنده، در حالى در بین مسلمانان و جامعه اسلامى رخ مى نماید که اسلام ناب، آنان را به بصیرت، تعقل و تفکر در اصلِ دین و دیندارى و الزامات آن، چه در حدوث تفکر دینى و چه در بقاى آن، فرا مى خواند. اسلام دین عقلانى و خردگراست و هرچه دانش و اندیشه، علم و عقل بشر، بیش تر رشد یابد و بلوغ علمى و عقلى شدیدتر و قوى تر گردد، اسلامِ اصیل در آن جا بیش تر و بهتر مى تواند خود را بنمایاند و به رشد خویش ادامه دهد؛ چه این که اسلام، دینِ علم و عقل است، نه دینِ جهل و خرافه:
(قل هذه سبیلى أدعوا الى اللّه على بصیرة انا ومن اتّبعنی… )7
بگو: اینک راه من. به سوى خدا مى خوانم، از سر بینش. من و آنان که راه مرا پى گیرند.
(وادعوا الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتى هى احسن)8
مردم را با اندرز و پند نیک، به راه پروردگار خویش بخوان و به شیوه اى که خود بهتر است، با آنان به گفت وگو بپرداز.
(فبشر عبادِالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه)9
پس بندگان مرا مژده ده. آنان که سخن را مى شنوند و پیروى از بهترین آن کنند.
در بسیارى از آیات قرآن، واژه ها و جمله هایى، چون: (افلا یتدبرون)، (افلا یتفکرون)، (لقوم یعقلون) و… بار معرفتى و ادراکى دارند و دعوت به اندیشیدن و خردگرایى مى کنند و برانگیزاننده به خردورزى و تدبر هستند. در آنها عقلانیت مطرح است.
دعوت به خردورزى از آن رو، این سان در قرآن نمود ویژه یافته، تا اساس و روح حاکم بر گفتمان دینى و رفتارهاى دیندارانه دینداران، عقل و اندیشه و یافته هاى درونى و قلبى باشد. و نیز از همین روى، در آموزه هاى حدیثى، فراوان به اندیشیدن، شناختن، علم و معرفت اندوزى، در همه عرصه هاى دینى، اعتقادى، اخلاقى، معنوى، اجتماعى، شرعى و… شده است، رسول خدا(ص) مى فرماید:
(ما قسمّ اللّه للعباد شیئاً أفضل من العقل فنوم العاقل افضل من سهو الجاهل… )10
خداوند به بندگان خویش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است. خواب انسان عاقل، از شب بیدارى شخص نادان بهتر است.
امام صادق(ع) مى فرماید:
(حجة اللّه على العباد النّبى والحجة فیما بین العباد وبین اللّه العقل)11
حجت خداوند بر بندگان، پیامبر است و حجت بین خدا و بندگان، عقل است.
و در روایت دیگر مى فرماید:
(العقل دلیل المؤمن)12
عقل، راهنماى مؤمن است.
رسول خدا(ص) مى فرماید:
(لکل شىءٍ آلة وعُدَّة وآلة المؤمن وعُدَّته العقل)13
براى هر چیزى ساز و برگى لازم است، ساز و برگ مؤمن عقل است.
امام على(ع) مى فرماید:
(اغنى الغنى العقل واکبر الفقر الحُمق)14
گران مایه ترین بى نیازى، خِرَد است و بزرگ ترین درویشى، بى خِرَدى است.
و نیز حضرت مى فرماید:
(الدین لایصلحه الا العقل)15
دین را به صلاح نمى آورد، مگر عقل.
و نیز مى فرماید:
(على قدر العقل یکون الدین)16
اینک با داشتن چنین مکتب پویا و بیدارگرى که برانگیزاننده عقل و شکوفاساز استعدادهاى عقلانى انسان است، چگونه است که انسان مسلمان از روى نادانى، جموداندیشى، سهل انگارى نابخردانه، تن به تحریفهاى دینى و انحرافهاى عقیدتى، اخلاقى و عملى مى دهد؟ این جاست که دیندارانى که دین شناس نیستند و یا با دین شناسان پیوند فکرى ـ علمى ندارند گرفتار گرداب خرافه پرستى مى شوند. یا کسانى از دینداران که درد دینى ندارند و نسبت به آموزه هاى دینى احساس مسؤولیت نمى کنند، در حقیقت شکار خرافه سازان و خرافه گستران خواهند شد.
