نوع مقاله : مقاله پژوهشی
تحول حوزه، دغدغهاى که از دیرباز مصلحان و عالمان بیدار داشتهاند.
حوزه هماهنگ با شتاب زمان، طلایهدار، پیشاهنگ، میاندارِ عرصههاى گوناگون فکرى، قد افراشته در برابر بیداد و جهانخوارى جهانخواران، رصد کننده کاستیها و آسیبها، برخوردار از برنامههاى دقیق و سیاستهاى راهبردى براى رویارویى با آنها، چشماندازى بوده که عالمان بیدار و زمانشناس براى رسیدن به آن، پىگیرانه تلاش کردهاند.
با این حال، به خاطر بازدارندهها، جمود اندیشیها و فکرهاى خمود، نتوانستهاند اندیشههاى والا و متعالى و حرکت آفرین خود را گسترش دهند و همه لایههاى حوزه را درنوردند و همگان را با خود همراه و همگام سازند.
جموداندیشى، بیمارى است، سخت مزمن و واگیر و روز به روز در حال دامنگسترى. این بیمارى، اندیشههاى نامقاوم را از پاى درمىآورد و اسیر سر پنجههاى خود مىسازد. و در این گیرودار، با غبارانگیزى و آلودهگرى، یا آنان را از صحنه بیرون مىراند که از هرگونه فکر نوى گریزان باشند و بپرهیزند و یا به لشکرگاه خود وارد مىسازد و به رویارویى با اندیشههاى نو و جریانهاى فکرى اصیل و بنیادین و ترازمند، وا مىدارد.
جموداندیشى وقتى اینسان، بىهیچ رادع و مانعى، به پیش تاخت و میدانها را از میانداران حقگرا، روشناندیش و تحولخواه گرفت، زمینه و عرصهاى براى اندیشهها و برنامههاى تحولآفرین نمىماند.
درد و دریغ، که در رویارویى با این جریان هراسانگیز، بیغولهآفرین و ویرانگر، فرصتسوزى شد. از هنگامهاى که امام خمینى آفرید، براى زمینگیر کردن این اندیشههاى تاریکىزا، بهرهبردارى نشد.
امام، با وزاندن نسیم اسلام ناب محمدى)ص(، با اسلام بسته ذهنان، ارتجاعى و واپسگرا، قهرمانانه به رویارویى برخاست و بر میمنه و میسره لشکر خمودىزاى آن، تاخت و آوردگاهها را از چنگشان به درآورد، تا توانست پایهها و ستونهاى انقلاب و نظام مقدس اسلامى را استوار سازد.
در این هنگام و در گرماگرم این خیزش بزرگ، جا داشت و زمینه بس مساعدى بود که عالمان بیدار و زخمخورده از خنجر تحجر، به پا خیزند و رایَتِ تحول را بر بام بلند حوزه برافرازند و با تشکیل لجنهها، گروهها و کانونهاى قوى و آشناى به نیازهاى روز جامعه و روشناندیش، جلوى پیشروى فکرهاى بازدارنده و ارتجاعى را بگیرند و هشیارانه با رکودآفرینى آنها به مبارزه برخیزند و طلاب جوان و لبالب از شور و آرمانهاى بلند را نگذارند به گرداب این اندیشهها فرو بیفتند، تا زمینه زلالاندیشى و آشنایى آنان با زلال اندیشان فراهم آید. بىگمان، بر لب این برکه زلال بود که تحول مىشکفید و همگان شاهد مىبودند که چسان تحول آغوش مىگشاید و آن به آن زمینه براى تحولهاى بزرگ و بزرگتر فراهم مىآید.
مجله حوزه، رسالت خود دانسته و مىداند که با بستهذهنى و تحجر که سدّ بزرگ راه تحول است، در پرتو اندیشههاى والا و سرچشمه گرفته از وحى و مکتب اهلبیت، به رویارویى برخیزد و اندیشههاى ناب را که زمینه را براى آگاهىهاى بنیادین فراهم مىآورند و همگان را متوجه خطر ایستایى و نادیدهانگارى شتاب زمان مىکنند، بازتاب دهد.
اکنون و در این شماره، گفتوگوى راهگشا و بیدارکننده و هشدار دهنده با حضرت آیتاللّه یزدى، رئیس شوراى عالى مدیریت حوزه انجام گرفته است که امید مىرود با شناختى که بزرگان، اساتید، فضلا و طلاب حوزههاى علمیه از ایشان دارند و مىدانند از سر دلسوزى سخن مىگوید و در پى درمان درد است، سخنان، هشدارها و دغدغههاى ایشان براى آنان انگیزاننده باشد و کسانى را که مىتوانند در معمارى تحول حوزه نقشآفرین باشند، به چارهجویى وا دارد.
حوزه: بسم اللّه الرحمن الرحیم با تشکر از حضرتعالى که قبول زحمت فرمودید تا به پرسشهاى ما درباره تحول در حوزهها و چگونگى مدیریت آن براى رسیدن به حوزه آرمانى و ایدهآل و پاسخگوى به نیازهاى روز و میاندارى در عرصههاى گوناگون، پاسخ بگویید.
پیش از طرح پرسش، شمهاى از گذشته مجلّه را به اطلاع حضرتعالى مىرسانیم. همانگونه که استحضار دارید مجله حوزه از مهرماه سال 1361 پا به عرصه مطبوعات گذاشته است. در این مدت در حدّ بضاعت علمى اصحاب خود، تلاش ورزیده کانونى باشد براى دفاع از روحانیت ناباندیش و عالمان راستین و رویارویى با بدخواهان و مخالفان کینهورز و تحریفگران تاریخ و کارنامه سراسر شور و حماسه این نهاد مقدس و در ضمن افتخار آن را دارد که تعصب بىجا نورزیده و هرجا کژى و ناراستى دیده، خیرخواهانه به نقد پرداخته و کاستیها را نمایانده، تا اصلاحگران چارهاى بیندیشند. در این باب، پىگیرانه از دیدگاهها، خیرخواهىها و صلاح اندیشیهاى عالمان، فرزانگان، نخبگان حوزوى بهره برده و آنها را براى آگاهى دیگران بازتاب داده است.
و نیز براى شناساندن الگوهاى راستین به حوزویان و نشان دادن راههاى ژرف تحول، شمارههایى را ویژه ناموران حوزوى منتشر کرده است که ویژهنامههایى چون: میرزاى شیرازى، آیتاللّه بروجردى، سید جمالالدین اسدآبادى، میرزاى نائینى، خوانساریها، نراقیها، امام خمینى و... در این راستا سامان گرفت و نیز موضوعاتى ویژه براى نمایاندن نقش عالمان دینى در برهههاى حساس و تاریخساز و بیان نقطههاى قوت و ضعف حرکتهاى دینى به رهبرى روحانیان آگاه و عالمان زمانشناس، در دستور کار قرار گرفت و سپس پژوهش و بررسیهاى تاریخى، عرضه گردید، از آن جمله ویژهنامه: روحانیت و مشروطیت، حوزه و روشنفکرى و... .
اکنون برآنیم براى بهرهبردارى هرچه بهتر و بیشتر از سخنان مقام معظم رهبرى درباره تحول در حوزهها و مدیریت تحول، که در آذر 1386 در دیدار با گروهى از فضلا و نخبگان حوزههاى علمیه ایراد کردند، چند شمارهاى را به این مهم، ویژه سازیم، از این روى خدمت حضرت عالى رسیدیم تا در این باب از محضرتان استفاده کنیم.
استاد: بسماللّه الرحمن الرحیم. در مجلّه حوزه یکسرى بحثهایى مطرح مىشود که در حقیقت بر محور چالشها و مباحث اعتقادى و مورد اختلاف است. و خود این سبب مىشود که قشر وسیعترى مسأله را پىگیرى کنند که حق با کدام طرف است.
شکى نیست که حضور یک مجلّه با عنوان »حوزه« براى معرفى حوزه، هدف حوزه، حوزویان و کسانى که در حوزه علمیه مشغول کارهاى علمى هستند، ضرورت دارد.
به یک معنى در مجله حوزه، باید خوانندگان با یک نمودارى از این که حوزه چیست و چه کار مىکند و در کارش چقدر موفق بوده، یا موفق هست، روبهرو بشوند و همین، دلیلِ بر ضرورت این چنین مجلهاى در حوزه است. البته شما از کارتان ارزیابى داشته باشید. از انعکاسى که بین خوانندگان دارد، از تأثیر مجلّه، از بازده آن بین خوانندگان که چقدر بوده است. بهطور تقریب سطح خوانندگان چقدر است.
امّا درباره سخنان مقام معظم رهبرى: در دیدارى که با مقام معظم رهبرى انجام گرفت - در آن جلسه که در قسمتهاى عمده آن حضور داشتم - بحثهاى بسیار خوبى مطرح شد. مکرر من این جمله را از آقا - در همان اوایلى که جلسه برگذار شده بود - شنیدم که تعبیر مىکردند:
»این جلسه، از نظر من به مراتب بهتر بود از جلسه دانشگاهیان و دانشجویانى که اینجا مىآمدند و گزارشهایى مىدادند. «
توجه ایشان روى اظهارات متخصصینى که در رشتههاى مختلف اظهارنظر کردند، جلب شده بود و اظهار علاقه مىکردند. امیدوارى ایشان به حوزه و آینده آن، به خاطر همین گزارشهایى که آقایان داده بودند، خیلى زیادتر شده بود. به همین دلیل هم، در آن جلسه روى مسائل حوزه و لزوم تحول و پیشرفت و تکامل، توجه خاصى داشتند.
در هر صورت، ایشان مباحث فراوانى را بیان کردند که علىالقاعده، همه مسؤولان حوزوى باید براى پاسخگویى به آنها آماده شوند.
حوزه: بعضى سخنان ایشان را در باب تحول و کارهایى که باید در حوزه انجام بگیرد، مطالبات مىدانند که دستاندرکاران و مسؤولان حوزهها باید آنها را در سرلوحه کار خود قرار دهند و حوزهها را با برنامهریزى به آن سمت هدایت کنند. در مقابل، بعضى سخنان ایشان را درباره تحول، ارشادى مىانگارند و مىگویند: باید نظر دیگر مراجع را هم دید و معلوم نیست نظر آنان چیست.
استاد: بله. بعضى سخنان ایشان را در این باب، مطالبات مىدانند و بعضى ارشاد. اسماش هرچه که باشد، یک کسى که هم در جایگاه مرجعیت و هم در جایگاه رهبرى نظام قرار دارد، وقتى یک مطلبى را مىگوید، علاقهمند است که چنین کارهایى انجام بگیرد. اگر اسم آن را ارشاد بگذاریم و مطالبه نگذاریم، ضرورت پاسخگویى دارد. یعنى نگوییم حالا که ارشادى بوده، باید نظر دیگر مراجع را هم دید و معلوم نیست سایر مراجع نظرشان چیست و احیاناً حاشیههایى که کسانى مىگویند: حوزه باید مستقل باشد و اگر مقامات حکومتى و دولتى در مسائل حوزه اظهارنظر بکنند، این، وابستگى حوزه را به حکومت بیشتر مىکند و یا به استقلال حوزه ضربه مىزند!
درحالى که خوشبختانه در حدّى که من اطلاع دارم، بعد از این بیاناتى که مقام معظم رهبرى داشتند، مراجع عظام هم، اکثراً، نسبت به این بیانات اظهار موافقت کرده و حمایت کردند. حتى گفتند: لازم است پىگیرى و اقدام بشود.
به عنوان مثال: در ملاقاتى که آیتاللّه مقتدایى با آیتاللّه صافى داشتند، ایشان روى همین کلمه تحولى که در عبارات مقام معظم رهبرى بود، تأکید کردند و حتى روى این مسأله که بعضى تصور کردهاند: تحول، یعنى به هم زدن حوزه ، گفتهاند: تحول لازم است و باید این تحول ایجاد بشود.
در همین مورد اخیر که مدیریت آیتاللّه مقتدایى مطرح بود،در دیدارى که با آیتاللّه صافى داشتند، ایشان فرموده بودند: مطالبى که مقام رهبرى فرمودند، مورد نظر ما هم هست، باید چنین اقداماتى انجام بگیرد.
همچنین آیتاللّه مکارم شیرازى، که به نظر من ایشان همیشه به روزتر از دیگران هستند و زودتر به این مسائل توجه مىکنند و گاهى هم تندتر مطالبه و درخواست مىکنند، فرمودند این کار باید انجام بگیرد.
این یک مطلب که بیانات ایشان چه جنبه مطالباتى و چه جنبه ارشادى داشته باشد، باید پاسخگویى داشته باشد.
