پیامبر اکرم(ص) به »یضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت علیهم» متصف بود. او با جهل و خرافه ستیز داشت و حتى در پیشبرد مقاصد عالى، به اوهام متصل نشد. در دوران کودکى، توصیه دایه خویش را در حرز بندهاى مرسوم روزگار پذیرا نگشت و در عهد رسالت، شایعه کسوف خورشید را در سوگ فرزندش ابراهیم، قاطعانه رد کرد و آن را سکوى ازدیاد ایمان عوام قرار نداد.
روحانیت، در مسند چونان پیامبرى قرار دارد و نیابت از چنان شخصیتى را عهدهدار است. و اینک در برابر امواج خرافههاى سنتى و مدرن، کهن و نوپیدا، دینى و قومى و... این پرسش اساسى مطرح است که آیا حوزه و روحانیت، به مسؤولیت اساسى خویش در این زمینه آگاه است؟ و آیا در برابر این طوفان سهمگین، مواجههاى درخور و شایسته را از خود نشان داده است؟
این جُستار، به علل و زمینهها و بسترهایى اشاره مىدارد که حضور روحانیت را در این جهاد فکرى، کم رنگ کرده و در عمل زمینههاى بروز و فعالیت جبهه خرافهسازان را فراهمتر ساخته است. قبل از پرداخت به این پرسشهاى اساسى، از باب مقدمه، اشارهاى به جایگاه و اهمیت موضوع خواهیم داشت.
گستره خرافات
زوایا و اعماق خرافات در جامعه اسلامى - ایرانى، احساس خطر را در مقامات مسؤول، روشناندیشان و جامعهشناسان کشور پدید آورده است. دامنه خرافات، بسیار متنوع و گستردهاند. از بسترها و شرایط مختلف اجتماعى، بهرهورى داشته و دارند. به عنوان نمونه، به این آگهى توجه کنید:
»تاکنون کسانى که این برنامه را از ما دریافت کردهاند، تک تک آنها بدون استثنا در کنکور و براى دانشگاههاى دولتى قبول شدهاند. جهت تهیه این برنامه مىتوانید مبلغ 70 هزار تومان به شماره حساب... واریز کنید تا دستور قرآنى و دعا توسط... به آدرس شما ارسال شود.»1
این مورد، نمونهاى از هزاران نمونه خرافهپردازى و سوء استفاده از ایمان مذهبى جامعه ایرانى است.
با یک نگاه سریع به طبقهبندى زیر، از انواع خرافات در جامعه ایرانى مىتوان دست یافت:
الف. خرافات دینى - مذهبى: علایق ریشهدار اسلامى - شیعى در جامعه ایرانى، زمینهاى براى سوء استفاده و ترویج خرافات دینى - آیینى است. ظهور و بروز آن، در موضوعات زیر بیشتر خود را مىنمایاند:
×مناسک عزادارى: خرافات در آیینهاى عزادارى از مسائل جدى و مطرح از دیرزمان بوده و هست. از مرحوم نورى در لؤلؤ و مرجان تا استاد شهید مطهرى در نگاشتههاى متنوع و متعدد خود، در مورد تحریفات و انحرافات در عزادارى حسینى سخن گفتهاند.
یکى از ناهنجارترین رفتارها در مناسک عزادارى »قمهزنى» است که در دوره قاجارى رواج یافت. و به روایت مستوفى، آن را مرحوم دربندى در عزادارى وارد، یا عمومى کرد و ترکان عوام آن را پذیرفتند و ذکر »شاخسین و واخسین» یا »حیدر، صفدر» که قبل از تیغزنى مىگفتند، ذکر ترکى بود.2
جهانگردان خارجى از همان دوره قاجار، توصیف ناپسندى از قمهزنى را در سفرنامهها و نگاشتههاى خویش ارائه کردند و با تعابیرى چون این بىشعورها )فووریه( یا مالیخولیاى مقدس )جکسن( منظره دلخراش و تاثرآور که هرگز نمىتوان آن را از یاد برد. )بنجامن( و... از آن یاد کردهاند.3 این رفتار ناشایست، همچنان مورد تبلیغ رسانهاى علیه تشیع و مناسک عزادارى شیعى است.
در دهههاى اخیر، به خرافات عزادارى، موارد انبوه دیگر افزوده شده است. در هیأتهاى عوام پسند مذهبى، در مناسک عزا، مفاهیم و ارزشهاى زیر تبلیغ و ترویج مىشوند:
× محبت اهل بیت )و بروز و ظهور آن( در مدار عشق است و بیرون از قواعد عقل و دین.
× محبت اهل بیت و بروز و ظهور آن، اصل محورى دین است و شریعت و احکام دین، جزء زواید و فروع.
× ارائه اطوار شبه صوفیانه و لاابالى گرایانه چونان ریش بلند، انگشترهاى درشت و... .
× تساهل و آسانگیرى در تعبد و التزامهاى فقهى.
× کپىبردازى و عاریتگیرى از قطعات موسیقى غیرمذهبى.
× ایجاد فضاى پرتحرک با استفاده از باندهاى قوى صوتى و سبکهاى باشور و پرریتم در سینهزنى.
× روضهخوانىهاى غیراستنادى و تبدیل مقتل به داستانسرایى.
× ادبیات مخلوط به غلو و اغراق در ستایش اهل بیت (ع).
× تأکید بر جنون مندى و ارائه ادبیات تحقیرآمیز.
× تأکید بر پهلوانى و قدرت جسمانى اهل بیت(ع) )بویژه امام على(ع) و حضرت عباس(.
× اغراق در زیبایى ظاهرى اهل بیت(ع)
.4× مهدویت: اعتقاد به حضور امام عصر(ع) و انتظار ظهور ایشان، از باورهاى بنیادین شیعه امامى است. همین باور اساسى، بسترها و زمینههایى را نیز براى خرافهسازان پدید آورده است. پارهاى از این خرافات، سابقهاى تاریخى دارند و پارهاى، نوظهورند. از جمله، مىتوان به موارد زیر اشاره داشت:
× ادعاهاى دروغین نیابت، بابیت و... .
× دعاوى ارتباط با امام زمان(ع) در خواب یا بیدارى براى پاسخ به پرسشها، حل مشکلات و بیماریها و... .
× پیشبینىهایى براى زمان ظهور و مقدمات ظهور.