از سوى دیگر، اگر عالمان دینى و اصحاب درک دینى، زمان شناسى و زمینه شناسى نکنند و بهنگام وارد عمل نشوند، تا هم به دفع خرافات، یعنى انجام برنامه هاى پیشگیرى و به (رفع) خرافات، یعنى درمانِ خرافات نپردازند، دین و معرفتِ دینى از یک سو، و دیندارى و ارزشهاى دینى از سوى دیگر، در دام خرافات صید خواهند شد. به همین جهت، بایسته است دین شناسان دیندار و دیندارانِ دین شناس و ارباب درک و درد دینى، به مصداق حدیث:
(… ان فینا اهل البیت فى کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین… )17
مردان عادل که اهل علم دین و معرفت دینى هستند، در همیشه نسل ها و عصرها به تبعیت از خاندان رسالت و ولایت به زدایش تحریف غالیان (اهل غلوّ) و تأویل نادرست نادانان از چهره دین پرداخته تا دین ناب و اسلام زلال گرفتار انحراف و تحریف، بدعت و خُرافه نشود.
این تحریف ستیزى و خرافه و باطل زدایى از چهره اصول و فروع دین، وظیفه اصلى عالمان دینى در هر عصر و نسلى است. این فراز از سخن معصوم، دست کم، حاوى دو پیام است.
1. دین در گذر زمان گرفتار تحریف گرایان و تأویل گرایان افراطى و اصحاب خرافه خواهد شد.
2. عالمان زمان آگاه و بصیر و خبیر و در عین حال مسؤول و متعهد وظیفه دارند با چنین انحرافهاى فکرى ـ فعلى در جامعه دینى و دینداران مبارزه کنند و در برابر انحرافها و خرافه ها حساسیت داشته باشند و فعال برخورد کنند نه (منفعل) و به (دفع) پرداخته و سپس به (رفع) اهتمام ورزند و علیه خرافه ها و خرافه سازان تهاجمى و جلوتر از زمان و زمینه هایش عمل کنند، نه صرف تدافعى و دنباله رو آنها؛ چه این که اسلام در مقام حدوث و پیدایش خود در عصر بعثت، در سرزمینى متولد شد که خرافه ها و پندارگراییها و انحرافهاى عقیدتى ـ فکرى و انحطاطهاى فرهنگى، اخلاقى ـ رفتارى فراوانى بود و اسلام با همه آن خرافه ها و انحرافها مبارزه فکرى ـ ارزشى کرد و منطق و بینش توحیدى و عقل پذیر و فطرت پسند و ارزشها و گرایشهاى عالیه و سعادت بخش و یا جهان بینى و ایدئولوژى فرهنگ و تمدن ساز با سویه هاى توحیدى، عدالت خواهانه، خردگرایانه، تعهد آور و مسؤولیت آفرین را جانشین افکار و روحیات جاهلى نمود که قرآن تعبیر مى کند به این که در (ضلال مبین)18 به سر برده و به زنجیر و غل هاى جهل و خرافه19 بسته بودند و با پیام پیامبر خاتم(ص) و بعثت هدایت گر و سعادت بخش او، از همه جهل و بى خبریها و کژراهه رویها رهایى یافتند. 20
ب. ریشه هاى روان شناختى خرافه
تحلیل روان شناختى خرافه، امرى بسیار اساسى است که چگونه کسانى به دلیل این که از حیث روحى ـ روانى توان پیوند خردورزانه و سازنده با آموزه هاى دینى را ندارند یا از حیث رفتارى دچار فرافکنى شده و قدرت به کار بستن ارزشها و باید و نبایدهاى دینى را نداشته و براى توجیه تئوریک کمبودهاى روانى خود، دست به دامن خرافه سازى شده و پندارها و وهمهاى خویش را به نام دین طرح کنند تا احساس خود کم بینى، شکست و حقارت نکنند و لذا ذهنیتهاى خویش را که برخاسته از کاستیهاى روحى است، به دین نسبت مى دهند و آرامشِ دروغین و ناپایدار مى یابند، غافل از این که طرح و ترویج چنین نسبتهایى به دین، موجب انزواى اصالتها و ارزشهاى دینى و جایگزینى بَدَلیها به جاى اصلهاست. از سوى دیگر، به نظر روان شناسان و مورخان، علت عمده گرایش به خرافات در (تقلید کورکورانه) نهفته است. کسانى که آسایش را با عافیت طلبى و آرامش را با انفعال کور در برابر نسبتهاى گوناگون به دین از راه هاى مختلف ترجیح مى دهند و به جاى این که دنبال تحقیق و جست وجو و کاوش حقیقت بروند، بدون اجتهاد فکرى و جهاد علمى، پذیراى آراء و انظار دیگران و اخبار و گزارشهاى این و آن هستند… ناگفته نماند چنین کسانى چون از تفسیر فلسفى و عقلانى جهان و انسان و سپس اسلام و آموزه هاى آن، بى بهره اند و نمى توانند بسیارى از رخدادها را تحلیل نموده و به علت العلل و فاعل حقیقى نسبت دهند و در نظام توحیدى و اَحسن خلقت قدرت غور و تفکر ندارند، عتلهاى خرافى و مَن درآوردى تراشیده و موهوم را معقول مى پندارند:
(… انسان نمى تواند در برابر علل حوادث، بى تفاوت بماند. اگر موحد و خداپرست باشد و علل حوادث را در نهایت به ذات پاک او، که طبق حکمت اش همه چیز راروى حساب انجام مى دهد، بازگرداند و از نظر سلسله علل و معلول طبیعى نیز تکیه بر علم کند، مشکل او حل مى شود. ولى اگر غیرمعتقد به خدا باشد، یک سلسله علل خرافى و موهوم و بى اساس ـ موهوماتى که حد و مرزى براى آنها نیست و یکى از روشن ترین آنها فال بد زدن است ـ براى آنها مى تراشد. فى المثل عرب جاهلى حرکت پرنده اى را که از طرف راست به چپ مى رفت، به فال نیک مى گرفت و آن را دلیل بر پیروزى مى دانست و اگر از چپ به راست حرکت مى کرد، به فال بد گرفته، آن را دلیل بر شکست و ناکامى مى دانست. بسیارى از این قبیل خرافات و موهومات داشتند و به آنها معتقد بودند. )21
بنابراین، خرافاتى که در مقوله سرنوشت انسان پیش آمده حکایتى از تخلیه هاى روحى و روانى انسان است. از این روى، از یک سوى، شمارى ردپاى ماوراء طبیعت را در همه چیز محو و نفى مى کنند تا همه چیز را سکولار و ماتریال دیده و تفسیر نمایند و علم را به جاى ایمان و طبیعت را به جاى خدا بنشانند؛ و از سوى دیگر، عده اى نیز همه چیز را قدسى و آسمانى دیده و جاى پاى انسان را نبینند و خود را حذف کنند. هر دو گروه، به یک جور مشکلات روحى ـ روانى خویش را حل و فصل کنند.
پس نه راززدایى از عالم و آدم و نه رازمندى عالم و آدم از سوى شمارى از انسانها تفسیر منطقى دارد؛ بلکه هر دو گروه، گرفتار چالشهاى درونى و تضادهاى روحى خویش هستند. پس نه نفى غیب و نه نفى شهادت، هیچ کدام جواب گو نیستند. درک نادرست پیوند غیب و شهادت، موجب کاستیهاى روحى شده و تن پرورى و عافیت خواهى نیز مزید بر علت گردیده و خرافاتى چون: فال بینى، سرکتاب باز کردن، رمالى، کف و چهره بینى، پیشانى بینى، آب و آیینه بینى و… و سپس ادعاى کشف و کرامات و پیش گویى و غیب گویى و… شایع شده و شمارى دکان دار و کاسب کار، با شناخت زوایاى روحى و کمبودهاى روانى شمارى از انسانهاى ساده اندیش و ساده لوح، به سرکیسه کردن آنان مى پردازند و نام خدا، ائمه(ع)، ادعیه و اذکار را یدک مى کشند، تا متهم به بى دینى و فریبکارى نشوند. پس رندان دنیازده از یک سو و آدمهاى حقیقت نشناس و حتى دینداران عوام و جاهل، از دیگر سوى، در پى تخلیه روانى و اشباع نیازهاى روحى خود هستند.
شگرف و شگفت این است که اسلام داراى معجزه اکبر، یعنى معجزه علمى به نام قرآن کریم است و شخصیت پیامبر اکرم(ص) و عترت طاهره اش(ع) هر کدام، معجزه هاى جاودان دیگرى هستند که داراى سنت و سیره هاى قولى و فعلى، یا گفتارى و کردارى اند که همه و همه چراغ هدایت و سراج منیر معرفت و مصباح عقلانیت هستند؛ اما مدعیان پیروى از آنان، چنین گرفتار سطحى نگرى و جادو و طلسم گرایى و سحر و شعبده بازى هستند! نتیجه آن که از حیث روان شناختى کمبودهاى روحى، تقلید کورکورانه، رخوت و عافیت جویى و… علتها، عاملها و سببهاى ظهور و حضور خرافات در متن جامعه انسانى و جامعه اسلامى است.