من در آن موقع، به عنوان عضو جامعه مدرسین، به ذهنم آمد که باید یک جوابى، گرچه به اجمال، به این ارشادات و مطالبات رهبرى داده بشود. از اینروى، از شمارى از مؤثرین حوزه، نهادهاى حوزوىِ اثرگذار در حوزه از جنبههاى مختلف، مانند: دفتر تبلیغات اسلامى، جامعة الزهراء و جامعة المصطفى دعوت کردم. جلسه براى پىگیرى ارشادات و مطالبات رهبرى تشکیل شد. در آن جلسه خطاب به آقایان عرض کردم: مطالب آقا را درباره تحول حوزه همه ما شنیدهایم. بعضى از شما آقایان حضور داشتید. اکنون باید اقدام کرد; زیرا اگر فاصله بیفتد، فراموش مىشود. پس از بحثهاى فراوان تصویب شد شورایى متشکل از نهادهاى حوزوى تحت عنوان شوراى پیشبرد و ارتقا تشکیل بشود.
در جلسه دوم قرار شد اساسنامه شورا تدوین گردد و نیز در این جلسه، روى اعضاى اصلى بحث خوبى انجام گرفت و قرار شد از حوزه مشهد که مورد خطاب بوده و نیز از حوزه اصفهان که حوزه بزرگى است، در این شورا حضور داشتهباشند. این دعوت انجام شد و سپس، اساسنامه تصویب شد، دبیرخانه تأسیس گردید. در فاصلهاى حدود یک ماه، نهادى به عنوان شوراى پیشبرد و ارتقاى حوزه علمیه و به گونه مستقل شکل گرفت.
حوزه: آیا شوراى پیشبرد و ارتقا، باتوجه به شوراى عالى مدیریت حوزه، مىتوانست جایگاه قانونى داشته باشد و به گونهاى دستگاهى در برابر شوراى مدیریت نبود و خللى در کارهاى آن شورا به وجود نمىآورد؟
استاد: اولین ایراد و اشکالى که به این شورا گرفتند این بود که پایگاه اجرایى و پشتوانه اجرایى این شورا کجاست و با وجود شوراى عالى حوزه، که مسؤولیت سیاستگذارى و اجرایى امور حوزه را به عهده دارد، این شورا چه جایگاهى دارد. شما جداى از شوراى عالى نمىتوانید کارى بکنید. شوراى پیشبرد و ارتقا، بدون شوراىعالى که آن را تأیید و پشتیبانى کند، نمىتواند کارى بکند. اصلاً اعتبارى ندارد. حتى یکى از اعضاى محترم شوراى پیشبرد، سخت روى این مسأله پافشارى مىکرد و مىگفت این شورا، هیچ اعتبار قانونى ندارد!
من از کسانى بودم که در برابر این ایراد ایستادم و گفتم: شما فرض کنید، شوراى عالى حوزه، با شوراى پیشبرد و ارتقا مخالفت کند، ولى تک تک اعضاى شوراى پیشبرد و ارتقا، به خاطر جایگاه و مسؤولیتى که در حوزه برعهدهشان گذاشته شده است، اثر گذارند. در این شورا، رئیس دفتر تبلیغات اسلامى، رئیس جامعة الزهراء، رئیس جامعة المصطفى و اینجانب، که اکنون مسؤولیت جامعه مدرسین را بر عهده دارم، حضور داشته و هر کدام در حوزه اختیارات خود کارهایى را انجام مىدهیم و مىتوانیم در حوزه اثرگذار باشیم. پشتیبانى اجرایى و یا پایگاه اجرایى ما، خود ما و اعتبارات نهادى خود ما در حوزه کارى است که در اختیار داریم. ما وقتى به طور مشترک تصمیمى مىگیریم، آن تصمیم داراى اعتبار است. البته من براى پىگیرى مطالبات و ارشادات مقام معظم رهبرى درباره تحول حوزه، از شوراى عالى دعوت کردهام، اما از سوى آن شورا پاسخ مثبتى داده نشد.
خوشبختانه آیتاللّه استادى بعد از تشکیل جلسه سوم شورا حمایت کردند و گفتند:
»اولاً، شوراى عالى باید خودش این کار را پى مىگرفت و انجام مىداد. این که انجام نداده، کوتاهى کرده است.
ثانیاً، اکنون که مسؤولان نهادهاى مهم و اثرگذار حوزوى شروع کردهاند، شوراى عالى نباید مخالفت کند، بلکه باید موافقت بکند و موافقت هم به این سبک نباشد که ما مخالف نیستیم.«
پس از این سخنان و موضعگیرى بود که قرار شد شوراى عالى یک نماینده براى شوراى پیشبرد و ارتقا، معرفى کند که در حقیقت، شوراى عالى موافقت خود را با شوراى پیشبرد و ارتقا، با معرفى نماینده خود اعلام کرد. نماینده شوراىعالى در شوراى پیشبرد و ارتقا، آیتاللّه مقتدایى است. با این کار، شوراى پیشبرد و ارتقا، پایگاه قانونى و حقوقى پیدا کرد.
پس از این مرحله، کمیسیونها، هم عناوینشان و هم کارها و برنامهشان تصویب شد. کمیسیونها کار خود را شروع کردند. شناخت ضعفها و قوتهاى حوزه را سرلوحه کار خود قرار دادند. گزارش این کمیسیونها، خیلى جالب است. مثلاً در آموزش حوزه، چه ضعفهایى وجود دارد و چه کمالهایى وجود دارد و این کمالها را به این کیفیت باید تکمیل کرد و این ضعفها را به این کیفیت باید برطرف ساخت و... .
یا در جذب طلبه، این ضعفها وجود دارد و این کمالها وجود دارد و پیشنهادهایى براى اصلاح امور داده بودند.
در پایان یکى از جلسههاى هفتگى، که در محضر مقام معظم رهبرى براى بحث و گفتوگو درباره مسائل فقهى موردنیاز تشکیل مىشود، ایشان از کارها و برنامههاى شوراى پیشبرد و ارتقا و تلاش کمیسیونها، اظهار خرسندى کردند. با اینکه ما به طور رسمى چیزى به ایشان منعکس نکرده بودیم. گویا جناب آقاى مروى مطالبى درباره کارهاى این شورا به عرض ایشان رسانده بود.
خدمت ایشان عرض کردم: ما البته منتظر بودیم وقتى به مرحله اجرا رسیدیم و قدم عملى برداشتیم، خدمتتان برسیم و گزارش بدهیم و رهنمودها و ارشادات شما را بشنویم. آقا خیلى تشویق و اظهار رضایت کردند. این اقدامى بود که ما در برابر مطالبات و ارشادات مقام معظم رهبرى انجام دادیم.
حوزه: آیا تغییراتى که در شوراىعالى مدیریت حوزه انجام گرفت در همین ارتباط بود. یعنى مقام معظم رهبرى پس از آنکه از کار حضرتعالى و اعضاى شوراى پیشبرد مطلع شدند به این تصمیم رسیدند و این تغییرات را ایجاد کردند؟
استاد: خیر، دوران شوراىعالى پایان یافته بود. جامعه مدرسین، طبق قانون باید کسانى را انتخاب بکنند و در این بین، ممکن است خود به خود مسؤولیتها تغییر بکند. در عمل این تغییر پیش آمد، در حالى که بینى و بیناللّه بنده هیچ آمادگى براى این کار را در این حد نداشتم. دو - سه بار، حتى در جلسههاى جامعه مدرسین گفتم: باتوجه به مسؤولیتى که در دبیرخانه مجلس خبرگان دارم، در جامعه مدرسین دارم و در خدمت آقایان هستم، در شوراى عالى باید افراد دیگرى باشند که کارها را دنبال کنند.
خوب آقایان از رکود و کُندى که در کارها پیش آمده بود، گله داشتند و معتقد بودند باید دیگرى کارها و مسؤولیت شوراى عالى را به عهده بگیرد. با اینکه خیلى آمادگى نداشتم، با اصرار آقایان پذیرفتم.
: با پذیرش مسؤولیت شوراىعالى، آیا خلل و رکودى در کار شوراى پیشبرد و ارتقا که حرکت نو و امیدوار کنندهاى است و همه نهادهاى حوزوى را درگیر مشکلات و دشواریهاى راه مىکند و به چارهاندیشى وامىدارد، به وجود نمىآید؟
استاد: وقتى که این وضعیت پیش آمد، به نظر من، اولین کارى که مناسب بود انجام بگیرد، انتقال کل کمیسیونهاى شوراى پیشبرد و ارتقا، به شوراىعالى بود تا شوراىعالى بتواند از این امکانات استفاده کند و کار را پى بگیرد. نظرم این بود که کار کمیسیونهاى شوراى پیشبرد، سرمایهاى آماده و در دسترس است، براى اینکه شوراى عالى بتواند کارش را به خوبى انجام دهد.
با این طرح و پیشنهاد، مخالفت شد. گفتند: شوراى پیشبرد و ارتقا، کارش را انجام بدهد و کمیسیونها، برنامههاى خود را دنبال کنند، منتهى شوراى عالى مىتواند از نتایج کار کمیسیونها استفاده کند. اما اینکه شوراى پیشبرد و کمیسیونهاى آن، در شوراى عالى ادغام بشود، درست نیست. اکنون کمیسیونهاى شوراى پیشبرد، کار خود را دنبال مىکنند و شوراى عالى هم به سمتى مىرود که بتواند پاسخگوى نیازها باشد.
حوزه: به طور کلى روشن هست که چه تغییراتى باید در حوزه انجام بگیرد و آنچه را که انتظار مىرود شوراى عالى انجام بدهد و خواست رهبرى و مراجع تقلید است و روى آن اتفاق دارند، به نظر حضرت عالى چیست؟
استاد: آنچه مسلم است و هم مقام معظم رهبرى تصریح کردهاند و هم مراجع تقلید مىخواهند، وضع کنونى حوزه را براى رسیدن به مقصود، کافى نمىدانند. نمىگویند این وضعى که اکنون حوزه دارد، وضع بدى است، بلکه مىگویند کافى نیست، توقع بیشترى از چنین حوزهاى هست.
در این شرایط زمانى، با نیازمندیهاى امت اسلامى، با پیشرفت اسلام در سطح جهان و توجه مردم به دین و مرکز این تحول، یعنى ایران، بویژه شهر مقدس قم و حوزه علمیه، این روند حوزه کافى نیست و نمىتواند نیازها را پاسخ بدهد; از اینروى حتماً باید کارهایى انجام بگیرد، این قدر متیقنى است که هم مراجع و هم رهبر معظم انقلاب، قبول دارند. آیتاللّه مکارم شیرازى تصریح کردهاند به اینکه باید تغییراتى به وجود بیاید و حوزه تحول پیدا بکند و آیتاللّه صافى نیز، خواستار این مهم شدهاند. حتى آیتاللّه سیدموسى شبیرى، با اینکه از نظر روحى، از این گونه مسائل کنار هستند، تأیید کردند. حضرت آیتاللّه وحید خراسانى هم فىالجمله، آیتاللّه بهجت، که نسبت به جزئیات کمتر عنایت دارند، فرمودند: شما هرکارى لازم مىدانید انجام بدهید.
پس اینکه در گوشه و کنار گفته شده و شنیده مىشود مراجع بزرگوار تقلید، این تغییرات را تأیید نکرده و نمىکنند، درست نیست. این آقایان، یا تصریح به موافقت کردهاند و یا به نوعى گفتند: موافقت بقیه آقایان کافى است.
بنابراین، ناکافى بودن وضع امروز حوزه، در برابر تقاضاى دنیاى اسلام، مورد قبول همه است. کافى نیست، یعنى در پذیرش، پرورش، کتابهاى درسى، آموزش، نوع آموزش و امتحانات، باید بسیار دقیق عمل کرد. طلاب باید دوره تحصیلى داشته باشند و در پایان دوره تحصیلى، پایاننامه بگیرند و به همه آن چیزهایى که در سخنان رهبرى آمده بود جامه عمل بپوشانند.
این که درست نیست طلبهاى وارد حوزه بشود و تا آخر عمر در حوزه بماند و کارى نداشته باشد که در گوشه و کنار کشور چه خبر است و چه نیازهایى وجود دارد.
همین آقایى که الان به شهریه و زندگى فقیرانه قانع شده است و کارى هم ندارد که در دنیا چه خبر است، نیازها چیست، حداقل مىتواند امام جماعت باشد و مسجدى را اداره کند.
یک کسى باید باشد که به این آقا بگوید: چرا شما در حوزه ماندهاید، وجود شما در فلان ناحیه و شهر مفید است، همه امکانات را براىتان فراهم مىآوریم، بروید آنجا و به تبلیغ و ارشاد بپردازید حوزه باید این کار را انجام بدهد. مسؤولیت حوزه است.
بنابراین، وقتى تحول مطرح مىشود، نباید به گونهاى تعبیر بکنیم که بعضى از مراجع را نگران بکند که اینها مىخواهند چکار بکنند؟ مىخواهند حوزه را به هم بزنند؟ مىخواهند همه چیز را وارونه بکنند؟ مىخواهند روش استنباط و اجتهاد را به هم بزنند؟ نه، اینها نیست. روشهاى طبیعى، یا به تعبیر حضرت امام، رضوان اللّه تعالى علیه، روشهاى سنتى، جواهرى، اینها همه، به جاى خود باقى است. منتهى باید اصلاحاتى انجام بگیرد که از زمان کم، استفاده بیشتر بشود. از نیروهاى فراوانى که حوزه در اختیار دارد، در خدمت به اسلام و مسلمانان و پاسخگویى به نیازها، بهره لازم گرفته بشود.