× فرقهسازى براى یاران امام(ع).
× دعاوى ارتباطات نسبى - سببى با امام(ع).
و...
× زیارتگاهها و مکانهاى مذهبى: مزارات غیرمستند، سابقهاى بس قدیمى و کهن داشته و عوامل متعددى در این مساله دخیل بودهاند. در دهههاى اخیر، در پرتو فضاى دینى - معنوى در کشور، صدها مکان متروک و غیرمستند، بازسازى و نوسازى شدهاند و دهها مکان نوظهور خود را نمایانیدهاند و گاه رونقى درخور یافتهاند.
× ادعیه و اذکار: دعا و نیایش، روح ادیان ابراهیمى است، اما در تمامى این ادیان و مذاهب - و از جمله اسلام و تشیع - ادعیه و اذکار مجهول راه یافتهاند. خرافهگرایان، به جاى بهرهورى از خوان سرشار ادعیههاى ماندگار، چونان صحیفه سجادیه و... به اذکار و اورادى مجهول و وهمآلود رو مىآورند و منابع مکتوب و غیرمکتوبى را با عنوان دعا و ذکر و ورد براى سلوک معنوى یا رفع مشکلات مادى و یا... ترویج مىکنند. کتابهایى که سالیانى است در ردیف کتابهاى پرفروش کشور جاى گرفتهاند.
× کشف و کرامات: متفکران مسلمان، باورمندند که اولیاى خداوند )علاوه بر پیامبران و امامان( از قدرتهاى خارق العاده برخوردارند. این باور، چونان باورهاى صادق و مسلم پیشین، بسترى را براى گزافهگویان و مدعیان دروغین فراهم ساخته و مىسازد. دروغ پردازانى که به دعاوى ناروا، خود را بر سکوى ولایت مىنشانند و از کشف و کرامات سخن مىرانند و خلقى را به دنبال خویش مىکشانند و به سوء استفادههاى گوناگون مىپردازند.
ب. خرافات معنوى - عرفانى: تمایل طبیعى انسان به عرفان و معنویت، زمینه سازى براى انبوهى از خرافات معنوى را فراهم ساخته است. زمینههاى تاریخى جامعه ایرانى در گرایش به عرفان و معنویت، در اقبال به این گونه خرافات تأثیر جدى داشته و دارد. افزون بر این عامل، رویکرد معنوى حاصل از انقلاب اسلامى ایران، شرایط نامساعد اقتصادى و اجتماعى و عوامل دیگر در تشدید این اقبال مؤثر بودهاند.
هم اکنون در جامعه ایرانى، هم خرافات فرقههاى دروغین کهن، معنوى - عرفانى، رواج یافته است و هم فرقههاى نوظهور عرفانى، به خرافات جدیدى روآورده و آن را گسترش دادهاند.
در این جریانهاى خرافى، انحرافها و کژراهههاى زیر مورد توجه و تأکیدند:
× تکریم، ستایش، تقدیس و اغراق در مورد رهبر یا رهبران فرقههاى عرفانى.
× ترویج کتابها و محافل ساحرى و جادوگرى، طالعبینى، غیبگویى، ارتباط با ارواح، رابطه با موجودات سیارات و... .
× تبلیغ تکنیکهاى روان شناختى که گاه از آن با تعبیر معنویت مدرن نیز یاد مىشود.
× مجال آفرینى براى روشهاى درمانى خرافى غیر از درمان دانش پزشکى، روشهاى درمانى از قبیل ورزشهاى معنوى، معالجه با مواد بلورین و... .
× بازسازى و نوخوانى باورهاى خرافى ادیان خاموش و باستانى.
× طرح و تبلیغ نمادهاى خرافى چون عدد 666 )در شیطان پرستى( و یا نماد پنتاگرام یا ستاره 5 پر در فرقه کابالا یا چرخ خورشید و صدها نماد دیگر که در قالب نگین انگشتر، گردنبند، تصاویر روى دستبند، پیراهن، شلوار، کفش، ادکلن، ساعت و... عرضه و ارائه مىگردد.
ج. خرافات ملى - منطقهاى: کشور پرسابقه و پهناور ایران، چونان ملل بزرگ و تاریخمند از سنتهاى اصیل و ارزشمندى برخوردار است. عید نوروز، یکى از این سنتهاى افتخارآمیز است. اما این سابقه طولانى تاریخى، سنتها و آداب خرافى و غیرمعقول را نیز به همراه داشته است. پارهاى از این موارد، فراگیر و عمومىترند، چونان چهارشنبه سورى و پارهاى منطقهاىتر و قومىترند. در دسته اخیر صدها و هزاران رسم و رسوم خرافى را در ازدواج، زایمان، مرگ، سفر، عیادت، نقل و انتقال و... مىتوان خواند و دید.
د. خرافات وارداتى: گسترش ارتباطات با اقوام و ملل دیگر، به اخذ دانشها و تجارب مثبت ایشان انجامیده است اما در جوار آن، گاه و بىگاه خرافات اقوام دیگر در میان جامعه ما نیز راه یافته است. در سده اخیر، در ارتباطات فیزیکى - مجازى با مغرب زمین، بخش وسیعى از خرافات آن جوامع در جامعه ایرانى ره یافتهاند و چون نمایهاى از غربزدگى را نیز به همراه داشتهاند و نمایى از مدرن زیستى نیز تلقى گشتهاند. مواردى از قبیل فال قهوه، نحوست سیزده، طالع تولد و... نمونههایى از این قبیلاند.
محورهاى چهارگانه بالا و... نشانگر حجم گستردهى خرافات در جامعه اسلامى - ایرانى ماست. به پرسش نخست جستار باز مىگردیم که چرا روحانیت شیعى، مواجههاى درخور و شایسته با این پدیده ندارد. به گوشههایى از عوامل و بسترها، اشاراتى خواهیم داشت.
توجیه سکوت
در مواردى، مسامحههاى روحانیت در برابر تحریفها و خرافههاى دینى، بر پایهى مبانى نظرى است که به آن فلسفه و استدلال مىبخشد. به عبارتى، پایگاه شرعیت و مشروعیت براى ترک امر به معروف و نهى از منکر مىشود و همراهى با خرافات - یا سکوت در برابر آن را - بهوجود مىآورد.