ج. ریشه هاى جامعه شناختى خرافه
با تکیه بر بحثهاى پیشین به این نتیجه مى رسیم که جامعه، هرچه بَدَوى و دور از علم و عقلانیت باشد و در رأس آن عالمان و خردورزان، قدرتِ تدبیر و سامان دهى نداشته باشند، بیش تر گرفتار خرافات و بدعتها و انحرافها خواهد شد.
جامعه اى که از نبود و کمبود عقلانیت رنج مى برد و از طرفى نیز با رویدادهاى شگفت انگیز و ماورایى روبه روست به توجیه هاى غیر خردگرایانه روى مى آورد و با نادیده انگارى ترازها و قاعده ها، یا عقل کارآمد و گره گشا به رفتارها و کارهاى نابخردانه پناه مى برد. چنین جامعه اى اگر حتى از نظر علم تجربى هم پیشرفته باشدو در عصر مدرنیسم یا پست مدرنسیم هم قرار گیرد، گرفتار آفات خرافه خواهد شد؛ چنانکه در جهان جدید غرب و در عرصه هاى مختلف آن از عرصه ورزش تا سیاست، خرافه گرایى را مى بینیم. از این روى، عنوان مدرن بودن، از خرافه گرایى باز نمى دارد مگر آن که جامعه به سوى عقل گرایى معتدل و معرفت پیش برود. در جامعه هاى دینى نیز، اعم از سنتى و صنعتى یا ایدئولوژیک و تکنولوژیک، اگر جایى براى عقلانیت نباشد، بستر رشد خرافه ها فراهم خواهد شد.
در این بستر، شمارى سالوس صفتان، با شناخت جامعه یا جامعه شناسى روستایى و شهرى، در یک جامعه دینى با استفاده ابزارى از مقدسات مذهبى، دست کم دو پیامد فاسد و یا نتیجه منفى را رقم مى زنند:
1. در گرایشهاى دینى و قدسى جامعه دینى، خرافات را وارد کرده و به امور پندارى و غیرواقعى سرگرم مى کنند، تا جاذبه و قدرت حیات و حرکت بخشى و عشق و شورآفرینى آموزه هاى قدسى و مراکز دینى را کم کرده یا نابود کنند.
2. با نتیجه نگرفتن از امور معنوى و مراکز روحانى، که هر کدام پشتوانه هاى عظیم فرهنگى، معرفتى، اخلاقى ـ دینى دارند و از منابع اصیل و معتبر تغذیه و تأیید شده اند، به گونه اى آنها را زیر سوال برده و مردم جامعه را نسبت به این امور، کم اعتقاد یا بى اعتقاد مى سازند. پس با نفوذ خرافات که همیشه در کنار امور حقیقى و ماورایى، توان رشد دارند، سعى دارند تا به خنثى سازى آثار فردى ـ اجتماعى و مادى ـ معنوى امور الهى و قدسى بپردازند و به عُرفى سازى آنها و قدسیت زدایى حقیقى از آنها و یا تحول گرایى و فروکاهى بپردازند، تا کم کم جامعه دینداران را از حقایق نورانى و معارف معنوى محروم کنند. بنابراین، راهکار عملى و کارآمد مبارزه با چنین توطئه اى، رشد علمى و بلوغ عقلى و درک و درد دینى است که یک جامعه دینى باید از منابع ناب اسلامى و از زبان و قلم عالمان ربانى و اسلام شناسان واقعى تحصیل نماید.
پس یکى از علل عقب ماندگى مسلمانان و واپس گرایى آنان، همانا گرایش به خرافات و گریز از عقلانیت و خردگرایى و نداشتن شناختى عمیق از دین و بصیرت و بهره نگرفتن از عالمان روشن اندیش و آگاه به زمان و متعهد است. حال هرگاه دیدیم اسلام منهاى روحانیت اصیل، اسلام منهاى عقل گرایى و خردگروى، اسلام منهاى معنویت معتدل و معقول، اسلام منهاى عدالت اجتماعى، اسلام منهاى کتاب و سنت، اسلام منهاى انسان کامل معصوم(ع)، اسلام منهاى پیشرفتهاى زمان و نیازهاى عصرى، اسلام منهاى اجتهاد واقع گرایانه و جامع نگرانه و… ترویج مى شود، بدانیم که زمینه سازى براى تخریب مفاهیم بینشى و ارزشى اسلام و جهت تحریف محتواى اصیل و توانا و کارآمد دینى و انحراف از حقایق و آموزه هاى پایاى اسلامى شده و مى شود.