این کلیاتى است که ما از تحول تصور داریم و بر این نظر هستیم که شوراى عالى حتماً به این مسأله بیشتر توجه بکند.
حوزه: روشن است و از آن گزیرى نیست که تحول در ساحَت، زوایا و لایههاى هر نهاد علمى روى خواهد داد و دگرگونیها، یکى پس از دیگرى خود را خواهد نمایاند و چتر خود را خواهد گستراند. حال اگر واحدى، نهادى و گروهى آن را نادیده بینگارد، از کنار آن موج بلند سهلانگارانه بگذرد، بىگمان یا درهم کوبیده خواهد شد و یا از گردونه خیزشها و حرکتهاى علمى برکنار خواهد ماند. به نظر حضرتعالى، در چنین شرایطى، تحول در حوزهها چگونه باید مدیریت شود که از آسیبهایى که ممکن است از این رهگذر گریبانگیر آنها بشود، در امان بمانند و از برکتها و ثمرههاى شیرین آن، بهره برند؟
استاد: اصولاً، مدیریت دو نوع، یا دو سیستم دارد. -ظاهراً خصوصیتى که واژه سیستم مىفهماند، واژههایى چون: نظام، ضابطه، مقررات نمىفهماند. مىگویند سیستم عبارت است از نهادها یا واحدهاى مختلفى که روى همدیگر اثر مىگذارند. نظام و مقررات و قانون چیز دیگرى است که تأثیر در همدیگر در آنها کمتر مورد توجه است - یک نوع، مدیریت فردى و شخصى است که فرد وقتى مسؤولیتى را به عهده گرفت، با سلیقه شخصى خود، موردى و روزمره تصمیم مىگیرد. در برابر هر مسألهاى که قرار مىگیرد، با سلیقه شخصى و با یک مبانى کلى عمل مىکند.
به نظر من این نوع مدیریت، ضعیفترین و بدترین نوع مدیریت است. نه آیندهنگرى دارد و نه استفاده از تجربه براى فرد ممکن مىگردد. هر روز در جلوى مدیر، یک مسأله جدید قرار دارد و اصلاً فرصت این که بخواهد بررسى بکند، ندارد و تنها در فکر راه حلى براى مسأله موجود است.
معروف است وقتى که مىخواهند مدیرى را از هر جهت در اختیار بگیرند، اولین کارى که مىکنند یک سرى مسائل روز را، که مورد ابتلاست، روى میز کارش مىریزند و جورى سرگرمش مىکنند که مجال برنامهریزى نداشته باشد و تنواند با برنامهریزى و بر اساس سیستم پیش برود و با روش، کارها را سامان دهد، بلکه پیوسته دغدغه این را دارد که مشکل امروز را حل کند و اگر حل نکند، چه پیامدهایى خواهد داشت.
این سبک، بدترین سبک است و من هم نمىگویم که حالا چه کسى انجام داده و چه کسى انجام نداده است. ولى مىدانم که در این مدیریتها، این وضعیت وجود دارد.
نوع دوم مدیریت که امروزه به عنوان علم از آن تعبیر مىشود، داراى تخصص است. در این نوع مدیریت، افزون بر خصلتهاى فردى و در حقیقت روحیاتى که اشخاص دارند، یک سرى نظامهاى قانونى هم وجود دارد که باید فرد باتوجه به این نظامهاى قانونى، مدیریت کند. از باب مثال، در مدیریت، سیستم تشویق چقدر نقش دارد و سیستم توبیخ چقدر نقش دارد؟ رابطه بین مدیر و زیر دستان و کارمندان و زیر مجموعهها، فرماندهى و فرمانبرى است و یا دوستانه و صمیمانه است؟
هرنوع مدیریتى، چه مدیریت کارخانه و مراکز تولیدى، چه مدیریتهاى مراکز پژوهشى و علمى، چه مدیریتهاى حکومتى، مدیریت قوه قضائیه، مجلس و دولت، باید سیستمدار و نظامدار باشند و نباید روزمره با مسائل برخورد شود که احیاناً از آن تعبیر مىکنند به مدیریت بحران، مدیریت حوادث و مسائل پیشبینى نشده که خودش یک فصلى در مدیریت است.
روشن است که مدیریت حوزههاى علمیه از این قاعده و قانون مستثنى نیست. گاهى دیده مىشود کسانى که در حوزه هستند، وقتى نسبت به مسائل اداره حوزه فکر مىکنند، روزمره فکر مىکنند. بعضى از بزرگان، این حالت را دارند. کار جمعى ندارند، کار فردى و سلیقهاى دارند. همیشه با مسائل به شکل موردى برخورد مىکنند. با همه مقامات عالیه علمى و اخلاقى و معنوى که دارند، کمتر با همدیگر مشاوره دارند. کمتر در کارهاى جمعى همفکرى مىکنند. حتى وقتى در یک مسأله کلى و جمعى هم که مىخواهند نظر بدهند، در حقیقت نظر فردى و شخصى خودشان را، نظر پیشرو و مقدم مىدانند و حتى حاضر نیستند در یک جلسهاى کنار هم بنشینند و بحث کنند.
در سخنان مقام معظم رهبرى به این نکته اشاره شده است:
»اگر شما همه جا دنبال نظرات مراجع بروید، مراجع عظام، هیچوقت نظر جمعى ندارند و همیشه نظر فردى دارند.«
از این جهت این نوع مدیریت مشکلات زیادى دارد. از طرفى، مسؤولیتهاى معنوى و اساسى حوزهها، بر عهده مراجع است. درس و بحثهاى عالیه حوزه را مراجع عظام ارائه مىدهند. یعنى نمىشود گفت مراجع چون این گونه مىاندیشند، ما کارى به آنان نداریم. خودمان برنامهریزى و عمل مىکنیم، این عملى نیست. این یک دید ناقص است و به هیچوجه توفیقى دست نخواهد داد، ناچار مىبایست نسبت به مراجع و دیدگاههاى آنان، احترام کامل قائل شد و در عین حال، مشترکات این رجال بزرگ و نظرات متوافق آنان را ملاک گرفت و به آن نظم داد و با نظم و قانون کارهاى اجرایى را تنظیم کرد.
نوع دوم مدیریت; یعنى مدیریت سیستمى، قانونى، نظامدار و مقرراتى، به شخص وابسته نیست. رئیس تشکیلات اگر رفت، غایب شد و فردا مدیر دیگرى سر کار آمد، کار متوقف نمىشود. نظام حاکم است. از این جهت، آنچه ما در مدیریت حوزه به نظرمان مىرسد این است که تا جایى که ممکن است، اعمال سلیقه شخصى نباشد، کار باید براساس شرح وظایف و حوزه اختیارات و رعایت اولویتهاى اخذ شده در سیاستهاى کلى انجام بگیرد.
سخن را خلاصه کنم در پاسخ به پرسش شما که گفتید: با چه سازوکارى مىخواهید این تحول را در شوراى مدیریت به ثمر برسانید؟ اینکه شوراى عالى سیاستگذارى، باید مسائل کلى را در نظر بگیرد، براساس چشمانداز آینده (5 ساله، 10 ساله و یا 20 ساله( حرکت کند و برنامههایش را سامان بدهد و به پیش ببرد.
حوزه: آیا در شوراى عالى مدیریت، روى چشمانداز آینده بحث شده و چیزى در اینباره تهیه شده است که سیاستها و برنامهریزیها و حرکت براساس چشمانداز شکل بگیرد؟
استاد: روى چشمانداز آینده مکرر بحث شده و چیزى هم تهیه شده است که آن را من به طور کامل خواندم و روى مطالعه آن وقت گذاشتم. پس از مطالعه، زیر آن نوشتم: این نوشته، ربطى به چشمانداز ندارد. جمعآورى یک سرى اطلاعات است. چشمانداز، یعنى وضع موجود مشخص بشود، وضع مطلوب آینده هم تصویر بشود، براى حرکت از وضع موجود به نقطه مطلوب، راه باید مشخص بشود. این کارها را باید انجام بدهیم تا به آن نقطه برسیم. این را مىگویند چشمانداز والاّ، یک سرى آمار را از وضع موجود و یا یک سرى چیزهاى کلى را بیان کردن، این چشمانداز نمىشود.
حوزه: به نظر حضرتعالى، به طور مشخص در مدیریت حوزه، اگر بخواهد تحولى انجام بگیرد، ناگزیر کارها باید از حالت شخصى و سلیقهاى به درآید و برکنار باشد و حالت سیستمى بر آنها حاکم بشود، بفرمایید چگونه؟
استاد: شوراىعالى باید سیاستگذارى بکند، کلیات را بررسى بکند و روى مسائل جزئى کمتر وارد بشود و براساس این سیاست، مدیر حوزه، که مسؤول اجراست، حداقل 2 تا 4 معاون خواهد داشت. معاون چون قدرت اجرایى دارد، حوزه قدرت اجرایىاش باید در شرح وظایف، مقرر بشود. مثلاً فرض کنید، اگر یک معاون مسؤول امور مالى باشد، باید فقط در مسائل مالى و تنظیم مالى و خرج و دخل کار بکند. یا معاون آموزش، باید شرح وظایف مشخصى داشته باشد.
براى تحول در کتابهاى درسى هم باید گروهى معیّن شود که پس از بررسیهاى بسیار، پیشنهادهایى ارائه بدهند، چنانچه در عمل هم در گذشته انجام گرفته، در آینده هم انجام خواهد گرفت.
پس تحول در حوزه )در مدیریت، نه در کل شوراىعالى( از نظر ما این است که حالات فردى و سلیقهاى، تا جایى که امکان دارد، کنار برود و حالات سیستمى و قانونى حاکم بشود و این مقررات و سیستم باید در شوراىعالى پایهگذارى شود. مدیران هم در اجراى مقررات، به هیچ وجه نباید سلیقهاى عمل کنند، بلکه باید مصوبه شوراى عالى را به اجرا بگذارند.
حوزه: مدیریت و اداره حوزه و ساماندهى آن، بسیار حساس است و روشهاى خاصى را باید به کار گرفت، تا هم انتظار مراجع تقلید و علما، تا حدّ ممکن برآورده شود و هم مخالفتهایى که گاه با برنامهها پیش مىآید، کارها را با بنبست رو به رو نسازد. حضرت عالى و مدیریت حوزه چه روشى را پیش گرفتهاید که مخالفت کسانى که انتظاراتشان برآورده نمىشود، از آقایان و اطرافیان آنان، در کارها خلل وارد نسازد؟
استاد: باید خیلى ظریف عمل کرد. مراجع دیدگاهها و سلیقههاى مختلفى دارند. ما در حوزه علمیه، مانند آیتاللّه مکارم شیرازى را داریم که وقتى بنده از ایشان پرسیدم آیا با تغییر و تحول در برنامههاى حوزه موافق هستید، فرمودند:
»من قرار بود یک نامهاى به شما بنویسم، اعتراض کنم که چرا زودتر این کار را نکردید، حالا تازه شما از من مىپرسید، موافقى؟ این کار را انجام بدهید. معلوم است که باید انجام بدهید، چرا دیر انجام دادید. «
مرجع دیگرى را هم داریم که خدمتشان رفتم، گفتند:
»من اصلاً این چیزها را قبول ندارم. مقررات و اینجور چیزها را قبول ندارم. طلبه باید آزاد باشد، مدرس باید آزاد باشد. گفتند: مگر میرزاى شیرازى، مگر شیخ انصارى در چه شرایطى به آن درجه رسیدند؟ مگر آیتاللّه بروجردى، با این برنامهها به آن مقام رسید.«
با اختلاف سلیقهاى که مراجع عظام دارند، اگر ما بخواهیم برخورد مستقیم با آنان داشته باشیم که نخیر، همینکه شوراى عالى مىگوید باید جامه عمل بپوشد، بىگمان عملى نیست.
چون چه بسا مرجعى بگوید: شوراىعالى چه کاره است. در قانون هم آمده است: مراجع باید تأیید کنند، تا شوراى عالى بتواند کارش را انجام بدهد.
از این رو، ایجاب مىکند که با احترام و ایمان به جایگاه آنان، به دیدگاههاىشان اهمیت داد و قداست و معنویتشان را پاس داشت. باید دیدگاههاى مشترک را اخذ کرد و روى آنها کار کرد.
کار با مراجع و گرفتن دیدگاههاى آنان، بسیار ظرافت دارد. بعضى جاها و در بعضى موارد، همین که مخالفت نکنند، براى ما کافى است.
حوزه: همانگونه که حضرتعالى مستحضر هستید، بحث تحول، در بخش مدیریت حوزه، نظام آموزشى، نظام پژوهشى، تبلیغ، جذب طلاب و... درخور طرح است.