به دو نمونه از این موارد اشاره مىکنیم:
1. اتکاء به تسامح در ادله سنن، از این مبانى است. برابر روایات »من بلغ» -که از آن قاعده تسامح در ادله سنن برخاسته است هرکس به او برسد که عملى ثواب دارد و آن را به امید وصول به ثواب انجام دهد، آن ثواب به او خواهد رسید، هرچند معصوم آن را نفرموده باشد.5 بخش مهمى از مسامحهها، در برابر مناسک و رفتار تحریفى - خرافى، با این توجیه اتفاق مىافتد که مردم، به اعتقاد ثواب، عملى را انجام مىدهند و خداوند هم برابر با نیت و خلوصشان به آنان ثواب خواهد داد. در نتیجه دلیلى براى رویارویى با آن نیست.
در نقد و تحلیل این نگرش، بایستى به نکتههاى زیر اشاره داشت:
نخست آنکه: مفاد روایات »من بلغ» در مواردى است که دست کم خبر ضعیفى منتسب به معصوم(ع) وجود داشته باشد، در حالى که در بسیارى از خرافات رائج، دریغ از یک خبر ضعیف!
دو دیگر: همانگونه که بسیارى از دانشوران اشاره داشتهاند، اخبار یاد شده، شرایط حجیت خبر را در باب مستحبات ساقط نمىکند. به عبارتى روشنتر: این گونه نیست که در روایاتى که در مورد واجبات و محرمات سخن مىگویند، شراط عدالت و وثاقتِ راوى معتبر باشد; اما در روایتى که در مورد مستحبات باشد، چونان شرایطى براى راوى لازم نباشد.
6سه دیگر: بىگمان اخبار »من بلغ» در موردى هستند که عموم یا اطلاق ادله، به حرمت آن عمل دلالت نکند. اگر روایت ضعیف، عملى را مستحب بشمرد; اما عمومات قرآنى، یا روایات معتبر، آن را ناروا بشمرند، قطع تعبدى به حرمت، راه را براى عمل به امید ثواب خواهد بست.
7چهار دیگر: سیدمصطفى خمینى، مفاد روایات را براساس برداشتى - عقلى - عقلائى تبیین مىکند که روایات ناظر به آن است که شارع از یک سو پارهاى از راههاى عقلایى چون حجیت ظواهر، خبر واحد )با شرایط عقلایى( و... را تأیید کرده و آن را در مسیر اثبات پیامهاى شرعى پذیرفته است، از سوى دیگر در مواردى - نه چندان اندک - این راهها با واقعیت تطابق پیدا نمىکند و خلاف واقع درمى آید. حال شارع در برابر دو راه قرار دارد:
نخست آنکه آن راهها را غیر معتبر بشمارد و در تمامى موارد احتیاط را لازم بداند. در این صورت گرچه خلاف واقع رخ نمىدهد; اما به مشقت و هرج و مرج اجتماعى مىانجامد.
و یا راه دیگر آنکه، آن راههاى عقلائى را معتبر بداند، اما در صورت نابرابرى با واقع، برابر با نیت و تلاش، ثواب عمل را دریغ نکند.
8با این برداشت، روشن مىنماید که اخبار »من بلغ» ارتباطى به تسامح در مستحبات ندارند و از درون آن قاعده تسامح درا دله سنن برنمى خیزد، بلکه تنها راهکارى عقلى براى ترمیم طرق عقلایى است که در راستاى انتقال و دریافت پیامهاى شرعى پذیرفته شدهاند.
2. بخش دیگرى از مسامحههاى روحانیت، با این استدلال ارائه مىشود که مصادیق خرافى - انحرافى، در زمره تعظیم و احیاى شعائر دینى و یا مذهبىاند و چون در این مجموعه مىگنجد، نباید با آن مخالفت و یا آن را تضعیف کرد.
در بررسى این ادعا باید گفت: شعایر، جمع »شعیره» به معناى علامت است و در قرآن کریم، در موارد متعدد، از تعظیم شعایر سخن به میان آمده است. از جمله: »ومن یعظم شعائراللّه فانها من تقوى القلوب. »
9منظور از شعایر الهى در فرهنگ قرآنى، یا صرفاً علایم و مناسک حج است و یا مراد از آن کلیه حدود الهى و اوامر و نواهى خداوندى است.
10برابر با هریک از دو تفسیر، مراد از تعظیم شعائر الهى، شعائرى است که شرعیت آن ثابت شده باشد و انسان با اهتمامورزى، در مقام اجرا بکوشد و به پاسداشت آن همت گمارد. بنابراین، این تفسیر عوامانه که در شعائر، خداوند راه را بر مردم باز گذارده است که هرگونه که مىپسندند به تعظیم روى آورند، ربطى به فرهنگ اسلامى - قرآنى ندارد. اگر چونان برداشتى مجال یابد، پس بایستى بتوان براى ذوق عرف در تعظیم شعائرى چونان حج، اذان، مقررات نماز جمعه و جماعت و... نیز چونان جایگاهى قائل شد و برابر با سلایق و مذاق، به تعظیم خود ساخته پرداخت؟
موضوعشناسى ناقص
روحانیت، در مبارزه با خرافات، شناخت کافى در موضوعات ندارد. این نقیصه، موجب مىشود که فتاوى کلى و یا پیامهاى چندپهلو صادر شود و خرافهسازان در ترویج مرام و رفتار، در امنیت به سر برند. این نکته، در مقولاتى چونان »قمهزنى»، قفل بر بدن زدن و... به روشنى خود را مىنمایاند.
در موارد یاد شده سه ساحت فقهى وجود دارد:
ساحَتِ اوّل: آنکه حکم اولیه این موضوعات چیست؟
ساحت دوم آنکه: اگر موارد یاد شده ضررآفرین باشند، چه حکمى دارند؟
و ساحت سوم آنکه: اگر به وهن مذهب و امامان تشیع بینجامد، حکم شرعى چیست؟
در مثالهاى یاد شده، اگر دو بخش نخست مورد اختلاف فقهى باشند، بخش اخیر مورد توافق و اجماع فقیهان است. بىگمان، عنوان »وهن به مذهب» مىتواند حتى از عمل واجب بازدارد و آن را به »فعل حرام» تبدیل کند.