د. ریشه سیاست شناختى خرافه
همه مى دانیم که سیاستهاى استعمارى از راه استعمار و استخفاف شخصیت معنوى جامعه، توان استبداد و استثمار آنها را خواهد داشت. بنابراین، در همیشه تاریخ، سیاست بازان، سرگرم سازى جامعه به امور جزئى و از جمله موهومات و خرافه ها و ترویج پیدا و پنهان آنها، سعى داشته و دارند تا اگر هم دین بر جامعه ایى حکومت مى راند، کارآیى و ویژگى جهادى و حماسى آن را زدوده و بى اثر شود. حتى در امور عرفانى دین، رخنه کرده و خرافه گسترى مى کنند و خرافه هایى چون: عیسى به دین خود، موسى به دین خود، شما را که در قبر دیگرى نمى گذارند، جدایى دین و دانش، دین و دنیا، سلوک و سیاست، عرفان و حماسه، معنویت و مدیریت و… را به گونه هاى گوناگون، ترویج و توزیع مى کنند تا عنصر امر به معروف و نهى از منکر، عنصر عدالت خواهى و عدالت گسترى، ظلم ستیزى براى ظلم زدایى و… را در عرصه هاى اجتماعى و حکومتى بزدایند و یک جامعه اهل رخوت و انفعال به وجود بیاورند. این در حالى است که اسلام، با تمام قوا با چنین خرافه هایى مبارزه کرده است و پیامبر اسلام(ص) پیروان خویش را به گونه ایى تربیت مى کرد که پیرو منطق و عقلانیت باشند و جامع بیندیشند. چنانکه در حدیثى آمده است:
(هنگامى که ابراهیم، فرزند رسول اکرم(ص) رحلت کرد، آفتاب گرفتگى رخ داد (کسوف) و مردم نزد خود گفتند: این خورشید گرفتگى لابد به سبب مرگ فرزند پیامبر(ص) بوده است. اما پیامبر(ص) با شنیدن چنین شایعاتى ناراحت شده و به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى، ماه و خورشید را دو آیه از آیات الهى دانست که به امر خدا در جریان هستند و کسوف و خسوف، به سبب مرگ یا تولد کسى پدیدار نمى شوند… )22
و این در حالى بود که پیامبر مى توانست از آن استفاده ابزارى کند و براى محبوبیت، مقبولیت و حاکمیت خویش بر جامعه از آن بهره برد؛ اما چنین نکرد و از همین شایعه براى ارائه فلسفه زندگى درست و بینش توحیدى بهره جست.
حضرت از هر مجال و فرصتى براى ریشه کن کردن خرافه ها بهره مى برد. در هنگام فرستادن معاذ بن جبل به یمن، به وى فرمود:
(تمام سنتهاى جاهلیت را نابود کن، مگر آن چه مورد تأیید اسلام باشد و تمام دستورهاى کوچک و بزرگ اسلام را آشکار کن)23
بنابراین، سیاست اسلامى نفى خرافه ها و بدعت زدایى و پندارستیزى است و سیاستهاى سکولار و انحرافى که هدفى جز حکومت کردن و سلطه جویى ندارند، تولید و توزیع خرافه ها و مشغول کردن جامعه به امور جزئى و فرعى است.