در بخش مدیریت، از دیدگاههاى حضرتعالى استفاده کردیم. اکنون به بخش آموزش مىپردازیم. شیوههاى آموزشى حوزه و کتابهاى درسى، با تمام امتیازهایى که مىتوان براى آنها تصور کرد و باز گفت و از نگاه اهل تحقیق و نظر هم پوشیده نمانده است، با این حال، نمىتوان از کاستیها و ناکارآمدیهاى آن در بخشهایى صرفنظر کرد و از کنار آن گذشت.
به نظر مىرسد امروزه نمىتوان به همان روشهاى آموزشى و کتابهاى درسى موجود، نظام آموزشى حوزه را سامان داد و طلاب را از نظر علمى به جایگاه مورد پذیرش رساند. آیا شوراى عالى حوزه، براى دگرگونى در شیوههاى آموزشى حوزه و کتابهاى درسى، طرح و برنامه ویژهاى دارد و بنا دارد در این عرصه هم به طور جدى وارد شود و از به هدر رفتن وقت و عمر طلاب جلوگیرى کند؟
استاد: مسأله آموزش در حوزه، در حقیقت، اساس کار حوزه است. مسألهاى نیست که بشود به راحتى وضع موجود را به هم ریخت و یک وضع جدید را جایگزین آن کرد. براى اصلاحِ نظامِ آموزشى حوزه، در حقیقت از مراحل اولیه، مقدمات، سطوح، سطوح عالیه، درسهاى خارج، تا بحثهاى آزاد و مسائل مستحدثه، بحثهاى آزاد و وضع موجود آنها باید مورد شناسایى قرار بگیرند و به آسیبشناسى آنها پرداخته شود. باید اشکالات را شناسایى کرد و براى برطرف کردن و حلّ آنها به چارهجویى برخاست. به نظر من تاکنون کمیسیون آموزش شوراى پیشبرد و ارتقا کارهاى خوبى انجام داده است که امیدوارم به زودى گزارش کارشان را ارائه کنند.
طبیعى است که در دوره مقدمات، طلبه ادبیات را فرا مىگیرد. صرف و نحو مىخواند. کتابهاى قبلى که در این دوره تدریس مىشد، تاحدودى سنگین بود. در این اواخر، همانطور که مىدانید، یک تغییراتى پیدا شده است و کتابهایى جایگزین کتابهاى قبلى گردیده و طلبه با خواندن اینها با صرف و نحو آشنایى پیدا مىکند.
جامع المقدمات، خیلى کم مورد استفاده قرار مىگیرد، یا اصلاً مورد استفاده قرار نمىگیرد. البته اختلاف هست که آیا صرف ساده بهتر است، یا صرف میر و... .
ولى آنچه مهم است اینکه: این کتابها جا افتاده و ممکن است در آینده، کتابهاى روانتر، دقیقتر، و مؤثرتر در آشنایى طلاب با صرف و نحو، چاپ و عرضه شود.
باید کتابهایى نوشت و در دسترس طلاب براى فراگیرى قرار داد که پس از فراگیرى و خواندن آنها، بتوانند عبارتهاى عربى، بخصوص متنهاى روایى را بخوانند، یا بتوانند به عربى صحبت بکنند.
مسأله مهم، مقطعبندى است. طلبه باید چندسال مقدمات بخواند، چند سال سطح و چند سال خارج. حداقل درجهاى که براى مفسر، فقیه و اصولى لازم است، روشن بشود. اکنون مقطعبندیهایى شده است، اما دقیق نیست.
به نظر من در کمیسیون آموزش، باید این مسأله به طور جدى دنبال شود. در سخنان مقام معظم رهبرى بود که: بالآخره پایاننامه وجود دارد، یا ندارد؟ فراغت از تحصیل وجود دارد، یا ندارد؟ حوزه فارغ التحصیل هم دارد؟
طلبه شروع به درس مىکند و تا آخر عمرش در حوزه مىماند و درس مىخواند!
در سالهاى پایانى عمر، اگر کارى هم به او محول شود، شاید از عهده آن کار برنیاید. این وضعیت، وضعیت مطلوبى نیست. باید مقاطع مشخص بشود.
بحثهایى درباره تغییر کتابها شده و مىشود. شاید کتاب لمعه، مکاسب، رسائل و کفایه را از اساتید بگیریم و کتابهاى دیگرى را براى تدریس در اختیارشان بگذاریم، بعضى نپذیرند، مقاومت و حتى سر و صدایى هم راه بیندازند. اما نمىشود قضیه را همینجور رها کرد و گفت به جاى اصلاح، چون تشنجى در حوزه بهپا مىشود، باید از اصل کار صرفنظر کرد. این درست نیست. باید پىگیرى کرد و کار را با تدبیر و دقت به پیش برد و از اساتید خواست که همراهى کنند، مراجع موافقت کنند و به تدریج کارها را اصلاح کرد. به عنوان نمونه عرض مىکنم: همه ما اطلاع داریم که در تابستانها، تعدادى از اساتید در حوزه مىمانند و درس و بحث براى طلابِ علاقهمند مىگذارند. در تابستان گذشته، عدهاى ماندند و درسنامهاى هم تهیه شد. این درسنامه را من دیدم. در حضور جمعى از همان اساتید، اولاً تقدیر کردم که کار خیلى خوبى کردید، گرماى تابستان قم را تحمل کردید و به بحث و درس پرداختید و کار علمى و تحصیلى انجام دادید. ولى از شما مىپرسم: آیا همان درسهاى معمولى و عادى را که در ایّام تحصیلى مىگفتید و شاگردان استفاده مىکردند، در ایّام تعطیلى و تابستان، باید همانها خوانده بشود؟ درسنامه شما که همین را مىگوید. من نگاه کردم، دیدم درسهاى ایّام تعطیلى شما، همان رسائل و مکاسب و کفایه است. چرا در تابستان و ایّام تعطیلى، بحثها و درسهاى جدیدى را مطرح نمىکنید که مورد نیاز است؟ به آقایان گفتم: یک سالى حضرت امام خمینى، رحمةاللّه علیه، در قم ماندند و مسائل مستحدثه را درس گفتند که مسائل آخر تحریر، نتیجه همان درسهاست.
خطاب به آقایان گفتم: شما که تابستان را قم ماندید و به خود زحمت دادید، کاش درسهایى ارائه مىدادید که مورد نیاز جامعه و مورد نیاز طلاب است.
اینها باید اصلاح بشود. راه اصلاح این گونه امور، امر و نهى و کارهاى دستورى نیست. صحبت با آقایان و مذاکره است. باید تلاش کرد راه حلى پیدا کرد. کتاب درسى را که بناست جایگزین کتاب قبلى بشود، باید معرفى کرد و مزایاى آن را به روشنى شرح داد و ثابت کرد که مطالب، همان مطالب است، ولى بیان سادهتر است.
حوزه: آیا پیش از آنکه کتابهاى درسى و روشهاى درسى ما به طور گسترده و فراگیر، در حوزه تغییر یابند، در اینباره راهکارى اندیشیده شده و یا طرحى در دست است که در حوزهاى محدودتر، هر نوع تغییرى در این باب مورد امتحان و ارزیابى قرار بگیرد که اگر نتیجهبخش بود، در سر تا سر حوزهها این تغییر صورت بگیرد؟
استاد: یکى از راهها که باز باید گفت از ارشادات مقام معظم رهبرى است، این است که چند مدرسه نمونه، انتخاب بشود، از مدیریت این مدرسهها خواسته شود، برنامه موردنظر را اجرا کنند که اگر موفقیتآمیز بود و نتیجه رضایتبخش بود، در مدرسههاى دیگر نیز به اجرا گذاشته شود. اگر مدیران مدارس، همکارى کنند، به نظر ما این طرح نتیجه خواهد داد. متأسفانه بعضى از مدیران، خود را صاحب اختیار مطلق مىدانند و بعضى برنامههایى دارند، که بدون هماهنگى با شوراى مدیریت انجام مىگیرد. طلبه را به خواندن کتابهایى ملزم مىکنند که جزء برنامه درسى حوزه نیست. حتى به برنامههاى جارى حوزه هم توجه نمىکنند. با این مدیران باید برخورد کرد. چطور باید برخورد کرد؟ بعضى از این مدارس که مدیران آنها خود را صاحب اختیار مطلق مىدانند، وابسته به بعضى از شخصیتهاست. اکنون این موضوع در حال بررسى است. یکى از وظایف مدیریت است که براى این مشکل، راه حلى پیدا بکند. تغییر کتابهاى درسى، به طور جدّ در شوراى عالى مورد بحث و بررسى است. طرح هم ارائه شده که نیاز به کارشناسى بیشتر است تا پخته بشود. راهکار اول، شناسایى وضع موجود، به طور دقیق و بعد آسیبشناسى و رفع نواقص موجود است.
به نظر مىرسد که اگر شروع بشود، آهسته آهسته به نتایج خوبى دست بیابیم.
حوزه: آیا حضرت عالى فکر مىکنید آقایان مراجع و اساتید خواهند پذیرفت که از روش واحدى در آموزش پیروى کنند و کتابهاى درسى جدید را تدریس کنند؟
استاد: در درسهاى مقدماتى کار خیلى سخت نیست. در مقدمات، هم تبدیل کتاب و هم برنامهریزى و همینطور مدرسه نمونه گذاشتن راحت است، به آسانى صورت مىپذیرد. ولى وقتى به بالاتر رسیدیم، بسیارى بر این نظر هستند که طلبه باید آزاد باشد. خیلى از اساتید قبول نمىکنند که طلبه در سطوح عالى تحت برنامه باشد و حتماً باید در درسهاى خاص که در مدرسهاى برقرار مىشود، شرکت کنند. در جلسهاى که با آقایان داشتم، دو نفر از آقایان به شدت از اینکه طلبه باید آزاد باشد از هر درسى که پسندید و آن را علمىتر و دقیق یافت و استاد را خوشبیانتر دید، استفاده کند، حمایت مىکردند و مىگفتند: ما 8 - 7 درس رسائل یا مکاسب برگذار مىکنیم، طلبه آزاد است هر درسى را که خواست انتخاب کند. روشن است در اینجا، درسهایى شلوغ مىشود که بیشتر مورد پسند طلاب از نظر علمى و یا بیان استاد، قرار گرفته است. به نظر من برنامه نباید به این شکل باشد. شوراى عالى در دور گذشته تصمیم گرفت که برخى از بخشها را به داخل مدارس ببرد. درس سطح را بهداخل مدارس ببرد که با مخالفتهایى روبهرو شد. تصمیم شوراى عالى این است که کلیات این مسأله تصویب بشود و اصلاح جدى در بخش آموزش انجام بگیرد.
الان مىبینیم در مدرسه آیتاللّه گلپایگانى، 650 و نزدیک به 700 ساعت درس در یک روز گفته مىشود و اکثر اینها، رسائل، مکاسب و کفایه است. اگر بشود این درسها را محدود کرد به 15 - 10 استاد، اما دقیقتر، بهتر است و نیز از کتابهاى جدیدترى استفاده کرد که مباحث را سادهتر بیان کند و وقت کمترى صرف تبیین عبارات بشود و بیشتر وقت، صرف تبیین مطلب بشود تا طلبه مطلب را به دست بیاورد.
اینجانب بر این نظر هستم که بنیه علمى طلبه باید بیشتر تقویت بشود، نه توان صحیح خواندن عبارت، یا مرجع ضمیر معین کردن. درک اصل مطلب و نظر داشتن در خود مطلب، مهمتر است از اینکه این عبارت، این مطلب را مىخواهد بگوید، یا آن مطلب را. عبارت را دو جور مىشود خواند و در دو جور خواندن، دو مطلب مىشود از آن استفاده کرد.
در درسهاى خارج هم باید از آقایان مراجع درخواست کرد که مباحث جدید و مورد نیاز را طرح کنند. در این باره دیدارهایى هم با آقایان مراجع انجام مىگیرد. آقایان فضلا هم باید کار کنند که آقایان مراجع و بزرگان حوزه که درس خارج مىفرمایند، مسائل جدید و مورد نیاز را مورد بحث قرار دهند. مثلاً آقایى که دوره حج را تدریس کرده است، اکنون بیاید جهاد بگوید و در جهاد مسائل بینالمللى مورد ابتلا را مطرح کند. ارتباط مسلمانان با یکدیگر باید چگونه باشد؟ با اقلیتها، با کفار چگونه باید باشد؟
مسأله طهارت و نجاست کفار، معاملات با کفار و... مورد بحث قرار بگیرد. آقایان باید به طور دقیق بحث کنند و در جهان امروز دارالاسلام و دارالحرب را مشخص کنند. اینها از فروعات کتاب جهاد است. فقها، در گذشته بحث کردهاند، ولى امروز، بیشتر به این گونه بحثها، احساس نیاز مىشود، نه بحثهایى که مشکل پیچیدهاى ندارند.