حال مساله مورد ابتلا و رسانهاى قمهزنى، چرا از این بعد مورد کاوش قرار نمىگیرد؟ امروزه با وسائل ارتباطى، ابزارهاى نظرسنجى و دهها وسیله و روش کارآمد و مطمئن و عقلایى دشوار نمىنماید که پاسخ این پرسش به دست آید که آیا قمهزنى، وهن شیعه و تشیع است یا خیر؟ اما متأسفانه، مراجع و مبلغان دینى، از دو حکم کلى سخن مىگویند که حکم اولیه قمهزنى این است و دیگر آنکه اگر موجب وهن به مذهب شد، حرام است.
حال اگر هزاران عوام شیعه، فهم دقیق و درستى از وهن به تشیع نداشت، طبعاً به اتکاى این حکم کلى، عمل خویش را نه تنها مشروع، بلکه مورد عنایت ویژه خداوند و اهلبیت(ع) مىداند!
مراجع و حوزههاى دینى، با بىاعتنایى به قلمرو موضوعات، در عمل دشواریهایى بس سنگین براى متدینان ایجاد کرده و مىکنند. در بسیارى از موارد، با تفصیل شقوق و ایجاد اما و اگرهاى فرضى، راه دیندارى را بس دشوار مىکنند. همچنین در مواردى - از جمله مورد سخن - زمینه را براى سوء استفاده و یا برداشتهاى غلط فراهم مىسازند.
به نظر مىرسد که دست کم در پارهاى از مسائل مهم و مورد اعتنا، حوزه و مراجع مىتوانند با تعیین کارشناسان معتمد، به اطمینان نسبى در موضوعشناسى احکام دست یابند و پس از اطمینان عقلایى، بیان تنجیزى )و نه تعلیقى( داشته باشند.
ضعف مطالعات تاریخى
دانش تاریخ در حوزههاى دینى، دانشى فقیر و رنجور است. شاید قوىترین شعبه دانش تاریخى در حوزهها، دانش رجال است که به احوال راویان مىپردازد. اما شاخههاى دیگر دانش تاریخ، مورد توجه و اهتمام حوزه نبوده و نیست و در این میان، آموزههاى تاریخى در حیطه آداب و رسوم دینى - مذهبى، به طور کامل از دایره مطالعات جدى برون مانده است. بىگمان دریافت پارهاى از تحریفها و خرافهها در صورتى رخ مىنماید که دانش تاریخ ارج خود را در حوزههاى دینى بازیابند. پارهاى از موضعگیریهاى مصلحانه شیعى معاصر، وامدار این نوع نگرشهاى تاریخى است. به عنوان نمونه، شهید مطهرى ابراز مىکند که طبل، شیپور و... از عادات و رسومات ارتدوکسهاى قفقاز است که به میان مراسم مذهبى ما راه یافته است.
یا مقام معظم رهبرى، تصریح دارند که قمهزنى سابقهاى در عصر ائمه(ع) و زمانهاى بعد از آن ندارد.11
دغدغهها و مطالعات تاریخى، چند افق مهم را فرادید قرار مىدهند:
× مطالعات تاریخى، زمان آغاز هنجارها و سنتها را آشکار مىسازند. گاه پارهاى از رفتارها، چنان دیرین مىنماید که گویا تا زمان معصومان(ع) امتداد داشتهاند. این تصور، هالهاى از قداست بر آن مىافکند و رودررویى را دشوار مىسازد. اما در پرتوى آغازینهشناسى رفتارها و سنتها، مىتوان از چونان توهم افسونگر فاصله یافت و با آن برخوردى نقادانه داشت.
× مطالعات تاریخى، تأثیر و تأثرات فرهنگى - تمدنى را باز مىنمایند. از اینرو، با شفافیت بیشتر مىتوان از خلوص رفتار و مناسک دینى سخن به میان آورد. به عنوان نمونه، در مورد علامت یا نخل، چهارچوب اصلى صلیب گون، چراغهاى نصب شده، مجسمههاى رنگارنگ و متنوع گرداگرد علم و... به طور طبیعى این پرسش تاریخى را ایجاد مىکند که این علامت، با چه فرهنگها و آداب و رسوم نسبت پیدا مىکند؟
× مطالعات تاریخى، شواهد و قراءت کذب در دعاوى و منفولات را آشکار مىسازد. به عنوان نمونه تأملات تاریخى شهید مطهرى در نقد تحریفات عاشورا، از اینگونه به شمار مىآید. ایشان و معدود بزرگانى چون وى، کوشیدهاند با پرداخت دقیقتر تاریخى به رخدادها و حوادث، بخشى از ناسرههاى مذهبى را افشا کنند.
× مطالعات تاریخى، انگیزههاى گوناگون را در جعل و تحریف برملا مىکند و از جاعلان و دروغگویان پرده برمىدارد. این حجم وسیع، انسان را به تأمل و تحفظ در اعتقاد به منقولات و مسموعات فرا مىخواند و شتابزدگى در نقل را از وى دور مىکند.
سکوت برخى روحانیون در برابر تحریفها و خرافهها - و یا حتى پرداخت و ترویج آن توسط ایشان - به این نکته دقیق باز مىگردد که هر منبع مکتوب )و گاه شفاهى( در میان ایشان، به منبعى معتمد و موثق تبدیل مىشود. و کاوشهاى تاریخى در میزان وثاقت و اعتماد به آن، صورت نمىگیرد.
تجربههاى ناگوار
شاید بخشى از مسامحههاى روحانیت در رویارویى با خرافهها، از حافظه تاریخى حوزه برخاسته است. در سده معاصر، روشناندیشان و مصلحان حوزوى با رخدادهایى تلخ در مبارزه با تحریفها و انحرافها رویارو شدند. غوغاسالاران، در درون و برون حوزه برایشان تاختند و هتک حیثیتها داشتند. این وقایع ناخوشایند، هماره در فرادید است و داستانهاى آن نقل محافل و مجالس!
از برخوردهایى از اینگونه با مشاهیر دانش حوزه، به دو نمونه بسنده مىکنیم:
1. سیدمحسن امین جبل عاملى )نویسنده اثر ارجمند اعیان الشیعه و دهها تالیف دیگر( به نگارش رسالهاى با عنوان »التنزیه» پرداخت و در آن بدعتها و خرافات سوگوارى را مورد نقد و ایراد قرار داد.