آرى در گفتمان سیاسى اسلام ناب، بیدارسازى جامعه، اقامه حدود الهى و برپایى عدالت اجتماعى و ارزش گرایى اصالت دارد و حاکمان خدمتگزاران جامعه اند. اما در سیاستهاى غیردینى یا ضددینى و گفتمانهاى سیاسى نظام سلطه استعمار و استثمار در سایه استخفاف شخصیتى و استعمار جامعه و سپس استبداد اصالت دارد. در دکترین سیاسى اسلام، هدف وسیله را توجیه نمى کند تا به هر وسیله اى به هدف برسند، گرچه هدف الهى و عالى باشد؛ لکن در نظامهاى ماکیاولیستى هدف وسیله را توجیه مى کند و در نتیجه، به وسیله خرافات، هدفهاى دنیایى و سکولاریستى خویش را دنبال مى کنند و در سایه قدرت و ثروت و نه معرفت و عقلانیت، یا معنویت، به تخدیر متن جامعه پرداخته و همه مردم را به نوعى در خدمت هدفهاى خویش درمى آورند و نظام ارباب و رعیتى را در قالبهاى مدرن و جاهلیت جدید به نام دموکراسى ـ لیبرال القاء مى کند و با رطب و یابسها و تحلیلهاى موهوم و خرافى، پایان تاریخ را در جامعه باز و مدیریت لیبرالیستى جست و جو کرده و بهشت لیبرالیسم را وعده مى دهند و حتى پاره اى مکتبهاى معنى گرا، فیلم ماورایى و جنبشهاى نوپدید عرفانى که با خرافات و انحرافهایى عجیب و دروغ پردازیهایى شگفت انگیز همراه است وعده آرامش داده و عرفانهاى کاذب و آلوده به خرافات را تولید، توزیع و به مصرف مى رسانند.
از کجا آغاز کنیم و چه باید کرد؟
در پاسخ به پرسش از کجا آغاز کنیم؟ باید پاسخ روشن و قاطعى داد و آن این است که از خودمان شروع کنیم:
(یاایها الذین آمنوا علیکم انفسکم…)24
(وفى انفسکم افلا تبصرون… )25
بیاییم ببینیم آیا خود گرفتار خرافه هاى پیدا و ناپیدا نشده ایم؟ دقیق و عمیق به ارزیابى عقیدتى، اخلاقى و احکامى خویش بپردازیم تا بیابیم که در کجا قرار داریم؟ آیا دینى را که ما افتخار پذیرش و ایمان به آن را داریم، با عقل و خرد، بینش و بصیرت، درک و درد و دانایى و دیندارى همراه است، یا خود نیز گرفتار تحجر و تحریف، انحراف و التقاط، قشرى گرى و واپس گرایى هستیم؟ آیا در رفتارهاى دینى ما ردپایى از خرافه گرایى وجود ندارد؟ به راستى کدام یک از ما خویشتن عقیدتى، اخلاقى، شرعى خویش را به حضور عالمى از عالمان دین و کارشناسان حقیقى و جامع اندیش دینى بردیم، تا در واقع نوع درک و درد دینى خویش را نیز ارزیابى کنیم تا نوعى خودآزمایى در ساحَتِ دیندارى باشد؟
و در پاسخ به پرسش چه باید کرد؟ به نظر مى رسد که انجام امور ذیل براى خرافه شناسى و خرافه ستیزى و خرافه زدایى از متن جامعه و ساحَتِ ذهن فرد فرد آن، گزیرناپذیر باشد:
الف. روى آورى به عقلانیت و خردگرایى در حوزه دین، اعم از اصول و فروع دینى.
ب. اقتداى عملى و انتسابى حقیقى به پیامبر اکرم(ص) و عترت طاهره اش(ع) در سنتهاى مختلف دینى.
ج. احیاى تفکر اسلامى و معرفت اسلامى و یا پدیدآورى یک نهضت فرهنگى عمیق و مدیریت شده در عرصه فعالیتهاى دینى.
به گفته شهید مطهرى:
(باید دین را زنده نگه داشت و نگذاشت که دین بمیرد. )26
د. برنامه ریزى بایسته و شایسته در مهندسى و سپس مدیریت فرهنگى جامعه.
هـ. حضور و ظهور روحانیت عالمِ آگاه به زمان و در عین حال متعهد و دلسوز و کارآمد.
و. بازشناسى و بازسازى مفاهیم کارآمد و سرنوشت ساز اسلامى از توحید و عدالت تا مهدویت، معاد و… که به تعبیر استاد شهید مطهرى:
(توحید ما مسخ شده است، نبوت ما مسخ شده، ولایت و امامت ما مسخ شده است، اعتقاد به قیامت کم و بیش مسخ شده، تمام دستورهاى اصولى اسلام در فکر ما همه تغییر شکل داده… )27
ز. پدیدآوردن یک کانون تعریف شده و مدیریت شده جهت بازشناسى خرافه ها و نفى و محو آنها به صورت تدریجى از ذهن و زبان فرد و جامعه. یا این که مؤسسه اى را مأمور چنین امر مهمى کردن.