حوزه: آیا شورا روى این موضوع که باید دوران تحصیلى طلبه مشخص باشد و بداند که برابر برنامه حوزهها، در چه مدت زمانى باید درسها را به اتمام برساند و به تدریس، تحقیق و یا تبلیغ بپردازد، اندیشیده و برنامهریزى کرده است؟
استاد: تعیین مقطع، هنوز به طور رسمى اعلام نشده است. این کار بسیار مهمى است و اکنون شوراى عالى در پى آن است. به کمیسیون هم گفته شده است که این مسأله را درنظر بگیرد. باید روشن شود که تا چند سال یک طلبه مىخواهد به عنوان محصل در حوزه بماند؟
عدهاى مدت طولانى در حوزه ماندهاند و هیچ کارى هم از آنها برنمىآید. اگر به او بگویند که آقا در حوزه ماندن کافى است، یک جایى بروید، کارى انجام بدهید، به تبلیغ و ارشاد مردم بپردازید، امام جماعت مسجدى را برعهده بگیرید، مىگوید: نه من اینجا راحتتر هستم، زیارت مىروم، شهریه مىگیرم و گاهى هم درس بزرگان شرکت مىکنم و استفاده مىبرم!
این وضع درست نیست، حتماً شوراى عالى باید درباره این موضوع تصمیم بگیرد.
مدتى پیش، جلسهاى در رابطه با مسکن طلاب با آقایان داشتیم، عرض کردم: طلبه مىآید قم براى تحصیل و با چه گرفتاریهایى از حالت تجرد به درمى آید و همسر انتخاب مىکند. اولین مشکل او مسکن است. تمام فکر و ذکرش مىرود دنبال این که منزلى تهیه کند. چون مىبیند، با خانه اجارهاى، باتوجه به شهریهاى که دارد، نمىتواند امور خود را بگذراند. براى تهیه خانه ملکى به تلاش برمىخیزد، از این و آن وام مىگیرد، تا اینکه باسختى و زحمت، خانهاى تهیه مىکند. حالا شما به این فردى که به سختى براى خود و زن و بچهاش خانهاى تهیه کرده است، مىگویید قم را ترک کن و به شهرهاى دور و نزدیک براى تدریس، تبلیغ و امامت جماعت مسجدى برو. این کار براى او سخت خواهد بود.
به نظر من، لازم نیست طلبه به فکر تهیه منزل ملکى باشد و خود را اینگونه به زحمت بیندازد. حوزه باید خانههاى سازمانى بسازد، 5000 2000 )شبیه طرحى که مرحوم آیتاللّه خویى داشتند( و در اختیار طلاب بگذارد. خانه سازمانى حوزه در اختیار طلبه هست تا وقتى که طلبه در قم، برابر برنامه، تحصیل مىکند و در حوزه کارایى دارد و مفید است، حال یا براى رشد خودش و یا براى رشد دیگران و تدریس در حوزه. بعد از آن، هرجا که حوزه تشخیص داد او در آنجا کارایى دارد، به آنجا اعزام بشود و منزل و امکانات لازم هم در اختیارش گذاشته شود، تا بىدغدغه به کار بپردازد. اینها مسائلى است که در حاشیه تحولات، باید به آنها توجه بشود.
حوزه: در تغییر کتابهاى درسى و روشهاى آموزشى، آیا براى اینکه طلاب در دوره آموزشى، با دانشهاى جدید موردنیاز، یا فلسفه اسلامى یا فلسفه غرب و مکتبهاى فکرى دیگر، آشنا شوند و آنها را فرا بگیرند، فکرى شده است و اگر شوراى عالى برابر نیازهایى که احساس مىکند، چنین تصمیمى داشته باشد، با مخالفت بعضى از آقایان مراجع چه خواهد کرد؟
استاد: براى ایجاد تحول در زمینههاى گوناگون، باید با مراجع صحبت کرد. اکنون برخى از همین مراجع، که ما ارادت هم به ایشان داریم، با هر نوع بحث فلسفى در حوزه مخالف هستند. مىگویند: اصلاً نباید از فلسفه در حوزه بحث شود. در حالى که حوزه بزرگى مثل حوزه قم، چطور مىشود بحث فلسفى نداشته باشد؟
اگر مرحوم علامه طباطبائى نبودند، معلوم نبود کمونیستها، با تبلیغات گسترده و نشریههاى فراوان و القاى شبهههاى گوناگون بر سر جوانان و طلاب چه مىآوردند. بحثهاى دقیق و علمى علامه، طلاب را نجات داد و افتخارى شد براى فلسفه اسلامى.
حال با مراجعى که مخالفِ فلسفه هستند، چگونه باید صحبت کرد و از چه راهى باید وارد شد؟ به نظر من همانگونه که مقام معظم رهبرى با یکى از آقایان مراجع صحبت کردند، با مراجع دیگر نیز باید صحبت کرد و با همان روش پیش رفت.
مقام معظم رهبرى فرمودند:
»من با یکى از مراجع نشسته بودم که وى سر صحبت را باز کرد و گفت: من شنیدهام شما در صحبتهاىتان، اشاره داشتهاید که حوزه باید در برابر فلسفه غرب فلسفه داشته باشد...
فلسفه تقوا را ضایع مىکند، دین را از بین مىبرد و...
من به آن آقا گفتم: فلسفه در حوزه علمیه لازم هست یا نیست، این بحث اختلافى است. در طول تاریخ حوزهها وجود داشته و الان هم وجود دارد. همیشه هم یک عده این طرف بودند و یک عده آن طرف. زمان مرحوم حائرى آنجور بود، زمان مرحوم بروجردى جور دیگر. علامه هم آن طرز فکر را داشت. نمونههایى را ذکر کردم. از مشهد هم مسائلى را گفتم که در گذشته چگونه بود و اکنون چگونه است. گفتم اما بحث من امروز، بحث دیگرى است. اینکه مىگویم حوزه باید فلسفه داشته باشد، بدین خاطر است که اگر شخصیت شناخته شدهاى که موردتوجه طلاب است، فلسفه بگوید، این سبب مىشود که فلان دانشگاهى، که رسوبات فلسفه غربى را در ذهن دارد، سخنان فلاسفه غربى را، به اسم فلسفه اسلام، به خورد بچههاى ما ندهد. حداقل این خاصیت را که دارد. اینکه مىگوییم فلسفه اسلامى باید در حوزه باشد، یعنى بشود از فلسفه اسلام دفاع کرد.«
بالآخره ما این حرفها را در حوزه داریم. یکى از آقایان با فلسفه مخالف است، دیگرى با امتحان مخالف است و مىگوید طلبه باید آزاد باشد و... اما باید نحوه برخورد را بدانیم و امیدواریم با صحبت و بیان درست اهداف و برنامهها، بتوانیم آقایان را قانع کنیم.
حوزه: حوزههاى علمیه نسبت به ورودیها، باید خروجى داشته باشد. هر ساله این کار باید انجام بگیرد. ما اگر در سطح کشور، به 50 هزار روحانى خوشفکر، آگاه و دینشناس، در بخشهاى گوناگون: قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضائیه، براى سیاسى عقیدتى ارتش، سپاه، تبلیغ در روستاها، شهرها، امامت جمعه و جماعت نیاز داریم، اما در واقع این اندازه خروجى از حوزه نداریم و این معضل است که حوزه علمیه تاکنون نتوانسته، حتى نیازهاى بسیار بسیار ضرورى نقاط مختلف کشور را برآورد.
آیا شوراى عالى براى این معضل چارهاندیشى کرده و در طرحهاى آینده خود این موضوع را نیز گنجانده که اگر ورودى دارد، با برنامهریزى خروجى هم داشته باشد که هم نیاز مناطق گوناگون کشور را به روحانى برآورده سازد و هم طلابِ تحصیل کرده و درس خوانده و آگاه را از سرگردانى و بلاتکلیفى نجات دهد؟
استاد: این مسأله در حقیقت همین الان هم، به شکل طبیعى خودش انجام مىگیرد. یعنى طلبه مىآید درس مىخواند، مقدمات را که تمام کرد، سطح را شروع مىکند و پس از آن سطح عالى و کمکم خود را آماده مىکند براى شرکت در درس خارج و استفاده از محضر بزرگان حوزه.
بعضى زودتر از این مرحله و بعضى در این مرحله، پس از آنکه امکاناتى براىشان فراهم شد، به منطقهاى براى تبلیغ و خدمت مىروند، چه از طریق دوستان خود و چه از طریق نهادها و ارگانهاى انقلابى و... .
احتیاج دستگاههاى نظام جمهورى اسلامى به روحانیت خیلى بالاست. به عبارت دقیق، تقاضا خیلى زیاد است و عرضه بسیار کم. بیشتر ارگانها و نهادها، مانند ستاد نماز جمعه، عقیدتى سیاسى ارتش و دفتر نمایندگى رهبرى در دانشگاهها، از بین طلاب و فضلا، کسانى را که به کارشان مىآیند و مىتوانند مفید باشند، انتخاب و گزینش مىکنند. این کار خوب است، اما نیاز به سازماندهى دارد. الان فضلاى خوب حوزه را، ارگانها، نهادها و دستگاههاى نظام جذب مىکنند و کمتر طلبه فاضل و درسخواندهاى، باتوجه به وضع موجود حوزه و مسائل و نیازهاى زندگى، در حوزه مىماند و مشکلات را تحمل مىکند تا مراتب علمى بالاتر را پیموده و در آینده فقیه، محدث و فیلسوف برجستهاى شود. بسیار اندک و انگشتشمار هستند طلاب و فضلایى که در برابر دعوت نهادها و ارگانها و دستگاههاى حکومتى، ماندن در حوزه و اکتفاى به شهریه اندک را ترجیح دهند. البته بعضى از اساتید هم هستند که مشکلات را تحمل کرده و در حوزه مانده و به تدریس اشتغال دارند.
بالاخره این وضعیت باید یک سامان و نظمى پیدا کند. چه کسى مىتواند سامان بدهد؟ یک قدرت اجبارى، الزامى، ادارى و حکومتى نمىتواند در حوزه این کار را بکند. یعنى نمىشود به طلبه گفت، تا اینجا درس خواندهاى، این دورهها را گذراندهاى، از این به بعد، شما در فلان منطقه مفیدتر خواهید بود; از این روى باید حوزه را ترک کنید! این کار شدنى نیست. اما اگر نظامِ مشخصى باشد و از آغاز، طلبه را با برنامهریزى پذیرش کند و به پیش ببرد، ممکن است در مقطعى خاص به او بگوید، از این به بعد شما باید به شهر زادگاهتان برگردید، حالا یا به عنوان مدیر حوزه، مدرس حوزه، امام جماعت، امام جمعه و... .
یعنى از اول که طلبه پذیرش مىشود به او بگویند دائم العمر در حوزه نباید بمانید. شما چند سال مىتوانید بمانید و پس از طى مراحل تحصیلى لازم، باید به شهر خودتان، یا به منطقه مورد نیاز هجرت کنید.
البته تعدادى از طلبههاى مستعد هم باید شناسایى شوند و اگر توان رشد دارند، کمک بشوند و اگر لازم شد زندگىشان تأمین شود، تا مراحل بالاترى را طى کنند. این طرحها و ایدهها، الان هست و در کمیسیونها موردبحث قرار مىگیرد. ولى در اجرا نمىدانم حوزه چه وقت مىتواند به این جاها برسد.
مقام معظم رهبرى به خود ما فرمودند: بودجهاى که لازم باشد براى رشد اینگونه استعدادها، من تأمین مىکنم.
در اینباره خاطرهاى را نقل کنم که شاید مناسب باشد: در جلسهاى نزد آقا حضور داشتم که ایشان به یکى از معاریف حوزه فرمودند:
»شما بیایید وقتتان را روى این کار بگذارید و جمعى از فضلاى قابل رشد و طلبههاى خوب را در خود حوزه جمعآورى بکنید، اینها را رشد بدهید براى اداره کردن مراحل بالاتر حوزوى و براى به دست گرفتن مسؤولیتهاى بالاتر و نسبت به کل هزینه آن، انا به زعیم. «
بعدها، به آن آقا عرض کردم: به نظر من حجت بر شما تمام شد. چه جور شد؟ چکار کردید؟ در جواب من گفت: دارم فکر مىکنم چطور مىشود انجام داد.
مدتى گذشت، دیدم خبرى نشد، هیچ اثرى از کار ایشان دیده نمىشود. در فرصتى که در خدمتشان بودم گفتم: آقاى فلانى! آیا آن جلسه که در محضر مقام معظم رهبرى بودیم یادتان هست که آقا به شما گفتند:
»طلبههاى خوشاستعداد را جمع کنید و رشد بدهید و انا به زعیم.«
مشکل شما چیست؟ وقتى آقا مىگویند بودجه این کار را من تأمین مىکنم و در حوزه به این بزرگى، طلبههاى خوش استعداد و قابل رشد فراوان هستند و انتخاب هم کارى است آسان; یعنى به آسانى مىشود این کار را انجام داد، حالا چرا شما اقدام نمىکنید؟
ایشان گفتند: فلانى، حقیقتاش این است که مىدانم توان این کار را ندارم!