او در آغاز رساله یاد شده، نگاشت:
»خداوند، نهى از منکر را به مقدار توان واجب کرده است، مبارزهاى با سویداى جان یا دست و زبان. از مهمترین منکرات، آن است که بدعت، سنت نشود و سنت، به بدعت تبدیل گردد و این تغییر و تبدیل، مورد تبلیغ و ترویج قرار گیرد. »
12سپس ایشان در این رساله، نمونههاى فراوان از نکات و آداب ناروا در مراسم سوگوارى سالار شهیدان(ع) را یادآور مىشود و از آن جمله:
- دروغهایى که در منابر و محافل ارائه مىشود و ریشهاى در روایات معتبر و کتابهاى معتمد ندارد و دروغ از گناهان کبیره است. بویژه اگر دروغ بر خدا، رسول و امامان(ع) باشد.
- اضرار به جان با قمهزنى و زنجیرهاى آهنین و... که با مفاهیم عقلى و احکام شرعى ناسازگار است.
- فریادها و صیحههاى ناشایست.
- طبلکوبى و صداى سنج و. . در مواکب عزادارى.
و بالاخره هر آنچه که موجب هتک و شناعت به مذهب شیعه تلقى مىشود.12
وى، در همین رساله، یادآور مىشود که اینگونه رفتار ناشایست را، در نمایشنامهها و روزنامهها و... مطرح مىکنند و موجب تنقیص تشیع را فراهم مىآورند. با آنکه امامان به ما دستور دادهاند :
»کونو زینالنا ولا تکونو شیناً علینا»
و نیز امام صادق(ع) توصیهمان فرمود که به گونهاى رفتار کنید که معاشرانتان بگویند:
»رحم اللّه جعفر بن محمد ما احسن ما ادب اصحابه»
14سیدمحسن امین، در این رساله که در تداوم نگاشتههاى اصلاحى ایشان چون »المجالس السنیّه» و... بود، به روشنى خواستار محو بدعتها و خرافات در مناسک عزادارى شیعى شد.
پس از انتشار این رساله، غوغاها برخاست. خطیب توانمند آن روزگار، سیدصالح حلى، به خطابههاى شورآفرین علیه او پرداخت و مردمان را بر او برآشوباند. به گونهاى که به تعبیر استاد جعفر خلیلى )مدیر روزنامه هاتف عراقیه( مردم، به دو گروه تقسیم شدند: امویان و علویان! امویان، لقبى بود که غوغاسالاران به موافقان مرحوم سیدمحسن امین دادند و آنان، در مجموع اندک دیده مىشدند، چه اینکه اکثریت موافقان او، از ترس غوغاگران، باور خود را اظهار نمىکردند. بازار تهمت و افترا چندان گسترده شد که به حوزه مرجعیت پرنفوذ زمان یعنى سیدابوالحسن اصفهانى نیز کشیده شد چه اینکه او نیز با قمهزنى مخالفت کرده بود و فرموده بود:
»قمهزنى، به کارگیرى ابزار آهنین، طبل و شیپور و... که در مواکب عزاى عاشورا مرسوم شده، حرام و غیرمشروع است.»
این بازار پرهیاهو، تنها با اتهامات بیانى و نوشتارى محدود نشد، به ضرب و شتمها انجامید و حتى به تهدید به قتل و... منتهى شد.
جعفر خلیلى - که به گفته خود در زمره مدافعان سیدمحسن امین در نجف بود و با مقالات، با نام مستعار، از آن افکار حمایت مىکرد - مىنویسد:
»در مواردى بسیار، دو نامه - و گاه بیشتر به من مىرسید که به زیر درافکنده شده و من را تهدید به قتل کرده بودند.»
16در همان سال، شهر نجف و برخى از شهرهاى دیگر، تحت تأثیر غوغاسالاران، به گونهاى دیگر درآمد:
»در آن سال عدد قمهزنان و به کاربران طبل، سنج، شیپور و... افزایش یافت و در ضمن نوحهها، مطالبى را علیه اصلاحگران بر زبان مىراندند. به گونهاى که به تعبیر آن روز، امویان )پیروان سیدمحسن امین و... ( ترسیدند و از خیابانها گریختند. »15
در این مجال مختصر، قصد آن نیست که به تفصیل آن واقعه غمانگیز روایت شود. اما همین اشارات کوتاه، نشان مىدهد که نشر یک اثر علمى مستدل، از سوى یکى از برجستگان و مفاخر حوزههاى دینى، چگونه سالیان سال، تحریکات پیوسته بلواسازان را در پى داشت؟
2. از رسومات شیعیان در مناطق مختلف، آن بود که مردگان خویش را به عتبات مىبردند. این رسم، با آفات و پیامدهایى همراه بود. انتقال جنازه با وسائل آن روز، در هواى گرم مناطق عربى - و از جمله عراق - از یک سو موجب درهمریختگى جسد میت مسلمان مىشد و هتک آن را به همراه داشت و از سوى دیگر زمینهاى براى نقل و انتقال بیماریها بود.
سید هبةالدین شهرستانى، با صدور فتوایى در 1911 م. تحریم نقل جنازه را اعلام کرد و اظهار داشت:
»مردگان را نقل و انتقال مىدهند، هرچند در این جابهجایى، اجزاء و رگ و پى آن درهم ریزد و فروپاشد و پیکرهاش فاسد گردد و به مسلمانان مناطقى که جنازه از آن عبور مىکند، ضرر برسد. جنازهاى که با بوى ناخوشایندش، در هوا و فضاى آن مناطق، انواع وبا، مرض و... را مىپراکند... . »
17این فتوا، نیز چونان مورد پیشین، غوغاهایى را برانگیخت و فضایى سخت و سهمگینى را علیه آن عالم روشنبین پدید آورد.
18دو مورد یاد شده، نمونهاى از موارد متعدد در سده اخیر است. و همانگونه که مىبینید، هر دو شخصیت، از ناموران فقاهت و دانش دینى بهشمار رفته و در میان حوزهها، از جایگاه و مقبولیت برخوردار بودهاند. اما در عین حال، چون با خرافات و بدعتها درآویختند، مورد هجمههاى عوام - به پشتیبانى زرّاد خانه خواص حوزوى - قرار گرفتند.