ح. شبهه شناسى و شبهه زدایى از صفحه ذهن و ضمیر جامعه اسلامى.
ط. آسیب شناسى فرهنگى ـ دینى جامعه، با عطف توجه به مقوله خرافه ها، بخصوص در ساحَتِ عاشورا، مهدویت، عرفان و سیر و سلوک باطنى و معنویت گرایى.
یى. تولید متون آموزشى و پژوهشى عمیق، جالب و جاذب در قالبهاى نوآمد و در همه لایه هاى اجتماعى، درباره معارف اسلامى، اعم از معارف عقیدتى، اخلاقى و احکامى و سپس توزیع منطقى و عادلانه آن در جاى جاى کشور.
مرزبندى
ییکى از محورهایى که ضرورى است در جریان شناسى خرافات منظور گردد، مرزبندى، شاخص گذارى و معیاردهى به مخاطبان است، به این معنى که در ریشه یابى خرافات، جریانها، فرقه ها، مکتبها، آیینهایى که از هر طریقى خرافات را وارد حوزه دین و دیندارى مى کنند، شناسایى و معرفى شوند و سپس مرزبندى بین اسلامِ ناب و اسلام خرافات، امامت و ولایت ناب و امامت و ولایت آمیخته به خرافات، توحید اصیل و توحید بدلى، وحى و نبوت حقیقى و غیرحقیقى، عرفان و معنویت راستین و درآمیخته به سخنان گزاف و باطل و خرافه ها روشن گردد تا مباد باورهاى سطحى و وهم آلود، به نام دین در ذهنها جاى گزین شوند. این کار باید انجام بگیرد تا دست کم معیارها و شاخصها براى جداسازى حقایق از پندارها و واقعیتهاى دینى از خرافه ها شناخته شوند و این، نیاز به بازنگرى تاریخ اسلام، تاریخ حدیث و روایت، تاریخ علوم و معارف قرآنى و سیره شناسى معصومین(ع) دارد. آرى اگر مرز بین اسلام حقیقى، صادق و صائب با اسلام دروغین و گرفتار تحریفها و خرافه ها و بدعتها، به درستى روشن نشود و تفکر ناب اسلامى احیا نگردد و اندیشه دینى بازسازى نشود هرگز از نفوذ اندیشه هاى باطل، انحرافى، التقاطى و خرافه ها و بدعتها مصون نخواهیم ماند.
باید مراقب بود و مرزها روشن، معیارها معلوم و شاخصها شفاف ارائه شوند، تا نه به نام دین، معنویت، ولایت، مهدویت و… وارد ورطه خطرناک خرافه پرستى شویم و نه به عنوان خرافه ستیزى به نفى حقاق توحیدى، ولایى و معنویتهاى راستین بپردازیم که هر دو انحراف از صراط مستقیم بینش و گرایش اسلامى است.
پس به جریان شناسى خرافات، اعم از جریانهاى درون اجتماعى و برون اجتماعى یا جریانهاى خودى؛ اما غافلِ غیرمغرض و جریانهاى غیرخودى، لکن آگاه و مغرض بپردازیم که همیشه جریانهاى غیرخودى از جریانهاى خودى گرفتار تحجر و جموداندیشى استفاده ابزارى کرده اند. جریانهاى کلامى، فلسفى، عرفانى ـ قدیم و جدید ـ در متن و داخل فرهنگ و تمدن اسلامى و جریانهاى سیاسى ـ اجتماعى که در قالب احزاب، فرقه ها، آیینها و… ظهور مى یابند چه سنتى و چه مدرن، به فضاسازى براى نفوذ خرافات مى پردازند و از هر بستر آماده اى فرصت ساخته، تا به هدفهاى شوم و برنامه ریزى شده شان برسند. در طول تاریخ سیاسى اسلام، مسلمانان با چنین جریانهایى روبه رو بوده اند، جریانهایى که امامت را تبدیل به خلافت و کم کم تبدیل به سلطنت کردند و بعدها به سلب مرجعیت معنوى ـ باطنى در طول سلب مرجعیت علمى ـ عقیدتى و مرجعیت سیاسى اجتماعى، از امامان(ع) اهتمام ورزیدند و چه کلام و فلسفه هاى سیاسى و عرفان و تصوفهاى سیاسى و مدعیان مهدویتى را که به وجود نیاورده و متکلمها، فیلسوفها، صوفیها و سیاستمدارهایى را تربیت نکردند؟ و اینک نیز وضع چنین است. پس باید هشیار و بیدار بود تا جریانهاى فرهنگى ـ سیاسى و معنوى از آن دست، تکرار نشوند و با وجود خواص خاموش، عوام دهن بین و جوّگرا، اسلام ناب در غم غربت و کنج عزلت قرار نگیرد که امروز به نام عرفان و تجربه دینى ـ باطنى و مهدویت غیرعقلائى و گرفتار خواب و خیال و نمایندگان امام زمان(ع) و قطب سازیها و قدوة السالکین پرورى و مریدسازى، اسلام بدعت و خرافه را جایگزین اسلام معرفت و کتاب و سنت نکنند. و هشیار باشیم که دشمنانِ آگاه و مغرض از دوستانِ ناآگاه و غافل براى خویش پیاده نظام و سواره نظام ساخته و از درون به تُهى سازى معارف ناب اسلامى مى پردازند و اسلام اَجوَف و وارونه را در عصر اسلام گرایى و دین خواهى و معنى گرایى تحویل جامعه اسلامى و انسانى نمایند. اسلامى را که با اباحه گرى و نهیلیسم، پلورالیسم دینى و سکولاریسم نظرى و عملى و لیبرالیسم پرده نشین و شاهد بازارى سازگار باشد و نظام سلطه جهانى را بپذیرد و با نظم نوین جهانى با قراءت امانیستى ـ لیبرالیستى اش همگرایى و با کدخداهاى دهکده جهانى اش همنوایى نماید، ارائه و القاء ننمایند.
بنابراین، شاخصه هاى کلى و کلان مثل: اصالت و وَحیانِیت قرآن، جامعیت و کمال قرآن، عقلانیت وحیانى و دینى همراه با عقلانیت ابزارى، معنویت کارآمد و فعال و از همه مهم تر همگرایى با سنت قولى ـ فعلى و سیره علمى ـ عملى پیامبر اکرم(ص) و عترت طاهره اش(ع) و سیره عملى شاگردان مکتب امامت و ولایت و… را نشان داده و تبیین کنیم، تا اسلام قرآن و نهج البلاغه ایى، اسلام صحیفه سجادیه اى و اصول کافى و… اسلام رساله ایى مراجع تقلید و فقهاء که نواب عام امام زمان(عج) هستند، در جامعه، بدرخشند.
نتیجه گیرى
خرافه ها، چه در اعتقادات و اخلاق و چه در مناسبات رفتارى، در فضایى به وجود مى آید که نگاه عوامانه و یا عوام گرایانه، به مقوله هاى دینى وجود داشته باشد و عالمان دین نیز به رسالت اصلى خویش، که روشن گرى و دفاع عقلانى از معارف دینى است، عمل نکنند یا خود به عوام گرایى دچار شوند.
از سوى دیگر و از حیث معرفت شناختى، در هر جامعه اى که معرفت دینى آسیب و آفت زده باشد و دینداران، یا گرفتار تحجر و یا دچار تجدد افراطى شده و جهل علمى و جهالت علمى آنان را دربر گیرد و منهاى عالمان اصیل و دردمند دین، که هم از توانایى و کارآمدى دین و معرفت دینى و هم از خلوص و ناب بودن دین دفاع مى کنند، زندگى دینى داشته باشند، به یقین آفتهاى تحجر، تحریف، انحراف و التقاط در تفکر دینى و سپس رفتار و اخلاق دینى آنان تکون و توسعه مى یابد و از بُعد جامعه شناختى نیز، یا اندیشه و انگیزه اى انحرافى خرافه زاست و یا خرافه ها با انگیزه و اندیشه هاى انحرافى تئوریزه خواهند شد و از زاویه روان شناختى نیز تقلید محض و کورکورانه و تخلیه هاى روحى و روانى و حتى فرافکنیها، زمینه ساز رشد و رواج خرافه ها خواهد شد.
بنابراین، راه برون رفت از آسیبهاى خرافى، روى آوردن به عقلانیت دینى، ژرفابخشى معرفتِ اسلامى، بازشناسى و بازسازى مفاهیم مهم آموزه هاى دینى و احیاى اندیشه و بینش اسلامى، حضور کارآمد روحانیتِ آگاه، مسؤول، زمان شناس، دردآشنا، شجاع، شبهه شناس و شبهه زدا و تولید متون معارفى جالب و جاذب از حیث ادبیات نوآمد و قالبهاى عصرى و محتواى کاملا ً علمى و معقول خواهد بود.