گفتم: آقا که پیشنهاد این کار را به شما کردند، مىدانند که توان انجام آن را دارید. موقعیت علمى و حوزوى شما، حکایت از آن دارد که از عهده این کار برمىآیید.
گفتند: نه!
خلاصه، کنار رفتند و اکنون در حوزه، کارهایى انجام مىدهند; اما از این کار برنامهدار و بودجهدار، سر باز زدند.
حوزه: تبلیغ از رسالتهاى مهم حوزههاى علمیه و حوزویان است. با همه تلاشهایى که نهادهاى حوزوى انجام مىدهند، باز نابسامانیهایى در این امر مهم و سرنوشتساز دیده مىشود. بسیارى از نقاط کشور زیرپوشش تبلیغى حوزههاى علمیه قرار ندارند و شمارى از مبلغانى که اعزام مىشوند، از تواناییهاى علمى لازم برخوردار نیستند و نهادهاى اعزامکننده نیز، به گونه بایسته نتوانستهاند از نیروهاى توانا، بهره ببرند و امر تبلیغ را به درستى مدیریت کنند و افزون بر اینها، آنچه اکنون، به نابسامانى تبلیغ، بیش از پیش دامن مىزند، این است که هر نهاد، ارگان، سازمان، بیت و دفترى، براى خود اعزام دارد. آیا شوراى عالى براى سامان دادن به وضع تبلیغ، برنامه و طرحى دارد و آیا تصمیم گرفته است که به این وضع خاتمه دهد؟
استاد: خوشبختانه بخشى از کار کمیسیون تبلیغ در جلسه گذشته شورا گزارش شد. این کمیسیون کار خود را خیلى خوب انجام داده بود. فکر نمىکردم در این مدت کوتاه، آقایان بتوانند این اندازه پیشرفت داشته باشند. به شناسایى وضع موجود، آسیبها و راهحلها به خوبى پرداخته بودند. این که اعزام مبلغ با این کیفیت، با این پراکندگى و این که هر نهاد و ارگان و سازمانى براى خودش اعزام دارد چه پیامدهایى خواهد داشت. و یا کارهاى موازى آنها، از جمله تشکیل پرونده براى طلاب و دهها کار دیگر که مشکلاتى را براى طلاب پدید مىآورد. اینها مورد بررسى قرار گرفته بود.
حوزه: وضع شهریه طلاب، بسیار آشفته و متأسفانه حقارتآمیز است و این، با جایگاه طلاب که انسانهاى عزیز و شریفى هستند، ناسازگار است. به نظر مىرسد یکى از مهمترین گامهایى که شوراى عالى مناسب است بردارد، اصلاح وضع شهریه است که افزون بر حقارت طلاب، نمود خارجى خوبى ندارد و جایگاه حوزه را در چشم دیگران پایین مىآورد.
استاد: این کار از دست طلاب برمىآید، چه جورى؟ نمىدانم. ما تحریک نکنیم، ولى عملى است، مىشود این کار را کرد. به کارمندان آموزش و پرورش چگونه حقوق مىدهند که هیچ نوع اجتماعى صورت نمىگیرد. آموزش و پرورش، بیشترین کارمند و پرسنل را دارد، بدون سر و صدا و اجتماع، حقوقشان داده مىشود و کسى هم نمىفهمد. اما حوزه آنقدر بىبرنامه است که وقتى مىخواهد این عده کم را شهریه بدهد، این اجتماع بزرگ در فیضیه و جاهاى دیگر به وجود مىآید و وقت و عمر طلبه هدر مىرود، حیثیتاش آسیب مىبیند و هزار جور گرفتاریهاى دیگر.
نمىتوان این بىبرنامگى و آبروریزى را تحمل کرد که فلان آقا، این جورى دوست دارند شهریه بدهند. به آقایان گفتم که یک وقتى خودم رفتم شهریهام را بگیرم، چون همان روز نیاز داشتم، آنچنان وضع ناجور بود که توبه کردم خودم براى گرفتن شهریه بروم و دیگر هیچگاه نرفتم. یک مدتى خادم مدرسه مىگرفت و مىآورد و مىداد. بعدها که بچهها بزرگتر شدند، مىرفتند و شهریهام را مىگرفتند. منظور اینکه مسأله شهریه، مسأله خیلى آسانى است و مىتوان به آسانى آن را سامان داد. ولى متأسفانه بعضى رضایت نمىدهند که در این امر تغییرى به وجود بیاید. با اینکه با هریک از آقایان که مطرح مىکنیم و از مشکلات شهریه و تحقیرشدن طلاب و وقتگیرى و عمر تلف شدنها سخن مىگوییم، مىگویند درست است، باید اصلاح شود. هیچ یک از آقایان نمىگویند که این وضع، وضع خوبى است. این مشکل هست که امیدواریم کمکم حل بشود و وضع شهریه طلاب سامان بگیرد. ولى به نظر من حلّ این مسأله در دست طلاب است. مراجع نمىتوانند حل کنند. اساتید نمىتوانند حل کنند و از امثال بنده شاید کارى برنیاید. اما طلاب مىتوانند با اجتماع سازماندهى شده و اعتراضات و به طور احترامآمیز، قضیه را پىگیرى کنند و بزرگان را وادارند که به تحول و تغییر اوضاع شهریه اقدام کنند و به این آبروریزى پایان دهند.
حوزه: مقام معظم رهبرى به طور جدى خواهان تحول در حوزه شدهاند. روشن است که این تحول، مىبایست همهجانبه باشد و به همه ارکان حوزه راه یابد، تا نتیجهبخش باشد و در آیندهاى نه چندان دور، شاهد دگرگونیهاى بزرگ بود. آیا در خود شوراى عالى این بحث درگرفته که این تحول، چگونه باید خود شوراى عالى را نیز دربر بگیرد و تحت تأثیر قرار دهد؟
استاد: از جمله چیزهایى که على القاعده، به اتکاى همین مسأله تحول و رسیدن به دستاوردهاى تحول، تصمیم گرفته شد عبارتاند از:
1. کار شوراى عالى، فقط سیاستگذارى باشد و در مسائل اجرایى، به هیچ وجه، وارد نشود; زیرا مسائل اجرایى وقتگیر است و از توجه به اشکالاتى که در زیر بناها وجود دارد و سرایت مىکند به همه مراحل بعدى، باز مىماند. از این روى، در شروع دوره جدید شوراى عالى، آییننامه داخلى تنظیم کردیم و در آن این نکته مورد توجه قرار گرفت و گنجانده شد که: در شوراى عالى، فقط مسائلى مطرح شود که مربوط به سیاستگذارى است.
طبعاً، براى مسائل اجرایى، که احیاناً به شورا مربوط مىشد، قبلاً هم مقدارى بحث مىشد که چکار باید کرد، شوراهاى دیگرى در سایه این شورا درنظر گرفته شده است.
این کار سبب شد که کلیه دستوراتى که در شوراى عالى، در حال حاضر، وجود دارد، یک دستهبندى دقیق و منطقى پیدا بکند و اولویتها مشخص بشود و طبعاً آنهایى که مربوط به سیاستهاى کلى است، در شوراى تصمیمگیرى و مابقى در خود شوراهاى وابسته انجام بگیرد.
2. اینکه تصمیمهاى شوراى عالى، تصمیمهاى فردى نباشد. مثلاً، در اینکه آیا این مطلب، جزء سیاستگذارى است، یا خیر، یا وقتى که در مسألهاى اختلافنظر پیدا بشود، چه باید کرد؟ هیأت رئیسهاى در نظر گرفته شده است که در تنظیم دستور جلسات شورا، نظر مىدهند. خود به خود در اینجا هم یک مرحله پالایش درباره دستور جلسهها صورت مىگیرد و از وارد شدن هر موضوعى به شوراى عالى جلوگیرى مىکند.
ترکیب هیأت رئیسه، که در عمل خیلى نقش داشته و کار شورا را خیلى دقیقتر و منظمتر کرده است، عبارت است از دبیر اول، دبیر دوم و در حقیقت دبیر دبیرخانه و یکى از اعضاء، به انتخاب اعضاء. این چهار نفر هیأت رئیسه شوراى عالى را تشکیل مىدهند و در تنظیم دستورجلسهها، نظر مىدهند.
به نظر من این یک تحول است که در شوراى عالى ایجاد شده است.
در کنار این دو مسأله، از مدیریت حوزه خواسته شد از تشکیلات خود که چگونه است، چند مدیریت دارد، هرکدام از این مدیریتها، چند کارمند دارد، هریک از معاونتها، چه حوزه کارى دارند، شرح وظایف اینها چیست و... گزارشى ارائه دهد.
در دو - سه ماهه آخر کار دوره قبل، مکرر از آقایان خواهش مىکردم که تشکیلات شما چگونه است و بر چه اساسى کار مىکنید.
در این اواخر، آقایان کتابى به ما دادند که بخشى مربوط به چشمانداز بود و بخشى مربوط به تشکیلات.
بالآخره در آخر معلوم شد که چیزهایى تنظیم شده، ولى تصویب نشده است و هیچکدام با مصوبه روبهرو نیستند. این نوع کار، براى معاونان، یا مدیران که زیر مجموعه معاونان هستند، موجب رکود مىشود.
در روزهاى اول دوره جدید، از مدیر محترم حوزه خواهش کردم که تشکیلات را مشخص کنند و بگویند تشکیلاتشان چگونه است.
خوشبختانه با جلسات متعدد، که برخى فوقالعاده نیز بود، کلیات تشکیلات مورد بحث قرار گرفت، نقطهنظرها و دیدگاهها مطرح شد.
خود من، به عنوان یک عضو در شوراى عالى، وقتى مجموعه را نگاه کردم، گفتم: به نظر من، خیلى گسترده است. تا جایى که امکان دارد، براساس اصلى که مىگوید، در هر مدیریتى، اگر ردههاى اول و دوم محدودتر و شمردهتر باشند و در ردههاى بعدى، گسترش پیدا بکنند، به مراتب، کار بهتر پیش مىرود. حتى مثال زده شد: اگر یک دولتى با ده وزیر در کابینه و هر وزیرى، فرض کنید، با ده - پانزده مدیر کل، کار را شروع کند، کار بهتر پیش مىرود، تا مدیر کلها بیایند در سطح وزارت و کابینه بیست وزارتخانه داشته باشد و هرکدام سه اداره زیر مجموعه داشته باشند. در این صورت کارها به کُندى پیش مىرود و در تصمیمگیریها، دشواریهایى به وجود خواهد آمد. خوشبختانه این مسأله موردتوجه قرار گرفت و اکنون بحثها ادامه دارد و امیدواریم در آینده نزدیک تشکیلات تصویب بشود.
همزمان با کار تشکیلات، معاونتهایى که باید در این پُستها جا بگیرند، مورد بحث قرار گرفت تا طبق مصوبات قبلى شورا و اساسنامه، مدیر پیشنهاد کند و شورا تصویب نماید، تا بتوانند کارشان را انجام بدهند.
بعد از بیان شرح وظایف، هرکسى باید در چهارچوب، کار خودش را انجام بدهد تا از تداخل در کارها پرهیز شود و... .
اول سال تحصیلى، که کارها شروع مىشود، انشاءاللّه این تصمیمات آثارش را مىگذارد.
در اینجا به نکتهاى اشاره کنم: فرض کنید: معاونتى وجود دارد به نامِ معاونت شهرستانها. معاون شهرستانها اگر مىرفت در یک شهرى، تا وضع حوزه علمیه آنجا را ببیند، در حوزه کارى خود مىتوانست که در آموزش، گزینش، عمران، مدیریت، کارگزاران، اساتید، شاگردان و... دخالت کند و آنها را بررسى کند. خوب این تداخل با وظایف معاونتهاى دیگر است. قرار شد در معاونتها اصلاحى صورت بگیرد که با یکدیگر تداخل نداشته باشند. یا طبق گزارش، بعضى مدیران مدارس، در روش تدریس، اعمال سلیقه مىکردند. در جلسات فوقالعاده بحث شد و گفتیم: روش آموزش، در سراسر کشور باید یکسان باشد، معنى ندارد که هر مدرسه طبق سلیقه خودش عمل کند.
بحثهاى جزئى اینگونه امور به شورا ارتباطى ندارد. ولى شورا مىگوید: اگر روش و برنامهاى براى آموزش تصویب و انتخاب شد، دیگر درست نیست هر مدرسهاى روشى داشته باشد. هماهنگى مدارس، در آموزش، گزینش و امثال اینها لازم و ضرورى است.
حوزه: شوراى عالى براى حوزههاى علمیه شهرستانها، چه فکرى کرده و چه برنامهاى دارد. باتوجه به اینکه احیا و پررونق نگه داشتن حوزههاى علمیه شهرستانها، و توجه دقیق و همهسویه به آنها، افزون بر اینکه کار ساماندهى و تحول را آسان مىسازد، سبب مىگردد، جاىجاى کشور اسلامى از برکات علمى و معنوى حوزههاى علمیه قوى، بهرهمند شوند و معارف و ارزشهاى والاى دینى، به همهجا گسترش یابد.