این وقایع تلخ، تابلوى حافظه تاریخى حوزویان است و چونان علایم هشدار دهنده، محافظه کارى و مسامحه را در برابر موج خرافات توصیه و تبلیغ مىکند.
تساهل بزرگان
پارهاى از بزرگان حوزه، در نقل شفاهى و کتبى، اهل تسامحاند. به منقولات ضعیف اعتماد مىکنند و یا حداقل از نقل آن خوددارى نمىورزند. این شیوه براى نیم سوادان و کم سوادان حجیت درست مىکند که نه تنها آن منقولات بىسند را نقل کنند، بلکه صدها و هزاران چون آن - با مراتبى موهونتر و سستتر - را نیز بر منابر بخوانند و در نگاشتهها سیاهه کنند.
در روزگار ما، در برخى از اعلام و مفاخر حوزه، چونان مسامحههایى دیده مىشود. به عنوان نمونه، به کتاب »روح مجرد» از سیدمحمدحسین حسینى تهرانى اشارت مىشود. همانگونه که خوانندگان فاضل آگاهى دارند، این کتاب به خامه ایشان در توصیف حاج سیدهاشم موسوى حداد نگاشته شده و آن را به عنوان روح مجرد، یادنامه موحد عظیم و عارف کبیر حاج سیدهاشم موسوى حداد، افاض اللّه علینا من برکات تربته، تدوین و منتشر ساخته است. این کتاب نخستین بار در 1414 ق نشر یافته است و به واسطه جایگاه مؤلف و نوع اثر، نشرهاى مکرر یافته و مخاطبان فراوان داشته است.
فقیه ارجمند، سیدکاظم حائرى، از مفاخر شاگردان شهید صدر، مکتوب اخلاقى با عنوان »تزکیة النفس» نگاشته است. در این اثر ارزشمند همان روح و نگرش تربیتى استاد فقیدشان نمایان است. وى، قبل از پرداخت به مباحث عملى تزکیه نفس )که در 31 فصل آنها را بیان مىکند( دو مقدمه مفصل را ارائه مىدارد: در مقدمه اول، مباحث مقدماتى نظرى تزکیه نفس و در مقدمه دوم، مباحث مقدماتى عملى در تزکیه نفس. در بخش اخیر، به پنج موضوع مىپردازد و محور پنجم را، علامات بازشناخت عارفان حقیقى از مدعیان دروغین عرفان قرار مىدهد.
در این فصل )که حدود 80 صفحه را دربر مىگیرد( مطالب مهمى در اینباره ارائه مىدهد از جمله: در مواردى بسیار، به نقد محتوایى کتاب روح مجرد مىپردازد. ایشان، داستانها و نقلهاى بسیار از این کتاب یاد مىکند و آنها را با شواهد روشن عقلى، مخدوش مىداند.
به عنوان نمونه، دو داستان از کتاب و نقدهاى ایشان را یادآور مىشویم:
1. »حداد، در سفر از کربلا به کاظمین، با پنج نفر مسافرت مىکرد. راننده مطالبه اجرت داشت. و از حداد پرسید: چند نفرید؟ او گفت پنج نفر. راننده گفت: خیر، شش نفرید. حداد بار دیگر شمرد و گفت: خیر، همان پنج نفریم. این مطلب چندبار بین آن دو، رد و بدل شد. تا آن که راننده گفت: تو، خودت را حساب نمىکنى. همسفران مىگفتند: شگفت آن بود که حداد، چونان فانى از خود شده بود که خود را به حساب نمىآورد. حتى بعد از آن سخن راننده و... . »
آقاى حائرى، در نقد این داستان سخنانى از این قبیل دارد:
»اگر حداد، چنان فنایى در وحدت داشت، که فقط خدا را مىدید و بس! چرا همراهان را مىدید؟ چرا نگفت: اصلاً کسى در ماشین نیست؟ و لذا مطالبه اجرت معنایى ندارد. اینکه در وادى فنا، خود را فراموش کند اما دیگران را به شمارش آورد، توجیهى براى آن نمىتوان یافت.
219. »حداد، به همدان آمد. باغى در خارج شهر براى او اجاره کردند. روزها در آن بود و شبها به خانه محمدحسین بیاتى مىآمد. روزى به »بهار» همدان آمد و مزار شیخ محمد بهارى را زیارت کرد. حداد به من گفت: شنیده بودم که شیخ انصارى در ایام اقامت در همدان، فراوان به مزار شیخ محمد بهارى مىآمد و گاه پیاده این راه را مىپیمود. اکنون که من به اینجا آمدم، براى من آشکار شد که زیارات شیخ انصارى براى استمداد از روح مرحوم بهارى و معنویت او نبود. آن مرحوم چونان مقامى را نداشت که شیخ، استمداد از او جوید و گمشدهاش را در نزد او بیابد. بلکه او من را تفحص و بوى من را استشمام مىکرده است - براساس اینکه من در این ساعت به این مکان آمدهام. »
نویسنده کتاب تزکیه النفس اظهار مىدارد:
»اگر واقعاً شیخ انصارى، به دنبال رائحه حداد بود، على القاعده بایستى مکانهایى را که ایشان در آن حضور بیشترى داشت، مثل آن باغ در خارج همدان، و یا خانه محمدحسین بیاتى را دنبال مىکرد که روزها و شبهایى )ونه لحظات( را در آن به سر برده بود. »
20ایشان، به موارد دیگرى نیز اشارت مىکند که مجال پرداخت آنها نیست.
به نظر مىرسد که اینگونه گفتوگوهاى انتقادى در فضاى علمى حوزه، مىتواند فضاى غیرفقهى حوزه را چونان فضاى فقاهتى متقنتر و روشمندتر سازد. همانگونه که فقیهان ضابطهمند، در استنباط و ارائه فتاوى در احکام فقهى، با مشاهده یک روایت، )و بدون بررسیهاى سندى، دلالى، معارضات و... ( به فتوا رو نمىآورند، در مفاهیم اعتقادى، اخلاقى، تفسیرى و... که گاه پیامدهایى بس گستردهتر از ابعاد فقهى دارند، با چونان تسرّع و شتابى به نقل احادیث و حکایت نخواهند پرداخت.
شجاعت سوزى
عالمان اخلاق، از فضیلت ارجمندى به نام »شجاعت» سخن مىگویند و آن را یکى از فضایل چهارگانه نفسانى برمىشمرند. این فضیلت اخلاقى، تنها در قوت بازو و قدرت شمشیر تفسیر نمىشود، بلکه جوهره آن را در ثبات و استقامت در انجام وظایف و مواجهههاى ارتباطى مىتوان دید.
امام مجتبى(ع) در توصیف یکى از یاران ایمانى خویش، فرمود:
»کان ضعیفاً مستضعفاً فاذا جاء الجدّ کان لیثاً عادیاً»
لاغر بود. مردم ناتوانش مىانگاشتند. ولى چون پاى مردى به میان مى آمد، شیر جهنده ]گردنفراز[ بود.
به نظر مىرسد که سدههاى متوالى است که تربیت فضیلت شجاعت، در اهداف و سرفصلهاى نهادهاى آموزشى و تربیتى چندان جایگاهى ندارد. فضائلى چونان عقلانیت، عدالت و... جاى پا در نظام آموزشى، تربیتى دارند، چه سنتى و چه مدرن، اما اساساً براى تثبیت و رشد فضیلت شجاعت چه مکانیزمى در نهادهایى چون خانواده، مدرسه، دانشگاه، حوزه و... دیده مىشود؟
به نظر مىرسد بخشى از نابسامانى در گونه مقابله با خرافه، و تحریفها به کمبود عنصر شجاعت در جامعه روحانى کشور باز مىگردد. بزرگمردانى چونان شهید مدرس، امام خمینى، نواب صفوى و... نادر مردان خود ساخته بودند; اما آیا نظام آموزشى، تربیتى و اخلاقى حوزه براى تکمیل و تکامل خوى شجاعت در حوزویان تدبیر و مکانیزمى اندیشیده است؟
به نظر مىرسد که نه تنها چونان تربیت اخلاقى، اتفاق نیفتاده است، بلکه در مواردى تربیت معکوس خود را مىنمایاند. و از جمله مىتوان، به نکات زیر اشارت داشت:
× نظام آموزشى حوزه، ذهنگرایانه است. با »ان قلت» و »فتامل» سر و کار دارد. احتمالهاى قریب و بعید را در نظر دارد. این پرس و جوگرایى ذهنى، طبعاً به وسوسه و وسواس در نتایج و پیامدها مىکشاند و این تعبیر حکیمان را محقق مىکند که فرمودهاند:
»من اکثر فکره فى العواقب لم یشجع»
21کسى که در عواقب مسائل سخت بیاندیشد، از دلیرى و شجاعت بازماند.
به نظر مىرسد که بخشى از ترس نهفته در جامعه حوزوى، برخاسته از همین تاملات ذهنى است. عاقبتنگریهاى وسواسگونه که در عمل، روح شهامت و حضور بهنگام در حوادث زمان را سلب کردهاند.
اکنون در برابر صدها و هزاران خرافه، چه کهن و چه نوپدید، دهها »فتامل» رخ مىنماید و جوهره جدیت را باز مىستاند. پرسشهایى از این قبیل که آیا با نقد و برخورد، اصل ایمان غیبى و عقاید مذهبى تضعیف نمىشود؟ آیا به شیوع و گسترش نمىانجامد؟
و آیا...
این پرسشزاییهاى ذهنى، به مرور روح و روحیه مضطرب، بزدل و وسواسگون را در برابر وقایع اجتماعى )و از جمله بدعتها و خرافهها( پدید مىآورد و جسارت و شجاعت در رویارویى و برخورد را، به شدت کمرنگ مىسازد.
× تفسیرهاى غلط از ارزشهاى اخلاقى چونان ادب، مدارا با مردم، حسن معاشرت و... در عمل، دریچهاى دیگر براى محافظهکارى اخلاقى و سلب عنصر شجاعت شدهاند. معلمان اخلاق در حوزه نسبت این مفاهیم ارزشمند را با مفاهیم دیگر، چونان وجوب امر به معروف و نهى از منکر، وجوب ابراز عقیده در برابر بدعت و... تبیین نکردهاند. در نتیجه، در نظامواره اخلاقى طلبه متدین، سربزیرى و سر به راهى و سکوت، ارزشهاى مبنى تلقى شدهاند.
× بزرگنمایى مناصبى چونان مرجعیت، تدریس موفق و... از اهواء و آمال حوزوى است که سدّ تربیت شجاعانه مىشود. دانشوران اخلاق، گرایشهاى نفسانى را سکوى بزدلى و ترس دانستهاند و گفتهاند: آدمیان، شجاعت را در پاى خواستههاى حقیرشان قربانى مىکنند.
بخش وسیعى از مسامحهها در برابر خرافهها و بدعتها، ملاحظات برخاسته از اهواء و آمال حوزوى است. قبلهسازى مناصبى چونان مناصب یاد شده موجب مىشود که سالکان مرجعیت، استادى، خطیب شهیر و... از بیم درخطر افتادن آن مناصب، از همت و اهتمام لازم در مقابله با خرافه پردازان دریغ ورزند و سکوت را پیشه سازند و یا حتى گاه و بىگاه از همراهىهایى نیز برخوردارشان کنند.
هیمنه عوام
عوام، گرچه به ظاهر مقلد و تابعاند، اما عوامل گوناگونى این مجموعهى پیرو را تأثیرگذار مىکند، مهمترین تأثیرات این مجموعه را، در ابعاد ذیل مىتوان دریافت.
1. عوام شیعى، با پرداخت وجوهات شرعى به روحانیت و عالمان دین، امکان معیشت و تداوم فعالیتهاى علمى - ترویجى ایشان را فراهم مىکند. استاد شهید مطهرى، در نوشتار معروف خویش، به این نقطه تمایز روحانیت شیعه اشاره دارد و آن را، زمینه بروز عوامزدگى در این گروه دانسته است.
مطالعات نظرى - میدانى، گواه این نکته است که منابع مالى نهادها، سازمانها، مؤسسات اجتماعى و اشخاص حقیقى، به گونهاى مستقیم یا غیرمستقیم در گرایشها، نگرشها، کنشها و واکنشهاى روحانیت، اثرگذار است. این اصل مسلم، خواه، ناخواه در رویارویى روحانیون با خرافهها و انحرافهاى دینى عوام بىتأثیر نبوده و نیست.