استاد: سیاست کلى شوراى عالى، تقویت حوزههاى مراکز استانها و شهرستانهاست. پیش از انقلاب اسلامى، اکثر مراکز استانهاى ما و یا حوزههاى بزرگ کشور، در هر کدام، حداقل 3 الى 4 مجتهد رده بالا حضور داشتند و در رده دوم و سوم هم، 7 الى 8 شخصیت علمى برجسته بودند که با مردم سروکار داشتند، پاسخگو بودند، تدریس مىکردند، منبر مىرفتند و... لذا در این مراکز طلاب خوبى بودند و حوزههاى شهرستانها از حوزههاى قابل توجه به شمار مىآمدند. مانند: حوزههاى: اصفهان، شیراز، همدان، تبریز، ارومیه و... حالا حوزه مشهد و قم، حسابشان جداست.
الان وقتى نگاه مىکنیم به وضع حوزههاى این شهرها، نگران مىشویم. بسیارى از شخصیتهاى بزرگ ما، نگران وضع حوزهها هستند. بعضى از حوزهها، هیچکس را ندارند و بعضى حوزهها یکى - دو نفرى دارند در حدود اوایل اجتهاد، در حدّ اجتهاد بالا نیستند.
خوب این روند، از طرفى اثر قهرى پیروزى انقلاب اسلامى و جذب شدن علماى بزرگ مراکز شهرستانها و حوزههاى شهرستانها، به کارهاى حکومتى بوده است و از طرفى سن بعضى بالا بوده و در طى این سىسال، از دنیا رفتهاند و حوزههاى علمیه مراکز استانها و شهرستانها، از شخصیتهاى بزرگ علمى و معنوى اثرگذار خالى شدهاند. از اینروى، قرار بر این شد مراکز استانها با عنایات الهى و به حول و قوه خداوند، تقویت شوند و ترتیبى داده شود که طلبه حداقل بتواند تا 5 - 4 سال از درسهاى خارج را، در آنجا بگذراند و از حوزههاى کوچک به مرکز استان بیایند و سطح را تمام کرده و بعد به حوزه قم بیایند. این روشى که اکنون وجود دارد و طلبه حوزه شهرستان مستقیم به سوى قم حرکت مىکند، درست نیست.
مراکز استانها باید تقویت بشوند، تا جایى که بتوانند طلبههاى خودشان را همپاى درسهایى که در قم وجود دارد و تا چند سال در درس خارج، اداره کنند. در این طرح، ممکن است از بعضى اساتید خواهش بشود که به این حوزهها کمک بکنند.
حوزه: مقام معظم رهبرى در دیدارشان با فضلا و نخبگان حوزوى، روى تحول در حوزه تأکید فرمودند. حال به نظر حضرت عالى، تحولى که مورد مطالبه مقام رهبرى است، چگونه باید مدیریت بشود که هم از تکروى پرهیز شود و هم از دست به کار شدن همه نهادهاى حوزوى، بدون هماهنگى با یکدیگر و در نتیجه به زمین ماندن مطالبات رهبرى در باب تحول حوزه، جلوگیرى به عمل آید و مسائل و کار و برنامه همه نهادهاى حوزوى، با مدیریتى واحد، سازماندهى شود و به پیش برود.
استاد: این، همان چیزى است که ما روى آن حساس هستیم. در آخرین جلسه روى آن، بحث طولانى انجام گرفت. خوب این مسأله که هرکسى درباره مطالبات رهبرى کارى انجام دهد، در حقیقت معنایش این هست که هیچ کارى انجام نخواهد شد. معناى اینکه هرکسى کارى را در اینباره انجام مىدهد، یعنى کار اساسى انجام نمىشود.
چون آن چیزى که مقام معظم رهبرى خواستند، تحول در حوزههاى علمیه است. نمىشود گفت دفتر تبلیغات اسلامى، جامعة الزهرا، جامعة المصطفى، جامعه مدرسین، هرکدام جداگانه کارى انجام دهند و هیچیک از کار دیگرى هم خبر نداشته باشد و سلیقههاى فردى هم، منشأ این کارها باشد.
روشن است که در این بین، هر نهادى که پول، امکانات و نیروى بیشترى داشته باشد، تبلیغات بیشترى خواهد داشت. این کار، راه به جایى نمىبرد و به نتیجه مطلوب نمىرسد و حتى مىتوان گفت برنامههاى ریخته شده را هم خنثى مىکند.
چندى پیش، یکى - دو نفر از آقایان، که مسؤولیت نهادهایى را در حوزه برعهده دارند، تشریف آوردند اینجا و در خدمتشان بودیم. البته، قبل از آن، یکى - دو شماره مجله و خبرنامه در باب تحول براى من فرستاده بودند و من هم مرورى روى آنها داشتم. به آقایان عرض کردم: کار شما درست نیست و شاید زیانآور هم باشد، با اینکه عنوان و اسم تحول و پاسخگویى به مطالبات رهبرى هم دارد. این کار شما، در حقیقت، کارهایى که شوراى پیشبرد و ارتقا، تنظیم کرده است، خنثى مىکند و آنها مأیوس مىشوند و کار پیش نمىرود.
آنان هم پاسخهایى دادند که اشاره مىکنم. در لابهلاى صحبتهایم با آقایان، گفتم: این مسأله را باید در شوراى اصلى پیشبرد و ارتقا مطرح کرد. خوشبختانه در جلسه شورا مطرح شد و همه اعضا تأکید داشتند که کار شورا، تا اینجا کار منطقى است و باید ادامه یابد. در آن جلسه، مسؤولان بعضى از بخشهاى حوزوى که کارهایى را هم در باب تحول شروع کرده بودند، خیلى راحت و صمیمانه گفتند: اگر شوراى پیشبرد و ارتقا، تکلیف بکند که این کارها باید تعطیل بشود، ما تعطیل مىکنیم. ما این مبنى را قبول داریم که باید کار علمىتر، دقیقتر و با حساسیت بیشتر پیش برود. با شعار که نمىشود اصلاحات انجام داد. شعار، دو - سه روزى صدا مىکند و بعد هم تمام مىشود. حتى، چه بسا ناراحتى ایجاد کند و براى عدهاى ایجاد توقع نماید و بعد هم، هیچ نتیجه عملى به دنبال نداشته باشد. در آن جلسه، توجیه آقایان را راجع به کارى که در باب تحول، شروع کرده بودند، نقل کردم. گفتم: آقایان مىگویند: شوراى پیشبرد، کارهاى علمى خودش را انجام مىدهد در حالى که کارهاى انجام شدهاش را به حوزه نگفته است که چه کارهایى انجام داده، کارها چیست و به کجا رسیده است. آقایان گفتند: ما درصدد فرهنگسازى براى پذیرش تحول هستیم، نه اینکه بخواهیم در اصل مسأله تحول دخالت بکنیم.
بعضى از آقایان ایراد گرفتند که معناى فرهنگسازى چیست؟ معناى دخالت در کار چیست؟ این کارى که انجام گرفته، به گونهاى دخالت در کار است و این دخالت، موجب مىشود که خود این شورا هم، کمکم، تضعیف بشود و نتواند کارهایش را انجام دهد.
مسؤولان نهادها و بخشهایى که در باب تحول کارهایى انجام داده بودند، وقتى در برابر انتقاد اعضاى شوراى پیشبرد قرار گرفتند، پذیرفتند آن قسمتهایى که به نظر جمع، دخالت است، کنار بگذارند و قسمتهایى که فرهنگسازى است، ادامه بیابد.
به نظر من، اکنون شوراى پیشبرد و ارتقا، به طور طبیعى کار خودش را خوب انجام مىدهد و امیدوارم به نتایج دقیقى برسد و به دور از شعار، مطالبات رهبرى را به سرانجام خوبى برساند.
حوزه: اساتید، فضلا، طلاب، فرهیختگان و صاحبنظران حوزوى، در باب تحول، چه بسا دیدگاهها و نظرها و پیشنهادهایى داشته باشند، آیا در شوراى پیشبرد و ارتقا، یا شوراى عالى، براى شنیدن و انتقال این دیدگاهها، جایى در نظر گرفته شده است که آنها را با روش و اسلوبى درست و دقیق بگیرد و به مراکز تصمیمگیرى انتقال بدهد و در حقیقت از فکر اساتید، فضلا و طلاب به بهترین وجه بهره برد.
استاد: کمیسیونهاى آموزش، پژوهش و تبلیغ، از صاحبنظران هر رشته، دعوت مىکنند، تا در مصاحبهاى که براى آنان ترتیب داده شده است، شرکت کنند و دیدگاههاى خود را بیان کنند.
در حوزه، پژوهشگاههاى بسیارى وجود دارد که با سلیقههاى مختلفى عمل مىکنند. اساساً یک اساسنامه مشخصى براى پژوهشگرى در مسائل علمى حوزه نداریم. باید صاحبنظران و همانهایى که کار پژوهشى دارند، بنشینند، بحث کنند و اساسنامهاى تنظیم کنند.
در کمیسیون پژوهش، اکنون این مسأله دنبال مىشود، با اشخاص مصاحبه مىکنند، تا راه حلى پیدا شود.
در اینجا من اعلام مىکنم: صاحبنظران، اساتید، پژوهشگران و... بیایند و دیدگاههاى خود رابیان کنند. یا تماس بگیرند، اعلام آمادگى بکنند، تا از کمیسیون، کسانى بروند و دیدگاههاى ایشان را بگیرند و به کمیسیون انتقال دهند. حال در باب آموزش، یا پژوهش و یا تبلیغ دیدگاهى دارند، از این طریق اعلام کنند، حتماً کمیسیونهاى مربوط، استقبال خواهند کرد.
حوزه: براى به حقیقت پیوستن اصلاحات موردنظر و تحولى که باید در حوزه به وجود بیاید، فرهنگسازى به طور جدّى لازم است. چون با فرهنگسازى، اولاً موانع برطرف مىشوند، ثانیاً استقبال از تحول و اصلاحات، فراگیر مىشود و ثالثاً سبب مىشود طلاب، فضلا و اساتید به میدان مشارکت بیایند و به تحول و پیشرفت آن کمک کنند. زیرا اگر بدنه حوزه با تحول همراهى نشان ندهد، بىشک تحول با بنبستهاى گوناگونى روبهرو مىشود و راه آن، فرهنگسازى است که باید در دستور کار قرار بگیرد. آیا شوراى عالى و یا شوراى پیشبرد و ارتقا، به این امر مهم توجه ویژه دارند؟
استاد: مسأله فرهنگسازى، یک مفهوم اصطلاحى دارد و یک مفهوم طلبگى: ما این جور مىفهمیم، یعنى افکار عمومى را براى اقدامى که مىخواهد انجام بگیرد، آماده کردن. به گونهاى که افکار عمومى در برابر اقدام، عکسالعمل نشان ندهد، مقاومت نکند، تا بشود کار را به درستى انجام داد.
اما در فضاهاى علمى، فرهنگسازى، یک مقدار معناى تخصصىترى پیدا مىکند.
فرض کنید در حوزه علمیه، ما با همه موفقیتها و پیشرفتهایى که بعد از انقلاب داشتهایم، هنوز مدرسان و فضلایى داشته باشیم که معتقد باشند ما کارى به حکومت نداریم و با حکومت ارتباطى نباید داشت. البته من در سطح مراجع، کسى را نمىشناسم که این چنین تفکرى داشته باشد. آنانى که معتقد بر بىارتباطى با حکومت هستند، مىگویند: ما باید درس و بحث خود را به همان سبک قدیم داشته باشیم. مىگویند: شیخ مفید، شیخ طوسى، محقق کرکى و صدها عالم بزرگ دیگر، با همان روش قدیم درس خوانده و به آن مقامات رسیدهاند. باید طلبهها درس بخوانند و ما هم درس بگوییم و باقى قضایا را هم خدا درست مىکند.
خوب، در یک چنین فضایى، ما بخواهیم بگوییم که آقا! انقلاب شده و حکومت اسلامى، در دست روحانیت است و مسؤولیت آن با روحانیت است و باید اول شخص کشور، مجتهد جامع الشرائط و مدیر و مدبر باشد. حال کجا باید چنین شخصى تربیت شود؟
این فکر در حوزه وجود دارد. کم و بیش صاحبان چنین تفکرى را مىشناسم. نمىگویم فکر غالب است، ولى فکرى است که اثر بیرونىاش دیده مىشود. براى اینها باید فرهنگسازى کرد. از این راه که فقیه، باید مبانى فقهى حکومتى را به درستى بداند و حتى بیشتر از مسائل فردى، به آن توجه کند. مشکلات امت اسلامى را بتواند، با اجتهاد حل کند، نه اینکه بخواهد سلیقهاى به حل آنها بپردازد. باید با مبانى شرعى حرکت بکند.