2. جوامع دینى، سرمایهگذاریهایى براى تبلیغ و ترویج دین مىکنند. هزینههایى چونان اوقاف، صدقات، خیرات، نذورات و... امکان فعالیتهاى آموزشى، پژوهشى، تبلیغى را براى ادیان فراهم مىسازند. به دیگر سخن، بخش وسیعى از زیرساختهاى مادى فعالیت دینى در تمامى ادیان، توسط جامعه عوام متدین ساخته و پرداخته مىشود. و این نکته، نه منحصر به تشیع بلکه در تمامى مذاهب اسلامى بلکه ادیان بشرى است.
این نکته جامعه متخصص و نخبه ادیان را، به ملاحظات در برابر امیال و اهواء مجموعه عوام مىکشاند. چه اینکه بخشى از رونق ادیان، به سرمایهگذاریهاى ایشان وابسته مىنماید.
3. روحانى شیعه، چونان روحانیون تمامى ادیان و مذاهب، تافتهاى جدابافته از جامعه نیست، از دل آن برمىآید، در سنتهاى آن زندگى مىکند و با مردم خویش رفت و شد مىدارد. این سنت طبیعى - اجتماعى، خواسته و ناخواسته، او را در چهارچوبهاى ارزشها و هنجارهاى اجتماعى خویش قرار مىدهد، حساسیت خویش را در برابر عرف اجتماعى از دست مىدهد و مقبولات آن را مىپذیرد و منکرات آن را، خلاف شرع... و - یا دست کم مروت... - مىانگارد و از آن پرهیز مىکند. بدینگونه، مستقیم یا غیرمستقیم، در چنبره قضاوت عرف قرار مىگیرد و آن را پذیرا مىگردد.
4. هویت صنفى روحانیت، به تبلیغ و ترویج دین وابسته است. روحانیون، پیامآوران آموزههاى ادیاناند، از این رو، روحانیت چونان یک بنگاه تبلیغى است که به گستره و نفوذ پیام مىاندیشد و به آن اهتمام مىورزد. مطالعات حوزه ارتباطات، تأکید مىدارد که »پیام رسانى» فرایندى یکسویه نیست، بلکه تعاملى دو سویه میان »فرستنده - گیرنده» است. فرستنده، نمىتواند - و نباید - به ذوق و سلیقه و گرایش مخاطب بىاعتنایى کند، بلکه بایستى آن را در مدار توجه در ارسال پیام قرار دهد.
نگرش رسانهاى به تبلیغ دین، همگامى - و یا دست کم پرهیز از ناهمسازى - با ذوق و سلیقه مخاطب عوام دینى را توصیه مىکند و به پیامرسان دین، فاصلهیابى از حقیقت محض و حضور در جوار سفره مشهورات عوام را رهنمود مىدهد.
نکتههاى چهارگانه بالا، و نکتههاى دیگر، نشانگر آنند که نفوذ »عوام» جدى است و نباید آن را در گستره ادیان نادیده گرفت. اینگونه نیست که نخبگان ادیان، باورها و ارزشهاى دینى را بگویند و بنگارند و غیرمتخصصان، آن را پذیرا گردند و سر به آن فرا نهند. به دیگر سخن، قدرت عوام ادیان، کمتر از نخبگان نبوده و نیست و بخش مهم از »دین مدارى» جوامع بر پایه ذوق و سلیقه عوام است و خواص به عللى که از آن یاد شد، نقش پیروى قهرى را دارند و با آن موج، همراه هستند.
سخن آخر
فرازهاى پیشین، ارزیابى سریع و گذرا در پاسخ به این پرسش بود که چرا روحانیت، در رویارویى با خرافهها، رویارویى اثرگذار و فراگیر از خود نشان نمىدهد. همانگونه که در این آسیبشناسى شتابزده ملاحظه شد، زمینههاى گوناگون روانى، تاریخى، اخلاقى، اجتماعى و... در این پدیده تأثیر داشته و دارند.
کارآمد سازى حوزه و روحانیت در ایفاى رسالت، به چارهجویى و رفع این بسترها و زمینههاست در پرتوى محورهاى یاد شده، به ترتیب، موضوعات زیر اهمیت مىیابند:
1. بررسیهاى منطقى و نقد و ارزیابى دقیق از فلسفههاى توجیه و تسامح، اهمیت مىیابد.
بایستى در رسانههاى حوزوى، تمامى ادله و یا شبه ادلهاى که براى توجیه سکوت در برابر خرافهها مطرح شده و مىشود، مورد نقد و بررسى عالمانه قرار گیرد تا زمینه هرگونه شبههسازى از بین برود.
2. مطالعات موضوعشناسانه در مورد ماهیت و پیامدهاى خرافات دینى، معنوى، ملى، قومى، وارداتى و... در حوزهها گسترش یابد و آثار ناگوار آن مورد تبیین و تحلیل وسیعتر قرار گیرد.
3. با تقویت و غنىسازى مطالعات تاریخى در حوزههاى دینى، نگرش واقعگرایانه و نقادانه در منقولات تاریخى ارتقا یابد.
4. حافظه تاریخى حوزههاى دینى، تنها معطوف به تلخیها و ناکامیها در مقابله با خرافهها نباشد، بلکه با یادکرد اسوههاى مقابله و نتایج کارکردى ایشان، اعتماد به نفس را در قلمرو مبارزه با تحریفها افزایش دهد.
5. با تقویت حساسیت بزرگان حوزه در مورد نقل و اعتماد به خرافهها و اخبار ضعیف، زمینههاى الگوپذیرى غلط منتفى شود.
6. تربیت شجاعانه طلاب در فرایند آموزش، مورد اهتمام قرار گیرد تا دانش آموختگان حوزوى به هنگام تبلیغ و ترویج، با سست عنصرى و محیط زدگى، از ایفاى رسالت باز نمانند.
7. با مطالعات عمیق و علمى، تلاش جدى براى تقلیل نقش عوام در فهم و ترویج دین صورت گیرد. رهآورد این مطالعات، بایستى معطوف به آن باشد که »دینباورى» و »دینگسترى» به »اهل ذکر» منتهى مىشود.
این نکتهها و نکتههایى چون آنها مىتواند دستاورد مطالعات عللشناختى در پدیده سکوت روحانیت در مبارزه با خرافهها باشد. مطالعاتى که در فرض تأمل و تعمق، به »دیندارى عالمانه» رهگشا خواهد بود.