اصلاح باید سمت و سوى فکر حکومتى داشته باشد. رئیس قوه قضائیه و قضات باید مجتهد باشند. اگر همه قضات لازم نباشد که مجتهد باشند، بالاخره باید تعدادى از آنان مجتهد باشند. در دیوان عالى، که عالىترین مراحل قضایى است، باید چند مجتهد باشد. در شوراى نگهبان باید مجتهدین باشند که بگویند مصوبات مجلس، با شرع و قانون اساسى همخوانى دارند یا ندارند. اینان باید کجا تربیت شوند؟ غیر از این است که حوزههاى علمیه مسؤولیت تربیت این چنین کسانى را دارند؟
براى تربیت کسانى که بتوانند فقه اسلام و مکتب خاندان عصمت و طهارت را حفظ بکنند، ایجاد تحول در درسها و بحثها ضرورى است. تا در درسها و بحثهاى حوزه تغییرى ایجاد نشود، نمىتوان براى نیازهاى حکومت اسلامى، نیرو تربیت کرد. باید درسها و بحثها به گونهاى باشند که نیازهاى حکومت تأمین شوند. نه اینکه بدون توجه به نیازهاى حکومت و جامعه به کار درس و بحث خود ادامه بدهیم تا پس از مدتى حکومت اسلامى - که پس از هزار سال تلاش علماى اسلام به دست آمده است و ما به این نقطه رسیدهایم، نقطه مطلوبى که ائمه ما دنبالش بودند - ببیند که هیچکس را ندارد و دستش خالى است.
حال با این فکر، که اثرات بیرونى هم دارد، چگونه باید برخورد کرد؟
قطعاً برخورد حاکمانه، یا برخورد با قدرت، نمىتواند نتیجهبخش باشد، حتى گاهى ممکن است نتیجه عکس بدهد; یعنى نتیجه به ضرر باشد. عدهاى هم، چون مخالفِ اصل حاکمیت اسلام هستند، از این فرصتها استفاده مىکنند و یکى - دو نکته را مستمسک قرار مىدهند و افکار نسل جوان حوزه را به انحراف مىکشانند. من فکر مىکنم فرهنگسازى در این شرایط و در این فضاى فکرى، مىبایست به شکل تماس با افراد باشد. تماس دوستانه، صمیمانه و راحت بحث کردن و گفتن این نکته که شما حضرت امیر)ع( را چه جور امامى مىشناسید؟ حضرت موسى بن جعفر)ع( که به زندان افکنده شدند، چه جور امامى مىشناسید؟ آنان هدفشان چه بوده است؟
از فقهاى عظام، که در گذشته، بعضىهاشان در مسائل حکومتى هم دخالت مىکردند، چه شناختى دارید؟
آهسته آهسته باید تفکر اینان را اصلاح کرد. وقتى تفکر این افراد اصلاح شود، طبعاً تفکر شاگردانشان نیز اصلاح خواهد شد.
از این جهت، از مدرسان محترمى که به مسائل حکومتى توجه دارند و به مشکلات حوزه هم توجه دارند، ولى به دلایلى در درس و بحث خود به آنها نمىپردازند و مىگویند ما درسمان را مىگوییم و مىرویم، کافى است، باید درخواست کرد به مسائل حکومتى بپردازند، مسائل نو را مطرح کنند و به سراغ مسائل نو بروند.
آقایانى که در مکاسب از معاملات بحث مىکنند; اما وارد بحث از معاملات جدید نمىشوند; مثلاً معاملات الکترونیک را طرح نمىکنند و یا اصلاً بعضى معاملات الکترونیک را نمىدانند، راه اصلاح این است که با آنان وارد گفتوگو شد و قانعشان کرد، بروند معاملات الکترونیک را یاد بگیرند، تا بحث از معاملات بهروز شود و ناظر به مسائل روز باشد.
ما نمىگوییم خیار مجلس و خیار حیوان را نباید بحث کرد. مىگوییم در ضمن بحث، یک مثال از معاملاتى که امروز رایج شده است، بزنید. در حالى که من بارها گفتهام: امام، رضوان اللّه تعالى علیه، در بحثهاى فقهى و اصولى که داشتند، با مثالهایى که مىزدند، ما را به دنیاى جدید و مسائل جدید آشنا مىکردند.
پس نتیجه این شد که در مورد فرهنگسازى، در حوزه علمیه، نمىشود از مُدلهاى فرهنگسازى عمومى استفاده کرد. در افکار عمومى، از طریق رادیو و تلویزیون، روزنامههاى کثیرالانتشار، سخنرانیها و سمینارها مىتوان اثر گذاشت; اما در افکار مدرسان و فضلا، از این راهها نمىتوان اثر گذارد. باید با گفتوگو، نشستها و صحبتهاى علمى و دوستانه اثر گذاشت.
حوزه: از این که مصدع اوقات شریف شدیم و در چندین جلسه، با حوصله و سعه صدر به پرسشهاى ما پاسخ دادید، کمال تشکر را داریم و امیدواریم سخنان حضرت عالى براى حوزهها، اساتید محترم، فضلا و طلاب، مفید و راهگشا باشد و در نزد خواص مقبول افتد.
از این مجال استفاده مىکنیم و از حضرت عالى مىخواهیم که اگر رهنمودى براى ما اصحاب مجله حوزه، حوزهها و طلاب عزیز دارید، بفرمایید.
استاد: خواهش مىکنم. من اهل توصیه نیستم. خودم نیازمند توصیه هستم. اما نگرانى و دغدغه خودم را عرض مىکنم: از جمله چیزهایى که غالباً در هر فرصتى که به دست آمده، اظهار نگرانى کردهام، همین مسأله جمود بر بحثهایى است که نه تنها رنگ حکومتى ندارند، بلکه مانع مىشوند از اینکه مسائل فقهى رنگ حکومتى بگیرند. در حالى که امام، رضوان اللّه تعالى علیه، به نماز جمعه، حج و... رنگ حکومتى مىدادند چون معتقد بودند فلسفه فقه، حکومت است.
این حرفها، در حوزه، براى نسل جوان امروز کم گفته مىشود، یا اصلاً گفته نمىشود. وقتى ده سال از این حالت بىتوجهى به مسائل حکومتى و موردنیاز در درسهاى فقهى بگذرد، آن وقت متوجه مىشویم چه کردهایم و چه شاگردانى به بار آوردهایم.
طلبههایى که با درس این آقایان بالا مىآیند، رشد مىکنند و براساس تفکر استادشان ساخته مىشوند، بعدها وقتى در جامعه با نیازها و مشکلات روبهرو شوند، درمىمانند. استاد، باید به آینده توجه کند و بداند مسؤول است، مسؤول تصمیمگیریها و موضعگیریهاى شاگردان خود در آینده است. این شاگردان که اکنون پاى درس استاد حاضر مىشوند و به سخنان او گوش فرامىدهند، همیشه اینجا نمىمانند، بالاخره پراکنده مىشوند و اینجا و آنجا و در گوشه و کنار کشور، در نظام و جامعه، منشأ اثر خواهند بود. در دانشگاهها و یا در حوزهها، به تدریس خواهند پرداخت و... اینها غیر از احکام فردى، باید چیزهاى دیگرى هم بدانند، با مبانى حکومت اسلامى و احکام حکومتى و مسائل مربوط به اداره جامعه از نگاه فقهى و اسلامى آشنایى داشته باشند.
تکیهگاه اصلى حکومت اسلامى، روحانیت است. اگر خداى ناکرده، حکومت اسلامى، روحانیت را از دست بدهد، کمکم حکومتى مىشود که دشمن خواستار آن است. این که دشمنان، علیه روحانیت حرف مىزنند به خاطر این است که این تکیهگاهِ نظام اسلامى را سست کنند و یا از میان بردارند. شکى نیست در این که هدف آنان، با ناآگاهى ما از مسائل روز و مسائل سیاسى و حکومتى، زودتر تأمین مىشود.
دشمنان اسلام و قرآن، گاه به طور مستقیم وارد نمىشوند، با چند واسطه یکى را علیه اسلام و قرآن تحریک مىکنند. کسى که قرآن را تحریف شده اعلام کند، غیروحیانى و یا غیرعلمى تلقى بکند، به مراجع تقلید توهین روا بدارد، حق و باطل را درهم آمیزد، نمىتوانیم او را یک آدم ساده بدانیم. اگر آدم سادهاى باشد، باید دید از سوى چه کسانى و چه دستهها و گروههایى، به این کار واداشته شده است و مورد استفاده قرار گرفته است. بعضى مىگویند: این طور نیست، شما فکر مىکنید!
مىگویم: پس پولهایى که کنگره آمریکا براى تبلیغات علیه نظام جمهورى اسلامى، خرابکارى در داخل ایران، ایجاد تفرقه و براندازى اختصاص داده، کجا و چهجور خرج مىشوند؟ بىشک پولهایى را که اختصاص دادهاند خرج شده و خرج مىشوند، منتهى، با 2 1 و 3 واسطه.
در اینجا، به مناسبت خاطرهاى از مرحوم پدرم نقل مىکنم: ایشان مىگفت:
»روضهخوانى در حرم حضرت معصومه)س(، همیشه روضه دَرِ خانه حضرت زهرا)س( که به پهلوى مبارک ایشان زده شده بود، مىخواند و خیلى شدید و سخت.
کسى از وى مىپرسد: مگر شما روضه دیگرى بلد نیستى که همهاش همین روضه را مىخوانى؟ یا کسانى که نذر کردهاند در این مکان روضه بخوانى، همه، نذرشان این است که روضه اصابت کردن در به پهلوى حضرت زهرا)س( را بخوانى؟
روضهخوان گفته بود: روضههاى دیگر بلدم و مىتوانم بخوانم; اما چه کنم کسى که به من پول مىدهد، از من مىخواهد که فقط همین روزه را بخوانم و تکرار کنم. آن آقا، کنجکاو مىشود ببیند آن فرد کیست که به این روضهخوان پول مىدهد.
وقتى که او را شناسایى مىکند، از او مىپرسد قضیه چیست؟ چرا نذر کردهاى همیشه روضه حضرت زهرا)س( آن هم بخش اصابت دَر به پهلوى آن حضرت در این مکان خوانده شود؟
گفت: من هم نمىدانم، آقایى به من مبلغى مىدهد و مىگوید برو این مبلغ را به چند روضهخوان بده و به آنها بگو که در حرم حضرت معصومه)س(، و چند امامزاده دیگر در سطح شهر، حتماً این روضه را بخوانند.
]پدرم مىگفت: [ این آقا با کنجکاوى قضیه را پى مىگیرد و افراد را شناسایى مىکند، تا 6 - 5 واسطه مىرسد به سفارت انگلیس!«
در آن زمان سفارت انگلیس در ایران خیلى فعال بوده است. سفارتخانه انگلیس براى ایجاد اختلاف بین شیعه و سنى، این جور کارها را مىکرده است.
دو تا جزوه چند روز پیش به من دادند، خواندم، گفتم: اینها کتب ضلال است، بگذارید کنار.
جزواتى را هم یکى از فرزندانم از تهران آورده بود، که گویا در مجالس زنانه پخش شده بود. به من گفت: آقاجان، این جزوهها براى اختلاف بین شیعه و سنى پخش شده است.
گفتم: از کجا مىگویى.
گفت: همهاش بدگویى و فحش است. کسى که بخواهد بحث کند، فحش نمىدهد. وقتى جزوهها را خواندم، دیدم واقعاً بد هستند و باید آنها را از کتب ضلال دانست. دشمنان، نقش روحانیت و علماى شیعه را خوب فهمیدهاند; از اینروى، به مقابله با این پایگاه برخاستهاند، باید خیلى هشیار بود.
اساتید باید به همان ساعتهایى که درس مىدهند، نگاه نکنند، به آینده شاگرد هم نگاه کنند. وقتى استادى که مىبینند طلبهاى با او انس گرفته مدت مدیدى است در درس او شرکت مىکند، باید از تفکر او بپرسد و به ارزیابى او بپردازد و ببیند آیا غیر از دانستن اصطلاحات علمى، آیا اهل ارتباطات اجتماعى هم هست و افکارش به درد جامعه مىخورد.
بله گاهى تعلیم و تربیتهاى غیرمستقیم، به مراتب اثر بیشترى از تعلیم و تربیتهاى مستقیم دارد. مطالب علمى را گاهى ممکن است انسان فراموش کند، ولى مسائل غیرمستقیم تربیتى فراموش نمىشوند و تا آخر عمر، همراه انسان است.
بسیارى از اساتید ما، خوشبختانه به مسائل تربیتى طلاب و آینده آنان و چیزهایى که باید بدانند، توجه دارند و امید دارم آنان که کمتر توجه دارند، کمکم این رویه را پیش بگیرند و به طلاب آگاهى بدهند و آنان را با مشکلات امت اسلامى آشنا سازند.
حوزه: امیدواریم که بتوانیم از رهنمودهاى حضرت عالى استفاده کنیم.
استاد: مؤید و مسرور و موفق باشید.